موضوع بحث: جهاد، مقایسه حج و جهاد
تاریخ پخش: 18/7/64
بسم اللّه الّرحمن الّرحیم
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
بحث ما در این شب جمعه دربارهی سیمای رزمنده و اهمیت جهاد است. برای این که من سیمای رزمنده و اهمیت جهاد را بگویم، تقاضا میکنم افرادی که بچههایشان در جبهه هستند برای نوشتن نامه به این بحث گوش کنند. از ارتشیها و برادران عقیدتی سیاسی ارتش، بسیجیها، سپاهیها گرفته تا شهربانی و ژاندارمری و رزمندگانی که در جبهه هستند میتوانند بحث امشب را به صورت تابلویی درآورند. چرا که تابلوی زیبایی خواهد شد. اگر هم وقت ندارند میتوانند این بحث را به عنوان نامهای به رزمنده حساب کنند.
1- اهمیت جهاد
برای این که بحث برای افرادی که به حج نرفتهاند، خوب مطرح شود ابتدا مقایسهای میان حج و جهاد میکنیم. شاید این بحث برای عدهای از شنوندگان کمی سنگین باشد. اسلام میگوید: در مسائل اساسی نقش جهاد خیلی مهمتر از همه عبادات است. مثلاً امیرالمؤمنین میفرماید: «ثواب الجهاد أعظم الثواب»(غررالحکم، ص333) یعنی ثواب جهاد عظیمتر از ثوابهای دیگر و عبادتهای دیگر است. مثلاً جهاد ثواب بیشتری از حج مستحبی دارد. این حدیث از غررالحکم بود. حدیث دیگری داریم که از احادیث آسان است. «لَا فَضِیلَهَ کَالْجِهَادِ»(تحفالعقول، ص286) این حدیث از بحار الانوار بود. حدیثی از پیامبر داریم که «لا یقاربه شی ء» (وسایل الشیعه/ج10/ص475)یعنی هیچ عملی حتی نزدیک جهاد نمیباشد.
حدیثی داریم جهاد کاری است که جز افراد افضل کسی به آن وارد و نائل نمیشود. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «فَوْقَ کُلِّ ذِی بِرٍّ بِرٌّ حَتَّى یُقْتَلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَإِذَا قُتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَیْسَ فَوْقَهُ بِرٌّ»(کافى، ج5، ص53) یعنی بالای هر خوبی یک خوبی هست. مگر شهادت در راه خدا. شخصی به امام زین العابدین گفت: جبهه را رها کردی و به حج آمدهای؟ حضرت فرمود: یار نداشتم و اگر به اندازهی این گلّه یار داشتم، به حج نمیآمدم و جهاد میکردم. گوسفندان را شمردند، دیدند ده یا بیست عدد بودند. پس اهمیت جبهه از حج خیلی بیشتر است. بحث امشب معنایش این نیست که مقام حج پایین بیاید. بلکه برای این است که مقام جبهه بالا برود. برای جوانان ایرانی جبهه اهمیت دارد، اما باید توجه داشت که مردم مثل توت میباشند. بعضی توتها زود میرسند ولی بعضی توتها همواره باید خورشید به آنها بتابد تا کم کم رسیده شوند. این آیهها و بحث امشب برای میوههای دیررس جمهوری اسلامی است. چون میوههای رسیده به جبهه رفته و شهید شدهاند. البته عدهای هم مفقود و اسیر شده و یا این که برگشتهاند.
افرادی که بعضی از آنها روحانی هم هستند، ده بار به حج عمره رفتهاند ولی ده بار به جبهه نرفتهاند. این بحث برای افرادی است که دلشان برای سوریه و عمره بیشتر از جبهه میتپد و همچنین خانوادههایی که بچه هایشان به جبهه رفته و یا مفقود و اسیر شدهاند. میخواهیم مقایسهای بین حج و جبهه داشته باشیم.
2- مقایسه جهاد وحج
1- حج در زمان خاصی است. اما جبهه همیشه هست. حج سالی یک ماه میباشد ولی دفاع و پاسداری از فکر وعقیده و مملکت همیشگی است.
قرآن دربارهی حج میفرماید: «أَیَّاماً مَعْدُوداتٍ»(آل عمران/24) یعنی چند روز خاصی دارد. اما دربارهی جبهه میفرماید: «حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ»(بقره/191) یعنی هر کجا بود «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ»(انفال/60) هرجا میتوانید و هرجا پیدا کردید.
