توقعات بجا و نابجا (1)
1- توقعات مخالفان از پیامبر اسلام
2- تغییر ناپذیری سنتهای الهی
3-توقعات نابجا در زندگی اجتماعی
4- شیوه برخورد با رفتارهای ناشایست جاهلان
5- دانستیها در حد نیاز و ضرورت
6- تکلیف الهی به میزان توان مردم
7- وظایف ما در برابر قرآن کریم
موضوع: توقعات بجا و نابجا(1)
تاریخ پخش: 14/09/87
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بحث ما در این برنامه ادامهی بحث قبل است، بحث توقعات! ولی چون در آستانهی شهادت امام باقر(ع) هستیم، یک چند جملهای راجع به امام باقر(ع) صحبت داشته باشیم، درباره امام باقر(ع) باید این را در جریان باشیم که مادر امام باقر از فرزندان امام حسن مجتبی است، خود امام باقر هم که نوهی امام حسین است. یعنی پدر حسینی است، مادر حسنی است. از امام باقر به بعد همه دیگر دو شرفه میشوند، و دربارهی مادرش داریم که امام فرمود این مادر «لَمْ یُدْرَکْ فِی آلِ الْحَسَنِ مِثْلُهَا» (بحارالانوار/ج46/ص215) در دودمان امام حسن مجتبی، بینظیر است. امام باقر در کربلا بچهی چهار ساله بود و پیغمبر به جابر گفت نوهی من را تو خواهی دید، پیغمبر فرمود بعد از من علی، امام حسن، امام حسین، امام سجاد، امام باقر! تو اینقدر عمر میکنی که امام باقر یعنی نسل پنجم من را هم میبینی! سلام من را به او برسان! چنان احترام میکرد این پیرمرد صحابی، که گفتند: شما پیرمرد هستی و این بچه است، فرمود: خدا به این بچه چیزی داده است که به ما نداده است.
ایشان مشغول کشاورزی بود، یک کسی گفت میروم و نصیحتش میکنم، گفت: اگر الان عزرائیل بیاید و جان تو را بگیرد زشت نیست که امام باقر دارد دنبال نان و آب میدود؟ گفت: در بهترین حالات است. کسب مال حلال برای خرجی زن و بچه از بهترین عبادتها است، من افتخار میکنم، جسارت به او میکردند و عوض باقر کلمهی دیگری میگفتند، میفرمود اینطور نیست، من باقر هستم نه آن کلمهای که تو گفتی، گفتند مادرت آشپز است، فرمود آشپزی هنر است. مگر زشت است که من آشپز باشم. من افتخار میکنم که مادرم آشپز است. یعنی ببینید برخوردهای امامها… آنوقت مؤسس حوزهی علمیه شد که بعد پسرش امام صادق هم حوزه را ادامه داد، ما بیشتر روایاتمان یا قال الباقر، یا قال الصادق است. بنیانگذار این مکتب، این امام عزیز بود. قبر مطهرش در مدینه است، خداوندا، با معرفت زیارت این ائمه را نصیب همهی ما بفرما!
موضوعی که میخواهم صحبت کنم بحث توقعات است. توقعات یک بلایی است که به جان همه افتاده است، البته همه… حالا یک الا میگویم. معمولاً هر کسی گرفتار یک سری توقعات است، و آن توقعات او را میسوزاند. آن وقت چقدر عمر را از بین میبرد. مثلاً حالا شش تا بشقاب گلهایش باید یک جور باشد، یکی از این بشقابها میشکند، این میگوید: نه! این گل ششم هم باید مثل آن پنج تای دیگر باشد. یک بشقاب را بر میدارد و در مرتب در بازار تاب میخورد. مثلاً میبینی این چهار ساعت از عمرش را میدهد که گل بشقاب ششم مثل گل بشقاب پنجم باشد. یعنی عمرها، فکرها، چقدر غیبتها و چقدر و چقدر… حالا این توقعات دامنه دارد، از خدا چه توقعی داریم، از پیغمبر چه توقعی داریم.
1- توقعات مخالفان از پیامبر اسلام
در سورهی اسراء چند تا آیه هست که میگفتند: «… لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى…» این آیات را بشنوید، من جمله، جمله معنا میکنم، به پیغمبر میگفتند ما ایمان نمیآوریم مگر اینکه یک چشمه آب برای ما در بیاوری، بشنوید! (قاری) «وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً» (اسراء/90) توقعات نابجا از پیغمبر! از پیغمبر چه توقعاتی داشتند؟
1- میگفتند: اگر میخواهی ما به تو ایمان بیاوریم، یک چشمه برای ما جاری کن! چشمه در بیاور ما ایمان میآوریم.
2- «أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّهٌ مِّن نخَِّیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَرَ خِلَالَهَا تَفْجِیرًا» (اسراء/91) توقعشان از پیغمبر این بود که اگر میخواهی ما به تو ایمان بیاوریم، «جَنَّهٌ» یعنی باغ! «نخَِّیلٍ» را شما معنا کنید، نخل! چه درختی است؟ خرما! «عِنَب» یعنی انگور! یعنی اگر یک باغ خرما و انگور داشتی ما به تو ایمان میآوریم، آخر نبوت چه کار دارد به باغ انگور! توقعات نابجا! دیگر چه؟
3- (قاری) «أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاءَ کَمَا زَعَمْتَ عَلَیْنَا کِسَفًا أَوْ تَأْتىَِ بِاللَّهِ وَ الْمَلَئکَهِ قَبِیلاً» (اسراء/92) «تُسْقِطَ السَّمَاءَ»! «سَّمَاءَ» یعنی؟ آسمان! «تُسْقِطَ» ساقط کنی. آسمان را بینداز پایین! «تَأْتىِ َ بِاللَّهِ» خدا را بردار و پهلوی ما بیاور! فرشتهها را پهلوی ما احضار کن! بابا خدا که جسم نیست. اگر خدا جسم باشد خوب نیاز به مکان دارد، اگر نیاز به مکان داشت پس باید مکان قبل از خدا باشد، چون تا مکان نباشد خدا در آن قرار نمیگیرد، اگر خدا جسم باشد پس مکان میخواهد، مکان داشته باشد پس باید مکان قبل از خدا باشد، پس باید مخلوق قبل از خالق باشد. این چه حرفی است که شما میزنید؟ «أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِّن زُخْرُفٍ» این قطعات لب تیزش را! (قاری) «أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِّن زُخْرُفٍ» «بَیْتٌ» یعنی چه؟ خانه! یا باشد برای تو خانهای از طلا! تو اگر پیغمبر هستی، یک خانهی طلایی میخواهیم. اصلاً بهانه میگرفتند. بهانه از پیغمبر! یا مثلاً میگفتند: «ائْتِ بِقُرْآنٍ» (قاری) «قالَ الَّذینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ» (یونس/15) یک قرآن دیگر بیاور! آخر کدام بیمار به دکتر میگوید آقا یک نسخهی دیگر بپیچ؟ پلیس میگوید از این طرف برو، نه آقا من از این طرف میروم، یک پلیس دیگر بیاید و بگوید تو از این طرف برو! بهانه میگرفتند.
یا مثلاً میگفتند: «فَأْتُوا بِآبائِنا» (دخان/36) پدر و پدربزرگ من را زندهاش کن! توقعاتی داشتند. به حضرت موسی گفتند تو که پیغمبر هستی، ما وضعمان خوب نشد، جمهوری اسلامی هم که شد باز هم تخم مرغ گران شد، قبلاً یک مشکل داشتیم، حالا هم که جمهوری اسلامی شده است، یک مشکل دیگر داریم، «أُوذینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا» (اعراف/129) (قاری) «قالُوا أُوذینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا»؛ «أُوذینا» یعنی اذیت شدیم، قبل از آنکه بیایی یک مشکل داشتیم، «وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا» بعد از آنی هم که آمدی، «بَعْدِ ما جِئْتَنا» بعد از آن هم که آمدی، باز مشکل داریم. فکر میکردند که مثلاً حضرت موسی که آمد، دیگر باید هیچ مشکلی نداشته باشند. خود پیغمبر که بود، مگر مشکلی نبود؟ مگر پیغمبر و اصلاً خود ائمه ما مگر مشکل نداشتند؟ این توقعی که مثلاً فرض کنیم که…
2- تغییر ناپذیری سنتهای الهی
مثل اینکه شما بگویی آقا! دبستان بودیم، تابستان گرم بود. حالا هم دانشگاه آمدهایم، تابستان گرم است. سنتهای الهی که با این کارها عوض نمیشود. یک سری سنتها و یک سری قانونهاست… اینکه بگوییم آقا! زمان طاغوت آب جوش بخار داشت حالا هم در جمهوری اسلامی آب جوش بخار دارد، یک سری کارهاست که…
«نابرده رنج گنج میسر نمیشود *** مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد»
اینکه بگویی حالا که جمهوری اسلامی است، پس من را کول کنند و بالا ببرند، نه! چه جمهوری اسلامی و چه… باید درس بخوانی تا باسواد بشوی! یک توقعاتی از پیغمبر داشتند، این نمونهی توقعات بود.
توقعات از مسئولین! من یک چیزی به شما بگویم، یک وقت به دادستان جمهوری اسلامی، تلفنی صحبت کردم و گفتم: مگر شما دادستان کل کشور نیستید؟ گفت: چرا! گفتم پس حل کن! گفت: نمیتوانم! بعد یاد این افتادم که آن کسی که هم حکومت دارد و هم قدرت، فقط خداست، «تَبارَکَ الَّذی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ» بخوانید. (قاری) «تَبارَکَ الَّذی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ» (ملک/1) ببینید این آیهی قرآن است، «بِیَدِهِ الْمُلْکُ» ید یعنی چه؟ دست! به دست خداست حکومت! حکومت دست خداست! «وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ» یعنی بر هر کاری هم قادر است. در جمهوری اسلامی، گاهی رئیس جمهور «بِیَدِهِ الْمُلْکُ» است، یعنی حکومت را در دست دارد، «وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ» نیست.
یکبار اشکال یکی از مسئولین را به امام گفتم! امام فرمود من قویتر هستم یا این مسئول؟ گفتند: آقا شما امام هستی! گفت: من امام هستم، در حسینهی جماران صحبت میکنم، یکی وسط حرفم بیخودی میگوید: تکبیر! و حال اینکه آن قسمت از حرف من نیاز به تکبیر نداشت! حالا من هم امام هستم و نشستهام و نمیدانم با این چه کنم، اینطور نیست که حالا امام هستم، حتی جلوی یک الله اکبر را… خدا که نیستیم ما! به هر حال… حضرت امیر فرمود نماز تراویح نخوانید، نماز جماعت برای نماز واجب است. نماز عید را مستحب را هم میشود جماعت خواند، ولی نماز تروایح را پیغمبر نگفته است. اما حریف نشد! حدود سی مورد، ثبت شده است که حضرت امیر حتی آن زمانی که حکومت در دستش بود، موفق نشد. در زمین دنبال فرشته نگردید. این از سخنان خدا رحمت کند شهید مظلوم دکتر بهشتی است. میگفت در زمین به دنبال فرشته نگردید. گاهی وقتها یک کسی با یک روحانی بد است، میگوییم: چرا؟ میگوید: این بداخلاق است. میگوییم: گناه کرده است؟ میگوید: نه! گناه نکرده است. ولی رفتم سوال کردم بد اخلاقی کرد. من دیگر مسجد نمیروم. بابا این معصوم که نیست. اگر گناه کبیره کرد شما پشت سر او نماز نخوان. اما حالا گفته: آقا حوصلهام نمیرسد. آقا وقت ندارم. یک بد اخلاقی کرده است. بد اخلاقی نباید بکند. اما بد اخلاقی گناه کبیره نیست.یک بار دیگر میگویم. شهید مظلوم فرمود: در زمین دنبال فرشته… یک حدیث بخوانم. حدیث داریم اگر دنبال یک رفیقی میگردی که هیچ عیب نداشته باشد تا آخر عمرت رفیق پیدا نمیکنی. با همینها که هست باید ساخت. بالاخره باید ساخت. هر عروسی ممکن است یک مشکلی داشته باشد. هر دامادی ممکن است یک مشکلی داشته باشد. دیگر وقتی یک کمالاتی دارد آن ریزهایش را حل کنید. بلال چقدر کمال دارد؟ شکنجه شد. مسلمان، فداکار، مخلص، اما سیاهپوست، ولی ایشان یک مشکل داشت. نمیتوانست «شین» را بگوید. البته «اشهد ان لا اله الا الله» را میگفت: «اسهد ان لا اله الا الله» گفتند: یا رسول الله! ین «شین» را «سین» میگوید. فرمود: بلال اینقدر خوبی دارد، که حالا شما سر «سین و شین» آن گیر نده!
3-توقعات نابجا در زندگی اجتماعی
توقع از مردم؛ چرا من را تحویل نگرفتند؟ چرا خادم نیامد اتاق ما را جارو کند؟ بابا آخر این سطل زباله را خودت بیرون بگذار. نخیر! ما دانشجو هستیم باید بیایند ملحفهی ما را هم بشویند. چرا من را تحویل نگرفتند؟ چرا من را به حساب… حالا اگر تحویلت نگرفتند، قرآن میگوید: اگر تحویلت نگرفتند چه کن؟ یک آیه داریم اگر رفتی در خانه را زدی، صاحب خانه هم بود، گفت: آقا الآن آمادگی پذیرایی ندارم. «وَ إِنْ قیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا» بخوانید. (قاری) «وَ إِنْ قیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا» اگردر خانه گفتند «ارْجِعُوا» یعنی برگرد. مراجعت کن، برگرد. الان وقت و آمادگی پذیرایی نداریم. «وَ إِنْ قیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا» بگرد. چرا پشت در خانه دری وری میگویی؟ آقا من در خانه آزادی مسکن دارم، من آمدهام خانه! حاج آقا شنیدهام شما دو شاخ تلفنت را میکشی؟ بسمه تعالی! حق دارم بکشم یا نه؟ من آمدهام بخوابم. به من میگوید آقا یک استخاره کن. میگویم آقاجان برو مسجد محله، پشت سر آقا نماز بخوان، پهلوی آقا هم استخاره کن. توقع دارند بنده بیست و چهار ساعت برایشان استخاره کنم. خوب این توقع بیخودی است. بعد هم میگوید آقای قرائتی تو چرا بداخلاق هستی؟ من نباید بداخلاق باشم، ولی مردم هم نباید توقع داشته باشند که من، سه شیفته مجانی در اختیارشان باشم.
4- شیوه برخورد با رفتارهای ناشایست جاهلان
مثلاً میگوید که به من بدی کرد. بیحساب به من جسارت کرد. قرآن میگوید: به تو جسارت کرد، «ادْفَعْ بِالَّتی» (قاری) «ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ» (مؤمنون/96) به تو بدی کرد؟ تو به او خوبی کن! «ادْفَعْ» یعنی دفع کن، «بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ» فحشت داد بگو سلام علیکم! «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» (قاری) «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» (فرقان/63) یک جاهلی به شما گفت آقای قرائتی مثلاً یک چیزی گفت. سلام علیکم و رد شو! آخر به ما گفتهاند قورتش بده! «وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظ» (آلعمران/134) قورتش بده! نه! من میخواهم حالش را بگیرم. حالا یک بوق زده است، جلوی شما نباید سبقت میگرفته، سبقت گرفته است، نه! این از من سبقت گرفت؟ اینقدر ویراژ میرود که… خودش هم عصبانی میشود. یک کسی که میخواهد جلوی یک نفر ویراژ برود، خودش هم پشت فرمان خودکشی میکند. حالا ول کن، نه من باید حالش را بگیرم. آن یکی گفت من هم باید یکی بگویم. خودتی، ننهات است، جدت است، آبادت است… بابا ولش کن. حتی مجرمی را آوردند شلاقش بزنند، مثلاً باید چند تا شلاق بزنند، حضرت فرمود شلاق را به او بزن! این فرد سه تا اضافه زد، حضرت فرمود چند تا زدی؟ گفت: اینقدر! گفت: سه تا اضافه زدی، شلاق را به من بده و طرف را خواباند، همان کسی که شلاق میزد، به او گفت: خودت بخواب! آن سه تایی که اضافه زده بود را به او زد! سراغ من را نگرفته است. به من تلفن نکرده است. خوب تو سراغش را بگیر! «صِل من قَطَعَکْ» اسلام میگوید هر کس که با تو قطع رابطه کرد، تو با او… به امامان ما جسارت میکردند، حرف زشت میزدند، همین امام باقر(علیهالسلام) خیلی حرف زشتی به او زدند، گفتند: «انتَ بَقَر» به جای باقر گفتند بقر! فرمود: نه من باقر هستم. تحمل باید داشته باشیم! توقع نداشته باشیم که همه به ما سلام بکنند. حتی ما طلبهها! کنار خیابان میایستیم، حتی ممکن است یک کسی جسارت هم به ما بکند، خوب وقتی به من جسارت کردند، مثلاً ایشان به من جسارت کرد، خوب ده نفر هم به من سلام کردند! چراجسارتها در ذهنت اذیتت میکند، اما سلامها چه؟ خوب سلامها را… ده نفر به تو سلام کردند، یک نفر هم یک چیزی جسارت کرد، اینها را قاطی هم کن. به پیغمبر میگفتند: «إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ» (حجر/6) «إِنَّ» یعنی قطعاً لام «لَمَجْنُونٌ» هم یعنی قطعاً، جملهی اسمیه هم یعنی قطعاً! «إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ» یعنی قطعاً! قطعاً! قطعاً! دیوانهای! کسی ممکن است به ما بگوید: دیوانه! اما دیگر نمیگوید: قطعاً! قطعاً! قطعاً! به پیغمبر با سه تا قطعاً میگفتند. به هر حال توقع نداشته باشیم که همه دوستمان داشته باشند. خدا در قرآن خیلی آیه دارد، میفرماید: «وَ إِنْ تَوَلَّوْا» تو بگو! اما توقع نداشته باش که همه هم گوش کنند. «وَ إِنْ تَوَلَّوْا» این جمله در قرآن زیاد است. یعنی پیغمبر تو حرفت را بزن، اما توقع نداشته باش که همهی مردم گوش بدهند! مردم گاهی وقتها رو به آدم میکنند، گاهی وقتها پشت به ما میکنند، بهار دارد، تابستان دارد، زمستان دارد. من را عصبانی کرد، قرآن میفرماید: عصبانی شدی؟ «وَ إِذا ما غَضِبُوا» (قاری) «وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ» (شوری/37) «غَضِبُوا» یعنی غضب کردی؟ «یَغْفِرُونَ» ببخش!
5- دانستیها در حد نیاز و ضرورت
آقا من سؤال کردم، جواب به من نداد. مجلهاش را رفتم بخوانم، از جلوی من برداشت. بولتن محرمانه بود، رفتم ببینم مثلاً گفت نه شما این را مطالعه نکن! خوب حالا مگر قرآن گفته است که من همهی اطلاعات را باید به شما بدهم؟ «لا تَسْئَلُوا» بشنوید آیه را! «عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ» (قاری) «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ» (مائده/101) خیلی خبرها را ندانیم بهتر است. حالا مثلاً وزیر بازرگانی یا وزیر کشاورزی یا یکی از این وزیرهایی که مسئول گندم هستند، بیاید و بگوید: مردم! من میخواهم شفافسازی کنم! تا سه روز دیگر بیشتر در سیلوها گندم نیست. خوب همین الان در دکان نانوایی چاقوکشی میشود. چرا به مردم میگویی که گندم هست یا نیست؟ گندم نیست، سریع از یک جایی بخر و جای آن بگذار! یعنی یک سری چیزها را اگر بگوییم، فتنه میشود. اصلاً اگر خدا به ما بگوید شما بیست و دو روز دیگر میمیری! همین من الان و از حالا سکته میکنم! خیلی چیزها ندانستنش بهتر است. «… لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ …» توقع داریم همه چیزی را بدانیم. چرا از ما پنهان کردند؟ آقای قرائتی خبر داری یا نه؟ مینشینیم و اخبار را گوش میدهیم، خوب این اخبار چه فایدهای داشت؟ اگر راست باشد، حواست را پرت میکند، بله وزیر اطلاعات باید بداند، رهبری باید بداند، رئیس جمهور باید بداند، اما بنده حالا مثلاً در سنندج قرض آکسار کم آمد، خوب حالا به من چه؟ به وزیر بهداری بگویید حل کند. اینقدر اطلاعاتی است که ما نه میتوانیم، حل کنیم و فقط وقتمان را میگیریم، پر میکنیم کلهمان را از چیزهایی که… سیصد و پنجاه تا اعوذ در کامپیوتر است، یکی از آنها این است: «اَعوذُ بِکَ مِنْ علمٍ لا یَنفَعْ» پناه میبرم از اطلاعاتی که خاصیت ندارد. نشسته است و جدول روزنامه حل میکند، خیابانه دو حرفی قدیمی تهران! گوشت کیلویی چندهزار تومان بخور… خیابانه دو حرفی… آهان خیابان ری! خوب حالا چه مشکلی حل شد؟ بلد بودی کجا را گرفتی؟ بلد نبودی کجا خراب میشد؟ آخر مگر عمر من را گربه آورده است؟ شما یک نوار کاست میخری، هر صدایی را روی آن ضبط نمیکنی! چرا عمرت را صرف هر اطلاعاتی میکنی؟ نه! هر چه را آدم بداند، خوب است! بهتر از این است که نداند! نهخیر! چه کسی گفته است؟ بنده میروم مکه، الان خیلیها را مکه رفتهاند، یا حج و یا عمره! هنوز نمیدانم که رکن یمانی کجاست و رکن شمالی کجاست؟ بابا طواف کن! مینشینیم و میگوییم: این پایه را چه کسی ساخته و اینجا را زمان عبدالعزیز ساختهاند، این را زمان عبدالــ چی ساختند، بابا چه کار به تاریخ و جغرافیاش داری؟ یک سری اطلاعات را بدانیم، چه میشود؟ گوسفند برای عید قربان خریده بود. رفت بکشد، دید چشم گوسفنده کور است. آمد و به چوبدار گفت: آقا! این گوسفندی که به من فروختی کور بود! گفت: مگر میخواستی برای تو قرآن بخواند؟ چاق بود، بکش و بخور! گوشتش را هم به هر کسی میخواهی، بده! چه کار داری؟ آمده بود در مدینه و مسجدالنبی میگفت: دو هزار و هفتصد و سی و دو پایه دارد. گفتم: بابا پیغمبر را ول کردهای و پایه میشمری؟ خیلی عمرمان را صرف چیزهای بیخود میکنیم.
6- تکلیف الهی به میزان توان مردم
این توقعاتی که از مردم داریم… حالا! خدا گاهی وقتها میگوید: من توقع داشتم، ولی حالا شما چون ضعیف هستید، من توقعم را پایین میآورم. یک آیه داریم که خدا میگوید من دست از توقعم کشیدم! خدا مثلاً میخواست، ماه رمضان نه شب و نه روز، شبانه روز در این سی روز، زن و شوهر به هم دست درازی نکنند. بعضیها خوب نمیتوانستند و دستهگل آب میدادند. خدا میگوید: خوب پس معلوم میشود نمیتوانید. حالا که نمیتوانیم «عَلِمَ أَنَّ فیکُمْ ضَعْفا» آیه را بخوانید، یعنی خدا هم کوتاه آمد. «الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فیکُمْ ضَعْفا» (انعام/66) خدا میداند شما ضعیف هستید. نمیتوانید خودتان را نگه دارید. «خَفَّفَ اللَّهُ» پس فقط روزها به خانمتان دست درازی نکنید. یعنی گاهی وقتها… قرآن میگوید: نماز میخوانید اول «قِیاماً» حالا نمیتوانید؟ « قِیاماً» « قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِم» (آلعمران/191) یک مقداری خلاصه باید، «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً» بخوانید (قاری) «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» (بقره /286) دو آیه داریم، یکی روی بورس است. یکی فراموش شده است. آن آیهای که روی بورس است، آخر قرآن هم شانس دارد. بعضی از آیات را همهی مردم به آن عمل میکنند. مثل آیهی «کلوا» بخورید. تنها آیهای است که همهی مردم به آن عمل میکنند. یک آیه را فقط امام خمینی به آن عمل کرد و تک و تای آدمها! مثل «لا َ یَخْشَوْنَ أَحَدا» (احزاب/39) از احدی نمیترسیدند. خوب ما که میترسیم. یک چاقو کش تهران بود، میگفت: همهی چاقوکشهای تهران از من میترسند. بعد میگفت: من از زنم میترسم. بعد گفت: زن من از سوسک میترسد! (خنده حضار) آن «لا یَخْشَوْنَ أَحَدا» برای این است. بعضی از آیات اصلاً نمیدانم روی کرهی زمین دو تا هست عمل کنند. مثل «یَبیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً» (فرقان/64) در حال سجده، شب تا صبح سجده میکنند. نمیدانم ما تا به حال وجود خارجیاش را ندیدیم. آیات قرآن! یک آیهای که در بورس است این است. «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً» یکبار دیگر آیه را بخوانید. (قاری) «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» (بقره /286) یعنی خدا احدی را مگر به مقدار توانش تکلیف نمیکند. یک آیهای که در بورس است. خیلی از ایرانیها این آیه را حفظ هستند. آن آیهای که خیلی از ایرانیها بلد نیستند، این آیه است. میگوید: «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ» مثل این است. «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها» (طلاق/7) این هم یک آیه! «إِلاَّ وُسْعَها» یعنی چقدر توان داری؟ «إِلاَّ ما آتاها» یعنی چقدر پول داری؟
یک فرد کارگری بود که کشاورزی کرده بود. کارگری کرده بود. چند دانه خرما پهلوی پیعغمبر آورد و گفت: این را برای جبهه کمک کن. پولدارها قهقه خندیدند. نیم کیلو خرما آورده است به جنگ کمک کند! به او متلک گفتند. قرآن فرمود: چرا مسخرهاش کردید؟ «لا یَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُم» (قاری) « وَ الَّذینَ لا یَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُم» (توبه/79) این جُهدش همین است. «جُهد» یعنی جهاد. جهادیعنی؟ «جَهد» یعنی چه؟ این تلاشش همین است. بنابراین خدا میگوید: تو که نمیتوانی… اول خدا در قرآن گفته است حق مطلب را انجام بده. بعد برای اینکه یک عده نمیتوانند، یک مرتبه توقعش را پایین آورده است. اول گفته: حق! «وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِه» (حج/78) «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِه» (آل عمران/102) «یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِه» (بقره/121) «حَقَّ جِهادِه» آیهی قرآن است. حق تقوی، حق جهاد، حق تلاوت، اما از آنطرف که میداند که حق را نمیتواند گفته: خیلی خوب یک بازار نرخ این است. یک بازار نرخ آزاد است. تعاونی حساب میکنم. تعاونیاش میگوید: «مَا اسْتَطَعْتُم» «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُم» (تغابن/16) «وَ أَعِدُّوا لَهُم مَا اسْتَطَعْتُم» (انفال/60) آهان! «مَا اسْتَطَعْتُم» «مَا اسْتَطَعْتُم» یا «ما تَیَسَّر» پس ببینید خدا میگوید: مریض هستی! نشسته بخوان! نمیتوانی بنشینی؟ خوابیده بخوان. ندارد! همین چند دانه خرما را به جبهه از او بپذیر. آقا حمد و سورهاش را نمیتواند بخواند. اگر نمیتواند بخواند، دقت کرد و زحمت هم کشید، زبانش نمیگردد بگوید: «ایاک نعبد» میگوید: «ایاک نحبد» میگوییم: بگو «نعبد» میگوید: «نحبد» وقتی نمیتواند باید توقعمان را کم کنیم.
جوان است. جوان یک احساساتی دارد. پدرها و پسرها، پدر و مادرها نباید به جوانشان بگویند: بگذار این فیلم آقای قرائتی را ببینیم. میگوید: بابا من نمیخواهم قرائتی را ببینم. میخواهم ورزش ببینم. اما حضرت عباسی حالا خبرها چیزی نبود. این کانال حرف من تمام میشود برو ورزش ببین. گاهی وقتها مثلاً پدر توقع دارد که… دست بچهاش را میگیرد، دعای کمیل میرود. دعای کمیل دو ساعت طول میکشد این بچه جانش درمیآید. با بچهات که دعای کمیل رفتی یک ساعت دعای کمیل برو. حدیث داریم تا سه سال به بچه چیزی یاد نده!
7- وظایف ما در برابر قرآن کریم
این که حفظ قرآن قبل از مدرسه، این برای غیر تیز هوشها فشار است. عبادت نیست. خیلیها بچههایشان را قبل از مدرسه میگویند: برو حفظ قرآن کن! سنگین است! من به طلبهها هم میگویم: اگر تیزهوش نیستید قرآن را حفظ نکنید.
ما راجع به قرآن 5 دستور داریم:
1- «فَاقْرَؤُا» (مزمل/20) در قرائت 2- «رَتِّلِ الْقُرْآن» (مزمل/4) ترتیل 3- تدبر 4- عمل 5- ابلاغ
تلاوت، تدبر، تلاوت، ترتیل، تدبر، عمل، ابلاغ به دیگران، حفظ قرآن اگر البته یک توفیقی است کسی قرآن را حفظ میکند. اما اگر به کسی فشار میآید، این فشار را، خدا یک چنین توقعی ندارد.
یک کسی دست بچه اش را گرفته بود، طواف میکرد. بچه هم خیس عرق شده بود. در ذهنم هست که امام فرمود: بابا! چقدر بچه را اذیت میکنی؟ این پدر لخت میشود سینه میزند میخواهد بچه هم دو ساعت سینه بزند. بابا! این را رها کن. به بچه بگو: السلام علیک یا ابا عبدالله! بسش است. آسپرین بچهها با آسپرین بزرگها فرق میکند. هم کوچکتر است. هم رنگش صورتی است. هم مزهاش شکلاتی است. اولین کلام پیغمبر «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا» (بحارالانوار/ج18/ص202) بس است. مسئلهای که خمس بدهید میدانید چه وقت نازل شد؟ 15 سال بعد از نبوت! یعنی پیغمبر 40 سالگی به پیغمبری رسید، 55 سالگی گفت: خمس بدهید. 55 سالگی گفت: سال دوم هجری، 15 بعثت، دوم هجرت! قانون روزه، قانون جهاد که باید جان داد. قانون خمس و زکات که باید پول داد، کارهای سخت را بعد از 15 سال گفت. شما از ساعت اول میگویی: ببین! میخواهی مثلاً نماز شب یاد بدهی، بگو: ببین، نماز شب 11 رکعت است، شبها هم که طولانی است. اگر تا 11:15 بیدار بودی، 11:15 دیگر تقریباً نصف شب شرعی است. شما اگر وضو گرفتی میتوانی 11 رکعت نماز بخوانی، بدون «قل هو الله» هم میشود خواند. 11 حمد بدون «قل هو الله» ده دقیقه میشود. نماز شب ده دقیقهای! حالا سیصد تا «العفو» و چهل تا مومن، مرتب مستحب در مستحب میگوید: اوه…! پوستین قوچان شد من نمیتوانم! تعاونی حساب کن که مشتری شوم. توقعمان را در عبادت، توقعمان را در…
عروس است دلش میخواهد آرایش کند. مادربزرگ یک کلمات زشتی میگوید. بابا خوب این عروس است. تو مادر بزرگی! این میخواهد این مثل او باشد. این پیرزنها هم گاهی کلمات زشتی میگویند. چرا؟ او عروس است. امام باقر (ع) در یک اتاق شیک نشسته بود، یک نفر آمد و امام باقر دید این تحمل ندارد. فرمود: شما فردا هم تشریف بیاورید. رفت و فردا او را در یک اتاق حصیری برد. گفت: آقا اتاق دیروز چه بود؟ گفت: خانم من مهریهاش را میخواسته است. به من گفته است: مهر من را بده. مهر خانم را دادهام، رفته اتاقش را لوکس کرده است. من دیروز در اتاق خانمم بودم. تو آمدی دائم چنین کردی گفتم: این اتاق خود من است. امام صادق پیراهنی پوشیده بود رنگش صورتی بود. یک کسی گفت: آقا شما امام صادق هستی. زشت است. پیراهن صورتی پوشیدی؟ این برای سوپر دو لوکسها است. فرمود: من تازه داماد شدم. خانم من این پیراهن را دوست دارد. اصلاً گاهی وقتها اگر یک آخوندی با خانمش برود بستنی بخورد میگوییم: آقا میشود پشت سر این نماز خواند؟ من دیدم این با خانمش بستنی میخورد. (خنده حضار) توقع داریم. من از تک تک شما، دانه دانه متشکرم.
1- کدام یک از صحابه پیامبر، امام باقر علیهالسلام را زیارت کرد؟
1) سلمان فارسی
2 ) جابر بن عبدالله انصاری
3) ابوذر غفاری
2- بر اساس آیه 91 سوره اسراء، کافران از پیامبر چه توقعی داشتند؟
1) علم و دانش ویژه
2) قدرت و حکومت
3) باغ و ثروت
3- شیوه مؤمنان در برابر رفتار ناشایست جاهلان، چگونه است؟
1) گذشت و اغماض
2) قهر و طرد
3) مهر و جذب
4- سنّت خداوند در مورد تکلیف بندگان چگونه است؟
1) آزادی در انتخاب تکلیف
2) تکلیف به میزان توان
3) تکلیف تا پای جان
5- بر اساس آیه 15 سوره یونس، مشرکان برای ایمان آوردن چه بهانهای را مطرح میکردند؟
1) زنده شدن پدران
2) تبدیل و تعویض قرآن
3) نزول فرشتگان