بهترین میزبانی در ماه رمضان

1- حضرت یوسف، بهترین میزبان برای برادران خطاکار
2- امانت‌داری سخنان و نظرات مردم در مجالس
3- ماه رمضان، ماه استجابت دعا
4- صد بار اگر توبه شکستی باز آی
5- مالکیت خداوند بر انسان و تمام اموالش
6- کتمان توهین‌ها و تهمت‌ها، نشانه بزرگواری
7- پاداش‌های چندین برابر خداوند به نیکوکاران

موضوع: بهترین میزبانی در ماه رمضان

تاریخ پخش: 12/06/88

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

بینندگان عزیز بحث را رمضان 88 می‌بینند. دومین شب جمعه تماشا می‌کنند. و چون شب جمعه بر باقی شب‌ها امتیازی دارد، برای دعا و مناجات و ماه رمضان هم امتیاز دارد من امروز می‌خواهم روی یک کلمه صحبت کنم و آن اینکه بهترین میزبان ما کیست؟موضوع بحث، بهترین میزبان.

سوژه‌ای که از قرآن گرفتیم «خَیْرُ الْمُنْزِلین‏» است بهترین میزبان از نظر قرآنی «خَیْرُ الْمُنْزِلین‏» سوره‌ی یوسف را فیلمش را دیدید. دو تا «خَیْرُ الْمُنْزِلین‏» در قرآن است. «الْمُنْزِلین‏» یعنی میزبان. «خَیْرُ الْمُنْزِلین‏» یعنی بهترین میزبان هستم. یکجا خدا می‌گوید: من خیر المیزبان هستم. «وَ أَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلین‏» (مومنون/29) سوره‌ی مومنین است. یکجا هم یوسف به برادرهایش می گوید که: من میزبان خوبی هستم. این‌ بار که می‌آیید برادرها را هم با خودتان بیاورید. دیدید که من چطور خوب از شما پذیرایی کردم؟

1- حضرت یوسف، بهترین میزبان برای برادران خطاکار

ماجرا این است که در ماه رمضان، ماه رمضان ماه «ضیافه الله» یعنی ماه مهمانی خدا است. یعنی مردم مهمان هستند و خدا میزبان است. خدا در ماه رمضان چطور میزبانی کرده است؟ من یازده تا از کارهای یوسف را نوشتم، اول یک طرف تخته می‌نویسم که یوسف چطور خوب میزبانی است؟ بعد تازه یوسف یکی از بندگان خدا است. یکی از مخلوقات است. خلق خدا است. بنده‌ی صالح خدا است. بعد می‌بینیم آنوقت میزبانی خدا چیست؟ یوسف چه کرد؟ 1- خطا کاران را شناخت ولی پذیرفت. یوسف برادرهایش را شناخت. که اینها خطا کردند. او را در چاه انداختند. به او تهمت زدند. اما پذیرفت. این کار اول یوسف. پس در قرآن دو بار «خَیْرُ الْمُنْزِلین» آمده است. یکبار برای یوسف آمده است، یکبار برای خدا. یوسف چه کرد؟

میزبانی یوسف؛ 1- برادران را شناخت ولی پذیرفت. نگفت: بروید گم شوید. من می‌دانم شما چه غلطی کردید. بزرگترین غلط را کردید. دل دو تا پیغمبر را سوزاندید. حضرت یعقوب، حضرت یوسف، تا مرز برادرکشی پیش رفتید. به خاطر حسادت. شناخت ولی پذیرفت. خدا هم همینطور است. خدا همه‌ی ما را می‌شناسد، ولی باز هم می‌پذیرد. ماه رمضان و شب جمعه. خدا ما را می‌شناسد. حتی نیت‌های ما را هم می‌داند.

