قیام امام خمینی، پرتوی از نهضت حسینی
2- حرکت فرهنگی، نه کودتای نظامی
3- مبارزه با طاغوت، بزرگترین منکر زمان
4- دین و شریعت، محور قیام و حرکت
5- پذیرش مسئولیت، بر اساس سابقه و صلاحیت
6- وفاداری یاران امام حسین(علیهالسلام) تا پای جان
7- حفظ آثار مبارزان و شهیدان برای نسلهای آینده
8- الگوگیری مبارزات از قیام امام خمینی
موضوع: قیام امام خمینی، پرتوی از نهضت حسینی
تاریخ پخش: 08/11/88
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
عزیزانی که پای تلویزیون هستند، در آستانهی دههی فجر بحث را گوش میدهند. مکانی که این برنامه ضبط میشود شکنجهگاه شاه است. هزارها نفر آدم بیگناه از یک شب تا سیوچهار ماه با انواع شکنجهها اینجا شکنجه شدند. کسانی که خودشان اینجا بودند و شکنجه شدند، گفتند کسی بوده که چند شب اینجا بوده و تمام موهایش سفید شده است. یعنی تحت فشار بوده است. یک آیه در قرآن داریم که درباره قیامت میگوید: «یَجْعَلُ الْوِلْدانَ شیباً» (مزمل/17) یعنی جهنم به قدری سخت است که بچه پیر میشود. «الْوِلْدانَ» وَلَد یعنی بچه. «شیب» یعنی پیرمرد. و از مسئولین نظام، خدا رحمت کند شهید رجایی، باهنر، بهشتی، مقام معظم رهبری، بسیاری از افراد. چقدر دانشجو، چقدر بازاری، حتی بچهی 13 ساله، زن، مرد، به هر حال شکنجهگاه مشترکی بود بین شهربانی و ژاندارمری و ارتش و ساواک آن زمان، به هر حال بحث اینجا تهیه شد، و حالا شما دبیرستانیهای عزیز بازدید آمدید، قبل از تولد شما کتکهایش را خیلیها خوردند.
1- گرامیداشت یاد و خاطره مبارزان پیش از انقلاب
حالا من یک دعا میکنم. خدایا کسانی که در طول تاریخ اذیّت کردند، طرفداران حق را اذیّت کردند و مردهاند، بر عذابشان بیفزا. و کسانی که شکنجه شدند و برای حق زجر کشیدند، گفتند، نوشتند، هجرت کردند، کتک خوردند، خون دادند، اسیر شدند، زندان رفتند، پول دادند، جان دادند. کسانی که در راه حق گامی برداشتند، زحماتشان را ذخیرهی قیامت و اجرشان را چندین برابر بفرما. یک دعا هم به خودمان میکنم. خدایا ما که روی خون اینها و روی شکنجهی اینها، چون آنها کتکهایش را خوردند. نه زمان شاه، از زمان بلال! بلال سخنگوی اسلام بود، بنده هم سخنگوی اسلام هستم. منتهی او کتک میخورد، من پلو میخورم. من و ابوترابی همشاگردی بودیم. او ده سال اسیر بود. من ده سال آزاد بودم. ما روی کتکها و خون آنها زندگی میکنیم. خدایا ما رانسبت به شهدا و شکنجه شدهها، زندان رفتهها، اسیر شدهها، جانبازان، تمام کسانی که در طول تاریخ زحمت کشیدند،تا این اسلام را به ما برسانند، ما را نسبت به زحمات آنها خائن قرار نده. پاسدار و محافظ انقلاب و خون شهدا قرار بده.
یک قطرهای از خون امام حسین در بدن امام خمینی بود. بحث من این است که امام خمینی پرتویی از نور حسین بود. این قیام امام حسین را و قیام امام خمینی را با هم مقایسه کنیم که چقدر اینها شباهت دارد. شاید من ده بیست تا شباهت در یادداشتهایم آوردهام. پس موضوع بحث این است. قیام امام خمینی پرتویی از قیام امام حسین (ع).
