حج – 3

موضوع بحث: حج – 3
تاریخ: 06/04/63- رمضان 63

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث ما در جلسه قبل درباره حج بود، گفتیم مسأله حج(البته فلسفه حج را نه می‌توانم و نه وقت است که بگویم و نه کسانی پای تلویزیون نشسته‌اند همه حاجی هستند و می‌خواهند به حج بروند) لازم نیست ما حاجی باشیم تا راجع به حج بدانیم، حاجی خیلی چیزها باید بلد باشد، ولی بد نیست که یک دورنمایی از حج داشته باشیم. درباره فلسفه حج مطالبی را برایتان گفته‌ام که حج یعنی: گذشت از همسر و فرزند و وطن، گذشت از جان و مال، حج یعنی هجرت، حج یعنی تجمل زدایی، حج یعنی حضور در صحنه، حج یعنی مساوات، حج یعنی عبادت، حج یعنی تفاهم، حج یعنی تعلیم و فراگیری، حج یعنی اشک و فریاد، حج یعنی خون و قیام، حج یعنی اتحاد، حج یعنی حرکت و جنبش، حج یعنی ایجاد منطقه امن و در منطقه امن زیستن، حج یعنی بیعت با ابراهیم، حج یعنی ذکر و خدا، مانور سیاسی، حج یعنی جلوه فطرت انسان، حج یعنی شناخت شیطان و رمی آن، حال مقداری درباره حج که عبادت و تسلیم و ذکر خداست؛ در این وادی صحبت کنیم.
موضوع بحث: دورنمایی از حج.
1- حج و ذکر و عبادت و برداشتن نگرانی‌ها
تا چند مسأله جلسه قبل بحث کردیم. در این جلسه دنباله جلسه قبل را می‌گوییم. درجلسه قبل فهرست برای حج گفتیم. یکی از برنامه‌های حج مسأله ذکر و عبادت است و یکی تسلیم وعبودیت. در این زمینه در این جلسه ان شاء الله بتوانیم صحبت کنیم و این مربوط به حج نیست، اسم آن حج است زیرا در ایام حج بناست که این بحث‌ها پخش شود. ولی موضوع و درس آن به درد همه می‌خورد.
قرآن می‌فرماید: «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(رعد/28) بررسی بحث نگرانی‌ها در این جلسه انجام شود. نگرانی چیست؟ که ذکر خدا و یاد خدا، آن نگرانی را از بین می‌برد. و قلب‌های نگران را مطمئن می‌کند «تَطْمَئِنُّ» پس اول بررسی می‌کنیم که انسان از چه نگرانی دارد.
حال اینها را با فرمهای امروزی نیز می‌توان پر کرد. ما با فرم قهوه خانه‌ای حرف می‌زنیم. ریشه نگرانی‌ها چیست؟ و یک انسان از چه چیز نگران می‌شود؟ و چگونه یاد خدا این نگرانی‌ها را از بین می‌برد و دل را آرام می‌کند.
نگرانی‌ها، ما از چه نگرانیم؟ ریشه نگرانی‌ها عبارت است از اینکه 1- نگرانی از گناه، گاهی یک انسان خلاف کرده است و ناراحت است. 2- نگرانی از پوچی، گاهی انسان احساس پوچی می‌کند و ناراحت است. 3- نگرانی از تنهایی 4- نگرانی از رهایی 5- نگرانی از محو، کارهایش محو و نیست می‌شود. 6- نگرانی از قهر مردم، ناراحت است، می‌گوییم چرا؟ می‌گوید: شوهرم با من خوب نیست، بچه هایم چطور، خانمم چطور است و. . . دوستانم از من ناراحت شدند، به من پشت کردند، قهر کردند، مردم از من راضی نیستند، دوستم ندارند، نگرانی از قهر مردم. 7- نگرانی از فشار کار، نگرانی از. . . قصه دکتر را که شنیده‌اید. می‌گویند: کسی در خیابان راه می‌رفت، دید پزشکی به تابلو نوشته است که امراض داخلی و غیره. این رفت نزد پزشک و شروع به داد زدن کرد. پزشک گفت: چه شده؟ گفت: من وغیره‌ام درد می‌کند. گفت: وغیره‌ات کجاست؟ گفت نمی‌دانم، شما نوشته‌ای امراض داخلی و غیره و. . . .
