2- آثار وقف در زندگی فردی و اجتماعی
3- خاطرهای از پدر مرحوم کوثری
4- آثار وقف، پس از مرگ واقف
5- گرسنه خوابیدن با داشتن چهل نان!
6- وقف، انفاق خالصانه و دور از منّت
7- نقش وقف در تعدیل ثروت
8- تصرف در اموال وقفی با رعایت احکام شرعی
موضوع: وقف
تاریخ پخش: 07/11/89
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بحث امروز ما دربارهی اهمیت وقف، حسینیهها، مساجد، تکایا، درمانگاهها، حوزههای علمیه، بسیاری از بقعهها، کتابخانهها و… وقف گره خوردن با تاریخ است. یعنی گذشتگان وقف میکنند برای آیندگان، آیندگان بهره میگیرند، درود میفرستند بر گذشتگان. یعنی چیزی که وقف کردی حرام نمیشود. فرق است بین خانهای که من به بچهام میدهم و وقف میکنم بچهام میگوید: خدا پدر بابا را بیامرزد این خانه را برای ما گذاشت. ولی یک قطعه زمین را مردم میگویند: خدا پدر آنها را بیامرزد.
بنده سی سال است در تلویزیون هستم. یک طلبه هستم. هرچه مردم از حدیثها و آیههای من استفاده کردند، هفتاد درصدش به خاطر وقف است. چون هفتاد درصد از بدن انسان آب است. بنده هم بچهی کاشان هستم. آب آب انبارهای کاشان را خوردم. آب انبارهای کاشان هم همه وقف است.
1- وقف مدرسه، مسجد و بیمارستان
امام(ره) و برکاتی که داشت، که میلیونها آدم را راه انداخت، امام طلبهی مدرسهی اراک بوده است. طلبهی مدرسهی قم بوده است. مدارس قم وقفی است. یعنی هر کار خیری، مطهریها، بروجردیها، مراجع، چقدر دانشگاهها وقفی است. چقدر بیمارستانها وقفی است. چقدر زایشگاهها وقفی است. کسی اگر وقف کند در تاریخ شریک میشود و در همه برکاتش شریک است. وقف یعنی من دیگران را دوست دارم. وقف وسیلهی فقر زدایی است. بالاخره وقف یعنی تداوم خودت. انسان وقتی مرد ولی از اموالش استفاده میشود انگار بود. بنده میخواهم باشم که چه کنم؟ به زن و بچهام خرجی بدهم. آن کسی هم که وقف میکند به جامعه خرجی میدهد. یعنی آدمی که وقف میکند، نمیمیرد. چه میگوید:
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز *** مرده آن است که نامش به نکویی نبرند
قرآن هم میگوید: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» (مریم/96) کسانی که عمل صالح انجام میدهند، «سَیَجْعَلُ»، نمیگوید: «جَعَلَ»، «سَیَجْعَلُ» یعنی در آینده مهرش در دلها مینشیند.
شما نگاه کنید شاه عباس، همه چیزش پرید. کلاهش، تختش، تاجش، خانمهایش، حرمسرایش، قالیهایش، پردهها، فقط آن کاروانسرایی که در راه کربلا است، فقط از شاه عباس کاروانسرایش مانده است.
وقف وسیلهی نشر فرهنگ است. همین امسال محرم و ماه رمضان، هزاران جلسهی سخنرانی تبلیغ دین که یا روی فرش نشستی، یا از دیگ مسی وقفی غذا خوردی. یا منبر وقفی، یا مسجد وقفی، یا حسینیه وقفی، یا از درآمد اوقاف پول دادند به آن واعظ و مداح که قرآن و حدیث را تبلیغ کند.
وقف مبارزه با تکاثر است. «أَلْهَئکُمُ التَّکاَثُر، حَتىَ زُرْتمُُ الْمَقَابِر» (تکاثر/1و 2) در قرآن یک کلمه است، یک واژه است، یک قالبش بد است، یک قالبش خوب است. تکاثر و کوثر همه از «کَثُرَ» کثرت است، زیادی. کوثر خیر است، « إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ» (کوثر/1) «تکاثر» شر است. «أَلْهَئکُمُ التَّکاَثُر» تکاثر بد است. کوثر خوب است.
مبارزه با حرص است. من اینها را بنویسم به عنوان یک تابلو، چقدر خوب است که ادارهی اوقاف این کلماتی که من مینویسم را تابلو کند، پوستر کند، و در همهجا بنویسد که این با برکت هم باشد.
2- آثار وقف در زندگی فردی و اجتماعی
سیمای وقف:
1- وقف مبارزه با حرص است.
