نهضت علمی امام باقر(علیهالسلام)
2- افزودن علوم دیگران به علوم خودمان
3- تلخیص و تصفیه کتب از مطالب کم فایده
4- لزوم هجرت فارغ التحصیلان مراکز علمی
5- تشخیص نیازهای واقعی برای انجام تحقیقات
6- قرآن محوری در علوم انسانی
7- دوری از آموزشهای ماشینی و حفظی
8- پرهیز از بدعت، خودباختگی و تحجر در مراکز علمی
موضوع: نهضت علمی امام باقر(علیهالسلام)
تاریخ پخش: 12/08/90
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
عزیزانی که پای تلویزیون نشستند زمانی بحث پخش میشود که شب شهادت امام باقر(ع) است. و امام باقر هنرش در تأسیس مراکز علمی و حوزه علمیه بود. امیرالمؤمنین حقش غصب شد، امام حسن شهید شد، امام حسین شهید شد، امام باقر در خفقان زندگی کرد. بنی امیه که ریشهکن شد، بنی عباس روی کار آمدند. بنی عباس گفتند: ما به اهل بیت احترام میگذاریم. چون سیلی که خوردیم، به خاطر کشتن امام حسین بود و ما اهل بیت را آزاد میگذاریم. تا گفتند آزاد میگذاریم امام باقر حوزهی علمیه را شروع کرد و بعد از امام صادق دوباره خفقان شروع شد. باز از امام جواد و امام دهم یک فرصتی پیش آمد بین پرانتز، یعنی بین دو مظلومیت، یک حوزهی علمیه. حالا این مشخصات مراکز علمی را میخواهم برای شما بگویم.
یکی اینکه اسلام میگوید در تحصیل فارغالتحصیل نداریم. بحثی داشته باشیم که برای یک استاد دانشگاه، برای طلبه، و برای معلم، آموزش و پرورش، برای هرکس هست مفید باشد، بسم الله الرحمن الرحیم، نهضت علمی امام باقر(ع).
1- علم آموزی، مکان و زمان ندارد
علم وطن ندارد. این اصل است. خیلی دوست دارم کلماتی را که روی تخته مینویسم، حالا اگر بسیج دانشجویی است، جهاد دانشجویی است، نمیدانم نهاد رهبری است، هرکس هست این را تابلو کنند، چون با اینکه مطلبش را داشتم من این را تقریباً هفت ساعت فکر کردم که اینها را آوردم. یک تابلو برای دنیای علم است. علم وطن ندارد. به چه دلیل؟ چون گفتم «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّین» (وسایلالشیعه/ج27/ص27) چین هم میروی برو. حالا چین در آن زمان دورترین نقطه است.
علم زمان ندارد. زگهواره تا گور.
علم استاد ندارد. استاد خاص، از هرکس میتوانی چیزی یاد بگیری، سلیمان پیغمبر از هدهد چیز یاد گرفت. هدهد که آمد سلیمان گفت: کجا بودی؟ گفت: پرواز میکردم. خبری دارم که تو هم که پیغمبر هستی و حکومت دست تو است، تو هم آن خبر را نداری. گفت: قصه چیست؟ هدهد یک گزارشی را داد و قصه دارد، قصهاش در قرآن آمده است. گاهی وقتها یک بچه حرف میزند میبینیم حق با ایشان است. گاهی وقتها انسان از پریدن یک چیزی الهام میگیرد. گاهی آدم از یک مورچه یک چیزی را الهام میگیرد. حتی گفتند اگر کافر است چیزی بلد است، برو از او یاد بگیر. خوب چین آن زمان که مسلمان نبودند که پیغمبر فرموده: بروید چین چیز یاد بگیرید. «الْحِکْمَهُ ضَالَّهُ الْمُؤْمِن» (کافی/ج8/ص167) حکمت گمشدهی مؤمن است، هرجا میرود باید یاد بگیرد. شرطش این نیست که حالا استاد چطور باشد. اینکه ما میگوییم: نه شرقی نه غربی! یعنی نه شرق زده، نه غرب زده ولی در استاد از استاد شرقی باید استفاده کنیم، از استاد غربی باید استفاده کنیم. در آموزش هم شرقی هستیم، هم غربی. در خودباختگی، نه شرقی هستیم، نه غربی. اینها قاطی نشود. یخ زده بد است، اما استفاده از یخ بد نیست. گرما زده یک مرضی است، اما استفاده از حرارت بد نیست.
راههای تولید علم. به ما گفتند که بچههایتان را برای زمان آینده تربیت کنید. این سفارش حدیث است. من در یک شرایطی تربیت شدم. بچهی من باید برای شرایط دیگر مثل اینکه الآن هرکسی خانه میسازد باید در گاراژی بگذارد. بگوید: آقا ما که ماشین نداریم. تو ماشین نداری، مهمانهایت ماشین دارند. نسلت هم ماشین دارند. نباید بگویی: آقا من نه خودم ماشین دارم، نه جد و آباد من ماشین داشته. الآن باید در خانه ماشینرو باشد. زندگی ماشین است. الآن کوچه تنگ دیگر شهرداری اجازه نمیدهد چون آتش و حادثه است باید در هر کوچه آمبولانس بتواند حرکت کند.
2- افزودن علوم دیگران به علوم خودمان
راههای علم، از راه مشورت، چقدر حدیث داریم. فقط به ما گفتند: از علم خودت غافل نشو. تابلو دانشگاه باید این باشد: «أَعْلَمُ النَّاس» حضرت فرمود: باسوادترین مردم «أَعْلَمُ النَّاسِ مَنْ جَمَعَ» کسی است که جمع کند، چه جمع کند؟ «عِلْمَ النَّاسِ إِلَى عِلْمِه» (بحارالانوار/ج1/ص163) علم مردم را با علم خودش جمع کند. یعنی چه؟ گیر ما این است که علم خودمان را فراموش میکنیم. فقط میبینیم دیگران چه گفتند. خودت هم یک کسی هستی. یعنی معماری قدیم را بلد باش، از دست نده. منتهی این برجهایی را هم که امروز میسازند، این را به معماری قدیم اضافه کن. آشپزی قدیم را، بلد باش، حالا نمیدانم یک نوع غذای جدید هم برو یاد بگیر. علم خودت را فراموش نکن. طب قدیم را بلد باش، طب جدید را هم برو اضافه کن. نه اینکه طب قدیم را محو کنیم، طب جدید را یاد بگیریم. این حدیث است. «أعلَم» یعنی باسوادترین مردم کسی است که جمع کند علم دیگران را با علم خودش. یعنی علم خودش هم یک هویتی داشته باشد. خودش را نبازد.
سرمایهگذاری، برای تولید علم سرمایهگذاری لازم است، هرچه پول برای پژوهش و تحقیقات بدهیم، جا دارد. امام حسین(ع) وقتی دید بچهاش یک چیزی یاد گرفته است، مبلغ سنگینی به معلم داد. گفتند: آقا زیادیاش است. فرمود: آخر معلم است. معلم است!
ایجاد انگیزه، یک کاری کنیم انگیزه ایجاد شود. حالا من یک کتابی نوشتم به نام انگیزه، صد و چند عامل است. چون کارگر در کار انگیزه دارد، ندارد یا کم دارد، دانشجو، دبیرستانی، اصلاً خیلی از جاها انگیزه کار نیست. برای ایجاد انگیزه، پیغمبر وارد مسجد شد دید یک عده نماز میخوانند یک عده بحث علمی میکنند، فرمود: هردو را دوست دارم، ولی من میروم جز گروهی که بحث علمی میکنند. هشام پسر 15، 16 ساله بود. تا وارد شد امام صادق جلو پایش برپا. احترام و… گفتند: آقا این بچه است.شما امام صادق هستی، فرمود: این دانشمند است. ایجاد انگیزه!
3- تلخیص و تصفیه کتب از مطالب کم فایده
تصفیه کتب از مطالب غیر مفید، این نهضت علمی میخواهد، خیلی از کتابهای ما حرف بیفایده در آن است. حضرت عباسی خود بنده در قم درسهایی را خواندم که اگر هم نمیخواندم هیچ طوری نمیشد. بعد یک درسهایی باید بخوانم، وقتی در جامعه آمدم دیدم در قم نخواندم. آنوقت خودم جدا مطالعه کردم. هم دانشگاه، هم دبیرستان، این دختر خانهدار باید بداند که چه چیزی باعث میشود که بچهاش ترسو شود؟ عوامل تربیت بچه را باید دخترها بخوانند. حالا ولو هم نفهمند ته اقیانوس اطلس عمقش چقدر است؟ میخواهد چه کند؟ ننهات در اقیانوس اطلس رفته، یا پدرت رفته؟ تو فردا مادر میشوی، چه عواملی باعث میشود بچه ترسو میشود. چه عواملی بچه شجاع میشود؟ کتابهای دخترها و پسرها باید بخشیاش فرق کند. رشتههای دانشگاهی بخشیشان فرق میکند. این آقا میخواهد ماما شود. او میخواهد مهندس راه و ساختمان شود. او میخواهد پزشک شود. این میخواهد حقوقدان شود. برای هر رشتهی علمی یک کتاب خاصی باید نوشته شود. کتاب دینیاش را میگویم، غیر دینیاش را که من متوجه نمیشوم. در تخصص من نیست. نهضت تصفیه، اینها نهضتهایی است که باید بشود. نهضت تصفیه، یعنی یک سری از بحثها را برداریم.جایگزین کنیم. حتی هیچ اشکالی ندارد که هر استانی کتابهایشان یک بیست صفحه به خاطر مسائل همان استان در کتابهایشان باشد. من که بچهی کاشان هستم باید مفاخر کاشان را بشناسم. او هم بچهی تبریز است مفاخر تبریز. یک چند صفحهای ویژه باشد.
نهضت تلخیص، این کارهایی است که باید بشود. امام باقر این کارها را کرده است. اینقدر کتابهای 400 صفحهای هست که میشود 40 صفحهاش کرد. ما خودمان در نهضت سواد آموزی مثلاً یک کتابی مثل آئین همسرداری را میبینیم کتاب خوبی است. از مؤلفش اجازه میگیریم، آقا اجازه بده ما این چهارصد صفحه را چهل صفحه کنیم. گفت: مگر میشود؟ گفتیم: شما میبینید. یک سری تلخیص کنیم. زمان که اجازه نمیدهد ما همهی کتابها را مطالعه کنیم. من کتابی را دیدم 850 صفحه بود بسیار کتاب خوبی بود. خدمت مؤلفش رسیدم گفتم: آقا اجازه میدهید ما این را یک بروشور کنیم؟ گفت: هشتصد صفحه در یک بروشور؟! گفتم: چطور شیشه گلاب را عطرش میکنند، کوچولو؟! به همان دلیلی که یک شیشه گلاب را عطر میکنند. یک وقتی رادیو اندازهی یک بشکه بود، حالا اندازهی یک قوطی کبریت شده است. میشود جمعش کرد. گفتم اگر ما توانستیم هشتصد صفحه را در یک بروشور خلاصه کنیم، شما اجازه میدهید دو میلیون چاپ کنیم؟ گفت: بله! من ببینم. رفتیم و دید و پسندید و عوض اینکه آن کتاب 5 هزار تا چاپ شود و روی دستش بماند، دو میلیون چاپ کردیم. این کارها باید بشود. حوزه و دانشگاه و نسل نو باید این کارها را بکنند. خلاصهگویی!
چند وقت پیش برای رؤسای تمام شبکههای تلویزیون یک برنامهای بود، گفتم: خیلی از این فیلمها را میشود جمعش کرد. منتهی خوب حالا این به ضرر تولید کنندگان است. به جای اینکه مثلاً بگویند: سیزده ساعت تولید کردیم، باید بگوید: هفت دقیقه تولید کردیم. آنوقت پولی به او نمیدهند. یک جایی کلاس بود صد تا صد تا میآوردند. گفتم: بابا خوب شما که جا دارید، یک مرتبه 500 نفر را بیاورید. گفت: خوب پس مدیریت ما چه میشود؟ من باید صد تا صد تا بدهم که اینها را لفت بدهم هی دوره دوره که ما هم به نانی برسیم. نهضت تصفیه، نهضت تلخیص.
4- لزوم هجرت فارغ التحصیلان مراکز علمی
نهضت هجرت دانشمندان، خوب این الآن تکان خورد، حرکت دانشمندان. قدیم مثلاً میگفتند: این آیت الله زشت است برود مسافرت. یک وقت میدیدی یک آیتالله هفتاد سال در قم میماند. الآن نه مراجع و اساتید خوب، یک سری هجرت باید واجب باشد. حالا نگویید آقای قرائتی خودت هجرت میکنی یا نه؟ من در سال میانگین صد تا سفر دارم. من همهی ایران نمازم را مثل شوفرها چهار رکعتی میخوانم. یکبار به خانمم گفتم: حاج خانم شما یک قرآن بردار من را از زیر قرآن رد کن. آخر من مسافر هستم. گفت این برای شوهری است که سالی یکبار برود. من باید یک قرآن در سینی بگذارم و در خیابان بایستم. (خنده حضار)
من خودم هیچ وقت ده روز تهران نیستم. ولی خوب همه هم نمیشود. بالاخره این حرفی که من در تلویزیون زدم میگوید: آقای قرائتی پس چطور ما گفتیم، بیا بخش ما، روستای ما نیامدی؟ من که نمیتوانم به همه جا برسم. ولی به هر حال هجرت، تازه من دانشمند نیستم، طلبه هستم. دانشمندان اگر هجرت کنند، بالاخره مردم این پروفسور، این دکتر، این خلبان را قیافهاش را هم از نزدیک ببینم. اینطور نباشد که بعضی از نمایندگان همین که یکبار آمدند یک چهار سال تهران، دیگر از تهران بیرون نمیروند. دیگر بیرون نمیروند. آب تهران چه خصوصیاتی دارد آدم را پاگیر میکند. یک نهضتی لازم است. هیچ مشکلی نیست که قانون شود که هرکسی در سال بیست روز هجرت کند. چهار تا پنج روز، به مناطقی که…
آقای محمدی گلپایگانی رئیس دفتر مقام معظم رهبری وقتی به ایشان گفتند: بیا رئیس دفتر شو، گفت: من با آقا یک شرط دارم. دههی محرم اجازه بدهید در یک روستایی بروم که آخوند نمیرود. سالی ده روز برای خودم. میخواهم یک روستایی منبر بروم که این روستا هیچکس من را نشناسد و هیچ آخوندی هم نرود یا کم برود. سالی ده روز، دو تا پنج روز، دو تا چهار روز، این…
امتیازات را به دانشمندان بدهیم. البته اسلام این کار را کرده است. قوهی مقننه، قوهی مجریه، قوهی قضائیه، اینها همه باید باسواد باشند. شرطش است.
5- تشخیص نیازهای واقعی برای انجام تحقیقات
تشخیص نیازهای واقعی، خیلی پژوهش میشود، تحقیق میشود اما وجود خارجی ندارد. یعنی سر قبری گریه میکنیم که مرده در آن نیست. خیلی وقتها یک تحقیقاتی میشود که هیچ ثمرهای ندارد، اصلاً وجود خارجی ندارد، یا چنین چیزی وجود ندارد.
یک وقت تلویزیون نشان داد یک گاوصندوق در یک استخر است. گفتند: هرکس زیر آب برود و این را باز کند، سکه میگیرد. من گفتم اصلاً در تاریخ گاوصندوق کدام گاوصندوق تا حالا در استخر گیر کرده است؟ اصلاً وجود خارجی ندارد. خیلی وقتها مینشینیم یک بحثهایی میکنیم که…
تحقیق محوری، الآن خیلی از چیزها ترجمه است. تحقیق نیست. فتوکپی است. تحقیق نیست. خیلی از کتابها مشابه هم است.
خودباوری، به لطف خدا در سایهی جمهوری اسلامی این پیش آمد. اصلاً میگفتند: ایرانی نمیفهمد. من یادم نمیرود سالهای اول انقلاب مکه رفتم. بعضی از این عربهای سعودی میگفتند: استغفرالله، رویم نمیشود بگویم. حالا حرف او را میزنم. میگفت: مسلم یعنی مسلمان مخ ما فی. مسلمان مخش نمیکشد! یعنی تا این را تصویب نکنند نمیتوانند سوار شوند. بیداری اسلامی گفت: نه، مسلم مخ فیه. امام آمد به ایرانیها گفت: شما میتوانید شاه را بیرون کنید. میتوانید حکومت را عوض کنید. اینکه میتوانید خیلی مهم است. خودباوری… من کجا و او کجا!
6- قرآن محوری در علوم انسانی
قرآن محوری، من الآن این را که میگویم یک ذرهاش را خدا لطف کرده به آن رسیدم. مثلاً فکر میکنیم در حقوق فرانسه حرف اول را میزند، اینطور نیست. والله بالله اینطور نیست. دو هزار و پانصد نکتهی حقوقی از قرآن در همین تفسیر بنده آمده که به عنوان یک کتاب حقوقی به اسم سیمای حقوق در قرآن درآمده، حضرت عباسی صدها نکته است که در حقوق فرانسه نیست. ما خودمان را باور نکردیم. خدا آیت الله العظمی فاضل لنکرانی را رحمت کند. میگفت: یک حدیث است برو پیدا کن، رفتم پیدا کردم. امام رضا فرمود: «من أراد العلم» هرکس علم واقعی میخواهد، «فلیثور القرآن» با (ث). «فلیثور القرآن» یعنی قرآن را کنجکاوی کنیم. ما باور کنیم که مسائل حکومتی را قرآن چطور دارد، مسائل سیاسی را چطور دارد. مسائل خانوادگی را چطور دارد.
مثلاً آئین همسرداری، قرآن سه کلمه برای همسرداری گفته است. گفته: اگر میخواهید همسرداری کنید، طوری همسرداری کنید که 1- «لا یَحْزَنَّ» (احزاب/51) خانم شما حزن پیدا نکند. غصه نخورد. «وَ یَرْضَیْن» خانم شما از شما راضی باشد. «تَقَرَّ أَعْیُنُهُن» چشم خانم شما به جمال شما روشن شود. یکی دیگر هم هست یادم رفت. آئین همسرداری!
آقا در جبهه شکست خوردیم. میگوید: میدانی چرا در جبهه شکست خوردی؟ اول در احد پیروز شدید، رمز شکست شما این بود. «فَشِلْتُم» (آلعمران/152) از نظر روحی و روانی شل شدید. از نظر اجتماعی «تَنازَعْتُم» نزاع، در شما اختلاف افتاد. از نظر سیاسی حرف پیغمبر را زمین زدید. گوش به حرف رهبری ندادید. «فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَ عَصَیْتُمْ» شل شدید، نزاع کردید، معصیت کردید. این روانی است شل شدن. «تَنازَعْتُمْ» اجتماعی است. «عَصَیْتُمْ» سیاسی است. سه تا کلمه میگوید. رمز شکست در احد، آئین همسرداری.
گاهی وقتها قرآن یک کلمه میگوید در این کلمه یک دنیا حرف است. میگویند: یک حکیمی دعوت شد منبر برود. جا تنگ بود، یک نفر از عقب گفت:آقایان، بلند شوید. بلند شوید یک قدم جلوتر بروید. جلو بروید که آن عقب جا باز شود. ایشان از منبر پایین آمد و رفت. گفتند: چرا چنین کردی؟ گفت: به خاطر انکه من میخواستم سخنرانی کنم، آخر سخنرانی من این باشد که مردم یک قدم به جلو بروید. آن چیزی که من میخواستم در طول یک ساعت بگویم، این یک دقیقه گفت.
برای سلامتی، حدیث داریم معده خانهی همهی مرضهاست. یعنی هرچه به سر آدم میآید از معده میآید. تا گرسنه نشدید غذا نخورید. قبل از آنکه سیر شوید کنار بروید. غذایتان را چاشت و غروب بخورید. سه وعده نخورید، دو وعده غذا بخورید. چاشت و غروب، میوه را بخورید اما گوشت را اگر اشتها داری بخور. قرآن راجع به میوه میگوید: «وَ فاکِهَهٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ» (واقعه/20) هر میوهای که دوست داری بخور. اما «وَ لحَْمِ طَیرٍْ مِّمَّا یَشْتهَُونَ» (واقعه/21) به گوشت که میرسد میگوید: اگر اشتها داری بخور. یعنی میوه را شرط اشتها ندارد، ولی گوشت را شرط اشتها دارد.
یک کدهایی در قرآن هست. «وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ» (تکویر/6) دریا جوش میآید، امروز ژاپن و آمریکا رفته به این است که از آب بنزین درست کند. مولکولهای آب را باز میکنند، آب میشود بنزین. «وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ». همینطور میگوییم: بله سدر زدن مستحب است. این برگ سدر با پوست بدن چه میکند؟ نقشاش چیست؟ این رسالهی یک دکتر است. امراض جلدی، این برگ سدر با بدن چه رابطهای دارد؟ به ما گفتند: لباس پشمی نپوشید لباس شما پنبهای باشد. پنبه با پوست بدن تناسبش بیشتر است تا پشم با پوست بدن. وحتی حدیث داریم دورهی آخر الزمان افرادی که میخواهند پز بدهند میگویند: پشمی است. ای بابا پشمی است، خوب پشمی باشد. یعنی افتخار میکنند که لباسشان پشمی است و حال آنکه نمیدانند پنبه برای بدن مفید تر از پشم است. رنگ سفید خیلی مهم است. رنگ شاد مهم است. قرآن را باور کنیم.
تشویق افراد خلاق، به هر حال برای تولید علم این کارها باید انشاءالله شود.
7- دوری از آموزشهای ماشینی و حفظی
باقر یعنی چه؟ باقر یعنی شکافنده. دیدید نوک کشتی یا قایق تیز است؟ تیز نباشد آب را نمیشکافد. هواپیما هم همینطور است. باقر یعنی شکافنده، باقر العلوم، شکافنده علم یعنی چه؟ یعنی تقلید نیست. از خودش است. ترجمه نیست. الآن آموزشهای ما آموزشهای ماشینی است. این قصه تقریباً برای چهل سال پیش است.
یک بچهای را به عنوان بچهی نابغه در تلویزیون آوردند. این را البته من آن زمان تلویزیون نداشتم، برای من کسی گفت. میگفتند چهل تا کشور را بگویی، فوری چهل تا پایتخت را میگفت. به عنوان بچه نمونه نشان دادند، جزء دیدنیها مثلاً. یک مرتبه گفتند: کشور عزیز ما! یادش رفت بگوید: تهران. پایتخت تهران است. چرا؟ برای اینکه آموزشش ماشینی بود. گفتند: ایران، تهران. کلمهی ایران را برداشتند به جای ایران گفتند: کشور عزیز ما این قاطی کرد! گفته بودند: مثلاً فرانسه او میگفت: پاریس. میگفتند: انگلستان؟ میگفت: لندن. هر کشوری را میگفتند این پایتختش را میگفت. اینطوری آموزش دادند. ایران او هم میگفت: تهران. آنوقت پشت دوربین به جای اینکه بگویند: ایران؟ بگوید: تهران. کلمهی ایران را برداشتند گفتند: کشور عزیز ما؟ قاطی کرد. این آموزش ماشینی است. یعنی یک خرده پایین و بالا شود، آموزش کامپیوتری. کامپیوتر هم اطلاعات درونش هست.
تولید علم به این میگویند که اجتهاد بر تقلید غلبه پیدا کند. تحقیق بر ترجمه غالب شود. فهمیدن بر حفظ غالب شود. ما الآن بچههایمان حفظ میکنند، نمره هم میگیرند. حتی گاهی وقتها بعضی از اقلیتهای مذهبی در مدرسه نمره تعلیمات دینیشان بیست است. عقیده ندارد، مثل مرده شور میخواهد مرده بشوید کاری ندارد این جهنمی است یا بهشتی. آموزش ماشینی، آموزش حفظی، این حوزهی امام باقر برکتش این بود که پژوهشها و تحقیقاتشان… خیلی از علومی که مؤسساش اسلام بوده آنها از ما گرفتند. الآن ما حرفهای آنها را ترجمه میکنیم. امام جواد به دو نفر فرمود: «شرقا أو غربا» به شرق بروید یا به غرب بروید، هرچه علم حقیقی است ما داریم. چون علم ما از علم الهی است. علم ما از علم الهی است. علم الهی حدس نیست. فرضیه نیست. خیال نیست. رد نمیشود. تولید علم یعنی کشف راههای نرفته، کار جدید، جسارت تحقیق، اختراع، اکتشاف.
اینطور نیست که انرژی هستهای فقط در طبیعت باشد. در سر هر انسانی هست. این دخترهایی که پشت کنکور میمانند یا پسرهایی که پشت کنکور میمانند و پدر و مادرشان آه میکشد که کاش بچهی من قبول میشد! اینها توجه ندارند والله بالله همهی توفیقات در کنکور نیست. ممکن است کسی بیرون از کنکور هم دست به یک اکتشافاتی بزند. یک اختراعاتی داشته باشد. اصلاً ممکن است کسی دانشگاه نرفته باشد. من سراغ دارم آدمهایی را که دانشگاه نرفتند ولی کتابهایشان در دانشگاه تدریس میشود. البته دانشگاه یک توفیقی است. اما اینطور نیست که در دانشگاه بسته شد، خاک بر سرت کنند! در دانشگاه باز شد تمام خوشبختیها… نه اینطور نیست. دانشگاه توفیقی است. اما اینطور نیست که هرکس دانشگاه نرود حتماً بدبخت شده و هرکس برود حتماً خوشبخت شده است. ما دانشگاه رفته داریم که هزار و یک مشکل دارد، دانشگاه نرفته داریم که هیچ مشکلی ندارد. هم در زندگی و هم در خدمتش. یک چیزهایی را ما غافل شدهایم. مثلاً صنعت خودمان، صنایع دستی خودمان، معماری قدیم، طب قدیم، یعنی یک خودباختگی پیدا شده و هویتها و اصالتهای خودمان را رها کردیم.
در حوزهی علمیه چند تا باید و چند تا نباید است. نمیدانم کدام را بخوانم. نبایدها را میگویم. گاهی به اسم نو اندیشی، بدعت میگذارند. فکر نو، حرف نو خوب است به شرطی که بدعت نباشد. یعنی جزء دین حسابش نکنند. این خطراتی است که هست. باز این تابلو میشود. یک صلواتی بفرستید. (صلوات حضار) یک صلوات دیگر هم بفرستید. (صلوات حضار)
8- پرهیز از بدعت، خودباختگی و تحجر در مراکز علمی
پرهیز از بدعت به اسم نو اندیشی، به اسم اینکه من میخواهم حرف نو بزنم، یک چیزی را که جزء دین نیست، جزء دین میآورم.
من یک مسجدی رفتم، دیدم میگویند: «واشهد ان فاطمه ولیه الله» بسم الله الرحمن الرحیم، حرف تازه! بعد دیدم که یک نفر از همشهریهایشان از علمای همشهری گفته است. گفتم اگر شما همشهریتان نبود این را میگفتید، مثلاً اینجا فرض کنید این شهر است، اگر یک آیتالله برای یک شهر دیگر بود میگفتید؟ گفتند: نه. گفتم: پس ببینید این تعصب محلی است. چون آیتالله محلهتان گفته میخواهید این را جا بیاندازید. اگر همه مراجع گفتند روی چشم! به اسم نواندیشی یک چیز نویی را…
یا مثلاً در حرم امام رضا آمده، روبروی امام رضا است هی میگوید یا رقیه، یا رقیه، یا رقیه، میگویم: بابا این امام رضا است. این امام رضا است. آخر پهلوی امام رضا… بله اگر شما سوریه رفتی، شام رفتی، روضهخوانی بود رقیه را هم بگو. آخر کنار ضریح میگویی: یا رقیه! گاهی وقتها هم حزباللهیاش، هم روشنفکرش، قاطی میکنند. وقتی… یک کسی همهی لباسهایش را سبز کرد، ریشهایش را هم سبز کرد. گفتند: دیگر چرا ریشت را سبز کردی؟ گفت: من میخواهم یک ضرب چهارده معصوم شوم. گاهی وقتها افرادی قاطی میکنند، به اسم روشنفکری بدعت میگذارند.
پرهیز از برچیدن فضائل، به اسم چه؟ به اسم روشنفکری. ببین آقا هرچیزی سهم دارد. منطق سهم دارد. درست؟ ادب هم سهم دارد. دیگر چه؟ آزادی هم سهم دارد. همه باید سهم داشته باشند. کسی نباید به اسم آزادی بیادب باشد. خیلی پررو است. میگوید: مگر قلم آزاد نیست؟ من میخواهم این را کاریکاتور کنم. من میخواهم هرچه میخواهم بگویم. بابا به همان دلیلی که قلم و بیان آزاد است، آزادی سهم دارد، ادب هم سهم دارد. استدلال هم سهم دارد. هرچیزی سهم دارد.
الآن خانم بچهدار، حامله است یا بچه بغلش است، یا پیرمرد است وارد اتوبوس میشود دیگر کسی بلند نمیشود. همه همینطور مثل بت نگاهش میکنند. بابا تو آدم نیستی؟ این پیر است. این حامله است. بچه بغلش است. خوب بلند شو. نه ایشان، بنده… یک کت و شلوار شیک پوشیده فکر میکند آدم حسابی است. فضیلتها دارد برطرف میشود.
به اسم… حریمشکنی، کفرگویی، بیادبی، سوء ظن…
پرهیز از مدلهای تحمیلی و ترجمه و کلیشه. پرهیز از مدل تحمیلی و ترجمه و کلیشه بودن. پرهیز از سیاستزدگی و سیاستزدایی، هم سیاست زده بد است و هم… یک عده سیاستزده هستند که افطار هم که میدهد میگوید: ایشان جزء ما نیست دعوتش نکن. کسانی بیایند این خرما و فرنی را بخورند که جزء خط من باشند. یعنی در افطاری و خرما خط سیاسیاش را رها نمیکند. بعضیها هم سیاستزدا هستند. جدا هستند. میگوید: آقا اصلاً کاری به سیاست ندارم. هردو غلط است. سیاستزدگی، سیاست زدایی.
پرهیز از خودباختگی و تحجّر! هر دو مشکل دارد. تحجر یعنی خشک بودن. چه اشکالی دارد انسان دست از سلیقهاش بردارد. سورهی برائت را پیغمبر به یک نفر داد گفت برو بخوان. وسط راه او را برگرداند. گفت: تو نه یکی دیگر. دومی را هم برگرداند. بده به حضرت علی بخواند. نه حالا ما عزل و نصبش کردیم حالا فعلاً یک دو سه سال پدر مردم را دربیاورد ببینیم چه میشود. بابا اگر از ساعت هشت حکم دادی، ساعت هشت و نیم فهمیدی غلط است، همانجا بگو آقا من حکمی که دادم برمیگردانم. طوری نیست.
مرداب سکوت و گرداب کفر! اینها هم عوارض مراکز علمی است. مرداب سکوت، بعضیها ساکت هستند، هرچه میشنود نگاهت میکنند. هیچ موضعی نمیگیرد! مرداب سکوت و از آن طرف گرداب کفر. این دو تا گودی است. بعضیها هیچی نمیگویند. در مراکز علمی زیاد است.
امام باقر و امام صادق که حوزهی علمیه درست کرد این کمالاتش بود. وگرنه الآن پژوهشکده، تحقیق، کامپیوتر، بودجه نمیدانم خیلی کار میشود. اما وقتی خروجیاش را نگاه میکنی، میبینی خروجیاش یک آدمی است ادب ندارد. همین که تحصیل کرده به پدرش هم میگوید: حرف نزن دیگر! میدانی تحصیلاتم در چه حدی است؟ مثلاً درس میخواند بیادب شده است. در خانه دیگر حاضر نیست کار بکند. نمیدانم دیگر به مردم سلام نمیکند. در مسجد نمیآید. اصلاً میخواهد برود نان بگیرد، آن طرف خیابان میایستد اشاره میکند. میگوییم: چرا؟ آخر من فوق لیسانسم. (خنده حضار) دیگر با شکم خودش هم غریبه شده است. چه اشکالی دارد آدم بگوید: بلد نیستم. گاهی وقتها یک عوام بهتر میفهمد.
من خودم مریض شدم مرا در یک بیمارستانی آوردند. حالا کار ندارم کجا بود. دکترها چون ما را شناختند و محبت داشتند، آمدند یک آمپول بزنند همه قاطی کردند. هی بدن ما را سوراخ کردند، هی گفتم: آخ آخ! گفتم: آقا جان تو را به خدا بگویید قرائتی بیقرائتی! دکتر بیدکتر، یک آمپول زن بگویید بیاید، یک کارگر افغانی هم آمپول را میزند. یک پارچه روی من کشیدند و یک آمپول زن من را راحت کرد. هیچ مانعی ندارد گاهی وقتها ممکن است یک واعظ درجه یک نتواند شعر بخواند. این آقا نتواند حرف بزند.
پیغمبر ما حضرت موسی پیغمبر اولوالعزم در بیان کم آورده بود. گفت: هارون بیانش از من بهتر است. «هَارُونَ أَخِى» (طه/30) او بیاید حرف بزند. «هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی» (قصص/34) او بیانش از من بهتر است. مشکل ما این است که خروجیهای مراکز علمی ما یا سیاستزده میشوند یا سیاستزدا اصلاً بعضیها کار به سیاست ندارند.
یک روحانی کانادا رفته بود. ایرانیها را جمع کرده بود. یکی از اینها گفت بابا اصلاً من فرار کردم کانادا آمدم که از شر شما آخوندها راحت شوم. باز شما اینجا آمدید؟ این میگوید: اصول دین سه تا است. خوراک، پوشاک، مسکن. اصلاً کار ندارد ایران در جنگ است. در جبهه است. دارو ندارند. دکتر ندارند. میگوید: گور پدرشان. بابا ایران دارند جوانهای بسیجی تکه تکه میشوند. به من ربطی ندارد. خروجی دانشگاه ما یک عده سیاست زده میشوند، یک عده سیاستزدا میشوند. یک عده به اسم آزادی هرچه میخواهند به هرکس بخواهند میگویند، جسور میشوند. هتاک میشوند، خروجیاش این است که در اتوبوس دیگر کسی برای کسی بلند نمیشود. بچهها دیگر گوش به حرف پدر و مادر نمیدهند. این مراکز علمی زیاد شده است اما تقوا بیشتر شد؟ حوزهی علمیهای که امام صادق خروجیاش را میدهد باید الگوی ما باشد. حوزهی علمیهای که امام باقر خروجی میدهد.
خدایا آن علمی که مفید است، آن علمی که نور است، آن علمی که تواضع در آن است. آن علمی که اخلاص میآورد، آن علمی که خدمت میآورد. آن علمی که نشاط میآورد، آن علمی که عوارض منفی ندارد آن گونه علم را نصیب همه ما بفرما. حوزه و دانشگاه و همه ی مراکز علمی ما را از این آفات دور بدار. این بحث به مناسبت شهادت امام باقر (ع) بود.
«السلام علیک یا محمد بن علی، یابن رسول الله، یا حجه الله علی خلقه، یا سیدنا و مولانا، انا توجهنا واستشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا، یا وجیها عند الله اشفع لنا عند الله»
1) امام باقر علیهالسلام
2) امام صادق علیهالسلام
3) امام رضا علیهالسلام
2- در فراگیری علوم بشری، سیاست اسلامی کدام است؟
1) نه شرقی نه غربی
2) هم شرقی هم غربی
3) فقط دانشمندان اسلامی
3- برای ترویج فرهنگ کتابخوانی چه باید کرد؟
1) تلخیص کتابهای مفید
2) تصفیه کتب از مطالب غیرمفید
3) تلخیص و تصفیه کتب
4- راه رشد و توسعه علوم انسانی در نظام اسلامی چیست؟
1) خودباوری
2) قرآن محوری
3) هر دو مورد
5- کدام آسیب، مراکز علمی حوزه و دانشگاه را تهدید میکند؟
1) بدعت گزاری به اسم روشنفکری
2) ترجمه گرایی به جای تحقیق محوری
3) بدعت گزاری و ترجمه گرایی