عهد و پیمان

موضوع: عهد و پیمان
تاریخ پخش: 76/10/20

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

1- آداب و شرایط عهد و پیمان
این جلسه می‌خواهم درباره‌ی عهد و پیمان بگویم. در این زمینه هم اولین آیه‌ از سوره نحل آیه 91 است. «وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ وَ لا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکیدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفیلاً إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ» (نحل/91) اصولاً پیمان گرفتن لازم نیست. اگر آدم مسلمان باشد به بعضی حقوق عمل می‌کند. چون مسلمان هستیم باید انجام دهیم. اگر آدم به کسی قول می‌دهد، باید به قول خود عمل کند. اگرچه به آن کسی که قول داده‌ای مسلمان نباشد. انسان که هست.
اگر به انسان قول می‌دهی، باید عمل کنی. چه طرف مقابل انسان مسلمان باشد، چه نباشد. در قول و قرار سن هم شرط نیست. وفای به عهد واجب است. سن شرط نیست. ولذا اگر به بچه کوچک هم بگویی: برایت می‌خرم. باید بخری. حدیث داریم که اگر به بچه گفتی: می‌خرم، بخر.
جنس، شرط نیست. اگر مردی به خانمش گفت: مهریه این قدر است. باید وفا کند. نباید بگوید: حالا چه کسی داده و چه کسی گرفته است؟ این حرف‌ها نیست. از اول یک چیزی بگو که بشنود. یک عروس و داماد نزد من آمدند تا من عقد بخوانم. گفتم: مهریه چقدر است؟ گفت: 500 سکه است. به پسر گفتم: شغل شما چیست؟ من دیدم که این آقا و دو نسل بعدش هم نمی‌توانند500 سکه را تهیه کنند. آخر تو با این درآمدت ده سکه هم نمی‌توانی بدهی. چرا آغاز زندگیت را براساس دروغ می‌گذاری؟ گفت: حالا چه کسی داده و چه کسی گرفته است؟ گفتم: چرا به عروس دروغ می‌گویی؟ می‌گفتی: عروس خانم من پول ندارم. دختر فروشی و پسر فروشی که نیست. این‌ها دو تا کمال هستند. دو تا انسان هستند. دو تا گنج هستند که به هم گره نمی‌خورند. عقد به معنی گره خوردن است. دو تا انسان هستند. دو تا گنج نیستند. چرا دروغ بگوییم؟ وقتی من می‌دانم که نمی‌توانم پانصد سکه بدهم. چرا از اول دروغ بگویم؟ وقتی بگویم باید بدهم.
مذهب، شرط نیست. اگر به یهودی و مسیحی هم قول بدهی، باید عمل کنی. چکت دست هر کس بود، باید پول مردم را بدهی. اخلاق شرط نیست. امام صادق(ع) فرمود: اگر شمر نزد من بیاید و خنجری که با آن امام حسین را کشته است نزد من به امانت گذارد، وقتی برگردد من خنجر را به او می‌دهم. چون رد امانت واجب است. گرچه خنجر شمر باشد. در وفای به عهد، در رد امانت باید دقت کرد. پدر و مادر هم همینطور است. احترام به پدر و مادر در هر شرایطی لازم است. حتی اگر پدر و مادر بد باشند.
مکان شرط نیست. می‌گویند: آقایی بالای منبر رفت. منبر خوبی نبود. از منبر پایین آمد. یک نفر گفت: من دلم می‌خواهد پنج کیسه برنج به شما بدهم. گفت: دست شما درد نکند. چند وقتی گذشت و این آقا آن کیسه‌ها را نداد. واعظ گفت: آقا شما یادتان هست که گفتید: می‌خواهم پنج کیسه برنج را به شما بدهم؟ گفت: راستش را بخواهی، وقتی به منبر رفتی و حرف‌هایی زدی، خوشم آمد. من هم می‌خواستم یک چیزی بگویم که تو خوشت بیاید. حرف، حرف می‌آورد. مکان شرط نیست که حالا بگویی من کجا چه حرفی را زدم.
