استکبارستیزی، برنامه پیامبران الهی
موضوع: استکبارستیزی، برنامه پیامبران الهی
تاریخ پخش: 28/01/1402
عناوین:
1- تطمیع و تهدید، برنامه مستکبران برای سلطه مردم
2- تحقیر و تمسخر مؤمنان، شیوه مستکبران
3- ایستادگی امام جواد علیهالسلام در کودکی، در برابر مأمون
4- انواع عذابها و کیفرهای الهی در قرآن
5- نرمی و مدارا به جای خود، شدت و خشونت به جای خود
6- خروج از مجلس گناه از روی اعتراض و مخالفت
7- مسئولیت مؤمنان در برابر مظلومان عالم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
لحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
بحث امشبمان این جلسه دربارهی اینکه این بیست و چند دقیقهای که ما صحبت میکنیم، تقریباً از بیست و پنج دقیقه تا سی دقیقه راجع به استکبار است، قلدرهای تاریخ چه کسانی بودند؟ چه کارهایی کردند؟ مردم چه کردند؟ آنها چه کردند؟ چند نمونه را خدا بیان کرده. از همه قلدرتر فرعون بود، او ادّعای خدایی میکرد، میگفت: «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى» (نازعات/ 24)، پرودگار شما من هستم، پروردگار برتر من هستم، هر چه عربی میخوانم قرآن است، میگفت که: «ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری» (قصص/ 38)، من غیر از خودم برای شما خدایی سراغ ندارم، خدایی که شما میگویید، من هستم. دلیل؟ میگفت: «نمیبینید چه کاخی دارم! نهرها در آن جاری است! تخت من روی نهر است! «أَ لَیْسَ لی مُلْکُ مِصْرَ» (زخرف/ 51)، حکومت مصر در اختیار من نیست؟! «وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْری مِنْ تَحْتی» (زخرف/ 51)، نمیبینید نهرهای آب از زیر پای من رد میشود؟» اگر کسی مخالف بود، میگفت: «ما شما را به بدترین شکنجه میکنیم»، دست راست با پای چپ، دست چپ با پای راست، ضربدری شما را، «لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ» (اعراف/ 124)، حتماً دست و پای شما را قطع میکنیم، یعنی ابزارشان تهدید بود، ابزارشان زرق و برق بود، ببینید چه کاخهایی، باغهایی!
اسکورتهای عجیبی داشتند، وقتی در کوچه راه میرفتند، قارون، به قدری جمعیت و دنگ و فنگ داشت که افراد عادی میگفتند: «یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ» (قصص/ 79)، کاش ما هم مثل قارون، ببین چه تشکیلاتی دارد! به قول امروزیها چند تا ماشین اسکورتش میکنند، «یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ»، کاش ما هم مثل قارون اینقدر چیزی داشتیم، «إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظیمٍ» (قصص/ 79)، حظّ بزرگ را او میبرد، کِیف میکند.
1- تطمیع و تهدید، برنامه مستکبران برای سلطه مردم
طاغوتها گاهی افراد را با پول میخرند. حضرت موسی به امر خدا نزد فرعون آمد، گفت: «تو خدا نیستی، بندهی خدا هستی، من پیغمبر خدایی هستم که هستی را آفرید.» گفت: «دلیلت چی هست؟» حضرت موسی به امر خدا عصایش را انداخت، یک مار بزرگ شد. گفت: «معجزهی من همین است، چوب مار میشود، اژدها میشود.» گفت: «خب این سحر و جادو است، ساحرها و جادوگرهای مناطق مختلف را دعوت کنید، داخل دربار بیایند، سحر و جادویشان را نشان بدهند، روی موسی را کم کنند، بگویند تو اگر عصا میاندازی، اژدها میشود، اینها هم، جادوگرها از این کارها میکنند.» جادوگرها آمدند پایتخت، اینهایی که میگویم از قرآن است هان، فقط فارسیاش میکنم، آمدند پایتخت و به فرعون گفتند: «أ إِنَّ لَنا لَأَجْراً» (شعراء/ 41)، ما اگر با سحر و جادو آبروی موسی را بریزیم، «اجر»، مزدمان هم میدهی؟ پولی هم به ما میدهی؟ ما با سحر و جادو آبروی موسی را بریزیم، پولی هم میدهی؟»، «قالَ نَعَمْ»، بله، پول چیه؟ «إِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبین» (شعراء 42)، یک کارتی به شما میدهم، کارت سبز، به قول امروزیها میگویند امضای طلایی. شما جزء مقرّبین هستید، شما جزء دربار میشوید دیگر، شما آبروی موسی را بریزید. این جادوگرها مقداری چوب و عصا و طناب و اینها را داشتند، روی زمین انداختند، این چوب و عصا و طناب حرکت میکرد، حالا چه چشمبندی کرده بودند، اینها را با جیوه مخلوط کرده بودند که آفتاب که به آن میخورد … چه چشمبندی کرده بودند که این طناب و چوب حرکت میکرد. موسی ترسید، نکند اینها گول بخورند، خدا گفت: «نترس» (طه/ 68)، بعد کارشان که تمام شد، حضرت موسی عصا را انداخت، این اژدها شد، تمام عصا و طناب و اینها را قورت داد. کارشان این است که افراد را میخرند، با دلار، با سکّه الآن هم همینطور است.
