طرح اسلام برای دادگاه خانواده
2- توجه به سختیها و مشکلات دیگران
3- تلخیها، عامل غفلت زدایی
4- تلخیها، کفاره گناهان در دنیا
5- تلخیها در کنار شیرینیها
6- اختلافات میان همسران، امری طبیعی
7- وظیفه خویشاوندان در برابر اختلافات خانوادگی
8- اقدام داوران برای اصلاح و آشتی دادن
موضوع: طرح اسلام برای دادگاه خانواده
تاریخ پخش: 13/05/92
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بحث خانواده در قرآن را میگوییم. مسائل خانواده هم زیاد است، هم مراجعه زیاد میکنند. من هم که در بین همهی حرفها چند تا را میتوانم انتخاب کنم و بگویم. مشکلات خانواده را خواهرها و برادرها باید تحمل کرد. شاید بشود گفت زنی به اندازهی حضرت مریم در قرآن ستایش نشده است.
یکجا گفته: مریم تو صدیق هستی. «أُمُّهُ صِدِّیقَهٌ» (مائده/75) یکجا میگوید: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ» (آلعمران/42) تو برگزیدهی خدا هستی. یکجا میگوید: «وَ جَعَلْناها وَ ابْنَها آیَهً » (انبیاء/91) تو آیه و علامت و نشانهی قدرتنمایی خدا هستی. خیلی مریم را ستایش کرده است. اما میدانید مریم چقدر غصه خورده است؟ همین قرآن میگوید: مریم به جایی رسید که این جمله را گفت. «یا لَیْتَنی مِتُّ قَبْلَ هذا وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیًّا» (مریم/23) ای کاش مرده بودم و نامی از من نبود. یعنی بهترین زنهای تاریخ، یا از بهترین زنهای تاریخ، مشکلات داشته است.
زهرا(س) بهترین زن هستی است. اما به قول آن شاعر میگوید: «صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا» (بحارالانوار/ج79/ص109) مشکلاتی که به من ریخت، اگر به روز این مشکلات وارد میشد، روز از غصه شب میشد.
1- تحمل و گذشت در برابر مشکلات و تلخیهای زندگی
تا یک غصه میخورند، طلاق. تا یک غصه میخورند، برو خانهی پدرت. تا یک غصه میخورد، من دیگر نیستم. در را به هم میزند و میرود. چه خبر است؟ چرا اینقدر ما پلاستیکی شدهایم؟ چرا مس نیستیم؟ چرا اینقدر روح کوچک شده است؟ تعجب این است که در تحصیل کردهها هم اینطور است. این معلوم میشود که این تحصیلات ما نتیجه نداده است. حالا اگر تحصیل کردگان ما این مسأله را نداشتند، میگفتیم: برای بیسوادی است. بیسواد و با سواد و ردههای بالای علمی میآیند حرفهایی میزنند، که میگوییم: آقا تو دیگر چرا؟ شما حیف هستی. نه دیگر برای من زندگی قابل تحمل نیست. حالا مگر چه شده است؟ به من گفت: احمق! خوب گفت که گفت. بگذر! تو به خاطر یک کلمه زندگی و نسلت را به هم میزنی؟ به مادر من جسارت کرد. به پدر من جسارت کرد. بد کرد جسارت کرد، اما تو هم، قرآن میگوید: یک چیزی شنیدی رد شو. «وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَهِ السَّیِّئَه» (رعد/22) یعنی بدیها را با خوبی رد کن. شتر دیدی، ندیدی!
قرآن میفرماید: «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً» (شرح/6) در قرآن کلمهی «عسر» 12 تا است. کلمهی «یُسر» 36 تا است. این یعنی چه؟ یعنی اگر با سختی سر کنی سه برابر سختی گشایش است. یکجا میگوید: «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً» دوباره میگوید: «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً» (شرح/5) آیهی دیگر میگوید: «سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً» (طلاق/7) پیغمبر ما مگر اشرف مخلوقات نبود؟ اینقدر متلک گفتند و مسخرهاش کردند که بالاخره خدا دفاع میکرد. «إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئینَ» (حجر/95)
من میروم شکایت میکنم. من دادگاه میروم. من دادگستری میروم. من میروم، من میروم. چرا باید زندگی متزلزل باشد؟ مگر ما مسلمان نیستیم؟ پس این قرآنی که روی کیف عروس میگذارند در مهریه یعنی چه؟ یعنی بیاییم زندگیمان قرآنی باشد. هرچه میگذریم میبینیم که زندگیها پوکتر…
یک کسی یک خانهی بلندی میساخت، حضرت یک نگاهی کرد و فرمود: «رَفَعَ الطِّینَ وَ وَضَعَ الدِّین» (مستدرک/ج3/ص467) یعنی گلها را بالا برده، دینش را پایین آورده است. خیابانها چهل متری و چهل و پنج متری و شصت متری شده است. روحها کوچولو، کوچولو، کوچولو! روح تنگ شده، خیابانها گشاد شده است. ساختمان بالا رفته، همت پایین آمده است. میدانید به مریم چه گفتند؟ گفتند: این بچهی تو حضرت عیسی از کجا پیدا شده است؟ تو پدرت خوب بود. «یا أُخْتَ هارُونَ ما کانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا» (مریم/28) تو پدرت خوب بود، مادرت هم خوب بود. این بچه از کجاست؟ یعنی چه؟ یعنی نسبت زنا، به مریم دادند! مشکلات داشتند.
نقل شد کسی خدمت حضرت امام (ره) آمد. گفت: آقا فشار کار را دیگر نمیتوانم. میخواهم استعفا بدهم. امام فرمود: اگر بناست استعفا بدهند، من باید استعفا بدهم. فشار کار من بیش از شماست. اگر الآن کسی از ما بپرسد بیشترین غصه را در کشور چه کسی میخورد؟ میگویم: مقام معظم رهبری! همه حوادث، همه خبرها، بنابراین نباید انسان در خانه به خاطر خواهر شوهر، مادر شوهر، برادر زن، خواهر زن، پدر خانم، مادر خانم، فامیلها، مثلاً زود تصمیم بگیرد و چرا اینطور میشود؟ پس اخلاق کجا رفته است؟
ما باید تلخیها را شیرین کنیم. من اینجا چند تا چیز نوشتم، ده تا راه نوشتم که چه کنیم تلخیها شیرین شود؟ تند تند میخوانم.
2- توجه به سختیها و مشکلات دیگران
1- اگر شما تلخی دارید، دیگران هم تلخی دارند. قرآن میگوید: تیر به شما خورد، به دشمنان هم تیر خورد. درد دارید؟ مگر لشگر مخالف درد ندارد؟ «إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا یَرْجُونَ» (نساء/104) ما ویلچری داریم. مگر عراقیها نداشتند. ما شهید داریم، مگر آنها کشته نداشتند؟ منتهی ما برای رضای خدا بود، آنها به خاطر اینکه صدام میخواهد قهرمان عرب شود و قهرمان قادسیه شود. آنها به خاطر هوس صدام لت و پار شدند. امام هوس نداشت. امام فرمود: دفاع از کشور واجب است. ما خدا را داشتیم، آنها خدا را نداشتند. اگر تیر به شما خورد، به آنها هم خورد. یعنی مشکلات دیگران را هم ببین. اگر مشکلات دیگران را نگاه کنیم، میبینیم مشکلات خودمان نسبتاً آسانتر است.
خدمت آیتالله العظمی بهجت بودیم، در همین فرودگاه مشهد یک مرتبه که با هم صحبت میکردیم، پیچید به خودش، کمرش را خم کرد. گفتم: آقا طوری شد؟ گفت: دل دل! گفتم: زنگ بزنیم آژانس بیاید؟ گفت: نه. گفتم: الآن درد گرفت؟ گفت: نه! گفتم: کی درد میکند؟ گفت: از چهل سال پیش. من خندهام گرفت و شما چهل سال است درد دل داری؟ گفت: بله. گفتم: بالاخره حلش کن. گفت: من نگران هستم، به خدا بگویم: این درد دل را بردارد، که با آن آشنا هستم. چهل سال است با این رفیق شدیم. یعنی اگر مشکلات دیگر را ببینیم، مشکل خودمان حل میشود.
مکه یک نفر به من رسید گفت: آقای قرائتی! گفتم: چیه؟ گفت: گم شدم. گفتم: خوشا به حالت. تو تنها گم شدی. من با کاروان همه با هم گم شدیم. (خنده حضار) خندید و رفت. بنابراین اگر میخواهید تلخها شیرین شود، دیگران هم تلخی دارند. تو تنها که نیستی. یک زن درد زاییدن دارد، اما به راحتی این درد را قبول میکند. میبیند همه این درد را کشیدند. کدام زن است که نزاییده است. توجه به اینکه دیگران هم درد دارند.
3- تلخیها، عامل غفلت زدایی
2- مشکلات باعث میشود که آدم به خدا پناه ببرد. ما خودمان چوب عود را میسوزانیم که بوی عطرش بلند شود. قرآن میگوید: تو را میسوزانم برای اینکه اشکت جاری شود. «فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ» (انعام/42) اگر همیشه زندگی در رفاه باشد، اشکت درنمیآید. از خدا غافل میشوی. زیر پایت را داغ میکنم که بروی. چوب عود را میسوزانم که عطرش بلند شود.
3- تلخیها تلخ است، اما در عوض انسان را یاد دردمندان میاندازد. یکی از برکات روزه همین است. که میگوید: گرسنگی را بچش، تا بفهمی گرسنهها چه میکشند؟ «وَ اذْکُرُوا بِجُوعِکُمْ وَ عَطَشِکُمْ فِیهِ جُوعَ یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَ عَطَشَه» (بحارالانوار/ج93/ص356) اگر تشنگی و گرسنگی به تو فشار آورد، یاد قیامت هم باش. اینکه انسان یاد دردمندان باشد.
4- تلخیها انسان را به ابتکار میاندازد. اگر صدام به ما حمله نمیکرد و جنگ هشت ساله نبود، ما ارتش و سپاه و بسیجمان اینقدر رشد علمی نداشت. وقتی بیماری هست، علم داروسازی پیدا میشود. سرما که هست وسیلهی گرمکن. گرما هست وسیلهی سرد کن. یعنی هر مشکل و تلخی پیش میآید انسان را به فکر چاره میاندازد و آن فکر چاره اختراع و ابتکار است. تمام پیشرفتهای علمی به خاطر این است که ما در یک فشاری قرار گرفتیم. هر مشکلی برای فرد و جامعه پیش بیاید، این مشکل میتواند سبب… لیموترش دستت آمد، از همان لیموترش، لیمونات درست کن. این تو هستی، دور نیانداز و بگو ترش است. نگو این تلخی است. فکر کن از این تلخی چه بهرهای میتوانی ببری. هنر این است که آدم از تلخیها استفاه کند.
5- گاهی آدم این سختیها را میبیند قدر نعمتها را میداند. شما داری در جاده میروی، در جادهی خاکی میافتی. یک مدتی در خاک، چند کیلومتری میروی، بعد تا میرسی به آسفالت میگویی: آه، «الْحَمْدُ لِلَّه»! یعنی دو کیلومتر خاکی و چاله چولههای زمین خاکی باعث شد که قدر آسفالت را داشته باشی. یک خال سیاه، سیاه است ولی باعث زینت صورت میشود.
4- تلخیها، کفاره گناهان در دنیا
6- بعضی تلخیها کفارهی گناهان است. روایات زیادی داریم که بعضی افرادی که تلخی دارند، این یک خلافی کرده است، خدا میخواهد به قیامت نکشد. در همین دنیا حالش را میگیرد. کفارهی گناهانش میشود. اینها همه روایت است. بعضی وقتها تلخیها سبب دریافت پاداش است.
مثل یک کارمندی، کارگری که میگویند: دو ساعت اضافه بایست، میخواهند یک اضافه کاری به او بدهند. عیالوار است مثلاً این مدیر اداره میخواهد یک مبلغی به این اضافه بدهد، میگوید: شما یک دو ساعت اضافهکار بایست. یک خرده زودتر بیا، دو ساعت دیرتر برو. یک کار سختی را به او میدهند که یک مزد بیشتری به او بدهند. بعضی از سختیها سبب پاداش است.
7- یکی از فایدههای سختیها این است که آدم دوستان و دشمنانش را میشناسد. چه کسی دوستش است، چه کسی دشمنش است. دوستان واقعی چه کسی هستند؟ تمام آنهایی که میگفتند: قربانت برم. من همیشه یاد تو میکنم. الآن شش ماه است هیچ خبری از آنها نیست. خیلی از آنها دروغ میگویند. آدم دوستان واقعیاش را میشناسد. خودش را هم میشناسد. گاهی تا امتحان پیش نیاید، آدم خودش را هم نمیشناسد.
آن روزی که سعودیها چهارصد نفر از ایرانیها را شهید کردند، یک نفر میگفت: من دیدم آیت الله جوادی آملی هم در جمعیت است. از بالا هم سنگ پرتاب میکنند. نگران شدم این سنگها در سر هرکسی بخورد، میمیرد. گفتم: آیت الله جوادی آملی حیف است. من بروم پیش مرگش شوم. میگفت: جلوی او رفتم. اما تا سنگ آمد، سرم را پس انداختم. دیدم که من به قصد پیش مرگ رفتم اما در امتحان، «الْحَمْدُ لِلَّه» در سر ایشان هم نخورد. ولی ایشان میگفت: من خودم را شناختم که من دروغ میگویم.
حدیث داریم امام زمان که ظهور کند یک عده از مسجدها میآیند که او را بکشند. میگوید: بابا مگر شما نگفتید: یا حجه ابن الحسن عجل علی ظهورک! خوب من آمدم. میگوید: نه، تو بساط ما را بر هم زدی. البته «الْحَمْدُ لِلَّه» هیأتهای عزاداری خیلی وفادار هستند، اما تک و تایی هم بیوفا بودند. وقتی به آنها میگفتی: نماز عاشورا بخوان. میگوید: بابا نماز چیه؟ دستهام به هم میخورد. یعنی هیأتش برایش از نماز مهمتر بود. این مهم است که انسان خودش را هم امتحان کند.