2- وقف مبارزه با تکاثر است.
3- وقف وسیلهی محبوبیت است.
4- وقف، استمرار حیات طیبه است.
آدمی که خودش نیست ولی از موقوفاتش استفاده میکنند، انگار خودش هست. من نیستم ولی آن زمینی که وقف کردم، مردم از آن زمین استفاده میکنند. انگار هست. اینها که زنده هستند، مردم از آنها استفاده میکنند. آن هم که وقف میکند ولو خودش نیست ولی مردم از مالش استفاده میکنند. استمرار حیات طیبه است.
5- وقف وسیلهی نشر فرهنگ است.
6- وقف باقیات الصالحات است.
7- وقف نوع دوستی است. یعنی من دیگران را هم دوست دارم. آنطور نیست که هرچه دارم خودم بخورم و دهانم را پاک کنم.
8- وقف حلال مشکلات است. چقدر مشکلات را… بچه میخواهد کتاب بخواند، پدرش پول ندارد. میگوید: برو کتابخانه. عروسی میخواهد بگیرد، پول ندارد تالار بگیرد. میگوید: برو تالاری که وقف شده است. برو از سالن موقوفات استفاده کن. میخواهد افطاری بدهد، جا تنگ است، میگوید: برو در حسینیه، سفرهات را در حسینیه بیانداز.
9- وقف نشانهی ایمان به معاد است.
10- وقف تعاون است.
11- وقف شرکت در اعمال دیگران است. من که میروم در کتابخانه مطالعه میکنم از کتاب وقفی، بعد میآیم آن حرفهایی که یاد گرفتم میگویم، هرچه مردم یاد گرفتند، ضمن اینکه خود من ثواب دارم، آن کسی هم که این کتاب وقفی را در اختیار من گذاشت، در کار من شریک است.
12- وقف فانی را باقی کردن است. وقف آن چیزی را که فانی است، از بین میرود، مُهر بقا رویش میزنند.
13- وقف من، ما شدن است. آدمی که مال برای خودش است میشود من، وقتی وقف کرد، من میشود ما. وقف منها را ما میکند. فانی را باقی میکند. ادنی را اعلی میکند. «أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذی هُوَ أَدْنى بِالَّذی هُوَ خَیْر» (بقره/61) یعنی چیز کم را زیاد میکند. چون مُهر خدا به آن میخورد.
14- وقف نشانهی علاقهی گذشتگان به آیندگان.
خوب، کسانی که وقف نمیکنند… خیلی ما آدم در مملکت داریم، بیشتر عمرش را کرده است. مثلاً بالای 65، 70 سالش است. دخترهایش به لطف خدا عروس شدند. سر زندگی هستند. پسرهایش به لطف خدا داماد شدند. خوب شما که شش تا بچه داری، شش تا سر زندگی رفتند. حالا فکر کن، هفت تا داشتی چه کار میکردی؟ شما سه تا بچه داری، اگر چهار تا داشتی چه کار میکردی؟ هرکسی احساس کند خدا یک اولاد بیشتر به او داده بود. چطور برای آن اولاد یک جهازیه تهیه میکرد. یک خانه تهیه میکرد. یک چیزی وقف کنیم. جمع شویم با هم یک چیزی وقف کنیم. صلواتی بفرستید… (صلوات حضار)
بنده با هیچ احدی شریک نیستم. در هیچ طرح اقتصادی شریک نبودم و نیستم و نخواهم شد. ولی یادداشتهایی دارم به عنوان یک طلبه مطالعاتی دارم. آمدیم حدوداً بیست میلیون خرج کردیم چند سال، تمام یادداشتهای چند سالهام را تایپ کردند. اعراب گذاری کردیم، سند سازی کردیم. نمایه گذاری کردیم. در یک سیدی، دو هزار سخنرانی تلویزیونی در یک سیدی. این سیدی حدوداً صد هزار تا تا به حال تکثیر شده است، صد هزار تا خانه است. بنده خدا میخواهد راجع به لباس صحبت کند. میآورد حرف لباس، قرآن و لباس، حدیث و لباس، رنگ لباس، جنس لباس، لباس احرام، لباس دزدی، لباس طفل، لباس عروس، لباس دادن به بیلباسها، «لِباسُ التَّقْوى» (اعراف/26)، «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ» (بقره/187) همسر برای همسر لباس است. آنچه راجع به لباس است در این سیدی است. یک بحث کامل، دو هزار سخنرانی در صد هزار خانه میرود، با پول یک ماشین. ده میلیون، بیست میلیون، پول دو تا ماشین، حالا بنده میتوانم یادداشتهایم را بدهم. من نمیدانم این شعرایی که شعرهایشان را به کسی نمیدهند، کسی که یادداشتش را به کسی نمیدهد چه فکری میکند؟ بخل چرا؟ هرکس هرچه دارد میتواند وقف کند. ما هنوز تصمیم نگرفتیم ببینیم چه کاری از ما میآید و ما خیلی کارهای قشنگی میتوانیم بکنیم.
3- خاطرهای از پدر مرحوم کوثری
آقای کوثری برای امام روضه میخواند. مهمانش شدم. گفت: اتاق بغل پدرم است بروید ببینید. خود آقای کوثری پیر بود. میگفت: پدرم هست بروید ببینید. رفتیم دیدیم یک پیرمردی است، حدود 90 سال. به قدری لاغر نمیتوانست از جا بلند شود. نشسته زندگی میکرد. گفتم: آقای کوثری احوالت چطور است؟ گفت: من هم به درد جنگ میخورم. پیرمرد نود ساله، ایام جنگ بود خانهاش رفتیم. گفتم: شما برای رزمندهها دعا کنید. گفت: دیگر کاری از من نمیآید؟ هرچه نگاه کردم دیدم نه، این عدس هم نمیتواند پاک کند. گفتم: نه هیچ کاری از شما برنمیآید. گفت: فکرهایت را بکن. آدم نود ساله! گفت: من شبها خوابم نمیبرد. رادیو بغداد را گوش میدهم، با قلم و کاغذ، این ایرانیهایی که اسیر عراقیها شدند دو بعد از نصف شب در رادیو عراق میآیند، مثلاً میگوید: من محسن قرائتی هستم، در کربلای پنج، عملیات کربلای پنج اسیر شدم. هرکس صدای من را میشنود خبر سلامتی من را به پدرم بدهد. شهرستان کاشان، این شماره تلفن… میگفت: هرچه میگوید تند تند مینویسم. فردا به پدر و مادرش زنگ میزنم که من کوثری هستم، پدر همان آقایی که برای امام روضه میخواند. پسر شما دیشب دو بعد از نصف شب در رادیو بغداد صحبت کرد. میگفت: خدا میداند چه هیجانی راه میاندازند. پیرمرد نود ساله که نمیتواند از سر جایش بلند شود و نصف شب خوابش نمیبرد، باز از همان بیخوابی نصف شب به نفع اسلام استفاده میکند. ما نمیشود روی خودمان مهندسی کنیم، که چه کاری از ما میآید؟ نمیشود حساب کنیم.
مشهد یک جوان هیپی بود، زلفهای زیادی داشت. پدرش دوست نداشت، گفت: برو سرت را ماشین کن. هرچه نصیحت میکرد، فایده نکرد. گفت: اگر سرت را اصلاح کنی یک ماشین برایت میخرم. گفت: من زلفهایم را بیشتر از ماشین دوست دارم. گفت: خدا مرگت بدهد. گفت: با همین زلفها در گور میروم. با همین زلفها در گور میروم. پدر دید دیگر خسته شد او را رها کرد. پدرش گفت: یک روز آمدم دیدم پسرم سرش را ماشین کرده است. گفتیم: لابد رفیقهایش به او گفتند: احمق برو سرت را اصلاح کن، یک ماشین بگیر. مو دوباره درمیآید! تو یک ماشین را به خاطر یک سیر مو… رفیقهایش کُکش کردند. گفتم: خوب آن روز گفتم: اصلاح کن. گوش ندادی، حالا چطور شد؟ گفت: من به خاطر ماشین اصلاح نکردم. امام از پاریس دستور داده شیر نفت را ببندید، تا کمر اقتصادی شاه بشکند. سربازها از سربازخانه فرار کنند، تا کمر نظامی شاه بشکند. لشگر هفتاد و هفت مشهد سربازها فرار کردند، سربازها چون سرشان را تراشیده بودند، در خیابان شناخته میشدند، پلیس اینها را میگرفت. حکومت دست شاه بود. ما هیپیهای مشهد تصمیم گرفتیم سرمان را ماشین کنیم در خیابانها راه برویم که آنها با ما قاطی شوند، آنها گیر نکنند. بنده هیپی هستم، اما با موی سرم به انقلاب خدمت میکنم. ببینید انرژی هستهای که در طبیعت نیست، در هر کلهای یک انرژی هستهای است. در هر کلهای منتهی ننشستیم ناخنک بزنیم، یعنی واقعاً کاری بیش از این از من نمیآید؟ چرا، چرا…
ماه رمضان طلبههای مختلف کشورهای مختلف را دعوت کردم، آنها را پای تخته سیاه میکردیم، روش کلاسداری، از کشورهای مختلف دنیا، کلاسداری را تمرین میکردیم. یعنی بنده زبان کاشانی دارم، ولی میتوانم کلاسداریام را به این طلبه القا کنم، طلبهی ترکی و اندونزی و این طرف و آن طرف بتواند برای جوانهای آنجا کلاسداری کند. ننشستهایم، آدمهایی که پول دارند میتوانند از پولشان استفاده کنند، فکر باید بکنند. البته توفیق الهی هم باید کمک کند.
بعضیها که وقف نمیکنند، قرآن میگوید: «یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ» (همزه/3) تو فکر میکنی مالت به تو ابدیت میدهد؟ «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُم» (آلعمران/180) آنهایی که پولدار هستند و وقف نمیکنند، فکر نکنند خیر است. «بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُم» (آلعمران/180) شر است. «سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا» (آلعمران/180) قرآن میگوید. حدیث نیست. قرآن میگوید: کسانی که مال دارند و کمک نمیکنند مالشان طوق میشود و قیامت به گردنشان میافتد.
4- آثار وقف، پس از مرگ واقف
مسألهی وقف خیلی ارزش دارد. روایت داریم که انسان که می میرد سه چیز بعدش میماند. یکی صدقهی جاریه، یکی سنتی که به آن عمل شود. یکی اولاد صالحی که در حقش دعا کند، اینها جز باقیات الصالحات است. کسانی که میگویند: وقف نکن، چون گاهی آدم میخواهد وقف کند، دور و اطراف میگویند: وقف نکن. پیری داری، کوری داری، نمیدانی آینده چه میشود. الآن وقف میکنی ممکن است فردا… مثل بعضی از مغازهدارها میگویند: پول خرد داری؟ میگوید: نه! بچهاش میگوید: آقاجان تو که داری، چرا به این گفتی نه؟ خفه شو! من خودم یک ساعت دیگر میخواهم. یعنی میگوید: حالا نمیدهم برای اینکه ممکن است بعداً… شما امروز بده فردا خدا بزرگ است. پس توکل چیست؟ پس توکل چیست؟
یک جوانی پیش من آمد، گفت: آقای قرائتی میخواهم داماد شوم. یک دختری برای ما معرفی کن که صد در صد خوب باشد. گفتم: پس خدا را از خدایی بیاندازید. چون اگر صد در صد خوب باشد، جای دیگری برای توکل نیست. مثل دو دو تا، چهار تا. چه خدا باشد، چه خدا نباشد. توکل معنایش این است که یک سری از چیزها را ما نمیدانیم. ما باید مشورت کنیم تحقیق کنیم. اما آینده چه میشود، ممکن است همهی دقتهایت را بکنی، باز هم ببینی همسر تو آن کسی که میخواستی نیست. باید توکل کرد. کسانی که میخواهند صد در صد مطمئن باشند، یعنی خدا بیخدا! اینکه نمیشود. بنابراین میگوید: وقف نکن. پیری داری، کوری داری. اینها مشکل توکل دارند. گاهی انسان نان هم روی دستش است، و گرسنگی میخورد. اینطور نیست که شما اگر داشته باشی، وضعت خوب باشد. ممکن است نان روی دستت هم باشد باز هم گرسنگی بخوری.
5- گرسنه خوابیدن با داشتن چهل نان!
من یک قصه دارم برای خودم بگویم. خدا همهی اموات را رحمت کند. پدر من، من را فرستاد طلبه شوم. خوب پنجاه سال پیش که من طلبه شدم، من 15 سالگی طلبه شدم، الآن 65 سالم است. 50 سال پیش آخوندی خیلی شغل عرض کنم به حضور جنابعالی که ضعیفی بود. هنوز هم ضعیف است. جز عدهای که مسئول هستند و حالا یا قاضی هستند، یا واعظ هستند، یا نویسنده هستند، بالاترین حقوق طلبههای قم دویست، سیصد تومان بیشتر نیست. باسواد ترین طلبههای قم که دو سه برابر خیلیها درس خوانده باشد، حقوقش دویست، سیصد تومان بیشتر نیست. بله حالا یک عده وکیل می شوند، وزیر می شوند، واعظ میشوند، نویسنده میشوند، آنها دیگر نجات پیدا میکنند. ولی بدنهی طلبهها زندگیشان روی شمعک است. پدر من که من را فرستاد طلبه شوم، خیلی از مردم او را ترساندند. که این طلبه شد گرسنگی، بدبختی، تو بازاری هستی چرا پسرت را آخوند کردی؟
و حتی یادم هست یک پیرمرد تاجر در مغازه آمد، این را بچه بودم و این را دیدم. گفت: حاجی! به پدرم گفت: اشتباه کردی پسرت را آخوند کردی. پس اشتباه دوم را نکنی. گفت: اشتباه دوم چیست؟ گفت: اگر خواستی زنش بدهی حتماً زن سیدش بده. که مردم بگویند: زنش سید است، به خاطر سیدی زنش به او خمس بدهند. آنوقت این سر سفرهی خانمش بنشیند و زندگی کند که من آنروز خیلی اذیت شدم. خیلی در دوران نوجوانی گفتم: خدایا یعنی آخوند باید اینطور گرسنگی بخورد، که اگر خواست زن بگیرد، زن سید… زن سید ارزش است ولی نه به خاطر اینکه مثلاً به اسم زن من، خمس به زن من بدهند، آنوقت من سر سفرهی زنم…
از بس ترسانده بودند، ایشان ما که طلبهی نجف بودیم، امام ترکیه بود، من آن زمان طلبهی نجف بودم. پدر ما یک پولی فرستاد گفت: برو مکه که من خاطرم جمع باشد. تو دیگر فقیر نمیشوی. چون حج آدم را از فقر بیمه میکند. چون با ماشین میخواستیم برویم یک چهل تا نان گرفتیم، حدود یک ماه در سفر بودیم. کاروان که نداشتیم. روی پای خودمان بودیم. نان را خشک میکردیم در کیسهی شکری که رفت و برگشت نان خشک داشته باشیم. آنجا گفتم: چهل تا نان برای مکه میخواهم. گفت: آخر شب بیا بگیر. رفتیم چهل تا نان را روی دست ما گذاشت. بعد گفتم: یکی را هم بده امشب بخورم. گفتم: یکی بده امشب بخورم ندارد. خوب چهل تا نان است یکی را بخور. مثل کسی که یک کامیون انگور دارد، بگوید: آقا یک نیم کلیو هم بده خودم بخورم. از همان چهل… اصلاً دیدم سؤالم سؤال غلطی است. گفتم: آقا ببخشید. من چهل تا نان دستم است یکی را میخورم. یکی برای امشب، این فکر فکر غلطی است. آدمی که چهل تا نان دستش است که گرسنگی نمیخورد. آمدیم مدرسه بنا است خشک شود، اتاقم کوچک بود، اتاق بغلی نانها را پهن کردیم، اتاق خودمان رفتیم. خواستیم غذا بخوریم، رفتیم این نان را برداریم دیدیم این اتاق بغلی در را بسته و رفته است. سفرهی خودمان نان نیست. دویدیم بیرون نان بگیریم، دیدیم در مدرسه را هم بستند. رفتیم برنج بپزیم، دیدیم روغن نداریم. رفتیم بخوابیم دیدیم گرسنهمان است.
شصت هفتاد تا اتاق بود، همه چراغها خاموش، سه تا اتاق روشن بود. رفتم گفتم: آقا نان در سفرهی شما نیست؟ سفره را باز کردند یک ته نان سیاه و ذراتی که در سفره میماند، در عمرم شصت و پنج سال است یک شب نان گدایی خوردم. و آن شبی بود که چهل تا نان روی دست من بود. خدا میخواست بگوید: حواست را جمع کن. دیگر نگویی: کسی که چهل تا نان روی دستش است گرسنگی نمیخورد. یوسف لب چاه خندید. گفتند: چرا میخندی؟ گفت: یک روز نگاه به برادرهایم کردم،گفتم: با بودن این برادرها کسی نمیتواند به من بگوید: بالای چشمت ابرو است. حالا میبینم به همان که تکیه کردم، همان من را در چاه میاندازد. به هرچه تکیه کنی، همان… نمیشود در دنیا عاشق کسی شد. به دنیا دل ببندی همان تو را زجر میدهد. همان که به تو میچسبد مثل چسب، وقتی میخواهی بکنی جیز و ویز میکنی. اینهایی که وقف نمیکنند…
وقف یکی دیگر از برکاتش این است.
12- جلوگیری از بریز و بپاش وارثان است. آدم که مال زیاد گذاشت، وارثان بخور بخور راه میاندازند. اسراف و تبذیر میکنند. اما اگر بخشی از مالش را وقف کرد، یک چیزی هم برای وارثها بگذارد. دیگر اینقدر نیست که به عیاشی بیافتند. وقف جلوگیری کردن از اسراف و تبذیر وارثان است. دیگر وارث خیلی پول نیست که در آن شیرجه برود، جلوگیری از اسراف و این…
13- کسی که از پول نگذرد در خط قارون است. کسی که از پول بگذرد در خط خدیجه است. خدیجه مال کثیر داد، خداوند به کوثرش رساند. خدیجه پولدار بود. مال کثیر داد، مادر کوثر شد. مال کثیر بدهیم تا به کوثر برسیم. وقف از کثیر گذشتن و به کوثر رسیدن است. این هم یک… من دلم میخواهد این بحث امروز ما را ادارهی اوقاف یک پوستر کند. چون از خودم نیست. من حرفهایم ارزش ندارد. اینها چیزهایی است که محصول سی چهل ساعت مطالعه بوده که من دیشب فقط چهار ساعت نشستم اینها را تنظیم کردم. یک تابلویی از این دربیاوریم. مردم هم اگر بشنوند، مردم ما مردم خوبی هستند، منتهی ما غافل میشویم. این اهمیت وقف است.
6- وقف، انفاق خالصانه و دور از منّت
14- وقف، انفاق بیمنت است. چطور؟ آدم وقتی زنده است پول به کسی میدهد، ممکن است منت بگذارد. من بودم که تو را داماد کردم. جهازیهات را من درست کردم. خانهات را من به تو وام دادم. هی میگوید: من من … اما وقتی وقف میکنی میمیری، دیگر طرف را که استفاده میکند نمیبینی که بر سرش منت بگذاری. بنابراین وقف انفاق بی منت است.
15- خوب، وقف انفاق خالصانه است. چون نیستیم. من نیستم. من همین فکر را برای خودم هم کردم. به رفقایم هم گفتم. آنچه من در تلویزیون میگویم معلوم نیست خدایی باشد. بله من از تلویزیون پول نمیگیرم. در این سی سال هم نگرفتم. اما شهرت که گرفتم. بالاخره مردم به خاطر تلویزیون احترام میکنند، سلام علیک میکنند. بالاخره یا در تلویزیون پول است، پول هم نباشد، پز که در آن است. اما اگر یادداشت مرا یک طلبهی دیگر رفت خواند. آن نه پول دارد نه پز. آن برای قیامت میماند. کارهایی که خودمان میکنیم بو دارد. بوی ریا، سمعه، غرور، عجب، منت، کارهایی که با دست خودت میکنی آفت پذیر است. اما وقف را میدهی و میروی. بنابراین انفاق هست و به اخلاص هم نزدیک است. یعنی انفاق بیآفات است.
16- وقف مضاربه بیضرر با خداست. اینهایی که مضاربه میکنند، پول میدهند ممکن است سرمایهشان از بین برود. همین الآن که داشتم میآمدم در ماشین یک کسی زنگ زد که فلانی پول گرفته برای تجارت ورشکست شد. وقف یعنی مضاربه با خدا. مضاربه با خدا شکست ندارد. چون «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى» (توبه/111) به بهشت میخرد.
7- نقش وقف در تعدیل ثروت
17- وقف گامی برای تعدیل ثروت است. یکی از راههای تعدیل ثروت همین وقف کردن است. اینها ارزش وقف است.
حالا اگر کسی وقف نکند چه میشود؟ اگر کسی وقف نکند مصداق این آیه است. «ما أَغْنى عَنِّی مالِیَهْ» (حاقه/28) آیهی قرآن است. افرادی روز قیامت میگویند: خاک بر سر ما! پول داشتم، پولم به دردم نخورد. «ما أَغْنى عَنِّی مالِیَهْ» این فریاد افرادی است که دارند و انفاق نمیکنند. «یا لَیْتَنی قَدَّمْتُ لِحَیاتی» (فجر/24) آیهی قرآن است. کاش برای قیامت یک چیزی ذخیره کرده بودم. این نالهی افرادی است که انفاق نمیکنند. «رَبِّ ارْجِعُون» (مؤمنون/99) خدایا مرا به دنیا برگردان. عمل صالحی انجام دهم. این شعار کسانی است که وقف نمیکنند.
من یک حرفهای دیگر دارم که میترسم بگویند وقت تمام شد، نرسم اینها را نگویم. توجه! توجه! خواهش میکنم این را توجه کنید. حرف جدی میزنم. چون از خودم نیست.
8- تصرف در اموال وقفی با رعایت احکام شرعی
خرید و فروش وقف حرام است.
واگذاری اموال موقوفه حرام است.
بخشیدن اموال وقفی به کسی حرام است.
عمل کسی که با آگاهی بدون اجازهی متولی در زمین وقفی تصرف میکند، عملش باطل است. بدون اجازهی متولی شرعی میآید در زمین وقف، حتی نماز میخواند، نمازش باطل است. روضه میخواند، روضهاش باطل است. با کمال تأسف ما در بحث زکات به این گناهها گرفتار شدیم. آوردیم که هرکس هرچه زکات بدهد، همان مقدار را هم دولت رویش میگذارد خرج همان روستا میکند. بعضی به دروغ آمدند گفتند: این بیست میلیون زکات است. زکات نبود، الکی گفتند: زکات است. بیست میلیون هم از دولت گرفتند، چهل میلیون حسینیه ساختند. ببینید حسینیه براساس دروغ! در این حسینیه چه کسی منبر میرود؟ چه کسی میخواند، چه کسی آدم میشود؟ چه کسی اصلاح میشود؟ هیئت امنا حق ندارند در موقوفات تصرف کنند. درآمد موقوفات فقط برای متولی شرعی است. هیئت امنا مردم انتخاب کردند، شما هیئت امنا باشید. خیلی خوب هیئت امنا باشند. اما در اموال وقف، یا پول وقف را بگیرند، به اداره اوقاف نگویند. مثلاً بیست میلیون کرایه میگیرند، دو میلیونش را میدهند.
خوب جعل سند، میگوید: آقا سند دارد. سندش جعلی است. سند جعلی سبب مالکیت نمیشود. هرکجا با نظارت متولی شرعی نباشد، غصبی است. حکم غصب دارد، دزدی است. اگر پول اوقاف آنگونه که متولی خواسته خرج نشود، متولی شرعی حکم غصبی دارد. من اینها را هم با فتوای مقام معظم رهبری چک کردم، هم با فتوای بعضی از مراجع قم. غصبی است.
خیلی زشت است به آدم بگویند: دزد! چه چیزی دزدیدم؟ چند تا توجیه میکنند برای اینکه مال مردم را بخورند. 1- میگوید: سی سال است ما در این دکان هستیم. حالا سی سال است در این دکان هستی، باید سال به سال اجارهاش تمدید شود. سی سال پیش شما ماهی فلان مبلغ کمی میدادید. اینکه من چون سی سال است، چهل سال است، پنجاه سال است، پدر در پدرم اینجا بوده است، پس کرایه کم بدهم نه! این مغازه چقدر کرایهاش است؟ حالا چون برای حضرت معصومه است باید بخوری؟ برای امام رضا، برای حضرت عبدالعظیم، شاهچراغ، فلان امامزاده است باید بخوری؟ آقا پدر در پدر من اینجا کار میکردند. پدر در پدرت آن زمان کرایهی خودشان را باید بدهند. الآن این تاریخ کرایهی اینجا چند است؟ چون سابقهی ما زیاد است کرایه کم بدهیم. حرام! حرام! حرام!
کار فرهنگی میکنیم از ما کم بگویید. مثلاً میآید قم به متولی حضرت معصومه میگویند: آقا ما میخواهیم اینجا یک مدرسهی علمیه بسازیم. کتابخانه، درمانگاه، خوب اگر میخواهی کار فرهنگی کنی باید پول حضرت معصومه را بخوری؟ معنای کار فرهنگی حتی حوزه، میخواهی مسجد بسازی، هرکاری میخواهی بکنی، باید از امام رضا، از جیب امام رضا برداریم؟ به اسم اینکه میخواهی کار مذهبی بکنی، شما حق ندارید پول اوقاف را ندهید. آقا این زمین وقفی است. تبدیل کنیم به پاساژ، به مغازه، سودش بیشتر است. حق نداری! مالک گفته: میخواهم این زمین وقف باشد. خوب این زمین سی میلیون درآمده است، به چهار تا مغازه تبدیل کنی شصت میلیون میشود. مالکش چه؟ مالکش آدم بوده، انسان بوده، نیت کرده، میخواسته روی این زمین عزاداری شود. شما این زمین را میفروشی پاساژ میکنی. خوب نیت مالک از بین میرود. مردم باید اعتماد کنند. من بدانم یک چیزی وقف میکنم به نیت من عمل میشود. نگوییم: امروز وقف میکنیم فردا معلوم نیست چه کسی برد و خورد و جابه جا شد. درست است ممکن است سود بیشتری باشد، اما این سود بیشتر اعتماد مردم را سلب میکند. میگوید: آقا من میخواهم اینجا تفسیر خوانده شود. شما میگویی: نه امشب تفسیر تواشیح بگذاریم. بچهها بیشتر جذب میشوند. بابا من اینجا را وقف تفسیر کردم. حالا شما اگر بگویی اینجا را پول تفسیر را میدهیم برای تواشیح یا برای سرود، بچهها خوشمزهتر است، جمع میشوند، این دلیل نیست. دولت هم حق ندارد در زمین وقفی چاه بزند. لولهی گاز، لولهی آب، اگر دولت هم میخواهد خدمات رسانی کند، چاهی، آّی، گازی، آب میخواهد از زمین وقفی برسد، باید دولت پول اوقاف را بدهد. دزدی دولت با دزدی فرد فرق نمیکند. هم دولت میتواند دزدی کند، هم ملت میتواند دزدی کنند. دزدی حرام است، چه از شخص چه از نظام! بنده رییس گاز و آب و برق هستم میخواهم از اینجا لوله رد کنم برای گاز رسانی! خیلی خوب لوله رد کن، اما حق اوقاف را بده… نمیتواند بگوید: چون دولت هستم نمیدهم! چون برای مسجد و کتابخانه است نمیدهم. چون پدر در پدرم اینجا بوده نمیدهم. چون درآمدش بیشتر است تغییر میدهم. و عمل کسانی هم که آگاهانه بدون پرداخت حق وقف به متولی تصرف کنند، اعمالشان هم باطل است.
حالا خدا میداند، خدا میداند چقدر بازاریها و خیابانیها، در این مغازههایی نشستند که کرایهاش خیلی سنگین است، نصف یک صدم، یک پنجم کرایه میدهند به هوای اینکه ما مثلاً کتاب مفاتیح میفروشیم. مفاتیح فروختن هم حرام است. صرف اینکه کتاب مفاتیح میفروشیم نمیتوانید حق اوقاف را ندهید. به هیچ دلیلی حق اوقاف را کسی نمیتواند عوض کند. ما هیئت امنا هستیم، باش! کار فرهنگی میکنیم باش! میخواهیم نمیدانم جمعیت اضافه کنیم باش! اینها هیچ کدام دلیل نیست که ما حق اوقاف را ندهیم. آنوقت اگر لقمهتان حرام شد، حدیث داریم مال حرام در نسل اثر میکند. نگذارید بچههایتان بد عاقبت شوند. لقمهی حرام میدهید فکر نکنید زرنگ هستید. نه این لقمهی حرام از حلقوم بچهات درمیآید. هرکس به حرام تکیه کند از حرام کمش میشود. یک جوانی که در خیابان راه میرود، یک دختر خوشگل میبیند، میگوید: به چه خوشگل است! برویم یک خرده او را ببینیم. آن بیست دقیقه، نیم ساعتی که از این دختر خوشگل کام گرفتی یک سال و نیم ازدواجت عقب میافتد. حدیث داریم کسی اگر از حرام خودش را تأمین کند، خدا از حلال برایش کم میگذارد. که اگر نگاه نمیکردی میگفتی: خدایا من جوان هستم دختر خوشگل را دوست دارم. اما حرام است، نگاه نمیکنم. تو خودت درست کن. اگر چشمت را ببندی کارت باز میشود. چشمچرانی میکنی از حرام ازدواجت عقب میافتد. حدیث داریم رزق هرکسی حلال اندازهگیری شده است. تمام آنهایی که به حرام میپرند خدا از حلال کمش میگذارد، قیامت هم دارد.
خدایا به کسانی که در طول تاریخ وقف کردند، جزای خیر مرحمت بفرما. کسانی که از اوقاف حفاظت میکنند حفظ بفرما. کسانی که مال اوقاف را میخورند و لبشان را پاک میکنند، خدایا اینها مسلمان هستند، حلال زاده هستند، ولی غافل هستند، آنها را از خواب غفلت بیدار کن.
1- در فرهنگ قرآن، کدام واژه مورد مذمّت قرار گرفته است؟
1) کوثر
2) تکاثر
3) کثیر
2- چه کاری، فانی را باقی و منها را به ما تبدیل میکند؟
1) نذر
2) وقف
3) وصیت
3- حضرت امام برای شکستن قدرت شاه چه فرمانی داد؟
1) بستن شیرهای نفت
2) فرار سربازها از سربازخانهها
3) هر دو مورد
4- بر اساس قرآن، مالی که در راه خدا انفاق نشود، به چه صورت در قیامت مجسّم میشود؟
1) آتشی در دهان
2) طوقی بر گردن
3) زنجیری بر پا
5- بر اساس آیه 99 سورهی مؤمنون، درخواست دوزخیان چیست؟
1) بازگشت به دنیا
2) آمرزش گناهان
3) خروج از دوزخ