امام حسین (ع)، سخنان -3
موضوع بحث: امام حسین(ع)، سخنان -3، محرم 60
تاریخ پخش: 06/07/60
بسم اللّه الّرحمن الّرحیم
الحمد للّه رب العالمین و صلّی اللّه علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و علی اهل بیته و لعنه اللّه علی اعدائهم اجمعین
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التّقوی
به مناسبت ایام محرم گفتیم این چند روز را به بررسی سخنان امام حسین بپردازیم. امام حسین سخن و حرف بسیاردارد ولی به مناسبت ایام عاشورا آن چه در آستانهی رفتن به کربلا و کوفه فرموده است، بررسی میکردیم. چند شب است که بحث در این زمینه پخش شده است و اما در راه کوفه امام حسین با چه کسانی برخورد میکند و چه چیزهایی میگوید و چه چیزهایی میشنود؟ در این صحبتهایی که امام در راه رفتن به کوفه گفته است، کاملاً فلسفهی قیام و انگیزهی قیام و هدف قیام را مطرح کرده است.
1- ساختن فیلم و نمایش از حادثه کربلا
یکی از این برخوردها درمنطقهای است که امام حسین از آن به کوفه میرود. چه خوب است که از اینها فیلم ساخته شود، این فیلم و تعزیهای که داشتیم، چیز خوبی بود و باید اصلاح و احیاء شود، عیبهایی که داشت این بود که گاهی برخی مسائل خلاف شرع در آن دیده میشد، که باید اصلاح شود. گاهی ائمهی ما تحقیر میشدند و یا طوری غلط نشان میدادند. مثل این که حضرت زینب و بچههای امام حسین روحیهی خود را باختهاند. گاهی برخی مسائل دروغ بود. گاهی خود آنهایی که نمایش کربلا را بر پا میکردند، فاسد بودند. مثلاً به قیافهی فلان شخصیت در میآمد و بعد از اتمام نقش به سراغ منقل و تریاک میرفت یا مثلاً آدمهای لشی بودند. خود نمایش جالب است به شرطی که هم بازیگرانش صالح باشند و هم زیرنظر کارشناس باشد. اگر کارهای هنری با تقوا جمع شود، آن وقت چیز خوبی میشود.
چون اولین کسی که نمایش بر پا کرد، خود خدا بود. وقتی حضرت ابراهیم به او گفت: میخواهم ببینم مردگان را چگونه زنده میکنی؟ نگفت: چنین و چنان است. سخنرانی نکرد، نمایشی بر پا ساخت. فرمود: 4 پرنده بگیر و بکوب. پرندهها را گرفت و کوبید و گوشت آنها را روی چند قله کوه پخش کرد و صدا زد و این ذرات پخش شده، جمع شدند. فرمود: روزقیامت هم همین کار را میکنیم. یا مثلاً میبینیم رسول الله گاهی مسائل را با نمایش نشان میداد. یا امام باقر(ع)، بعضی مسائل را با نمایش نشان میداد.
خیلی خوب است که اصلاً کاروانی نمایشی درست شود، که داستان و ماجرای امام حسین را وقتی دارد از مکه بیرون میآید، تا پایان به نمایش درآورد. آن زمانی که میآیند و دور امام را میگیرند، رفاه طلبان میگویند: چرا میخواهی قیام کنی؟ نان و آبت به هم میخورد. حقوقت قطع میشود. به قول امروزیها، در آمدت کم میشود. سیاستمداران میگویند: حرکت نکن. دلسوزان هم همینطور. اینها مجسم شود، منطق افرادی که در جامعه هستند، مجسم شود. اینکه چه افرادی سمبل چه نوع طرز تفکری هستند. اینها دور امام حسین را میگیرند. امام حسین چه جوابهای قاطعی به آنها میدهد. بعد وقتی میخواهد برود، اموال معاویه را در راه مصادره میکند. میبیند از بیت المال برای یزید میبرند، میگوید: یزید طاغوت است. نباید بیت المال به او برسد. بیت المال را تصاحب میکند و به اهلش میرساند ولی به شتردارها و کرایه دارها، این کارگران بیچاره، که از درد لا علاجی کارمند دولت شدند، حقوقشان را میدهد. حساب این کارمند جزء و ضعیف باحساب آن استانداری که بند و بست دارد، جداست.
بعد امام حسین میآید، خوب است همین مسیر امام حسین نمایش داده شود. چون بعضی از تعزیهها و نمایشها فقط صحنهی عاشورا را مجسم میکنند. آن هم فقط از آن بعد مظلومیت حضرت. بعد حماسه و واژگونی کوفه و شام را به نمایش در نمیآورند. آن ابعاد انقلابی منعکس نمیشود. بعد مظلومیت منعکس میشود. البته باید منعکس شود. ولی ابعاد حماسی و شعاری و ابعاد مکتب منعکس نمیشود. ولی امیدوارم حالا که امام فرموده: جلسات عزاداری به همان شکل سنتی باشد، سنت نمایشها زیر نظر یک اسلام شناس که هیچ خلاف شرعی در آن نشود، دوباره احیاء شود. که وقتی کسی به آن جا میآید، دوره ببیند و برگردد. نمایشگاه نباشد. زنهایی که از خانه بیرون میآیند، به عنوان الهام گرفتن باشد، نه نمایش دیدن.
2- عکسالعمل امام (ع) درباره خبر شهادت مسلم
یکی از برخوردها زمانی است که در راه به امام حسین(ع) خبر دادند سفیرت را کشتند. مسلم بن عقیل را که به عنوان سفیر برای سنجش افکار فرستاده بودی که جو و روحیهی مردم را شناسایی کند و به شما خبر دهد و شما حرکت کنی، اعدام کردند. بعد از نامهای که ایشان فرستاد، مردم جهتشان عوض شد. ارعابهای حکومت در مردم اثر گذاشت او رارها کردند و دست از بیعت با او برداشتند. مسلم تنها ماند و حکومت او را گرفت و به شهادت رساند. بنابراین مسلم راکشتند. تا مسلم را کشتند، امام حسین فرمود: «قَدْ أَتَانَا خَبَرٌ فَظِیعٌ قَتْلُ مُسْلِمِ بْنِ عَقِیلٍ وَ هَانِئِ بْنِ عُرْوَهَ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یَقْطُرَ وَ قَدْ خَذَلَنَا شِیعَتُنَا فَمَنْ أَحَبَّ مِنْکُمُ الِانْصِرَافَ فَلْیَنْصَرِفْ فِی غَیْرِ حَرَجٍ لَیْسَ عَلَیْهِ ذِمَام»(إرشادمفید، ج2، ص75) خبر ناراحت کنندهای به ما رسید. قتل مسلم بن عقیل و هانی، این دو یار با وفا را کشتند. این شیعیان ما، ما را خوار کردند. این یکی از جملاتی است که امام حسین حین راه با شنیدن خبر شهادت مسلم فرمود. ببینم در این جمله چه میفرماید؟ شیعههای ما، ما را خوار کردند.
میشود شیعه رهبرش را خوار کند؟ بله، شیعیان علی مکرر دل او را خون کردند و حضرت علی گاهی فریاد میکشید و جملاتی میفرمود: «قَاتَلَکُمُ اللَّهُ»(نهج البلاغه، خطبه 27) خدا شما را مرگ بدهد که آبروی مرا ریختید. گاهی گناه، گناه شخص است. گاهی گناه جمعیت است و گاه گناه، گناه عنوان است. در قرآن به زنان پیغمبرخطاب میرسد: اگر شما خلاف کنید، عذاب شما دو برابر است. چون شما وجههی سیاسی، مذهبی و اجتماعی دارید. عذابتان دو برابر است، چون برای دیگران الگو هستید. در جمهوری اسلامی، اگر یک کارمند اداره خلاف کند، گناهش دو برابر زمان شاه است. چون میگویند: این هم ادارهی دولتی، این هم فرهنگ دولتی. کما این که یک روحانی و یک سپاهی و یکی از نهادهای انقلابی، اگر گناه بکنند، عذابشان دو برابر است.
بنابراین گاهی او را خوار میکنند. امام صادق به طلبهها فرمود: طوری رفتار کنید که هر کس شما را دید، بگوید: درود بر امام صادق(ع)، با این شاگردانش و ماباید طوری رفتار کنیم که هر که ما را دید، بگوید: درود بر این جمهوری اسلامی، با این ایرانیها و الی آخر. اگر خود ما وضع خوبی داشته باشیم، انقلاب صادر میشود. یعنی با هواپیما ما را میبرند که نگاهمان کنند. آدم یک آدم میبیند، اصلاً میخواهد او را نگاه کند، ولو هیچ حرف نزند. فقط نگاهش کند. خود صبر و اخلاق ما مربی است. اگر بچهای در زمان شاه، نمرهی 15 میگرفته و در زمان انقلاب 14 میگیرد، او از نظر علمی انقلابی نیست. در جمهوری اسلامی نمرهاش کم شده است. خلاصه اگر انقلاب است، باید در تحصیل و اخلاق و رفتار و در همه کار انقلابی و با صداقت باشد.
امام میگوید: شیعههای ما، ما را خوار کردند. قول دادند، وفا نکردند. ما را تضعیف کردند و حال آن که وفای به پیمان از حقوق انسانی است، چون ما دو نوع حق داریم. یک حق داریم، حق اسلامی، حقوقی است که اسلام معین کرده است. و یک حقی داریم حق انسانی است. گیرم، اسلامی هم نباشد، به خاطر انسانیت باید یک سری کارها را کرد. مثل وفای به پیمان. قول دادی، باید وفا کنی! گر چه به ناکس قول دادی. باید امانت را رد کنی گرچه آن کسی که به تو امانت سپرده، فرد بسیار پستی باشد. والدین را باید احترام بگذاری، گر چه والدین بد باشند. والدین گر چه بد باشند، احترامشان لازم است. حق انسانی است. امانت دادند، نباید به امانت خیانت کنی. گر چه آن کسی که امانت سپرده آدم بدی باشد. قول دادی، باید به آن عمل کنی. گر چه چک تو دست آدم بسیار بدی است، اما چون تو تاریخ زدهای، در فلان تاریخ باید بپردازی. و شما قول دادید کهای حسین بیا کوفه، ما شما را یاری میکنیم، ولی شما «وَ قَدْ خَذَلَنَا شِیعَتُنَا» هواداران ما، ما را خوارکردند. اگر یادتان باشد، حدود یک سال یا یک سال و نیم پیش بحثی تحت عنوان «گروههایی که امامان ما گفتهاند که اینها جزو مسلمانان و شیعیان ما نیستند» داشتیم.
3- رد ادعای ایمان بعضی افراد در روایات
قَالَ الصَّادِقُ(ع): «کَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مِنْ شِیعَتِنَا وَ هُوَ مُتَمَسِّکٌ بِعُرْوَهِ غَیْرِنَا»(صفات الشیعه، ص3) کسی که میگوید: من شیعهی علی بن ابیطالب هستم، در حالی که در سایر مسائل به نخهای دیگری چنگ میزند، دروغ میگوید. او تکیه گاههای دیگری دارد.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «لَیْسَ مِنَّا مَنْ غَشَّ مُسْلِماً»(من لایحضره الفقیه، ج3، ص273) کسی که کلاه سر مسلمان بگذارد، مسلمان نیست و دروغ میگوید.
«مَنْ مَنَعَ قِیرَاطاً مِنَ الزَّکَاهِ فَلَیْسَ بِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُسْلِمٍ»(کافى، ج3، ص503) کسی که زکات مال و حق طبقهی محروم را از مالش نپردازد، ومالیات اسلامی را ندهد، مسلمان نیست.
ما در روایاتمان خیلیها را میبینیم که ادعا میکنند و ادعایشان از نظر قرآن و حدیث رد میشود. «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا» (حجرات/14) عدهای آمدند و گفتند: یا رسول الله! ما مؤمن هستیم. فرمود: نه، شما مؤمن نیستید، بلکه مسلمان هستید. شما ما را خوار کردید و لذا رهبر انقلاب در سفارشی که به حاجیها دارد، فرمود: ای حاجیها، شما که میروید و دور کعبه طواف میکنید، روش طواف شما مثل دیگران باشد. اگر ایران عملی انجام بدهد، که وهن باشد، یعنی دیگران وقتی او را نگاه میکنند، بگویند: ببینید، این ایرانی است. اگر عملشان وهن به اسلام و جمهوری سلامی باشد، گناهشان گناه شخصی نیست، گناه عمومی است. حتی سوار ماشین شدن و شعار دادن و عزاداری شما اگر چنین معنایی بدهد، گناه عمومی است. ما باید طوری عزاداری کنیم که اگر فیلم این عزاداری را هر جای دنیا بردند، لذت ببریم. یعنی شرمنده نشویم. شعارهای ما باید به گونهای باشد که به هر زبانی چاپ شد و هر جای کرهی زمین پخش شد، باعث افتخار باشد. مانند شعار «هیهات منا الذله»(اللهوف، ص97) امام حسین(ع) فرمود: هرگز زیر بار ذلت نمیروم. شما این شعار را به هر زبانی و در هر جایی چاپ کنی باعث عزت اسلام است. اما بعضی شعرها هست که اگر از اتاق بیرون برود باعث خوار کردن میشود.
4- صداقت و صراحت بیان امام حسین
جملهی دوم این است، فرمود: ای برادرانی که با من به کربلا و کوفه میآیید، دیدید و شنیدید که مسلم را کشتند. چشمانتان را باز کنید. هر که میخواهد منصرف شود و باز گردد، از همین جا برگردد. در این جا چهار مسئله هست. دومسئله مربوط به فرمانده و دو مسئله مربوط به سرباز است. بخش مربوط به فرمانده، صداقت است. خبر شهادت مسلم را که شنید، کتمان نکرد. گفت: مسلم شهید شد. دیگری صراحت است، صداقت و صراحت از جانب امام حسین(ع)، یکی هم آزادی و آگاهی برای سرباز. از این جمله چهار مسئله معلوم میشود. سفیر مرا کشتند. شما که دارید به کوفه میآیید، حواستان جمع باشد. کسی از شما اگر دوست دارد برگردد و منصرف شده است، برگردد. «فَمَنْ أَحَبَّ مِنْکُمُ الِانْصِرَافَ فَلْیَنْصَرِفْ» در رودربایستی گیر نکند، باز گردد. من همهی حرفها را همان گونه که هست با شما در جریان میگذارم. هم با صداقت و هم با صراحت امام حسین مطالب را بیان میکند، هم این که شما آزاد و آگاه باشید. نگویید اگر ما سرانجام را میدانستیم، نمیآمدیم.
5- امام حسین (ع) به دلسوزان خبر از شهادت خود داد
برخورد هفتم: امام حسین در مسیر به شخص دلسوزی رسید که گفت: آقاجان نرو! شما را میکشند. فرمود: «لَیْسَ یَخْفَى عَلَیَّ الرَّأْیُ»(إرشادمفید، ج2، ص75) رأی تو برای من مخفی نیست. میدانم شهید میشوم، اما اگر شهادت من به جامعهی بی اراده، اراده بدهد، اگر شهادت من به مردان ناآگاه، اگاهی بدهد، ما برنده هستیم. ما در این یک سال خیلی شهید دادهایم. هم شهید مظلوم داریم و هم شهید محراب. هم بهشتی داریم و هم آیت الله مدنی. اما این دو سرمایه و باقی سرمایهها را دادیم، ولی هرچه بیشتر شهید بدهیم، مردم ما منسجمتر میشوند. بنابراین اگر خون حسین به مردم ترسو، اراده بدهد، اگر ترسوها را شجاع کند، برنده هستیم. اینها دست از سر من نمیکشند، من هم از پیغمبر خبر دارم و هم خواب دیدم که سگهای خیابان بر سرم ریختند و مرا تکه تکه کردند. خوابهای صادقانه از یک سو، خبرهای رسول الله از یک سو، آثار کشتن مسلم از یک سو، اینها همه مسائلی است که مسئلهی شهادت من قطعی است. بنابراین با این که میدانم کشته میشوم، میروم.
6- برخورد امام حسین با حر و سپاهیانش
و اما برخورد هشتم امام، برخورد با حر بود. حر اولین کسی بود که از طرف حکومت یزید مأمور شد با هزار سرباز برود و امام حسین را هر جا که هست، میخکوب کند. دستور داده بودند، هر کجا امام حسین را دیدی، همان جا متوقفش کن. نه بگذار جلو بیاید و نه عقب برود. امام حسین قبل از این برخورد، در سحر همان روز به سربازانش گفت: ای برادران سرباز بروید و مشک آب بیاورید. آب زیادی ذخیره کنید. آبهای زیادی ذخیره کردند. بعد از مدتی حر، با هزار نفر از سپاهیانش رسید، امام حسین دید، اینها از راه دور آمدهاند، گرچه برای جلب و دستگیری آمدهاند، اما بالاخره انسانند. خودشان و اسب هایشان تشنه هستند. به سربازان فرمود: آبهای ذخیره را بیاورید. تمام لشکر دشمن را امام حسین سیراب کرد. تمام اسبهای دشمن را سیراب کرد. بعد فرمود: اینها صورت هایشان خاکی است، کمی آب بریزید، اینها سر و صورتشان را بشویند و به سر و صورت اینها و به کاکل اسب این هاهم آب ریختند. این خاطره را داشته باشید، در روزی که امام حسین میخواست جرعهای آب برای بچهاش از نهر بگیرد، به او ندادند. نمونهی اینها زیاد بوده است.
در جنگ صفین هر وقت آب در دست سپاه امیرالمؤمنین(ع)بود، آب را برای دشمن آزاد میگذاشتند. اما هر وقت دست سپاه معاویه بود، آب را بر سپاه امیرالمؤمنین میبستند. از این خاطرهها زیاد داریم و در همین جنگ ما هم همینطور است. یک مرتبه ایران بر سر افراد غیر نظامی و غیر مسلح عراق موشک و بمب نینداخت و این سند عزت ماست، گر چه ما شهید میدهیم، ولی عزیز هستیم.
یک خاطره برایتان بگویم. در یکی از جنگها مسلمانان پیروز شدند، زنی را به اسارت گرفتند و به یکی از اصحاب سپردند و گفتند: شوهر این زن به ما حمله کرده و ما او را کشتهایم. حالا تکلیف این زن چیست؟ این مرد صحابی، زن را نزد رسول الله برد، ولی از راهی برد، یعنی کمی پیچاند و او را از کنار جنازهی شوهرش برد تا دل او بسوزد. زن هم شوهر را دید و فریادی و جیغی کشید و آمد، زن را نزد رسول الله آورد و ما وقع را تعریف کرد. بعد گفت: یا رسول الله کار شیرینی کردهام؟ گفت: چه کردی؟ گفت: او را از کنار جنازهی شوهرش بردم تا جیغ و داد کند و دل او را سوزاندم. رسول الله داد زد، فرمود: مرد را کشتهاید، زن اسیر است، شما چه حقی داشتهاید که دل این زن را بسوزانید؟ گفت: این شوهرش مهاجم و کافربود و او هم کافر است. فرمود: شوهرش مسلح به ما حمله کرده است. درست است، ما هم شوهر را کشتیم. اما تو حق نداری دل این زن بر فرض کافر را بسوزانی.
این جمله را در نظر بگیرید و عصر عاشورا یا روز یازدهم را بیادآورید، وقتی میخواستند حضرت زینب را ببرند، دستور آمد که اینها را از راهی ببرید که جنازهی امام حسین را ببینند و جگرشان بسوزد. رسول الله حاضر نشد دل زن اسیر کافر بسوزد و اینها حاضر شدند، دل دختر علی بن ابیطالب را بسوزانند. امام حسین برای اسبهای دشمن از سحر آب ذخیره کرد، ولی آنها به نوزاد امام هم آب ندادند. فرق حق و باطل در همین است. فقط چیزی که میماند همین حق و باطل است. و در این جنگ اگر بنا بود ما به مناطق مسکونی آنها حمله کنیم، خیلی زود رژیم صدام شکست میخورد. اما مسئله این است که اسلام مچ دست آدم را گرفته است. اسلام گاهی وقتها مچ آدم را میگیرد و میگوید: کار دیگری جز این کار نباید بکنی و خوبی آن هم به همین است. گر چه انسان به ظاهر محدود است، اما ارزش معنویش هم به همین است. چون دراصل ما برای همین رشدها آمدهایم. حر رسید و خودشان و اسبشان آب خوردند. ظهر شد، امام حسین فرمود: ما نماز جماعت داریم. حر! شما با ما نماز میخوانید یا خودتان؟ حر گفت: نه! ماهم به شما اقتدا میکنیم. بعد حر میخواست جملهی ناروایی به امام حسین بگوید، گفت: چون مادرت زهراست، این جمله را نمیگویم و شاید همین مقدار ادب باعث شد تا حر موفق شود که توبه کند. چون گاهی وقتها ادب خیلی ارزش دارد.
7- اشک برای امام حسین (ع) ارزش دارد نه هرکسی
حدیثی داریم: «من بکی أو أبکی أو تباکی وجبت له الجنه» یعنی اگر کسی یک قطره اشک برای امام حسین بریزد به بهشت میرود. کسی و گاهی کسانی میگویند: کسی که مثلاً آدم بدجنسی باشد، فایده ندارد. گیرم به عزاداری رفت و برای امام حسین(ع) گریه کرد. او بد جنس است و همهی کارهایش غلط است. بله این درست است. اما شاید همین احترام به امام حسین، رمز موفقیتش در توبه باشد.
حدیث بالا در این رابطه است و زمانی اینطور معنی میشد. حالا با یک قطره اشک به بهشت میرود. این حدیث درست است. هر کس اشکی بریزد، به بهشت میرود. میشود این حدیث درست باشد، به نحوی میشود و به نحوی نمیشود. مثلاً میگویم: یک چوب کبریت چهار یا پنج سانتی متر است، و سر آن دو میلیمتر گوگرد است. من میگویم: با دو میلیمتر گوگرد، یک شهر را آتش میزنم. این امکان دارد؟ بله! فقط شرطش این است که شهر آغشته به مواد مشتعل باشد. اگر اینطور بود، با دو میلیمتر گوگرد میسوخت و گرنه شهر خیس را هر چه کبریت بزنی، روشن نمیشود. با یک سوئیچ ده گرمی یک ماشین را راه میاندازند، امکان دارد؟ بله! به شرط این که بقیهی چیزهای ماشین درست باشد. اگربقیهی آن درست بود، با یک سوئیچ راه میافتد. اگر شهر بنزینی بود، با یک کبریت آتش میگیرد. اگر آدم خوش جنس بود، با یک قطره اشک، پرواز میکند. اما آدم بدجنس، اگر روزی چند لیتر هم گریه کند فایدهای ندارد. مانند شهر خیس و ماشینی که موتور ندارد. سوئیچ ماشینی را به راه میاندازد که بقیهی اجزایش سالم باشد. بنابر این اشک ارزش دارد ولی نه از هر کسی «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقین»(مائده/27) اشک از آدم با تقوا قبول میشود و ارزش دارد. اما گاهی وقتها احترام به امام حسین و یک قطره اشک، گر چه از آدم بد جنس، باعث میشود که او موفق به توبه شود و بقیهی کارهایش را هم اصلاح کند. زمانی در دوران شاه پلیس قم گفته بود: شوفرهای تاکسی کراوات بزنند. بعضی ازآنها هم زدن کراوات بلد نبودند، کاسب بود، کارگر بود، درشکه داشت، نمیدانم لبو فروش بود. کاسب جزئی بود. بندهی خدا پول داده بود و یک تاکسی خریده بود. این کراوات زدن را بلد نبود و به نحو مسخرهای گره میزد. ما یک روز پرسیدیم، آخر این کراوات چیست که پلیس قم اصرار میکند که شوفرهای تاکسی کراوات بزنند؟ این کار برایش راحت نیست. ما تحقیق کردیم، گفتند: پلیس قم میگوید: وقتی کراوات زد مجبور است موهایش را هم شانه کند ودست هایش را بشوید. آخر کسی که عمامه به سر گذاشت، عمامهی بی عبا نمیشود. برای این که کفش و کلاه، با هم جور در بیاید، نمیشود لباس گونی باشد و کفش مثلاً فلان کفش. برای تناسب ما به اینها میگوییم: کراوات بزنند تا اینها را مجبور کند که بقیهی تیپشان هم درست باشد.
گاهی وقتها یک عزای امام حسین، گر چه آدم بدی است، ولی به جلسهی امام حسین میآید. در همان جلسه، به خاطر همان اشک موفق میشود، بقیهی کارهایش را درست کند. همینطور که گریه میکند، اولیاء خدا را میبیند، میشنود که ابوالفضل آب را تا دم دهانش آورد، به خاطر تشنگی بچهها نخورد، میگوید: آقا تو هم جنسی را انبار کردهای تا گران شود و بفروشی؟ به خاطر نیاز مردم گران نفروش. میبیند واعظ بالای منبر میگوید: علی اصغر را آوردند، روی دست بابا گلویش پاره شد و امام حسین گفت: راضی هستم. یعنی آقا اگر تو هم در راه اسلام پیشامدی در زندگیت رخ داد، تو هم راضی باش. گاهی ممکن است آدم بدی باشد، اما در یکی از این جلسهها سرنوشتش عوض میشود. و چقدر ما در تاریخمان آدم دیدهایم که به خاطر خط امام حسین بقیهی کارهایشان هم اصلاح شده است. یعنی کسی که برای امام حسین(ع) عزاداری میکند، اگر به او بگویید: عزادار حسین آفتاب زد، بلند میشود و نماز میخواند. اما اگر به او بگویی: مش قنبر، حسن آقا، میگوید: باشد، میخوانیم. اما وقتی گفتی: عزادار حسین! نمازت قضا میشود، مثل این است که وقتی این را میگویی، حواسش جمع میشود و بقیهی کارهایش را نیز درست میکند. هم گاهی از این طرف است که گاهی یک کار خیر باعث میشود، آدم بقیهی کارهایش را هم درست کند.
8- راز موفقیت و توبه حر
حر در این برخورد رفت تا به امام حسین جسارت کند، بعد گفت: پسر فاطمه زهرا هستی، به احترامش و احترام رسول الله جسارت نمیکنم و همین ادبش شاید رمزی بود که به توبه موفق شد. امام حسین سر نماز رفت و حر هم با هزار سرباز آمدند و اقتدا کردند. نماز ظهر که تمام شد، یک سخنرانی کوتاه کرد، متن این سخنرانی اینجا هست. دو جملهاش را برایتان بگویم: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی لَمْ آتِکُمْ حَتَّى أَتَتْنِی کُتُبُکُمْ وَ قَدِمَتْ عَلَیَّ رُسُلُکُمْ أَنِ اقْدَمُ عَلَیْنَا فَإِنَّهُ لَیْسَ لَنَا إِمَام»(إرشادمفید، ج2، ص76) ای مردم، من فقط به خاطر جواب خدا میگویم. نگفتی نیست، چیز مجهولی نیست. میدانید و من هم میدانم که فایدهای ندارد. اما برای اتمام حجت میگویم. زمانی نگویید که به ما نگفتند. من نیامدم مگر این که شما به من نامه نوشتید. نماینده فرستادید که ما رهبر نداریم، به کوفه بیا، من به خاطر دعوت شما آمدم و. . . میگوید: اگر راضی هستید، میآیم. اگر راضی نیستید، به کوفه نمیآیم. ولی امام حسین نگفت: حالا که به کوفه نمیآیم دست از مبارزه برمی دارم. یعنی امکان دارد، مکان را عوض کنم، اما از عمل خویش بازنمی گردم. نماز ظهر تمام شد، مقداری فاصله بود، بعد نماز عصر آغاز شد، بعد از نماز عصر هم باز امام حسین(ع) یک سخنرانی کرد، مضمونش این است که شما دو امام دارید: یک امام حق و یک امام باطل و شما یزید را میشناسید و مارا هم میشناسید و. . .
پس برخود هشتم امام با حر بود. ادب حر باعث و رمز موفقیتش شد. رمز توبهاش شد و این را هم عنایت کنید، خیلی لطیف است. شاید شب عاشورا، عصر تاسوعا، قرار شد که حمله کنند و امام به ابوالفضل فرمود: برو و بگو فردا، روز عاشورا جنگ میکنیم. یک نفر میگفت: شاید دلیلش این بوده که اگر غروب جنگ میشد، حر مهلت توبه نداشت. آخر اگر میوه رسید، تکانش دادی میافتد. عصر تاسوعا، یعنی شب عاشورا حر هنوز نرسیده بود، صبر کرد تا فردا بعداز ظهر حر کمی فکر کند. در این برخورد نتایج زیادی بود.
یک سلام گرمی میخواهیم به شهید بدهیم. شهید زنده است؟ «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون»(آل عمران/169) گمان نکنید شهید مرده است. شهید زنده است و امام حسین سیدالشهدا است. سلام به امام حسین بسیار مورد عنایت است. امامان ما، امام دهم خود نایب میفرستد، میگوید: برو سر قبر امام حسین زیارت کن. نماز در حرم امام حسین مستجاب میشود. ای حسین(ع) زیر یک سال است که سربازان ما لب مرز میجنگند و میگویند: پیروز میشویم و به کربلا میرویم و خیلیها سال پیش، محرم به عشق عاشورا جنگیدند و جنگ هم به پیروزی نهایی نرسید و امسال هم شهید شدند و امیدواریم این جنگ هر چه زودتر تمام شود. تا وقتی رهبر ما حسین است، کسی نمیتواند کاری به ما داشته باشد. چون بالاترین سختیها مرگ و شهادت است و شهادت افتخار است. کشوری که دنبال نان و آب است را میتوان مثل فتیلهی چراغ پایین و بالا کشید. اما وقتی گفت: آخرین مصیبتها شهادت است و من افتخار میکنم، اینچنین امتی بیمه هستند. به آن نیرویی که همه را بیمه میکند، سلام کنیم.
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین. . .
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»