ایجاد مصونیت در برابر خطرات و انحرافات (3)
2- خداوند، تکیهگاه مطمئن انسان در حوادث و مشکلات
3- تکیه به غیر خدا، همچون تکیه به تار عنکبوت
4- بهترینها در نماز و نیایش با خدا
5- اصالت تقوا و عدالت در نزد همه انسانها
6- قدرت الهی در دایره حکمت و مصلحت
7- نقش داستانهای قرآن در تربیت دینی
8- استعانت از خداوند در برابر مشکلات زندگی
موضوع: ایجاد مصونیت در برابر خطرات و انحرافات (3)
تاریخ پخش: 16/06/88
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بینندگان عزیز رمضان 88 بحث را میبینند. نیمهی دوم، یک دو جلسه ما راجع به این صحبت کردیم که آنچه خدا ساخته است، محکم است. «أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ» (نمل/88) «أَتْقَنَ» یعنی خدا کارهایش حساب و کتاب دارد. برای حوادث یک راههایی قرار داده است که کسی در مقابل حوادث خودش را نگه دارد. مثلاً به حیوان شاخ داده، فرار داده است، غریزهی دشمن شناسی داده است، گاهی پوست میاندازد. گاهی در لانه میرود، کارهایی که برای حفاظت خودش مورچه مثلاً برای زمستانش چیزی ذخیره میکند. یک حفاظتهایی در حیوانها است. یک حفاظتهایی در انسان است. گلبولهایی که در انسان در مقابل میکروبها است. اشک ما شور است چون چشم ما از چربی است. با آب نمک قاطی کرده است. در کاسه گذاشته است که ضربه نبیند. ابرو گذاشته، نور به آن فشار نیاورد. دور زمین را خدا حفاظت کرده، حفاظت زمین را در یک فضایی قرار داده، قطر فضای دور زمین طوری است که اگر سنگهای آسمانی پرت شد در کلهی ما نخورد. یعنی طوری است که این قطر هوا این سنگها را مشتعل میکند. منفجر میکند. میوه را با پوست حفظ کرده است. یک تک سلول و اسپرم و نطفه در شکم مادر در سه مرحله «فی ظُلُماتٍ ثَلاث» (زمر/6) در سه لایه حفظ کرده است. حفاظتهایی که خدا انجام داده است.
1- مقاوم سازی انسانها در برابرلغزشها و انحرافها
اینها حفاظت مادّی است. حالا یک حفاظتهایی معنوی است. که حالا خدا ما را ساخت، چه کنیم از داخل پوک نشویم. چرا دنیا هرچه تکنولوژی و علمش بیشتر میشود ولی پوکتر میشود؟ مثلاً در کشورهای مترّقی دیگر چرا خودکشی است؟ در کشورهای مترقی خانوادههای اشراف، در آنها دیگر چرا طلاق است؟ آدمهایی که در ساختمانهای مجلّل زندگی میکنند، ساختمان ضد زلزله است. موشک به آن بیاندازی نمیتواند سوراخش کند، اما آدمی که در این زندگی میکند، یک چک تراول را بدهی، رشوه به او بدهی فوری مینویسد، برایت امضا میکند. یعنی ساختمان ضد زلزله است. ولی آدم ضد زلزله، ضد چک نیست. یعنی خیابانها بزرگ شده است، ولی روحش تنگ شده است. ساختمان بلند است، همتش کوتاه است. حالا این را ما میگوییم: تقوا، یعنی حفاظت. چه کنیم آدم از درون محافظ داشته باشد؟ پودر نشود؟ مأیوس نشود، خودکشی نکند؟ گول نخورد؟ با چه اهرمهایی میشود انسان را مقاوم ساخت؟ ما مدرسهها را مقاومسازی میکنیم. ساختمانها را، کنارش آهن جوش میدهیم. نمیدانم، خیلی جاها در مقاومسازی ما موفّق هستیم. ولی مقاوم سازی درونی چیست؟ همهچیز مقاوم است، ولی خود انسان مثلاً یک فحش میدهی، همه چیز را فراموش میکند. یک بیمهری میبیند، پدر و مادرش را هم رها میکند. بابا آخر مادرت است! میگوید: بله مادرم است. چون این کلمه را گفت دیگر خانهی مادرم نمیروم. دو تا خواهر، دو تا برادر، با هم قهر هستند. این پیداست که اینها از درون و از ایمان مقاومسازی نشدند. پس بحث ما مقاومسازی انسانها است. حالا این مقاومسازی تیترهای مختلفی دارد.
موضوع بحث، مقاومسازی انسانها. اسمش چیست؟ میتوانید تقوا بگذارید. میتوانید حفاظت بگویید. میتوانید مصونیت بگویید. میتوانید پدافند غیر عامل بگویید. میتواند بگویید: عزّت! چون عزّت هم نوعی مقاومسازی است. میگویند: فلانی عزیز است، یعنی دیگر حریفش نمیشویم. عزیز شده، دیگر نفوذ ناپذیر است. موضوع بحث این است. خیلی هم بحث مهمی است. ما آدمهایی داریم تحصیلاتشان بالا است. ولی به مختصر چیزی میپوکند. عرض کردم یک تلفن به او میکنی، یکدفعه میبینی 180 درجه عوض شد. یک انسانهای مقاومی ما داریم که… قرآن بخوانم. به پیغمبر گفتند: «إِنَّکَ لَمَجْنُون» (حجر/6) تو دیوانه هستی. جن زده هستی. اصلاً پیغمبر یک ذره عقبگرد نکرد. قرآن جواب میدهد که: «ما أَنْتَ بِنِعْمَهِ رَبِّکَ بِمَجْنُون» (قلم/2) به پیغمبری گفتند: «إِنَّا لَنَراکَ فی سَفاهَهٍ» تو خُل هستی. هیچ عقبگرد نکرد، عکس العمل نشان بدهد. فرمود: نه! من خُل نیستم. «لَیْسَ بی سَفاهَه» به پیغمبری دیگر گفتند: «إِنَّا لَنَراکَ فی ضَلالٍ» (اعراف/60) تو منحرف هستی. دست از پا… «لَیْسَ بی ضَلالَهٌ» (اعراف/61) نه! برای این دختر دو تا خواستگار میآید، دیگر نمیآید این فکر میکند، راست آینه میرود، میگوید: دماغم بزرگ است؟ چشم من ایراد دارد. میگوید: عیبی از من است؟ خوب بابا دو تا خواستگار نیامده، سومی خودم هستم. این دیگر خواب از سرش میرود. بازاری در یک کاری مثلاً شکست میخورد فکر میکند، بختش برگشته است. زود مثلاً سر یک چیزی… گاهی یک چیزی، یک موتور گازی به او میدهی، این دیگر به هم میریزد. این چرخش را بلند میکند، همینطور… یک سیخ به او میدهی، این اعتدالش به هم میخورد به هرکس میرسد چنین میکند. یک پاشنهکش به او میدهی، از مدرسه که بیرون میآید یک پاشنهکش به او بده. این چنین میکند. روی دیوار خانهی مردم چنین میکند. (خنده حضار) این پوک است.
2- خداوند، تکیهگاه مطمئن انسان در حوادث و مشکلات
یعنی قرآن میگوید: مقاوم نیستید. «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ»، «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ» وقتی شر به او میرسد، «جَزُوعاً» (معارج/20) جیغ میزند. «وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ» وقتی خیر میرسد، «مَنُوعاً» (معارج/21) به کس دیگر نمیدهد، بخل میکند. «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً» مقاوم نیست. شر به او رسید، خوب تحمّل کن. «وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ» (بقره/155) خوب حالا تلخی است، تلخی برای دیگران هم بوده است. «وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ» انسان… چه کنیم این را مقاوم کنیم؟ راجع به مقاومسازی انسانها اول چیزی که آدم را نگه میدارد، آیهای است که ایرانیها حفظ هستند، یعنی همه تقریباً حفظ هستند. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب» (رعد/28) بچه تنهایی در کوچه راه برود میترسد. اگر یک آدم هرزهای او را نگاه کند، از او میترسد. اما اگر بچه دستش در دست پدرش بود، هر لاتی هم او را نگاه کند، به لات میگوید که ببین (خندهی حضار) دستم در دست پدر است. یعنی دیگر مقاوم شدم. دیگر مقاوم شدم. ما باید دستمان را در دست خدا بگذاریم. چون همهی چیزها میپرد. به حزب بند شویم، حزب پاک میشود. چقدر تا به حال حزب درست شده که منحل شده است؟ به قدرت، به شاه وصل شوی، قدیم بعضی تجّار سرمایه دارها برای اینکه مالشان محفوظ بماند، با یکی از خاندان سلطنتی شریک میشدند. که دیگر از گمرک و از خیلی چیزها مثلاً فکر کنند دیگر کارشان تثبیت شده است. شاه به نمیدانم آمریکا وصل میشد، یعنی ببینید این به دربار وصل میشد، دربار به شاه وصل میشد. شاه به رییس جمهور آمریکا زمان شاه کارتر بود، به کارتر وصل میشد. به هرچه وصل شوید اینها ماندنی نیست.
«ما عِنْدَکُمْ یَنْفَد» (نحل/96) قرآن میگوید: به کس دیگر وصل نشو. آن نمیتواند تو را نگه دارد. «ما عِنْدَکُمْ» یعنی آنچه نزد شما است، «یَنْفَد» از بین میرود. «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باق» (نحل/96) «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باق» نزدیکتر از پدر و مادر نداریم. پدر و مادر دیگر نزدیکترین آدمها به انسان هستند. وقتی مردند، آدم یک هفته لباس سیاه و تا چهلم و سال و… به کسی میگویی: آقا شما 18 سال پیش پدرتان مرده است. یک فاتحه بخوانید. میگوید: برو بابا! خدا تو را عقل بدهد، پدر من را هم بیامرزد. دنبال کارت برو! ولی مردم امام حسین را هزار و چهار صد سال است، دوست دارند. در ساختمانهای دنیا هرجا ساختمان مذهبی است، ماندگار شده است. شوشتر مسجد جامعش، یک دری دارد برای نمیدانم چند قرن قبل است. گلوله بزنی در آن نمیرود. به خاطر اینکه چوب آن چوب… ولی درهایی که الآن در اداره ساخته میشود یک مشت بزنی اصلاً با کل سقف پایین میآید. چرا؟ برای اینکه آن نجّار قدیم روی عشق مسجدی را ساخته است، این طبق بخشنامه و مزایده و مناقصه و تبصره و آیین نامه و ذی حسابی و جمع بندی و روابط عمومی و… یعنی چهل نفر جمع شدند، آخرش هم در آشغالی ساختند. او یک نجّار پیرمرد کمر خمیده، بعد از هشتصد سال گلوله درون در فرو نمیرود. هرچه رنگ خدا باشد، میماند. مثال قبلی یادتان نرود. دم طاووسی را که خدا رنگ کرده است هرچه هم شلنگ بگیری، پاک نمیشود. تخم مرغی را که ما رنگ میکنیم، با یک خرده (تُف) آب دهان پاک میشود. (خنده حضار)
3- تکیه به غیر خدا، همچون تکیه به تار عنکبوت
به کسی بند نشوید. قرآن میگوید: به آن کسی که بند شدی، «کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوت» (عنکبوت/41) انگار به تار عنکبوت متوسّل شدی. «وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوت» (عنکبوت/41) به چیز دیگر بند نشوید. اگر میخواهید مقاوم باشید، باید خدایی شوید. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب» در دعای عرفه داریم میگوید: «مَا ذَا» خدایا چه چیز «وَجَدَ» چه چیز پیدا کرده است؟ «مَنْ فَقَدَکَ» کسی که خدا ندارد، چه چیز دارد؟ «وَ مَا الَّذِی فَقَدَ» چه چیز مفقود شده، چه چیز گم کرده است، «مَنْ وَجَدَک» هرکس تو را دارد، هرکس تو را دارد، چه ندارد. و هرکس تو را ندارد، چه دارد؟ این جمله برای امام حسین (ع) است. اگر میخواهید مقاوم باشید، با مدرک و لیسانس و پول و خانهی ما این طرف و آن طرف باشد، بند به این باشیم. استخدام رسمی، خیلیها فکر میکنند که اگر استخدام رسمی شوند، زندگیشان درست میشود. ما چقدر آدم داریم استخدام رسمی هست و هزار و یک مشکل دارد. و چقدر آدم داریم استخدام رسمی نیست، زندگیاش هم راحت است. عزّت و ذلّت با استخدام رسمی نیست. با مدرک نیست، به حزب نیست، به زور نیست، به پول نیست، به پارتی نیست، به اینها نیست. اینها موج است و جولان دارد. اولین چیزی که انسان را مقاوم میکند، ایمان به خدا است.
4- بهترینها در نماز و نیایش با خدا
2- حالا ایمان به خدا خیلی شاخه دارد. یک شاخهاش نماز است. شما روی نماز، روی مهندسی نماز فکر کردهاید؟چه خصوصیاتی دارد؟ روی نماز یک خرده دقّت کنید. هرچه بهترین است، در نماز هست. بهترین خانههای دنیا کعبه است. در نماز رو به کعبه است. بهترین کلمات قرآن است. در نماز باید قرآن بخوانیم. حمد و قل هو الله، قرآن است. بهترین لباس را گفتند در نماز بپوشید. در نماز بهترین لباست را بپوش. بهترین طلاها را زنها و بهترین وسائل آرایش را زنها در نماز استفاده کنند. یعنی زن که سر نماز میرود، انگار عروس میشود. میدانید چه اثر تربیتی دارد؟ دختر بچه میآید میبیند، مامان میخواهی عروسی بروی؟ میگوید: نه، میخواهم نماز بخوانم؟ نماز میخوانی عروس شدی؟ آره، میخواهم عروسی بروم. الله اکبر! با خدا میخواهم حرف بزنم. ولذا دخترها به مادرشان میگویند: برویم عروسی! نمیگویند: مسجد برویم.چون مادرش در عروسی آرایش میکند، در مسجد یک امّل میآید. ولذا میگوید: عروسی برویم. اگر این زن وقت نماز خودش را آرایش کند، بچه هم نماز خوان میشود. به ما گفتند: مسجد میروید با لباس شیک بروید، «خُذُوا زینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ» (اعراف/31) یعنی آدم وارد مسجد میشود به! همه چه تیپهایی هستند! الآن اگر ما به یک نقاّش بگوییم: عکس خادم مسجد را بکش، چه عکسی برایت میکشد؟ به همهی نقاشها بگویید: آقا عکس یک خادم برای ما بکش. چه برایت میکشد؟ دارد راه میرود، ادرارش میگیرد، سلام علیکم! حال شما خوب است؟ آقا مسجد کجاست؟ (خنده حضار) ببین مسجد در ذهنش مستراح عمومی میشود. ولذا اسلام گفته که: مستراح در مسجد نباشد. فاصلهی قابلی بین مسجد و مستراح باشد که مسجد و مستراح به هم گره نخورند.
پیشنماز مسجد را میگویند: هرکس تقوایش بیشتر است، چه و چه و چه… تقوا جاذبه دارد. آخر آیت الله العظمی اراکی، آیت الله بهجت، یک آب جوش به یک نفر دادند. یک دسته گل تا حالا برای کسی بردند؟ چه شد که مثلاً این همه جمعیت بلند میشوند به قم تشییع جنازهی آیت الله بهجت میروند؟
5- اصالت تقوا و عدالت در نزد همه انسانها
تقوا جاذبه دارد. آدمهای بیتقوا هم تقوا را دوست دارند. اصلاً آدمهای بیدین هم دین را دوست دارند. چهار تا دزد با یک نیسانی شریک میشوند یک جایی را میدزدند. میگویند: ببین بیا عادلانه تقسیم کنیم. اصلاً جنسش دزدی است. ولی دم از عدالت میزند. میگوید: عادلانه! سرش را بیرون میکند، فحش میدهد. میگوییم: آقاجان! آخر شما سوار ماشین شدی، چرا چنین حرفی زدی؟ گفت: حاج آقا حقش است. حق است، یعنی به فحش خواهر هم حق میگوید. این پیداست حق را قبول دارد، منتهی به فحش خواهری هم رنگ حق میزند. باطل را لباس حق میپوشاند.
اگر اسمها را عوض نکنیم، گول میخورند. سامری گفت: «هذا إِلهُکُمْ» (طه/88) سامری یک مجسّمهساز بود، دید موسی دیر کرده است.طلاها را گرفت، یک گوسالهی طلا درست کرد و لولههای درونش هم طوری درست کرد که باد که در آن میرفت صدا میداد. مثل این سوتهایی که در زمین ورزش با فلز، قدیم با گل بود. گفت: «هذا إِلهُکُمْ» خدا این است! اگر میگفت: «هذه عجل» که نمیپسندند. اگر میگفت: این گوساله است. خوب کسی گوساله را نمی پسندد. گفت: «هذا إِلهُکُمْ»… روشن فکر، کلمهی روشن فکر را میگوید، بعد فکر میکند روشن فکر یعنی بیاعتنا به دین. حالا ببینم کجا معنای این است که اگر کسی روشن فکر است، به دین بیاعتنایی کند؟ اصلاً ما دین را میتوانیم بفهمیم؟ کجای دین را فهمیدیم؟ گاهی آدم به یک روایات برمیخورد. میگوید: الله اکبر! چه دقتهایی کرده است؟ از امام پرسید آقا فلانی اگر یک روز، روزه بخورد، می گویند: چهل روز روزه بگیرد. ببخشید60 روز، روزه بگیرد. یا مثلاً اگر کسی به خطا آدمی را کشت، 60 روز، روزه بگیرد. خیلی جاها گفتند: 60 روز، روزه! به امام گفت: چرا گفتند: 60 روز، روزه؟ بگویند: دویست رکعت نماز بخواند. بگویند: یک عمره برود. یک مشهد برود. یک کربلا برود. چرا اسلام جریمه را روزه قرار داده است؟ امام فرمود: مردم کار و کاسبی دارند. حالا ما یک غلطی کردم. خوب چرا نماز میخوانم از همهی کارهایم میافتم؟ اما آدم میتواند روزه بگیرد، درس هم بدهد، بازار هم برود. کارخانه هم برود. بچهداری هم بکند، یعنی خدا نمیخواهد وقتی کیفر قرار میدهد، مردم را فشل کند. ببینید معلوم میشود که در این یک حکمتی است. که میگوید: اگر خلاف کردی، نمیگوید: دویست رکعت نماز بخوان. میگوید: اگر خلاف کردی، 60 روز روزه بگیر. چون آدم روزه به کارهای دیگرش هم میرسد. شما ماه رمضان که روزه هستید، بازار باز است. کارخانه باز است. دانشگاه نمیدانم اگر تابستان نباشد باز است. روزه منافاتی با اقتصاد ندارد. اینها یک دقتهایی است که آدم وقتی نگاه میکند مثلاً… لذت میبرد.
بهترینها در نماز جمع شده است. بهترین کعبه، بهترین لباس، گفتند: اگر میخواهی اذان بگویید، هرکس صدایش خوب است اذان بگوید. هرکس صدایش خوب است اذان بگوید. پیش نماز «اَقرأ» هرکس قرائتش خوب است، اذان بگوید. تقوا جاذبه دارد، حتی اگر پیشنماز، از نظر تقوا این و این، تقوایشان یک طور است، سوادشان یک طور است. سنشان یک طور است. سیادتشان یک طور است. آخرین دفعه میگوید: هرکدام خوشگلتر است. چون خوشگلی هم یک جاذبه دارد. هر آخوندی خوشگلتر است پشت سر او نماز بخوان. یعنی اگر دیگر دیدید، مثلاً دو تا پیشنماز هستند، هر دو سید هستند. یا هردو شیخ هستند. هر دو سوادشان یکسان است. هر دو تقوایشان یکسان است، هر دو سن… اگر به هیچ راهی نرسیدید، ببینید کدام یک خوشگل تر هستند؟ یعنی این جاذبههایی است که در نماز جاسازی شده است. عطر، بهترین قرائت، بهترین کلام، بهترین قبله، بهترین لباس، اگر میخواهید مقاوم باشید باید دستتان را در دست قدرت ابدی بگذارید. خدا قدرت دارد. البته حالا اینجا یک چیزی بگویم. یک کسی میگفت: خدا قدرت دارد، کرهی زمین را در یک تخم مرغ جا کند؟
6- قدرت الهی در دایره حکمت و مصلحت
خدا قدرت دارد نمیدانم چه کند؟ خدا قدرت دارد… نمیدانم… اینکه میگویم: خدا قدرت دارد، خدا بر کارهای شدنی قدرت دارد. وگرنه به دبیر ریاضی بگوییم: آقا شما قدرت داری، بگویی: دو دو تا شانزده تا! میگوید: نه! بگوییم: پس تو دبیر ریاضی نیستی. دبیر ریاضی معنایش این است که کارهای شدنی را… گاهی کار شدنی نیست. آقا یک پهلوان میتواند یک سنگ دو کیلویی را بردارد پرت کند. اما به همین پهلوان بگویی: یک پر کاه را بردار دو متر پرت کن نمیتواند. ممکن است یک پهلوان سنگ دو کیلویی را به دویست متری پرت کند، به هزار متری پرت کند. اما یک پر کاه را به دو متری پرت نکند. این گیر در پهلوان است یا گیر در پر کاه است؟ اگر گیر در پهلوان باشد، که پهلوان وزن سنگین را پرت میکند. گیر در دبیر ریاضی نیست، پیشنهاد تو، پیشنهاد محالی است.
کارهای ممکن را خدا انجام میدهد. چیزی که خلاف عقل است، محال است، قدرت خدا به محال تعلق نمیگیرد. علاوه بر اینکه خیلی کارها ممکن است ولی حکیمانه نیست. آقا بنده قدرت دارم یقهام را پاره کنم. میکنم؟ نمیکنم! بنده هم که قدرت دارم یقهام را پاره کنم، این کار یقه پاره کردن حکیمانه نیست. خدا نمیتوانست وقتی ما به دنیا آمدیم بوعلی سینا شویم. یک کلاس یک کلاس درس نخوانم. چرا میتوانست. شما بوعلی سینا متولّد شوی، اما نمیکند. حکیمانه نیست. بدون کشاورزی میوه بدهد. حکیمانه نیست. «نابرده رنج گنج میسّر نمیشود» اصلاً حکمت خدا به این است که کار از مسیرش شود، با مقدّمات شود. معنای قدرت خدا این است. خدا از قدرتش استفاده میکند، در جایی که 1- کار محال نباشد. ممکن باشد. محال نباشد. 2- کار خلاف حکمت نباشد. اگر میخواهیم مقاوم باشیم باید بند به آن قدرت باشیم.
7- نقش داستانهای قرآن در تربیت دینی
مصونیّت، نماز یکی است. دعا یکی است. گاهی وقتها به انسان فشار میآید. به روانپزشک مراجعه میکند. آن مقداری که به روانپزشک مراجعه کردی با خدا حرف بزن. آرام میشود. یعنی انسان درد دلش را به خدا بکند. دعا یعنی گفتگو با خدا. دعا یعنی گفتگو با خدا. آرام بخش است. خود قرآن آرام بخش است. قرآن را باز میکنی، یک قصههایی برایت میگوید. قصههای قرآن قصه است. بعد میگوید: فکر نکنی قصه است. «وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ» (انعام/84) قصهی یوسف قصه بود. اما میخواهد بگوید: هر جوانی اگر خودش را مثل یوسف حفظ کرد، آنچه که به یوسف دادیم، به او هم میدهیم. اگر قصه بود، «وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ» در قرآن نبود. میگفت: قصهی یوسف تمام شد و رفت. تاریخ مصرفش تمام شد. یک قصهای را که نقل میکند، میگوید: «وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنین» (انبیا/88) «وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ» یعنی عین آن قصه برای تو هم هست، «کَذلِکَ» در فارسی یعنی همچنین. من یک خاطره میگویم، بعد میگویم: همچنین. یعنی تو هم… هرکس از این راه برود به این نتیجه میرسد. قصههای قرآن آرامبخش است. یک قصهای نقل کرده است برای خانمها و برای آقایان. گفته: مردها و زنها! نگویید: جبر محیط! آخر کمونیستها یک حرفی داشتند، میگفتند: جبر محیط، جبر اقتصاد، یعنی محیط آدم را میسازد. اقتصاد آدم را میسازد. محیط اثر دارد. اقتصاد اثر دارد. اما هیچکدام جبر نیست. مثل سرازیری، سرازیری آدم را مجبور به افتادن نمیکند. سرازیری بستری است که آدم بیفتد. ولی آدم میتواند با یک کفش عاجدار برود و نیفتد. زمستان بستری است برای سرما. ولی اینطور نیست که هرکس به زمستان رسید حتماً سرما بخورد. خیلیها از زمستان رد میشوند و سرما هم نمیخورند. عرضهی جنس در مغازه، این بستری برای خرید است. اما خیلیها ممکن است از کنار این مغازه بروند، و هیچ معامله هم… این اختیار است، اصل ما هستیم. ببینید زن فرعون چه چیز نداشت. مال فرعون را داشت. طلاها، باغها، قدرتها، زن فرعون… فرعون میگفت: «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى» (نازعات/24) ربّ اعلی شما من هستم. آنوقت این زنش میگفت: «رَبِّ نَجِّنی» خدایا نجاتم بده. مرده شور ترکیبش را ببرند! «نَجِّنی» از فرعون نجاتم بده. عربیهایی که میخوانم قرآن است. «رَبِّ» ای خدا «ابْنِ» بنا کن. «ابنِ لی» برای من بنا کن. «عِنْدَکَ» نزد تو «بَیْتاً فِی الْجَنَّهِ» (تحریم/11) خدایا من میخواهم به تو نزدیک شوم. من بهشت میخواهم. من فرعون را نمیخواهم. ببینید این زن نشان میدهد…
آخر بعضیها میگویند: زن ضعیف است. زن مجبور است. آدم وقتی سر سفرهی شوهرش غذا خورد مجبور است به ساز او برقصد. اگر در کاخ نان خوردی فکرت کاخی است. در کوخ نان خوردی فکرت کوخی است. نخیر! زن فرعون همهی امکانات رفاهی داشت، متنّفر بود. متنفّر بود. برعکسش زن حضرت لوط و زن حضرت نوح در خانهی پیغمبر نان پیغمبر را خوردند ضد پیغمبر شدند. یعنی در کاخ فرعون ضد فرعون شد. در خانهی پیغمبر ضد پیغمبر شد. این یعنی چه؟ یعنی انسان باید خودش تصمیم بگیرد. کسی نمیتواند مجبور کند. بله زمینهها پدر، مادر، استاد، معلم، فیلم، نمیدانم اینها همه اثر دارد. اما اصل خود انسان است. آنوقت مقاومت انسان به این است که پناه به خدا ببرد. بالاخره من یک آدم محدودی هستم. هزار و یک حادثهی پیشبینی نشده جلوی من است. میگویم: خدایا «اَعوذُ بِکَ» اول قرآن میگویی: «بسم الله الرحمن الرحیم». اول قرآن بسم است. بسم یعنی به نام او. به نام او یعنی خدایا من را نگهدار. به نام تو شروع میکنم. آخرش هم میگویی: «قُلْ أَعُوذ بِرَبِّ النَّاس» (ناس/1) به تو پناه میبرم. اولش میگویی: پناه میبرم به تو، آخرش هم میگویی: پناه میبرم، یعنی قرآن اولش پناهندگی به خداست، پناهندگی از کجا میآید؟ از بسم الله!
8- استعانت از خداوند در برابر مشکلات زندگی
بسم الله، به نام او یعنی چه؟ یعنی از او کمک میخواهم. «اسْتَعینُوا» از او کمک میخواهم. او را دوست دارم. به او عشق میورزم. کمکم کن. «ب» بسم الله «ب» استعانت است. اول قرآن کمک میخواهی، آخر قرآن هم کمک میخواهی. «قُلْ أَعُوذ بِرَبِّ النَّاس»
یک کسی میگفت: مسافرت که میروی، با قطار برو. برای اینکه ماشین راننده میگوید: بالاخره انشاءالله میرسیم. دیگر قطار سر دقیقه میرسد. چه خدا بخواهد، چه خدا نخواهد. ببینید این نگاهش به قطار خورد، مست شد. نخیر قطار هم ممکن است تمام محاسبات را بکنی، اینطور نیست که… مخهای دنیا در آمریکا جمع میشوند، مخهای سیاسی، مخهای نظامی، مخهای اطلاعاتی، سه رقم مخ جمع شد. نظامی، اطلاعاتی، سیاسی، همهی مخها جمع شدند، حمله کنند. شن طبس همه را به هم ریخت. چند تا هلی کوپتر و هواپیماهای اینها را انداخت. یک خبرهایی است. سید حسن نصر الله در تلویزیون میآید. میگوید: روزی که به ما حمله شد، جنگ سی و سه روزه، آیت الله بهجت به ما گفت: شما پیروز میشوید، مقاومت کنید! بالاخره یک خطّی به یک جایی وصل است. یک خبرهایی در دنیا است. یک کسانی یک چیزهایی را میفهمند، خبر میدهند. حاجیها مکّه رفته بودند. هنوز هم حادثهی مکّه و چهارصد تا شهید رخ نداده بود. ششم ذی الحجه، یعنی سه روز، چهار روز به عید قربان حادثهای در مکّه رخ داد، چهارصد نفر از حاجیان ما شهید شدند. اول، دوم ذیالحجه بود، امام پیام داد. بسم الله الرحمن الرحیم، «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْت» (نسا/100) کسانی که از خانهشان رفتند، سمت خدا هجرت کردند و مرگ اینها را گرفت، گفتند: آقا اینها نرفتند بمیرند که… اینها رفتند حج کنند، برگردند. آخر این آیه برای مرگ و میر است. معاون و قائممقام وزیر امور خارجه، آن زمان میگفت: گفتیم: آقا این آیه ربطی ندارد، امام فرمود: شما کاری به ربط آن نداشته باشید. شما کاری به ربط آن نداشته باشید. گاهی یک آنتنهایی یک موجهایی را میگیرد. ما نمیفهمیم. آیتالله اشرفی، شهید محراب عملیّات مسلم بن عقیل در غرب بودیم. امام جمعهی شیراز بود. بنده بودم. آیت الله اشرفی هم بود. ایشان یک مرتبه چنین کرد. (با بیان حرکت) بو کشید و گفت: بوی بهشت میآید. ما بو کردیم نفهمیدیم. همهی آنها بو کردند، دیدیم… گفتیم: حالا یک چیزی گفت. دو مرتبه گفت: بوی بهشت میآید. هی این پیرمرد گفت: بوی بهشت میآید، ما… گاهی یک رادیو یک موجی را میگیرد، ولو رادیو کوچک باشد. کنارش یک بشکه نشسته موج را نمیگیرد. بابا یک خبرهایی است. آن کسی که بندهی خدا شد، می گوید: تو بندهی من باش، یک چیزهایی به تو میدهم. «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ» اگر در حفاظت رفتی، در تقوا، اگر تقوا داشتی، دستت را در دست من گذاشتی، «یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً» (انفال/29) فرقان یعنی یک دیدی به تو میدهم حق و باطل را تشخیص میدهی، قاطی نمیکنی. «یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً» (حدید/28) نور به تو میدهم. «یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» (طلاق/2) راه خروج را به تو نشان میدهم که در این بنبست گیر نکنی. ما میگوییم: بده ببینم سیگار را! کسی که عصبانی شده به سیگار پناه میبرد. قرآن میگوید: «اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ» این اسْتَعینُوا به سیگار و چپق! (خنده حضار) سیگار و چه چیزی هست که جای چپق آمده؟ پیپ! ببینید خدا گفته: روی تو فشار آمد، بوعلی سینا هروقت یک مطلبی را نمیفهمید، بلند می شد دو رکعت نماز میخواند. حدیث داریم امیرالمومنین و پیغمبر هروقت در بن بست قرار میگرفتند، روانشناسی نمیرفتند. میرفتند نماز میخواندند. وصل به غیب شو. وصل به قدرت بی نهایت شو. از بینهایت کمک بگیر. این وقتی عصبانی میشود، «واسْتَعینُوا» به سیگار، فکر میکند سیگار بکشیم، حالا مثلاً… زیباییهایی از نماز داریم. باید این زیباییها نشان داده شود. راه بیمهی ما وصل به غیب است.
خدایا دنیای ما را آباد، ایمان ما را تقویت بفرما. خدایا بحث امروز من این بود. حفاظت، تقوا، مصونیت، پدافند غیر عامل، عزّت، خدایا فرد فرد ما را تقوایی کامل، از همهی خطرها در حفاظت، در برابر همهی توطئهها کشور و امّت ما را مصون، در مقابل همهی طرحها ما را مقاوم، در مقابل همهی اثرگذارها ما را نفوذ ناپذیر قرار بده.