موضوع: نبوت –4، هدف بعثت
تاریخ: 24/05/58
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلى الله على سیدنا و نبینا محمد و على اهل بیته و لعنه الله على اعدائهم اجمعین.
بحث نبوت را داشتیم با دوستان و تا اینجا آمدیم که نیاز به پیغمبر را داریم و راه شناخت پیامبر هم از راه معجزه. فرق بین معجزه با سحر و ریاضت و اختراع و نبوغ اینها گفته شد و یکى هم اخبار پیامبران قبلى و یکى هم جمع آورى و بررسى تاریخ پیامبر این حرفهاى جلسه قبل بود، در این جلسه دنباله بحث نبوت ببینیم چى است، اصلاً هدف بعثت انبیاء چیست؟ هدف بعثت انبیاء براى چند تا مسئله است که قرآن مطرح کرده است، هدف بعثت انبیاء:
1- برقراری حکومت عدل از اهداف بعثت انبیا
1 – قرآن مىفرماید ً«فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ» (بقره/213) خدا مىفرماید پیامبران را مبعوث کردیم، خداوند پیامبران را مبعوث کرد «وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ» کتاب هم براى آنها فرستاد «لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ» یک حکومت عدل «لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ» براى اینکه حکم کند بین مردم «لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ» در چیزهایى که اختلاف دارند. قرآن مى فرماید هدف بعثت انبیاء، پیامبران آمدند تا یک حکومت عدلى را برقرار کنند، در نزاع ها و کشمکش ها، مراجعه به طاغوت و قدرت هاى غیر آسمانى نکنند.
2- برقراری توحید از اهداف بعثت انبیا
2- قرآن مىفرماید: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی کُلِّ أُمَّهٍ رَسُولاً» (نحل/36) برقرار کردن توحید. آمدند خدایگانها، طاغوتها را بکوبند. سنگها، بتها، انسانها، هواها را بکوبند، آمدند حق را زنده کنند و توحید را مستقر کنند. مىفرمایند: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی کُلِّ أُمَّهٍ رَسُولاً» مبعوث کردیم «فی کُلِّ أُمَّهٍ رَسُولاً» ما در میان هر جمعیتى یک رسول و پیامبرى فرستادیم «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» تا به مردم بگویند «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» مردم را از بله قربان گویى ها برهانند، از ذلت شرک و جهل و تفرقه و نفاق «یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمات» (بقره/257) از ظلمت شرک و جهل و تفرقه و نفاق برهانند اینها را، توحید، یگانه پرستى، وقتى توحید مستقر شد خیلى اختلافات هم کم مىشد، چون بسیارى از نزاعها سر این است که قانونها با هم تضاد دارد اما قانون واحد دیگر نزاعى ندارد. رژیم مختلف، متفاوت، قانون متفاوت، تمایلات متفاوت این تفاوتها موج مى اندازد اما اگر یگانه پرستى شد، حکم خدا شد و اینها، دیگر تمایلات و اختلافات کم مىشود.
3- مبارزه با طاغوت و برپایی عدالت از اهداف بعثت انبیا
هدف بعثت: مبارزه با طاغوت، چون قرآن مىفرماید: «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» (نحل/36) پیامبران همه یک جهت مى آمدند و مى گفتند «وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» اینها دستورات کلى انبیاء بود، البته هر پیامبرى ممکن بود در یک صحنه هایى، برنامه هاى خاصى هم داشته باشد. این دستورات انبیاء عمومى است. یکى هم قرآن مى فرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ» (حدید/25) پیامبران را فرستادیم «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» بپادارى عدالت. «لِیَقُومَ النَّاسُ» مردم جورى رشد بشوند، رشد کنند و تربیت بشوند که «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» مردم همه قائم به قسط بشوند، خودشان همه، عدالت را در خودشان و در جامعه شان برقرار کنند. اینها دستورات کلى است.
پس هدف بعثت چیست؟ حکم و قضاوت عادلانه، احیاء توحید و کوبیدن انواع شرک ها، مبارزه با طاغوت هاى زمان و بپادارى عدالت. جالب این است که خود قرآن مىگوید هدف بعثت این است، آنوقت بعضى ها در گوش بعضى وز وز مىکنند، مىگویند مذهب ساخت قدرتمندان و زورمندان، ارباب و رعیتى، فرماندارها مذهب درست کردند چقدر مسخره، شعار قرآن این است که اصلاً پیامبر آمد که هر طاغوتى را بکوبد، هر نوع دیکتاتورى را بکوبد، چه دیکتاتورى کارگرى و چه دیکتاتورى سرمایه دارى، چه ارباب و رعیتى. هر طاغوت، طاغوت یعنى چه؟ قدرتى که ضد قدرت خدا باشد، هر کس و هر کجا و به هر عنوان مىخواهد باشد. قرآن مىگوید پیامبران برنامه عمومى آنها این بود، البته هر پیامبرى یک برنامه خصوصى داشت و کار نداریم. یک پیامبر مثلاً افراد زمانش گرانفروش بودند، مىآمد و مبارزه با گرانفروشى مىکرد، مبارزه با احتکار مىکرد، نمىدانم، یک برنامه هاى خاصى ممکن بود براى هر پیامبرى پیش بیاید اما همه پیامبران این برنامه را داشتند. همه قضاوت عادلانه، همه زنده کردن توحید، همه مبارزه با طاغوت، همه تربیت کردن مردم به یکجورى که خود مردم قائم به قسط شوند، عدالت را زنده کنند. پس مبارزه با طاغوت، رأس و سرلوحه کار انبیاء است، آنوقت مىگویند ببین مذهب ساخته دست طاغوتها و زورمندان است، چقدر بى انصافى است.
4- مشترکات دعوت انبیا
انبیاء یک مشترکاتى هم داشتند، مثلاً همه انبیاء دعوت به توحید مىکردند، همه انبیاء دعوت به معاد مىکردند، انبیاء همه آنها مى آمدند و مىگفتند «إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ» (شعراء/135) همه انبیاء که مىآمدند، مىگفتند ما از عذاب جهنم مىترسیم براى شما، همه انبیاء نماز داشتند، حضرت شعیب نماز داشت، مردم وقتى دیدند حضرت شعیب نماز مىخواند، یا دستور نماز مىدهد، مىگفتند «یا شُعَیْبُ أَ صَلاتُکَ تَأْمُرُکَ» (هود/87) تو بخاطر همین نماز است که ما را مىخواهى از رفتارى که داریم بازدارى، ما بخاطر نماز تو دست از کارمان برنمى داریم، معلوم مىشود حضرت شعیب، نماز داشته است. یا حضرت لقمان به پسرش که سفارش مىکند، مىگوید: «یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاهَ» (لقمان/17) پسر کوچولو نماز بخوان، معلوم مىشود، حضرت لقمان هم نماز داشته است. حضرت یحیى و عیسى را قرآن مىگوید: «وَ أَوْصانی بِالصَّلاهِ» (مریم/31) مسئله نماز در همه ادیان بوده است. باز مثلاً فرض کنید مسئله زکات، در همه ادیان بوده است. مسئله حج، حضرت ابراهیم وقتى کعبه را ساخت «وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ» (حج/27) قبل از موسى و عیسى، مسئله حج از زمان حضرت ابراهیم مطرح بوده است. مسئله جهاد هم در ادیان دیگر بوده. مى آمدند پهلوى یکى از انبیاء بنى اسرائیل و گفتند «إِذْ قالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِکاً نُقاتِلْ فی سَبیلِ اللَّهِ» (بقره/246) مى آمدند پهلوى پیامبران بنى اسرائیل مى گفتند یک رهبر ارتشبدى برای ما قرار بده، یک شخصى را که تاکتیکهاى نظامى بلد باشد براى ما رهبر قرار بده که «نُقاتِلْ فی سَبیلِ اللَّهِ» که ما مى خواهیم جهاد کنیم و دشمنان خدا را بکشیم، مىبینید در زمان قبل از حضرت عیسى هم مسئله جهاد مطرح بوده است. امر به معروف و نهى از منکر هم قبل از اسلام بوده، همین حضرت لقمان به پسرش مىگوید «أَقِمِ الصَّلاهَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ» (لقمان/17) پس تمام اصول دین ما و تمام فروع دین ما، کلیاتش در تمام ادیان بوده است.
5- تفاوت در نوع دعوت انبیا
یک بار دیگر تکرار کنم، تمام اصول عقاید ما و تمام کلیات فروع دین ما در تمام ادیان، اجمالاً بوده است. بله، مثلاً ممکن است نوعش فرق بکند، مثلاً روزه، روزه بوده، «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ» (بقره/183) مسلمانها روزه بگیرید «کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» آنوقت فرم دعوتش، فرم دعوت خاصى بوده است، ممکن است مقدار روزه، ایام روزه، حالا مال ما سى روز است، مال آنها چند روز بوده است، ما تا غروب و آنها تا کى بوده است، نوع روزه ما، کمیت و کیفیتش ممکن است فرق بکند، ولى در تمام مذاهب روزه بوده.
6- یک توصیه تربیتی به والدین و مربیان
حالا، نوع تربیت را هم بد نیست اینجا بگویم، چون بعضى از مسلمین ما، محصلین نظرى هستند ولى خوب فیلمبردارى مىشود و بعضى از پدرها و معلمین هم خواسته باشند گوش بدهند، نوع تربیت ببینید چقدر قشنگ است، خدا وقتى مىخواهد بگوید که روزه بگیرید، یک مرتبه نمىگوید که واجب است که همه شما روزه بگیرید، یک نوجوانى را وقتى مىخواهند ببرند و آمپول به آن بزنند، این وحشت دارد، این چون مثلاً مىترسد از سوزن و آمپول پزشک براى اینکه این آمادگى پیدا کند مىگوید آقازاده ما با هم رفیق هستیم، تو پسر خوبى هستى، اول که به آن مى گوید تو پسر خوبى هستى، یکخورده دلگرم مىشود و بعد مىگوید آقازاده از سوزن وحشت نداشته باشید تمام اینها سوزن زده اند، پس اول مى گوید که تو پسر خوبى هستى، دوم مىگوید دیگران هم آمپول زده اند و خوب شدهاند، تو هم خوب مىشوى و بعد مى گوید آقازاده ده دقیقه بیشتر درد نمى کند اما عوضش همیشه سالم هستى سه تا، چهارم مىگوید آقازاده اگر دردش بیشتر از ده دقیقه آمد من دفعه دیگر قرص مى نویسم براى تو، پس چهار تا جمله مىگوید تا ایشان را آماده کند.
خدا مىخواهد بگوید روزه بگیر، اول مىگوید «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» اى کسانى که با من رابطه دارید، من با آنهایی که با من رابطه ندارند کارى ندارم «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» اى کسانى که رابطه دارید، بعد مىگوید که «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ» روزه بگیرید، بعد مىگوید درد آمد، «کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ» تمام اینها هم روزه گرفتهاند، نه که شما مسلمانها روزه گرفتهاید، قبل از شما، همه ملتها روزه گرفته اند، بعد مىگوید ده دقیقه بیشتر نیست، «أَیَّاماً مَعْدُوداتٍ» (بقره/184) یک چند روزى بیشتر نیست، بعد مىگوید حالا که اگر خیلى درد آمد، دیگر قرص بخور «فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَریضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ» اگر یک وقت مریض بودى و یا مسافر بودى، اگر گرفتار شدى و دردت زیاد بود «فَعِدَّهٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ» روزه ات را بخور و بعد به جاى آن روزه قضا بگیر، این فرم حرف زدن است.
پدرانى که حرفشان در بچه ها اثر نمىکند و دبیران و معلم هایى که حرفشان در بچه اثر نمىکند، مادرانى که حرفشان در بچه اثر نمىکند، فرم ادب قرآن در زندگیمان اگر پیاده شود اثر بیشترى پیدا خواهد کرد، حالا، روزه در همه ادیان بوده است، حج بوده و الى آخر. پس انبیاء سر لوحه کارشان، قضاوت عادلانه، حکومت عادلانه، مبارزه با طاغوت، آوردن دستورات جامع و کلى، این بخش اول.
بخش دوم عظمت انبیاء:
1 – قیام دشوارى را شروع کردند. 2 – تا سر حد مرگ پیش رفتهاند. 3 – کسى آنها را تحریک نکرده بود، مسئله عقد و انتقام و انفجار مطرح نبود. 4 – موجب پیشرفت شدند. همه انبیاء موفق شدند، گرچه کشته شدند اما موجب پیشرفت شدند.
7- قیام و دشواری را شروع کردند
قیام دشوارى را شروع کردند، مگر مهم است. شما یک جایى که مثلاً یک غذاى خاصى مىخورند، خواسته باشى که بروى و رژیم آنها را عوض کنید، خیلى مهم است. یک جایى که مثلاً یک نوع غذاى معینى مىخورند، شما خواسته باشى وارد آن شهر بشوى و خواسته باشى که نوع غذا را از آنها بگیرى، با آنکه مسئله جزئى است، حالا که یک کسى خواسته باشد تمام افکار یک ملتى را زیر و رو کند خیلى مهم است. بله، مىشود آدم مسلط باشد بر خیابانها، حکومت نظامى تسلط بر خیابانها هست اما تسلط بر دلها کار آسانى نیست. تسلط بر دلها، زیر و رو کردن، انقلاب فکرى، انقلاب اخلاقى، انقلاب، همه نوع انقلابى. تا سر حد مرگ پیش رفتند، عده اى شروع مىکنند و بعد شکست مىخورند، مىگویند نه بابا مردم گوش ندادند، فایده ندارد، برمى گردند، قیامى که شروع کنند، قیام سخت و عقب گرد هم برایش نباشد، خیلى مهم است، ببینید پیغمبرها چه مىگفتند، مىآمدند دور پیغمبرها را مىگرفتند قلدرها، آدم غصه مىخورد که مىگویند این مکتب را قلدرها ساختهاند، قلدرها مىآمدند دور انبیاء را مىگرفتند، مىگفتند تکه تکه مىکنیم شما را، اینها شعارشان این بود، مىگفتند: «وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلى ما آذَیْتُمُونا» (ابراهیم/12) چه جالب، به قلدارها مىگفتند شما تکه تکه مىکنید؟ «وَ لَنَصْبِرَنَّ» صبر مىکنیم بر آنکه شما اذیت کنید ما را، کسى برخلاف همه افکار و روشها قد علم کند و تا سرحد مرگ پیش برود و هیچ محرکى هم نداشته باشد، موجب پیشرفت هم بشود، جالبش اینست که هر چه علم پیش مىرود، عظمت دستورات آنها آشکارتر مىشود، این هم مهم است.
مطالبى که مىگفتند بالاتر از سطح معمولى بود و بالاخره دستوراتشان، دستوراتى در سطح اعلى بود، دستورات عادى نبود، این هم مىتوانیم درباره عظمت انبیاء نقل کنیم.
8- امتیاز قانون انبیا بر قانون بشر
در بحث نبوت، نقش ایمان و مذهب هم در چند جمله مطرح مىشود. امتیاز قانون انبیاء بر قانون بشر. امتیازات مختلفى دارد که ما چند تا از آنها را الان براى دوستان اینجا مطرح مىکنیم. امتیاز قانون انبیاء:
1 – در قانون انبیاء هیچکس حق وتو ندارد، ولى در سازمان بین الملل چند تا ابرقدرت حق وتو دارند. در مجلس سناها و مجلس هاى شوراها و قانونهاى غیر الهى، قدرتمندان استثنا هستند اما در قانون انبیاء اینطور نیست.
در کربلا امام حسین (ع) اول على اکبر را مىفرستد به میدان و در جنگها پیغمبر جلوى همه شمشیر مىکشید که امیرالمومنین (ع) مىفرماید ما و باقى مسلمانها در پشت سر پیغمبر جنگ مىکردند و صف اول براى شخص پیامبر بود، مسئله این نیست که دستور صادر کنند از مرکز که شما بروید و تکه تکه بشوید اینجانب گرد به لباسم ننشیند، حق وتو مطرح نیست.
یک زنى از اشراف وقتى دزدى کرده بود با شرایطش و بنا شد دستش را قطع کنند، وقتى دیدند این از خانواده هاى محترم است فرمود: اگر دخترم زهرا هم دزدى کند، دست او را هم قطع مىکنم. وقتى امیرالمومنین (ع) برادرش مىگوید که یک خورده گندم و یا جو را به من اضافه بده، یک خورده سهمیه من را زیاد کن، حضرت على (ع) آهن داغ مىکند نزدیک دست عقیل مىگذارد، مىگوید که شما چرا توقع اضافه از من دارى، امتیاز قانون انبیاء این است که همه در برابر قانون یکسان هستند، حق وتو براى هیچکس نیست.
2- کنترل و عمل و صفت. قانونهاى خلقى، یعنى قانونهاى غیر الهى، عمل را کنترل مىکند، کسى اگر سرعت زیاد بگیرد ما اینقدر جریمهاش مىکنیم، کسى اگر انحراف به چپ داشته باشد، کسى اگر از دست چپ برود، کسى اگر اینجا دور بزند، عمل را مىتواند کنترل کند اما صفت چطور؟ یک مثال بزنم، ما چهار رقم امنیت داریم، یکوقت امنیت داریم، امنیت بدنى، یکوقت امنیت داریم، امنیت مالى، یک وقت امنیت فکرى، یک وقت امنیت آبرویى. دنیا امنیت بدنى و مالى را مىتواند کنترل کند، یعنى اگر یک کسى به بدن یک کسى چاقو کشید و یا مال کسى را دزدید، این دو امنیت را دنیا مىتواند تأمین کند… چهار تا اگر: 1- اگر فهمیدند، بسیارى از جنایتها مىشود که آنها، پلیس متوجه نمىشود. 2- اگر شناختند، گاهى جنایت را مىفهمند اما جنایتکار را نمىشناسند که چه کسى بود. 3- گاهى جنایت را مىفهمند و جنایتکار را هم مىشناسند ولى کسى نیست که بتوانند بگیرندش، 4- اگر مجرم را گرفتند. گاهى مىگیرند اما نمىشود کارى با آن کرد، از بس تلگراف و تلفن از اینطرف و آنطرف مىآید، اگر مانعى نبود. پس دنیا براى امنیت بدنى، چاقو کشى و امنیت مالى، دزدى، با چند تا اگر گاهى یک کنترلى مىکند، اما امنیت فکرى و امنیت آبرویی، اینها چطور؟
9- تأمین امنیت فکری و امنیت آبرویی
بنده در فکرم این است که شما آدم بدى هستى، یعنى سوء ظن دارم به شما. شما چه مىخواهى بکنى، دلم با شما خوب نیست، فکرم نسبت به شما بد است یا با چشم و ابرو آبروى شما را بریزم. مىآیند پهلوى من و مىگویند فلان جوان چه جورى است ما مىخواهیم درباره امر ازدواج، مىآیند از ما مشورت مىکنند، فلان جوان چه جور جوانى است؟ بالاخره دختر به آن بدهیم و یا ندهیم؟ مىگویم فلانى را مىگویى، لا اله الاالله، فقط مىگویم لا اله الا الله و دیگر هم حرفى نمىزنم، ولى با لا اله الا الله پدر طرف را در مىآورم، خورد مىکنم طرف را. یا مىگویم آقا از من نپرس، خوب از من نپرسید یعنى خیلى خراب است وضعش. یا مىگویم خدا عاقبت آن را به خیر کند، دعا مىکنم، خدا عاقبتش را به خیر کند، دعاست ولى…
گاهى آدم غیبت نمىکند اما ویتامین غیبت کردن را دارد، مثلاً فلانى را مىگویى خوب حالا ماه رمضان است بگذار دهانمان روى هم باشد، بگذار غیبتش را نکنیم، خوب دل من هزار جا مىرود. شما اگر غیبت مىکردى، مىفهمیدم که یک عیب دارد اما حالا که مىگویى غیبتش را نکنم، من فکر مىکنم که صد تا عیب دارد. من از نظر فکر اگر به شما بدبین بودم و یا با لا اله الا الله و سبحان الله، آبروی شما را از بین بردم، شما تحت چه قانونى کنترل مىکنى من را، به کدام اداره شکایت مىکنى آقا بنده شاکى هستم از فلانى، ایشان را وقتى رفتند و از او پرسیدند که ایشان چه جوانى است، گفت: لا اله الا الله، مىگوید ما قانون براى لا اله الا الله نداریم، یا ایشان گفت از من نپرسید و یا ایشان جواب نداد، بالاخره من مىتوانم با چشم و ابرو، مىتوانم با هزار نوع از نظر فکرى، از نظر آبرویی مىتوانم یک نفر را بکوبم یا یک نفر را عزیز کنم و اینها چون مربوط به صفت است و صفت جزء کسى «یَعْلَمُ خائِنَهَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ» (غافر/19) جزء کسى که عالم به روحیات است و قرآن مىآید و مىگوید که خداوند حساب مىکشد از شما حتى نسبت به افکارى که در دل دارید، جزء از طریق ایمان من کنترل نمىشوم.
قوانین بشرى عمل را کنترل مىکند که چاقو نکش، دزدى نکن، اما روحیه من را کنترل نمىکند اما ایمان به خدا، مىگوید «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» (حجرات/12) اگر سوءظن بردى و فکرت هم نسبت به دیگرى بد بود گناه است و روز قیامت بازپرسى مىشوى که چرا نسبت به یک مسلمانى بدبین بودى، کنترل عمل مىکند فقط ولى ایمان هم کنترل عمل و هم کنترل صفت.
10- قداست قانون انبیا
امتیاز سوم اینکه قداست و عشق، قانون خدا براى من مقدس است، چون خالق من براى من قانون داده است، مردم چه کسى هستند که براى من قانون بدهند، من آزاد هستم و نمىخواهم زیر قانون آن بروم و در فرار حرف است. قانون خدایى را وقتى من انجام ندادهام، مىترسم ولى وقتى قانون مردم را انجام ندادم، نمىترسم، افتخار هم مىکنم که با اینکه چراغ قرمز بود در رفتیم، پانصد تومان گیرمان آمد امروز. در تخلف از قانون مردم لذت است اما در فرار از قانون خدا ترس است، یعنى یک ضامن اجرایى در دل هست، مسئله ایمان و ترس از خدا و روز قیامت خودش ما را کنترل مىکند.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»