5- تلخیها در کنار شیرینیها
8- گاهی هم سختیها شیرین است، ما تلخ میدانیم. ببین بچه سر سفره حلوا را دوست دارد، لیموترش را دوست ندارد. و لذا حلوا را میخورد، لیموترش را لب میزند، پس میزند. اما مادر بچه چه؟ مادر بچه سر سفره که نگاه میکند، حلوا و مربا که شیرین است. ترشی و لیمو هردو برایش یکسان است… اینکه زینب کبری(س) فرمود: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلا» (بحارالانوار/ج45/ص115) من همه را زیبا میبینم. یعنی نزد ما ترشی هم شیرین است. یعنی ظرف ترشی و ظرف مربا، هردو در سفره زیباست. اما بچه میگوید: ترشی را دور انداز، حلوا را بده بیاید. نزد مردان خدا تلخیها هم شیرین است. آنها نمیگویند: ترش است. ظرف ترشی هم نزد مادر شیرین است.
9- با تلخیها باید پنجه نرم کنیم. خودمان را آماده کنیم، شعارمان این باشد: شد، شد، نشد، نشد! اصرار که حتماً از این محله برویم. حتماً خانهی فلانجا را اجاره کنیم. حتماً فلان رنگ پرده چطور باشد؟ سوغاتی چطور باشد؟ کی برویم، کی بیاییم؟ کجا برویم؟ گیر ندهید. گیر ندهید، زندگی شیرین است.
6- اختلافات میان همسران، امری طبیعی
حالا اگر میان زن و شوهر اختلاف شد، چه کنیم؟ آیهی 35 سورهی نساء را من برای شما معنا کنم. بیست تا نکته در این آیه است، به جای اینکه این برادر ما آیه را یکجا بخواند، کلمه به کلمه بخواند. قرآن میگوید: اگر اختلاف پیدا شد، دادگاه نروید. به قاضی مراجعه نکنید. کدخدا منشی حل کنید. این آیه را که میخواند، شما کلماتی را که میشناسید با انگشت بشمارید. چون ان آیه 20 کلمه دارد. 15 تا را میفهمید. ولو عربی هم بلد نباشید. ده، پانزده موردش روشن است.
«وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما»، «خِفْتُمْ» را که میدانید یعنی چه؟ یعنی خوف. «شِقاقَ» را هم میدانید. «شِقاقَ» یعنی شکاف. شق القمر یعنی چه؟ یعنی ماه شکاف پیدا کرد. شقّهی گوشت یعنی چه؟ یعنی گوشت شکاف پیدا کرد. پس «خِفتُم» یعنی خوف دارید، «شِقاق» یعنی شکاف. اگر نگران هستید که زن و شوهر، عروس و داماد با هم شکاف پیدا کنند، دادگاه نروید. یک نفر از فامیل مرد، یک نفر از فامیل زن بیایند، کدخدا منشی بنشینند. مسأله را بررسی کنند. داوری کنند، اگر این فامیل مرد و فامیل زن غرضشان اصلاح باشد، خدا در حرفشان اثر میگذارد و بین این دو تا را جوش میدهد. جلوی شکاف را میگیرد. این دادگاه خانواده است.
«وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما» اگر خوف دارید بین عروس و داماد شکاف واقع شود. «فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها»، حَکَم یعنی داور. «حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ» یک فامیل، یک داور از فامیل مرد بیاید، «وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها» یک حَکَم از فامیل مرد، یک حَکَم از فامیل زن بیایند. «إِنْ یُریدا إِصْلاحاً» اگر این دو داور ارادهی اصلاح داشته باشند، «یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما» خدا بین عروس و دامادی که نزدیک بود شکاف بیفتد، «یُوَفِّقِ» یعنی توفیق، یعنی اینها را جوش میدهد. «إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلیماً خَبیراً» خداوند علیم و خبیر است.
حالا نکاتی که اینجا هست، حالا بعضیهایش هم آخوندی است، حالا یک کلمه هم آخوندی بگویم. به یک کسی گفتند: سطح حرفهایت را پایین بیاور. گفت: چرا من حرفهایم را پایین بیاورم. مردم بالا بروند. امشب یک کلمه عربی یاد بگیریم. در عربی سه تا اگر داریم. اگرهایی که حتماً میشود. اینها را «اذا» میگویند. مثلاً میگوییم: «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ» (تکویر/1)، «إِذَا» یعنی قطعاً نور خورشید گرفته میشود. وقتی که نور خورشید گرفته شد، جاهایی که حتماً میشود، «اذا» میگویند. گاهی اگرهایی است که نمیشود. میگویند: اگر ما به بچگی برگردیم. دیگر شما به بچگی برنمیگردید. اینجا را «لو» میگویند. پس اگر حتماً میشود، «اذا» اگر حتماً نمیشود «لو». آنجا که پنجاه پنجاه است، نه میگویند: «لو»، نه میگویند: «اذا» میگویند: «اِن»، آیه نگفته: «وَ اذا خِفْتُمْ»، نگفته: «لو خِفتُم» بلکه گفته: «وَ إِنْ خِفْتُمْ». یعنی بالاخره در خانهها پنجاه، پنجاه هست. در همهی خانهها پنجاه درصد این گلایهها، شکایتها هست. وحشت نکنید. از اختلافات خانوادگی نهراسید، در همهی خانهها هست.
7- وظیفه خویشاوندان در برابر اختلافات خانوادگی
«خِفْتُمْ» خوف، یعنی تا خوف نیست، خاله وارسی نکنید. برویم ببینیم چه شده؟ چه میکنند؟ تلفن او را گوش بدهیم، ببینیم چه میکنند؟ خاله وارسی نکنید. به تو چه! جاسوسی ممنوع! دخالت در زندگی مردم ممنوع! یعنی وارسی نکنید، ناخنک نزنید ببینید چه کسی در خانهاش اشکال دارد یا نه؟ خالهوارسی، تجسس ممنوع. اما اگر نه، قصه یک طوری است که دارد فتنه میشود. آدم نگران است. از این معلوم میشود، شقاق هم خوف دارد. ببینید اگر یک پشه در اتاق آمد، خوف ندارد. اما اگر یک مار آمد، خوف دارد. میگوید: «وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ» یعنی شقاق مار است. اختلاف زن و شوهرها مار است. خوف دارد، ساده نگیرید. «وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ» اختلاف زن و شوهر، جای خوف است. قصه را جدی بگیرید. از این معلوم میشود، نگذارید کارد به استخوان برسد. دیگر کار از کار گذشته است. «وَ إِنْ خِفْتُمْ» همین که نگران هستید، بلند شوید آشتی بدهید. چون اگر کار از کار بگذرد، اگر جر بخورد، دیگر قابل بخیه نیست.
یکبار دیگر تا اینجا بخوانید. «وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما». «بَیْنِهِما» یعنی چه؟ یعنی بین عروس و داماد. نگفته: بین «قومهما»، چون عروس برود فامیلهایش را خبر کند. داماد هم برود فامیلهایش را خبر کند، عوض «بینهما» بشود بین «قومهما»، بین «قبیلتهما»، بین «عشیرتهما»، «بینهما» همین که عروس و داماد بین خودشان است، زود جمعش کنید. نگذارید فتنه گسترش پیدا کنید. خوب حالا اگر نگران هستیم که خانواده دارد بینشان شکاف واقع میشود، چه کنیم؟ «فَابْعَثُوا» این «فَابْعَثُوا» چه درونش است؟ در ادبیات عرب کلمهی «فا» یعنی فوری. نگو حالا باشد بعد. فوری بلند شوید. آشتی دادن ثوابی دارد، اوه… از همهی نمازهای مستحبی بیشتر، یعنی عمری یک خانم زیارت عاشورا بخواند، یا یک عروس و داماد را با هم آشتی بدهد. ثواب آشتی دادن از همهی زیارتهای عاشورا، ختم انعامها، از تمام نماز شبها، از تمام روضهخوانیها ثوابش بیشتر است. میفهمم چه میگویم. در خانهی امام رضا هستیم. در صحن هستیم. حدیث داریم آشتی دادن دو مسلمان از تمام عبادتهای مستحبی بیشتر ثواب دارد.
گاهی هم باید پول خرج کرد. یکوقت یک دادستانی در جمهوری اسلامی بود. رفت کنار و یک دادستان دیگر آمد. در آن جلسه که دو تا دادستان بود، من هم بودم. من سومیاش بودم. دیدم یکی از دادستانهای قبلی به دادستان بعدی گفت: آقایی که دادستان شدی. امام یک پولی به من داد، هیچکس هم خبر ندارد. گفت: اگر دیدی بین دو تا مسلمان سر یک مسألهی مالی اختلاف است، پول بدهید حل کنید. به دادگاه و قاضی و اینها نکشید. این کار امام حدیث است.
دو نفر شیعه با هم دعوا شد. مُفَضَّل اینها را آشتی داد. سر پول بود. با پول حل کرد. بعد گفت: فکر نکن پول برای من است. امام صادق(ع) یک پولی در اختیار من گذاشته و گفته: اگر دیدید بین دو مسلمان دعواست سر یک مبلغی، این مبلغ را بده و حلش کن. چون گاهی وقتها تا دادگاه و اینها برویم بیشتر خرج میکنیم. پول تاکسی و وقتی که تلف میشود. گاهی سر یک مبلغ جزئی است، حلش کن.
8- اقدام داوران برای اصلاح و آشتی دادن
«بَعَثَ» چرا گفته است؟ میگوید: «فَابْعَثُوا»، «بَعث» یعنی برانگیختن. بعثت پیغمبر یعنی پیغمبر مبعوث شد، یعنی برانگیخت. چرا میگوید: برانگیزید؟ چون بعضیها میگویند: به تو چه؟ سری که درد نمیکند، دستمال نمیبندند. اینها یکوقت همدیگر را بوسیدند. حالا هم سیلی به هم بزنند. جای بوس، سیلی هم هست. میگوید: خیلی بیغیرت است، کسی که اینطور فکر کند. تو غیرت نداری؟ «فَابْعَثُوا» برو «بَعَثَ»، برانگیز. تحریکش کن، بگو: دو تا مسلمان با هم اختلاف دارند، تو بیخیال هستی. نشستهای قرآن میخوانی؟ وای بر حالت! قرآن میگوید: «فاصلحوا»، برو اصلاح کن. آخر تو که میگویی: «فاصلحوا» عوض اینکه بخوانی، برو عمل کن. ما قرآن میخوانیم، عمل نمیکنیم. آشتی دادن، اگر هر خانوادهای یک کسی بلند شود، برویم ببینیم چیه؟ مشکل سر چیه؟ «فَابْعَثُوا» برانگیزید.
بعد گفته: «حَکَماً» این «حَکَماً» یعنی چه؟ نگفته: «فَابْعَثُوا رَجُلاً» یک مرد! خیلی مردها، مرد هستند اما لیاقت داوری ندارند. داور، حَکَم یعنی داور. داور کسی است که علم داشته باشد. تجربه داشته باشد. عدالت داشته باشد. محبوبیت داشته باشد. وگرنه همینطور در خیابان یک نفر بگوید: بیا، برو آشتی بدهید. این چهکاره است؟ باید حَکَم باشد. یک آدم کیلویی نیست. گاهی بچهها کیلویی هستند. مثلاً این آقا هفت تا پسر دارد، هرکدام صد کیلو، هفتصد کیلو پسر دارد. اما بابا در را میزند، این میگوید: تو برو باز کن. او میگوید: تو برو باز کن. یعنی هفتصد کیلو ارزش ندارد. این کیلویی است. کیلویی نیست باید داور باشد. «فَابْعَثُوا حَکَماً» نگفته: «فَابْعَثُوا نفراً»، «فَابْعَثُوا رَجُلاً»، «فَابْعَثُوا احداً»، نه احداً، نه رَجُلاً، نه هیچی… بلکه چه؟ شما بگویید. منفی را من میگویم. مثبت را شما بگویید. نگفته: «رجلاً»، نگفته: «احداً»، نگفته: «نفراً» گفته… با هم بگویید. «حَکَماً» حَکَم یعنی داور. داور کسی است که علم، تجربه، سابقه، محبوبیت، عاقل باشد.
خوب این «حَکَماً» باز یک نکته دارد. «فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها» نگفته: «حَکَمَین» نگفته: «فابعثوا حُکام» یکی بس است. یعنی شورش را درنیاور. ما برویم یک گردان آدم انتخاب کنیم. او هم یک گردان، گردان، این خود تشکیل گردان نهارشان چه میشود؟ پذیراییشان چه میشود؟ یکی از این و یکی از آن. بس است! یکی بس است.
دقت کنید. زن و مرد در اینجا حقوق مساوی دارند. نگفته: مرد دو تا، زن یکی. «حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ» یعنی زن و مرد حقوق مساوی دارند. حالا فایدهاش چیست؟ پنج امتیاز دارد. 1- اگر من و خانمم دعوا کردیم یک داور از فامیل آنها و یک داور از فامیل ما آمدند. اول اینکه دادگاه سریع تشکیل میشود. یعنی من و خانمم ساعت هشت مشکل دار شدیم، ساعت نه دادگاه تشکیل میشود. نه عصری، نه شب. یعنی قبل از 24 ساعت دادگاه تشکیل میشود. یعنی دو داور جمع میشوند ببینند مسأله چیه؟ ولی ادارهها چی؟ خدا شهید هاشمینژاد را رحمت کند. نمیدانم یک کتابی داشت، دکتر و پیر، یک قصهای نقل میکرد که زمان شاه، و البته در جمهوری اسلامی همینطور هست. بعضی عیبهای زمان شاه را هنوز ما داریم. میگفت: زمان شاه یک کسی به دادگاه شکایت کرد، که این همسایه برفهایش را در زمستان به خانهی ما ریخته است. تا این پرونده رفت، وسط مرداد قانون آمد که برود برفهایش را بردارد بیرون کند. (خنده حضار) گفت: خیلی خوب برفها آب شد!
الآن هم اگر کار به دادگستری بکشد، زن و شوهر ساعت هشت دعوایشان شده، ممکن است شش ماه دیگر نوبتشان شود. اگر نگویم شش سال دیگر! فایدهی داوری چیه؟ 1- سریع دادگاه تشکیل شود.
2- مجانی، دو داور فوقش خوب بخورند یک کیلو میوه میخورند. مجانی است. فوری، مجانی.
3- آبروریزی ندارد، کسی نمیفهمد. «حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ»، یعنی داور از فامیل مرد، داور از فامیل زن. فامیل آبروی فامیل را نمیبرد. غیر از زن و شوهر شوشتری است که نزد قاضیه بیرجندی میروند. زن و شوهر بیرجندی نزد قاضی مراغه میروند. همه میفهمند. پس 1- کسی نمیفهمد. 2- ارزان است. 3- زود دادگاه تشکیل میشود. 4- فامیل دلش میسوزد. چون دلش میسوزد، آن سوز دلش هم در حرفهایش اثر میگذارد.
من این را یکبار دیگر هم گفتم. تحقیقی کردند پزشکها که اگر کسی با اشتها غذا بخورد، شما نگاهش کنی، شما هم گرسنهات میشود. یعنی اگر کسی با اشتها غذا بخورد، نگاهش کنی، شما هم دهانت پر از آب میشود. اما یک کسی فیلم بازی میکند. شما نگاهش کنی گرسنهات نمیشود. آن سوز درونش در حرفش هم اثر دارد. این هم اثر، سرعت، یکی هم دقت.
فامیل اخلاق فامیل را میداند. میگوید: ببین، این را از بچگی میشناسم. این حساسیت دارد، روی یک کلمه حساس است. «یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُم» (بقره/146) فامیل، فامیل را میشناسد. قاضی مراغه که نمیداند زن و شوهر بیرجندی چه خصوصیات اخلاقی دارند. پس 1- سرعت، 2- دقت 3- بیخرج 4- بی آبروریزی 5- با سوز. آخر ما با داشتن قرآن چرا داگاه میرویم؟
مادر غذای لذیذ تهیه کند، بچه رستوران برود و غذای مسموم بخورد. حیف نیست؟ زبانی که میتوانی با خدا حرف بزنی، با غیر خدا حرف بزنی، حیف نیست. نمیخواهی پنج دقیقه با خدا صحبت کنی؟ حیفت نیست نماز نمیخوانی؟ در این همه رفیق نمیخواهی یکی از رفیقهایت یک اسلام شناس باشد. میانگین هرکسی بین پنجاه تا صد تا رفیق دارد. در این پنجاه، صد نفر یک اسلام شناس نباید رفیق تو باشد. دم بزنگاه یک تلفنش کنی، یک مشکلی از او بپرسی. شبهاتی که در ذهنت میکنند حل شود. حیف نیست…
«إِنْ یُریدا» اراده، یعنی قصد جدی، حالا یک جلسهای تشکیل میدهیم، شد شد، نشد نشد. میگوید: نه، قصد جدی کنید. به قصد جدی برو. «یُریدا إِصْلاحاً» یعنی چه؟ یعنی«حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ» نگوید، من میروم، به نفع «اهله» میکشم، «اهلها» بگوید: من هم به نفع خانم میروم. آنوقت میشود او میکشید و من میکشیدم.
الآن که در داگاه وکیل میگیریم، میگوییم: این چند میلیون، این مبلغ را بگیر، برو به نفع ما بکش. رقیب ما هم یک پول میدهد، وکیل میگیرد میگوید: تو هم برو به نفع من بکش. میشود او میکشید و من میکشیدم. اینجا وکیل اگر دین نداشته باشد، دین فروشی میکند. میگوید: مبلغی گرفتم بروم به نفع این کار کنم. هرچه بادا باد. وکیل وظیفهاش این است که «یُریدا اِصلاحاً» وظیفهاش اصلاح باشد. نگوید: من طرفدار مرد هستم. به نفع مرد! ا هم بگوید: من طرفدار زن هستم، به نفع زن!
یک خانمی نمایندهی مجلس شده بود، یکی از علما به او گفت: آمدی مجلس چه کنی؟ گفت: ما آمدیم از حقوق زنان دفاع کنیم. گفت: ببخشید، مگر ما آمدیم از حقوق مردان دفاع کنیم؟ اینجا مجلس شورای اسلامی است. زن هم باید در آن باشد. خیلی خوب زن باشد. برای اینکه یک سری از حرفها را زنها ممکن است تخصصشان بیشتر باشد. یک سری مسائل را زنها واردتر هستند. بگو: برای مسائلی میآییم که ما تخصصمان از شما مردها بیشتر است. او حرف زد، حرف درستی است. اما نگوید: میخواهیم دفاع کنیم. مگر اینجا جنگ است؟ مگر ما… تازه شما ده زن چطور حریف 270 مرد میشوید؟ کلمهی دفاع نگو. بگو در مجلس یک کمیسیونهایی هست، یک مسائلی است که زنها تخصصشان، حرفشان کارشناسانهتر است. این حرف منطقی است. برای کارشناسی، نه برای دفاع. کشتی که نیامدیم. «یُریدا اِصلاحاً»
بعد میگوید: اگر نیتت خوب باشد، «یُوَفِّقِ اللَّهُ» خیلی تا به حال این را از من پرسیدند. شاید صد بار، هزار بار نمیدانم. بسیار بسیار از ما پرسیدند که آقای قرائتی چه کنیم که خدا توفیقمان بدهد؟ قرآن میگوید: اگر میخواهی خدا توفیقت بدهد، نیتت را درست کن. «إِنْ یُریدا إِصْلاحاً یُوَفِّق» اگر نیتت اصلاح باشد، خدا جوش میدهد. بعد هم «یُوَفِّقِ اللَّه» خدا جوش میدهد. نگو: ریش سفیدی من، روانشناسی من، آیت اللهی من، من من نگو. خدا جوش داد. همه تأثیر حرفهایمان دست خداست.
خود بنده یکجایی یک حرفی زدم به قدری مردم گریه کردند، گفتم: عجب حرف مفیدی، چطور اشک ریختند! با آنکه من بلد نیستم روضه بخوانم. ولی چه حالی پیدا کردند. همین حرف را جای دیگر گفتم، دیدم میخندند. دیدم اِ… آقا، تو همان قرائتی هستی. همان لب، همان چانه، همان کلمات، خدا میخواهد بگوید: قرائتی دست تو نیست. «وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکى» (نجم/43) «هو» را گفته، نگفته «وَ أَنَّهُ أَضْحَکَ وَ أَبْکى»، «هو» یعنی خود خود خود خود خودش! یعنی تو کارهای نیستی. خدا جوش میدهد. وگرنه شخص پیغمبر، بودجهی کرهی زمین را هم خرج کند، نمیتواند آشتی دهد «ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِم» (انفال/63) اگر آشتی دادی، نگو: من آشتی دادم. بگو: خدا آشتی داد. «یُوَفِّقِ اللَّهُ» بگو خدا جوش داد، نگو من جوش دادم. خلاصهی بحث امشب این است که:
1- در خانهها، عروس و دامادها و زن و شوهرها! در خانهها از فتنهها نترسید. نه «لو» نه «اذا»، «اِن» اختلاف پیش میآید. 2- اختلاف پیش آمد، با تلخیها صبر کنید. «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرا» سختیها آسان میشود. سختی 12 بار در قرآن آمده و آسانی 36 بار. 3- اگر کادر به استخوان رسید، فامیلها بیایند آشتی کنند. از ختم انعام و نماز مستحب و روزه مستحب و زیارت عاشورا ثواب آشتی دادن بیشتر است. گاهی آشتی داد باید پول هم خرج کند. فامیلهای پولدار را بگوید، بگوید: شما هم یک خرده مایه بگذار و این فتنه را بخوابان. این کار، کار امام صادق است، شاگرد امام صادق حضرت امام بنیانگذار جمهوری اسلامی است. گاهی باید با پول حل کرد. به دادگاه بیرون مراجعه نکنید، کدخدا منشی باشد. فتنه را گسترش ندهید، از عروس به فامیل عروس، از داماد به فامیل داماد، خودتان درون گروهی حل کنید. زن یک داور، مرد هم یک داور، داورها هم هیأتی و گردانی نکنید. داور اگر نزدیک شد، ارزان میشود، سریع میشود. آبروریزی هم ندارد، زود هم جوش میآید. داور هم اگر موفق شد آشتی داد، نگوید: من! بگوید: خدا.
این بحث امشب، خدایا همهی اختلافات و شقاقها و همهی تلخیهای ما را تبدیل به شیرینی بفرما. چه خوب خانهی امام رضا و سر سفرهی قرآن. هرکدام مسافر هستید در شهرتان، به عالم شهر بگویید: به جای سخنرانی و خواب و شعر و قصه، قرآن و نهجالبلاغه را روی منبر بگوید. به امید اینکه ما یک تحول عظیمی در تبلیغات مسجدها راه بیاندازیم. مسجدها به جای خواب و شعر و قصه، قرآن و نهجالبلاغه مطرح شود. خواب و قصه هم کنارش، دو مثقال، سه مثقال، طوری نیست. اما نه اینکه خواب و قصهاش یک کیلو و حدیث و قرآنش یک سیر.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»