امدادهای غیبی الهی
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
یک آیه ای است تقریباً همه ایرانیها بلد هستند، من این آیه را می خواهم امروز باز کنم. اول سوره بقره، داریم: «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ»، «الم ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ» البقره/1-2 این قرآن هدایت است برای اهل تقوی، متقین کسانی هستند که: «الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ» البقره/3 ایمان به غیب دارند. این یعنی ایمان به ندیدنیها، یعنی چیزهایی را هم که نمی بینید ولی ایمان به آنها داریم. مثل ایمان به خدا، ایمان به فرشته، ایمان به جنّ، ایمان به وحی، یک سری چیزها را ما ایمان داریم، گرچه به چشممان نبینیم، مگر هرچیزی دیدنی است؟ شما الان علم من را که نمی بینی، اما همین که می بینید من حرف می زنم، اگر دیدید حرف من علمی است، می گویید پس ایشان سواد هم دارد. شما علم من را که نمی بینید، اما اگر دیدید من دارم می نویسم، از نوشتن می فهمید که من علم دارم. پس ایمان به علم دارید بدون اینکه علم را ببینید. حالا ایمان به غیب. من می خواهم در این جلسه امدادهای غیبی را بگویم، امدادهای غیبی.
یک چیزهایی ظاهری است، مثل توپ، تانک، بمباران، شمشیر، کلت، مسلسل، یوزی، نمی دانم چه، یا زمین، آسمان، اما یک امدادهای غیبی است، یعنی خدا کمک می کند از راهی که ما به فکرمان نمی رسد. یک چند تایش را نوشتم، برای شما بخوانم.
1- طوفان طبس و قدرت نمایی خدا
1- جمادات، گاهی از راه جمادات خدا کمکی به کسی می کند. یک مثال، سیاسیون آمریکا، نظامیون آمریکا، ابرقدرتها و متفکرین آمریکائی نشستند طرحی ریختند برای یک حمله به ایران. گفتند از راهی به ایران حمله کنیم که رادارها نشان ندهد. دور ایران یک راه کوری را پیدا کردند، گفتند از طریق طبس، خوب برنامه ریختند. آن زمان هم همه مسئولین ایران غافل بودند، هیچ کس توجه نداشت، یک مرتبه خدا جماداتی را به نام شنهای منطقه طبس، شنهای طبس گردبادی شد، یکی یکی هلی کوپترها و هواپیماها را سرنگون کرد. پس گاهی خداوند از راهی که سیاسیون و نظامیون آمریکا طراحی می کنند و سیاسیون و نظامیّون ایران هم حواسشان جمع نیست، ولی خدا با شنهای طبس. . . این امداد غیبی از طریق جمادات.
2- از طریق حیوانات، حضرت آدم دو تا پسر داشت، هابیل، قابیل. یکی یکی را کشت، اولین موجودی که روی کره زمین از دنیا رفت، با شهادت از دنیا رفت، شهید شد. فکر کرد جنازهاش را چه کند، یک خورده به جنازه برادرش نگاه کرد و برداشت این جنازه را روی دوشش گرفت و راه رفت و خسته شد، گذاشت زمین، نمی دانست چه کار کند، قرآن می گوید: «فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا» المائده/31 کلاغ آمد روبروی این قاتل، یک چیزی را زیر خاک کرد و خاک روی آن ریخت، یعنی گفت تو هم جنازهاش را خاک کن، از آن زمان تا حالا هرکه مردهاش را خاک کرده، معلمش کلاغ بوده. یعنی یک کلاغ می آید به همه میلیاردها انسان چیز یاد می دهد، این یک نمونه که در قرآن آمده: «فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا».
2- هدهد و حکومت حضرت سلیمان
حضرت سلیمان حکومتی داشت انس و جن و طیر و ملک و همه در مقابلش رژه می رفتند. یک روز حضرت سلیمان نگاه کرد دید در پرندهها هدهد نیست، اینهایی که عربی می خوانم قرآن است. فرمود: «مَا لِی» چه شده مرا که «لَا أَرَى الْهُدْهُدَ» النمل/20 چرا من هدهد را نمی بینم؟ هدهد که آمد گفت کجا بودی؟ گفت سلیمان فکر نکن پیغمبری و پادشاهی، همه چیز را می دانی، یک چیزی منِ هدهد کوچولو بلد هستم که تویِ سلیمان بلد نیستی. «أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ» النمل/22 احاطه دارم به چیزی که توی پیغمبر هم به آن چیز اطلاع و احاطه نداری. گفت چه احاطه ای داری؟ گفت در پرواز آسمانی از منطقه ای پرواز می کردم که مردم به جای خداپرست، خورشید پرست بودند، پادشاهشان خانم بود، این خانم روی تخت سلطنتی نشسته بود، یعنی هدهد گزارش داد از اینکه مردم فلان جا خداپرست هستند یا خورشیدپرست، خدا پرستی حق است، خورشید پرستی باطل است و این کارِ باطل را باید به پیغمبر اطلاع دهد. یعنی یکی از کارگزاران حکومت حضرت سلیمان شد هدهد. امروزه خبرگزاری، اینترنت و فاکس و تلکس و اینها امدادهای غیبی نیست، امدادهای چشمی است. هدهد امداد غیبی بود که آمد سلیمان را متوجه ساخت. حضرت سلیمان هم یک نامه نوشت به هدهد داد، هدهد هم این نامه را نوک گرفت و برد. رفت انداخت در دل آن پادشاه. پادشاه خواند و دید بله، نامه نوشته «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ»، «إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمَانَ» النمل/30 این نامه از حضرت سلیمان است، «وَأْتُونِی مُسْلِمِینَ» النمل/31 خانم دست از خورشید پرستی بردار، ایمان به بیاور. خانم جلسه شورا تشکیل داد، گفت رأی شما چی است؟ بالأخره این نامه رفت و برگشت، کم کم این خانم مسلمان شد، یعنی اسلام آورد به دین حضرت سلیمان. پس امداد غیبی از طریق کلاغ، امداد غیبی از طریق هدهد.
3- تار عنکبوت و حفظ پیامبر در غار
یکی دیگر، عنکبوت. قریش گفتند از هر قبیله ای یک چاقوکش بیاید، جمع شوید شبانه بروید پیغمبر را بکشید. فامیل پیغمبر هم می بینند که قاتلین افراد زیاد هستند، هر یکی هم با یک قبیله ای هستند، دیگر حریف همه قبیلهها نمی شوند. سحر ریختند در خانه پیغمبر، امیرالمؤمنین علی علیه السلام جای پیغمبر خوابیده بود و پیغمبر هم آن شب رفت. رفت در یک غاری، و عنکبوت در آن غار را تار گرفت. پس خداوند پیغمبر را با آهن و چدن و تانک و توپ و مسلسل، با چوب و گچ و با هیچی حفظ نکرد، با تارِ عنکبوت حفظ کرد. این امدادهای غیبی از طریق حیوانات.
3- از طریق خوابهای حق. رؤیا، خواب دیدنها. گاهی افراد خواب می بینند. البته هرکس خواب می بیند خوابش درست نیست. بعضیها هم پرخوری می کنند خواب می بینند، بعضیها هم روز با کسی درگیر هستند، شب خواب می بیند دارد کتک کاری می کند، بعضیها چیزهایی که در روز با آنها سروکار دارند و مورد نیازش است خواب می بیند. شتر در خواب بیند پنبه دانه. گاهی وقتها شتر پنبه دانه می خواهد بخورد. آنی که می خواهد بخورد مثلاً می خواهد به یک مسئله ای برسد، خواب آن را هم می بیند، یک سفری می خواهد برود، خواب آن سفر را هم می بیند. یک تجارتی می خواهد بکند، خواب آن تجارت را می بیند، ازدواج می خواهد بکند، خواب ازدواج را می بیند. یعنی افکار روزش، شب هم ادامه پیدا می کند. هر خوابی ارزش ندارد ولی در قرآن چند تا خواب داریم رؤیای صادقه. حالا ممکن است کافر باشد مثل عزیز مصر، ممکن است مسلمان باشد. یعنی گاهی مطلبی در کتابها ننوشته، در اینترنت و رادیو و تلویزیون هم نیست، از طریق خواب خداوند آدم را کمک می کند، می گوید در آینده چنین می شود، چنان می شود. این هم یکی.
4- سخن گفتن عیسی در گهواره
4- گاهی از طریق کودک، امدادهای غیبی از طریق کودک. حضرت مریم بدون داشتن شوهر با اراده خداوند حامله شد، وقتی زایید بچه را قنداق کرد، بغل کرد، فامیلش گفتند به به به، تو که دختر بدی نبودی، بابایت هم که آدم خوبی بود، «مَا کَانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ» مریم/28، «أَبُو» بابایت آدم بدی نبود، «وَمَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا» مریم/28 تو مادرت هم زن خوبی بود، مادر خوب، پدر خوب، این چه دسته گلی بود به آب دادی؟ این بچه کجا بود؟ مریم دید عجب، گفت: خدایا تو که می دانی من پاک هستم، تو من را حامله کردی، آمدند گفتند بچه کجاست؟ قرآن می گوید، به مریم گفتیم که اشاره کن به گهواره، آنوقت نوزاد، حضرت عیسی در گهواره سخن گفت. گفتند بابا بچه در گهواره که نمی تواند حرف بزند، این که می خوانم آیه قرآن است، «کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا» مریم/29 چطور حرف بزنیم با کسی که در گهواره است و بچه است. با نوزاد که نمی شود حرف زد، آنوقت این نوزاد به زبان درآمد. گفت: «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ» مریم/30 من بنده خاص خدا هستم، خداوند من را پیغمبر قرار داده، من عیسی هستم، یعنی گاهی یک نوزاد در گهواره حرف می زند، مادرش را از تهمت زنا نجات می دهد. یک کودک.
5- گاهی از راه جنّ. جنّ موجودی است مثل انسان، عقل دارد و مکلّف است، بعضی هایشان مؤمن هستند، بعضی هایشان کافر هستند، صنعت دارند، علم دارند، هدایت پذیرند، نصیحت پذیرند، می فهمند، زاد و ولد دارند. قرآن می گوید برای سلیمان، جنّیها کار می کردند. «وَالشَّیَاطِینَ کُلَّ بَنَّاءٍ وَغَوَّاصٍ» ص/37 «بَنَّاءٍ» یعنی بنّایی می کردند، «غَوَّاصٍ» یعنی غواصی می کردند، یعنی برای سلیمان هم در دریا فرو می رفتند چیزی می آوردند بیرون، هم بنّایی می کردند، این عربی که خواندم قرآن بود. «وَالشَّیَاطِینَ» چون شیاطین، جن از شیاطین است، «کُلَّ بَنَّاءٍ وَغَوَّاصٍ» گاهی از طریق جنّ، یک افرادی ممکن است تأیید شوند.
5- الهام الهی به دلِ پاکان
6- گاهی ممکن است الهام شود. امدادهای غیبی یکیاش هم الهام است. الهام یعنی چه؟ یعنی به قلب کسی خطور می کند. در مکّه یکی از علمای پیرمرد هر شب می خوابید در اتاق. یک شب گفت من چرا هر شب اینجا می خوابم؟ اینجایی هم که می خوابید بالای سرش یک لوستر بود، لوستر برای آن عالم نبود، برای هتل بود، می گفت چرا من اینجا می خوابم؟ به قلبم برات شد که من اینجا نخوابم، پاشدم رختخوابم را گشیدم اینجا. تا کشیدم اینجا یک مرتبه لوستر افتاد پائین که من وقتی وارد اتاق شدم لوستر را بلند کردم دیدم واقعا نمی شود بالا کرد، یک لوستر چهل پنجاه کیلیویی، نوکش هم یک آهن بود که اگر این خورده بود، این مخ این عالم پودر شده بود. یعنی گاهی وقتها خداوند می خواهد یک کسی را زنده نگه دارد، به دلش برات می شود که مثلاً نرود بیرون که اگر دو دقیقه زودتر می رفت بیرون تصادف می کرد. پنج دقیقه قبل یک جور دیگر می شد. یعنی ما زندگیمان از لابه لای میلیونها خطر است. هر آن میلیونها خطر است، یعنی بنده که سخنرانی می کنم در هر حرفی ممکن است حرفم یادم برود. سعدیا مرد نکو، اصلاً یادم می رود که بعد از نکو، نام است. نکونام، یعنی بین نکو و نامش ممکن است خدا حافظه را از من بگیرد من یادم برود. اینطور نیست که یک سخنرانی بکنیم بگوییم الحمدلله، در یک سخنرانی برای هر حرفی، هر دقیقه ای که چند بار خون وارد بدن می شود می تواند با یک لخته یا سکته قلبی، یا سکته مغزی. شما سفر که بروی می گویی الحمدلله مسافرت تمام شد، در حالی که در این سفر چند میلیون بار این لاستیکها چرخید؟ در هر چرخی که لاستیک ماشین می زند می تواند لاستیک بترکد، ماشین سرنگون شود. یعنی چند میلیون خطر از طریق ماشین از شما دور شده. موتورش بماند، قلبِ رانندهاش بماند. هر لحظه ممکن است در هواپیمائی که می رود، یک کبوتری، حیوانی، در این لوله های هواپیما برود. . . ما یک وقت سوار هواپیما شدیم، همه را پیاده کردند با جمعیت با اثاثیه، گفتیم چه خبر است، مواد منفجره در هواپیما بود؟ هواپیما ربا، دزدی بود، چی بود؟ گفتند یک موش رفته تو، گفتیم شما این همه آدم را بخاطر یک موش پیاده می کنید؟ گفتند بله، حالا اگر این موش برود یک سیمی را بجود رابطه خلبان با فرودگاه قطع می شود، هواپیما می افتد پائین. حالا همان لحظه ای که نگاه کرد موش را دید، ممکن است تا برود عطسه کند رویش، عطسه کند، موش برود، و این یک نگاهش به موش، یعنی هم موش یک سیم را می جود، هم باید در یک آن خدا کمک کند که این نگاهش به موش بیفتد، وگرنه اگر دستش همچین می کرد کلهاش را بخاراند، موش رد می شد. یعنی چقدر تا حالا موش در هواپیما؟ آدم نمی فهمد. شما تا حالا گفتید الحمدلله، من همسایهمان دردسر ندارد. کسی تا حالا، فکر کنید، تا حالا گفتید خدا را شکر که همسایهمان سرش درد نمی کند. تا حالا نگفتید. کسی می گفت دیشب تا صبح دُم، دُم، دُم، دُم، دیوار خانه صدا می کرد. گفتیم آقا چه می کنند، آخر این وقت شب که بنّایی نمی کنند، میخ نمی کوبند، چه صدایی است؟ شب تا صبح خوابمان نبرد، صبح رفتیم درِ خانه همسایه گفتیم چه خبر بود دیشب خانه شما. خانم گفت حاج آقا شرمنده هستم، ببخشید، این شوهر من دیشب دردِ سر گرفته بود، هر قرصی هم خورد خوب نشد. این هِی پا می کوبید به دیوار. ما هر شبی که می خوابیم باید بگوییم الحمدلله همسایهمان دردِ سر نکرد. اگر یک غذای ناجوری مادرِ ما می خورد، ما در رحم مادر، در شکم مادر، جوری دیگر، کلمهمان می شد، دماغمان می شد، چشممان می شد، ممکن است با یک حادثه بچه در شکم جوری دیگر شود. نود سال، هشتاد سال آدم زجر ببیند برای اینکه مادرش یک عطسه بیخود کرد، مادرش یک غذای ناجوری خورد، یک آمپول اشتباهی زد. هر آنی که دکتر. . . خیلی است، خیلی است، امدادهای غیبی. الهام؛ خداوند گاهی به دل کسی الهام می کند.
6- ایجاد رعب و ترس در دل دشمن
7- رعب؛ گاهی امداد غیبی این است که ترس در دل دشمنان می اندازد. ترس در دل دشمن. (المؤمن کالجبل) حدیث داریم مؤمن مثل کوه است. روی کوه که می روی، ولو پایت را می گذاری روی قله کوه، ولی باز هم می ترسی. با اینکه کوه زیرِ پایت است، ولی باز هم آدم از کوه می ترسد. شاه امام را زندان کرده بود، اما باز هم می ترسید. امام در زندان بود، ولی شاه از امام می ترسید. (المؤمن کالجبل) شاید معنایش این باشد، یعنی مؤمن را پا روی کلهاش هم بگذاری باز هم از او می ترسی. الان واقعاً آمریکا از ایران حساب می برد. در همه دنیا هارت و هورت می کند ولی از ایران حساب می برد. ایران کوچولو یک استخوان شده در گلوی ابرقدرتها. چون هر چی دعا شده، شده. دید مرگ بر شاه شد، متلاشی شد، مرگ بر صدام متلاشی شد، مرگ بر منافقین، متلاشی شد. خوب وقتی شش تا دعا مستجاب شد، می گوید نکند دعای هفتم مرگ بر آمریکا هم بشود. قرآن می فرماید که: «یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ» آل عمران/13 یعنی در جنگ بدر کفار وقتی مسلمانها را می دیدند، مثلاً اینها صد نفر بودند، اینها دویست نفر می دیدند. «یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ» یعنی کفار مسلمانها را دو برابر جمعیت طبیعی می دیدند، یعنی خداوند در چشم اینها تصرف کرده بود. یا می فرماید: «وَیُقَلِّلُکُمْ فِی أَعْیُنِهِمْ» الأنفال/44 شما را پیش آنها کم نشان داد، «وَیُقَلِّلُکُمْ فِی أَعْیُنِهِمْ» یعنی مسلمانها کفار را کم می دیدند، ولی کفار مسلمانها را زیاد می دیدند. دو تا آیه داریم، «یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ»، یعنی کفار مسلمانها را دو برابر می دیدند، «وَیُقَلِّلُکُمْ فِی أَعْیُنِهِمْ» دشمن را در چشم شما، «یُقَلِّلُ» قلیل کرد، دشمن را در چشمتان کوچک کرد، شما را در چشم دشمن بزرگ کرد. «وَلَوْ أَرَاکَهُمْ کَثِیرًا لَفَشِلْتُمْ» الأنفال/43 قرآن می گوید اگر شما آنها را زیاد می دیدید، شل می شدید، اوه، ما که حریف آنها نمی شویم. مثل بچه، بچه استخر را فکر می کند یک وجبی است، می پرد تویش، فکر می کند این نخ سیاه و سفید است، دست می کند، نمی داند این مار است. گاهی وقتها برای اینکه یک کاری، قرآن می گوید که در جنگ بدر من خیلی کارها را کردم، چرا؟ برای اینکه خدا می خواست کار بشود. وقتی خدا بخواهد کار بشود، در جنگ بدر شنها هی سر می خورد زیرِ پا، قرآن می فرماید باران فرستادیم که شن های زیرِ پایتان سفت شود. یک عده خوابیدند، صبح محتاج به آب و حمام بودند، باران آمد، از آبش غسل کردند. جمعیتشان کم بود، خدا این جمعیت کم را در چشم دشمن زیاد کرد. جمعیت آنها زیاد بود، جمعیت زیاد را در چشم اینها کم کرد. «ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَهُ» عبس/20 قرآن می گوید یک کاری که می خواهم بکنم، تمام کارهایش را روان می کنم. گاهی با رعب.
7- حضور فرشتگان در صحنه های جهاد
8- گاهی با فرشته. یکی از امدادهای غیبی ملائکه هستند، ملائکه. چند تا آیه داریم در قرآن که در جنگ بدر فرشتهها به کمک شما آمدند. «بِثَلَاثَهِ آلَافٍ مِنْ الْمَلَائِکَهِ» آل عمران/124 اول هزار تا فرشته آمد، فرمود اگر آدم خوبی بودید، اهل تقوی بودید، دو هزار تا دیگر هم می آید، سه هزار تا. بعد فرمود اگر تقوی و صبرتان بیشتر باشد «بِخَمْسَهِ آلَافٍ» آل عمران/125 معلوم می شود مددهای غیبی هم مرحله ای است. یک کسی نگوید آقای قرائتی، این بحثی که شما امشب در تلویزیون می کنی، امدادهای غیبی، جمادات، نباتات، رؤیا، کودک، جنّ، الهام، ترس، ملائکه، خوب یک خورده هم خدا امدادهای غیبی را کمک من بکند، ما امسال بدون درس خواندن یک ضرب وارد کنکور شویم. طلبه هم بگوید ای خدا این امدادهای غیبی که قرائتی گفت امشب همه را کمک کن ما امشب بخوابیم، صبح هم بلند شویم، یک آیت الله العظمی شویم. یک بچه معمولی هم بگوید ما می خوابیم امدادهای غیبی را بفرست بلند شویم یک تاجر شویم. یک سرباز هم سردار شود، کشاورز هم بگوید بدون کشاورزی با امدادهای غیبی، یک مرتبه صندوقها را ببریم پای درخت، میوهها را صندوق کنیم. بنا نیست خدا بساط عالم را به هم بریزد. خدا می گوید نظام موجود، از همین راهها باید بروید، یعنی باید درس بخوانید، جان بکنید، با جنگ و جبهه و کشاورزی و تحصیل و. . . خدا قدرت دارد، اما خدا هر کاری قدرت دارد که نمی کند. خداوند در قرآن می فرماید: «عَزِیزٌ». عزیز یعنی قدرت دارد، ولی «حَکِیمٌ» حکمت هم دارد، در قرآن کنار عزیز، حکیم آمده. یعنی هم قدرت دارد، هم حکمت دارد. یک مثال بزنم. بنده الان قدرت دارم یقهام را پاره کنم یا نه؟ بله، من قدرت دارم یقهام را پاره کنم، ولی این کار حکیمانه نیست. قدرت دارم یک سنجاق، یک چاقو بردارم بزنم به چشمم کور شوم یا نه؟ حکیمانه نیست. خدا قدرت دارد، قدرت دارد بدون دردِ زائیدن هم بچه بدهد، ولی حکمت خدا این را می گوید که بچه از راه درد زایمان. . . کشاورزی از راه کشاورزی. نابرده رنج گنج میسر نمی شود. حکمت خدا این است که انسان با دست و پا زدن، با تلاش به جایی برسد. اینکه آدم بخوابد و پولدار شود، اینکه رشد نیست. مثل طلا، طلا همینطور طلا شده. کسی به طلا نمی گوید آ، طلا، مخلص شما هستم، برای طلا کف بزنید، طلا که دست خودش نیست. طلا یک جماد است، تبدیل شده به طلا. هنری نکرده، دست خودش نبوده. یکی از افتخارات ما این است که تاریخ ما هجری است، نه میلادی. مسیحیها تاریخشان میلادی است، آخر میلاد حضرت عیسی که دست خودش نیست، خوب مادر زائیدتش، می توانست نزاید؟ عیسی کاری نکرده، خوب زائیده شده مثل باقی بچهها. زائیده شدن که دست خودِ آدم نیست، اما هجرت دست خود آدم است. پیغمبر ما و مسلمانها با تلاش هجرت کردند، بنابراین تاریخ ما یعنی تاریخِ تلاش. ولی تاریخ میلادی یعنی تاریخ. . . عید هم همینطور است، عید نوروز برای ما عید خوبی است، اما تلاشی در آن نیست. خوب میشها می زایند، خوب باشد. درختها گل می کنند، خیلی خوب. هوا سردیاش تمام می شود، اعتدال، خیلی خوب. هوای معتدل خوب است، زائیدن میشها خوب است، گل کردن درختها خوب است، همه اینها خوب است، اما من چه کردم؟ من چه کردم؟ آن روزی که شما گواهینامه دانشگاه بگیری، فارغ التحصیل دانشگاه بشوی، آن روز عید است. چرا؟ برای اینکه تلاش کردی، فوق لیسانس شدی، دکتر شدی. آن روزی که طلبه، مجتهد شود، آن روز عید است. چرا؟ برای اینکه تلاش کرد درس خواند. آن وقتی که این کارخانه افتتاح شد، آن وقتی که این درخت به بار نشست، آن وقتی که. . . یعنی همیشه عیدِ ما عیدهایی است که در اثر تلاش به جایی برسیم، اما اگر یک عیدی تلاشی نکردیم، نمی گویم عید نوروز بد است، می خواهم بگویم برای عید نوروز ما تلاشی نکردیم، خوب هوا سرد بوده، معتدل شده. درختها هم سبز شده. میشها هم زائیدند. من چه کردم؟ همیشه روی تلاش خودتان کار کنید، تو چه کردی! طلا خیلی قیمت دارد، اما طلا کاری برای طلا شدنش نکرده. خدا عزیز است، می خواهم بگویم امدادهای غیبی مربوط به این است که شما یک کاری هم بکنید. مثلاً به پیغمبرها امداد غیبی نازل می شد، چرا؟ برای اینکه پیغمبر کار می کرد. «ادْعُونِی» غافر/60 خوب شما یک دعایی بکنید، من مستجاب می کنم. می آید می گوید خدایا من دعایی نمی کنم، تو که خودت می دانی من چه می خواهم، همینطور بده، من خوابیدم. یعنی حاضر نیست لبش را بجنباند. کسی که حاضر نیست لبش را بجنباند، دو رکعت نماز بخواند، خوب تو لبت را هم تکان نمی دهی؟ یک کاری بکن. یک کسی آمد بگوید به یک پولدار، گفت مثلاً به زبان قدیمی، حالا پنج تومان بده، گفت ندارم، گفت یک تومان بده، گفت ندارم، گفت دو ریال بده، گفت ندارم، گفت یک سیگار بده، گفت ندارم، گفت سیگار برای خودت، یک چوبِ کبریت بده، گفت ندارم. گفت بابا لااقل من را کور کن برو آن طرف، یک کاری بکن، یک کاری بکن، خوب همینطور حاج آقا، حاج آقا، حاج آقا که. . . تو چه خاصیتی داری هی حاج آقا، حاج آقا می کنی؟ اصلاً خاصیتت چی است؟ وجود تو با بقیه چه فرقی می کند که ما باید حاج آقا، حاج آقا بکنیم؟ تو که حاج آقا هستی یک کاری بکن. اینها تلاش است. امدادهای غیبی را خدا می رساند برای آدمهایی که به بن بست برسند.
8- امید به امداد الهی و گشایش در کارها
خدا اینها را نقل کرده برای چه؟ می خواهد بگوید شما هی نگویی که من که در کنکور رد شدم، بدبختم، نخیر. ممکن است کنکور برگردی ولی از راه دیگر خدا، خدا گر زحکمت ببندد دری، ز رحمت. . . گاهی آدم کنکور رد می شود، ده تا درِ دیگر باز می شود. خودِ بنده رفتم روضه بخوانم دیدم نمی شود، هرچه شعر خواندم، روضه خواندم، مردم عوض اینکه گریه کنند، خنده کردند. من دیدم این حلقومِ من، حلقومِ روضه نیست، رفتم پای تخته سیاه شدم معلم. در معلمی موفق هستم، ولی در روضه خوانی کم آوردم. حالا این خانم، نه، دختر عمویم رفته کنکور، من هم باید بروم کنکور. حالا ولش کن. حالا رفتی الحمدلله، کنکور خوب است، اما اینطور نیست که هرکه نرفت پس علامت بدبختیاش است. نه، خیلیها کنکور نرفتند، از کنکور رفتهها خوشبخت ترند. دست خدا بسته نیست. یهودیها می گفتند «یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَهٌ» المائده/64 یعنی دست خدا بسته است، یعنی اگر این راه، دیگر نمی شود، دیگر نمی شود یعنی چه؟ دیگر نمی شود یعنی چه؟ این امدادهای غیبی را می گویم یعنی نگویید دستِ خدا بسته است. ممکن است انسان در ازدواجِ اولش شکست بخورد، نه ما اگر شانس داشتیم شوهرمان تصادف نمی کرد، من دیگر شوهر نمی کنم. خانم، آخر جوانی، اگر خواستگار داری قبول کن، نه، من اگر خدا می خواست. . . بابا گاهی وقتها خدا آن را نمی خواهد، این را می خواهد. مثل اینکه آدم بگوید که من اگر بناست غذا بخورم باید حتماً این غذا بخورم، نخیر، صد رقم غذاست. اینکه انسان ازدواج نکند، اینکه انسان. . . ما خیلی وقتها فکر می کنیم همه درها بسته است، در اسلام بن بست وجود ندارد، هر گناهی کسی بکند راه توبه دارد. در همه حالات راهِ خدا، راهِ امدادهای غیبی باز است.
وقتِ من تمام است، دو سه تا باقی مانده می گویم. یکی انسان های عادی، گاهی با انسان های عادی، گاهی با اولیای خدا. دیگر می گویند وقت تمام شد. خوب؛ خدا هم سبب ساز است، هم سبب سوز است، یعنی می تواند آتشی که سبب سوزاندن است بگوید: «یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا» الأنبیاء/69 ابراهیم را انداختند در آتش، خدا به آتش گفت نسوزان. یعنی آتشی که سبب ساز است، یعنی سبب سوزاندن است، خدا سبب سوز است، یعنی این سببیت را می سوزاند، یعنی یک کاری می کند که آتش نسوزاند. یک چیزی هم مثل عصا را می زند به سنگ، «اضْرِبْ بِعَصَاکَ» البقره/60 عربی هایی که می خوانم قرآن است، موسی عصایت را بزن به سنگ، دوازده چشمه بیاید بیرون. یعنی خوردن جماد به جماد، چوبی که آب ندارد، سنگی که آب ندارد، دو تا بی آب به هم می خورد دوازده تا چشمه درمی آید، دو تا آیه داریم، «اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْبَحْرَ» الشعراء/63، «اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْحَجَرَ» البقره/60 به آب می زند خشک می شود، به خشک می زند آب می شود. یعنی دست خدا بسته نیست. نسلی که پای تلویزیون نشسته اید، نگویید آمریکا چه دارد، اروپا چه دارد، ما خدا داریم و دستِ خدا باز است. میلیونها راه برای سرنگونی ابرقدرتها وجود دارد. همهاش اف 14 و اف 16 نیست، ما باید همه امکانات مادی را در اعلی درجه به دست بیاوریم و داشته باشیم و همه مجهز باشیم، اما اینها همه پنجاه درصد است، پنجاه درصدش امدادهای غیبی است.
خدایا، همه امت اسلامی را توفیق بده از تمام توانائی های مادی استفاده کنند و همه امدادهای غیبی را نیز به کمک آنها برسان.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته