مشاوره – درسهایی از قرآن https://gharaati.ir محسن قرائتی Tue, 13 Dec 2022 12:48:25 +0000 fa-IR hourly 1 https://wordpress.org/?v=6.4.3 با چه کسی مشورت کنیم؟ https://gharaati.ir/%d8%a8%d8%a7-%da%86%d9%87-%da%a9%d8%b3%db%8c-%d9%85%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%aa-%da%a9%d9%86%db%8c%d9%85%d8%9f/ https://gharaati.ir/%d8%a8%d8%a7-%da%86%d9%87-%da%a9%d8%b3%db%8c-%d9%85%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%aa-%da%a9%d9%86%db%8c%d9%85%d8%9f/#respond Thu, 08 Dec 2022 15:48:25 +0000 https://gharaati.ir/?p=9778 https://gharaati.ir/archive/pdf/1401.09.17.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1401.09.17.mp3 https://www.aparat.com/embed/VUEZI?data[rnddiv]=19737015721&data[responsive]=yes]]>

موضوع: با چه کسی مشورت کنیم؟
تاريخ پخش: 17/09/1401
عناوين:
1- دوری از جوزدگی در مشورت دادن
2- شجاعت در ارائه راه درست به مشورت گیرنده
3- رازداری در مشورت و مشاوره
4- حفظ احترام و تکریم دیگران در مشورت
5- تفاوت ولایت فقیه و استبداد
6- نقش انگیزه در کارها و اقدامات
7- رعایت مصلحت در تصمیم‌گیری‌ و مشاوره

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

هفته‌های زیادی است ما شب جمعه درس‌هایی از قرآن تلویزیونمان بحث تفسیر رساله‌ی حقوق امام سجّاد علیه السلام است. امام سجّاد علیه السلام یک رساله‌ی حقوقی دارد، حدود پنجاه حق را نقل کرده، حقّ پدر، مادر، شریک، همسایه، استاد، شاگرد، فرزند، حتّی حقّ اعضاء: چشم، گوش، دست. هر جلسه‌ای یکی، دو تا از این حقوق را بررسی می‌کردیم، الآن حقّ مشاوره است، کسی از کسی مشورت می‌کند، برای ازدواج، برای تجارت، برای تحصیل، برای هر کاری. ما راجع به مشورت بحث‌هایی داشتیم، حرف‌های زیادی را هم نزدیم، حرف‌های نزده را امروز بگویم.
با چه کسی مشورت کنیم؟ این عنوانمان است.
1- دوری از جوزدگی در مشورت دادن
– با کسی که رضای خدا برایش اصل باشد، جو‌زده و محیط‌زده نباشد. گاهی وقت‌ها مشاور می‌گوید: «فعلاً مردم این‌طور دوست دارند، جامعه چنین است»، حق چه چیزی هست؟ چه کار به جامعه داری؟ ممکن است جامعه، در یک جلسه‌ای اگر، آخر بعضی جاها آمار، ببینید آمار همه جا ارزش ندارد، مثلاً در یک اتاقی پنج نفر سیگاری‌اند، آن وقت دو نفر هم سیگار نمی‌کشند، اینجا باید بگوییم: «آقا نباید در اتاق، هوای اتاق مال همه هست.» «آقا ما پنج نفر سیگاری‌ هستیم؟!» شما پنج نفرید، ولی راهتان درست نیست، پنج نفر سیگاری، حق با آن کسی است که می‌خواهد هوای سالم استشمام کند.
یک خوابگاهی است، دانشجویی، پادگان، در این خوابگاه فرض کنید پنجاه نفرند، دو نفر می‌خواهند بخوابند، چهل و هشت نفر می‌خواهند حرف بزنند، اینجا می‌گوییم حق با آن دو نفر است، چون شب برای خوابیدن است، شب ساعت خواب است، شما می‌خواهید فیلم ببینید، می‌خواهید نمی‌دانم بازی کنید، گفت‌و‌گو کنید، مطالعه کنید، حق با آن دو نفر است، خلاصه می‌خواهم بگویم معنای مشورت هم این نیست که هر کس بیش‌تر است، حرفش درست‌تر است، گاهی این‌طور هست، گاهی هم این‌طور نیست.
– جوزده نباشد. یک خاطره‌ای از دکتر بهشتی شنیدم، برایتان بگویم. نقل شد که مرحوم شهید مظلوم بهشتی خدمت امام رسید و گفت: «مردم به من فحش می‌دهند، حتّی به راحتی می‌گویند مرگ بر بهشتی» امام فرمود که: «آقای بهشتی چه صدایی می‌شنوی؟» مردم پشت حسینیه‌ی جماران می‌گویند روح منی خمینی، بت‌شکنی خمینی، تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست، از این شعارها را می‌دادند. نقل شد امام خمینی به دکتر بهشتی گفت: «مردم دنیا پشت این دیوار بگویند درود بر خمینی، یا بگویند مرگ بر خمینی، در من اثر نمی‌گذارد.» مهم است.
چه‌قدر فحش به انبیاء دادند، چه حرف‌هایی که نزدند، شاعر است، بعد آیه آمد نه: «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ» (یس/ 69)، نه، شاعر نیست؛
کاهن است، فرمود: «نه، کاهن هم نیست.» (حاقة، 42، طور/ 29)؛
ابتر است، نخیر، ابتر هم نیست، بی‌عقبه نیست، عقبه دارد. (سوره‌ی کوثر)؛
مجنون است (حجر/ 6، قلم/ 51، دخان/ 14، شعراء/ 27، ذاریات/ 39، ذاریات/ 52 (هر پیامبری که می آمد)، قمر/ 9، به لطف خدا مجنون هم نیست. (قلم/ 2، طور/ 29)؛
یعنی در مقابل باشم، گفت: نخیر، «إِنَّا لَنَراكَ في‏ ضَلالٍ مُبين‏» (اعراف/ 60) منحرفی، فرمود: «لَيْسَ بي‏ ضَلالَةٌ» (اعراف/ 61)
به پیغمبر دیگری گفتند: «إِنَّا لَنَراكَ في‏ سَفاهَةٍ» (اعراف/ 66)، خل هستی، فرمود: «لَيْسَ بي‏ سَفاهَة» (اعراف/ 67)، خل نیستم، همین می‌گفت این‌طوری که شما می‌گویید نیستم.
یک وقت یک موجی راه می‌اندازند، در این موج آدم نمی‌تواند حق را بفهمد، با کسی مشورت کنید که محیط‌زده، موج‌زده، تحت عناوین شعارها قرار نگیرد، این یک مسئله.
– تحت تحلیل‌های نادرست هم نباشد، خیلی‌ها تحلیل می‌کنند، یک چیزی را تفسیر می‌کنند و حال آن‌که تفسیرشان غلط است. من این خاطره را یادم هست گفتم، ولی اجازه بدهید یک بار دیگر هم بگویم. می‌گویند یک شاعری یک شعری خواند، مضمون شعرش این است: «بی تو مزرعه آب نخورد، بی تو شیشه مِی نخورد»، شعر شاعر مضمونش این بود. گفتند: «یعنی چه؟!» پهلوی یک عارفی رفتند، گفتند: «این شعر یعنی چه؟ بی تو مزرعه آب نخورد، بی تو شیشه مِی نخورد؟» گفت: «غرض این است که تا انگیزه نباشد، کار پیش نمی‌رود، یک کسی را که می‌خواهید کاری انجام بشود، باید انگیزه داشته باشد، مراد انگیزه است.» به بازاری‌ها دادند، گفتند: «مراد پول است، پول نداشته باشی، هیچ کارت جلو نیست، بی تو مزرعه آب نخورد، بی تو شیشه مِی نخورد، یعنی باید پول دستت باشد.» به حوزه‌ی علمیه دادند، گفتند: «آقا این شعر یعنی چه؟» گفت: «مراد توحید افعالی است، یعنی بدون اراده‌ی خدا هیچ کاری نمی‌شود کرد. هر کسی یک تحلیلی کرد. به اداره‌ای‌ها دادند، گفتند: «آقا این یعنی چه؟» گفت: «بی پارتی نمی‌شود، با پارتی می‌شود» خوب که همه‌ی حرف‌ها را که تحلیل کردند، رفتند پهلوی خود شاعر، گفتند: «آقای شاعر ببخشید، شما یک شعر گفتی، همه در آن مانده‌اند، هر کسی، یک جور تفسیر می‌کند، بی تو مزرعه آب نخورد، یعنی چه؟ غرضت چه هست؟» گفت: «غرضم بیل است» گفتند: «اِه، بیل؟!» گفت: «بله» گفتند: «جمله‌ی دوّم‌ات چه چیزی هست؟ بی تو شیشه مِی نخورد؟» گفت: «غرضم قیف است، چون مِی را که می‌خواهند در شیشه بکنند، باید قیف داشته باشد.» یعنی طرف یک چیز دیگری می‌گوید، تحلیلش یک چیز دیگری است، بنابراین باید مواظب باشیم که تحلیل‌ها درست باشد، ممکن است تحلیل‌های غلطی باشد.
خب دیگر چی؟
2- شجاعت در ارائه راه درست به مشورت گیرنده
– شجاعت داشته باشد، گاهی وقت‌ها می‌گوید حالا همه‌ی ما را می‌زنند، ما یک چیز دیگر بگوییم. نه، شجاعت داشته باشد.
– هر کسی در فضای خودش دست به ابتکار بزند. بگذارید یک نکته‌ی لطیف قرآنی بگویم، ما مقلّد باشیم، یا خودمان هم اجتهاد کنیم، در مسائل اجتماعی؟ در مسائل احکام که باید تقلید کرد، انسان یا باید مجتهد باشد، یا باید از مجتهد تقلید کند، ولی بعضی‌ها جرأت نمی‌کنند، قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً» (فرقان/ 74)، این که خواندم قرآن بود، یعنی من مبتکر باشم، رهبری بکنم، بتوانم طرح نو بدهم، پیشنهاد نو بدهم، یعنی امام، پیش‌رو باشم، یعنی راه را برای دیگران باز کنم، یعنی هم باید راه را برای دیگران باز کنیم، هم باید راه‌هایی که بزرگان و قدما رفته‌اند، آن راه را دنبال کنیم، یعنی از یک سری چیزها تقلید کنیم، تجربیات بزرگان پیشکسوتان را بپذیریم، خودمان هم اهل ابتکار باشیم، «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً»، با کسی مشورت کنید که جرأت داشته باشد، حرف نو بزند، نترسد.
خب دیگر چه؟
از همکاری صاحب‌نظران استفاده کنیم. مشاور فکر نکند که عقل کل است، حالا مثلاً ممکن است دکتر باشد، یا آیت الله باشد، فکر کند کسی بالاتر از او نیست، چه مانعی دارد شما روان‌شناسی، مشاوره می‌دهی، در یک مسأله بگویی فردا جوابت را می‌دهم، با چهار تای دیگر هم تلفنی حدّاقل مشورت کنی؟ از صاحب‌نظران استفاده کنید.
بحث مشورت است، با چه کسی مشورت کنیم؟
– با کسی که تجربه داشته باشد، «رَأْيُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ تَجْرِبَتِهِ» (غرر الحكم و درر الكلم، ص 388)، ارزش افکار به این است که چه‌قدر تجربه دارد.
دیگر چه؟ حر باشد، محیط‌ساز باشد، نه محیط‌زده. بعضی آدم‌ها مثل آب هستند، آب شل هست، در هر ظرفی شکل همان ظرف درمی‌آید، هوا شل است، در هر ظرفی شکل همان درمی‌آید، نگاه می‌کند ببیند دیگران چه کردند، این هم می‌کند، یک عدّه آدم‌ها هستند خودشان قالب‌سازند، یعنی قالب‌پذیر نیستند، انسان باید در مواردی که حق با آن‌هاست، قالب آن‌ها را بپذیرد، نگوید من می‌خواهم یک کار نویی بکنم، خب کار نو ممکن است خراب بشود. هم باید جرأت داشته باشیم کار نو انجام بدهیم، امام و رهبر باشیم، پیشکسوت باشیم، هم خدمات و تجربه‌ها و علم و تخصّص‌های پیشکسوتان قدیم را هم بشنویم و عمل کنیم.
3- رازداری در مشورت و مشاوره
– «وَ … أَنْ تُطْلِعَهُ عَلَى سِرِّك‏» (المحاسن، ج‏2، ص 602 و 603)، برای مشورت که می‌روی، اسرارت را به مشاور بگو، چون باید بداند که ماجرا چه چیزی هست، چون اگر نداند، ممکن است رأی دیگر بدهد، یک دکتری که می‌روی، باید به او بگویی که چه چیزی خوردم که این‌طور شدم که باید بداند، چون اگر بگویی نه، حالا من نمی‌خواهم بگویم چه چیزی خوردم، خب دکتر هم، مشاور هم نمی‌داند که چه چیزی به شما بگوید. و مشاور هم باید راز را که فهمید، برای کسی نقل نکند، حالا یک خلافی شده، پسری، دختری، مردی، زنی یک خلافی کردند، هم باید اگر نیاز به مشورت هست، مشورت کند و هم وقتی راز طرف را فهمید، راز این آقا را به کسی دیگر نگوید.
– حدیث داریم مشورت رشد در آن است، یُمن در آن هست، توفیق در آن هست، «مُشَاوَرَةُ الْعَاقِلِ»، اگر با آدم عاقل مشورت کنید، «الْعَاقِلِ النَّاصِحِ»، عاقل خیرخواه، «رُشْدٌ وَ يُمْنٌ وَ تَوْفِيقٌ مِنَ اللَّه‏»، هم رشد در آن است، هم برکت در آن است، خداوند، «تَوْفِيقٌ مِنَ اللَّه‏»، خداوند راه را برایتان باز می‌کند. (المحاسن، ج ‏2، ص 602)
– باز روایت داریم با کسی مشورت کن که پنج تا چیزی داشته باشد: عقل و علم و تجربه و خیرخواهی و تقوا. (مصباح الشريعة، ص 152)
روایاتی داریم «لَا تُدْخِلَنَّ فِي مَشُورَتِك‏» (تحف العقول، ص 129)، اجازه نده، با فلانی مشورت نکن، گروه‎هایی هستند، می‌گوید با این‌ها مشورت نکن، مرد هستند، ولی می‌گوید مشورت نکن، در مشورت زن و مرد ندارد، هر کس تدبیر و منطق و حکمت دارد، با او مشورت کن، چه زن، چه مرد و هر کس که رأیش شل است، گول می‌خورد، با او مشورت نکن، چه مرد، چه زن. این هم پاسخ به یک سؤال است، «رَأْيَهُنَّ إِلَى أَفْنٍ»، رأی‌هایشان سست است، مردهایی هم داریم که رأی‌هایشان سست است.
فواید مشورت چه چیزی هست؟ برای فواید مشورت هم مطالبی بگوییم، خیلی فایده دارد، فواید مشورت:
1- احتمال خطا را کم می‌کند، ممکن است آدم با چند نفر هم مشورت کند، باز هم کلاه سرش برود، بفهمد اشتباه کرده، ولی احتمال اشتباه در یک نفر بیش‌تر از دو نفر است، هر چه مشاور بیش‌تر باشد، احتمال خطا کم‌تر است؛
2- استعدادها را شکوفا می‌کند، این هم دو تا؛
3- مانع استبداد می‌شود. اگر کسی خودش هر چیزی که می‌خواهد، عمل کند، یک آدم قلدر زورگو می‌شود، مانع استبداد می‌شود؛
4- اگر در مشورت کامیاب شدیم، حسود نداریم، من با شما مشورت می‌کنم، این کار را بکنم یا نکنم؟ زمینی، جایی را خریدم، با مشورت شما خریدم، بعد زمین ترقّی کرد، شما نسبت به من حسود نیستی، می‌گویی با من مشورت کرد، در اثر مشورت با من زمین را خرید، پولدار شد، یعنی رشد او را فکر خودت می‌دانی، می‌گویی رشد او به خاطر مشورت با من بود، پس حسود نیستی، مثل پدری که به او می‌گویند پسرت رشد کرده، هیچ پدر و مادری به بچّه‌اش حسد نمی‌ورزد، چرا؟ می‌گوید: «هر چه هم رشد کند، پسر من است». هر چه هم این زمین ترقّی کند، این با مشورت من پولدار شده، یعنی حسود کم می‌شود، اگر شکست خوردیم، مشورت کردیم و زمین را خریدیم و شکست خوردیم، باز هم غمخوار داریم، می‌گوید: «بنده خدا، ایشان با من مشورت کرد، من گفتم بخر، خرید و بد شد.» پس اگر شکست خوردیم، دلسوز داریم، اگر پیروز شدیم، حسودمان کم است، این‌ها فواید مشورت است؛
5- استفاده از آرای دیگران طرح را پخته می‌کند، چون وقتی چند تا، یک لامپ، یک لامپ است، پنج تا لامپ نورش بیش‌تر می‌شود، چهار تا لامپ نورش بیش‌تر می‌شود، طرح را پخته می‌کند، جامع می‌کند. «مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَا» (نهج‌البلاغه، حکمت 161)، کسی که با مردم مشورت کند، در عقل آن‌ها شریک شده؛
4- حفظ احترام و تکریم دیگران در مشورت
6- احترام به مردم است. اصلاً مشورت احترام است، نظر شما چی هست؟ قرآن نقل می‌کند، خانمی پادشاه بود، حضرت سلیمان یک نامه نوشت به این خانمی که شاه بود، حکومت دستش بود که بیا ایمان بیاور تو خورشید‌پرستی مثلاً. خانم هیئت دولت را دعوت کرد، گفت: «یک نامه‌ای «إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتابٌ كَريم‏» (نمل/ 29)، یک کتاب کریمی برایم آمده از پیغمبری به نام حضرت سلیمان، دعوت کرده من را که من هم بروم به دین خدا، شما نظرتان چی هست؟» پادشاه بود ولی با همه‌ی دست‌اندرکاران مشورت کرد. پیغمبر ما در چند تا از جنگ‌ها با مردم مشورت کرد، حتّی در جنگ احد نظر مردم را پذیرفت و شکست هم خورند، ولی گفت خب، رأی مردم محترم است.
امام رضا از یک برده‌ی سیاه‌پوست مشورت کرد، گفت: «آقا من یک برده‌ی سیاه‌پوست هستم!» فرمود: «اشکال دارد که خدا یک چیزی به ذهن تو بیندازد که به ذهن من نیاید؟» هیچ کس خودش را غنی نداند. مشورت، احترام به مردم است.
قبل از انقلاب چند روزی خدمت مطهّری در اهواز بودیم، ایشان برای تحصیل‌کرده‌های بالا سخنرانی می‌کرد، من هم یک کلاسی برای بچّه‌ها داشتم، تقریباً چهل، پنجاه سال پیش. چند بار ایشان یادم هست، در ذهنم هست که به من گفت: «آقای قرائتی نمره‌ام چند بود؟!» چون من معلّم، آقا شما استاد استادهای ما هستی! فرمود: «نه، نظر تو چی بود؟ نظر تو چی بود؟»
خدا رحمت کند یکی از منبری‌های درجه یک مرحوم آقای فلسفی، ایشان که یک جایی می‌رفت مثلاً ده شب سخنرانی کند، یک شب را پاسخ به سؤالات می‌گذاشت، می‌گفت پاسخ به سؤالات نگاه می‌کنم ببینم مردم چه سؤالی در ذهنشان است، من ببینم در ذهن مردم چه چیزی هست، سخنرانی‌ام براساس جواب آن‌ها باشد، ممکن است این سؤال دیگری دارد، من جواب دیگری بدهم و عقیده‌ی بنده هم به عنوان یک طلبه‌ی حالا ان‌شاءالله کارشناس شدیم دیگر بعد چهل، پنجاه سال، به نظر بنده این است که تعلیمات دینی مدارس باید پاسخ به سؤالات بچّه‌ها باشد. یعنی یک صندوقی در دبیرستان‌ها و راهنمایی‌ها و دانشگاه‌ها باشد، چه شبهه‌ای داری؟ چه سؤالی داری؟ سؤالش را بنویسد، تو صندوق بیندازد و پاسخ به سؤالات. پاسخ به سؤالات یعنی دانشجوی ما دیگر تیغ در مغزش نباشد، ما خودمان نویسندگان کتاب‌های دینی برمی‌دارند علومِ، آدم‌های خوبی هم هستند، حرف‌های خوبی هم می‌نویسند، اما آنجایی را که می‌خارد، نمی‌خارانند، آن سؤالی که این دارد، جواب داده نشد.
5- تفاوت ولایت فقیه و استبداد
این سؤال دارد، مثلاً می‌گوید: «فرق بین ولایت فقیه و استبداد چه هست؟» سؤالش است. «استبداد یعنی هر چه شاه گفت، گوش می‌دهیم، ولایت فقیه هم یعنی این‌که هر چه آقا گفت، گوش می‌دهیم؟ خب این که یکی هست.» باید گفت: «فرقش عدالت است، ولایت فقیه شرطش این است که عادل باشد، طبق هوسش رأی ندهد و یک خبرگان هم، هفتاد تا مجتهد بالای سر این‌ها که بر کارهای رهبری نظارت می‌کند که سلیقه‌ی شخصی نباشد، از وحی و فرمان قرآن و سنّت پیغمبر خارج نشده باشد، پس هم عادل است، هم هفتاد تا ناظر دارد، شاه نه عادل است، نه ناظر دارد.»
گاهی وقت‌ها یک چیزی، من این را نمی‌دانم، ممکن است گفته باشم، خیلی مشکل است، دیگر بعد از چهل، پنجاه سال گاهی حرف تکراری می‌شود، طوری نیست، تکرار هم طوری نیست. یک وقت یک کسی از من پرسید که: «ما زمان شاه به شاه می‌گفتیم جاوید شاه، حالا هم در برابر رهبری می‌ایستیم، می‌گوییم جانم فدای رهبر، خب جاوید شاه، با جانم فدای رهبر هر دو تملّق ات؟!» شبهه هست در جوان، جوان هم گول می‌خورد. جوابش این است که، من یک کسی از من پرسید، گفتم به او شما، زمانی بود که فیلم یوسف را تلویزیون پخش می‌کرد، گفتم: «شما قصّه‌ی زلیخا را دیدی؟» گفت: «بله، در فیلم دیدم» گفتم: «چه کسی عاشق شد؟» گفت: «زلیخا» گفتم: «وقتی درها را بست، خودش را به یوسف عرضه کرد، یوسف چه کرد؟» یک خورده فکر کرد، گفت: «فرار کرد» گفتم: «زلیخا چه کرد؟» گفت: «او هم عقبش فرار کرد» گفتم: «فرق بین دو تا فرار چی هست؟» او می‌دوید و من می‌دویدم، بله، فیزیکش هر دو می‌دوند، منتها یوسف می‌دوید که گناه نکند، زلیخا عقبش می‌دوید که گناه بکند، پیراهنش را از عقب کشید، پاره شد. فیزیکش یکی است، شیمی‌اش فرق می‌کند.
6- نقش انگیزه در کارها و اقدامات
بارها من یک مَثَل را زدم، اجازه بدهید تکرار کنم، یک لیوان آب را به سه نفر می‌دهیم؛ می‌گوییم: «بخور» یک نفر که نمی‌خورد، قهر کرده، می‌گوید: «من از تو بدم آمده، از دست تو آب نمی‌گیرم» خب این آقا قهر است، آب نمی‌گیرد. دوّمی «بفرمایید» نه، «شما چرا؟!» تشنه نیستم، میل ندارم. شما بفرمایید: «شما دیگر چرا؟» چهارمی تشنه‌تر است، بده به چهارمی. ببین سه نفر آب نخوردند، یک نمی‌خورد، قهر کرده، یکی نمی‌خورد، تشنه نیست، یکی نمی‌خورد می‌گوید چهارمی. زنده باد یک، یا دو، یا سه؟ زنده باد سوّمی، سوّمی می‌گوید: «نمی‌خورم، چون چهارمی تشنه‌تر است» ما باید تعلیمات دینی‌مان، معارف دانشگاهمان پاسخ به سؤالات باشد، ببینیم بچّه‌ها چه سؤال می‌کنند، گاهی هم اعتراضاتشان حق است، بگوییم: «آقا حق با شماست»، گاهی هم باید به یک کسی بگوییم، او از ما بهتر می‌نویسد. اخیراً شنیدم آموزش و پرورش این کار را کرده، شنیدم حالا، وارسی نکردم که مثلاً یک بحثی را می‌خواهیم بکنیم، ده نفر نویسنده، پنجاه نفر نویسنده، کم‌تر، بیش‌تر در ایران هست، بگوییم آقا همه‌تان راجع به این موضوع یک متنی بنویسید که هم استدلالش محکم باشد، هم از مرز خارج نشود، هر کدام بهتر بود آن کتاب دینی، این‌که ما پنج نفر برویم در یک اتاق، بگوییم کارشناس ما پنج تا هستیم، هر چه ما نوشتیم، شما هم باید بخوانید، نمره بگیرید! بابا این‌که تو نوشتی، پاسخ به سؤال‌های من نیست، من سؤالم دیگر است. این فکر می‌کند که حجاب تحقیر است، حجاب تکریم است، شما سیب‌زمینی را کادوپیچی نمی‌کنی، سکّه‌ی طلا را کادوپیچی می‌کنی، حجاب تکریم است، منتها این در ذهنش این است که.
7- رعایت مصلحت در تصمیم‌گیری‌ و مشاوره
یک وقت نامه‌ای معاویه به حضرت علی نوشت که یادت می‌آید آنجا با زور تحمیل کردند، حرفی زدی، یا عملی کردی؟ گفت: آقا این افتخار من است که خودم با اختیار زیر بار نرفتم، مصلحت دیدم بیعت کردم مثلاً، یا کوتاه آمدم. یک وقت یک کسی می‌ترسد، مثلاً آدم می‌ترسد، عقب‌نشینی می‌کند، یک کسی نه، مثل امام خمینی فرمود: «نه، من نمی‌ترسم از صدّام»، در عمرش امام خمینی نترسید، در عمرش. من خودم جوان بودم، از ایشان شنیدم، گفت: «در عمرم نترسیدم» منتها خب اگر مصلحت این است که صلح را بپذیریم، می‌پذیریم. جام زهر است، ولی اگر مصلحت است، می‌نوشم، فرمود: «جام زهر است، ولی می‌نوشم.» (صحیفه‌ی امام، ج 21، ص 95)
در کتاب‌ها مشورت کنیم، نویسندگان عزیز کتاب‌هایتان را قبل از چاپ به چند نفر بدهید، بخوانند، حالا زشت است من بگویم، ولی بگذارید بگویم. همین تفسیر نوری که خدا لطف کرد ما یک دور نوشتیم، یک شورای نگهبان برایش گذاشتیم. چند جزئش را خدمت آیت الله مصباح یزدی خواندم، یک جزئش را پهلوی آیت الله سید مهدی روحانی از افراد برجسته‌ی جامعه‌ی مدّرسین قم، از مجتهدهای چهل سال، چند جزئش را آیت الله استادی دید، بخشی‌اش را آیت الله مؤمن شورای نگهبان دید، این‌ها می‌دیدند، کتاب می‌خواهید چاپ کنید، یک مقدار را هم مواظب حال مردم باشید، مردم الآن حوصله ندارند، کتاب‌ها باید، تریاکی‌ها یک مَثَلی دارند، البتّه من سیگاری هم نیستم، ولی تریاکی‌ها مَثَلی می‌زنند، می‌گویند: «کم و تیز و چسبان»، قدیمی‌ها می‌گفتند: «مفت و مفید و مختصر» مردم حوصله ندارند، یک زمانی کامپیوتر قدّ بشکه بود، حالا قدّ یک آدامس شده، یک زمانی خانه می‌پختند، حوصله‌شان کم شد، از رستواران غذا می‌گرفتند، ، دیدند رستوران گران است، گفتند ساندویچ، دیدند ساندویچ را باید جوید، می‌گویند آبمیوه بدهید، دیگر حوصله‌ی جویدن هم ندارند. مراعات کنید که کم حوصله هستند، اطّلاعات هم زیاد است، شرح نده، این مقدار بیان کنید که بفهمند، کتاب‌هایی که سی جلد و چهل جلد و پنجاه جلد، این‌ها را کسی نمی‌خواند، مشورت کنید. افرادی هستند عالم هستند، اما «يَمْشي‏ فِي الْأَسْواق‏» (فرقان/ 7) شان کم است، در جامعه نیستند و لذا در دنیای خیال هی تحقیق می‌کند، تحقیق می‌کند، بعد چاپ می‌کند، می‌بیند کتاب‌ها روی دستش ماند. حتّی پایان‌نامه‌های دکتری، گاهی وقت‌ها تحقیق راجع به یک مسأله‌ای است که ثمره‌ی عملی، ثمره‌ی علمی، هیچ ثمره‌ای ندارد، رساله بنویسیم که امام زمان زن و بچّه دارد یا نه. حالا زن و بچّه داشته باشد، نداشته باشد، چه مشکلی از جامعه حل می‌شود؟ من بسیاری از پایان‌نامه‌ها را نگاه می‌کنم، می‌بینم هیچ مشکلی را حل نمی‌کند، یک جایی به من گفتند ششصد تا پایان‌نامه‌ی قرآنی هست، من هم معلّم قرآن بودم، گفتم بروم ببینم بعضی از این بحث‌ها را استفاده کنیم، بیاییم در تلویزیون بگوییم، هر چه مطالعه کردم، گفت این‌ها مشکل مردم نیست که! مشکل مردم نیست! چیزی که می‌نویسید:
1- باید واجب باشد؛ یا واجب باشد؛ 2- یا مستحب باشد؛ 3- یا مشکل جامعه را حل کند؛ 4-یا لااقل مشکل یک نفر را حل کند.
بسیاری از تحقیقات نه واجب است، نه مستحب است، نه مشکل جامعه است، نه مشکل فرد است، این به خاطر این است که مشورت کم است، «يَمْشي‏ فِي الْأَسْواق‏» (فرقان/ 7) برای مشورت نیست، ولی اثر «يَمْشي‏ فِي الْأَسْواق‏» این است که آدم وقتی در، نمی‌گوید: «مَشی»، «مَشی» یعنی یک بار پیغمبر از بازار عبور کرد، نه، «مَشی» آدم با یک بار عبور چیزی نمی‌فهمد، «يَمْشي» مال استمرار است، یعنی پیغمبر دائماً در بازارها راه می‌رفت، یعنی مرتّب، نه که در عمرش یک بار، دو بار در بازار برود، «يَمْشي».
نمی‌گوید: «یمشی فی السّوق»، در یک بازار هم نه، فقط از بازار آهنگرها برود، یا از بازار قالی‌فروش‌ها برود، در همه‌ی بازارها تاب می‌خورد، یعنی کسی که پیوسته راه می‌رود، در همه‌ی بازارها هست، با آدم‌های مختلف هست، مزاج جامعه دستش است و لذا اگر چیزی می‌گوید و چیزی می‌نویسد، حرف‌هایش مفید است، کاربردی است وگرنه در دنیای تخیّلات، یک تخیّلاتی دارد، روی کاغذ می‌آورد، چاپ می‌شود، بعد هم می‌برند کارخانه‌ی مقوّاسازی خمیر می‌کنند متأسّفانه بعضی از این‌ها را. مشورت کنیم.

«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- آیه 60 سوره اعراف به کدام یک از نسبت‌های ناروا به پیامبران الهی اشاره دارد؟
1) جنون و دیوانگی
2) انحراف و گمراهی
3) سحر و جادوگری

2- آیه 74 سوره فرقان به چه امری اشاره دارد؟
1) پیروی از اهل تقوا
2) پیشوایی برای اهل تقوا
3) هر دو مورد

3- آیه 32 سوره نمل به کدام ویژگی پادشاه سبا اشاره دارد؟
1) مشورت با دست‌اندرکاران
2) هدیه فرستادن برای سلیمان
3) دعوت سلیمان

4- رسول خدا در کدام جنگ با مردم مشورت کرد و رأی مردم را پذیرفت، با آنکه به شکست انجامید؟
1) جنگ بدر
2) جنگ خیبر
3) جنگ احد

5- آیه 7 سوره فرقان به کدام ویژگی پیامبران الهی اشاره دارد؟
1) حضور در میان مردم
2) حضور در مکان‌های عبادی
3) حضور در جهاد با دشمنان

پاسخ صحیح سوالات را در قالب یک عدد ۵ رقمی به شماره ۳۰۰۰۱۱۴ پیامک نمایید.
گزینه صحیح سوالات هفته قبل، در هر سوال مشخص گردیده است.
]]>
https://gharaati.ir/%d8%a8%d8%a7-%da%86%d9%87-%da%a9%d8%b3%db%8c-%d9%85%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%aa-%da%a9%d9%86%db%8c%d9%85%d8%9f/feed/ 0
حقّ مشاوردر رساله حقوق امام سجاد علیه‌السلام https://gharaati.ir/9576-2/ https://gharaati.ir/9576-2/#respond Thu, 01 Dec 2022 13:08:57 +0000 https://gharaati.ir/?p=9576 https://gharaati.ir/archive/pdf/1401.09.10.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1401.09.10.mp3 https://www.aparat.com/embed/FB1kO?data[rnddiv]=24893592212&data[responsive]=yes]]>

موضوع: حق مشاور در رساله حقوق امام سجاد علیه‌السلام
تاريخ پخش: 10/09/1401
عناوين:
1- مشورت بر اساس علم و تجربه، نه حدس و گمان
2- رعایت مصلحت در مشورت
3- توکل بر خدا، در عمل به مشورت
4- مشورت در امور اجتماعی، نه دستورات دینی
5- جایگاه عقل و تجربه در آیات قرآن
6- مشورت رسول خدا و امامان معصوم علیهم‌السلام با مردم
7- دوری از مشورت با افراد بخیل، ترسو و حریص

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

چند ماه است مهمان امام زین العابدین هستیم، درس‌هایی از قرآن، رساله‌ی حقوق را معنا می‌کنیم، حدود پنجاه حق است، حقّ پدر، مادر، حقّ چشم، گوش، حقّ مسافر، حقّ همسایه، حقّ همسر، حقّ فرزند، هر جلسه‌ای یکی از این حق‌ها را، الآن حقّ مشاور را داریم، کسی که می‌آید پهلوی شما مشورت می‌گیرد، چه جوری با او برخورد کن.
«وَ أَمَّا حَقُّ الْمُسْتَشِيرِ فَإِنْ حَضَرَكَ لَهُ وَجْهُ رَأْيٍ جَهَدْتَ لَهُ فِي النَّصِيحَةِ» (تحف العقول، ص 269)، اگر کسی با شما مشورت کرد، اوّل ببین بلد هستی یا نه، اگر بلد نیستی، راحت بگو نمی‌دانم، با من مشورت نکن. «فَإِنْ حَضَرَكَ لَهُ وَجْهُ»، یعنی اگر این مشورت، این سؤالی که از تو کردند، می‌توانی به او مشاوره بدهی که صلاح چی هست، اگر «فَإِنْ حَضَرَكَ لَهُ وَجْهُ رَأْيٍ جَهَدْتَ لَهُ فِي النَّصِيحَةِ»، تا می‌توانی خیرخواهش باش، یعنی نگاه مشاور، نگاه کاسبی نباشد که من مشورت می‌دهم، یک پولی می‌گیرم، حق است می‌گیرم، دلت برایش بسوزد، «نَصِيحَةِ»، یعنی خیرخواهی، «جَهَدْتَ»، یعنی جهد و جهاد، یعنی بالاترین خیرخواهی را نسبت به او داشته باش.
1- مشورت بر اساس علم و تجربه، نه حدس و گمان
«وَ أَشَرْتَ عَلَيْهِ بِمَا تَعْلَمُ» (تحف العقول، ص 269)، هر چه را که می‌دانی، برایش بگو، هر چه را که شک داری، برایش نگو.
یک جوری که «أَنَّكَ لَوْ كُنْتَ مَكَانَهُ عَمِلْتَ بِهِ» (تحف العقول، ص 269)، آن چیزی که به طرف می‌گویی، آمده پهلوی شما مشورت می‌کند، یک چیزی به او بگو که اگر خودت هم بود، عمل می‌کردی، خودت هم بود، عمل می‌کردی. امام زین العابدین می‌گوید که اوّل باید شفّاف باشد، یعنی خودت بدانی، تو ذهن خودت برفک نباشد که این حرف حق است، باطل است، درست است، درست نیست، می‌شود، نمی‌شود، هر چیزی که شفّاف است، بگو. «فَإِنْ حَضَرَكَ لَهُ وَجْهُ رَأْيٍ»، اگر نزد تو یک رأی ثابتی هست، «جَهَدْتَ لَهُ فِي النَّصِيحَةِ»، در خیرخواهی هر چه می‌توانی، دوستش داشته باش، خیرخواهش باش. «وَ أَشَرْتَ عَلَيْهِ بِمَا تَعْلَمُ»، چیزهایی به این مشاورت بگو که یقین داری، چیزهایی که تو ذهنت مشکوک است، برفک دارد، نگو.
«وَ لِينٍ»، خیلی نرم با او صحبت کن، «فَإِنَّ اللِّينَ يُؤْنِسُ الْوَحْشَةَ» (تحف العقول، ص 269)، چون آدمی که مشاور است، دلواپس است، نمی‌داند انجام بدهد، خودش در یک حال تردید هست، این می‌آید پهلوی شما، شما راهنمایی‌اش کنی، شما یک جوری با او صحبت کنید، دلگرمش کنید، «لَیِّن»، لینت، نرم با او حرف بزن، «فَإِنَّ اللِّينَ يُؤْنِسُ الْوَحْشَةَ»، حرف نرم آرامش به او می‌دهد. «إِنَّ الْغِلَظَ يُوحِشُ مَوْضِعَ الْأُنْسِ» (تحف العقول، ص 269)، ولی حرف‌های غَلِظ، بنشین ببینم! نمی‌خواهد حرف بزنی! الآن حوصله‌ام نمی‌رسد، برو! این حالش گرفته می‌شود، آدم مشاور چون گیر کرده، آمده پهلوی تو مشورت می‌خواهد، تو با زبانت به او آرامش بده.
«وَ إِنْ لَمْ يَحْضُرْكَ لَهُ رَأْيٌ» (تحف العقول، ص 269)، اما اگر نه مشورت می‌کند، ولی شما چیزی بلد نیستی بگویی، چیزی بلد نیستی. من یک وقت خدمت یکی از بزرگان کشور بودم، خیلی مهم است، از بزرگ، بزرگ‌هاست، یکی کسی آمد پهلوی آقا استخاره کند، من خودم هم که گاهی استخاره می‌کنم، چند جای قرآن را نمی‌فهمم که این خیر هست یا شر، آیه برای من روشن نیست. یک نفر آمد خدمت حضرت آقا در قم، گفت: «آقا یک استخاره کن.» تا استخاره کرد، دیدم آیه، همان آیه آمد که من نمی‌فهمم، چند جای قرآن است، من نمی‌فهمم، نمی‌فهمم که آیه‌اش خیر است یا شر. دیدم آقا به این چه خواهد کرد. آقا یک خورده نگاه کرد، گفت که: «نمی‌دانم!»، مرجع تقلید بود هان، از مراجع درجه یک، گفت: «این را نمی‌فهمم.» گفتم: «آقا من هم که طلبه هستم، شما که مرجعی، من که طلبه هستم، به این آیه که می‌رسم، می‌گویم آقا یک بار دیگر قرآن را باز می‌کنم، نمی‌فهمم.»
یک شیرین‌کاری هم از یک نفر از علما بگویم. دو تا عالم پهلوی هم نشسته بودند، هر دویشان هم بزرگ بودند، مهم. یک خانمی آمد، قرآن را داد به یکی از این آقایان، گفت: «آقا شما یک استخاره برای ما بکن.» آقا هم قرآن را باز کرد و تا قرآن را باز کرد، داد به این آقای دیگر، به خانم گفت: «خانم، سواد ایشان از من بیش‌تر است، تسلّطش بر قرآن از من بیش‌تر است، من قرآن را چون تو خواستی من استخاره کنم، من قرآن را استخاره کردم، اما اجازه بده تفسیرش را ایشان بگوید، بفرما آقا.» خیلی من از این خوشم آمد، که هم حرف زن را تو ذوقش نزد، آخر زن می‌گوید استخاره کن، بگویم که نه، به این آقا بگو. فکر می‌کند می‌خواهم طفره بروم، تحویلش نگرفتم، هم زن را تحویل گرفت، استخاره کرد، هم به زن گفت این آقا سوادش از من بیش‌تر است، یعنی گاهی وقت‌ها یک مدیریت‌های خیلی لطیفی می‌شود یک جاهایی.
حالا یادم افتاد، برایتان دو تا خاطره بگویم، خاطرات ناب است، این‌ها باید در کتاب‌های مدیریت جایگاه داشته باشد. نقل شد که به آیت الله عظمای بروجردی که استاد مراجع فعلی بود، گفتند: «فلان کتاب را خواندید، تقریظ نوشتید»، یعنی یک کتابی را آقای بروجردی خوانده بود، نوشته بود کتاب خوبی است، تعریف کرده بود. همان زمان یک مجلّه‌ای هم در قم چاپ می‌شد، گفتند: «آقا این مجلّه را هم شما بخوانید، یک تقریظ هم بنویسید.» مجلّه را خواند، گفت: «مجلّه هم مجلّه‌ی خوبی است، اما تقریظ نمی‌نویسم.» گفتند: «چه‌طور برای آن کتاب نوشتی، این کتاب خوبی است، خب پس این هم مجلّه‌ی خوبی است؟!» گفت: «آن کتاب را تا آخرش خواندم، مجلّه را نمی‌دانم شماره‌ی بعد چه چاپ می‌شود، ممکن است در این مجلّه تعریف کنم، شماره‌های بعد، مجلّه شماره دارد، شماره‌ی شانزده و هفده و هجده، بیست ممکن است در شماره‌های بعد یک چیزی باشد که من نخواسته باشم تعریف کنم.» این هم برای ما خیلی ارزش داشت.
2- رعایت مصلحت در مشورت
مشاور چه کسی باید باشد؟ حتّی در کارهای جزئی مشورت کنید. شما یک پولی داری، نمی‌دانی چه کنی؟ مشورت کن. در مشورت هم بگو هر چه مصلحت است، ممکن است این مصلحت نباشد.
«وَ لَمْ تَدَّخِرْهُ نُصْحاً وَ لَا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» (تحف العقول، ص 269)، یعنی اگر یک چیزی به ذهنت می‌آید، ذخیره نکن، هر چه هست، به او بگو، گاهی وقت‌ها مشورت می‌گیرد، می‌گوید همین مقدار بسش است، کمش نگذار، ذخیره نکن، «لَمْ تَدَّخِرْهُ نُصْحاً»، یعنی خیرخواهی را ذخیره نکن، هر چه هست، به او بگو وقتی می‌آید. بعد هم می‌گوید: «وَ لَا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»، امام سجّاد در پنجاه مرتبه، در پنجاه تا حق این کلمه را گفته، «لَا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»، این می‌خواهد بگوید که آدم شدن آدم شدن با حول و قوّه‌ی خداست، نمی‌شود آدم تمام حقوق جامعه و فرد را مراعات کند بدون لطف خدا، باید خدا کمک کند، ما در نماز هم می‌گوییم: «بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِهِ اقُومُ وَ اقْعُدُ»، این‌که بلند می‌شوم، می‌نشینم، حول و قوّه‌ی خداست، اگر خدا نباشد، نمی‌شود.
یکی از مراجع بزرگ، از مراجع درجه یک، گفت: «خدا یک بار حافظه را از من گرفت، هر چی فکر کردم، یادم رفت که اسم من چی هست، اسم خودم را یادم رفت.» واقعاً نگو من چون مطالعه کردم، منبرم خوب می‌شود، گاهی آدم مطالعه می‌کند، کلاسش خراب می‌شود، درسش، بحثش، منبرش خوب نمی‌شود، گاهی هم بی‌مطالعه یک چیزی به او القا می‌شود، می‌بیند بحث خوبی شد.
3- توکل بر خدا، در عمل به مشورت
امام سجّاد پنجاه و یک بند دارد، در پنجاه و یک بند، هر بندی یعنی پنجاه و یک بار هم آخرش گفته: «لَا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»، از خدا کمک بخواهید، یعنی به خدا بگویید. یک جمله هست، می‌گوید: «رَبِّ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً»، خدایا من را به اندازه‌ی یک چشم به هم زدن به خودم واگذار نکن، یک چشم به هم زدن، راننده پشت فرمان است، یک چشم به هم زدن خوابش می‌گیرد، ماشین تو درّه می‌افتد، بعد حضرت فرمود این جمله را اضافه کنید: «لَا أَقَلَّ مِنْ ذَلِكَ وَ لَا أَكْثَرَ»، کم‌تر از یک چشم به هم زدن هم من را به خودم واگذار نکن، نه کم‌تر. (الكافي، چاپ إسلامية، ج ‏2، ص 581). یعنی گاهی وقت‌ها انسان یک فیلمی می‌بیند، با یک کسی می‌نشیند، یک گفت‌و‌گویی می‌کند، او را یک جلسه‌ای می‌برند، یک حرف‌هایی به او می‌زنند، صد و هشتاد درجه فکرش عوض می‌شود، یک شبهه‌ای می‌اندازند، این بدبین می‌شود. الآن دوای جامعه‌ی ما در این روزگارها چی هست؟ دوای ما این است که: «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» (حجرات/ 6)، ما مسلمان که هستیم، قرآن را هم که قبول داریم، قرآن می‌گوید اگر کسی یک خبری داد، اگر فاسق بود، تحقیق کن، این پیامی که به شما از آن طرف آب می‌دهند، عادلند، یا فاسق؟ بعد هم ممکن است شما بگویی من حرف دارم، حرف شما یک حسابی است، چه جوری باید این حرف را گفت، چون اصل تشخیص یک مسئله هست، مشورت حق یک مسئله هست، نحوه‌ی برخورد با این یک مسئله‌ی دیگر، این‌ها همه‌اش کد دارد. گاهی وقت‌ها مریض است، اما این قرص دوایش نیست، گاهی وقت‌ها مریض است، این قرص دوایش نیست، اما این همه، چند تا قرص لازم نیست. گاهی وقت‌ها در این زمان به ما گفته‌اند: «هُنالِكَ دَعا زَكَرِيَّا» (آل عمران/ 38)، حضرت زکریا تا پیری اولاد‌دار نمی‌شد، هر چی دعا کرد، یک‌مرتبه دعا کرد، خدا گفت: «حالا مستجاب می‌کنم»، یعنی استجابتش در این زمان است، «وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ» (ذاریات/ 18)، عذرخواهی از خدا، از گناهان سحرها، این مهم است. حالا آن‌هایی که نماز شب می‌خوانند، خوشا به حالشان، حالا آن کسی هم که نماز شب نمی‌خواند، سحر که گاهی بیدار می‌شوی، حالا یا برای آب خوردن، یا برای جابجا شدن، به هر حال خیلی‌ها سحرها بیدار می‌شوند و می‌خوابند، همان لحظه‌ای که بیدار می‌شوی، بگو خدایا من را ببخش. این نماز شب حساب نمی‌شود هان، ولی از هیچی بهتر است، شما سحر، شب‌های زمستانی، شب‌های چهارده، پانزده ساعتی، یک دقیقه‌اش را با خدا حرف بزن، این مهم است. اگر کسی از شما مشورت خواست، اگر نظر نداری، بگو بلد نیستم، اگر نظر داری، نهایت کوشش خودت را بکن، خیرخواهی از او را کم نگذار، اگر خودت جای او بودی، این دستور را به خودت هم می‌دادی، یا نمی‌دادی؟ یعنی یک غذاست، اگر خودش باشد نمی‌خورد، ولی می‌گوید: «بخور، شما بفرما، بخور سیر شو» می‌گوییم خودت بودی، می‌خوردی؟ خودت بودی، می‌رفتی؟
4- مشورت در امور اجتماعی، نه دستورات دینی
مشورت در اسلام جایگاه خوبی دارد، اوّل علامت مؤمن می‌گوید که: «وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَيْنَهُم‏» (شوری/ 38)، «أَمْرُهُمْ» می‌گوید هان، یعنی کارهای مردمی را باید مشورت کرد، کار خدا را نباید مشورت کرد، مثلاً مشورت کنیم نماز صبح چند رکعت باشد، نماز یک کار و دستور الهی است، «وَ أَمْرُهُمْ»، نه «أَمْرُ الله»، نمی‌گوید کار خدا را مشورت کن، کارهای خودت را مشورت کن. درمانگاه بسازیم یا مدرسه؟ آسفالت کنیم یا نمی‌دانم موزاییک؟ این بودجه را اینجا خرج کنیم، یا اینجا؟ کارهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی‌تان را مشورت کنید، در الغدیر این حدیث آمده، اگر که در جامعه از او بهتر هست، یا نه؟ اگر از او بهتر هست، چون او را معرفّی کردی، به سه نفر خیانت کردی، خیلی حدیث خوب هست، برای انتخاب شورای شهر، برای انتخاب سفیر، وکیل، وزیر، استاد، مدیر، خیلی حدیث جالبی است.
[پای تخته] «مَنْ»: کسی که، «تَقَدَّمَ»: جلو بیندازد کسی را، بگوید فلانی باشد، «عَلَی قَوْمٍ من المُسْلِمين»، اگر کسی خودش را بر یک قومی، بر یک جمعیتی پیش انداخت، گفت بیایید عقب من، «وَ هُوَ یَرَی»: با این‌که می‌بیند، «أنَّ فِیهِمْ»: در مردم، «مَنْ هُوَ أَفْضَلَ مِنْه»: می‌داند از او بهتر هست، ولی به خاطر خطّ سیاسی، سلیقه‌ای، یا پول گرفته، یا نگرفته، به هر حال یک موجی راه می‌اندازد، و حال آن‌که می‌داند این نه، پولش دادند گفتند این حرف را بزن، کسی که، «مَنْ»: کسی که، «تَقَدَّمَ»: جلو بیندازد خودش را یا دیگران را بر یک قومی، بگوید این را رهبرش کنید، این را رئیس جمهورش کنید و حال آن‌که می‌بیند در آن أفضل هست، از او بهتر هست، یعنی نمره شانزده هست، این به نمره‌ی پانزده رأی می‌دهد، حالا تا چه رسد به این‌که نمره‌ی شانزده به نمره‌ی صفر رأی بدهد، آن هیچی، اگر نمره‌ی شانزده سراغ داری، به نمره‌ی پانزده رأی دادی، «فَقَدْ خَانَ اللهَ»: حضرت فرمود به خدا خیانت کرده، «وَ رَسُولَهُ»: به رسول خدا هم خیانت کرده، «و المُسْلِمين»: به همه‌ی مسلمین خیانت کرده است. (الغدير، ج 8، ص 291).
پُست‌ها امانت است، این باشد، امانت است، به چه دلیل؟ این نباشد، امانت است، به چه دلیل؟ خواسته‌ی من را برمی‌آورد، خواسته‌ی شما، همه‌ی خواسته‌هایت حق است؟ یک سؤال، در عمرت پیشیمان نشدی؟ هر کسی ده‌ها، صدها بار با کم و زیادش پشیمان می‌شود، این پشیمان شدن یعنی چه؟ یعنی عقل ما کامل نیست.
5- جایگاه عقل و تجربه در آیات قرآن
ما باید از عقلمان استفاده بکنیم، عقل را نمی‌شود کنار گذاشت، بدون عقل که نمی‌شود زندگی کرد، عقل و تعقّل و تفکّر، قرآن پر است از این تفکّر کنید، تعقّل کنید، عقلتان را به کار ببرید، «أَ فَلا تَعْقِلُون‏» (بقره/ 44 ….)، بلند شوید بروید دنیا را بگردید، تجربه‌های دنیا را یاد بگیرید، «سيرُوا فِي الْأَرْض‏» (انعام/ 11، نمل، 69، عنکبوت/ 20، روم/ 42، آل عمران/ 137، نحل/ 36)، شش بار می‌گوید: «أَ فَلَمْ يَسيرُوا» (یوسف/ 109، حج/ 46، غافر/ 82، محمّد/ 10— «أَ وَ لَمْ يَسيرُوا»: روم/ 9، فاطر/ 44، غافر/ 21)، شش بار می‌گوید برو، شش بار می‌گوید چرا نرفتی؟ ما تحصیلاتمان همه سر جایش، اما باید مواظب باشیم اگر می‌گوییم آقای (الف) آره، آقای (ب) نه، بله گفتنمان دلیل داشته باشد، نه گفتنمان هم دلیل داشته باشد. اگر از کسی بدمان می‌آید، می‌توانیم فحش بدهیم؟ یک زنی، یا مردی زنا کرده، خب کار غلطی کرده، وقتی اسلام می‌گوید این زناکار را مثلاً شلّاقش بزنید، می‌شود وقتی شلّاق می‌زنی، به او بگویی خاک تو سرت کند؟ شما ابدا حق نداری، به زناکار حق نداری بگویی خاک تو سرت، مؤدّب باش، این چه کلمه‌ای است که گفتی؟! زنا کرده شلّاقش بزن، اما حق نداری بگویی خاک تو سرت کند. اگر یک کسی علنی یک گناهی می‌کند، مثلاً روبه‌روی مردم ماه رمضان آب می‌خورد و مریض هم نیست، مسافر هم نیست، می‌شود گفت روزه‌خوار، اما می‌شود گفت دزد؟ ول کن فلانی را دزدِ روزه‌خوارِ تارک‌الصلاةِ خائن و جانی را! این حرف‌ها چه چی هست که می‌زنی؟! شما آن‌ چیزی که با چشمت دیدی، روزه‌خوردن بود، باقی نسبت‌ها را چرا به او می‌دهی؟!
حتّی تعریف اندازه دارد، شما حق نداری هر کسی را هر چه می‌خواهی از او تعریف کنی. آیت الله نیست، به او می‌گویی آیت الله، دکتر نیست، به او می‌گویی دکتر، مهندس نیست، می‌گویی مهندس، یک چند روزی بیش‌تر جبهه نرفته، می‌گویی عمرش را در جبهه‌ها بوده، نه آقا، دو ماه جبهه بوده مثلاً.
هم تعریف مهم است، چه کسی تعریف کند؟ چه‌قدر تعریف کند؟ قرآن بعضی‌ها را می‌گوید اگر این کار را بکنید «لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» (بقره/ 189، آل عمران/ 130 و 200، مائده/ 35 و 90 و 100، اعراف/ 69، انفال/ 45، حج/ 77، نور/ 31، جمعه/ 10)، «لَعَلَّ» یعنی شاید، امید است خوب باشید، نمی‌گوید حتماً خوب هستی، البتّه دو، سه جا هم می‌گوید حتماً خوب هستی: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى‏» (أعلی/ 14)، «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» (مؤمنون/ 1)، «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها» (شمس/ 9)، این «قَدْ أَفْلَحَ» یعنی قطعاً، سه تا «قَدْ» داریم، «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى‏»، «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»، «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها»، یعنی یک جایی می‌گوید این کار را بکنی، قطعاً خوب می‌شوی، مثل این‌که این نسخه را ببری، قطعاً خوب می‌شوی، بعضی جاها هم دکتر شک دارد، یا ممکن است این بیماری جوری است که دکتر شک ندارد، ولی این نسخه جواب ندهد، می‌گوید حالا این را مصرف کن، دو روز دیگر بیا من شما را ببینم. یعنی ما آنجا هم که تعریف می‌کنیم، نمی‌گوییم صد‌در‌صد، می‌گوییم ما از این بهتر سراغ نداریم، ما بهترین منطق را پسندیدیم. شما خوشت آمد جذب شدی، مگر شما عقل کل هستی؟ من خوشم آمد. هر چی شما خوشت آمد، حق است؟ همه‌ی این‌هایی که مریض شدند، به خاطر این است که از یک غذایی خوششان آمد، خوردند، مریض شدند، مگر هر چی خوشمان آمد، خوردیم، حق است؟! بنابراین مواظب باشیم در مشورت، «وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَيْنَهُم‏» (شوری/ 38)، «أَمْرُهُمْ» یعنی کارهای اجتماعی را مشورت کنید، اما کارهای الهی، چه کسی جای پیغمبر باشد؟ امامت «عَهْدِ الله» است، حضرت ابراهیم وقتی به مقام رهبری رسید، خدا به او گفت: «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي» (بقره/ 124)، گفت: «خدایا، بچّه‌هایم هم امام باشند»، فرمود: «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمين‏» (بقره/ 124)، این امامت «عَهْدِي» است، «أَوْفُوا بِعَهْدي أُوفِ بِعَهْدِكُم‏» (بقره/ 40)، شما امامت الهی را قبول کنید، من هم به وعده‌هایی که دادم، عمل می‌کنم، «لا يَنالُ عَهْدِي»، «أُوفِ بِعَهْدِكُم‏».
6- مشورت رسول خدا و امامان معصوم علیهم‌السلام با مردم
تازه می‌گوید به پیغمبر، من نیاز به مشورت ندارم، چرا نیاز به مشورت نداری؟ خدا به پیغمبرش می‌گوید: «وَ شاوِرْهُمْ» (آل عمران/ 159)، با مردم مشورت کن، مشورت لازم نیست چیزی یاد بگیری، ممکن است حرف تازه‌ای نزند، ولی شما طرف را می‌شناسید که این عقلش چه‌قدر کار می‌کند، مصالح و مفاسد را چه جوری بررسی می‌کند. یک بار طلحه و زبیر آمدند با امیرالمؤمنین بیعت کردند بعد از پیغمبر که ما با شما بیعت می‌کنیم به شرطی که هر کاری که می‌کنی، با ما مشورت کنی، چون ما از اصحاب پیغمبر هستیم، این هم اصحاب سابقه‌دار. حضرت علی فرمود که: «من اگر یک مسئله‌ای پیش آمد، اوّل باید ببینم خدا در قرآن دارد، یا ندارد، اگر خدا آیه نازل کرده، یا پیغمبر دستوری داده، سنّت رسول خداست، نه با شما مشورت می‌کنم، نه با کس دیگر، خدا در قرآن گفته، نیاز به مشورت ندارد، اما اگر یک چیزی بود که نیاز به مشورت داشت، هم از شما دو تا مشورت می‌کنم، هم از باقی مردم.» گفتند: «نه، نمی‌شود، هم از ما مشورت کنی، هم باقی مردم؟! فقط از ما مشورت کن، چون ما خطّ ویژه»، به قول امروزی‌ها رانت، برای ما خطّ ویژه برو، حضرت فرمود نه من خطّ ویژه نمی‌روم. (شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد، ج‏7، ص 40 و 41) این‌ها گفتند پس اجازه بده ما یک سفر حج عمره برویم. به هوای عمره از حضرت علی جدا شدند، رفتند عایشه را هم پیدا کردند و از بصره هم یک جمعیتی و جنگ جمل راه افتاد. جنگ جمل زیربنایش این بود که توقّع داشتند از ما مشورت کنی. لازم نیست از شما مشورت کند، اگر در قرآن و حدیث هست که مشورت از هیچ کس نمی‌خواهد، اگر در قرآن و حدیث نیست، هم از شما مشورت می‌کنم، هم از باقی مردم، باقی مردم هم، ممکن است باقی مردم هم یک چیزی بفهمند، لازم نیست صحابه‌ی پیغمبر باشند، آدم عادی باشند. امام رضا علیه السلام با یک برده‌ی سیاه‌پوست مشورت کرد، برده گفت: «آقا من برده هستم، سیاه‌پوست هستم، تو امام رضا با من مشورت می‌کنی؟!» امام رضا فرمود: «اشکال دارد که خدا یک دری را روی مغز شما باز کند که به مغز دیگران باز نکرده باشد، یک چیزی به شما القا شود که به دیگران القا نشود؟» خدا به پیغمبرش می‌گوید: «شاوِرْهُمْ» (آل عمران/ 159)، شرط هم ندارد شاوِر علما، شاوِر کسان (26:10)، یک وقت ممکن است یک صندوق پیشنهادات می‌گذارند، یک کسی یک طرحی می‌نویسد که این طرح، خیلی طرح خوبی است، ما اصلاً به ذهنمان نیامد.
روایات مشورت در بحارالأنوار، جلد هفتاد و دو، صفحه‌ی 105 به بعد. با چه کسانی مشورت کنیم؟ روایت داریم «شاور العلماء الصالحین»، هم باید عالم باشد، هم صالح باشد، ممکن است دانشمند باشد، مدرکش بالا باشد، ولی آدم صالحی نباشد، صلاحیت نداشته باشد، می‌گوید هم دانشمند باشد، هم صلاحیت داشته باشد.
جای دیگری داریم: «و اجعل مشورتک من یخاف الله»، تقوا باید داشته باشد، در مشورت بی‌تقوایی نکند.
«شاور المتقین»، با آدم‌های باتقوا مشورت کن. آدم اگر تقوا نداشته باشد، در مشورتش خیانت می‌کند، اگر تقوا نباشد، در جلسه‌های مشورتی ممکن است گناه بشود، در سؤال و جواب مذهبی ممکن است گناه بشود، خانمی می‌آید از من یک سؤالی بکند، من نگاهش می‌کنم، می‌خواهم یک جواب بدهم، آره یا نه، ولی این را هی طولش می‌دهم، اگر همچین باشد، می‌خواهم با او حرف بزنم، در قالبی که حالا ایشان مسئله می‌پرسد، من هی طولانی می‌کنم، تقوا اگر نباشد و لذا گفته: «العلماء الصالحین»، عالمی که صلاحیت داشته باشد. از آن طرف گفته که: «شاور المتقین»، تقوا داشته باشد، این‌ها همه در روایت است.
7- دوری از مشورت با افراد بخیل، ترسو و حریص
«خَيْرُ مَنْ شَاوَرْتَ ذَوُو النُّهَى وَ الْعِلْمِ وَ أُولُو التَّجَارِبِ وَ الْحَزْمِ» (تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص 442)، بهترین کسانی که به درد مشورت می‌خورند، افراد دانشمند و باتجربه هستند.
با آدم بخیل مشورت نکن، «لَا تُدْخِلَنَّ فِي مَشُورَتِكَ بَخِيلًا … وَ لَا جَبَاناً … وَ لَا حَرِيصاً» (تحف العقول، ص 129)، با آدم بخیل، با آدم ترسو، با آدم حریص که حرص می‌زند، دنبال جمع کردن دنیاست، با این‌ها مشورت نکن.
رأی انسان به مقدار تجربه است، با آدم‌های باتجربه، کسی تازه‌کار است، یا تجربه دارد، مهم است.
گاهی وقت‌ها یک چیزی در کتاب‌ها نیست، ولی در تجربه هست. یک خاطره از مرحوم حاج مهدی آقای طباطبایی برایتان بگویم. در یک جلسه‌ی عقدی بود، من و ایشان روحانی بودیم، دور اتاق هم جمعیت نشسته بودند و بنا بود صیغه‌ی عقد را بخوانند. آقای طباطبایی از طرف عروس صیغه می‌خواند، من هم از طرف داماد بله می‌گفتم. گفت: «پدر عروس چه کسی است؟» گفتند: «ایشان» گفت: «شما اجازه می‌دهی عقد دخترت را برای این جوان بخوانم؟» گفت: «بله» شما چه کسی هستی؟ گفت: «شوهر خاله‌اش هستم.» گفت: «شما اجازه می‌دهی؟» شوهر عمّه‌اش هستم. من دیدم از همه اجازه گرفت. گفتم: «آقا عروس را فقط باید پدر عروس اجازه بدهد، شما از همه‌ی این‌هایی که در اتاق هستند، اجازه گرفتی؟!» گفت: «آقای قرائتی من دارم جهازیه جمع می‌کنم، وقتی به شوهر خاله‌ی عروس گفتم اجازه هست من عقد بخوانم؟ می‌رود یک پتو می‌آورد، با اجازه‌ی شما یک عقد می‌خوانم، این می‌رود یک پنکه می‌آورد، من دارم در این قالب جهازیه‌ی عروس را جور می‌کنم.» گفتم: «خب این‌ها در کتاب‌ها نیست.» گاهی وقت‌ها عقل است، تجربه هست، گاهی نه عقل است، نه تجربه، گاهی علم هست، عقل نیست، گاهی. بنابراین در مشورت، عقل لازم است، تجربه لازم است، دین لازم است، صلاحیت لازم است، این‌ها همه لازم است.
خدایا کم‌تر از آنی ما را به خودمان واگذار نکن، گول خورده‌های ما را نجات بده، توطئه‌های علیه اسلام و مسلمین خنثی کن، توطئه‌گران نااهل را نابود کن، عاقبت ما را ختم به خیر کن.

«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- امام سجاد علیه‌السلام در رساله حقوق، اولین حق مشورت را چه دانستند؟
1) امانت‌داری
2) نصیحت و خیرخواهی
3) رازداری

2- امام سجاد علیه‌السلام در پایان هر یک از حقوقی که در رساله حقوق مطرح فرموده است، چه ذکری را تکرار می‌فرماید؟
1) لا اله الا الله
2) لا حول و لا قوة الا بالله
3) سبحان الله

3- آیه 38 سوره شوری بر چه امری تأکید دارد؟
1) مشورت در امور اجتماعی
2) مشورت در امور دینی
3) مشورت رسول خدا با مردم

4- در روایات، مشورت با چه کسانی توصیه شده است؟
1) صاحبان علم و دانش
2) صاحبان تجربه
3) هر دو مورد

5- در روایات، از مشورت با چه کسانی نهی شده است؟
1) افراد بخیل و حریص
2) افراد ترسو
3) افراد بخیل و حریص و ترسو

پاسخ صحیح سوالات را در قالب یک عدد ۵ رقمی به شماره ۳۰۰۰۱۱۴ پیامک نمایید.
گزینه صحیح سوالات هفته قبل، در هر سوال مشخص گردیده است.
]]>
https://gharaati.ir/9576-2/feed/ 0
حق مشورت در رساله حقوق امام سجاد علیه السلام https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82-%d9%85%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%aa-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3%d8%ac%d8%a7%d8%af-%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%87-%d8%a7%d9%84/ https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82-%d9%85%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%aa-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3%d8%ac%d8%a7%d8%af-%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%87-%d8%a7%d9%84/#respond Thu, 24 Nov 2022 08:00:23 +0000 https://gharaati.ir/?p=9550 https://gharaati.ir/archive/pdf/1401.09.03.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1401.09.03.mp3 https://www.aparat.com/embed/wQzTh?data[rnddiv]=57758159612&data[responsive]=yes]]>

موضوع: حق مشورت در رساله حقوق امام سجاد علیه‌السلام
تاريخ پخش: 03/09/1401
عناوين:
1- با چه کسانی مشورت کنیم؟
2- مشورت بر اساس حکم خدا نه سلیقه شخصی
3- توجه به عاقبت کارها در دنیا و آخرت
4- دوری از منفعت‌طلبی در مشورت به دیگران
5- آفات افشای اسرار شخصی در نزد دیگران
6- نقش تجربه و سابقه در ارائه مشورت کارساز
7- جامع‌نگری در ارائه مشورت به دیگران

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

بحثمان در چند ماه اخیر شب‌های جمعه، درس‌هایی از قرآن این بود، رساله‌ی حقوق امام سجّاد را که حدود پنجاه حق را برای ما نقل می‌کند، توضیح می‌دادیم. یکی از حق‌ها، حقّ مشاور است، کسی که مشورت می‌گیرد، می‌رود پهلوی کسی مشورت می‌گیرد، مشاور چه جور آدمی باید باشد؟ چه جوری مشورت بدهد؟ با چه کسی مشورت کنیم؟ موضوع این است.
اوّل با کسی مشورت کنیم که شناخت داشته باشد. خود شناخت حرف دارد، من را بشناسد، مشکلم را بشناسد، راه حق را بشناسد، تجربه داشته باشد، شناخت داشته باشد. جا را بداند، مکان را بداند، زمان را بداند، شرایط را بداند. یک دکتر خوب، دکتری است که وقتی می‌خواهد نسخه بدهد، مواظب فشار خون باشد، مواظب قند باشد، مواظب سابقه‌ی بیماری باشد، مواظب توان مریض باشد، یعنی پزشک وقتی خوب می‌تواند نسخه بدهد که شناخت داشته باشد. اگر شناخت نداشته باشد، تمام حرکاتش اسباب دردسر می‌شود.
یک بنده خدایی حرف که می‌زد، حرکت دستش با زبانش فرق می‌کرد، مثلاً می‌گفت یوسف بعد می‌گفت در چاه رفت، برای چاه دستانش را همچین می‌کرد، بعد می‌گفت پیغمبر اسلام هم معراج رفت، برای معراج دستش را پایین می‌آورد، برای چاه دستش را بالا می‌آورد، یعنی حرکتِ، در مهارت معلّمی چه حرفی را ما اوّل بزنیم؟ اصلاً چه آیه‌ای اوّل نازل شد؟ پیغمبر ما از چهل سالگی مبعوث شد، تا شصت و سه سالگی، بیست و سه سال، سال اوّل چه آیه‌ای نازل شد؟ سال دوّم چه آیه‌ای نازل شد؟ سال سوّم چه آیه‌ای نازل شد؟ نظام آموزشی، چه چیزی را در چه ؟؟ (3:00)، مثلاً آیه‌ی زکات که آمد، حضرت فرمود بلال، برو تو بازار، برو تو خیابان، تو محلّات آیه‌ی زکات را بر مردم بخوان، می‌خواند و توجّه مردم به زکات با یک نفر مثل بلال، امثال بلال بود، اما در غدیر خم وقتی می‌خواهد امیرالمؤمنین را معرّفی کند، می‌گوید صبر کنیم همه جمع شوند، در راه مکّه باشد، در خود مکّه نباشد، چون مکّه کوچه، کوچه است، آدم‌ها پیدا نیستند، در بیابان باشد که همه پیدا باشند. فرمود بایستید تا این‌هایی که عقب ماندند، برسند، به این‌هایی که تند رفتند، جلو رفتند، بگو برگردند، صبر کنید ظهر شود، در کنار نماز جماعت، علی امیرالمؤمنین را معرّفی کنم، این‌ها مهم است. یک مشاور، یک معلّم، یک مربّی اگر دقّت به همه‌ی این‌ها نداشته باشد، کارهایش پخته نیست، یک چیزی را خوب می‌کند، یک چیزی را بد می‌کند.
یک روایت داریم: «الدواء کالصابون»، دوا مثل صابون است. صابون چه خاصیتی دارد؟ صابون به لباس که می‌زنی، لباس را تمیز می‌کند، اما قدرت لباس را کم می‌کند. یک لباسی که بیست بار رفت در ماشین و زیر دست و فشار شسته شد، این پارچه‌ی بعد از بیست بار، پارچه‌ی اوّلی نیست، استحکامش کم می‌شود، گاهی پارچه‌ها به قدری شده مثل دستمال کاغذی می‌شوند، یعنی یک خورده تکانش می‌دهی، وا می‌رود، تمیز می‌کند. مشاور باید مواظب باشد چه می‌گوید، با چه کسی حرف می‌زند.
1- با چه کسانی مشورت کنیم؟
با چه کسی مشورت کنیم؟ حقّ مشورت.
– راه را بداند. افرادی باسوادند، راه را نمی‌دانند، انتخاب راه خیلی مهم است. بارها من این را گفته‌ام، باز هم بگویم، شاید هم زنده باشم، باز هم خواهم گفت، تمام دعاها مستحب است، جز یک دعا، یک دعا داریم واجب است، آن دعایی که واجب است، این است: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم‏»، خدایا من را به راه مستقیم ببر، راه را تشخیص بدهم. ده بار هم باید بگوییم، چون هفده رکعت نماز که می‌خوانیم، ده رکعتش، دو تا صبح و دو تا ظهر و دو تا عصر و دو تا مغرب و دو تا عشاء، پنج تا دو رکعتی اوّل حمد باید بخوانیم، در حمد هم باید «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم‏» بگوییم. آدم راه را تشخیص بدهد. مثلاً فکر می‌کند این درس برایش مفید است، فکر می‌کند این همسر برایش مفید است، تشخیصش درست نیست. مشاور باید راه را بشناسد.
– شرایط سیاسی را بداند. گاهی وقت‌ها شیر غذای خوبی است، اما اگر قبلش سرکه خورده باشی، آب لیمو خورده باشی، شیر بخوری، ممکن است مضر باشد. این سابقه‌ی این چی هست، قبلش چی خوردی؟ با چه کسی بوده؟ چی گفته؟ چی شنیده؟ کجا رفته؟ اگر خواسته باشد مشورت پخته باشد، باید.
یک نمونه برایتان بگویم. در جنگ صفّین این‌هایی که فرار می‌کردند، حضرت فرمود نگاه به فرارشان نکنید، این‌ها را بگیرید، با این‌که دارند فرار می‌کنند، فرمود بگیرید این‌ها را. ولی در جنگ جمل هر کس فرار می‌کند را کاریش نداشته باشید. پرسیدند فرق این دو جنگ در چه چیزی هست؟ فرمود: جنگ صفّین جنگ با معاویه بود، معاویه زنده بود، این که فرار می‌کرد، می‌رفت معاویه شارژش می‌کرد، برمی‌گشت، ولی در جنگ جمل، سران جمل، زبیرها و طلحه‌های جمل کشته شدند، هر کس فرار می‌کند دیگر قدرتی نبود که این را تغذیه کند، شارژش کند، برگردد. ببینید دو تا جنگ است با امیرالمؤمنین، جنگ جمل طلحه و زبیر و عایشه و یارانشان، جنگ صفّین معاویه و عمر و عاص و یارانشان، فرمود در این جنگ هر کس فرار می‌کند، بزنید، در آن جنگ هر کس فرار می‌کند، ولش کنید، شرایط سیاسی فرق می‌کند.
2- مشورت بر اساس حکم خدا نه سلیقه شخصی
– راه خدا را بشناسد. گاهی وقت‌ها آدم مشورت می‌کند، آن طرف که مشاور است، راه خدا را نمی‌داند، طریقه‌ی خودش را می‌گوید، خدا من را آورده، چه چیزی باعث رشد من است، چه چیزی باعث سقوط من است، معتقد به روز قیامت هم باشد. گاهی وقت‌ها حرکت‌های امروز موقّت نیست، ما نگاهمان، نگاه عام است. بگذار قرآن بخوانم، می‌فرماید که، آیه‌ی قرآن از ذهنم پرید، فارسی‌اش این است: «کسانی که اینجا یک رهبر تعیین می‌کنند، همین رهبرشان، رهبر قیامت هم خواهد بود.» هر کسی را دنیا قبول کنی، قیامت هم دنبال همان تفکّر باید بروی، مواظب باشیم عقب چه کسی می‌رویم. این چه کسی است که به ما پیام داد؟ این چه کسی است که به ما تلگراف کرد؟ این چه کسی است که به ما تلفن کرد؟ این چه کسی است به ما وعده داد؟ چه جور آدمی است؟ چه سابقه‌ای دارد؟ از کجا تغذیه می‌شود؟ آیه قرآن هست هان، متن قرآن است، تمام کسانی که در اینجا یک رهبر غیر حق می‌گیرند، این رهبر باطل تا قیامت باید دنبالش بروند.
ما در قرآن دو تا امام داریم: امام نار، «أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّار» (قصص/ 41)، رهبرانی که عاقبت به جهنّم می‌روند، انحراف دارند؛ امام نور، «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً» (فرقان/ 74)، «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» (بقره/ 124)، یعنی مسئله‌ی سیاسی این دنیا یک بار مصرف یک دوره حکومت نیست، دو دوره حکومت نیست، ده دوره حکومت نیست، مسئله این است که این را که حاکمش کردی، باید تا قیامت افکارش و اقوالش و دستوراتش را عمل کنی و این سرنوشت تا قیامت هست، باید یک کسی باشد که مواظب آن جهتش هم باشد.
وظیفه‌ی شرعی چه چیزی هست؟ و لذا خیلی وقت‌ها نیاز به مشورت نیست. خیلی وقت‌ها نیاز به استخاره نیست، راه خدا روشن است. یکی از دوستان می‌گفت یک خانمی آمد پهلوی من، گفت یک استخاره کن. من فکر کردم حالا در یک جایی گیر کرده، می‌خواهد استخاره کند. بعد این خانم حالا پرسیدم گفت، یا خودش گفت: «می‌خواهم اگر استخاره خوب آمد، بروم بچّه‌ام را سقط کنم!» اِه، سقط بچّه حرام است! خیلی از استخاره‌هایی که می‌کنند، لغو است، استخاره می‌کنم طلاقش را بدهم، طلاق بدترین حلال است، حلالِ طلاق، ولی بدترین، حدیث داریم، از خودم نیست، حدیث داریم بدترین حلال‌ها که هم حلال است، هم بسیار بد است، طلاق دادن است، آن وقتی روایت امام صادق وقتی می‌فرماید: «طلاق بدترین حلال است» (وسائل الشيعة، ج ‏22، ص 8)، شما با استخاره می‌خواهی طلاق بدهی؟
با چه کسی مشورت کنیم؟
3- توجه به عاقبت کارها در دنیا و آخرت
– آخر‌بین باشد، نه آخور‌بین. گاهی وقت‌ها مشورت می‌کنیم، می‌گوید این امروز سود دارد. بله، امروز سود دارد، ولی. یک کنده‌ی درخت وقتی روشن شد، ده‌ها ساعت ممکن است این آتشش بماند، شاخه‌های نازک زود روشن می‌شود، با یک کبریت ممکن است روشن بشود، اما بعد از چند لحظه تمام می‌شود، نگاه نکن کدام زود روشن شد، آن زود روشن شد، ولی، یک مَثَلی من یک وقت زدم، مَثَل را تکرار می‌کنم، لیمو ترش را نگاه نکن ترش است، هم ترش است، هم کوچک، نگاه کن که آب لیمویش ماه‌ها می‌ماند، لیمو شیرین را نگاه نکن، درشت است و پر آب است، همین درشت و پر آب هست، اما یک لحظه نخوری، تلخ می‌شود، یعنی بعدش را هم ببین، بعد از شیرینی تلخی است. این جمله مال امیرالمؤمنین در ذهنم هست، «لَا خَيْرَ فِي لَذَّةٍ مِنْ بَعْدِهَا النَّار» (أمالي، صدوق، ص 497 و 498)، شیرینی‌هایی که بعدش آتش است، خیر ندارد. نگاه نکن، امروز خیر است، ول فردا چی؟ شما امروز کلاهبرداری می‌کنی، جنس را به خارج می‌فرستی، جنس‌های خوب را رو می‌گذاری، جنس‌های متوسّط و فاسد را زیر می‌گذاری، بعد هم فکر می‌کنی زرنگی کردی، زرنگی نکردی. دومرتبه جعبه را باز می‌کند، می‌بیند میوه‌های روی جعبه خوب است، میوه‌های زیر خراب است، دیگر با شما معامله نمی‌کند. خیال کردی، حساب کن که اعتبارت از بین رفت. خیلی افراد مشورت می‌کنند، به یک لذّت هم می‌رسند، یک کامی هم می‌گیرند، یک پولی هم پیدا می‌کنند، یک پُستی هم می‌گیرند، ولی عاقبتش چی؟!
شخصی آمد پهلوی یک عالمی، گفت: «استخاره کن، می‌خواهم یک سفر تجاری بروم، تجارت کنم.» استخاره کرد، گفت: «بد است.» ولی خب، پرش کرده بودند که این سفر سود دارد، درآمد دارد، دلار دارد، ریال دارد، این نتوانست تحمّل کند، رفت مسافرت و یک مبلغی هم گیرش آمد. آمد پهلوی آقا گفت: «آقا شما گفتی استخاره بد آمد، ولی ما گوش به حرف شما ندادیم، رفتیم، معامله کردیم، سفر را انجام دادیم و درآمد خوبی هم داشتیم.» آقا با دستی که به غیب داشت و اطّلاعاتی که داشت، یک تأمّلی کرد و فرمود که: «شما فلان روز در این سفر نمازت قضا نشد؟» گفت: «چرا؟» گفت: «ارزش نداشت، ممکن است به سودی رسیدی، ولی یک چیزی از دست دادی، منتها آن چیزی که به دستت آمده، فکر می‌کنی غنیمت است، ولی به آن چیزی که از دستت رفته، توجّهی نداری.»
4- دوری از منفعت‌طلبی در مشورت به دیگران
– خودش اهل منفعت نباشد. یک حدیث داریم که اگر یک کسی، یک چیزی به شما داد، گفت برایم بفروش، مثلاً من یک قالی به شما می‌دهم، یک سکّه به شما می‌دهم، می‌گویم این را برای من بفروش. حدیث داریم خودت نخر، ولو می‌خواهی بخری هان، برو از یک جای دیگر بخر، برای این‌که وقتی خودت خریدی، در ذهن من می‌آید که این را سوءاستفاده کرد، من گفتم بفروش، این خودش پولش را داد، یعنی، مشورت باید خودتان صاحب منافع نباشید، یعنی واقعاً در مشورت خودتان خالی الذهن باشید.
– رازدار باشد. کسی پهلوی شما می‌آید، یک مشورتی می‌کند، مطالبی را برایش می‌گوید که همسرم چه کرد، بچّه‌ام چه کرد، شوهرم چه کرد، برادر خانمم چه کرد، پسر عمویم چه کرد، شریکم چه کرد، شاگردم چه کرد، همسایه‌ام چه کرد، می‌آید مشورت می‌کند، شما اطّلاع پیدا می‌کنی، خب مطالب ایشان را رازداری کن. قرآن راجع به رازداری خیلی آیه دارد. حضرت یوسف خواب دید، یازده ستاره و ماه و خورشید بر او سجده می‌کنند. خوابش را به بابایش، حضرت یعقوب گفت، گفت یک همچین خوابی دیدم. فرمود: «هیچی نگو، این خواب راز دارد، برادرهایت …» عربی‌هایش را بخوانم:
[پای تخته] «لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى‏ إِخْوَتِكَ فَيَكيدُوا لَكَ كَيْداً» (یوسف/ 5)
«لا تَقْصُصْ»، یعنی قصّه نگو، یعنی نقل نکن، «رُؤْيا»، یعنی خوابی که دیدی، خوابی که دیدی نقل نکن. به چه کسی؟ به برادرهایت نگو. چرا؟ برای این‌که «فَيَكيدوا لَكَ كَيْداً»، برایت نقشه می‌کشند. نقل نکن کدام استعداد درخشان است، برای این استعداد درخشان نقشه می‌کشند. قرآن معنایش این است، اصلاً اگر قرآن را به زمانِ یعنی مصادیق روزش را معیّن نکنیم، قرآن خیلی از آیه‌هایش دیگر از مصرف خارج می‌شود. مثلاً خدا به پیغمبر می‌گوید: [پای تخته] «وَ ثِيابَكَ»، «ثِياب» یعنی لباس، «وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ» (مدّثّر/ 4)، لباست را تطهیر کن. الآن پیغمبر که نیست که، لباسش هم نیست، نه پیغمبر هست، نه لباسش، پس آیه لغو شد؟! ما باید معنا کنیم، این که می‌گوید لباست را تمیز کن، یعنی آقای مربّی، آقای معلّم، استاد دانشگاه، واعظ، منبری، آیت الله، کسانی که رهبری علمی و اخلاقی جامعه را دارید، باید تمیز باشید، «وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ»، لباس باید تمیز باشد.
ما یک استاد داشتیم، خدا رحمتش کند، سر درس از بس سرش را تکان می‌داد، این گوشه‌ی عمّامه‌اش که ما می‌گوییم تحت‌الحنک، وقت نماز هم مستحب است، این تحت‌الحنکش باز می‌شد، سر درس هی همچین می‌کرد، وقتی سرش را تکان می‌داد، این عمّامه‌اش همچین می‌شد، ما آن روز درس را نمی‌فهمیدیم، هی سرش را همچین می‌کرد، ما خنده‌مان می‌گرفت. بنابراین وقتی به پیغمبر می‌گوید لباست را تمیز کن، بگوییم خب الآن که پیغمبر نیست، لباسی هم نیست، پس آیه لغو شد؟! صدها آیه در قرآن داریم که اگر مصداق امروزش را تعیین نکنیم، می‌گوییم که تاریخ مصرف ندارد. حالا الآن یوسف است؟ نه. یعقوب است؟ نه. الآن کسی خواب دیده؟ نه، پس این آیه لغو شد. می‌گوید نه، دنبال آیه را ببین، این‌که می‌گویم نقل نکن، برای این‌که نقشه می‌کشند، هر چیزی را که اگر بفهمند، نقشه می‌کشند، نگو، اسلحه هست، طلا هست، افکار نابغه هست، این یعنی یک رازداری در همه چیز، «لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى‏ إِخْوَتِك».
5- آفات افشای اسرار شخصی در نزد دیگران
خیلی از زن و شوهرها رازی دارند، بعد از ازدواج رفیق می‌شوند، پسر به دختر می‌گوید که خب کجا بودی؟ چه کردی؟ از قصّه‌های تاریخ بگو، یا به عکسش، عروس از داماد می‌پرسد، داماد از عروس می‌پرسد، بعد این‌ها می‌گویند عجب، پس این یک همچین مسائلی هم داشته! می‌گوید آقا من با این نمی‌توانم زندگی کنم، سابقه‌اش خراب است. تو چه حقّی داری گناهت را به دیگران گفتی؟ یک حدیث داریم اسلام اجازه می‌دهد هر چه می‌خواهی بگویی، بگویی، ولی اجازه نمی‌دهد عیب‌هایت را به دیگران بگویی، من یک عیبی دارم، نگو، حالا عیب‌های جزئی، دیشب گوشت را سوزاندی، آبگوشت خواستی بپزی، خرابش کردی، دیگر حالا، فهمیدی چی شد؟ دیشب آبگوشت من سوخت! یعنی مردم بدانید من از تغذیه غافل بودم. لازم نیست بگویید، چه کسی مریض شد، چه کسی خوب شد، فلان شد. بله، یک وقت آدم می‌گوید برای این‌که دنبال راه و چاره می‌گردد، می‌خواهد دعا کند، می‌خواهد دارو و درمان بدهد، با پزشکی هست، ‌طوری نیست، بنا نیست که من هر عیبی دارم، به رفیقم بگویم، رازداری، «لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ».
6- نقش تجربه و سابقه در ارائه مشورت کارساز
– سابقه داشته باشد. گاهی وقت‌ها یک کسی را یک جا، در مملکت ما هم همین‌طور است، ما مسئولی را داریم، جایی داشتیم که مسئولینی که آمدند، هیچ کدام سابقه‌ی این کار را نداشتند، همین‌طور فعلاً این آقا مسئول شده، ایشان هم او را می‌شناسد، خیانت نکرده، چون شناخت دارد، می‌گوید تو هم باید این پُست را بگیر، اما به کاری که می‌کند وارد است؟ نه، وارد نیست. سابقه دارد؟ هیچ سابقه‌ای ندارد. باید سابقه داشته باشد. نمونه‌های معرّفی کنید که من این مشورت را به فلانی دادم، نتیجه داد. آخر گاهی وقت‌ها نمونه ندارد. یک کسی می‌گفت که: «من زمان شاه هفته‌ای یک نامه‌ی تند به شاه می‌نوشتم، که چرا این کار کار را کردی؟ چرا این کار را کردی؟ کارهای خلاف و غلط شاه را هر هفته می‌نوشتم.» گفتند: «خب، پس چرا شاه اثر نمی‌داد؟!» می‌گفت: «می‌نوشتم، منتها می‌گذاشتم زیر تشک، به او نمی‌دادم.» گاهی وقت‌ها مشاوره می‌دهذ، نمونه‌ی کارت چی هست؟ سابقه‌ات چی هست؟ می‌گفت به طواف کعبه رفتم، رفتم مکّه، به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند، که تو در برون چه کردی، که درون خانه آیی. شما که به ما مشورت می‌دهید، لطفاً سه تا، چهار تا از مشورت‌هایی که، الآن اگر می‌گویی دختر، دختر خوبی است، اگر خودت پسر داشتی، برایش می‌گرفتی؟ این‌که می‌گویی پسر، پسر خوبی است، خودت دختر داشته باشی، به او می‌دادی؟ یعنی یک کسی که مشورت می‌دهد، باید بگوییم خودت، بله.
من کسی را سراغ دارم که وقتی دخترش را می‌خواهد شوهر بدهد، به داماد می‌گفت: «از آدم‌های شناخته شده چه کسی شما را می‌شناسد؟» می‌گفت: «فلانی.» می‌رفت می‌گفت: «آقا، یک سؤال می‌کنم، بینی و بین الله خودت دختر داشته باشی، به او می‌دادی؟!» یک حاجی آمده بود مکّه، خیلی گرما خورده بود، عصبانی شده بود، گفت: «خدایا گفتی حج واجب است، ما آمدیم، حالا حضرت عبّاسی در این هوای داغ خودت بودی، می‌آمدی؟ به خدا»، به خدا می‌گفت خودت بودی، می‌آمدی؟ قرآن یک آیه داریم، می‌گوید اگر این را به فقیر می‌دهی، اگر خودت فقیر بودی، به تو می‌دادند، می‌گرفتی؟! این لباس را می‌دهی، این لباس تنگ است، رنگش رفته، مدش عوض شده، یک چیزی به فقیر بده که اگر خودت فقیر بودی، می‌دادند، می‌گرفتی.
7- جامع‌نگری در ارائه مشورت به دیگران
– فکرش جامع باشد، گاهی وقت‌ها یک چیزی را مواظبت می‌کند، توجّه می‌کند، یک جمله‌ای از بچّگی، دوران طلبگی یاد ما داده بودند و آن این بود: «حَفِظْتَ شَیْئاً»، یعنی یک چیزی را حفظ کردی، «وَ غابَتْ عَنْکَ أشْیاءٌ»، ولی خیلی از چیزها را از دست دادی، «حَفِظْتَ شَیْئاً»، یعنی یک زاویه را می‌گیری، این پولش خوب است، درآمدش خوب است، این خوش‌گذران است، خانه دارد، ماشین دارد، تلفن دارد، ولی خب این از کجا می‌آورد؟ فردا ورشکست نمی‌شود؟ شریک‌هایش چه کسانی هستند؟ یعنی زرق و برق، هل نشود.
– آفت‌شناس باشد. گاهی وقت‌ها مشورت می‌کنی، ظاهر را می‌بیند، ولی آفتش را نمی‌بیند. هر چیزی آفت دارد. مثلاً [پای تخته] عزّت خوب است، عبادت خوب است، خدمت به مردم خوب است، اخلاق عالی خوب است. امام سجّاد علیه السلام در صحیفه‌ی سجّادیه دعای مکارم الأخلاق، دعای بیستم، می‎گوید: «أَعِزَّنِي»، خدایا عزّت می‌خواهم، اما عزّت هم بدی دارد هان، «وَ لَا تَبْتَلِيَنِّي بِالْكِبْرِ»، تکبّر، خدایا من عزّت می‌خواهم، ولی می‌خواهم گرفتار تکبّر نشوم، چون آدم که عزیز شد، کم کم متکبّر هم ممکن است بشود. بعد می‌گوید: «عَبِّدْنِي لَكَ»، عبادت خوب است، ولی عبادت هم آفت دارد، «وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِي بِالْعُجْبِ»، عبادت خوب است، ولی عجب نگیردم. خدمت به مردم خوب است، ولی خدمت به مردم آفت دارد، آدم منّت می‌گذارد، من بودم که وامت دادم، من برایش پختم، من برایش دوختم، من برایش وام دادم، من، من، من، من، من. منّت که گذاشتی، عبادت از بین می‌رود. خدمت خوب است، «أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَى يَدِيَ الْخَيْرَ»، عربی‌هایی که می‌خوانم دعای مکارم الأخلاق است، «أَجْرِ لِلنَّاسِ»، جاری کن برای مردم، «عَلَى يَدِيَ الْخَيْرَ»، من با دست‌هایم خدمتگزار باشم، اما «وَ لَا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ»، منّت سر کسی نگذارم، منّت. اخلاق عالی خوب است، «هَبْ لِي مَعَالِيَ الْأَخْلَاقِ»، اخلاقمان خوب باشد، اما «وَ اعْصِمْنِي مِنَ الْفَخْرِ»، فخر نفروشم، افتخار نکنم، من را می‌بینی، هیچ وقت عصبانی نمی‌شوم، من را می‌بینی، هر چی دارم، به این و آن می‌دهم، من را می‌بینی، شب‌ها تا صبح نمی‌دانم چه‌قدر مطالعه می‌کنم، هی می‌گوید من را می‌بینی. پس ببینید کسی مشاور خوبی است که وقتی توجّه به عزّت و عبادت و خدمت می‌کند، توجّه به آفتش هم بکند. این ازدواج خوب است اما، این درس خوب است اما، این رشته خوب است اما، این ورزش خوب است اما، اما، این بحث مشاور چه کسی باید باشد.
مواظب باشیم با چه کسی مشورت می‌کنیم، ما را به کجا می‌برد، با چه شعاری ما را می‌برد، با چه کلمه‌ای ما را می‌برد. پهلوی حضرت علی آمدند، خوارج شعار دادند: «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ»، «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ»، یعنی هیچ حرف نزند، نه علی حرف بزند، نه معاویه، فقط هر چیزی که قرآن گفته: «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ»، «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ»، حضرت فرمود: «كَلِمَةُ حَقٍّ»، شعار درست است، اما «يُرَادُ بِهَا بَاطِل»، این شعاری که می‌دهید، ظاهرش خوب است، اما باطنش این است که می‌خواهید بگویید علی در خانه‌اش بنشیند، «كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِل‏» (نهج البلاغه، حکمت 198) .
یک وقت چند نفر می‌آیند پای منبر من، هی صلوات می‌فرستند، اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، اللهُمَّ، اللهُمَّ، اللهُمَّ …، همه صلوات می‌فرستند، ظاهرش صلوات می‌فرستند، اما می‌خواهند منبر من را به هم بزنند. صرف این‌که این‌ها یک جمعی هستند، دارند صلوات می‌فرستند، گول نخورید، خیلی شعارها، شعارهای خوبی است، اما باطنش خراب است. بعضی میوه‌ها هستند، بزرگ است و درشت است، آدم فکر می‌کند که میوه‌ی رسیده‌ی خوبی است، وقتی باز می‌کنی، می‌بینی یا تلخ است، یا ترشیده است، یا فاسد است، یا پوسیده است، یا چیز دیگر. در مشورت پوست را نبینیم، آخور‌بین نباشیم، آخربین باشیم.

«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- در نمازهای روزانه، چه امری را روزی ده بار از خداوند طلب می‌کنیم؟
1) آمرزش گناهان
2) گشایش روزی
3) هدایت به راه مستقیم

2- در کدام جنگ، حضرت علی علیه‌السلام دستور رهاکردن فراریان را دادند؟
1) جنگ جمل
2) جنگ صفین
3) جنگ نهروان

3- آیه 5 سوره یوسف، به چه امری اشاره دارد؟
1) رازداری
2) تعبیر خواب
3) حفظ برادری

4- امام سجاد علیه‌السلام در دعای مکارم الاخلاق به کدام یک از آفات عبادت اشاره دارد؟
1) تکبّر و بزرگی‌طلبی
2) عجب و غرور
3) منِت گذاردن

5- آیه 41 سوره قصص به کدام یک از رهبران جامعه اشاره دارد؟
1) کسانی که مردم را به سوی دوزخ می‌برند
2) کسانی که مردم را به سوی بهشت می‌برند
3) هر دو مورد

پاسخ صحیح سوالات را در قالب یک عدد ۵ رقمی به شماره ۳۰۰۰۱۱۴ پیامک نمایید.
گزینه صحیح سوالات هفته قبل، در هر سوال مشخص گردیده است.
]]>
https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82-%d9%85%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%aa-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3%d8%ac%d8%a7%d8%af-%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%87-%d8%a7%d9%84/feed/ 0