2- خواری و خذلان، پیروی از غیر خدا
3- احسان به والدین، از نشانههای حکمت
4- رسول خدا و حضرت علی، پدران امت اسلامی
5- رسیدگی به پدران و مادران سالمند
6- تواضع و فروتنی نسبت به والدین
7- اصلاح گذشته، شرط پذیرش توبه
8- خطر اسراف در مصرف
موضوع: حکمت در قرآن (1)
تاریخ پخش: 25/04/93
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
چند جلسه راجع به اهمیت کمک، نحوه کمک، چه مالی، به چه کسی، چند آیه هست، بین آیات کمک به مردم آیهای داشتیم، «وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیرا» (بقره/269) به هرکس حکمت دادیم، خیر کثیر است. این آیات حکمت بین آیات پول خرج کردن، چیست؟
سه، چهار صفحه قرآن تقریباً سی آیه راجع به انفاق است. وسط سی آیه، یک مرتبه میگوید: حکمت چیز خیلی خوبی است. من در این ماندم. یک آیهی قبل این است که میخواهد بگوید: خدا وعده داده است. شیطان هم وعده داده است. خدا میگوید: به فقرا بده، جایش را پر میکنم. شیطان میگوید: نده، پیری داری. بیماری داری. از پا افتادگی داری، فلجی داری. شیطان میگوید: نده، خدا میگوید: توکل آن بده جایش پر میشود. بدانید این وعده و الهامی که به شما میشود، خدایی است یا شیطانی است حکمت میخواهد. یعنی اگر آدم حکیم باشد، میفهمد که کدام الهامها الهی است. کدام الهامها شیطانی است. اما اگر حکیم نباشد، ممکن است گول بخورد. شاید این باشد.
شاید هم بخواهد بگوید: مال خیر است. اما حکمت خیرش بیشتر است. اگر امر شد بین اینکه انسان درس بخواند یا پول دربیاورد. علم و حکمت بهتر از پول است. خواستگار برای دختر ما آمد، باسواد است یا با پول، حکمت بهتر از پول است.
1- گوشههایی از حکمت در سوره اسراء
امروز من سورهی اسراء را میخواندم. دیدم میگوید: حکمت چیست؟ بعضیها حکمت را در مسائل فلسفی میبرند. بعضیها حکمت را در معقولات و اینها میبرند. خداوند چند دستور داده گفته: این حکمت این است. بحث امشب این است. بسم الله الرحمن الرحیم، حکمت چیست؟ گوشهای از حکمتهایی که خدا گفته: حکمت این است برایتان بگویم.
«لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولاً» (اسراء/22) اگر کسی حکیم باشد، سراغ غیر خدا نمیرود. آدمی که حکمت دارد، میگوید: «لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ» سراغ غیر خدا نرو. غیر خدا اولاد است، تا لب قبر با انسان است. همسر است، بعد از بیست سالگی به انسان است. پدر و مادر است، «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْء مِنْ أَخیه، وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ» (عبس/34 و35) قرآن میگوید: روز قیامت پدر و پسر و مادر و برادر همه از هم فرار میکنند. «وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذی لا یَمُوت» (فرقان/58) باقی ها میمیرند. تکیه بر کسی کنید که نمیمیرد. تکیه بر کسی کنید که «عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ» (بقره/20) تکیه کنیم بر کسی که «وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ» (بقره/29) آدم حکیم این است. با خدا معامله میکند. معامله با خدا چند فایده دارد.
1- خدا جنس کم را هم میخرد. «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ» (زلزله/7) یک دانه انگور دهان یک گنجشک بگذاری، ثواب دارد. حتی حدیث داریم کشاورزها آن دانههایی را هم که موشهای بیابان میخورند برای کشاورز ثواب مینویسند. لازم نیست گندمش را انسان مصرف کند. از هر دانهای هر خزنده و چرندهای استفاده کند، اجرش با کشاورز است. یک دانه گندم هم یک مورچه بردارد و برود، اجر دارد. اما بشر کم نمیخرد، اگر خانم گفت: برو یک کیلو انگور بخر، شما رفتی یک سیر خریدی، ناراحت میشود. اگر گفت: صد تومان بده، شما ده تومان دادی، ناراحت میشود. خلق جنس کم نمیخرد. خدا جنس کم را هم میخرد.
2- مردم جنس معیوب نمیخرند. شما دکان میوه فروشی هر میوهی ترشیده و پوسیدهای را نمیخرد. خدا میگوید: من پوسیدهها و ترشیدههایش را هم میخرم. امام نماز میخواند، میگوید: خدایا نماز خواندم. «إِنْ کَانَ فِیهَا خَلَلٌ أَوْ نَقْصٌ مِنْ رُکُوعِهَا أَوْ سُجُودِهَا» (بحارالانوار/ج83/ص38) اگر در رکوع و سجودش نقصی و پوسیدگی و ترشیدگی دارد، همه را با هم ببخش.
3- خلق وقتی خوشش آمد، یا سوت میکشند و کف میزنند، یا یک صلوات میفرستند. (صلوات حضار) ولی خدا که چیزی را خوشش آمد، بهشت میدهد. «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى» خدا مشتری است. «مِنَ الْمُؤْمِنینَ» از مؤمنین میخرد، نه از کفار. «أَنْفُسَهُمْ» جان و دقیقههای عمر را میخرد. «وَ أَمْوالَهُمْ» ما را میخرد. «بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ» (توبه/111) چند میخرد؟ به بهشت. بشر به سوت و کف و صلوات میخرد. خدا به بهشت میخرد.
خدا جنس کم را هم میخرد. خدا جنس معیوب را هم میخرد. خدا گران میخرد. به بهشت میخرد. پس آدم حکیم نمیآید خودش را با دنیا معامله کند. بعضیها میگویند: چقدر میدهی سه کیلو آبغوره را با یک نفس سر بکشم؟ خوب این پیداست خل است. حالا اگر پول دادند، سه کیلو آبغوره را با یک نفس سر کشیدی، علامت خل گری تو است، یا علامت عقل تو است؟ آدم حکیم خودش را با هیچ چیز معامله نمیکند. حکمت یکی این است.
2- خواری و خذلان، پیروی از غیر خدا
بعد میگوید: اگر سراغ غیر خدا بروی، «فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولاً» پشیمان میشوی. یک قصه برایتان بگویم. میگوید: روز قیامت دانه ریزها به دانه درشتها میگویند: «إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً» (ابراهیم/21) ما گفتیم: جاوید شاه و تو شاه شدی. ما عقب تو آمدیم. ما نخی بودیم که به دم تو وصل شدیم. تو زور پیدا کردی و در فاستونیها شیرجه رفتی. اینکه در فاستونیها شیرجه میرفتی، بخاطر نخی بود که بند شما بودیم. ما تابع شما بودیم. «فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ» بالاخره ما عقب شما آمدیم و شما رئیس شدید. حالا میتوانی روز قیامت یک مشکلی را از ما حل کنی؟ میگوید: نه! با غیر خدا معامله کردن خسارت است. بعد مینشینی غصه میخوری که باختم. سوختم، عقب چه کسی رفتم.
پیروی از مکاتب غیر الهی، مکتب سوسیالیست و کمونیست، دنبال هر مکتبی بروی، اینها هم یک آدمهایی هستند مثل ما هستند. هم پشیمان میشوند، هم قانونشان عوض میشود. هم غریزه دارند، هوس دارند، شهوت دارند، به چه دلیل من بله قربان گوی تو باشم؟ من باید بله قربان بگویم به کسی که مرا آفریده است. به گردن من حق دارد.
حکمت اول این است که با غیر خدا معامله نکنید. مسأله دوم، اینها ده، دوازده مورد است، آخرش میگوید: این حکمت است. «ذلِکَ مِمَّا أَوْحى إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَهِ» (اسراء/39) میگوید: این ده مورد حکمت است. یکی این است که با غیر خدا خودت را معامله نکن.
3- احسان به والدین، از نشانههای حکمت
2- «وَ قَضى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» (اسراء/23) احسان به پدر و مادر، حدیث داریم کسی به پدر و مادرش نگاه محبت کند، نه نگاه عصبانی، با محبت به پدر و مادرش نگاه کند، ثواب حج مقبول دارد. حدیث داریم رضای پدر و مادر رضای خداست. خشم پدر و مادر خشم خداست. حدیث داریم احترام والدین عمر را طولانی میکند. اگر شما به پدر و مادرت احترام کردی، بچههایت هم به شما احترام خواهند کرد. حدیث داریم حتی اگر پدر و مادر زد، اوف نگو. خیره نگاه نکن. دست بلند نکن. همچنین دست بلند کردن روی زن. کسی حق ندارد روی خانمش دست بلند کند. خانم هم حق ندارد روی بچهاش یا شوهرش دست بلند کند. حدیث داریم جلوتر از پدر راه نرو. پدر را بابا صدا کن. نگو: محمود آقا، احمد آقا، اسم پدر را نبرید. بابا بگویید، آقاجون بگویید. حدیث داریم کاری نکن که مردم بگویند: خدا پدرت را لعنت کند. خدا مادرت را لعنت کند. حرکتی نکنید که مردم به پدر و مادرت فحش بدهند.
کسی مادرش را دوش گرفته بود و طواف میکرد. حضرت را دید گفت: آقا مادر من پیر شده، دوش گرفتم و طواف میکنم. حق مادری را انجام دادم؟ فرمود: تمام زحمات تو به اندازهی نالهای که وقت زاییدن تو داشته، نیست.
حالا پدر و مادر مردند. برایشان دعا کن. استغفار بکن. در حرم برو، یک سلام برای پدر بزرگت بدهی. «السلام علیک یا امام رضا» لازم نیست یک صفحه زیارت نامه بخوانی. «السلام علیک یا علی بن موسی الرضا»، «السلام علیک یا علی بن ابی طالب»، یک سلام یک زیارت است. میشود آدم به قصد این و آن برای دویست نفر سلام بدهد. استغفار کنیم. اگر پدر ما بدهی دارد، از خمس و زکات بدهیم. دوستان پدر و مادر را بعد از فوت احترام کنیم. اینها «و بالوالدین احسانا» است.
4- رسول خدا و حضرت علی، پدران امت اسلامی
احترام به پدر و مادر سفارشی است که خدا به انبیاء کرده است. خدا در قرآن به حضرت عیسی میگوید: «وَ بَرًّا بِوالِدَتی» (مریم/32) عیسی پدر نداشت و بدون پدر دنیا آمد. گفت: من نسبت به مادرم نیکوکاری میکنم. حضرت یحیی فرمود: «وَ بَرًّا بِوالِدَیْهِ» (مریم/14) حالا پدر همه پدر و مادرها هستند؟ نه! علی بن ابی طالب هم پدر من است. «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوْا هَذِهِ الْأُمَّه» (بحارالانوار/ج16/ص364) علی بن ابی طالب هم که در آستانه ضربت خوردنش هستیم، «أَبَوْا هَذِهِ الْأُمَّه».
دو ضربت در تاریخ هست. بهترین ضربت و بدترین ضربت. بهترین ضربت، ضربت امیرالمؤمنین در جنگ خندق به رهبر کفار، عمرو بن ابدود بود. حدیث داریم، «لضربه علی یوم الخندق أفضل من عباده الثقلین» (اقبال/ص467) یک ضربت است که فرمودند: از عبادت جنس و انس بهتر است. بهترین ضربتها مربوط به حضرت علی است. بدترین ضربتها هم راجع به حضرت امیر است که قرآن میگوید: «أَشْقَى الْآخِرِین» (بحارالانوار/ج11/ص376) ابن ملجم شقی ترین آدمها بود، به مغز امیرالمؤمنین ضربت زد. من در «اشقی» ماندم. چرا «اشقی»؟ اگر به ما بگویند: «اشقی» میگوییم: «اشقی» به نظر ما شمر است. که روی سینه امام حسین نشست و گردن امام حسین را از پشت با خنجر برید. اگر به ما میگفتند: در قاتلین شقی ترین چه کسی است؟ میگفتیم: شمر، یا عمر سعد. این «اشقی» چیست؟ خیلی وارسی کردیم و به بعضی از علما هم زنگ زدیم. یک کسی این را برای من حل کرد و آن آیت الله طیب بود. آیت الله طیب را من دیده بودم. از علمای اصفهان بود و بالای صد سال عمر داشت.
ایشان نوشته علت اینکه به ابن ملجم «اشقی» میگویند، چون باقی که امام را کشتند، میخواستند پست بگیرند. یزید میخواست حکومت دستش باشد و امام حسین با او بیعت کند. اگر هارون الرشید، مأمون الرشید امام کاظم و امام رضا را کشت، میخواست پستش محکوم شود. این بدبخت ابن ملجم به هیچ چیز نرسید. میگویند: «اشقی» این است. و لذا میگویند: «أَشْقَى الْأَوَّلِین» کسی است که شتر صالح را کشت. آخر شتر صالح یک شتری بود که معجزه بود. یعنی با اعجاز درست شده بود. یک کسی گفت: بابا این شتر هرچه بخواهید به شما شیر میدهد. فقط کاری با او نداشته باشید. آب بخورد، شیر میدهد. شیر همه شما را تأمین میکند. به شرطی که آب او را تأمین کنید. یک کسی این را کشت. خوب به چه چیزی رسیدی؟ این پستی داشت. مقامی داشت. به چه رسیدی؟ ولذا کسی که ناقه صالح را کشت، به «أَشْقَى الْأَوَّلِین» لقب گرفت. آن کسی که امیرالمؤمنین را شهید کرد به «أَشْقَى الْآخِرِین» لقب گرفت. من میگویم؟ چرا اشقی گفت؟ برای اینکه باقی شقیها که بزرگان ما را میکشتند، یک پولی و پست و مقامی میخواستند. ولی آن کسی که شتر را کشت، معجزه الهی، و آن کسی که امیرالمؤمنین را کشت، اینها به هیچ پستی هم نرسیدند. گاهی وقتها انسان خیلی «خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَه» (حج/11) میشود. یعنی جهنم میرود برای اینکه این پولدار شود. کم فروشی میکند برای اینکه رئیساش پولدار شود. کارگر بد کار میکند برای اینکه صاحب کارخانه پولدار شود. این خیلی آدم بدبختی است. برای بهشت دیگران جهنم میرود.
دو ضربت در تاریخ است، بهترین ضربت برای امیرالمؤمنین که بهتر از عبادت جن و انس است. بدترین ضربت بر بدن امیرالمؤمنین است. البته برای امیرالمؤمنین «فزت و رب الکعبه» شد. ولی او بدبخت شد.
چه میگوییم؟ بحث این است که حکمت چیست؟ در سوره اسراء، ده، دوازده کار است، میگوید: حکمت اینها است. 1- با غیر خدا معامله نکن. آدم حکیم حساب میکند، جنسم را به خدا بفروشم. که هم جنس کم میخرد، هم جنس معیوب میخرد. هم به بهشت میخرد. با غیر خدا معامله نکنیم.
حکمت این است که به پدر و مادرت احترام کنی. مسألهی احترام به پدر و مادر، آیهای است که قابل نسخ و فسخ و مسخ و اینها نیست. یعنی یک قانونی در همه ادیان است. آخر بعضی آداب در بعضی ادیان هست و در بعضی نیست. اما احترام به پدر و مادر مربوط به همه ادیان است. در احسان به پدر و مادر مسلمان بودن شرط نیست. «و بالوالدین احسانا» چه مؤمن، چه کافر. «بَرّاً أَوْ فَاجِرا» (وسایلالشیعه/ج12/ص5)
احترام به پدر و مادر را میگوید: با دست خودت انجام بده. این «بال» یعنی با دست خودت. یعنی مادرت را خودت دکتر ببر. نگو: پول بگیر و با تاکسی برو. یعنی بستنی بگیر و قاشق قاشق در دهان مادرت بگذار. نگو: این پول خواستی بستنی بخر بخور. یک قاشق بستنی که در دهانش بگذاری، شرفش دارد با سی بستنی که پولش بدهی. وصیت کرده عمل کنیم.
احسان به پدر و مادر چیست؟ 1- محبت 2- آموزش 3- مشورت 4- گوش به حرفشان بدهیم. 5- از زحماتشان تشکر کنیم. 6- مراقبتشان را کنیم.
5- رسیدگی به پدران و مادران سالمند
احسان به پدر و مادر مرز ندارد. میگویند: به فقیر چقدر زکات بدهیم؟ مرزش چقدر است. مرزش این است که سیر شود. تا از فقر نجات پیدا کند. در جبهه چقدر شمشیر بزنیم؟ میگوید: «حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَه» (بقره/193) تا فتنه برداشته شود. اما نسبت به والدین چقدر بدهیم؟ صد تومان بدهیم یا ده هزار تومان؟ میلیونی بدهیم یا ده میلیون؟ مرز ندارد. مرز فقیر نجات از فقر است. مرز جبهه تا رفع فتنه است. «حَتَّى تَفیءَ إِلى أَمْرِ اللَّه» (حجرات/9) قرآن کنید جنگ کنید تا طاغوت تسلیم راه خدا شود. اما مرز والدین انسان چیست. یک بار دستش را ببوسیم. دوبار ببوسیم. مرز ندارد. تا چه سنی؟ هرچه پیرتر میشود… قرآن گفته: «إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما» (اسراء/23) اگر پدر و مادر با هم پیر شدند، یا یکی پیر شد. از اینکه یکی پیر شد، یک مشکل اجتماعی هم حل میشود. چون گاهی وقتها عروس و داماد میگویند: آقا عروس یک سال بزرگتر از داماد است. داماد چهار سال بزرگتر از عروس است. اختلاف سنی دارند. پنج سال، شش سال، اختلاف سنی مشکل نیست، به خصوص دو سه سال چیزی نیست. پدر من با مادر من 25 سال فاصله داشتند. آیت الله العظمی گلپایگانی با خانمشان سی سال فاصله داشتند. قرآن میگوید: ممکن است پدر و مادر با هم پیر شوند، یا یکی پیر شود. اینکه یکی پیر شود، یعنی چه؟ یعنی پدر پیر است، مادر جوان. یا بر عکس است، پیداست اختلاف سن اینقدر گیر ندارد که ما گیر میدهیم. آخر ما یک خرده به خودمان گیر میدهیم. پای عروس یک میلیمتر کوچکتر است. ای بابا! داماد دو تا دندان جلویش روی هم است. میخواهد بخندد، دو تا دندانهایش روی هم است. ای بابا! هر زن و مردی به من میرسند، میگویند: آقای قرائتی به جوانها دعا کن. تقصیر خودت است، هرچه خواستگار است رد میکنی.
همین امشب ما یکجایی بودیم، یک خانمی زنگ زد. دختر خانمی گفت: من 24 ساله هستم. هرچه داماد میآید، پدرم رد میکند. تو واسطه شو به پدرم بگو. منتهی من چون نمیشناختم مشکل داشتم. تصمیم گرفتم ولی گفتم: پدرش میگوید تو مگر چه کسی هستی؟ در یک صحنه فاصلهی شاید ده دقیقه، شش، هفت نفر جوان به من مراجعه کردند که تو به پدرم بگو، پدرم بای حرفهای تو در تلویزیون مینشیند. بگو: بابا، پسرت ناراحت است. زودتر برای ازدواج من اقدام کند. مادر دلش را به عمره و زیارت و حج و قرآن و ختم عاشورا و ختم انعام خوش کرده است. بعد میگوید: حاج آقا یک دعایی به دختر و پسر من کن. حاج آقا ندارد! اولین داماد که آمد او را رد نکن. مگر اینکه معیوب باشد. داماد اگر معتاد است، منحرف است، تارک الصلاه است، بد اخلاق است، مشکلی دارد، طوری نیست. اما وقتی مشکلی ندارد، رد نکن. هرچه عروس و داماد میآید رد میکند. بعد میگوید:حاج آقا دعا کن. ما مشکلمان دعا نیست. مشکلمان این است که خودمان گیر هستیم.
یک چیزی گفتم، تکرار کنم. عید قربان بود یک کسی به من زنگ زد که یک گوسفند قربانی دارم. دعای قربانی چیست؟ به او گفتم: دعای قربانی این است که کبابیهایش را برای خودت در یخچال نگذاری. همه به دعا نیست. به این است که اقدام کنید. هرچه پدر و مادر پیرتر شدند، نیازشان بیشتر است. پدر و مادر را سالمندان نفرستیم. این را بارها گفتم، یکبار دیگر هم میگویم. سالمندان کار بدی است. سالمندان برای کشورهای غربی است که مضطر هستند. قرآن میگوید: «إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَر»، «عندک» یعنی پدر و مادر نزد خودت پیر شوند. نه اینکه سالمندان کیلومتر سی ببر. «عندک»
بعد قرآن میگوید: «وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریماً» (اسراء/23) به پدر و مادرت با کرامت حرف بزن. نگو: آنها به من بد گفتند. حتی اگر او هم به شما حرف زشت زد، شما «قَوْلاً کَریماً» بگو.
6- تواضع و فروتنی نسبت به والدین
کمالات خودتان را به رخ پدر و مادر نکشید. آخر من فوق لیسانس هستم و شما عوام هستید. او نان مفت به شما داد خوردی و فوق لیسانس شدی. ما تحصیل کردهها به بیسوادها بدهکار هستیم. فکر میکنیم رئیس بیسوادها هستیم. من نوکر بیسوادها هستم. چون عمامه من پنبه است. پنبه برای کشاورزی است که سواد ندارد. کفش من هم چرم است. چرم هم پوست گاو است. دامداری هم بر کشاورز است. بنده حجتالاسلام از مخ تا کفشم به این روستایی بیسواد بدهکار هستم. من حق ندارم بگویم: من باسواد هستم و تو بیسواد هستی. او نان مفت به من داد خوردم.چاقو در شکم هر دکتر و مهندسی بزنی، گندمهای روستایی بیرون میآیند. نان مفت خوردیم، باسواد شدیم. حق نداریم پز بدهیم. کسی خودش را به رخ مادرش نکشد که مادرجان شما شش کلاس درس خواندی. من الآن فوق لیسانس هستم. «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناح الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَه» (اسراء/24) بالهایت را باز کن. تواضع کن. «مِنَ الرَّحْمَه» نه با حقهبازی. بعضی پدرها پیر میشوند، میبیند یک ملک و املاکی دارد، این پسر و داماد و عروس و دختر و اینها، دور پدر قربانت بروم، قربانت بروم، میکنند که بلکه ایشان را با ماشین محضر ببرند، سند را به نامشان کنند. این تواضع، تواضع است برای اینکه سند به اسم اینها بیاید. میگوید: «مِنَ الرَّحْمَه». اگر تواضع میکنی برای محبت باشد. نه برای اینکه پدر و مادرت را محضر ببری و از او امضاء بگیری. «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناح الذُّلِّ» بالت را برای پدر و مادرت باز کن، به پدر و مادر احترام بگذار، «مِنَ الرَّحْمَه» نه «من کلک»! اینها حکمت است.
حالا من اگر تواضع کنم، کافی است. میگوید: نه در حقش هم دعا کن. «وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی صَغیراً» (اسراء/24) یعنی تو با خدمت نمیتوانی حق پدر و مادرت را بدهی. از خدا هم دعا کن. یک حدیث بخوانم. دعای اولاد در حق پدر و مادر مستجاب میشود. دعای پدر هم در حق اولاد مستجاب است. «وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما» خدایا به پدر و مادر من رحم کن. «کَما رَبَّیانی صَغیراً» این معلوم میشود دعا مستجاب میشود. چطور؟ اگر دعا مستجاب نمیشد، خدا به من نمیگفت: دعا کن. اینکه میگوید: دعا کن، پیداست دعا مستجاب میشود.
7- اصلاح گذشته، شرط پذیرش توبه
قرآن میگوید: اگر دل درون صاف و سالم باشند، در توبه باز است. «إِنْ تَکُونُوا صالِحینَ فَإِنَّهُ کانَ لِلْأَوَّابینَ غَفُوراً» (اسراء/25) در آستانه شب قدر هستیم. در قرآن «تاب و تابوا» تنهایی نیامده است. این حرفی که گفتم: کلیدی بود. هیچ جای قرآن نگفته: «تاب» توبه کن. بلکه میگوید: «تابُوا وَ أَصْلَحُوا» (بقره/160) توبه کردی، باید خرابکاریهایت را اصلاح کنی. اگر جایی باید حرفی را بزنی، نزدی، کتمان کردی، «تابوا…وَ بَیَّنُوا» (بقره/160)، «تابَ وَ آمَن» (مریم/60)، «تاب و اصلح»، «تاب و بینوا»، «تابوا و بینوا» در اسلام توبه معنایش این نیست که قرآن سر بگیریم و گریه کنیم و بگوییم: دیشب صاف شد. چه صاف شد، پول مرا بده. مال مرا خوردی، صاف شد؟
اگر کسی در بچگی مال کسی را خورده است، بزرگ که شد، باید صاحبش را راضی کند. بچه بودم، دهاتهای کاشان میرفتم میوه میخوردم و فرار میکردم. چون میگفتم: هنوز 15 ساله نشدم. آی میوه دزدی خوردیم و فرار کردیم. 15 ساله که شدم دیدم نوشته، کسانی که مال مردم را خوردند، باید صاحبش را در کودکی راضی کنند. پول برداشتیم و به روستا رفتیم و گفتیم: آقا ما از این درخت چند سال پیش خوردیم، فرار کردیم. پول را بگیر، حلال کن. اکثراً نگرفتند. تک و تایی هم گرفتند. نمیشود گفت: بچه بودم. در چهار سالگی هم خودکار کسی را برداشتی، در 94 سالگی باید خودکار را پس بدهی. اگر هم طرف مرده باید به ورثهی او بدهی. حالا نمیخواهی خودت را معرفی کنی، معرفی نکن. ولی صدایت را در تلفن عوض کن و با صدای ناشناس به حساب او پول بریز. نمیدانم چقدر است ولی حداقلش را که میدانی. بین صد تومان و دویست تومان شک داری. صد تومانش که حضرت عباسی هست. آن که حضرت عباسی هست، حداقلش را که یقین داری، بده. خودت را هم معرفی نکن. حداقل را هم بده، ولی نمیشود گفت: بچه بودم. شما خواب هستی در خواب کوزهی مرا میشکنی. بیدار شدی باید پول کوزه را بدهی. نمیتوانی بگویی: خواب بودم. مست بودی، به ماشین زدی و کسی را کشتی. باید دیهاش را بدهی. مال مردم نه خواب و بیداری دارد، نه مست و هوشی دارد، نه کوچک و بزرگی دارد. توبه هم زبان نیست. میگوید: «لِلْأَوَّابینَ». اواب یعنی با سوز و ناله، با اشک!
اگر میخواهید شب قدر حالی داشته باشید، یک خرده در غذایتان دقت کنید. اشک چقدر چیز خوبی است، به خصوص از جوان. خداوند بخشنده هست اما شرطش این است که ما خودمان هم توبه کنیم. «إِنْ تَکُونُوا صالِحینَ فَإِنَّهُ کانَ لِلْأَوَّابینَ غَفُوراً» یعنی اگر تو صادقانه عذرخواهی کردی، من هم توبه را قبول میکنم. گاهی ممکن است از افراد صالح هم لغزش سر بزند. و لذا گفته: «إِنْ تَکُونُوا صالِحینَ» ممکن است شما صالح باشید ولی یک خلافی هم کردید. باز میگوید خدا میبخشد. بالاخره معصوم که نیستیم.
حکمت چیست. پس یک حکمت با غیر خدا معامله نکن. حکمت دوم قدر پدر و مادرت را داشته باش. پدر و مادرها هم قدر جوانها را داشته باشند. پدر و مادرها باید بدانند که این جوانها زمانشان با زمان آنها فرق میکند. خواستهها و شرایطشان فرق میکند.
8- خطر اسراف در مصرف
مسألهی سوم بریز و بپاش است. «إِنَّ الْمُبَذِّرینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطینِ» (اسراء/27) اینهایی که بریز و بپاش میکنند، باید تحقیر شوند. ما در جامعه هرکس بریز و بپاش میکند، دوستش داریم. آ… احمد آقا آمد. حسن آقا آمد. به همه عیدی میدهد. بریز و بپاش دارد. قرآن میگوید: آدمهایی که ولخرج هستند، باید تحقیر شوند. خدا به اینهایی که ولخرجی میکنند، گفته: اینها برادر شیطان هستند. شیطان ذریه دارد. حزب دارد، «حزب الشیطان»، ذریه دارد. اولیای شیطان دارد. اینجا هم برادر شیطان است. اگر میخواهید حکمت داشته باشید، در خرج کردنتان دقت کنید.
مسألهی دیگر اگر میخواهید پول خرج کنید، حکمت این است که بدانید کجا خرج کنید. قدیم پول درآوردن عقل میخواست. امام زینالعابدین میگوید: نخیر، خرج کردن هم عقل میخواهد. خیلیها پول دارند، بد خرج میکنند. از امام سجاد بگویم. امام سجاد میگوید: «وَ أَصِبْ بِی» یعنی به من اصابت کن. «سَبِیلَ الْهِدَایَهِ لِلْبِرِّ فِیمَا أُنْفِقُ مِنْهُ» (صحیفه/ص98) یادم بده چطور خرج کنم. قرآن میگوید: اگر پول خرج میکنی، اول به پدر و مادر بده.
«وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذیراً» (اسراء/26) اگر پول خرج میکنید، اول به پدر و مادرت. «لَا صَدَقَهَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحْتَاجٌ» (فقیه/ج2/ص68) اگر فامیلهایت نیاز دارند، به غریبهها بدهی، صدقهی تو ارزش چندانی ندارد. اول به بستگان بده. باید اولویت داشته باشی.
بعد هم میگوید: «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ» یعنی فکر نکن منت سرش میگذاری. حقش است، طلبش است. پولی که به فقیر میدهیم، از بستگان حق دارند، آخر گاهی وقتها به کسی میگوییم: زکات بده، فکر میکند ارث پدرش است. آقاجون، به شما که میگویند: خمس و زکات بده، یا اینکه دولت مالیات میگیرد، این دولت حق دارد مالیات بگیرد. برای اینکه پولی که درآوردی، جنس را از فلان منطقه به فلان منطقه آوردی. آسفالت جادهاش برای چه کسی بود؟ امنیت جاده برای چه کسی بود؟ دولت جاده را امن ساخته، شما جنس را به یک استان دیگر میآوری و گران میفروشی. خوب پس باید بک چیزی هم به دولت بدهی. گندم گیر آوردی؟ بذر و آبیاریاش برای تو بود. خورشید در گندم سهم نداشت. باد سهم نداشت. باران سهم نداشت. پس در ده، پانزده کیلو گندم، یک کیلو گندم هم به فقرا بده. ما گاهی وقتها مالیات که میدهیم فکر میکنیم دولت باز از ما مالیات میگیرد. پول زور است. آقا پول زور نیست. بنده که اینجا سخنرانی میکنم. حق ابوذر است. ابوذر کتکهایش را خورد. من پلوهایش را میخورم. من که اینجا صحبت میکنم حق پلیسی است که در جاده است. اگر جاده نا امن بود، من نمیتوانستم بیایم صحبت کنم. آن کارمند شهرداری که کوچه مرا جارو میکند، این به گردن من حق دارد. زبالهها را بیرون نبرد، من در میکروب خفه میشوم. نمیرسم بیایم سخنرانی کنم. میلیونها آدم حق دارند تا من یک حرف میزنم، تا این کشاورزی میکند، تا این تجارت میکند. ما گاهی وقتها که میخواهیم خمس و مالیات بدهیم، میگوییم: برای چه؟ فکر میکنیم از مادر که متولد شدیم با اسکناس متولد شدیم. لخت آمدی، لخت هم میروی. از یک امکانات پولدار شدی، بخشی از این امکانات را هم باید در راه خدا بدهی. منتهی انسان وقتی یک چیزی را میگیرد، راحت میگیرد، وقتی میخواهد بدهد، جیز و ویز میکند ولذا خدا میگوید: «تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ» (آلعمران/26) به هرکس بخواهی حکومت میدهی. بعد میگوید: وقتی بخواهی بگیری، جیز و ویز میکند. نمیگوید: «تُؤْتِی تأخذ»، میگوید: «وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاء». «تَنزِع»، نزع یعنی پوست گوسفند را که میکنی، جیز و ویز میکند، میگوید: وقتی میدهی، دو دستی میگیرد. وقتی میخواهی بگیری، جیز و ویز میکند. یعنی میچسبد. مثل چسب، چسب را وقتی میچسبانی، راحت میچسبد. وقتی میخواهی بکنی، با موها کنده میشود این جیز و ویز میکند. قرآن باید بگوید: «توتی تأخذ»، میگوید: «تؤتی تنزع» یعنی وقتی انسان نعمت را میگیرد، فکر میکند ارث پدرش است. باید بگیرد، وقتی میخواهی از او بگیری، «وَ إِنْ کُنْتُ بَخِیلًا حِینَ یَسْتَقْرِضُنِی» (بحارالانوار/ج91/ص213) در دعای ابوحمزه ثمالی داریم. میگوید: خدایا وقتی به من میدهی راحت میدهی، اما وقتی میخواهی از من قرض بگیری، میگویی: «مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَنا» (بقره/245) به من قرض بده، میگوید: «وَ إِنْ کُنْتُ بَخِیلًا حِینَ یَسْتَقْرِضُنِی» از تو راحتی میگیرم، وقتی میخواهم به تو بدهم، صد تومان به من دادی، میگوییم: بیست تومان خمسام. نه! نه!
گاهی هم فکر میکنیم عقل ما است. به قارون گفتند: کمک کن. خدا به تو داده است. گفت: خدا به من نداده است. «قالَ إِنَّما أُوتیتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدی» (قصص/78) قارون میگفت: من یک علمی دارم، دکترای اقتصاد، فوق لیسانس کارشناسی، تدبیر، عقل، تجربه، تخصص، مهارت، بابا قرآن میگوید: از تو بالاتر بود، گرسنگی خورد. اینطور نیست که به علمت مینازی. بعضیها میگویند: پسر من زرنگ است، پولدار شده. میگوییم: حضرت عباسی از پسر تو زرنگتر نبود؟ دری به تخته خورد، پسر تو پولدار شد. جایی خبری نیست. یادمان نرود که ما بدهکار هستیم. بنده که اینجا حدیث میخوانم به مفید و طوسی و طبرسی و حلّی بدهکار هستم. هزار نفر آدم باید شب تا صبح نخوابد، در آتش نشانی، در پلیس، در کلانتری، در جاده، در بیمارستان، هزار نفر باید بیدار باشند تا من بخوابم. من بدهکار هستم. از مخ تا کفش به روستایی بدهکار هستم.
آقایانی که از نظر قدرت و علم دستشان به دهانشان میرسد، فکر نکنند باید در جایگاه رفیعی باشند، نه! از ما باسوادترها، تیزترها، باهوشترها، هستند و گرسنگی میخورند. اینها حکمت است.
گفتم: یک آقا بالای منبر سخنرانی میکرد. یک کسی هم زیر چانهاش فوت میکرد. گفتند: چرا فوت میکنی؟ گفت: این چانهاش گرم شود، خیلی حرف میزند. (خنده حضار) من هم باید کسی زیر چانهام فوت کند.
حکمت چیست؟ حکمت این است که کسی با غیر خدا معامله نکند. بفهمد با چه کسی معامله میکند. هرکاری میکند، افطاری میدهد، پول میدهد، درس میدهد، کمک میکند، کارهایش برای خدا باشد. تا میتواند قدر پدر و مادر را داشته باشد. اینها معنای حکمت است.
خدایا هرچه شب قدر برای خوبها مقدر میکنی، به آبروی همان خوبها همه آنها را برای همه ما مقدر بفرما. قلب امام زمان را از ما راضی بفرما.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»