تفسیر سوره قصص -7
الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی
سورهی قصص را تفسیر میکردیم به آیهی 18 رسیدیم آقایانی که و خواهرهایی که در ماجرا نبودند در یک دقیقه من ماجرا را بگویم چون هی باید برای اینکه وصل بشویم به اصل منبع قصه را بگویم که بند بشویم. موسی وارد شهرش شد به طور ناشناس یعنی به طوری که مردم بیخبر بودند «دخل المدینه علی حین غفله من اهلها» یک مرد مصلحی بود، افراد مصلح گاهی باید با لباس مبدل، به طور ناشناس بدون برنامهی قبلی سر زده بیایند موسی سرزده وارد منطقهای شد دید یکی از طرفداران خودش، یکی از طرفداران موسی توی خیابان با هم درگیر شدند یارش گفت کمک، کمک آن هم یک مشتی بلند کرد که کمک کند از یارش مشت را زد طرفِ فرعونی با اون شخص قبطی و آن هم مرد این یک پروندهای شد برایش که عجب حالا هنوز اصلاحات بزرگی و دراز مدتی در پیش است بناست ما رژیم فرعون را زیرورو کنیم اهداف بلند مدتی داریم این دسته گلی که امروز آب دادیم اون اهداف را از بین خواهد برد ما بنا بود که ماشین را بگیریم صفر صدها کیلومتری برویم روز اول ماشین را زدیم توی همان کوچه، خلاصه زخمیاش کردیم این دیگر سوییچ ماشین دست ما مشکل بیاید. حالا، گفت خدایا به هر حال این کار شد البته کشتن یک نفر این کشتن گناه نبود چون قصد کشتن نداشت شما اگر داری راه میروی پایت را گذاشتی روی آیهی قرآن ولی ندانستی که این آیهی قرآن است گناه نیست توهین برای این است که آدم بداند موسی نمیخواست آنرا بکشدش یک، از همه گذشته طرف کافر بود سوم اینکه یک کافری بود که میخواست یک مؤمنی را بکشد «یقتلان» یک کافر و یک مسلمان با هم درگیر شدند به قصد قتل همدیگر را میزدند حالا ایشان آمد کمک مؤمن آن هم کشته شد هم طرف کافر بود هم ایشان قصد کشتن نداشت این پرونده چیز شد لکهدار شد گفت خدایا یک جوری کن این از ذهنها برود «فاصبح فیالمدینه خائفا یترقب» آیهی 18 سورهی قصص تا اینجا رسیدیم.
موضوع بحث: ادامهی تفسیر سوره قصص آیهی 18، «فاصبح فیالمدینه خائفاً یترقب فاذاالذی استضره بالا مس یستصرخه قال له موسی انک لغوی» با «غ» ببین خوب حضرت موسی با لباس ناشناس در حالی که مثلاً مردم در جهان نبودند آمد و دید دو نفر درگیرند زد به حمایت مؤمن آن کافر را کشت دغدغه دانست که عجب این را که من کشتم کشته از فرعونها بود همه فرعونیها عصبانی یک نفر از اینها با مشت من از بین رفته اینها حالا میخواهند انتقام بکشند «فاصبح فیالمدینه» یعنی در شهر صبح کرد موسی در حالی که «خائفا» خوف داشت اینجا یک نکته بگویم…
ترس خوب و ترس بد
ترس دو جور است یک ترس بد داریم یک ترس خوب داریم ترسی که از جبن است و بددلی است و ضعف است بد است اما یکوقت آدم نگران است که اهدافش پیاده نشود میگوید من با این کار دیگر به آن هدفها نمیرسم این مثل اینکه میگوید این الان با این سوء سابقهای که پیدا کردم آن هدفها «خائفا» خوف داشت که به هدفش نرسد موسی در مدینه خوف داشت «یترقب» منتظر حوادث بود که بالاخره فرعونیان در مقابل مرگ این قبطی مرگ این فرعونی چه عکسالعملی نشان خواهند داد امام حسین هم (علیهالسلام) وقتی میخواستند در مدینه ازش بیعت بگیرند این آیه را خواند «فاصبح من مدینه خائفاً فخرج منها خائفاً یترقب»، «خائفاً یترقب» توی کلمهی امام حسین (علیه السلام) یعنی بالاخره معاویه مرده یزید به حکومت رسیده حالا نمایندهی یزید هم میخواهد از من بیعت بگیرد منم که با یزید بیعت کن نیستم چه حادثهای سر من خواهد آمد این «خائفاً یترقب» یعنی خوف دارد و منتظر حوادث است این را امام حسین (علیه السلام) هم خواندند این آیه را از این معلوم میشود که آیههای قرآن فقط در مورد خاص نیت در هر موردی میشود آیه را به کار برد «خائفاً یترقب» مال ماجرای موسی است ولی امام حسین (علیه السلام) هم این آیه را برای خودش خواندند این که بگوییم آیههای قرآن فقط برای همان مورد است این کار غلط است ما امامان عزیزمان روایات زیادی داریم حالا اگر خدا توفیق بدهد بخشیاش را یک بار جمع میکنم میگویم که مثلاً به یک مناسبتی آیهای خوانده این آیهای که خوانده این عرض کنم به حضور شما میخواهد بگوید آیه مال آنجاست ولی الان هم شاهد دارد چون حدیث داریم.
قرآن، مثل خورشید جریان دارد
قرآن مثل خورشید است یعنی «یجری مجری الشمس» حدیث داریم مثل خورشید است یعنی مال یک زمان نیست و داریم هم در روایات که اینطور نیست که برای زمانی باشد دو نه زمان یعنی قرآن برای همهی زمانها است ظرف بستنی نیست که یکبار مصرف باشد آیه مال موسی (علیه السلام) است ولی امام حسین (علیه السلام) هم الان شما هم اگر در یک جایی گیر کنید میتوانید این آیه را بخوانید دلهره دارم که چی میشود بله خدا هر کاری میکند دلهره ندارد «والشمس وضحها والقمر اذاتلها» و آخرش میفرماید «ولایخاف عقبها»، «لایخاف عقبها» یعنی خدا از عقب کار نمیترسد هر کاری بخواهد انجام میدهد از عقبش هم وحشتی ندارد ولی بنده این طور نیستم بنده اگر یک جملهای بگویم نگرانم که عقبهی حرف من چی میشود، همانطور که توی مدینه با دغدغه و دلهره فکر میکرد که چی میشود دید عجب دو مرتبه دیروزی با امروزی با یک کس دیگر دعوایش است آخه بعضیها ناآرامند هر روزی با یک کسی… دید اِ دارد باز دعوایش میکند «فاذا الذی» یک مرتبه دید «استنصره بالامس» کسی که دیروز گفت کمک کمک امروز هم میگوید موسی کمک کمک گفت: اِ تو هر روزی میخواهی با یک کسی دعوا کنی «انک لغوی مبین» تو آدم منحرفی هستی درست است تو شیعهی من هستی حزب من هستی ولی معنای این که تو حزب من هستی این نیست که من از تو انتقاد نکنم جزء باند ما هستی شیعه و مؤمنی، اما خیلی کارت غلط است توی هر شهری هر روزی داری دست به یک آشوبی میزنی خوب، آیهی بعد «فلما ان اراد ان یبطش» باز موسی مشتش را بلند کرد حمایت کند تا مشتش را بلند کرد طرف گفت تو دیروز هم یکی را کشتی امروز هم میخواهی من را بکشی موسی دستش را پیش گرفت دید قصه خیلی دارد تاریخی میشود «فلما ان اراد ان یبطش» همین که موسی خواست با کسی که دشمن هر دو بود درگیر بشود و مشتش را بلند کرد «اراد ان یبطش» دستش را بلند کرد که «بطش» یعنی ختم همراه با شدت و قدرت غیض کرد که مشتش را بلند کرد که بزند گفت که «یموسی اتریدان تقتلنی» میخواهی من را هم بکشی «کما قتلت نفساً بالامس» دیروز یکیاش را کشتی امروز هم دومیاش «ان ترید الا ان تکون جبار» تو فقط «جبار»ی تو ستمگری، «و ما ترید ان تکون من المصلحین» دروغ میگویی که من مصلحام تو جباری میخواهی روزی یک نفر را بکشی حالا جالب این است که فرعونی که چند هزار نوزاد را کشت یک نفر بهش نگفت بگید جبار موسی که یک مشت زده به یک کافر بهش میگویند جبار، یادم نمیرود، یادم نمیرود که یک بسیجی یک برخوردی کرده بود با یک نفر چقدر روزنامهها نوشتند خشونت، ولی آمریکا افغانستان را بمباران کرد یکی از روزنامهها یک کلمهی خشنونت ننوشت نامردی تا کجا یک کشور بمباران شد یک کلمهی خشنونت به آمریکا نگفت از آن روزنامهها یک بسیجی یک کار کرد حالا خلاف ما هم فرض میکنیم خلاف فرض هم میکنیم خشنونت یک خشونت را به روزنامهها کشاندند خشونت آمریکا را به افغانستان خفه شدند فرعون چند هزار نوزاد بیگناه را کشت به فرعون نگفتند جبار اما موسی یک مشت دیروز زده امروز بهش میگویند جبار خیلی قرآن زنده است یعنی هر روز نونو است گفت میخواهی بکشی تو هدفت اصلاح نیست «وما ترید ان تکون من المصلحین» تو نمیخواهی مصلح باشد.
معنای جبّار در مورد خداوند و انسان
«الا ان تکون جبار» تو فقط جبار هستی ضمناً جبار کیه؟ ما فکر میکنیم جبار و ستمگر فقط، آخه جبار هم دو تا معنا دارد هم به معنای ستمگر است هم به معنای جبران کننده «واهل الجور والجبروت» اسم خدا هم جبار است جبار یعنی قهار یعنی قدرتمند یعنی جبران کننده یک معنای منفی هم که دارد که معنای ستمگر است آنوقت پسر و دختری هم که توی خانه پدر و مادرشان را اذیت کنند اینها هم جبار است چون قرآن دربارهی حضرت یحیی است عیسی میفرماید که «وبراً بوالدتی» یا «بوالدی» من میخواهم به پدر و مادرم خدمت کنم و نمیخواهم «ولم یجعلنی جباراً شقیا» میخواهم به پدر و مادرم خدمت کنم نمیخواهم جبار باشم از این معنا از این کلمه از این آیه معلوم میشود کسی که نسبت به پدر و مادرش بیوفا باشد آن هم میشود بهش گفت جبار آخه ما فکر میکنیم جبار یعنی آخه ما مثلاً میگوییم که خیلی کارها خصلتاً آمریکایی است ولو کلمهی آمریکایی به کار نبریم مثلاً آمریکا مردم را استثمار میکند منافع دنیا را به نفع خودش میخواهد جذب کند حالا اگر شما هم اگه منافع خانه را خواستی به نفع خودت جذب کنی پاشو، برو آنرا بگیر به خواهرت میگویی لباسهای من را بشوید مادر این کار را بکن اگر تو هم توی خانه امر و نهی کردی از زور و قلدریات استفاده کردی همه را استثمار خودت کردی تو هم یک آمریکا کوچولو هستی آمریکای درونی آمریکای خانوادهگی جبار کسی است که توی خانه نسبت به پدر و مادرش برخورد بد داشته باشد و دل آنها را برنجاند حالا…
انتقاد پیشوا از پیروان
انتقاد از دوستان اینجا موسی از دوستانش انتقاد کرد گفت «انک لغوی مبین» تو منحرفی که هر روز توی کوچه با کسی دعوایت میشود ما فکر نباید بکنیم که حالا که ایشان حزب اللهی است بگوییم هر روزی دعوا کند نه آقا کارت غلط بود بسمه تعالی کارت غلط است آقا حزب اللهی است خوب باشه ناراحت میشه بچهها خودیاند خودی باشند این برخوردها غلط است حضرت موسی به خودی انتقاد کرد گفت: «انک لغوی مبین» «لام نی» یعنی حتما غوی با «غین»، «انک لغوی» این خیلی هم کلمهی تند است کلمه «ان» یعنی حتما کلمهی اَ یعنی حتما حملبری اسمی یعنی حتما باز «مبین» یعنی خیلی رسوا، آشکار توی این کلمه «انک لغوی مبین» در فارسی اینطور باید ترجمه میشود حتما، حتما حتما یک حتماً مال «انّ»«انک» یک حتماً مال حملبری اسمیه یک حتما مال «لغوی» لام مفتوحه معنایش حتماً است «انک لغوی مبین» حتما حتما حتما کار تو غلط است تو حزباللهی هستی آنها هم کافر اما روزی یک درگیری توی خیابان درست نیست ما اهداف بلند مدتی داریم تو مشتمان را باز میکنی انتقاد از خودیها، در همه جا موعظه کارساز نیست گاهی هم زور لازم است من یک بار دیگر هم گفتم اجازه بدهید بگویم آقا زور خوب است ظلم بد است زور خوب است ظلم بد است منتهی در تاریخ هر کس زور داشته معمولاً ظلم کرده است این است که با هم قفل شده است کلافه شده به هم بتون آرمه شده زور خوب است ظلم بد است امیرالمؤمنین زور داشت اما ظلم نکرد در تاریخ هر کس زور دارد حالا… ما قدر اسلاممان را باید داشته باشیم اسلام میگوید زور داشته باشید «واعدوالهم مااستطعتم من قوه» هرچی میتوانید در مقابل دشمن آماده باید باشید حتی فرمود ریشهایتان را توی جبهه رنگ بزنید که کفار نگویند مسلمانها ریش سفیدند و پیرند یعنی با رنگ مو هم، حتی فرمود توی جبهه یک دیگه آش هم میخواهید درست کنید ده تا دیگ بار بگذارید یک دیگش آش باشد نه تاش هم آب خالی پر از آب کنید همه زیر دیگها را روشن کنید که دیدبان دشمن که نگاه میکند توی تاریکی نگوید که اینها جمعیتشان کم است یک دیگ بار گذاشتند اون فکر کند جمعیت شما زیاد است حالا نمیداند 9 تایش آب خالی است یکیاش آب گوشت است یعنی باید آرایش نظامیتان جوری باشد که دشمن از دیگ خالی شما هم حساب کند در شعارها یک شعارهایی که میدهید باید جدی شعار بدهید امیرالمؤمنین فرمود «واللّه لاقتلن المعاویه» بخدا معاویه را میکشم بعد یواش گفت انشاء اللّه، انشاء اللّه را یواش گفت و آمد گفت یا علی چرا انشاءاللّه را یواش گفتی گفت شاید نکشتم گفت پس چرا همچین سفت میگویی میکشم گفت من به عنوان رهبر باید سفت حرف بزنم اما شاید هم رضای خدا ارادهی خدا چیز دیگری بود بنابراین من از موضع رهبری سفت میگویم میکشم ولی از آنجا که ارادهی خدا را نمیدانم میگویم انشاءاللّه بعضیها میگویند این بچه شر است اتفاقاً بچهی شر حدیث داریم بچههایی که شرند بزرگ بشوند خوب میشوند.
وارستگی، نه وارفتگی
حضرت موسی دیروز یک مشت زد امروز هم میگوید: «ان اراد ان یبطش» باز مشتش را بلند کرد طرف گفت اوه دیروز هم یک نفر را کشتی مشتش را پایین آورد پیداست حضرت موسی هم زور داشت هم اراده داشت یعنی وارستگی غیر وارفتگی است ما میگوییم آقا بچهی خوبی است همانطور آرام صبح قلقلکش میدهی غروب میخندد (خندهی حضار) خوب این که خوب نیست که، بعضیها خوب است وارفتهاند وارفتگی ارزش نیست وارستگی ارزش است در زندگی حضرت امام از نوجوانیهایش چیزهایی نوشتند، چیزهایی نوشتند که چی بوده ایشان، بیست و دو سالش بود حضرت امام آمد قم از خمین، یک آدم 75 ساله بود این آقای 75 ساله مهمترین شخصیت مملکتی در آن زمان بود. رقم یک چرندی گفت تا چرند گفت او 75 سالش بود مهمترین شخصیت مملکتی در آن زمان، حاج آقا روحاللّه یعنی حضرت امام (رضوان اللّه تعالی علیه) 22 سالش از خمین آمده بود آیت اللّه بهاءالدّینی میگفت چنان زد توی گوش این پیرمرد این 22 ساله زد توی گوش این پیرمرد که عینکش چهار قطعه شد بعد وقتی 12 بهمن آمد توی بهشت زهرا به شاپور بختیار و حکومت بختیار گفت من توی دهن این دولت میزنم اون کسی که میگوید من توی دهن این دولت میزنم باید رگ زدنش را در 22 سالگی… جوانهایی که پای تلویزیون نشستهاید اگر بیرگ هستید بزرگ هم بشوید میشوید بیرگ، اگر رگ دارید باید حالا رگ داشته باشید، البته این را هم به شما بگویم نگویید آقای قرائتی تو مردم را میگویی حالا اگر یک پیرمرد محترمی 75 ساله ما بزنیم توی گوشش ببیند دو رقم متلک داریم بعضی متلکها جاهل است آدم حرامزادهای هم نیست شیطان هم نیست توطئهگر هم نیست این را پرش کردند یک چیزی میگوید خیلی هم حالیش نیست چی میگوید فحش هم ممکن است بدهد اما فحشش ریشه ندارد مایه ندارد آخه بعضیها مایه دارند توی جنگ جمل هر کس فرار میکرد حضرت میفرمود تیراندازی بهش نکنید بگذار… اما در جنگ صفین هر کس هم فرار میکرد حضرت میفرمود بزن توی کمرش گفتند یا علی چرا دو رقم دستور میدهی فراریهای جمل را میگویید نزنید فراریهای جنگ صفین را میگویید بزنید چرا آنجا نزنیم آنجا بزنیم فرمود جنگ جمل طرف از بین رفت رهبر، دیگر این هم که فرار میکند جایی نیست که برود میرود که میرود که میرود که میرود برای همین کارش نداشته باشید اما در جنگ صفین معاویه زنده است همه اینهایی که دارند فرار میکنند باز میروند معاویه شارژشان میکند دو مرتبه مثل کپسول خالیها میبرند دوباره گازش میکنند دوباره برمیگردانند به آشپزخانه، اینهایی که میروند شارژ میشوند به کمرشان هم بزنید اما اون که میرود که میرود که میرود کارشون… این طوریه فرق میکند کتش، پارچهی عمامهای با پارچهی کت شلواری فرق میکند یک کسی گوشش درد میکرد گفت بکش گفت چرا گفت دندانم درد میکرد کشیدم خوب آن را میشود کشید این را نمیشود کشید فراری فراری فرق میکند فراریهای صفین با فراریهای اینها، ما دو تا متلک داریم یک متلک است از روی ناآگاهی است قرآن آیه دارد که افراد ناآگاه حالا یک فامیلی دارد یک چیزی گفت بردند خوردند دزدیدند چی چی چی اگر روی بیتوجهی یک چیزی میگوید قرآن آیهاش این است «والکاظین الغیظ» یعنی قورتش بده شتر دیدی ندیدی، یا خودی است برادران یوسف به یوسف گفتند که نه هنوز نمیدانستند این یوسف است، چون توی چاهش انداختند و رفتند و بعد از سالها آمد بیرون و اسیر شد و زندان و سی، چهل سال کشید بعد اینها به هوای خریدن گندم رفتند یوسف را دیدند یوسف بهشان گفت یک لیوان گم شده گفت اگر هم گم شده ما یک داداشی داشتیم بچهگیها اون هم بچهگیهایش دزد بود او نگفت او منم «فعرّفها و هم له منکرون» مثل امام زمان، امام زمان ما را میشناسد و ما او را نمیشناسیم امام زمان (علیهالسلام) که ظهور کنند میگویند اِ من ایشان را دیده بودم اِ من ایشان را دیده بودم توی جامعه هست مردم «فعرّفها و هم له منکرون» یعنی یوسف برادرها را شناخت برادرها او را شناختند گاهی قرآن میگوید «واذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً» آقا جاهل یک متلکی میگوید سلام علیکم هیچی نمیگوید اگر یک کسی عصبانی است خودی است مؤمن است مسلمان است حالا یک مشکلی پیدا کرده دارد فحش میدهد پیاز گران شده میگوید آقای قرائتی این چه مملکتی است میگویم برادر چی شده میگوید پیاز گران است مثلاً من میتوانم پیاز ارزان کنم آمده دکان تافتونی سنگکی میخواهد میگویم ربطی به من ندارد که آقا برد، خورد، هر کس برده خورده چشمش کور شود هر کس خربزه خورده پای لرزش هم بنشیند بروید شکایت کنید ازش بگیرید به این چه گاهی افراد خودیاند منتهی روی حساب عصبانیت یک چیزی میگویند قرآن میگوید: «والکاظمین الغیظ» غیظت را کظم کن «واذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً، واذا مرّوا بهم مرّوا کراما» اما گاهی شیطنت و پدرسوختگی است یعنی این خطا گرفته از فلان ماهواره که این حرف را بزند این شعارش مال آنجاست اگر خطا گرفته برخورد کن برخورد تند مثل معاویه، معاویه یک روز نشسته بود و توی جلسه عقیل وارد شد عقیل برادر حضرت علی بود خواست عقیل را بشکند گفت اوه، عقیل آمد «تبت یدا ابیلهب»، «ابیلهب»ی که خدا میگوید خدا مرگش بدهد بریده باد… ابولهب عموی همین آقاست که وارد شد یعنی خواست عقیل را بشکند گفت عقیل، گفت ابولهب عموی آقای عقیل است این از روی قرض و مرض گفت فوری هم عقیل قشنگ گفت اوه معاویه «وامرته حمّاله الحطب»، «حماله الحطب» عمهی تو است (خندهی حضار) اگر «ابیلهب» عموی من است «حماله الحطب» هم عمهی تو است خوب این هم با هم دَر، عرض کنم به حضور جنابعالی که، بنابراین فرق میکند انسان باید قوی باشد امام وقتی میتواند بگوید من توی دهن این دولت میزنم به بختیار که رگش را داشته باشد موسی قوی بود حضرت ابراهیم فرمود: «تالله لاکیدّن اصنمکم» به خدا قسم همهی بتهایتان را میشکنم چه جگری دارد یک دانه جوان «فتی یقال له ابراهیم» یک جوان با یک جوان مرد یک خداپرست روی کرهی زمین بود به تمام بتپرستها گفت به خدا قسم بتهایتان را تکهتکه میکنم از مخ تا کف پایش جگر بود مؤمن باید این رقمی باشد «اللهم انی اعوذ بک من الکسل» پناه میبرم به تو از کسل افرادی هستند خیلی اصلش هنر تغییری جز والا تابستان گرم بود دیگر ما هم بیکار بودیم خوب تابستان که گرم بود سحرهایش که گرم نبود با رفیقت زنگ میزدی میگفتی آقا مطالعهی ما از چهار صبح باشد تا ساعت هشت از چهار صبح تا هشت صبح خنک است پا میشدید مطالعه و بحث میکردید هوا که داغ بود استراحت میکردید همین که هوا داغ است این هم میگوید داغ است پس سه ماه تعطیل اصلاً هنر اینکه یک ساعت از کارش را تغییر بدهد ندارد خیلی شل است تابستانش میرود تغییر هنر را تغییر نده توی مجالس من خیلی دیدم توی مجالس افرادی مینشیند مثلاً حالا شما نگاه به من کنید، مثلاً من منبرم این آقا میآید اینجا مینشنید این پایین ردیف مینشیند پای دیوار آنوقت که نیم ساعت گردنش همچین میکند بابا گردنت درد میآید خوب پاشو اینجا بنشین این شهامتی که پا شود اینجا بنشیند ندارد حاضر است نیمساعت هی گردنش را همچین کند ولی پا نمیشود بیاید آنجا بنشیند گاهی وقتها افرادی در این که پا شود اذان بگوید خجالت میکشد آقا نمازخوان نه من میروم نماز میخوانم میگوید حالا زشت است حالا زشته چیه پا شو. آخر عروسی است عروسی باشد نماز قضا میشود پاشو پارک است پارک باشد من نماز نخواندم اللّه اکبر، وسط پارک نماز بخوان اینقدر آدمهای ضعیف داریم اصلاً… یک وقت زمان ترور مِرُور بود دُسْتا پاسدار بردی ما فرستادند که ما ترور نشویم اینها نشستند و من میخواستم اینها را امتحان کنم چند تا تخمهی کدو از خونمون برداشتم و ریختم توی جیبم و توی ماشین تخمهی کدو را دادم به ایشان گفتم بشکن یک مرتبه دیدم یوزی را گذاشت زمین شروع کرد تخمه شکستن زنگ زدم به حفاظت که بابا این من را به تخمهی کدو فروخت من خودم با تخمهی کدو یوزیاش را گرفتم آدم هست که قلیانش میدهی نمازش قضا میشود میگویی غذا سرد میشود میگوید باشد بعدش والا حالا دخترعموها نشستند حالا باشد بعدش یعنی دخترعمه نمازش را میگیرد یک قلیون یک مشت تخمهی کدو یک بستنی یک پارک آدم هم هست هیچی او را از خدا جدا نمیکند قرآن بخوانم «رجالُ لاتلهیم تجاره ولابیع ان ذکر اللّه» بهترین مشتری هم که آمد میگوید: «قدقامت الصلوه» میگوید آقا نماز مشتری از دستم میرود صبح تا حالا بیکار بودیم باشد خدا اگر میخواهد روزی من را بده بعداً بدهد نماز «رجال لاتلهیهم» قرآن میگوید این آیه مال کسانی است که تا صدای اذان را شنیدند بازار را تعطیل میکنند اصلاً کسی صدای اذان را شنید مشغول هر کاری بود انگار شراب میخورد یک بار دیگر بگویم هر کس صدای اذان را شنید مشغول کار دیگری بود انگار شراب میخورد چون قرآن میگوید شراب نخورید چون شراب خاصیتش این است «یصدکم عن ذکراللّه وعن الصلوه» شراب شما را از نماز بازمیدارد حالا اگر تجارت قالی من را از نماز واداشت آن هم خاصیت شراب را دارد نه یعنی حرام است و معامله باطل نه وقت ظهر شما معامله کنی معامله درست است حرام هم نیست اما خاصیت شراب را دارد حلالی است که ویتامین شراب را دارد شراب را قرآن میگوید نخور نمیگوید شراب نخور، برای چشمت، کلیهات، قلبت، اعصابت، ریه و سنت ضرر دارد میگوید شراب تو را از نماز باز میدارد حالا اگر تخمهی کدو ما را از نماز واداشت معامله و تجارت ما را، گفتگو و اخبار تلویزیون اخبار ورزشی ما را از نماز واداشت هر چیزی که ما را از نماز باز بدارد مثل شراب خوردن است در اینکه در اثر وضعیاش «یصدکم عن ذکراللّه و عن الصلوهَ» مواظب باشیم هیچ چیزی ما را از هدفهایمان باز ندارد یک صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
خیرخواهی برای فرد و جامعه
آیهی 20 «وجاء رجل من اقصی المدینه سیعی» از دورترین نقطه شهر یک کسی دوید، دوید، گفت یا موسی، موسی گفت بله گفت «ان الملاء یاتمرون بک» آمد و گفت که موسی سران قوم در مورد تو دارند مشورت میکنند میخواهند تو را دستگیر کنند دَرّو، «فاخرج» خارج شو از این شهر فرار کن «انی لک من النصحین» من خیرخواه توام زود دَرّو، از این پیداست که اگر یک گاهی باید اطلاعات داد آقا ماشین تریاک از کرمان حرکت کرده از زاهدان وارد کرمان شد از مرز وارد ایران شد بابا حالا چکار داریم امنیت دارد مملکت اونهایی که میخورند… بابا تو که فهمیدی باید تلفن کنی چیزهایی که مصلحت عمومی است نباید بگوییم آقا حالا زن و بچه دارد نونش را آجر نکنیم فردا میگیرنش به ما چه بیتفاوتی نباید بشود کسانی که بیتفاوتاند قیامت هر چی توی جهنم جیغ بزنند خدا هم نسبت به اینها بیتفاوت است راجع به این بیتفاوتی بگویم به پیغمبرها میگفتند نمیخواهد بخوانی، بخوانی و نخوانی ما که ایمان نمیآوریم آیهاش را بخوانم «سواء علینا» مساوی است برای ما «اوعظتام لم تکن من الواعظین» چه واعظه باشی چه موعظه بکنی ما گوش بده نیستیم بیخود خسته نکن خودت را، آنوقت توی جهنم میسوزند هرچی جیغ میزنند آخرش به هم میگویند چه فایدهای «سؤاء علینا اجزعناام صبرنا» کسی که میگویند «سواء علینا او عَسْتَ» آنجا هم قیامت میگویند «سؤاء علینا اجزعنا» فرق نمیکند بگویی و نگویی آنجا هم میگویند فرق نمیکند که جیغ بکشیم یا جیغ نکشیم این به آن در گفتی فرق نمیکند بگی و نگی، اینجا هم فرق نمیکند جیغ بزنی یا نزنی، بیتفاوتی، بیتفاوتی است قرآن میگوید روز قیامت عدهای نابینااند میگوید خدا «لم حشرتنی اعطی» چرا من قیامت نابیناام «وقد کفت بصیرا» من توی دنیا چشم داشتم خطاب میرسد بله چشم داشتی اما حقایق را ندیدی کسی که چشم داشته باشد حق را نبیند اینجا کور است قیامت چیزها مجسّم میشود زبان انسان چنان مثل طناب دراز میشود میافتد روی زمین افراد لگد میکنند هی میگوید آخ، میگوید زبانی که در دنیا دراز شد از آن شهر آن شهر را گزید آخر غیبت… مثلاً من این تهرانم غیبت میکنم یک نفر را سنندج یک نفر را نمیدانم خرمآباد زبانی که از آنور آنور را میگزد زبانی که اینجا اینقدر دراز است روز قیامت هم این زبان دراز میشود این زبان درازی دنیا است که اون زبان درازی قیامت را به عهده، چیز میکند باید مواظب باشیم بیتفاوت نباشیم تا دید دارند جلسه گرفتند که موسی را بگیرند «وجاء رجل من اقصاء المدینه سیعی» دوید،دوید گفت که «یموسی» موسی «ان الملاء یاتمرون بک» دارند دشمن، دارند توطئه میکنند بسیاری از مرزبانان بسیاری از کسانی که پای تلویزیون نشستند و خانههایشان در منطقهی مرز است اینها بهترین چشم نظام میتوانند باشند خیلی وقتها من یک چیزی میدانم که بیست تا وزارت اطلاعات هم آنرا متوجه نشود در حفظ نظام همهمان باید بگوییم، نگوییم به من چه، به من چه ندارد گاهی وقتها من یک چیزی را فهمیدم سریع باید اطلاع بدهم چرا برای اینکه خطر برای افراد است موسی را میخواهند بکشند توطئه است حالا، ادامه فعلاً رسیدیم تا اینکه موسی را میخواهند بگیرند دنبالهی بحث را انشاءاللّه جلسهی دیگر وظیفهی ما چیست؟
خدایا! تو را به حق محمّد قَسَمَت میدهیم فهم دین عمل به دین نشد این تربیت دین خوی این را در ما زندهتر بفرما. (آمین)
با کمال تأسف الان آموزش دینی هست اما تربیت دینی نیست یعنی کلمه توی تعلیمات دینی نمرهی 20 میگیرد اما روش و منشش دینی نیست روش دین خوی دینی غیر علم دین است ممکن است کسی علم دینی داشته باشد خوی دینی نداشته باشد ممکن است کسی با دین داغ نشود اما پخته نشود فرق بین داغ و پخته میدانید چیه هر داغی سرد میشود ولی هیچ پختهای خام نمیشود ممکن است کسی با دین داغ بشود اما پخته نشود ممکن است من توی دین بروم توی من نباید «یدخلون فی دین اللّه افواجاً» «یدخلون فیالدین اللّه» یعنی من توی دین میروم اما آیهی دیگر میگوید: «ولما یدخل الایمان فی قلوبکم» من توی دین آمدم دین توی من نرفته.
خدایا! ما را از آنهایی که دینشناس دین باور اهل یقین، بصیر، حامی دین، متعهد، منتظر قرار بده. (آمین)
کسانی که در اسلام و ایمان ما سهم و نقشی داشتند جزای خیرشان بده. (آمین)
به بیتفاوتهای ما، تفاوت و تعهد مرحمت بفرما. (آمین)
مشکلات فرد و نظام و جامعهی ما را حل کن. (آمین)
رهبر و دولت و امت و ناموس و نسل و مرز و انقلاب و عزت و جوانهای ما را و دنیای ما را آخرت ما را حفظ بفرما. (آمین)
«والسلام علیکم و رحمه اللّه»