امداد رسانی در امور جامعه (2)

موضوع: امداد رسانی در امور جامعه(2)

تاریخ پخش: 25/11/86

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

بحثی را درباره کمک رسانی به مردم، به آسیب دیدگان داشتیم. که گرچه در رأس هلال احمر است، ولی در واقع، باید همه مردم کمک کنند. اصلاً در جمهوری اسلامی و در نگاه اسلام، یک مسئولیتی که می‌دهند به یک کسی، سوزن می‌شود آن سازمان و اداره و وزارت و نهاد! اما این نخ دمش اگر نباشد، سوزن نمی‌دوزد. مثلاً به مملکت حمله می‌شود، خدای ناکرده! آنکه در رأس است، قوای مسلح است که سپاه و ارتش و بسیج است. ولی اگر امت دنبال این سپاه و ارتش نباشند، مثل نخی است که دنبال سوزن نباشد. خود ارتش و سپاه به تنهایی کم می‌آورند. در هر کاری همینطور است. خطری پیش می‌آید برای منطقه‌ای، هلال احمر جلو می‌رود. اما امت هستند که باید کمک کنند. بنابراین ما یک بحث امتی داریم. اصلاً کمک رسانی چه آسیبی باشد و چه آسیبی نباشد.

کمک رسانی در اسلام!

1- قرض به محرومان، قرض به خداست

1- کمک به مردم کمک به خداست. به چه دلیل؟ به دلیل اینکه قرآن می‌فرماید: «مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللَّهَ» (بقره/245) نمی‌فرماید: «مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ الناس» قرآن می‌گوید: «مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللَّهَ» یعنی به خدا قرض بدهید. ما به خدا که قرض نمی‌دهیم، به خلق خدا قرض می‌دهیم، ولی خداوند به جای اینکه بگوید به خلق خدا قرض بدهید، می‌گوید: به خدا! کمک به مردم، کمک به خداست. هر جا ما کمک به مردم کنیم، خدا با ماست. حتی در یک چیز کم! در چیزهای جزئی! حالا… «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُم‏» (محمد/7) آن وقت اگر کمک به خدا کردید، خدا کمکتان می‌کند.

2- کمک به مردم کمک به رسول الله است. کمک به مردم کمک به رسول خداست. روایت داریم اگر مشکل مردم را حل کردی، گویا مشکل رسول الله را حل کردی.

3- کمک به مردم سبب لطف خدا به شماست. اینها برای تابلو هم خوب است. هلال احمر، در تبلیغاتش یک پوستر درست کند، و این روایات و آیات را بنویسد. و این پوستر را قاب کند، نه اینکه کنار خیابان بچسپاند و بعد پاره کنند. قاب کنند و در تمام ساختمان‌ها تابلو بشود. کمک به مردم سبب حمایت شدن از طرف خداست. امیرالمؤمنین فرمود: «یَا نَوْفُ! ارْحَمْ تُرْحَمْ» (بحارالانوار/ج71/ص396) رحم کن، مورد رحم قرار می‌گیری. معمولاً قرآن اینطوری است. می‌گوید هر طوری می‌خواهی من با تو رفتار کنم، تو همانطور با مردم رفتار کن. «زاغُوا أَزاغ‏» (صف/5) کج شوی، کجت می‌کنم. «ارْحَمْ تُرْحَمْ» «تنصر، ینصر» حالا…

2- کمک به مردم، زمینه کمک مردم به نسل

4- خیر رسانی به مردم، خیردیدن نسل است. کمک به مردم سبب کمک شدن به نسل خودمان است. از کجا می‌گوییم؟ دو پیغمبر، قصه‌‌اش در قرآن آمده است. دو پیغمبر، وارد یک روستا شدند، گرسنه بودند، به مردم روستا گفتند یک تکه نان بدهید تا بخوریم. «اسْتَطْعَما أَهْلَها» یعنی طلب طعام کردند از مردم روستا. «فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُما» عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. مردم روستا یک تکه نان به این پیغمبرها نداند تا بخورند. داشتند می‌رفتند، یک دیوار خرابه‌ای را دیدند، حضرت خضر گفت این دیوار را بسازیم. موسی گفت به! من که نمی‌سازم. «لَوْ شِئْت» ‏اگر هم می‌خواهی بسازی «لاَتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْرا» (کهف/77) پولی بگیر. اینها یک تکه نان به ما نداند بخوریم، حالا بیاییم گارگری مفت؟ مفت کی گفت؟ تأمین اعتبار بشود، بعد! در تمام قصه‌، ضمیرها دو تاست. «رکبا»، «انطلقا» همه‌اش جفت، جفت… موسی و خضر دو تا بودند، دوتا بودند، دوتا، دوتا، دوتا، هفت هشت ده بار می‌گوید: دوتا، دوتا، دوتا… به دیوار سازی که رسید، نمی‌گوید: «اقاما» می‌گوید: «اقام» یعنی موسی کنار ایستاد و حضرت خضر فقط به تنهایی بنایی کرد. آنهایی که منتظر تأمین اعتبار هستند که بعد کار بکنند، اینها موسوی هستند. اینهایی که کار خوب دیدند، می‌کنند و کار به اعتبارش ندارند، اینها خضری هستند. و ما باید خضری باشیم. حالا موسی و خضر وقتی می‌خواستند جدا شوند، خضر گفت: بیا به تو بگویم. می‌دانی چرا این دیوار را ساختم؟ «وَ کانَ أَبُوهُما صالِحا» (کهف/82) آیه‌ی قرآن است. گفت که: دو تا بچه‌ی یتیم پدر خوبی داشتند، این پدر خوب یک خرده پولی چیزی داشته، گنجی زیر دیوار گذاشته، در نامه هم نوشته بچه‌ها وقتی بزرگ شدید زیر فلان دیوار را خراب می‌کنید یک گنجی است، برمی‌دارید خرج می‌کنید. حالا مبلغی پول بوده، حالا گنج چقدر نمی‌دانم. این دیوار خراب شده اگر حضرت خضر دیوار را نمی‌ساخت پول‌ها لو می‌رفت مردم عادی عبور می‌کردند پول را برمی‌داشتند. چون پدرشان آدم خوبی بوده، خدا به پیغمبر می‌گوید: کارگری مفت بکن، در روستایی که نان به تو برای خوردن نمی‌دهند. یعنی با شکم گرسنه کارگری مفت بکن، برای اینکه پدرشان خوب بوده باید یک خیری هم به بچه‌شان برسد. کمک به مردم، کمک به نسل آینده است. اگر بنده تشنه‌ای را ‌دیدم یک لیوان آب دادم به این تشنه خورد، در آینده نسل من تشنه نخواهد ماند. غصه نخورید کمک به مردم کمک به نسل است. «وَ کانَ أَبُوهُما صالِحا» ما خیلی چیزهایی که داریم از پدرانمان داریم. خیلی چیز داریم. در انقلاب، رضایت مردم، باعث استواری انقلاب است. یعنی اگر مردم راضی باشند، در جمهوری اسلامی کار کردن، عبادت است. چون هرچه مردم راضی باشند، ایمانشان به انقلاب، به امام، به ولایت فقیه، بیشتر می‌شود. الآن اگر هر جا دست گذاشتی، عیب داشت، می‌گوید: این هم جمهوری اسلامی! این هم جمهوری اسلامی. ما باید، یک کاری کنیم که کمک برسانیم.

3- نقش پیامبران در برآوردن نیازهای دنیوی مردم

قرآن می‌گوید: پیغمبرها فکر نان مردم هم بودند. «أَنْزِلْ عَلَیْنا مائِدَهً مِنَ السَّماء» (مائده/114) برای نان پهلوی عیسی می‌آمدند. «وَ إِذِ اسْتَسْقى‏ مُوسى‏» (بقره/60) برای آب پهلوی موسی می‌آمدند. «تَبَوَّءا لِقَوْمِکُما بِمِصْرَ بُیُوتا» (یونس/87) برای مسکن سراغ موسی می‌آمدند. یعنی نمی‌شود آدم بگوید: ما بی‌طرف هستیم. یعنی ما الآن هرجا هم هرچه کم بشود، بالاخره ترکش آن به ما می‌خورد. هرچه می‌گوییم: والله ما نبودیم، مثلاً می‌آید می‌گوید: حاج آقا! پیاز گران است. زمین گران است. می‌گویم: می‌دانم گران است. حالا من چه خاکی بر سر کنم. می‌گوید: پس تو چه کاره هستی؟ می‌گویم: بابا، من در نهضت سواد آموزی هستم. در ستاد نماز هستم. من رئیس بی‌سوادها هستم. رئیس بی‌نمازها هستم. گرانی، دست من نیست. من پیاز را کیلویی یک قران هم نمی‌توانم ارزان کنم. اَه! این هم شیخی که می‌گفتید: خوب است. همه‌ی آنها یک جور هستند. آقاجان، تو آخر مثلاً هرکاری را باید به من مراجعه کنی؟ یعنی واقعاً تافتون می‌خواهی دکان سنگکی می‌آیی؟ پنبه می‌خواهی به دکان شیشه‌بری می‌روی؟ آخر کار من است به من بگو. هر کسی کار خودش را… مردم یک خرده توقع بی‌خودی دارند. از همه، همه توقعی دارند. مثلاً حالا بنده فکر می‌کنند حالا چون آخوند هستم، یا در تلویزیون هستم همه‌ی مملکت در دست من است. یک دکمه می‌زنم، یخچال بیرون می‌آید. یک دکمه می‌زنم، زمین ارزان می‌شود. یک دکمه می‌زنم… بابا اینطور نیست. اینطور نیست. یک خرده مردم توقعشان بی‌جا است. حالا یک بحثی راجع به توقع بی‌جا دارم. حدود سی، چهل آیه تقریباً جمع کردم. توقع بی‌جا، از خدا توقع بی‌جا دارند.

4- اجابت دعوت الهی، زمینه استجابت دعاها

می‌گوید: «ادْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُم‏» (غافر/10) خوب ما دعا کردیم، چرا مستجاب نشد؟ تو که بنا بود وعده کنی ما هرچه جمکران رفتیم، به هر امامزاده‌ای متوسل شدیم، نشد. این یک آیه را خوانده، یک آیه را یادش رفته است. در قرآن هم «استجب» داریم، «ادْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُم‏» یعنی من مستجاب می‌کنم. یک «استجیب» هم داریم. یعنی مردم، شما هم پیغمبر «دعاکم» «اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُم‏» (انفال/24) من اجابت می‌کنم، این را بلد است. تو اجابت کن، چه؟ این را یادش رفته است. در قرآن «استجب» فقط نیست. هم «استجب»، «ادعونی استجب» تو دعا کن من مستجاب می‌کنم. از آن طرف هم می‌گوید: «دعاکم» وقتی پیغمبر دعوتتان می‌کند «لِما یُحْییکُم» «اسْتَجیبُوا» شما هم اجابت بده. ما به پیغمبر می‌گوییم: آقا، ما گوش نمی‌دهیم. در قرآن پر از این است. «تولّوا» یعنی هرچه گفتی، ما هم به تو پشت می‌کنیم. «حی علی الصلاه» مسجد نمی‌آیم. نماز جمعه نمی‌آیم. این چه وضعی است؟ خوب تو بی‌اعتنایی کردی. قرآن می‌گوید: «من» یعنی کسی که «أَعْرَضَ» اعراض کند، «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری‏» (طه/124) کسی که از ذکر من اعراض کند، «ذِکْری» چیست؟ «ذِکْری» یکی نماز است. «أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْری» (طه/14) یکی هم قرآن است. «نحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْر» (حجر/9) «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَهً ضَنْکاً» زندگی‌اش پر از نکبت است. خوب کلید این است. تو اعراض کردی، «حی علی الصلاه» گوش ندادی. نماز، گوش ندادی. قرآن گوش ندادی. زندگی‌مان تلخ است. کمک به… اگر آب خنک به مردم دادیم، نگویید: مگر من نوکر او هستم؟ طبقه‌ی چهارم خانه‌ات است. کیسه‌ی زباله را پایین می‌آوری کنار خیابان بگذاری که این کارمندهای محترم شهرداری ساعت مثلاً فلان شب ببرند. در طبقه‌ی دوم که داری می‌آیی می‌بینی همسایه‌ها هم کیسه‌ی زباله، چشمش کور شود خودش ببرد. مگر من نوکر او هستم. بابا، تو که پایین می‌روی، خوب این کیسه زباله هم ببر. خوب او هم که همسایه‌ی تو است می‌رود نان بگیرد، می‌گوید: من نوکر او هستم. خوب دو تا نان می‌گیری، سه تا بگیر. یکی هم برای همسایه‌ات بگیر. چه مانعی دارد؟ شب او کیسه‌ی زباله را کمک کند، صبح هم تو می‌روی یک نان اضافه بگیر.

5- بنی آدم اعضای یکدیگرند

در قرآن یک آیه داریم، حیف، اگر به این آیه عمل کنیم همه‌ی دنیا گلستان می‌شود. این آیه این است. چقدر خوب است هر مسلمانی این آیه را حفظ کند. از این آیه هم در قرآن آسانتر نیست. «بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ» (آل‌عمران/195) آیه‌ی قرآن است. یعنی من از تو هستم، تو هم از من هستی. مگر من نوکر او هستم، یعنی چه؟ «سَیِّدُ الْقَوْمِ خَادِمُهُمْ» (الفقیه/ج4/ص378)‌ حدیث داریم، در جمعیت آن کسی که خدمت می‌کند، آقاترین است. امام سجاد(ع) در سفر مکه نمی‌گفت: من امام زین العابدین هستم. ناشناس می‌رفت که با حاجی‌ها خدمت کند. وسط راه می‌فهمیدند که امام سجاد است. می‌آمدند عذر خواهی می‌کردند. می‌گفت: حالا که فهمیدید، دیگر نمی‌شود. من اصلاً ناشناس آمدم که خدمت کنم. «سَیِّدُ الْقَوْمِ» این حدیث را هم بچه‌ها حفظ کنند. دیگر کسی اگر این حدیث را حفظ کند، نمی‌گوید: من کلفتش هستم. من بچه‌داری کنم که این دختر خانم سر کلاس نهضت سواد آموزی برود. حالا طوری می‌شود؟ طوری می‌شود؟ ما الحمدلله در نهضت سواد آموزی داریم استان به استان، شهر به شهر، جشن محو بی‌سوادی می‌گیریم. یعنی حساب کردیم، جاهایی که زیر پنجاه سال، تا نود و چهار درصد، نود و پنج درصد با سواد هستند، دیگر می‌گوییم: آن پنج درصدش هم خلاص. یک جشنی می‌گیریم منتها نامه می‌نویسند شورای اسلامی، شورای اسلامی باید امضا کند که در این کوچه، در این روستا دیگر بی‌سواد نیست. فرماندار همه مسئولین منطقه ما هم امضا می‌کنیم. تند، تند، استان به استان بی‌سوادی را داریم جمع می‌کنیم. اما نمی‌دانیم در این بیست و پنج، شش ساله چقدر پول جمهوری اسلامی آتش گرفت. در نهضت سوادآموزی به خاطر تکبر زنها، به خانم می‌گفتیم: خانم سلام، گفت: علیکم السلام. شما چهل سالت است؟ پهلوی عروست درس بخوان. عروست با سواد است. دخترت با سواد است. من! پهلوی عروس، انگار فحش به او دادی. این خانم در خانه‌اش با سواد است، عارش می‌شد درس بخواند. آن وقت ما به آموزش‌یار پول می‌دادیم برای این زن بی‌سواد را دعوت کند، صدها میلیارد تومان ما در جمهوری اسلامی پول خرج کردیم به خاطر تکبر حاج خانم. بعد هم می‌گوید: این چه وضعی است؟ چهارتا پسر دارم هیچ کدام شغل ندارند. خانه ندارند. می‌گویند: خانم، تو تکبر کردی، اگر شما پهلوی عروست درس می‌خواندی، همین نهضت سواد آموزی می‌توانست چهل تا شهرک برای مردم بسازد. تو نیامدی با سواد شوی، ما پول دادیم از بیرون آمدند به تو درس دادند. اگر «بعضکم» است خوب من بچه‌داری می‌کنم، تو برو درست را بخوان. من بچه‌داری کنم که او درس بخواند. گیریم آقا، گیریم. یعنی خودمان یک مشکلاتی در خودمان است.

6- ریشه‌یابی مشکلات در درون خودمان

باید ببینیم که مشکل کجاست؟ بسیاری از مشکل‌ها ریشه‌اش در درون خودمان است. این قصه را از من شنیدید. بگذار بگویم قصه‌ی خوبی است. کسی سوار اسب بود، به نهر آبی رسید. نهر آب هم آبش کم بود. نیم متر بود. خوب نیم متر آب اسب می‌تواند بگذرد. اما ایستاد. هرچه شلاق زد، اسب نرفت و خودش در آب افتاد، نرفت. سیخ به شکمش کوبید، نرفت. یک کسی گفت: چه شده است؟ گفت: بابا، آب نهر کم است. اسب می‌تواند از آب بگذرد. ولی ایستاده است. گفت: یک بیل بردار آب را گلی کن، اسب می‌رود. گفت: چشم، یک بیل برداشت، در آب زد، آب گلی شد. اسب به آنطرف رفت. گفت: خدا پدرت را بیامرزد. قصه چه بود؟ گفت: آب که تمیز بود، اسب می‌آمد خودش را در آب می‌دید. هرکس خودش را ببیند، پا روی نفسش نمی‌گذارد. هرکس خودش را ببیند، پا روی خودش نگذارد، حرکت نمی‌کند. و این تکبر در همه‌ی ما هست. منتها کم و زیاد دارد. البته در همه نمی‌گویم. در خیلی‌ها هست. در خیلی‌ها هست. حالا…

 به نسلمان کمک کنیم، کمک می‌شود. کمک به مردم، رضایت مردم، با انقلاب، با ولایت فقیه، با نماز جمعه، آسان گرفتن امروز، آسان گرفتن فردا است.

7- در دنیا آسان بگیریم، در آخرت بر ما آسان بگیرند

آسان بگیریم آسان می‌گیرند. در قرآن چهار رقم حساب داریم در قیامت، «حِساباً یَسیراً» (انشقاق/8) آیه‌ی قرآن است. یعنی حساب روان. در قیامت حسابشان آسان است. «حِساباً شَدیدا» (طلاق/8) یعنی حساب سخت، بعضی‌ها حسابشان سخت است. بعضی‌ها حسابشان آسان است. «بِغَیْرِ حِساب‏» به بهشت می‌روند. در قرآن داریم. «بِغَیْرِ حِساب‏» به جهنم می‌روند. «یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ یُرْزَقُونَ فیها بِغَیْرِ حِسابٍ» (غافر/40) «بِغَیْرِ حِساب‏» به بهشت،. «بِغَیْرِ حِساب‏»، بی حساب بهشت، بی حساب جهنم، حساب آسان، حساب مشکل، چهار رقم حساب در قرآن است برای قیامت. خوب حالا کدام‌ها، ما کدام‌ها هستیم؟ کسانی که با مردم آسان بگیرند، خدا هم در قیامت به اینها آسان می‌گیرد. «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى‏ وَ اتَّقَى» ‏ (لیل/5) «وَ صَدَّقَ بِالحُْسْنىَ‏» (لیل/6) «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَى» ‏ (لیل/7) کسی که به مردم کمک کند و تقوا داشته باشد، آسانش می‌کنیم. «فَسَنُیَسِّرُهُ» یعنی خودش را قبول می‌کنیم. یعنی گیر خودش نیست. گیر نیست. ما الآن گیر هستیم. گیر هستیم. آسان بگیریم، آسان می‌گیرند. یک حدیثی برایتان بخوانم. شخصی از کسی طلب داشت. آمد گفت طلب مرا بده. گفت: صبر کن. گفت: نه، صبر کن ندارد. سفت گرفت که بده. بدهکار یک خرده ناراحت شد. گذرش به خانه‌ی امام افتاد و به امام گفت: آقا یکی از یاران شما، شیعیان شما، از ما طلب دارد، ولی مته به خشخاش می‌گذارد، اذیت می‌کند. همینطور که داشت شکایت او را می‌کرد، طلبکار وارد شد. گفت: سلام علیکم، گفت: علیکم السلام و رحمه الله، آقا ایشان دارد از شما شکایت می‌کند. با او چه کردی؟ کاری نکردم. طلب دارم می‌خواهم حقم را بگیرم. چانه هم نباید بزند. حق گرفتنی است. امام یک خرده به ایشان نگاه کرد و فرمود: قرآن خواندی؟ گفت: بله، گفت: این آیه را خواندی؟ «وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ» (رعد/21) یعنی مومنین از بدحسابی خدا می‌ترسند. مگر خدا بد حساب است. «سُوءَ الْحِسابِ» یعنی بد حساب. گفت: نمی‌دانم تفسیرش چیست؟ گفت: بله، کسانی که مثل تو به مردم سخت می‌گیرند، خدا هم روز قیامت به اینها سخت می‌گیرد. یک خرده عیب‌های خودمان را بگوییم. این همه درخت، خدا پدرم را رحمت کند. یک باغچه‌ای داشتیم، خدا همه‌ی اموات را بیامرزد. یک باغچه‌ای داشتیم، گفتم: آقا، این همه درخت، یکی میوه نمی‌دهد. بچه بودم. گفتم: این همه درخت، هیچ کدام میوه نمی‌دهد. پدرم گفت: محسن، این همه آدم در خانه می‌خوابد، یکی از آنها نماز شب نمی‌خواند. خودت هم ببین. «من رضی من الله بالقلیل» اگر کسی به رزق قلیل قانع باشد، خدا به عبادت قلیلش راضی است. ما می‌خواهیم نان کلفت بخوریم، کار نازک بکنیم. نان کلفت بخوریم، کار نازک بکنیم. خوب، اصلاً خدمت به مردم برکت است. یک آیه در قرآن داریم. «وَ جَعَلَنی‏ مُبارَکا» (مریم/31) خدایا مرا مبارک قرار داده. آن وقت «مُبارَکا» تفسیر شده به «نفاعا» یعنی «نفع» یعنی به نفع یعنی خدمت رسانی. می‌خواهیم در راهروی خانه لامپ بزنیم، یک طوری لامپ روشن کنیم که برقش کوچه را هم روشن کند.

8- رها کردن طواف مستحب، برای برآوردن حاجت

در حال طواف بود، با امام داشت طواف می‌کرد، یک نفر از بیرون طواف چنین می‌کرد، به یکی اشاره می‌کرد. امام فرمود که: به شما است؟ گفت: بله، گفت: خوب برو کارش را حل کن. گفت: آقا در حال طواف هستم. دارم دور خانه‌ی خدا طواف می‌کنم. در خدمت شما هستم. فرمود: بابا، مشکل مردم را حل کن. ثوابش بیش از این است که کنار من بنشینی. حضرت فرمود: برو با تو کار دارد. گفت: آقا در حال طواف هستم. گفت: طواف را رها کن. گفت: خدمت امام صادق هستم. گفت: امام صادق را رها کن. نیاز مردم است. اگر امام صادق فرمود: منار را رها کن. کعبه را رها کن. یعنی چه؟ یعنی شما حوزه را رها کن. برو از یک جایی هجرت کن. اصلاً کسی که هجرت نمی‌کند و می‌تواند هجرت کند، نمی‌خواهم بگویم: همه واجب است که هجرت کنند. بعضی هجرت برایشان ممنوع است. شد؟ به دلیلی باید بمانند. آنهایی که با دلیل باید بمانند، اما طبقه‌ی عرف، یعنی 90 درصد که باید هجرت کنند، اسلام، قرآن می‌گوید: اگر کسی هجرت نمی‌کند، هیچ پستی به او نده. آیه‌اش هم این است. «وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا» ایمان دارد ولی هجرت نمی‌کند. «ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَی» (انفال/72) نه اینها را دوست داشته باشید و نه به اینها پستی بدهید. اینها را از گردانه خارج کنید. چون ایمان دارد و هجرت نمی‌کند. خدایا خیلی مقصر هستیم. چه حرف‌هایی باید بزنیم، نزدیم. چه جاهایی باید برویم، نرفتیم. چه چیزهایی باید بنویسیم، ننوشتیم. چه کارهایی باید بکنیم، نکردیم. خیلی مقصر هستیم. اگر همه بسیج می‌شدیم. کمک، مشکل مملکت حل… همین آیه را می‌گویم: «بعضکم من بعض» من از تو هستم، تو هم از من.

خدایا تو را به حق محمد و آل محمد، هرچه کوتاهی کردیم، گذشته‌ی ما را ببخش و بیامرز. این مقدار که از عمرمان مانده توفیق فهمیدن و جبران، قربتاً الی الله مرحمت بفرما. کسانی که با هجرتشان، کمک رسانی کردند، با مغزشان، با بیانشان، با مالشان، با فکرشان، با اشکشان، با فریادشان، کسانی که هر گونه به جامعه‌ی آسیب دیده، به افراد آسیب دیده، به مردم، کمک کردند، خدایا همه‌ی مددهای غیبی را بر اینها سرازیر بفرما.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
Comments (0)
Add Comment