2- حرکت فرهنگی، نه کودتای نظامی
حالا یکی اینکه دو تا قیام هر دو فرهنگی بود. یعنی کودتا نبود. در کشورهای دیگر یکبار یک گروه خاصی با اسلحهی خاصی در زمان خاصی یک یورش میکنند، یک مشت مسئولین را میگیرند، چهار تا مراکز حساس را تصاحب میکنند یک کودتایی میشود. قیام قیامِ فرهنگی بود. چون فرهنگ اسلام با فرهنگ طاغوت تضاد داشت. یزید علناً شراب میخورد. سگی داشت با سگش انس پیدا کرده بود. سگباز بود. ایمان به وحی نداشت. خودش شعر خواند. گفت: «لا خبر جاء و لا وحیٌ نزل» یعنی قبر و قیامت و نبّوت و معاد و قرآن را، همه را گفت کشک است. خوب این یک فرهنگ است. یک فرهنگ هم که اعتقاد دارد به مبدأ و معاد و همه اینها. قیام فرهنگی بود. پس فرق اینها را بگویم.
1- هردو حرکت و قیام فرهنگی بود. نه کودتا!
2- هردو با هجرت و سخنرانی شروع شد.
امام حسین (ع) از مدینه به مکه رفتند. از مکه به سمت کوفه آمدند. نرسیده به کوفه در کربلا شهید شدند. امام هم از ایران به ترکیه تبعید شدند. از ترکیه به بغداد، از بغداد به کویت رفتند، از کویت به فرانسه، از فرانسه به ایران. حرکت با سخنرانی، امام حسین وقتی کربلا میرفت، همینطور که میرفت به افراد و رؤسای قبیله نامهها مینوشت. من خودم این را از امام شنیدم. در مسجد اعظم روی منبر فرمود: دیشب یک ساعت خوابیدم. تا صبح به علمای شهرها نامه نوشتم به فریاد اسلام برسید. و حتی یک روز ایشان دستش را روی منبر میگذارد، وای بر علمای ساکت نجف! وای بر علمای ساکت مشهد! وای بر علمای ساکت تهران! وای بر علمای ساکت قم! یعنی همینطور دستش را میزد و فریاد میکشید. قیام با فریاد شروع شد.
3- مبارزه با طاغوت، بزرگترین منکر زمان
3- لبهی تیز هر دو رژیم طاغوت بود. امام حسین که فرمود: من میخواهم امر به معروف کنم، نهی از منکر کنم، نمیخواست مثلاً نهی از این بشود که آقا سیگار نکش. یا حلقهی طلا بر مرد حرام است، دست نکن. یا خانم موی سرت بیرون باشد گناه است. اینها منکراتی هست که در خیابان و بیابان وظیفهی همه است. اما امام حسین که میخواهد زیر سم اسب برود و شهید شود، زن و بچهاش شهید شود باید یک منکر اصلی را بردارد. منکر اصلی این بود که اصلاً وجود رژیم طاغوت منکر است. و لذا امام حسین میگفت: «وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَام» یعنی اسلام خداحافظ! (بحارالانوار/ج44/ص326) عربها وقتی وارد میشوند میگویند: سلام علیکم. وقتی هم میخواهند بیرون بروند، میگویند: «سلام علیکم» سخنرانیها را دیدید؟ مثلاً آخر نامه میگوید: والسلام! یا آخر سخنرانی میگوید: «و السلام علیکم و رحمه الله» این والسلام یعنی خداحافظ! «الْإِسْلَامِ السَّلَام» یعنی خداحافظ. با اسلام باید خداحافظی کرد. چرا؟ میگوید: «إِذْ» زیرا «قَدْ» همانا «بُلِیَتِ» مبتلا شدند. «قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّه» امت اسلامی مبتلا شده، «بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِیدَ» (بحارالانوار/ج44/ص326) به یک رهبری مثل یزید. یعنی اگر یزید رهبر شد باید با اسلام خداحافظی کرد. این اسلام نیست. «وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَام» اسلام خداحافظ! یعنی تو دیگر رفتی. چطور شد که اسلام محو شد؟ برای اینکه امت اسلامی به رهبری مثل یزید مبتلا شده است. تازه نگفت یزید، گفت: مثل یزید. چرا میگوید: مثل یزید؟ میخواهد بگوید: در هر زمانی، فکر یزیدی، حکومت یزیدی، اخلاق یزیدی،آداب و رسوم یزیدی حاکم شد، همان زمان هرکس آنجا هست وظیفهاش حسینی است. «مثلِ یَزید»
امام هم میگفت: شاه باید برود! یعنی این سخن امام حسین (ع) است. این هم سخن امام است. در هردو لبهی تیز، «وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَام» خیلی خوب است پای تلویزیون نشستید یک جملهی عربی حفظ کنید. ببینید اسلام را که میدانید اسلام است. سلام هم که میدانید یعنی چه؟ «وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَام» یعنی اسلام خداحافظ! فقط «ُإِذْ قَدْ بُلِیَت» «بُلیَت» هم میفهمید یعنی چه؟ چون «بُلیَت» یعنی ابتلا. مبتلا شد. میگویند: فلانی به مرضی مبتلا شده است. «اُمه» هم که میدانید یعنی چه؟ امت اسلامی. «راع» یعنی رهبر. «مثل یزید» یزید هم که میشناسید. با اینکه عربی است ولی هفت، هشت مورد را در فارسی هم میگوییم. «وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَام» اسلام خداحافظ. چرا؟ امت اسلامی رهبرش مثل یزید است.
4- در هر دو حرکت قاطعیت بود. یعنی هرکاری کردند که امام حسین کربلا نرود، باید برود. آقا زن و بچه دارد. باید زن و بچه را هم ببرد. امام که پاریس بود، خیلی از افراد و گروهها رفتند. که آقا حکومت دست شاه است. ارتش دست شاه است. ده هزار تا ده هزار تا ممکن است بکشد. در خیابانها خون جاری میشود. فرمود: شاه باید برود. آقا شاه باشد، قانون اساسی را عمل کنیم. شاه باید برود. این قاطعیت، نزد عموی پیغمبر آمدند، که به پیغمبر بگو: هرچه میخواهی به تو میدهیم. همسر میخواهی، دختر میخواهی، پول میخواهی، تجارت میخواهی، هرچه میخواهی به تو میدهیم. فرمود: خورشید را در یک دست من بدهید. ماه را هم در دست دیگر من، که دست از هدفم بردارم، برنمیدارم. قاطعیت رهبر در هر دو بود.
4- دین و شریعت، محور قیام و حرکت
5- قیام وظیفهی شرعی بود. آخر بعضی از قیامها عقدهای است. قرآن میگوید: که بعضیها انتقادهایشان عقدهای است. انتقاد عقدهای یعنی ریشهی روانی دارد. اینکه میگوید: بد است، این چون گرسنه است. شام به او بدهی دیگر هیچ نمیگوید. «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقات» (توبه/58) «یَلمِزُ» همان «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ» (همزه/1) است. «لُمَزَ» همان «یَلمِزُ» است. «لُمزَ»، «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ» یعنی وای به کسی که به این و آن نیش میزند. به کسی نیش نزنید. «یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقات» صدقات یعنی زکات. ای پیغمبر بعضی از مردم به تو نیش میزنند، که زکات را به چه کسی میدهی؟ کجا رفت؟ پولها کجا رفت؟ «فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا»(توبه/58) یک خرده زکات به خودش بدهی، راضی میشود. وقتی نمیدهی عصبانی است.
کشورهای کمونیست هم انقلاب میشود. منتهی آن کشاورز قیام میکند که زمین را از زمیندار بگیرد. کارگر قیام میکند که کارخانه را از کارفرما بگیرد. ریشهی انقلاب اقتصاد است. یعنی کشاورز میخواهد زمین بگیرد. کارگر میخواهد کارخانه بگیرد. سرمایه را بگیرد. امام حسین نمیخواست حکومت را بگیرد. گرچه حکومت حق اولیای خداست. خود امام حسین فرمود: حکومت، مجاری امور باید دست علمای متدیّن باشد. در هردو وظیفهی شرعی بود. چون دین میگوید. نه چون عقده دارد. کمبود دارد.
امام فرمود: انقلاب ما انفجار نور بود. انفجار نور بود، نه انفجار اقتصادی! گاهی وقتها یک کسی کاندیدا میشود، رأی نمیآورد. آنوقت شروع میکند یک روزنامه درست میکند. مصاحبه میکند. چه و چه و چه… چون رأی نیاورده است. اگر رأی میآورد این کارها را نمیکرد. گاهی وقت ها یک هیئت حسینی با رییس هیئت دعوایشان میشود میرود انصار الحسین راه میاندازد. اصلاً یک هیئت جدید راه انداخت، چون با آن هیئت قهر کرد، خیلیوقتها که ما دست به کاری میزنیم به خاطر این است که ما شکست خوردیم، یا هدفهایمان غیر خدایی است. وظیفهی شرعی بود.
وظیفهی شرعی یعنی همهی کارهای امام حسین روی دین بود. حتی وقتی کربلا آمد، زمینهای کربلا را خرید. گفت: اینجا زمین چه کسی است؟ زمین مردم است؟ من نمیخواهم خون من در زمین مردم ریخته شود؟ بعد هم کسانی که زیارت میآیند در زمین غصبی بیایند. امام حسین فرمود: هرکدام به مردم بدهکار هستید، من اصلاً راضی نیستم بمانید و جزء یاران من باشید. بروید طلب مردم را بدهید. از یک رکعت نمازش نگذشت. نه از یک رکعت بلکه از مستحبات نمازش هم نگذشت. ظهر عاشورا امام حسین مستحبات نمازش را هم انجام داد. اذان، اقامه، اول وقت، جماعت، قیام وقتی شرعی است این است. نباید بگوییم: حالا مثلاً انقلاب شده است حالا پس ما… ما داریم آدمهایی را که در همین ساختمان شکنجه شدند.
5- پذیرش مسئولیت، بر اساس سابقه و صلاحیت
خوب وقتی وظیفه شرعی شد، ما داشتیم آدمهایی را که در انقلاب سهم بزرگی داشتند. حتی شکنجه، زندان، هجرت، تبعید، ولی بعد از انقلاب هم سراغ پست نیامدند. آقا وظیفهام بوده، یک حرفی زدم. یک کاری کردم. پولی خرج کردم. جانم را دادم. اما حالا حتماً چون قرائتی مثلاً زندان رفته حتماً هم باید مثلاً استاندار بشود. حتماً باید رییس جمهور شود؟ ممکن است کسی برای یک کاری خوب باشد، برای کار دیگر خوب نباشد. اینکه چون من زندان رفتم حتماً هم باید یک پست به من بدهند. بله اگر لیاقت داشت، «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَى الْقاعِدین» (نساء/95) اگر دو نفر بودند، یکی زندان رفته و یکی نرفته است، خوب آنکه رفته است اولویت دارد. اما گاهی وقتها زندان رفته و شکنجه هم شده است، اما حوصله ندارد. سعهی صدر ندارد. سلامتی، سنّش، روحیاتش به درد مدیریت نمیخورد. نباید بگوییم. حالا یک چیزی به ایشان بدهید. بالاخره ایشان یک کتکی خورده است. حتماً یک پستی به ایشان بدهید. انصافش این است که باید در وقتی که مثل هم هستند، زندان رفتهها، شکنجه شدهها اولویت دارند. چون صاحب انقلاب آنها هستند. اما انصاف هم این نیست که بگوییم: هرکس زندان رفته پس مسئول مملکتی باشد. یعنی از آنطرف نیست. اگر افراد مثل هم بودند، زندان رفته و نرفته از نظر علم، تقوا، سواد، حوصله، سلامتی، مدیریت، اگر کمالاتشان یک طور بود، «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ» مجاهدین، آنهایی که شکنجه شدند، اولویت دارند. اما اگر یک طور نبود، اینجا وظیفهی شرعی… یک خاطره بگویم. شاید هم گفته باشم نمیدانم. دیگر حالا سی سال است در تلویزیون هستم. من احتمال میدهم بعضی از حرفهایم تکراری باشد. طوری هم نیست. حالا این خاطره را همه که نشنیدهاند. لااقل قبل از تولد شما بوده است. نسل نو نشنیده است.
امام جمعهی شهرکرد حضرت آقای ناصری میگفت: من اعلامیههای امام خمینی را زمان طاغوت مکه بردم، پخش کنم. پلیس سعودی ما را گرفت و دو سال زندان بودیم. بعد از دو سال که آزاد شدیم، نجف آمدیم. به امام گفتیم: ما میخواهیم داماد شویم. اگر زحمت نیست شما یک وامی به ما بدهید. امام پرسید چند وقته؟ گفت: شش ماه. ده هزار تومان داد. حالا ده هزار تومان را میشد آن زمان با آن داماد شد. میگفت: ده هزار تومان داد. هنوز شش ماه نشده، امام پیغام داد که چند روز دیگر سر شش ماه است. پولت را درست کن! یعنی با کسی رودروایسی نداریم. چون شما دو سال زندان رفتید، حالا من وام به شما بدهم. حالا چون دو سال زندان رفتی، تو را داماد کنم. ببینید برای خدا زندان رفتی. اجرت با خداست! خود امام جمعه میگفت. میگفت: من دو سال به خاطر اعلامیههای امام خمینی زندان بودم. امام نگذاشت شش ماه شود پیغام بدهد. قبل از شش ماه پیغام داد، پولت را درست کن.
اینها دین است که اینطور میکند. که حالا چون من هستم، حتماً باید پسر عمویم باشد. حتماً باید برادر خانمم باشد. حتماً باید شوهرخالهام باشد. اینها بیدینی است. که جایی که من مسئول شدم، اینها که دور من هستند، نور چشمیها باشند. گاهی هم یک کسی که مسئول میشود اصلاً مینیبوسی همه را عوض میکند. فکر میکند تمام اینهایی که قبلاً بودند، همه جنایتکار هستند. یعنی با مینیبوس عزل میشوند با مینیبوس… اینها شرعی نیست. اینها خطی و سیاسی و عقدهای و غیر الهی است. بله یکی یکی باید آدمها را سنجید.
خدمت امام گفتند: آقا بعضیها با شخص شما مخالف هستند. ضد ولایت فقیه هستند. فرمود: نه! ممکن است یک کسی نظری داشته باشد. به من نقدی داشته باشد. این ضد ولایت فقیه نیست.
6- وفاداری یاران امام حسین(علیهالسلام) تا پای جان
6- عزیزترین یارانشان را فدا کردند. امام حسین عزیزتر از علیاصغر، علی اکبر، امام خمینی هم چه عزیزانی را داد. مطهری ثمرهی عمر امام بود. هفتاد و دو تن اینها عزیزان بودند. یاران هر دو با وفا بودند. در این ساختمانی که میبینید خیلیها شلاّق خوردند و ذرّهای عقبنشینی نکردند. امام حسین شب عاشورا فرمود: هرکس میخواهد برود، برود. من بیعتم را برداشتم. گفتند: تو را رها کنیم. نه امام حسین را رها کردند. نه امام خمینی را رها کردند. هر دو عزیزانشان را از دست دادند. هر دو یاران با وفا داشتند. یاران هر دو از اقشار مختلف بودند. در کربلا از این هفتاد و دو تن یکی ترک بود. سیاهپوست بود. فارس بود. عرب بود. پیر بود. بچه بود. جوان بود. نوجوان بود. زن بود. یعنی هفتاد و دو تن امام حسین از اقشار مختلف بودند. امام خمینی هم یارانش اینجا در همینجا چند هزار نفر که شکنجه شدند، اسامیاش با فلز نوشته شده است و به دیوار اینجا حکاکی شده است. یعنی پیچ و مهره شده است. چند هزار نفر هستند. چند هزار نفر هستند؟ بیش از هشت هزار نفر شکنجه شدند، در این پنج سال آخر! چون اینجا سال 51 راه افتاد. از 51 تا 57 شش سال است. در شش سال غیر از زندانهای دیگر و جاهای دیگر، یکوقتی هم که اینجا تخریب شد، یک چند جای دیگر اطراف تهران گرفتند، شکنجهها را آنجا انجام میدادند. آنهایی که اینجا بودهاند در این چند سال هشت هزار نفر بوده است. این هشت هزار نفر گروه زیادشان دانشجو بودهاند. گروه زیادشان بازاری بودند. جمع زیادی از آنها طلبه بودند. از اقشار مختلف، امام حسین یارانش مختلف بود.
7- شهادتطلبی، اصلاً آنهایی که کربلا آمدند، آمدند که شهید شوند. آنهایی که اقدام میکردند آنطور نبود که بگویند: نفهمیدیم. میدانستند که عاقبت این سخنرانی چه میشود. حالا گیر نکردند، نکردند. چون اینها دست از هیچکس برنمیداشتند. با توجه، با علم، با عنایت، آخر ببینید یکوقت یک کسی یک چیزی را میگوید، خبر ندارد که بعدش چه میشود. میگوید: والله گفتیم. اگر میدانستیم شکنجه هست، نمیگفتیم. نه میدانستند که بعد از این سخنرانی، بعد از این امضای نامه، بعد از این موضعگیری به کجا کشیده میشود. ولی با پای خودشان آمدند.
7- حفظ آثار مبارزان و شهیدان برای نسلهای آینده
8- افشاگری، چقدر کتاب برای قیام امام حسین نوشته شد و چقدر کتاب الآن همینجا کتابهای زیادی برای شخصیتها نوشته شده است. مثلاً برای مرحوم آیتالله صدوقی، آیتالله دستغیب، بهشتی، چمران، رجایی، بسیاری افراد را کتابهای قطور یعنی تمام نامه هایی که ساواک رد و بدل کرده است، با شکنجهها با همه… یعنی برای خیلیها اصلاً یک کتاب شده است. الآن هم بنیاد شهید یک چنین کاری کرده است. من بازدید رفتم. دیدم مثلاً یک قفسه گذاشته است. آنچه مربوط به شهید باهنر است. آنچه مربوط به شهید هاشمینژاد است. آنچه مربوط به فلان استاد دانشگاه است. آنچه مربوط به، یعنی برای هرکدام آثار خاصی و باید اینها را حفظ کرد. اسناد را باید نگه داشت.
برای امام صادق مهمان آمد. امام صادق به مهمانش گفت: میخواهی پیراهن امیرالمؤمنین را بیاورم؟ همان پیراهنی که امیرالمؤمنین پوشیده بود و مسجد کوفه رفت و ضربت خورد. و خون مغزش روی لباسش ریخت. میخواهی پیراهن خونی را بیاورم؟ گفت: بیاور. یعنی معلوم میشود امام صادق پیراهن را حفظ کرده است. یعنی میراث فرهنگی باید حفظ شود. قرآن که میگوید: «سیرُوا فِی الْأَرْض» بروید بگردید، پس باید ساختمانهای پادشاهها حفظ شود. که برویم ببینیم و عبرت بگیریم. نباید بگوییم: برای شاه است، خراب کنیم. حتی قرآن میگوید که: «وَ إِنَّها لَبِسَبیلٍ مُقیمٍ» (حجر/76) مخروبه های قوم لوط جلوی راه شما است، بروید ببینید. اینکه قرآن شش بار در قرآن گفته: «سیروا» یعنی بروید بگردید. یکجایی هم میگوید: «أَ فَلَمْ یَسیرُوا» نرفتی بگردی؟ توبیخ میکند. این پیداست که این میراث فرهنگی و آثار را باید دید. حالا خوشبختانه اینجا گفتند: روزی پانصد تا بازدید کننده دارد. گاهی هم بیشتر! اینها را آدم بیاید ببیند که منفعل شود. که آقای قرائتی هنر نکردی مطالعه میکنی و حرف میزنی. کتکهایش را بلال خورد. تو به پلوهایش رسیدی. بیایند اینهایی که سر پست دعوایشان میشود. اینهایی که سر اینکه حالا یک تخم مرغ گران میشود، دری وری میگویند. نمیدانم یک چیز جزئی میشود، به هرکس دلشان میخواهد فحش میدهند، بیایند ببینند چه افرادی چطور شکنجه شدند و دست برنداشتند. دیدن اینجا عبرت است. موزهی عبرت کلمهی خوبی است. عبرت میدانید یعنی چه؟ عبرت از عبور است. شما میگویی: از کوچه عبور کردم. عبور کن یعنی ببین رد شو. یعنی اینجا را دیدی؟ وقتی دیدی رد شو. ببین وظیفهی تو چیست؟ نایست. نایست! به آیه هم که آیه میگویند، یعنی نشانه است. آیهی قرآن یعنی خواندی، حالا درست را بگیر برو. در جادهها که علامت هست، پای علامت که نمینشینید، علامت را میبینید و میگذرید. ببینیم و از تاریخ به خودمان عبور کنیم.
در هر دو افشاگری بود. کتابهایی که برای امام حسین نوشتند. تمام کارهای ریز کربلا ثبت شده است. باید اینها ثبت شود. اصلاً امام حسین بچههایش را کربلا برد، که با چشمهایشان فیلمبرداری کنند و با گوشهایشان هم نوار بگیرند. وقتی به این بچهها میگفتند: آقازاده تو هم کربلا بودی؟ گفت: بله! چه دیدی؟ آنچه دیده بود و شنیده بود نقل میکرد. اینکه به ما گفتند: روضهی کربلا را زیاد بخوانید، به خاطر این که این تاریخ باید بماند. تاریخ کربلا باید بماند.
من خانهی یک شخصی رفتم صد جلد کتاب برای کربلا نوشته بود. باور نکردم. چهل، پنجاه جلدش چاپ شده بود. گفتم: کربلا صد جلد کتاب دارد. گفت: نه خود کربلا نه! آنچه مربوط به کربلا است. مثلاً تمام حسینیهها، مثلاً سبزوار چند تا حسینیه دارد؟ کدام محله حسینیهاش چند متر است؟ چطور، چطور، چطور. آنچه مربوط به انقلاب است باید مو به مو ثبت شود. یکوقتی اینها میماند. ای کاش عربستان سعودی عقلش می رسید، خانهی پیغمبر را حفظ میکرد. که اینهایی که مکه و مدینه میرفتند، ببینند فاطمهی زهرا کجا زندگی میکرده است. پیغمبر کجا زندگی میکرده است؟ آنوقت مقایسه کنند خانهی پیغمبر را… کمونیستها اینکار را کردند ولی سعودیها عقلشان نرسیده است.
من کرهی شمالی رفتم. دیدم خانهی کیم ایل سونگ را حفظ کردند. یک خانهی ساده در یکی از این روستاها، که بگوید: رهبر کرهی شمالی در این خانه زندگی میکرده است. آثار رسول الله را باید حفظ کرد. آثار را باید حفظ کرد. الآن انگشتر سلیمان حفظ شده است. نزد امام زمان است. عصای موسی حفظ شده است. نزد امام زمان است. آن صندوقی که موسی را در آن گذاشتند، در رودخانه گذاشتند. آن صندوق را یهودیها حفظ میکردند. حفظ آثار، حفظ دست خطها، حتی حفظ بعضی عکسها، پریروز مجمع جهانی اهل بیت یک عکسی را به ما نشان داد، عکس قبرستان بقیع آن زمانی که وهابیها خراب نکرده بودند. یعنی گنبد و بارگاه داشته است. قبرستان بقیع خرابه نبوده است. چهار تا امام، یکجا مرقدی داشتند. تقریباً هم مثل اینجا بود. منتهی یک سوء استفاده هم کردند. آن زمانی که وهابیها قبرستان بقیع را خراب کردند، مردم ایران در خیابان ریختند، حسین حسین کنند. رضاشاه لعنتی یک عکسی گرفت. فرستاد اروپا که مردم ایران در خیابان ریختند که ما احمدشاه را نمیخواهیم، رضاشاه را میخواهیم. یعنی گاهی هم از این سوء استفاده هم میکنند.
9- انگیزهی هر دو اصلاح امت بود. هر دو هفتاد و دو تن داشتند. هم انقلاب ما هفتاد و دو تن داشت، حزب جمهوری! هم شهدای اُحد هفتاد و دو تن داشتند. در هر دو خون بر شمشیر پیروز بود. و هر دو حرکت هم نظامی بود. ولی حرکت نظامی همراه با عرفان و دعا. یعنی امام حسین هم شمشیر داشت. هم دعای عرفه داشت. اصحاب امام حسین شب عاشورا هم شمشیر تیز میکردند، هم نماز شب میخواندند. بچههای بسیجی ما، بچهها رزمندهی ما، هم اهل دعا بودند. هم اهل رزم! اینها خصوصیات فرهنگی قیام امام حسین و امام خمینی بود.
8- الگوگیری مبارزات از قیام امام خمینی
پس میشود گفت: قطراتی از خون امام حسین در بدن امام بود، الآن هم در دنیا همینطور است. تمام کشورها هستههای مقاومتش از ما یاد گرفتند. یعنی ما را دیدند و خودشان یاد گرفتند. یعنی ما امالقری سیاست دنیا شدیم. ممکن است سعودی قرآن در کشورها پخش کند و مسجد هم بسازد. سعودی خیلی خرج میکند. بخشی از پول نفتش برای تبلیغ وهابیها است. اما بالاخره دل مردم مسلمان، سنّی و شیعه با ما است. یعنی الآن محبوبترین فرد عرب و عجم و شیعه و سنّی محبوبترین فرد سید حسن نصر الله است.
خدایا از فکر امام، از یاران امام، از اخلاص امام، از عرفان امام، از عشق امام، از عشق به امامی که یاران امام حسین داشتند، هرچه به اصحاب امام حسین دادی، پرتوی آن را به ما هم مرحمت بفرما. خدایا به وفای ابوالفضل و اصحاب امام حسین ما را نسبت به اسلام و انقلاب وفادار قرار بده. روح بزرگی به ما بده که مسائل جزئی ما را از اصل دین و از اصل انقلاب جدا نکند. البته تعریف ما از انقلاب معنایش این نیست که همهی مردم عادل هستند. این را بگویم. ما وقتی گفتیم: شاه رفت و امام آمد، معنایش این نیست که همهی مردم عادل هستند. هنوز ظالم داریم. فاسد داریم. دروغگو داریم. رشوهگیر داریم. دزد داریم. فساد داریم. عیب هست.
منتهی یک مثلی را من برای شما قبلاً هم زدم. در یک ماشینی که سوار میشوی دو تا چیز سالم باشد کافی است. یکی ماشین سالم باشد، یکی راننده! اگر دیدی ماشین سالم است راننده سالم است، شما سوار می شوی. دیگر نمیگویی: آقا این چه ماشینی است؟ این که سیگار میکشد دهانش بوی سیگار میدهد. این هم که سیر خورده است. او هم که پیاز خورده است. او هم که پوست پرتقال پرت میکند. او هم که پوست تخمه پرت میکند. اَه…. بیا! ماشینت که سالم است. راننده هم سالم است. بله مسافرها، ممکن است هر مسافری یک دسته گلی آب بدهد. اما اگر سوار نشویم، ماشینهای دیگر یا ماشینش خراب است یا رانندهاش. ماشین ما اسلام است. رانندهی ما امام است. رانندهی ما مقام معظم رهبری است. ماشین و راننده که سالم هستند. حالا یک شهردار خلاف کرد. یک امام جمعه خلاف کرد. یک آخوند، یک کت و شلواری، یک دانشجو، یک استاد دانشگاه، یک حزب، یک هیئت، بعضی افراد دستهگل آب بدهند خرابی بعضی افراد ربطی به ماشین و راننده ندارد و ما هم اگر سوار نشویم، ماشینهای دیگر یا ماشینشان گیر دارد. یا رانندهشان مست است. لااقل زنده باد خودمان که ماشین و رانندهمان خوب است. مسافرها دستهگل آب میدهند. عیب مسافرها معنایش این نیست که ما از ماشین پیاده شویم. خدایا ما را از ماشین انقلاب پیاده نکن.
1- از نظر امام خمینی، بزرگترین منکر چه بود؟
1) رژیم طاغوتی شاه
2 ) بیحجابی و فساد و فحشاء
3) بیسوادی و عقب ماندگی جامعه
2- هدف امام خمینی از قیام علیه شاه چه بود؟
1) به دست گرفتن حکومت
2) شهادت در راه خدا
3) انجام وظیفهی شرعی
3- آیه 95 سورهی نساء بر چه امری تأکید میورزد؟
1) برابری همهی افراد جامعه
2) برتری مجاهدان بر دیگران
3) سپردن مسئولیتها به مجاهدان
4- پیام عاشورا و کربلا را چه کسانی به جهانیان رساندند؟
1) مورّخان و راویان دشمن
2) مجاهدان و مبارزان میدان
3) زنان و فرزندان اسیر دشمن
5- یاران امام حسین(علیهالسلام) در شب عاشورا به چه کاری مشغول بودند؟
1) نماز و نیایش
2) آماده کردن سلاح
3) هر دو مورد