اعتدال در کارها، نه افراط و تفریط (1)
2- حفظ نشاط در نماز و عبادت
3- دوری از افراط و تفریط در تحصیل علم
4- اعتدال در حبّ و بغض
5- اعتدال در انفاق و بخشش
6- خطر افراط و تفریط در خطوط سیاسی
7- خاطرهای از کار برای غیر خدا
موضوع: اعتدال در کارها، نه افراط و تفریط
تاریخ پخش: 10/04/89
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
در محضر مبارک برادران و خواهران جاجرود و بومهن و رودهن و آبعلی و پردیس هستیم. این مسجد نو را تبریک میگوییم، به نام الغدیر، مسجد غدیر، و از حضور شما تشکر میکنم، موضوع بحثمان، مسئلهی افراط و تفریط است. یعنی تعادل! نه افراط، نه تفریط!
درسهایی از قرآن، عترت را هم اضافه کنیم، موضوعمان: تعادل! میانه روی! نه افراط، نه تفریط! حد وسط، نه تند، نه کند، نه داغ، نه یخ! حد وسط! همان که در نماز میگوییم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» (فاتحه/6) راه مستقیم.
مملکت ما و همهی خانوادهها و کشورها و جوانها و غیر جوانها، متأسفانه بسیاری گرفتار هستند. بعضی خیلی داغ هستند، بعضی خیلی یخ هستند. و این داغی و یخی هر کجا شد، آفت است.
1- دوری از افراط و تفریط در حجاب و پوشش
مثلاً در حجاب! گاهی به قدری سخت گیر هستند که اسم خانمش را هم در خانه نمیبرد، به خانمش میگوید: اُهوی! خوب بگو: فاطمه خانم! نه، مرد باید غیرت داشته باشد. گاهی به قدری داغ هستند که اگر دستشان برسد، در مسجدالحرام هم دیوار میکشند، میگویند: یک سمت زن، یک سمت مرد! بعضیها هم به قدری بیبندوبار هستند که مراعات نمیکنند و همینطور راحت راحت! من نمیدانم، آیا پوست این بدن طاقت جهنم دارد؟ «فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ» (بقره/175) این بدنی که حرام است خودت را به دیگران عرضه کنی، جواب خدا را چه میدهی؟ دل چه کسی را میخواهی خوش کنی؟ آیا شما را خدا خلق کرد که هوس دیگران را ارضاء کنید؟ هوس جوانهای چشمچران را… قرآن میگوید که: یک طوری کار کنید که به اینجا کشیده نشود. «فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَض» (احزاب/32) کاری نکنید که آن کسی که در قلبش مرض است، یعنی آدم هرزهای است، چشمچران است، هوسران و عیاش و دلش میخواهد کیف خودش را بکند، این بگوید: هان! تو کیف من را تأمین کردی. من را خدا خلق نکرده است که کیف دیگران را تأمین کنم. من خلق شدهام برای اینکه بندهی او باشم.
بعد آن وقت ضررش به خود دخترها میخورد. اگر یک جوانی خودش را در کوچه و بازار تأمین کرد، وقتی بگویی: داماد شو! میگوید: برای چه داماد شوم؟ این همه دختر است، هر چه بخواهی، نگاهش میکنم. وقتی خودش را ارضاء کرد، دختر در خانه میماند. اما اگر جوان هر چه بخواهد نگاه کند، میبیند همه خودشان را میپوشانند، مجبور میشود برود و داماد شود. فکر نکنید کشورهایی که بیبند و بار هستند اینها لذت جنسیشان بیشتر است. من در کشورهای غربی متعدد و مکرر رفتهام، آنجا دختر و پسر با هم دست میدهند، میگویند و میخندند، سینما، شبخوابی، روزخوابی، خیلی آزاد هستند، اما یک سؤال میکنم. این سؤالها را احتمال میدهم یک بار دیگر هم گفته باشم، من سؤال میکنم، شما جواب بدهید! همه اینهایی که پای تلویزیون هستند جواب بدهند. وقتی آدم غذا میخورد، ناهار خوشمزهتر است، یا افطاری؟ با هم بگویید: افطاری! افطاری خوشمزهتر است، چرا؟ برای اینکه یک مدتی آدم خودش را نگه داشته است. چون مدتی خودش را نگه داشته است، این افطاری خوشمزهتر است. در شهوت هم همین طور است. اگر کسی خودش را نگه دارد، همسر برایش خوشمزهتر است. اما اگر مرد در بیرون از خانه رفت و با هر زنی که خواست تاب خورد، زن هم رفت بیرون و با هم مردی که خواست تاب خورد، اینها این قدر بیرون تخم کدو آجیل خوردهاند، که دیگر غذای خودشان مزه نمیکند. یعنی اینطور نیست که اگر آدم ولخوری کند، بیشتر بخورد، آدمهای ولخور آنجایی که باید اشتهای لازم را داشته باشند، ندارند. یک کسی که راه میرود و مثلاً مغز بادام میخورد، این وقتی هم سفره پهن میشود، سیر نیست. افطاری خوشمزهتر است، چون آدم خودش را نگه داشته است، بعد غذای خودش برای خودش لذیذ است! همسر از همسر در کشورهایی که تقوا هست، لذتشان بیشتر از کشورهای بیبندوبار است. بدلیل اینکه افطاری خوشمزهتر از ناهار است. پس نه این قدر غیرت، غیرت بیجا! غیرت بیجا!
2- حفظ نشاط در نماز و عبادت
افراط و تفریط در عبادت! لازم نیست که آدم یک دعایی را که شروع کرد، تا آخرش بخواند! یک صفحه دعا را خواندی و خسته شدی، بگذار کنار. نشاط! قرآن میفرماید: منافق وقتی نماز میخواند، با کسالت نماز میخواند. اما عاشق وقتی نماز میخواند، با خشوع لذت میبرد. بابی داریم به نام «بَابُ الِاقْتِصَادِ فِی الْعِبَادَهِ» یعنی میانهروی در عبادت. بعضی از ما در عبادت تعادل نداریم. بعضی اصلاً عبادت نمیکنند، «فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى» (قیامت/31) یعنی نه تصدیق کرده است و نه نماز خوانده است. بعضی هم در اصلاح صورت، هفتهای چند بار تیغ میزنند، بعضی یک وجب و نیم ریش میگذارند. من هر چه میگویم: آخر این قدر ریش را میخواهی چه کنی؟ در ایران ما هم چهل ستون داریم و هم بیستون! یکی افراط است و یکی تفریط! نه چهل ستون در اصفهان و نه بیستون در کرمانشاه، چهار ستون کافی است! هر دو هم دروغ است. هم بیستون دروغ است و هم چهل ستون! اصفهان بیست ستون است، چون بیست تا در آب افتاده است، یک استخر است و عکس این بیست تا در آب افتاده است، میگویند: چهل ستون! مثل اینکه من یک آیینه بگذارم و بگویم: دو تا قرائتی! نه خیر، تو یک قرائتی هستی. بیستون کرمانشاه هم، بیستون نیست! به کوه است دیگر! نوشتهای بر روی کوه، مگر بر سینهی کوه نوشتی، بیستون است؟ خوب همان کوه است دیگر!
افراط و تفریط! نمایشگاه قرآن گذاشته میشود، یک نفر را از یک طرف میآورند که یک آیت الکرسی را روی یک دانهی برنج نوشته است، اینقدر ریز! اهواز هم یک کسی قرآن آورده بود، همهی ورقهایش آهنی بود. با جرثقیل ورق میزدند. گاهی آدم فکر میکند، …هستیم. افراط و تفریط در عبادت!
3- دوری از افراط و تفریط در تحصیل علم
افراط و تفریط در تحصیل! اینقدر میخواند که سرگیجه میگیرد و مریض میشود، یک مرتبه هم کتاب را پرت میکند که… هفتهی قبل که امتحان داشت، چطور شبانهروز میخواند، بعد که امتحانش تمام شد، این کاغذ و کتابش را پرت میکند. خوب آنطور مطالعه تنفر میآورد. در مدرسههایی که همه دختر هستند، به چه دلیل چادر سیاه و یا لباس و مانتوی قهوهای؟ خوب اینجا که مرد نیست! خوب اگر مرد نیست، چرا این دختر کوچک، مرتب نگاه به سیاه کند؟ رنگ روشن! نه رنگ زقور و بقور! روشن شاد و روشن طبیعی! قرآن یک آیه دارد میگوید: «لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرینَ» (بقره/69) رنگ باید هر کس نگاه میکند، مسرور شود. «تَسُرُّ النَّاظِرینَ» یعنی از این آیه معلوم میشود، رنگ در روح اثر دارد و بر اساس همین آیه هم یک رشته درست شده است به نام «روانشناسی رنگها»! رنگ اثر دارد. شما جسارتاً عبایت را به من بده! ببخشید! شما الان، لباس من را دیدید؟ حالا هم لباس من را ببینید. باز هم روشن است؟ رنگ! ببخشید! رنگ در روح اثر دارد، رنگ شاد! نه حواس پرت کن، که حالا یک مانتو بپوشید این قدر تنگ باشد، دکمهاش هفت رنگ و هشت رنگ و صد رنگ… در تحصیل بچههای ما کتاب را دوست ندارند. و لذا اول سال کتاب برایشان کتاب است. بعد هوا که گرم میشود، کتاب برایشان بادبزن میشود، با بچهها دعوایش میشود، کتاب را میگیرد و چماق میکند. وقتی هم میبیند خاک است، کتاب را برمیدارد و روی آن مینشیند. یعنی هم کتاب است، هم چماق است، هم موکت است و هم بادبزن! از این چه چیزی میفهمیم؟ از این میفهمیم که افراط و تفریط شده است.
در شهوت! قوم لوط گناه لواط میکردند. «فی نادیکُمُ الْمُنْکَرَ» (عنکبوت/29) این گناه را تا به حال کسی در جامعه علنی نکرده است. با اینکه ازدواج هست، میرود به دنبال کثافتکاریهای دیگر! افرادی هم هستند که به دنبال کثافتکاریهای دیگر نمیروند، همسرشان را هم تأمین نمیکنند. اسلام یک چیزهایی دارد که حتی آدم اگر برای غربیها بگوید، میگویند: عجب… اسلام! بله اسلام! اگر زن سر نماز است و مرد خواست که با زنش با هم باشند، زن حق ندارد نماز را طول بدهد. باید نمازش را فشرده و سریع بخواند. و زن اگر در خانه میترسد، مرد حق ندارد برود روضه! ساعت یازده شب و دوازده شب بیاید، روضه بودم! خوب تو بیخود روضه بودی! خانمت در خانه میترسد، چرا روضه رفتی؟ نیازهای همدیگر را باید تأمین کنند. گاهی دو نفر رفیق میشوند، یک طوری رفیق میشوند که بدون هم بستنی نمیخورند، بدون هم حمام نمیروند، بدون هم گردش نمیروند، بدون هم… چه دیگر. مثل سوزن و نخ به هم وصل میشوند. گاهی هم چنان قهر میکنند که یازده سال میگذرد، یک نامه به هم نمیدهند. افراط و تفریط!
ما میزان نیستیم. بیش از هر دعایی باید بگوییم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» خدایا ما را میزان کن! میزان نیستیم. نامیزان هستیم. یک کسی میمیرد، تا یک سال عروسیها تعطیل است، چرا؟ آخر هنوز سالش نشده است. خوب سالش نشده باشد. شما وقتی مرحوم از دنیا رفت، بعد از دو روز، سه روز، چهار روز، یک هفته، ازدواج را راه بیاندازید. نه هنوز چلّهاش نشده است. هنوز سالش نشده است. این چلّه و سال را چه کسی گفته است؟ منبع قرآنیاش کجاست؟ منبع حدیثیاش کجاست؟ بالاخره بنده پنجاه سال است که آخوند هستم، پانزده ساله بودم که طلبه شدم، حالا شصت و پنج سالم است. پنجاه سال است در اسلام بودیم، چه کسی گفته است که اگر یک کسی مرد، تا چهل روز و تا یک سال، سال مادربزرگ و سال عمه و خوب حالا! این دختر و پسر چه گناهی کردهاند؟ حتی محرم و صفر، این دو ماه چرا تعطیل شود؟ ما دههی محرم، چهار روز، پنج روز، ده روز تعطیل میکنیم. آخر صفر هم شهادت امام رضا، امام حسن، رحلت پیغمبر، چهار روز، پنج روز را تعطیل میکنیم. دو ماه چرا؟ چه کسی گفت؟ مگر پیغمبر نگفت: «کتابَ الله و عِترتی»؟ هر چه قرآن و اهل بیت گفته است؟
یک جایی حسینیه میسازیم، مثلاً برای یک دههی محرم، یک حسینیهی چند صد میلیون تومانی میسازیم. آن وقت در همان شهری که برای پنج روز بزرگسالان، برای عزاداریشان، صدها میلیون خرج حسینیه شده است، در همان شهر و همان منطقه و خیابان و کوچه، چهار صد بچه مدرسهای میخواهند نماز بخوانند، سالن نمازخانه ندارند. چه کسی باید در قیامت جواب بدهد؟
4- اعتدال در حبّ و بغض
افراط و تفریط! یک کسی را که دوستش داریم، تا ولیّ خدا پیشش میبریم. از یک کسی که بدمان میآید، لجنمالش میکنیم. افراط و تفریط در حبّ و بغض! حتی در محبت به ما گفتهاند: آرام باش! یک کسی به پیغمبر رسید، گفت: سلام علیکم و رحمه الله و برکاته! پیغمبر گفت: شورش را درآوردی! شما بگو: سلام علیکم! من میگویم: سلام علیکم و رحمه الله! شما میگویی: سلام علیکم و رحمه الله! تا من بگویم: سلام علیکم و رحمه الله و برکاته! افراط و تفریط در محبت.
مجرمی را بنا بود شلاقش بزنند. حضرت امیر(ع) شلاق را داد و گفت: به او بزن! این فردی که شلاق میزد، عصبانی شد و شروع کرد به زدن! حضرت فرمود: چند تا زدی؟ گفت: این قدر! گفت: مگر نگفتم مثلاً این مقدار بزن؟ گفت: چرا! بگذار آدمش کنم. گفت: اِ؟ به تو چه آدمش کنی! آن کسی که این را ساخته است، میداند آدم شدن این با چند تا است. مثل اینکه ارتش میگوید: دستت را اینجا بگذار! بگو: من میخواهم خیلی احترام بگذارم، بگذار اینجا. خوب در گوشت میزنند. همان طور که گفتهاند. میگویند: سی و چهار متری گنج است. شما سی و پنج متری بکنی، به گنج نمیرسی! سی و چهار الله اکبر! سی و سه تا الحمد لله! سی و سه تا سبحان الله! به ما چه! هر چه گفتهاند.
قرآن میگوید: جهنم نوزده مأمور دارد. «عَلَیْها تِسْعَهَ عَشَرَ» (مدثر/30) هر وقت این آیه را میخوانی، میگویی: آخر خدایا تو که… قرآن میگوید: «ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ» (مدثر/31) فرشتهها لشکر خدا هستند. میلیاردها خدا… میلیاردها میلیارد فرشته دارد. حالا به جهنم که رسید نوزده تا؟ حالا لااقل یکی دیگر بگذار که بشود بیست! میگوید: مخصوصاً گفتم نوزده تا ببینم فضول چه کسی است. «وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَهً لِلَّذینَ کَفَرُوا…» (مدثر/31) است. مخصوصاً گفتم نوزده تا ببینم فضول چه کسی است. الان در اروپا اگر دو کروات روی هم ببندی، میگویند: خل هستی! بالاخره حالا این طور نیست که میگوییم: آزادی! آزادی است! شما با هر لباسی میخواهی بیایی بیرون. شما با لباس شنا سر کلاس فیزیک برو، با اردنگی بیرونت میکنند. بگو: آقا آزادی است. میگوید: باسمه تعالی، غلط کردی! معنای آزادی این نیست. چطور با لباس شنا… با این لباس میآیی در خیابان، چقدر ضربهی اجتماعی میزنی، ضربهی روانی میزنی!…
5- اعتدال در انفاق و بخشش
افراط و تفریط حتی در کمک به فقراء! قرآن میگوید: مؤمن کسی است که «وَ الَّذینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا» (فرقان/67) به فقیر هم که کمک میکند، نه کم میدهد و نه زیاد! فقیر را گفتهاند تا سه فقیر به او بده، فقیر چهارم را بگو: خدا برایت برساند. فقیر اول، کمک! دوم، کمک! سوم، کمک! چهارمی را بگو خدا حوالهات را جای دیگر نصیبت کند، انشاء الله خیر است. در کمک به فقراء هم… کسی همهی اموالش را وقف کرد، پیغمبر شنید، فرمود: بیخود این کار را کرد. اگر به من گفته بودید، نمیگذاشتم در قبرستان مسلمانها خاکش کنند. آدمی که چند بچه دارد، حق ندارد همهی اموالش را وقف کند. یک بار هم میرود و همهی اموالش را به اسم خانمش میکند. یک بار هم مهریهی خانمش را قورت میدهد. من نمیدانم. نادر است آدمهایی که «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» هستند. در خط مستقیم و میزان باشد. حتی خانم یک وقت عاشق شوهرش میشود، برای شوهرش میمیرد، میگوید: اصلاً جان من فدای تو! بیا برویم همهی مهریهام را میبخشم. خانم این کار را نکنی. یک مرتبه علاقمند به شوهرتان میشوید و اموالتان را میبخشید، فردا سرتان را به دیوار میزنید. قرآن هم گفته است: اگر خانم خواست بخشی از مهریهاش را ببخشد، «هَنیئاً مَریئاً» (نساء/4) گوارا باشد برایتان. بخشی از آن را! یعنی صد سکه است، میگوید آقا بیست تا از آن را بخشیدم. خوب گوارا باشد. اما صدتا را بخشیدم، باسمه تعالی، قرآن نگفته است، حدیث هم نگفته است. نه قرآن گفته است و نه حدیث! همه اموالت را به خانمت، نه قرآن گفته است که ببخش و نه حدیث گفته است که ببخش! ما افراط و تفریط هستیم. یک کسی همهی لباسهایش را سبز کرد، ریشهایش را هم سبز کرد، گفتند: دیگر چرا ریشت را سبز کردی؟ میگفت من یک ضرب میخواهم چهارده معصوم شوم! افراط و تفریط!
6- خطر افراط و تفریط در خطوط سیاسی
وقتی در یک حزب سیاسی وارد میشویم، تمام کارهای حزب دیگر را تاریک میبینیم. چون ما جزء حزب الف هستیم، تمام کارهای حزب ب را بد میدانیم. وقتی وارد حزب ب میشویم، تمام کارهای حزب الف را بد میدانیم. اعتدال و عدالت را از دست میدهیم. انصاف را از دست میدهیم. واقعاً اینطور است؟ همهی آن جناحیها فاسد هستند؟ همه شما حق هستید؟ خوب عینکت کج است. عینک سرخ گذاشتهاید همهی شلغمها را لبو میبینید. عینک سبز میگذاری، همهی کاهها را علف میبینی. عینکت گیر دارد. تمام آیاتی که میگوید: «وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّه» (بقره/229) در قرآن خیلی این آیه مکرر آمده است. کسی که از حدود خدا تجاوز کند. تجاوز از حدود ممنوع است. ممنوع!
