نظام آفرینش – درسهایی از قرآن https://gharaati.ir محسن قرائتی Thu, 22 Apr 2021 07:02:49 +0000 fa-IR hourly 1 https://wordpress.org/?v=6.4.3 ایمان به معاد، رمز آینده‌نگری https://gharaati.ir/%d8%a7%db%8c%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%a8%d9%87-%d9%85%d8%b9%d8%a7%d8%af%d8%8c-%d8%b1%d9%85%d8%b2-%d8%a2%db%8c%d9%86%d8%af%d9%87%e2%80%8c%d9%86%da%af%d8%b1%db%8c/ https://gharaati.ir/%d8%a7%db%8c%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%a8%d9%87-%d9%85%d8%b9%d8%a7%d8%af%d8%8c-%d8%b1%d9%85%d8%b2-%d8%a2%db%8c%d9%86%d8%af%d9%87%e2%80%8c%d9%86%da%af%d8%b1%db%8c/#respond Wed, 21 Apr 2021 12:32:34 +0000 https://gharaati.ir/?p=8183 https://gharaati.ir/archive/pdf/1400.02.01.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1400.02.01.mp3 https://www.aparat.com/embed/iYZVO?data[rnddiv]=15094734495&data[responsive]=yes]]>

موضوع: ایمان به معاد، رمز آینده‌نگری
تاريخ پخش: 01/02/1400
عناوين:
1- نماز عامل توجه به معاد
2- نمونه‌های قدرت خدا در نظام آفرینش
3- آگاهی خداوند از آشکار وپنهان انسان
4- احتیاط در برابر خطر، حکم عقل
5- تفاوت مؤمن و کافر در زندگی دنیا
6- آینده‌نگری، ویژگی انسان‌های با ایمان

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه
اللهم صل علی محمد و آل محمد، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

عزیزانی که پای تلویزیون بحث را می‌بینند در سال 1400 ماه رمضان. گرچه من بحث معاد را تقریباً سی سال پیش گفتم ولی حالا آن سی سالی‌ها بچه بودند، بزرگ شدند، بزرگ بودند، پیر شدند، خودمان پا به سن گذاشتیم، پیر شدیم. علاوه بر اینکه بحث معاد را باید دائماً آدم تذکر بدهد و گرنه انسان اگر تذکرات نباشد، یادش می‌رود.
1- نماز عامل توجه به معاد
یک خاطره بگویم. یک کسی رفت ذغال بخرد، قلیانی بود رفت ذغال بخرد. گفت ذغال کیلویی چند؟ ذغال فروش گفت ما دو رقم ذغال داریم، یک ذغال داریم قیمتش فلان است، یک ذغال داریم قیمتش دو برابر است. یک نفره است، گران است. دو نفره ارزان است. مشتری گفت نفهمیدم ذغال یک نفره چی هست؟ ذغال دو نفره چی هست؟ گفت: ذغال یک نفره گران است، چون روی قلیان که گذاشتی خودش تا آخر می‌سوزد، ذغال دو نفره که روی قلیان گذاشتی، یکی باید تند تند بادش بدهد، که یک نفر می‌خواهد بکشد، یک لحظه بادبزن را بزنی کنار، خاموش می‌شود، ذغالی است که زود خاموش می‌شود. حالا ما انسان ذغال دو نفره است، نمی‌شود گفت وقتی گفتی باید بادش بزنی. صبح باید نماز خواند، ظهر باید نماز خواند. مثل دست، دست را دائماً هی در شرایط آلوده می‌شود. صبح باید شست شب باید شست و لذا ممکن است تکرار باشد. خب ما در نماز تکرار می‌کنیم. خود نماز تکراری است، در نماز «مالک یوم الدین»اش هم تکراری است که مربوط به معاد است ولی خب.
بچه‌هایمان را چه‌طور با معاد آشنا کنیم؟
یک بحثی را من مطرح کردم که برای هر چیزی که خواسته باشد بشود یعنی دو مرتبه ما زنده بشویم معاد به پا بشود، شرایط شدن را سه تا گفتیم، همان که در جلسات قبل گفتیم، یک خورده باز کنیم.
[پای تخته] بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: معاد
شرایط شدن. یعنی یک چیزی که خواسته باشد بشود، چند تا شرط دارد:
1- محال نباشد؛ محال نباشد، یعنی امکان داشته باشد؛
2- علت داشته باشد؛
3- مانع نباشد.
مثلاً شما می‌خواهی آب بخوری، این آب خوردن سه تا شرط دارد: اول باید امکان داشته باشد آب بخوری، یعنی آبی باشد. دوم بله، آب هست، امکان دارد بخوردم اما دلیل ندارم، علتش چه هست؟ تشنه‌ام. گاهی خب آب هست، تشنگی هم هست، باید مانعی نباشد. یک موقع می‌گویم ماه رمضان است، فرمان خداست، چشم نمی‌خوریم. بنده می‌خواهم یقه‌ام را پاره کنم، باید امکان داشته باشد، یعنی دست و قدرت داشته باشم، بتوانم یقه را پاره کنم. بعد باید دلیل داشته باشد، عصبانی شدم، ناراحت شدم. به چه دلیل؟ باید مانعی نباشد. یک وقت دوربین‌ها هستند، یقه‌ام را پاره کنم، سر و صورت مرا نشان می‌دهند، بدون پیراهن بد است.
آیا امکان دارد ما دومرتبه زنده بشویم؟ بله. این را در جلسه‌های قبل گفتیم، همان‌طوری که از خواب بیدار می‌شوید، مرده‌ها هم زنده می‌شوند. امکان دارد. همان‌طور که درخت‌های خشک سبز می‌شود، انسان هم دومرتبه زنده می‌شود. محال نیست. در قرآن خیلی
2- نمونه‌های قدرت خدا در نظام آفرینش
ماجرا داریم که پهلوی قدرت خدا هیچ چیز محال نیست. پهلوی ما محال است که یک زن بدون شوهر بچه‌دار بشود، قرآن است می‌گوید پهلوی ما محال نیست، به مریم بدون همسر، بدون شوهر بچه دادیم. پهلوی ما محال است درخت خشک خرمای تازه برساند، ولی پهلوی خدا می‌گوید نه، من درخت خشک را هم، از درخت خشک خرمای تازه می‌دهد: «تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا» (مریم/ 25)
ای مریم درخت خرما خشک است، تکانش بده، از درخت خشک خرما می‌آید. ما مثلاً فرض کنید که صد بار هم عصایمان را به یک جایی بزنیم، آبی نمی‌جوشد، ولی خدا در قرآن می‌گوید که به موسی گفتیم عصا را به دریا بزن، خشک می‌شود، بزن به خشکی، تر می‌شود. دو آیه داریم در قرآن، یک آیه می‌گوید که «اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْر» (شعراء/ 63) یک جا می‌گوید: «اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَر» (بقره/ 60).
موسی عصایت را به سنگ بزن، «فَانْفَجَرَتْ» (بقره/ 60) دوازده تا چشمه آب بیرون می‌آید. به دریا بزن خشک می‌شود، به خشکی بزنی دریا می‌شود. محال نیست، می‌گوید ما این کار را کردیم.
چیزی از عدس بزرگ‌تر، از نخود کوچک‌تر. زیر نوک ابابیل، آمدند ریختند روی سر، می‌گوید: «فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُول‏» (فیل/ 5)
این ریز، قدر عدس می‌خورد، پودر می‌شدند، پودر می‌شدند. چه موادی بود؟! انرژی هسته‌ای بود؟! نمی‌دانم. چه بمبی بود؟! چه مواد شیمیایی بود؟! «فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُول‏» قرآن می‌گوید.
بنابراین در معاد شک نکنید. برای قدرت خدا. ما اصلاً دائماً در بدنمان معاد است. می‌گویند هر به چند سال یک بار تمام سلول‌های بدن عوض می‌شود، یعنی بنده که مثلاً فرض کنید هفتاد و هفت سالم هست، بیش از ده مرتبه همه‌ی سلول‌های بدنم عوض شده، این رفتن و آمدن دیگران یک چیز محالی نیست. دست شما می‌سوزد، پوست ور می‌اندازد، یک مقدار درمان می‌کنند، قشنگ پوست زیری رو می‌آید، محکم می‌شود، سفت می‌شود، پوست جای پوست را می‌گیرد. گاهی بعضی از لب‌ها یک پوست خیلی نازکی در می‌آید، این پوست را می‌کنی، آن زیر لب جایش را پر می‌کند. چه محالی است؟ کجایش نشدنی است؟ کجایش نشدنی است؟
روح انسان هم همین‌طور است. یک کسی با یک کسی عصبانی است، از او عذرخواهی می‌کند، از دلش درمی‌آید، «كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَميم‏»، «ادْفَعْ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَميم‏» (فصلت/ 34)
«ادْفَعْ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ» (مؤمنون/ 96) یعنی اگر بدی دیدی، نگو انتقام می‌کشم. تو بدی او را «ادْفَعْ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ» (فصلت/ 34) با خوبی دفع کن، آن وقت اگر خوبی کردی: «فَإِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَميمٌ‏» (فصلت/ 34)، اگر تک را با پاتک محبت جبران کردی، آن دشمنت دوست تو می‌شود.
ما نمونه‌اش را با چشم خودمان دیدیم. سلام و صلوات خدا بر امام خمینی. شاه به ارتشش دستور داده بود که تیراندازی کنند به راهپیمایی‌ها، بعضی‌ها هم چند تا تیر زدند و افرادی شهید شدند. امام در پاریس بود فرمود که شما به ارتشی‌ها گل بدهید. او گلوله داد، شما گل بدهید، فردا من خودم با چشمم دیدم، در راهپیمایی بودم، افرادی گل آوردند به ارتشی‌ها گل دادند، بعد یک عده هم می‌گفتند که ما به شما گل دادیم، شما به ما گلوله. این را شعرش کردند. می‌دیدم با چشم‌هایم که این ارتشی که تفنگ دستش بود شُل می‌شد، شُل می‌شد. آب می‌شد، آب می‌شد.
یک وقت خدمت امام یک جعبه گز آوردند. باز کردند، امام یک خورده گز را خورد، گفت خیلی گز خوبی است. این را ببرید بدهید به فلانی، یکی از سیاسیونی که منزوی شده بود، در خانه اش بود، نمی‌دانم حالا زنده است یا مرده. گفتند آقا ایشان چند سال است که دیگر با انقلاب نیست و خطش جداست، اصلاً از ما جدا شده، اول انقلاب در دولت موقت یک چند روزی وزیر بود، ولی الآن دیگر جدا شده. گفت حالا که گز خوردن که کاری به انقلاب ندارد، بروید به او بدهید. گفتند: آقا این درش باز است، بد است، حالا یک جعبه می‌گیریم به او می‌دهیم، گفت: نه، این را بدهید بگویید فلانی خورده، خوب بوده، می‌خواهد باقی‌اش را شما بخورید. باز یک خورده گفتند شاید امام از حرفش پشیمان بشود. یک خورده طفره رفتند، امام فرمود: گز را دادید؟ اِ، پیگیر است. همان جعبه گز نیمه باز را، این حرف‌هایی که می‌زنم از یکی از نماینده‌های حضرت امام دارم نقل می‌کنم، رفتند در خانه‌اش، در را زدند، گفتند آقا امام این جعبه گز را مقداری اش را خورده، گفته باقی‌اش را بده به فلانی. این پشت در همان‌طور گفت امام گفته؟! امام احوال مرا پرسیده؟! گز برای من فرستاده؟! خود امام داده؟! اصلاً پشت در داشت آب می‌شد. «فَإِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ» بین تو و او عداوت، دشمنی بود، «كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَميم‏»، «ولیّ» دوست می‌شوی، آن هم «حمیم» یعنی حمام، حمام یعنی آب داغ، حمیم یعنی رفیق داغ، یعنی دوست جان جانی می‌شود. قهر کردی، تلفنش کن، خانم فلان، آقای فلان، همشیره، برادر، پسر دایی، پسر عمو، به هر حال شما از من ناراحتی، حالا مقصّر من هستم یا شما، ولش کن، ماه رمضان است، آشتی کنیم، عید است، آشتی کنیم. تابستان است، زمستان است، به هر حال، من تقصیر را به عهده می‌گیرم، مقصّر من هستم. تمام شد رفت.
خدا همه کاری می‌تواند بکند. سنگ‌دل را، نرم‌دل می‌کند. نرم دل را، سنگ‌دل می‌کند. در دعای سال تحویل «یا محوّل الحول و الأحوال حوّل حالنا إلی أحسن الحال» قرآن آیاتی دارد که من زیر و رو می‌کنم. چه جور زیر و رو می‌کنی؟ «فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» (فرقان/ 70)
خدا سیئه را حسنه می‌کند، یعنی بدی را خوبی می‌کند. چه جوری؟ در باغچه خودت نگاه کن. در باغچه آب کثیف فرو می‌رود، چند متر آن طرف‌تر آب بلور بیرون می‌آید. یعنی آب لجن، آب بد بو پایین می‌رود، آب سالم بیرون می‌آید. اصلاً این لجن پای درخت می‌ریزد، کود بود می‌دهد، لجن بد بو را پای درخت می‌ریزد، گل خوشبو برمی‌دارد. بد بو پایین می‌رود، خوشبو بالا می‌آید. دست خداست.
چرا ما این قدر خدا را دیر قبول می‌کنیم. تمام دانه‌هایی که می‌رود زیر خاک بعد می‌آید بیرون، دلیل بر معاد است، دلیل نمی‌خواهد. شما دانه را زیر خاک می‌کنی، خوشه بیرون می‌آید. به عدد هر خوشه‌ی برنج، گندم، جو، عدس، نخود، به عدد هر خوشه دلیل بر معاد است. امکان دارد، شما شک دارید. این امکان.
خب چهل مرتبه در قرآن این آیه آمده است: «إنَّ اللهَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیر». خداوند بر هر چیز قادر است. حالا.
مسئله‌ی دیگر ممکن است بگوییم سخت است. می گوید نه، «ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسير» (فاطر/ 11) آسان هم هست، برای تو سخت است، برای ما آسان هست. چون ما محدودیم، نمی‌توانیم قدرت بی‌نهایت خدا را حساب کنیم، خودمان محدودیم. ما همه چیز را. اگر به پشه بگویند خدا کیست؟ اگر زبان داشته باشد می‌گوید خدا یک وجودی مثل من است منتها ممکن است شاخ هم داشته باشد. هر کسی از ظنّ خود شد یار من. بچه در گهواره نمی‌تواند حرف بزند، قرآن می‌گوید نخیر، خدا بخواهد بچه در گهواره حرف می‌زند، حضرت عیسی در گهواره حرف زد. معطل چه هستید شما؟! خب از این بگذریم.
3- آگاهی خداوند از آشکار وپنهان انسان
پس امکان دارد. سخت هم نیست: «ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسير»، مانعی هم نیست. چون مانع گاهی وقت‌ها که می‌گوید نمی‌دانم، یا می‌گوید نمی‌توانم، نمی‌دانم، خدا می‌گوید همه چیزها را می‌داند، عرض کنم که آیه‌اش را اگر یادم باشد اینجا نوشته باشم، که قرآن یک آیه‌ای دارد می‌فرماید: نعلم …، از ذهنم پرید، فارسی‌اش این است که ما ذراتی هم که زمین هضم کرده را می‌دانیم، یعنی می‌دانیم که این خاک استخوان شما را پوک کرد، استخوان شما در کجا قرار گرفت. تمام چیزهایی که بعد از مرگ هم می‌پوسد و خاک می‌شود قرآن می‌گوید می‌دانیم جایش کجاست، می‌دانیم جایش کجاست. یکی هم می‌توانیم جمعش کنیم. هم می‌دانیم کجاست، هم می‌توانیم. مثل یک مجرم، این مجرم را می‌دانیم کجاست و وقتی هم جایش را فهمیدیم می‌توانیم جذبش کنیم. تمام ذراتی که پوسید و حذف شد، شما می‌گویید چه کسی خواهد آورد؟ «مَنْ يُعيدُنا» (اسراء/ 51) آخر می‌گفتند کی؟ خدا، کی؟ خدا.
یک وقت دیدند پیغمبر خوابیده. یکی از این کفار گفت: خواب است بروم او را بکشم. خودش را آماده کرد، رفت بالای سر پیغمبر، تا شمشیرش را کشید پیغمبر بیدار شد. گفت کی الآن می‌تواند تو را نجاتت بدهد؟ تو خوابیدی، من با شمشیر برهنه بالای سرت هستم. پیغمبر فرمود: خدا. تا گفت خدا، پایش لغزید، افتاد. پیغمبر پا شد شمشیرش را گرفت. گفت حالا کی تو را نجات می‌دهد؟ گفت: لطف تو. گفت: خیلی خب پاشو برو.
شما نگو درس خواندم، معلمم خوب بود، در المپیاد نمره آوردم. این قدر آدم بیش از تو درس خوانده، لحظه‌ی امتحان از ذهنش می‌پرد، بارها من این را گفتم، از یکی از علما شنیدم، مرحوم آیت الله صدر، می‌گفت امام خمینی به من گفت: خدا یک بار حافظه را از من گرفت، اسم خودم یادم رفت که اسم من روح الله است. یک ربع ساعت فکر کردم، یادم رفت اسم من روح الله است، اسم من روح الله است. این یک نمونه.
یکی از علمای درجه یک که حالا نمی‌دانم مرحوم شده، ایشان هم رفت درس بدهد روی منبر که نشست، همه چیز از ذهنش پرید، یک مدتی شد گفت: آقایان ببخشید، تمام آن چیزهایی که آماده کرده بودم به شما بگویم کامل از ذهنم پاک شده است. ما آدم‌هایی داریم بیماری می‌گیرند حرف‌ها یادشان می‌رود. به نوه‌اش می‌گوید که شما کلاس چندی؟ کجا بودی؟ من اسم نمی‌توانم بگویم. یکی از دانه درشت‌ها، یکی از دانه درشت‌ها، روحانی هم هست، مرحوم شد، این آخر عمرش فراموشی پیدا کرده بود، به زنش گفت شما کی باشید؟ تو نامحرمی، چرا بدون چادر آمدی خانه‌ی من، پاشو برو. زنش هم با او شوخی می‌کرد، می‌گفت صیغه‌ام کن. نامحرم عقدم کن، گفت باشه صیغه می‌کنم. می گفت مهریه بده. یک پولی از شوهر می‌گرفت، صیغه می‌خواند. می‌گفت باز فردا شب می‌گفت: باز که تو آمدی، تو کیستی؟ چرا نامحرمی؟ می‌گفت هر شب زنش را صیغه م‌یکند. زن هم، این‌ها را می‌خندیم ولی هست، والله هست.
یک روضه آقای کوثری عاشورا خدمت امام میخواند، همه گریه می‌کنند. همان حرف‌ها را من روز عاشورا بزنم همه می‌خندند. می‌گویم علی اصغر چه شد، علی اکبر چه شد، امام حسین چه شد. همه می‌خندند. بابا امام حسین، کار دست خداست. خود من یک جایی یک چیزی گفتم، خیلی گریه کردند، روضه نبود، تذکری بود و گفتم یک عده منقلب شدند، همین تذکر را گفتم چه اثری کرد در جلسه. در یک جلسه‌ی دیگر همین حرف را زدم دیدم مردم می‌خندند و لذا قرآن می‌گوید و «وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى» (نجم/ 43) این «هُوَ» یعنی خودِ خودش است. و گرنه می‌توانست بگوید «وَ أَنَّهُ أَضْحَكَ وَ أَبْكى‏» خدا هم می‌خنداند، هم می‌گریاند. و«وَ أَنَّهُ هُوَ»، «هُوَ» یعنی شک نکن، خودِ خودِ خودش است. « هُوَ أَضْحَكَ» او می‌خنداند، این‌طور نیست که. بعضی‌ها به من می‌گویند ما می‌خواهیم در سخنرانی مردم را بخندانیم چه کتابی بخوانم؟ این کتابی نیست که، ممکن است همه‌ی کتاب‌های جُک را هم بخوانی، وقتی تو بگویی هیچ کس نخندد.
یک سوتک فروش کنار خیابان بود، سوتک می‌فروخت، پول می‌دادند، سوتک می‌خریدند. هر چه سوت می‌زدند نمی‌توانستند، خود سوتک فروش با همان می‌زد، یعنی او میزد صدا می‌کرد، پول می‌دادند می‌خریدند. مسئله‌ی اراده‌ی خداست. هم می‌شود، محال نیست، هم علت دارد، خدا عادل است، در دنیا که نمی‌شود خیر و شرها را جدا کرد، مزد همه را داد. بله یک تذکراتی گاهی زندانی، اعدامی این‌ها هست، اما این یک هزارم جنایات را دولت می‌فهمد، یا پلیس می‌فهمد، هزارها جنایت است که اصلاً پلیس نمی‌فهمد، امکان دارد، علت هم دارد، مانعی هم نیست. خیلی خب. این مال این. برویم سراغ مسئله‌ی دیگر.
4- احتیاط در برابر خطر، حکم عقل
ببینید اگر یک بچه آمد به شما گفت در اتاق یک سوسک هست، خب شما یک مقداری حساس می‌شوید تا حدی که بلند می‌شوید بکشید. اگر این بچه گفت موش رفت. حساسیت شما بیشتر می‌شود. اگر همین بچه گفت مار رفت. مــار!!! یعنی اگر خطر زیادتر بود، ولو او بچه هست ولی گفتن بچه هم شما را حساس می‌کند، چون خطر مهم است، صد و بیست و چهار هزار پیغمبر آمدند گفتند معاد هست، این صد و بیست و چهار هزار پیغمبر به اندازه‌ی یک بچه نباید شما را حساس کنند؟!
آخر جهنم کرسی نیست که بغلش بنشینی، شوفاژ و بخاری نیست. آتش است: «تَرْمي‏ بِشَرَرٍ كَالْقَصْرِ» (مرسلات/ 32)، «كَأَنَّهُ جِمالَتٌ صُفْر» (مرسلات/ 33) جرقه‌های آتشش مثل کاخ می‌ماند، یعنی انگار یک ساختمان بزرگ، جرقه‌اش این است. می‌گفت:
آب رود نیل، قورت من است خواب اصحاب کهف چرت من است.
جهنم جرقه‌اش کالقصر است. یعنی صد و بیست و چهار پیغمبر، احتمالش را نمی‌دهی. حالا احتمال ضعیف باشد، مثلاً یک شرکتی، بانکی می‌گوید ما جایزه می‌دهیم. جایزه چی؟ جایزه ی سنگین. اگر جایزه‌ی سنگین باشد شما می‌گویی ما هم شرکت کنیم، برویم ثبت نام کنیم بنا است یک پولی بخوابانیم، بخوابانیم، می‌گوید بابا در ده‌ها میلیون جمعیت ایران به یک نفر جایزه می‌دهند، می‌گویی خیلی خب، یک صدم نیست، یک هزارم نیست، یک میلیونم نیست، یک ده‌ها میلیونم هست، اما می‌دانی جایزه چه‌قدر سنگین هست! جایزه‌اش خیلی هست! چون جایزه‌اش خیلی هست، شما ثبت نام می‌کنی، ولو یک صدم نه، یک هزارم نه، یک میلیونم نه، یک ده‌ها میلیونم احتمال بدهی، چون جایزه‌اش سنگین است، بهشت است آقا، بهشت است. «فيها ما تَشْتَهيهِ الْأَنْفُس‏» (زخرف/ 71). جایزه‌ی خدا خیلی قشنگ است. «قُطُوفُها دانِيَةٌ» (حاقة/ 23) شما یک گردو می‌خواهی بخری، ما یک وقت پرسیدیم چرا مغز گردو این قدر گران شد؟ گفتند کَندَنَش مشکل است. آن آقایی که می‌رود در نوک درخت، «قُطُوفُها دانِيَةٌ» قرآن می‌گوید میوه‌های بهشتی دم دست هستند، لازم نیست بلند شوی، دست دراز کنی. شاخه هایش تا دم دستت می‌آید: «قُطُوفُها دانِيَةٌ».
زنان زیبا «حُورٌ مَقْصُوراتٌ» (الرحمن/ 72) «لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَان‏» (الرحمن/ 74)، هیچ انس و جنی به این حور‌العین دست درازی و چشم نکرده است. «أَنْهارٌ مِنْ عَسَل‏» (محمد/ 15): نهرهایی از عسل، «أَنْهارٌ مِنْ لَبَن‏» (محمد/ 15): نهرهایی از شیر، آخر ندارد، تمام شدنی نیست: «لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ» (واقعه/ 33)، میوه‌های دنیا قطع می‌شود، یک فصل هست یک فصل نیست، چهار فصل هست میوه‌هایش، حالا بعضی‌ها چهار فصل هست ولی نمی‌شود خورد. می‌گوید نه، «لا مَقْطُوعَةٍ» هم چهار فصل است، هم «‌لا مَمْنُوعَةٍ»: منعی هم نیست.
5- تفاوت مؤمن و کافر در زندگی دنیا
یعنی صد و بیست و چهار هزار پیغمبر برای ما احتمال هم نمی‌دهند، احتمال بدهیم. اصلاً مذهبی‌ها ضرری نکردند. حالا گیرم قیامت هم نباشد ما ضرری نکردیم، چون در نود درصد تا چیزها مذهبی و غیر مذهبی‌ ندارد، استفاده از اکسیژن، برنج، روغن، نمی‌دانم تفریح، ورزش، استخر، مسافرت، هواپیما، کشتی، می‌گوید در نود درصد نعمت‌ها کافر و مؤمن یک جور هستند، فقط مؤمن صبح که بلند می‌شود پنج دقیقه یک الله اکبر می‌گوید، دو رکعت نماز می‌خواند، ماه رمضان هم ناهاری که می‌خواهد یک و دو بخورد، پنج و شش می‌خورد، هفت و هشت می‌خورد. چند ساعت در سی روز ناهارش را عقب می‌اندازد. حالا گیرم قیامت نباشد، چه ضرری کردیم. اما اگر قیامت بود که به هزار و یک دلیل هست، آن آدمی که لاابالی هست چه خواهد کرد؟
مثال: هزار نفر هستیم می‌خواهیم برویم مسافرت، اتوبوس‌ها می‌آیند هر اتوبوسی سی، چهل نفر سوار شوند بروند. فرض کنید صد تا اتوبوس که می‌آید، پنجاه تایشان کمک‌های اولیه را برمی‌دارند، یک زاپاسی، جکی، نمی‌دانم پیچ گوشتی، آچاری، آفتابه‌ای، حصیری، یک چیزهایی کمک‌های اولیه صندوق عقب می‌گذارند. پنجاه تا اتوبوس این‌ها را برمی‌دارند، پنجاه تا می‌گویند برو بابا، اوه برو بابا! بالاخره مسافرها سوار این صد تا اتوبوس می‌شوند می‌روند، یا نیاز به این جک و زاپاس هست یا نیست. اگر نیاز نبود شما باهم بگویید جواب را، اگر نیاز به جک و زاپاس و چراغ قوه و آفتابه و زنجیر، هیچی. اگر نیاز نبود، این راننده‌ای که احتیاطاً این‌ها را برداشته چه‌قدر ضرر کرده است؟ بلند بگویید، بلندتر هیچی. اما اگر به هر یک از جک و زاپاس و زنجیر نیاز داشت، آن پنجاه تا راننده‌ای که این‌ها را برنداشتند چه خاکی بر سرشان خواهند کرد! ما ناهارمان را سالی چند بار عقب می‌اندازیم، با هر کس و ناکسی حرف می‌زنیم، یک ده دقیقه هم با خدا حرف بزنیم. قیامت هم نباشد ما ضرری نکردیم اما اگر قیامت بود که به هزار و یک دلیل هست، آدم‌های لاابالی چه خواهند کرد؟ عقل می‌گوید باید دین داشته باشی. روشنفکر کسی است که متدین باشد. با خواندن نمی‌دانم چهار تا مقاله و چهار تا کتاب و یک مدرک و دو تا سفر داخل و خارج و این‌ها که آدم روشنفکر نمی‌شود. روشنفکر کسی است که آینده‌نگر باشد، آخربین باشد، نه فقط پیش پایش را ببیند.
6- آینده‌نگری، ویژگی انسان‌های با ایمان
همه‌ی کارها همین‌طور هست. انواع میوه‌ها را، می‌گوید بخور: «كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ» (مؤمنون/ 51) از طیبات همه رقم میوه بخور. انگورها، خرماها، میوه‌ها، فقط گفته که این شراب را نخور. چته؟ شیرین می‌خوای؟ خب توت هست، خرما هست، شیرین است. ترش می‌خواهی، لیمو ترش بخور. ترش و شیرین می‌خواهی انار هست، پرتقال هست، ترش است. می‌گوید نه، من می‌خواهم شراب بخورم.
برنده ما مذهبی‌ها هستیم، آن‌هایی که مذهبی نیستند باختند. حالیشان نیست، توجه ندارند که باختند. در خانه‌ی خودتان یک کمک‌های اولیه، یک کپسول گاز، یک قفل باید برای در بزنید، یک چهار تا قرصی، آمپولی، کمک‌های اولیه در خانه‌تان نگه دارید. اگر خطری نیامد که حالا این‌ها کلّش بیست کیلو، سی کیلو در گوشه‌ی خانه هست. اگر خطری نبود که هیچی. اما اگر خطر بود ضرری نکردیم، خطری نبود به اندازه‌ی یک لحافی، یک پتویی کنار خانه هست. اما اگر به هر یکی از این‌ها نیاز داشتید و نداشتید، چه می‌خواهید بکنید؟ عقل می‌گوید هر کس عاقل است، باید مذهبی باشد، باید آینده‌نگر باشد. ایمان به معاد جزء دلیل روشنفکری ما هست که ما تا آخر را می‌بینیم، شما پیش پایتان را می‌بینید، ما تا آخر را می‌بینیم.
دکتر می‌گوید این غذا را نخور، لااقل احتمال بده که درست می‌گوید، احتیاطاً نخور این غذا را، یک غذای دیگر را بخور، همان را که دکتر می‌گوید نخور، همان را می‌خوریم. با این رفیق نشو، نه، می‌خواهم با این رفیق بشوم. با این ازدواج نکن، این خدا را بنده نیست، کسی که لطف خدا را نمی‌بیند، لطف تو را هم نخواهد دید، رهایت خواهد کرد. با این ازدواج نکن، این به پدر و مادرش جسارت می‌کند، کسی که خدمات بابا و ننه‌اش را نادیده بگیرد، جسارت بکند، خدمات تو همسرش را هم نادیده خواهد گرفت، می‌گوییم نه، حالا من عاشق این شدم، می‌خواهم او را بگیرم. این درآمد را نخور، این رباست، ربا گناه است. چه بساطی راه افتاده در کشور، این بانک‌ها و شرکت‌ها. معلوم نیست حالا من مسئله‌ی فقهی‌اش را بلد هم نیستم، حق هم ندارم بگویم ولی ما هر چی سیلی می‌خوریم به خاطر این است که گوش به حرف خدا ندادیم. ایمان به معاد نشانه‌ی روشنفکری است. اگر از صد و بیست و چهار هزار پیغمبر به اندازه‌ی یک بچه‌ی کوچک که می‌گوید مار است، یا مثلاً یک وقت بچه‌ات می‌گوید بابا جان یک پولی در کوچه افتاده بود، می‌گوییم خیلی خب. یک وقتی می‌گوید اسکناس افتاده بود، می‌گویی اِ. یک بار می‌گوید بابا جان یک کیسه اسکناس افتاده بود، شما حساس می‌شوی. از گفتن یک بچه چه بگوید مار رفت در اتاق، چه بگوید کیسه اسکناس در کوچه پیدا کرده، پدر حساس می‌شود، چون درآمد خوب است، مار خطرناک است، کیسه اسکناس هم خیلی پول داخلش است. یک طرف جهنم است، مار است، یک طرفش هم بهشت است، بهشت حالا از خدا معذرت می‌خواهم که بهشت را به کیسه اسکناس تشبیه کردم، از درد لاعلاجی. بالاخره از گفتن صد و بیست و چهار هزار پیغمبر شما احتمال هم نمی‌دهی، احتمال هم نمی‌دهی؟!
خدایا به آبروی کسانی که به تو و معاد، به تو و اولیای تو ایمان کامل و یقین دارند، بالاترین درجه‌ی ایمان و یقین را به همه‌ی ما مرحمت کن.

«و السلام علیکم و رحمة الله»

]]>
https://gharaati.ir/%d8%a7%db%8c%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%a8%d9%87-%d9%85%d8%b9%d8%a7%d8%af%d8%8c-%d8%b1%d9%85%d8%b2-%d8%a2%db%8c%d9%86%d8%af%d9%87%e2%80%8c%d9%86%da%af%d8%b1%db%8c/feed/ 0
معاد، رمز حقانیت نظام آفرینش https://gharaati.ir/%d8%b9%d8%af%d9%85-%da%a9%db%8c%d9%81%d8%b1-%d9%88-%d9%be%d8%a7%d8%af%d8%a7%d8%b4-%d8%af%d8%b1-%d8%af%d9%86%db%8c%d8%a7-2/ https://gharaati.ir/%d8%b9%d8%af%d9%85-%da%a9%db%8c%d9%81%d8%b1-%d9%88-%d9%be%d8%a7%d8%af%d8%a7%d8%b4-%d8%af%d8%b1-%d8%af%d9%86%db%8c%d8%a7-2/#respond Tue, 20 Apr 2021 05:44:05 +0000 https://gharaati.ir/?p=8175 https://gharaati.ir/archive/pdf/1400.01.31.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1400.01.31.mp3 https://www.aparat.com/embed/V9GWA?data[rnddiv]=63524932408&data[responsive]=yes]]>

موضوع: معاد، رمز حقانیت نظام آفرینش
تاريخ پخش: 31/01/1400
عناوين:
1- اگر معاد نباشد، آفرینش لغو است
2- توصیه قرآن به تفکر در نظام هستی
3- زلزله عظیم، مقدمه برپایی قیامت
4- خواب، نمونه‌ای از مرگ کوتاه
5- حساب و کتاب در حلال و حرام
6- گردآوری ذرات پراکنده در قیامت
7- کیفر براساس اعمال اختیاری و آگاهانه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه
اللهم صل علی محمد و آل محمد، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

رمضان 1400 عزیزان پای تلویزیون بحث‌ها را می‌بینند، موضوع بحثمان معاد است. دلیل معاد، دلیل عقلی معاد و دلیل قرآنی‌اش.
یکیش این است که خدا چون حکیم است، باید معاد باشد. چرا؟
شما نگاه کنید این نظام هستی، این سفره‌ای که خداوند پهن کرده.
1- اگر معاد نباشد، آفرینش لغو است
[پای تخته] موضوع ما معاد، چون خداوند حکیم است. اگر معاد نباشد، کار خدا لغو است. هیچ انسانی در هیچ جای کره‌ی زمین خانه‌اش را در مسیر سیل نمی‌سازد، بداند سیل است. در خط زلزله نمی‌سازد. هیچ کس نمی‌گوید من اینجا را می‌سازم، برای اینکه خراب کنم. من می‌نویسم که پاک کنم. هیچ کسی نمی‌گوید من لباس‌ها را شستم که خاکی کنم. یک آدمی که یک کاری می‌کند، یک هدفی دارد. خداوند هستی را خلق کند که بعد پوچ کند، معاد نباشد، یعنی خلق کرد و هیچی به هیچی. شما نگاه کنید این هستی، [پای تخته]:
یک در این هستی چه کارهایی به کار برده شده؟
اول اینکه ابتکار. چقدر ابتکار در کار است. تنوع، قرآن ابتکار را «بدیع» می‌گوید: «بَديعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (بقره/ 117)
یعنی در آفرینش ابتکار هست. بعد از ابتکار چه هست؟ زیبایی هست: «أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَه‏» (سجده/ 7)
مثلا اگر به شما گفتند انسان را چه جوری خلق کنی، مثلاً چشم را کجا می‌گذاشتی؟ گوش را کجا می‌گذاشتی؟ محل ادرار کجاست؟ دست را چه جوری خلق می‌کردی؟ چند تا انگشت قرار می‌دادی؟ روی کره‌ی زمین در طول تاریخ یک نفر پیدا نشده که بگوید یک شغلی برای من پیدا شده که یک آدم یازده انگشتی می‌خواستند، متأسفانه من چون ده تا انگشت داشتم، استخدامم نکردند. یعنی ده تا انگشت قرار داده که دیگر در این ده تا تمام نیازهای بشریت را در طول تاریخ و در کلّ کره‌ی زمین با همین ده تا همه کار می کنند. دست شما مثلاً می‌گویند یک عکس دست بکش ببینیم دست را چه جوری تنظیم می‌کنی و کجا قرار می‌دهی دست را؟ حالا.
زیبایی هست. دیگر چه؟
اندازه‌گیری: « كُلُّ شَيْ‏ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدار» (رعد/ 8) آیه قرآن هست. هر چیزی اندازه دارد. در دعاها می‌خوانیم خدایا وزن نور را هم می‌دانی، وزن نور یعنی چه؟ یعنی این قرآن که اینجا هست، یک چراغ قوه بگیر، نور چراغ قوه به این قرآن بخورد، وزن قرآن چه قدر می‌شود؟ چراغ قوه را خاموش کن، وزن قرآن چه‌قدر می‌شود؟ یعنی نور چراغ قوه بخورد به قرآن یا نخورد، در وزنش چه‌قدر اثر دارد؟ ببینید چه‌قدر لطیف است، چه‌قدر ظریف است. براساس لطف، زیبایی، اندازه‌گیری.
براساس لطف: «كَتَبَ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَة» (انعام/ 12) «وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ» (هود/ 119) قرآن کریم می‌گوید من هستی را براساس لطف خلق کردم. تنوع: « خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً» (بقره/ 29) تنوع. شما نگاه کن، حبوبات، میوه‌ها، برگ‌ها، شاخه‌ها، حیوان‌ها، رنگ و وارنگ‌هایی که شد. تنوع.
لذیذ، خوشمزه است. زیبا، خوشمزه، متنوع، ابتکار. کارگردان‌هایش: فرشتگان دست اندر کار هستند: «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً» (نازعات/ 5). فرشته‌ها تدبیر می‌کنند، یعنی خدا تدبیر را به فرشته‌ها سپرده است. تقسیم شده: «فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً» (ذاریات/ 4) این منطقه موز بیرون بدهد، آن منطقه پرتقال، آن منطقه کدو، آن منطقه هندوانه، آن منطقه کاهو. اگر همه چیزها یک جای زمین بود، یک جا هیچ چیزی نبود، یک جا همه چیز بود، چه مشکلاتی مردم داشتند. یعنی یک کاری کرده که شرق به غرب نیاز داشته باشد، او به نفت نیاز داشته باشد، او به نمی‌دانم مس نیاز داشته باشد، او به فلان جنس نیاز داشته باشد، «فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً»، جوری تقسیم کرده که همه به هم نیاز دارند، سراغ هم بروند، کمک هم بکنند.
«رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً …» خب این را بخوانید.
2- توصیه قرآن به تفکر در نظام هستی
بسم الله الرحمن الرحیم
«رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ» (آل عمران/ 191)
«إِنَّ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (آل عمران/ 190) دو تا سه آیه هست گوش بدهید، چه‌قدر قشنگ است، کوچک کوچک بخوان:
«إِنَّ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (آل عمران/ 190)
در آفرینش زمین و آسمان و «وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ» (آل عمران/ 190) اختلاف شب و روز که گاهی شب‌ها طولانی است، گاهی روزها طولانی است، «لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ» (آل عمران/ 190) آیاتی است برای کسانی که فکر کنند. این هستی برای فکر است، کلّ هستی کلاس است، خداشناسی است. همانی که می‌گوید:
برگ درختان سبز، در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است، معرفت کردگار
«إِنَّ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ» (آل عمران/ 190)
«أولوا الالباب» چه کسانی هستند؟
«الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ» (آل عمران/ 191)
«أولوا الالباب» کسانی هستند که: «يَذْكُرُونَ اللَّهَ» یاد خدا بیفتد، «قِياماً» ایستاده، «قُعُوداً» نشسته، «وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ» خوابیده، یعنی ایستاده، نشسته، خوابیده از خدا غافل نمی‌شود. «وَ يَتَفَكَّرُونَ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (آل عمران/ 191)، «يَتَفَكَّرُونَ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» فکر می‌کنند در آفرینش زمین و آسمان. وقتی فکر کردند ایمان می‌آورند، ایمان براساس فکر، نه براساس وهم و خیال و این‌ها. «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً» (آل عمران/ 191) خدایا خدایا این‌ها را باطل خلق نکردی، تو حکیم هستی، این بساطی را که راه انداختی، روی حکمت بوده است، بعد می‌گوید: «سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ» (آل عمران/ 191) آفرینش براساس حکمت است، حالا.
حدود صد مرتبه در قرآن، حالا صد مرتبه با کم و زیادش. در قرآن چه‌قدر کلمه‌ی «حکیم» داریم؟ آمار ندهیم. خیلی در قرآن کلمه‌ی حکیم آمده است، «حکیم» یعنی کارهایش از روی حکمت است. آن چه که ما هم می‌فهمیم، حکمت است. زیر ناخن روح دارد، ناخن روح ندارد، به هم چسبیده است هان. دو تا مو در بدن ما هست، یک موی ابرو، یک موی ریش و صورت. موی ابرو هشتاد سال ثابت است، هیچ بلند نمی‌شود، موی سر و صورت هر هفته اصلاح می‌کنی، هفته‌ی دیگر جایش پر می‌شود. پوست یکی، گوش یکی، نان یکی، کربن یکی، اکسیژن یکی، خدا خواسته یک مو ثابت مثل ابرو، یک مو متغیر باشد. ما راجع به امام زمان علیه السلام همین را می‌گوییم. می‌گویند امام زمان چه‌طور 1200 سال عمرش هست؟ می‌گوییم چه‌طور ابرو هشتاد سال عمرش هست و هیچ بلند نمی‌شود، اشکال دارد خداوند یک مو را ثابت نگه دارد، بقیه‌ی موها را متحرک؟ همان خدایی که یک مو را ثابت نگه می‌دارد باقی موها را متحرک، می‌تواند یک انسان را ثابت نگه دارد، بقیه بیایند و بروند، چه اشکالی دارد؟ چه اشکالی دارد؟
اندازه‌گیری شده: «كُلُّ شَيْ‏ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدار» (رعد/ 8). براساس لطف: «كَتَبَ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَة» (انعام/ 12) انواع نعمت‌ها: «خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً» (بقره/ 29)، لذیذ: «رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّبات‏» (اسراء/ 70)، زیر سقف پرستاره: «زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزينَةٍ الْكَواكِب‏» (صافات/ 6)، توسط تدبیر فرشتگان: «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً» (نازعات/ 5)، تقسیم حکیمانه: «فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً» (ذاریات/ 4). این بساط را خداوند راه انداخته، بعد هم می‌گوید می‌میرید، پوک می‌شوید.
خب این همه بدیع و ابتکار و لذت و تقسیم، این همه نعمت برای اینکه بعداً پوک بشویم. اگر قیامت نباشد، با حکمت خدا نمی‌سازد.
چه‌طور قیامت می‌شود؟ زمین لرزه می‌شود: «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زلزالَها» (زلزله/ 1)
زمین اول زلزله می‌شود. البته به حسب فکر ما، ممکن است والله عالم خدا می‌داند.
3- زلزله عظیم، مقدمه برپایی قیامت
در قرآن تعبیرات راجع به همین است که همه جا به هم می‌ریزد: «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها» زمین زلزله می‌شود. زلزله که شد، کوه از زمین کنده می‌شود، مثل دندانی که می‌کَنند، کوه از زمین کَنده می‌شود: «سُيِّرَتِ الْجِبالُ» (نبأ/ 20)، کوه‌ها حرکت می‌کنند، کوه‌ها به هم می‌خورد: «دُكَّت‏» (فجر/ 21) قطعه قطعه می‌شود. قطعات سنگ به هم می‌خورد، چنان به هم می‌خورد که شن می‌شود: «كَثيباً مَهيلاً» (مزمّل/ 14)، شن می‌شود. شن‌ها چنان به هم فشار می‌آورند که: «كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوش‏» (قارعه/ 5) پنبه می‌شود. اِ الله اکبر.
«زُلْزِلَت»، «سُيِّرَت»، «دُكَّت»، «نُسِفَتْ» (مرسلات/ 10). نمی‌فهمیم چه می‌شود. خدا همه را خلق کرد، بعد هم با یک زلزله همه را به هم بریزد! یک کوزه‌گر مست حاضر نیست کوزه‌ای را که ساخته بشکند، چه‌طور خداوند این نظام آفرینش را با مرگ نابود می‌کند؟! اگر معاد نباشد، پس چرا آفرید؟! حالا.
یا با قارعه. «الْقارِعَةُ * مَا الْقارِعَةُ* وَ ما أَدْراكَ مَا الْقارِعَة» (قارعه/ 1 تا 3)
یکی از سوره‌های قرآن، سوره‌ی قارعه است. «قَرَعَ» با عین یعنی صدایی کوبنده. «الْقارِعَةُ» ای پیغمبر یک صدایی کوبنده می‌آید، این نظام پودر می‌شود. چه‌طور هواپیما پایین می‌آید، دیوار صوتی را می‌شکند، شیشه‌ها خورد می‌شود. با یک صدا این نظام پودر می‌شود: «الْقارِعَةُ» و «مَا الْقارِعَةُ»: نمی‌دانی چه هست؟ «وَ ما أَدْراكَ مَا الْقارِعَة»: ای پیغمبر، تو هم نمی‌دانی. با یک صدایی آسمان، زمین، آسمان که دود می‌شود. البته این‌طوری که گفتم من علم غیب ندارم، از جایی هم ندیدم، در ذهنم می‌آید که شاید این طور باشد. حالا.
اگر به کسی گفتند بیمارستان نیروی دریایی کجاست؟ یک فکری کرد گفت لابد کنار دریاست. از روی ذوقش گفت. حال من هم روی ذوقم گفتم. در قرآن شش تا تعبیر است: «زُلْزِلَت»، «سُيِّرَت»، «دُكَّت»، «نُسِفَتْ»، «كَثيباً»، «كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوش‏». در ذهن آدم می‌آمد شاید به طور طبیعی این باشد که اول زمین تکان می‌خورد، زلزله می‌شود، بعد کوه «سُيِّرَت» کوه‌ها کنده می‌شود، راه می‌افتد، کوه‌ها به هم می‌خورد، سنگ می‌شود. سنگ‌ها به هم می‌خورد، شن می‌شود، شن‌ها به فشار می‌آورد، پنبه می‌شود: «كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوش‏» پنبه‌های رنگ و وارنگ می‌شود، چون برخی کوه‌ها سرخ است، پنبه‌اش هم سرخ می‌شود، بعضی کوه‌ها نمی‌دانم. کوه هر رنگی هست، پنبه هم به همان رنگ است. بعد بگوییم قیامت نیست یعنی خدا همه را درست کرد بعد هم همه را پوچ، پوچ، پوچ.
4- خواب، نمونه‌ای از مرگ کوتاه
ما هر شب می‌میریم. امام فرمود همان‌طور که می‌خوابید می‌میرید. اصلاً قرآن آیه دارد، می‌گوید: «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها» (زمر/ 42) خدا وقت مرگ جانتان را می‌گیرد؟، بعد می‌گوید: «وَ الَّتي‏ لَمْ تَمُتْ في‏ مَنامِها» (زمر/ 42) آن کسی هم که جانش را نمی‌گیریم که او را بمیرانیم، در خواب جانش را می‌گیریم، در خواب جانش را می‌گیریم. منتها چراغش روشن است.
دیدید بعضی وقت‌ها کنار رستوران‌ها، در جاده‌ها، ماشین روشن است ولی صاحب ماشین می‌رود بیرون، یک چیزی بخورد، بخرد، بیاید. ماشین روشن است ولی راننده‌اش بیرون می‌رود. ما وقت خواب قلب کار می‌کند، ریه کار می‌کند، ماشین روشن است، اما روح می‌رود بیرون، دومرتبه صبح برمی‌گردد. قرآن می‌گوید: «وَ الَّتي‏ لَمْ تَمُتْ» آن کسی هم که نمی‌میرد، «في‏ مَنامِها» در خواب ما روحش را می‌گیریم. منتها صبح که می‌شود به او برمی‌گردانیم. ماشین حساب دارید؟ چند سالتان است؟ هر سالی، چند شبانه روز است؟ سالتان را. پس معلوم می‌شود ما ده ها هزار بار مُردیم و زنده شدیم، یعنی می‌خوابیم.
یک رابطه‌ای هم هست بین این‌ها. یعنی شما گاهی وقت‌ها اینجا می‌خوابی، خواب می‌بینی در فلان شهر دور کتک می‌خوری. از خواب بلند می‌شوی به هِن و هِن هم می‌افتی، خیلی هم ترسیدی کتک خوردی. بعد می‌بینی نه، من اینجا خوابیده‌ام. یک روح لطیف داری، با آن روح لطیفت می‌روی یک جایی و برمی‌گردی. این را در بحث برزخ ان‌شاءالله خواهم گفت. یک قالب مثالی و روح لطیف را آنجا خواهم گفت. به هر حال با زُلزُلِ، با انفجار. در قرآن «انفجرت» هم داریم، انفجار. زلزله، قارعه، انفجار. یعنی هستی را ما خلق کردیم با همه‌ی دقت‌ها، بعد هم با یک … . الله اکبر.
ما الآن بدترین آدم‌ها را تروریست می‌گوییم. چرا؟ برای اینکه می‌گوید یک ساختمان را، یک کارخانه را، یک منطقه‌ی مسکونی را با یک مواد انفجاری پودرش می‌کنند. خدا تروریست است؟! اگر یک انسان، یک اتاقی را منفجر کند، می‌گوییم تروریست است، بد است. آن وقت خود خدا هستی را خلق کند، بعد هم هستی را پودر کند، هیچی به هیچی. یک مسیری است باید عبور کنیم: مرگ یک مسیری است، عاقبت کار نیست: «إِلَيْهِ راجِعُون‏» (بقره/ 156)، «إلیه المنتهی»، «إِلَيْهِ الْمَصير» (تغابن/ 3). خیلی قرآن گفته می‌رویم آن طرف، می‌رویم آن طرف.
خب ما برای چه خلق شدیم؟ چند هزار لیتر آب خوردیم، تبدیل به بول شد. غذا خوردیم، تمام شد. آینده‌ی جهان چه هست، بن‌بست هست؟ تاریک است؟ کور هست؟ سرنوشت کارها تباهی است؟ پایان عمر پوچی است؟
اگر قیامت هست، پس چرا ما غافلیم؟
5- حساب و کتاب در حلال و حرام
ریز و درشت حساب می‌شود. در جلسه‌ی قبل گفتم «فِي حَلَالِهَا حِسَابٌ» (نهج‌البلاغه، خطبه‌ی 82). یک بار حضرت دو درهم داد به دو نفر، گفت بروید خرج کنید فردا بیایید. رفتند خرج کردند، فردا آمدند. حضرت یک اجاقی درست کرد، یک پایه کوتاه این طرف، یک پایه کوتاه آن طرف. یک تخته سنگ هم گذاشت روی این و این تخته سنگ را با چوب و این‌ها داغ کرد. سنگ که داغ شد گفت آن یک درهمی که به تو دادم گفتم برو فردا بیا، پایت را بگذار روی این، بگو من کجا یک درهم را کجا خرج کردم. رفت بالا و پایش سوخت و پرید پایین. آن دیگری رفت گفت کجا خرج کردم و پایین پرید. حضرت فرمود: این طوری باید حساب بدهید. خیلی خوشی نکنید ماشینش چند است، خانه‌اش چند است. خیلی حساب دارد.
حضرت به کسی رسید، چوپان بود، گله‌ای داشت در بیابان. پرسیدند که: شیر گوسفندهایت را به ما می‌فروشی؟ گفت: صاحبش راضی نیست. گفت حالا که صاحبش نیست، بدوش بده. گفت فعین الله، صاحبش نیست خدا که حاضر است، خدا که حاضر است.
ایمان به غیب و ایمان به معاد مردم را آدم می‌کند. قانون کافی نیست. هر چه قانون بیشتر باشد، هیچ نداریم که آقا مصوبه کردیم، تصویب کردیم. خیلی خوب تصویب کنید، حالا این همه تصویب شد، مردم بهتر شدند؟! هیچ کس نمی‌تواند ادعا کند که هر چه قانون‌ها بیشتر تصویب شود، مردم بهتر می‌شوند. باید از تو موتور روشن باشد. اگر از تو خراب باشد …
ما مشکلمان این است که مثل یک بشکه‌ای شدیم، یک بشکه‌ای مدام داخلش سوئیچ می‌اندازند، دو هزار تا سوئیچ هم در بشکه بیندازند، این بشکه راه نمی‌افتد، بشکه است. مردم اگر از مبدأ و معاد خالی شدند، بگویند خدا، نظارت خدایی نیست، حساب و کتاب قیامت هم نیست، این را شما با چه قانونی می‌خواهی انجام بدهی؟! هزار تا کلک می‌زند.
می‌گویند آقا کفش، قانون تصویب می‌کنند که فرض کنید هر یک جفت کفشی که از خارج می‌آید، گمرک فلان مبلغ مالیات باید بدهد. این تاجر کفاش نمی‌تواند این کار را بکند، می‌تواند برود چند هزار تا کفش بخرد، یکی یک لنگه‌اش را از این مرز بفرستد، یک لنگه‌اش را از دریا وارد کند، دم گمرک هم بگوید شما قانونتان این است که یک جفت کفش مالیات دارد، شما یک جفت کفش پیدا کنید. این‌ها هزار تا لنگه لنگه است. بسم الله طبق قانون. طبق قانون نباید ایشان مالیات بدهد، چون یک جفت کفش نیست.
کلک، دیگر حیوان‌ها هم کلک را یاد گرفته‌اند. یک کسی یک الاغ داشت. هر کجا الاغش را می‌کوبید، الاغ فرار می‌کرد. این که نشد من حریف تو هم نشوم. رفت یک میخ طویله بلند گرفت و می‌خواست الاغ را بکوبد، رفت در یک زمین سفت، کوبید تا آخر میخ طویله فرو رفت. گفت مردی حالا بکَن. خاطرش جمع شد که دیگر الاغ. رفت کارش را انجام داد، برگشت دید، میخ را کشیده رفته. نشست فکر کرد دید عجب این الاغ با سم پایش خاک جمع کرده دور این میخ، یعنی این میخ مثل فواره شده، هی با پایش دور این خاک جمع کرده با سمش، بعد خوابیده در این ادرار کرده، زمین سفت نرم شده، نرم که شد، میخ طویله را کشیده فرار کرده است.
خب شما با کدام قانون می‌خواهی این‌ها را . قانون‌های ما. خود قانون‌گذار ما مگر همه چیز را می‌داند؟! هیچی مصوبه می‌شود. ما در خود جمهوری اسلامی یک مرتبه گفتند تعطیلات عید زیاد است، این بیست روز عید را ده روزش را بکنیم زمستان، ده روزش را بکنیم تابستان. یا گفتند تعطیلات تابستان زیاد است، بخشی از تعطیلات زمستان روزهای برفی باشد، این طور نباشد تابستان سه ماه تعطیل باشد، روزهای برفی هم هر روز بروند مدرسه، یک خورده جا به جا کنید. دو مرتبه برگشتند. گفتند خرمشهر را خونین شهر می‌کنیم، دو مرتبه گفتند خونین شهر را خرمشهر می‌کنیم. گفتند کرمانشاه را باختران می‌کنیم، دومرتبه گفتند باختران را کرمانشاه می‌کنیم. نیروی انتظامی صبح می‌گوید یک طرفه، عصر می‌گوید دو طرفه.
با این قانون‌ها که نمی‌شود آدم درست کرد. اگر بناست آدم اصلاح بشود باید از درون ایمان داشته باشد، چراغ ایمان را روشن کنید، همه چیز کم می‌شود. چراغ ایمان خاموش بشود، هیچ قانونی کار ایمان را نمی‌کند.
خدایا هر چه به عمر ما اضافه می‌کنی، بر ایمان ما، بر یقین ما، بر علم و اراده و عقل و هدایت و کار و اخلاص و هر لطفی داری، روز به روز ما را در مسیر رشد قرار بده. خب حالا مثل اینکه وقت تمام نشده، پنج دقیقه دیگر. اگر یادداشت دارم، اگر نه اینجا بس هست.
من الان دیگر مصنوعی باید حرف بزنم برای اینکه وقتم پر بشود ،حالا یک دفعه بیست دقیقه گوش بدهند. دفعه ی آخرش هست. جلسه ی پنجم …
بله خیلی خب
6- گردآوری ذرات پراکنده در قیامت
در بحث معاد این مسئله هست که ذرات پخش شده چه طور جمع می‌شود؟ من این را شاید از پنجاه سال پیش، سال‌ها قبل از انقلاب روی تخته سیاه یک مَشک کشیدم، گفتم این مَشک [پای تخته]، ما داخلش دوغ می‌ریزیم. ذرات چربی در همه‌ی دوغ پخش بشود، وقتی شما مَشک را تکان دادی، مقداری که زدی، چربی‌ها رو می‌آید، شما نگو ذرات پخش شده چه‌طور جمع می‌شود. ذرات چربی در همه‌ی دوغ پخش شد، وقتی زدی، ذرات پخش شده یک جا جمع می‌شود. حالا شما مَشک را می‌زنی، خدا زمین را می‌زند: «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها» شما مَشک را می‌زنی، ذرات چربی یک جا جمع می‌شود، چه اشکالی دارد قیامت ما هر جا هستیم جمع بشویم.
اصلاً یک مثال دیگر. خود شما الآن از کجا هستید، من و شما؟ من و شما از یک تک سلول هستیم، از نطفه‌ی والدین، اسپرم. این تک سلول کجا بود؟ از سبزی خوزستان، گندم فارس، خرمای جهرم، سیب ارومیه، نمی‌دانم شیر فلان منطقه. ذرات پخش شده، غذا شدند، این غذا نطفه شد، شدیم ما. ما الآن هم ذرات پخش شده هستیم.
برگردیم. ما اول طفل بودیم، طفل هم نطفه بود، نطفه غذا بود، این غذا از ذرات خاک پخش شده بود. اول ذرات خاک پخش شده، غذا شدند، غذا نطفه شد، شدیم ما. ما الآن هم از ذرات پخش شده هستیم.
چه اشکالی دارد شما می‌گویی وقتی ما مُردیم، ذرات ما پخش شد، ذرات پخش شده را خدا چه طور جمع می‌کند؟ همین‌طور که اینجا جمع کرد. الآن هم ما از ذرات پخش شده هستیم. مسئله. از ذرات خاک پخش شده هستیم. بنابراین امکان دارد، نمونه‌هایش را داریم که از ذرات خاک پخش شده. این هم یک مسئله.
مسئله‌ی دیگر اینکه قرآن می‌فرماید: «أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً‏» (قیامة/ 36)
این هم باز حکمت خداست. می‌گوید شما فکر می‌کنید می‌میرید تمام می‌شود؟! ما این همه پیغمبر فرستادیم، یک عده گوش دادند، یک عده گوش ندادند، با هم هم می‌برند، هیچی به هیچی. کسی که اوامر ما را انجام بدهد با کسی که اوامر ما را انجام ندهد، هیچی به هیچی، می‌میرند، همه چیز تمام می‌شود؟! چه جوری شما فکر می‌کنید: «أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً‏»
آیه‌ی دیگر می‌فرماید: «وَ لِتُجْزى‏ كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ‏» (جاثیه/ 22)
7- کیفر براساس اعمال اختیاری و آگاهانه
هر کسی هر کاری کرده «بِما كَسَبَتْ‏»، هر کسی هر کاری را روی علم و عمد کرده، باید جواب بدهد. بله، در قرآن کلمه‌ی «کسب» زیاد داریم، «کسب» یعنی با عنایت کاری را انجام بدهد. گاهی انسان یک کاری را می‌کند توجه ندارد، این گناه نیست، اما اگر با توجه کاری را کردی، یک وقت شما نمی‌بینی کلمه‌ی الله است ،توجه نداری پایت را روی الله می‌گذاری، این گناه نیست، نفهمیدم. اما «كَسَبَتْ‏» یعنی سراغش رفتم، کسب کردم، می‌فهمی الله است، رویش پا میگذاری. اگر بفهمی و گناه کردی گناه است. «بِما كَسَبَتْ‏»، «بِما کَسَبوا» کلمه‌ی «کسب» در قرآن زیاد است. یعنی مجرمی مجرم است که با علم باشد. در دادگستری تفهیم اتهام می‌گویند، یعنی به او بگوییم که این است بعد هر کاری کرد، کرد. به او بگوییم، «بِما كَسَبَتْ‏».
ممکن است انسان غذای حرام بخورد ولی توجه نداشته باشد، روی حساب چیزهایی. اما یک وقت می‌داند حرام است، با اینکه حرام است می‌خورد. این «کَسَبَ» یعنی با توجه به کارهای اختیاری نه کارهایی که انسان به آن توجه ندارد. کسب.
«كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَةٌ» (مدثر/ 38) هر انسانی به کارهای عمدی که کرده گروگان است. یعنی هر انسانی گروی کارهای عمدی است، کارهایی که با دست من نبوده، با توجه من نبوده، اشتباه بوده، غلط بوده، اما با عنایت و توجه نداشته باشیم و لذا اگر کسی یک چیزی خیال می‌کند که ملک خودش بوده، می‌خورد بعداً معلوم می‌شود حرام بوده، دزدی بوده، گناه نکرده، خب من نمی‌دانستم. گناهی «مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأ» (نساء/ 92) در قرآن هم آیه داریم آن کسی که خطایی آدم بکشد یا آن کسی که با علم و عمد آدم بشکد. «مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً» (نساء/ 93) «مُتَعَمِّداً» داریم «خَطَأ» هم داریم، هر دویش در قرآن است، یعنی جرمی که با علم و آگاهی و عمد باشد گیر است، نه جرمی که غفلت باشد.
خدایا برای هر آن غفلت، استغفرالله ربّی و أتوب إلیه، دستمان را بگیر. ایمان کامل، بدن سالم، عقل قوی، علم مفید، عمر بابرکت، رزق حلال، اولاد صالح، نیت خالص. از همه‌ی خیرات و برکاتی که به بندگان خوبت داده‌ای، همه‌ی آن‌ها را به ما هم مرحمت بفرما.

«و السلام علیکم و رحمة الله»

]]>
https://gharaati.ir/%d8%b9%d8%af%d9%85-%da%a9%db%8c%d9%81%d8%b1-%d9%88-%d9%be%d8%a7%d8%af%d8%a7%d8%b4-%d8%af%d8%b1-%d8%af%d9%86%db%8c%d8%a7-2/feed/ 0