موضوع: والدین، حقوق والدین
تاریخ پخش: 25/01/67
بسم الله الرحمن الرحیم
بحثی را که برای شما عزیزان پرسنل شهرداری، عزیزان محصل، فرهنگی، برادرهای دبیرستانی و همه اینهایی که پای تلویزیون نشستهاند، در نظر گرفتهام. بحث در مورد حقوق متقابل پدر و مادر است و چند خاطره ناب و شیرین هم در این باره در نظر گرفتم تا برایتان بگویم. اگر ما امروز تخته سیاه را دو قسمت کنیم، یک سمت را وظیفه اولاد و یک سمت را وظیفه پدر و مادر میگذاریم. بحث را بررسی کنیم و ببینیم که واقعاً باید پدرها کوتاه بیایند یا بچهها کوتاه بیایند، یا نه کار هر دو درست است. البته همهی ما با این آیهی قرآن که میگوید: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانا»(بقره/83) آشنا هستیم و همه آن را میدانیم. اما یک ذره به ریزه کاری احتیاج داریم.
1- احسان به والدین در اسلام و غرب
بد نیست یک قصه از غرب بگویم، چون کشورهایی که در آن مذهب حاکم نیست، ایمان و تقوا نیست. مرحوم آیت الله العظمی بروجردی حدود سی سال پیش در هامبورگ آلمان یک مسجد مهمی را ساخت. یکی از علما هم به عنوان نماینده روحانیت به آنجا رفت، که بعد از ایشان مرحوم شهید مظلوم دکتر بهشتی هم شش سال آلمان بودند. آن عالم قبل از مرحوم بهشتی نقل میکند که یک پروفسور آلمانی بود، ما با ایشان چند جلسه بحث کردیم و کم کم به اسلام علاقمند شد و بعد از تحقیقات مسلمان شد، یک روز دیدیم تلفن میزند که من که مسلمان شدهام، بیمار هستم و در فلان بیمارستان بستری شدم، بیایید مرا ببینید. این عالم بزرگوار به عیادت ایشان رفتند و شروع به گریه کردن، کرد. گفت: چه شده است؟ گفت: امروز خانمم آمده و دیده که مریضی من سخت است. با من خداحافظی کرده و بچه هایم نیز همه با من خداحافظی کرده و رفتهاند و من هیچکس را ندارم. با این که پروفسور هستم و یک عمری خدمت میکنم ولی ببینید که چقدر بی عاطفگی بد است. ایشان بعد از عیادت به دفتر بیمارستان آمد و گفت: اگر چنانچه ایشان از دنیا رفت، چون مسلمان شده باید به ما بگویید، ما ایشان را در قبرستان مسلمانها دفن کنیم. گفتیم و رفتیم و بعد از مدتی زنگ زدند که بله این آقای پروفسور از دنیا رفت و ما هم یک عده از مسلمانهای مقیم آلمان را برداشتیم و به آنجا رفتیم و ایشان را در قبرستان مسلمانها دفن کردیم. وقتی از قبرستان بیرون میآمدیم، دیدیم که پسرهایش آمدهاند میگویند: پدرمان را بدهید. گفتیم: پدر شما مسلمان شد و چون مسلمان بود ما او را دفن کردیم. گفت: نخیر! من قلب پدرم را فروختهام و شما پدرم را بیرون بیاور تا من قلبش را به آنها بدهم. بعد شما مسلمانها بروید و جنازهاش را دفن کنید.
خوب ببینید آن که ما دوست داریم از آنها تقلید کنیم، چه کسانی هستند. مثلا آن کس که هنوز کراوات میزند، آنچنان آهی میکشد کهای کاش بین شغالهای آلمان راه میرفت، چنین آهی میکشد که زندگیش آمریکایی باشد، اروپایی باشد، ببینید چقدر پستی در آنجا حاکم است. زنده باد ایران، زنده باد اسلام و. . . حالا از اسلام برایتان بگویم. چون تا زمانی که نفهمید که دیگران چه هستند به خودش پی نمیبرد. اینکه ما کجا هستیم، خوب درباره وظیفه اولاد بگویم. اولاد پنج وظیفه دارد. 1- احسان، 2- تشکر، 3- اطاعت، 4- ادب، 5- خیرات.
وظیفه پدر هم بگویم. 1- نامگذاری خوب 2- تعلیم سواد، دین، شنا و تیر اندازی، آموزشهای نظامی و. . . 3- عروس و داماد کردن 4- ارشاد و تادیب 5- اظهار علاقه6- تساوی، مساوات بین بچهها 7- دعا برای بچه که حالا روی این حرف داریم و توجه به روحیات فرزند که نیز از وظیفهی پدر است.
2- اهمیت احسان به والدین در قرآن
حالا ما میخواهیم روی تک تک اینها صحبت کنیم. اما در مورد احسان، قرآن چهار مرتبه فرموده: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»(بقره/83) چرا این آیه در قرآن چهار بار تکرار شده است؟ گاهی من در تلویزیون حدیثهایی میخوانم، میگویند: آقای قرائتی دو سال پیش هم این را خوانده ای. پنج سال پیش هم این را خوانده ای. بعضی حرفها باید تکرار شود. من با مسئولینی که کتاب دینی و تعلیمات دینی دبیرستانها را تنظیم میکردند، یک جلسهای داشتیم. گفتم: چند بحث باید در همه تعلیمات دینیها بیاید. مثلا بحث نماز، بحث معاد، بحث تقوی، نمیشود گفت: آقا مثلاً ما معاد را پارسال گفتهایم، یکسال شصت صفحه بچه دبیرستانی معاد بخواند بعد یک مرتبه چهارسال خبری از معاد نباشد، اشتباه است. مثل این که انسان یک مرتبه ده دفعه صابون بزند، یک مرتبه هم بیست هفته آب پیدا نکند که صورتش را بشوید. البته میشود هر سال بحث معاد را با یک بیان دیگر، با یک دلیل دیگر گفت، ولی معاد و نماز و حجاب و احترام والدین اینها باید دائم تکرار شود. با یک فوت کردن ذغال روشن نمیشود و با یک تابش خورشید میوهها نمیرسند، باید تکرار بشود.
قرآن احسان به والدین را چهار مرتبه تکرار کرده است. در کنار توحید آمده است و این خیلی مهم است. قرآن میفرماید: «وَ قَضى رَبُّکَ» خداوند فرمان داده است. «وَ قَضى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»(اسراء/23) بندگی خدا، احسان، یگانه پرستی، احسان به والدین،
مسئله احترام به پدر و مادر در کنار توحید آمده است. یعنی اگر از قرآن بپرسی میگوید: اول توحید، دوم احترام پدر و مادر. و این بسیار مهم است که در کنار ایمان به خدا، پدر و مادر آمده است. این هم مسئله مهمی است. سوم اینکه خودت نه اینکه واسطه داشته باشد. میگوید: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» طلبهها میگویند: (ب) یعنی متصل، یعنی خودت شروع کن، خودت احسان کن. مثلاً تلفن نکن که بروید برای پدر من این کار را بکنید، یعنی خودت برو اقدام کن. گاهی وقتها آدم یک کلفتی، یک نوکری برای خدمتگزاری میگیرد. قرآن میگوید: خودت این کار را بکن. میگوید: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» نمیگوید: «والی الوالدین احسانا» یعنی خودت، خودت بلند شو و این کار را بکن.
3- احسان به والدین مطلق و بدون شرط
چهارم اینکه خوب باشند یا بد باشند فرقی نمیکند. یعنی پدر و مادر بد هم هست. قرآن میگوید: «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً»(احقاف/15) نمیگوید «وصینا المؤمن» نمیگوید اگر پدر و مادر دین دارند، پدر و مادر دین هم ندارند تو باید به آنها احسان کنی. «براً کان او ناجرا» حدیث میگوید: پدر و مادر بد بودند یا خوب تو به آنها احسان کن ولی تسلیم آن ها نشو. «وبالوالدین تسلیما» نداریم. میگوید: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» یعنی به آنها احترام بگذار، به آنها محبت کن، اما اگر منحرف هستند، تسلیم خواسته آنها نشو. اگر پدر شما نماز نمیخواند، وقتی تشنهاش شد، به او آب بده. اما اگر گفت: نماز نخوان، نماز بخوان. از کارهایی که خلاف اسلام است اطاعت نکن، اما محبت بکن. حالا زنده بودند، یا مرده بودند فرقی نمیکند.
حدیث داریم بعضی بچهها، تا زمانی که پدر و مادرشان زندهاند، به آنها خدمت می کنند، وقتی مردند دیگر فراموش میکنند و لذا حدیث داریم «َحَیّاً أَوْ مَیِّتا» (بحارالانوار،ج35،ص12) یک حدیث دیگر داریم چه مرده، چه زنده. میگویند: «بّر» به والدین نه «خیر» فرق بین بر و خیر چیست؟ «بّر» چیست؟ بر آن است که آدم ابتدا انجام بدهد، ببیند آقا یک وقت من شما را صدا میزنم و میگویم: تشریف بیاورید. بفرمایید این گل را بگیرید. اگر او را صدا کردم و گل را به او دادم به این بر گفته میشود. اگر گفتی: آقای قرائتی یک گلی به ما بده من گل را به شما دادم، به این خیر میگویند. بِر آن است که نگفته باشد. خیر آن است که گفته باشد. بر به والدین یعنی چه؟ یعنی نگفته در حقشان خوبی کنیم. نگذار پدرت بگوید: که حسن جان اگر میشود برای ما این کار را بکن. بر به والدین یعنی نگذار پدرت بگوید که این را انجام بده، نگفته برایش انجام بده. نمیگوید: خیر والدین.
مسئله دیگر این است که میفرماید: «إِنْ کَانَا مُسْتَغْنِیَیْن»(کافى، ج2، ص157) پولدار یا فقیر، اگر پدر و مادرت فقیر هستند، کمکشان کن. پولدار هم هستند، کمکشان کن. اینطور نباشد که پدر دارد، خوب داشته باشد، آن هم که دارد نیاز به احسان دارد. نگو: آقا پول داری به من بده. اگر پولهایت را به من بدهی به تو کمک میکنم. احسان به پول مربوط نیست. پدر و مادرت پول داشته باشد، یا فقیر باشند، احسان کن، این یک صفت انسانی است. حدیث داریم چه پولدار چه فقیر احسان را فراموش نکن. خیال نکن «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» برای بچه هاست. بچهها گوش کنید! اگر هر مقامی هم هستی به پدر و مادرت احترام کن. پیغمبر ما شخصیتی بود. سر قبر مادرش آمنه آمد و زار زار گریه میکرد. حضرت عیسی شخصیتی است، میگوید: «وَ بَرًّا بِوالِدَتی»(مریم/32) یحیی پیغمبر است، میگوید: «وَ بَرًّا بِوالِدَیْهِ وَ لَمْ یَکُنْ جَبَّاراً عَصِیًّا»(مریم/14) عیسی میگوید: اگر کسی به پدر و مادرش احترام نکند «وَ بَرًّا بِوالِدَتی وَ لَمْ یَجْعَلْنی جَبَّاراً شَقِیًّا»(مریم/32) اگر کسی به پدر و مادرش احترام نکند، جبار شقی است. شقی به معنی شقاوت است. اگر کسی احترام پدر و مادرش را انجام نمیدهد، جبار و شقی است. خیلی مهم است.
4- ضرورت احترام و احسان بیشتر به والدین سالمند
آخرین جمله این که هرچه پیرتر باشند، محترمتر هستند. قرآن درباره پدر و مادر پیر یک آیه خاصی دارد، میگوید: «إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریماً»(اسراء/23) اگر پدرت و مادرت پیر شدند، پنج وظیفه داری:
– « َلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ» اف نگو. از نظر زبان اف نگو.
– از نظر عمل «لا تنهر هما» اینها را رد نکن.
– «وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریماً» با آنها به زیبایی حرف بزن.
– «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَهِ»(اسراء/24) بالت را باز کن. یعنی در مقابلشان تواضع کن.
– «وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی صَغیراً»(اسراء/24) بعد هم در حقشان دعا کن. هرچه دیدی او پیرتر شده است. ببین خودت هم یک وقت بچه بودی، چون پدرت پیر است بگو «وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی صَغیراً» نگاه نکن این پیر است، تو هم صغیری، تو هم یک وقتی کوچک بودی. یعنی اگر دیدی پدرت خیلی پیر است، تو هم متوجه باش که یک زمانی صغیر بودی. پیری او با صغیری مساوی است. نگو پدر من نمیتواند راه برود، تو هم نمیتوانستی راه بروی. نگو پدرم چیزی نمیفهمد، تو هم چیزی نمیفهمیدی. «وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً»(نحل/78) قرآن میگوید: از مادر متولد شدید، هیچ چیز هم نمیدانستید. در قنداق بودی دستت را دراز میکردی ماه را بگیری، اصلا فاصله را نمیفهمیدی. از پشت بام پرت میشدی و حال آن که هیچ وقت یک کره الاغ از پشت بام پرت نمیشود. «لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً» تو هم هیچ چیز نمیدانستی. آخر اینها عوام هستند، خوب عوام باشند. تو هم یک تحصیل کرده هستی که نان آن عوامها را خوردهای و با سواد شده ای.
قصه آن بچه یادتان نرود. پدر دست بچهاش را گرفته بود و داشت میرفت. به یک معرکه رسیدند، ایستادند. گفت: پدر من هیچ نمیبینم. گفت: بغل من بیا او مرا بغل کرد. گفت: نمیبینم. گفت: روی دوشم بیا. بچهاش را روی دوشش گذاشت. قدش از پدر بلندتر شد. گفت: پدر من میبینم. گفت: خیلی خوب. گفت: پدر بهتر از تو میبینم. گفت: خیلی خوب. گفت: پدر من میبینم ولی تو نمیبینی. گفت: خیلی خوب. آخر پدر خسته شد و گفت: پسرم تو که میبینی به خاطر این است که من نردبان تو شدم. اگر شما دیپلمه هستی و یا لیسانس داری و حجت الاسلامی به خاطر این است که آنها نان به تو دادند و تو خوردی و دیپلمه شدی. بد مستی نکنیم.
این تذکرات برای احسان بود، حالا سراغ تشکر، اطاعت، ادب و خیرات برویم. آقایانی که دیر تلویزیون را روشن کردهاند، میگویند: شیخ چه میگوید؟ بحثمان، بحثی است که در قرآن تکرار شده است و باید به آن عنایت کنیم. ادب بچهها نسبت به پدر و مادر و ادب پدر و مادر نسبت به بچه هاست، هر دو باید به هم ادب داشته باشند. قرآن میفرماید: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» چهار مرتبه در قرآن تکرار شده است و در کنار توحید هم آمده است. قرآن میگوید: خودت کمک کن، پیغام نده که کمک کنند. پدر و مادر نسبت به هم احسان کنند. منتهی اگر انحرافی هستند، اطاعت نکن اما احسان بکن. مرده باشند یا زنده فرقی نمیکند. حدیث داریم پدر و مادر وقتی میمیرند انسان آنها را فراموش میکند و لذا گاهی بچهها بعد از مرگ پدرشان عاق والدین میشوند، چون هیچ کمکی به پدرشان نمیکنند. پولدار باشد احسان کن، فقیر باشد احسان کن، اگر شخصیت هم هستی از عیسی یاد بگیر «وَ بَرًّا بِوالِدَتی» از یحیی یاد بگیر، و اگر کسی به پدر و مادرش احترام نکند، قرآن میگوید «وَ بَرًّا بِوالِدَتی وَ لَمْ یَجْعَلْنی جَبَّاراً شَقِیًّا»(مریم/32) یعنی من به پدر ومادر احترام میکنم و جبار و شقی نیستم. از این آیه معلوم میشود اگر کسی احترام به پدر و مادر را نگیرد جبار و شقی است و شقاوت دارد. والدین هرچه پیرتر هستند، بیشتر باید احترامشان را گرفت. چون آدمی که پیر میشود توقعش بالا میرود، اعصابش کم میشود. سرکه هرچه ترشتر بود، باید شما شکرش را بیشتر کنید. چون پدر و مادر وقتی پیر میشوند، اعصابشان ضعیف میشوند. خدا هم یک آیه برای پیری گفته است «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» آقای جوان سوپر دولوکس، پدر و مادر پیر چون خیلی پیر هستند، شما هم باید خیلی نیکی کنید.
5- سپاسگزاری از والدین تشکر از خداوند
خیلی خوب این قسمت برای احسان بود. درباره تشکر بگویم. قرآن میگوید: «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فی عامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لی وَ لِوالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصیرُ»(لقمان/14)، خدا میفرماید: از من تشکر کن، از پدر و مادرت هم تشکر کن. اگر کسی حزب اللهی هم باشد، از پدر و مادرش تشکر نکند و از خدا تشکر نکرده باشد فایده ندارد. ما آدمهایی را داشتهایم که از جبهه به تهران آمدهاند، قبل از آن که به مادرش تلفن کند یا برود مادرش را ببیند به مشهد رفته است و این مادر هم در غصه میسوزد. میگوید: خوش انصاف مدتها در جبهه بودی حالا آمدهای، حداقل بیا مادرت را ببین و بعد مشهد برو. از جبهه به نماز جمعه میرود، از نماز جمعه به امام رضا میرود. والله که خدا این عبادت حزب اللهیها را قبول نمیکند. مدتی جبهه بودی با خانه و با پدر و مادرت احوالپرسی کن، یک روز بمان بعد به امام رضا برو. اینهایی که اینطور کار خیر انجام میدهند، قبول نیست. «ان اشکرلی» خدا میگوید: برای من شکر کن. بعد میگوید: «وَ لِوالِدَیْکَ» خدا تشکر از پدر و مادر را در کنار تشکر از خودش گذاشته است. گفته است: همینطور که میگویی: «الْحَمْدُ لِلَّهِ» نسبت به پدر و مادرت هم تشکر کن. در قرآن حضرت سلیمان میگوید: «وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلى والِدَیَّ»(نمل/19) خدایا توفیقم بده که از نعمتهایی که به من دادهای تشکر کنم. توفیقم بده که از نعمتهایی را که به پدر و مادرم دادهای تشکر کنم. یعنی همینطوری که میگویی خدا را شکر که چشم دارم، بگو خدا را شکر که پدر و مادرم چشم دارند. خدا را شکر سالم هستم. خدا را شکر که پدرم سالم است. خدا را شکر که مادرم سالم است. مسلمان هستم. خدا را شکر که پدر و مادرم مسلمان هستند. متن قرآن است. حضرت سلیمان میگوید: خدایا کمکم کن، تا نعمتهای پدر و مادرم را هم شکر کنم. یعنی پدر و مادر و اولاد چنان به هم بند هستند که شکر یکی ملتزم شکر دیگری است. یعنی مثل دو ماشینی هستند که اسکورت هستند. باید مثل ریل آهن با هم باشند. «أَنِ اشْکُرْ لی وَ لِوالِدَیْکَ»
6- اهمیت اطاعت از والدین
در بعضی جاها خدا میگوید: حرف مرا کنار بگذار و حرف پدر و مادرت را گوش بده. «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاهُ» خدا میگوید: بیایید نماز، اما اگر پدر و مادر گفتند: الان به مسجد نرو، نمازت را بعد بخوان، الان این کار را انجام بده. با خود میگوید: به مسجد بروم یا کار پدر و مادر را انجام بدهم؟ خداوند میگوید: حق پدر و مادرت را بر حق من جلو بیانداز.
در اطاعت چند مساله داریم، اگر تو را از مسافرت نهی کردند و گفتند: سفر نرو، اگر مسافرت باعث اذیت پدرو مادر بشود، سفر حرام میشود. سفر که حرام بشود نماز هم شکسته نیست. این که میگویند: مسافر نمازش شکسته است، به شرطی است که آن مسافرت پدر و مادر را اذیت نکند. اگر در سفر از طرف پدر و مادر نهی باشد و آزار و اذیت باشد، سفر گناه و حرام است، نماز هم شکسته است. یک کاری را که آدم شک دارد انجام بدهد یا انجام ندهد، شبهه ناک است. پدر گفت: انجام بده آدم باید انجام بدهد. پسر میخواهد روزه مستحبی بگیرد، پدر و مادرش میگویند: روزه مستحبی نگیر، باید روزهاش را بخورد، روزههای مستحبی واجب نیست. پس ببینید در نماز اثر میگذارد، در روزه اگر روزه مستحبی باشد، اثر میگذارد. پدر بگوید: نگیر! نباید بگیرد. در جهاد اگر مسئول جنگ میگوید: بیایید، حرف مسئول مقدم است. اما اگر مسئول جنگ نگفته است، میخواهیم برای ثوابش برویم، حرف پدر و مادر مقدم است. یک موقع از رادیو و تلویزیون اعلام میکنند، جبهه نیاز دارد، مملکت در خطر است، به جبهه بیایید. اگر در جبهه گفتند: نیرو، حرف جبهه مقدم است، حرف مسئولین جنگ مقدم است، اما اگر مسئولین جنگ گفتند: آقا ما نیرو داریم، شما میخواهی داوطلب جبهه بروی، اینجا حرف پدر و مادر مقدم است.
7- ادب و آداب برخورد با والدین
درباره ادب چند نکته داریم که آنها را میگویم. نگاه به صورت پدر و مادر کردن ثواب دارد. آدم به پدر و مادر نگاه کند، ثواب دارد. شما که پدر و مادر داری، قدرش را بدان. خیلیها پدر و مادر ندارند و یتیم هستند. آن هم که یتیم است به مادرش نگاه بکند. زیارت پدر و مادر ثواب حج را دارد. آدم سر قبر پدرش برود، ثواب حج مستحبی را دارد.
بوسیدن ثواب دارد. حدیث داریم بین دو چشمهای مادرتان را ببوسید. پایین پیشانی مادر، بین دو چشم مادر را ببوسید.
اگر خواستید یک چیزی به پدر و مادر بدهید اینطوری ندهید. دست را بگذارید بگویید: بفرما. دست را باز کن او بردارد و شما در دست او نگذار، بگذار او بردارد و ادب باشد.
روزها جلوتر از پدر نروید. البته شبها جلوتر راه بروید که اگر چاله هست ما بیافتیم و پدر و مادر نیفتند. روز عقب پدر و مادر راه برویم اما شب جلوی پدر و مادر راه بیافتیم. پدر و مادر را به اسم صدا نزنیم. متاسفانه فرزندان و بعضی از تحصیل کردهها پدرانشان را به اسم صدا میزنند.
اسم بچه هایتان را اسم پدر بگذارید. خیلی زیبا است. این حدیث جدیدی است و پریشب یاد گرفتهام. حدیث داریم که از آداب این است که پدرها یک کاری کنند و نام پسرهایشان را یک نامی بگذارند که نام پدرشان زنده بماند. مثلا فرض کنید اسم پدر من علی نقی است. اسم من محسن است. اگر هم خدا به من پسر داد، اسمش را علی نقی میگذارم که یاد پدرم زنده بماند. امام این کار را کرده است. اسم پدر رهبر کبیر انقلاب مصطفی بوده است، اسم پسرش هم مصطفی بوده است. حدیث داریم بعضی وقتها اسم پدرت را بگو، نگو من چه کسی هستم، بگو من پسر فلانی هستم. لذا حضرت علی نمیگوید: علی عاشق شهادت است، میگوید: والله ابن ابیطالب، یعنی پسر ابیطالب علاقه به شهادت دارد. پسر ابیطالب یعنی چه؟ یعنی نمیگوید: من عاشق شهادت هستم. میگوید: پسر ابیطالب عاشق شهادت است. یعنی کلمه ابیطالب که آخر علی بن ابیطالب میگویند به خاطر این است که ابیطالب پدر حضرت علی است. حضرت علی نمیگوید: علی عاشق شهادت است. میگوید: پسر ابوطالب عاشق شهادت است. یعنی با این کلمه اسم پدرش را زنده نگه میدارد. شما هم اسم پدرتان را زنده نگه دارید. مثلاً اسم پدر شما حسن بوده است. شما یک جوان فقیری را داماد کن. این زنده هست. بعد هم بگو: تو داماد شدی، اگر خدا به تو پسری داد، اسم پسرت را حسن بگذار. همینطور در طول تاریخ حسن باقی میماند، حالا شما چه میکنی؟ شما با پول یک جوان را داماد میکنی یا پول میدهی مقبره پدرت را آبادتر میکنی؟ مقبره میخواهی چه کنی؟
8- پرهیز از رسم و رسوم خرافی
خدا فیض کاشانی را رحمت کند. فیض کاشانی وصیت کرده بود که من میخواهم به قبرم باران بیارد. خواهش میکنم کسی روی قبر من طاق نزند. الان هم فیض کاشانی در کاشان زیر باران است. میگوید: میخواهم باران به قبرم ببارد، چون باران رحمت خداست، مرا از رحمت خدا دور نکنید. متاسفانه رسمهای بدی داریم. ما بعضی کارهایمان خیلی ضد اسلامی است. حدیث داریم اگر کسی یک نفر را از دست داد، تا سه روز چیزی بپزید و به او بدهید. ما تا سه ماه میرویم و در خانهاش میخوریم. آخر این بیچاره که مرد، باید از چهل سالگی پولهایش را برای مردنش جمع کند. الان مردن عادی صد تومان خرج دارد. مردن بیشتر از دویست تومان خرج دارد و خیلی گران شده است. البته مرده شورها را نمیدانم. قدیم مرده شورها هم گران میگرفتند. مردههای چاق را کیلویی میشستند. مردههای کوچک را عددی میشستند. مردههای قد بلند را متری میشستند. الان قیمت بهشت زهرا دستم نیست، ولی آقاجان حدیث داریم که میگوید: اگر کسی مرد نگذارید خرج کند. الان ما پدرش را در میآوریم، یک شیر مردی باشد، ایشان از دنیا رفته بیایند فاتحه بخوانند و بروند. آخر هر که مرد باید یک ورشکستگی هم دنبالش باشد، آن وقت گاهی وقتها حلال و حرام هم میشود. گاهی وقتها وارثها راضی نیستند. گاهی وقتها این خرجها کلان است. گاهی این رسم و رسومها مضر است. اگر شما خیلی دوست داری که مثلا نام مادرت زهرا برای همیشه باقی بماند به دو دختری که اسم آنها زهرا است، جهیزیه بده. این زنده کردن نام اینهاست. یک خانه را لوله کشی کن. یک مدرسه بساز. یک درمانگاه بساز. یک جاده برای یک ده بکش. یک کار خیری انجام بده. یک آزمایشگاه برای یک دبیرستان بساز. ما اشتباه میکنیم که مقبره میسازیم، مقبره سازی کار غلطی است.
نگاه کردن به پدر و مادر عبادت است. آدم به صورت پدرش نگاه کند. البته نگاهی که چشم نیم باز باشد یعنی حالت چشمکی داشته باشد، نه اینکه آدم خیره شود، بلکه با چشم نیمه باز نگاه کند. حدیث داریم وقتی به پدر نگاه میکنید، چشمتان را باز نکنید. نگاه با محبت، بوسیدن بین دو چشم، چیزی میخواهید به آنها بدهید، دستتان را باز کنید. نگذارید پدر و مادر بگویند و بعد انجام بدهید. قبل از این که بگویند: انجام بدهید. روزها جلویشان راه نروید. با اسم صدایشان نزنید. به دوستانشان احترام بگذارید. پیغمبر ما گاهی که یک پیر زنی در خانه میآمد، خیلی احترامش را میکرد. میگفتند: یا رسول الله این چه کسی است؟ شما که پیغمبر هستید خیلی به این پیرزن احترام میگذارید، این چه کسی بود؟ میفرمود: این از دوستان خدیجه بود، باید به دوستان پدر و مادر احترام گذاشت. اگر خواستید وصیت کنید با این که پدر و مادر یک ششم مال را میبرد، یعنی هر کس از دنیا برود هر چقدر پول دارد یک ششم برای پدر و مادر است با این که پدر و مادر ارث میبرند در عین حال قرآن میگوید: «إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّهُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقینَ»(بقره/180) باز هم اگر خواست از دنیا برود و پول دارد غیر از این که یک ششم برود باز هم وصیت کند، یک چیزی علاوه بر ارث به پدر و مادر برسد. آیهای دیگر میفرماید: «قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ فَلِلْوالِدَیْنِ»(بقره/215) اگر خواستید پول خرج کنید در راه خیر خرج کنید. اولین قدم این است که به پدر و مادرتان کمک کنید. حدیث داریم اگر کسی خویش و قوم محتاج دارد و جای دیگر میرود و پول خرج میکند، این صدقهاش ارزش ندارد. اگر تو واقعا میخواهی کار خیر بکنی، پدر و مادرت فقیر هستند، خویش و قوم هایت فقیر هستند، باید به آنها کمک کنیم.
یک دعا امام سجاد دربارهی خیرات میفرماید: «اللَّهُمَّ وَ اجْعَلْ طَاعَتِی لِوَالِدَیَّ وَ بِرِّی بِهِمَا أَقَرَّ لِعَیْنِی مِنْ رَقْدَهِ الْوَسْنَانِ»(صحیفه سجادیه، دعاى 24) خدایا من امام زین العابدین هستم، تمام عبادتم برای پدر و مادرم، این خیلی مهم است. «اللَّهُمَّ لَا تُنْسِنِی ذِکْرَهُمَا فِی أَدْبَارِ صَلَوَاتِی، وَ فِی إِنًى مِنْ آنَاءِ لَیْلِی، وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ سَاعَاتِ نَهَارِی»(صحیفه سجادیه، دعاى 24) امام سجاد میگوید: خدایا به من توفیق بده که پسری باشم که هیچ ساعتی از ساعات روز را از یاد پدر و مادرم غافل نشوم و پشت سر هر نمازی به پدر و مادرم دعا کنم. امام زین العابدین میگوید: خدایا مرا طوری کن که وقتی به پدر و مادرم نگاه میکنم، مثل یک سلطان از آنها بترسم. یعنی نسبت به آنها ادب کنم. پایم را جلویشان دراز نکنم. اگر پدر و مادر بدهکار هستند، آدم قرضشان را بدهد. گاهی نماز نخوانده برایشان نماز بخواند. حج برود. طلب مغفرت بکند. قرآن آیاتی دارد که طلب مغفرت میکند. به زیارت قبرشان برود، به خصوص اگر کسی روز جمعه به سر قبر پدر و مادر برود و سوره یاسین را بخواند، بسیار خوب است. روایات داریم که اینها وظیفه چه کسی است؟ وظیفهی اولاد است. الان که ما حرف میزنیم، پدر و مادر میگوید: بنشین گوش بده و ببین قرائتی چه میگوید. یعنی وقتی من این حرفها را میزنم، پدر و مادر میگویند: گوش بده. میگوید: ببین چه حرفهای خوبی میزند. حالا اگر تا حالا حرف خوب میزدم، از این به بعد هم انشاء الله حرف خوب میزنم.
9- آئین تربیت و رعایت حقوق فرزندان
حالا پدر و مادرها شما هم گوش بدهید و ببینید شیخ چه میگوید؟ نگو با تو بود، او بگوید: با تو بود. هم نام خوب بگذارید، هم نام را خوب ببرید. بعضیها نام خوب نمیگذارند، بعضیها هم نام خوب میگذارند اما نام را خوب صدا نمیزنند. مثلا فاطمه هست، میگویند: فاطی. بگو: فاطمه، اصلا نگو: فاطمه، بگو: فاطمه خانم. یعنی هم نام خوب بگذاریم و هم نام خوب را مؤدب ببریم. پسر شما وقتی بزرگ شد، داماد شد دیگر او را حسن، حسین، محسن، تقی، علی صدا نزن. بالاخره پیش خانمش رو دروایستی دارد. بگو: من این را بزرگ کردم، آخر تو که مادر هستی اگر احترام بچهات را گذاشتی، عروس هم احترام پسر شما را میگذارد. بعضیها هستند که بزرگی خودشان را با تحقیر حساب میکنند. اینها فرعون هستند. با این تفاوت که فرعون طلا داشت و فرعون بود، این گدا و فرعون است، ولی روح فرعون در او هست، چون قرآن میگوید «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ»(زخرف/54)، یعنی فرعون مردم را خفیف میکرد. اگر کسی دیگری را خفیف کند، فرعون است. یعنی رگ فرعون در اوست. روح فرعون در او هست. کسی را سبک نکنیم. پیغمبر بچهها را با کنیه صدا میکرد، اجازه میگرفت.
یک روز پیغمبر، غذا و آبی میل فرمود. مقداری در لیوان بود. این طرف دست راست یک پسری نشسته بود، یک عده هم پیر مرد ریش سفید دست چپ نشسته بودند. مقداری آب بود. پسر گفت: آقا باقی مانده آب را به من بده، برای تبرک بخورم. دست چپ یک عده بودند، گفتند: آقا به ما بده. یک پسر یک سمت بود و یک عده پیر مرد یک سمت دیگر بودند. فرمود: و الله باید از دست راست شروع کرد، ایشان دست راست است. اول ایشان گفت. شما اجازه میدهی که این آب را به این پیر مردها بدهم. پسر گفت: نه. گفت: خوب بفرما. این خیلی مهم است. اگر بچه در صف نماز جماعت آمده میشود بلندش کرد؟ نه! خیلی از مذهبیهای ما اگر بچه رفت یک جایی نشست و یک پیرمردی، پولداری، کسی آمد فوری بچه را بلند میکنند. جلسات روضه هم همینطور است. بچهها نشستهاند، رئیس هیات میگوید: که بچهها بلند شوید، هرکس هرجا نشسته فرقی نمیکند. احدی حق ندارد او را بلند کند. خود بچه یک جایی را انتخاب کند و بنشیند. خفیف و سبک نشمارید. نام گذاری، تعلیم، سواد و. . . از حقوق بچه هاست. ما الان در مملکتمان یک میلیون و هفتصد هزار بچه داریم که پدر و مادرها اینها را به مدرسه نفرستادهاند. البته بعضی جاها مدرسه نیست، اما در بعضی جاها مدرسه هست. پدر میگوید: بچهام برود یک کاری بکند، دخترم برود یک کاری بکند با ده تومان بیست تومانی که میگیرد کمک خرجی ما باشد. اگر آدم نان خالی به بچهاش بدهد که بچهاش سواد داشته باشد بهتر از این است که نان آبگوشت بدهد، یا نان و برنج بدهد اما بچهاش بی سواد باشد. تعلیم سواد لازم است. از چه موقع شروع کنیم؟ بعد از سه سال و هفت ماه و بیست روز. حالا هفت ماه و بیست روز چه اثری دارد. این را باید دکترهای دیگر جواب بدهند. اگر فهمیدند که الحمدلله و اگر هم دکترها هنوز متوجه نشدهاند، ممکن است در آینده متوجه بشوند. ولی چون اسلام گفته است ما قبول میکنیم. حدیث در «من لا یحضره الفقیه» است که لا اله الا الله را بعد از سه سال و هفت ماه به او یاد بدهید. محمد رسول الله، ماه رمضان به بچه بگو روزه بگیر، میگوید: گرسنهام است. بگو: حالا افطار میشود غذا میخوری. دوباره یک ساعت بعد میگوید: تشنهام است. بگو: الآن افطار میشود. یعنی روزه گنجشکی که ما میگوییم این است. حدیث داریم که دائم روزه و افطار را به بچه ها تلقین کن. چهارساله که شد وقتی نماز میخوانی او را پهلوی خود بنشان تا نماز خواندن تو را ببیند. پنج ساله که شد، بگو: صورتت را بشوی، دستها را بشوی. شش ساله که شد، کم کم رختخواب بچهها را از هم جدا کن. دو بچه هفت ساله با هم نخوابند. دو بچه هشت ساله با هم نخوابند. اگر دختر هشت ساله نماز نمیخواند، همینطور گوشش را بگیر و یواش فشار بده. او را یک تنبیه بکن. اگر پسر دوازده ساله نماز نمیخواند، یک پس گردنی به طوری که سرخ نشود به او بزن. دختر از شش سالگی، پسر از ده، یازده سالگی باید نماز بخواند. وقتی شما میخواهی چیزی بخری، وقتی بخر که یک کاری هم بکنی. آن شبی که برای دخترت گوشواره میخری بگو: باید نماز بخوانی. آن شبی که عیدی میدهی، بگو: این عیدی را به تو میدهم به این شرط که «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ»(کوثر/3-1) را بخوانی. به او بگو تا یک سورهی کوچک را بخواند و در عوض این عیدی را بگیرد. معلم تو که نمره بیست میدهی، زیر نمرهی بیست یک نصیحت کن. چون نصیحت زیر نمره بیست میچسبد، اما زیر نمره صفر فحشت میدهد. کاشی به سیمان میچسبد، اما به کاهگل نمیچسبد. نصیحت هم زیر نمره بیست مثل سیمان میچسبد. چون بچه یک طوری است که اگر هم نمره صفر بگیرد نمیگوید: که نمرهی بدی گرفتم، میگوید: به من نمرهی صفر داد. وقتی نمرهی بیست میگیرد به همه میگوید. اما وقتی نمرهی صفر بگیرد به معلم نسبت میدهد. او که بیست است میگوید: من بیست گرفتم. او که صفر است، میگوید: بیست گرفتم ولی به من صفر داد. اینها یک چیزهایی است که باید دقت کرد.
پدر و مادر نباید بچه را حسود بار بیاورد. گاهی بچه قاشق دست میگیرد و میگوید: حسن جان بخور. میگوید: نمیخواهم. میگوید: ببین اگر نخوری، میدهم به فاطمه بخورد. یعنی حسن از روی حسادت دهان را باز میکند. بچه گرسنهاش نیست ولی از حسودی وادار به غذا خوردن میشود. گاهی وقتها به بچه نیش میزنند. پدر و مادر حق ندارد بچه را روبروی بچهها یا همسایه تحقیر کنند. من دیشب یک غلطی کردم، کلی ناراحت بودم. یک خویش و قومی به خانهی ما آمده بود، بچه داشت. یک مرتبه من به بچهای که بغل این خویش و قوم بود، چنین کردم: وای وای وای. تا این کار را کردم، این بچه ترسید. من وقتی در کتابخانه رفتم، گفتم: تو که آخوند هستی بچهی بی گناه را ترساندی، روز قیامت میخواهی چه جوابی بدهی؟ مگر میشود یک بچه را ترساند؟ آخر خیال میکنیم، اگر یک بچهای را بترسانیم هیچ گناهی ندارد. گاهی وقتها به بچه میگوید: به عمو میگویم تو را بخورد. اینها تربیتهای غلط است.
1- او را میترسانیم.
2- از روی حسودی او را وادار به غذا خوردن میکنیم.
3- روبروی کسی تحقیرش میکنیم.
بچه را جلوی کسی در سرش میزنیم. میگوییم: ببین پسر عمویت از تو بهتر است. او هم میگوید: عوضش پسر عمویم. . . شروع میکند ده غیبت از پسر عمو میکند تا جلوی شکست خودش را بگیرد. تو با این کلمه که پسر عمو از تو بهتر است، پسرت را وادار کردی که غیبت بکند. ما بلد نیستیم تربیت کنیم، پدر و مادرها باید یک دوره بگذارند که چه طوری بچه را تربیت کنند. همینطور، من تقاضا میکنم آئین تربیت را بخوانید. آئین همسرداری را بخوانید. کتابهای کودک آقای فلسفی را بخوانید. کتاب جوان را بخوانید، این کتابهای تربیتی را بخوانید. پدر به بچه باید شنا را یاد بدهد، تیر اندازی را یاد بدهد، او را عروس و داماد کند، دختر همین که بزرگ بشود دیگر داماد را رد نکند. پدرها همین که بچهشان ده ساله شد، دوازده ساله شد، پدر و پسر به حمام بروند، بعد به او غسل جمعه را یاد بدهید. بعد که چهارده پانزده ساله شد، نیاز شد که غسل دیگر بکند. پدر بگوید: آن غسل دیگر هم مثل این است. یعنی غسل جمعه را در بچگی یاد بدهد، بعد اگر غسل دیگر لازم شد، بگوید: آن غسل هم مثل این غسل است. مثل این که ما نماز صبح را بلد هستیم. میگویند: آقا خورشید گرفته است چه کنیم؟ میگوییم: مثل نماز صبح است، نماز صبح را بلدی، آن هم مثل همین است، با این تفاوت که پنج رکوع دارد. مثلا میگویم: پدرها در دوازده سالگی با بچهشان برای غسل جمعه به حمام بروند و غسل کردن را به او یاد بدهند. مادرها هم به دخترها طریقهی غسل کردن را یاد بدهند. اول غسل جمعه را بیاموزند و بعد غسلهای دیگر را یاد بدهند. باید مواظب ازدواج، ارشاد و تادیب باشیم، چه طوری ادب کنیم چون این ادب کردن هنر میخواهد. هرکسی نمیتواند کسی را ادب کند. گاهی ما خیال میکنیم، اگر بزنیم موفق هستیم. حدیث داریم هرکس بچهاش را بزند بچهاش پر رو میشود. بچه را نزنید، با او قهر کنید، اما طول نکشد. بچه بلند شده است چای بدهد، یک دفعه چایها را میریزد، کنف میشود، مینشیند. اگر بچه را شرمنده کنید آبرو دارد. چون حدیث داریم: «لا تحقرن أحدا من المسلمین فإن صغیرهم عند الله کبیر»(مجموعهورام، ج1، ص31) حدیث است. بچه کوچک هم پهلوی خدا بزرگ است. بچه را تحقیر نکنیم، خوار نکنیم. ظرفهایی که میدهیم، یک شکل بدهیم. اینطور نباشد که ظرف ما چینی باشد، ظرف بچه مسی باشد همه ظرفها یک شکل باشد، وقتی مینشیند کوچک و بزرگ با هم بنشینند، اینطور نباشد که بچهها آن طرف بروند و بزرگها این طرف باشند. همه با هم بنشینید که بچه احساس کند این طرف و آن طرف ندارد. آخر اگر بچهها کنار بروند، شلوغ میکنند. وقتی این طرف و آن طرفش را نگاه کند و ببیند همه آدم حسابی هستند، دیگر نمیتواند شلوغ کند. یعنی این به نفع شما هم هست. خود بچه هم احساس شخصیت میکند. به بچهها یک طور اظهار علاقه کنیم. بعضی از مادر شوهرها سه عروس دارند، به یک عروس، خانم میگویند. یا بعضی از پدر و مادرها سه پسردارند، به یکی از پسرها حسن آقا میگوید، به یکی هم احمد میگوید. میگوید: تو اصلا شخصیت نیستی. مادرها در اسم گذاری فرق نگذارید.
یک مادری دو فرزند داشت. این مادر سه خرما داشت. بچه هایش گفتند: مادر به ما خرما بده. . یک خرما را به این داد، یک خرما را به دیگری داد و خرمای دیگر را هم نصف کرد و به هر دو نفر داد. امیرالمؤمنین وقتی این را دید، گفت: آفرین بر تو مادر. آفرین بر تو که اینطور بین بچه هایت عدل را رعایت میکنی.
باید یک طور نگاه کنی. معلم نباید در کلاس فقط به یک نفر نگاه کند. مثلا فقط یک ربع به یک نفر نگاه کند و به یک نفر اصلا نگاه نکند. واعظ روی منبر فقط نباید به یک گروه نگاه کند. نگاه باید یک طور باشد. حدیث داریم وقتی به مردم نگاه میکنی، یک طور نگاه کن. قاضی در قضاوت باید به هر دو یک طور نگاه کند. اگر دو نفر آمدند، یک نفر یک دقیقه و یکی هم بیست دقیقه حرف نزند. هر دو نفر ده دقیقه یا پنج دقیقه حرف بزنند. در وصیت هم نباید فرق بگذارد. البته یک کسی ضعیفتر است، آدم وصیت میکند کمکش کند. یکخورده در جهازیه دادن و در مهریه دادن بیشتر دقت کنیم. شما سه عروس داری، چرا مهر هر کدام را یک طور میکنی؟ مگر عادل نیستی، چرا برای هر کدام از دخترها یک طور جهازیه تهیه میکنی؟ مگر عادل نیستی. یکوقت شرایط فرق میکند، مثلا یک نفر بیست سال پیش بوده است، خوب بیست سال پیش چرخ خیاطی نبوده است یا فلان چیز نبوده است ولی اگر در یک زمان هستند و مثل هم هستند فرق نگذار.
در حق اولادتان دعا کنید، دعای پدر در حق اولاد مستجاب میشود. دعای پسر هم در حق پدر مستجاب میشود. حدیث داریم امام سجاد گاهی به پسرش امام باقر میگفت: در مسجد پیغمبر در مدینه، سر قبر جدت برو و دو رکعت نماز بخوان. آنجا دعا کن. یعنی پدر به بچهاش میگفت: التماس دعا داریم. برادر بزرگ به خواهر کوچک خود التماس دعا میگفت. امام حسین روز عاشورا به زینب کبری گفت: زینب جان، در نماز شبت به من هم دعا کن. امام است ولی در عین حال به خواهرش میگوید: در نماز شب به من دعا کن. توجه به روحیات خیلی مهم است. زن چه طوری است، مرد چه طوری است و. . .
امروز یک شوهری به دفتر نهضت سواد آموزی آمده بود، گفت: من از زنم راضی نیستم. زنم به خانهی پدرش رفته و خلاصه یک مسائلی را گفت. گفتم: قصه چیست؟ گفت: زنم بی اجازه بیرون میرود. گفتم: خانهات چند متر است؟ گفت: چهل متر است. گفتم: بچه دار نشدهاید؟ گفت: نه! گفتم: کسی را در خانه نمیبیند. گفت: نه! گفتم: خوب یک زن جوان در یک خانه چهل متری وحشت میکند، شما با هم به حرم شاه عبدالعظیم بروید، با هم بروید یک بستنی بخورید، اگر گاهی شما با هم رفتید او دیگر بی اجازه بیرون نمیرود. توجه کنیم یک زن صبح تا شب در یک خانه کوچک وحشت میکند. پس باید آن مقداری که خانه تنگ است، ما از خانه با رفتن به نماز جمعه، با رفتن در راهپیمایی بیرون برویم.
خوب گاهی آدم اشتباه میکند و گاهی هم بلد نیست. من حجت الاسلام نیستم. دو سه روز خانوادهام نبودند، رفتم در یک قابلمه غذا بپزم. سه رقم غذا پختم، زیرش سوخته بود. رویش آبکی بود. وسطش نپخته بود. گفتم: زنده باد، به این طباخی که در یک قابلمه سه رقم غذا پخته است. خوب بلد نیستم. خانم لیسانس هم ابتدا بلد نیست غذا بپزد. ما خیلی آیت الله داریم که رانندگی بلد نیست. یکخورده توقع را کم کنیم. حساب کنیم این جوان در چه شرایطی است؟ الان این میخواهد چه طوری شود؟
پسر الان میخواهد به استخر برود، پدرش با او به استخر برود. پدر و پسر با هم شنا کنند، دیگر بچهاش خراب نمیشود. با هم توپ بازی کنند. با هم مسابقه بگذارند. یک مقدار باید به روحیات توجه کرد. اگرپسر گفت: من پول بر نداشتهام، بگو: درست است. نگو: نه من دیدم تو برداشتی. اگر هم دروغ میگوید، دروغش را نادیده بگیرید. گاهی آدم میفهمد، باید زیر سبیلی رد کند. «فَأَسَرَّها یُوسُفُ فی نَفْسِهِ وَ لَمْ یُبْدِها لَهُمْ»(یوسف/77) قرآن میگوید: یوسف فهمید اما نادیده گرفت و خلاصه پسرها هم مسائلشان را از پدرها بپرسند. ما گاهی وقتها جوان داریم که زن میخواهد به همه رفیقهایش میگوید، ولی به پدرش نمیگوید. آخرین کسی که میفهمد پدرش است. پدر و مادر باید یکطوری باشد که با بچه رفیق باشند، به قدری که انسان احساس کند نزدیک ترین کسان برای این که آدم دردش را بگوید، پدر و مادر هستند. پدر هم به او خجالت بکش یا بی حیا نگوید. باید ادب باشد، ولی در مسائل اسلامی که آدم بلد نیست، این حرفها نیست. گاهی وقتها اگر خجالت بکشیم دین را میبازیم. مثلاً پسر میخواهد به حمام برود رویش نمیشود، به پدرش بگوید. خود پدر هم پنج تومان در کیسه پسر بگذارد، و پول به پسر بدهد. چون پسر اگر برود بر دارد دزدی است. بردارد نگوید بد میشود. بگوید: آقا پول بده. میگوید: میخواهی چه کنی؟ چه کار داری؟ وقتی بچه چهارده ساله شد نگو: میخواهی چه کنی و یک مقداری به روحیات توجه داشته باشیم. یک مقدار به بچه دعا کنیم، یک مقدار بین بچهها فرق نگذاریم. به بچه بگوییم من تو را دوست دارم. دائم نگو: اینجا خراب کردی. بگو: آفرین اینجا خوب بود. آفرین هم بگو، انتقاد هم بکن. ای کاش همه پدرهای ما و همه مادرهای ما، پدرها و مادرهای قرآنی بودند و همه پسرهای ما و همه دختران ما، پسران و دختران قرآنی بودند که اسلام دین خوبی است. پدر اصلی ما که ما را هدایت کرد پیغمبر است، «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّهِ»(معانیالأخبار، ص52) پیغمبر فرمود: من و علی بن ابیطالب پدر شما هستم و یتیم هم کسی نیست که پدر نداشته باشد، بعضی بچهها ممکن است، پای تلویزیون بگویند: که ما پدر و مادر نداریم یا پدر نداریم یا مادر نداریم، این را هم بگویم. حدیث داریم یتیم کسی نیست که پدر ندارد. یتیم کسی است که ادب ندارد. پس ممکن است کسی پدر و مادر داشته باشد، چون بی ادب است یتیم است و یتیمی که ادب دارد، انگار پدر و مادرش است.
خدایا تو را به حق محمد قسم میدهیم به ما توفیق بده دستبوس پدران و مادران باشیم(الهی آمین) بهترین مؤمنین و مؤمنات بچههای ما را قرار بده(الهی آمین) خود ما را نسبت به پدران و مادرانمان بهترین مؤمنین و مؤمنات قرار بده(الهی آمین)
نماز جمعه را فراموش نکنید. یکی از وظائف این است که پدر و مادر وقتی به نماز جمعه میرود، بچهاش را هم با خودش ببرد. نه هر هفته، چون اگر هر هفته باشد بچه فرار میکند. صبح زود از خانه بیرون میرود، گاهی بچه را با خودش ببرد. روزهایی که یخ نیست بچه را با خودش ببرد و آن روزی هم که با خودش میبرد، لازم نیست از اول قبل از خطبهها برود که دو ساعت نماز جمعه طول بکشد. یکطوری باشد، که بچه در نماز جمعه به پهلویش فشار نیاید. حدیث هم داریم پدر و مادرها شب جمعه چیزی برای بچه هایشان بخرند که بگویند: امشب شب جمعه است، که بچه با شب جمعه و عید آشنا بشود. خوب حرفهایمان را خیلی سریع گفتیم. خداوند همهی شما را حفظ کند.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»