علم مفید – درسهایی از قرآن https://gharaati.ir محسن قرائتی Tue, 26 Mar 2024 09:34:26 +0000 fa-IR hourly 1 https://wordpress.org/?v=6.4.3 در جست‌وجوی راه مستقیم (1) https://gharaati.ir/in-search-of-a-direct-way-1/ https://gharaati.ir/in-search-of-a-direct-way-1/#respond Mon, 18 Mar 2024 09:48:26 +0000 https://gharaati.ir/?p=10517 In search of a direct way (1) در جست‌وجوی راه مستقیم (1)https://gharaati.ir/archive/pdf/1402.12.28.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1402.12.28.mp3 https://www.aparat.com/embed/jKDZu?data[rnddiv]=31127238890&data[responsive]=yes]]> In search of a direct way (1) در جست‌وجوی راه مستقیم (1)

موضوع: در جست‌وجوی راه مستقیم (1)

تاریخ پخش: 28/12/1402

عناوين:

1- طلب راه مستقیم در هر نماز

2- راه خدا و اولیای خدا، راه مستقیم

3- سنت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله، راه مستقیم الهی

4- احکام و قوانین الهی در قرآن، راه مستقیم زندگی

5- بهره‌گیری از شرایط و فرصت‌های مناسب

6- طلب علم مفید که مایه رشد باشد

7- ورزش سالم، امروز لذت، فردا خدمت

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

در این جلسه می‌خواهیم در جست‌وجوی راه مستقیم صحبت بکنیم. دعاها همه‌ی دعاها مستحب است، یک دعای واجب بیش‌تر نداریم، دعای واجب این است: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم‏» (فاتحه/ 6)، چون نماز بی‌حمد نداریم، حمد بدون «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم‏» هم نداریم. «لَا صَلَاةَ إِلَّا بِفَاتِحَةِ الْكِتَابِ» (مستدرك الوسائل، ج‏4، ح 4365، ص 158)، یعنی اگر بناست نماز بخوانید، در نماز باید حمد و «قُلْ هُوَ اللَّه‏» باشد، حمد در آن باشد. در حمد هم، وسط حمد می‌گوییم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم‏».

1- طلب راه مستقیم در هر نماز

چند بار باید بگوییم؟ ده بار، چون هفده رکعت نماز که می‌خوانیم، ده رکعتش حمد و «قُلْ هُوَ اللَّه‏» است، یعنی هر کسی روزی ده بار، ده بار یعنی ماهی سیصد بار. پیغمبر هم باید بگوید؟ بله، پیغمبر هم باید بگوید «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم‏»، چون پیغمبر که نماز می‌خواند، خود پیغمبر هم می‌گفت: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم‏». یعنی راه مستقیم یک راهی است که پیغمبر هم به آن نیاز دارد، نباید بگوییم نه، من دیگر از این حرف‌ها گذشته، پایان‌نامه‌ی دکترایم را نوشتم، مجتهد هم شدم، دیگر تحصیلاتم بالاست، نه، با تحصیلات بالا همه‌مان نیاز داریم.

قرآن راجع به راه مستقیم پیغمبر یک چیزی می‌گوید، برایتان بگویم. می‌گوید که: «يس. وَ الْقُرْآنِ الْحَكيمِ. إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلينَ. عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» (یس/ 1 – 4). این «عَلی» یعنی چه؟ نمی‌گوید: «إلی»، می‌گوید: «عَلی». «عَلی» یعنی سوار است. «يس. وَ الْقُرْآنِ الْحَكيمِ»، می‌گوید: «إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلينَ»، تو از پیغمبران هستی، «عَــلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ»، یعنی سوار بر راه مستقیم هستی. پیغمبر تو که سوار بر راه مستقیم هستی، یعنی راه مستقیم در دستت است، دو برابر مردم باید بگویی: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمٍ»، چرا؟ چون مردم ده دفعه می‌گویند، تو، نماز شب هم بر پیغمبر واجب بود، نماز شب هم یازده رکعت است، یعنی هم ده تا رکعت نماز واجب، هم یازده رکعت نماز مستحبّی. پیغمبری که سوار بر راه مستقیم است، دو برابر آدم‌های عادی می‌گفت «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم‏»، خیلی مهم است هان.

همه را در هم نظر می‌گیرد، نمی‌گوید: «اهْدِنَی»، می‌گوید: «اهْدِنَا». «اهْدِنَی» اگر باشد، نمازت باطل است، «اهْدِنَی» یعنی من را هدایت کن، چرا تو؟ باقی‌ها آدم نیستند؟! «اهْدِنَا»، همه‌ی ما را هدایت کن، یعنی دعا که می‌کنیم، برای هدایت همه دعا کنیم.

اصلاً نماز و دستورات اسلامی ما را جمعی تربیت می‌کند، نه فردی. شما در نماز حق نداری بگویی: «السَّلامُ عَلَیَّ»، نمازت باطل است، باید بگویی: «السَّلامُ عَلَینْا»، «اهْدِنَا». دعا می‎خوانی عمومی دعا کن، «اهْدِنَا».

2- راه خدا و اولیای خدا، راه مستقیم

راه مستقیم راه چی هست؟ همان که هر کسی راهش، راهی که می‌رود، می‌گوید راه من راه مستقیم است. قرآن چه می‌گوید؟ من به عنوان معلّم قرآن اوّل که راه مستقیم راه خداست. دلیل؟ «إِنَّ رَبِّي عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» (هود/ 56)، «إِنَّ رَبِّي» یعنی راه مستقیم راه خداست، چون خدا که خلق کرده، می‌داند چه خلق کرده، از همان که خلق کرده باید بپرسیم. یک خاطره برایتان از دخترم بگویم. دختر من هفته‌ای چند ساعتی می‌رود مدرسه به بچّه‌ها درس می‌دهد. یک روز آمد، گفت: «آقا جان من می‌خواهم راجع به نبوّت صحبت کنم، چی بگویم؟»، گفتم: «شما برو در آشپزخانه، شیشه‌ی دارو را بیاور، شیشه‌ی شربت‌های دارو هست، یا قرص، بیاور من بهت بگویم.»، رفت آورد. گفتم: «شما امروز به بچّه‌ها بگو بچّه‌ها این شیشه‌ی دارو هست، این هم ورقه کنارش نوشته ترکیبات این شربت، از چی ترکیب شده. هم شیشه را نشان بده، هم ورقه‌ی ترکیباتش را، بعد هم مقدار مصرف، کودکان نمی‌دانم با قاشق چایخوری، بزرگ‌ترها با قاشق غذاخوری، پیرها هم با ملاقه، حالا. به هر حال این چه جوری؟ چه کسی این را ساخته؟ حوزه‌ی علمیه؟ نه، نجّارها؟ بقّال‌ها؟ مهندس‌ها؟ دکترها؟ هیچ کس، آن دکتری که ساخته می‌داند چی ساخته، قانونش را هم باید او بدهد، دکتری که این را ساخته. خدا من را ساخته، خدا من را ساخته، خوک را هم ساخته، گفته: «آقای قرائتی، گوشت خوک نباید در معده‌ی شما برود.»، آن کسی که خوک را ساخت و تو را هم ساخت، گفت: «این غذا برای شما مسمومیت دارد». حالا گفتند که بله، اخیراً گفتند که، می‌گویند: «گوشت خوک را در فلان درجه حرارت قرارش بدهیم، میکروبش کشته می‌شود. خود گوشت خوک تولید کرم کدو و کرم تراشین داره، امّا در فلان درجه حرارت از بین می‌رود.»، مراجع تقلید حفظهم الله، آیا بخوریم؟ فرمود: «نه»، می‌گوییم: «چرا؟!»، می‌گوید: ممکن است هزار و چهارصد سال دیگر هم باز یک عیبی دیگر داشته باشد، بعد بفهمیم.»

قرآن می‌گوید شما باسوادها سوادی ندارید هان، یک ذرّه سواد بیش‌تر ندارید همه‌تان با هم. آیه‌اش را بخوانم: «وَ ما»، نصفش را من می‌خوانم، نصفش را شما بخوانید: «وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ؟» بلند بگویید: «قَليلاً» (إسراء/ 85)، «قَلیل» که می‌دانید یعنی چه؟ یعنی همه‌تان با هم یک ذرّه سواد بیش‌تر ندارید. «وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً» (إسراء/ 85). کسی نمی‌تواند بگوید که راه مستقیم را من انتخاب کردم، از خدا باید بخواهید، شما سر کلاس که می‌روی، استاد دانشگاه هستی، یا معلّم آموزش و پرورش، یا دانشگاه فرهنگیان، هر کس، بگو: «خدایا این بچّه‌ها امانتند، خودت این امانت‌ها راهی که رضای خودت است، هدایت کن.» از خدا باید استمداد بخواهیم. حضرت ابراهیم وقتی می‌خواهد بچّه‌اش نماز بخواند، می‌گوید خدایا کمکم کن بچّه‌هایم نمازخوان بشوند، «رَبِّ اجْعَلْني‏ مُقيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏» (ابراهیم/ 40)، خدایا نسل من نمازخوان باشد، یعنی باید از خدا بخواهید، نباید بگویید نه، ما امتحان و مسابقه گذاشتیم، ممکن است در مسابقه شرکت کند، چند تا کتاب نماز هم بخواند، نمره‌ی بیست هم بشود، اصلاً ممکن است بهائی باشد، اصلاً مسلمان نباشد، ولی تعلیمات دینی‌اش نمره‌اش بیست باشد.

همه‌ی ما را به راه مستقیم هدایت کن. راه مستقیم چی هست؟ بعضی‌ها اصل و فرعشان ایدئولوژی و فکر است، عملیاتی نیستند، مستقیم نیستند. بعضی‌ها عملیاتی هستند، فکرشان درست نیست. آن یکی خر داشت، پالونش نمود، چون که پالون یافت، خر دیگر نبود. کرمداران عالم را درم نیست، درمداران عالم را کَرَم نیست. از خدا بخواهیم «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم‏».

3- سنت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله، راه مستقیم الهی

دیگر چی؟ پیغمبرها راه خدا هستند، راه مستقیم راه انبیاست، «يس. وَ الْقُرْآنِ الْحَكيمِ. إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلينَ. عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» (یس/ 1 – 4)، به پیغمبر می‌گوید تو چون پیغمبر هستی، راه تو درست است. یک کسی هم نمی‌تواند بگوید که من تا حالا راهم درست بوده، از این به بعد هم خوب است، ممکن است همان دقیقه‌ی حرف … یک دعا داریم می‌گوید: «إلهی»، (کمک کنید)، «لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي»: من را به خودم واگذار نکن، «طَرْفَةَ عَيْنٍ»: یعنی به اندازه‌ی یک چشم به هم زدن. بعد حدیث داریم این را اضافه کنید: «لَا أَقَلَّ مِنْ ذَلِكَ وَ لَا أَكْثَر»، کم‌تر از یک چشم بر هم زدن و بیش‌تر از یک چشم بر هم زدن باشد.

خواستند برای یکی از علما بزرگداشت بگیرند، مراسم تجلیل، گفت: «نکنید این کار را»، گفتند: «چرا؟!»، گفت: «ممکن است مراسم تجلیل از من بگیرید، بعد یک دسته گلی آب بدهم، بعد بگویند این هم آقایی بود که برایش تجلیل گرفتند، ببینید چه دسته گلی به آب داد؟! بگذارید اگر من سالم مُردم، بعد از مرگ من برای من دعا کنید. آدم نمی‌داند تا کِی، چه جوری می‌شود.» ما آدم‌هایی داشتیم انقلابی درجه یک بودند، ضدّ انقلاب شدند، با چشم‌های خودمان دیدیم. نمی‌شود گفت چون چادرش مشکی است، پس حزب‌اللهی هست، ممکن است چادرش نمره‌اش بیست باشد، امّا خودش در این چادر آرامشی که باید داشته باشد ندارد، سوءظن دارد، بدبین است، عقده‌ای است، حال درس ندارد، لجباز است، چادرش مشکی است، ولی …

«اهْدِنَا».

راه مستقیم، اصل فرد است، یا جامعه؟ بعضی کشورها می‌گویند اصل فرد است، افراد پولدار باشند ولو به قیمتی که اختلاس کنند، سرمایه‌داری‌هایی که هیچ قید و شرطی ندارد برای درآمد، راهش مستقیم نیست، چون می‌گوید اصل منم نه جامعه.  اسلام می‌گوید هم فرد اصل است، هم جامعه؛ هم مغز اصل است، هم عمل؛ هم دنیا اصل است، هم آخرت، همه را باید با هم دید.

خیلی من این مَثَل را تکرار کردم، باز هم می‌گویم. یک لیوان آب را به سه نفر می‌گوییم بخورند. یکی نمی‌خورد قهر کرده، از دست من آب نمی‌گیرد، می‌گوید «من حرفی از تو شنیدم، عملی از تو دیدم، بدم آمد، از دست تو آب نمی‌گیرم.» خب این یکی قهر کرده.

دوّمی «شما بخور.» می‌گوید من هم نمی‌خواهم. می‌گویم: «شما چرا؟!»، می‌گوید: «تشنه نیستم.»

به سوّمی می‌گویم: «شما بخور»، می‌گویم: «شما چرا نمی‌خوری؟!»، می‌گوید: «چهارمی تشنه‌تر است.»