2- یوسف به روی خودش نیاورد. به روی خودش نیاورد. خدا هم عیب‌های ما را می‌بیند، به روی خودش نمی‌آورد. حتی در یکی از مناجات‌ها داریم که هرچه گناه می‌کنند می‌پوشانیم. گناه سی‌ام می‌پوشانیم. سی‌و یکم می‌پوشانیم. صدم را می‌پوشانیم. هزارم را می‌پوشانی. هرچه من گناه می‌کنم می‌پوشانی. عوض اینکه من از تو خجالت بکشم، خدایا انگار تو از من خجالت می‌کشی. «کَأَنَّکَ اسْتَحْیَیْتَنِی‏» (بحارالانوار/ج95/ص87) «یَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِیلَ وَ سَتَرَ الْقَبِیح» خدایا خوبی‌های من را دهان به دهان می‌گویند، ولی عیب‌های من را هیچ‌کس نمی‌فهمد. عیب‌هایی دارند که پدر و مادر بفهمند از خانه مرا بیرون می‌کنند. تو می‌دانی ولی مرا بیرون نمی‌کنی. «تخلف سکان أرضک عن طاعتک‏» (بلدالامین/ص150) اگر اشتباه نخوانده باشم. مردم تخلّف می‌کنند. ولی «عوادا على المذنبین بحلمک» (بلدالامین/ص150) هرچه مردم گناه می‌کنند تو دائم به روی خودت نمی‌آوری. اینها را برای چه می‌گویم؟ برای اینکه عیبی از رفیقت سراغ داری لو نده. گاهی یک عکس بدی از یک صحنه‌ی بدی از رفیقش دارد، این را نگه می‌دارد برای اینکه یک روزی آبروی رفیقش را بریزد. یک عکس بدی را برمی‌دارد برای اینکه هرچه من می‌گویم گوش بدهد، یا من این عکس را منتشر می‌کنم. این صفت خدایی است؟ البته خدا هم انتقام می‌کشد. داریم هرکس آبروی کسی را بریزد، نمی‌میرد مگر اینکه آبروی او ریخته می‌شود. هرکس کسی را مسخره کند، نمی‌میرد جز اینکه به همان بلا مورد مسخره قرار می‌گیرد. دنیا حساب و کتاب دارد. یک وسواسی بود، سر «والضّالین» وسواسی داشت. دائم می‌گفت: «غیر المغضوب علیهم والضا…» نشد! «غیر المغضوب علیهم و الضا…»، «والضا…»، «والضا…» دائم می گفت: «والضا…» وسواسی بود. روی این کلمه وسواسی بود. پشت سرش یک کسی او را مسخره کرد. می‌گفت: مَرَض! او می‌گفت: «والضا…» این می‌گفت: مَرَض! (خنده حضار) مَرَض! مَرَض! به او خندیدند، همین آقایی که گفت: مرض! در همین کلمه گرفتار وسوسه شد.

2- امانت‌داری سخنان و نظرات مردم در مجالس

خوب به روی خودتان نیاورید. بالاخره، خدا دکتر بهشتی را رحمت کند. می گفت: در زمین دنبال فرشته نگردید. آدم‌ها هرکسی یک عیبی دارد. حدیث داریم وای به کسی که با کسی رفیق می‌شود زیر پای او را می‌کشد. عیب‌هایش را درمی‌آورد، به خصوص گاهی وقت‌ها انسان یک حرفی را می‌زند که این موبایل‌های کوچک نوار می‌کنند، این ضبط صوت‌های کوچک، خوب بابا من یک حرفی را خواستم خصوصی به تو بگویم. راضی نبودم این حرف را دیگران بشنوند. یک حدیث برایتان بخوانم. «الْمَجَالِسُ بِالْأَمَانَهِ» (بحارالانوار/ج72/ص465) حدیث است. یعنی مجلس امانت است. در یک جلسه یک چیزی شنیدی، شما حق نداری هرچه شنیدی جای دیگر نقل کنی. آدمی که حرف‌هایی که در یک جلسه می‌شنود، می‌رود جای دیگر نقل می‌کند این خائن است. «الْمَجَالِسُ بِالْأَمَانَهِ» حدیث است. مجلس امانت است. حالا من با تو نشسته بوم، یک دسته گلی آب دادم، یکجایی خراب‌کاری کردم دارم، می‌گویم. فهمیدی چه شد؟ قرائتی هم مثلاً آنجا دسته گل آب داد. داریم شوخی می‌کنیم. داریم خاطرات خودمان را می‌گوییم. نباید کشور را جاسوس خانه کرد. خانه را جاسوس خانه کرد. دبیرستان و دانشگاه و کارخانه را جاسوس خانه کرد. هرکسی حرف‌هایی دارد. محرمانه دارد. چه گفتم؟ حدیث داریم وای به کسی که با کسی رفیق شود زیر پای رفیق را بکشد، عیب‌هایش را دربیاورد، داریم اگر کسی را مورد سرزنش قرار دادی، خوت مورد سرزنش قرار می‌گیری. خطاکاران را شناخت، روی خود نیاورد. 2- به روی خود نیاورد. خدا هم همینطور است.

3- ماه رمضان، ماه استجابت دعا

3- درخواست آنان را جواب داد. یوسف می‌گوید: من «خَیْرُ الْمُنْزِلین» هستم. بهترین میزبان هستم. چه کردی که به برادرهایت می‌گویی: من بهترین میزبان هستم؟ شما از من گندم خواستید، به شما دادم. خدا هم «خَیْرُ الْمُنْزِلین» است. می‌داند ما چقدر گناه کردیم. باز هم دعاهای من را مستجاب می‌کند. حاج آقا ما که دعا کردیم مستجاب نشد. آنجا که مستجاب نمی‌شود یک گیری دارد. گیرش را برایتان بگویم. نصفش را من می‌خوانم، نصفش را شما بخوانید. چون از آن آیه‌هایی است که ایرانی‌ها حفظ هستند. «ادْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُمْ» (غافر/60) این آیه‌ی قرآن است. دعا کنید، از من بخواهید مستجاب می‌کنم. اگر دعای ما مستجاب نشد باید ببینیم کجای آن گیر است. یا «ادْعُ» گیر است. یا «نی» گیر است. یا «‏لَکُمْ» گیر است. چون «ادعُ» از دعا است. دعا یعنی چه؟ دعا یعنی طلب خیر. دعا یعنی طلب خیر. خیلی از چیزهایی که ما می‌خواهیم خیال می‌کنیم خیر است. واقعاً خیر نیست. «ادْعُونی» بخواهید از من، «نی» یعنی از من، «نی» یعنی اخلاص. فقط از خدا بخواه. به کس دیگری نگویی. خیلی وقت‌ها ما به خدا می‌گوییم، به هرکس و ناکس دیگری هم می‌گوییم. یعنی در دعا اخلاص نیست.«أَسْتَجِبْ لَکُمْ» یعنی به نفع شما مستجاب می‌کنم. خیلی چیزها «لکم» نیست «علیکم» است. به «لَه» آن نیست. علیه آن است. خیلی چیزها دعا نیست. حدیث داریم اگر دستی بالا آمد، مقابل صورت، در دعا می‌گویند: دست مقابل صورت. این چنین نداریم. همچنین مقابل صورت، حدیث داریم دستی که مقابل صورت می‌آید، خدا می‌گوید که: «وَ أَنَا خَیْرُ الْمُنْزِلین‏»، «وَ أَنَا خَیْرُ الْمُنْزِلین‏» با هم بگویید… «وَ أَنَا خَیْرُ الْمُنْزِلین‏» من خوب پذیرایی می‌کنم. خوب دستی که بالا می‌آید، حدیث داریم خدا می‌گوید: من خجالت می‌کشم ولو این طرف گناهکار است. ولی چون دستش را بالا آورد.

اول اینکه ما که دستمان را بالا می‌آوریم، معنایش این نیست که خدا بالا است. اگر برای مکان خدا بود چنین می کردیم. این علامت مکان خدا نیست. علامت سؤال من است. آدمی که سؤال می‌کند دستش را دراز می‌کند. این دست را چنین می‌کنیم، این نشانه‌ی سؤال من است. نه نشانه‌ی مکان خدا.آخر بعضی‌ها می‌گویند: مگر خدا بالای آسمان است که ما دستمان را بالا می‌کنیم. اگر خدا بالای آسمان بود چنین می‌کردیم. این یعنی من… اگر دست بالا آمد حدیث داریم خدا می‌گوید: من خجالت می‌کشم، چیزی به او ندهم. حالا چیزهایی که به او می‌دهم چند نوع است. یا همین که می‌خواهد به او می‌دهم. اگر صلاح باشد. اگر صلاح نباشد مشابه آن را به او می‌دهم. اگر صلاحش نباشد، حالا که دستش را بالا آورد، گرچه آن کسی که می‌گوید: صلاحش نیست ولی یک بلا از جانش دور می‌کنم. یک خطری را از سرش می‌گذرانم. بلا از جانش… یا برای نسلش می‌گذارم. یا برای قیامت او ذخیره می‌کنم. یعنی دست خالی برنمی‌گردد. یا همان، حافظه‌تان خوب است دیگر؟ یا خودش را، یا مشابه اش را، یا دفع بلا، یا نسل، یا قیامت، دست خالی برنمی‌گردانم.

«جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِم‏» (یوسف/59) سوره‌ی یوسف می‌گوید که شترها و حیوان و جوال‌ها و گونی‌ها را به قول امروزی‌ها پر کرد «جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِم‏» یعنی جهاز اینها را پر از گندم کرد. یکی دیگر، چهارم یوسف می‌گوید: «أَ لا تَرَوْنَ أَنِّی أُوفِی الْکَیْلَ وَ أَنَا خَیْرُ الْمُنْزِلین‏» (یوسف/59) یوسف گفت: من بهترین میزبان هستم. بهترین میزبان چه کرد؟ دعوت به آمدن دوباره کرد. گفت: باز هم بیایید برادرتان را هم بیاورید. این را می‌گویند: خوب میزبانی است. هم پذیرایی می‌کند، هم می‌گوید: باز هم تشریف بیاورید. بچه‌هایتان را هم بیاورید. برادرت را هم بیاور. این خوب میزبانی است. خداوند هم همین کار را می‌کند. می‌گوید: باز هم بیا. می‌گوید: باز هم بیاور. خدا دعوت می‌کند که ما مکرّر برویم. بعد هم می‌گوید: من دوستتان دارم. فکر نکن…

4- صد بار اگر توبه شکستی باز آی

در قرآن «یحب التائبین» نداریم. ولی «یُحِبُّ التَّوَّابین‏» (بقره/222) «تائب» یعنی توبه کننده، «توّاب» یعنی کسی که خیلی توبه می‌کند. یعنی دائم دسته گل آب می‌دهد و دائم می‌گوید: خدایا ببخش. باز دسته گل آب می‌دهد. باز می‌گوید: باز هم ببخش. چون آن کسی که خیلی گناه می‌کند، دیگر خجالت می‌کشد می‌گوید: خجالت نکش. بیا دوستت هم دارم. «یُحِبُّ التَّوَّابین‏» یعنی نه اینکه نپذیرم، اصلاً دوستت دارم. زمینه‌ی برگشت هم پذیرایی‌اش را کامل می‌کند. پذیرایی کامل، یوسف پذیرایی را کامل کرد. هم به اینها غذا داد بخورند. هم به اینها جا داد. در جایی مخصوص پذیرایی کرد. پذیرایی کامل می کند.

خداوند ماه رمضان خوب پذیرایی می‌کند. آخر نفس کشیدن که عبادت نیست. می‌گوید: چون ماه رمضان است، نفس کشیدن هم در ماه رمضان ثواب سبحان الله دارد. یک آیه قرآن خواندم. ثواب یک ختم قرآن دارد. عجب! خوابیدن شما ثواب عبادت دارد. می‌خوابم. بله بخواب. من ماه رمضان می‌خواهم تو را… خدا پذیرایی کامل می‌کند. یوسف گفت: «أَ لا تَرَوْنَ أَنِّی أُوفِی الْکَیْلَ وَ أَنَا خَیْرُ الْمُنْزِلین‏» نمی‌بینید من خوب میزبانی کردم. خوب پذیرایی کردم. خدا هم ماه رمضان خوب پذیرایی می‌کند. به اندازه‌ی یکسال هم چیزی در ساک ما می‌گذارد. شب قدر مقدّرات یکسال را، شب قدر برای ما تنظیم می‌کند.

خوب پول گندم‌ها را برمی‌گرداند. پول گندم‌ها را برمی گرداند. کم نمی‌گذارد. آخر ما اگر یک جعبه انگور خریدیم، این انگور فروش جعبه‌اش را هم حساب می‌کند. یعنی یا شیرینی می‌خواهید بخرید، آن جعبه شیرینی هم، یعنی شیرینی را با جعبه اش می‌کشند. یا می‌روید گوشت بخرید، گوشت را با استخوان می‌فروشد. خداوند این چیزها را حساب نمی‌کند. مثلاً نماز که می‌خوانیم نمی‌گوید: خوب نماز خواندی؟ آبی که وضو گرفتی از من است. خوب پس یک خرده از آب کم کن. چون آب برای من بود. این هم که بلند شدی، قدرتی که بلند شدی از من است. یک خرده هم به خاطر قدرت… خوب حافظه هم که حمد و سوره‌ات یادت بود، خوب من اگر حافظه را از تو گرفته بودم، که حمد و سوره‌ات یادت رفته بود. این مکانی هم که ایستادی از من است. یک خرده هم، دیگر چیزی برای من نمی‌ماند. اصلاً خداوند،هرچه داده است گفته: مفت خودت! مثل پدری، یکوقت پدر همه چیزی به آدم می‌دهد می‌گوید: این زمین، این آهن، این آجر، این نمی‌دانم سرامیک، این نمی‌دانم این آب، این برق، این کولر، این یخچال، یکوقت همه چیزی به پسر می‌دهد، بعد هم می‌گوید: این خانه را چند می‌فروشی؟ خودم یکجا از تو می‌خرم. نمی‌گوید: خوب ببینید، پول آجرش را من دادم. پس کم کن. پول آهنش را من دادم کم کن. یعنی خدا وقتی مزد می‌دهد چیزهایی که داده است، کم نمی‌کند. این خیلی مهم است. اصلاً اگر خدا چیزی کم کند هیچ کس هیچ طلبی ندارد. الآن هم هیچ طلبی نداریم. حالا مثلاً بنده فرض کنید بلند شدم نماز خواندم، چه چیزی از خودم است؟ حافظه، عقل، از آدم‌های مشهور من سراغ دارم. چون همه‌ی ایران او را می‌شناسند. وسط حمد یادش رفت. «مَلِکِ یَوْمِ الدِّینِ» (فاتحه/4) «إِیَّاکَ نَعْبُدُ…» دوباره برگشت. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله…«مَلِکِ یَوْمِ الدِّینِ» بعدش یادش رفت چیست؟

آیت الله صدر، آقا سید رضا صدر، برادر سید موسی صدر، ایشان می‌گفت: از امام شنیدم. امام فرمود: یک روز خدا حافظه را از من گرفت، یک ربع ساعت هرچه فکر کردم اسم من چیست، یادم رفت اسم من روح الله است. آقای صدر می‌گفت: اگر این حرف را امام نمی‌زد من قبول نمی‌کردم. مگر می‌شود آدم اسم خودش را فراموش کند؟ می‌گوید: چون امام خمینی بود قبول کردم. ببینید «أَنَا خَیْرُ الْمُنْزِلین‏»

5- مالکیت خداوند بر انسان و تمام اموالش

هرچه داری از من داری. این حلقوم را به تو دادم. صبح تا شب هم با هر کس و ناکسی می‌خواهی حرف بزن. 5 دقیقه هم با من حرف بزن. می‌گویم: نه ببین با تو حرف نمی‌زنم. با همه حرف می‌زنم. خیلی بی‌انصافی است. من نمی‌دانم اینهایی که بی‌اعتنایی می‌کنند به دین چه وجدانی دارند؟ من یک باغ انگور به بدهم بگویم: آقا این باغ و این کلیدش برای تو. سالی دو تا جعبه انگور به این همسایه‌ی فقیرت بده. کلیدش را می‌گیری قنات آب و انگور را همه را مفت به تو دادم. ولی می‌گوید: سالی دو تا جعبه به همسایه بده. نمی‌خواهم بدهم. خیلی نامردی.

کل اموال ما از خداست. می‌گوید: بیست درصدش را خمس بده. نمی‌خواهم بدهم. یک باغ انگور دو تا جعبه‌اش را به همسایه نمی‌دهی؟ وقتی به دنیا آمدی که چیزی نداشتی. فردا هم که از دنیا می‌روی با یک کفن می‌روی. سرمایه‌‌ی شما از دنیا یک کفن است. به تو دادند حالا گفتند: خوب حالا که داری می‌روی یک کمکی هم به این کن. نمی‌خواهم کمک کنم. یوسف گفت: من خوب میزبانی هستم. بحث من به مناسبت ماه رمضان و شب جمعه و رمضان 88 است. ماه مضان ماه پذیرایی خداست. خدا گفته: من خوب پذیرایی می‌کنم. «أَنَا خَیْرُ الْمُنْزِلین‏»، «و انتَ خَیْرُ الْمُنْزِلین‏» برای برگرداندن پول گندم پول را در خرجین‌ها گذاشت. در آن جوال‌ها و در آن ظرف‌ها گذاشت. روبروی آنها پولشان را پس نداد. آخر اگر روبرو پول را پس بدهد، خجالت می‌کشد. یعنی در دادن شرمنده نکرد. یوسف در فیلمش دیدید. وقتی می‌خواست پول‌ها را برگرداند، گفت: این پولی که آوردند گندم بخرند، گندم‌ها را به آنها بدهید، پول را هم بگذارید و برگردانید. اگر رُک پول را به خودشان می‌داد، این برادرها شرمنده می‌شدند. می‌گفتند: قابل شما را ندارد. نپسندیدی؟ پولش کم بود؟ نخواستی؟ ما فقیر بودیم؟به ما رحم کردی پول نگرفتی؟ این خیلی مهم است. نسبت سرقت را شنید به روی خودش نیاورد.وقتی برادرها را گرفتند و در این ظرف‌ها، معلوم شد که این ظرف و لیوان در کدام ظرف‌ها است، او را گروگان گرفتند، یک مرتبه برادرهای نامرد گفتند: این یک دزد درآمده است. حالا نمی‌دانستند این یوسف است. گفتند: ایشان یک برادر داشت به نام یوسف او هم دزد بود. یعنی حالا در چاه انداختند هیچ، به خود یوسف گفتند… نمی‌دانستند این همان است. گفتند: از قرآن بخوانم. اگر سرقت کرد، «فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ» (یوسف/77) ایشان کار تازه نکرده است. یک برادر دزد هم داشت.

6- کتمان توهین‌ها و تهمت‌ها، نشانه بزرگواری

قرآن می‌گوید که: یوسف نگاه کرد دید اینها هنوز توبه نکردند. هنوز می‌گویند که: برادرمان هم دزد بود. همان یوسف! «فَأَسَرَّها یُوسُفُ فی‏ نَفْسِه‏» (یوسف/77) یوسف این نسبت دزدی را در دلش نگه داشت، «وَ لَمْ یُبْدِها لَهُمْ» (یوسف/77) اظهار نکرد. نگفت: آن یوسف من هستم. به من دزد می‌گویید؟ شرمنده‌شان نکرد. گاهی وقت‌ها آدم یک چیزی را می‌شنود، همانطور نگاه کرد. بردند، خوردند. انواع حرف‌ها را برای آدم می‌زند. باید همینطور نگاه کند. «فَأَسَرَّها یُوسُفُ» خدا در قرآن گفته است: «إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذینَ آمَنُوا» (حج/38) آیه‌ی قرآن است. خدا قول داده از مؤمنین دفاع کند، هرچه می‌خواهند بگویند. گفتند: امام حسین خروج کرده است. خارجی است. بر ولی مسلمین خروج کرده است. حالا مثلاً یزید حزب اللهی شده و امام حسین خارجی! خروج، اهل خروج! هرچه می‌خواهند بگویند، بگویند. زلیخا گفت که: یوسف قصد بد داشته است. فوری نسبت زنا به یوسف داد. یوسف را زندان کرد. بالاخره حالا معلوم شد چه کسی عاشق شده است. «وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ» (بقره/72) قرآن می‌گوید: هرچه در دل داری، لو می‌دهم. چیزی پشت پرده نمی‌ماند. منافق برای چه منافق است. برای چه؟ نسبت سرقت را شنید به روی خودش نیاورد.

ما هم خدا چقدر چرت و پرت از ما شنیده است. قرآن یک آیه دارد که خدا می‌گوید: مردم به من حرف بیهوده می‌گویند. «اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدا» می‌گویند: خدا اولاد دارد. می‌گویند: پسرها برای من است. دخترها برای خدا. بت می‌تراشند، می‌گویند: این بت‌ها شریک خداست. خیلی است! شما اگر یک کشمش اینجا بگذاری. بیایی به من بگویی: آقای قرائتی من دو تا چیزی را دوست دارم. هم تو را دوست دارم، هم کشمش را. به آدم برمی‌خورد. تو من را کنار کشمش می‌گذاری؟ حالا بدتر! بگوییم: من هم تو را دوست دارم، هم سوسک را. (خنده حضار) به آدم خیلی برمی‌خورد. حالا سوسک… بگوید: آقا من هم تو را دوست دارم، هم این دسته بیل را. (خنده حضار) خیلی به خدا برمی‌خورد. بگوییم: خدایا هم تو، هم مجسّمه! مجسّمه سنگ است. نه اینها شریک خدا هستند. یک آیه داریم سوره‌ی فجر می‌گوید: خدا می‌گوید که مردم می‌گویند: «رَبِّی أَکْرَمَن‏» (فجر/15) امسال خدا اکرام کرد، باران آمد خوب بود. یکسال دیگر می‌گویند: «رَبِّی أَهانَن‏» (فجر/16) عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. «رَبِّی أَهانَن‏» خدا به من اهانت کرده است. خدا کم گذاشته است. هرچه دلمان می‌خواهد به خدا می‌گوییم. اینقدر به خدا چرا می‌گوییم که به خلق خدا نمی‌گوییم. یک دکتر می‌گوید: این قرص را دو ساعت، این قرص را 4 ساعت، این کپسول را 6 ساعت، می‌گوییم: چشم! خدا سایه‌ات را از سر من کم نکند. می‌گوییم: چه شد؟ می‌گوید: دکتر است. این قرص دو ساعت، آن قرص 4 ساعت، آن کپسول 6 ساعت. اما حالا خدا می‌گوید: نماز بخوان. ببخشید چرا نماز بخوانم؟ چرا نماز صبح سه رکعت؟ چرا نماز صبح دو رکعت؟چرا نماز ظهر را یواش بخوانم؟ چرا اینجا وضو بگیرم؟ چرا آنجا غسل کنم؟ چرا مکه بروم؟ چرا؟ به یک دکتر ده سال درس خوانده اینقدر چرا نمی‌گوییم. آنوقت به خالق همه‌ی هستی اینقدر چرا می‌گویی؟ خیلی خدا به جا است. ما حرف‌های زشتی می‌زنیم. گاهی می‌گوییم: خدایا من که دعا کردم، چرا مستجاب نکردی؟ حیا هم خوب چیزی است. خدا چقدر به من و تو حرف زده که گوش ندادی. مگر خدا نوکر تو است؟ تو که بنده هستی گوش به حرف خدا ندادی. حالا می‌خواهی خالق به حرف تو گوش بدهد؟ «فَاذْکُرُونی‏ أَذْکُرْکُم‏» (بقره/152) شما یاد من باشید، من هم یاد شما هستم.

دیگر یوسف، یوسف همه را بخشید. وقتی گفتند: «إِنَّا کُنَّا خاطِئین‏» (یوسف/97) ما خطا کردیم. عجب حالا که معلوم شد یوسف همان تو هستی، ما خطا کار هستیم. گفت: «لا تَثْریبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ» (یوسف/92) همین الآن همه‌ی شما را بخشیدم. خدا هم «خَیْرُ الْمُنْزِلین‏» است. فوری همه را می‌بخشد. در دعای کمیل داریم «یا سریع الرضا» خدا زود راضی می‌شود. خدا یکی است. «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد» (اخلاص/1) مردم خیلی هستند. خدا زود راضی می‌شود. یک نفر را اذیت کردی می‌گوید: آقا حلال کن. می‌گوید: حالا تا ببینیم. حالا برو فکرهایم را بکنم. ولی یوسف فوری همه‌ی برادرها را یک ضرب بخشید. یوسف می‌گوید: من خوب میزبانی هستم. چه کردم؟ 1- گندم دادم. 2- شما را شناختم به روی خود نیاوردم. 3- روبروی چشم من به من نسبت دزدی داددید. در دل پیچیدم. 4- پولتان را برگرداندم. 5- دعوت کردم که سفر بعد هم بیایید. من خوب میزبانی هستم. یوسف «خَیْرُ الْمُنْزِلین‏»

7- پاداش‌های چندین برابر خداوند به نیکوکاران

در قرآن دو تا «خَیْرُ الْمُنْزِلین‏» داریم. یکی راجع به یوسف، یکی راجع به خدا. خدا هم خوب پذیرایی است. خدا هم خوب میزبانی می‌کند. عبادت‌های ما را تا بی‌نهایت پیش می‌برد. در قرآن چند تا تعبیر است. یک تعبیر می‌گوید که «ضِعف» مثل ضَعف. «ضِعف» یعنی دو برابر. این قیمت تعاونی خدا دو برابر است. یک آیه دیگر داریم می‌گوید: «اَضعاف» چند برابر. یکجا می‌گوید: «عَشْرُ أَمْثالِها» (انعام/160) ده برابر. هرکاری بکنی ده برابر. یکجا می‌گوید: هفتصد برابر. کسی که در راه خدا انفاق کند، مثل حبّه‌ای که بکاری، از این حبّه هفت خوشه بیرون بیاید، هر خوشه هم صد دانه. «فی‏ کُلِّ سُنْبُلَهٍ مِائَهُ حَبَّه» (بقره/261)

بعضی جاها می‌گوید: «والله» یکجا می‌گوید: نداند و نپرس. نداند و نپرس. اصلاً نمی‌شود کسی بفهمد، این چه کاری است که خدا می‌گوید: هیچ‌کس نمی‌تواند حسابش را بکند. نماز شب است. اگر کسی «تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِع‏» (سجده/16) اگر کسی از رختخواب خودش را کند و رختخواب نرم و گرم و امن و بلند شد نماز شب خواند، اینجا می‌گوید: برای نماز شب «ضِعف» نیست. دو برابر نیست. «اضعاف» چند برابر نیست. ده برابر نیست. «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِی‏» (سجده/17) هیچ کس نمی‌داند چه چیزی برایش پنهان کردیم. ما در طول سال که سحرها خواب هستیم. حالا معمولاً! ولی سحرهای ماه رمضان لا اقل این نیمه‌ای که مانده است، شما سحری که خوردی یک نماز شب هم بخوانید. نماز شب چطور است؟ خیلی آسان است. یازده رکعت است. 5 تا دو رکعتی، یک، یک رکعتی. بدون «قل هو الله» هم می‌شود خواند. اصلاً اگر مستحب انجام دادیم، پیداست خدا را دوست داریم. واجباتش که مهم نیست. می‌گویید: ببینید شما اگر یک تکه نان به من دادی، که معلوم نیست من را دوست داری. خوب بالاخره حیوان هم باشد، آدم یک خرده علف برایش می‌ریزد. اما اگر این نان را در سفره گذاشتی، کنجدی کردی. خشخاشی کردی. نمی‌دانم در سفره‌ی قشنگی گذاشتی، اگر این سفره را آرایش کردی پیداست من را دوست داری. وگرنه یک تکه نان پرت کنیم، الاغ هم باشد یک خرده ینجه کنارش می‌ریزند. هرچه ما مستحب انجام بدهیم، پیداست که چقدر به دین عشق می‌ورزیم. شما اگر نمازت را در آن دقیقه آخر خواندی، اگر اول وقت خواندی حدیث داریم. اگر صدای اذان را شنیدی بلند شدی وضو گرفتی، پیداست باز هم خدا را دوست نداری. شما اگر صبر کردی من در را زدم، گفتی: چه کسی است؟ پیداست دوستم نداری. اگر دوستم داشتی قبل از آنکه من در را بزنم سر کوچه می‌آمدی؟ حدیث داریم کسانی خدا را دوست دارند که قبل از اذان وضو بگیرند. اگر تعقیب می‌کنی آرام تعقیب کنی. الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، سبحان الله، سبحان الله، ذکر این رقمی معلوم است خدا را دوست دارد. سُبح، سُبح، سُبح، سُبح، سُبح، سُبح… این پیداست که…

یوسف گفت: من خوب پذیرایی می‌کنم. چطور؟ یک ضرب بخشیدم. بعد گفت: نه اینکه خودم بخشیدم. در حقتان هم دعا می‌کنم.گفت: «یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ» (یوسف/92) هم من تو را بخشیدم، که شما من را در چاه انداختید و تهمت به من زدید. و بین من و پدرم ده‌ها سال فاصله گذاشتید،هم من الآن شما… بعد هم می‌گوید: زود بخشیدم. «الْیَوْم‏» هم زود بخشیدم، هم می‌گوید: «یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ» از خدا می‌خواهم خدا هم شما را ببخشد. شد؟

خیلی‌ها ماه رمضان پارسال بودند، امسال نیستند. ماه رمضان یک بازاری است. خوشا به حال کسانی که از این بازار استفاده کنند. به خصوص هرچه سمت آخر می‌رویم، حساس‌تر می‌شود. قلّه‌ی ماه‌ها رجب، شعبان، رمضان است. در این سه تا قلّه‌ رمضان است. قلّه‌ی رمضان شب قدر است. که ان وقت‌های حساس است.

خدایا تو خوب میزبانی هستی. تشکّر می‌کنیم، که ما را پذیرفتی. ما را آفریدی. می‌شد نباشیم. حالا هم که آفریدی انسان آفریدی. در انسان‌ها هدایت به اسلام کردی. موّدت اهل بیت را در دل ما قرار دادی. ما را به ماه رمضان کشاندی. خودت هم گفتی: من خوب میزبانی هستم. خدایا تو که خوب میزبانی هستی، همه‌ی گناهان ما را ببخش و بیامرز. ایمان کامل، بدن سالم، عقل قوی، علم مفید، عمر با برکت، عزت دنیا و آخرت، حسن عاقبت، مغفرت اموات، شفای مریض‌ها، رفع هم و غم از همه‌ی گرفتاران، خنثی شدن توطئه‌ها، نابودی توطئه گران، عزت اسلام و مسلمین، نصیب همه‌ی ما بفرما. هرچه شب قدر و ماه رمضان برای خوب‌ها در نظر می‌گیری و لطف می‌کنی و مقدّر می‌کنی، همه‌ی آنها را برای همه‌ی ما مقدّر بفرما.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

 «سؤالات مسابقه»

1- در قرآن کریم، چه کسی به عنوان بهترین میزبان مطرح شده است؟
1) خداوند متعال
2 ) حضرت یوسف
3) هر دو مورد
2- بر اساس روایات، نقل مطالبی که از دیگران شنیده‌ایم، بدون رضایت آنان چه حکمی دارد؟
1) غیبت محسوب می‌شود
2) خیانت در امانت است
3) کذب و افتراست
3- آیات قرآن در مورد گنهکار توبه‌کار چه می‌فرماید؟
1) خداوند توبه کننده را می‌بخشد ولی دوست ندارد.
2) خداوند کسی که فقط برای یک بار توبه کند دوست دارد.
3) خداوند کسی را که همواره اهل توبه باشد دوست دارد.
4- حضرت یوسف در برابر برادرانش که به او نسبت دزدی دادند، چه کرد؟
1) سکوت کرد.
2) از خود دفاع کرد.
3) دزد واقعی را معرفی کرد.
5- قرآن کریم، پاداش چه کاری را غیر قابل شمارش برای مردم می‌داند؟
1) نماز جمعه
2) نماز شب
3) نماز عید

Comments (0)
Add Comment