2- حج در مکان خاصی است اما جبهه همه جا میباشد.
نداریم «کل أرض مکه » اما داریم «کل أرض کربلا» همچنین نداریم «کل یوم عرفه» ولی داریم «کل یوم عاشورا».
3- حج سراغ کوی دوست است ولی جبهه سراغ روی دوست است.
در قرآن داریم «إِلى رَبِّها ناظِرَهٌ»(قیامت/23) یعنی مقربان درگاه خداوند به الطاف او نظر میکنند. شهید به وجه اللّه نظر میکند. او به سراغ و خانه و کوی میرود و او به سراغ رو میرود.
4- در حج جای پای ابراهیم را میبینند و در جبهه به سراغ خود ابراهیم و اولیاء خدا میروند.
5 – ما به حج میرویم تا منافع را بگیریم. ولی به جبهه میرویم تا منافع را بدهیم.
در قرآن دربارهی حج داریم که «لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ»(حج/28) یعنی به حج بروید تا شاهد منافع باشید و منفعت به دست آورید. در حج منافع سیاسی، اجتماعی، تجاری و دیدار مردم و ثواب اخروی و تبادل نظرات است. ولی رزمنده تارک منافع است.
6- حاجیان به حج میروند که برگردند ولی رزمنده میرود که رفته باشد.
7- در حج مُحرم میشویم و در جبهه مَحرم میشویم.
مُحرم چیست؟ وقتی حاجیان نزدیک مکه رسیدند، مُحرم میشوند. یعنی بیش از بیست چیز بر آنها حرام میشود. میگویند: به آینه نگاه نکن. به همسرت دست نزن. غذای بودار نخور. لباس دوخته نپوش. زیر سایه نرو. شکار نکن. به این مُحرم میگویند. یعنی خیلی چیزها بر شما حرام میشود. در حج مُحرم میشویم. اما رزمنده مَحرم میشود. به او گفته میشود «فَادْخُلی فی عِبادی وَ ادْخُلی جَنَّتی»(فجر/30-29) خیلی چیزهایی که به حاجی جواب منفی میدهند ولی به رزمنده میگویند: بله.
8- در حج ما به خدا لبیک میگوییم، ولی در جبهه خدا به ما لبیک میگوید.
حاجی وقتی به مکه میرود، اولین کاری که میکند این است که در نزدیک مکه در میقات میگوید: لبیک. یعنی خدایا آمدم ولی در جبهه خدا به رزمنده لبیک میگوید.
9- در حج به دور خانه میگردیم. ولی کسی که به جبهه میرود به دور صاحب خانه میگردد.
10- در حج دست خدا را میبوسیم و در جبهه خود یداللّه میشویم.
در مکه و خانهی خدا چسبیده به کعبه سنگی به نام حجرالاسود وجود دارد که حاجی برای هفت بار طواف خود باید از آنجا طوافهایش را شروع کند و خوب است که اگر مانعی نیست یعنی فشار و اذیتی نیست، این سنگ را ببوسد و در حدیث میخوانیم که این سنگ به منزلهی دست خداست و دست گذاشتن روی سنگ به منزلهی دست دادن به خداست و این یک رمزی است. مثل این که دادن انگشتر به یکدیگر، رمز یادگاری است.
در حج یداللّه را میبوسیم و در جبهه رزمنده خودش یداللّه میشود.
11- در حج عدد زیاد است و اثر کم است. ولی در جبهه و کربلا عدد کم است و اثر زیاد است.
یعنی در حج با کمیت و عدد آشنا میشویم. ولی در جبهه با کیفیت و اثر آشنا میشویم. در حج عدد زیاد است ولی همه از اسرائیل توسری میخورند.
12- در حج در منطقهی امن نماز میخوانیم و عبادت میکنیم، ولی در جبهه میرود تا امنیت خلق کند. چون حج درمنطقهی امن برگزار میشود.
رزمنده میرود تا امنیت بیاورد، تا دیگر کسی پیدا نشود که حمله کند. تا متجاوز ادب شود. رزمنده میرود تا امنیت خلق کند و حاجی میرود تا از امنیت خلق شده استفاده کند. خیلی فرق دارد در این که او میرود که درخت بکارد و او میرود که از میوهی درخت استفاده کند و آن را بچیند.
13- در حج حاجی دور زادگاه جسم علی میگردد. در جبهه و کربلا رزمنده دور زادگاه فکر علی میچرخد.
کعبه قبله گاه مسلمین است و علی در کعبه متولد شد و در حج دور زادگاه جسم علی میگردیم. ولی در کربلا رزمنده دور زادگاه فکر علی میگردد. یعنی او قبلهاش کعبه است و او قبلهاش کربلا است. او از کعبه که زادگاه جسم علی است، درس میگیرد و رزمنده از کربلا الهام میگیرد که کربلا زادگاه فکر علی است.
14- درحج دور بیت عتیق میگردیم. یعنی دور خانهی آزاد میگردیم. ولی ما در جبهه خود را آزاد میکنیم. یکی از نامهای کعبه «بیت عتیق» است و قرآن میگوید: «وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتیقِ»(حج/29) یعنی باید به دور بیت عتیق طواف کنید.
«عتیق» از «عتق» گرفته شده و «عتق» به معنی «آزاد» است. کعبه عتیق است. یعنی ملک کسی نیست. یعنی هیچ کس در طول تاریخ دفترچه سند مالکیت برای کعبه نداشته است. کعبه آزاد است. ما در حج دور خانهی آزاد میگردیم اما در جبهه خودمان را آزاد میکنیم. وطن و فکر را آزاد میکنیم و از وابستگیها دل میکنیم.
15- در حج سیمای اسلام را میبینیم و در جبهه سیمای ایمان را میبینیم.
میان اسلام و ایمان تفاوت وجود دارد. هرکس بگوید «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» مسلمان است. درحج مسلمان زیاد است ولی ایمان چه؟ ایمان را کسی دارد که بگذرد. در حج سیمای اسلام است و در جبهه سیمای ایمان وجود دارد.
حج گلاب است و جبهه عطر او است. حج میوه است و جهاد آب میوه است. در جبهه معلوم میشود چه کسی چند مرده حلاج است؟
شخصی خدمت یکی از امامان آمد و گفت: چرا شما قیام نمیکنید در حالی که کلی طرفدار دارید؟ امام فرمود: وقت آن فرا نرسیده است. گفت: آقا نیروها هدر میروند. صد هزار یار دارید. جوانهای حزب اللّهی و خوب دارید. بلند شو طاغوت را بکش و حکومت را بگیر. آتش او خیلی تند بود. آمده بود تا امام را راه بیندازد. امام فرمود: جناب عالی هم از آن حزب اللّهیها هستید؟ گفت: بله. بنده هم یکی از آن صد هزار نفر هستم. امام فرمود: بفرمایید و در این تنور آتش بروید. گفت: آقا بنده جسارتی نکردم. امام دوباره فرمود: به داخل تنور برو. گفت: آخر کاری نکردم. حرف بدی نزدم. مرا ببخشید. امام فرمود: خوب بنشین و حرف نزن. بعد از مدتی فردی وارد شد و در حالیکه گیوه هایش را زیر بغل زده بود. گفت: سلام علیکم. امام فرمود: و علیکم السلام. لطفاً داخل آتش تنور بروید. آن مرد فوری داخل آتش رفت. ازطرفی آن مردی که از رفتن به تنور امتناع کرده بود، بیتابی میکرد و نگران سوختن آن مرد تازه وارد بود. این در حالی بود که امام با آرامش کامل نشسته بود. بعد از مدتی این مرد داخل تنور را دید و مشاهده کرد که آن مرد در داخل آتش نشسته و آتش به امر خدا سرد شده است. بعد امام فرمود: از آن صد هزار نفر که گفتی چند نفر مسلمان تنوری هستند؟ گفت: هیچ کدام. امام فرمود: ما تا مسلمان تنوری نداشته باشیم، قیام نمیکنیم. حج جای شعار است اما جبهه جای شعور است. حج جای سخن است و جبهه جای عمل است.
البته این حرفها که زده میشود به معنای سبک بودن حج نیست. چرا که حج یکی از مبناها و پایههای اسلام است. هیچ چیز حج واجب را جبران نمیکند. بحث ما دربارهی حج مستحبی است. خطاب من به آن مردان و زنانی است که برای عمره رفتن به شوهر خود اصرار میکنند که اسم آنها را بنویسد. ولی هنگامی که پسرش میخواهد به جبهه برود نذر میکند که این کار را نکند و به جبهه نرود. یعنی حاجیه خانم حج عمره را بر جهاد ترجیح میدهد.
16- در حج اهل مکنت و پول دارها را میبینیم و در جبهه عاشقان را دیدار میکنیم.
روزی در جبهه تصمیم گرفتم که از رزمندگان بپرسم که پدرانشان چه کارهاند. برای همین پرسیدم کسانی که پدرانشان کشاورز و کارگرند، دستان خود را بلند کنند. جز یک یا دو نفر همه فرزندان کشاورز و کارگر بودند.
گفتم: کسانی که پولی ذخیره دارند، دستانشان را بلندکنند. یک نفر دستش را بلند کرد و گفت: من ده هزار تومان دارم. گفتم: آن را از کجا آوردی؟ گفت: شاگرد مکانیک بودم.
17- در حج کوه صفاست و در جبهه روح صفاست.
در حج بعد از این که طواف کردند باید سعی بین صفا و مروه را که حدوداً چهارصد متر با هم فاصله دارند را انجام دهند. یعنی باید فاصلهی این دو کوه را طی کنند. البته روی این چهارصد متر سقفی زدهاند و آن را مثل یک خیابان سرپوشیده کردهاند.
18- از حج میتوان به جبهه رفت ولی از جبهه نمیتوان به حج رفت.
مثلاً اگر شما در حال انجام اعمال حج بودید و خطری احساس کردید میتوانید دست از انجام مابقی اعمال بکشید. امام حسین(ع) در وسط انجام اعمال حج، آن را نیمه تمام رها کرد. پس میشود حج را رها کرد و به جبهه رفت. ولی اگر دشمن در خط باشد و جبهه به شما نیاز داشته باشد، نمیتوانید جبهه را ترک کنید. ازحج به جبهه میتوان رفت. ولی از جبهه به حج نمیتوان رفت.
19- در حج سیر افقی میشود و در جبهه سیر عمودی میشود.
در حج چهارصد متر میروند و بعد برمیگردند و خلاصه سیر، سیر افقی است. اما در جبهه «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعی إِلى رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً»(فجر/28-27)
20- در حج مو و ناخن را کم میکنند و درجبهه میلها و آرزوها را کم میکنند.
در حج هفت مرتبه بین کوه صفا و مروه را طی میکنیم و بعد از آن مو و ناخن کوتاه میشود. ولی درجبهه تمایلات و آرزوها کوتاه میشود.
21- در حج به عرفات میرویم و در جبهه به عرصات میرویم.
22- در حج فرش میپیماییم و در جبهه عرش میپیماییم.
23- در حج عرق میریزیم و در جبهه خون میریزیم.
آقایانی که چند بار به مکه رفتهاند و پایشان را به جبهه نگذاشتهاند، از رفتن به مکهی خود خیلی خوشحال نباشند. یک رزمنده اجر و قرب فراوانی دارد و وقتی که نامهها باز شود معلوم میشود چه کسی برنده بوده و چه کسی بازنده است؟ «وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ»(تکویر/10) هنگامی که پروندهی اعمال باز میشود، برنده و بازنده معلوم میشود. البته نمیگویم حج بد است یا ارزش آن کم است. حج خیلی هم مهم است. چرا که یک درهم در راه حج خرج کردن ثواب یک میلیون درهم را دارد. انسان که به حج میرود، بخشیده میشود. حج از پایههای اسلام است و خلاصه خیلی مهم است. ولی در عین حال وقتی حج مستحبی شد حساب آن جدا میشود.
24- در حج چادر است ولی در جبهه سنگراست.
در حج در روز عید قربان حاجیان، هفت بار سنگهایی را به سمت شیطان پرتاب میکنند.
شیطان چیست؟ شیطان حضرت ابراهیم را در هنگام قربانی کردن حضرت اسماعیل وسوسه میکرد و حضرت ابراهیم به شیطان سنگ زد و به خاطر همین در حج هفت عدد سنگ ریزه به طرف مکان شیطان پرتاب میکنند.
25- در حج سنگ کوچک به جایگاه شیطان پرتاب میشود و در جبهه موشک بزرگ به خود شیطان میاندازیم.
حاجی سنگ به شیطان زمان ابراهیم میاندازد. رزمنده موشک به شیطان زمان خودش میاندازد.
حاجی سنگ کوچک و رزمنده موشک بزرگ را پرتاب میکند. حاجی به جای شیطان و رزمنده به خود شیطان سنگ میزند. او شیطان قدیم است و این شیطان جدید است.
26- در حج، حاجی گوسفند قربانی میکند و درجبهه رزمنده خودش را قربانی میکند.
27- در حج حاجی حلق سر میکند و از مو میگذرد و در جبهه رزمنده ترک سر میکند.
درعید قربان حاجیانی که سفر اولشان است، باید سرهایشان را تیغ بزنند و آن را بتراشند. «حلق» به معنی «تراشیدن» است. عربها به آرایشگر «حلّاق» میگویند. «حلاق» به معنی «سرتراش» است. خوشا به حال آنهایی که به جبهه رفتهاند. در حج مکانی به نام منی است. منی زمینی کنار مکه است، که حاجیان به آن جا میروند. «منی» به معنی «آرزو» است.
28- در حج به منی میرویم و در جبهه دست از آرزوها و مناها میکشیم.
در حج شکل فرشته میشویم. کعبه در زمین مکه قرار دارد. در حدیث داریم وقتی حاجیان دور کعبه میچرخند، درست در مقابل کعبه در آسمان جایی به نام «بیت المعمور» است که فرشتگان به دور آن میچرخند و به خاطر شبیه شدن به فرشتهها ما به دور کعبه میچرخیم.
29- در حج که ما طواف میکنیم، شبیه فرشتهها میشویم اما کسی که در جبههها حاضر است جان خود را فدا میکند و از فرشته برتر میشود.
امیرالمؤمنین در شب هجرت در جای پیامبر خوابید، که جان و خون خود را فدای پیامبر کند. خداوند به جبرئیل و میکائیل گفت: کدام یک از شما حاضر هستید تا جان خود را فدای یکدیگر کنید؟ هیچ کدام حاضرنشدند. خدا فرمود: ببینید در زمین آدمی هست که جان خود را فدای دیگری میکند. پس انسان در حج شبیه فرشته میشود ولی انسانی که حاضر شد ایثار کند از فرشته برتر میشود.
30- در حج به ظالم آرامش و امان میدهند ولی جبهه به ظالم وحشت و دلهره میدهد.
یعنی اگر ظالمی با چاقو آدمی را بکشد. قرآن میفرماید: اگر به مکه آمد به احترام مکه به او امان دهید.
31- حج مکنت میخواهد و جبهه جرأت میخواهد. «مکنت» به معنی «پول و سلامتی» است.
32 – اثر حج مدت کوتاهی است و اثر خون در طول تاریخ خواهد بود. پس اثر حج محدود است و اثر خون نامحدود است.
33- رهبر حاجی، ابراهیم و هاجر میباشند که یک قربانی دادند. ولی رهبر رزمنده حسین و زینب هستند که هفتاد ودو قربانی دادند. البته ابراهیم و هاجر حاضر شدند که قربانی بدهند و در عمل این کار نشد.
34- خبر از آمدن حاجی را خویش و قوم میدهند و خبر از آمدن شهید را شهدای قبلی میدهند. یعنی بهشتی میگوید: رجایی و باهنر هم سه، چهار روز دیگر میآیند.
قرآن میفرماید: «وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ»(آل عمران/170) یعنی شهدای قبلی بشارت میدهند که فلانی چند روز دیگر به آنها ملحق میشود. یعنی بشارت حاجی را خویش و قومها میگویند و بشارت رزمندگان را شهدای قبلی میدهند.
35- اعمال حاجی که تمام شد. خدا او را میبخشد ولی خداوند رزمنده را همان وقتی که از خانهاش بیرون میرود، میبخشد. غروب عرفه و بعد از نماز طواف خدا حاجیان را میبخشد. عفو حاجی پایان کار است. عفو رزمنده اول کار است.
36- حاجی که میآید مردم به استقبالش میروند ولی برای رزمنده فرشتهها به استقبال او میآیند.
37- هدیهی حاجی بلوز و شلوار و لباس و پیراهن است و هدیهی رزمنده شفاعت است.
38 – حاجی به مکه میرود و خودش عزیز میشود و رزمنده میرود تا اسلام را عزیز کند.
زهرا حاجیه زهرا میشود. فاطمه حاجیه فاطمه میشود. حسن حاج حسن آقا میشود. در حج میگویند: خوب بخورید و خوب خرج کنید. امام چهارم وقتی میخواهد به مکه برود مغز بادام را با روغن سرخ میکنند. یعنی باقلوا درست میکردند و در دعا داریم «فِی یُسْرٍ وَ عَافِیَهٍ»(إقبالالأعمال، ص415) یعنی خدایا حجی بروم که به آسانی و راحتی برسم و دست ودلم باز باشد.
39- در حج میگویند: آسوده باش و در کربلا میگویند: ژولیده باش.
زوار کربلا نباید لباس نو بپوشد و زلفش را شانه کند و با همان خاکهای سفر وارد حرم شود. در حج میگویند: شیک وآسوده باش. ولی در کربلا میگویند: زاهد و ژولیده باش.
40- امامی داریم که به حج نرفته باشد اما امامی نداریم که شهید نشده باشد. امام حسن عسگری(ع) به حج نرفتهاند.
41- خلفا و طاغوتها جلوی حج را نمیگرفتند اما بارها جلوی رفتن به کربلا را گرفتند.
چرا مردم که به حج میرفتند، تنها عبادت میکردند و حرکتی در آنها رخ نمیداد اما وقتی مردم به زیارت امام حسین میروند، خونشان به جوش میآید و وقتی برمیگردند، انقلابی میشوند. یعنی دیدن مکه مردم را علیه طاغوت به حرکت در نمیآورد. ولی دیدن کربلا مردم را به حرکت میانداخت. برای همین خلفا در طول تاریخ جلوی حج را نگرفتند اما جلوی جبهه را گرفتند.
قرآن دربارهی حج میفرماید: «لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ»(حج/28) یعنی حاجیها به مکه میروند تا شاهد منافع برای خودشان باشند. ولی رزمنده منافعش برای مردم است «وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ»(حدید/25) «وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا» (آل عمران/170) یعنی منافع رزمنده برای آینده و یوم الحساب و بچهها و مستضعفان جهان میباشد.
42- حاجی میرود که خودش شاهد منافع باشد ولی رزمنده میرود تا منافعی را برای مستضعفین و کل تاریخ به وجود آورد.
دیشب من 57 فرق را بین حاجی و رزمنده نوشتم و یادم آمد که رهبر رزمندگان امام حسین است. سن مبارک امام حسین(ع) 57 سال میباشد. 57 امتیاز برای رزمنده هست که برای حاجی نمیباشد. گفتیم که معنی حرف هایمان این نیست که حج سبک است. حج خیلی مهم است.
«بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاهِ وَ الزَّکَاهِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَهِ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَهِ»(کافى، ج2، ص18) یعنی بنای اسلام بر چند چیز است و یکی از آنها حج است. حدیث داریم تا کعبه هست دین هم هست. حدیث داریم اگر زمانی مکه خلوت شد، امام مسلمین باید با پول بیت المال مردم را به مکه بفرستد تا حج شلوغ شود. یک رکعت نماز در مسجدالحرام ثواب چندصد رکعت نماز را دارد. حج خیلی مهم است اما اگر حج مستحبی باشد حساب جبهه فرق میکند.
عدهای دیر تلویزیون را روشن کردهاند، میگویند: امشب قرائتی چه مطالبی را گفت؟ بحث ما این شب جمعه درباره سیمای رزمنده بود. این بحث را بعد از ماه ذی الحجه و بازگشت حاجیان و در ماه محرم میگوییم تا هدیه به روح مقدس شهیدانمان وعزیزان اسیرمان و عزیزتر از اسرا، مفقودالاثرهایمان باشد.
خانوادههای مفقودالاثرها از خانوادهی شهدا و اسرا خیلی عزیزتر هستند. چرا که خانوادهی شهید و اسیر میدانند که چه اتفاقی برای بچه هایشان افتاده است، ولی مفقودالاثر اینطور نیست. گاهی میگوید: اگر کفشی میآوردند و میگفتند: این کفش بچهات است. آن وقت دلمان به آن خوش بود. رنج خانوادههای مفقودالاثر از خانوادههای شهدا و اسرا بیشتر است.
ابتدا سراغ منابع اسلامی رفتیم. گفتیم که در حدیث داریم «ثواب الجهاد أعظم الثواب»(غررالحکم، ص333) این در غرر الحکم بود «لَا فَضِیلَهَ کَالْجِهَادِ»(تحفالعقول، ص286) این حدیث در بحار بود «لا یقاربه شی ء» یعنی هیچ عملی به پای جهاد نمیرسد. حاجی در قیامت از راه عمومی به بهشت میرود اما در حدیث داریم که در قیامت برای بهشت دری خصوصی وجود دارد که فقط شهدا از آن داخل بهشت میشوند. نام این در «باب المجاهدین» است. یعنی دری که مخصوص رزمندگان است.
43- خداوند حج را نصیب خیلی از افراد میکند ولی خدا شهادت را نصیب هرکسی نمیکند. در حدیث داریم که بالای هر خوبی عملی خوبتر میباشد. ولی بالاتر از جبهه و جهاد چیزی نیست.
بعد از بیان حدیثها به مقایسهی حج و جبهه پرداختیم که فهرست آن این چنین است:
1- حج در زمان خاص است. فقط سالی یک ماه است. ولی جنگ و جبهه و دفاع همیشگی است.
2- حج در مکان خاص است. فقط در مکه است. ولی جبهه و دفاع در هر جایی که ظالم باشد میباشد.
3- حج جریان نیست و مقطعی است اما جبهه جریان است. «کل أرض کربلا» ولی نداریم «کل أرض مکه» همچنین داریم «کل یوم عاشورا» ولی نداریم «کل یو م عرفه».
4- در حج سراغ کوی دوست میرویم ولی در جبهه سراغ روی دوست میرویم.
5- در حج جا پای ابراهیم و اولیاء خدا را میبینیم ولی در جبهه رزمنده میرود که خود اولیاء را ببیند.
6- به حج میرویم تا شاهد منافع باشیم. قرآن میفرماید «لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ»(حج/28) ولی رزمنده میرود که از منافع خود بگذرد.
7- حاجی میرود که برگردد ولی رزمنده میرود که رفته باشد.
8- در حج مُحرم میشویم. یعنی میگویند: نکن، نخور، نپوش، نرو، همواره میگویند: نه، نه، نه! ولی رزمنده مَحرم میشود.
9- در حج میگویند: لباس هایتان را بیرون بیاورید و لباس احرام بپوشید. ولی به رزمنده میگویند: با همان لباسی که درخون خود غلتیدی، با همان بیا.
10- به او میگویند: نیا! ولی به رزمنده میگویند: «فَادْخُلی فی عِبادی»(فجر/29) به کسی که نامحرم باشد. میگویند: به خانه نیا، تا چادر سر کنیم. ولی اگر مَحرم بود به همان وضع او را راه میدهند. در حج مُحرم میشویم ولی رزمنده مَحرم میشود.
11- درحج ما لبیک میگوییم ولی خداوند به رزمنده لبیک میگوید.
12- در حج دور خانه میگردیم. در جبهه دور صاحب خانه میگردیم.
13- در حج استلام حجر میکنیم. یعنی حجرالاسود را میبوسیم و دست خدا را میبوسیم. ولی در جبهه خودمان یداللّه و دست خدا میشویم.
14- در حج عدد زیاد است و اثر کم است ولی در جبهه عدد کم است و اثر زیاد است.
15- حاجی دور کعبه میگردد و کعبه زادگاه جسم علی است ولی رزمنده دلش دور کربلا میگردد که زادگاه فکرعلی است.
16- در حج دور خانهی آزاد میگردد «وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتیقِ»(حج/29) ولی رزمنده خودش آزاد است و خالق آزادی است. «بیت العتیق» به معنی «خانهی آزاد» و خانهای که در ملک کسی نیست.
17- در حج سیمای اسلام را میبینیم و در جبهه سیمای ایمان را میبینیم.
18- در حج کوه صفاست و برای رزمنده روح صفاست.
19- در حج هروله میکنیم، در جبهه پرواز میکنیم.
20- اگر خطری پیش بیاید میتوان از حج گذشت و به جبهه آمد. ولی هرگز نمیشود جنگ و جبهه را رها کرد و به حج رفت.
21- در حج سیر افقی داریم. از ایران تا مکه، سعی بین صفا و مروه، ولی در جبهه سیرها عمودی است «ارْجِعی إِلى رَبِّکِ»(فجر/28) پرواز میکنیم.
22- در حج روی کوه مروه، مو و ناخن را کم و کوتاه میکنیم. ولی در جبهه میلها و آرزوها را کوتاه میکنیم.
23- در حج به عرفات میرویم. در جبهه به عرصات میرویم.
24- در حج فرش میپیماییم ولی در جبهه عرش میپیماییم.
25- در حج عرق میریزیم و در جبهه خون میریزیم.
26- در حج حلق سر میکنیم و در جبهه ترک سر میکنیم.
27- در حج به منی میرویم و در جبهه از مناها و آرزوها میگذریم.
28- در حج شبیه فرشته میشویم و در جبهه برتر از فرشته میشویم.
29- برای حج اقوام بشارت میدهند که چه وقت میآید ولی برای رزمنده شهید شهدای قبلی خبر و بشارت شهادت میدهند «وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ»(آل عمران/170)
30- در حج بعد از اعمال حاجی بخشیده میشود، ولی رزمنده همین که از منزل خارج میشود خدا او را میبخشد.
31- مردم از حاجی استقبال میکنند ولی از رزمنده فرشتهها استقبال میکنند.
32- در حج لقب حاجی به ما اضافه میشود و ما عزیز میشویم و در جبهه اسلام را عزت میدهیم و به هر حال بین آنها خیلی فرق میباشد با این که حج خیلی مهم است، ولی جهاد چیز دیگری است. خدا ان شاءاللّه همه رزمندگان ما را پیروز نماید و به همه قسمت کند، که همه به کربلا و هم به مکه بروند. بحث امشب ما برای این بود که اهمیت جبهه را بگوییم. مادرانی که گمان میکنند که حج رفتن بچه هایشان افتخار است و با شنیدن خبر حج رفتن آنها خوشحال میشوند و باز میشوند و با شنیدن این که میخواهند به جبهه بروند گرفته میشوند، نباید اینطور باشند. عمر میبایست بگذرد.
خدایا تو را به حق محمّد و آل محمّد رزمندگان ما را پیروز بگردان.
توطئهها علیه اسلام و مسلمین خنثی و توطئه گران را نابود بفرما.
خدایا بحث شهادت را کردیم، پایان عمر ما را شهادت قرار بده.
شهدای ما را با شهدای کربلا محشور بفرما و به خانواده هایشان صبر عطا بفرما.
عزیزان اسیر را آزاد کن. خانوادههای مفقودالاثر را دلشاد بفرما.
جانبازان را شفا بده. رزمندگان را پیروزمندانه به وطن بازگردان.
به خانوادههای شهدا صبر و اجر کامل مرحمت بفرما.
بچههای شهدا را از یاران اسلام و امام زمان قرار بده.
رهبر عزیز انقلاب را مؤید و منصور بدار.
هرچه عمر ما را زیاد میکنی، ایمانمان و علم و کار و اخلاص و عمق و برکت کارمان را زیاد بفرما.
اوایل مهر ماه است. پانزده میلیون بی سواد داریم. پانزده میلیون باسواد داریم. فرمان امام این است که باسوادها به پاخیزند. فرمان امام این است که بی سوادها خجالت نکشند. پارسال اول مهر صدها هزار بی سواد آمدند و امسال از نهضت سواد آموزی کارنامه گرفتند. الان هم در همهی ایران دفاتر نهضت به شدت دارند، اسم نویسی میکنند. ای برادری که سواد داری با زور پدر و مادر را ببر و اسم او را در کلاسهای نهضت بنویس. در کارهای خانه کمی به آنها کمک کنید. وقت مادرت را آزاد کن تا بتواند به کلاس نهضت برود. دو، سه سال است که ما در تلویزیون میگوییم: اول مهر وقت کار ماست. چون روستاییان از مزرعه به ده آمدهاند.
مدارس، مساجد، روستاها، تکایا، روحانیون و محصلین حرکتی کنند. میتوانیم به کمک هم این پانزده میلیون بی سواد را با سواد کنیم. از همه کسانی که دست اندر کار هستند، تشکر میکنم.
خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»