آدمی که غصه می‌خورد یک ناراحتی دارد، یا فکر می‌کند خلاف کرده، آینده دارد از دست می‌رود، تنهاست، رهاست، نمی‌تواند به کارهایش برسد، مردم از او راضی نیستند، ریشه‌های نگرانی‌ها اینهاست. و قرآن می‌فرماید: «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» «أَلا» آگاه باشید. ایمان به خدا و یاد خدا دل را آرام می‌کند. چگونه؟ گناه کردی، نگرانی گناه، توبه از گناه است. مسلمان همین که گناه بکند و غصه بخورد و ناراحت باشد، نگرانی او باعث می‌شود. قرآن درباره حج می‌فرماید: «وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فی‏ أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ»(بقره/203)
ذکر و عبادت تسلیم؛
درباره ذکر و عبادت قرآن می‌فرماید: «وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فی‏ أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ» مربوط به حج(بقره/203) است. یا آیه‌ای دیگر می‌فرماید: «فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ»(بقره/198) قرآن درباره حج و مراسم آن آیاتی دارد که می‌فرماید: «وَ اذْکُرُوا اللَّهَ» یاد کنید در ایام حج که چند روزی بیشتر نیست. یاد خدا کنید در زمین مشعر در 2 فرسخی مکه که شب عید قربان همه حاجیها باید در این بیابان باشند. روز نهم ذی الحجه همه در بیابان عرفات هستند، غروب که می‌شود همه 2 میلیون جمعیت از زمین عرفات می‌آیند به مشعر که 2 فرسخی است. زمینی است به نام مشعر جایگاه شعر و در آن زمین قرآن سفارش کرده است که مردم باید «وَ اذْکُرُوا اللَّهَ» حالا چون ایام حج تناسب دارد به «وَ اذْکُرُوا اللَّهَ» یا زمان و یا مکان، مشعر مکان است و ایام زمان. خلاصه به مناسبت وقت حج گفته‌اند که در آن منطقه در زمین عرفات و در روز عرفه دعای عرفه رسیده است. یک رکعت نماز در مسجدالحرام خواندن، ثواب میلیون رکعت نماز دارد در جاهای دیگر. چون در حج مسأله‌ی مهم، ذکر و عبادت است، مقداری راجع به ذکرصحبت می‌کنیم.
2- ذکر رسیدن به آرامش
ذکر چیست؟ آیا همین است که یک تسبیح دست بگیریم و «لا اله الا الله» و «سبحان الله» بگوییم. این ذکر است «الله اکبر» و «لا اله الا الله» اما امام یک جور دیگر ذکر را معنا می‌کند. در اصول کافی حدیث داریم که «سبحان الله و الحمدلله» ذکر است، اما ذکر واقعی آن است که انسان وقتی گناه پیش آمد یاد خدا باشد، ممکن است کسی هیچ «سبحان الله» و «لا اله الا الله» نگوید، این طور نباشد که دائم الذکر باشد و سبحان الله، سبحان الله بگوید، اما مثلاً یک مشتری می‌آید و می‌خواهد کلاه سر او بگذارد. می‌گوید بخاطر خدا سر او کلاه نمی‌گذارم. یک نگاه حرامی است، می‌گوید: بخاطر رضای خدا نگاه نمی‌کنم. درآمد حرامی است می‌خواهد بزند، بکوبد، خلاف شرع کند، بخاطر رضای خدا نمی‌کند. امام می‌گوید: لازم نیست لبت را حرکت بدهی، ذکر واقعی و حقیقت ذکر این است که انسان یاد خدا کند. تمام جنایت‌ها وقتی رخ می‌دهد که انسان یاد خدا نیست. تمام نگرانی‌ها بخاطر این است که ما یاد خدا نیستیم.
امام می‌گوید: خدایا اگر ندامت و پشیمانی توبه است، من پشیمانم. خداوند غفار است، «قابِلِ التَّوْبِ»(غافر/3) توبه را قبول می‌کند. «یُحِبُّ التَّوَّابین»(بقره/222) دوست دارد کسی را که توبه کند، یک انسان خلافکار وقتی به خدا باز می‌گردد و از خداعذرخواهی می‌کند. خدا به قدری راضی است، که اگر کسی راحله و مرکب و شترش را گم کند و در بیابان مدتها پی آن بگردد و پیدا نکند و بعد آنرا با غذا پیدا کند. چطور اگر کسی راحله‌اش را پیدا کند شاد می‌شود، یک مؤمنی که خلاف کرده و حال به خدا برمی گردد. خدا قبول می‌کند هر چه می‌خواهد باشد. بنابراین اگر نگرانی از گناه است، خدا می‌بخشد. نکند یک وقتی جوانی، دختری یا پسری بگوید: ما گناه کرده‌ایم و ما دیگر آدم بشو نیستیم، پس حالا که:
چون قامت ما برای غرق است *** در کم و زیاد او چه فرق است
آب که از سر رد شد، چه یک نی و چه صد نی. اینگونه نگویید، چون بعضی از دخترها و پسرها، دختر و پسرهای خوبی هستند، پاک و خوب هستند. منتهی به خاطر وسوسه‌هایی دچار خدای ناکرده گناهی می‌شوند، وقتی گناه کرد می‌گوید: من دیگر به درد نمی‌خورم. من دیگر وضعم خراب است، دیگر نماز جمعه هم نمی‌آید. به او می‌گوییم: بیا نماز جمعه، می‌گوید: من آقا وضعم خیلی خراب است و با این نماز جمعه‌ها وضعم درست نمی‌شود. می‌بینی یک گناه می‌کند، دنبال این گناه از خودش از هر شرکتی و هر اقدامی دلسرد و مأیوس می‌شود. مثلاً می‌گوییم: بلند شو و برو روی پشت بام و الله اکبر بگو. می‌گوید: برو بقیه کارهایت را درست کن. چون یکی، دو تا خلاف می‌کند. این یکی دو تا مایه می‌شود که بقیه کارهای اصلاحی را انجام ندهد. و سفارش حضرت علی(ع) خلاف این است. حضرت امیر(ع) می‌فرماید: هر وقت کار خلافی کردی پشت سرش یک کار خوب بکن. اگر همه هفته‌ها نماز جمعه نمی‌رفتی این هفته که کار خلاف کردی، حتماً نماز جمعه برو. نگویید حالا که اینجا 2 یا 3 چوب کبریت افتاده است پس ما نیز آشغال بریزیم. تا 2 یا 3 چوب کبریت دیدید، زود شلنگ آب را به آن بگیرید، زود جارو کنید «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ»(هود/114) قرآن می‌گوید: کار خیر که کردید کار بد را می‌شوید و می‌برد. پس اگر نگرانی از گناه است که خوب هم هست و انسان نباید بگوید که گناه کرده‌ام و خدا می‌بخشد. اگر خیلی هم اطمینان داشته باشی که خدا می‌بخشد و شاید خدا نبخشد. انسان نباید مطمئن باشد. و لذا حدیث داریم که اگر کسی خلاف کرد، اگر کسی گناه کرد و از آن ناراحت شد و منقلب شد و پشیمان شد و گریه کرد. اگر این گریه باعث بشود که این فرد مغرور شود، که نه دیگر ما توبه کردیم و با خدا رفیق شدیم. باز باید یک گریه کند، برای این گریه که به او غرور داده است.
3- آثار ایمان و یاد خدا
نگرانی خوب است در حد وسط، نه افراط و نه تفریط. باید بین خوف و رجا باشد. پس اگر مسأله‌ای باعث نگرانی از گناه است با وجود خدای غفار نگرانی رفع می‌شود.
اگر نگرانی از پوچی است، ما در جهان بینی الهی پوچ نیستیم، جهان بینی مارکسیسم، آقای مارکس باید نگران باشد. یک آدم مارکسیسم می‌گوید: دنیا آن طرفش هیچ است. قبل هیچ، دو سه روز دیگر نیز چند لیتر آب می‌خوریم و چند کیلوغذا بعد نیز هیچ. این جهان بینی مادی است. مادی می‌گوید: انسان که مرد، سقط می‌شود. انسان که مرد، نیست می‌شود. در دید الهی یک مؤمن به خدا برای خودش بقاء قائل است. خودش را هر لحظه زیر نظر خدا می‌داند و بعد از مرگ نیز خانه عوض می‌کند. نیست نمی‌شود. پوچی در جهان بینی الهی راه ندارد پس «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ»(رعد/28) اگر نگرانی از اینکه چراپوچی، ایمان به خدا و جهان بینی خدایی، پوچی در آن وجود ندارد «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ»(زلزال/7) کارت محو نمی‌شود «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ»(حدید/4) تنها نیستید و خدا با شماست. کارهایت پوچ نیست، هر کاری انجام بدهی ضبط می‌شود. هر اجرت برابر پاداش داده می‌شود، گناهت بخشیده می‌شود، آینده‌ات روشن است. پس در این وادی تحیر نیست.
مردم قهر کردند. مؤمن به خدا کار به قهر و رضای مردم ندارد. همه مردم بگویند زنده باد یا مرده باد، او تنها دلش به یک چیز خوش است و آن رضای خداست. بنابر این این ما هستیم که با یک قاشق ماست سردی می‌کنیم و با یک خرما گرمی می‌کنیم. مؤمن به خدا وصل به کُر شده است. وصل به بی نهایت شده است. بنایراین نگرانی از این است که مردم قهر هستند. مؤمن به خدا همین که وظیفه شرعی خود را انجام داد کار ندارد بلندگوهای آمریکا و رادیو آمریکا واسرائیل چه گفتند، کاری به آنها ندارد. می‌گوید: وظیفه اسلامی ما این است که الآن این چنین کنیم و فقط «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ»(انعام/91) بگو خدا و بقیه را بریز دور. بنابراین مؤمن به خدا قهر مردم و صلح مردم کاری به او ندارد.
4- ایمان عامل استقامت و نجات از سختی‌ها
فشار کار، صد رقم کار هجوم می‌آورد، انسان فقط حساب می‌کند که میان این کارها وظیفه شرعی من چیست؟ بنابراین مؤمن هیچگاه چند کار ندارد، فقط یک کار دارد، اگر هزار طرح نیز به او دادند وظیفه‌اش در این میان یک طرح است و آن این است که اهم و مهم است، یا واجب است و یا ضروری است یا خدا واجب کرده است. بنابراین مؤمن به خدا یک کار دارد. مؤمن به خدا یک نفر را باید راضی کند، مؤمن به خدا کارهایش ضبط می‌شود، حرام نمی‌شود، زیر نظر خداست. رفیق او خداست. آینده‌اش روشن است. این است معنای «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(رعد/28) آنهایی غصه بخورند که می‌گویند: زندگی این طرفش هیچ، آن طرفش هیچ. زندگی میان دو پرانتز. دو طرف پرانتز هیچ. خوب وسط پرانتز می‌خواهی چه کنی؟ خوراک، پوشاک، مسکن، بعد و قبلش هیچ چیز. آنها غصه بخورند، آنها باید قرص خواب بخورند تا خوابشان ببرد. آنها باید مشروبات الکلی بخورند تا آرام بشوند. ضعف اعصاب مال آنهاست، خودکشی مال آنهاست، مؤمن به خدا هیچگاه غصه نمی‌خورد.
من قصه‌ای را حدود یک سال و نیم پیش در تلویزیون گفتم و الآن هم می‌خواهم آنرا تکرار کنم. بلال یک آدم کوتاه قد و سیاه وغلام و فقیر است. بلال که می‌خواست داماد شود به خانه دختر رفت به خواستگاری و به پدر دختر گفت: این جانب داماد هستم و خواستگار دختر شما هستم. دختر رامی دهی یا خیر. جمله خواستگاری چه بود؟ این مطلب را شنیده‌اید. گفت: دخترت را به من می‌دهی یا خیر؟ گفت: «ان تُزَوِجونا» اگر دخترت را به من بدهی «فالحمد لله» اگر دخترت را به من تزویج کنی «الحمد لله» خدا را شکر می‌کنم «و ان تمنعونا» اگر دخترت را به من ندهی «والله اکبر» خدا بزرگ است.
مؤمن به خدا نمی‌گوید: اگر دختر را داد، داد وگرنه من در عشق شکست خورده‌ام. اعصابم خورد می‌شود. نه اعصاب اوخورد می‌شود و نه شکست می‌خورد و هیچ مسأله‌ای برایش پیش نمی‌آید «ان تزوجونا فالحمد لله و ان تمنعونا الله اکبر» حالا فرد است که دلش می‌خواهد برود فلان شغل را داشته باشد و همین که به او می‌گویند: خیر، دنیا نزد او تیره و تاریک می‌شود و حواسش پرت می‌شود. مات و مبهوت می‌شود، چه شده است؟ رفتم سراغ کاری و نشد، خوب نشد که نشد. مگر بناست که همه کارها بشود؟ برای چه کسی همه کارها شده است؟ چه کسی همیشه شکست خورده است؟ چه کسی خوش بود؟ که تو می‌خواهی خوش باشی؟ چه کسی دنیا برایش مانده است؟
5- سختی‌ها وسیله رشد مؤمنان
قرآن در مورد دنیا می‌گوید: «زَهْرَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا»(طه/131) زهره یعنی غنچه، یعنی برای هیچ کس باز نمی‌شود. دور آن می‌نشینند به امید اینکه در آینده باز شود ولی بالاخره باز نشده خودشان می‌میرند. قرآن به دنیا غنچه گفته است و بدانید‌ای خواهر و برادری که پای تلویزیون هستید این غنچه تاکنون برای کسی باز نشده است. برای ریگان و کارتر و شاه نیز باز نشد. برای اولیای خدا، پیغمبر و حضرت علی(ع) نیز باز نشد. تاریخ دختر علی(ع) را شنیده‌اید. مردی از حسین بن علی بهتر روی کره زمین نیست. تکه تکه‌اش کردند. دنیا این است. چه توقعی ما داریم؟ حضرت مسلم سفیرامام حسین(ع) بود و او را به کوفه فرستاد تا وارد شد از او استقبال کردند، آن هم چه استقبالی 18 هزار نفر با او دست دادند، پشت سر او نماز خواندند و بعد از نماز که حکومت نظامی از طرف یزید اعلام شد همه 18 هزار نفر فرار کردند و مسلم بعد از نماز در کوچه‌های کوفه مانده بود که چه کند؟ یعنی این دنیا، دنیایی است که برای مسلم عزیز و سفیر و نماینده شخص حسین(ع) ساعت 7، 18 هزار نفر نماز خواندند و 30/7 یک نفر نبود که ایشان را به خانه ببرد. این است دنیا. بنابراین انسان اگر بداند تاریخ این است دیگر غصه نمی‌خورد. آتش برای سوزاندن است، تنور برای داغ شدن است، توپ فوتبال برای لگد زدن است، کسی نگوید که این دنیا چرا اینگونه است؟ این مثل این می‌ماند که توپ برود دادگستری، بگوید: آقای رئیس من شکایت دارم چرا این جوانها این قدر به من لگد می‌زنند. اصلاً توپ فوتبال مال لگدزدن است. توپ والیبال شکایت کند که چرا این قدر بر سر من می‌زنند. اصلاً این دنیا مال این است که حوادث رخ دهد. دنیا تنور است و گه گاهی نانهایی در آن می‌سوزد و نانهایی در آن پخته می‌شود و نانهایی در آن می‌سوزد. و آتش در آن شعله ور می‌شود. گاهی نیز تا آدم می‌رود چهار تا نان به تنور بزند، چهار تا از موهایش می‌سوزد. آیا شما از تنور توقع گلستان دارید؟ توپ باید توقع داشته باشد که مردم آن را در طاقچه بگذارند؟ اصلاً توپ مال لگد زدن است. کسی که توقع دارد که نگران نباشد، مثل توقع توپ است که می‌خواهد کسی به آن لگد نزند. «دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَهٌ»(نهج‏‌البلاغه، خطبه 226) امیرالمؤمنین(ع) می‌گوید: دنیا خانه‌ای است که غرق در بلاست. برای چه این خانه را درست کرد؟ برای اینکه ما در این بلاها رشد کنیم، شما برای چه بچه‌ات را در آب می‌اندازی؟ برای اینکه دست و پا بزند و شنا یاد بگیرد. برای چه نان را در تنورمی زنید؟ برای اینکه پخته شود. برای اینکه ما رشد کنیم و پخته شویم، اگر سختی‌ها نباشد ما رشد نمی‌کنیم.
پس برادر و خواهر در حج آیاتی داریم که قرآن می‌گوید: یاد خدا باشید. در ایام حج، در مکان حج نیز یاد خدا باشید. مکان و زمان حج یاد خدا زیاد کنید. ذکر فایده‌اش این است «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(رعد/28) ایمان خدا و یاد خدا دل را آرام می‌کند. دل، چرا؟ چون نگرانی‌ها این موارد است که گفتیم و ایمان به خدا جبران این نگرانی‌ها را می‌کند.
6- ذکر و آثار ذکر در قرآن
حج چیست؟ حالا در مورد ذکر چند مورد مطلب دیگر نیز هست که بگویم. قرآن می‌فرماید «فَاذْکُرُونی‏ أَذْکُرْکُمْ»(بقره/152) اگر شما یاد من کردید، من هم یاد شما می‌کنم. اصولاً قرآن یک سری آیه دارد که می‌گوید: تمام کارها و لطف‌های من سرش دست شماست. شما کج شوید کج می‌شوم. شما راست شوید راست می‌شوم «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»(عنکبوت/69) در راه من تلاش کنید، به راهم هدایتتان می‌کنم. «فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ»(صف/5) کج شدند کجشان کردم. «أَوْفُوا بِعَهْدی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ»(بقره/40) خدا می‌گوید شما به پیمانهای من وفا کنید، من نیز به پیمانهای شما وفا می‌کنم. می‌گوید: چرا ما دعا می‌کنیم مستجاب نمیشود؟ طوری حرف میزند که انگار خدا کارگر ایشان است که تا ایشان سخن از دهانش درآمد فوری استجابت کند. خدا تا کنون چند دفعه به تو حرف زده و تو به هیچکدام گوش نداده‌ای؟ «أَوْفُوا بِعَهْدی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ» «فَاذْکُرُونی‏ أَذْکُرْکُمْ» فایده ذکر این است که اگر خواستید هر لحظه خدا نظرشان به شما باشد شما هم باید نظرتان به خدا باشد.
ذکر چیست؟ قرآن به چند چیز ذکر گفته است، 1- نماز ذکر است «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»، «وَ أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْری»(طه/14) خدا به موسی می‌گوید: نماز را بخوان «وَ أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْری» نماز یاد خداست.
2- قرآن ذکر است «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»(حجر/9) قرآن می‌گوید: ما ذکر را فرستادیم و خود نیز ذکر را حفظ می‌کنیم. مراد از ذکر قرآن است.
3- هدایت ذکر خداست. شما اگر بتوانید چهار تا جوان را جمع کنید و آنها را نصیحت کنید و ارشاد کنید، همین ارشاد ونصیحت و امر به معروف هم ذکر خداست. خدا به موسی و هارون می‌گوید: بروید نزد فرعون او را نصیحت کنید. «وَ لا تَنِیا فی‏ ذِکْری»(طه/42) و در ذکر من سست نشوید. یعنی در هدایت سست نشوید. پس هدایت شما ذکر است، نماز شما ذکراست، هر کاری که. . . .
7- پیامدهای دوری از یاد خدا
قرآن می‌فرماید: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَهً ضَنْکاً»(طه/124) اگر کسی «وَ مَنْ أَعْرَضَ» کسی که اعراض کند «عَنْ ذِکْری» از یاد خدا «فَإِنَّ لَهُ مَعیشَهً ضَنْکاً» در زندگی سختش قرارش میدهیم. الآن آمریکا و اروپا خدا را فراموش کرده‌اند. جامعه‌ای که خدا را فراموش کند، ترور، قتل سرقت، دزدی، تجاوز، فحشاء در آن بیداد می‌کند. هرچه ایمان کمتر شود، کلانتری‌ها باید مأمورشان را زیادتر کنند. هر چه ایمان کمتر شود پرونده‌های دادگستری زیادتر می‌شود. اگر زن به شوهرش ایمان نداشته باشد، شوهر که بیرون میرود این زن دائماً میسوزد. اگر مرد به زنش ایمان نداشته باشد مرد دائماً در سوز است. خلاصه زندگی جهنم می‌شود «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری» اگر یاد خدا و ایمان به خدا از جامعه، خانه و تجارتخانه برود. اگر من بدانم این کاسبها همه دزد هستند، باید یک خرید که دارم با 18 تا آیت الکرسی به بازار بروم. آخر هم کلاه سر آدم می‌گذارند. بازاری بود وقتی می‌خواست به بازار برود می‌گفت: خدایا تو شر مردم را از سر ما کم کن، ما خودمان با شیطان میدانیم. یعنی ما حریف شیطان می‌شویم. خدایا تو شر مردم را کم کن. واقعاً اگر ایمان به خدا برود، چه چیز جایش می‌نشیند؟ مگر پلیس چقدر می‌تواند دوام بیاورد. یک پلیس باطنی است به نام ایمان. بنا براین این به معنای «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَهً ضَنْکاً» کسی که از یاد خدا اعراض کند، کسی که خدا را فراموش کند، رشوه می‌گیرد، کلاهبرداری میکند، تمام جنایت‌ها وقتی انسان یاد خدا نیست رخ می‌دهد. کسی که اعراض کند از یاد من «ضنک» یعنی ضیق، تنگ، زندگی تنگی دارد. ممکن است خانه‌اش هزار متر باشد، ولی کسی که ایمان به شوهرش ندارد در خانه می‌سوزد. خانمش خیلی حقوق بگیر است ولی چون ایمان به او ندارد می‌سوزد. اگر ایمان و تقوی و یاد خدا که یاد خدا مایه ایمان و تقوی است، اگر اینها برداشته شود زندگی تلخ می‌شود. همه دزد، کلاهبردار، البته «مَعیشَهً ضَنْکاً» در روایاتی به زندگی برزخی هم تفسیر شده است.
قرآن می‌گوید: گاهی انسان غافل می‌شود. مثل آهنی که زنگ می‌زند، سوهانی به آن می‌کشیم و زنگش پاک می‌شود. قرآن می‌گوید: انسان زنگ میزند. گاهی که زنگ میزند یک پس گردنی به او می‌زنیم که بیدار می‌شود. می‌گوید رمز یکی از سختی هاهمین است «وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ»(اعراف/130) طرفداران و هواداران فرعون را با پس گردنی قحطی و کم حاصلی «لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ» تا بلکه اینها به هوش بیایند، پس گاهی وقت‌ها سیلی‌ها سازنده است.
حدیث داریم قَالَ النَّبِیُّ(ص): «لَوْ لَا ثَلَاثَهٌ فِی ابْنِ آدَمَ مَا طَأْطَأَ رَأْسَهُ شَیْ‏ءٌ الْمَرَضُ وَ الْمَوْتُ وَ الْفَقْرُ وَ کُلُّهُنَّ فِیهِ وَ إِنَّهُ لَمَعَهُنَّ وَثَّابٌ»(الدعوات‌‏راوندى، ص‏171) اگر سه چیز نبود، آدم گردنش را خم نمی‌کرد. یعنی گردنکش بود. ولی سه سیلی درست کرده‌ایم که به وسیله آن گاهی سر او به زمین می‌افتد «الْمَرَضُ وَ الْمَوْتُ وَ الْفَقْرُ» موت و مرض و فقر و لذا اینها همه کسی را که خدا دوست دارد گوش مالی می‌دهد. یکی از دوستان می‌گفت: من سخنرانی خوبی داشته‌ام. بحثی آماده کرده بودم که بگویم. رفتم و شروع کردم: بسم الله. . . الحمد. . . یادم رفت! ‌ای خاک بر سرم. هرکاری کردم یادم رفت. گاهی انسان یادش می‌رود و این لطف خداست که انسان مغرور نشود. بنابر این حوادث یک فلسفه‌اش همین است که انسان ذکر و یاد خدا کند.
8- تکرار ذکر لازم است
ذکر باید تکرار شود و لذا نماز تکرار می‌شود. صبح نماز می‌خوانیم، اینقدر آدم صبح تا ظهر اینقدر می‌گوید و می‌شنود و مشغول است که دو مرتبه از خدا غافل می‌شود. دو مرتبه ظهرالله اکبر باز تا عصر الله اکبر باز تا مغرب الله اکبر. . . . نماز باید تکرار شود. مثل عقربک. آهنربا شما یک عقربک را در نظر بگیرید. فرض کنید قطب نما، اگر یک تکه آهن طرف راست باشد لبه عقربه رو به آهن می‌چرخد. جای آهن را تغییرمی دهیم، لبه عقربک رو به آهن می‌چرخد. ما اگر بخواهیم عقربک درست بایستد، باید آهنها را برداریم تا عقربک درست بایستد. عقربک روح ما ساعت نگاهش به یک ماشین عالی می‌خورد، بسیار خوشش می‌اید و جانش در میرود. بازمیبیند این چه خانه‌ای دارد. دائماً زور و تزویر عقربک روح ما را این طرف و آن طرف می‌کشاند. لذا باید هر دو سه ساعت یکبار همه این آهن‌ها را برداریم و الله اکبر بگوییم و مشغول نماز شویم. تا عقربک فطرت به سوی مبدأ هستی حرکت کند. نماز یعنی برداشتن آهن آلات. به قول آن بنده خدا که می‌گفت: شما که در نماز می‌گویید «الله اکبر» دست را که بالا می‌برید، یعنی هر چه مرا مشغول کرده است دور بریزید.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment