ورزش و تربیت بدنی در اسلام

1- سلامت و قدرت بدنی، لازمه‌ی پذیرش مسئولیت
2- تربیت جسم برای خدمت به جامعه
3- قهرمان واقعی، پیروزی بر هوای نفس
4- تأکید اسلام بر پیاده روی و تحرّک جسمی
5- درس گرفتن از کوهنوردی
6- عدالت در تشویق و اهدای جوایز
7- ورزش کردن، نه تماشای ورزش دیگران
8- آشنایی جوانان با مشاغل گوناگون

موضوع: ورزش و تربیت بدنی در اسلام

تاریخ پخش:  27/05/89

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین، بعدد ما احاط به علمک!

الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

رمضان 89 موضوع بحث ما درباره‌ی تربیت است. معنای تربیت، اهمیتش، رسیدیم به ابعادش، تربیت بدنی را در یک جلسه‌ قبل گفتیم.  در این جلسه یک گوشه‌ی دیگر در یادداشت‌هایم مانده است، در تربیت بدنی می‌گویم. و بعد وارد تربیت سیاسی می‌شویم. تربیت سیاسی، تربیت فکری و عقلی، تربیت خانوادگی، می‌خواهیم ابعاد تربیت را بررسی کنیم. فعلاً تربیت بدنی هستیم. دنباله‌ی بحث قبل.

1- سلامت و قدرت بدنی، لازمه‌ی پذیرش مسئولیت

بسم الله الرحمن الرحیم، سلامتی بدن در قرآن مورد توجه است. قرآن می‌فرماید: فلانی به درد رهبری می‌خورد. طالوت! چرا؟ برای اینکه هم جان دارد. هم مخ دارد. طالوت به درد رهبری می‌خورد. برای اینکه «زادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْم‏» (بقره/247) مردم در خانه‌ی پیغمبری آمدند. از پیغمبرهای قبل. که یک رهبر می‌خواهیم. گفت: طالوت! گفتند: آخر این که به درد نمی‌خورد. این جیبش خالی است. گفت: تاجر می‌خواهید یا رهبر. اگر رهبر می‌خواهید، آن هم رهبر نظامی، باید برای طراحی مخ داشته باشد. تاکتیک‌های نظامی را بلد باشد. جسمش هم توان رزمندگی داشته باشد. این آیه‌ی قرآن است. «وَزادَهُ بَسْطَهً»، «بسط» یعنی توسعه. «بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ» یعنی از نظر علمی خیلی توسعه دارد. اطلاعاتش خیلی وسیع است. «وَ الْجِسْم‏» از نظر بدنی هم، یعنی قرآن توان بدنی را یکی از کمالات می‌داند. این یک مورد.

داریم «لِیَدِکَ عَلَیْکَ حَقّاً» (مستدرک/ج11/ص154) بدنت به شما حق دارد. اصلاً هرچه ما داریم امانت است. چشم ما امانت است. نزدیک غروب نباید مطالعه کنیم. با شکم پر نباید مطالعه کنیم. گوش ما امانت است. هر آهنگی را نباید گوش بدهیم. زبان ما امانت است. اصلاً ما خلیفه‌ی خدا هستیم. خلیفه یعنی جانشین، قائم مقام باید بدون اجازه رییس کاری نکند. وقتی گفتم: شما جانشین من هستی، یعنی هر کاری من می‌گویم باید بکنی. بگذارید قرآن بخوانم. وقتی خدا می‌خواست بشر را خلق کند. به فرشته‌ها گفت: «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهً» (بقره/30) من روی زمین می‌خواهم جانشین تعیین کنم. معنای جانشین یعنی چه؟ یعنی همه‌ی کارهایش زیر نظر رییسش باشد. می‌گوید: این غذا را نخور. «لا تَأْکُلُوا» این غذا را «کُلُوا» بخور. اینجا ببین. «فَانْظُروا» (آل‌عمران/137) اینجا «قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا» (نور/30) نگاه نکن. نگاه بکن. چون ما جانشین هستیم، بدن ما امانت است. حقی دارد، حق بدن ورزش است.

2- تربیت جسم برای خدمت به جامعه

منتهی ماشین برای چیست؟ ماشین وسیله است. اگر کسی یک ماشین بخرد، همینطور پای آن بایستد، می‌گویند: خوب این خط را گم کرده است. ماشین یعنی سوار شو برو. ورزش یعنی حالا که جان پیدا کردی، بلندشو برو یک کاری بکن. استفاده کن. در برابر ظالم خیز بگیر. برای مظلوم کمکی باش. برای پدر و مادرت بازویی باش. الآن بچه‌ها برای پدر و مادرشان هم بازو نیستند. حدیث داریم اولاد «عَضُد» است. «عَضُد» یعنی بازو. گفتند: قرائتی ده تا بچه دارد، همه بگویند: خوشا به حالش! ده تا بچه دارد. پس بیست تا بازو دارد. بیست بازو، الآن اگر گفتند: قرائتی ده تا بچه دارد، می‌گویند: اوه! چه می‌دهند بخورند. چون بچه یعنی شکم. اسلام می‌گوید: بچه بازو است. در جامعه‌ی ما بچه شکم شده است. اگر گفتند: سه تا بچه دارد، می گویند: باید سه تا شکم را سیر کند. اگر گفتند: ده تا بچه دارد، ده تا شکم! چرا؟ به خاطر اینکه ورزش ما خطش را گم کرده است.

ورزش یعنی یک بدنی، توانی که آدم بتواند پول دربیاورد. پولساز باشد. بتواند یک کمکی برای پدر و مادرش باشد. کمکی برای آینده‌اش باشد. وگرنه مملکت ما کجایش مشکل دارد؟ زمین که داریم. جوان هم که دانشجو خیلی داریم. هر دانشجو ده روز کارگری بکند. عوضش چهار سال خوابگاه مجانی. من! بنّایی کنم؟ از این حرف‌ها نزن. هیچی! پس فعلاً برو و خانه اجاره کن! برو خانه اجاره کن. چون برای دو میلیون نفر که دولت نمی‌تواند خوابگاه درست کند. یک مقدار خوابگاه دارد و باقی باید بروند و خانه اجاره کنند. در خانه‌ی اجاره‌ای هم هزار و یک مفسده پیش می‌آید. گاهی این دانشجو خانه را خراب می‌کند، گاهی اعضای خانه این دانشجو را ممکن است خراب کنند. چه اشکالی دارد که مثلاً یک کسی یک هنر هم داشته باشد؟

تربیت بدنی برای این است که یک کاری انجام بدهیم. ما حتی بعضی وقت‌ها به دولت می‌گوییم که زمین بساز که من در آن بازی کنم. خودت بساز و بازی کن! زمینش را دولت می‌دهد، آهنش را هم می‌دهد، مهندسش را هم می‌دهد، نقشه‌اش را هم می‌دهد. شما که می‌خواهی ورزش کنی، خودت به جای ورزش یک مقداری کمک کن که ما در همه‌ی روستاهایمان هم ورزشگاه داشته باشیم. مشکلی که نداریم. فکر می‌کنیم دیپلم که گرفتیم، دیگر نباید کار کنیم. مشکل ما مشکل فکری است. امام جمعه‌ی یکی از استان‌ها!‌ می‌گفت: جوانی نزد من آمد و گفت که من کار می‌خواهم، به او گفتیم که مثلاً این کار هست. گفت من مگر افغانی هستم؟ این کار برای افغانی‌هاست. ببینید، اگر رسیدیم به اینجا که گفتیم کار برای افغانی است، فاجعه است. همه‌ی هنر ما به کار ما است. در ورزش باید یک کار تولیدی هم باشد. مشکلات مملکت را باید حل کرد.

من در کره‌ی شمالی بودم. کره‌ی شمالی را آمریکا بمباران کرد. ارتشش خانه می‌ساخت، من با چشمان خودم این را دیدم. سه شیفته  می‌ساختند. از صبح تا ظهر یک گروه می‌آمدند می‌رفتند استراحت، تا فردا. عصری یک گروه دگر می‌آمدند. غروب می‌رفتند یک گروه استراحت، مثلاً 5 ساعت، 5 ساعت، گروه گروه می‌آمدند. چند ساعتی کار می‌کردند. با ارتش یک کشور بمباران شده را ساختند. الآن در پادگان ما سرباز نشسته، زمین هم دارد. آنوقت سبزی می‌خرد. آب دارد، خاک هم دارد، بیل هم دارد. جوانی هم دارد. از بیرون سبزی می‌خرد. آخر باید با این چه کرد؟

یک حدیث داریم حدیث تندی است. حدیث را بخوانم. زشت است. یعنی برای ما توبیخ است. به لطف خدا ما توانستیم، از این توبیخ بیرون باییم. حدیث داریم «مَنْ وَجَدَ مَاءً وَ تُرَاباً» (بحارالانوار/ج100/ص65) کشوری که آب دارد و خاک هم دارد. اما گندم می‌خرد، لعنت بر این کشور. عربی‌اش را بخوانم. «مَن وَجَدَ» شما می‌فهمید. «مَنْ وَجَدَ مَاءً وَ تُرَاباً» آب دارد، خاک هم دارد. «ثُمَّ افْتَقَر» (بحارالانوار/ج100/ص65) اما چیزی خوردنی، «فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ» دور کند خدا این امت را از لطف خودش. که آب دارد، خاک دارد، جان هم دارد. خوب این بد بود ما گندم می‌خریدیم. الآن هم این مقداری که کم می‌آوریم گاهی به خاطر اسراف‌کاری‌های ما است. به نظرم امام جمعه‌ی محترم شما بود فرمود. یک زمانی چون چند سال ایشان نماینده‌ی مجلس بود و رییس کمیته‌ی برنامه‌ بودجه بود، می‌گفت: آن مقداری که گندم می‌خریم، همان مقداری است که ما آرد را بد خمیر می‌کنیم. و نانواهای ما بد می‌پزند. یعنی همان مقداری که ما بد می‌پزیم، همان مقدار از خارج گندم وارد می‌کنیم.

تربیت بدنی عرض کردم ماشین است. ماشین را بخرم با آن برویم. نه اینکه ماشین را بخریم پای آن بایستیم. پای بازی نایستید.  برو!

یک خاطره بگویم. بچه بودم، 5 ریال قدیم پول بود. 5 ریال گم کردم. خدا اموات را رحمت کند. پدرم گفت: محسن، گفتم: بله، گفت: بیا پیدا کن. گفتم: آقاجان! ببین 5 ریال گم کردم. 5 ریال هم می‌ایستم پیدا کنم، ده ریال می‌شود. 5 ریال هم غصه می‌خورم، می‌شود 15 ریال. برو! 5 ریال گم کردیم، برو.

حالا ما ورزش کردیم خوب بعد از ورزش حالا بازی تمام شد، چه کنیم؟ حالا باید چه کنیم؟ سلامتی مقدمه‌ی خدمت به محرومین، حل مشکلات، مبارزه با ظالم، ورزش وارداتی خوب نیست.  باید خودمان ورزش‌های خودی  انجام بدهیم. ورزش وارداتی، حالا دیگر شیرینی‌های ما هم وارداتی است. شیرینی دانمارکی! دو تا کارشناس از جایی بیاورید، ببینید شیرین یزد و اصفهان بهتر است، یا شیرینی دانمارک؟

3- قهرمان واقعی، پیروزی بر هوای نفس

می‌فرماید: «أَشْجَعُ النَّاسِ مَنْ غَلَبَ هَوَاه‏» (فقیه/ج4/ص394) ورزش فقط وزنه برداری نیست. حضرت می‌فرماید: شجاع‌ترین مردم کسی است که جلوی….شما اگر یک ماشینی می‌رود، با مچ گرفتیش، پهلوان هستی. قهرمان هستی. چون در مقابل گاز ماشین زور داری که… حالا اگر خودت را نگه‌ داشتی. عصبانی شدی خودت را نگه داری. شهوت خودت را نگه داری. عصبانی هستم قورتش بدهم. «وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظ» (آل‌عمران/134)

4- تأکید اسلام بر پیاده روی و تحرّک جسمی

آن ورزشی که به درد پیر و جوان بخورد، راه رفتن است. راه رفتن از همه‌کس برمی‌آید. در همه وقت، در همه حال، بی‌پول، ساده، مفید و روایت داریم بیشترین داروی شما راه رفتن است. «خَیْرُ مَا تَدَاوَیْتُمْ بِهِ الْمَشِی‏» (بحارالانوار/ج59/ص128) یعنی بهترین دوای شما راه رفتن است. راه رفتن ورزشی است همگانی و عمومی. منتهی حالا شهرداری‌ها اخیراً رسم شده که می‌گویند: بیایید راهپیمایی کنید، به یکی هم یک قرعه یک چیزی می‌دهیم. یعنی با قلاّب قرعه ما را از خانه بیرون می‌کشند. اصلاً اسلام روی قدم زدن اجر دارد. نمی‌گوید: هر کلمه‌ای یاد گرفتی چقدر ثواب است. می‌گوید: هر قدمی که برای تحصیل برداری. نمی‌گوید: هر رکعت نماز چقدر ثواب دارد. می‌گوید: هر گامی که برای نماز جماعت برداری. نمی‌گوید: هر عالمی که دیدی، ثواب دارد.می‌گوید: هر گامی که به سوی زیارت عالم برداشتی. هر گامی که برای زیارت امام حسین برداشتی. هر گامی که برای مسجد، هر گامی که برای مدرسه و تحصیل، یعنی اسلام ثواب‌ها را روی قدم زدن برده است. نمی‌گوید: هر کلمه‌ای که یاد گرفتی. هر عالمی که دیدی. هر قدمی که برداشتی. این پیداست یعنی چه؟ یعنی محور را ورزش قرار داده است. ثواب را روی ورزش قرار داده است. هر قدمی که انسان بردارد، برای حل مشکل مردم حدیث داریم انگار سعی صفا و مروه می‌کند.

خدا قسمت کند مکه بروید. دور خانه‌ی خدا هفت بار می‌گردید، حدیث داریم هرکس هفت بار دور کعبه بگردد، خدا شش هزار گناهش را می‌بخشد. شش هزار اجرش می‌دهد. شش هزار مشکلش را حل می‌کند. همینطور شش هزار، شش هزار، بعد امام می‌فرماید: اگر کسی راه رفت و یک مشکلی از مسلمان حل کرد، گفتیم: برویم این دو نفر قهر هستند آشتی‌شان بدهیم. برویم وامش را درست کنیم، غصه‌اش را برطرف کنیم. اگر بلند شدی حرکت کردی که مشکلی را برطرف کنی، بهتر است از طواف و طواف و طواف و طواف و طواف و طواف و طواف و طواف. و جالب این است که امام نفرمود: بهتر از ده طواف. یکی یکی شمرد طواف، طواف، طواف، طواف، خوب امام جان قربانت بروم بگو: بهتر از ده طواف. می‌گوید: مخصوصاً می‌گویم، یکی یکی می‌گویم، عنایت دارم. عنایت دارم که یکی یکی بگویم، که فکر نکنید ده تا یعنی شوخی. آخر گاهی وقت‌ها به نانوا می‌گویی: آقاجان نان را بده برویم. دو ساعت است ایستادیم. اگر گفتی: دو ساعت است، ممکن است بگوید: خوب، حالا این خسته شده می‌گوید: دو ساعت. اما گفتی: آقا نان را بده برویم. یک ساعت و پنجاه و نه دقیقه است ایستادیم. اگر گفتی: یک ساعت و پنجاه و نه دقیقه است، می‌گویند: یعنی این دقیق است. دقیق است. حالا گاهی وقت‌ها عنایت‌ها، در عبارت‌ها و در آمارها، دقیق است. دقت هم هست.

5- درس گرفتن از کوهنوردی

کوهنوردی عبادت است. ولی خوب درس نمی‌گیریم، آدم هرچه بالا برود، زمین برایش کوچکتر می‌شود. شما سوار هواپیما شوی، الآن این سالن تا پایین هستیم، مثلاً بگو هزار متر است. اما اگر سوار هواپیما شدیم و بالا رفتیم، این سالن صد متر می‌شود. بالاتر برویم، اندازه‌ی یک قالی 12 متری. بالاتر برویم، اندازه‌ی قالیچه. بالاتر برویم، اندازه‌ی یک جعبه پرتقال. بالاتر برویم اندازه‌ی یک صابون. بالاتر برویم اندازه‌ی یک قوطی کبریت. بالاتر برویم، اندازه‌ی یک آدامس. بالاتر برویم اندازه‌ی یک عدس. یعنی هرچه پرواز اوج بگیرد، سالن کوچک‌تر می‌شود. هرچه ایمان ما به خدا بیشتر شود، آمریکا نزد ما کوچکتر می‌شود. اینکه امام فرمود: آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند، کسی که خدا برایش بزرگ است، آمریکا برای او کوچک است.

ما اگر اوج بگیریم، چیزی نیست. اصلاً پست‌ها نزد ما کوچک است. می‌خواهی چه شوی؟ یک کاری که خدا دوست داشته باشد. آرزویت چیست؟ هرچه خدا راضی است. اگر کسی خدایی شود دیگر حالا اینها برایش مهم نیست. «عَظُمَ الخالِقُ» کسی که خالق نزد او بزرگ شد. کسی که اوج گرفت، کوهنوردی، وقتی اوج می‌گیریم «المؤمن کالجبل»

چقدر در روایات اسم کوه برده شده است. مومن مثل کوه است. یعنی چه؟ شما روی کوه که می‌روی، با اینکه کوه زیر پایت است، باز هم از آن می‌ترسی. مؤمن هم همینطور است. امام خمینی که زندان بود، باز هم شاه از او می‌ترسید. با اینکه امام خمینی در زندان بود. شاه بیرون بود. اما شاه که بیرون است، از این زندانی می‌ترسد. مؤمن مثل کوه است یعنی مؤمن را، یک مؤمن جایی باشد همه از او وحشت دارند. می‌گویند: این یک روزگاری حال ما را خواهد گرفت.  این نمی‌شد با این… این اگر بفهمد کار ما خلاف است، با کسی رودروایسی ندارد. این از آنهایی نیست که به او پول بدهیم و ساکتش کنیم. این از آنهایی نیست که او را بترسانیم. نمی‌ترسد. مؤمن مثل کوه است. اگر کوهنوردی می‌کنیم، از کوه درسهایی بگیریم.

6- عدالت در تشویق و اهدای جوایز

در تشویق ورزشکاران، یک تشویق هم برای ورزشکاران نابغه‌ی علمی بگذاریم. یعنی اینطور نباشد کسی که ورزشش درجه یک است، جایزه بگیرد. آن کسی که مثلاً در تحصیلات است، احساس کند که… جمعی از اساتید دانشگاه آمدند یک جایی چنین حرفی را زدند، گفتند: چطور فلانی به فلان مقام که می‌رسد مثلاً فرض کنید که برایش تبریک و فلان و خبر می‌شود. اما فلان استاد دانشگاه، یا فلان دانشجو، فلان اختراع را کرده است، نکند که در تشویق‌ها ما یک چیزی را تشویق… نمی‌گویم بازی تشویق نشود. می‌گویم: تشویق‌ها طوری باشد که آنهایی که حالا مثلاً بنده نمی‌توانم روضه بخوانم. نمی‌توانم شعر بخوانم. اما خوب کلاسداری که می‌توانم بکنم. اگر کسی در یک رشته‌ی علمی موفق است، باید آنها فراموش نشوند. ما گاهی وقت‌ها فراموش می‌کنیم. ببینید شما قم می‌روید زیارت حضرت معصومه. می‌خواهی به حضرت معصومه سلام کنی، اول به آدم سلام می‌کنی. می‌گویی: «السلام علی آدم»، «السلام علی نوح»، «السلام علی ابراهیم»، «السلام علی موسی»، عیسی، بعد پیغمبر و یکی یکی همینکه امام‌ها تمام شد، بعد می‌گویی: السلام علیک یا حضرت معصومه! یعنی حضرت معصومه را دیدی، ابراهیم و نوح یادت نرود. ما گاهی وقت‌ها یک فوتبال را می‌بینیم. یک والیبال را می‌بینیم. یک وزنه‌بردار را می‌بینیم، بعد مخترعین از دست ما می‌رود. همه را با هم ببینیم.

همه را با هم ببینیم. خیلی دین قشنگی داریم. یک چیزی می‌خواهم بگویم لطیف است. من تا حالا نمی‌دانستم.  65 سال است من هنوز بلد نبودم. کل هستی برای بشر آفریده شده است. به دلیل قرآن. قرآن می‌گوید: «خَلَقَ لَکُمْ» (بقره/29) «سَخَّرَ لَکُم‏» (ابراهیم/32) «مَتاعاً لَکُمْ» (مائده/96) «لَکُم» یعنی ابر و باد و مه و خورشید … هستی برای بشر است. بشر برای این است که رنگ الهی بگیرد. قرآن می‌گوید: بشر را آفریدم برای عبادت. در عبادت‌ها قله‌ی عبادت کجاست؟ بگویید: نماز! در نماز قله‌ی نماز کجاست؟ سجده! آنوقت در سجده‌ی آخر، می‌گوید: «وارزق‌ لی و لعیالی» دعا کن که خدا خرجی این زن و بچه را هم بدهد. یعنی در قلّه‌ی عبادت می‌گوید: خانم فراموش نشود. بشر برای عبادت، قلّه‌ی عبادت نماز. قلّه‌ی نماز سجده، در سجده می‌گوید: خرجی خانم یادت نرود. «و ارزق لعیالی» خیلی این قشنگ است. کجا چه چیزی را یاد آدم می‌اندازد. این مهندسی آدم را می‌کشد.

اخیراً مهندسی اسلام خیلی مرا جذب کرده است. مهندسی‌اش! مثلاً می‌خواهی معتکف شوی. اخیراً الحمدلله در این چند ساله اعتکاف رشد کرده است. اعتکاف یعنی چه؟ یعنی همه‌ی کارهایم را ول کنم در خانه‌ی خدا بروم. با خودم یک خرده فکر کنم. به گذشته‌ام فکر کنم. به آینده‌ام فکر کنم. با خدا یک خرده حرف بزنم. در عین حال می‌گوید: با اینکه می‌خواهی با خدا خلوت کنی، در مسجد جامع برو. در مسجدهای گمنام نمی‌خواهد بروی. یعنی آنوقتی هم که می‌خواهیم تنها باشیم، باید در جمع باشیم. عبادت تنهایی هم باید در جمع باشد، آن هم در مسجدهای شلوغ. شما در مسجدهای گمنام و مسجدهای محله حق نداری اعتکاف کنی. یعنی تنهایی در جمع است.

سجده است فکر خانم است. اینها شترش با آسمان با هم است. در خداشناسی می‌گوید: «أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ وَ إِلىَ السَّمَا» (غاشیه/17و18) می‌خواهی خدا را بشناسی به شتر نگاه کن. به آسمان نگاه کن. یعنی شتر و آسمان را کنار هم می‌گذارد. کهکشان و میوه‌فروش را کنار هم می‌گذارد. می‌گوید: عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. «وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْمیزانَ» (الرحمن/7) خداوند در آسمان ها، در کهکشان‌ها، توازن برقرار کرد. بعد می‌گوید:«أَلَّا تَطْغَوْاْ فىِ الْمِیزَانِ» (الرحمن/8) آقای میوه فروش تو هم کم نگذاری. یعنی میزان کهکشان را کنار میزان بقّالی می‌گذارد. سجده را کنار خرجی زن و بچه می‌گذارد. اعتکاف را در مسجد جامع می‌گذارد. این هنر اسلام است که این رقمی ریز و درشتش را با هم ترکیب می‌کند.

یکی از چیزهایی که باید در ورزش دقت کنیم دیگر این برای شما نیست. برای مسئولین مملکتی است. که ورزش‌های بین‌المللی در یک شرایطی باشد که کارهای سیاسی می‌شود. چون گاهی وقت‌ها مثلاً می‌خواهد یک قراردادی را مثلاً با اسرائیل امضا کند، یک چیزی را بدهند، بگیرند. یک غلط‌هایی می‌خواهند بکنند، آن وسط می‌آیند بازی بین‌المللی را راه می‌اندازند که همه دنبال این باشند که توپ بلژیک کجا رفت؟ تا نفهمند این قرارداد چه شد؟ یعنی گاهی وقت‌ها هم این کار را می‌کنند. یعنی برای اینکه یک کاری را بکنند، مثلاً آیت‌الله سعیدی را وقتی می‌خواهند در زندان بکشند، آیت‌الله غفاری را وقتی می‌خواهند در زندان بکشند، همان زمان یک کاری می‌کنند، که هیچ کس فکر اینها نباشد. مواظب باشید بازی‌های بین‌المللی را در یک زمانی قرار می‌دهند که افکار عمومی پرت شود. یعنی بازی شما را غافل نکند. نفهمیم توپ کجا رفت. نفهمیم نفتمان کجا رفت. دنبال این بودیم که توپ بلژیک کجا رفت، نفهمیدیم نفت خودمان کجا رفت. اصلاً نفهمیدیم استعدادمان…

7- ورزش کردن، نه تماشای ورزش دیگران

بعد آخرین تذکر هم این است که خودتان ورزش کنید. تماشای ورزش برای آدم‌هایی است که حالا پایش در گچ است. خیلی خسته است. حال هیچ کاری ندارد. خوب بیافتد تماشای ورزش کند. اما تو خودت جان داری، خودت ورزش کن. آخر با تماشای ورزش که چیزی به تو نمی‌دهند. مثل اینکه شما یک صندلی بگذاری، پول‌های بانک را ببینی. صبح تا شب هم پول‌های بانک را ببینی یک قرانش را به تو نمی‌دهند. تماشای ورزش مثل تماشای پول‌های بانک است. خود ورزش ارزش است، خوب است. اما تماشای ورزش اتلاف عمر است. مگر عرض کردم برای کسانی که هیچ حال هیچ کاری، اگر حال هیچ کاری را نداری، طوری نیست. حالا دیگر چاره‌ای نیست.

یک نفر در چاه افتاد، گفتند: صبر کن بروم طناب بیاورم.گفت: حالا مثلاً صبر نکنم چه کنم؟ افتادم در چاه چاره‌ای نیست. یکوقت چاره‌ای نبود، تماشای ورزش بکنید.

8- آشنایی جوانان با مشاغل گوناگون

شما یا ورزش کنید، یا مطالعه کنید، یا یک کار خدماتی انجام بدهید. جوان ما دنبال کار نگردد. حالا دولت چقدر می‌تواند ایجاد اشتغال کند؟ جمعی از طلبه‌ها به درجه‌ی دکترا رسیده بودند و فوق لیسانس و دیگر می‌توانستند. رفتم گفتم: ببینید الان ماشین‌ها را دوگانه سوز می‌کنند. شما آخوندها هم باید دوگانه سوز شوید. با مدرک دکترا بروید در دانشگاه هیئت علمی بنشینید درس بدهید، اما قانع به دانشگاه نباشید. حالا اگر فردا دانشگاه گفت: نیاز به استاد نداریم. آنوقت حجت الاسلام باید فلج شود. نبود که نبود. من خودم یک آدم هستم. من خودم یک آدم هستم. گفتم: دوگانه‌سوز باشید. درست را بخوان یک هنر هم داشته باش. اگر یک شغل دولتی پیدا شد، خوب که پیدا شد و می‌روی. اگر پیدا نشد، افسردگی پیدا نکن که در خانه پدرت غصه بخورد. مادرت غصه بخورد. خودت غصه بخوری، خدای نکرده از افسردگی به سیگار و اعتیاد کشیده شوی چون کار نداری. همه‌ی نسل نو ما باید دوگانه‌سوز باشند. ماشین‌هایمان را دوگانه‌سوز می‌کنیم. صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)

زمان شاه من خیلی تبلیغ می‌کردم. الآن هم زیاد تبلیغ می‌کنم. حدوداً سالی صد تا سفر دارم. ولی زمان شاه بیشتر تبلیغ می‌کردم. یک کسی گفت: چرا؟ گفتم: ببین! شاه یکی یکی آخوندها را می‌گیرد. یا تبعید می‌کند یا زندان می‌کند. فعلاً ما تا زبانمان باز است، برویم تبلیغ کنیم. ولذا مثلاً یک جمعه صبح را ساوه می‌رفتیم. عصر کاشان می‌رفتیم. جلسه‌ها هم همه از دَم مجانی! برای نسل نو کلاسداری. گفتم: ببین تا دولت شاه جلوی زبان ما را نگرفته است، حرف می‌زنم. بعد ما را ممنوع‌المنبر می‌کنند. وقتی ممنوع‌المنبر کردند، می‌نشینیم درس می‌خوانیم. اگر مُلاّ شدیم علما را تبعید می‌کند. وقتی تبعید شدیم می‌نشینیم کتاب می‌نویسیم. چه گفتم؟ تا زبان ما باز است، تبلیغ می‌کنیم. جلوی منبر ما را گرفتند، می‌رویم در حوزه درس می‌خوانیم. مُلاّ شدیم شاه ما را تبعید کرد، کتاب می‌نویسیم.

من بارها این مثل را زدم. ببینید اگر شما کلمه‌ی «و الله» را گفتی، اگر همه‌ی آن بود، می‌شود «والله» قسم است. اگر «واو» رفت می‌شود «لله» باز معنا دارد. اگر «لام» رفت می‌شود «الله». اگر «الف» رفت «له» می‌شود. اگر «لام» رفت باز می‌شود «ه». «ه» هم یعنی خدا! یعنی هیچوقت هیچ چیز ان از بین نمی‌رود. مثل ورامین! اگر کامل بود می‌شود ورامین. «واو» رفت رامین می‌شود. اسم انسان است. «ر» رفت، می‌شود می‌گویند: فلانی آدم امینی است. «الف» هم رفت مین می‌شود. وسیله‌ی جنگی است. «میم» هم قهر کرد یِن می‌شود. واحد پول است. «ی» هم قهر کرد، نون می‌شود. تازه می‌خوریم. (خنده حضار)

یعنی ما جوان‌هایمان نباید طوری باشد که اگر دولت استخدامش نکند، دختر می‌آید می‌گوید: حاج آقا! من لیسانس دارم. ببین این لیسانس گرفته است ولی هنر ندارد. منتظر است دولت یک جایی او را استخدام کند. ما باید سیاستمداران‌ ما و خود جوان‌ها باید بخواهند. طلبه‌های ما، دانشجوهای ما، همه باید دو سه تا شغل بلد باشند. دو سه تا شغل. مثل هواپیمای چند موتوره که یک موتورش خاموش شد، پایین نیافتد. الآن یک کلیه از کار افتاد، با آن کلیه. یک چشم از کار افتاد، با آن چشم. یک گوش از کار افتاد، با آن گوش. بنابراین باید یک طوری برنامه‌ریزی کنیم، این را مهندسی می‌گویند. مهندسی عمرمان، ما زمین مهندسی می‌کنیم، سالن درمی‌آید. خوب روی عمرمان مهندسی کنیم. ورزشکاران ما باید، صبح هم این را گفتم. برای برندگان یک کارخانه‌ی تولید لباس ورزش. جایزه‌ی ما تولیدی باشد. ورزش ما وارداتی نباشد. ورزش ما توقفگاه نباشد، عبورگاه باشد. ماشین نخریم پای آن بایستیم. از ورزش یک خدمتی انجام بدهیم. اولاد باید «عَضُد» باشد نه شکم. بازو باشد نه شکم. تربیت بدنی و ورزش مهم است. اسلام به ورزش عنایت دارد. برد و باختی که همه‌جا حرام است، در برخی ورزش‌ها حلال است. این برای ادامه‌ی حرف‌های جلسه‌ی قبل. که می‌گویند تمام شد. من می‌خواستم تربیت سیاسی را بگویم.

خیلی خوب یک خاطره بگویم. امام باقر (ع) پا به سن گذاشته بود. می‌خواستند تحقیرش کنند. گفتند: تیراندازی می‌کنی؟ گفت: والله ما جوانی‌هایمان تیراندازی می‌کردیم. دیگر حالا… فکر نکردند امام باقر بتواند خوب تیراندازی کند. اصرار کردند دلمان می‌خواهد تیراندازی کنی. گفت: حالا که اینطور است به من بدهید. آن کمان را گرفت، هفده تیر روی هم زد. هفده تیر روی هم زد. اینکه انسان آشنا باشد. مسئله‌ی مهمی است. آشنا بودن غیر از این است. اسلام چیزی نیست که نگفته باشد. اسلام چیزی نیست که نگفته باشد.

چند وقت پیش یک کسی آمد گفت: کسی را داریم راجع به عقیده‌اش… گفتم: ببین اگر یک کسی یک قانون آورد که ما در اسلام مشابه‌اش را نداشتیم، بنده هم این کار را می‌کنم.اسلام همه چیز دارد. ما نیاز نداریم. نمی‌دانم من این را یکجایی گفتم. دیگر حالا چون سی سال است در تلویزیون هستیم، می‌ترسم بعضی حرف‌ها را تکرار کرده باشم. حالا یکجایی گفتم، حالا یا در تلویزیون یا در سخنرانی عادی. ما یک ماه رمضان آمریکا رفتیم. البته آمریکا ویزا نداد، کلیسا دعوت کرد. یک شب که سخنرانی می‌کردم دیدیم که از کلیسا با همان لباس کشیش، لباس علمای روحانی مسیحیت، جمعی آمدند. نشستند و حرف‌های من هم همزمان ترجمه می‌شد، چون من زبان انگلیسی که بلد نیستم. من دکترای زبان کاشانی دارم. (خنده حضار) همزمان… گفتیم حالا ما اینجا مقایسه کنیم بین اذان و ناقوس. به یک جوانی گفتم: بلند شو اذان بگو. مقایسه می‌کردم شعار اسلام که اذان است با شعار مسیحیت که ناقوس است. ناقوس صدای زنگ‌ها است. هیچ بار و هیچ مفهومی ندارد. اذان چیست و ناقوس چیست؟ یک عده نشستند پای منبر من دائم می‌گفتند: آقای قرائتی این پروفسور بود. گفتم: واقعاً پروفسور بود. گفت: بله! اینها چهل سال، ده‌ها سال قبل از انقلاب اینجا آمدند، درس خواندند و استاد دانشگاه شدند و حالا هم بازنشست شدند. منتهی آدم‌های بدی هم نیستند. ولی دیگر حالا زندگی‌شان اینجاست. ولی همه پروفسور هستند. ما هرروز روی منبر می‌گفتیم که ما یک ماه اینجا هستیم، شما یک قانونی بگویید که در آمریکا هست و در اسلام نیست. یک قانون مترّقی… مترّقی، مترقّی می‌گویید. یک قانون بگویید ببینیم. هرشب هم سیخ می‌زدم. قرآن یک آیه‌ای یاد من داده است که به مخالف سیخ بزن. مثلاً می‌گوید: مثل قرآن را بیاورید. «إِنْ کُنْتُمْ صادِقین‏» (بقره/23) اگر راست می‌گویید. مثل قرآن بیاورید. «وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُم‏» (یونس/38) هرکسی را استطاعت داری، هرکسی را می‌توانی دعوت کن. با اینترنت همه را… یکجا می گوید: «وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا» (نسا/129) تو که هیچ، پدر و مادرت هم نمی‌توانند. یعنی برای اینکه بگوید: مثل قرآن را بیاورید، دائم سیخ هم می‌زند که تحریک می‌کند. ما هم برای اینکه اینها را تحریک کنیم، می‌گفتیم: آقا یک قانون مترقّی بیاورید. هرشب هم ما این را تکرار می‌کردیم. تا بالاخره گفتند: این درست نیست که یک شیخ کاشانی بیاید اینجا و دائم به ما متلک بگوید. نشستند و فکرهایشان را روی هم ریختند یک قانون مترقّی آوردند. گفتند: آقا یک قانون مترقّی! گفتیم: خوب بفرمایید. گفتند: در آمریکا قانونی است که در اسلام نیست. گفتم: خوب بفرمایید! گفت: اینجا هرکس بدهکار شد، دادستانی اموالش را می‌فروشد و به طلبکارهایش می‌دهد. اما خانه‌اش را گفتند برای خودش. تا این بدهکار پیش خانمش شرمنده نشود.خیلی مترّقی است. با رأفت و مدنیّت و حقوق بشر و عواطف بشری و… گفتم: تمام شد. گفتم: اسلام می‌گوید: اگر بدهکار شد، سه چیزش را نفروشید. خانه، مرکب، نوکر. چون پیر است ممکن است راننده دارد. آمپول زن دارد. پرستار دارد. ویلچری است. مرکب، راهش دور است. ماشین می‌خواهد. اسب می‌خواهد. اسمش را هم هرکس در دانشکده‌ی حقوق است می‌فهمد چه می‌گویم. طلبه‌ها و دانشجوهای حقوق این را بلد هستند. می‌گویند: مستثنیات دِین! دِین یعنی بدهکاری. یعنی هرکس بدهکار است این سه چیز استثنا است. یعنی خانه و مرکب و نوکرش از او گرفته نمی‌شود. تازه آمریکا به خانه رسیده است. دو تا دیگر باقی داری تا به ما برسی. چیزی نداریم دنیای مسیحیت، دنیای یهودیت، حالا باقی‌ها که الاف هستند و خودشان را مسخره کردند. در ادیان آسمانی هم چیزی ندارید. حالا بنده هم به شما می‌گویم. اگر یک قانونی پیدا کردید در شرق یا در غرب که این قانون مترّقی بود، و در اسلام نداشت، من هم تابع شما می‌شوم.

یکی کسی آمد گفت: آقای قرائتی کراوات چطور است؟ گفتم: اگر دلیلش را گفتی چرا کراوات زدی، من دو تا روی هم می‌زنم. (خنده حضار) آخر آدم لباس که می‌پوشد یا باید گرم کند، یا باید سرد شود. یک علامت باشد، مثلا بگوییم: کراوات برای پزشک‌ها است. برای مهندس‌ها است. کراوات را آدم‌های بی‌سر و پا و بی‌سواد می‌زنند. با سواد، بی‌سواد، پولدار، فقیر، آخر علامت چیست؟ این عمامه علامت این است که من اطلاعات اسلامی دارم. این علامت لباس خلبانی است. این علامت نمی‌دانم جراحی است. این لباس کار است. این… اگر گفتی: خاصیت کراوات چیست، اگر فایده‌ی کراوات را گفتی، من دو تا روی هم می زنم. عکس هم با عمامه می‌گیرم، که قرائتی دو تا کراوات روی هم زد. (خنده حضار) شما به من بگو خاصیت این چیست؟ گرم می‌کند یا سرد می‌کند؟ یا علامت هنر است. یا علامت علم است. یا علامت تخصص است. هیچ خاصیتی ندارد. حالا می‌خواهی بزنی، بزن. ما روی کراوات حسّاس نیستیم. ولی می‌خواهم بگویم فکر نکن که حالا شما روشنفکر هستی، و ما اُمُّل! فکر نکن که اگر من کاهو کاشتم، دهاتی هستم. شما چمن کاشتی روشنفکر. فکر نکن اگر کلاه نمدی بود، دهاتی هستم، شاپو بود متمّدن! شاپو همان نمد است، یک خرده دوری دارد. خیلی خودتان را نبازید.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=3300

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.