امامت – 1، آیه اولی الامر

موضوع: امامت – 1، آیه اولی الامر
تاریخ: 27/05/58

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله رب العالمین و صلى الله على سیدنا و نبینا محمد و على اهل بیته و لعنه الله على اعدائهم اجمعین.

رشته بحث هایى که درباره اصول عقاید در سطح فکر عموم صحبت مى ‏شد، رسیدیم به بحث امامت، نبوت را در جلسه قبل، تقریباً خطوط کلى آن را مطرح کردیم.
1- امامت از اصول عقائد و ادامه رسالت
در بحث امامت، امامت ادامه رسالت است و دلیل امامت همان دلیل رسالت است، به همان دلیلى که ما پیامبر مى‏خواهیم، به همان دلیل هم امام مى‏خواهیم، چون انسانها همان انسانها هستند و نیازها همان نیازها و شک و سهوها، همان شک و سهوها و محدودیت علم ما همان علمى، بنابراین آنچه که باعث مى‏شد که ما نیاز به پیامبر داشتیم، بعد از پیامبر هم همان عوامل هست، ما چرا پیامبر مى‏خواستیم؟ چون اختلاف مى‏شد، قانون حق مى‏خواستیم، چون رهبر معصوم مى‏خواستیم، چون علم ما محدود بود، چون علم و عقل ما محکوم غرایض بود، یک سرى نیازها باعث شد که ما پیغمبر بخواهیم، همان نیازها بعد از پیغمبر هم هست و از دید ما این است که امامت از اصول عقاید ما است، چون روایتى است که همه مسلمانها قبول دارند روایت اینست که: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً» (کمال‏ الدین،ج‏2،ص‏409) اصولاً جمعیتى روى کره زمین نمى‏توانیم پیدا کنیم مگر اینکه مسئله رهبرى را جزء اصول مى‏داند.
2- امام و ولی امر باید معصوم باشد
خود صحابه پیامبر بعد از آنکه پیامبر از دنیا رفت هنوز پیامبر را کفن نکرده بودند و غسل نداده بودند که رفتند در جایى به نام سقیفه و رهبر تعین کنند، این معلوم مى‏شود رهبر خیلى مهم است که از دفن پیغمبر هم اهمیتش بیشتر است، مسئله رهبر را در تمام کشورها، در تمام ملل، فرقه‏ ها، مسئله رهبرى، مسئله مهمى است و واقعاً از اصول زندگى است، منتها بحثى که هست این است که هر گروهى براى امامت یک شرط هایى را قائل هستند و ما هم عقیده مان این است که امام باید معصوم باشد.
یک آیه‏اى هست در قرآن مى‏خوانیم «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» (نساء/59) این آیه در قرآن است و همه ما قبول داریم لکن گاهى نظرها در این است که اینها چه کسانى مى‏توانند باشند و چه صفاتى باید داشته باشد ولى در اینکه اصل پیروى، رهروى و رهبرى، این دو مسئله باید باشد، رجوع به کارشناس یک اصل عقلایى است باید باشد، حالا، در الله اختلافى نیست «أَطیعُوا اللَّهَ» مطیع خدا باشید، خوب مسلم است، در (رسول) هم هیچ نظرى نیست، فقط بحث ما در اولى الامر است. اولى الامر یعنى صاحبان امر، خدا به ما گفته است در قرآن مطیع الله باشید، مطیع رسول خدا باشید و مطیع صاحبان فرمان باشید، ما قبول داریم، منتها صاحبان فرمان چه کسانى هستند؟ من یک مثال مى‏زنم که همه شما بتوانید خیلى راحت حل کنید. فرض کنید یک ماشینى را، شما اگر فرض کنید که یک راننده‏اى اینجا نشسته و دارد مى‏رود، در جاده و بیابان دارد مى‏رود و وزارت راه هم یک تابلو زده اینجا و به آن گفته که عبور آزاد، نشانه‏اى داده که از این راه برو، عبور آزاد برانید مثلاً آقاى راننده هم تکیه مى‏کند به این تابلو و خاطرش جمع مى‏شود و مى‏رود و بعد مى‏رود و مى‏بیند یک درّه اینجاست و مى‏افتد توى درّه و ماشینش قراضه مى‏شود، فقط یک سوال مى‏کنم با هم جواب بدهید، در این جاده درّه دار، وزارت راه که به من گفت برو، این وزاتخانه مقصر هست یا مقصر نیست؟ مقصر است، یک بار دیگر بگویید: مقصر است، کسى هست که بگوید نیست، چرا؟ خوب باید آنجا یک تابلوى خطر بزند، اینجا خطر است، زنگ خطر. اینکه بگوید برو و بعدش هم تابلو نزدن معناش اینست که این جاده تا آخرش، آنکه اینجا تابلو مى‏زند که برو، پس باید اینجا هم تابلو بزند که نرو. اینجا تابلو زده است که برو و غیر از این هم تابلوى دیگرى هم نیست. در جاده درّه دار به من بگویند برو، مقصر هست یا نیست؟ مقصر هست.
خداوند به بشر گفته است که بشر برو، منتها تابلو را از اینطرف زده است، برو عقب پیامبر، پس باید صاحبان فرمان هیچ درّه ‏اى، گناهى، نقطه ضعفى نداشته باشند. شما ببینید، مى‏گوید در جاده‏اى به من مى‏گویند برو که آن جاده دست انداز نداشته باشد، خدا هم در قرآن به اولى الامر و صاحب فرمانى مى‏تواند بگوید که عقبش بروند که این صاحب فرمان نقطه ضعف نداشته باشد، غلط است که در جاده دره دار به من بگویند برو و غلط است که پشت سر اولى الامر جنایت کار، به من بگویند که عقبش برو، عقب معاویه بروم، عقب یزید بروم، عقب نمى‏دانم انور سادات بروم، عقب چه کسى بروم؟ چون عده‏ اى مى‏گویند انور سادات چى است؟ صاحب فرمان است دیگر، قدرت دست آن است. معاویه صاحب فرمان است، قدرت دست آن است. هر کسى که قدرت را به دست بیاورد آن مى‏شود صاحب فرمان. خدا هم گفته است که همینطور که مطیع الله و مطیع رسول باشید، مطیع حسن بکر و مطیع انور سادات و مطیع زید و عمرو و مطیع معاویه و مطیع همه اینها باشید، آنوقت اولى الامرهاى مختلف. مثلاً فرض کنید که در سوریه یک اولى الامر داریم، در عراق یکى داریم، در مصر هم یکى داریم، اینها هم همه فکرهایشان با هم متفاوت است، یک مسلمان که صبح ساعت هشت عراق است و ساعت ده فرض کنید که مى‏رسد به مصر باید از ساعت هشت تا ساعت ده نوع عملش دو جور باشد، خوب بالاخره کدامهاى اینها راست مى‏گویند؟ چون گاهى اولى الامرها با هم تضاد دارند، حرفهایشان به هم نمى‏خورد و بنده اگر خواستم با هواپیما یک مسافرتى بروم باید در یک روز صد رقم کار ضد و نقیض بکنم، چون همه آنها اولى الامر هستند.
3- مراجع نایبان اولی‌الامر
اولى الامر درست است که یعنى صاحبان فرمان، اما همانطورى که در وزارت راه، آن جاده‏اى را باید بگویند برو که دست انداز نداشته باشد و خدا هم اولى الامرى را که گفته است که عقبش برو و ما گوش به فرمانش باشیم باید گوش به فرمان کسى باشیم که نقطه ضعف نداشته باشیم. مراجعى هم که گوش به حرفشان مى‏دهیم اینها هم بلندگوهاى آن اولى الامرهاى معصوم هستند، مفسر بیان آنها هستند، بیان آنها را تفسیر مى‏کنند، نایب آن اولى الامرها هستند، به این عنوان ما گوش به حرف اینها مى‏دهیم والا آن کسى را که باید تسلیمش باشیم اولى الامرى است که باید معصوم باشد. یک مثال دیگر هم بزنم که خیلى. یک کسى که کنار یک کسى مى‏نشیند، باید یک سنخیتى داشته باشد و باید به هم بخورد، اولى الامرى که کنار خدا و رسول است، باید کارهایش هم کنار خدا و رسول باشد، نمى‏شود خدا و رسول باشد و یک جنایت کار هم باشد. یک اولى الامرى دستور مى‏دهد تیر اندازى کنید و ده هزار نفر را مى‏کشد، بعد این جنایتکار را بگذارید کنار خدا و رسول. اولى الامرى که در قرآن در کنار خدا و رسول است، باید کارها و فکر و سیاست و تدبیرش هم در کنار خدا و رسول باشد و این فقط مکتب ما هست که مى‏گوییم اولى الامر باید داراى صفات خاصى باشد.
4- تناقضی در قرآن نیست
حالا، یک مثال دیگرى هم بزنم، آقا، خوب گوش بدهید شما الان سن شما سیزده، چهارده، پانزده، شانزده سال است، در این سن‏ها که هستید، آماده هستید که مطلب را بگیرید. بهترین فرصتى است براى اینکه شما خوب عنایت کنید و اگر شما ساعتهایی را که در مجالس مذهبى و یا غیر مذهبى، در همین کلاس‏هاى درسى که مى‏نشینید، به قصد چیزى یاد گرفتن، گوش بدهید، دیگر تا آخر عمرتان راحت هستید. شما اگر سى ساعت به قصد تعلیم بروى، راننده مى‏شوى اما اگر هزار ساعت در ماشین بنشینى و به قصد تعلیم نباشى، راننده نمى‏شوى.
فرض کنید همین بحث را مى‏خواهیم صحبت کنیم، تا آخر عمر. حالا، در قرآن یک آدم عاقل، خود قرآن گفته که در من تناقضى نیست «وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیراً» (نساء/82) یعنى اگر قرآن از طرف غیر از خدا بود، تناقض و ضد و نقیض زیاد در آن بود، چون شما الان ده سال پیش یک وقت، یک خواسته‏اى دارى و حالا هم یک خواسته‏اى و سى سال دیگر هم شاید خواسته‏ات عوض شود، انسان عادى خواسته هایش عوض مى‏شود ولى خداست که بى نهایت است و شک و پشیمانى در آن نیست، خواسته هایش قابل تغییر نیست.
خداوند تناقض در حرفهایش نیست. در قرآن چند تا آیه داریم، این آیه را، (لا) یعنى چه؟ یعنى نه. «لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً» (دهر/24) «آثم» از اثم یعنى گناهکار، یعنى از آدم گناهکار پیروى نکنید. پس اینجا که خدا گفته است اطاعت از اولى الامر کن، آیه‏اى دیگر هم دارد که اطاعت نکن از گناهکار، معلوم مى‏شود که آن اولى الامر باید گناهکار نباشد.
«أَوْ کَفُوراً» (دهر/24) قرآن مى‏گوید از آدم کافر اطاعت نکن، معلوم مى‏شود که جایى هم که مى‏گوید از اولى الامر پیروى کن، باید اولى الامر کافر نباشد.
5- اولی‌الامر نمی‌تواند گناهکار یا سابقه گناه داشته باشد
در قرآن داریم «لا تُطِعْ» پیروى نکن «وَ لا تُطِعْ کُلَّ حَلاَّفٍ مَهینٍ» (قلم/10) حلف یعنى کسى که هى سوگند مى‏خورد و پَست است، هى سوگند مى‏خورد از پستى. افراد رذل و پستى که، هى مى‏خواهند مردم را گول بزنند با سوگند قلابى اینها را هم «لا تُطِعْ» معلوم مى‏شود که صاحب امر باید از این افراد هم نباشد.
«لا تَتَّبِعْ» یعنى چه؟ یعنى تبعیت نکن، یعنى اطاعت نکن، پیروى نکن. «وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدین» (اعراف/142) یعنى راه مفسدین را پیروى نکنید، پس اولى الامرى که خدا گفته است که گوش به حرفش بده باید آدم مفسد نباشد، مفسد فى الارض نباشد. «وَ لا تُطیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفینَ» (شعراء/151) ترجمه‏اش را بلد هستید، «لا تَتَّبِعْ» یعنى تبعیت نکن فرمان، پس اولى امرى که خدا گفته است که گوش به حرفش بده باید آدم ولخرجى نباشد، چون درست نیست که هم خدا به من بگوید که گوش به حرف اولى الامر بده، خوب ما گوش به حرف آقاى معاویه مى‏دهیم، بعد مى‏بینیم معاویه مفسد فى الارض است، معاویه کاخ ‏هاى مختلف دارد، زر و زیور و مال بیت المال را اسراف مى‏کند. اگر خدا به من مى‏گوید که گوش به حرف اولى الامر بده، این آیه را قبول مى‏کنم، اما این آیه‏ ها را هم باید قبول کنم، پس اولى الامر، یک اولى الامرى که گناه، کفر، پستى، فساد، اسراف، نکند. حالا، یک اولى الامرى است که خیلى آدم خوبى است اما سابقاً وضعش خراب بوده، مثلاً سابقه جنایت داشته، سابقه شرک داشته، بت پرست بوده، قرآن مى‏گوید «وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْل» (مائده/77) «ضَلُّوا» یعنى ضلالت. ضلالت یعنى گمراهى. «قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْل» کسانى که قبلاً گمراه بودند، گرچه حالا آدم خوبى شده‏اند، توبه کردند، آدم خوبى هم هستند «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئات» (هود/114) خدا مى‏بخشد و ممکن است که اینها را هم بهشت هم ببرد «الْإِسْلَامُ یَجُبُّ مَا قَبْلَهُ» (عوالی‏اللآلی،ج‏2،ص‏224) اسلام گذشته‏ها را مى‏بخشد، همه را قبول داریم اما بالاخره سابقه شرک و گناه در اینها بوده است، قرآن مى‏گوید از افرادى که سابقه شان خراب بوده، گوش به حرفشان نده، پس اینجا که به ما مى‏گوید که اولى الامر را اطاعت کنید، باید اولى الامرى باشد که بد سابقه هم نباشد.
«لا تَتَّبِعْ» پیروى نکن از افرادى که «لا یَعْلَمُونَ» افرادى که جاهل هستند «وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ» (جاثیه/18) از افراد جاهل هم نباید پیروى کنید، پس معلوم مى‏شود قرآنى که گفته است از اولى الامر پیروى کنید، اولى الامرى است که همه چیزى بلد باشد، معلوم شد که چى مى‏خواهم بگویم، مى‏خواهم بگویم در قرآن در مورد امامت و رهبرى به ما گفته‏اند که از صاحبان فرمان پیروى کنید، ما قبول مى‏کنیم از صاحبان فرمان پیروى کنیم منتها صاحبان فرمان را در کنار آیه‏هاى دیگر مى‏گذاریم، صاحبان فرمانى که گناه و کفر و پستى و فساد و اسراف و گمراهى قبلى و جهلى در آنها نباشد. آنوقت صاحب فرمانى که این نقاط ضعف را ندارد چه کسى است؟ من لازم ندارد که بگویم چه کسى است، شما خودتان ببینید که چه کسى است. تاریخ است، تجربه هست، دوست هست، دشمن هم هست، همه نوشته‏اند، نقاط ضعف همه رهبران نوشته شده. کسانى که این نقاط ضعف را ندارند چه کسانى هستند، ما از نظر روایات کارمان سفت است، از نظر روایات، روایات زیادى داریم که اولى الامر، على ابن ابیطالب و یازده فرزند آن هستند، این دوازده امام اولى الامر هستند. ما مى‏خواهیم آن روایات را اصلش مطرح نکنیم، گیرم روایات را کنار بگذاریم.
مى‏گوییم آقا روایات را مى‏بوسیم و مى‏گذاریم کنار، با آنکه قبول داریم ولى فعلاً کنار مى‏گذاریم، روایت را هم که کنار بگذاریم، خود قرآن گفته است که اولى الامر، خود قرآن هم گفته «لا تُطِعْ»، «لا تَتَّبِعْ» همین «أَطیعُوا» را در کنار «لا تُطِعْ»، «لا تَتَّبِعْ» مى‏گذاریم، ببینیم چى از آن بیرون مى‏آید. اینجا گفته است از صاحبان فرمان پیروى کنید، اینها هم گفته که اگر کفرى، پستى، گناهى، فسادى، اسرافى، سوء سابقه‏ اى، جهلى بود از این گروه پیروى نکن، پس معلوم مى‏شود که اولى الامر باید از این گروه نباشد، ما خودمان از متن قرآن در مى‏ آوریم، شد، البته کمکش هم، روایاتى است که اولى الامر را معنا کرده است. این فشرده‏اى خیلى کوتاه درباره آشنایى با آیه اولى الامر. از همه گذشته اگر اولى الامر افرادى باشند که همینکه قدرت را به دست گرفتند، مثلاً معاویه قدرت را بدست گرفت، بگوییم اولى الامر است، اگر اولى الامر این سرى افراد باشد، تناقض است.
یک جمله مى‏گویم، ببینید تناقض است یا نه، بنده هیچ وقت چایى نمى‏خورم، گاهى هم دو، سه تا چایى مى‏خورم، اینها جور در مى‏آید؟ نه، به قول ما طلبه ‏ها یک قانونى داریم، مى‏گوییم: سالبه کلیه با موجبه جزئیه تناقض دارد. هیچ وقت چایى نمى‏خورم، گاهى هم دو، سه تا چایى مى‏خورم، این با هم تناقض است «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ» (نسا/59) مطیع خدا و رسول باشید، یعنى هیچ گاه گناه نکنید، بعد «أُولِی الْأَمْرِ» پیرو اولى الامر هم باشید، یعنى اولى الامر معاویه است، پیروش باشید، گاهى گناه مى‏کند، شما هم گاهى گناه کنید. یک جمله که اولش مى‏گوید هیچ وقت نه، بعدش مى‏گوید گاهى آره، این جمله با هم تناقض دارد. و یک آدم عاقل هیچ وقت در یک جمله کوتاه تناقض صحبت نمى‏کند، که اول بگوید «أَطیعُوا اللَّهَ» مطیع خدا باشید، هیچ لغزشى نداشته باشید و بعد هم بگوید مطیع معاویه هم بودى طورى نیست، مطیع انور سادات هم بودى طورى نیست.
بنابراین اولى الامر براى ما خیلى روشن است، در جاده درّه دار نباید به من بگویند برو، اولى الامر لغزش کار را هم نباید به من بگویند که عقبش برو، این تا اینجا.
6- امام نار و امام نور
اصولاً رهبر در قرآن دو جور است. دو نوع امام در قرآن معرفى شده است. امام یعنى رهبر، دو نوع امام در قرآن مطرح شده است. یک امام است به نام امام نار، یک امام است به نام امام نور. امام نار و امام نور. قرآن درباره امام نار مى‏گوید که «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَهِ لا یُنْصَرُونَ‏ِ» (قصص/41) ائمه یعنى امام‏هایى هستند که «یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» مردم را به آتش مى‏کشند «یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» یعنى اینکه دعوت به نار مى‏کنند، امام نارند و یک عده هم امام نور هستند، قرآن مى‏فرماید «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاهِ وَ إیتاءَ الزَّکاهِ وَ کانُوا لَنا عابِدین» (انبیاء/73) امام هایى هستند که «یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» امام نار داریم و امام نور. حالا، نشانه هایش در قرآن پخش است، باید جمع کنیم و قشنگ دستمان مى‏آید که چه امامى. امام نار اهل استبداد است، شناسنامه امام نار:
7- ویژگی‌های امام نار
1 – استبداد، فرعون مى‏گفت هر چه من گفتم همین است، استبداد.
2 – مهلت انتقاد به کسى نمى‏دهد. مهلت انتقاد به احدى نمى‏دهد. فرعون وقتى راه مى‏رفت، حرکت مى‏کرد، همه مردم راست جلویش مى‏ایستادند و در حال احترام بودند و مى‏ترسند به آن بگویند که کار تو غلط است، آن هم چون همه بله قربان مى‏گفتند و مى‏ترسیدند از آن که بگویند این کار تو غلط است، خیال مى‏کرد که همه کارهایش درست است. قرآن مى‏گوید «وَ کَذلِکَ زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ» (غافر/37) فرعون عمل هایش سوء بود، سوء عمل داشت. عملش سوء بود اما «زُیِّنَ» بله قربانگوها یک جورى مى‏کردند که، چون مهلت انتقاد به کسى نمى‏داد، فکر مى‏کرد همه کارهایش درست است. «یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ» (هود/19) امام نار راه خدا را جلویش را مى‏بندد. یک منطقه که مى‏خواهد کشاورزى بشود، یک تابلو مى‏زدند، جنگلبانى، هر کجا که یک زمین به درد بخور بود، یک تابلو مى‏زدند «یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ» جلوى کشاورزى که راه خداست، مى‏گرفتند.
ازدواج راه خداست، هزارها، صدها قانون حل مى‏کردند که جلوى ازدواج را بگیرند و ازدواج‏ها عقب بیفتد. تجارت و کسب راه خدا است، یک شرایطى براى کسب و تجارت مى‏گذاشتند که مردم حال کاسبى و تجارت نداشته باشند. مى‏خواهد خانه بسازد، آجر روى آجر نمى‏گذاشتند، بگذارد. «یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ» تهدید مى‏کند، فرعون مى‏گفت هر کسى که به موسى ایمان بیاورد، دستش را مى‏برم با پایش. دست راستش را مى‏بُرم با پاى چپ و یادست چپ را مى‏برم با پاى راست، تهدید مى‏کرد. گاهى به افرادى پول مى‏داد، به ساحرها گفت، ساحرها جمع شوید، آبروى موسى را ببرید و اگر شما موفق شدید من به شما پول مى‏دهم، ساحرها جمع شدند و گفتند اى فرعون ما اگر آبروى موسى را ببریم، پولى هست «أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً» (شعراء/41) آیا ما اجرى داریم، «قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبینَ» (شعراء/42) گفت: بله، یک کارى به شما مى‏دهم که همه جا مجانى است، بتوانید استفاده کنید. تهدید است، تهدید است، تطمیع است، گروهى را با پول، گروهى را با زور، تهمت است، به مردم مى‏گفت که حضرت موسى مى‏خواهد که دین شما را از دست شما بگیرد. به مقدسین مى‏گفت «إِنِّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُم»(غافر/26) موسى مى‏خواهد دین شما را عوض کند، به کشاورزان مى‏گفت «یُریدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ» (اعراف/110) مى‏خواهد زمینهاى شما را از شما بگیرد. فرعون براى اینکه تهمت بزند به موسى، به کشاورزها مى‏گفت کشاورزها گوش به حرف موسى ندهید، مى‏خواهد «یُریدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ» «أَرْضِکُمْ» یعنى مى‏خواهد زمینهاى شما را بگیرد. به مقدسین هم مى‏گفت «یُبَدِّلَ دینَکُم» مى‏خواهد دین شما را بگیرد، این امام نار است.
8- ویژگی‌های امام نور
امام نور هم که هر چى بخواهید، کمالاتى که پیغمبر داشت، سودى که پیغمبر داشت، اخلاصى که داشت، صفایى که داشت، زهدى که داشت، اینها درباره امام نور باید مفصل بحث کنیم. امام نور سود دارد «طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ» (نهج ‏البلاغه،خطبه 108) طبیبى بود که دور مى‏گشت، سراغ مریض مى‏گشت. «طه ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى‏» (طه/2 -1) به قدرى پیغمبر خودش را به مشقت مى‏انداخت و مى‏سوخت پیغمبر براى مردم، که آیه نازل شد که چقدر مى‏سوزى، چقدر تلاش مى‏کنى! کمتر تلاش کن. امام نور، سوز دارد. امام نور بى تکلف است. پیغمبر جلسه‏اش گردى بود که صدر آن معلوم نشود. شخصى آمد در مسجد و دید یک جلسه گردى است و هر چه نگاه کرد دید که پیغمبر پیدا نمى‏شود، آخرش پرسید که «أَیُّکُمْ رَسُولُ اللَّهِ» (کنزالفوائد،ج‏1،ص‏212) کدام‏هاى شما پیغمبر هستید؟ بى تکلف و خودمانى و دستورات را روى عشق انجام مى‏داد. سعه صدر داشت، جسارت‏ها به پیغمبر مى‏شد، پیغمبر اینها را در خودش هضم مى‏کرد. اصولاً بعضى افراد مثل یک استکان هستند، بعضى افراد مثل لیوان هستند و بعضى افراد مثل سطلاند و بعضى افراد مثل حوضاند و بعضى افراد مثل استخرند و بعضى افرد مثل اقیانوس، هر چه ظرفیت بیشتر باشد، تحملش در برابر ناگوارى‏ها بیشتر است، پیغمبر روح بزرگ داشت، سعه صدر داشت. یک جسارت مختصر به امام نار بشود که، دستور قتل و اعدام مى‏کند ولى انواع جسارتها را به پیامبر و اولیاء خدا مى‏کردند و اینها همه را تحمل مى‏کردند، روح بزرگ داشت. درباره اینکه امام نار چه جور صفاتى دارد و امام نور چه جور صفاتى است، سى، چهل تا صفحه است که من تقریباً پیدا کرده‏ام ولى چون جلسه بناست که مختصر باشد و در سطح عموم باشد، از گفتن همه آنها خوددارى مى‏کنیم. پس ما اولى الامر را شناختیم، دو رقم امام را در قرآن شناختیم، امام نار و امام نور. امامت هم در دید ما، به همان دلیل که نیاز به پیغمبر داریم به همان دلیل نیاز به امام داریم، در این چند دقیقه این خلاصه بحث ماست، تا نشست بعد که بحث دیگرى را عنوان کنیم، شما را تا جلسه بعد به خدا مى‏سپارم.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment