جایگاه امنیت در قرآن و روایات (2)
1- توجه اسلام به امنیت حیوانات
2- تأکید اسلام بر حمایت از مظلومان
3- همکاری مردم با دولت در حفظ امنیت
4- وظیفه مسلمانان در حفظ مراکز عبادی همه ادیان الهی
5- اولین برنامه پیامبران، رفع ظلم از مردم
6- حفظ امنیت در حریم خصوصی مردم
موضوع: جایگاه امنیت در قرآن و رایات (2)
تاریخ پخش: 09/03/87
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
یک جلسه راجع به امنیت صحبت کردیم. این جلسهی دوم است. در امان بودن، در امان بودن از وسوسه، در امان بودن از آدمهای هرزه، در امان بودن دین، در امان بودن آبرو، در امان بودن عفت، ناموس، مرز، هرچیزی که در معرض خطر است، امنیت آنچه در معرض خطر است. یک بحثی داشتیم حالا این بحث مطالب زیادیاش ماند. من در این جلسه ادامه میدهم. بحث دوم، ادامهی بحث امنیت. مطالبی که گفته شد، اول که امنیت برای انسان نیست. حیوانها هم دنبال امنیت میگردند. قرآن یک قصه دارد، میگوید که حضرت سلیمان با لشگرش عبور میکردند. یک مورچه به باقی مورچهها گفت: در لانههایتان بروید. سلیمان و لشگرش میآید همهی شما را پامال میکنند توجه هم ندارند. معلوم میشود آنها هم احساس ناامنی کردند. و معلوم میشود حتی حیوانها هم دنبال امنیت میگردند. و از خودشان دفاع میکنند.
یک لانهای سر درخت بود. پرندهها هستند که با چوب روی شاخهها لانه درست میکنند. خیلی هم خوب درست میکنند. گاهی باد درخت را میاندازد. اما لانه متلاشی نمیشود. پیداست که حالا… میگفت یک مار داشت از تنهی درخت بالا میرفت، سراغ آن بچههایی که در آن آشیانه است، میگفت: گفتیم بلند شویم مار را بکشیم. یک خرده هم از مار وحشت کردیم. ولی من دیدم که یک پرنده آمد و یک نگاهی کرد و رفت و برگشت. در یک لحظه! همینطور نگاه میکند. گفتیم: چرا حساسیت نشان نمیدهد؟ اخر این مار دارد سراغ لانه میرود. چرا این پرنده که دید حساسیت نشان نمیدهد؟ جیغی، سر و صدایی، میگفت: تا مار جلو رفت و دهانش را باز کرد، این پرنده یک چیزی در دهان مار انداخت، یک تیغی بود. این در دهان مار فرو رفت و مار برگشت. یعنی حالا با دمشان، با شاخشان، با چنگولهایشان، مسئلهی دفاع اگر انسان از خودش دفاع نکند، از حیوان کمتر است. چون حیوانها از خودشان دفاع میکنند. شما نگاه کن. حیوان دهانش را در آخور میکند، مقداری علف برمیدارد. اگر یک حیوان دیگر خواسته باشد بگیرد، این حیوانی که علف دهانش است لگد میزند او را کنار میکند. میگوید چه؟ میگوید به قول ما میگویند: «مَنْ حاز مَلَک» کسی که حیازت کند مالک میشود. یعنی این جایی که من تهیه کردم، من سرم را در آخور کردم. با زحمت من علف را برداشتم. به تو چه که میخواهی از من بگیری. این دفاع یک غیرت است. این غیرت به نحو غریزه در حیوانها هم هست. ما باید دفاع کنیم. اینطور نباشد که بگوییم که حتی یک زمانی که پیغمبر هنوز مبعوث نشده بود، چند جوان در مکه یک شرکتی زدند. گفتند: بیایید هرکس در مکه به او اذیت شد، به نفع مظلوم کمک کنیم. ظالم را سرکوب کنیم. آنها همه بت پرست بودند. پیغمبر با این بتپرستها هم… چه؟ شریک شد. یعنی شریک شد در دفاع از مظلوم! مسئلهی امنیت مسئلهی خیلی مهمی است. صبح مطالبی را گفتیم حالا باید این مطالب را الآن بگوییم. اول حرفی که زدیم بگوییم که امنیت در حیوانها هم هست. یعنی
1- توجه اسلام به امنیت حیوانات
امنیت حتی در حیوانات، شما حق نداری حیوان را روبروی حیوان سر ببری. اگر یک گوسفندی را میخواهید بکشید روبروی گوسفندی که نگاه میکند نکشید. اگر حیوان خواب است. حق نداری بروی بگیریش. چون حق خواب دارد. بیدار است برای ذبح بگیرش. اما اگر حیوان خواب است، بروی حیوان خواب را بگیری نامردی است. اگر میروی شیر بدوشی، در نهج البلاغه داریم. مقداری شیر باقی بگذار برای اینکه بچه حیوان اگر خواست شیر بخورد مادرش شیر داشته باشد. مقداری که حمل بار میکنی باید حساب کنی طاقت حیوان چقدر است؟ فوق طاقت به حیوان بار اضافه نکن. روی اسب و حیوان نشستی میخواهی اختلاط کنی. اینها که میگویم همه حدیث است. حق نداری حرف بزنی. بیا پایین حرفت را بزن و برای رفتن سوار شو. اما نشستم روی الاغ و دارم حرف میزنم. روی اسب نشستم و حرف میزنم. به شما اجازه نمیدهند این کار را بکنی. میروی شیر بدوشی. میگویند: ناخنت را کوتاه کن. یک وقت ناخنت بلند است، حیوان را اذیت نکند. حتی اگر یک حاجی زودتر از باقی حاجیها به مکه رسید، میگویند: در دادگستری امضایش را قبول نکنید. میگوییم: چرا؟ میگویند: این حاجی که زودتر مکه آمده است، معلوم میشود اسب و شترش را در راه دوانده است. و کسی که حتی در راه مکه اسبش را خسته کند. شترش را خسته کند. معلوم می شود سنگدل است. قساوت قلب دارد. و کسی که قساوت قلب دارد امضایش از اعتبار میافتد. دین ما یک چنین دینی است. حالا ما با این دین چقدر رابطه داریم. چقدر نزدیک هستیم. یا چقدر فاصله داریم. هرکسی خودش میداند. بد هم نیست که آدم یک نمره به خودش بدهد. مثلاً ما چقدر دین داریم؟ یک حدیث داریم هرکس میخواهد نرخ دینش را ببیند، ببیند کجا گناه میکند. اگر یک بستنی به او دادند از او امضا گرفتند، ایشان یک بستنی است. چون سر یک بستنی خلاف کرد. اگر یک سکه به او دادند و از او امضا گرفتند ایشان هم دینش سکه است. اگر یک ماشینش دادند از او گناه کشیدند، نرخ ایشان یک ماشین است. یک قطعه زمین به او دادند از او گناه کشیدند، هر کجا که پولت دادند، چیزی به تو دادند از تو بهره کشیدند، و شما را منحرف کردند، نرخ شما همان است. این هم حدیث قشنگی است. مقدار دین انسان آن مقداری است که آدم گول میخورد. حالا ما گاهی وقتها برای یک چیز جزئی راحت دروغ میگوییم. نه کسی باید دروغ نگوید. هرچه میخواهد باشد. من راستش را میگویم. هرچه میخواهد باشد.
2- تأکید اسلام بر حمایت از مظلومان
حالا…امنیت، مسئلهای که در امنیت جلسهی قبل نگفتم این است که میگوید اگر به یک کسی ظلم میشود. در یک جای دیگر وظیفهی شما این است که بروید از مظلوم دفاع کنید ولو در کشورتان نباشد. آن طرف کرهی زمین اگر مظلومی هست ما به هر نحوی که میتوانیم باید از مظلوم حمایت کنیم. کار به دینش هم نداشته باشیم. سفید است یا سیاه؟ عرب است یا عجم؟ آیهی قرآن است. «وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّه» چرا شما جهاد نمیکنید برای کسانی که «وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفین» (نساء/75) چرا دفاع نمیکنید برای مستضعفینی که آنها تحت ستم هستند. و ناله میزنند اصلاً کسی صدای ناله را بشنود، گوش ندهد، بیاعتنا باشد مسلمان نیست. «مَنْ سَمِعَ رَجُلًا یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ» (الکافی/ج2/ص164) چند جا میگویند: «لَیسَ مِنِّی» از ما نیست. «لَیسَ» «لَیسَ مِنِّی» «لَیسَ» یعنی نیست. «لَیسَ مِنِّی» بعضی جاها گفتند: از ما نیست. بعضی جاها داریم «لَیسَ مِنّا» از ما نیست. بعضی جاها میگوید: «لَیسَ مِنْ شِیعِتِنا» از شیعیان ما نیست. از ما نیست. از ما نیست. از ما نیست. چه کسانی؟ مثلاً کسی که کلاه برداری کند. زعفران را با گل سرخ قاطی کند. پرتقال سالم را روی جعبه بگذارد، زیر جعبه را پرتقال خراب بگذارد. برنج را قاطی کند. پرتقال را قاطی کند. چای را قاطی کند. پارچه را قاطی کند. دکانش را طوری دکور سازی کند که مشتری عیب این را نفهمد. امیرالمومنین در بازار میرفت. گفت: چرا جنست را سایه بردی؟ تا رفت حرف بزند، گفت: ببین جنست را سایه میفروشی که مردم عیب جنست را نفهمند. کسی کلاه بردار باشد. کلاه بردار، «لَیْسَ مِنَّا مَنْ غَشَّ مُسْلِماً» (الفقیه/ج3/ص273) روایاتی داریم «لَیْسَ مِنَّا» از ما نیست. «کذب» یک روایت داریم که «کذب» یعنی دروغ میگوید. «مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مِنْ شِیعَتِنَا» (وسائلالشیعه/ج27/ص117) دروغ میگوید آن کسی که فکر میکند شیعه است ولی یک چنین کاری میکند. روایات «لَیْسَ مِنَّا» زیاد است. آقایان طلبهها هرکس پای تلویزیون نشسته یا اساتید دانشگاه، دبیرها، افرادی که با عربی و کامپیوتر آشنا هستند، کلمهی «لیس منی» را از کامپیوتر بیاورند. آن زمانهایی که ما تفسیر نور، تفسیر نمونه، سر سفره قرآن بودیم، به مناسبت «لَیسَ مِنِّی» «لَیسَ مِن اَهلِک» نوح گفت: خدایا بچهام غرق میشود. گفت: بچهی تو نیست. بچهای که در خط صحیح نباشد، «لیس من اهلک» از بچه تو نیست. به مناسبت «لَیسَ مِن اَهلِک» در تفسیر نمونه، قبل از انقلاب بود، یک ده تا «لَیسَ مِنِّی» را من از روایات پیدا کردم. آن زمان کامپیوتر نبود و کامپیوتر هم نداشتیم. بلد هم نبودیم. ولی الآن دیگر راحت است. الآن شرایط رشد خیلی است ولی نمیدانم به اندازهی شرایط رشد، رشد هست. نمیدانم الان این را نمیتوانم قضاوت کنم.
یک عالمی در شوشتر به نام علامه تُستَری بود. زمان طاغوت شهید مطهری اهواز آمد و من خدمتش بودم میخواست شوشتر برود. گفتم: میخواهید شوشتر بروید چه کنید؟ گفت: دیدن علامه تستری میروم. گفتم: اینقدر مهم است که شما از تهران به شوشتر میروی؟ دیدم ایشان گفت: بله ایشان خیلی مهم است. ما از طریق مرحوم مطهری با ایشان آشنا شدیم و ما هم دو سه بار به شوشتر دیدنش رفتیم. کتابهایی نوشته که چند تا از کتابهایش هم کتاب سال شد. یک کتاب نوشته به نام «اوائل» یعنی اولها. مثلاً اول چیزی که، اول چیزی که، اول چیزی که، حالا نمیدانم چند هزار تا اول، اول کسی که، اول چیزی که، من این کتاب را گرفتم و خواندم گفتم: این همه اول از کجا پیدا شده است. الآن در سالن را ببندند، بگویند: هرکسی یک اول بگوید میگذاریم بیرون برود. وگرنه باید تا صبح بمانید. ما فوقش میتوانیم ده تا بیست تا اول بگوییم. بگوییم مثلاً اول خیابانی که آسفالت شد، اول کسی که مثلاً عطسه کرد. اول کسی که سرفه کرد. اول عمل جراحی که شد. اول نمیدانم کسی که ماشین خرید. ممکن است مثلاً بتوانیم 30 تا 40 تا همه هم با هم جمع شویم، شاید بتوانیم یک 30 تا اول بگوییم. آخر این همه اول را از کجا آورده است؟ من ماندم اینها از کجا آمده است؟ پهلوی یکی از علمای قم رفتم. گفتم: آقا این کتاب را چگونه میشود نوشت؟ چطوری میشود که آدم دو سه هزار تا اول پیدا کند؟ آن آیت الله به من گفت که ببین این از اول جوانیاش مثلاً 16، 17 سالگی که بوده مثلاً میخواسته یک کتاب اوائل بنویسد. این یک قوطی نوشته اول، «اولُ ما» «اولُ من» اول چیزی که، اول کسی که، این قوطی را پهلویش گذاشته است. در طول هشتاد سال مطالعه همینطور که مطالعه میکرده تا میرسیده به «اولُ مَن»، «اولُ ما» این را مینوشته و در قوطی میانداخته است. پیر که شده قوطی پر شده است. یعنی در یک ساعت، دو ساعت نمیشود این همه اول پیدا کرد. مثل آدمهایی هستند که مثلاً میخواهند تمبر جمع کنند. یک مرتبه نمیشود در چه میگویند؟ آلبوم… آهان نمیشود مثلاً 300 تمبر، این پیداست از اول جوانیاش میخواسته هرچه تمبر است، آنوقت به مرور زمان به هر تمبری خریده گرفته و این جمع شده است. این… بعضی کارها باید 50 سال دنبالش رفت، تا به یک جایی رسید. آقای قرائتی چه میخواهی بگویی؟ میخواهم بگویم: امروز که کامپیوتر آمده شما مینویسی «اولُ مَن» تا میگویی: «اولُ مَن» همه «اولُ مَن»ها میآید. یعنی چیزی را که 50 سال جان میکندند، یاد بگیرند حالا شما به فاصلهی دو دقیقه یاد میگیری. یعنی 50 سال دو دقیقه شده است. آنوقت آن آقا که با جان کندن کتاب نوشته، 40، 50 تا کتاب علمی نوشته است، ما پهلوی کامپیوتر از نظر علمی شکست میخوریم. یعنی وسیلهی تحقیق هست اما خود تحقیق نیست. وسیلهاش هست.
تلفن داریم که با هم ارتباط پیدا کنیم اما خودمان با هم قهر هستیم. همه یک موبایل در جیبشان است، قهر هم با هم هستند. یعنی ابزار ارتباط است اما خود ارتباط نیست. ماشین زیاد میشود اما نماز جمعه رو هم زیاد می شود؟ مثلاً اگر سالی یک میلیون ماشین تولید میشود، میشود بگوییم: سالی یک میلیون هم نماز جمعه را زیاد میشود؟ امکان رفت و آمد زیاد است. اما آن رفت و آمدها به کجا؟ برای چه؟ امکانات به شرطی نعمت است که آدم از آن استفاده کند. اگر امکانات بود استفاده نکرد، این خسارت است. «لیس منی» دکمهاش را بزنید پای کامپیوتر، حالا من میگویم: دکمه تعبیر خودم است. حالا جستجو کنید. «لیس منی» «لیس منا» من گاهی در تلویزیون میگویم: پیچ تلویزیون را باز میکردید. یک کسی گفت: حاج آقا، مگر تلویزیون شما پیچی است؟ گفتم: نه، گفت: شما میگویی: آقایانی که دیر آمدند پیچ تلویزیون، بابا تلویزیون پیچی نیست. گفتیم: حالا، شما خودتان میفهمید من چه میگویم؟ اجمالاً دانشجوها و طلبهها، من که قدرت ندارم. ولی دلم میخواهد یک قدرتی خدا به من بدهد، این تعطیلات تابستان را کم کنم. در هوای داغ نمیشود درس خواند. اما میشود «رِحْلَهَ الشِّتاءِ وَ الصَّیْف» (قریش/2) یعنی کوچ کردن زمستان و تابستان. بنده الان شصت و چند سالم است. از 15 سالگی که طلبه شدم یاد ندارم تابستانی تعطیل شده باشد. حوزه تعطیل بوده من تعطیل نبودم. اگر هوا داغ است زمانش را عوض کن. مثلاً ساعت 10 شب تا دو بعد از نصفه شب. خمیرگیرها مگر چه میکنند؟ مگر هرشب سحر خیز نیستند؟ مگر پلیسی که شیفت شب دارد، مگر پزشکهایی که شیفت شب دارند، مرزها… جمعی از بدنهی جامعهی ما شبکار هستند. یعنی شیفتشان شبها است. حالا محصل هم ساعت کارش را عوض کند. طلبه هم همینطور. قم داغ است. خوب تفرش که خنک است. آشتیان که خنک است. بندرعباس داغ است. همدان و ملایر که مناسب است. لا اقل آنها که زن و بچه ندارند میتوانند هر 40 تا با یک مربی بلند شوند به جایی بروند از تابستانشان، ساعتش را عوض کنند. مکانش را عوض کنند. ما همینطور روی میخ نشستیم و میگوییم: آخ! اِ… خوب بلند شو آنطرف بنشین. بله در خوزستان و و بندر عباس و قم کاشان و تهران و بسیاری از شهرها داغ است. ما یک خرده باید تغییر بدهیم. مسئلهی نوآوری هم که مقام معظم رهبری فرموده است. یکی از نواوریها این است که ببینیم چه کنیم که از چیز کم استفادهی زیاد بکنیم. از خدا یاد گیریم. من بارها این مثل را زدم. یک شکاف در صورت به نام لب گذاشته است. ببین چقدر از این کار میکشد؟ مکیدن سینهی مادر در کودکی، بزرگ میشویم حرف زدن، گرفتن اکسیژن، پس دادن کربن، فوت کردن، بوسیدن، یعنی همه از همین شکاف است. ما میتوانیم طراحیها یمان یک طوری شود که از یک سالن خیلی استفاده کنیم. صبح یک گروه استفاده کنند، عصر یک گروه دیگر. سالن را میشود طوری طراحی کرد که هم فیلم ببینند. هم نماز بخوانند. هم در آن میز پینگ پنگ بگذارند. از خدا یاد بگیریم. می شود زنها که هنر دارند از پوست پرتقال، از پوست پسته مربا درست میکنند. زنهایی که هنر ندارند بهترین برنج را به آنها میدهی کوفته میکنند. آدمهای هنرمند از تابستانشان، از زمستانشان، استفاده میکنند. به امام گفته بودند باید روزی سه تا 20 دقیقه راه بروید. امام راه میرفت، و ذکر هم میگفت. یعنی هم ورزش میکرد. هم ذکر میگفت. یکی در استخر بود به جای اینکه شنا برود، روی آب میخوابید راه میرفت. گفت: من وقتی میخوابم، دست و پا میزنم، دستهایم را از عقب میآورم، یک ذکر خدا هم میگویم. اما اینطوری که هستم نمیتوانم ذکر بگویم. یعنی از لحظهها استفاده میکند. این حدیث را از من شنیدید. سلمانی آمد ریشهای امیرالمومنین را، آرایشگاهی، پیرایشگاهی، دائم اسمها عوض میشود. آمد ریشهای امیرالمومنین را درست کند، لبها تکان میخورد. گفت: یا علی، لبت را نگه دار. فرمود: لبم را نگه دارم یک سبحان الله عقب میافتم. یعنی آدم باید از ثانیه عمرش استفاده کند.
ما آبمان هدر می رود. انرژیمان هدر میرود. جوانیمان هدر میرود. داروهایمان هدر میرود. لباسهایمان هدر میرود. هر خانهی فقیری یک ساک لباس زیادی دارد. یک خرده از فقیر بالاتر میآید، یک ساک، تا میرسد به اینکه یک کامیون لباس زیادی در خانه است. اینها که اشراف هستند، اگر این لباسهای زیادی بیرون بیاید، شاید مثلاً دو سه هزار، دو سه هزار قطار لباس زیاد باشد. کتابهای زیادی، داروی زیادی، کاغذ زیادی، چقدر مصرف کاغذ زیاد میشود. ما متأسفانه خیلی باورمان نیامده که اسراف گناه کبیره است. از بحثم پرت شدم.
اگر یک کسی در یک طرف دنیا، آن طرف دنیا مظلوم است، ما باید برای امنیتش دفاع کنیم. برای امنیت مالی قرآن یک آیه دارد، «رهن»، این کلمهی «رهن» در قرآن آمده است. «فَرِهانٌ مَقْبُوضَه» (بقره/283) «رهان» یعنی رهن. یک کسی وام میخواهد. نمیدانی معتبر است یا نه؟ میگوییم: خیلی خوب، قبالهی خانهات را رهن بده. برویم این زمین را به اسم من کن. یک مثلاً یک چیزی بیاور رهن، گرو بگذار به تو پول میدهم. این رهن یعنی چه؟ «فَرِهانٌ مَقْبُوضَه» مقبوض یعنی قبض کن. یعنی بگیر. یعنی اگر به کسی صد در صد ایمان نداری، به او رهن بگیر بعد به او وام بده که عقب او ندوی. برای امنیت مالی «فَرِهانٌ مَقْبُوضَه» داریم.
3- همکاری مردم با دولت در حفظ امنیت
خوب مسئلهی دیگر… برای امنیت باید همه کمک هم کنیم. ذوالقرنین یکی از اولیای خدا بود. سه سفر رفت. در یکی از سفرها مردم دورش ریختند. گفتند: یا ذالقرنین! اینجا یک گروه یأجوج و مأجوج هستند. جنایتکار هستند. گاهی به منطقهی ما حمله میکنند. هرچه داریم میدزدند و میخورند و میبرند. شما یک سدی بساز. دیواری که بین ما و آنها، آنها نتوانند به ما حمله کنند. فرمود: اگر امنیت میخواهید از شر یأجوج و مأجوج همه باید کمک کنید. «آتُونی» یعنی همهی شما بیاورید. «زُبَرَ الْحَدید» (کهف/96) هرچه خرده آهن است بیاورید، مس هم آب میکنیم. مس و آهن را در هم جوش میدهیم، آلیاژی، آلیاژ مرکب از آهن و سیم… آهن و مس، سدی میسازم که میخ در آن نرود. منتها به شرطی که «آتُونی زُبَرَ الْحَدید» «اعینونی» کمک من کنید. یعنی حتی اگر طرف ذوالقرنین است باید کمک کرد. یعنی دولت به تنهایی نمیتواند. تورم است. گرانی است. دائم نگویید: دولت حل کند. دولت ازدواج… بابا این دختر و پسر که دست دولت نیست. هرکسی دختر در خانهی خودش است. پسر هم در خانهی خودش است. خود شما میروی دختر و پسر بگیری خودتان مهر را بالا میبرید. اینجا هم دست دولت است. اینجا هم دست دولت است.
یکی از روستاهای کاشان، یک مدیری داشت خدا بیامرزدش. یک کلاسی داشت. ماشین هم در آن روستا نمیآمد. تا نزدیک روستا میآمد. رئیس آموزش و پرورش با اسب میآمد وارد روستا میشد. این مدیر نشسته بود و یک مش عباس خادمی هم بود سر کلاس چپق میکشید. چپق یک چیزی بود مثل پیپهای امروز. بچهها را هم ساکت میکرد. یک مرتبه رئیس آموزش و پرورش کاشان با اسب لب مدرسه پیاده شد. مدیر گفت: سلام علیکم! گفت: آقا چه شده؟ گفت: آمدم بازدید. سر زده بازدید آمدم. بازدید سرزدهای در قرآن هست. که سرزده بازدید کنید. یک آیه در قرآن برای مدیرها داریم که سرزده بازدید کنید. «أَلْفَیا سَیِّدَها لَدَى الْبابِ» (یوسف/25) یعنی وقتی زلیخا درها را بست و با یوسف میخواست خلوت کند و با هم باشند، یک مرتبه در باز شد، شوهر رسید. یعنی یک مرتبه شما کیف بچهات را بیرون بکش ببین چه cd در آن است. یک مرتبه سر زده در مدرسه برو ببین بچهات چه است؟ باید کنترل کنیم. جاسوسی درست نیست اما رها کردن هم درست نیست. اصلاً cd میگذارد. عکس مداح روی ان است پدر فکر میکند بچهام خیلی مذهبی است. شب تا صبح میرود مداحی میخواند کیف میکنیم. این سر پدرش کلاه میگذارد. عکس مداح میگذارد ولی در cd چیز دیگری است. پدر و مادرها را چطور خواب میکنند. بازرسی سر زده آیهی قرآن داریم. «أَلْفَیا سَیِّدَها لَدَى الْبابِ» ما خودمان هم از این چیزها را در جامعهمان میبینیم. رئیس آموزش و پرورش کاشان با ماشین نزدیک روستا آمد از آنجا با اسب سر کلاس آمد. مدیر تا دید مدیر آمده گفت: آقا برویم دفتر یک چای بخوریم. گفت: نه، همین الان مستقیم سر کلاس برویم. مدیر خودش برای من میگفت. میگفت: تا… خوب برق که نبود. یک لامپی بود، میگفت: تا مدیر وارد کلاس شد، گفت: چرا اینقدر در کلاس دود است. حالا دود چه بود؟ این چپقی که میکشید این پیپ امروزیها، مش عباس سر کلاس پیپ میکشید، بچهها را هم آرام میکرد. اتاق پر از دود شد. گفتم: آقای مدیر خدا میداند هیچ وقت اینجا دود نبوده، امشب تصادف شد. گفت: خوب حالا باشد تصادف شد. دست روی میز مالید. گفت: این میز چرا کثیف است؟ این چپق که میکشید خاکسترهایش را روی میز میگذاشت. گفت: این خاکسترها چیست؟ گفتم: آقای مدیر خدا میداند هرشب این میز تمیز بوده امشب تصادف شد. همینطور که ایستاده بودند، این چپق را مش عباس گیج شده بود، این چپق را درست خاموش نکرده بود و در پالتوی خود گذاشته بود. پالتوی مش عباش میسوخت، بوی پارچهای که آتش میگرفت میامد. رئیس آموزش و پرورش گفت: آقا بوی کهنه میآید. گفتیم: بچهها کسی کبریت روشن کرد؟ گفتند: نه! گفتیم: آقای رئیس خدا میداند هیچ شبی بوی کهنه نمیآمده است. امشب تصادف شده است. میگفتیم: خیلی امشب داریم خراب میکنیم. همهاش تصادف شد. به یکی از بچهها گفت: بلند شو ببینیم. تا بلند شد گفت: اِی خاک بر سر در کلاس دیگر بچهای از این بدتر نیست. به ضعیفترین بچه گفت: بلند شو. میگفت: تا رئیس رفت رویش را آن طرف کند، به بچه گفتم: تو بنشین تو بلند شو. بد نشست بچهای که خوب بود بلند شد. تا رئیس رویش را این طرف کرد، یک خرده نگاه کرد و گفت: من به شما گفتم: بلند شو. گفت: نه آقا! مدیر به او گفت: بنشین. به من گفت: بلند شو. رویش را برگرداند گفت: این هم تصادف شده؟ آهن گران است. زمین گران است. گچ گران است. سیمان گران است. اینجا مقصر دولت است. آنجا مقصر وکیل است. وزیر است. سفیر است. خوب! حالا هرچه میخواهید بگویید، بگویید. اگر اجازه دارید بگویید، بگویید. من نمیگویم: هرچه میخواهید بگویید، بگویید. اما حضرت عباسی این دختر که میگویی: اینقدر سکه این هم تقصیر دولت است؟ این که دیگر دست… این هم تصادف است؟ ما خودمان هم یک چیزمان میشود. آنجایی هم که دولت هیچ نقشی ندارد، خودمان حاضر نیستیم، اگر یک دامادی خوب بود، یک عروسی خوب بود، دیگر کار به ثروتش نداشته باشید. خودمان هم گیر هستیم. گیر در خودمان هم هست. همه تصادف نیست. همه تقصیر دولت نیست. من نمیگویم: کجا تقصیر دولت است. کجا تقصیر ملت است. ولی میخواهم بگویم: ذوالقرنین به قدری قوی بود، که خداوند او را از اولیای خودش تلقی میکند. رسماً خدا با ذوالقرنین صحبت میکند. «قُلْنا یا ذَا الْقَرْنَیْن» (کهف/86) مقامی داشت که خدا مستقیم به بعضیها خدا مستقیم حرف زده است. ولو پیغمبر نبوده است. مثل «یا مَرْیَمُ اقْنُتی» (آلعمران/43) مریم پیغمبر نبود. اما مقامی داشت. خدا با او مستقیم حرف میزد. ذوالقرنین را خدا مستقیم میگوید: یا ذالقرنین! و در آن زمان چند هزار سال پیش میدانست قویترین آلیاژ برای سد ذوب کردن مس و آهن است. اما گفت: اگر امنیت میخواهید «آتُونی زُبَرَ الْحَدید» باید «اعینونی» باید همه کمک کنید. در امنیت باید همه کمک کنیم. نباید بگوییم: کوچه ما که نیست. به ما ربطی ندارد. اگر یک کسی زباله در جوی میریزد، همه بگوییم: نکن. یک ماشین خلاف میرود همه برایش بوق بزنند. یعنی ایجاد امنیت مربوط به همه است. باید کمک هم کنیم. خوب!
4- وظیفه مسلمانان در حفظ مراکز عبادی همه ادیان الهی
حتی برای مسیحیها و یهودیها قرآن میگوید: اگر یک گروه قوی خواست امنیت را به هم بزند، مسلمانها بلند شوید بروید جهاد کنید. دفاع کنید برای اینکه آنها، اگر این کار را نکنید «لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ» «صَوامِعُ» جمع صومعه، صومعه دیری است که راهبهای مسیحی در آن عبادت میکنند. «و بِیَع» بیع جایی است که یهودیها در آن عبادت میکنند. «لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَع» یعنی گاهی مسلمان باید خون بدهد که امنیت یهودیها و مسیحیها را تأمین کند. خیلی مهم است. توجه دارید چه میگویم؟ تکرار میکنم ببینید حرف چقدر بالا است؟
بسم الله الرحمن الرحیم. امنیت به قدری مهم است که در این قرآن شریف خداوند به مومنین میگوید: ای مومنین، ای مسلمانان، بلند شوید قیام کنید، جلوی آدمهای یاغی را بگیرید، تا یهودیها هم بتوانند در مرکز عبادت به راحتی عبادت کنند. اگر بلند نشوید «لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَوات» یعنی مراکز عبادت اقلیتهای مذهبی هم خراب میشود. یعنی حتی شما باید برای اقلیتهای مذهبی هم امنیت ایجاد کنید. ولو به قیمتی که خون بدهید. امنیت مسئلهی مهمی است. حالا یک سری مسئله هست.
5- اولین برنامه پیامبران، رفع ظلم از مردم
اولین پیام موسی این بود که به فرعون گفت: «فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنی إِسْرائیلَ وَ لا تُعَذِّبْهُم» (طه/47) ای فرعون! بنی اسرائیل را آزاد کن. تو حق نداری «لا تُعَذِّبْهُم» حق نداری اینها را عذاب کنی. یعنی انبیا فقط برای شک سه و چهار نماز نیستند. اینکه میگویند: دین از سیاست جداست. اینها نمیدانم مخشان را چه خورده است؟ اصلاً سیاست جز دین است. اولین اقدام، «اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ» برای اینکه نماز نمیخواند. نه! «إِنَّهُ طَغى» (طه/24) طغیان میکند. زور میگوید. یعنی اولین فرمانی که خدا به پیغمبر داد، که برو سراغ چه کسی؟ گفت: سراغ فرعون برو. «إِنَّهُ طَغى» طغیان است. بعد هم بگو: «أَرْسِلْ مَعَنا» بنی اسرائیلی که اسیر کردی آزاد کن. «لا تُعَذِّبْهُم» حق نداری اینها را عذاب کنی.
امان، در امان بودن از امراض مسری؛ بعضی از امراض را داریم «فِرَّ مِنَ الفلان (الْمَجْذُومِ) فِرَارَکَ مِنَ الْأَسَدِ» (الفقیه/ج3/ص556) از این میکروب فرار کن، همینطور که از شیر فرار میکنی. ما برای امنیت خیلی برنامه داریم. خیلی برنامه داریم. دنیای حقوق و حقوق دانان بشر نتوانستند امنیت برقرار کنند. الآن بیشترین حقی که روی کرهی زمین از بین میرود میدانی چیست؟ حق غیبت است. راحت ترین گناهی که انسان در خانه میکند با یک نفر، با یک بچه، با یک بزرگ، اصلاً گروه و پول و زحمت هم نمیخواهد. پادگان و شمشیر و اسلحه هم نمیخواهد. همینطور نشستیم غیبت میکنیم. بیشترین حقی که روی کرهی زمین از بین میرود حق آبرو است که با غیبت آبرو میریزند و دنیای حقوق، تمام حقوق، اینها که میگویم پرسیدم. پرسیدم از کسانی که دکترای حقوق غرب هستند. اصلاً دکترای حقوق غرب، شرقش و غربش به ذهنش نیامده که یکی از حقوق مردم حق آبرو است و غیبت آبرو را میریزد. و دنیای حقوق برای از بین بردن غیبت قانونی هنوز وضع نکرده است. البته برای تهمت وضع کرده است. میگویند: اعادهی حیثیت! اگر کسی به کسی تهمت بزند او را میگیرند که چرا تو نسبت نا حق دادی؟ باید اعادهی حیثیت کند. برای تهمت قانون دارد اما برای غیبت قانون ندارد. یعنی ما اسلاممان خیلی پیشرفتهتر از دکترای حقوق هست. ما در هرجا… حالا من یادداشت کردم. یک مقدار هم نوشتم انشالله بعداً چاپ میکنم. مواردی که حقوق میلیاردی از بین میرود و دکترای حقوق شرق و غرب همه با هم خواب هستند. همه با هم خواب هستند. اصلاً توجهی نیست. ولی اسلام توجه کرده است.
6- حفظ امنیت در حریم خصوصی مردم
مسئلهی امنیت، امنیت آبرو، امنیت ناموس، امنیت مسکن، اگر در خانهی من باز است. شما وقتی می روی حق نداری نگاهش کنی. آقا در خانه باز است. در خانه باز باشد. مگر شما حق داری در خانهای که باز است را نگاه کنی؟ انسان در مسکنش باید امنیت باشد. حالا مثلاً فرض کنید خانه تنگ است در را باز کرده یک خرده هوا از بیرون بیاید. آنوقت هرکس میآید باید نگاهش کند؟ من ممکن است به دلیلی در خانه را باز بگذارم. میترسم، میخواهم در خانه باز باشد که اینها که میآیند بروند ترس من برطرف شود. میخواهم ببینم که چه کسی میآید و چه کسی میرود. یا مثلاً حالا به هر دلیلی، در خانهی من باز است ولی شما حق نداری نگاه کنی. ما همینطور راحت نگاهمان را در خانهها میاندازیم و نگاه میکنیم. گاهی هم میایستیم که تخم مرغ را آب پز میکند یا نیمرو میکند؟ یعنی خاله وارسی هم میکنیم. نگاه کردن، امنیت در مسکن، اصلاً اگر من در خانه هستم شما در را زدی گفتم آقا برگردید آمادگی نیست. قرآن آیه دارد. میگوید: اگر گفتند: برگرد نباید بگویی: اَه… این همه راه آمدیم در زدیم باز نکرد. بسمه تعالی مسکن است. در خانه هم حق امنیت دارم.شما حق ندارید در خانه را بزنید. هرکس در خانه خوابیده میگویند: حاج آقا شما دو شاخ تلفن را می کشی؟ گفتم: من که نمیکشم. اما اگر هم بکشم حق دارم. من وقتی در خانه رفتم، مسکن از سکینه، سکینه یعنی آرامش، در مسکن آمدم یعنی میخواهم آرامش پیدا کنم. دو دقیقه هم که میخواهم با زن و بچهام حرف بزنم 30 تا تلفن، خوب این که نمیشود. انسان در خانه حق دارد تلفن را بکشد. انسان حق دارد اگر در را زدند بگوید: آقا آمادگی ندارم. هرکسی در مسکنش آرامش دارد. در خانه حق دارد در را باز بگذارد. ببندد. هر کسی حق دارد. شما بچهات را حق نداری رو به روی همسایه خراب کنی. گاهی مادرها هستند به دخترشان روبه روی همسایه نیش میزنند. این دختر را میبینی جان من را درآورد. این پسر را میبینی نمیدانی پسر بدی است. این پسر رو به روی مهمان سرخ میشود. سبز میشود. دختر سرخ میشود. سبز میشود. میبیند پدر و مادرش رو به روی مهمان دور دارد. دور دستش آمده هی نیش میزنند. شما حق داری بچهات را تربیت کنی اما حق نداری آبروی بچهات را جلوی مهمان بریزی. بچه هم آبرو دارد. بچهی دو ساله را اگر در مسجد بلند کنی رئیس جمهور هم جای او نماز بخواند، نماز رئیس جمهور باطل است. مگر میشود بچه را بلند کرد جای او نشست؟ ولو حالا آقای رئیس جمهور باشد. یا آیت الله باشد. حق مسکن، حق نشستن و حق و حق و حق… امنیت شغلی، خیلی بحث امنیت خیلی است. من اگر بگویم شاید ده جلسه باید صحبت کنم.
خدایا تو خودت میدانی که چقدر حق را از بین بردیم. گذشتهی ما را ببخش. در آینده دستمان را بگیر. که حق کسی را از بین نبریم. به دل آنها که به آنها ظلم کردهایم القا کن که ما را ببخشند. تو خودت هم ما را ببخش. امام زین العابدین در دعای ابوحمزه ثمالی می گوید: «مِنْ أَیْدِی الْخُصَمَاءِ غَداً مَنْ یُخَلِّصُنِی» روز قیامت آنهایی که به آنها ظلم شده است اگر دور من بیایند چه کسی میخواهد مرا از دست مردم خلاص کند؟ آب آلوده را خانهی همسایه ریختیم. برفمان را آنجا ریختیم. ماشینمان را آنجا پارک کردیم. سگمان را رها کردیم. بچه ی مردم درجا زد. الاغ را رها کردیم. یک نفر را ترساند ضرر زد. بزغالههایمان را در زمین مردم چراندیم. امام سجاد میگوید: اگر روز قیامت آنهایی که به آنها ظلم شده است دور من جمع شوند چه کسی میتواند من را نجات بده.حواسمان را جمع کنیم.