تفسیر سوره فلق -5
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
سورههای کوچک را تفسیر میکردیم سوره توحید را گفتیم سوره فلق را گفتیم…. «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ» بگو پناه میبرم، اول قرآن میفرماید(بسم الله) یعنی از خدا کمک میخواهم آخرش هم میگوید(اعوذ) اول آن تکیه به خدا آخرش هم پناه به خدا اول خدا آخر خدا، به پیغمبر میگوید بگو پناه میبرم ما که چیزی نیستیم پیغمبر تمام عضوهایش بیمه شده است….. چشم پیغمبر کج نرفت، قلب پیغمبر «مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى» النجم/11قلب پیغمبر دروغ باور نمیکند زبان پیغمبر «وَمَا یَنْطِقُ عَنْ الْهَوَى» النجم/3 پیغمبری که خیلی خدا به او توجه دارد بگوید «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ»(فلق) یعنی شکافتن، شکافتن سیاهی با سپیده صبح، شکافتن سنگ با خروج چشمه و آب، شکافتن دانه در دل خاک، هر شکافتن عدم با آفرینش و هستی ولی(فلق) با همه……… مشارق و مغارب یکبار توی قرآن آمده است…. یعنی همه هستی یک سمت تو تنهایی هم یک سمت….
1- تلاوت قرآن پیامبر، هم وزن اعمال مردم
قرآن میفرماید، پیغمبر، من به سه چیز احاطه دارم «وَمَا تَکُونُ فِیشان وَمَا تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ» یونس/61 در هر شرائطی که هست، آن قرآنی که تو تلاوت میکنی بعد همه اعمال شما هم یک سمت، میفرماید «وَلَا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُودًا» یعنی من شاهد سه چیز هستم همه کارهای همه شما، تلاوتی هم که تو داری تنهائی نظارت دارم کارهایی هم که تو تنهایی میکنی نظارت دارم یعنی توی این آیه همه مردم یک کفه ترازو هستند کار پیغمبر هم یک کفه، تلاوت هم خودش یک کفه، از این آیه معلوم میشود که تلاوت قرآن چقدر وزن دارد، احاطه خداوند بر همه کارها، احاطه خدا به تلاوت شخص پیغمبر که قرآن تلاوت میکند خیلی مهم است.
گاهی وقتها که کسی مهم است، میگویند پنج هزار نفر از هیئت آمده بودند خانه ما غذا بخورند، فلانی هم آمده بود، یعنی حساب فلانی از همه هیئت جداست، اگر یک شخصیت محبوب و مشهور که همه مردم او را دوست دارند بیاید توی خانه شما وقتی دیدی…. ما روز عاشورا مثلاً اطعام دادیم هیئت ده هزار نفر آمده بودند فلانی هم آمده بود یعنی… اینجا میگوید همه شما هر کاری بکنید من میبینم، پیغمبر هم که قرآن میخواند من میبینم، کارهایی هم که پیغمبر میکند من میبینم، یعنی حساب پیغمبر از حساب همه جداست «وَمَا تَکُونُ فِیشان وَمَا تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ» در هر شأنی که هست، قرآنی که تلاوت میکنی، اینها مال شخص پیغمبر است(تکون) فرد است و مال یک نفر است(تتلوا) مال یک نفر است یعنی تو یک نفری، کارهایی که میکنی، تو یک نفری قرآنی که میخوانی. بعد باقی مردم همه با هم «وَلَا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُودًا» آنوقت خدا «رَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ» را یکبار میگوید، «رَبِّ النَّاسِ» یکبار میگوید، «رَبِّ الْفَلَقِ» یکبار، (ربک) دویست و چهل و دو بار، خدایی که تلاوت شخص پیغمبر یک کفه تراوز، همه مردم هم یک کفه ترازو، خدا به این پیغمبر میگوید «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» الفلق/1 یعنی نگو من پیغمبر هستم، چشم تو «مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى» النجم/17، «مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى»، زبان تو «وَمَا یَنْطِقُ عَنْ الْهَوَى»، با همه عصمت و عظمتی که داری، آخر کار که قرآن تمام شد بگو «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ» الناس/1 آدم از این آیهها میفهمد که هر کس در هر شرایطی نیاز به پناهندگی دارد، وقتی پیغمبر با این عظمت مأمور میشود که به مردم بگوید، نمیگوید(قل نعوذ) همه با هم پناه ببرید(قل اعوذ) یعنی من تنهایی پناه میبرم، پیغمبر با همه عظمتش مامور میشود از طریق(قل) که امر است، پیغمبر با همه عظمتش مامور میشود که پناهندگی شخص خودش را به مردم اعلام کند که من خودم پناه میبرم این آدم چه میگوید؟
یک چیزی را ما فکر میکنیم که ساده است، اصلاً ما هستی را ساده گرفته ایم، حالا هی دنیا که پیشرفت میکند طبیعت چقدر پیشرفت میکند در یک لیوان آب اینقدر نیرو است که بتواند یک شهر را برق بدهد…….. ما میگوئیم نفت همین است که توی چراغ است حالا دنیای پتروشیمی چقدر مواد درست میکند؟ نان چیه؟ همین که نانوا آرد میگیرد و نان میپزد بیش از دویست و شصت گروه بر روی این نان کار میکنند، این چیزها را ساده نگیرید، ما فکر میکنیم اشک چشم همین آب شوری است که از چشم بیرون میآید، همین آب چشم از ده ماده تشکیل شده است، حالا این دندانی که ساده است تا الان، ممکن است بعداً بیشتر بشود، تا الان که من خدمت شما هستم یازده رقم دندانپزشک در یازده رشته تخصص دارند، یعنی یک دندان ما یازده نوع دندانپزشک متخصص دارد، این چیزها را ساده نگیرید نه طبیعت را ساده بگیرید، و نه ماوراء طبیعت را ساده
2- علم به قیامت کافی نیست، باور لازم است
بگیرید ما خودمان را زدهایم به عالم بی خیالی، اگر آدم بداند اینقدر عمرش را هدر نمیداند اگر بداند یک دقیقه چیه، از لحظههای عمر استفاده میکند ما باورمان نیامده، مثل حاج آقایی که میآید توی خانه میگوید من فردا چک هایم برگشت میخورد پول توی حساب ندارم…… فقط خواب از سر حاج آقا میپرد، چون حاج آقا میفهمد که چه خبر است، فردا آبرویش توی بازار میریزد، چکاش را برگشت میزنند، میآیند او را زندان میبرند، حاج آقا باورش آمده خواب از سرش پریده، خانم و بچهها فهمیدند که حاج آقا… ولی این فهمیدن به یقین و باور نرسیده است.
الان به هر کس بگویند پهلوی مرده بخواب میترسد، اما به مرده شور بگویند پهلوی مرده بخواب سرش را میگذارد روی شکم مرده و میخوابد، ما هم میدانیم که مرده کاری ندارد مرده شور هم میداند، منتهی ما هنوز باور نکردهایم مرده شور باور کرده است. اگر کسی باور کند دیدش فرق میکند، ما هنوز باور نکردهایم وگرنه اگر باور کنیم که خدا ما را میبیند که چرا این آهنگ را گوش میدهیم چرا وقت را تلف میکنی؟ اگر باور کنیم که دقیقههای عمرمان ارزش دارد، چقدر زنجیر دست میگیرید از اینطرف میچرخاند تمام که شد از آنطرف میچرخاند، یک کسی چای میخورد… زنجیر دست گرفته همچین، تمام که شد همچین، باورمان نیامده که بابا این دقیقههای عمر مهم است، مردم از پوست پرتقال مربا درست میکنند، در بعضی از کشورهای غربی از زباله هایشان استفاده میکنند، آنوقت ما جوانیمان را همینطور هدر میدهیم.
3- حضرت خدیجه، الگوی مردان و زنان با ایمان
خوشا بحال کسی که بفهمد خدیجه فهمید. خدیجه خیلی فهمید، در انتخاب همسر فهمید، اینقدر پولدار آمدند خواستگاریش، خودش را به پول نفروخت، قرآن میفرماید زنی که خودش را به پول نفروشد این امام مردها است، امام مردها؟ باسمه تعالی بله! زن امام مردها؟! بله، «وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرَأَهَ فِرْعَوْنَ» التحریم/11 یعنی خدا نمونهای را خلق کرده است برای مردم با ایمان، حالا اینجا هم شامل مرد میشود و هم شامل زن میشود، مثل اینکه میگوئیم عابرین محترم از پیاده رو عبور کنید، نه اینکه زنها بروند وسط خیابان بگویند عابرین گفته عابرات که نگفته، اینجا وقتی که میگویند عابرین یعنی هم عابرین و هم عابرات، ولی به هر حال با اینکه زن است یک کلمهای گفته که بیشتر به جنبهی زنها توجه دارد، مردم و همه امت از این خانم یاد بگیرید، از زن فرعون یاد بگیرید، مگر زن فرعون کی بود؟ گفت «رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّهِ» التحریم/11 نگفت(اللهم ادخلنی الجنه، یا زوجنا من حور العین) ما میگوئیم خدایا برویم بهشت این نمیگوید خدایا بروم بهشت میگوید…………..
انتخاب شوهر را از خدیجه یاد بگیرید اگر پسر خوبی بود کمالاتی داشت دخترتان را به او بدهید حتی اشکالی ندارد که ما دلاّل پیدا کنیم اگر پسر خوب بود، البته خوب نه یعنی اینکه خوشگل و تپل، خوبی غیر از خوشگلی است، خیلی از خوشگلها خوب نیست و خیلی از معمولیها خوب هستند، داماد کیلویی یا متری نیست داماد کمالات است…. یک کسی گفت من در عمرم با خانمم دعوا نکردهام گفتم چه جوری؟ گفت هر وقت من میآیم خانه زنم نیست و هر وقت زنم میآید خانه من نیستم… این توافقات چیزی نیست حضرت خدیجه خواستگارهای متعدد داشت، گفت من با پیغمبر، تحقیر شد او را بایکوت کردند.
خدیجه خوب معاملهای کرد کثیر داد کوثر گرفت، مال کثیر خودش را داد در عوض خدا به او فاطمه داد «إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ» الکوثر/1 پیغمبر هم خیلی وفادار بود گاهی یک گوسفند میکشت گوشت آنرا به زنهایی میداد که زمانی که خدیجه زنده بوده با خدیجه رفیق بودهاند به رفیقهای خانمش بعد از…. تقریباً هر روز یاد خدیجه میکرد، خدیجه مقامی دارد که امام سجاد(علیه السلام) به او افتخار میکند…. من نوه خدیجه هستم زنی شد که امامان ما به او افتخار میکنند، خدیجه مادر بزرگ یازده عیسی شد، مریم با همه عظمتش مادر یک عیسی بود و خدیجه مادر یازده عیسی، که عیسای مریم پشت سر عیسای خدیجه نماز میخواند…. خیلی خدیجه به گردن ما حق دارد یک زن الله اکبر… (هستند زنهایی که…..
در اندونزی داشتم میرفتم، سفری پیش آمد من دیدم که….. روز آخر گفتند تو اصلاً نمیخواهی اندونزی را ببینی؟….. خدایا همه مردهها را بیامرز، بچه بودم گفتم آقا میخواهم بروم چراغانی، گفت محسن! گفتم بله، گفت این لامپ را میبینی؟ آنجا هم صدتا مثل این است گفتم حالا….. گفت آخر شما که اینجا برای ماموریت آمدهای یک گشتی هم بزن روز آخر ما گفتیم گشت بزنیم عرض کنم به حضور جنابعالی که گفتند یک پاساژ است که فرمش چطوری است،…. رفتیم توی پاساژ…. این خانمه یادش آمد که نماز نخوانده توی یک همچین پاساژ مهمی تنهائی یک زن نماز خواند آنوقت…. گفتم قرائتی راستش را بگو تو که رئیس ستاد نماز هستی اگر یادت بیاید که نماز نخواندهای شهامت داری وسط این پاساژ نماز بخوانی؟……… یک مدتی این خانم اندونزی در مخ من اثر کرد گاهی وقتها آدم نگاه میکند که… حضرت امام رفته بود مکه خودش نقل کرد که رفتم کتابی خریدم تا خواستم پول بدهم صدای اذان بلند شد این کتاب فرش پول توی دستم بود نگرفت گفتم خوب پول را بگیر گفت نماز نماز! یعنی کار…. در مخ یک مرجع تقلید پنجاه سال اثر میکند هنوز من این نماز زن اندونزیایی برایم الگو است.)
…… بعضیها هم هستند که میگویند اگر بگویم خداحافظ این قدیمی است باید بگویم مرسی!…. بعضیها آب هستند اینقدر شل هستند که توی هر ظرفی شکل همان ظرف در میآیند از خودش هیچ ارادهای ندارد. خداوند به پیغمبر میگوید بگو(اعوذ) پناه میبرم،…. با هم این سوره را بخوانیم «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» بگو پناه میبرم از شر آفریده ها،….
4- پناه بردن به خدا از استفاده نادرست نعمتها
خدایا پناه میبرم از بد مدیریتی، بعضی ها…. راجع به مدیریت چیزی بگویم؟ خدا رحمت کند، سلام و صلوات خدا بر آیت الله شهید صدر ایشان کتابی دارد بنام اقتصادنا، ما یک وقتی اقتصادنا را زمان طاغوت پهلوی یکی از شاگردان مهم ایشان که الان هم یکی از مراجع هست میخواندیم، آیت الله شهید صدر در کتاب اقتصادنا این آیه را آورده «سَخَّرَ لَکُمْ» سَخَّرَ لَکُمْ، سَخَّرَ لَکُمْ، سَخَّرَ لَکُمْ الانهار، سَخَّرَ لَکُمْ البحر، سَخَّرَ لَکُمْ الشمس، هی میگوید دادیم به تو خورشید، آب، آخرش گفته «إِنَّ الْإِنسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ» إبراهیم/34 یعنی همه چیز داری تو عقلت نمیرسد که اینها را خوب مدیریت کنی، امکانات هست مدیریت نیست، این سوء ولایت مدیریت بد، حالا مدیریت، تربیت یک رقم مدیریت میخواهد، خانه داری یک نوع مدیریت میخواهد، بیت المال مدیریت میخواهد، همه چیز مدیریت میخواهد، (حتی این پیشنماز این مهری هم که نماز میخواند این مهر پیش نماز هم مدیریت میخواهد. یک پیش نماز مهر چهار گوش میخرید گفتند چرا مهر چهار گوش میخری گفت یکبار مهرم گل بود سرم را که برداشتم مهر گل بود چسبید تا سرم را برداشتم افتاد تور تور شد رفت. من پیشنماز بودم مهر نداشتم عقبیهای من پشت سر من چه خاکی توی سرم کنم دیگه تصمیم گرفتم مهری که میخرم چهارگوش بخرم یعنی مدیریت.
خدا رحمت کند آقای فلسفی را آقای فلسفی میگفت دستمال در کدام کیسه باشد مدیریت میخواهد دستمال یکبار وسط منبر عطسه کردی آب دهنت افتاد روی ریشات فوری همچین کنید دیگه روی منبر دنبال دستمال نگردی مردم را حالشون بهم بزنی یعنی در جای دستمال کجا باشد مهر چه جور باشد این مدیریت است) من یک وقت گفتم چند سال پیش بود کی بود گفتم ما سبزی خوردن را مدیریت نداریم ما یک سبزی که میخوریم چهار بار پول گل کشی میدهیم، چون کامیون سبزی، سبزیها را با گل میآورد توی میدان، پول گلش را هم چون وزن میکند پول گلش را هم میگیرد این مال کامیون. وانت و تاکسی بار گلها را از میدان میآورد، سبزی فروش از میدان تا دکانش، باز هم پول گلش را از ما میگیرد، ما دو کیلو سبزی میخوریم نیم کیلو یک کیلو که گل و اینها است، دومرتبه میریزیم توی سطل، ماشین شهرداری میآید این گلها را بر میدارد میبرد توی بیابان، یعنی یکبار گل از بیابان تا میدان، پولش را ما میدهیم، از میدان تا دکان بقالی، پولش را ما میدهیم، از بقالی تا خانه خودمان حمالی میکنیم، از خانه گل را میبریم توی بیابان، یعنی برای نیم کیلو سبزی سه بار پول گل میدهیم، این را میگویند مخ، این مدیریت در سبزی خوردن است. شکم مدیریت میخواهد الان خلبانها اگر یکی از آنها کتلت بخورد باید اون یکی ماست بخورد، چون هواپیمای مسافربری دو تا خلبان دارد چون اگر دو تا کتلت بخورند، یک وقت گوشت مسموم باشد، دوتای آنها حالشان بهم میخورد، هواپیما میافتد پایین، یعنی اگر این پختنی خورد آن یکی حاضری و برعکس. این مدیریت است، این مدیریت تنظیم، تقسیم، توزیع، تدبیر، بد مدیریت میکنیم والا چیزی هست مخ نیست، چیزی هست. برنامه ریزی آموزشی، شبها که بچهها امتحان دارند تلویزیون فیلمهای پر جاذبه میگذارد بچه هی فردا امتحان دارد هی یک خورده میخواند به تلویزیون نگاه میکند فردا میبینی یک میلیون بچه روفوزه شد خوب این مدیریت نیست که وقتی بچهها امتحان دارند این فیلمها را پخش نکند مدیریت.
صبح که بچه صبحانه خورده مخش کار میکند ورزش و نقاشی و خطاطی و کارهای الکی دولکی، دم ظهر که خسته شد شده گرسنهاش هست حالا ریاضی و فیزیک خوب رفوزه میشود.
5- توجه به تربیت دینی فرزندان
مدیریت آموزشی، مدیریت ورزشی، مدیریت تفریح، تفریح ما مدیریت میخواهد مدیریت تربیتی به یک بچه گفتند: اسم پدریت چیه، گفت گاو، گفتند چرا جسارت میکنی، گفت آخه اون همش مرا صدا میزند گوساله. خوب اگر من گوسالهام لابد خودش هم… ببینید در این که چه جوری با بچه حرف بزنیم مدیریت میخواهد که چه کلمهای را بگوییم، بگذارید قرآن بخوانم، وقتی بد حرف زدی بچهات هم بد زبان در میآید، این مادری که دخترش را بی حجاب میبرد توی خیابان، بهش میگوییم مادر این دخترت، میگوید هنوز نه سالش نشده است این فکر میکند سر نه سال میتواند بگوید ایست، فوری ایست، بابا اگر یک کسی هشت سال تریاکی شد نمیشود گفت به راست راست به چپ چپ، بله قربان نمیکشم، اگر یک کسی معتاد شد دیگه جلوی اعتیادش نمیشود گرفت، تو این بچه را این رقمی میآوردی بیرون حالا اون نه سالش نشده است، واجب نیست حجاب، ولی سر نه سال تو دیگر کنترل دستت نیست، حدیث داریم بچه را اولین کلمهای را که در سه سالگی یادش میدهی این کلمه را یادش بده، لا اله الا الله هفت ماه و بیست روز، صبر کن حالا این هفت ماه و بیست روز از نظر علمی، باید ثابت بشود، بنده حالا بلد نیستم، این هفت ماه و بیست رو چه خاصیتی. توی این دوره واقع میشود بعد از هفت و ماه بیست روز بگو این کلمه را یاد بده، کلمه دوم محمد رسول الله بعد از یک مدتی که شد مثلاً پنج سالش که شد وقتی نماز میخوانی، بغلت بنشیند، مثلاً شش سالش که شد کم کم صورتش را بشورد، هفت سالش که شد یعنی یک جوری این را همین طور تربیتش کن که اول نه سال دیگه نماز درست بخواند نماز بلد باشد.
اگر ولش کردی حاجی است میآید مکه میگوید السلام علینا و علی ابا عبدالله الحسین، بابا ول کردی حالا سر پیری میخواهیم درستش کنیم(اون یکی میگوید السلام علینا و علی عبیدالله ابن زیاد، عبادالله الصالحین یکی ابا عبدالله الحسین میگوید، یکی عبیدالله ابن زیاد میگوید.) نمیشود بچه را رها کرد حالا بزار پولها جمع بشود خمس خواهم داد بابا وقتی طناب کلفت شد نمیتوانی پاره کنی سال به سال خمست را بده که… حدیث داریم یک قلک بگذارید هر وقت یک پول حلالی گیرت آمد که صد درصد حلاله این را بیندازید بگویید هدا للحج، حدیث است هذا للحج، یک ذره یکی ذره پولت را جمع کن که وقتی میخواهی بروی مکه یک مرتبه مکه به تو فشار نیاورد.
بعضی کارها تدریجی است کما این که شیطان هم تدریجی است، قرآن میگوید خطوات الشیطان شیطان گام به گام منحرفت میکند شما هم باید گام به گام خودت را هدایت کنی، او گام به گام اثر میگذارد ولی ما فکر میکنیم به یک امر، نمیشود.
(والله هی حرفهایم پرت میشود نمیدانم هی یک چیزهایی میبینم یک چیزهایی میشنوم خدایا ما بلد نیستم خودت درستش کن ما سبزی خوردن بلد نیستم لباس پوشیدن بلد نیستیم یک کسی وقتی جوراب میخرید جورابهاش را چند جفت یکرنگ میخرید گفتم چرا گفت اگر یک جفت سرمهای قهوهای سفید باشد یک از آنها که سوراخ شد باید جفتش را دور بیاندازم اما وقتی دو سه جفت جوراب همه رنگ است اگر یکی هم سوراخ شد یک لنگش را دور میاندازم یعنی در خرید جوراب مخ میخواهیم.)
(ما یک لیوان درست میکنیم مال قهوه خوری یکی مال چای خوری یکی مال شیر خوری یکی مال شربت خوری بابا میشود از اول لیوانی درست کند لباس که میخریم شما اگر یک لباس توسی بخری هم عید میپوشی هم محرم اما اگر لباس سفید بخری محرم خجالت میکشی بیایی بیرون لباس مشکی میآیی بیرون میگوید چه کسی مرده. از رنگ لباس کتابی که میخریم کتابی که چاپ میکنیم خانهای که میسازیم خانهای که میسازیم جوری مدیریت است الان مهندسین ما جوری با کمال تأسف خانه میسازند بعد میبینی توی این خانه حیاء مراعات نشده است همسایهها مراعات نشدهاند آفتاب مراعات نشده قبله مراعات نشده است نمیدانم بسیاری از چیزهای بهداشتی رعایت نشده در ساخت خانه در ساختن، خریدن، فکر کردن، درس خواندن، دریاداشت من آیت اللهی را سراغ دارم هشتاد سال بسیار ملا است بسیار بسیار ملا است اما بنده خدا رفته یادداشت کند از این نوک برای این که صرفه جویی کند از این نوک نوشته تا این جا ریز نوشته حالا هیچ جنی نمیتواند بخواند هشتاد سال مطالعه به خاطر دو کیلو کاغذ. بابا یک خورد گشاد مینوشتی با خودکار مشکی بنویس که فتوکپیاش خوب در بیاید با خودکار سرخ نوشته ریز نوشته است حالا هیچ جنی نمیتواند بخواند هشتاد سال مطالعه بخاطر یک خودکار مشکی و دو کیلو کاغذ رفت هوا. مدیریت در نوشتن هم چیز ما داریم پناه میبرم من سوءً) امام سجاد میفرماید: اللهم انی اعوذ بک من سوء ولایه یعنی بد مدیریت کنند برای مدیریت خوب.
خدایا به مدیران ما مدیریت مرحمت بفرما
والسلام علیکم ورحمه الله و برکاته