وفاداری به عهد یک امر اخلاقی است. دین را سه بخش کردیم: 1- اصول دین، 2- فروع دین، 3- اخلاقیات این‌ها دسته بندی نیست.
2- جایگاه عهد و پیمان و آثار وفاداری با خدا
در روایات ما این طور نیست که بگوییم: این‌ها از هم جدا است. در اسلام اخلاق با اصول دین به هم وصل است. پیامبر(ص) فرمودند: «لَا دِینَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَهُ» (النوادر راوندی/ص‌5) یعنی اگر کسی به قولش عمل نکند، دین ندارد. این طور نیست که بگوییم: آدم خوبی است و فقط چک هایش برمی گردد. هر شب دعا می‌خواند و دو لیتر گریه می‌کند.
«وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ وَ لا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکیدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفیلاً إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ» (نحل/91)‌ ای مردم واجب است که به پیمان‌ها وفا کنید. پیمان‌ها را بعد از تاکیدها نشکنید. آیه دیگر در سوره بقره آیه 40 «یا بَنی‌ إِسْرائیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی‌ أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ» (بقره/40) به پیمان من وفا کنید. من هم به پیمان شما وفا می‌کنم.
بعضی‌ها می‌گویند: ما دعا می‌کنیم. اما مستجاب نمی‌شود. می‌دانید چرا؟ برای اینکه به حرف خدا گوش نمی‌دهی. خدا هم به حرف تو گوش نمی‌دهد. این خاطره را چند سال پیش گفتم. زمان شاه یک چیزی شنیدم. خودم تحقیق کردم. آیت الله معصومی از هم دوره ‌های حضرت امام بود. از علمای 90، 80 ساله و مقیم همدان بود. من با یک واسطه خبری را از جایی شنیدم. خودم به همدان رفتم و خدمت ایشان رسیدم. گفتم: من خبری شنیدم. می‌خواهم خودت بگویی. گفت: چه شنیده‌ای؟ گفتم: شنیدم زمانی که شما در نجف و کربلا بودید و در آنجا درس می‌خواندید، وارد حرم ابوالفضل می‌شوید. می‌بینید که حرم شلوغ است و صحن پر از جمعیت است. می‌گویی: چه خبر است؟ می‌گویند: یک پسر بچه روی مناره رفته است تا کبوتر بگیرد. آجر از زیر دستش رها شده است. این بچه رها می‌شود. پدرش می‌گوید: بایست. این بچه هم میان زمین وآسمان می‌ایستد. می‌گویند: معجزه شده است. من این را از دیگران شنیده‌ام. آیا این خبر درست است؟ شما چنین چیزی را دیده‌اید؟
گفت: بله! گفتم: شما که از علمای درجه یک و از مراجع هستی. بگو چطور شده بود. گفت: من رفتم تا ببینم قصه چیست. سراغ پدر بچه رفتم تا ببینم این مرد چه کسی است که جاذبه را از زمین گرفته است. او را پیدا کردم. گفتم: شغل شما چیست؟ گفت: من حمال هستم. گفتم: این حرف و حرکت تو کار انبیاست. این باید پیغمبر باشد که بتواند ولایتی بر زمین و آسمان داشته باشد. گفت: نه! این را نمی‌خواهد. من از اول 15 سالگی‌ام سعی کردم که گناه نکنم و لقمه حرام نخورم. برای همین یک چیزی گفتم و خدا به حرف من گوش داد.
در یکی از مناطق اراک یک پیرمردی که سواد نداشت، از خواب بیدار شد و تمام قرآن را حفظ بود. او را نزد آیت الله بروجردی آوردند. علمای قم گفتند: «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» (فاتحه/4) «هَیْتَ لَکَ» (یوسف/23) «هیتَ لَکَ» گفتند: بگو ببینیم! گفتند: هر طوری بخواند، درست است. چون قرآن از غیب بر او آمده است، هرچه بگوید درست است. من با امام جمعه‌ی اراک به آنجا رفتم. به پسرش گفتم: پدر تو چه کرد که اینطور شد؟ گفت: پدر من از همان وقتی که گندمش را درو می‌کرد، همانجا که گندم بود، زکات می‌داد. گندم را به خانه نمی‌برد جز اینکه حق خدا را می‌داد.
یک قدم بروید. خدا ده قدم می‌آید. حدیث داریم که اگر کسی یک وجب جلو بیاید. من یک گام به سمت او می‌روم. اگر کسی آرام بیاید. من تند می‌روم.
«أَوْفُوا بِعَهْدی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ» بنده‌ی خدا شویم. خدا خدای خوبی است. اصلاً بدی‌ها را به خوبی تبدیل می‌کند. جنایت‌ها را عبادت می‌کند. شما ببینید به باغچه کود می‌ریزید و گل می‌شود. خدایی که کود را گل می‌کند، خیلی بزرگ است. آب زباله در اینجا فرو می‌رود و چند متر آنطرف‌تر آب زلال بیرون می‌آید. «یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» (فرقان/70) گناه عبادت می‌شود.
«أَوْفُوا بِعَهْدی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ» به عهد خود عمل کنید. من هم به عهد خود عمل می‌کنم. «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی‌ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ» (یس/60) به پیمان‌ها وفا کنید. اگر قول دادید، وفادار باشید.
«أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ» آیا من از شما پیمان نگرفتم که دنبال شیطان نروید؟ او دشمن شماست. پیامبر(ص) می‌فرماید: «لَا یُلْدَغُ الْمُؤْمِنُ مِنْ جُحْرٍ مَرَّتَیْنِ» (مشکاهالأنوار/ص‌319) حدیث داریم که مؤمن از یک سوراخ دوبار گزیده نمی‌شود. اگر با کسی دوست می‌شوید که سیگاری است، او را رها کنید. چون ممکن است که تو را هم آلوده کند. اگر دوست شما باعث می‌شود که شما چیزهای بد را ببینید، او را رها کنید. «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی‌ آدَمَ»
3- پیامد پیمان‌شکنی
یک آیه راجع به کسانی که قول می‌دهند و وفا نمی‌کنند، داریم. قرآن از این قول‌هایی که ما می‌دهیم و وفا نمی‌کنیم، خیلی گله می‌کند. می‌گوید: بشر هر وقت گیج می‌شود، قول می‌دهد. از گیجی که بیرون آمد، زیر قولش می‌زند. شخصی به نام ثعلبه بود. نزد پیغمبر آمد و گفت: یا رسول الله! یک دعا کن تا وضعمان خوب شود. پیغمبرفرمود: این مقدار که داری بس است. گفت: نه! من می‌خواهم وضعم خوب شود. گفت: اگر تو وضعت خوب شود، پایت از خیلی کارها قطع می‌شود. دیگر اهل مسجد نمی‌شوی. اهل نماز جماعت و نماز جمعه نمی‌شوی. گفت: نه! اصرار کرد. قول داد که خدایا اگر من پولدار شوم، در راه تو انفاق می‌کنم. «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحینَ» (توبه/75) بعضی از مردم آن‌هایی هستند که «عاهَدَ اللَّهَ» با خدا عهد می‌کنند. با خدا پیمان می‌بندند. می‌گویند: خدایا تو پول به من بده. ببین من چه آدم خوبی هستم؟ «لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ»، اگر از فضل خودت وضع من را خوب کردی «لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحینَ» صدقه می‌دهم. آدم صالحی هم هستم. تو پول به من بده، هم خودم آدم خوبی می‌شوم و هم به مردم می‌دهم. قول داد. پیغمبر هم درحقش دعا کرد و پولدار شد.
«فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ» (توبه/76) «فَلَمَّا آتاهُمْ» همین که خدا به او پول داد. از فضلش به او داد «بَخِلُوا» یعنی بخل کرد. یک کسی از بستگانش مرد و یک ارثی به او رسید. هم وضعش خوب شد و هم ارث به او رسید. ارث که به او رسید، دید که دیگر مدینه برایش کوچک است. بیرون از مدینه رفت و مزرعه‌ای راه انداخت. یک روز پیغمبر یک نفر را فرستاد و گفت: برو بگو زکات مالت را بده. گفت: زکات؟ زکات دیگر چیست؟ مگر ما جزء اقلیت ‌های مذهبی هستیم که باید زکات بدهیم؟ زکات نداد. «فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً» گاهی می‌پرسند چه طور بچه ‌های ما منافق می‌شوند؟ گناه آدم را منافق می‌کند. ایشان زکات نداد. قرآن می‌گوید: «فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فی‌ قُلُوبِهِمْ إِلى‌ یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ» (توبه/77) «فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً» چون اول به خدا قول داد که هم به فقرا بدهد و هم آدم خوبی شود. اما وقتی پول را دید، بخل کرد. بعد که بخل کرد، به دنبالش منافق شد. گناه، گناه می‌آورد. سیگار تریاک می‌آورد. تریاک، هروئین می‌آورد. دوچرخه، موتور می‌آورد. موتور، ماشین می‌آورد. یعنی خوب، خوب می‌آورد. بد، بد می‌آورد.
آدمی که به نماز جماعت می‌آید. کم کم به صف اول می‌آید. کم کم نافله می‌خواند. کم کم نماز شب می‌خواند. کم کم برای مسجد پول می‌دهد. پول، پول می‌آورد. بدی، بدی می‌آورد.
4- توبه، زمینه توقف و جبران‌ پیمان شکنی
و لذا یک آیه داریم که تا گناه کردید فوری نماز بخوانید. «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ» (هود/114) بعضی وقت‌ها انسان جوان است و دسته گلی آب می‌دهد. بعد می‌گوید: که نمی‌خواهد به مسجد بروی. برو باقی کارهایت را درست کن. قدیم یک جوانی به کلاس‌های ما می‌آمد. من دیدم که مدتی نمی‌آید. یک روز او را دیدم و گفتم: به کلاس نمی‌آیی؟ گفت: راستش را بخواهی ما مرید تو بودیم. ولی یک گناهی از من سر زد که هر وقت می‌خواستم به مسجد بیایم، خجالت می‌کشیدم. به خود گفتم: نمی‌خواهد به مسجد بروی. باقی کارهایت را درست کن. اما کم کم پایم از مسجد بریده شد. حدیث عکس این را می‌گوید. می‌گوید: اگر شیطان به تو تک زد و تو گناه کردی. فوری توبه کن و دو رکعت نماز بخوان. «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ». نماز گناه قبلی را از بین می‌برد. نگو: چون من گناه کردم دیگر نمی‌توانم به مسجد بروم.
یک آقایی به یک صغیر پول داد. آن کسی که همراهش بود، گفت: آقا ندهید. گفت: چرا؟ گفت: این تریاکی است. گفت: راست می‌گویی؟ برگشت و ده تومان دیگر به او داد. چون تریاکی است پس خرجش هم سنگین‌تر است. یعنی آن که بد است حتما به مسجد بیاید. اصلاً ماه رمضان برای بدهاست. خوب‌ها که همیشه به مسجد می‌آیند. «إِلَهِی وَ سَیِّدِی إِنْ کُنْتَ لَا تَغْفِرُ إِلَّا لِأَوْلِیَائِکَ وَ أَهْلِ طَاعَتِکَ فَإِلَى مَنْ یَفْزَعُ الْمُذْنِبُونَ» (مصباح‌المتهجد/ص‌595) امام در مناجاتش می‌گوید: خدایا اگر خوب‌ها را ببخشی، آن وقت ما کجا برویم؟ خوب‌ها که همیشه خوب هستند. ماه رمضان برای ماست. ماه رمضان ماه آشتی با خداست.
5- لزوم وفاداری به تعهدات با پیامبر و امام
وفای به عهد و احترام به پیمان‌ها خیلی مهم است. «إِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّه» (فتح/10) چرا در سوره مائده می‌گوید «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» (مائده/1) اولین آیه این است که به پیمان‌ها وفا کنید. می‌دانید چرا؟ چون مردم با علی بن ابی طالب در غدیر خم پیمان بستند. چون غدیر خم در سوره مائده هست. در غدیر خم مردم بیعت کردند. برای همین اول سوره می‌گوید: «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» یعنی وفادار باشید.
اگر با پیغمبر، با امام پیمان بستید به آن وفادار باشید. تا به حال اسم کلمه‌ی «واقفیه» را شنیده‌اید؟ یعنی آن‌هایی که متوقف می‌شوند. یک گروهی هستند تا امام کاظم را قبول دارند، امام رضا را قبول ندارند. دلیلش هم این است که امام کاظم در یک شهری نماینده داشت. ایشان خمس و زکات جمع می‌کرد. امام کاظم شهید شد. امام رضا نامه نوشت که پول ‌های پدرم را برای من بفرست. گفت: اصلاً ما هشت امام نداریم. پدر شما امام آخری بود. برای اینکه این پول‌ها را بخورد، اینطور گفت. به این‌ها «واقفیه» می‌گویند. این کلمه به معنی ایستادن است.
بعضی‌ها هستند که انقلاب را قبول دارند. اما حضرت امام را قبول ندارند. بعد از امام می‌ایستند. این‌ها واقفیه هستند. در جنگ احد یک نفر گفت: پیغمبر مرد. یک عده فرار کردند. یک نفر گفت: خوب پیغمبر از دنیا برود. خودش که از هدف و مذهبش مهمتر نیست.
پیمان با پیغمبر و امام خیلی مهم است.
پیمان با خانواده خیلی مهم است. اگر کسی از روز اول ازدواج خود مهریه را سنگین بگوید، نمی‌تواند بعداً بازی دربیاورد. وقتی مهریه را تعیین کردی، دیگر نمی‌توانی زیر آن بزنی. حدیث داریم که هر بار به نزد خانم می‌رود، انگار زنا می‌کند. مهریه یک پیمان است. پیمان شکنی نکنید.
6- وفا به تعهدات خلاف لازم نیست
البته یک سری از پیمان‌ها هم غیر قانونی هستند. روزهای اول انقلاب بعضی از این سرهنگ‌ها، تیمسارها را می‌گرفتند و می‌گفتند: تو چرا مردم را به رگبار بستی؟ می‌گفت: من به شاه، به اعلا حضرت قسم خورده‌ام. خوب قسم بخور! هر نذری که ارزش ندارد. شما نذر کن که با سر راه بروی. ارزش ندارد. بعضی وقت‌ها می‌گوید: والله قسم که من با یک نفس دو کیلو آب قوره را سر می‌کشم. تا حالا سر کشیدی؟ وفای به قسم و عهد در جایی اهمیت دارد که آن کار ارزش داشته باشد. برای کارهای بی ارزش قسم خوردن ارزش ندارد. شما بگو: من نذر کردم که برای این مسجد یک مناره 120 متری بسازم. حالا باید بسازی؟ نذرت غلط است. منار 120 متری می‌خواهی چه کنی؟ می‌دانید که فرق بین ما و پیغمبر چیست؟ پیغمبر بلال را ساخت. ما منار را ساختیم. او با بلال دنیا را تکان داد. ما با هزار مناره یک روستا را هم تکان ندادیم. مناره می‌خواهیم چه کنیم؟ مؤذن خوب باشد! من قسم خوردم که به اعلا حضرت وفادار باشم. این ارزش ندارد. نذرهایی ارزش دارد که دلیل داشته باشد. مثلاً در مشهد کسی نذر کرده است که روز تولد امام حسین بهترین غذا را بدهد و از هر میوه‌ای که در شهر است، بخرد. یعنی اگر 32 نوع میوه هست. همه‌ی 32 نوع را بخرد. بهترین غذا را بخاطر امام حسین تهیه کنند و به پولدارها بدهند. تولیت استان قدس می‌فرمود: از امام پرسیدند که آقا یک چنین نذری است. آیا ما وفا کنیم یا نه؟ فرمود: این یک جهت عقلایی دارد. باید عمل کنیم. بعضی آدم‌ها هستند که تا سفره رنگین نباشد تن به دین نمی‌دهند. این را باید از راه شکم آورد. چون بعضی‌ها می‌گویند: در دین نان است. یعنی اگر نانش قطع شود، دینش حذف می‌شود. پس مثل شله زرد است که ما در روز عاشورا می‌پزیم. اگر روز عاشورا دیگ‌ها پایین بیاید، امام حسین گفتن او هم تمام می‌شود. بعضی جاها یک دلیلی دارد. یعنی واقعا این غذا دادن یک قلابی است و این قلاب‌ها درست است.
پیغمبر ما وقتی می‌خواست مردم را دعوت کند به حضرت امیر فرمود: یک گوسفند تهیه کن و با آن غذایی درست کن. من هم فامیل‌ها را دعوت می‌کنم. حضرت می‌خواست بگوید: من پیغمبر شدم. یعنی گاهی باید غذا را به دلیل داد. گاهی باید یک غذای خوب را به آدم‌های خاصی داد. شرطش هم فقر نیست که بگوییم: این‌ها همه فقیر هستند.
همین اجلاس سران که در ایران برگزار می‌شود، خیلی هزینه بر است. اما همین که آمریکا دارد می‌سوزد و غصه می‌خورد که چرا ایران این مجلس را دارد، یک ارزش است. در قرآن دو بار گفته شده است که بسوزانید. «لِیَغیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ» (فتح/29) یعنی کاری کنید که کفار به غیظ درآیند. «لِیَغیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ» یعنی مسلمان‌ها باید کفار را به غیظ دربیاورند. مسجدهایی که نماز می‌خوانند، مرگ بر آمریکا نمی‌گویند. این ها50 درصد مسلمان هستند. چون قرآن می‌گوید: مسلمان واقعی آن است که «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً» (فتح/29) رکوع و سجود کند. بعد از «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ» گفته است که به هم محبت کنید. همین که ما بتوانیم دشمنان را عصبانی کنیم و دوستان را با هم مهربان کنیم، برائت است. برائت یعنی اینکه به دشمن بگو: کور شو! و به دوستان بگو: بیایید با هم باشیم. دوستان را با هم تألیف القلوب دهید. اصلاً یکی از بخش‌های زکات این است که زکات را بگیر و به آدم‌های ضعیف بده. اگر این‌ها شکمشان سیر شود، گرایش پیدا می‌کنند.
ما باید اسلام را تبلیغ کنیم. حتی اگر می‌شود از راه هدیه و جایزه هم این کار را بکنیم. اگر برای دخترمان گوشواره می‌خریم، بگوییم: اگر نمازت درست شود، برایت گوشواره می‌خرم. از مردم به نفع این کارها کمک بگیریم.
پیمان و وفای به پیمان واجب است. اما به شرط اینکه پیمان در راه حلال باشد. اگر قول بدهیم که با هم برویم و گناه کنیم لازم نیست که به قولت عمل کنی. یک خاطره از اصفهان بگویم. یک ساواکی در اصفهان مرد. از آن ساواکی ‌های دانه درشت بود. رفتند به یک آخوند گفتند: پای منبر بیا. گفت: در جلسه‌ی فاتحه‌اش می‌آیم. بعد هم نرفت. فامیل‌های ساواکی گفتند: چرا نیامدی؟ گفت: برای اینکه پدرت ساواکی بود. گفت: چرا قول دادی؟ گفت: من قول دادم برای این که سراغ آخوند دیگری نروید. خاطرتان از من جمع شود و من هم نیایم. چون یک عمری شما من را ترساندید، حالا من می‌خواهم شما را بسوزانم.
نقل می‌کنند که روزی طلبه‌ها خواستند که با حاج شیخ عبدالکریم حائری شوخی کنند. ماه ربیع الاول بود. گفتند: به دلیلی شوخی کنیم. گفتند: تا استاد می‌رود درس بدهد، همه بلند شویم و برویم تا دماغ آقا بسوزد. آقا روی منبر رفت. گفت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» تا بسم الله گفت، همه بلند شدند و رفتند. آقا فهمید که این‌ها یک ردایی بسته‌اند. گفت: خیلی خوب! دماغ من را سوزاندید. حالا که دارید می‌روید، برگردید یک خاطره بشنوید و بروید. گفتند: برگردیم برویم و ببینیم که استاد دماغ سوخته چه می‌گوید؟ تا نشستند آقا بلند شد و رفت. به هر حال گاهی وقت‌ها اگر طرف نااهل است، لغو قرار داد اشکال ندارد.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment