اصول کار فرهنگی در قرآن و روایات (2)
2- دوری از هزینههای زائد در کارهای فرهنگی
3- حفظ نشاط و شادابی در برگزاری برنامههای فرهنگی
4- بهرهگیری از قالبهای متنوع و مناسب
5- تبدیل تهدیدهای فرهنگی به فرصتهای تبلیغی
6- حفظ مرکزیت مسجد در برنامههای فرهنگی
7- جلب مشارکت نیروهای جوان در اداره مساجد
موضوع: اصول کار فرهنگی در قرآن و روایات (2)
تاریخ پخش: 08/07/89
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین، بعدد ما احاط به علمک! الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بحثمان راجع به اصول کارهای فرهنگی بود. سه اصلش را گفتیم. اصل چهار: کار فرهنگی یعنی چه؟ اینکه میگویم کار فرهنگی یعنی همه آموزش و پرورشیها، همهی دانشگاهیها، همهی مساجد، همهی اینهایی که میخواهند کار فرهنگی بکنند. پدر و مادرهایی که میخواهند روی بچهشان کار فرهنگی بکنند.
یکی اصل مشورت با اهل تجربه، خودتان تصمیم نگیرید کار فرهنگی بکنید. مشورت بکنید. افرادی تصمیم میگیرند. مثلاً مادر میگوید که: آقای قرائتی یک دعا یاد ما بده که بچهی من پنج سالگی کل قرآن را حفظ شود. میگویم: اولاً که دعایش را بلد نیستم. دوماً چه کسی گفته که شما یک چنین دعایی داشته باشی؟ اصلاً کدام آیه و حدیث گفته که بچهی 5 ساله کل قرآن را حفظ باشد؟ آخر در تلویزیون یک دختر و پسر را نشان داد، من هم میخواهم بچهی من مثل او باشد. گفتم: تلویزیون نشان بدهد. مبنای کار شما چیست؟ حفظ قرآن برای کسی که به مغزش فشار میآید جایز نیست. بله اگر کسی هوشش خوب است، تیزهوش است، به او فشار نمیآید به مقداری که فشار نمیآید حفظ قرآن خوب است. اما اگر به مغزش فشار میآید، بچهتان را وادار نکنید، زده میشود. با زور قرآن حفظ میکند، بعد قرآن را فراموش میکند و ناراحت میشود. دین تحمیلی نیست. آزادش بگذارید. بچه مسجد میآید. ده دقیقه خسته میشود بلند میشود میرود. بنشین! بابا ولش کن. شما بنشین. او میخواهد ده دقیقه بنشیند بلند شود برود. دین را روان معرفی کنید!
1- حفظ یاد و نام و خاطره شهدا
اصل کم هزینگی، چه کارهایی ارزان تمام میشود؟ خیلی کارها فرهنگی است ولی گران تمام میشود. کار ارزان! خدا برای اینکه نام شهدا همیشه زنده باشد، گفته مهر کربلا با تو باشد. هرکسی یک مهر کوچک در جیبش است. یعنی خیلی از افراد. نه هرکسی، خیلی. با این مهر کربلا یاد شهدا زنده است. الآن ما که میخواهیم یاد شهدا را زنده نگه داریم، ببینید چقدر دارید خرج میکنید. باید یک داربست بیاندازیم. البته حالا آن هم در جای خودش لازم است. داربست، رنگ آمیزی، عکس یک شهیدی را میگذاریم. بعد از دو سه سال دوباره باد و باران و طوفان میآید، رنگ پاک میشود. عرض کردم برای زنده بودن یاد شهدا این پولها جایز است. نه جایز است، لازم است. گاهی ممکن است واجب هم شود. چون بالاخره اگر ما این شهدا را در خیابان نبینیم، یادمان میرود. منتها شما هم به شرطی که عکس شهیدی را دیدی یک صلواتی به او هدیه کنی. بالاخره اینکه عکس شهید است، یعنی چه؟ یعنی من خون دادم. امنیت در جمهوری اسلامی برایت آوردم. یک صلواتی بفرستید. همینطور که راه میروید مثلاً ده تا شهید، ده تا صلوات چیزی نیست. آنوقت شما که هدیه به شهید دادی، شهید زنده است. قرآن میفرماید: «فَحَیُّوا بِأَحْسَن» (نسا/86) تو که به شهید هدیه دادی، شهید هم یک هدیهی خوب به تو میدهد. هدیهی خوب که به شما میدهد، این خیلی ارزش دارد. حالا کم خرج باشد. کارهای کم خرج.
2- دوری از هزینههای زائد در کارهای فرهنگی
شاید هزار نفر تا حالا به من گفته باشند که آقای قرائتی شما که سی سال است در تلویزیون هستی، چرا تخته سیاه را عوض نمیکنی؟ تخته سیاه برای عهد دقیانوس بود. گفتم: میخواهم ثابت کنم که با سادهترین امکانات میشود کار میلیونی و مفید کرد. با یک تخته سیاه! ما فکر میکنیم که گروه تواشیح باید حتماً لباسهایشان یکرنگ باشد. خوب بابا جان بیایید با هم بخوانید خدا پدرتان هم بیامرزد اگر فارسی میخوانید یا عربی روان میخوانید. اما حالا حتماً باید یقهها چنین باشد. حتماً باید لباسها سرمه ای باشد. چرا پرخرج؟ کار فرهنگی کم خرج! یک منار کوچک بس است. اگر منار لازم شد. چرا دو تا هشتاد متری؟ خوب این پول دو تا یکجا در یک روستایی که مسجد ندارد، مسجد بسازید. سعی کنیم کار فرهنگی ما کم خرج باشد.
یک کسی گفت: آقای قرائتی یک بودجهای در اختیار من بگذار، من میخواهم تشویق کنم. گفتم: چه کسانی را؟ گفت: بچهها کلاس من میآیند میخواهم بچهها را تشویق کنم. گفتم: اولاً که من بودجه برای این کار ندارم. این یک مورد. دوم اینکه از پیغمبر یاد بگیر. در حدیث آمده پیغمبر دست کارگر را بوسید. هم کارگر تشویق شد، هم یک قران خرج نکرد. شما هر بچهای خوب است، او را بیاور بگو: بچهها، برای سلامتی ایشان صلوات بفرستید. یک بچهای را که میآورند میگویند: برای سلامتیاش صلوات بفرستید، دست بچه را هم ببوس. هم بچه تشویق میشود، هم… البته تشویق مادی خوب است. تشویق مادی خوب است. اما اینطور نیست که حالا ما پهلوی شهردار، امور فرهنگی و تاجر و بانی و نمیدانم دائم به هرکس که میرسیم التماس کنیم که مثلاً یک پولی به ما بده برای تشویقی. اگر دادند الحمدلله، اگر ندادند الحمدلله! تشویق را وابسته به امور مادی نکنیم.
اصل پرفایدگی، گاهی وقتها مثلاً یک زنی میزاید. آدم میتواند یک دسته گل برایش ببرد. که بعد از دو روز پر پر شود. میتواند یک کتاب کودک مرحوم فلسفی را ببرد. یک کسی عروس میشود، میشود برایش گل برد. میشود آیین همسرداری برد. کدامها ماندگار است؟ در کارهای فرهنگی فکر کنیم ماندگار چیست؟ این ماندگار مسألهی مهمی است.
مسألهی قابل کپی در مناطق دیگران. بعضی کارها فرهنگی است، اما قابل تقلید نیست. یک کار فرهنگی بگویید که افرادی بتوانند مشابه آن را… یا حسین! یا حسین! عزاداری برای امام حسین با یک کلماتی روان که در هر روستایی بتوانند چهار نفر این یا حسین را بگویند. اما اگر فلان طبل و فلان ریتم و فلان مداح و فلان دنگ و فنگ و اینها شد، میگویند: والله ما خواسته باشیم عزاداری کنیم یک چند میلیونی خرج ما میشود. طوری عزاداری کنید که قابل تقلید باشد. تخته سیاه در همهی روستاها است. اما کامپیوتر و لپ تاپ که در همهی روستاها نیست. یعنی سبُک بگیرید.
یک کسی به یک نفر گفت: برویم هشتصد متر راه برویم. اوه…! هشتصد متر خدا میداند حال ندارم. گفت: یک کیلومتر! گفت: حالا برویم. یعنی کلمهی هشتصد درشت بود، وحشت کرد. گفت: یک کیلومتر، خوب یک کیلومتر دویست متر هم از هشتصد متر بیشتر است. اما چون گفت: یک کیلومتر، این فکر کرد خیلی… یعنی سبک حساب کنیم. «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا» (بحارالانوار/ ج18/ ص202) حتی میدانیم «لا اله الا الله» سه حرف بیشتر نیست. کلمهی «لا اله الا الله» یا از لام است. یا از الف است.یا از «ه» است. یعنی تمام کلمهی «لا اله الا الله» از سه حرف بیشتر نیست. بابا سه تا حرف بزن. «لا اله الا الله» یک چیزی بگوییم که قابل کپی باشد. یعنی بتوانیم بگوییم. نماز به بچهها یاد میدهیم، مستحباتش را یاد ندهیم. «بحول الله»، «سمع الله» همان هفده تا کلمهی واجب را یاد بدهیم.
3- حفظ نشاط و شادابی در برگزاری برنامههای فرهنگی
اصل نشاط، در امور فرهنگی نشاط مهم است. جلسه چقدر طول بکشد. مسجد چقدر طول بکشد. کلاس درس چقدر طول بکشد. دعا چقدر طول بکشد؟ نصیحت چقدر؟ جلسات فرهنگی باید بیست دقیقه بیشتر طول نکشد. اگر توانستید بخندانید، و یک جاذبهای ایجاد کنید بیست دقیقه دیگر هم باشد. اما اگر نمیتوانید سر بیست دقیقه جمعش کنید. چون بیست دقیقه اول دل میدهد. قیافهی من را دوربین نشان بدهد. آدمهایی که بیست دقیقه دل میدهند، چنین گوش میدهند. این پیداست نشاط دارد. بیست دقیقهی دوم دیگر نشاطش خسته میشود. دیگر چنین نمیشویم. چنین گوش میدهیم. چهل دقیقه که شد دیگر سر میرود. بیست دقیقهی سوم نه دل میدهد نه گوش میدهد. فقط کیلویی نگاه میکند. قیافهاش چنین میشود. من به طلبهها گفتم: اولین دهان درهای که پای منبر کردند، بیا پایین. وقتی پای منبر آمده چنین میکند. یعنی آقا بس است. این اصل نشاط.
ما باید خنده را هم جزء فرهنگمان بیاوریم. غیر از ایام سوگواری که حساب خاص دارد، در هر جلسهای یکی دوبار مردم لبخند هم بزنند. چون خنده در سخنرانی مثل قهوهخانه در راه میماند. رستوران، وقتی پیاده شوی یک آب به صورتت ریختی، یک چای خوردی باز هم پشت فرمان مینشینی. اما اگر بکوب از تهران تا بندرعباس رفتی، خوب آنجا باید دو روز بخوابی تا خستگی در کنی.
اصل نشاط، جلسه نشاط داشته باشد. برای نشاط گفتند: خوش صدا اذان بگوید. برای نشاط گفتند: پیشنمازی، پیشنماز باشد که قرائتش بهتر است. برای نشاط گفتند: مسجد معطر باشد. برای نشاط گفتند: هرکس مسجد میرود لباس زیبا بپوشد. زن که مسجد میرود طلاهایش را به خودش آویزان کند. مردی که طلا بر او حرام است، عطر بزند. مسجد باید غمکده نباشد. اصل نشاط، لبخند بزند.
من یادم نمیرود بچه بودم، مسجد رفتم. یک پیرمردی گفت: پسر! گفتم: بله. گفت: چرا صف اول آمدی؟دست مرا گرفت مثل گربه پرت کرد.الآن شصت سال از ماجرا میگذرد، و هنوز آن خاطرهی تلخ یاد من است. چرا بچه تحقیر شود؟ بچه را در دل پیغمبر دادند نامگذاری کند. یا اذان در گوشش بگوید. یا هرچیز دیگر. بچه ادرار کرد. مادر جیغ زد. فرمود: چرا جیغ زدی؟ گفت: آقا دامن پیغمبر نجس شد. فرمود: آب میکشم. نجس شد میشویم. تو چه حقی داشتی داد بزنی؟ حتی بچه اگر در مسجد شاشید، نباید جیغ بزنی. خاطرهی تلخ میماند. تا آخر عمرش یادش است.
4- بهرهگیری از قالبهای متنوع و مناسب
اصل تنوع، قالبها را عوض کنید. یکنواختی خسته میشود. من سراغ دارم بعضی مسجدها شلوغ میشود. بررسی کردم چرا این مسجد شلوغ است؟ گفتند: آقا هر شبی یک سوره میخواند. و با صدای خوب هم میخواند. اما اگر مسجد ما در طول عمر «قل هو الله» بخواند، این سورههای متنوع با قرائتهای متنوع، قرآن هم گفته است. گفته: «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فی هذَا الْقُرْآنِ لِیَذَّکَّرُوا» (اسراء/41) «صَرَّفْنا» یعنی دائم قالب را عوض کردید. صرف و نحو یعنی این «ضَرَب» را بکن «ضربا»، «ضربوا» مثلاً این… یعنی قالبها را عوض کن. تغییر! آقای هیئت امنا چند سال شما میخواهید هیئت امنا باشید؟ خوب به پسرت بده. به چهار نفر دیگر بده. این مدیریت مسجد عوض شود. نه آقا ایشان از پیرمردها است. پدر شهید است. آدم معتبری است. مگر ما گفتیم: پدر شهید نیست. مگر گفتیم معتبر نیست؟ قدمش روی چشم! اما مدیریت را عوض کنیم. هیئت امنا باید عوض شود. قرآن میگوید: در هیئت امنا بچهها هم باید باشند. یک پیرمرد با یک بچه باید با هم هیئت امنا باشند. «طَهِّرا بَیْتِیَ» (بقره/125) «طَهِّرا» یعنی شما دو تا، دو نفر چه کسی هستند؟ یکی ابراهیم است صد سالش بود. یکی اسماعیل است، سیزده سالش بود. یعنی ابراهیم صد ساله، و اسماعیل سیزده ساله با هم هیئت امنا باشید. در هیئت امنا باید زن باشد. یک خانم باشد. مریم جزء خادمان مسجد بود. مسجدالاقصی!
بهرهگیری از امکانات دیگران. بهرهگیری از امکانات دیگران، الآن مثلاً وزارت ارشاد مسئول چه چیزی در مملکت است؟ مسئول فرهنگ عمومی، خوب فرهنگ عمومی یعنی چه؟ یعنی در و دیوار و خیابان و سرود و شعر و سینما و همه چیز فرهنگ عمومی است. خوب شهرداری هم که بودجه دارد برای این کار. بخشی از بودجهی شهرداری برای فرهنگ است. ولی آیا بین ارشاد و شهردار رابطهای هم هست؟ آموزش و پرورش هم کار فرهنگی و عمومی میکند. بسیاری از مسائل فرهنگی و عمومی باید از کتابهای آموزش و پرورش وارد شود. آموزش و پرورش چیز دیگر میخواند، آنوقت وزارت ارشاد باید پول خرج کند کار دیگر انجام بدهد. اینکه انسان بیاید، هرکسی یک کاری بکند. تعاون در کار، تعاون در کار، این تعاون خیلی کارساز است. کار زود پیش میرود. بهرهگیری!
مسألهی دیگر بیمه کردن قبل از تهاجم. ما سعی میکنیم اگر اشکالی وارد شد، حالا میگوییم: جوابش چیست؟ قرآن میگوید: چرا صبر میکنی به تو اشکال کنند، قبل از آنکه آنها اشکال کنند تو تهاجمی برخورد کن. چرا تدافعی؟ چرا صبر میکنی که آنها بگویند تو بگویی؟ «سَیَقُولُ السُّفَهاءُ» (بقره/142) در آینده یک چنین اشکالی خواهند کرد. شما از پیش جوابش را داشته باشی. کلمهی «سَیَقُولُ» یعنی در آینده افراد بیخرد یک اشکالی به شما مسلمانها خواهند کرد. پس قبل از آنکه آنها اشکال کنند شما جوابش را آماده داشته باشید. ارتش خوب آن نیست که وقتی به آن حمله شد، دفاع کند. ارتش خوب این است که قبل از حمله آماده باش شود.
5- تبدیل تهدیدهای فرهنگی به فرصتهای تبلیغی
اصل دوازده، تبدیل تهدیدها به فرصتها، این هم یک هنری است. میگویند: لیموترش گیرت آمد دور نیانداز بگو: ترش است. اگر هنر داری از همان لیموترش لیمونات درست کن. گر صبر کنی ز غوره حلوا سازند! امام زین العابدین(ع) این کار را کرد. زینب کبری(س) را بردند در کوفه و شام بگردانند که تهدید کنند. که کسی اگر با خلیفهی وقت یزید، مخالفت کند به این سرنوشت است. زینب را ببینید. حسین را کشتیم، زینب را اسیر کردیم. ببینید بترسید. آنوقت زینب کبری در همان اسارت سخنرانی کرد، رژیم بنی امیه را برگرداند. این را تبدیل تهدیدها به فرصتها میگویند.
امام سجاد سخنرانی میکرد، برای استیضاح بنی امیه، یزید. یزید نشسته بود دید حکومتش هوا میرود. امام سجاد وسط منبر به رگبار بست. حیف این است که نشناختیم، نشناختیم، نشناختیم. یک لنگه کفش آن خبرنگار عراقی به بوش زد. صدای توپ در دنیا کرد. زینب کبری یک ساعت و نیم لنگه کفش در سر یزید… یک ساعت و نیم، این لنگه کفشها دو ثانیه شد. یک ساعت و نیم سخنرانی کرد، یک چیزهایی گفت. یک جملاتی حوالهی یزید کرد که صدای توپ کرد. بنی امیه را هوا کرد.
ما خبرنگار برایمان مهم است. زینب کبری را نمیشناسیم. تازه خبرنگار هنوز زجر نکشیده بود. زینب کبری دو تا جوانهای خودش کشته شده بود. برادرش امام حسین شهید شده بود. اسارت، شهادت، شکنجه، همه رقم مصیبت دیده بود. در عین حال بعد از همهی مصیبتها خودش را نباخت. یک ساعت و نیم به رگبار بست. یزید گفت: یک کسی بلند شود اذان بگوید که سخنرانی امام سجاد قطع شود. تا اذان گفت امام سجاد همان تهدیدها را تبدیل به فرصت کرد. او گفت: الله اکبر! امام گفت: مردم بدانید گوشت و پوست و خون من شهادت میدهند، الله اکبر! تا گفت: «اشهد ان محمداً رسول الله» گفت: یزید! این محمد رسول الله جد من است یا جد تو!؟ یعنی هر کلمهای که مؤذن میگفت، میخواهید یک صلوات بفرستید بفرستید. یعنی یزید گفت اذان بگو، تا با اذان سخنرانی امام سجاد قیچی شود. ولی امام سجاد از همین کلمات اذان، از هر کلمه یک نارنجک درست کرد پرت کرد.
در کربلا سر وهب از یاران امام حسین(ع) را بریدند. برای اینکه مادرش را بشکنند، سر او را در دامن مادرش انداختند. گفتند: بیا این هم پسرت! حالا ببین شما باشی چه میکنی؟ تبدیل تهدیدها به فرصتها! وهب تا سر بچهاش را دید، سر را گرفت. گفت: ما چیزی که در راه خدا دادیم برنمیگردانیم. سر بچهاش را به سمت یکی دیگر پرتاب کرد. یعنی حالا سر بچهاش را ببیند، گریه کند، جیغ بزند، نه! یعنی سختترین شرایط را تبدیل میکرد. در جمهوری اسلامی خیلی از این صحنهها بوده است. اول انقلاب کمونیستها میگفتند: کارگر، کارگر! امام خمینی فرمود: خدا هم کارگر است. شما کمونیستها کسی نیستید که میگویید: کارگر، کارگر، خدا هم کارگر است. اینها دیگر ماندند چه بگویند.
مرحوم طالقانی خدا رحمتش کند مرحوم شده بود. یک عده روشنفکرها فکر میکردند تشییع جنازه به خاطر این بود که ایشان… حساب نکردند که ایشان عالم بوده، آیت الله بوده، به خاطر سیدی او، به خاطر علمش، تقوایش، مبارزاتش، گفتند: چون ایشان روشنفکر بوده است و با نمیدانم فلانی و فلانی بوده است و … امام در تشییع جنازهی مرحوم طالقانی وقتی صحنه را دید فرمود که: آیا مردمی که آن کلنگ را میبوسند، آن کلنگی که قبر طالقانی را حفاری کرده است. آن دستهی کلنگ را میبوسند، این دستهی کلنگی که میبوسند برای این است که طالقانی روشنفکر است. یا به خاطر اینکه بندهی خوب خدا بود؟ به خاطر بندگی خدا بوده یا به خاطر روشنفکریاش؟ گفتند: نایب پیغمبر ما جای تو خالی است. یا گفتند: روشنفکر ما جای تو خالی است؟ یعنی امام خمینی از تشییع جنازه، از شعارهای مردم، از همان شعارهایی که مردم در تشییع جنازهی آیتالله طالقانی میدادند، از همان شعارها برداشت برای کوبیدن بعضی افرادی که میگفتند: مردم دین نمیخواهند. روشنفکران را میخواهند.
6- حفظ مرکزیت مسجد در برنامههای فرهنگی
اصل سیزده در کارهای فرهنگی، مرکزیت مسجد و مدرسه! هرکاری که مسجد را خلوت کند ولو مهدیه باشد. ولو حسینیه باشد. حسینیه سر جای خودش، احترام مهدیه و حسینیه و نمیدانم زینبیه، مراکز مذهبی هرچه باشد، باشد. غرض تحقیر و تخریب و تضعیف آنها نیست. اما نباید برنامههای آنها مانع مسجد باشد. هر برنامهای، چون آنکه در قرآن به ما گفتند، گفتند: «یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» (انفال/34) یعنی برنامهها نباید مسجد را خلوت کند. مرکزیت باید با مسجد باشد. مرکزیت باید با مدرسه باشد. چون گاهی وقتها ما کنار مسجد یک تکیه میگذاریم. جوانها را در تکیه میکشانیم. آنوقت آقا با یک مشت نسل منقرض، با یک مشت پیرمرد در مسجد هستند. یک بیست تا، پنجاه تا، دویست تا جوان هم بیرون مسجد در حسینیه هستند. باید سعی کنیم محوریت مسجد باشد.
7- جلب مشارکت نیروهای جوان در اداره مساجد
شریکی کار کردن، یکی از مشکلات ما این است که بعضی مسجدها پیشنمازش پیرمرد است. آدم خوبی است. خیلی از آنها هم فاضل، ملا، پدر در پدر امام جماعت اینجا بودند. اما بالاخره یک آدم شصت ساله مثل بنده، هفتاد ساله مثل بنده مثلاً، آیا ما میتوانیم با یک بچهی دوازده ساله گره بخوریم؟ قرآن یک طرحی برای این مسجدها دارد. میگوید: مسجدهایی که پیشنماز آنها پیر است، با یک جوان شریک شوند. نماز را پیرمرد بخواند، کلاس را طلبهی جوان انجام بدهد.
طرح قرآن هم این است. میگوید: وقتی به موسی گفتند: نزد فرعون برو، گفت: «هارُونَ أَخی» (طه/30) موسی گفت: هارون برادر من هم بیاید. «وَ أَشْرِکْهُ فىِ أَمْرِى» (طه/32) او را شریکش کن. «هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی» (قصص/34) هارون بیانش از من بهتر است.
این آیت الله پیر است. ولی پسرش طلبه است، دامادش طلبه است، برادر خانمش طلبه است، شاگرد طلبه دارد. خودش یک طلبه خوش سلیقه پیدا کند، یک سری کارهایی که برای بزرگها است، آقا انجام بدهد. آن کارهایی که مربوط به نسل نو است، شاگرد اول چه کسی است، از او تشکر کنیم؟ در محله چه کسی عروس شد یک کتاب برایش بفرستیم؟ در محله چه کسی از دنیا رفت برویم تفقد کنیم، تسلیت بگوییم؟ نمیدانم چه کسی زایید یک هدیه برایش ببریم؟ یعنی تمام مسائل اجتماعی، اخلاقی، فرهنگی را به یک طلبهی جوان بدهیم. یا به یک استاد دانشگاه بدهیم. یا به یک معلم بدهیم. همهی کارها را خواسته باشد آقا بکند، آقا با این سنش یک کار بیشتر نمیتواند بکند. نماز جماعت بخواند. ما اگر خواستیم کار فرهنگی بکنیم باید برنامهریزی کنیم، مسجدهایمان را شریکی انجام بدهیم. آقا این کار برای او، این کار برای او، این کار برای او.
امام وقتی دعا میکند برای هر عضوی یک دعا میکند. میگوید: «أیدینا عن الظلم و السرقه» (بلدالامین/ ص349) چون آدم با دستش دزدی میکند. «السنتنا عن الغیبه» «ألسنتنا بالصواب و الحکمه» چون آدم با زبانش غیبت میکند. «و اغضض أبصارنا عن الفجور و الخیانه» با چشمش آدم نگاه بد میکند. «بطوننا» شکم ما از حرام، یعنی برای هر عضوی یک دعایی میکند. جامعه را همینطور. میگوید: «و على النساء بالحیاء و العفه» (بلدالامین/ ص349) «و علی العلماء» یعنی ما باید حساب کنیم آقا این کار برای شما، این کار برای شما، این کار برای شما. یک تقسیم کاری شود. همهی مسائل فرهنگی را نمیشود بر عهدهی یک پیرمرد و یک هیئت امنا گذاشت. بیاییم دیگران را هم شریک کنیم. دیگران شریک شوند «وَ أَشْرِکْهُ فی أَمْری» اگر دیگران را شریک کردیم، «کىَْ نُسَبِّحَکَ کَثِیرًا» (طه/33) «وَ نَذْکُرَکَ کَثِیرًا» (طه/34) آنوقت سبحان الله کثیر میشود. ذکر خدا کثیر میشود. یعنی اگر خواستیم مسجد شلوغ شود باید دیگران را هم به حساب بیاوریم و دیگران را هم در کار خودمان شریک کنیم.
خدایا تو را به حق محمد و آل محمد یاد ما بده چه کنیم و توفیق بده عمل کنیم. یاد ما بده چه نکنیم و توفیق بده دوری کنیم.
1- برای احترام به خون شهداء چه کاری در نماز سفارش شده است؟
1) سلام بر شهدای کربلا
2 ) سجده برخاک کربلا
3) گریه برای شهدای کربلا
2- سادهترین ذکری که از سه حرف تشکیل شده، کدام است؟
1) لا اله الّا الله
2) سبحان الله
3) الحمد لله
3- در شام، چه کسی یزید را در میان مردم رسوا کرد؟
1) حضرت زینب (علیهاالسلام)
2) امام سجاد (علیهالسلام)
3) هر دو بزرگوار (علیهماالسلام)
4- در فعالیتهای فرهنگی، چه مکانی باید مرکزیت داشته باشد؟
1) مسجد
2) حسینیه
3) مهدیه
5- راه جذب جوانان به مسجد و برنامههای فرهنگی چیست؟
1) حضور جوانان در هیأت امنای مساجد
2) بهرهگیری از طلاب جوان در برنامههای فرهنگی
3) هر دو مورد