قدرت – درسهایی از قرآن https://gharaati.ir محسن قرائتی Wed, 21 Apr 2021 12:10:32 +0000 fa-IR hourly 1 https://wordpress.org/?v=6.4.3 عدم کیفر و پاداش در دنیا https://gharaati.ir/%d8%b9%d8%af%d9%85-%da%a9%db%8c%d9%81%d8%b1-%d9%88-%d9%be%d8%a7%d8%af%d8%a7%d8%b4-%d8%af%d8%b1-%d8%af%d9%86%db%8c%d8%a7/ https://gharaati.ir/%d8%b9%d8%af%d9%85-%da%a9%db%8c%d9%81%d8%b1-%d9%88-%d9%be%d8%a7%d8%af%d8%a7%d8%b4-%d8%af%d8%b1-%d8%af%d9%86%db%8c%d8%a7/#respond Mon, 19 Apr 2021 12:24:41 +0000 https://gharaati.ir/?p=8172 https://gharaati.ir/archive/pdf/1400.01.29.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1400.01.29.mp3 https://www.aparat.com/embed/b0e1g?data[rnddiv]=93416712789&data[responsive]=yes]]>

موضوع: عدم کیفر و پاداش در دنیا
تاريخ پخش: 30/01/1400
عناوين:
1- اشتباه در مصداق عزت و قدرت
2- نگاه درست به قیامت، انتخاب زندگی درست
3- چرا در دنیا جزا نیست؟
4- جزا براساس انگیزه الهی، نه ترس و طمع
5- سه گونه برخورد با مجرمان در دنیا
6- امکان توبه و بازگشت در دنیا

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه
اللهم صل علی محمد و آل محمد، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

عزیزان پای تلویزیون رمضان 1400 هستیم، بحث معاد. در ظرف بین بیست و پنج دقیقه تا سی دقیقه. چند تا جلسه صحبت کردیم. اصولاً میل به ابدیت در همه هست، همه می‌خواهند باشند، همه می‌خواهند باشند. خب هر علاقه‌ای که در انسان هست، دو جور می‌شود: یا به طور صادق ارضاء بشود، یا به طور کاذب. مثلاً گرسنگی در همه هست، حالا گرسنگی اگر درست هدایت شد، شیر مادر می‌خورد، اگر انحرافی بشود، سرشیشه‌ای می‌مکد، یعنی مکیدن، احساس گرسنگی و توان مکیدن در همه هست، منتها حالا شیر بمکد، شیر بخورد یا سر‌شیشه‌ای. این هست. حالا.
1- اشتباه در مصداق عزت و قدرت
مردم همه می‌خواهند عزیز بشوند منتها یکی عزتش را در این میبیند که من اگر دنبال پول بروم عزیز میشوم، یکی می‌گوید مدرکم بالا باشد، عزیز میشوم. یکی می‌گوید با فلان خانواده ازدواج کنم عزیز می‌شوم، همه دنبال عزت می‌گردند، منتها این عزت را چگونه ارضاء کنند، چگونه به آن عزت برسند، این حرف است.
میل به بقا هست. بحث معاد هستیم. همه می‌خواهند باشند. وقتی شیطان به سراغ آمد حضرت آدم در آن باغی که بود، گفت: «هَلْ أَدُلُّكَ» (طه/ 120) دلالت، راهنمایی کنم شما را، «عَلىَ‏ شَجَرَة» (طه/ 120) به درختی که اگر از این میوه بخورید دیگر همیشه زنده‌اید. به آدم گفت اگر می‌خواهی همیشه زنده بمانی، بخور. خدا گفته بود این را نخور، شیطان آمد گفت بخور. چه طوری هُلش کرد، گفت: همیشگی است، همیشگی است.
مردم می‌خواهند عزیز بشوند در شهرشان نشسته‌اند، در روستایشان نشسته‌اند، او می‌گوید برویم شهر، او می‌گوید برویم فلان استان، او می‌گوید برویم تهران، می‌خواهد عزیز بشود فکر می‌کند مثلاً کاندید بشود عزیز می‌شود مگر. نداریم یک کسی که ممکن است کاندیدا هم بشود ولی عزیز نشود، حتی رئیس جمهور هم بشود ولی عزیز نشود.
میل به عزت، میل به بقاء در همه هست. کار انبیاء این است که آمدند که بگویند شیر بخور، نه سرشیشه. در یک کلمه خواسته باشم بگویم این طور باید بگویم پیغمبران نیامدند برای ایجاد عقیده که عقیده را به وجود بیاورند، آمدند برای اصلاح عقیده، یعنی عقیده هست. آن‌ها می‌گویند او این نیست، این است. در مصداق ما اشتباه می‌کنیم و لذا روایات متعدد داریم «لیس العلم این»، این که تو می‌خوانی علم نیست، خیال علم است، «بل العلم» یک چیز دیگر است. «لَّيْسَ الْبرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ» (بقره/ 177)
قبله که عوض شد به قول امروزی‌ها تیتر روزنامه، سخن روز این بود که سیزده سال، پانزده سال از این طرف می‌ایستادیم، حال چرا قبله عوض شد؟، آیه نازل شد بابا «لَيْسَ الْبرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ» نیکی در این نیست که این طرف بایستی، هر جوری خدا گفت بایست، «لَاكِنَّ البِرَّ» (بقره/ 177) یک چیز دیگری است. «لیس الشجاعة»، شجاعت کسی نیست که همچین کند، «بل الشجاعة» این است. «لیس الزهد»، زهد این نیست، زهد این نیست که روی نمد بنشینی یا روی گونی یا روی زیلو بنشینی، زهد این است که اگر روی قالی هم نشستی، به قالی دل نبندی. ممکن است کسی روی نمد بنشیند روی موکت بنشیند، روی زیلو بنشیند، اما دل بسته است. ممکن است کسی دوچرخه داشته باشد ولی دلش به دوچرخه قفل است. دوچرخه‌اش را به برادرش هم نمی‌دهد، ممکن است کسی ماشین داشته باشد، سوئیچ ماشینش را به رفیقش می‌دهد، می‌گوید کاری داری بیا ماشین. نمی‌شود گفت این دوچرخه دارد زاهد است، این ماشین دارد، طاغوتی است. باید دید این به دوچرخه علاقه چه قدر است، ماشین چه قدر است. زهد این نیست که نداشته باشی، زهد این است که دل نبندی. حالا همه می‌خواهند باشند، میل به بقا همیشه هست. منتها این فکر می‌کند بقایش به این است که آرامگاه بسازد، بقایش به این است که، بقایش به این است که این‌طور. حالا. این یک نکته.
مسئله‌ی دیگر این که این‌ها که این‌هایی که با نگاه درست، سیمای قیامت:
2- نگاه درست به قیامت، انتخاب زندگی درست
1- اول قیامت حتمی است. مردم دو دسته هستند: یا معتقد به قیامت هستند، یا معتقد نیستند. آن که معتقد به قیامت نیست، می‌گوید چه؟ می‌گوییم: کجا می‌رویم؟، می‌گوید هیچی، زندگی می‌کنیم تا بمیریم. بعد از مرگ؟ می‌گوید: هیچی، پوچی، هیچی. آینده؟ تاریک است. امید؟ هیچی. امیدی به هیچی ندارم. نه امیدی است، نه آینده‌ی روشنی است، می‌گوید به سمت نیستی می‌رویم، به سمت پوچی می‌رویم، کسی که معتقد نیست، ولی مکتب انبیاء که همه قبول دارند معاد را، می‌گویند آینده روشن است: «إِنَّ السَّاعَةَ لاَتِيَة» (غافر/ 59) ، قیامت «إِنَّ السَّاعَةَ»، کلمه‌ی «اِنَّ» گفته. لام گفته، «لَاتِيَة »، «لـَ» گفته یعنی حتماً حتماً قیامت هست.
خب شفاعت هست. کنار‌همی‌ها هست. اینجا در ایام کرونا می‌گویند از هم جدا بشوید. قرآن می‌گوید نه، دور‌همی هست: «أَلحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَتِهِمْ» (طور/ 21) پدر که می‌رود، بچه‌اش هم می‌رود، بچه‌هایی که صالح هستند، می‌روند. همه‌ی حرف‌هایش ضبط می‌شود: «ما يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ» (ق/ 18). هر لفظی «ما يَلْفِظُ»، «يَلْفِظُ» همان لفظ است، هر کلمه‌ای که بگویی «رقیب» و «عتید» ثبت می‌کنند، اصلاً حرف‌های شما را ما می‌نویسیم: «نَكْتُبُ مَا قَدَّمُواْ وَ ءَاثَارَهُمْ» (یس/ 12)، «نَكْتُبُ» کتابت، می‌نویسیم، «مَا قَدَّمُواْ» کارهای قبلی را می‌نویسیم و آثارش را هم می‌نویسیم، آثارش را هم می‌نویسیم. فقط نمی‌نویسیم که ایشان یک کبریت به کشتی بنزین زد، صبر کنید بنزین تمام بشود، آتش‌سوزی تمام بشود، ببینیم این کبریت چه قدر آثار داشت. نباید بگوییم ایشانی یک سیلی زد، ما هم یک سیلی به او بزنیم، نه باید ببینیم سیلی به چه کسی زد؟ کجا زد؟ برای چه زد؟ آثارش را بنویسیم. گاهی یک چیز کم، آثار مهمی دارد.
خب حالا نوشته می‌شود، نوشته‌ها خوانده هم می‌شود؟ بله، همه‌ی نوشته‌ها باز می‌شود، هم می‌نویسند، هم ورق را باز می‌کنند، پرونده را باز می‌کنند: «وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَت‏» (تکویر/ 10) هم می‌نویسند، هم این نوشته باز می‌شود. به خود مجرم هم می‌گویند بخوان: «اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَى‏ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً» (اسراء/ 14). پس هم لفظ، رقیب و عتید دارد، هم می‌نویسند، هم این نوشته‌ها «وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَت‏» و هم به مجرم می‌گویند خودت هم بیا بخوان: «اقْرَأْ كِتَابَكَ» خودت بخوان حالا.
هیچ اجری ضایع نمی‌شود: «لَا نُضِيعُ أَجْرَ المُصْلِحِين‏» (اعراف/ 170)، زن و مرد هم ندارد: «مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثى» (نحل/ 97)، نژاد و سیاست و فامیلی و ثروت و هیچی اثر نمی‌کند. علاوه بر کتاب‌ها که هر کسی یک پرونده دارد، هر امتی هم یک پرونده دارد، «كلُّ أُمَّةٍ تُدْعَى إِلىَ‏ كِتَابهِا» (جاثیه/ 28): این گوشه‌ای از کسی است که عقیده به معاد دارد. کجا می‌روی؟ می‌روم رو به خدا. زحمت‌هایت هدر رفت؟ نخیر، همه ثبت شده است. مزدی هم داری؟ بله مزد هم دارم«فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ‏» (زلزله/ 7). مزدم ثابت است، حرف‌هایم ثبت شده است، هیچی هدر نرفته است. آدمی که آینده‌اش را روشن بداند، مبدأش را خدا بداند: «وَ إِلَيْهِ الْمَصِير» (تغابن/ 3)، «إلیه المنتهی» این یک نگاهی دارد.
آدمی که می‌گوید نه، با تصادف به دنیا آمدم، با تصادف هم میمیرم، قبلش هیچی، بعد هم هیچی. وسط چه می‌کنیم؟ کار می‌کنیم برای خوردن، می‌خوری برای چه؟ می‌خوریم که جان داشته باشیم کار بکنیم، کار بکن برای اینکه پول داشته باشی، بخوری، بخور که جان داشته باشی، کار بکنیم. یک دایره است. کار کردن برای خوردن، خوردن برای کار کردن، کار کردن برای خوردن، خوردن برای کار کردن و بعد هم پوچ شدن. خیلی این دو نگاه با هم از نظر روحی فرق می‌کند. حالا.
یک بحثی ما داشتیم که چرا خدا ما را در دنیا جزا نمی‌دهد؟
دو سه تایش را در جلسات قبل گفتیم، یکی دو تایش را هم اینجا بگوییم.
بسم الله الرحمن الرحیم
[پای تخته] موضوع: معاد است
موضوع جزئی: این است که چرا در دنیا جزا نیست؟
3- چرا در دنیا جزا نیست؟
این را یک تکه‌اش را گفتیم، یک تکه‌اش را نگفتیم. می‌گویند آقا حالا خدا نقدی معامله کند. خوب‌ها همین دنیا جزا بدهد، بدها را هم همین دنیا جزا بدهد، چرا حواله نسیه می‌دهد، می‌گوید قیامت؟
آن که در جلسه‌ی قبل گفتیم، گفتیم در دنیا سرایت است، یعنی اگر من سیلی بزنم به یک مظلوم، دستم فلج بشود، تمام زن و بچه من و بستگان و دوستان من هم غصه می‌خورند، در حالی که آن‌ها سیلی نزدند، من سیلی زدم، من سیلی زدم ولی اگر در دنیا به من جزا بدهند، دستم فلج بشود، همه‌ی بستگان غصه می‌خورند، چون ناراحتی من به دیگران سرایت می‌کند، اما روز قیامت «يَوْمَ يَفِرُّ المَرْءُ مِنْ أَخِيه‏» (عبس/ 34) همه از هم فرار می‌کنند، یعنی غم من به دیگران سرایت نمی‌کند. این یکی بود که.
حالا یک سؤال. این که می‌خواهم بگویم دیگه نگفتم، این را حالا الآن می‌خواهم بگویم. می‌گویید پس دست دزد را هم قطع نکنند؟
برای اینکه دست دزد را قطع کنی، زن و بچه، پدر و مادر دزد غصه می‌خورند، می‌گوییم اگر دست دزد را قطع نکنیم به خاطر خانواده‌ی دزد، تمام منطقه می‌ترسند، شب هر زنی، هر مردی بخواهد در خانه‌اش بخوابد، می‌ترسد، می‌ترسد دزد بیاید، آنجا باید جامعه را در نظر گرفت، نه خانواده‌ی دزد. دزد، پنج تا، ده تا، بیست تا رفیق و زن و بچه و خواهر و برادر و خانواده داشته باشد، فوقش، ما نمی‌توانیم به خاطر بیست تا، یک منطقه‌ای ناامن باشد. آن مصلحت اکبر است. این جواب بود.
پس ببینید چرا در دنیا جزا نیست؟ اگر در دنیا جزا باشد غصه‌ی من به دیگران سرایت می‌کند، پس باید قیامت باشد.
سؤال دو- حالا اگر به خاطر زن و بچه جزا را می‌اندازیم به قیامت، دزد را هم دستش را قطع نکنید، برای اینکه زن و بچه‌ی دزد غصه می‌خورد؟ می‌گوییم زن و بچه‌ی دزد اینجا بیست نفر است، امنیت عمومی ده‌ها و صدها و هزار‌ها و گاهی میلیون‌ها نفر می‌شود.
خب یکی دیگر اینکه اگر در دنیا جزا باشد، خوبی‌ها دیگر در دنیا ارزش ندارد. بگویند آقا هر کس نماز شب بخواند، فردا نفر اول کنکور می‌شود. هر کس نماز شب بخواند، نمی‌دانم ثروتش چه می‌شود، همه‌ی مردم به عشق ثروت. خب اینکه دیگر ارزش ندارد. به یک کسی گفتند برویم روضه، گفت من شام خوردم، یعنی چه؟ یعنی من روضه که می‌روم برای شام می‌روم. می‌گوییم بیا برویم روضه، میگه من شام خورم. این خوب شدن اگر در دنیا جزا باشد، مردم برای رسیدن به منافع دنیایی خوب می‌شوند و این رقمی ارزش ندارد، این رقمی ارزش ندارد.
بگو الآن هم که به عشق بهشت است. الآن که با بهشت فاصله داریم، خیلی روی ما اثر نمی‌گذارد. یک وقت ببینید یک مثال بزنم. یک وقت شما فردا چک دارید، چکت برمیگردد، پول نداری، چکت برمی‌گردد، یک وقت چهار ماه دیگر چک داری، اگر این فردا چک داشته باشی، شب خواب از سرت می‌پرد، ولی اگر پنج ماه دیگر، ده ماه دیگر چک داشته باشی، درست است آن هم ناراحتی دارد، ولی چون فاصله هست، خواب از سرت نمی‌پرد، یعنی اضطرار پیدا نمی‌کنی، خوب شدن مضطر. تهران یک زندانی داشت، معروف هم بود، اسمش را یادم رفته است، بزرگ‎ترین زندان، زندان چه هست، زندان اوین. لب زندان اوین یک پیچ سرازیری است. ما داشتیم می‌رفتیم گفتند این پیچ توبه است. گفتند همه‌ی این‌ها که حاشا می‌کنند، اینجا که می‌آیند در زندان را می‌بینند، می‌بینند نه راست است، باید بروند زندان، آنجا توبه می‌کنند، می‌گویند ببخشید نشد من نبودم، اگر آدم در زندان را ببیند و توبه کند که مهم نیست. مهم این است که انسان در یک لحظه خوشش آمد، آن فایده ندارد. باید آینده باشد.
یک آقایی بالای منبر یک سخنرانی خوبی کرد. از منبر آمد پایین، یک برنج فروش به او گفت: منبرت خیلی خوب بود، من ان‎شاءالله یک کیسه‌ی برنج به شما هدیه می‌کنم. گفت: دست شما درد نکند. آمد خانه برنجشان تمام شده بود، خانمش گفت برنج بخر. گفت والّا یک کسی بناست یک کیسه برنج به ما بدهد، دیگر حالا ان‌شاءالله دیگر می‌آورد. مدتی گذشت، برنج نیامد و خانم گفت برنج نداریم گفت ان‌شاءالله می آید. یک روز ایشان را دید. گفت حاج آقا شما یادت هست گفتی یک روز گفتی یک کیسه برنجت می‌دهم، گفت: بله، گفت ندادی، گفت تو روی منبر یک چیزی گفتی، من خوشم آمد، من هم پایین منبر یک چیزی به تو گفتم تو خوشت بیاید. برنج چیه؟ یک لحظه خوشش می‌آید.
افرادی هستند می‌گویند آقا می‌شود ما طلبه بشویم. حالا یک سخنرانی شنیده است، خوشش آمده، یا بحثی بوده، یا یک کتابی خوانده، بعد به او بگویی فردا تلفن کن به تو بگوییم، یادش رفته، همان لحظه خوشش آمده. اگر فوری در دنیا جزا بدهند، بدها از ترس، مثلاً اگر شما بدانید دوربین عکستان را می‌گیرد، یا خودمان در جاده ها می‌رویم تا می‌بینیم دوربین هست سرعت را کم می‌کنیم. این‌ها خوب نیست. خوب است که معتقد به چیزی باشیم.
خدا رحمت کند خدمت شهید بهشتی نشسته بودیم، آخرهای شب بود یک جایی می‌رفتیم، یادم نیست کجا بود. ایشان پشت فرمان بود، ماشین خودش بود، قبل از انقلاب. رسیدیم به چهارراه. ایشان ایستاد، من نگاه کردم گفتم که ماشین نمی‌آید، آخر شب هست برو، گفت چراغ قرمز هست، گفتم کسی نیست، گفت نظم را باید مراعات کرد، گفتم شما نظام را قبول نداری، نظام شاهنشاهی، گفت من نظام را قبول ندارم، ولی نظم را قبول دارم.
اگر یک کسی بگویند آقا در دنیا هر کس آدم خوبی شد، مثلاً یک مردی عاشق یک دختری شده، دختر هم مذهبی است، این برای اینکه کسی که دوستش دارد نگاهش کند، ریش می‌گذارد، که به عروس بگوید من مذهبی‌ام مثلاً. خب این ریشی که برای عروس بلند می‌شود، که ارزشی ندارد. ریش ارزش دارد به شرطی که براساس اعتقادات باشد، نه که حالا چون این خوشش آمد.
یک زنی بود هر وقت می‌رفت خانه‌ی فامیل‌هایش، در ساکش چند رقم چادر می‌گذاشت. یک داماد مذهبی داشت چادر مشکی می‌گذاشت، یک داماد نیمه مذهبی داشت، چادر نازک، یک داماد نیمه مذهبی دیگر داشت، مانتو و پوشیه، یک داماد ناجور داشت تقریباً بی‌حجاب می‌رفت. یعنی براساس. این‌ها ارزش ندارد.
کسی می‌گفت ما وقتی می‌رویم غذا بخوریم از نقل از یک کسی، نگاه می‌کنیم اگر سفره‌مان ساده بود، دعایمان ساده است، سفره‌مان مفصل بود دعا مفصل است اما اگر سفره‌مان مفصل بود «نسئلک و ندعوک یا حمید بحق محمد» می‌گفت: هر چه سفره پررنگ تر باشد، ما هم مدّش را بیشتر می‌دهیم.
سؤال- چرا خدا در دنیا جزا نمی‌دهد؟
4- جزا براساس انگیزه الهی، نه ترس و طمع
جواب: اگر خدا در دنیا جزا بدهد از ترس و طمع همه خوب می‌شوند، خوب شدن از ترس و طمع نصفش را من می‌گویم، نصفش را شما بگویید، خوب شدن از ترس و طمع ارزشی ندارد.
گاهی وقت‌ها ما افطاری هم می‌دهیم ولی دو نفرشان هم برای خدا نیستند. این‌ها رفتیم خورده‌ایم، پس میدهیم، این‌ها از ما توقع دارند، این فلان جا به ما وام داده است، این مدیر کل من است، این نمی‌دانم چی من هست، یک گرسنه را به خاطر خدا سر این سفره ننشاندیم. آن‌ها هم بد نیست، آدم به رفیق‌هایش هم افطاری بدهد، بد نیست اما یک نفر هم باشد که نه این.
تمام سلام‌هایی که ما می‌کنیم، یه یک کسانی می‌دهیم که می‌شناسیمشان، دوستشان داریم. یک نفر را نمی‌دانیم که هست، دارد می‌رود بگو سلام علیکم. چند تا سلام می‌کنیم به آدم‌هایی که نمی‌دانیم که هستند. آن سلام‌هایی که می‌کنیم و نمی‌دانیم که هستند ارزش دارد. آن سلام‌هایی که پولی، پستی، وامی داری، اگر خدا در دنیا جزا بدهد ارزش ندارد، مردم از ترس و طمع خوب می‌شوند. این هم یک مسئله.
مسئله‌ی دیگر. گاهی در دنیا جزا هست. قرآن آیاتی دارد که می‌گوید در دنیا هم ولشان نمی‌کنیم. یک گوشمالی‌شان می‌دهیم. جاوید شاه. خب بله می‌گفتند جاوید شاه. بعد هم گفتند مرگ بر شاه. این دنیا هم هست. زنده بادها، مرده باد می‌شود. قرآن می‌فرماید: «لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِى عَمِلُواْ‏» (روم/ 41) ما به این‌ها می‌چشانیم تلخی را، در همین دنیا می‌چشانیم. «وَ لَعَذَابُ الاَخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبْقَى‏» (طه/ 127). البته عذاب آخرت «اشدّ» هست، ولی در دنیا گوشمالی هست. قرآن آیاتی دارد می‌گوید: «وَ مَا أَصَبَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُم» (شوری/ 30)
مصیبت‌هایی که به شما می‌رسد به خاطر کار است، خلاف کردی، سیلی می‌خوری، در دنیا هم سیلی هست، منتها جزای کامل برای قیامت است. دنیا جزای کامل نمی‌شود داد. یک نفر که یک جایی را بمباران می‌کند، حالا بگیرید در دنیا فوقش خودش را می‌کشد، خودش برای یک نفر بمباران است، یک منطقه را بمباران کرده است. در دنیا محدودیت دارد نمی‌شود، جزای کامل در آخرت است، ولی در دنیا گوشمالی هست، حالا یک بحثی را هم من دارم اینجا، بگویم چون به هر حال دهه‌ی چهارم هستیم که در تلویزیون هستیم، خیلی‌ها در این چهل ساله عوض شدند. پیر بودند، از دنیا رفتند، بچه بودن، بزرگ شدند، حالا یک مثال بزنم.
روایاتی داریم که مثلاً اگر زکات ندهید، گندمتان از بین می‌رود، سیل می‌آید، آفت می‌گیرد، ملخ می‌آید. اگر خمس ندهید چنین می‌شود. اگر گناه بکنید، چنان می‌شود.
5- سه گونه برخورد با مجرمان در دنیا
بعضی از بچه‌ها و بزرگ‌ها می‌پرسند پس چرا فلان کشور، فلان گروه، فلان منطقه و قبیله گناهشان از ما بیشتر است، خدا هم هیچ کارشان ندارد؟ این سؤال است.
جواب: من یک مَثَل اینجا می‌زنم. می‌گویم شما چایی می‌خوری، وسط چایی خوردن عطسه می‌کنی، تا عطسه می‌کنی، [صدای عطسه] تا تکان می‌خوری، این استکان تکان می‌خورد، یک قطره‌اش به عینک می‌چکد، یک قطره‌اش به لباس می‌چکد، یک قطره‌اش به فرش می‌چکد. خود شما سه تا برخورد می‌کنی:
اگر به عینک چکید، سریعاً دستمال کاغذی درمی‌آوری، پاکش می‌کنی.
اگر به لباس چکید، می‌گوییم باشد می‌روم خانه با ماشین یا با دست می‌شویم.
اگر به قالی چکید هیچ کارش نداریم، می‌گوییم شب عید، شب عید که فرش‌ها را شستیم.
پس شما بعضی‌ها را فوری پاک می‌کنید مثل عینک، بعضی‌ها را میگویی باشد برای بعد مثل لباس، بعضی‌ها را می‌گویید باشد آخر سال.
خود شما این طوری هستید. قرآن سه تا را آیه دارد. می‌گوید آدم‌هایی که پاکند و خوبند، لایقند، تا خلاف کردند، فوری حالشان را می‌گیرد، مثل شیشه بلور. شیشه چون بلوری است، شیشه، عینک، سریع، آدم‌های عینکی را، عمامه‌ی من سفید است تا لک شد، فوری عوض می‌کنم. اما کت و شلوار سیاه لک بشود، می‌گویی باشد برای بعد. خدا یک عده را فوری حالشان را می‌گیرد، دوشنبه خلاف بکند، سه شنبه سیلی‌اش می‌زند. خمس نمی‌دهد، ورشکست می‌شود. این که وضع اقتصادیمان هی بد می‌شود، بد می‌شود، بد می‌شود، بد می‌شود برای خاطر این هست که درآمدها قاطی شده است، درآمدها پاک نیست، درآمد ناپاک عاقبت اقتصادش این می‌شود که شد. این خدا دوستمان دارد که دارد این کار را می‌کند.
عده‌ای را دوستشان ندارد، کارشان ندارد. مثلاً شاه جنایت می‌کرد، خیلی‌ها می‌گفتند جاوید شاه، جاوید شاه، جاوید شاه. قرآن می‌گوید که: «جَعَلْنَا لِمَهْلِكِهِم مَّوْعِدًا» (کهف/ 59) آیه‌ی قرآن هست، یعنی برای «مهلک» هلاکت این‌ها موعد گذاشتیم، عجله نکن، سال 57 هم می‌آید، جاوید شاه، مرگ بر شاه می‌شود. پس یک عده را فوری خدا حالشان را می‌گیرد مثل عینک، بعضی‌ها را می‌گوید باشد برای بعد، مثل سال 57، مثل لباس. بعضی‌ها را می‌گوید اصلاً هیچ هیچ کارشان ندارم، می‌گذاریم برای آخر سال:
«إِنَّمَا نُمْلىِ لَهُمْ لِيزدَادُواْ إِثْماً» (آل عمران/ 178)
هیچ کاریش نداریم. منتها هر چه به عقب می‌افتد سخت‌تر می‌شود هان. اگر فوری حالت را بگیرد در حد فشار دستمال کاغذی است، اگر تأخیر افتاد در حد فشار مچ و فشار ماشین است، اگر قالی شد، دیگر قالی با دستمال کاغذی و دست نیست، قالی را با دسته بیل می‌شویند، دیدید قالی را چه جوری می‌شویند؟ قالی را دمر می‌کنند، شلنگ می‌گیرند، لگد می‌کنند. یعنی هر چه عقب بیفتد، عقوبتش سخت‌تر است. اگر خدا در دنیا افرادی را جزا نمی‌دهد، گذشته برای امتحان‌های ثلث سوم، گذاشته برای آخر سال. یک جا تسویه حساب می‌کند.
یک کسی یک مقدار تریاک دارد، فوری دستش را می‌گیرند، اما اگر یک باندی یک ماشین تریاک جابجا بکند، این را ممکن است، اصلاً هیچ کاریش نداشته باشند، شهر به شهر ماشین برود، آن پلیس راه کاریش نداشته باشد، بگوید بگذار ببینیم این‌ها بند به کجا هستند؟، کجا رفت؟ و چه شد؟، اگر دیدید کس تریاک دارد کاریش ندارند، نگویید.
آیه‌ی قرآن است یک جایی می‌گوید که، ترجمه‌اش این است که افرادی که گناه می‌کنند و ما کاریشان نداریم، فکر نکنند که دوستشان داریم، گذاشتیم برای دسته بیل، آخر سال، با لگد: «إِنَّمَا نُمْلىِ لَهُمْ» یعنی مهلتش می‌دهیم تا آخر سال مچش را بگیریم. اگر یک کیلو تریاک داشتی، کارت نداشتند، نگو دولت نفهمید، یا پلیس نفهمید، یا دوستم دارند، نه، تعقیب می‌کنند تا ببینند چه می‌شوی، تعقیب می‌کنند تا ببینند چه می‌شوی.
در دنیا عذاب هست منتها در حد گوشمالی، عذاب کامل مال قیامت است. خب این هم مال این.
6- امکان توبه و بازگشت در دنیا
مسئله‌ی دیگر اگر بنا باشد در دنیا عذاب بدهد، هیچ چیزی نمی‌ماند، خب تا هر کس گناه می‌کند خدا مچش را بگیرد، از نظر روحی «مَا تَرَكَ عَلىَ‏ ظَهْرِهَا مِن دَابَّةٍ» (فاطر/ 45)
می‌گوید اگر هر کس گناه کند مچش را بگیریم، دیگر کسی نمی‌ماند. می‌گویند یک کسی بار شیشه داشت، داشت می‌رفت، یک کسی هم یک چوبی دستش بود، چوب را زد به این بار شیشه، گفت: چی داری در شیشه، گفت: یکی دیگر بزنی هیچی، تو با چوب اولت شیشه‌های مرا شکستی. یک شعری هست لابد حفظ هستید:
گر حکم شود که مست گیرند در شهر هر آنچه هست گیرند
یک حاجی رفته بود مکه، حاجی‌ها در مکه یک مدتی باید دست به یک کارهایی نزنند، که اگر دست به آن کارها بزنند، به او می‌گویند گناه کردی، تقصیر کردی، باید یک گوسفند بکشی مثلاً، به یکی گفتند حاجی این کلمه را نباید بگویی، این را کار را نباید بکنی، حالا که انجام دادی، تقصیر کردی، برای تقصیرت یک گوسفند باید بکشی. [خنده‌ی استاد] این حاجی را من می‌شناسم، حاجی گفت من اگر خواسته باشم برای تقصیراتم گوسفند بکشم، باید همه‌ی گوسفندان دنیا را بکشم.
به پدر بزرگی که خیلی پر بچه بود گفتند: آقا نوه‌دار شدی، چشم روشنی بده، رونما بده، گفت: هر هفته یکی می‌زاید، من همه هفته‌ها باید رونما بدهم، بابا نمی‌دهم. اگر بنا باشد در دنیا خدا جزا بدهد، هر کس گناه کرد، بگیردش، هیچی. خب مثلاً من یک حرفی زدم، پشت سر شما آبروی شما را ریختم، تهمتی، غیبتی، لام بشوم، همه لال می‌شوند. فردا می‌بنید اوه اوه، شش میلیون لال چی چی می‌شویم.
یکی دیگر اصلاً خوب است خدا در دنیا جزا نمی‌دهد، صبر کن ممکن است من توبه کنم. حالا من سیلی زدم، فوری دست مرا فلج کنی؟! ممکن است بعداً توبه کنم. خوب است خدا هر کس گناه می‌کند تا دم مرگ مهلتش بدهد، شاید پنج دقیقه به مُردن، ده دقیقه به مُردن شاید توبه کند. ما آدم‌هایی داشتیم که مثل حرّ، اگر عصر تاسوعا که حمله کردند به امام حسین علیه السلام، شب عاشورا، عصر تاسوعا، امام حسین فرمود که بروید بگویید جنگ را برای فردا بیندازید من امشب می‌خواهم نماز بخوانم. «إنّی أُحِبُّ الصّلاة» خب اگر همان عصر تاسوعا بود، حرّ هم جزء جهنمی‌ها بود، چون حرّ روز عاشورا مثلاً ساعت ده توبه کرد. اگر عصر تاسوعا بود، حرّ توبه نکرده بود، توبه نکرده یکی مثل حرّ به جهنم می‌رفت. لطف خداست به اینکه کار نداشته باشد، شاید پنج دقیقه به آخر، ده دقیقه به آخر، روزهای آخر توبه کند. گاهی وقت‌ها انسان یک کارهایی می‌کند عرض کنم به حضور جناب عالی که، من خودم بارها شده که یک کسی گفته حاج آقا از تو به ما یک جسارتی شد، توهینی شد، ظلمی شد، جواب سلام ندادی، نمی‌دانم، بی‌اعتنایی کردی، یک غلطی من کردم. کی بوده حالا؟ فلان جا در فلان شهر بوده؟ می‌گویم آقا یا تقصیر بوده یا قصور، نمی‌دانم چه بوده، هر چه بوده ببخشید حلال کنید. از هم حلالیت بطلبید.
چرا خدا در دنیا جزا نمی‌دهد می‌گوید قیامت؟ اگر در دنیا جزا بدهد، تند تند هر کس گناه بکند، تند تند گرفتار بشود، هیچی، فلج می‌شود. هیچی، همه چیز ««مَا تَرَكَ عَلىَ‏ ظَهْرِهَا» اصلاً روی زمین کسی باقی نمی‌ماند، لطف خداست که هیچ کاری نمی‌کند تا دم مرگ به ما فرصت می‌دهد.
خدایا به آبروی زمان‌های مقدس و مکان‌های مقدس و شب‌های مقدس و روزهای مقدس پاداشی که به بندگان خوبت می‌دهی، به ما لیاقت برخورداری از آن پاداش‌ها بفرما. ذوی الحقوقین را بیامرز. یکی از راه‌ها این است که ما مردم را ببخشیم تا خدا ما را ببخشد. قرآن می‌گوید اگر می‌خواهی ببخشم، تو هم دیگران را ببخش: «وَ لْيَعْفُواْ وَ لْيَصْفَحُواْ» (نور/ 22) همدیگر را. مگر نمی‌خواهی خدا تو را ببخشد تو هم ببخش.
«و السلام علیکم و رحمة الله»

]]>
https://gharaati.ir/%d8%b9%d8%af%d9%85-%da%a9%db%8c%d9%81%d8%b1-%d9%88-%d9%be%d8%a7%d8%af%d8%a7%d8%b4-%d8%af%d8%b1-%d8%af%d9%86%db%8c%d8%a7/feed/ 0
توصیه اسلام به فرزندآوری https://gharaati.ir/%d8%aa%d9%88%d8%b5%db%8c%d9%87-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85-%d8%a8%d9%87-%d9%81%d8%b1%d8%b2%d9%86%d8%af%d8%a2%d9%88%d8%b1%db%8c/ https://gharaati.ir/%d8%aa%d9%88%d8%b5%db%8c%d9%87-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85-%d8%a8%d9%87-%d9%81%d8%b1%d8%b2%d9%86%d8%af%d8%a2%d9%88%d8%b1%db%8c/#respond Thu, 14 Jan 2021 15:27:14 +0000 https://gharaati.ir/?p=8076 https://gharaati.ir/archive/pdf/99.10.25.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/99.10.25.mp3 https://www.aparat.com/embed/45NC9?data[rnddiv]=69181049879&data[responsive]=yes]]>

موضوع: توصیه اسلام به فرزندآوری
تاريخ پخش: 25/10/99
1- نقش فرزندآوری در زندگی فردی و اجتماعی
2- نقش جمعیت، در افزایش قدرت
3- کثرت جمعیت، نعمت و امداد الهی
4- ترک ازدواج و فرزندآوری، نوعی سوء ظن به خدا
5- ترک فرزندآوری، از ترس فقر و گرسنگی
6- امید به فرزندآوری با استمداد از خدا
7- فرزند خوب، باقیات الصالحات والدین

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

در این جلسه بحث ما بحث فرزندآوری و جمعیت است. چون بعضی‌ها هم ازدواجشان سنش بالا می‌رود و بعد که ازدواج می‌کنند چند سال جلوگیری می‌کنند که بچه‌دار نشوند، بعد از مدت‌ها که بچه‌دار شدند می‌گویند: یک بچه بس است و فوقش دو بچه، بعد هم وقتی با آنها مصاحبه می‌کنی می‌گوید: نان گران است، تخم مرغ گران است. خودرو گران است. مسکن گران است. حرف آنها هم درست است. حالا من امروز مطالب زیادی را در مورد نظر اسلام در مورد فرزند جمع کردم. موضوع بحث ما این است.
بسم الله الرحمن الرحیم، موضوع: [پای تخته] جمعیت و فرزند آوری. این فرزند آوری بستر چه کارهایی هست؟
1- نقش فرزندآوری در زندگی فردی و اجتماعی
یعنی آدم که اولاد دارد بستر امید است. بستر روح جمعی است. روح اجتماعی است. اینها از برکات جمعیت آوری است. بستر کار و تلاش است. یعنی آدمی که زن و بچه دارد، بچه‌هاش متعدد دارد، انگیزه‌اش برای کار بیش از دیگران است. پر کردن ایام فراغت است. آنهایی که بچه دارند بخشی از عمرشان صرف گفتگو و نظارت و تعلیم و تربیت و بازی با بچه است. بستر نظارت است. یکی از اصول مدیریت نظارت است. آدمی که بچه دارد، تمام بچه‌هایش، چه خوردی، کجا رفتی، چه کردی؟ کجا بودی؟ تقویت قدرت نظارت است. ذخیره آینده، چون در روایت داریم ذُخر، ذخر یعنی ذخیره، ذخیره آینده است.
حالا ما حدیث داریم که «قلة العیال» یعنی اگر عائله آدم کم باشد، زن و بچه کم باشند، [پای تخته] «قِلَّةُ الْعِيَالِ‏ أَحَدُ الْيَسَارَيْن‏» کار آدم آسان است. این حدیث را چه می‌کنید؟ شما حدیث می‌خوانی بچه دار شدن خوب است. حدیث داریم آدم کم بچه داشته باشد کارش آسان است. بله کار آسان است. طبیعی است. ولی آیا گفتند سراغ این کار بروید؟ مثل اینکه می‌گوییم آقا شلغم پخته استخوان ندارد. این یعنی بهترین غذاست؟ مگر نگفتند شلغم پخته بخورید؟ چون استخوان ندارد. گوشت ماهی استخوان دارد. آسان است معنایش این نیست که این کار آسان کار خوبی است. اگر یک معلم سر امتحان در ورقه امتحانی چهار سؤال را مشکل داشت، چهار سؤال آسان، این سؤال آسان دلیل بر این نیست که کار خوبی است. گاهی هم خوبی به این است که سؤالها یک خرده پیچ داشته باشند.
پیغمبر فرمود: ازدواج کنید، «فَإِنَ‏ التَّزْوِيجَ‏ سُنَّةُ رَسُولِ اللَّه‏» هرکس می‌خواهد مثل پیغمبر عمل کند باید از بچه دار شدن جلوگیری نکند. اینها مسائل تقریباً فردی بود. امید، روح اجتماعی، کار و تلاش، پر کردن ایام فراغت، ذخیره قیامت، اینها آثاری بود که در فرد است. در جامعه هم همینطور است. جامعه اگر جمعیت کم باشد قورتش می‌دهند. نگاه کنید کشورهایی که جمعیت کم دارند با اراده طاغوت‌ها تکان می‌خورند عین دم سگ، سگ هرطور بخواهد دمش را تکان می‌دهد. بلند شوید بیایید این را تصویب کنید. اینجا این رقمی موضع بگیرید. به این حمله کنید، از او دفاع کنید. این کشورهایی که خودشان جمعیتشان کم است. چون جمعیت کم است، تحصیلات کم است. تحصیلات کم است اقتصاد هم کمرنگ است. قدرت نظامی هم کم است. وقتی هی کم شد، چون یکسری کمی کمی را با خودش می‌آورد. جمعیت کم، تحصیلات کم، کار کم، اقتصاد ضعیف، لقمه کوچک است و لذا قشنگ قورت می‌دهند.
2- نقش جمعیت، در افزایش قدرت
قرآن به ما گفته که «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ‏ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ» (انفال/60) یعنی باید مسلمان‌ها قدرتی داشته باشند، «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ» دشمن خدا را بترسانند، یعنی قدرت بازدارنده. چه وقت قدرت بازدارندگی داریم، جمعیت داشته باشیم.
اگر امام خمینی(ره) جمعیتی نداشت، یک عده قلیلی طرفدار امام خمینی بودند. انقلاب پیروز می‌شد؟ عده‌ی قلیلی دور و ور امیرالمؤمنین بودند. باقی‌ها سمت دیگر رفتند. حضرت علی که هزارها برابر بالاتر از امام خمینی است، در خانه نشست، اگر یک سوزن در پارچه شیرجه می‌رود بخاطر نخ دمش است. وقتی نخ بلند است بیشتر می‌دوزد. نخ نباشد اصلاً نمی‌تواند بدوزد. نخ کم باشد کم می‌دوزد. جمعیت، در قرآن خیلی آیه داریم در مورد جمعیت، می‌فرماید: «يَذْرَؤُكُمْ» (شوری، 11) یعنی شما را با زاد و ولد زیاد کردیم. «وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً، وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ‏ بَنِينَ‏ وَ حَفَدَة» تعریف می‌کند، خدا وقتی منت می‌گذارد می‌گوید: شما بچه دارید. بچه‌های شما بچه دارند و نوه دارید.
ترک ازدواج، کسی ازدواج نکند یا از بچه دار شدن جلوگیری کند، حلال‌های خدا را برخود حرام کند، این باطل گرایی است. چون قرآن می‌گوید: من به شما فرزند دادم، نوه دادم. پشت سرش می‌گوید: «أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُون‏» پشت سرش می‌گوید: «أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُون‏» سمت باطل می‌روید؟ «وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ» (نحل/72) نعمت‌های خدا را کفران می‌کنید؟ اول می‌گوید: بچه دادم، نوه دادم، پشت سرش می‌گوید: سمت باطل می‌روید؟ یعنی اگه بچه نیاوردید یا ازدواجتان را عقب انداختید باطل‌گرا هستید. نعمت‌های خدا را کفران کردید. تعبیر قرآن است و باید اینها را بنویسم. باید هی بلند شوم و بنشینم… باشد بلند می‌شود و می‌نشینم.
3- کثرت جمعیت، نعمت و امداد الهی
بسم الله الرحمن الرحیم، تعبیرهای قرآن، [پای تخته] تعبیرات اسلامی، 1- ترک همسر و فرار از فرزند باطل‌گرایی و کفران است. چون می‌گوید: بچه دادم، نوه دادم، بعد از این جمله که می‌گوید: بچه دادم، نوه دادم، می‌گوید: سمت باطل بروید. نعمت خدا را کفران می‌کنید؟ یعنی چرا از همسر و فرزند دوری می‌کنید؟ باطل گراست. این یک تعبیر، تعبیر دیگر در قرآن و روایات هست. می‌فرماید: «وَ يُمْدِدْكُمْ‏ بِأَمْوالٍ‏ وَ بَنِينَ» (نوح/12) من به شما توسط جمعیت قدرت دادم. جمعیت قدرت است. یک کشور پنج میلیونی با کشور پنجاه میلیونی فرق می‌کند. کشور پنجاه میلیونی با کشور دویست میلیونی فرق می‌کند. منتهی فرزند خالی نه، قرآن و روایات، تعبیراتش را بنویسم بلکه امروز رزومه‌ای برای بعضی باشد. قرآن می‌گوید: بچه عضد است. با عین، ضاد، عضد! عضد یعنی بازو، یعنی چه؟ یعنی اگر گفتند: آقای قرائتی نه بچه دارد، نه تا! خوشا به حالت، چرا؟ چون هر بچه‌ای دو تا بازو دارد. نه ضرب در دو می‌شود هجده. نه بچه دارد یعنی هجده بازوی تولیدی دارد. الآن بچه بازو نیست. کار ندارند خیلی، مهارتی ندارند، هنری ندارند. بچه شده شکم، نه تا بچه، چه به اینها بدهد بخورند. بچه در زمان ما شده مساوی با شکم، هفت تا بچه یعنی هفت شکم. سه تا بچه یعنی سه تا شکم. نه تا بچه یعنی نه تا شکم، بچه شکم نیست. حدیث می‌گوید: بچه بازو است. نه تا بچه یعنی هجده بازوی تولیدی. ما بیکار هستیم. بی هنر هستیم بعضی از ما، بی هنری و بیکاری و کسالت ما باعث می‌شود می‌گوییم حالا که اینطور شد صورت مسأله را پاک کنید اصلاً بچه نمی‌خواهیم. چرا برای اینکه من باید سراغ کار بروم، ساعت کارم را اضافه کنم، نوع کارم را اضافه کنم، تحصیلاتم را اضافه کنم، من حال ندارم پس بچه… صورت مسأله را عوض می‌کنیم.
یک خاطره یادم آمد برای شما بگویم. یک کسی از آشناها رفته بود در شهری که زندگی می‌کرد، گرانترین منطقه خانه بزرگ تهیه کرده بود. گفتم: پول از کجا آوردی؟ خیلی خانه بزرگی است. می‌دانید زمین متری چند است؟ گرانترین منطقه است. تهران نبود یکی از استان‌ها، در آن استان گرانترین منطقه بود. به شوخی گفت، ولی می‌خواهم بگویم آنهایی که می‌خواهند در بروند چطور در می‌روند. گفت: مگر حدیث نداریم که از هر طرف چهل تا خانه همسایه است؟ گفتم: بله حدیث داریم. از هر طرف چهل تا خانه همسایه است. گفت: مگر حدیث نداریم هرکس سیر بخوابد و همسایه‌اش گرسنه باشد جهنمی است. گفتم: چرا؟ داریم اگر کسی سیر بخوابد و همسایه‌اش گرسنه باشد ایمان ندارد. گفت: من می‌خواستم خانه تهیه کنم گفتم: کجا بروم، تا چهل خانه پولدار هستند. فکر کردم این منطقه خوب است. چون تا چهل تا خانه از هر طرف تا چهل تا خانه از این سرمایه‌دارهاست. چون حال جهنم نداشتم رفتم اینجا خانه خریدم. البته خودش می‌دانست و می‌خندید و می‌گفت. توجیه است. ما هم اینطور شدیم. چون حال کار و اقتصاد و تحصیل و مهارت نداریم پس چه کنیم؟ ازدواج نکنیم. چون طلا گران است پس…
شما در غذاها وقتی دیدی گوشت گران است، می‌خواستی بادمجان و کدو را با گوشت بخوری، گوشتش را کم می‌کنی یا بدون گوشت می‌خوری؟ مگر ازدواج بی طلا نمی‌شود؟ نه نمی‌شود. چرا نمی‌شود؟ ما طلا را جزء اصول دین ازدواج گرفتیم. تالار را جزء اصول دین گرفتیم. این مسأله کرونا که خدا انشاءالله حل کند، ولی یک چیزهایی یاد ما داد. گفت: هزارها… اگر نگویم دهها هزار، چون آمار دقیق ندارم. هزارها عروسی بی تالار انجام شد که اگر کرونا نبود می‌گفتند: نمی‌شود. مگر می‌شود؟ تالار نباشد مگر می‌شود؟ همه کاری می‌شود. ما خیلی از محالات را، شما می‌گویی که آدم همسایه‌اش را نمی‌تواند از خانه‌اش بیرون کند. ما عرضه نداریم وگرنه سپهبد سلیمانی آمریکا را از منطقه بیرون کرد. در قسمت‌های زیادی، چرا می‌گوییم نمی‌شود؟ مگر می‌شود انسان با شاه در افتد؟ خب امام خمینی با شاه درافتاد. چرا بی عرضگی خودمان را می‌گوییم نمی‌شود؟ بگو من نمی‌توانستم.
هرکاری که نسل را کم کند حرام است. مثل سقط، جریمه سقط را برای شما بگویم؟ طوری می‌گوید حفظ شوید. بیست بیست بالا بروید. بیست مثقال، دو برابر، چهل مثقال، شصت مثقال، هشتاد مثقال، صد مثقال، هزار مثقال، بیست بیست بالا می‌رود. بیست، چهل، شصت، هشتاد، صد. اگر کسی با قرص و آمپول و با هر عامل دیگری نطفه را پایین کشید و سقط کرد و بچه را در آغاز انعقاد نطفه پایین کشید، سقط کرد، بیست مثقال طلا جریمه‌اش است. اگر این بچه شکل گرفته بود و در رحم مادر گوشت نرم شده بود، چهل مثقال، اگر در این گوشت استخوان پیدا شد، شصت مثقال، اگر روی استخوان پوست است هشتاد مثقال. اگر روح در آن دمیده شود هزار مثقال طلا می‌شود. چرا جلوی بچه‌دار شدن را می‌گیری؟
4- ترک ازدواج و فرزندآوری، نوعی سوء ظن به خدا
حدیث داریم کسانی که بچه‌دار نمی‌شوند مشکل ایمانی دارند. یعنی می‌گوید: خدایا اگر من یکی باشم تو رزق مرا می‌رسانی اما اگر دو تا شدیم تو دیگر نمی‌توانی و ضعیف هستی. ما به خدا می‌گوییم تو نمی‌توانی خرج دو نفر را بدهی. گاهی وقت‌ها هم یک پولهایی خرج می‌کند مثلاً می‌گوید: سیب کیلویی چند است؟ موز کیلوی چند است؟ تخم مرغ کیلویی چند است. این گرانی را قبول دارم، اما این گرانی نمی‌توانی صرفه جویی کنی. شما یک لامپ در اتاقت کافی بود. چرا رفتی لوستر خریدی؟ چطور آنجا وقتی لوستر می‌خری تفاوت پول لوستر و لامپ به اندازه دو سال بچه‌ات میوه بخورد. یک جاهایی بخاطر هوس ولخرجی می‌کنیم آنوقت از نسل آینده کم می‌گذاریم. از جمعیت کم می‌گذاریم. کم شدن بچه ممنوع است.
قرآن می‌فرماید: «قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ‏ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً» (انعام/140) دو تا فحش در این آیه هست. فحش، بعد هم می‌گوید: «قد خسر» خسارت زدی، بچه کم داری، باختی. بعد هم می‌گوید: بچه‌ات را کشتی؟ «سفها» سفاهت است. کسی که بچه‌اش را سقط کند، کورتاژ کند، قرآن گفته «سفهاً» از ترس خرجی، «قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ‏ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً» کلمه قَد یعنی حتماً شک نکن. خسارت یعنی آب شدن، یعنی آب می‌شوی. فرق است بین ضرر و خسارت. یکوقت می‌بینیم «ان الانسان لفی خُسر» یکوقت می‌گوییم «ان الانسان لفی ضرر» ضرر و خسارت فرقش چیست؟ ضرر این است که نرخ پایین بیاید. طلا مثقالی فلان، نرخ پایین آمد. می‌گویی ضرر کردم. یعنی نرخ پایین آمد. طلا از بین نرفته است. طلا حلبی و آب نشده است. طلا، طلاست. اما پنج مثقال طلا، دو مثقال طلا، طلا طلاست اما نرخ پایین می‌آید. اگر نرخ پایین بیاید ولی اصلش باشد ضرر می‌گویند. اما اگر اصل سرمایه از بین رفت، مثل یخ فروش، کسی یخ‌هایش را نمی‌خرد، یخش آب می‌شود کل سرمایه از بین می‌رود. اینجا نمی‌گوییم ضرر، می‌گوییم: خسارت. خسارت یعنی آب شدی. نمی‌گوید: «ان الانسان لفی ضرر» اگر گفت: بسم الله الرحمن الرحیم، «والعصر ان الانسان لفی ضرر» یعنی هستی نرخت کم شد مثل طلا، می‌گوید: «ان الانسان لفی خسر» یعنی مثل یخ آب شدی. می‌گوید: آب می‌شوید شما که جمعیت ندارید. آب می‌شوید. «قد خسرَ» نمی‌گوید «قد ضرر»، «خسر اولادهم سفهاً» یعنی این کشتن بچه سفاهت است.
5- ترک فرزندآوری، از ترس فقر و گرسنگی
در قرآن دو تعبیر داریم. گاهی می‌گوید: بچه‌هایشان را می‌کشند «مِنْ إِمْلاق‏» (انعام/151) گاهی می‌گوید: «خَشْيَةَ إِمْلاقٍ» (اسراء/31) املاق یعنی گرسنگی، از ترس خرجی بچه‌اش را می‌کشد. این املاق است. خشیة املاق یعنی نگران است. یعنی فقیر نیست، ترس فقر او را گرفته است. مثل اینکه می‌خواهد پول خرج کند می‌گوید: پیری داری، کوری داری، برای آینده‌ات بگذار. هی «الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ‏ الْفَقْرَ» هی به خودش تلقین می‌کند که چه خواهد شد، فردا چه خواهد کرد؟ هم در قرآن یک آیه داریم «خشیة املاق» هم آیه داریم املاق، املاق خالی یعنی فقر، بخاطر فقر بچه ‌اش را از بین می‌برد. «خشیة املاق» یعنی فقیر هم نیست. وضع مالی‌اش خوب است ولی «خشیة املاق» نگران است.
حدیث داریم «اطْلُبِ‏ الْوَلَدَ» به دنبال بچه بروید، فرزند آوری داشته باشید، «فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَرْزُقُهُمْ» از خرج نترسید. آینده چه می‌شود؟ همان خدایی که اینجا پوست دست شما را یک خرده پوست گذاشت، پشت دست شما اینجا یک خرده پوست دست شما ذخیره شده است. چرا؟ این بچه که به دنیا می‌آید فعلاٌ کاری به جایی ندارد، وقتی بزرگ شود دست و پایش بزرگ شود می‌خواهد حرکت کند. اگر این پوست اضافه نباشد این حرکت‌ها نمی‌شود ولی اینجا پوست اضافه نیست. چون هیچوقت هیچ انسانی در هیچ کاری نیاز نداشته تا حالا که دستش از این طرف خم شود. لذا از این طرف خم نمی‌شود و اینجا پوست اضافه نیست. اینجا پوست اضافه نیست چون نیاز نیست. اینجا پوست اضافه هست چون نیاز است. آن خدایی که در تدبیرش این را دیده که این آقا بیست سال دیگر بزرگ می‌شود می‌خواهد حرکت کند باید دستش بتواند خم شود. کف پا را گودی قرار داده است. چشم ما از پی است، پی اگر در آب و نمک نباشد از بین می‌رود، اشک ما را شور قرار داده است. تولید آب دهان ما به اندازه است. نه زیاد است چک چک بچکد و نه کم است که مثل سرم شیلنگ به ما وصل باشد.
آن خدایی که برای چشم ما مژه گذاشته است. ابرو گذاشته است، این ابرو برای این است که نور خورشید به چشم ما نتابد و سایبان باشد. مژه گذاشته دروازه بان چشم، پلک گذاشته اتوماتیک باز و بسته می‌شود. آن خدا رزق بچه ما را هم می‌دهد. سوء ظن به خداست. گاهی می‌گوییم دولت تأمین کند. این هم سوء ظن به خداست. یعنی مثلاً می‌گوییم… دولت‌های دنیا توانستند کرونا را حل کنند چرا ما به جای ایمان به خدا سراغ جای دیگر می‌رویم؟ پیغمبرها همین که می‌دیدند بچه‌دار نیستند، دعا می‌کردند «ربنا» ربّ… «رَبِّ لا تَذَرْنِي‏ فَرْدا» (انبیاء، 89) خدایا من نمی‌خواهم مجرد باشم، مجردی بد است. به جامعه هم گفته که کمک کنید به خصوص کسانی که دختران زیاد دارند. حدیث داریم اگر دخترها به چهار تا رسیدند «أعینوهم» کمکش کنید. «اقرضوه» به او قرض بدهید. «ارحموه» رحم کنید. حدیث در من لا یحضر است. یعنی جامعه هم مسئول است. خانه‌ی بسیار بزرگ دارد و همسایه‌اش پر بچه و جا تنگ، اشکال دارد یک دهم زمین، یک صدم زمین خود را، یک قطعه کوچک را بدهی بگویی آقا شما بچه‌های زیادی داری این قطعه را بروید کاری کنید. جامعه مسئول است. ما به آدم‌های عیال مند باید برسیم. نباید جلوی بچه را بگیریم. پیغمبر فرمود: هرچه بچه‌های شما زیاد باشند روز قیامت من افتخار می‌کنم که امت اسلامی زیاد هستند. افتخار امت هستند، پیر هم شدید باز به فکر بچه باشید.
6- امید به فرزندآوری با استمداد از خدا
قرآن به پیرها گفت: «إِنَّا نُبَشِّرُكَ‏ بِغُلامٍ عَلِيمٍ» (حجر/53) به صد ساله گفت، پیغمبر صد ساله بود، حضرت ابراهیم بود یا زکریا، گفت با اینکه پیر شدی، حدود صد سال داری «إِنَّا نُبَشِّرُكَ‏ بِغُلامٍ عَلِيمٍ» یعنی نگویید دیگر از ما گذشته است. هیچوقت از هیچکس نگذشته است.
زن‌های نازا، آنها هم مأیوس نباشند. زن حضرت زکریا جوانی‌هایش هم نازا بود. وقتی فرشته گفت: خدا می‌خواهد بچه بدهد. گفت: من، «وَ امْرَأَتِي عاقِرٌ» (آل‌عمران/40) یعنی زن هم جوانی‌هایش هم بچه‌دار نشد حالا در سن نود سالگی بچه‌دار شود. گفت: مأیوس نشو.
بچه در اسلام قرة عین است. کلمه «قرة عین» نور چشم است. «من‏ سعادة الرجل‏ ان‏ يكون له ولد يستعين بهم» (فروع كافى، ج 6، ص 2) بچه خوب است بازوی پدرش باشد. یکی از مشکلات مملکت ما اشتغال است. چرا اشتغال قفل شده است؟ بخاطر اینکه بچه‌ها شغل پدرشان را یاد نمی‌گیرند. یک لیسانس می‌گیرد، در خانه می‌نشیند و می‌گوید: مرا استخدام کنید. آقاجون ابوی شما چه کاره است؟ خیاط است. خب شغل پدرت را یاد می‌گرفتی. شغل پدرش هم یاد نمی‌گیرد. آقا پدر شما چه کاره است؟ آشپز است. شغل پدرت را لااقل یاد بگیر. اگر استخدام شدی الحمدلله، استخدام نشدی یک هنر داشته باش. شغل پدرت را داشته باش. چقدر دختر فلج داریم، دیپلم فلح، فوق دیپلم فلج، لیسانس فلج، شغل مادرش هم بلد نیست. مادرش ده تا هنر دارد با اینکه سواد دخترش را ندارد. مادرها خیلی‌ها سواد دختر را ندارند اما مهارت‌هایی دارند. این دختر در این ایام تابستان، ما در یک کلمه بلد نیستیم زندگی کنیم.
همین ایام کرونا یک لیموی ترشی بود خدا قسمت ما کرد. ما اگر آشپز بودیم از همین لیمو ترش لیمونات درست می‌کردیم. ما آشپز نیستیم. این زن‌هایی که هنر دارند از پوست پرتقال مربا درست می‌کنند. زن‌هایی که هنر ندارند برنج رشت هم به آنها بدهی کوفته می‌کنند. ما هنر نداریم، چقدر آدم هست در شب‌های زمستانی پنج و نیم غروب می‌شود، ده و نیم میانگین می‌خوابند. تو که بلد نیستی قرآن بخوانی، حالا هم ایام کروناست در خانه هستی. آموزش و پرورش و دانشگاه تق و لق است. قرآن را باز کنیم شبی ده دقیقه قرآن بخوانیم و این قرآن خواندن را حل کنیم. خیاطی را یاد بگیریم، کامپیوتر یاد بگیریم. شنا که استخرها بسته است. ببینیم چه می‌توانیم بکنیم از پاره وقت‌ها استفاده کنیم. من یک نمونه برای شما بگویم.
الآن چهل سال است انقلاب شده است. حدود پنجاه سال پیش آیت الله العظمی مکارم، چند طلبه را دور خود جمع کرد. یکی من بودم. فرمود: تعطیلات حوزه زیاد است. آن روز هم ایشان مرجع نبود. پنجاه سال پیش، دیگران مرجع بودند. گفت: ما چه کنیم حوزه را عوض کنیم. حالا خودمان را عوض کنیم. هفته‌ای سه ساعت از تعطیلات کم کنیم. از تعطیلات. ایشان بعد از نماز چهارشنبه، پعد از نماز مغرب یک ساعت و نیم می‌خواهیم سر شب خانه برویم ساعت هفت، هشت خانه می‌رویم. یک ساعت و نیم تعطیلات را کم کنیم. از هشت تا ده، دو ساعت می‌شود با زن و بچه حرف زد. پنجشنبه صبح ولو ممکن است برای پنجشنبه برنامه خاصی داشته باشی، ولی اول وقت بعد از نماز صبح پنجشنبه صبح، یک ساعت و نیم پنجشنبه صبح، یک ساعت و نیم چهارشنبه شب، هفته‌ای سه ساعت تعطیلات را قیچی کردیم، از این چه درآمد؟ تفسیر نمونه بیرون آمد. چند جلد است؟ 27 جلد است. چند بار چاپ شده است؟ شاید صد بار تا حالا چاپ شده باشد. به چه زبانی؟ به چند زبان دنیا ترجمه شده است. 27 جلد تفسیری که به چند زبان دنیا ترجمه شده برای استفاده از تعطیلات است. هر استاد دانشگاهی می‌تواند با چهار دانجوی خبره، نخبه، دانشجوهای تیزهوش یک برنامه ویژه بگذارد. یک تحقیقی یک پژوهشی، هنری، مهارتی. ما بچه‌دار نمی‌شویم. می‌گوییم: بچه‌دار نشویم که خرج ما سبک باشد.
بعد هم یک سؤال وقتی خدا به من می‌گوید: «وَ أَمْدَدْناكُمْ‏ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ» (اسراء/6) بچه زیاد کمک است. شما بچه‌دار نمی‌شوی. می‌گویی: یک بچه، خدا با یک بچه نمی‌تواند حالت را بگیرد؟ آدم داریم چند تا بچه داریم همه سالم هستند. یک قرص نمی‌خورند. آدم هست یک بچه دارد، دائماً دکتر می‌رود قرص، دکتر، آمپول. دکتر… خدا خواسته باشد حالت را بگیرد با یک بچه هم حالت را می‌گیرد. آدم‌هایی داریم بچه‌های زیادی دارند، مراجعه‌شان به پزشک و دارو کم است. یک بچه دارد دائماً فکر است. این بخاطر این است که می‌گوییم خدایا ببین تو بلد نیستی خدایی کنی. اگر بلد بودی ما یک بچه داشته باشیم خرج ما سبک است. خرج سبک برای یکی و دو تا نیست.
بچه همکار پدرش باشد. از سعادت مرد این است که، «لَهُ وُلْدٌ يَسْتَعِينُ‏ بِهِمْ»‏ (كافى، ج 5، ص 257) اولادهایش همکارش باشند. هر پدری… آخر وقتی می‌گوییم: مهارت یاد بگیرید، می‌گویند: مهارت کارگاه می‌خواهد. سالن می‌خواهد، سالن گرفتیم اجازه شهرداری می‌خواهد. اجازه شهرداری گرفتیم لوله‌کشی فاضلاب می‌خواهد و آب آشامیدنی می‌خواهد و آب و گاز و برق… یک کارگاه خواسته باشد درست کند پیرش درمی‌آید. اما هر پدری که هرجا کار می‌کند یک کارگاه دارد. ولو کنار خانه‌اش در زیرزمین خانه‌اش، هرکسی که هر هنری دارد یک کارگاه یک جایی دارد، شریکی یا مستقل، کوچک یا بزرگ، این جوان نزد پدرش هنر پدرش را یاد بگیرد. نمی‌خواهیم کار کنیم.
7- فرزند خوب، باقیات الصالحات والدین
مسأله‌ی دیگر، یکی از باقیات الصالحاتی که اسمش در قرآن آمده، یعنی وقتی رفتی یک چیز خیر و صلاحی را از خودت باقی گذاشتی. این اولاد مصداق آن است. خانه‌ای که بچه ندارد برکت ندارد. «بيت‏ لا صبيان فيه لا بركة فيه» (فصاحة 1096) برای پیغمبر است. خانه ای که بچه درونش نیست برکت درونش نیست. «سَعِدَ امْرُؤٌ لَمْ يَمُتْ حَتّى‏ يَرى‏ خَلَفاً مِنْ‏ نَفْسِهِ‏» این هم در کافی است. سعادتمند کسی است که نمرده نوه‌هایش را ببیند. یعنی زود بچه‌دار شود. دختر و پسر هم فرقی ندارد. امام سجاد(ع) بچه‌دار می‌شد اصلاً نمی‌پرسید دختر است یا پسر، می‌گفت: سالم است؟ اگر می‌گفتند: سالم است دیگر نمی‌پرسید پسر است یا دختر؟ «اکثر الولد اکابر بکم الامم» بچه‌دار شوید تا من افتخار کنم که امت محمد زیاد است. (صلوات) «تَزَوَّجُوا السَّوْدَاءَ الْوَلُودَ الْوَدُودَ وَ لَا تَزَوَّجُوا الْحَسْنَاءَ الْجَمِيلَةَ الْعَاقِر» می‌گوید: زن زشتی که بچه‌دار شود و یک زنی است که خوشگل است ولی بچه‌دار نمی‌شود، اسلام می‌گوید: بین زیبایی زن و اولاد اولویت را به اولاد بدهید. اولاد مهم است.
به اولاد خیر کثیر گفته است. «إِنَّا أَعْطَيْناكَ‏ الْكَوْثَرَ» (کوثر/1) ما به شما کوثر دادیم. کوثر چیست؟ فاطمه دادیم. دشمن پیغمبر به پیغمبر می‌گفت: ابتر است. چون پیغمبر دو پسر داشت، در بچگی مردند. پسر نداشت. دخترش ماند که حضرت زهراست. در جاهلیت هم دختر را جزء آدم حساب نمی‌کردند. زن را جزء آدم حساب نمی‌کردند. گفتند: پیغمبر، ریش‌هایش سفید شده، نسل پسر هم ندارد. یک دختر است می‌میرد چراغش خاموش، آیه نازل شد، ما به پیغمبر کوثر دادیم. دشمنت ابتر و بی عقبه است. «بنین شهودا» او با ده بچه اسمش قطع می‌شود. الآن روی کره زمین یک نفر نیست که افتخار کند جد من یزید است ولی میلیون‌ها آدم هستند که افتخار کنند جد ما پیغمبر است، امام کاظم است، امام حسین و امام رضاست. میلیون‌ها آدم افتخار می‌کنند ولی یک نفر روی کره زمین نیست که افتخار کند جد من یزید است. دشمنت ابتر است. حالیش نیست.
امام سجاد در دعا می‌گوید: «أَصْلِحْ‏ لِي‏ فِي‏ ذُرِّيَّتِي» بچه‌هایم آدم‌های صالحی باشند. بعد در دعا می‌گوید: خدایا، اجعلهم، بچه‌های من چطور باشند؟ بچه خوب کیست؟ دیگر باید بنویسم… وقت تمام شد. «اجعلهم» خدایا بچه‌های مرا اینطور قرار بده. «وَ اجْعَلْهُمْ أَبْرَاراً أَتْقِيَاءَ» تقوا، «بُصَرَاءَ» بصیرت باشد سرش کلاه نرود. «سَامِعِينَ» گوش به حرف حق بدهند. «مُطِيعِينَ» مطیع خدا باشد. «وَ لِأَوْلِيَائِكَ مُحِبِّينَ» محبّ و علاقه‌مند به اولیائت باشند، «وَ لِجَمِيعِ أَعْدَائِكَ مُعَانِدِينَ وَ مُبْغِضِينَ، آمِينَ» یعنی با دشمنان بد باشند، یعنی بی تفاوت نباشد. حالا به ما چه هرکس هرکاری می‌خواهد بکند. بچه‌های بی تفاوت نباشند. نسبت به باطل برخورد کنند و نسبت به حق تشویق کنند. امر به معروف و نهی از منکر کنند. ابرار، اینها حدیث است خواندم در دعاست. امام وقتی دعا می‌کند می‌گوید: بچه‌ای خوب است که ابرار، اتقیاء، به نماز بچه‌ها برسید. زشت است روز قیامت به ما بگویند: در طول تاریخ پدر در پدر نماز را به تو رساندند اما زمانی که تو پدر و مادر بودی، به دست تو بچه‌ات تارک الصلاة شد. تو پدر و مادر بودی، به دست تو زمانی که تو پدر و مادر بودی بچه‌ات تارک الصلاة شد. عرضه نداشتی، نمازی که در طول تاریخ آوردند و تو به بچه‌ات بدهی. تنها چیزی که بچه‌های ما را بیمه می‌کند همین ارتباط با خداست وگرنه فیلم‌ها و ماهواره‌ها و سایت‌ها و… یعنی طوری شده که فقط نخی که مانده نخ رابطه با خدا و نماز است. اگر بچه‌هایتان می‌خواهید از خودتان باشند. اینقدر لیسانس و فوق لیسانس را بت نکنید.
کسی که می‌تواند بچه‌اش ازدواج کند حتی در دیپلمی، من با ازدواج دانشجویی خیلی رفیق نیستم. ازدواج باید در دبیرستان باشد. همین دیروز خانمی به من زنگ زد گفت: از شانزده سالگی خواستگارهای زیادی داشتم هی گفتم: باشد دیپلم، باشد کنکور، باشد لیسانس، الآن فوق لیسانس هستم و 35 سال دارم و دیگر خواستگار ندارم. وقت ازدواجم گذشت. همین دیروز… هستند دخترهایی که سنشان بالا رفته بخاطر اینکه پدر و مادر هی می‌گویند: کنکور… چه دلیلی داریم هرکس کنکور موفق شد خوشبخت است. کنکور یک ارزش است اما اینطور نیست هرکس در دانشگاه رفت حتماً ارزش دارد و هرکس نرفت حتماً بدبخت است. ما آدم‌هایی داریم بالاترین مدرک علمی را دارند ولی مشکلات زیادی در زندگی دارند. آدمی داریم مدرک علمی‌اش پایین‌تر است و هیچ مشکلی ندارد نترسید، ازدواج و بچه‌دار شدن در اسلام اصل است.
خدایا هرجا که از بچه‌دار شدن دوری کردیم از ترس خرجی، این بی معرفتی ما بوده، سوء ظن ما به تو بوده است. سوء ظن‌های ما را تبدیل به حسن ظن و عقاید ما را محکم بفرما. البته سهم دولت هم سر جایش است که باید برنامه داشته باشد ازدواج را آسان کند. می‌شود ازدواج را آسان کرد اگر بخواهیم می‌شود.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- در آیه 72 سوره نحل به کدام نعمت الهی اشاره شده است؟
1) همسر
2) فرزند
3) همسر، فرزند، نوه
2- در آیه 12 سوره نوح، به کدام یک از امدادهای الهی اشاره شده است؟
1) نزول فرشتگان
2) تولد فرزندان
3) نزول صبر و آرامش
3- در آیه 140 سوره انعام، برای سقط جنین چه تعبیری آمده است؟
1) خسارت
2) سفاهت
3) هر دو مورد
4- قرآن در آیه 60 سوره انفال به چه امری اشاره کرده است؟
1) ترس دشمنان از مسلمانان
2) ترس مسلمانان از دشمنان
3) ترس مسلمانان از خدا
5- قرآن به کدام یک از عوامل سقط جنین اشاره کرده است؟
1) ترس از فقر و گرسنگی
2) ترس از بیماری جنین
3) فرار والدین از مسئولیت

]]>
https://gharaati.ir/%d8%aa%d9%88%d8%b5%db%8c%d9%87-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85-%d8%a8%d9%87-%d9%81%d8%b1%d8%b2%d9%86%d8%af%d8%a2%d9%88%d8%b1%db%8c/feed/ 0
دفاع از کشور در برابر دشمن https://gharaati.ir/%d8%af%d9%81%d8%a7%d8%b9-%d8%a7%d8%b2-%da%a9%d8%b4%d9%88%d8%b1-%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b1-%d8%af%d8%b4%d9%85%d9%86/ https://gharaati.ir/%d8%af%d9%81%d8%a7%d8%b9-%d8%a7%d8%b2-%da%a9%d8%b4%d9%88%d8%b1-%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b1-%d8%af%d8%b4%d9%85%d9%86/#respond Thu, 03 Sep 2020 04:30:48 +0000 https://gharaati.ir/?p=5786 https://gharaati.ir/archive/pdf/99.06.13.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/99.06.13.mp3 https://www.aparat.com/embed/Gdiub?data[rnddiv]=94603148891&data[responsive]=yes]]>

موضوع: دفاع از کشور در برابر دشمن
تاريخ پخش: 13/06/99
1- آمادگی برای دفاع از کشور و ملّت
2- تکلیف به مقدار توان و امکانات
3- کسب قدرت، با هدف بازدارندگی
4- آمادگی برای شرایط بجران و اضطراری
5- برنامه‌ریزی برای تدام و استمرار آموزش
6- بهره‌گیری از فرصت‌ها در شرایط کرونایی
7- حفظ سنت‌های گذشتگان، ایجاد سنّت‌های نو

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

در این جلسه بحث ما در مورد این است که امت اسلامی باید با تمام قوا در مقابل هر توطئه‌ای مجهز باشد. همین آیه‌ای که آرم برادران سپاه است، «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» (انفال/60) در مورد این مطالبی گفتیم و مطالبی ماند.
1- آمادگی برای دفاع از کشور و ملّت
اول ترجمه کنیم، آیه را من بنویسم در این جلسه، [پای تخته] بسم الله الرحمن الرحیم، موضوع ما: آمادگی همه جانبه برای همه، همیشه، آیه‌اش چه بود؟ «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ» تا آخر. همیشه حق در طول تاریخ دشمن داشته است. جنگ هم همیشه بوده و هست و خواهد بود، جنگ هم چیز خوبی است ولی ظلم بد است. دفاع، همه کشورهای دنیا قوای مسلح دارند. این یعنی چه؟ یعنی همه دنیا پذیرفتند که جنگ لازم است ولی ظلم بد است. تهاجم و تجاوز بد است. ولی وقتی مورد هجمه قرار گرفتیم باید بجنگیم و از خودمان دفاع کنیم. جهاد برای اسلام نیست، قرآن یک آیه دارد. می‌گوید: انبیای قبل یارانی داشتند و در جبهه‌ها می‌جنگیدند، ضعیف نشدند و خودشان را نباختند. «وَ كَأَيِّنْ‏ مِنْ‏ نَبِيٍّ» عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. چه پیغمبرانی بودند که «قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ» (آل‌عمران/146) همراه با بندگان خوب خدا به جبهه‌ها می‌رفتند و می‌جنگیدند. «فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا» نه ضعیف می‌شدند و نه خسته و پشیمان می‌شدند. با اینکه اسلام اصل برایش منطق است منتهی وقتی منطق اثر نمی‌کند باید موانع سر راه را برداشت.
«وَ أَعِدُّوا لَهُمْ» بر آنها آماده باشید. «مَا اسْتَطَعْتُمْ» هرچه می‌توانید یعنی محدودیت ندارد. بودجه چقدر باشد محدودیت ندارد. امکانات محدودیت ندارد. نفرات محدودیت ندارد. هیچ محدودیتی درباره تجهیزات و نفرات و نیروی انسانی و تدارکات، بعضی چیزها محدودیت در اسلام ندارد، علم محدودیت ندارد. حتی خدا به پیغمبرش می‌گوید: تو فارغ التحصیل نیستی، «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي‏ عِلْماً» (طه/114) علم محدودیت ندارد. کمالات محدودیت ندارد. آماده باش در مقابل دشمن یک وظیفه عقلی است. حتی لازم نیست عقل هم باشد. همان غریزه حیوانی هم باشد، حیوان‌ها از خودشان دفاع می‌کنند، یکی با نیش و یکی با دُم و یکی با شاخ و یکی با لگدش، حیوان‌ها هم ابزار دفاعی دارند و هر حیوانی به نحوی از خودش دفاع می‌کند.
2- تکلیف به مقدار توان و امکانات
«وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» قوه یعنی توانی که در بدنت چقدر قدرت داری. توان جسمی، گاهی وقت‌ها آدم باید ببیند چقدر جان دارد، یکوقت باید ببیند چقدر پول دارد. در خیاطی هم باید ببینیم سوزن چقدر است و هم باید ببینیم چقدر نخ دُمش است. مثلاً دو آیه داریم نوکش مثل هم است و آخرش با هم فرق دارد. یک آیه داریم «لا يُكَلِّفُ‏ اللَّهُ‏ نَفْساً» (بقره/286) یک آیه داریم «لا يُكَلِّفُ‏ اللَّهُ‏ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها»، آیه دیگر داریم «لا يُكَلِّفُ‏ اللَّهُ‏ نَفْساً إِلَّا ما آتاها» (طلاق/7) هردو اولش «لا يُكَلِّفُ‏ اللَّهُ» هست. یعنی خدا تکلیف نمی‌کند بیش از وسع، وسع یعنی توان جسمی، چقدر جان داری. به مقداری که جان داری. حالا جان داری، چقدر نیرو داری؟ چقدر امکانات داری؟ تکلیف ما براساس توان درونی و امکانات بیرونی است. «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ» رباط الخیل اسب‌های آماده باش برای جبهه است. امروز به زبان ما، ماشین‌ها، هواپیماها و هلی کوپترها و همه امکاناتی که هرچه توان دارید آماده باشید که دشمن چه کند؟ می‌گوید: می‌خواهید بجنگید؟ می‌گوید: نه، می‌خواهیم دشمن خدا جرأت پیدا نکند به ما حمله کند. «تُرْهِبُونَ» یعنی بترسانید، چه کسی را بترسانید؟ «بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ» دشمن خدا را، یعنی اگر می‌گوییم مجهز باشید، برای مکتب الهی و برای دین خدا می‌گوییم: آماده باشید. نه برای استثمار و تهاجم، وگرنه آمریکا هم قدرت دارد، اما برای چه؟ برای اینکه در کشورهای مختلف پایگاه بزند و ناوگانش را هرجای خلیج خواست بیاورد. به افغانستان و یمن و لبنان و حزب الله و ایران و عراق حمله کند. هدف از قوای مسلح در اسلام این است که دشمن خدا، جنگ مکتبی است. «عَدُوَّ الله» بعد می‌گوید: «وَ عَدُوَّكُمْ» دشمن شما، اول «عَدُوَّ اللَّهِ» می‌گوید و بعد می‌گوید: «وَ عَدُوَّكُمْ».
3- کسب قدرت، با هدف بازدارندگی
هرچه می‌توانید آماده باشید و از توان درونی و تدارک بیرونی، هدف چیست؟ بازدارندگی، «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ» دشمن نگوید اینها یک مشت ضعیف هستند. بعد می‌فرماید: «وَ آخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ» فقط به دشمن امروز نگاه نکنید. یک دشمنانی هستند «لا تَعْلَمُونَهُمُ» شما اینها را نمی‌شناسید، «اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ» خدا می‌شناسد و شما نمی‌شناسید. یعنی غیر از دشمنانی که روبروی شما صف کشیدند، شما دشمنانی دارند ناپیدا هستند. دشمنانی که پیدا نیستند باید برای آنها هم مجهز باشید. در قرآن ده پانزده مورد «یسئلونک» هست. «يَسْئَلُونَكَ‏ عَنِ‏ الْأَهِلَّةِ» (بقره/189) از حلال سؤال می‌کنند. «يَسْئَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُون‏» (بقره/215) «يَسْئَلُونَكَ عَنِ‏ الْأَنْفالِ» (انفال/1) ده پانزده مورد یسئلونک هست، یعنی سؤال‌های امروز که باید جواب بدهیم. یک آیه داریم که هنوز سؤال نیست ولی در آینده سؤال خواهند کرد. چون سؤال خواهند کرد تو باید قبل از اینکه آنها سؤال کنند جوابش را داشته باشی. «سَيَقُولُ‏ السُّفَهاء» (بقره/142) «سَيَقُولُ‏ الَّذِينَ‏ أَشْرَكُوا» (انعام/148) این «سیقول» یعنی فعلاً سؤالی نیست ولی اینهایی که من می‌شناسم در آینده تو را به چالش خواهند کشید، سؤال خواهند کرد، پس تو باید هم پاسخ سؤالات الآن را داشته باشی، هم پاسخ سؤالاتی که احتمالاً در آینده شود. نگذارید، سؤال بشوید و تحت فشار قرار بگیرید و بعد ببینید جوابش چیست. در آینده بی خردان اشکال خواهند کرد و جوابش را قبلاً داشته باشید. چند تا «سیقول» در قرآن است.
هم «یسئلونک» سؤال‌های امروز، هم «سیقول» سؤالات فردا. اینجا می‌گوید، وقتی می‌گویم آماده باش، نگو: الآن دشمن نداریم. همه دوستان ممکن است با قراردادی، با یک ارعاب و تهدید و خیالی، دوستان دشمن شوند. به همین خاطر در معاشرت به ما گفتند: با هرکسی رفیق شدی، همه حرف‌هایت را به او نزن، نگو: دوستم است، به او بگویم کجا رفتم، چه کردم، چه دیدم، چه تصمیمی گرفتم، نگو رفیقت است، همین رفیقی که اسرارت را به او می‌گویی ممکن است فردا دشمنت شود. باز حدیث داریم با کسی که دشمن شدی، هرچه خواستی فحش نده. ممکن است فردا دوست شوید. آنوقت رویت نمی‌شود با حرف‌هایی که به او زدی با هم رفیق شوید. نه با هرکس دشمن هستی، هرچه فحش داری بده. نه با هرکس دوست هستی همه اسرارت را بگو. هر دوستی ممکن است فردا دشمن شود. قرآن یک آیه دارد می‌گوید: «الْأَخِلَّا ءُ يَوْمَئِذِ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ‏» (زخرف/67) تمام دوستی‌های دنیایی روز قیامت تبدیل به دشمنی می‌شود، فقط افراد متقین با هم خوب هستند. همه قربانت بروم‌ها ظاهری است.
4- آمادگی برای شرایط بحران و اضطراری
چه کنیم؟«وَ أَعِدُّوا لَهُمْ» آماده باش باشید. از هر جهت، در شهرسازی فکر سنگر هم باشید. یکبار ممکن است به این شهرک حمله شود. در برق، برق اضطراری داشته باشید، ممکن است برق برود. در آسانسور پله اضطراری داشته باشید. در مطالعه کار شما محکم کاری باشد. فقط امروز را نبینید. حتی در تعلیم و تربیت اسلام می‌گوید: بچه‌هایتان را برای امروز تربیت نکنید، برای آینده تربیت کنید. این بچه در آینده می‌تواند در جامعه خودش را نگه دارد یا نه؟ فکر آینده او باشید، چیزی می‌خواهید برای بچه بخرید، چیزی بخرید که سرمایه بچه باشد. بچه‌ام دوست داشت موتور خریدم. بچه‌ام دوست داشت کامپیوتر خریدم. هی به این علاقه‌های مثل تخمه کدو، تخمه و آجیل آدم را مشغول می‌کند ولی آدم را سیر نمی‌کند.
«لا يُسْمِنُ وَ لا يُغْنِي‏ مِنْ‏ جُوعٍ» (غاشیه/7) قرآن بعضی از غذاهای دوزخی را می‌گوید، نه چاق می‌کند و نه گرسنگی را حل می‌کند. برای بچه‌ات سرمایه‌گذاری کن، یک قطعه زمین بخر، یک چیز ماندگار بخر. یک چیزی نخر که همینطور یکبار مصرف و دو بار مصرف باشد. «والباقیات الصالحات» در قرآن آمده یعنی کارهایی که انجام می‌دهید ماندگار باشد. کتاب می‌خرید یک کتابی بخرید که این کتاب تا آخر عمر، بعضی کتاب‌ها را آدم از اول عمر تا آخر عمر به آن نیاز دارد، مثل پیچ گوشتی، پیچ گوشتی وسیله‌ای است که از اول زندگی تا آخر زندگی به آن نیاز است. بعضی چیزها نه، یکبار مصرف می‌شود و بعد هم دیگر مصرف ندارد. کتاب می‌خواهید بخوانید فکر کنید.
یادم نمی‌رود طلبه نویی بودم، زیر بیست سال، یک صد تومانی، خوب صد تومان پنجاه سال پیش، گیر ما آمد. گفتیم: کتاب بخریم، از دو سه نفر مشورت کردم چه کتابی بخرم؟ گفتند: نه، می‌خواهیم از اول طلبگی تا آخر طلبگی دم دستم باشد. گفت: یک چنین کتابی می‌خواهی برو مجمع البیان بخر. مجمع البیان یک دور تفسیر مرحوم علامه طبرسی است. اقوال مختلف را نقل کرده و نظریه‌ی خودش را هم نقل کرده و روایی هم هست، لغوی هم هست، هم ادیبانه است و هم محققانه است. راست هم می‌گفت. سرمایه ما همان… یک چیزی می‌خواهید بخرید یک چیز ماندگار بخرید. اگر بناست ملامین جایزه ببریم، یا مس، یک کاسه مسی بدهیم. این کاسه مس، نود سال کاسه مس است. ملامین هفته دیگر معلوم نیست هست یا نیست. روی چراغ می‌گذاریم پلاسیده می‌شود. آب داغ درونش می‌ریزیم وا می‌رود. یک خرده فکر کنیم در اینکه چطور… امروز را نبین، در دوست و دشمن امروز را نبین. در خرید امروز را نبین! در درسی که می‌خوانی امروز را نبین.
ما گاهی وقت‌ها بخاطر اینکه بعضی از مسئولین ما و بعضی از مردم ما غفلت می‌کنند، هی لیسانس لیسانس می‌کنند و همینطور سر و دست می‌شکنند در کنکور بروند. فکر می‌کنند همه درهای بهشت در کنکور باز می‌شود. چند میلیون لیسانس و فوق لیسانس تحویل می‌دهیم و بعد می‌بینیم خیلی از اینها هیچ کاری بلد نیستند. فقط یک چیزهایی خواندند و مدرک گرفتند ولی هیچ هنری ندارد. فکر کنید آینده جمهوری اسلامی به چه چیزی نیاز دارد. خانه می‌خواهی بخری یک طوری طبقه‌اش را بساز که طبقه دومی رویش را بسازد. بنایی را از خدا یاد بگیرید. خدا می‌گوید: حضرت آدم کعبه ساخت، بعد از مدت‌ها چند قرن با کم و زیاد، حضرت ابراهیم آمد رویش را ساخت. «وَ إِذْ يَرْفَعُ‏ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ» (بقره/127) یعنی حضرت ابراهیم آمد پایه‌ها را بالا برد. یعنی آدم دومتری ساخت و او آمد پنج متری کرد. یعنی چه؟ یعنی طوری ساختمان بسازید که مهندس دوم بیاید رویش را بسازد. نه اینکه مهندس دوم بیاید بگوید: ای بابا، اینها فنی نیست. این آهن‌ها سایزش نمی‌خورد. این مساحتش نمی‌خورد. اینجا با زلزله نمی‌خورد. اینجا فاضلابش نمی‌خورد. اینجا چیزش، اینجا چیزش، طوری بنایی را طراحی کنید که مهندس دوم بیاید رویش را بسازد. خطاب به مدیران و مربیان و اساتید دانشگاه.
5- برنامه‌ریزی برای تدام و استمرار آموزش
یک نصیحت را دو نفر به من کردند. یکی مرحوم دکتر بهشتی، شهید مظلوم. یکی آیت الله العظمی آقای حاج آقا مرتضی حائری یزدی پسر مؤسس حوزه علمیه قم، طلبه جوانی بودم برای بچه‌ها، بچه‌های سیزده، شانزده هفده ساله کلاس داشتم. هم آقای بهشتی این جمله را گفت، هم آیت الله حائری، گفت: آقای قرائتی طوری برای بچه‌ها حرف بزن که یک آخوند دیگر بیاید رویش را بسازد. طوری نگو حالا دل بچه‌ها خوش شود و با این حرف ها قانع می‌شوند، راضی به این حرف‌ها هستند. ممکن است امروز بچه‌ها راضی باشند اما بعد از اینکه تو از گردونه خارج شدی و یک استاد دوم آمد، بگوید: حرف‌های استاد اول از دم باطل است. ریشه‌ی حرف‌هایت را بزند و بگوید: از دم خاک برداری کنید. مثل خانه کلنگی‌ها می‌گویند: از بن باید ریشه کند. طوری بسازید که رویش را بسازند. یعنی آینده نگری در ساختمان و آینده‌نگری در خرید کتاب، جوان است، هیچی ندارد ولی آدم نگاه می‌کند این اهل کار است. علاقه به کار دارد. بی عار نیست، بی کار است. خودش کار پیدا می‌کند.
یک خاطره هست نمی‌دانم گفتم یا نگفتم، حالا اگر هم گفتم تکراری است و اگر نگفتم چیز خوبی است. یکی از مسئولین مملکتی، می‌گفت: من به مادرزنم گفتم: چه جرأتی کردی دخترت را به من دادی؟ حالا از دانه درشت‌هاست، ولی می‌گفت: گفتم آن روزی که من سراغ دختر شما آمدم، پدرم یک کارگر ساده و عمله‌ای بود. خودم یک بچه مدرسه‌ای بودم. فقیر بودم، دمپایی پا می‌کردم و پول کفش نداشتم. دمپایی من پاره بود. یک بچه شانزده ساله آمده خواستگاری دختر با دمپایی پاره و با پدر ساده، تو چطور دخترت را به ما دادی؟ اصلاً کسی به پسر شانزده ساله زن نمی‌دهد. کسی به آدم پا برهنه زن نمی‌دهد. چطور شد؟ گفت: من در تو جوهر دیدم. من تعجب کردم، من شانزده ساله هستم. این خانم جوهر مرا چطور دیده است؟! گفتم: ببخشید چه جوهری در من دیدی؟ گفت: خانه ما مشهد یک روضه زنانه بود. زن‌ها زیرزمین آمدند و روضه بود و آقا هم روی منبر بود و خانم‌ها نشسته بودند. مادرت در روضه نشسته بود. آمدی مادرت را برداری و خانه بروی. فکر کردی روضه تمام شده است. لب در که آمدی دیدی آقا هنوز روی منبر است و خانم‌ها نشستند. یک مقداری ایستادی روضه تمام شود. بعد یک نگاهی در حیاط کردی، دیدی در حیاط یک حوض است سر خالی است، کنار حوض یک چاه آب است، گفتی حالا که من بیکار هستم، تند تند از این چاه آب بکشم و حوض را پر کنم. من دیدم تند تند آب کشیدی و حوض را پر کردی، منتظر بخشنامه و ابلاغ و اضافه کار و مأموریت نبودی. من فهمیدم تو جنست، دنبال کار می‌گردی، بیکار هستی ولی بی عار نیستی. کسی بخواهد کار بکند…
می‌گفت: عیب داری یا نه؟ می‌گفت: عیب ندارم ولی چون عیب‌جو دارم عیب برای من درمی‌آورند، یعنی اگر کسی اهل کار باشد، کار را خلق می‌کند برای خودش. این مسأله جوهر داشتن. خیلی از جوان‌های ما، می‌توانند با دست خالی داماد شوند به شرط اینکه جوهر داشته باشند. اینطور نبود که تکیه کند به پدرش و مادرش و پدرزنش، بعضی تکیه‌گاهشان پول پدر زنشان است. می‌خواهد یک دختر پولدار بگیرد و یا دنبال… من خودم به جوانی گفتم: چرا داماد نمی‌شوی؟ سنت می‌گذرد. رفیقش بغلش ایستاده بود، گفت: این دنبال یک دختر می‌گردد که سه شرط داشته باشد، شرط اول پدر زنش میلیاردر باشد. شرط دوم اینکه پدر زن پیر شده باشد. شرط سوم دو بار سکته ناقص کرده باشد که بعد از عقد این سکته سوم را بکند و پدرزن بمیرد و یک پول از پدرزن گیرش بیاید. این به جای اینکه «توکلت علی الله» بگوید، به خدا توکل کن. می‌گوید: «توکلت علی ارث پدر زن سکته‌ای» این خط را گم کرده است. «وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ» (ابراهیم، 12) یعنی فقط به خدا تکیه کن. به ارث پدر زنت تکیه می‌کنی؟
6- بهره‌گیری از فرصت‌ها در شرایط کرونایی
اگر آدم اهل مطالعه باشد کار به دانشگاه ندارد. اهل کار هستی، کار هست. من در این ایام کرونا تلفنی با بعضی تماس می‌گرفتیم چه می‌کنی؟ می‌گفتند: چه فرصت خوبی است، مدت‌ها بود می‌خواستم یادداشت‌هایم را تنظیم کنم و کتاب کنم، فرصت نمی‌کردم. بسیاری از آقایان دانشمند و فضلای ما یادداشت‌های خود را در ایام کرونا تنظیم کردند و کتاب چاپ کردند. اگر کسی خواسته باشد کار کند، کار هست.
امروز را نبینید، در همه چیز، در ازدواج. گاهی وقت‌ها دختر امروز فقیر است ولی دختر با کمالی است. امروز فقیر است ولی چون اهل کار است، کار… در کار دنبال عنوان نمی‌گردد، جایگاه من چیست؟ الآن این زمینه‌اش خالی است، انجام بدهید. وقتی کار مورد نیاز است انجام بدهید. نگویید این به من می‌خورد، در شأن من هست. در شأن من نیست. ما یک خرده مشکل درونی داریم. یک چیزی در دنیای خیال هستیم، من حجت الاسلام هستم. من فوق لیسانس و دکتر هستم. من… هی در این خیال‌ها هستیم، خیلی کارها هست ولی حال نداریم انجام بدهیم و می‌گوییم: به ما نمی‌خورد و در شأن ما نیست. یکی از امام جمعه‌ها برای من می‌گفت: جوانی آمد گفت: من کار ندارم. در منطقه‌ای بود که عشایر هم بودند. استانش عشایر داشت. می‌شود شما امام جمعه هستی یک کاری برای ما پیدا کنی؟ گفتم: والا کار ندارم ولی می‌توانم دو سه تا حیوان برای تو تهیه کنم و اینها را بچرانی و چوپانی کنی، گفت: من چوپانی کنم؟ گفتم: نخیر، بنده بعد از خطبه نماز جمعه می‌آیم چوپانی می‌کنم. بعد گفت: مگر من افغانی هستم که کار کنم؟ عه… خیلی حرف بدی است. کار عزت است، کار، کار پیغمبر است. کار افغانی نیست. افغانی‌ها افتخار می‌کنند کار بکنند. در یکوقت گفتند: پیغمبر شما کار نکن. ما یک جمعی هستیم می‌خواهیم غذایی درست کنیم، او نان تهیه می‌کند و او آتش روشن می‌کند و او گوسفند می‌کشد. با هم غذا می‌پزیم، شما پیغمبر هستید خواهش می‌کنم کنار بروید. گفت: من هم نمی‌خورم. اگر می‌خواهید از غذای شما بخورم من هم باید کار کنم. گفتند: در شأن پیغمبر نیست. گفت: شأن چیست؟ من هیزم جمع می‌کنم. پیغمبر رفت هیزم جمع کرد. این دینی که ما داریم با دینی که اولیای ما دارند خیلی فرق دارد.
الآن مدیر کل می‌خواهد استخر برود وقت خصوصی می‌گیرد، می‌گوید: در شأن من نیست که ما در یک استخر برویم، ما بیست تا مدیر کل هستیم، مدیر کل استخر برود و کارمندهای ساده هم استخر بیایند. بابا استخر بزرگ است، می‌خواهید شنا بروید. تو… فکر می‌کنیم، به امام صادق گفتند: اجازه بدهید حمام را خلوت کنیم، فرمود: چرا؟ گفتند: شما امام صادق هستی. گفت: امام صادق باشم. او حمام آمده و من هم حمام آمدم. مشکل ما در خودمان است و بسیاری از مشکلات در خودمان است. قرآن یک آیه دارد می‌گوید: آداب و رسوم را بشکنید. مگر اینکه آداب و رسوم یا عقلی باشد یا دستور خدا و پیغمبر باشد. بعضی سنت‌ها خوب است حضرت امیر به استاندار می‌گوید: سنت‌های خوب را از بین نبر. گاهی وقت‌ها یک رسمی است، رسم خوبی است مثل عید نوروز، مراسم خوبی است، هوا معتدل است. دید و بازدید می‌شود. این نگو نه ما باید ریشه عید نوروز را بکنیم. چرا ریشه‌اش را بکنیم؟
7- حفظ سنت‌های گذشتگان، ایجاد سنّت‌های نو
حضرت امیر می‌فرماید: سنت‌هایی که عیب ندارد و از قبل پدران و مادران قبلی بودند، اینها را حفظ کنید اما اسیر سنت هم نباشید. بد نیست این را بگویم. در قرآن دو آیه داریم، هر آیه‌ای هم یک مشت طرفدار دارد. بسم الله الرحمن الرحیم، یک آیه داریم «فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ» (انعام/90) [پای تخته] یا داریم «أَلْحِقْنِي‏ بِالصَّالِحِينَ» (یوسف/101) اینها دو آیه هست. ترجمه‌اش چیست؟ هدایت انبیای قبل را تو هم اقتدا کن. یعنی دنبال هدایت انبیاء برو. یعنی ببین بزرگان چه کردند و تو همان راه بزرگان را برو. «أَلْحِقْنِي‏ بِالصَّالِحِينَ» ببین افراد صالح قدیمی چه کردند، تو هم به آنها ملحق شو. الحقنی، ملحق شو. من به خوبان ملحق شوم. من به خوبان تاریخ اقتدا کنم. ولی غیر از این دو آیه یک آیه‌ی دیگر هم هست. می‌گوید: «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ‏ إِماماً» (فرقان/74) برای افراد با تقوا، ما قرار بده «اماماً» من امام متقین شوم. یعنی من رهبر شوم. چرا من دنبال آنها بروم؟ اگر حوزه علمیه، علمای حوزه درس‌هایی می‌خواندند، دقت کنیم اگر هدایت است روی چشم ما،«فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ» اگر آن کارها، کار صالح بوده ما هم به آنها ملحق می‌شویم. اما اگر نه، من راه بهتر از قدما ممکن است به ذهنم بیاید. نمی‌شود گفت هرچه بزرگان گفت خوب است. بزرگان خانه خشتی می‌ساختند، الآن ساختن خانه خشتی جایز است؟ در زمان ما خانه خشتی جایز است؟ بزرگان ما بعضی، دخترهایشان را با زور شوهر می‌دادند و می‌گفتند: باید زن این شوی. پدربزرگی می‌کردند و چی چی سالاری… پدر سالاری! الآن در زمان ما می‌شود به دختر گفت خفه شو! تو باید زن این شوی. می‌شود چنین حرفی زد؟ بنابراین هم ما باید کار گذشتگان را دنبال کنیم، کار خوبشان را، هرکار خوبی کرده یاد بگیریم.
لذا یک حدیث داریم آقایان مهندس و پزشکی، «اعلم الناس» حدیث این است از پیغمبر است. فرمود: باسوادترین آدم‌ها کسی است که «اعلم الناس من جمع» [پای تخته» اعلم یعنی باسوادترین مردم، «اعلم الناس» باسوادترین مردم کیه؟ «من جمع» جمع کند، «مَنْ‏ جَمَعَ‏ عِلْمَ‏ النَّاسِ إِلَي عِلْمِهِ‏» (من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 394) یعنی باسوادترین مردم کسی است که علم مردم را به علم خودش اضافه کند. یعنی طبّ قدیم را بلد باشد و طبّ جدید هم اضافه کند. معماری قدیم را بلد باشد، از این گنبدهای چرخی قشنگ، بتواند برج هم بسازد. آشپزی قدیم را بلد باشد، انواع آش‌های قدیمی، بتواند پیتزا هم درست کند. خیاطی قدیم را بلد باشد، قبا بدوزد و بتواند کت و شلوار هم بدوزد. مشکل ما این است که علم خودمان را یادمان می‌رود و علم جدید هم خوب یاد نمی‌گیریم. علم خودمان را فراموش می‌کنیم و علم جدید هم خوب یاد نمی‌گیریم. باید «جَمَعَ عِلم الناس» علم مردم را به علم خودت… یعنی «علمه» خودت هم باید سواد داشته باشی.
تقلید همه جا کافی نیست، یک جایی باید تقلید کرد مثلاً اگر شما ماه را دیدی؟ فردا عید فطر است؟ بله، آقا ثابت نشده، حوزه قم چیزی نگفته، مقام معظم رهبری چیزی نگفته، آقا با چشمت ماه را دیدی، کسی که با چشمش ماه را ببیند برای او عید فطر است. یعنی وقتی یک چیزی را یقین کردی خودت می‌توانی تشخیص بدهی. این غذا را بخوری مریض می‌شوی. یکی می‌گوید: آقا ما خربزه و عسل خوردم مریض نشدم. او هم می‌گوید… بابا شکم آدم در اختیار خود آدم است، نمی‌توانی بگویی کی مریض شده و کی مریض نشده است. ما هم باید رهبری کنیم یعنی خودمان طراح کار جدید باشیم و کار نو تولید کنیم. هم می‌توانیم کار نو تولید کنیم و هم می‌توانیم. امتحان کنید. همین آیه «لِإِيلافِ‏ قُرَيْشٍ» (قریش/1) دیگر وقتش گذشت. این را باید قبل از تابستان بگوییم. دو تا امام جمعه امتحان کنند. یک امام جمعه گرمسیر که منطقه‌اش داغ است مثل بندرعباس و بوشهر و سمنان و نمی‌دانم… جاهایی که داغ است. یک امام جمعه سردسیر مثل دماوند، ملایر، تویسرکان و همدان، دو تا امام جمعه بگوید: ما حوزه علمیه‌مان، اهواز و اراک را قاطی هم کنیم. طلبه‌های اراک اهواز بیایند، طلبه‌های اراک زمستان اهواز بیایند. تابستان هم طلبه‌های خوزستان به اراک بروند. اراک در جای خوزستان است و قطار هم دارد، آمد و رفتش هم مشکل نیست. یک سالن‌هایی هست بگیرند، هر چهل تا طلبه با یک مربی، ما سه ماه تابستان را از دست ندهیم، نه، رسم این است که حوزه تعطیل است. خوب ما این رسم را تغییر بدهیم. اصلاً شب‌ها درس بخوانیم. اشکال دارد؟ هوا داغ است ساعت ده شب تا دو بعد از نصف شب، آن چهار ساعتی که روز در حرارت نمی‌شود درس خواند، آدم‌ شب‌ها درس بخواند. زمان را عوض کنیم. مکان را عوض کنیم. درس را عوض کنیم، استادش را عوض کنیم،
یا مثلاً تعطیلی پنجشنبه‌ها، پنجاه و دو تا پنجشنبه تعطیل است و پنجاه و دو تا جمعه، سالی 104 روز ما پنجشنبه و جمعه داریم. اصلاً ما نفهمیدیم ریشه تعطیلی پنجشنبه و جمعه چیست. قرآن در مورد تعطیلات می‌گوید: فقط ظهر جمعه «إِذا نُودِيَ‏ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ» (جمعه/9) صدای اذان نماز جمعه را شنیدید بازار تعطیل، «وَ ذَرُوا الْبَيْعَ» برو نماز جمعه، بعد هم به نماز جمعه می‌گوید: «فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ» نماز جمعه تمام شد، برو مغازه را باز کن. جمعه یک «وَ ذَرُوا الْبَيْعَ» داریم برای نیم ساعت است. پنجشنبه تعطیل است. چرا پنجشنبه تعطیل است؟ پنجشنبه بغل جمعه است. به کسی گفتند: شما چند تا بچه داری؟ دستش را چنین کرد و گفت: دو تا، گفت: این که سه تا شد. گفت: ان دو تا بچه ماست و این بچه همسایه هست که همیشه خانه ماست. این بچه نشد که… دو تا بچه دارم ولی سه تا انگشت نشان می‌دهد. می‌گوید: این دو تا بچه خودم است و این هم بچه همسایه هست همیشه آنجاست. می‌گوییم: آقا این جمعه است وقت نماز جمعه یک ساعت تعطیل است. این هم پنجشنبه است. این چیه؟ این هم بین التعطیلین است. آن چیه؟ آن دولتی است. آن چیه؟ ملی است. این چیه؟ مذهبی است.
نتیجه این می‌شود که مثل گوشت کبابی است. آدم سه کیلو گوشت می‌خرد نیم کیلو کبابی است. دو کیلو چربی و استخوان و پی است. چقدر در دانشگاه هستیم و چقدر در حوزه هستیم و خروجی‌اش چقدر است؟ بیش از این می‌تواند باشد. ما باید امام باشیم یعنی رهبری کنیم و خودمان طراحی کنیم برای عمرمان، کتاب‌هایمان، برای رشته‌های تحصیلی‌مان. بسیاری از رشته‌های تحصیلی حذف شود طوری نمی‌شود. یک کسی می‌گفت: آقای قرائتی شنیدم تو روزنامه نمی‌خوانی. گفتم: روزنامه دم دستم باشد می‌خوانم ولی اینکه بروم بخرم… چون من مسئول مملکتی نیستم، معلم هستم. گفت: از کجا به این رسیدی؟ گفتم: مکه رفتم دیدم یک ماه روزنامه نخواندم. بعد دیدم طوری نشد. گفتم: باقی هم نمی‌خوانم جز اینکه خبر مهمی باشد. تیتر روزنامه را می‌خوانم و خلاصه اخبار را گوش می‌دهم اما اینکه این فیلم را از اول تا آخر این سریال را دنبال کنم، من نیم ساعت گوش می‌دهم و بعد می‌بینم در این نیم ساعت چه به من داد؟ اگر چیزی به من داد باقی‌اش را گوش می‌دهم اما اگر مرا سر کار گذاشته است. فیلم مرا سر کار گذاشته، جوانی مرا گرفت و چیزی به ما نداد. خودتان تصمیم بگیرید. ما باید امام باشیم. یعنی کاری کنیم دیگران از ما یاد بگیرند. البته باید کارهای خوب بزرگان را هم اقتدا کنیم. باید صالحین قبل از خودمان هم ملحق شویم، یعنی هم باید قدما را حفظ کرد و هم باید فکر نو را پذیرفت.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- آیه 60 سوره انفال بر چه امری تأکید دارد؟
1) جهاد با دشمنان
2) دفاع از دین و آیین
3) کسب آمادگی دفاعی
2- در آیه 7 سوره طلاق، تکلیف به چه چیزی مقید شده است؟
1) وُسع و توان
2) داده‌ها و امکانات
3) قدرت و ثروت
3- قرآن، کدام دشمنان را هدف برخورد دفاعی مسلمانان دانسته است؟
1) دشمنان دین خدا
2) دشمنان کشور و ملت
3) هر دو مورد
4- بر اساس قرآن، کدام دوستی‌ها و پیوندها، در قیامت به دشمنی نمی‌انجامد؟
1) پیوندهای خانوادگی
2) دوستی‌ها متقین
3) دوستی‌های دانشمندان
5- آیه 90 سوره انعام، چه فرمانی به رسول خدا می‌دهد؟
1) پیروی از پیامبران پیشین
2) عدم پیروی از مردم
3) پیروی از خواست مردم

]]>
https://gharaati.ir/%d8%af%d9%81%d8%a7%d8%b9-%d8%a7%d8%b2-%da%a9%d8%b4%d9%88%d8%b1-%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b1-%d8%af%d8%b4%d9%85%d9%86/feed/ 0
آمادگی همه جانبه در برابر دشمن https://gharaati.ir/%d8%a2%d9%85%d8%a7%d8%af%da%af%db%8c-%d9%87%d9%85%d9%87-%d8%ac%d8%a7%d9%86%d8%a8%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b1-%d8%af%d8%b4%d9%85%d9%86/ https://gharaati.ir/%d8%a2%d9%85%d8%a7%d8%af%da%af%db%8c-%d9%87%d9%85%d9%87-%d8%ac%d8%a7%d9%86%d8%a8%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b1-%d8%af%d8%b4%d9%85%d9%86/#respond Thu, 23 Jul 2020 06:16:26 +0000 https://gharaati.ir/?p=5143 https://gharaati.ir/archive/pdf/99.05.02.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/99.05.02.mp3 https://www.aparat.com/embed/j2oqC?data[rnddiv]=73855023632&data[responsive]=yes]]>

موضوع: آمادگی همه جانبه در برابر دشمن
تاريخ پخش: 02/05/99
1- عدم جدایی دین از سیاست
2- توصیه به آموزش شنا، اسب سواری و تیراندازی
3- کسب قدرت برای حفظ امنیت جامعه
4- وحدت جامعه شرط لازم برای حفظ قدرت
5- خطر تفرقه و فرقه‌گرایی در جامعه
6- عزم و تصمیم جدی، شرط رشد و پیشرفت
7- دوری از اسراف، تحت عناوین زیبا

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

در این جلسه می‌خواهیم یک آیه‌ای را که آرم سپاه پاسداران هست توضیح بدهیم. آیه 60 سوره انفال می‌فرماید: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُـوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْ‏ءٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ»
1- عدم جدایی دین از سیاست
این نوک آیه را بنویسم، آیه دو سه سطر است شاید طول بکشد. یک جمله‌اش را بنویسم. بسم الله الرحمن الرحیم [پای تخته] «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ… تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ» اگر کشورهای اسلامی به این آیه عمل می‌کردند، الآن عزت دیگری داشتند. در قرآن خیلی آیه داریم که مربوط به مسائل حقوقی است. این آیاتی که رگه حقوقی دارد. اینها را جمع آوری شده و کتابی شده «سیمای حقوق در قرآن» که خلاصه آن الآن کتاب درسی دانشگاه شده است. آیاتی که تذکرات سیاسی دارد، صدها آیه است. آیاتی که تذکرات نظامی دارد صدها آیه، ما منتظر این هستیم که یک زمانی بیاید، ما باشیم یا نباشیم، آرزو است و آرزو برای پیرها عیب نیست. یک زمانی بیاید که برای هر دانشگاهی یک تفسیری نوشته شود. البته بعضی چیزها مثل اعتقادات و اخلاقیات برای همه هست. مثل دیپلمی که همه می‌گیرند منتهی بعضی از دیپلم و رشته‌ها فرق می‌کند. یک نکات عمومی است که در همه کتاب‌ها باید باشد ولی برای هر کتابی یک پنجاه درصد حرف‌ها باید مربوط به همان شغلش باشد. یعنی دانشکده مهندسی آیات و روایات شهر و مسکن در اسلام درونش آورده شود. رشته روانشناسی آیات و روایاتی باشد که مربوط به روح و روان باشد. این آرزوی ماست، آرزو داشتن هم خوب است چون آدم وقتی آرزوی چیزی را دارد، چه برسد چه نرسد اگر آرزوی صادقانه داشته باشد خدا اجر به او می‌دهد. امروز چند دقیقه‌ای در مورد این صحبت کنیم.
«وَ أَعِدُّوا» همان است که در فارسی می‌گوییم فلانی مستعد است. می‌گوییم استعداد دارد، استعداد ندارد یعنی آماده‌باش است. فلانی مستعد است، یعنی آمادگی دارد یا ندارد. «وَ أَعِدُّوا» یعنی آماده کنید. «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ» آماده کنید برای دشمن، «مَا اسْتَطَعْتُمْ» این کلمه خیلی حرف درونش است. هرچه توان دارید. یعنی مجلس شورای اسلامی برای تصویب بودجه‌های نظامی نباید چانه بزند، هرچه می‌تواند باید کمک کند. هرچه می‌توانید، چه کسانی؟ زن یا مرد؟ فرقی ندارد. آموزش نظامی یعنی دفاع هم بر مرد واجب است و هم بر زن واجب است. «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ» هرچه استطاعت دارید.
حتی در شعارها، در جنگی که در صدر اسلام پیش آمد، بت پرست‌ها بت را برداشتند سر دست گرفتند یا سر دست نگرفتند، همینطور گفتند شاید هم بدون سر دست بوده است، شعارشان این بود «اعلُ هبل» هُبل اسم بت است. زنده باد هُبل! حضرت فرمود پس شما هم بر وزن آنها شعار بدهید. «الله اعلی و أجل» اگر خدای شما عالی است، خدای ما اعلی است. اینها شعار را عوض کردند، یکی از بت‌ها بت عُزّی بود. گفتند: «انا لنا العزی ولا عزی لکم» ما بت عزی داریم، شما ندارید. حضرت فرمود: شعار را اینطور کنید. «الله مولانا و لا مولی لکم» خدا مولای ماست، شما مولای ما را ندارید. ما سنگ شما را نداریم و شما خالق ما را ندارید. اینکه می‌گوید: هرچه می‌توانید یعنی حتی با شعار، مقابله به مثل، «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ» استطاعت هم نمی‌گوید کی، پانزده ساله و چهارده ساله نیست. در اسلام هرکس توان دارد. اینکه سن هجده سالگی بیاید سربازی، کمتر بشود نیاید و بیشتر شود بیاید. این قرارهایی که هست در تشکیلات ما در اسلام نیست. هرکس هرچه می‌تواند،«وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ» حتی سفارش شده در جبهه ریش سفیدها نروند. ریش‌هایتان را رنگ بزنید. چون اگر ریش سفیدها باشد، دشمن می‌گوید: ارتش اسلام یک مشت پیرمرد هستند. «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ» حتی با خضاب ریش، حتی با ارعاب‌ها، یکوقت حضرت در جبهه پرسید: غذا چیه؟ گفتند: مثلاً امشب آبگوشت است. فرمود: چند تا دیگ بار گذاشتید؟ گفتند: یک دیگ، گفت: چرا یک دیگ؟ شما ده تا دیگ بار بگذارید، گفتند: جمعیت یک دیگ بیشتر نیست از این دیگ‌های بزرگ، گفت: شما ده تا دیگ آب با فاصله بگذارید. نه تا را آب خالی کنید. آب درونش بریزید و زیرش را روشن کنید و یکی هم آبگوشت باشد. گفتند: چه فایده‌ای دارد؟ گفت: دیدبان دشمن ما را می‌بیند، اگر یک دیگ بار بگذاریم خواهند گفت: جمعیت مسلمان‌ها کم است. اگر بفهمند جمعیت ما کم است، آنها جرأت پیدا می‌کنند و به ما حمله می‌کنند. او نمی‌داند در دیگ آب است یا آبگوشت. ولی با فاصله ده دیگ بار بگذارید، یعنی آرایش نظامی شما طوری باید باشد که حواس آنها جمع باشد.
2- توصیه به آموزش شنا، اسب سواری و تیراندازی
«وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ» خوب… این را قبلاً گفتم، به حضرت گفتند: مردم یمن اسلحه‌ی جدیدی دارند. حضرت چند نفر احضار کرد به یمن بروید، آن اسلحه را آموزش ببینید و بیایید به مسلمان‌ها یاد بدهید. «مَا اسْتَطَعْتُمْ» ممکن است بالفعل نیست ولی استطاعت دارد. استطاعت اندازه‌گیری نشده که چقدر است. استطاعت دارید. مسابقه برد و باخت حرام است اما در امور نظامی مسابقه شنا، مسابقه تیراندازی و اسب سواری برد و باختش حلال است، چرا؟ برای اینکه اینها هدفدار است. چون ورزش باید هدفدار باشد.
اسلام می‌گوید: اگر می‌خواهی ورزش کنی دو شرط دارد، 1- امروز لذت 2- فردا خدمت، این علامت ورزش اسلام است. مثل شنا، شنا امروز یک لذتی است، فردا هم کسی شنا بلد باشد می‌تواند جان خودش و جان بعضی دیگر را نجات بدهد. امروز لذت است و فردا هم شنا بلد باشی می‌توانی خدمت کنی. حالا شنا، شما بگو: قایقرانی و کشتی‌رانی، هرچه که مسائلی مربوط به دریا و آب است. تیراندازی، آموزش‌های نظامی، امروز سرگرمی خوبی است و فردا هم کسی بلد باشد می‌تواند به جامعه خدمت کند. اسب سواری، کسی اسب سواری بلد باشد، امروز تفریحی است و فردا هم کسی اسب سوار باشد می‌تواند به جامعه خدمت کند. یعنی اگر می‌خواهیم ورزش کنیم دو شرط دارد، امروز لذت و فردا خدمت. این یک ورزش اسلامی است. ورزش‌های دیگر، بعضی نه امروز دارند و نه فردا، بعضی یک هیجانی امروز دارد اما فردا خدمت درونش نیست. بگوییم: خوب شد مثلاً ما فلان بازی را برنده شدیم وگرنه خاک جمهوری اسلامی بر سرش بود. نه، حالا جایی خبری نیست. بردن برای اینکه پرچم جمهوری اسلامی بالا برود، سرود جمهوری اسلامی را بخوانیم خوب است. اما هیچوقت مشکل مملکت ما این نیست که گیر ورزش باشد. بگوییم امسال گرانی اینطور شد، گندم اینطور شد، برنج اینطور شد، شکر اینطور شد. روغن اینطور شد. مشکلات اشتغال اینطور شد. اقتصاد اینطور شد. مشکل مملکت گیر به این توپ ما نیست. انقلاب باید یک آدم‌های خط‌شکن باشند مثل جبهه که خط‌شکن داشتیم. جوایز، اسلام می‌گوید اگر می‌خواهید… پیغمبر ما دو چیز جایزه می‌داد. یا شتر حامله جایزه می‌داد یا درخت خرمایی که به بار نشسته است. چرا؟ شتر حامله، خود شتر ارزش دارد. شیر شتر ارزش دارد. آن بچه‌ای که در شکم شتر است، شتر می‌زاید، بچه شتر، مقدار زیادی گوشت می‌دهد. کرک شتر خیلی قیمتی است از پشم گرانتر است. قالی‌های کرکی از پشمی گرانتر است. کرک، شیر، گوشتش، کمرش برای حمل و نقل و سواری، همه فایده است.
درخت خرما، خرمایش، چوبش، سایه‌اش، امروز دنیای ما جوایزش دکوری است. یک چیزی می‌دهند، یک لوحی می‌دهند یا یک مدالی گردن می‌کنند، فقط علامت است اما با این باید چه کرد؟ به چه درد می‌خورد؟ یکبار روز معلم بود برای ما یک بزرگداشت گرفتند. ما را بالا بردند و آقایان آمدند و یک چیزی آوردند، یک متر در یک متر، شیشه، گفتم: این چیه؟ گفت: تجلیل از شماست. گفتند: با این چه کنیم؟ درونش بروم؟ مرغ درونش بکنم؟ دوغ درونش بریزم؟ آبگوشت درست کنم. این چیه؟ گفت: تندیس است. گفتم: فایده‌اش چیست؟ شما می‌خواهید جایزه بدهید یک پارچه بگیرید یا خودم بپوشم یا بدهم کسی بپوشد. جوایزی که می‌دهیم جایزه‌ی مصرفی و دکوری، پیغمبر ما جایزه می‌داد ولی یا شتر حامله یا درخت خرما، امروز می‌خواهی جایزه بدهی یک قطعه زمین بده. مگر این پرچم جمهوری اسلامی را بالا نبرد، این جوان زن ندارد، خانه و مسکن ندارد. بگویید: هرکس مدال طلا آورد، صد متر زمین می‌دهیم. یا صد متر زمین را به دو نفر می‌دهیم که دو طبقه بسازند. دو خانواده، مشکل این را حل کنید. ما یک آدم‌هایی نداریم که حتی در تغییر جایزه بتواند از خودش طرحی بدهد. جایزه‌ای خلق کند که یکی از مشکلات، این جوان فوتبالش… خواهرش جهیزیه ندارد.
بگویند: یک جهازیه یک دختر از بستگان فوتبالیست‌ها را به اینها می‌دهیم. یک مقداری جرأت نمی‌کنیم. ما استعدادهای زیادی داریم و خدا رحمت کند، سلام و صلوات خدا بر امام خمینی، یک مقداری آمد ایران را تکان داد، استعدادها شکوفا شد وگرنه امکان داشت ما باور کنیم در مقابل ابرقدرت‌ها بایستیم. «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ» مسابقه، جایزه، نوع بازی.
3- کسب قدرت برای حفظ امنیت جامعه
هدف چیست؟ دنیایی که ارتش دارد، بعضی برای غارت، برای استعمار، ولی می‌گویند: «تُرْهِبُونَ‏ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ» (انفال/60) یعنی دشمن خدا را بتوانید بترسانید، یعنی بازدارنده، اینها جرأت نکنند به ما دست درازی کنند. جرأت نکنند به حریم ما وارد شوند. قوای مسلح برای مصونیت کشور است. مصونیت ناموس است، برای قتل و غارت نیست. آیاتی که قرآن می‌گوید: بکشید، «قاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا يَدِينُونَ» (توبه/29) آنهایی که دین ندارند، بکشید. این آیات به آیات دیگر می‌گوید: «کما یقاتلونکم» چون آنها کشتند، شما بکشید. یعنی باید ضعیف نباشید.
«وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ أَوَّلَ‏ مَرَّةٍ أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» (توبه/13) آنها شروع کردند، وقتی طرف تیراندازی را شروع کرد، تو هم باید بتوانی جواب بدهی. آغازگر جنگ نباشید. مقام معظم رهبری در این نامه دومی که نوشتند، فرمود: ما هیچوقت در تاریخ آغازگر جنگ نبودیم. این خیلی مهم است و برای ما افتخار است و شعار قشنگی است. جمهوری اسلامی در هیچ مرحله‌ای آغازگر جنگ نبوده ولی اگر به او حمله شده از خودش جانانه دفاع کرده است. هشت سال جنگید ولی یک وجب زمین ایران را به بعثی‌ها نداد. «تُرْهِبُونَ‏ بِهِ» اینکه می‌گویم: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ» زن و مرد ندارد. از خضاب ریش گرفته تا مدرن ترین اسلحه‌ها، «مَا اسْتَطَعْتُمْ» زن باشد یا مرد باشد، ظاهر باشد یا باطن باشد، بودجه‌اش نباید انحصار باشد، بگویند: ما این کار را می‌خواهیم بکنیم ولی تأمین اعتبار ندارد. مسأله اعتبارش را باید حل کنیم. «مَا اسْتَطَعْتُمْ» هرچه می‌توانید قصه را جدی بگیرید، «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ» هم قدرت سیاسی و هم قدرت امنیتی و نظامی و تبلیغی، قدرت تدارکاتی، «من قوةٍ» از هر رقم که هست.
4- وحدت جامعه شرط لازم برای حفظ قدرت
وحدت و یکپارچگی، اگر جامعه مختلف باشد قدرت ندارد. این انگشت‌های ما اگر از هم باز باشند، نمی‌شود با این پنج انگشت باز حمله کرد، انگشت‌ها می‌شکند. اما اگر اینها به هم چسبیدند و متحد شدند، چنین شد، هان… مشت که شد می‌شود در سینه دشمن زد. یعنی اگر اتحاد باشد، قدرت هست، وحدت و تفرقه باشد قدرت نیست. خدا در قرآن سه بار گفته من قوی هستم. هرجا می‌گوید: من قوی هستم، قهار هستم، قدرت دارم جلویش می‌گوید: واحد، «و لله الواحد القهار» سه مرتبه این کلمه تکرار شده است. یعنی خدا چون یکتاست زور دارد. اگر خدا هم چند خدا بود، «إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَق‏» (مؤمنون/91) هر خدایی می‌رفت سراغ آن کسی که خلق کرده است. باید یکی باشد و اتحاد خیلی مهم است. قرآن در مورد اتحاد یک چیزی می‌گوید. مردم، من گاهی آیات قرآن را نگاه می‌کنم، بعضی آیات شانس دارد، همه به آن عمل می‌کنند. بعضی آیات شانس ندارد. مثلاً تنها آیه‌ای که همه مردم کره زمین به آن عمل می‌کنند، این آیه است «کلوا» بخورید. همه به آن عمل می‌کنند. یک آیه هست افراد خاصی عمل می‌کنند، «وَ لا يَخْشَوْنَ‏ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ حَسِيباً» (احزاب/39) از احدی نمی‌ترسد. این را ما فقط امام خمینی را دیدیم که از احدی نترسید! باقی خوب می‌ترسند دیگر، شوخی ندارد می‌ترسند. «وَ لا يَخْشَوْنَ‏ أَحَداً» آیه قرآن است. مصداقش امام خمینی است. تک و تایی یارانش… مشابه‌اش، این عرض کنم به حضور جنابعالی که «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ» واحد، آیه‌ای که شانس دارد این است. «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً» (آل‌عمران/103) این را خیلی‌ها حفظ هستند، «وَ لا تَفَرَّقُوا» خیلی‌ها بلد هستند. ایرانی و فارس هستند ولی با آیه قرآن مأنوس هستند. متفرق نشوید. «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا» جمیعا یعنی با هم باشید، تفرقه نکنید.
یک آیاتی برای وحدت داریم. این خیلی مهم است. شاید برای بعضی نو باشد، بخوانم. قرآن خواسته باشد عذاب کند، سه جور عذاب می‌کند، «عَذاباً مِنْ‏ فَوْقِكُمْ» (انعام/65) عذاب از آسمان بیاید، «أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ» یا از زمین عذاب می‌شود، یا از آسمان عذاب می‌شود، «أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً» گروه گروه می‌شوید و تفرقه می‌شوید. یعنی خداوند کلمه تفرقه را کنار عذاب آسمانی و زمینی گذاشته است. عذاب سه رقم است، عذاب آسمانی، «عذاباً من فوقکم»، عذاب زمینی، «أو من تحت أرجُلکم» عذاب تفرقه، «أو یلبِسکُم» این آیه خیلی برای تفرقه زور دارد و خیلی مهم است.
یک مثل دیگر، حضرت موسی کوه طور رفت. سی روز عبادت کند، کتاب تورات را بیاورد. سی روزش چهل روز شد. در این ده روز که تمدید شد، یک هنرمندی به نام سامری، طلاها را گرفت و از طلاها یک مجسمه‌ای ساخت و گوساله‌ای، گفت: «هذا إِلهُكُمْ‏ وَ إِلهُ مُوسى‏» (طه/88) خدای شما همین گوساله هست و یک عده سراغ گوساله پرستی رفتند. حضرت موسی وقتی شنید، عصبانی شد و تورات را پرت کرد، ریش‌های برادرش را گرفت و کشید. برادرش گفت: «لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي‏» (طه/94) ریش‌هایم را نکش. «وَ لا بِرَأْسِي» موهای مرا نکش، می‌گوید: آخر پس چرا گذاشتی مردم گوساله پرست شدند؟ مگر تو هارون برادر من نبودی؟ مگر پیغمبر نبودی؟ «إِنِّي خَشِيتُ» من ترسیدم، «أَنْ تَقُولَ» بیایی بگویی، «فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرائِيلَ» تفرقه شد. من خواستم برخورد انقلابی کنم ولی ترسیدم بگویی جامعه از هم پاشید. من ترجیح دادم که یک عده گوساله پرست شوند و اما متحد شوند. شرف دارد به خداپرستی که با هم درگیر باشند. خیلی آیه برای وحدت زور دارد. گوساله پرستی متحد را قبول می‌کنم اما مسلمان اهل تفرقه را قبول نمی‌کنم.
5- خطر تفرقه و فرقه‌گرایی در جامعه
قرآن یک آیه دیگر دارد برای وحدت خیلی خوب است. این آیه‌ها فراموش شده است. «وَ لا تَكُونُوا مِنَ‏ الْمُشْرِكِين‏‏» (روم/31) مشرک نباشید. می‌گوید: مشرک کیه؟ بت پرست است، خورشید پرست است؟ می‌گوید: نه، «مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ» (روم/23) مشرک کسی است که در دین تفرقه به وجود بیاورد.این تفرقه‌ها… یک عزاداری برای امام حسین می‌خواهیم بکنیم. بیاییم ببینیم چیزی که همه مراجع یکجا می‌گویند درست است، مصیبت، روضه‌خوانی، اشک، عزاداری، تاریخ عاشورا، روایات امام حسین و مبارزه با ظالم، این را همه قبول دارند اما یک رقم عزاداری است، یکی می‌گوید: آره، یکی می‌گوید: نه، می‌گوییم: نه، من این را می‌خواهم که درونش اختلاف است. حالا نمی‌گوییم همه می‌گویند: حرام است. یکی می‌گوید: حلال، ما قیمت تعاونی حساب کنیم همه مشتری شوند. یکی می‌گوید: بله، یکی می‌گوید: نخیر! حالا یکجایی می‌رویم چرا روزه شک‌دار بگیریم. یک طوری عزاداری می‌کنیم که همه به اتفاق بله بگویند.
خدا وقتی می‌گوید: من قدرت دارم، می‌گوید: «لله الواحد القهار» چون واحد هستم قدرت دارم. گوساله پرستی عده‌ای کنند بهتر از این است که خدا پرست باشند و تفرقه درونشان باشد. خیلی مهم است. اگر می‌خواهید در مقابل دشمن بایستید، «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ» یکی از «ما استطعتم»‌ها این است که اختلاف در شما نباشد. در روایت داریم «دع المراء و إن كنت‏ محقا» (شرح نهج‏البلاغه ابن ابي الحديد، ج 10، ص 139) جر و بحث نکنید گرچه حق با شماست. حدیث است. رها کن، مراء یعنی جدال، چانه زدن، چانه نزن، جر و بحث نکن گرچه حق با تو هست، نگو حق با من است، حق با توست. اما اگر به جر و بحث می‌کشید از خیرش بگذرید. «وَ لا تَكُونُوا مِنَ‏ الْمُشْرِكِين‏‏» مشرک نباشید. می‌گوییم: مشرک کیه؟ می‌گوید: نه،«مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ»
بعضی وقت‌ها خیلی مهم است. من یکوقت این را برای کسی گفتم، گفت: من توجه به این نداشتم و خیلی باسواد بود. می‌گفت: من توجه نداشتم. قرآن می‌گوید: «وَيْلٌ‏ لِلْمُشْرِكِينَ‏» وای بر مشرک، بعد می‌گوید: مشرکین چه کسانی هستند؟ بت پرستان؟ می‌گوید: نه، «الَّذِينَ لا يُؤْتُونَ الزَّكاةَ» آن کسی که زکات نمی‌دهد. عه! یعنی کسی زکات ندهد بله قرآن گفته مشرک است. کسی حج واجب شود، نرود. این نسبت به حج کافر است. نسبت به خدا و پیغمبر کافر نیست اما قرآن می‌گوید: «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُ‏ الْبَيْتِ‏ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا» (آل‌عمران/97) هرکس توان دارد مکه برود، «وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِين‏» پشت سر اینکه واجب الحج مکه برود، می‌گوید: «من کفر» اگر کافر شدید. «من کفر» را به کسی می‌گوید که واجب الحج هست ولی نمی‌رود. یعنی هرکدام از احکام خدا را با علم و عمد بی اعتنایی کنیم یا کفر است یا بوی کفر می‌دهد.
همه مردم، مثلاً ما یکی از چیزهایی که اسلام دارد و دنیا ندارد این است. در دنیا می‌گویند: قد این آقا چهار سانت کوتاه است. این آقا شست پایش اینطور است. پیغمبر ما می‌گفت: همه افراد جبهه بروند. آن کسی که یک انگشت ندارد، دو تا انگشت ندارد، می‌تواند یک عدس پاک کند. یک سرباز سالم را می‌برید عدس پاک کند، به کسی گفتند: شما چه کاره هستید؟ گفت: من تلفنچی هستم. یک خرده نگاهش کردم، گفتم: چند تا انگشت داری؟ گفت: ده تا، گفتم: تلفنچی یک انگشت بس است. شما اگر شغلت بنا بود تلفنچی باشد، یک انگشت بس بود. ده تا انگشت داری باید ده تا کار کنی. خیلی مملکت ما مشکلاتش بخاطر این است که فکر جدید یا نیست یا اگر هست نمی‌گذارند رشد کند. چه ساختمان‌هایی که ما می‌سازیم در بی پولی و مسکن. مشکل مسکن داریم اما چقدر اداره‌ها سالن بی‌خودی دارند. الآن چون شما نمی‌دانید اینجا کجاست طوری نیست بگویم وگرنه می‌گویند: آقای قرائتی ما تو را راه دادیم در سالن، حرف زدی علیه ما حرف زدی. نمی‌داند این سالن برای کدام وزارتخانه است. این سالن هرجا هست یک گوشه‌ی تهران است که کنار خیابان اصلی است. یک خرده سراشیبی کردند و اسمش را گذاشتند آمفی تئاتر، می‌شد این سالن صاف باشد و بنده هم نیم متر بالاتر بیایم و همه را ببینم و همه هم مرا ببینند. منتهی فایده سالن صاف این است که یک در به خیابان باز شود و ظهر «قد قامت الصلاة» بگویند و همین‌جا نماز هم بخوانند. اگر خسته شدند سخنرانی، صندلی‌هایش را جمع کنند و میز پینگ پونگ بگذارند و بازی کنند. طرف می‌خواهد عروس شود پول تالار ندارد بگویند: عروسی‌تان را در این سالن بگیرید. افطاری می‌خواهد بدهد سالن ندارد، بیاید افطاری همین‌جا، این سالن اگر صاف بود هم می‌شود درونش خوابید، هم می‌شد میز پینگ پونگ گذاشت، هم می‌شد مهمانی کرد، هم می‌شود عزاداری کرد. هم می‌شود عروسی کرد. نخواستیم چند منظوره باشد. چطور می‌شود با امکانات کم بهره‌ی زیادی برد؟
در قرآن در همین … اینجا «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ» رباط الخیل اسب‌هایی است که آماده باش برای جنگ است. یعنی اسب‌ها را هم آماده باش کنید. ما گاهی وقت‌ها ناهماهنگی‌هایی می‌بینیم که از ذهن ما بیرون نمی‌رود. یکوقتی برای نهضت سواد آموزی، یونسکو، یک لوح تقدیر فرستاد که در سوادآموزی موفق بودند. ما هم رئیس نهضت بودیم و گفتند: ان لوح را سفیر ما از فرانسه برداشته به ایران آورده به رئیس جمهور، جمهوری اسلامی بدهد. یک مراسمی هست که شما هم بیا. گفتم باشد. از فرانسه سفیر آمد و از اینجا معاون اول آمد و ما هم رفتیم نشستیم آنجا آن قاری که بنا بود قرآن بخواند نیامد و در ترافیک گیر کرده بود. سرود جمهوری اسلامی را دکمه زدند در ضبط صوت گیر کرد، این هم دو تا. گفتیم: بدون قرآن و سرود جمهوری اسلامی مراسم را طی کنید برویم. گفتند لوح گم شده است. اصلش من دیدم که اگر بیایید نیت کنیم خراب کنیم از این بهتر نمی‌شود خراب کرد.
6- عزم و تصمیم جدی، شرط رشد و پیشرفت
بعضی از ما ول شدند. خیلی کارها محال نیست و خیلی طبیعی می‌شود کرد. اصلاً جگر نداریم. تصمیم نداریم. اگر از من بپرسند جمهوری اسلامی نقطه ضعفش کجاست؟ می‌گویم: بعضی از آدم‌هایش تصمیم ندارند. مشکل همین است. حق را می‌فهمد. پانصد نفر نشستند، ظهر شده، یکی از این پانصد نفر اذان بگوید. نه، در شأن این مدیر کل نیست اذان بگوید. همین که یک مدیر کل است دیگر قفل می‌شود. بگو: الله اکبر، طوری نمی‌شود. دکتر بهشتی اذان می‌گفت، مطهری اذان می‌گفت. آیت الله العظمی گلپایگانی تا اواخر عمرش اذان می‌گفت. این فکر می‌کند حالا که یک عنوانی دارد الله اکبر در شأن او نیست. ما گیر خودمان هستیم، گیر شرق و غرب نیستیم. او باید دیدن من بیاید. او باید به من سلام کند ولی در دنیای خیال است، عزم نداریم. به حضرت آدم گفتند: هرچه می‌خواهی بخور، از این شجره نخور! شیطان نزد آدم آمد و گفت: اگر این شجره را بخوری برای همیشه خواهی بود. «شجرة الخلد» یعنی این را بخوری برای همیشه هستی. مگر نمی‌خواهی همیشه باشی؟ بخور. وسوسه شد و بعد هم قسم خورد که من دلسوز تو هستم. شیطان هم… ببخشید حضرت آدم هم تا حالا، قسم دروغ نشنیده بود، تجربه نداشت. بالاخره از این گندم خورد و روی لباس‌هایش ریخت و بیرونش کردند از این باغ و تشکیلات، ما هم که نسل آدم هستیم، همه را بیرون کردند. یعنی پدرمان 1- گیاهی را نباید بخورد، خورد. بخاطر آن بیرونش کردند و نسل بشر را هم بیرون کردند. بعد از آن 124 هزار پیغمبر آمدند که ما را داخل کنند، دیگر نمی‌شود. یعنی یکی با یک عملش همه را بیرون کرد، بعد 124 هزار پیامبر داخل بروند دیگر نمی‌شود. به آدم می‌گوییم: آدم چرا خوردی؟ قرآن جواب می‌دهد «وَ لَمْ‏ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» (طه/115) تصمیم نگرفت.
تصمیم نگرفتیم نماز اول وقت بخوانیم. رجایی که خدا رحمتش کند. تصمیم گرفت. گفت: من اگر نماز اول وقت نخوانم، باید فردا روزه بگیرم. می‌خواهم نمازم را اول وقت بخوانم. چرا به نماز بگویم: کار دارم! به کار می‌گویم: نماز دارم. به کار می‌گویم صبر کن من نماز بخوانم و برگردم. تصمیم نداریم مهمانی ساده، تصمیم نداریم عروسی ساده، تصمیم نداریم جهازیه ساده، من خودم هم گرفتار هستم. یک کسی اسمش محرم بود، یک شعر برای خودش گفته بود. می‌گفت: ماه محرم که می‌شود، دیوانه می‌شوم از عشق امام حسین. آنوقت شعرش این بود: «دیوانه شود مَحرم در ماه مُحرم» رفیقش گفت: در ماه صفر هم، ده ماه دگر هم! تو همیشه دیوانه هستی. وقتی می‌گویند در مذهبی‌ها چقدر ولخرجی می‌شود، البته یک چیز قشنگی هست. می‌گوییم: منار می‌خواهد چه کند؟ منار برای زمانی بود که بالا برویم داد بزنیم با بودن بلندگو چه نیازی به منار است. آن هم دو تا منارهای گران، پول منار را یک مسجد بسازید، می‌گوید: اینها جزء شعارهای مذهبی است.
7- دوری از اسراف، تحت عناوین زیبا
قرآن یک آیه دارد می‌گوید: اینهایی که ولخرجی می‌کنند اسمش را قشنگ می‌گذارند.‌ نمی‌گویند: ولخرج هستم! اسرافکار هستم، می‌گوید: «زُيِّنَ‏ لِلْمُسْرِفِينَ‏ ما كانُوا يَعْمَلُونَ» (یونس/12) یعنی مسرفین یک غلطی که می‌خواهند بکنند، این غلط خودشان را زیبا می‌دانند، می‌گویند: آبروداری است، به اسم آبرو. خانواده ماست، شأن ماست، در همین شأن‌ها ماندیم. هرچه می‌توانیم باید یک فکری بکنیم، یک مسابقه‌ای به وجود بیاورد، صدا وسیما می‌تواند این کار را بکند. بگوید: راه کم خرج کردن بدون اینکه از کار کاسته نشود، کار کم نشود، استحکام کم نشود، چطور می‌توانیم کار محکم را با قیمت ارزانتری انجام بدهیم. هرکس طرح داد، اصلاً کسی ده تا طرح داد به او مهندس بگویند. لازم نیست دانشگاه رفته باشد. یک پنج تا مدال مهندسی بدهیم به کسانی که طراح مسائل ساختمان هستند. بگوییم: این مهندس یک ابتکاری دارد در ساختمان، با پول کم و مصالح کم و بهتر و کار مفیدتر! اصلاً چهار تا مدرک اینطوری به مهندسان بدهیم. همینطور میلیون میلیون، صدهزارتا، صد هزار تا مهندس بیرون می‌دهیم، ولی هنوز کشور قفل شده است.
من این را یکبار دیگر هم گفتم. شما می‌خواهی دکتر کشاورزی شود، لازم نیست سر کلاس بنشینی، در ژاپن در سطل آب گوجه کاشتند. پنجاه کیلو گوجه برداشتند. برو ببین آنها چه کردند که در یک سطل آب پنجاه کیلو گوجه برداشتند. بیا فرمول را یاد بگیر و در ایران عملی کن. شما دکترای کشاورزی می‌شوی، اصلاً لازم نیست سر کلاس بنشینی. تحصیل کرده‌های کشاورزی نشستند ولی در گوجه ماندند. یک مقداری یک جسارت‌هایی لازم است. یک مشت آخوند در جمهوری اسلامی می‌خواهیم، مثل نواب صفوی، یک مشت هم کت و شلواری در جمهوری اسلامی می‌خواهیم مثل شهید رجایی که اینها بتوانند، تصمیم بگیرد. وگرنه نمی‌شود از تابستان کم کنیم. نمی‌شود از مصرف کاغذ کم کنیم. من از معاون وزیر آموزش و پرورش شنیدم، معاون قبلی که کشورهایی داریم که کاغذهایشان را به دنیا می‌فروشند اما کتاب درسی‌شان را چند بار می‌خوانند. یعنی یک بچه می‌خواند، سال دیگر یک بچه دیگر، سال دیگر هم یک بچه دیگر. مردمشان هم زنده هستند، هی می‌گویند: بهداشتی، بهداشتی، با اسم بهداشت هم یک چند بار در کله ما می‌زنند و می‌گویند: بهداشتی. چطور شد اگر این قرآن را من دست بگذارم و کسی دیگر خواست قرآن بخواند، بهداشتی نیست. من ضد بهداشت نیستم. می‌خواهم بگویم همه حرف‌های اینها را قبول ندارم. خودمان هم یک آدمی هستیم.
یک کسی رفت کفش بخرد، به کفاش گفت: یک کفش برای ما بدوز. دوخت و پا کرد و گفت: آقا این کفش تنگ است. کفاش گفت: آقا، حرف نزن. من سی سال است کفاش هستم. کارشناس رسمی هستم. می‌گویی تنگ است؟ گفت: تو سی سال است کفاش هستی. من هم چهل سال است کفش پا می‌کنم، تنگ است. صرف اینکه بگویی من کارشناس رسمی هستم، این لقب گنده است، کارشناس هستی ولی کفش تنگ است. اینقدر مراسم را می‌توانیم ساده بگیریم و راحت زندگی کنیم، عزم نداریم. «وَ لَمْ‏ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» عزم نداریم. آن کسی که عزم دارد در کارش موفق است. حضرت آدم نتوانست عزم نداشته باشد، یک گندمی را خورد، بیرونش کردند، همه هم او را بیرون کردند. چوب می‌خوریم بخاطر اینکه یک نفر عزم و تصمیم نگرفت. اخیراً به ما گفتند: الحمدلله یک کارهایی که 72 روز در جمهوری اسلامی وقت می‌خواست 72 ساعت شده است. خبرش را در تلویزیون ما شنیدیم. حالا عملش هم انشاءالله می‌بینیم.
یک کسی جایی مهمانی بود، آمدند گفتند: ته دیگ آوردند؟ گفت: صدایش آمد که سیب‌زمینی‌های ته دیگ را… صدایش آمد ولی خودش هنوز نیامده است. صدایش آمد در تلویزیون ما شنیدیم گفتند: کارهایی که 72 روز وقت می‌خواست، گفتند: 72 ساعت. انشاءالله عمل کنند. از مردم کمک بگیریم طرح میان‌بر کم مصرف، تعصبات را کنار بگذاریم. یکوقت یک عده از کاشانی‌های مقیم تهران دانه درشت‌هایشان، جمع شدند خانه ما آمدند، دفعه اول بود خانه ما می‌آمدند. گفتیم چه خبر، چه عجب! گفتند: آقای قرائتی وقت این است که به پا شوید! گفتم: چه شده؟ گفتند: می‌خواهیم یک راه آهن بکشیم از تهران، تو اقدام کن راه آهن از کاشان برود. گفتیم: از کاشان نرود از کجا می‌رود؟ گفت: از دلیجان، گفتم: حالا چون من کاشانی هستم، باید بگویم: راه آهن از کاشان برود؟ سه تا سؤال: 1- مسافر کجا بیشتر است؟ کاشان مسافر بیشتر دارد یا دلیجان؟ 2- از کدام راه نزدیکتر است؟ یعنی از راه آهن دلیجان چند کیلومتر است؟ از کاشان چقدر است؟ 3- کجا ساختن پلش کمتر است؟ ممکن است در یک راه آهن سی تا پل خواسته باشد و از یک جاده دیگر ده تا پل خواسته باشد. بیست تا پل صرفه‌جویی می‌شود. کجا مسافر بیشتر است؟ کجا زمانش کمتر است؟ مجا مصالحش کمتر است و کجا ارزانتر است؟ گفتند: مگر کاشانی نیستی؟ گفتم: من کاشانی هستم و افتخار می‌کنم که کاشانی هستم ولی کاشان پرست نیستم. چون من نماینده کاشان هستم و بچه کاشان هستم به نفع کاشان تلاش کنم. یکی از مشکلات مملکت ما این است که نماینده‌های مجلس به جای اینکه به فکر کشور باشند به فکر محله‌شان هستند. می‌خواهند بگویند: من برای شما فرودگاه آوردم. من برای شما عطسه کردم، من برای شما سرفه کردم و دور دوم هم رأی بیاورد. در خودمان هستیم سیلی می‌خوریم. البته برای بعضی‌هاست و برای همه نیست…

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- آیه 60 سوره انفال، به چه امری فرمان می‌دهد؟
1) جهاد با کفّار
2) آمادگی برای جهاد
3) مبارزه با منافقان
2- در فرهنگ دینی، چه ورزش‌های توصیه شده‌است؟
1) شناکردن
2) تیراندازی
3) هر دو مورد
3- هدف از تقویت بنیه‌ی نظامی چیست؟
1) بازدارندگی از دشمن
2) حمله به تأسیسات دشمن
3) فروش سلاح و کسب ثروت
4- در فرهنگ قرآن، قدرت ملازم چیست؟
1) ثروت
2) وحدت
3) کثرت
5- آیه 56 سوره انعام به کدام کیفر الهی در دنیا اشاره دارد؟
1) شیوع بیماری
2) قحطی و خشکسالی
3) تفرقه و جدایی

]]>
https://gharaati.ir/%d8%a2%d9%85%d8%a7%d8%af%da%af%db%8c-%d9%87%d9%85%d9%87-%d8%ac%d8%a7%d9%86%d8%a8%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b1-%d8%af%d8%b4%d9%85%d9%86/feed/ 0
قدرت، در سایه مقاومت https://gharaati.ir/%d9%82%d8%af%d8%b1%d8%aa%d8%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%b3%d8%a7%db%8c%d9%87-%d9%85%d9%82%d8%a7%d9%88%d9%85%d8%aa/ https://gharaati.ir/%d9%82%d8%af%d8%b1%d8%aa%d8%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%b3%d8%a7%db%8c%d9%87-%d9%85%d9%82%d8%a7%d9%88%d9%85%d8%aa/#respond Fri, 17 Jul 2020 08:02:32 +0000 https://gharaati.ir/?p=5138 https://gharaati.ir/archive/pdf/99.04.26.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/99.04.26.mp3 https://www.aparat.com/embed/NtcoZ?data[rnddiv]=52383722449&data[responsive]=yes]]>

موضوع: قدرت، در سایه مقاومت
تاريخ پخش: 26/04/99
1- ماجرای طالوت و جالوت در قرآن
2- ضرورت آزمودن نیروها در شرایط سخت
3- مسئولیت، متناسب با توان علمی و جسمی
4- حفظ آثار به جا مانده از پیامبران
5- حکمت و حکومت، در سایه جهاد و شجاعت
6- حرم اهل بیت علیهم‌السلام، مایه آرامش اهل ایمان
7- خطر سوء استفاده از بیت المال

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

قرآن هنرش این است که حرف‌هایی که می‌زند خیلی‌هایش لابه لای قصه‌هاست، منتهی نه قصه‌های بافتنی، قصه‌های یافتنی. یعنی به قول مرحوم مطهری داستان راستان، قصه‌های راست نه تخیلات، لا به لای قصه‌ها و نقل تاریخ مهم‌ترین حرف‌ها را لا به لای یک قصه یا بخشی از تاریخ نقل می‌کند. امروز هم قصه‌ای در قرآن است به نام قصه طالوت و جالوت برای شما بگویم. عزیزان اگر پای تلویزیون حوصله دارید، سوره بقره آیه‌ی 246، تقریباً اول جزء سوم است. چون سوره بقره دو جزء و نیم است. یک قصه نقل می‌کند این قصه را دوست دارم که همه عزیزان به خصوص فرهنگیان، مربیان و طلبه‌های جوان این قصه را با هم بشنویم ببینید قصه‌گویی چه هنری است و خدا چه کرده است.
1- ماجرای طالوت و جالوت در قرآن
قرآن می‌فرماید: «أَ لَمْ تَرَ» نمی‌بینی؟ این نمی‌بینی یعنی باید چیزی که می‌گویی قابل شهود باشد و در دسترس باشد، برو ببین، مگر نمی‌بینی؟ یعنی از راه‌های دور شاهد نگیرید. یعنی شما وقتی می‌خواهی بگویی به بچه‌ات درس بخوان، نمی‌گویی: مثلاً 150 سال پیش کی چطور درس خوانده است. می‌گویی: همین پسرعمویت است، همشاگردی توست، یعنی یک حرف که می‌زنید ملموس باشد. قابل لمس باشد. «إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ» ماجرا چیست؟ حضرت موسی به پیغمبری مبعوث شد، از فرعون دعوت کرد و او گردن کلفتی کرد و پس از ماجراهای متعدد بالاخره حضرت موسی پیروز شد و فرعون هم در دریا غرق شد. این برای موسی و فرعون، تمام!
بعد از موسی باز یک طاغوت سبز شد. مردم دیدند گیر طاغوت دوم افتادند. یک ظالم دوم. آمدند حرکت کردند به قول امروز‌ی‌ها راهپیمایی، جمعی شدند و نزد پیغمبرشان آمدند. پیغمبرشان هم دیگر موسی نبود. موسی از دنیا رفته بود. به پیغمبر نو گفتند که ای پیغمبر موسی با فرعون درگیر شد، فرعون غرق شد و موسی پیروز شد. حالا یک فرعون دومی پیدا شده، شما هم بیا درگیر شو. منتهی ما نیروی مسلح هستیم و رزمنده هستیم. یک رهبر و فرمانده نظامی برای ما تعیین کن. به رهبری او بجنگیم! کسی که ادعا می‌کند، این یعنی من انقلابی هستم. حالا واقعاً انقلابی که هست ممکن است انقلابی بودن مهم نیست، انقلابی ماندن مهم است. همه مسافرها از اول تا آخر نمی‌روند، هر ایستگاهی یک عده پیاده و یک عده سوار می‌شوند. انقلابی بودن مهم نیست، انقلابی ماندن مهم است. حضرت یوسف می‌گوید: خدایا، من می‌خواهم تا آخر با ایمان باشم. «تَوَفَّنِي‏ مُسْلِماً» (یوسف/101) حضرت یوسف می‌گوید. یعنی پیغمبر معصوم است. در عین حال می‌گوید: می‌خواهم خوش عاقبت باشم. نکند دست از ایمان بکشم.
2- ضرورت آزمودن نیروها در شرایط سخت
پیغمبر گفت: اینها انقلابی هستند و می‌خواهند با طاغوت بجنگند، آمدند در خانه ما از من یک فرمانده نظامی می‌خواهند. با مدیریت آن فرمانده و با طاغوت جدید و نو بجنگند. یک خرده طفره رفت و زود قبول نکرد. یعنی تا یک کسی می‌گوید: مخلصتم! نگو خوب اگر مخلص هستیم این کار را بکن. حرف از زبانش، یک چیزی گفت. می‌گویند: یک آقا منبر رفت، یک سخنرانی خوبی کرد، پای منبرش یک برنج فروش بود، گفت: آقا منبرت بسیار خوب بود، من می‌خواهم یک کیسه برنج برای شما بفرستم. آدرس گرفت و مدتی گذشت برنج خانه آقا تمام شد. خانم گفت: آقا برنج نداریم. گفت: والا یکی از این مریدها پای منبر ما خوشش آمده و گفته: یک کیسه برنج بفرست. حالا انشاءالله می‌آید، مدتی گذشت و دید برنج نیامد. گفت: آقا بخر، از خیرش بگذر. یک روز برنج فروش را در بازار دید. گفت: شما یادت هست پای منبر ما گفتی یک کیسه برنج می‌دهم، نیامد و خبری نشد؟ گفت: شیخ برو! تو روی منبر یک چیزی گفتی خوشم آمد. من هم پایین منبر یک چیزی گفتم تو خوشت بیاید. برنج چی… حالا گاهی وقت‌ها یک کسی یک چیزی می‌گوید که طرف خوشش بیاید اما پای کار نیست.
آیا شما که می‌خواهید با طاغوت و ظالم بجنگید مردش هستید یا نه؟ من باورم نمی‌آید. آنها گفتند: چرا شما به ما بدبین هستی، باورت نمی‌آید یعنی چه؟ ما مظلوم شدیم، بچه‌های ما را از ما جدا کردند. خانه‌های ما را گرفتند. ما را تحت تعقیب فراری دادند. ما مظلوم هستیم و می‌خواهیم در راه وطن بجنگیم. اینها به جای اینکه بگویند در راه وطن بجنگیم، گفتند: در راه خدا می‌جنگیم. این خودش یک نکته است. یعنی جنگ در راه وطن هم جنگ در راه خداست. این خودش یک نکته است. قصه پر از مطلب است، خواسته باشم بنویسم دو تا تخته سیاه می‌خواهم. اجمالاً… گفت: بسیار خوب، پس شما مشکلتان چیه؟ مشکل ما یک فرمانده نظامی است، یک مدیر می‌خواهیم وگرنه نیروی انسانی ما هستیم. یک مدیریت می‌خواهیم، رهبری می‌خواهیم، فرمانده نظامی باشد برویم با طاغوت بجنگیم. گفت: خیلی خوب، خداوند جناب آقای طالوت را فرمانده کرد. اینها گفتند: طالوت چه ربطی دارد به اینکه رهبر باشد. ما خودمان بهتر هستیم. چشه؟ پول ندارد. مگر فرمانده نظامی باید پول داشته باشد؟ باید مغز داشته باشد برای طراحی و بازو برای عملیات، ایشان هم طراح خوبی است و هم شجاع است. اینجا یک عده فرو ریختند. فرض کنید جمعیت… عدد برای من است برای اینکه روان بگویم. خیلی دوست دارم یک بچه ده دوازده ساله بتواند حرف مرا نقل کند.
3- مسئولیت، متناسب با توان علمی و جسمی
یکبار دیگر، مردم گیر یک ظالمی افتادند و در خانه پیغمبر رفتند و گفتند: ما می‌خواهیم با ظالم بجنگیم، نیروی انسانی داریم یک فرمانده می‌خواهیم. ایشان هم گفت: طالوت فرمانده! اینها گفتند: طالوت چون پول ندارد به درد رهبری نمی‌خورد. خودمان بهتر هستیم. پیغمبر گفت: فرمانده لازم نیست پول در جیبش باشد، باید مغز داشته باشد و بازو. ایشان هم مغز دارد، فکرش خوب است و طراح خوبی است و هم قدرت رزمی‌اش خوب است. «وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي‏ الْعِلْمِ‏ وَ الْجِسْمِ» (بقره/247) یک عده سر رهبری طالوت ریختند و یک عده وقتی دستور جدی شد، فرار کردند و گفتند: نه ما نیستیم. موضوع چیه؟ موضوع این است که یک عده اول می‌گویند: هستیم. یک ذره یک ذره هی از اتوبوس پیاده می‌شوند و آخر خط‏ دو مسافر بیشتر نمی‌ماند. انقلابی بودن مهم نیست، انقلابی ماندن مهم است. حرف من این است. خوب، فرمانده، پیغمبرشان گفت: «إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً» خدا گفته این جوان فرمانده باشد. گفتند: از کجا؟ گفتند: یک صندوقی بود که گم کردید، آن صندوق را امروز فرشته‌ها جلوی چشمت می‌آورند و زمین می‌گذارند. این علامت است و معجزه است، این صندوق چیه؟ فرعون، به فرعون گفتند: امسال یک زن پسر می‌زاید، پسرش بزرگ شود حکومت تو را زیر و رو می‌کند، فرعون هم دستور داد هر زنی پسر زایید، پسر را بکشند که بزرک نشود رژیم مرا زیر و رو کند. هر زنی پسر می‌زاید می‌کشتند. مادر موسی، موسی را زایید. موسی پسر بود. دستگاه طاغوت بفهمد و بشنود، موسی را می‌کشد. ترسید که حالا بچه‌اش را خواهند کشت. خدا به مادر موسی الهام کرد که شیرش بدهید و در جعبه بگذارید و در دریا بیاندازید. ما این را برمی‌گردانیم. مادر موسی این نوزاد را شیر داد، در یک جعبه گذاشت و در دریا انداخت. فرعون نشسته بود دریا می‌دید، دید یک جعبه روی آب است. گفت: بروید جعبه را بگیرید. جعبه را گرفتند در جعبه را باز کردند، دید یک نوزاد است. خواست او را بکشد، زنش نهی از منکر کرد و گفت: نه نکشید، ما بچه‌دار نمی‌شویم. این را بزرگ کنیم، این بچه را آب آورده است. الآن در فارسی می‌گویند: این شیرینی را آب آورده و این را آب آورده است. آب آورده شاید ریشه‌اش این باشد، نمی‌دانم. این جعبه مقدس بود، چرا؟ برای اینکه می‌گویند: این جعبه جان موسی را نجات داد، این جعبه عزیز بود. مثل علامت‌هایی هستند عزاداران ما قبل از هیأت این علمات را می‌برند، هرجا می‌رفتند این جعبه را با خودشان می‌بردند به عنوان تابوت مقدس! یک کسی این جعبه را دزدید، یک رندی این جعبه را دزدید. اینها حالشان گرفته شد چون خیلی جعبه برایشان قیمتی بود، این را کسی کش رفته بود. پیغمبر گفت: این جعبه‌ای که از شما ربوده شده و دارید غصه می‌خورید امروز فرشته‌ها جعبه را مثل باران که می‌آید جلوی چشمت می‌آورند. این علامت این است که خدا خواسته این طالوت باشد. اگر شما شک دارید که طالوت به درد فرماندهی می‌خورد یا نمی‌خورد، این جعبه را جلوی چشم شما زمین می‌گذارند. خوب این جعبه چه درونش است؟ این جعبه آرامبخش است. چرا آرامبخش است؟ یادگار موسی است. می‌گوییم: اگر یک جعبه یادگار موسی و هارون درونش باشد، آرامبخش است، پس این وهابی‌ها که می‌گویند: ضریح امام حسین را هم باید خراب کرد، تمام ضریح‌ها اگر دست وهابی‌ها باشد همه را با خاک یکسان می‌کنند. می‌گویند: اینها شرک است، می‌گوییم: چطور؟ اگر یک جعبه، شما که وهابی‌ها ادعا می‌کنند ما مسلمان هستیم، به خیال خودشان. به خیال خودشان مسلمان هستند.
4- حفظ آثار به جا مانده از پیامبران
قرآن چه می‌گوید؟ می‌گوید: جعبه‌ای که یادگار موسی و هارون درونش بود. برای شما «فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ‏ رَبِّكُمْ‏ وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى» (بقره/248) چون یادگار موسی درونش بوده، آرامبخش است و دل شما به این صندوق خوش است چون یادگار موسی درونش است. خوب این ضریح‌ها یادگار کیه؟ قبر امام حسین، امام حسین یادگار پیغمبر است. امام کاظم یادگار پیغمبر است. چطور یک صندوقی اگر یادگار موسی و هارون درونش باشد آرامبخش است، آنوقت یک صندوقی یادگار محمد و علی درونش باشد آرامبخش نیست؟ رد شویم…
دارم چه می‌گویم؟ فرض کنید یک جمعیت ده هزار نفری انقلابی می‌خواهند با فرماندهی یک ارتشی، سپاهی، سپهبدی، تیمساری، سرتیپی با طاغوت بجنگند و طاغوت را زیر و رو کنند. پیغمبرشان گفت: خدا گفته فلانی فرمانده، آنها هم گفتند: چون جیبش خالی است ما قبولش نداریم. پیغمبر گفت: این را خدا خواسته و علامتش این است که امروز صندوقی که دوستش دارید و گم شده بود، امروز می‌آید. هی به نحوی تکرار می‌کنم که… فرمانده گفت: چه کسی با من است دستها بالا؟‏ پس شما فاصله بیافتید. رزمنده ها از باقی مردم عادی جدا شوند. فاصله انداخت و گفت: رزمنده‌ها این طرف بیایند. گفت: ببینید رزمنده‌ها شما با من هستید؟ بله، با من هستید؟ بله، حتماً با من هستید؟ بله، پس داریم جبهه می‌رویم. در راهمان یک نهر آب است، هرکس آب را دید نخورد. یک محاصره اقتصادی، محاصره لازم نیست از طرف دشمن آمریکا باشد. من فرمانده نظامی هستم، می‌خواهم شما را امتحان کنم. بابا یک امتحان شکمی، به آب رسیدید نخورید. البته چون ممکن است طاقت شما نکشد، با مشت لبی تر کنید ولی سر به آب نگذارید. «إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ‏» (بقره/249) ید یعنی دست، یعنی یک همچین کنی و با مشت بخورید، اما سر به آب نگذارید. گفتند: باشد. به آب رسیدند دیدند نمی‌شود از این آب گذشت، چه آبی است؟ عجب آبی، چه آبی، خوب آبی! اکثرشان آب خوردند. از اتوبوس مسافرها پیاده می‌شوند، یک عده فرمان جنگ آمد پایین ریختند، یک عده رهبری طالوت را نپذیرفتند. ریزش، یک عده به آب رسیدند و نتوانستند نخورند. ریزش، اکثراً آب خوردند و یک چند نفری ماندند. آن چند نفر که رفتند جبهه، دشمن را دیدند گفتند: «لا طاقة لنا» ما طاقت نداریم دشمن خیلی قوی است. باز ترسیدند، چهار امتحان برای یک گروه در یک صفحه قرآن، امتحان سیاسی، امتحان مکتبی، «کتب علیکم» واجب شد بر اینها بجنگند. تا دیدند واجب شد و قصه جدی است در رفتند. امتحان سیاسی، رهبری را قبول نکردند. امتحان اقتصادی، مسأله آب، مسأله شکم و تشنگی، مسأله روانی، دشمن را دیدند و ترسیدند. یعنی هم در سیاست و هم در روانی، سیاسی در همه امتحان‌ها هی ریزش، ریزش، ریزش. آخر خط یک چند نفری بیشتر نماندند. این چند نفر را گفتند: بیست بر دویست پیروز است. در قرآن یک آیه داریم بیست بر دویست پیروز است. آیه‌اش این است: «عِشْرُونَ‏ صابِرُونَ» بیست نفر صابر و مقاوم،‏ «يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ» (انفال/65) بیست بر دویست پیروز است.
وقتی به امام گفتند: آمریکا دویست میلیون جمعیت دارد، فرمود: ما یک ارتش بیست میلیونی و بسیج بیست میلیونی درست می‌کنیم، در مقابل آمریکا می‌ایستیم. نگویید: آمریکا دویست میلیون است. قرآن می‌گوید: بیست بر دویست پیروز است. «عِشْرُونَ‏ صابِرُونَ‏ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ» اگر صابر مقاوم باشد. تعداد بچه‌های مقاومت در لبنان چقدر است؟ بیست بر دویست پیروز است. این آیه یادتان نرود. شعارشان این بود «كَمْ‏ مِنْ‏ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً» (بقره/249) گاهی یک گروه کم بر یک گروه زیاد غالب می‌شوند. خدا خواسته باشد بله می‌شود، یک ویروس کوچک تمام دنیا و ابرقدرت‌ها را به زانو می‌نشاند. در کرونا دیدید. یک تار عنکبوت را فوت کنی از بین می‌رود و پیغمبر را در غار حفظ می‌کند. یک کلاغ آمد یک چیزی را زیر خاک کرد. به بچه‌های آدم گفت: تو هم مرده‌هایت را خاک کن. یعنی می‌شود یک کلاغ معلم میلیاردی شود، یک ویروس میلیاردی را متزلزل کند. یک تار عنکبوت پیغمبر را در غار حفظ کند. یک هدهد دو تا سفر رفت، یک منطقه مسلمان شدند. پادشاهش مسلمان شد. با خدا نمی‌شود مقایسه کرد کار خدا را با ما، خدا را چه دیدی؟ این کسی که تحقیر می‌کنی شاید از اولیای خدا باشد. حدیث داریم اولیای خدا را، خدا در مردم پنهان کرده است. هیچکس را تحقیر نکنید، شاید همان کسی که تحقیر می‌کنی از اولیای خدا باشد. گناهانتان را هم نگویید این که چیزی نیست. گاهی وقت‌ها همان گناه کوچک پیر آدم را درمی‌آورد، گاهی یک میکروب یک نفر را سرنگون می‌کند. نه گناهی را کم بشمارید، نه مردانی را تحقیر کنید. امروز این وضعش مستضعف است. هوشش کم است، سوادش کم است. پولش کم است. شهرتش کم است. تحقیرش نکنید.
5- حکمت و حکومت، در سایه جهاد و شجاعت
شعارشان این بود «كَمْ‏ مِنْ‏ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً» (بقره/249) عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. گاهی یک گروه کم بر یک گروه زیاد پیروز می‌شود. این جمعیت کم به دل دشمن حمله کردند. در اینها یک نوجوانی بود به نام داود، مثل حسین فهمیده در انقلاب ما یک بچه سیزده ساله بود. یک نوجوانی بود داود که بعد هم حضرت داود پیغمبر شد. این نوجوان رفت در دشمن و رهبر کفر را کشت. «وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ‏» (بقره/251) رهبر کفر را کشت. وقتی رهبر را کشت، قرآن می‌گوید: ناز شستت، «وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ» تو باید ملک و حکومت دست توست. حکمت دست توست و علم هم برای توست.
«وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا يَشاءُ» سه چیز خدا به این پسر داد. ملک یعنی حکومت برای تو شد. یک نوجوان بودی ولی بخاطر جسارت و جگری که داشتی، رفتی رهبر کفر را کشتی، حکومت برای توست. حکمت برای توست، علم هم، بند به علم خدا شدی. این ماجرا بود. حالا می‌خواهم از رویش بخوانم. اگر کسی قرآن پای تلویزیون دارد، باز کند. قرآن معمولی عثمان طاها، صفحه 40، بسم الله الرحمن الرحیم، قصه‌ را شنیدید. می‌خواهم قصه را با قرآن تطبیق کنم. «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ‏ بَنِي‏ إِسْرائِيلَ» (بقره/246) پیغمبر ببین تاریخ بنی اسرائیل را بعد از موسی، « مِنْ بَعْدِ مُوسى‏ إِذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ» به پیغمبرشان گفتند: «ابْعَثْ لَنا مَلِكاً» این معلوم می‌شود فرمانده کل قوا پیغمبرها بودند. چون اینها فرمانده نظامی می‌خواستند. آمدند در خانه پیغمبر، پیغمبر چه کار دارد به پیغمبر، پیداست فرمانده نظامی هم در تاریخ انبیاء تعیین می‌کردند. چون گفتند: «ابْعَثْ لَنا مَلِكاً» تو برای ما فرمانده که «نُقاتِلْ» یک شاهی و سلطانی، اینکه می‌گوید: پادشاه باشد با او بجنگیم یعنی فرمانده نظامی، یک فرماندهی برای ما تعیین کن که به رهبری او با دشمن طاغوت بجنگیم. فرمانده کل قوا پیغمبر بود. چرا؟ به دلیل اینکه مدیر نظامی را از پیغمبر تقاضا کردند و الا باید بگویند: آقا پیغمبر برای نماز و روزه است، چه کار به فرمانده نظامی دارد.
یادم نمی‌رود اول انقلاب امام خمینی فرمود: من به عنوان فرمانده کل قوا دستور می‌دهم که مثلاً فلان منطقه را چنین و چنان کنی. من به عنوان فرمانده کل قوا، فرمانده کل قوا که شد دیگر همه درجات را باید او تعیین کند. «ابْعَثْ لَنا مَلِكاً» تو پیغمبر هستی، برای ما یک ملک تعیین کن، فرمانده نظامی بجنگیم. پیغمبر گفت: «هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ أَلَّا تُقاتِلُوا» من نگران هستم دستور جبهه بیاید شما فرار کنید. من از کجا بفهمم شما راست می‌گویید؟ «قالُوا وَ ما لَنا أَلَّا نُقاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» گفتند: چرا شما به ما اینطور نگاه می‌کنی؟ چرا نجنگیم؟ چرا بترسیم؟ «وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا» اینها ما را از دیار خود و خانه‌هایمان بیرون کردند. «وَ أَبْنائِنا» بچه‌های ما را گرفتند. حتماً خون ما به جوش آمده و حتماً می‌جنگیم. نیروی انسانی داریم و قوی هستیم و عصبانی و مظلوم هستیم. فقط فرمانده نظامی، قرآن می‌گوید: خیلی خوب، «فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ» همین که دستور جبهه آمد، «تَوَلَّوْا» از این ده هزار تا، شش هزار تا ریختند. این ده هزار تا در قرآن نیست و من مثل می‌زنم. چون می‌گوید: اکثرش ریختند. فرض کنید اکثر ده هزار تا می‌شود شش هزار تا، شش هزار تا ریزش کردند برای اینکه دیدند جنگ جدی است. «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ» جنگ جدی شد، «إِلَّا قَلِيلًا» فرض کنید ده هزار تا، شش هزار تا شدند. بعد می‌گوید: «وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِين‏» خدا ظالمان را می‌شناسد. اینجا بحث ظلم نبود. می‌خواهد بگوید: کسی شعار بدهد و عمل نکند، ظالم است. شما شعار دادی جنگ جنگ، حالا که دستور آمد در رفتی، شما ظالم هستی. «وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِين‏»
حالا این چهار هزار تا را چه کنی؟ آنهایی که ماندند، «وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ» (بقره/247) پیغمبرشان گفت: فرمانده نظامی می‌خواهد، بله، بسم الله. «إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً» جناب طالوت برای شما فرمانده نظامی است. این گدا، جیبش خالی! به چه درد می‌خورد؟ «قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ» این را چه به حکومت و فرماندهی! «عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ» خودمان بهتر هستیم. «وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ» جیبش خالی است. گفت: بابا، پیغمبر گفت: «قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ» خدا گفته این فرمانده نظامی، در ثانی فرمانده نظامی مغز می‌خواهد، بازو می‌خواهد. این هم مغز دارد و هم بازو، «وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ» درباره‌ی علم هم اطلاعات نظامی‌اش خوب است، «وَ الْجِسْمِ» بازوی بدنی‌‌اش هم خوب است. مغز طراح دارد، بازوی رزمنده دارد. چه کار به جیب او دارید؟ در ثانی شما می‌گویید: این چوپان بوده، چطور فرمانده نظامی شد؟ «وَ اللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ» خدا خواسته این فرمانده شود. «وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيم‏» مگر خدا لطفش در انحصار کسی است که حتماً باید از فلان قبیله چه شود؟
مشکلات بنی‌اسرائیل هم این بود که می‌گفتند: چرا وحی بر پیغمبر عرب نازل شد؟ وحی باید بر خاندان بنی اسرائیل نازل شود. چه کسی گفته است؟ «والله واسع علیم» لطف خدا توسعه دارد ممکن است امروز ایشان رئیس شود. «وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ» (بقره/248) پیغمبر گفت: اگر شما شک دارید در اینکه طالوت رهبر هست یا نه، «أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ» تابوت صندوق چوبی است.
6- حرم اهل بیت علیهم‌السلام، مایه آرامش اهل ایمان
آن صندوق چوبی که موسی در آن خوابید و جانش حفظ شد و آن صندوق چوبی نزد شما عزیز بود. چون جان موسی را نجات داده بود و در همیشه راهپیمایی‌ها جلوی خود می‌بردید، آن صندوق چوبی که از شما کش رفته بودند و دزدیده بودند، امروز فرشته‌ها می‌آورند. تابوت آن صندوق را می‌آورند، «فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ» در این صندوق از طرف خدا آرامشی به شما داده می‌شود. «وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى‏ وَ آلُ هارُونَ» یادگارهای موسی و هارون درونش است. ما به وهابی‌ها می‌گوییم: اگر یک صندوقی یادگار موسی و هارون درونش است و آرامبخش است پس هر صندوق و هر ضریحی که حتی یک بچه سید آنجا خوابیده است، یک بچه سیدی مرده آنجا خاکش کردند. بالاخره این سید نسل پیغمبر هست یا نه؟ «وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ‏ آلُ‏ مُوسى‏» (بقره/248) اگر یادگار آل موسی و آل هارون در یک جعبه‌ی چوبی آرامبخش است. پس یادگار محمد و علی هم می‌تواند آرامبخش باشد. خیلی خوب…
چه کسی می‌آورد؟ «تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ» ملائکه می‌آورند، صندوق را جلوی چشمشان یک معجزه است. برای اینکه خاطرتان جمع شود که واقعاً طالوت به درد رهبری می‌خورد. «فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ» (بقره/249) از این ده هزار تا شش هزار نفر ریختند، هزار نفر نق زدند که فرض کنید این رهبر جیبش خالی است و به درد نمی‌خورد. آنهایی که قبول کردند، یک شش هزار تا ریخت. یک هزار تا ریخت، شد سه هزار نفر دیگر مانده است. گفت: ببین شما سه هزار نفر با من هستید؟ گفتند: بله، گفت: پس داریم جبهه می‌رویم، «قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ» خدا شما را با نهر آبی آزمایش می‌کند. «فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي» از این آب بخورید از ما نیستید. شما را امتحان می‌کند امروز خزینه‌دار هستید. امروز مسئول بانک مرکزی هستید. امروز در اقتصاد هستید. امروز در تجارت هستید.
7- خطر سوء استفاده از بیت المال
امروز بالاخره یک ظرفیت‌هایی پیش می‌آید نباید بخورید، به آب می‌رسید نخورید. به بیت المال رسیدید، نخورید. «مَن شَرب فَلَیس مِنّی» کسی دستش به بیت المال رسید و خورد، برای خودش و پسرش و برادرش و دامادش و فامیلش و همشاگردی‌ و همشهری‌اش، اگر بیت المالی که گفتم نخورید و خوردید، معلوم می‌شود دین ندارید. اگر کسی بخورد از ما نیست. «وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي» رزمنده کسی است که بتواند جلوی شکمش را بگیرد. آب لذیذ و گوارا ببیند و نخورد. البته من سختگیر هم نیستم. لبی تر کنید طوری نیست. ممکن است طاقت شما نکشد، خوب با مشت بخورید.
اینها هم یک عده، قرآن می‌گوید: «فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِيلًا» یعنی از این سه هزارتا دو هزار نفر سر شکم باختند. شش هزار تا فرمان آمد باختند. هزار نفر رهبری را نق زدند. هزار نفر به نهر آب رسیدند و نخوردند. هی آب رفت و آب رفت، انقلابی بودن مهم نیست، انقلابی ماندن مهم است. در فارسی، در ایران می‌گویند: جوجه‌ها را باید آخر پاییز شمرد. به سلمان فارسی می‌خواستند تحقیر کنند، گفتند: ریش تو بهتر است یا دم سگ؟ می‌خواستند سلمان فارسی را بشکنند. گفت: هرکدام از پل صراط گذشت. این حرف سلمان از سخنان امام رضاست. امام رضا این را فرمود: گرچه سلمان قبل از امام رضا بوده ولی مشابه این جمله را هم امام رضا دارد. «الْغِنَى وَ الْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَى اللَّهِ» (نهج‏البلاغه، حكمت 452) چه کسی فقیر و چه کسی غنی است روز قیامت معلوم می‌شود.
یک عده هم که از شکم گذشتند به جمعیت رسیدند. تا دشمن را دیدند گفتند: «وَ لَمَّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ» (بقره/250) همینکه طالوتی‌ها در مقابل جالوتی‌ها، چون رهبر کفر جالوت بود و رهبر مؤمنین طالوت بود. همین که «برزوا» مبارزه، یعنی رو در رو، همین که با دشمن رو در رو شدند، گفتند: «لا طاقة لنا» ما طاقت نداریم. دشمن قوی‌تر هست. تانک و توپ و هواپیما و ناوگان آمریکا، ما حریف نمی‌شویم. ما طاقت نداریم. آنها هم باز یک عده دلهره پیدا کردند. چند نفری ماندند، اینها شعارشان این بود. گفتند: دعا کنیم «قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً» خدایا به ما مقاومت بده. «وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا» ما را پایدار قرار بده. «وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِين‏» کمک ما کن، حمله کردند همین چندتایی که مانده بودند. «فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ» (بقره/251) به اذن خدا آنها را تار و مار کردند. در این گروه رزمنده انقلابی مقاوم که حمله کردند و تار و مار کردند. یک نوجوانی بود به نام داود، «وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ» اسم این نوجوان داود بود، نوجوان بود ولی پرید رهبر کفر را کشت. یک عمل یهت آور انجام داد و یک بچه سیزده ساله، شانزده ساله، رهبر کفر را کشت. خدا می‌گوید: حالا که این کار را کردی، «وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَهُ» حکومت برای توست، حکمت برای توست، ما همین را در مورد امیرالمؤمنین می‌گوییم. می‌گوییم: در جنگ خندق امیرالمؤمنین رهبر کفر را کشت، عمر بن عبدود را کشت. چطور در قرن‌های قبل اگر یک داودی رهبر کفر را بکشد،«وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ» حکومت برای اوست. حکمت برای اوست. علم برای اوست. در جنگ خندق هم حضرت علی عمر بن عبدود را کشت، پس حکومت حق علی است. حکمت حق علی است. علم هم برای علی است. کارهای خدا قصه نیست. اگر قصه بود دیگر تاریخش… قرآن دیگر تمام شد. اینکه گفتند: قرآن بخوان و فکر کن یعنی از قرآن درس برای زندگی امروز بگیریم. در چند هزار سال پیش یک نوجوان سیزده، شانزده ساله رهبر کفر را کشته، خدا سه مدال به او داده است. ملک، حکومت، حکمت! حکومت، حکمت، علم! خوب در جنگ خندق هم این کار را کرد. کارهای خدا مگر استثنایی است؟ یک بام و دو هوا نمی‌شود. حکومت حق علی است، حکمت مال علی است. علم بی نهایت علم علی است که وصل به علم خداست.
خوب ببینید یک قصه بود، چند اصل از آن درآمد. 1- آیا فرمانده کل قوا باید سرتیپ و سرهنگ معین کند؟ بله، دلیل؟ قرآن می‌گوید: فرمانده نظامی می‌خواستند در خانه پیغمبر رفتند. پس پیغمبرها فقط برای نماز و روزه نیستند. دین از سیاست جدا نیست. این یکی، مشکل مملکت را، مشکلات مملکت را اولیای خدا حل می‌کنند. لااقل اولیای خدا هوس ندارند. دزد نیستند و اختلاس نمی‌کنند. ممکن است این ولی خدا، یک فقیهی یک اشتباهی بکند اما اشتباه فرق دارد با علم تشکیلاتی و باندی، گروهی بیایند و بروند و باندبازی کنند. از این معلوم می‌شود انسان همیشه در معرض امتحان است، ممکن است یک امتحان خوب بیاید و دزدی نکند اما چشمش ناپاک باشد. چشمش پاک است و نگاه حرام نمی‌کند اما دستش پاک نیست. اینکه انسان هی امتحان، امتحان حمله ریزش کردند. امتحان تشنگی ریزش کردند. امتحان قبول کردن یک چوپان به عنوان فرمانده نظامی قبول کردند، ریزش کردند. هی قدم به قدم ریزش، قدم به قدم انقلابی بودند ولی انقلابی نماندند. البته من دو صفحه از قرآن را خواستم در 25 دقیقه بگویم، چیزی نمی‌شد. در این آیه بنده که طلبه ناچیزی هستم سی تا نکته سیاسی درآوردم. در تفسیر نور هست. ما مزه قرآن را نچشیدیم. عمیق ترین مسائل در ساده‌ترین عبارت‌ها آمده است. این هنر است که خدا یک قصه نقل می‌کند، امتحان درونش هست. شعار درونش است. مقاومت درونش است. لیاقت درونش است. رجوع به پیغمبر درونش است. جواب وهابی‌ها درونش هست. خدایا مزه قرآن را به ما بچشان و ما را خادم مخلص قرآن قرار بده و بین ما و قرآن و اهل‌بیت پیغمبر کمتر از آنی جدایی نیانداز.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- آیه 246 سوره بقره درباره چه کسانی است؟
1) موسی و فرعون
2) طالوت و جالوت
3) ابراهیم و نمرود
2- آیه 247 سوره بقره، به کدام ویژگی مسئولان اشاره دارد؟
1) توانایی جسمی
2) توانایی علمی
3) هر دو مورد
3- بر اساس قرآن، چه چیزی مایه آرامش قوم بنی‌اسراییل شد؟
1) عصای موسی
2) صندوق نوزادی موسی
3) نعلین موسی
4- بر اساس قرآن، بیست نفر مؤمن مقاوم، یارای ایستادگی در برابر چند نفر را دارد؟
1) دویست نفر
2) یکصد نفر
3) یکصد و بیست نفر
5- چه کسی جالوت ستمگر را کشت؟
1) طالوت
2) داود
3) هارون

]]>
https://gharaati.ir/%d9%82%d8%af%d8%b1%d8%aa%d8%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%b3%d8%a7%db%8c%d9%87-%d9%85%d9%82%d8%a7%d9%88%d9%85%d8%aa/feed/ 0