پرسش و پاسخهایی دربارهی خداوند
2- تضادها و تفاوتها، بستر رشد انسان
3- رزّاق بودن خدا به چه معناست؟
4- ناگواریها، تلخیها و سختیها، عامل رشد انسان
5- رفتار نادرست بشر، عامل بسیاری از ناگواریها
6- وعده خداوند در مورد یاری مؤمنان
7- چرا خداوند به فقیران روزی نمیدهد؟
8- نعمتها مسئولیت آفرین است
موضوع: پرسش و پاسخهایی دربارهی خداوند
تاریخ پخش: 17/05/90
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
رمضان نود را خدمت عزیزان سمنانی هستیم، استان سمنان. بحثمان راجع به سؤال و جواب است، چند جلسهای را هم میخواهیم چیزهای دیگر بگوییم. چند تا سؤال راجع به خداوند متعال است، مطرح کنیم. یکی چراهایی است که خداوند مثلاً چرا شیطان را آفرید؟ چرا شهوت آفرید؟ چرا غضب آفرید؟ چرا تضاد هست؟ چرا؟ چرا؟ از این چراهایی که هست. تا نگاهمان چه باشد. من این مسأله را سالهای قبل گفتم. ولی خوب چون سی و دوسال است در تلویزیون هستیم، دیگر حتماً یک عده یادشان رفته است.
1- نگاه درست به هستی و انسان
یک کسی دکان لیوان فروشی آمد، این لیوان فروش لیوانها را دَمَر گذاشته بود. این آقا یک دستی به در لیوان مالید و گفت: حاج آقا؟ گفت: بله. گفت: چرا لیوانهای شما درش بسته است؟ بلند کرد و گفت: تهش هم که سوراخ است. دو تا اشکال به لیوان کرد. گفت: آقا اگر شما از این طرف لیوان را بگیرید، دو تا اشکالت برطرف میشود. ما باید نگاه کنیم هدف اصلی چیست و بعد برای ما توجیه است. مثل بچهای که سر سفره حلوا میخورد و میگوید: بارک الله! دوست دارد. اصلاً یک طوری میخورد که به سر و صورتش هم میمالد. اما لبش را که به فلفل میزند، یا به ترشی، دور میاندازد، گریه میکند. یک نگاه تندی هم به مادرش میکند. چون این بچه روی مزاج خودش دارد قضاوت میکند. این آقا لیوانها را دارد روی چشم خودش نگاه میکند. نگاه ما چیست؟
نگاه ما درست شود قصه حل میشود. شما اگر یک روحانی رانندگی بلد نباشد توبیخش نمیکنی. میگویی: آخوند باید مسأله و حدیث بلد باشد. قرآن و نهجالبلاغه باید بلد باشد. حالا رانندگی بلد نیست، بلد باشد خوب است، حالا بلد هم نباشد توبیخ ندارد. اما مگر میشود مثلاً کسی که مسئول حمل و نقل است رانندگی بلد نباشد. نگاهها فرق میکند.