خانم یا آقا! وسواس میشود. وسواسی میشود. خیلی خطرناک است. وسواسی چند گناه میکند. اول اینکه به خدا میگوید: دروغگو! چون خدا میگوید: پاک شد. وسواسی میگوید: خدا دروغ میگویی، پاک نشد! پیغمبر و ائمه و همهی مراجع تقلید میگویند: پاک شد. آقا و خانم وسواسی میگوید: پاک نشد. یعنی همهی شما دروغ میگویید. وسواسی همهی مردم را لاابالی میداند. میگوید: من احتیاط میکنم و همه مردم لاابالی هستند. وسواسی عمرش را تلف میکند. ببینید چند گناه میکند. گناهان وسواسی اینهاست. 1- در عمل، به زبان نمیآورد که خدا دروغ میگوید و مراجع دروغ میگویند، ولی در عمل… عملاً خدا و پیغمبر و مراجع را تکذیب میکند. 2- عمرش را تلف می کند. 3- آب را تلف میکند. به یخچال شلنگ میگیرد. میگوییم: آخر این یخچال چه گناهی کرده است؟ میگوید: یک موش از روی پشت بام رد شد. ظلم به شوهرش میکند. ظلم به بچههایش میکند. مردم از دین فراری میشوند. میگویند اگر دین این است، من به این دین کافر هستم. دین این است، اگر دین این است، من به این دین کافر هستم.
قرآن درباره احزاب سیاسی میگوید: «وَ قالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصارى عَلى شَیْءٍ وَ قالَتِ النَّصارى لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلى شَیْء» (بقره/113) یهودیها میگویند نصاری چیزی نیستند، نصاری میگویند یهودیها چیزی نیستند. حالا جالب این است که الان یهود و نصاری، اسرائیل و آمریکا با هم رفیق شدند، ما مسلمانها با هم بد شدیم. حتی این محله با آن محله! اگر بنده آمدم در منطقهی شما و یک بار یک کلمه یادم رفت، مثلاً پردیسان یا جاجرود یا نمیدانم رودهن، بومهن، یکی از این کلمهها را یادم رفت، مثلاً آبعلی یادم رفت، اوه… میگویند: آقا اسممان را نبرد. ببینید گیر ما در اینجاست. صلواتی بفرستید (صلوات حضار)
7- خاطرهای از کار برای غیر خدا
یک خاطره از رودهن و دماوند برایتان بگویم. خوب بعضی از مداحها و آخوندها نادر هستند که طی میکنند، اکثرشان تبلیغ میروند، هر چه دادند، خدا بدهد برکت! معنای اخلاص هم این نیست که پول نگیرید، معنای اخلاص این است که به قصد پول حرف نزن! به مردم هم نگو پول بده، اما اگر مردم پول دادند، دستشان درد نکند. قرآن میگوید: «لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً» (انسان/9) یعنی من به قصد پول اینجا نیامدهام. یکی هم میگوید: «لا أَسْئَلُکُمْ ْ عَلَیْهِ أَجْراً» (انعام/90) من حرف پول نمیزنم. اما نمیگوید: «لا أخذُ» یعنی دریافت عیبی ندارد، درخواست بد است. درخواست ممنوع! دریافت مانعی ندارد. شما الان پول به من بدهید، خوشحال هم میشوم. اما اگر ندهید، باز هم میآیم. من جایی هست از اول انقلاب تا الان سی سال است حرف زدهام، یک ریال هم ندادهاند، باز هم رفتهام. کارت را بکن، دادند، دادند، ندادند، ندادند. منتها بعضیها متأسفانه طی میکنند. حتی در تلویزیون یا مثلاً میگوید: برو به حساب بریز، فیشش را بیاور، من میآیم سخنرانی!
یکی از این آدمها زمان شاه به دماوند دعوتش کردند سی هزار تومان! آخر سی هزار تومان در زمان شاه پول دو کیلو گوشت نبود، سی هزار تومان پول یک خانه بود. بین چند جا که این بندهی خدا را دعوت کرده بودند، دماوند رکورد را شکست و گفت: سی هزار تومان! گفت: دماوند میآیم. بین چند جا که دعوت کرده بودند، دماوند رفت. اولاً مردم دماوند وقتی به این نگاه میکردند، خوششان نمیآمد. چون نمیخواستند یک کسی که از دین حرف میزند، طی کند. طی نکن! به تو میدهیم، حالا یک خورده پایینتر و یک خورده بالاتر! آدم وقتی طی میکند، بیش از آن چیزی که گیرش میآید، عزت خودش را از دست میدهد. یعنی دو کیلو آبرو میریزد، نیم کیلو… اینها نگاهشان در این یک ماه رمضان به این بندهی خدا نگاه کاسب بود و نه نگاه دینی! یک روز هم مریض شد، مردم دماوند گفتند: حالا که یک روز مریض شد، ما هم یک تومان کم میکنیم، چون سی روز سی هزار تومان بود، خوب بیست و نه روز آمد، ما هم بیست و نه هزار تومان میدهیم. خوب بندهی خدا نماز عید را خواند و خداحافظی کرد و حالا یا مداح بود و یا طلبه کاری نداریم. یک فولوکس داشت. در ماشین که نشست، میگفت: چه کنم؟ آخر با سی هزار تومان پنجاه سال پیش، خیلی میشد کار کرد. میشد طبقهی بالای خانه را ساخت! میشد خانه را از این منطقه فروخت و رفت یک منطقهی دیگری، میشد برای بچهها یک قطعه زمین خرید، مرتب پشت فرمان فولوکس فکر میکرد که چه کند. در همین رودهن که ما الان هستیم، همین طور که گاز میداد و میآمد، خوب آدمی هم که سی تومان دارد و میآید پهلوی زن و بچهاش، گاز میدهد. زد به یک ماشین، دو ماشین به هم چفت شد و حالش گرفته شد. پیاده شدند و یک مکانیک از همین رودهن آوردند و نگاه کرد و گفت که سی تومان خرجش است. این بندهی خدا گفت که من یک کار خصوصی با شما دارم، این مکانیک را چند متر عقبتر برد و گفت: ببین! ما مثلاً منبری بودیم، یا مداح بودیم، به هر حال دهان روزه یک ماه زحمت کشیدیم و دور از زن و بچه مطالعه کردیم و فریاد کشیدیم، تو بیا و این پول مداحی و منبر است، تخفیف بده! گفت: حالا که پول منبر است، من هزار تومانش را نمیگیرم. بیست و نه تومان! دماوندیها هم بیست و نه تومان داده بودند. چون یک روزش را مریض شد، نرفت، آنها هم یک تومان کم کردند. میگفت: بیست و نه تومان دماوند گرفتیم، رودهن تحویل مکانیک دادیم، از رودهن تا تهران گریه کردم، که کسی که برای خدا کار نکند، رزقش این میشود. بچش!
حالا آدم میفهمد که این دعای ماه رجب یعنی چه! دعای ماه رجب میگوید: «خابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَیْرِک» «خابَ» یعنی باختند، «الْوَافِدُونَ» یعنی آنهایی که وارد شدند، «عَلَى غَیْرِک» آنهایی که برای غیر تو وارد شدند، باختند. خیلی نخواسته باشید که چه کسی راضی باشد، چه کسی راضی باشد، خدا هم یکی است، «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» (اخلاص/1) هم زود راضی میشود، «یا سریع الرضا»! مردم هم خیلی هستند و هم خیلی دیر راضی میشود. بالاخره یک کسی که زود راضی میشود، راضی کنیم به نام خدا، یا مرتب بگوییم این را راضیاش کنیم، او نفهمید، او فهمید، به او برخورد… نمیشود. یک پرتقال را میشود در هوا انداخت و در درست گرفت، اما اگر پنج تا پرتقال است، آدم اعصابش خورد میشود و آخرش هم پرتقالها بر روی زمین میافتد. یعنی همهی مردم را نمیشود راضی کرد.
اگر سوزن و نخ بخواهیم برای اینکه در دهان مردم را بدوزیم، نخ های دنیا کم میآید. یعنی مردم حرف خودشان را میزنند، هر کاری کنی، حرف میزنند. من یک بار در مسجد الحرام نشسته بودم، دستم روی زانویم بود، با بغل دستیام حرف میزدم، همین طور که با بغل دستیام حرف میزدم، یک کسی آمد و دست من را بوسید و رفت، منتها من نفهمیدم، چون دستم را بوسید و گاز که نگرفت! همینطور لبش را گذاشت و برداشت، منتها من چنان سرگرم با سمت راستی بودم که اصلاً نفهمیدم، دستم را بوسید و رفت! یک نفر هم گفت: آقای قرائتی! گفتم: بله! گفت: دعا کن خدا تکبرت را بگیرد! گفتیم: خدایا تکبر من را بگیر! حالا مگر تو از ما تکبر دیدی؟ گفت: آری! یک پیرمرد آمد و دستت را بوسید، دستت را باید پیش میگرفتی، خوب این پیرمرد است، دستت را پیش میگرفتی و نمیگذاشتی این پیرمرد دستت را ببوسد. گفتم: والا به خدا نفهمیدم! سرگرم حرف بودم، نفهمیدم! ولی حالا حواسم را جمع میکنم. رفت و باز حرفمان را ادامه دادیم. همینطور که ادامه دادیم، یک کس دیگری آمد ببوسد، تا آمد ببوسد، حواسم جمع بود و دستم را پیش کشیدم! دو باره دیدم یک کسی آمد و گفت: آقای قرائتی! گفتم: بله! گفت: دعا کن خدا تکبرت را بگیرد! گفتیم: چرا! گفت: حالا یک پیرمرد با یک عشقی آمد دست تو را ببوسد، چرا دستت را پیش گرفتی؟ گفتم: خدایا من چه خاکی بر سرم کنم؟ من چه خاکی بر سرم کنم؟ مگر میشود همهی مردم را راضی کرد؟ هر کاری بکنی، یک گیری دارد. «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» بگو خدا! «خابَ الْوَافِدُونَ» باختند آنهایی که رفتند غیر از خدا را راضی کنند. «وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلَّا لَکَ» (بحارالانوار/ج95/ص389) «خَسِرَ» یعنی خسارت کردند، «خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ» آنهایی که متعرض غیر تو شدند، خسارت کردند.
کارمان را با خدا معامله کنیم. کادو برای خدا ببرید. مردم بیمعرفت هستند. ما یک سکه بردیم، این نیم سکه آورد. ما مثلاً سوغاتی چندی بردیم، سوغاتی چندی آورد… نه! قربانی برای ما نیاورد، ما برایش نمیبریم. رفت مکه با من خداحافظی نکرد، من هم دیدنش نمیروم. معامله نکنیم. اصلاً معامله نکنیم. برای خدا کادو ببرید، برای خدا دیدن بروید، برای خدا دعوتش کنید، معامله نکنید، چون او در عروسی دخترم نیامد، من هم در عروسی پسرش نمیروم، با خدا معامله کنیم.
خدایا تو را به حق محمد و آل محمد همهی ما را در فکر و بیان و عمل راه مستقیم، راهی که نه افراط است و نه تفریط، راه تعادل در همهی کارها هدایت بفرما!
1- در انجام عبادات، چه شیوهای مورد سفارش است؟
1) حفظ نشاط و دوری از زیاده روی
2 ) کثرت عبادت و نوافل
3) اکتفا به واجبات و ترک مستحبات
2- در انفاق به محرومان چه چیزی نهی شده است؟
1) اسراف و زیاده روی
2) بخل و کوتاهی
3) هر دو مورد
3- آیه 90 سورهی انعام چه امری را نفی میکند؟
1) دریافت پاداش
2) درخواست پاداش
3) اعطای پاداش
4- کدام آیه در نماز ما را از افراط و تفریط دور میکند؟
1) «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»
2) «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم»
3) «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعین»
5- قرآن در آیه 32 سورهی احزاب، چه کسانی را بیماردل میخواند؟
1) افراد چشمچران و هوسران
2) افراد منافق و ریاکار
3) افراد بخیل و تنگ نظر