نیاز بشر به قرآن
1- قرآن، راهنمای بشر در زندگی
2- قرآن، نور آشکار و روشنی بخش
3- خاطرهای از شهید آیت الله اشرفی اصفهانی
4- قرآن، امید بخش انسان در زندگی
5- بهرهگیری از قرآن در تمام ابعاد زندگی
6- تفاوتهای قرآن با دیگر کتابها و مقالات
7- قرآن، کتاب علم و حکمت الهی
8- جامعیت و جهانی بودن معارف قرآن
موضوع: نیاز بشر به قرآن
تاریخ پخش: 14/06/87
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
چند جلسه راجع به اهمیت قرآن صحبت کردیم، میخواستم رد شوم نگاه کردم یادداشتهای دیگر هم دارم، حیفم آمد این یادداشتها را نگویم. گفتم این یادداشتها را هم بگویم. یک بحث راجع به نیاز به قرآن، یک بحث راجع به مقایسهی قرآن با باقی کتابها، دو تا بحث خوبی است. من انشالله هر بحثی را ده دقیقه میگویم، یعنی این بیست و پنج، شش دقیقه را با این بحث پر میکنیم. انشالله!
خوب، موضوع اول، نیاز به قرآن! موضوع دوم، تفاوت قرآن با سایر کتب!
اما بحث اول، انسان راهنما میخواهد یا نه؟ ما یک اگر میدهیم. اینجا بزرگ مینویسیم اگر! اگر انسان نیاز به راهنما دارد، بله! انسان نیاز به مربی دارد، بله! انسان نیاز به نور دارد در وقتهایی که گیج است. انسان نیاز به قانون و عدالت دارد. انسان نیاز به امید دارد. انسان نیاز به منجی دارد، که در گرفتاریها نجاتش بدهد. انسان نیاز به تذکر و تعقل دارد. انسان نیاز به موعظه دارد. انسان نیاز به دارو دارد. انسان نیاز به آرامش دارد. حالا… این سرفصلها را حالا با قرآن پر میکنیم.
1- قرآن، راهنمای بشر در زندگی
انسان نیاز به راهنما دارد چون خیلی وقتها آدم نمیفهمد. بعضی از کشورهای دنیا جالب است بشنوید 119 بار قانون اساسیاش عوض شده. خود امریکا هم میگویند: 25 بار تا حالا قانون اساسیاش عوض شده است. اینکه صبح پلیس میگوید: خیابان یک طرفه است، فردا میگویند: دو طرفه، امروز این خیابان را این رقمی میکشند، فردا خراب میکنند. اسمگذاری میکنند. فردا عوض میکنند. این تغییر و تحولها… کتابهای درسی عوض میشود. نمیدانم قانونها عوض میشود. تبصرهها عوض میشود. خود سلیقهی ما عوض میشود. این پیداست که ما نیاز داریم. یعنی ما عقلمان نمیرسد. من چند بار تا حالا این را گفتم. عقل ما خوب است اما کوچک است. مثل ترازوی طلا فروشها! ترازو است، اما نمیشود با آن هندوانه کشید. ترازو مهم است. بی عقل که نمیشود بود. عقل داریم ولی عقل ما کوتاه است. اگر عقل ما میرسید، هیچ وقت پشیمان… هرکس پشیمان شده پیداست عقلش کوتاه است. یک تصمیمی گرفته بعد فهمیده اشتباه کرده است. اگر عقل ما میرسید، هیچ همسری، همسرش را طلاق نمیگرفت و یا از شوهرش طلاق نمیداد. اینکه اول میگوید: قربانت بروم! فردا میگوید: برویم دادگاه طلاق! پیداست که حالا فهمیدم که اشتباه کردم. پس به عدد پشیمانیها، روی کرهی زمین حالا 5 میلیارد جمعیت فرض کنید داشته باشیم، 5 میلیارد هرکدامشان 100 بار پشیمان شده باشند، 5 میلیارد 100 بار میشود 500 میلیارد. 500 میلیارد پشیمانی، پس 500 میلیارد دلیل داریم که ما عقلمان کافی نیست و نیاز داریم. اگر انسان راهنما میخواهد، قرآن راهنماست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. «وَ أَنَّ الْقُرْآنَ إِمَامٌ مِنَ اللَّه» (بحارالانوار/ج22/ص 315) امام فرمود: قرآن امام شما است. رهبر شما است. «وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَهً» (احقاف/12) قبل از قرآن کتاب موسی، تورات امام بود. یعنی کلمهی «امام» را به آدمها نمیگوید. این قرآن عزیز هم به آدم گفته امام، هم به کتاب آسمانی. «وَ مِنْ قَبْلِهِ» یعنی قبل از قرآن «کِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَهً» اگر انسان راهنما میخواهد…
مربی! انسان مربی میخواهد. قرآن میفرماید که: اگر مربی میخواهید باید سراغ قرآن بروید. آیهاش این است. دیگر حالا میترسم بنویسم طول بکشد. «کُونُوا» یعنی باشید. «کُونُوا رَبَّانِیِّین» ربانی باشید. چطوری؟ توسط قرآن. «بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُون» (آلعمران/79) حیف آیه را ننویسم. قرآن میگوید: راهنما، «وَ مِنْ قَبْلِهِ» قبل از قرآن «کِتابُ مُوسى» کتاب حضرت موسی (ع)، «إِماماً وَ رَحْمَهً» آنوقت حدیث داریم که حضرت فرمود: قرآن هم امام است. مربی، آیهی مربی این است. میفرماید: «کُونُوا» یعنی باشید، «رَبَّانِیِّین» عالم ربانی باشید. خوب چطور ربانی باشیم؟ «بِما کُنْتُمْ» این رقمی باشید. «تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ» یعنی سراغ کتاب آسمانی بروید، «وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُون» «تَدْرُسُون» یعنی درس بگیرید. یعنی «تُعَلِّمُونَ» یعنی آموزش ببینید، «تَدْرُسُون» یعنی درس بگیرید. اینجا میگوید: «کُنْتُمْ» اینجا هم میگوید: «کنتم»، «کنتم» یعنی دائماً. اگر میخواهید ربانی شوید دائماً باید از قرآن درس بگیرید، دائماً باید قرآن را آموزش بدهید. نه اینکه آدم بگوید: حالا من یک دور تفسیر دیدم یا نوشتم، یا ترجمه خواندم. یا قرآن را حفظ هستم. حفظ و ترجمه و تفسیر برای یک فرد کافی نیست. اگر خواستید ذغال شعلهور شود دائماً باید بادزن دستتان باشد. یک فوتش کنی سرخ شود بادزن را کنار بگذاری دومرتبه خاموش میشود. دائماً! پیوسته باید خون وارد قلب شود و بیرون بیاید وگرنه مردهایم. اگر میخواهید قلب زنده باشد باید این جربان خون دائمی باشد. دائماً باید این نفس وارد ریه شود و برگردد. دائماً باید خورشید بتابد تا خرما بپزد. با یک تابش خورشید، با یک تابش خورشید خرما نمیرسد. یعنی بعضی چیزها با دوام است. نماز دائمی، وگرنه آدم هروقت میخواهد برود کنکور نماز بخواند تا قبول شود دیگر نماز را کنار بگذارد. پشت در کنکور صلوات بفرستد بعد از کنکور هیچ! ماشین میآید چپ شود، یا الله! وقتی ماشین راه افتاد نسبت به نماز غفلت کند. این تذکر… ضمناً معلوم شد که اگر حوزههای علمیه عالم ربانی درست کنند، باید…
به هر حال عالم ربانی عالمی است که با قرآن سر و کله بزند. یعنی قرآن محور کارش باشد نه در حاشیه کارش. حالا!
2- قرآن، نور آشکار و روشنی بخش
انسان نیاز به نور دارد. قرآن نور است. «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبیناً» (نساء/174) خیلی قشنگ است. «نُوراً مُبیناً» نور آشکار. این را به آقایانی که میگویند: ما قرآن را نمیفهمیم. میگوید: «نُوراً مُبیناً» نور آشکار. چرا نمیفهمی؟ بله در قرآن آیات سنگین هست. متشابه هست. متشابهات هم یا با روایات روشن میشود یا با آیات دیگر روشن میشود یا چهار تا متشابه هست نمیفهمیم. در نقشه ممکن است چهار تا نقطهای باشد ما نفهمیم. اما نمیشود گفت: من از نقشه سر در نمیآورم. در هر شهری ممکن است راننده تاکسیاش هم چهار تا خیابان و کوچه را بلد نباشد. نمیتواند بگوید: من با این شهر کاری ندارم. اِ…! تو راننده هستی. باید دائماً در این شهر تاب بخوری. حالا چهار تا بنبست، چهار تا نمیدانم خیابان را نفهمیدی، بله جاهایی را نمیفهمی. هیچکس علم بینهایت که ندارد. حالا بعضی آیات متشابه آیهی کناری آن مفسرش است. تفسیر میکند. مثلاً ببینید، سورهی شوری. حروف مقطعه. «حم عسق» بعد میگوید: «کَذلِکَ یُوحی» «کَذلِکَ یُوحی» (شوری/3) تفسیر میکند. میخواهد بگوید: این قرآن از همین الفبا است. من از این الفبا یک قرآن درست کردم. مثل اینکه به من میگویی: خاک… تو از خاک چه درست میکنی؟ میگویی: من از خاک، خشت و آجر و سفال و سرامیک. میگویم: به خدا بده. خدا از این خاک چه درست میکند. صدها رقم میوه با مزه با رنگ. تو از خاک خشت و آجر درست میکنی، سفال درست میکنی و کوزه و اینها، ولی خدا از این خاک، هزار رقم چیز درست میکند. تو از این «حم، ع، س، ق» تو از حروف الفبا چه درست میکنی، خدا از این الفبا چه درست کرده است؟ حالا،
جامعه نیاز به قانون و عدالت دارد. قرآن میگوید: اصلاً «أَنْزَلْنا» ما نازل کردیم قرآن را برای چه؟ «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حدید/25) تا قسط و عدالت حاکم شود. علتی که ما هنوز نرسیدیم، هنوز به قرآن عمل نشده است. صدها و هزارها آیه در قرآن است که به آن عمل نشده است. صدها و هزارها آیه در قرآن است که… ولو سی سال از انقلاب میرود. به آن عمل نشده است. اصلاً بعضی آیات قرآن هست که بندهی آخوند 65 سالهی ریش سفید که از 15 سالگی طلبه شدم، 50 سال هست طلبه هستم هنوز جرأت نمیکنم بگویم. همین الآن اگر همان آیه را بگویم، خود بعضی از شما که پای تلویزیون هستید شیشهی تلویزیون را میشکنید. یعنی هنوز ظرفیت عدالت… بله یک سری چیزها مثل تقسیم پنیر و کره و نمیدانم کود شیمیایی و آهن و یک جاهایی یک بویی از عدالت به دماغ میخورد. به مشام میخورد. اما خیلی از آیات هست که هنوز… یعنی اگر بگویند: آقا «بسم الله الرحمن الرحیم» هرکس در شهر پزشک است، باید مثلاً در سال بیست روز هم در روستا پزشک باشد. چند تا پزشک میگویند: چشم؟ هر روحانی در شهر منبر میرود و مسجد دارد باید این روحانی بیست روز هم در روستا برود. چه کسی حاضر است؟ هر روحانی پیر مردی که نمیتواند با جوانهای منطقه تماس بگیرد، به یک طلبهی جوان خوش سلیقه بگوید: بیاید، نماز را پیرمرد بخواند، ارتباط با نسل نو را آن طلبه جوان داشته باشد. چند تا آخوند پیر مرد حاضر هستند سجادهشان را بدهند به… ولو پسرشان، ولو دامادشان، برادرزن، شاگرد، خیلی از آخوندهای پیرمرد پسرش یا دامادش جوان… ما هرچه را گرفتیم سفت نگه داشتیم. چند تا آدم هست که اگر گفتند: اگر تو کنار بروی کس دیگری بیاید وضع بهتر میشود و حاضر باشد پستش را بدهد. اینها یک چیزهایی است که ما هنوز حاضر نیستیم، برگردیم.
3- خاطرهای از شهید آیت الله اشرفی اصفهانی
من حالا چون اینجا کرمانشاه است باید این قصه را بگویم. یکبار دیگر چند سال پیش گفتم. ولی کرمانشاه است… کرمانشاه باید بگویم. … وارد خانهی آیت الله شهید اشرفی شدم. شهید محراب، شهید چهارم! به آقازادهشان گفتم: یک خاطره از آیت الله اشرفی بگو. این خاطره را من میگویم، اگر شنیدید دست بلند کنید که اگر در جلسه 20 نفر باشند من نمیگویم. چون الآن شما حدود 350 نفر هستید. 400 نفر هستید. اگر ده نفر، بیست نفر شنیده باشند تکرار نمیکنم. اگر نشنیدهاید من تکرار کنم. ماجرای عصا زد به گربه! هرکس شنیده دست بلند کند. ای بابا! اِ…! یک نفر هم نشنیده است؟ البته من این را خیلی سال پیش در تلویزیون گفتم، پس معلوم میشود ما برای یک نسل دیگر داریم…
مرحوم شهید محراب، اشرفی، یک صلوات بفرستید، ثواب صلوات را به اشرفی هدیه کنید. (صلوات حضار) ایشان شهید شده بود من آمدم کرمانشاه، رفتم خانه ایشان و به آقازادهاش گفتم: خوب یک خاطره از ایشان بگویید. گفت: خانهی ایشان یک خانهی کوچکی بود، سه اتاق داشت و یک حال، یا دو تا اتاق داشت و یک حال، یادم نیست. میگفت: پدر من از آشپزخانه میخواست به اتاق برود. خوب پیرمرد بود حدود 80، 90 سال عصا دستش بود. میگفت: یک مرتبه که از آشپزخانه رفت در اتاق برود در حال دید که گربه دارد میدود گوشت دهانش است. تا دید گوشت دهانش است، با عصا روی گربه زد. بعد رفت در اتاق گفت: چرا زدی؟ گربه غریزهاش این است که هرجا گوشت دید ببرد. چون هم گرسنه اش است هم بچه دارد. تو هنر داری باید گوشت خودت را حفظ کنی. تو وظیفهات این است که گوشت را حفظ کنی. گربه هم غریزهاش این است که گوشت را دید ببرد. تو به وظیفهات عمل نکردی ولی او به غریزهاش عمل کرده است. مقصر تو هستی. هرچه فکر کرد گفت: حسین! آمدم گفتم: بله آقا! گفت: برو گربه را بیاور عذرخواهی کنم. گفتم: بابا ول کن. سفت گرفت، گفتم: بابا ول کن. آخر گربه که عذرخواهی نمیخواهد. گفت: من به ایشان بیخود چوب زدم. من وظیفه دارم حیوان غریزه، وظیفهی من حفظ گوشت است. غریزهی او هم گوشت را ببرد. من به وظیفه… مقصر من هستم. نه گربه! گفتم: خوب حالا عوضش گوشت را برد. این گوشت برای اینکه… گفت: نه! این چوبی که من زدم به او، این گناه کردم. هرچه… دیدم سفت گرفته که آقا تو را به خدا برو او را بیاور. این گربه در سرداب رفته. برو او را بیاور. زیر زمین، گفتم: آقا گربه را مگر میشود مرغ که نیست. گربه چنگ میاندازد صورتمان را زخمی میکند. گفت: ببین یک کلاه روی سرت بکش، چشمهایت پیدا باشد، گفتم: دستهای من را گاز میگیرد. گفت: دستت را بکن در این کیسههای حمام هست که در حمام کیسه میکشند، دستت را در کیسه بکن. صورتت را هم بپوشان، این را بگیر و بیاور. گفتم: آقا ولم کن! دیدم پیرمرد التماس میکند. دلم برای پدرم سوخت. صورتم را پوشاندم و خلاصه دستکش دست کردم و رفتم در زیر زمین، یواش این گربه را گرفتم. حالا از او هم میترسم. ولی به آیت الله اشرفی دادم. آیت الله اشرفی بغلش گرفت و مرتب گفت: خدایا! مرا ببخش! ظلم کردم. این حیوان که گناه نکرده بود. این باید گوشت را ببرد. من باید حفظ کنم. خدایا من را ببخش. اصلاً برای ما صحنهای پیش آمد، اصلاً ما بهت زده شدیم. میگفت: بعد از آن هروقت آیت الله اشرفی میخواست غذا بخورد یک مقدار غذا در یک ظرف میکرد، پیر مرد 80، 90 ساله زیرزمین میبرد و به گربه می داد و برمیگشت غذا میخورد. میگفت: باید این چوب را جبران کنم. آیت الله اشرفی که شهید شد. می گفت: گربه تا صبح نعره کشید. هرچه غذا به این گربه دادیم نخورد. جنازه را اصفهان بردیم، گربهای هم که چند سال در خانهی ما بود، رفت که رفت که رفت. حیوان ها شعور دارند. در دنیا خبرهایی است. حالا چند تا آدم روی کرهی زمین است که … حالا جالب این است که امام در پیامی که برای شهید آیت الله شهید اشرفی داد در پیامش فرمود: عالمی که در عمرش ظلمش به مورچهای نرسیده بود. در این همهی کمالها نمیدانم آخر یک آیت الله خیلی کمال دارد. پیر مرد، عالم، فقیه، مجتهد، چه، چه، زاهد، در همهی کمالات که هست میگوید: ظلمش… یعنی این پیداست کلماتی هم که امام مینوشت کلمات هم کلمات طبیعی نبود. یعنی برای هرکسی خدا به امام میگفت: این را… برای ایشان این را بنویس. ما اگر عدالت میخواهیم قرآن! عدالت حتی بین حیوانها…
4- قرآن، امید بخش انسان در زندگی
اگر امید میخواهیم قرآن به ما امید میدهد. بسیاری از قصههایی که میخوانیم آخرش به پوچی و خودکشی و غرور و یأس و بن بست میکشد. خیلی از رمانهایی که آدم میخواند، ما که نخواندیم، ولی خیلی از رمانهایی که میخوانند نتیجهاش این است که خیلی از فیلمهایی که انسانها میبینند عاقبت این فیلم به جنگ و دعوا و توقع بیشتر و اصلاً زندگی… بعضی از فیلمها زندگیها را ممکن است به هم بزند. بعضی از کتابها ممکن است زندگیها را به هم بزند. اگر امید میخواهیم. اگر منطق میخواهیم قرآن میگوید: «قَدْ جاءَکُمْ بُرْهان» (نساء/174) قرآن کتاب علمی است. برهان دارد. استدلال دارد.
تذکر میخواهد. «لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُون» (انعام/152) تعقل میخواهیم «لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» (بقره/73) اگر کتابی میخواهیم که بیعیب باشد، «لا یَأْتیهِ الْباطِل» (فصلت/42) از هیچ جهتی باطل به آن راه نداشته باشد. یک واو آن کم و زیاد نداشته باشد. «لا یَأْتیهِ…» قرآن است. اگر دارو میخواهیم، «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ …» (اسراء/82) «فان الْقُرْآنِ شفاءُ النافعُ و دواءُ المبارک» داروست نه یعنی دندانت درد میکند. یعنی تکبر یک مرض است. حرص یک مرض است. حسد یک مرض است. غرور یک مرض است. شرک یک مرض است. اگر به آرامش نیاز داریم قرآن ذکر است. «نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْر» (حجر/9) «و أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب» (رعد/28) خلاصه چرا انسان قرآن میخواهد؟ چون ماه رمضان ماه قرآن است.
5- بهرهگیری از قرآن در تمام ابعاد زندگی
منتهی حالا ما از این قرآن نفهمیدیم با کمال تأسف قرآن طوری معرفی شده که اگر در خیابان هر کس صدای قرآن بشنود میگوید: اینجا فاتحه است. یعنی قرآن علامت… یعنی قرآن مثل تابوت شده است. اگر در یک محلهای دیدند یک تابوت میبرند، چه کسی مرده است؟ قرآن اکسیژن ما نیست. تابوت ما است. ما باید با قرآن نفس بکشیم، اینجا قرآن چه میگوید؟ انتخاب همسر قرآن چه میگوید؟ بله برون قرآن چه میگوید؟ مقدار مهریه قرآن چه میگوید؟ خانم من اخلاقش این رقمی است. شوهر من اخلاقش این رقمی است. قرآن چه میگوید؟ یعنی زنگ بزنیم بگوییم: آقا بنده با همسرم مشکل دارم. قرآن دوای من را بگوید. چه میگوید؟ آن کسی که من و همسرم را خلق کرده است، او میداند چطور نسخه بدهد؟ قرآن، آقا درس میخواهیم بخوانیم. چه درسی بخوانیم؟ استادمان چه کسی باشد؟ چند ساعت درس بخوانیم؟ مقدار میخواهیم تفریح کنیم. چه تفریحی کنیم؟ از قرآن بپرسیم. در قرآن برای ورزش آیه داریم. منتها حالا… برای ورزش آیه داریم. برای درس آیه داریم. برای استاد آیه داریم. ما به قرآن عمل نکردیم. چون عمل هم نکردیم سیلی میخوریم. مثلاً قرآن یک آیه دارد همهی شما تقریباً حفظ هستید. نصفش را من میگویم. نصفش را همه با هم بگویید. «رِحْلَهَ الشِّتاء…» با هم بگویید… «… وَ الصَّیْف» (قریش/2) یعنی حرکتهای زمستان و تابستانی. همین به این آیه عمل کنیم دانشگاه و حوزهی ما نجات پیدا میکند. الآن دانشگاه و حوزهی ما گیر است. تا هوا داغ میشود میگویند: نمیشود درس خواند. حالا نمیشود درس خواند اینجا داغ است. نمی شود برویم چند کیلومتری در یک روستا. یک خیمهای، چادری بزنیم، برویم، صبح برویم آخر شب برگردیم. بابا «رِحْلَهَ الشِّتاءِ وَ الصَّیْف» سه ماه حوزه را تعطیل نکنید. سه ماه دانشگاه را تعطیل نکنید. بله اینجا بنشینی میخ دارد. خوب بلند شو آن طرفتر بنشین. شما اگر یک جایی نشستی زنبور تو را میگزد، بلند میشوی یک جای دیگر مینشینی. اگر دیدی هوا داغ است پنجره را باز میکنی. خوب یک دانشگاه یا حوزه چهار تا اتوبوس بگیرد یک خورده جا به جا کنید، اصلاً ساعتها را جا به جا کنیم. عوض اینکه قبل از ظهر درس بخوانیم تا بعد از ظهر که داغ است، هوا گرم شد زمستان درس بخوانید. ببخشید! شبها درس بخوانید. ساعت درس را عوض کنیم. مکان را عوض کنیم. استاد را عوض کنیم. فیلم را عوض کنیم. این فیلم تلویزیون در این فصل امتحانی باعث شد بچهها تجدید شدند. خیلی خوب، به ما گفتند: اگر مادردر ماه رمضان میداند که اگر روزه بگیرد این گرسنگی مادر و روزهی مادر در شیرش اثر میگذارد، مادر روزهاش را بخورد. یعنی ما حق نداریم روزهای بگیریم که به شیر طفل… ما حق داریم فیلمی پخش کنیم که به تحصیلات بچههایمان ضرر بخورد؟ شب امتحانها بچهها هی میخوانند، اِ… اِ… اِ… اِ…اِ…! (با بیان حالت) فیلم میبیند. اِ… اِ…! اِ…اِ…اِ…! اِ…اِ…اِ… میبینی فردا یک میلیون بچه نمره شان ضربه خورد. به یک بچه، به غذای ظاهری یک بچه ضربه بخورد میگوید: تو حق نداری روزه بگیری. آنوقت ما یک فیلمی پخش میکنیم، که یک مرتبه به یک میلیون، دو میلیون بچه ضرر میزنیم. خوب این… باید یک کسی جلوی… عرض کردم ما نه شرقی هستیم. نه غربی هستیم. نه قرآنی! از شرق و غرب بیرون آمدیم گیج هستیم. چه مشکلی است که قرآن شفا نمیدهد؟ مگر به این راحتی میشود اینقدر کشور تعطیلات داشته باشد؟ یا دانشگاه، یا حوزه، یا بازار، یا هرکس. قرآن میگوید: ظهر جمعه مغازه را ببندید. «إِذا نُودِیَ لِلصَّلاه» برای نماز جمعه میگوید: «ذَرُوا الْبَیْع» (جمعه/9) مغازهها تعطیل! بعد از نماز که شد میگوید: بعد از ظهر جمعه برو باز کن. فقط یک ساعت روز جمعه برای نماز جمعه تعطیل کن. ما پنجشنبه را هم تعطیل میکنیم. گاهی هم میگوییم: خوب دوشنبه که تعطیل بود، سهشنبه هم تعطیل است. پنجشنبه هم، به هم وصل. یک مرتبه 5 روز یکجا تعطیل. خوب این رقمی که به جایی نمیرسیم. دین ما میگوید: «مَنْ عَلَّمَنِی حرفاً فَقَد صَیِّرَنِی عَبداً» هرکس چیزی یاد من بدهد، من بندهی او هستم. الآن آموزش و پرورش بچهها بندهی معلم هستند. دبیر هستند. دانشجوها بندهی استاد دانشگاه هستند. ما میگوییم: برو بابا! او پول میگیرد درس میدهد ما هم برای ترم و نمره میخوانیم. اصلاً عاشق و معشوقی در کار نیست. شاگردهای امام صادق به امام صادق میگفتند: «بِنَفْسِی اَنْت» یعنی خدا جان من را قربانت کند. «رُوحِی لَهُ الْفِدا» خدا جان من را قربانش کند. الان کدام دبیرستانی میگوید: دبیر ریاضی را میگویی؟ خدا جان من را قربانش کند. یعنی احترام استاد و شاگردی طبق اسلام نیست. آداب زن و شوهری طبق اسلام نیست. انتخاب همسر طبق اسلام نیست. قرآن میگوید: وقتی داماد پول ندارد ببین جوان خوبی است دخترت را به او بده. چه کار به پولش داری؟ موسی هیچ پولی نداشت. هیچ! یک تکه نان نداشت بخورد. ولی شعیب گفت: چون داماد خوبی هستی من دخترم را به تو میدهم. کم کم برای من کار بکن، بعداً بده. هر طور که آسان است. «وَ ما أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْک» (بحارالانوار/ج13/ص13) نمیخواهم به تو سخت بگذرد. هرطور برایت آسان است. الان کدام دختر دار به داماد میگوید که: من شما را گزینش کردم. از نظر فکری و اخلاقی جوان خوبی هستی، من دخترم را عقد میکنم. کمکم هروقت داشتی بده؟! داماد را چهار میخ می کنیم. حاضر نیست… اِ من پیراهن خواهرش را در عروسی بپوشد؟ مگر تو… بابا یک پیراهن عروس است خوب خواهر پوشیده حالا این هم بپوشد دیگر. دو ساعت که بیشتر نمیخواهند بنشینند. برای نیم کیلو آرد که یک نانوایی باز نمیکنند. برای دوساعت دومرتبه چند صد هزار تومان خرج کنیم. همین سالنی که اینجا ساختند. اگر صاف میساختند میشد نماز جماعت هم خواند. وقت سخنرانی یک کسی میرود این بالا صحبت میکند، روی صندلی نشستند. صندلیها را روی هم سوار میکنند «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاه» نماز میخوانند. عروسی هم میشود گرفت، نمیدانم همه… میز پینگ پنگ هم میشود رویش گذاشت. الآن این پله پله که ساختند فقط آمفی تئاتر است. نه میشود در آن نماز خواند. نه میشود میز پینگ… نه میشود در آن روضه خواند. نه میشود در آن عروسی کرد. ما باید طوری کنیم که ببینیم چه کنیم؟ ما رمز اینکه هرجا به قرآن عمل کنیم جلو میرویم. هرجا از قرآن فاصله بگیریم گیر میکنیم. قرآن شفا است. یعنی قرآن مشکلات را حل میکند. خوب، این یک بحث که… چند دقیقه دیگر وقت داریم؟ ده دقیقه؟ یک صلوات بفرستید. (صلوات حضار)
یک بحث دیگر هم من دیشب نشستم طراحی کردم راجع به اینکه علوم دیگر گیر دارد. یعنی حالا بگویم گیر علوم، گیر کتابها، گیر و گور این کتابهای دیگر را میخواهم بگویم. با آن گیر و گورهایی که کتابهای دیگر دارد قرآن ندارد. یک صلوات بفرستید. (صلوات حضار)
خوب بسم الله الرحمن الرحیم، حالا، انسان موعظه میخواهد. نمیتواند بگوید علم کار به موعظه ندارد. کسی بالاترین درجه علم را داشته باشد باز نیاز به موعظه دارد. یعنی موعظه مثل لباس است. انسان نیاز به لباس دارد. نگوید:آقا ایشان فوق لیسانس است لباس نمیخواهد. اِ…! آیت الله و پروفسور هرکس میخواهد باشد. نیاز به لباس برای همه هست. همه موعظه میخواهند.
6- تفاوتهای قرآن با دیگر کتابها و مقالات
اما بحث دوم تفاوت قرآن با کتب دیگر. کتب دیگر آن گیرهایی که دارد. مشکلاتش را… گاهی… اینجا مینویسیم گاهی، یک گاهی بنویسیم. گاهی مؤلف گیر دارد. مؤلف مشکل دارد. کتابهای دیگر ممکن است مؤلفشان مشکل داشته باشد. سوادشان کم است. یا کم است. اصلاً انسان همیشه… خدا به پیغمبرش میگوید: «قل» به مردم بگو: «إِنْ أَدْری» (جن/25) بگو: بلد نیستم. ما، بشر علمش محدود است. یا مؤلف گیر است. روایت داریم «لا تُطلِبُ الهُدی مِنْ غَیرِ القُرآن فَتَضَلُّوا» کسی که از راه غیر قرآن میخواهد هدایتش کند، گمراه میشود. زن و شوهر با هم قهر هستند، میروند پهلوی کسانی که نمیدانم مشاوره! بابا این آقایی که پهلویش رفت و آمد میشود خودش هم با خانمش مشکل دارد. زمان شاه گفتند: یک کسی چیز میخورد. در خیابان روزه میخورد. گرفتند و او را به کلانتری بردند. دیدند اصلاً رئیس کلانتری دارد نهار میخورد. گفت: به! ما در خیابان یک آدامس در دهانش بود او را گرفتیم. حالا خود رئیس کلانتری دارد نهار میخورد. پهلوی چه کسی مشاوره؟ از چه کسی؟ خانم رفته پهلوی آن آقا برای مشاوره، خوب حالا دنیای روانشناسی هم طی کرده است. گفته که: به نظر من شما از شوهرت جدا شو. به به به! خیلی خوب است. شما هرجای بدنت دیدی لکه خون است، قیچی کن دور بیانداز. خوب اگر این رقمی است بگذارید من همه را… آقایان من در تلویزیون میگویم. بسم الله الرحمن الرحیم زنهایی که با شوهرانشان مشکل دارندهمه طلاق بگیرند. حدیث میگوید: کسی که هدایت را از غیر قرآن میخواهد گمراه میشود. میخواهیم انتخاب رفیق کنیم. رفیقت را از قرآن بگیر. نه برو با اینها رفیق شو که شد. که میشود… که چه میشود؟ امام فرمود: «لا تُطلِبُ الهُدی مِنْ غَیرِ القُرآن» هدایت را از غیر قرآن سراغش نرو. «فَتَضَلُّوا» گمراه می شوید. «وَ مَنْ أَرَادَ الْعِلْم» اگر علم میخواهید، «فلیثور القرآن» گاهی مولف مشکل دارد.
7- قرآن، کتاب علم و حکمت الهی
گاهی مولف آدم خوبی است، ولی محتوا ضعیف است. قرآن می فرماید: «حِکْمَهٌ بالِغَهٌ» (قمر/5) قرآن حرفهای حکمت دارد. «فَصَّلْناهُ عَلى عِلْمٍ» (اعراف/52) عربیهایی که میخوانم قرآن است. بند بند قرآن روی علم است. «وَ الْقُرْآنِ الْحَکیمِ» (یس/2) قرآن همهی حرفهایش حکمت دارد. یعنی هم خدا حکیم خبیر است، قرآن داریم «حَکیمٍ خَبیر» (هود/1) «حَکیمٌ عَلیم» (انعام/83) هم خود خدا حکیم است، هم حرفهایش حکمت است. چون ممکن است کسی حکیم باشد ولی حالا یک لحظه چرت و پرت بگوید. میخواهد جک بگوید. آدم حکیمی است، دانشمند است ولی فعلاً دارد شوخی میکند. خدا هم خودش حکیم است، هم حرفهایش حکمت است. «حَکیمٍ خَبیر» یعنی خودش حکیم است. «حِکْمَهٌ بالِغَهٌ» یعنی غیر از اینکه خودش حکیم است، حرفهایش هم جدی است. گاهی نوشته آدم را مأیوس و به بنبست میرساند. یا مغرور میکند. این هم یک عیب دیگر. گاهی تاریخ مصرف دارد. مثل بعضی از روزنامهها، روزنامهها یک مقاله دارد میخواند اما فردا تمام میشود میرود. مثل خاراندن! خاراندن در یک لحظه دست میخارد آدم چنین میکند تمام میشود می رود. بعد نیم ساعتش نه اینجا چیزی است نه اینجا! لحظهای که خارید چنین کردی، تمام شد. بعد نه اینجا چیزی است نه اینجا. بعضی وقتها حرفها مثل مرگ بر شاه! مرگ بر شاه در یک زمان خیلی مهم بود. الآن کسی در خیابان میگوید: مرگ بر شاه! نمیگویند: واقعاً چقدر انقلابی است. اوه…! این مجاهد است. مرگ بر شاه یک شعاری بود تاریخ مصرفش تمام شد. اما در قرآن یک کلمه نیست که تاریخ مصرفش تمام شده باشد. «لَا تَفْنَى عَجَائِبُه» (بحارالانوار/ج2/ص284) «لَا تُحْصَى عَجَائِبُه» (بحارالانوار/ج74/ ص136) «لَا تَفْنَى» یعنی تاریخ مصرف ندارد. «لَا تُحْصَى» یعنی آمار ندارد.
8- جامعیت و جهانی بودن معارف قرآن
خوب، گاهی برای همه مفید نیست. مثلاً پوستین، پوستین برای مناطق سردسیر مفید است، بندرعباس کسی پوستین نمیخواهد. اینطور نیست که بگوییم، این آیه به درد عربها میخورد. به درد… این آیه به درد اندونزی میخورد. این آیه به درد چین میخورد. نه، تمام آیات قرآن به درد همهی مردم میخورد. «هُدىً لِلنَّاس» (بقره/185) «ذِکْرٌ لِلْعالَمین» (یوسف/104)گاهی کتاب یک بعد را قوی میکند و بعد دیگر را ضعیف. مثلاً مغز را رشد میدهد. ولی احساسات نه! یا احساسات را هیجانی میکند. مثلاً مثل بازیهای فوتبال و بعضی بازیها احساسات را هیجانی میکند. اما علم زیاد نمیشود. بعضی وقتها سر کلاس علم زیاد میشود اما احساسات،… یک کتابی که هم به جنبهی مغز برسد، هم به احساسات، هم به فرد، هم به جامعه، هم به خانواده، هم برای این دنیا، هم برای آن دنیا، جامعیت داشته باشد.
بعضی کتابها عمل به آن سنگین است. قرآن میگوید: نه! به کدام آیه سنگین عمل کنید. «وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّین مَن حَرَجَ» (حج/78) اصلاً قرآن… در قرآن دین سنگین نداریم. پایم درد میکند. بنشین نماز بخوان. اصلاً نمیتوانم بنشینم. بخواب نماز بخوان. نمیتوانم وضو بگیرم. تیمم. روزه برایم مشکل است، بخور. یعنی اصلاً عمل به دین مشکل نیست. گاهی دگم است. یعنی فقط یک راه را میگوید. راهی دیگر ندارد. مثل اینکه میگوید: نه راه دیگرنیست. مثل هواپیما! هواپیما فقط باید در فرودگاه بنشیند. دیگر جای دیگر نمی تواند بنشیند. ولی آیات قرآن مثل هلی کوپتر است. در هر خیابانی میتواند بنشیند. یعنی بن بست ندارد. گاهی علم هست اما پاسخ سوالات من را نمی دهد. قرآن میگوید: «آیاتٌ لِلسَّائِلین» (یوسف/7) هر سوالی دارد قرآن جواب میدهد. عرض کردم ما باید یک نهضتی راه بیافتد تمام مشکلاتمان را از افرادی… قرآن چه می گوید؟من کار یک کس دیگر را فعلاً بروم سراغش، باشد بعد. اول ببینم خالقی که من را خلق کرده میداند که من این مشکل را دارم؟ الآن خدا ناظر بر من است. میداند من گیر کردم. خدا برای من الآن چه نسخهای پیچیده است؟ اول نسخهی خالق، بعد ببینیم مشکل دیگران چیست؟
خروجی قرآن چیست؟ اینها که به قرآن مراجعه میکنند خروجیشان چیست؟ آنهایی که از غیر مکتب قرآن بیرون میآیند خروجیشان چیست؟ دانشگاههای دنیا… شما کسی هست پای تلویزیون این شعار را بده. بگوید: بسم الله الرحمن الرحیم، هر کشوری دانشگاهش بیشتر است، عدالت در آنجا بیشتر است! هیچکس جرأت نمیکند بگوید. هر کشوری دانشگاهش بیشتر است، آمار فسادش کمتر است. هیچکس جرأت نمی کند بگوید. خروجی غیر از قرآن اینطور نیست که شما بگویی که هرکس باسواد شد یا فسادش کم میشود یا عدالتش بالا میرود. خیلی کشورها که میبینی تحصیلاتشان بالا است، آمار جنایاتشان هم بالا است. خروجیاش چیست؟ ببینید، کتابهای دیگر خروجیشان را ببینید. یک بعدیشان را ببینید. دگمیشان را ببینید. رنگ باختنشان را ببینید. تاریخ مصرفشان را ببینید. محتوا را ببینید. مولف را ببینید. بعد آنوقت ببینیم قرآن چیست؟ اینها هر چه گفتم کلیات بود. حالا برای مثل باید برویم دانه دانه مثل بزنیم. آیا این رقم که من در خیابان میآیم خودم را درست میکنم، این دختر خودش را این رقمی جلوه میدهد در خیابان، خروجیاش چه میشود؟ چند تا دل را میبرد؟ آن جوانی که دلش رفت، دست به چه کاری میزند؟ نسبت به خود این دخترتصمیم میگیرد یا نمیگیرد؟ اگر تصمیم گرفت چه میشود؟ تو خودت را نشان دادی، قرآنی عمل نکردی با این لباس بیرون آمدی، جوان هم قرآنی عمل نکرد قشنگ خیره خیره نگاهت کرد. خوب آن دختر به قرآن عمل نمیکند این رقمی بیرون میآید. این پسر به قرآن عمل نمیکند، قشنگ مینشیند تا دلش میخواهد نگاه میکند. وقتی نگاه کرد خروجیاش چه میشود؟ عاشق میشود. عاشق که شد یا طراحی میکند، زنا پیش میآید. اولاد حرامزاده پیش میآید. سقط جنین پیش میآید. خودکشی پیش میآید. حمله به دختر پیش میآید. عقده پیش میآید. انحراف پیش میآید. امراض مقاربتی پیش میآید. امراض… اوه! هر طوری عرض کردم این مفاسد به خاطر این است که قرآن را کنار گذاشتیم، دلم میخواهد این رقمی باشم، او هم می گوید: دلم می خواهد نگاهش کنم. خوب دنبال دل که رفتی، خربزه خوردی پای لرزش هم مینشینی. باید برای حل به سمت قرآن برویم.
خدایا! بینندهها بحث را ماه رمضان گوش میدهند حالا یا قبل از افطار یا بعد از افطار نمیدانم ساعت پخشش چه موقع است؟ خدایا تو را به آبروی قرآن و آن قلبی که قرآن به آن نازل شد، مزهی قرآن را به ما بچشان. عشق ما را به عِدل و همتای قرآن و اهل بیت بیشتر بفرما. آن مقداری که از قرآن و دین فاصله داریم، فاصله ما را روز به روز کم کن.