2- تحقیر و تمسخر مؤمنان، شیوه مستکبران
افرادی را با پول میخرند، تحقیر میکنند، میگویند اینهایی که دور انبیاء هستند، آدمهای اراذل و اوباش هستند، آدم حسابی نیست که، «اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُون» (شعراء/ 111)، «أرذَل»، أراذِل، ما هم در فارسی اراذِل میگوییم، یعنی آدمهای بی سر و پا، بیفرهنگ، بیادب، بیسواد. دیگر چه میکنند؟ قرآن وقتی یک قصّهای را از یک فرد میگوید، غرضش آن فرد نیست، مثلاً «تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ وَ تَبَّ» (مسد/ 1)، بریده باد دست ابولهب، مراد شخص ابولهب که نیست، اگر شخص باشد که قرآن کتاب تاریخ میشود که یک چیزی از عموی پیغمبر نقل میکند، ابولهب سمبل کارشکنی بود، وقتی میگویند ابولهب نمونهاش را نقل میکنند، یا شما پرچم آمریکا را زیر پاهایت رد میکنی، این پرچم که گناه نکرده، این تحقیر آمریکاست.
یک کسی اصلاح صورتش خیلی عجیب و غریب بود، خیلی عجیب و غریب. ما آمدیم رد شویم، احترام گرفت و سلام علیک کرد. گفتم: «شنیدی که مراجع تقلید میگویند لباس شهرت حرام است؟ یعنی آدم یک لباسی بپوشد که مردم نگاهش کنند، با همهی لباسها فرق میکند.» گفت: «بله» گفتم: «خب ریش شهرت هم همینطور است، یک ریشی بگذاری که بگویند او ریشوئه.» زنگ موبایلش را صدای گاو میگذارد که تا صدا بکند، بگویند تلفن فلانی است، در مسجد میآید آمینش را با همه فرق میگذارد، همه آمین میگویند، این یک جور دیگر آمین میگوید. حرکاتش، خانهاش را یک جوری میسازد که بگوید در خاورمیانه یک همچین نقشهای نیست، بوق ماشینش، زنگ تلفنش، ساختمانش، ریشش، فکولش، کفشش، هر کاری بکنید که از عرف بیرون بروید، یعنی متعارف نباشد، یک چیز استثنایی است، وقتی میگویند لباس شهرت حرام است، این لباس پنبه و پشم است، آن که گناهی نکرده، میخواهد بگوید کارهای استثنایی ممنوع. قصّهی فرعون را که میگوید، نمیخواهد بگوید یک فرعون در یک زمان، بله، آن فرعون در یک زمانی بوده، ولی شعار ما چه هست؟ میگوییم: «کُلّ أرضٍ کَربَلاء، کُلّ یُومٍ عاشوراء»، فرعون یک همچین خصلتی داشت، زور میگفت، اگر برادر بزرگی وارد خانه شد، به خواهرش گفت: «بلند شو، بلند شو غذا را گرم کن، میزنمت هان!» این هم فرعون است، منتها فرعون کوچولو، فرعون زور میگفت، تو هم زور میگویی، تو به برادرت، به خواهرت زور میگویی. مرد در خانه یک جوری حرف بزند که زن از او بترسد. حدیث داریم: «من أخاف مؤمناً»، کسی اگر یک مؤمنی را بترساند، روز قیامت خدا او را میترساند.
3- ایستادگی امام جواد علیهالسلام در کودکی، در برابر مأمون
این امام رضا بچّه تربیت کرده به نام امام جواد، این امام جواد بچّهی نوجوانی بود، در کوچه با بچّهها بازی میکرد، مأمون الرشید آمد برود، همهی بچّهها فرار کردند که شاه میآید شاه میآید، همه کنار رفتند، این پسر امام رضا، امام جواد ایستاد. مأمون گفت: «پسر چرا فرار نکردی؟» گفت: «کاری نکردم که بترسم که فرار کنم، جادّه هم که تنگ نیست، شما بیا از آن طرف برو.» مأمون خیلی غرورش شکست، گفت: «این باید پسر امام رضا باشد، امام است که بچّهاش را اینطور تربیت میکند که نترسد، حرفش را بزند.» (ر. ک به: کشف الغمه فی معرفه الأئمه، چاپ قدیم، ج2، ص344) مهم است.
قرآن وقتی یک قصّهای نقل میکند، آخر قصّه میگوید، در بسیاری از وقتها میگوید: «َکذلِکَ» (دخان/ 28، شعراء/ 59 و …)، یعنی آن چیزی را که برای فرعون گفتم، برای تو هم هست هان، تو هم میتوانی فرعون باشی، اگر قصّهای را نقل میکند از زن فرعون که زن فرعون زیر بار زور نرفت، یعنی خانمها هر یک از شما میتوانید مثل خانم فرعون باشید، اصلاً آیه داریم: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ» (تحریم/ 11)، نمونهی زن باایمان زن فرعون است، مردش قلدر بود، ولی زن از او نمیترسید، شهید شد، اما زیر بار زور نرفت، منتها خب شرایط فرق میکند، مثلاً روز قدس اسرائیل عصبانی میشود، 22 بهمن آمریکا عصبانی میشود، عصبانی شدن دشمن این ارزش ما هست، اگر دشمن از ما راضی بود، امام فرمود: «هر وقت آمریکا از شما تعریف کرد، پیداست که مشکلی دارید که آمریکا را خوشحالی کردید.»
4- انواع عذابها و کیفرهای الهی در قرآن
– در قرآن سه رقم عذاب داریم:
1- «عَذابٌ شَدیدٌ» (آل عمران/ 4، انعام/ 124، فاطر/ 7 و 10، ص/ 26، شوری/ 16 و 26، حدید/ 20)، آیهی قرآن است؛
2- «عَذابٌ أَلیمٌ» (بقره/ 10 و 104 و 174 و 178، آل عمران/ 77 و 91 و 177 و 188، مائده/ 36 و 73 و 94 و …) آیهی قرآن است؛
3- «عَذابٌ مُهینٌ» (بقره/ 90، آل عمران/ 178، نساء/ 14، حج/ 57، لقمان/ 6، جاثیه/ 9، مجادله/ 5 و 16).
اینها کدش فرق میکند. یک وقت شما یک سنجاق تو بدن کسی میزنی، درد میآید، ولی پیدا نیست، این را «عذاب أَلیم» میگویند، «ألیم» با الف، نه با عین، «عَلیم» با عین یعنی عالم. «عذاب أَلیم» مثل سنجاق. «عذاب شَدید» مثل بمباران، شدید است. «عذاب مُهین» مثل تف انداختن به صورت کسی، تف که به صورت کسی میاندازی، دردش نمیآید، سروصدا هم ندارد، اما «مُهین»، به او اهانت میشود. آمریکا به مسلمانها «عذاب شدید» اعمال میکند، امکانات و تجهیزاتی که آنها دارند، ما نداریم، اما همین که پرچمش زیر پای ما بود، گفتیم مرگ بر آمریکا، این تحقیر میشود، «عذاب مُهین» است. شما اگر یک مقدار لجن به من بریزی، به من اهانت شده، اما دردم نمیآید، تق و توقی و سروصدایی هم ندارد، او «عذاب شدید» انجام میدهد، ما «عذاب مُهین» جواب میدهیم، یعنی باید یک عکسالعملی نشان بدهیم.
حالا سیمای طاغوت را هم بد نیست، بشنوید. این جملهای که میگویم، گویندهاش آقای لاریجانی است که یک زمانی رئیس مجلس بود. ایشان نقل میکرد از یکی از مقامات عراقی، یعنی آمریکا وقتی آمد عراق را گرفت، برای گرفتن صدّام، یک منطقهی بغداد را منطقهی امنیتی کردند که مهرههای درشت آمریکایی که در بغداد هستند، در آن منطقه زندگی کنند، یک چند تا هم واحد و خانه برای مهرههای عراقی گذاشتند که مهرههای عراقی و آمریکایی بتوانند با هم تماس بگیرند، در یک منطقه بودند. آن مهرهی عراقی به آقای لاریجانی میگفت که: من آمدم بروم خانه، سرباز آمریکایی گفت: «ممنوع است.» گفتم: «خانهی خود من اینجا هست، اصلاً عراق کشور من است، بغداد پایتخت من است، این خانهی من است!» گفت: «ممنوع.» گفتم: «کار دارم، عجله دارم.» گفت: «باید بازدید بشوی.» خیلی تحقیر شدم که خودم در خانهی خودم باید بازدید بدنی بشوم. گفتم: «بازدید کن، چون کار داشتم، گفتم بازدید کن.» گفت: «من حال ندارم بازدید کنم، سگم باید بیاید بازدید کند، سگم میآید، بو میکشد!» خیلی بیشتر تحقیر شدم. یک مدّتی ایستادم، عصبانی شدم، گفتم: «سگت بیاید بازدید کند.» رفت و برگشت گفت: «سگم خواب است!» این برخورد مستکبرین است، از هیچی دریغ ندارند، کشتن برایشان مثل آب خوردن میماند، اصلاً یک کشور را بگیرند، یک کشور را تخلیه کنند، بیایند، بروند، مسلمانها هر توانی دارند در مقابل دشمن باید به خرج بدهند. بله، در اسلام داریم: «قَوْلاً لَیِّناً» (طه/ 44)، نرم بگویید، اما «وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ» (توبه/ 73) هم داریم، غلیظ باشید، یک جایی باید نرم بود، یک جایی باید غلیظ شد. پزشک گاهی با یک قرص نرم مداوا میکند، گاهی با عمل جرّاحی شدید.
5- نرمی و مدارا به جای خود، شدت و خشونت به جای خود
همین امام رضا با زور ولیعهد مأمون شد، اما دو تا برادر که آمدند مسئله از او بپرسند، گفتند: «ما مسافریم، از فلان منطقه آمدیم، نمازمان چهار رکعتی است یا دو رکعتی؟» امام رضا فرمود: «تو نمازت را دو رکعتی بخوان، تو چهار رکعت» گفتند: «فرقش چه هست؟ ما دو تا برادر از یک محلّه و یک خانه؟» فرمود: «او نیّتش زیارت مأمون بوده، آمده شاه را ببیند، ملاقات شاه سفر حرام است، سفر حرام نماز چهار رکعتی دو رکعتی نمیشود، همان چهار رکعت، تو یکی زیارت مأمون نیامدی، آمدی زیارت امام رضا، سفرت حلال است، سفر حلال چهار رکعتیها میشود دو رکعتی.» ولیعهد بود، اما حرفش را میزد.
کجا قیام کنیم، کجا قیام نکنیم؟ اختیار با مرجعیت است، اختیار با رهبری است، طبق دستور عمل باید بشود، در یک ماجرایی مردم شکایت حضرت علی را به پیغمبر کردند، گفتند: «این علی فرماندهی نظامی ما بود، بسیار قوی، چی، چی، چی، ولی یک خورده خشن است، خشک است، گفتند علی، امیرالمؤمنین خشک است، «انه لخشن»»، پیغمبر فرمود: «لَخَشِنٌ فِی ذَاتِ اللَّه». (بحار الأنوار، ج 41، ص 116)، اینکه خشن است، در راه خدا خشونت دارد، خشونت لازم است.
ما در قرآن آیاتی داریم خیلی تند برخورد میکند، آخر بعضیها میگویند: «آقا مرگ بر آمریکا برای چه میگویید؟» در قرآن خیلی از این حرفهاست، در نهجالبلاغه چهقدر هست، «أَشْبَاحاً بِلَا أَرْوَاحٍ» (نهج البلاغه، خطبهی 108)، لاشههای بیروح، شما قیافهتان قیافهی آدم هست، آدم نیستید، «أَشْبَاح»، یعنی شَبَح هستید، «بِلَا أَرْوَاحٍ»، شبحهای هستید که روح در شما نیست، یعنی انگار مُردید. آخر مرده دو رقم داریم: یکی مردهی داریم مردهی افقی هست، این مردههایی که در قبرستان خوابیدند، مثل انگشتهای دست، یک مرده عمودی است، راه میرود، نفس هم میکشد، ولی انگار مردهی بیخاصیت است، فرمود: کسی که منکر ببیند، خلاف ببیند، ولی عکسالعملی نشان ندهد، یا با بیان این کار را نکنید، این کار خلاف است، یا با قدرت، اگر هیچ کاری دستت نیست، فقط اخم کن، این خانم با این وضع حجاب داخل مغازهات میآید، لبخند به او نزن، عبوس باش.
امام کاظم علیه السلام به یکی از یارانش گفت: «تو خوبی خیلی داری، یک بدی هم داری.» گفت: «بدی من چی هست؟» فرمود: «شترهایت را به هاورن الرشید کرایه میدهی.» گفت: «آقا هارون الرشید طاغوت است، اما کرایهای که میدهم، برای سفر مکّه کرایه میدهم، نه برای کار دیگری.» فرمود: «دوست داری که هارون الرشید، طاغوت، زنده بماند، از سفر حج برگردد، کرایهی تو را بدهد؟» گفت: «بله، این مقدار دوست دارم که بیاید، حقوق من را بدهد، بعد میخواهد بمیرد، بمیرد.» فرمود: «همین مقدار که راضی هستی، هارون الرشید یک دقیقه زنده بماند، همین گناه است.» (رجال الکشی، فی صَفْوَانَ بْنِ مِهْرَانَ الْجَمَّال، ص 440 و 441)
6- خروج از مجلس گناه از روی اعتراض و مخالفت
انسان نباید خنثی باشد، قرآن بخوانم، یک آیه داریم اگر در یک جلسهای دیدید آیات خدا تحقیر میشود، حق نداری بنشینی. در جلسهی شراب، شما شراب نخوری، نشستنش هم گناه است. زمانی که مقام معظّم رهبری رئیس جمهور بود، یک سفری به چند تا کشور رفت، در زمان ریاست جمهوریاش، من هم خدمتشان بودم، در زیمبابوه بود، رئیس جمهور آنجا از رئیس جمهور مهمان که آیت الله خامنهای است، پذیرایی کرد. به آقا گفتند: «شراب سر سفره است.» فرمود: «پس جلسه تعطیل.» گفتند: «آقا به مناسبت رئیس جمهور از مسئولین درجه یک دعوت کردند، خود رئیس جمهور میزبان است.» گفت: «هر کس میخواهد باشد.» گفتند: «ما که نمیخوریم!» گفت: «بابا نخوریم، شراب هم نخوریم، آنجا که نشستیم، نشستن سر سفره حرام است.» آخر گاهی وقتها میگوییم ما نبودیم که.
یک وقت خدمت امام آمدند، به امام گفتند: «یک قانون ضدّ اسلام تصویب شد، ما رأی ندادیم.» امام فرمود: «بیخود، رأی ندادیم، نه، باید بلند شوید.» اینکه من نشستم، آقا این حرف را نزن، این حرف غیبت است، این حرف تهمت است، مسخره نکن، این کلمه را نگو، ما مینشینیم، او هم چانهاش گرم میشود، حرف میزند. حدیث داریم روز قیامت یک قطرهی خون روی سینهی کسی میچکد، میپرسد: «این قطرهی خون چی هست؟» میگوید: «یک نفر را به ناحق اعدام کردند، تو در یک قطره شریکش بودی.» آخر رفاقتمان به هم میخورد، به هم بخورد. رفاقت بیست ساله، بسمه تعالی، به درک.
امام صادق یک یاری داشت، یارش هم یک نوکر داشت، یار امام صادق به نوکرش دستوری داد، بعد عمل کرد، یا عمل نکرد. یار امام صادق یک فحش داد، فحش مادر به نوکرش داد، گفت: «مادر فلان» امام فرمود: «چه گفتی؟» گفت: «گفتم مادر فلان، مادرش مسلمان نیست» فرمود: «مسلمان نباشد، به غیر مسلمان میشود گفت تو زناکاری؟!» (الکافی، چاپ إسلامیه، ج 2، بَابُ الْبَذَاء، ح 5، ص 324) مادر فلان یعنی چه؟ یعنی مادر شما زنا کرده، اگر کسی یهودی است، میشود به یهودی گفت زنازاده؟ ما راحت به هم میگوییم: «این را میگویی، عجب آدم حرامزادهای است!» راحت میگوییم حرامزاده، راحت هر چه میخواهیم میگوییم. یک قطره خون شریکید. چرا بلند نشدید؟ «فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ» (نساء/ 140)، آیهی قرآن است «فَلا تَقْعُدُوا»، یعنی وقتی در یک جلسه نشستید، خلاف میشود، بلند شو برو. انسان اوّلش گناهش را، مردم ذرّه ذرّه بد میشوند، قرآن یک آیه دارد، میگوید: «خُطُوات» (بقره/ 168 و 208، انعام/ 142، نور/ 21)، یعنی شیطان گام به گام آدم را بد میکند، مثلاً شما در یک فامیلی میروید که اینها خیلی خوشگذاران و عیّاش هستند، اوّل که از مهمانیشان خوشتان میآید، از اینکه شما را تحویل گرفتند، یک لبخندی میزنی و غذایشان را میخوری، دفعهی دوّم میگویند: « آقااین رفیقت آدم نااهلی هست هان!» میگوییم: «ببینید ما باید خاک شیر مزاج باشیم، باید با همه بسازیم!» چه کسی گفت با همه بسازیم؟!
کسی را پهلوی بزرگواری ستایش کردند، گفت: «همهی مردم از این راضیاند» گفت: «پس آدم بدی است، اگر همه راضیاند، بدها نباید از این راضی باشند، اینکه بدها هم از این راضی هستند، پیداست که این دکّانش دو نبش است، یک در به این کوچه میخورد، یک در به آن کوچه، این منافق است، به او میگوید من با شما هستم، به او میگوید من با شما هستم، زندگیاش دو نبش است.»
7- مسئولیت مؤمنان در برابر مظلومان عالم
به هر حال ما مسئولیت داریم. آه مظلوم، مظلوم هم برای ما فرق نمیکند، عرب باشد، عجم باشد، شیعه باشد، سنّی باشد، مسلمان باشد، کافر باشد. قرآن یک آیه دارد، میگوید وقتی مظلومی هست، چرا شما ساکتی؟ دفاع از مظلوم واجب است، ولو مظلوم مسلمان نباشد، ما نباید بگوییم حالا هر خبری هست، به ما ربطی ندارد، عکسالعملی باید نشان دهیم، نه کسی را بترسانیم و اگر کسی کسی را میترساند، در مقابل آن قلدر بگوییم ما هم هستیم، همین که بفهمند این مظلومین یک حامیانی دارد، سوزن اگر نخ دمش بود، میتوانا بدوزد، اما اگر نخ نبود، نمیتواند، اگر یک مظلومی، امّتی، حالا یا فلسطین، یا غیر فلسطین، هر جا، اگر یک امّتی مظلومند و دنیا بداند که این ایرانیها همراه و حامی این مظلومین هستند، در محاسباتشان، در برنامههایشان فکر ما را هم میکنند که درست است که اینها خودشان زیاد نیستند، اما حامی دارند. بیتفاوتی ممنوع، بیخیالی ممنوع، سکوت ممنوع، انسان باید اهل غیرت باشد. امیرالمؤمنین وقتی میخواهد از یارانش انتقاد کند، میفرمود: «چرا بعضی از شما غیرت ندارید؟!» گاهی حضرت امیر میزد تو گوش خودش، در یکی از سخنرانیها حضرت علی زد تو گوش خودش، محکم زد، «فضرب علی خده»، زد تو گوش خودش، گفت: «چه کنم با شما آدمهای بیغیرت؟! معاویه با یاران باطلش محکمند، شما با یاران من شل هستید.» بیتفاوتی ممنوع.
خدایا تمام قلدرها را مثل قلدر ایرانی که مثل شاه، صدّام، نمیدانم، قلدرهای که روبهروی ما هستند، نسل قلدرها را برانداز.
به مستضعفین انواع امدادها را سرازیر بفرما.
ما را افراد بیحال، بیتفاوت، بیغیرت، ما را افراد بیتفاوت قرار نده.
«و السّلام علیکم و رحمه الله و برکاته»