2- تضادها و تفاوتها، بستر رشد انسان
خداوند ما را برای رشد آفریده است. خلاص! در رشد هم باید حوادث تلخ باشد که ما رشد کنیم. سربازهایی را که میخواهند رشدشان بدهند، رزم شبانه، رزم آبی، رزم خاکی، راه رفتن، بند شدن به زنجیر، به طناب، جست و خیز، پرش، اگر بناست این سرباز رزمنده باشد، باید یک سری تلخیها را هم بچشد. اصلاً اگر زبان ما لال باشد، آنوقت ما آدم خوبی هستیم چون در عمرش غیبت نکرده است. خوب زبان ندارد. یک آدم غریزهی غضب نداشته باشد. خوب غریزهی غضب نداشته باشد، از خودش دفاع نمیکند. یا شهوت نداشته باشد، اصلاً شهوت نباشد نسل قطع میشود. یعنی شهوت را از مردم بگیر با دیگر نسل و آینده خبری نیست. دنیا جای رشد است، در رشد و… در میدان رشد باید این تضادها باشد. مثل دو لبهی قیچی. این میآید رو به پایین، این میآید رو به بالا. چرا؟ برای اینکه هدف بریدن پارچه است. اگر خواستید پارچه ببرد باید این تضادها باشد. او به سمت پایین، این به سمت بالا. دو لبهی قیچی. شما پارچه را در آب میریزی، دست به سمت شما حرکت میکند. این دست به سمت من حرکت میکند. چون هدف این است که آب پارچه گرفته شود، حرکتها متضاد است، این سمت شما میآید، این سمت من میآید. تضاد بین دو حرکت هست برای اینکه گاهی یک هدف لا به لای تضادها پیدا میشود. اگر دو تا دست این چنین بچرخانند، این نمیشود. یعنی باید تضاد باشد تا به هدف برسیم. اینکه شما برای وزنه بردارها کف میزنید به خاطر تضاد است. چون جاذبهی زمین وزن را پایین میکشد، این وزنهبردار وزن را بالا میکشد. با جاذبه مبارزه میکند، آنوقت شما برایش کف میزنید. وگرنه کسی از پشت بام کسی را هل بدهد که کف ندارد. باید در لابه لای تضادها غیظ کنی، زبان هم داشته باشی و بتوانی فحش بدهی، «وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظ» (آلعمران/134) خودت را نگه داری. این مسأله تضاد رمز تکامل است، خدا شیطان را آفرید، پیغمبر را هم آفرید. او دعوت به حق میکند، او دعوت به باطل میکند. بین دو تا دعوت تضاد است، انتخاب کن، رشد کن.
یک کسی در چاه افتاد، به او گفتند صبر کن تا بروم طناب بیاورم. گفت: مثلاً حالا صبر نکنم چه کنم؟ چارهای نیست. زبان ندارد که غیبت کند، غریزه ندارد که دفاع کند. طناب ندارد بالا بیاید. اگر یک مسیر باشد، مردم در یک مسیر قرار گرفتند، رشد نمیکنند. رشد مردم برای این است که چند تا مسیر باشد، مسیرها هم متضاد باشد، تا شما با اراده یکی را انتخاب کنی. پس سؤال اول.
1- تضادها چرا؟ بین شیطان و انبیاء، بین نفس و عقل، تلخیها و شیرینیها، درگیریها، این تضادها چرا؟ پاسخ: هدف رشد است، و رشد ما در لابه لای تضادها است. این جوابش است. اگر شیطان نباشد، آدم آدم خوبی است. زبان نباشد آدم غیبت نمیکند. هنر شما به این است که بین… حضرت خدیجه هنرش این بود. خواستگارهای زیادی داشت، پیغمبر را انتخاب کرد. هنر شما این است که یک زیبایی را در خیابان میبینی دلت هم میخواهد نگاهش کنی، جوان هستی، او هم خوشگل است ولی میگویی خدایا به خاطر تو نه! خدا هم جبران میکند و آنوقت ازدواجت جلو میافتد. گاهی وقتها به حرام نگاه میکنی، یک کیفی هم میکنی، یک لذتی هم با این حرام میبری. دوستی داری، دوست دختر و پسر لذت هم میبرند اما اینها حالیشان نیست. نه یکی و دو تا، روایاتی داریم کسانی که با حرام خودشان را قانع میکنند، خدا همان مقدار از حلال کمشان میگذارد. اگر این دوست را نمیداشت ازدواجش در فلان سال بود. چون اینطور شد ازدواجش سه سال عقب میافتد. سی دقیقه نگاه کردی، سه سال عقب افتادی. حر باید صبح عاشورا بیاید. دو ساعت دیر آمد، قبرش دو فرسخ عقب افتاد. قبر حر از قبر امام حسین فاصله دارد، دیر آمد دیر میرود. حساب و کتاب دارد.
