موضوع: امامت – 1، آیه اولی الامر
تاریخ: 27/05/58
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله رب العالمین و صلى الله على سیدنا و نبینا محمد و على اهل بیته و لعنه الله على اعدائهم اجمعین.
رشته بحث هایى که درباره اصول عقاید در سطح فکر عموم صحبت مى شد، رسیدیم به بحث امامت، نبوت را در جلسه قبل، تقریباً خطوط کلى آن را مطرح کردیم.
1- امامت از اصول عقائد و ادامه رسالت
در بحث امامت، امامت ادامه رسالت است و دلیل امامت همان دلیل رسالت است، به همان دلیلى که ما پیامبر مىخواهیم، به همان دلیل هم امام مىخواهیم، چون انسانها همان انسانها هستند و نیازها همان نیازها و شک و سهوها، همان شک و سهوها و محدودیت علم ما همان علمى، بنابراین آنچه که باعث مىشد که ما نیاز به پیامبر داشتیم، بعد از پیامبر هم همان عوامل هست، ما چرا پیامبر مىخواستیم؟ چون اختلاف مىشد، قانون حق مىخواستیم، چون رهبر معصوم مىخواستیم، چون علم ما محدود بود، چون علم و عقل ما محکوم غرایض بود، یک سرى نیازها باعث شد که ما پیغمبر بخواهیم، همان نیازها بعد از پیغمبر هم هست و از دید ما این است که امامت از اصول عقاید ما است، چون روایتى است که همه مسلمانها قبول دارند روایت اینست که: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً» (کمال الدین،ج2،ص409) اصولاً جمعیتى روى کره زمین نمىتوانیم پیدا کنیم مگر اینکه مسئله رهبرى را جزء اصول مىداند.
2- امام و ولی امر باید معصوم باشد
خود صحابه پیامبر بعد از آنکه پیامبر از دنیا رفت هنوز پیامبر را کفن نکرده بودند و غسل نداده بودند که رفتند در جایى به نام سقیفه و رهبر تعین کنند، این معلوم مىشود رهبر خیلى مهم است که از دفن پیغمبر هم اهمیتش بیشتر است، مسئله رهبر را در تمام کشورها، در تمام ملل، فرقه ها، مسئله رهبرى، مسئله مهمى است و واقعاً از اصول زندگى است، منتها بحثى که هست این است که هر گروهى براى امامت یک شرط هایى را قائل هستند و ما هم عقیده مان این است که امام باید معصوم باشد.
یک آیهاى هست در قرآن مىخوانیم «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» (نساء/59) این آیه در قرآن است و همه ما قبول داریم لکن گاهى نظرها در این است که اینها چه کسانى مىتوانند باشند و چه صفاتى باید داشته باشد ولى در اینکه اصل پیروى، رهروى و رهبرى، این دو مسئله باید باشد، رجوع به کارشناس یک اصل عقلایى است باید باشد، حالا، در الله اختلافى نیست «أَطیعُوا اللَّهَ» مطیع خدا باشید، خوب مسلم است، در (رسول) هم هیچ نظرى نیست، فقط بحث ما در اولى الامر است. اولى الامر یعنى صاحبان امر، خدا به ما گفته است در قرآن مطیع الله باشید، مطیع رسول خدا باشید و مطیع صاحبان فرمان باشید، ما قبول داریم، منتها صاحبان فرمان چه کسانى هستند؟ من یک مثال مىزنم که همه شما بتوانید خیلى راحت حل کنید. فرض کنید یک ماشینى را، شما اگر فرض کنید که یک رانندهاى اینجا نشسته و دارد مىرود، در جاده و بیابان دارد مىرود و وزارت راه هم یک تابلو زده اینجا و به آن گفته که عبور آزاد، نشانهاى داده که از این راه برو، عبور آزاد برانید مثلاً آقاى راننده هم تکیه مىکند به این تابلو و خاطرش جمع مىشود و مىرود و بعد مىرود و مىبیند یک درّه اینجاست و مىافتد توى درّه و ماشینش قراضه مىشود، فقط یک سوال مىکنم با هم جواب بدهید، در این جاده درّه دار، وزارت راه که به من گفت برو، این وزاتخانه مقصر هست یا مقصر نیست؟ مقصر است، یک بار دیگر بگویید: مقصر است، کسى هست که بگوید نیست، چرا؟ خوب باید آنجا یک تابلوى خطر بزند، اینجا خطر است، زنگ خطر. اینکه بگوید برو و بعدش هم تابلو نزدن معناش اینست که این جاده تا آخرش، آنکه اینجا تابلو مىزند که برو، پس باید اینجا هم تابلو بزند که نرو. اینجا تابلو زده است که برو و غیر از این هم تابلوى دیگرى هم نیست. در جاده درّه دار به من بگویند برو، مقصر هست یا نیست؟ مقصر هست.
خداوند به بشر گفته است که بشر برو، منتها تابلو را از اینطرف زده است، برو عقب پیامبر، پس باید صاحبان فرمان هیچ درّه اى، گناهى، نقطه ضعفى نداشته باشند. شما ببینید، مىگوید در جادهاى به من مىگویند برو که آن جاده دست انداز نداشته باشد، خدا هم در قرآن به اولى الامر و صاحب فرمانى مىتواند بگوید که عقبش بروند که این صاحب فرمان نقطه ضعف نداشته باشد، غلط است که در جاده دره دار به من بگویند برو و غلط است که پشت سر اولى الامر جنایت کار، به من بگویند که عقبش برو، عقب معاویه بروم، عقب یزید بروم، عقب نمىدانم انور سادات بروم، عقب چه کسى بروم؟ چون عده اى مىگویند انور سادات چى است؟ صاحب فرمان است دیگر، قدرت دست آن است. معاویه صاحب فرمان است، قدرت دست آن است. هر کسى که قدرت را به دست بیاورد آن مىشود صاحب فرمان. خدا هم گفته است که همینطور که مطیع الله و مطیع رسول باشید، مطیع حسن بکر و مطیع انور سادات و مطیع زید و عمرو و مطیع معاویه و مطیع همه اینها باشید، آنوقت اولى الامرهاى مختلف. مثلاً فرض کنید که در سوریه یک اولى الامر داریم، در عراق یکى داریم، در مصر هم یکى داریم، اینها هم همه فکرهایشان با هم متفاوت است، یک مسلمان که صبح ساعت هشت عراق است و ساعت ده فرض کنید که مىرسد به مصر باید از ساعت هشت تا ساعت ده نوع عملش دو جور باشد، خوب بالاخره کدامهاى اینها راست مىگویند؟ چون گاهى اولى الامرها با هم تضاد دارند، حرفهایشان به هم نمىخورد و بنده اگر خواستم با هواپیما یک مسافرتى بروم باید در یک روز صد رقم کار ضد و نقیض بکنم، چون همه آنها اولى الامر هستند.
3- مراجع نایبان اولیالامر
اولى الامر درست است که یعنى صاحبان فرمان، اما همانطورى که در وزارت راه، آن جادهاى را باید بگویند برو که دست انداز نداشته باشد و خدا هم اولى الامرى را که گفته است که عقبش برو و ما گوش به فرمانش باشیم باید گوش به فرمان کسى باشیم که نقطه ضعف نداشته باشیم. مراجعى هم که گوش به حرفشان مىدهیم اینها هم بلندگوهاى آن اولى الامرهاى معصوم هستند، مفسر بیان آنها هستند، بیان آنها را تفسیر مىکنند، نایب آن اولى الامرها هستند، به این عنوان ما گوش به حرف اینها مىدهیم والا آن کسى را که باید تسلیمش باشیم اولى الامرى است که باید معصوم باشد. یک مثال دیگر هم بزنم که خیلى. یک کسى که کنار یک کسى مىنشیند، باید یک سنخیتى داشته باشد و باید به هم بخورد، اولى الامرى که کنار خدا و رسول است، باید کارهایش هم کنار خدا و رسول باشد، نمىشود خدا و رسول باشد و یک جنایت کار هم باشد. یک اولى الامرى دستور مىدهد تیر اندازى کنید و ده هزار نفر را مىکشد، بعد این جنایتکار را بگذارید کنار خدا و رسول. اولى الامرى که در قرآن در کنار خدا و رسول است، باید کارها و فکر و سیاست و تدبیرش هم در کنار خدا و رسول باشد و این فقط مکتب ما هست که مىگوییم اولى الامر باید داراى صفات خاصى باشد.
4- تناقضی در قرآن نیست
حالا، یک مثال دیگرى هم بزنم، آقا، خوب گوش بدهید شما الان سن شما سیزده، چهارده، پانزده، شانزده سال است، در این سنها که هستید، آماده هستید که مطلب را بگیرید. بهترین فرصتى است براى اینکه شما خوب عنایت کنید و اگر شما ساعتهایی را که در مجالس مذهبى و یا غیر مذهبى، در همین کلاسهاى درسى که مىنشینید، به قصد چیزى یاد گرفتن، گوش بدهید، دیگر تا آخر عمرتان راحت هستید. شما اگر سى ساعت به قصد تعلیم بروى، راننده مىشوى اما اگر هزار ساعت در ماشین بنشینى و به قصد تعلیم نباشى، راننده نمىشوى.
فرض کنید همین بحث را مىخواهیم صحبت کنیم، تا آخر عمر. حالا، در قرآن یک آدم عاقل، خود قرآن گفته که در من تناقضى نیست «وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیراً» (نساء/82) یعنى اگر قرآن از طرف غیر از خدا بود، تناقض و ضد و نقیض زیاد در آن بود، چون شما الان ده سال پیش یک وقت، یک خواستهاى دارى و حالا هم یک خواستهاى و سى سال دیگر هم شاید خواستهات عوض شود، انسان عادى خواسته هایش عوض مىشود ولى خداست که بى نهایت است و شک و پشیمانى در آن نیست، خواسته هایش قابل تغییر نیست.
خداوند تناقض در حرفهایش نیست. در قرآن چند تا آیه داریم، این آیه را، (لا) یعنى چه؟ یعنى نه. «لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً» (دهر/24) «آثم» از اثم یعنى گناهکار، یعنى از آدم گناهکار پیروى نکنید. پس اینجا که خدا گفته است اطاعت از اولى الامر کن، آیهاى دیگر هم دارد که اطاعت نکن از گناهکار، معلوم مىشود که آن اولى الامر باید گناهکار نباشد.
«أَوْ کَفُوراً» (دهر/24) قرآن مىگوید از آدم کافر اطاعت نکن، معلوم مىشود که جایى هم که مىگوید از اولى الامر پیروى کن، باید اولى الامر کافر نباشد.
5- اولیالامر نمیتواند گناهکار یا سابقه گناه داشته باشد
در قرآن داریم «لا تُطِعْ» پیروى نکن «وَ لا تُطِعْ کُلَّ حَلاَّفٍ مَهینٍ» (قلم/10) حلف یعنى کسى که هى سوگند مىخورد و پَست است، هى سوگند مىخورد از پستى. افراد رذل و پستى که، هى مىخواهند مردم را گول بزنند با سوگند قلابى اینها را هم «لا تُطِعْ» معلوم مىشود که صاحب امر باید از این افراد هم نباشد.
«لا تَتَّبِعْ» یعنى چه؟ یعنى تبعیت نکن، یعنى اطاعت نکن، پیروى نکن. «وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدین» (اعراف/142) یعنى راه مفسدین را پیروى نکنید، پس اولى الامرى که خدا گفته است که گوش به حرفش بده باید آدم مفسد نباشد، مفسد فى الارض نباشد. «وَ لا تُطیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفینَ» (شعراء/151) ترجمهاش را بلد هستید، «لا تَتَّبِعْ» یعنى تبعیت نکن فرمان، پس اولى امرى که خدا گفته است که گوش به حرفش بده باید آدم ولخرجى نباشد، چون درست نیست که هم خدا به من بگوید که گوش به حرف اولى الامر بده، خوب ما گوش به حرف آقاى معاویه مىدهیم، بعد مىبینیم معاویه مفسد فى الارض است، معاویه کاخ هاى مختلف دارد، زر و زیور و مال بیت المال را اسراف مىکند. اگر خدا به من مىگوید که گوش به حرف اولى الامر بده، این آیه را قبول مىکنم، اما این آیه ها را هم باید قبول کنم، پس اولى الامر، یک اولى الامرى که گناه، کفر، پستى، فساد، اسراف، نکند. حالا، یک اولى الامرى است که خیلى آدم خوبى است اما سابقاً وضعش خراب بوده، مثلاً سابقه جنایت داشته، سابقه شرک داشته، بت پرست بوده، قرآن مىگوید «وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْل» (مائده/77) «ضَلُّوا» یعنى ضلالت. ضلالت یعنى گمراهى. «قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْل» کسانى که قبلاً گمراه بودند، گرچه حالا آدم خوبى شدهاند، توبه کردند، آدم خوبى هم هستند «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئات» (هود/114) خدا مىبخشد و ممکن است که اینها را هم بهشت هم ببرد «الْإِسْلَامُ یَجُبُّ مَا قَبْلَهُ» (عوالیاللآلی،ج2،ص224) اسلام گذشتهها را مىبخشد، همه را قبول داریم اما بالاخره سابقه شرک و گناه در اینها بوده است، قرآن مىگوید از افرادى که سابقه شان خراب بوده، گوش به حرفشان نده، پس اینجا که به ما مىگوید که اولى الامر را اطاعت کنید، باید اولى الامرى باشد که بد سابقه هم نباشد.
«لا تَتَّبِعْ» پیروى نکن از افرادى که «لا یَعْلَمُونَ» افرادى که جاهل هستند «وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ» (جاثیه/18) از افراد جاهل هم نباید پیروى کنید، پس معلوم مىشود قرآنى که گفته است از اولى الامر پیروى کنید، اولى الامرى است که همه چیزى بلد باشد، معلوم شد که چى مىخواهم بگویم، مىخواهم بگویم در قرآن در مورد امامت و رهبرى به ما گفتهاند که از صاحبان فرمان پیروى کنید، ما قبول مىکنیم از صاحبان فرمان پیروى کنیم منتها صاحبان فرمان را در کنار آیههاى دیگر مىگذاریم، صاحبان فرمانى که گناه و کفر و پستى و فساد و اسراف و گمراهى قبلى و جهلى در آنها نباشد. آنوقت صاحب فرمانى که این نقاط ضعف را ندارد چه کسى است؟ من لازم ندارد که بگویم چه کسى است، شما خودتان ببینید که چه کسى است. تاریخ است، تجربه هست، دوست هست، دشمن هم هست، همه نوشتهاند، نقاط ضعف همه رهبران نوشته شده. کسانى که این نقاط ضعف را ندارند چه کسانى هستند، ما از نظر روایات کارمان سفت است، از نظر روایات، روایات زیادى داریم که اولى الامر، على ابن ابیطالب و یازده فرزند آن هستند، این دوازده امام اولى الامر هستند. ما مىخواهیم آن روایات را اصلش مطرح نکنیم، گیرم روایات را کنار بگذاریم.
مىگوییم آقا روایات را مىبوسیم و مىگذاریم کنار، با آنکه قبول داریم ولى فعلاً کنار مىگذاریم، روایت را هم که کنار بگذاریم، خود قرآن گفته است که اولى الامر، خود قرآن هم گفته «لا تُطِعْ»، «لا تَتَّبِعْ» همین «أَطیعُوا» را در کنار «لا تُطِعْ»، «لا تَتَّبِعْ» مىگذاریم، ببینیم چى از آن بیرون مىآید. اینجا گفته است از صاحبان فرمان پیروى کنید، اینها هم گفته که اگر کفرى، پستى، گناهى، فسادى، اسرافى، سوء سابقه اى، جهلى بود از این گروه پیروى نکن، پس معلوم مىشود که اولى الامر باید از این گروه نباشد، ما خودمان از متن قرآن در مى آوریم، شد، البته کمکش هم، روایاتى است که اولى الامر را معنا کرده است. این فشردهاى خیلى کوتاه درباره آشنایى با آیه اولى الامر. از همه گذشته اگر اولى الامر افرادى باشند که همینکه قدرت را به دست گرفتند، مثلاً معاویه قدرت را بدست گرفت، بگوییم اولى الامر است، اگر اولى الامر این سرى افراد باشد، تناقض است.
یک جمله مىگویم، ببینید تناقض است یا نه، بنده هیچ وقت چایى نمىخورم، گاهى هم دو، سه تا چایى مىخورم، اینها جور در مىآید؟ نه، به قول ما طلبه ها یک قانونى داریم، مىگوییم: سالبه کلیه با موجبه جزئیه تناقض دارد. هیچ وقت چایى نمىخورم، گاهى هم دو، سه تا چایى مىخورم، این با هم تناقض است «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ» (نسا/59) مطیع خدا و رسول باشید، یعنى هیچ گاه گناه نکنید، بعد «أُولِی الْأَمْرِ» پیرو اولى الامر هم باشید، یعنى اولى الامر معاویه است، پیروش باشید، گاهى گناه مىکند، شما هم گاهى گناه کنید. یک جمله که اولش مىگوید هیچ وقت نه، بعدش مىگوید گاهى آره، این جمله با هم تناقض دارد. و یک آدم عاقل هیچ وقت در یک جمله کوتاه تناقض صحبت نمىکند، که اول بگوید «أَطیعُوا اللَّهَ» مطیع خدا باشید، هیچ لغزشى نداشته باشید و بعد هم بگوید مطیع معاویه هم بودى طورى نیست، مطیع انور سادات هم بودى طورى نیست.
بنابراین اولى الامر براى ما خیلى روشن است، در جاده درّه دار نباید به من بگویند برو، اولى الامر لغزش کار را هم نباید به من بگویند که عقبش برو، این تا اینجا.
6- امام نار و امام نور
اصولاً رهبر در قرآن دو جور است. دو نوع امام در قرآن معرفى شده است. امام یعنى رهبر، دو نوع امام در قرآن مطرح شده است. یک امام است به نام امام نار، یک امام است به نام امام نور. امام نار و امام نور. قرآن درباره امام نار مىگوید که «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَهِ لا یُنْصَرُونَِ» (قصص/41) ائمه یعنى امامهایى هستند که «یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» مردم را به آتش مىکشند «یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» یعنى اینکه دعوت به نار مىکنند، امام نارند و یک عده هم امام نور هستند، قرآن مىفرماید «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاهِ وَ إیتاءَ الزَّکاهِ وَ کانُوا لَنا عابِدین» (انبیاء/73) امام هایى هستند که «یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» امام نار داریم و امام نور. حالا، نشانه هایش در قرآن پخش است، باید جمع کنیم و قشنگ دستمان مىآید که چه امامى. امام نار اهل استبداد است، شناسنامه امام نار:
7- ویژگیهای امام نار
1 – استبداد، فرعون مىگفت هر چه من گفتم همین است، استبداد.
2 – مهلت انتقاد به کسى نمىدهد. مهلت انتقاد به احدى نمىدهد. فرعون وقتى راه مىرفت، حرکت مىکرد، همه مردم راست جلویش مىایستادند و در حال احترام بودند و مىترسند به آن بگویند که کار تو غلط است، آن هم چون همه بله قربان مىگفتند و مىترسیدند از آن که بگویند این کار تو غلط است، خیال مىکرد که همه کارهایش درست است. قرآن مىگوید «وَ کَذلِکَ زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ» (غافر/37) فرعون عمل هایش سوء بود، سوء عمل داشت. عملش سوء بود اما «زُیِّنَ» بله قربانگوها یک جورى مىکردند که، چون مهلت انتقاد به کسى نمىداد، فکر مىکرد همه کارهایش درست است. «یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ» (هود/19) امام نار راه خدا را جلویش را مىبندد. یک منطقه که مىخواهد کشاورزى بشود، یک تابلو مىزدند، جنگلبانى، هر کجا که یک زمین به درد بخور بود، یک تابلو مىزدند «یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ» جلوى کشاورزى که راه خداست، مىگرفتند.
ازدواج راه خداست، هزارها، صدها قانون حل مىکردند که جلوى ازدواج را بگیرند و ازدواجها عقب بیفتد. تجارت و کسب راه خدا است، یک شرایطى براى کسب و تجارت مىگذاشتند که مردم حال کاسبى و تجارت نداشته باشند. مىخواهد خانه بسازد، آجر روى آجر نمىگذاشتند، بگذارد. «یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ» تهدید مىکند، فرعون مىگفت هر کسى که به موسى ایمان بیاورد، دستش را مىبرم با پایش. دست راستش را مىبُرم با پاى چپ و یادست چپ را مىبرم با پاى راست، تهدید مىکرد. گاهى به افرادى پول مىداد، به ساحرها گفت، ساحرها جمع شوید، آبروى موسى را ببرید و اگر شما موفق شدید من به شما پول مىدهم، ساحرها جمع شدند و گفتند اى فرعون ما اگر آبروى موسى را ببریم، پولى هست «أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً» (شعراء/41) آیا ما اجرى داریم، «قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبینَ» (شعراء/42) گفت: بله، یک کارى به شما مىدهم که همه جا مجانى است، بتوانید استفاده کنید. تهدید است، تهدید است، تطمیع است، گروهى را با پول، گروهى را با زور، تهمت است، به مردم مىگفت که حضرت موسى مىخواهد که دین شما را از دست شما بگیرد. به مقدسین مىگفت «إِنِّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُم»(غافر/26) موسى مىخواهد دین شما را عوض کند، به کشاورزان مىگفت «یُریدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ» (اعراف/110) مىخواهد زمینهاى شما را از شما بگیرد. فرعون براى اینکه تهمت بزند به موسى، به کشاورزها مىگفت کشاورزها گوش به حرف موسى ندهید، مىخواهد «یُریدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ» «أَرْضِکُمْ» یعنى مىخواهد زمینهاى شما را بگیرد. به مقدسین هم مىگفت «یُبَدِّلَ دینَکُم» مىخواهد دین شما را بگیرد، این امام نار است.
8- ویژگیهای امام نور
امام نور هم که هر چى بخواهید، کمالاتى که پیغمبر داشت، سودى که پیغمبر داشت، اخلاصى که داشت، صفایى که داشت، زهدى که داشت، اینها درباره امام نور باید مفصل بحث کنیم. امام نور سود دارد «طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ» (نهج البلاغه،خطبه 108) طبیبى بود که دور مىگشت، سراغ مریض مىگشت. «طه ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى» (طه/2 -1) به قدرى پیغمبر خودش را به مشقت مىانداخت و مىسوخت پیغمبر براى مردم، که آیه نازل شد که چقدر مىسوزى، چقدر تلاش مىکنى! کمتر تلاش کن. امام نور، سوز دارد. امام نور بى تکلف است. پیغمبر جلسهاش گردى بود که صدر آن معلوم نشود. شخصى آمد در مسجد و دید یک جلسه گردى است و هر چه نگاه کرد دید که پیغمبر پیدا نمىشود، آخرش پرسید که «أَیُّکُمْ رَسُولُ اللَّهِ» (کنزالفوائد،ج1،ص212) کدامهاى شما پیغمبر هستید؟ بى تکلف و خودمانى و دستورات را روى عشق انجام مىداد. سعه صدر داشت، جسارتها به پیغمبر مىشد، پیغمبر اینها را در خودش هضم مىکرد. اصولاً بعضى افراد مثل یک استکان هستند، بعضى افراد مثل لیوان هستند و بعضى افراد مثل سطلاند و بعضى افراد مثل حوضاند و بعضى افراد مثل استخرند و بعضى افرد مثل اقیانوس، هر چه ظرفیت بیشتر باشد، تحملش در برابر ناگوارىها بیشتر است، پیغمبر روح بزرگ داشت، سعه صدر داشت. یک جسارت مختصر به امام نار بشود که، دستور قتل و اعدام مىکند ولى انواع جسارتها را به پیامبر و اولیاء خدا مىکردند و اینها همه را تحمل مىکردند، روح بزرگ داشت. درباره اینکه امام نار چه جور صفاتى دارد و امام نور چه جور صفاتى است، سى، چهل تا صفحه است که من تقریباً پیدا کردهام ولى چون جلسه بناست که مختصر باشد و در سطح عموم باشد، از گفتن همه آنها خوددارى مىکنیم. پس ما اولى الامر را شناختیم، دو رقم امام را در قرآن شناختیم، امام نار و امام نور. امامت هم در دید ما، به همان دلیل که نیاز به پیغمبر داریم به همان دلیل نیاز به امام داریم، در این چند دقیقه این خلاصه بحث ماست، تا نشست بعد که بحث دیگرى را عنوان کنیم، شما را تا جلسه بعد به خدا مىسپارم.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»