امام حسین(علیهالسلام) و دل آرام
موضوع: امام حسین(علیهالسلام) و دل آرام
تاریخ پخش: 09/12/86
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بینندهها این بحث را شب اربعین امام حسین(ع) پای تلویزیون میبینند. من میخواهم یکی از مسائلی را که راجع به امام حسین(ع) است، بگویم. در سورهی فجر یک آیه داریم که میفرماید: «یَأَیَّتهَُا النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّهُ – ارْجِعِى إِلىَ رَبِّکِ…» (فجر/27و 28) یعنی دل آرام، یکی از مصادیق مهم این نفس مطمئنه، امام هم در وصیت نامهاش فرمود: من با دلی آرام… این دل آرام خیلی مهم است. در کرهی زمین نیست. آنهایی که دلار دارند، آرامش ندارند. آنهایی که اسلحه دارند، آنهایی که یار دارند، پول دارند، مال دارند، حکومت دارند و… هیچ کس دلش آرام نیست، به جز اولیاء خدا! یکی از بارزترین و روشنترین مصادیقش شخص امام حسین(ع) که میگوید دلش آرام بود. این دل آرام را از کجا به دست میآوریم؟ یک مطلبی را امروز عصری در بحار دیدم. عرض کنم که… فتوکپی آن را گرفتم. بحارالانوار، جلد 45، صفحه 56. جملهی بحار را میخوانم.
1- آخرین گفتگوهای امام حسین(علیهالسلام) با دشمنان
«و جلس على صدر الحسین» شمر روی سینهی امام حسین نشست. «و قبض على لحیته» ریش مبارک امام حسین را گرفت. «و همّ بقتله» همت کرد که امام را با خنجر سرش را جدا کند. «فضحک الحسین» «ضحک» یعنی خندید. این را میگویند «نفس مطمئنه» خیلی است. دشمن روی سینه نشسته است. ریش را گرفته است. خنجر را گذاشته است. آنجا امام حسین(ع) لبخند میزند. الله اکبر! «فقال له» امام حسین گفت: «أ تقتلنی و لا تعلم من أنا» میکشی؟ نمیدانی من که هستم؟ «فقال أعرفک حق المعرفه» شمر گفت: میشناسمت، خوب هم میشناسم. «أمک فاطمه الزهراء» مادرت فاطمه است. «و أبوک علی المرتضى» پدرت علی بن ابیطالب است. «و جدک محمد المصطفى» میکشمت و باکی هم ندارم. از این چه میفهمیم؟ از این میفهمیم که علم بشر را نجات نمیدهد. شمر امام حسین را خوب میشناخت. شناخت کافی نیست. در کنار علم باید ایمان هم باشد. اینکه ما دائم بگوییم: بچه ما لیسانس است، فوق لیسانس است، دکتر و مهندس است، علم آدم را نجات نمیدهد. در قرآن بسیار آیه داریم که میفرماید: «مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ» (آلعمران/19) باسواد است، اما کج میرود. باسواد است و کج میرود. خیلی مهم است. این خیلی مهم است. شمر گفت میشناسم «اعرفک حق المعرفه» خوب میشناسمت. «أقتلک و لا أبالی» میکشمت و باکی هم ندارم. «فضربه بسیفه اثنتی عشره ضربه» 12 خنجر به بدن امام حسین(ع) فرو کرد. آخرش هم «ثم جز رأسه» بعد سر امام را هم برید. این را برای چه گفتم؟ دو هدف داشتم. یکی اینکه علم انسان را نجات نمیدهد. کنار علم باید ایمان باشد. یکی هم اینکه امام حسین(ع) دل آرام داشت. در حساسترین وقت، جمله عربیاش چه بود؟ «ضحک» خندید. این خیلی مهم بود برای من. نشانه نفس مطمئنه است.
حالا جلوههایی از دل آرام:
بحث را شب اربعین میبینیم. «نمونههای آرامش دل»
1- اینکه امام حسین(ع) با جرأت میتواند دشمنش را معرفی کند و هیچ تقیهای نکند. با صراحت میگفت: «فاسقٌ» یزید فاسق است. «شارب الخمر» شراب خوار است. این استیضاح یک! با صراحت مفاسد حکومت را میگوید. این علامت آرامش دل است. آدمی که دلهره داشته باشد، جرأت نمیکند به این روشنی، بگوید فلانی چنین و چنان است. رک میگوید: بله!
2- آگاهی از حوادث. از حوادث به خوبی آگاه است. اینطور نیست که امام حسین(ع) غافلگیر شد. قبل از امام حسین، امیرالمؤمنین آمد برود، پرسید: اینجا کجاست؟ گفتند اینجا کربلاست. فرمود: پسرم را همین جا میکشند. قصهی کربلا را قبل از شهادت امام حسین خوب میدانست.
2- اعتماد به نفس در سایهی ایمان به خدا
3- اعتماد به نفس در سایهی ایمان به خدا. اعتماد به نفس به تنهایی خوب نیست. چون ما در سایهی ایمان به خدا باید اعتماد به نفس داشته باشیم. امام حسین فرمود: «وَ اللَّهِ لَوْ لَمْ یَکُنْ مَلْجَأ» اگر در دنیا هیچ پناهگاهی نباشد «وَ لَا مَأْوًى» هیچ پناهگاهی نباشد. «لَمَا بَایَعْتُ یَزِیدَ بْنَ مُعَاوِیَه» (بحارالانوار/ج44/ص329) هیچ جا نباشد من با یزید بیعت نمیکنم. اعتماد به نفس! اما «والله» آگاه باشید، به خدا قسم! «وَ اللَّهِ لَا أُجِیبُهُمْ إِلَى شَیْءٍ مَمَّا یُرِیدُون» به خدا قسم اهدافی که بنی امیه دارد، یکی از آنها را جواب مثبت نمیدهم. به همهی هدفها میگویم: نه! تا کی؟ تا زمانی که «وَ أَنَا مُخَضَّبٌ بِدَمِی» (بحارالانوار/ج45/ص12) تا اینکه این ریشهای من با خون گردنم، خضاب شود. یعنی تا اینجا پیش میروم، به حکومت فاسد بله نمیگویم. اعتماد این است. «یَأَیَّتهَُا النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّهُ» دل آرام!
4- نمونهی دیگر. هدفداری و توکل! فرمود: «وَ ما تَوْفیقی إِلاَّ بِاللَّهِ» من توفیق ندارم، مگر توسط خدا. «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ» فقط بر خدا توکل میکنم. «وَ إِلَیْهِ أُنیب» (هود/88) و به سوی خدا کوچ میکنم. بر او توکل میکنم و به سوی خدا میروم و از همه حوادث رد میشوم. روح بزرگ! این روحهای کوچک مانند لاستیکهای دوچرخه هستند و در اولین موج تاب برمیدارند. روح بزرگ مانند لاستیکهای تراکتور است. از هر موجی رد شود، تاب برنمیدارد. کشتند، بردند، زدند… دل آرام!
5- ایمان به مقدرات: امام فرمود: «کل من قضی فهو کائن» هر چه که خدا مقدر کرده است، شدنی است. بیخود در مقابل مقدرات خدا دست و پا نزنید. مقدرات حتمی خدا شدنی است. «صبراً علی قضائک» عربیهایی که میخوانم برای امام حسین است. خدایا هر چه که تو مقدر کردی، من صبر میکنم. مقدر کردی این چنین باشد، طوری نیست، راضیم. «رضاً برضاک»
3- آمادگی برای شهادت، از نشانههای دل آرام
6- از مرگ نترسیدن: الان به بنده اگر بگویند: آقای قرائتی! شما چهار شب دیگر میمیری، اِه… من… از حالا میمیرم و بهم میریزم. رادیو و تلویزیون و نهضت سواد آموزی و ستاد نماز و این سخنرانیها را همه را رها میکنم و فرار میکنم که خدایا چهار روز دیگر میمیرم. هر کس… قرآن میگوید اگر میخواهید ببینید که کارتان درست است یا نه؟ اگر خبر مرگتان را دادند میترسید یا نه؟ حتی نمیگوید: نترسید. میگوید: «فَتَمَنَّوُا الْمَوْت» نمیگوید: «لا تخافون من الموت» «إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاس… » آخر یهودیها میگفتند ما از اولیاء الله هستیم. خدا میگوید با این خط کش متر کنید و ببینید. اگر از اولیاء خدا هستید، باید از مرگ که نمیترسید، هیچ اصلاً باید «فَتَمَنَّوُا الْمَوْت» (جمعه/6) تمنا یعنی باید آرزوی مرگ بکنید. یک آیه داریم که آیه تندی است. نمیدانم بگویم یا نگویم… بگو دیگر آیه قرآن است، از خودت که نیست. شعر نیست که بگویی شاعر خیال کرده است، حدیث نیست که بگویی شاید حدیثش ضعیف باشد. تاریخ نیست که بگویی شاید دروغ باشد. قرآن است. قرآن میفرماید: خیلی سخت است. سخت است. خیلی، خیلی، خیلی، خیلی سخت است. خیلی سخت است، خیلی سخت است. میگوید: علامت اینکه ما دین داریم، یا دین نداریم، اگر گفتند خودت را بکش، میکشی یا نه؟ آیهاش این است: «وَ لَوْ أَنَّا» یعنی اگر ما «کَتَبْنا عَلَیْهِم» بنویسیم بر اینها، واجب کنیم. «أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَکُم» (نساء/66) اگر گفتیم برو بالای منار و خودت را پرت کن، مردش هستی یا نه؟ میگوید: بله ببینید، نادر هستند اینها.
قصهای نقل میکنند که یک کسی آمد پهلوی امام. گفت: آقا قیام کن! شما این همه مرید داری، بلند شو و حکومت وقت را سرنگون کن! کودتا کن! فرمود تو هم… بله! بنده هم از آن جان نثاران شما هستم. من فدایی و پیش مرگ شما هستم. حضرت فرمود برو داخل این تنور. گفت: آقا ما خلافی نگفتیم، آقا ما چه گناهی کردیم؟ یک نفر دیگر آمد، گفت: برو داخل تنور! رفت. گفت: چند تا مؤمن تنوری داریم؟ گفت: تنوری هیچی، خداحافظ! آیه داریم که آدمها سر دو فلس پول، رفوزه شدهاند. صفر گرفتند و آنهم نه صفر عادی! صفر بزرگ، قد درب قوری! میآمدند تنگ گوش پیغمبر که یا رسول الله! … پچ پچ پچ…. هی تنگ گوش او، او میرفت و او میآمد. پیغمبر خسته شد. آن هم خلق بزرگ پیغمبر. خوب آدم ده تا، بیست تا، سی تا! آیه نازل شد که هر کس میخواهد در گوش پیغمبر صحبت کند، برود و یک درهم صدقه بدهد. تا دیدند پول است، در رفتند و گفتند: نه آقا! غرض عرض سلامی بود. آیه نازل شد که خیلی خوب برگردید. نمیخواهد صدقه بدهید. فقط میخواستم بگویم که شما مرد نیستید. آیهاش این است: «أَ أَشْفَقْتُمْ» ترسیدید؟ «أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَی» عربیهایی که میخوانم قرآن است. «أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقات» (مجادله/13) ترسیدید برای در گوشی پیغمبر یک درهم به فقیر بدهید و بیایید در گوشی بگویید؟ یعنی پیغمبر را به اندازه یک درهم… یعنی ترسیدی پول بدهی؟ خانهاش را چند میلیون عوض میکند، برای بچهاش کفش میخرد چند هزار تومان. اما تا یک کتاب گران است، هی سوت میکشد. تو برای پای بچهات اینقدر پول دادی، برای مخ بچهات چرا سوت میکشی؟ یعنی پای بچه تو از مخ بچه تو… شما برای مبلمانت، برای تغییر ماشینات، برای تغییر خانهات، برای دیوار پشت خانهات که سنگ کذایی بکنی، آجر چنانی بکنی، برای دیوار پشت خانهات اینقدر خرج کردی، سوت نکشیدی! آن وقت برای فهم بچهات اینقدر سوت میکشی که چه کنی؟ یعنی مخ بچهات، به اندازه پشت دیوار خانهات نمیارزد؟ نه مشکل افراد دل آرام…
4- حضرت عبدالعظیم حسنی از اولیاء خدا
امیرالمؤمنین میگوید: اگر میخواهید ببینید، ولی حقیقی ما هستید… ولی حقیقی مهم است، ولی حقیقی لقبی است که امام به حضرت عبدالعظیم داد. شهر ری! همان که زیارت حضرت عبدالعظیم، ثواب زیارت کربلا را دارد. این مهم است.
یکی از برادرهای عزیز روحانی، پیشنماز حرم حضرت عبدالعظیم شده بود. یکی از بزرگان به او رسید و نمیدانست که ایشان پیشنماز حرم حضرت عبدالعظیم است. گفت: آقا بخشید، من خوابی برای شما دیدم. گفت: چه خوابی دیدی؟ گفت: من خواب دیدم که شما پیشنماز حرم امام حسین شدهای. گفت: شما خبر از من نداری؟ گفت: نه! گفت: من مدتی است که پیشنماز حرم حضرت عبدالعظیم شدهام. این خوابها هم آن حدیثها را تأیید میکند. البته چون حدیث داریم، خواب دنبال حدیث ارزش است. نمیشود با خواب ایمان درست کرد. ایمان را باید از عقل درست کرد، منتها این خوابها هم بندکشی میکند. امام به حضرت عبدالعظیم فرمود: «انت…» «انت» میدانید یعنی چه؟ تو! «أَنْتَ وَلِیُّنَا حَقّا» تو ولی ما هستی. یعنی تو راست میگویی. تو واقعاً و حقیقتاً ولی ما هستی. آن وقت حدیث داریم هر کس میخواهد ببینید ولی امیرالمؤمنین، شیعه درجه یک هست یا نه، از یاران درجه یک حضرت مهدی هست یا نه؟ علامتش این است که حدیث داریم، نمیرسید به ولایت درجه یک مگر اینکه اگر همه مردم منطقه گفتند تو آدم بدی هستی، دلت آرام باشد. مثل اینکه مثلاً در دستت طلاست، شما یک سکه طلا در دست میگیری، همه تهران بگویند: سفاله! سفاله! سفاله! سفاله! شما میخندید. بگویید تا خسته شوید. چون خود تو میدانی طلاست، اگر همه کرهی زمین هم بگویند سفال است، آرام هستی. ولی اگر در دستت سفال است، همهی مردم گفتند: طلاست! باز دلت آرام است. خودت که میدانی چیست. خودت که میدانی چیست! این نفس مطمئن یعنی اگر همه گفتند زنده باد! همه گفتند: مرده باد! چیزیت نشود. این دل آرام…
5- امام خمینی(ره) و دل آرام
یکی از بزرگان پهلوی امام رفت. گفت: طرفداران بنیصدر به من جسارت میکنند. جسارت میکردند. مثلاً به بهشتی جسارت میکردند. امام فرمود: چه صدایی میآید؟ میگفت: گوش دادیم و دیدیم که مردم در پشت دیوار میگفتند:
«روح منی خمینی *** بت شکنی خمینی»
امام فرمود: مردم تهران، پشت این دیوار بگویند زنده باد خمینی، یا بگویند مرگ بر خمینی در من اثر ندارد. این را دل آرام میگویند. نفس مطمئنه! دل آرام… البته نیست. من هم که میگویم، حرفش را میزنم. چون شب اربعین بینندهها پای تلویزیون هستید، نتیجه بحث این است که از خدا بخواهیم… حالا دعا میکنم، همهی شما آمین بگویید. خدایا! به امام حسینی که دلش آرام بود، و اصحابش که دلشان آرام بود، حالا اصحاب امام حسین را هم من اینجا نوشتم که بعضی از اصحاب امام حسین را که مثلاً ابالفضل فرمود: به خدا قسم اگر دستم را قطع کنید، دست از دین برنمیدارم. این دل آرام است دیگر! به زینب کبری(س) گفتند: وضع را چگونه دیدی؟ گفت: هیچ چیزی جز زیبایی ندیدم. همه چیز زیباست. طوری نشده است. خیلی مهم است. حضرت قاسم میگوید: از عسل شیرینتر است. بچهی 13 ساله میگوید: مرگ از عسل شیرین تر است. خیلی مهم است. خیلی مهم است. علی اکبر میگوید که: اگر ما حقیم «و لا أبالی» مهم نیست، هر چه میخواهد بشود. به امام حسین میگویند: کشتن است! میگوید: باشد، کشتن باشد. دل آرام! دل آرام! «إِنِّی لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَه» من مرگ را چیزی جز سعادت نمیبینم. مرگ سعادت است. «وَ الْحَیَاهَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَما» (بحارالانوار/ج44/ص193) زندگی با ظالم نکبت است. دل آرام! دل آرام اینطور نیست که حالا مردم بگویند: خوب است! مردم بگویند: بد است! منتظر این باشد که تعریفش را بکنند، تعریفش را نکنند. ما دلمان آرام نیست. ما اگر چند نفر یک کتاب بنویسیم، در اینکه اسم ما کجا باشد، چانه میزنیم. آقا! اسم من اول باشد. آخرش میگوییم: قرعه بکشیم. یا میگوییم به ترتیب حروف الفبا.
دل آرام! ما در جبهه دل آرام دیدیم. یک وقت در جبهه ما دیدیم که این رزمندهها، به هم نگاه کردند، گفتند آقا یک بیست دقیقه دیگر وقت داریم تا برویم خط مقدم. این بیست دقیقه یک گیم دیگر بازی کنیم. اصلاً من همینطور ماندم. این 20 دقیقه دیگر میرود خط مقدم، خط مقدم هم یعنی قتلگاه! این چطور دارد توپ بازی میکند؟ با اینکه میداند 20 دقیقه دیگر… چه دل آرامی! اصلاً خودم را باختم. یعنی احساس خجالت و شرمندگی کردم که چه دل آرامی!
6- انجام تکالیف الهی، عامل آرامش دل
به یکی از علمای بزرگ گفتند اگر به شما بگویند: هفته دیگر میمیری… به شما بگویند: یک هفته دیگر بیشتر عمر نداری، این یک هفتهای که از عمرت باقی مانده است را چه میکنی؟ ایشان گفت: هر کاری میکنم، همانکاری است که از اول تکلیف کردهام. یعنی از اول تکلیف جوری کار کردهام که بتوانم قیامت، جواب بدهم. بنابراین اگر به من بگویند: هفتهی دیگر میمیری، الان میمیری هیچ برای من فرقی نمیکند. این امام که فرمود من با دلی آرام میروم، دروغ نمیگفت. ده دوازده سال پیش دل آرام را نشان داد. وقتی در هواپیما نشست، که دوازده بهمن بیاید. هواپیما… حکومت دست شاه بود، بختیار بود، هنوز دست آمریکاییها و نمایندگانی که آمریکا هنوز اینها را دوست دارد، بود. به او گفتند چه احساسی داری؟ یادتان هست چه گفت؟ بگویید، هر که بلد است بگوید. گفت: هیچی! یعنی هواپیما سرنگون بشود، شد که شد! رفتیم و حکومت اسلامی تشکیل دادیم، شد که شد! من وظیفهام بوده در مقابل شاه قیام کنم، شاه بزرگترین منکر است. نهی از منکر که فقط این نیست که آقا غیبت نکن، دروغ نگو! بیحجاب نباش! نمیدانم… اینها هم نهی از منکر است اما منکر بزرگ… وجود طاغوت منکر است. خود وجود شاه منکر است. وجود بنیامیه منکر است. باید اینرا برداریم. نهی از منکر کلیدی! منکرات بزرگ که برداشته شود، باقی خودش خوب میشود. «اذهب الی فرعون» برو به سراغ فرعون. «انه طغی»
«ارْجِعِى إِلىَ رَبِّکِ رَاضِیَهً مَّرْضِیَّهً، فَادْخُلىِ فىِ عِبَادِى، وَ ادْخُلىِ جَنَّتىِ» (فجر/28-30) راجع به امام حسین و اربعینش چون بینندگان عزیز شب اربعین بحث را گوش میدهند:
اول اینکه در بین زیارتها، زیارت اربعین علامت ایمان است. چند چیز علامت ایمان است. یکی از آنها زیارت اربعین است. و لذا در کربلا اربعین امام حسین از عاشورا هم جمعیتش بیشتر است. علامت ایمان است.
دوم اینکه هیچ کسی به اندازه سال شهادتش برایش اربعین گرفته نشده است. امام حسین 1368 سال است که شهید شده است. 1368 اربعین برایش گرفتهاند. برای هیچ پیغمبری و هیچ امامی، اینقدر اربعین نگرفتهاند.
سوم اینکه تنها کسی که هم برای زیارتش زیارت نامه آمده، هم برای اربعینش زیارت نامه آمده است، امام حسین است.
7- خون امام حسین(علیهالسلام)، عامل هدایت مردم
حالا در زیارت اربعین کلماتی است. یکی اینکه میگوید خون معلم است. خون هم معلم است؟ بله! معلم که فقط استاد دانشگاه و آیت الله نیست. خون هم معلم است. بهشتی و 72 تن در حزب جمهوری، وقتی شهید شدند، خونشان باعث شد که مشخص شود منافقین که هستند، بنیصدر کیست. یعنی گاهی وقتها اگر میخواستی با علم و با کتاب و مقاله یکی یکی بنشینی و بحث کنی که چه کسی و خوب و چه کسی بد است، شاید دهها سال طول میکشید. ولی یکمرتبه یک انفجار، گاهی مرتبه یک شهادت، همه ورقها بر میگردد و مردم میفهمند حق با چه کسی است. یعنی یک کسی فرار میکند و به فرانسه میرود، یکی هم در ریاست جمهوری قطعه قطعه میشود. مردم میگویند: عجب! خیلی خوب فهمیدیم حق با چه کسی است. در زیارت اربعین امام حسین داریم: حسین جان خون دادی و مردم فهمیدند «لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ حَیْرَهِ الضَّلَالَه» (التهذیب/ج6/ص113) یعنی مردم از گیجی درآمدند. خون مردم را از گیجی بیرون آورد. «وَ أَعْطَیْتَهُ مَوَارِیثَ الْأَنْبِیَاء» (بحارالانوار/ج98/ص177) در زیارت داریم که خدایا! میراث انبیاء را به حسین دادی. چه طور؟ نوح کشتی داشت. «ان الحسین سفینه النجاه» کشتی نجات حسین است. همینطور که نوح کشتی داشت، حسین هم کشتی دارد. در قرآن راجع به نوح میگوییم: «سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِی الْعالَمینَ» (صافات/79) سلام بر نوح در طول تاریخ. در زیارت امام حسین هم میگوییم: «السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنِّی مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَار» تا شب هست، تا روز هست، سلام بر تو! یعنی عین سلامی که به نوح میدهیم، به او هم میدهیم. درباره ابراهیم قرآن میگوید: «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّه» (بقره/124) خدا ابراهیم را گرفتار بلا و امتحان کرد. امام حسین هم فرمود: «نَصْبِرُ عَلَى بَلَائِه» ما در هر امتحانی که خدا بکند، صبر میکنیم. ابراهیم گفت زن و بچهام را آوردهام مکه «لِیُقیمُوا الصَّلاه» (ابراهیم/37) برای نماز! امام حسین هم در شب عاشورا فرمود: امشب را به من مهلت بدهید. «أنی أحب الصلاه» (اللهوف/89) من نماز را دوست دارم. به موسی خدا میگوید: «اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ» (نازعات/17) برو سراغ فرعون! امام حسین هم فرمود من به سراغ یزید میروم. او ریشهی ظلم است. اول جنایتکار رژیم بنیامیه است. خدا دربارهی عیسی میگوید: «جِئْتُکُمْ بِالْحِکْمَه» (زخرف/63) عیسی میگوید: من برای تو حکمت آوردهام. در زیارت امام حسین هم داریم: «وَ دَعَوْتَ إِلَى سَبِیلِهِ بِالْحِکْمَه» (کافی/ج4/ص570) دربارهی حضرت اسماعیل، وقتی ابراهیم به اسماعیل، پدر به پسر گفت من مأمور شدم که تو را بکشم، گفت: «قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَر» (صافات/102) هر چه خدا گفته انجام بده! نترس. خدا به تو گفته: بکش! بکش! «یا أَبَتِ افْعَلْ…» امام حسین هم فرمود: «رضاً برضاک» خدایا هر چه که تو راضی هستی. در زیارت اربعین داریم: خدایا هر چه که به همهی انبیاء دادی…
8- امام حسین(علیهالسلام)، وارث همهی پیامبران الهی
و لذا میگوییم: «السلام علیک یا وارث آدم… السلام علیک یا وارث نوح… یا وارث ابراهیم… یا وارث موسی… یا وارث عیسی» یعنی چه؟ یعنی هر کمالی که به انبیاء داده است، خدا به امام حسین هم داده است. دربارهی انبیاء میگوید: «کُلٌّ مِنَ الصَّابِرینَ» (انبیاء/85) همهی انبیاء صابر هستند. امام حسین هم فرمود: «شَتَمُوا عِرْضِی فَصَبَرْت» (بحارالانوار/ج44/ص313) آبروی من را ریختند، ولی صبر کردم. حضرت یعقوب میگوید: «یا أَسَفى عَلى یُوسُف» (یوسف/84) یعقوب گریه میکرد و میگفت: آه… آه… از فراق یوسف. امام حسین هم فرمود: «ما اوهالنی علی اسلافی اشتیاق یعقوب لیوسف» همینطور که یعقوب مشتاق دیدن یوسف بود، من هم مشتاق دیدن جدم هستم و هیچ از شهادت نمیترسم. «وَ أَعْطَیْتَهُ مَوَارِیثَ الْأَنْبِیَاء» اینها جملاتی است که در زیارت اربعین است.
شب اربعین بحث را گوش میدهید. بیایید و یک سلام بکنیم. سلام به امام حسین! امام حسین شهید است و زنده است. زنده را که سلام میکنی، «تحیوا باحسن» او هم جواب بهتر به تو میدهد. یعنی هر جور که سلام به امام حسین کنی، امام حسین میشنود و جواب گرمتر به شما میدهد. پس همه شما با من یک سلامی بکنیم.
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ وَ أَنَاخَتْ بِرَحْلِکَ عَلَیْکُمْ مِنِّی سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیَارَتِکُمْ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَیْن»
خدایا! بینندهها بحث را شب اربعین میبینید. یک دعا میکنم، همهی شما آمین بگویید. به آّبروی امام حسین، آن دل آرامی که به اصحاب امام حسین دادی، آن دل آرام را به ما هم مرحمت بفرما! ایمانی به ما بده که اگر مردم کرهی زمین گفتند زنده باد یا مرده باد، پول آمد یا فقر آمد، شهرت آمد یا گمنامی آمد، فرزند آمد یا داغ آمد، فراز آمد یا نشیب آمد، قله بود یا دره بود، ایمانی به ما بده که هیچ حادثهای، ما را از تو و راه و رضای تو جدا نکند. زیارت امام حسین را با معرفت نصیب همهی ما بفرما! امنیت کامل را بر عراق و افغانستان و لبنان و همهی بلاد اسلامی حاکم بفرما رهبر ما، دولت ما، امت ما، جوانها ما، ناموس ما، نسل ما، دین ما، مکتب ما، دنیای ما، آبروی ما، عزت ما و هر نعمتی که به ما دادهای، در پناه آقا حضرت مهدی حفظ بفرما!