اذان ظهر است، مشتری میآید. دهانت پر از آب میشود. صبح تا حالا هم مشتری نیامده، حالا هم که مشتری آمده اذان میگویند. به مشتری بگو آقا یا بروید جای دیگر بخرید، یا اگر میخواهید از من بخرید، یک ده دقیقه و یک ربع دیگر، من بروم نماز بخوانم بعد. میگوییم: ول کن حالا نماز تا غروب وقت دارد. خدا را کنار میگذاری، مشتری را میگیری. شد! عصر چه میشود؟ عصری هم مشتری میآید دو ساعت در مغازهات معطلت میکند، آخرش هم میگوید نه برویم یک جای دیگر بخریم. چون یک ربع خدا را عقب انداختی، مشتری دو ساعت الافت میکند، آخرش هم میرود از جای دیگر میخرد. روایت داریم رزق همه از حلال اندازهگیری شده است. کسانی که به حرام میپرند خدا از حلال کمش میگذارد. تضادها باید باشد. اگر همه یکنواخت باشند، تضاد نباشد انسان رشد نمیکند.
3- رزّاق بودن خدا به چه معناست؟
مسألهی دیگر میگویند: خدا رزاق است. خیلی خوب، اگر خدا رزاق است، این همه گرسنه برای چیست؟ مگر خدا رزاق نیست، رازق نیست؟ این هم جوابش در سورهی ابراهیم است. خدا رحمت کند، سلام و صلوات خدا بر آیت الله العظمی شهید صدر. کتاب اقتصاد ما دارد، ما زمان طاغوت که این کتاب را میخواندیم به این نکته توجه کردیم. در سورهی ابراهیم یک آیه دارد میگوید که «سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْک» (ابراهیم/32) کشتی را برای شما قرار دادیم. «سَخَّرَ لَکُمُ الْأَنْهارَ» (ابراهیم/32) نهرها هم برای تو است. «سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ» (ابراهیم/33) خورشید و ماه هم برای تو است. «سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ» (ابراهیم/33) شب و روز هم در اختیار گذاشتیم. «وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوه» (ابراهیم/34) هرچه میخواستی به تو دادم. «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» (ابراهیم/34) نعمتهای خدا را خواسته باشید بشمارید نمیتوانید احصا کنید، با دقت بشمارید. آخرش که میگوید: «سَخَّرَ لَکُمُ»، «سَخَّرَ لَکُمُ»، «سَخَّرَ لَکُمُ»، «سَخَّرَ لَکُمُ»، «سَخَّرَ لَکُمُ» پنج تا «سَخَّرَ لَکُمُ» یعنی ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند، هرچه بخواهی به تو دادم، آخر آیه میگوید، «إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ» (ابراهیم/34) انسان ستمگر است. یعنی چه؟ یعنی مدیریت ضعیف است. آب دارد، خاک هم دارد، گندم میخرد. من آب به تو دادم، خاک هم دادم، تو حال نداشتی کشاورزی کنی. کتاب بود، کتابخانه هم بود، استاد هم بود، تو نخواستی درس بخوانی. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ» قرآن تقصیر را روی مدیریت انسان میاندازد. میگوید: مدیریت تو خوب نیست. الآن در دنیا در یک سطل آب گوجه می کارند، 50 کیلو گوجه برمیدارند. ما در علم کشاورزی عقب افتادیم اینطور است. اگر خداوند رازق است معنایش این نیست که لقمه را در دهان ما میآورد، معنایش این است که امکانات تحصیل گندم در اختیارت میگذارد. تو کشاورزی نمیکنی. شغل کاذب میگیری. شغل کلیدی نمیگیری. شغلی میگیری که راحت باشی. دنبال نیازهای واقعی نیستی، دنبال درآمد… میخواهی با کار نازک نان کلفت بخوری. حاضر نیستی با کار سنگین نان نازک بخوری. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ» سورهی ابراهیم آیهی 32، 33، 34… چند تا آیه دارد، میگوید: همه چیزی را به تو دادم، اگر نداری بخوری، گیر در خودت است. گیر در خودت است!
سی سال است نهضت سواد آموزی در خانهها را میزند. سی سال است معلم مجانی، سی سال دعوت، از رادیو، تلویزیون، حضرت امام، مقام معظم رهبری، سی سال است. باز هم این خانم نشسته نمیآید. این آقا نشسته نمیآید. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ» دست خودت است. صدای اذان را شنیدی، برای عروسی فلانی تا کجا رفتی، در شهر دیگر رفتی، در استان دیگر رفتی، مسجد کنار خانهات را نمیروی. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ»
حوزهی علمیهی قم یک شماره تلفن درست کرده، که پول تلفنش را هم خود حوزه میدهد. گفته: هرکس هر سؤالی دارد به این شماره زنگ بزند، پنج رقمی است، پول تلفن هم شما نمیافتد. میگوید: خوب سؤال کن جواب میدهیم. شما با این تماس نمیگیرید. باز هم میگویی: بنده شک دارم. خوب شک داری، گیر خودت است. چرا سؤال نمیکنی؟ بنابراین سؤال دومی که خدا رازق است، پس چرا گرسنگی است؟ خدا رازق است معنایش این نیست که لقمه را در دهانت میگذارد. ابزار رزق را به تو میدهد و این شما هستی که باید استفاده کنی. امتحان هوش بکنم ببینم. «إِنَّ الْإِنْسانَ…» چه بود؟ «…لَظَلُومٌ کَفَّارٌ» میخواهد بگوید: مدیریت خراب است.
4- ناگواریها، تلخیها و سختیها، عامل رشد انسان
مسألهی دیگر اینکه کمبودها برای چیست؟ این تلخیها برای چیست؟ دلیل این تلخیها چیست؟ او مریض میشود، او ورشکست میشود، او تصادف میکند، سیل است، زلزله است، این همه ناگواریها برای چیست؟ این هم یک سؤال است. چرا خدا این همه ناگواری… ناگواریها پنج دلیل دارد. 1- گاهی جنبهی تربیتی دارد. 2- دلیل ناگواری ها چیست؟ این سؤال.
پاسخ: گاهی جنبهی کیفری دارد. «فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا» (نساء/160) «هادوا» یعنی یهودیها، یهودیها ظلم کردند، گفتیم: حق ندارید فلان غذا را بخورید. مثل آدمی که خلاف میکند و زندانش میکنند. دلیل محدودیت ظلم بود. گاهی اینطوری است. گاهی جنبهی آزمایشی دارد. جنبهی آزمایشی دارد. میخواهیم آزمایش کنیم. به تو میدهم ببینم چه میکنی، از تو میگیرم ببینم چه میکنی؟ میخواهم آزمایشت کنم. «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوع» (بقره/155) آزمایشت میکنم، ترس، گرسنگی، داغ دیدن، با این حوادث میخواهم امتحانت کنم.
گاهی جنبهی تربیتی دارد. مثل همان سربازی که گفتم جست و خیز، رزم شبانه، روزانه، جنبهی تربیتی دارد. قرآن میگوید: گاهی تلخی به تو میدهم که جیغ بزنی، «لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ» (انعام/42) سنگدل شدی، یک حوادث برایت به وجود میآورم، که اشکت دربیاید. مثل چوب عود! چرا شما چوب عود را آتش میزنی؟ برای اینکه بوی عطرش بلند شود.
گاهی یک تلخی به وجود میآید، گاهی این تلخیها شما را یاد مرگ میاندازد. غافل غافل است، یک مرتبه میبینی اِ… این جوان عزیزش بود، رفیقش بود، تصادف کرد، مُرد. این همسایهاش بود، این همشاگردیاش بود. اینها آدم را به فکر میاندازد.
گاهی جنبهی ترمزی دارد، آدم ترمز میکند، دست میکشیم از این کار غلطی که میکنیم!
گاهی جنبهی گاز دارد، عجب پس ما هم مرگمان نزدیک است! یک فکری برای آیندهمان بکنیم. گاهی جنبهی… اینها… گاهی حوادث انسان را از غفلت بیرون میآورد. حدیث داریم زیر پایت را داغ نکنند، میمانی. زیر پایت را داغ میکنند که بلند شوی بروی. شما چرا وقتی پتو میشویی لگد میزنی؟ چرا وقتی قالی میشویی لگد میکنی؟ آب و شلنگ را میگیری و با پایت لگد میکنی. میخواهی چرکش بیرون بیاید. انسان سنگدل میشود، قساوت قلب میگیرد، غافل میشود. خدا راجع به انسان غافل یک تعبیر تندی گفته است. «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ» افراد غافل مثل گاو هستند. بعد میگوید: «بَلْ هُمْ أَضَلُّ» (اعراف/179) از چهارپا بدتر هستند. میگوییم: دیگر چرا؟ میگوید: «أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ» (اعراف/179) غافل است. از جوانیاش غافل است، همینطور هرز میرود. ده ساعت، ده ساعت جوانیاش آتش میگیرد. از استعدادش غافل است، از امکاناتش غافل است، از شرایطش غافل است. از دشمن غافل است. از فقرا غافل است. از خدا غافل است. از معاد غافل است، از همشاگردیها و همشهریها و هم روستاییهایش غافل است. انسان غافل است. گاهی جنبهی…
5- رفتار نادرست بشر، عامل بسیاری از ناگواریها
گاهی هم اینها به خاطر کارهای خودمان است، از خدا نیست. گاهی به دست خودمان است. سیگار کشیده تنگی سینه پیدا کرده، درس نخوانده رفوزه شده. خواب آلود پشت فرمان نشسته تصادف کرده. مراعات بهداشت را نکرده مریض شده. مراعات راهنمایی را نکرده، تصادف کرده. در انتخاب همسر دقت نکرده، در پارک همسر پیدا کرده است. آخر پارک هم جای همسر است؟ دیدم خوشم آمد. همین! خوب کتک بخور. همسر پارکی… پارک برای بستنی خوردن و تخمه شکستن است. همسر را باید یک خرده فکر کنیم، پدرش چه کسی است، مادرش چه کسی است؟ کجا تربیت شده؟ شیر چه مادری را خورده؟ سر سفرهی چه پدری نشسته است؟ تفکرات این خانم چیست؟ وقتی ما در انتخاب همسر کوتاهی میکنیم، دنبال غریزهمان میرویم، دوستش دارم، خوشم آمد، تلفن کرد، نمیدانم برایم نامه نوشت. یعنی روابط این رقمی، خوب روابط این رقمی سست است. بعد مشکلات پیدا میکنید. پس ببینید ناگواریها برای چیه؟ یک سریاش خلاف کردیم. یک سری آزمایش است. یک سری تربیت است. یک سری را مقصر خودمان هستیم. خوب سؤال بعد.
6- وعده خداوند در مورد یاری مؤمنان
میگوید: مگر خدا در قرآن وعده نداده «وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقین» (اعراف/128)؟ متقین خوش عاقبت هستند. «وَ الْعاقِبَهُ لِلتَّقْوى» (طه/132) «فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ» (مائده/56) حزب خدا غالب است. پس ما چرا میبینیم گاهی وقتها حزب اللهیها شکست میخورند؟ الآن بحرین و حکومت بحرین حق مردم بحرین است. اگر خدا حامی خوبهاست، پس چطور بعضی وقتها خوبها لت و پار میشوند، کشته میشوند؟ این هم یک سؤال است.
جوابش این است که اول اینکه گاهی وقتها شکستها دست خودمان است. در جنگ احد آمدند نق زدند. یا رسول الله چرا ما در احد شکست خوردیم؟ چطور سال قبل در بدر پیروز شدیم؟ مگر خدا قول نداده که یاران خودش را یاری کند؟ «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُم» (محمد/7) مگر خدا نگفته نصرت کنید خدا شما را یاری میکند. آیه نازل شد بابا خدا به وعدههایش عمل کرد. شما کجایید؟ «لَقَد» یعنی همانا «لام» یعنی حتماً «قد» یعنی حتماً. «لا» یعنی حتماً، حتماً حتماً «وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّه وَعْدَهُ» (آلعمران/152) خدا وعدهای که داده بود، صادقانه عمل کرد. مگر یادتان رفت در احد، در حملهی اول شما پیروز شدید، گیر در خودتان بود. «حَتَّى إِذا فَشِلْتُم» خودتان شل شدید. «وَ تَنازَعْتُم» در خودتان نزاع افتاد. «وَ عَصَیْتُمْ» فرمان پیغمبر را اطاعت نکردید. مگر پیغمبر نگفت منطقهی حفاظتی را رها نکنید؟
به عشق غنایم جنگی منطقهی حفاظتی را رها کردید، آمدید غنیمت جنگی به دست بیاورید، دشمن از کمین حمله کرد. در مرحلهی اول در احد مسلمانها پیروز شدید. «وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّه وَعْدَهُ» کلمات قرآن را ببینید، میفهمید. «الله» را که میدانید. «صدقه» صداقت را هم که میدانید. «وعده» را هم میدانید. «وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّه وَعْدَهُ» یعنی خداوند وعدهای را که به شما داده بود، صادقانه وفا کرد. «إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ» (آلعمران/152) در مرحلهی اول حس دشمن را گرفتید. منتهی «حَتَّى إِذا فَشِلْتُم» شل شدید. «وَ تَنازَعْتُم»، «فَشِلْتُم» روانی است. «وَ تَنازَعْتُم» اجتماعی است. «عَصَیْتُم» سیاسی است. از نظر روحی خودتان را باختید. از نظر اجتماعی در شما اختلاف افتاد، از نظر سیاسی دستور فرمانده کل قوا را انجام ندادید. پیغمبر فرمود: شما 50 نفر در این منطقه باشید. محل حفاظتیتان را رها نکنید. شما سر پست بودید دیدید بله، جنگ به نفع اسلام شد و الآن مسلمانها خواهند آمد غنایم جنگی را خواهند گرفت. شما منطقهی حفاظتی را رها کردید، سراغ غنایم رفتید. دست خودتان است. اگر میگویید: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُم» یعنی به شرطی که ما هم به وظیفهمان عمل کنیم. این یک مورد.
الآن مکاتب الهی بیشتر طرفدار دارد یا مکاتب بشری؟ سوسیالیسم و نمیدانم اگزی و نمیدانم مارکسیسم و این مکاتب انسانی، مکاتبی که ساختهی فکر بشر است. طرفداران اینها در این دنیا بیشتر است، یا طرفداران انبیا؟ طرفداران انبیا بیشتر است. قبر اینها کجاست؟ قبر انبیا کجاست؟ هنوز هم انبیا، خدا گفته یاری میکنیم، یاری میکنیم. بالاخره شما سوریه میروی قبر رقیه را میبینی با قبر یزید. یک شعری هم آنجا هست، نوشته:
زائرین قبر من، این شام عبرت خانه است *** مدفنم آباد و قبر دشمنم ویرانه است
کودکی بودم سه ساله چنین و چنان حالا یزید را ببینید چه شد. او چه بود و من چه بودم. چه بود و چه بود، حالا بعد از هزار و چند صد سال بیایید ببینید نامی از یزید نیست و نامی از من هست. خدا وعده کرده است. «وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقین»، «وَ الْعاقِبَهُ لِلتَّقْوى».
آیت الله مدرس به رضاشاه پهلوی گفت: من هرجا بمیرم قبر من زیارتگاه میشود. تو هرجا بمیری یک گربه هم یک عطسه نمیکند. یک گربه یک عطسه نمیکند. حالا شما کاشمر بروید، میبینید بله. قبر آیت الله مدرس شهید مدرس که رضاشاه ایشان را کشت، قبر رضاشاه را حساب کنید. قبر آیت الله مدرس را با قبر رضاشاه مقایسه کنید. خدا به وعدهاش وفا کرد. شما هیچ میدانید در دنیا ما هیچکس را نداریم. زمان جنگ حدود صد کشور حامی صدام بود و امام خمینی هیچکس را نداشت. یکی از این شاههای روزگار حامی امام نبودند. یکیشان، امام تنها بود و صدام همهی قدرتها پشتوانهاش بودند. بالاخره کدامها برنده شدند؟ بعد از انقلاب از طریق صدام همهی دنیا روی سر ما بمب ریختند. هیچ یاوری نداشتیم. هیچی! بالاخره حالا در این جنگها خدا کمک ما کرد، ایران خیلی عزیز است. امنیتی که الآن در ایران است، در هیچ جای دنیا نیست. انتخاباتی که در ایران است، هیچ جای دنیا نیست. البته نمیگویم جمهوری اسلامی مشکل ندارد، هزار و یک مشکل ممکن است داشته باشیم. اما با همهی مشکلهایمان از آنها بهتر هستیم. خوب این هم یک مسأله.
7- چرا خداوند به فقیران روزی نمیدهد؟
سؤال دوم این است که چرا خدا به خود فقرا روزی نمیدهد؟ این را در قرآن هم گفته، میگوید که «أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَه» (یس/47) پیغمبر میگفت: به فقرا بدهید. میگفتند: خوب خودش بدهد. مگر رازق خدا نیست؟ خوب خود خدا رزق فقرا را بدهد. چرا به من میدهد میگوید: من بدهم؟ من نمیدهم. اگر میخواهید فقرا سیر شوند، خودشان بدهند. ببینیم اگر همهی مردم زندگیشان خوب باشد، انوقت این کلمات را شما کجا میخواهید معنا کنید. من چند تا کلمه مینویسم ببینم جای اینها کجاست؟ سخاوت، زهد، قناعت، صبر، نوعدوستی و انسان دوستی، محبت و عشق، ایثار، توکل، اینها جایش کجاست؟ همهی مردم یکطور داشته باشند. مثل قوطی کبریت، در قوطی کبریت، یک صد تا چوب کنار هم هستند. همه اندازهشان پنج سانت و سرشان دو میلی متر گوگرد است. اگر همهی مردم یکطور داشته باشند، آنوقت اینها چه میشود؟
اصلاً رشد ما به این است که من بیایم شاگرد شما شوم، رانندگی یاد بگیرم، او بیاید شاگرد من شود، مسائلش را از من بپرسد. دو تا نیاز به شیشهبر داشته باشیم. سه تا نیاز به نانوا داشته باشیم. نانوا نیاز به بنا داشته باشد. اصلش تفاوتها رشد میآورد، کمالات انسان در این چاله و چولهها پیدا میشود. مردم یک نواخت که همه یک نوع داشته باشند، این درونش رشد نیست. یکی تیزهوش است، یکی خوشگل است، یکی خوش خط است، یکی عمر طولانی دارد، یکی ابتکار دارد، یکی طبع شعر دارد، هرکس یک چیزی دارد، آنوقت هرکس آن که ندارد میرود از کسی که دارد یاد میگیرد. آنوقت یکی ایثار میکند، یکی سخاوت میکند، اصلاً اگر همهی مردم یک طور باشند، تمام فضایل از بین میرود. این هم یک مسأله!
8- نعمتها مسئولیت آفرین است
خوب چرا خداوند به بعضیها یک چیزهای خاصی میدهد؟ گاهی میبینیم خدا به یک کسی یک چیز خاصی داد. اول اینکه ما از خدا طلبی داریم؟ ما طلبی نداریم. اگر کسی وارد شد به یک نفر یک گل داد، به یک نفر دو تا گل داد، به یک نفر سه تا گل داد، ما نمیتوانیم بگوییم: چرا به او سه تا دادی؟ میگوید: ببینم مگر طلبی داشتی؟ یکوقت ما طلبی داریم، مثل اینکه یک قالی دوازده متری داریم، یک کسی بیاید پاره کند. قالی ما را با چاقو پاره کند. این را میگوییم: چرا ظلم کردی؟ چون ما از خودمان یک قالی دوازده متری داشتیم. تو چرا با چاقو پاره کردی؟ اگر یک چیزی را داشتی خدا از تو میگرفت، حق داری بگویی: خدایا من داشتم، یک کیلو عقل داشتم چرا نیم کیلو کردی؟ اگر همه گل داشتند، یک کسی آمد گل را از دست شما میگرفت، حق داشتی، خدایا چرا گل را به او دادی، از من گرفتی؟ ما از خدا طلبی نداریم. این یک مورد. دوم آن کسی که پول یک نان را دارد، مسئولیتی بیشتر ندارد. آن کسی که پول دو تا نان را دارد، مسئولیت دو تا گرسنهی دیگر را هم دارد. آن کسی که پول صد تا نان دارد، مسئولیت صد تا شکم گرسنه را دارد. مسئولیتها فرق میکند. ساق پای من که استخوانش قوی است، باید وزن من را هم بکشد. سلول چشم من نازک است، عوضش باری هم رویش نیست. مثل ارث خانمها! ارث خانمها ده تومان است، ارث برادرها بیست تومان است ولی این عدالت است. چون خانمی که ده تومان دارد، هیچ خرجی به گردنش نیست. ده تومانش را میرود پسانداز میکند، میآید سر سفرهی برادرها مینشیند، ده تومان از این بیست تومان را خانمها هُش میکشد و ده تومان را هم کنار دارد. درست است خانمها ده تومان دارند، برادرها بیست تومان، اما آن ده تومانش پس انداز است. ازدواج میکنند، خواهرها و برادرها ازدواج میکنند، وقتی ازدواج کردند از این بیست تومان برادرها که پول آب است، گاز است، خانه است، ماشین است، مبلمان است، هر چیز، از این بیست تومان، ده تومان را خانم استفاده میکند از زندگی مشترک، و ده تومان هم یواشکی دارد. گاهی وقتها تفاوتها هست ولی حکیمانه است. این انگشت شصت من کوتاه است. باید کوتاه باشد. اگر انگشت شصت من هم اندازهی این بلند بود، خوب «بِسْمِ اللَّهِ» با چهار تا بلند نمیتوانی دکمهی یقهات را ببندی. این کوتاه باعث میشود که شما آمپول بزنی. قلم دست بگیری، بیل، پیچگوشتی، باید این تفاوتها باشد، تفاوتها حکیمانه است. اگر همهی مردم سلیقهشان یک طور باشد، خیلی کارها میخوابد. بگذریم…
برادرها و خواهرها اگر شبههای به ذهنتان آمد، بپرسید. شبهه مثل تیغ است، تیغ در پای شما برود دیگر راه نمیروید. شبهه در مغزت برود، دیگر درست فکر نمیکنید. درست فکر نمیکنی. اولین دفعه که شبهه در ذهنتان آمد، اگر در دانشگاه هستید، نهاد رهبری آنجا روحانیون و فضلایی هستند. در شهر امام جمعه هست. روحانیون مهاجر، روحانیون مستقر، حالا ممکن است روحانیون هم حضور ذهن نداشته باشد، یک شماره تلفن بگیر تماس بگیر. الآن که از طریق ماهواره و اینترنت همهی دنیا به هم وصل است، دیگر چرا شبهه داری؟ بپرس. خیلی وقتها شبههها پایش به هیچجا بند نیست. همینطور الکی، به هر حال…
یک کسی به من در تهران رسید گفت: حاج آقا من تو را قبول داشتم. عقیدهام از تو هم رفت. گفتم: اختیار با خودتان است. حالا من چه کردم؟ گفت: آقازادهتان چنین کرده، آقازادهی دومتان چنین کرده، خوب که حرفهایش را زد، یک جمعی هم دور من ایستاده بودند. گفتم: اصلاً زن من پسر نزاییده. (خنده حضار) وارسی کنید اصلش نیست. پلیس خانم را گرفته گفته: چرا یک طرفه میروی؟ گفته: به شما ربطی ندارد. من خانم آقای قرائتی هستم. اصلاً قرائتی خودش هم رانندگی بلد نیست. تا چه رسد به زنش! (خنده حضار) هرچه شنیدید بردند، خوردند، نمیگویم نبردند و نخوردند. بعضیها بردند و خوردند. ولی شما اگر خواستی بگویی باید تحقیق کنی. بدون تحقیق نه بگویید بله، نه بگویید نخیر! بگویید من یک آدم تحصیل کرده هستم باید تحقیق کنم. گوش به حرف هیچکس ندهید. آقا در روزنامهها نوشتند. خوب بنویسند. مگر روزنامهها نمیتوانند دروغ بنویسند؟ آقا در کتابها آمده. مگر کتاب از مطهرات است؟ که اگر یک دروغی را کتاب چاپ کرد دیگر این دروغ و چه راست، همانطور که دروغ را می شود گفت، میشود در سایت هم گذاشت. همانطور که دروغ را میشود در سایت گذاشت، میشود در ماهواره هم منتقل کرد، میشود در کتاب هم چاپ کرد، میشود در روزنامه هم برد. هرچه هست بپرسید. هم خودتان را حفظ کنید، هم قیامت را و هم آبروی مردم را.