یعنی سه نفر آب نخورند، یکی قهر کرده، یکی میلی ندارد، یکی ایثار می‌کند می‌گوید چهارمی تشنه‌تر است، به آن چهارمی بده.

زنده باد اوّلی؟ یا دوّمی؟ یا سوّمی؟ با هم بگویید :«سوّمی». «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّيَّات‏» (مصباح الشريعة، ص 53)، این معنای «إنّما …». چاقوکش و جرّاح هر دو شکم پاره می‌کنند، از چاقوکش پول می‌گیرند، به جرّاح پول می‌دهند. خیلی‌ها درس می‌خوانند، مدرک هم می‌گیرند، عنوان هم دارند، امّا نیّت‌هایشان نیّت‌های خوبی نیست.

این فیلم‌ها قبل از ماه رمضان گرفته می‌شود، نگویید شیخ آب خورد. راه مستقیم راه خداست، «إِنَّ رَبِّي عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» (هود/ 56). راه انبیاست، «إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلينَ. عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» (یس/ 3 و 4). راه مستقیم راه بندگی خداست، «أَنِ اعْبُدُوني‏ هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ» (یس/ 61). دیگران حقّی به گردن ما ندارند، دیگران ما را برای خودشان می‌خواهند. علم اگر می‌خواست نجات بدهد، این ظلمی که به مردم فلسطین و غزّه شد، باید این دکترای حقوق دنیا یک تکانی می‌خوردند. راه مستقیم راه چی هست؟ «وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» (آل عمران/ 101)، راه مستقیم تکیه به خداست، خدا من را ساخته، قانون من را هم باید خدا بدهد.

4- احکام و قوانین الهی در قرآن، راه مستقیم زندگی

خدا شهید نوّاب صفوی را رحمت کند. ایشان یک مَثَلی می‌زد، می‌گوید که: «شما هر کالایی را از هر کارخانه‌ای بخری، اوّل عکس آن کالا روی جلد و جعبه‌اش هست، بعد هم قطعات این کالا هست، بعد هم نوشته چگونه از این‌ها استفاده کنید، مثلاً این بخاری را، این کامپیوتر را، چه جوری روشن کن، خاموش کن، دستورالعملش. دستورالعمل این کالا را چه کسی باید بنویسد؟ فقط یک نفر، آن دکتری که ساخته، آن کسی که ساخته می‌داند که چی ساخته، باید دستورش را هم او بدهد. خدا من را ساخته، خدا که من را ساخته دستور داده، «کُلُوا» (بقره/ 57 و …)، چه چیزی بخورم؟ «لا تَأکُلُوا» (بقره/ 188 و …)، چه چیزی نخورم؟ «قُولُوا» (بقره/ 83 و …)، چه جوری حرف بزم؟ «لا تَقُولُوا» (بقره/ 154 و …)، چه جور حرف نزنم؟ سبک زندگی را ما باید از او بگیریم.

در جست‌و‌جوی راه مستقیم و باید نهادینه بشود. در قرآن کلمه‌ی «کانُوا» زیاد دارد، می‌گوید: «كانُوا يَفْعَلُونَ» (مائده/ 79 و …)، «كانُوا يَعْمَلُونَ» (بقره/ 134 و …)، «کانُوا» یعنی کارش باید این باشد، نه برای یک لحظه آدم خوبی باشد. فرق بین احکام پیغمبر و سنّت پیغمبر این است که احکام پیغمبر «قالَ رسولُ الله» است، تمام «قالَ رسولُ الله»‌ها را از کامیپوتر ببینید، می‌شود دستورات پیغمبر، امّا سیره‌ی پیغمبر چی؟ «کانَ رسولُ الله». «قالَ رسولُ الله»، یا «کانَ رسولُ الله»؟ «قالَ رسولُ الله» توصیه‌های پیغمبر است، «کانَ رسولُ الله» سیره‌ی عملی پیغمبر است. امروز شرایط، خیلی شرایط خوبی برای تحقیق شده.

یک خاطره برایتان بگویم. یک کتابی گیرم آمد قدّ همین، تقریباً، قرآن. چند صد صفحه داشت. اسم کتابش «اوائل» است، یعنی اوّل کسی که، اوّل چیزی که، هر چی اوّل هست در این هست. من این را یک خورده ورق زدم، گفتم: «این همه اوّل را از کجا آورده؟ مثلاً اوّل کسی که خندید، اوّلین کسی که گریه کرد، اوّلین کسی که نمی‌دانم چه کرد، اوّلین کسی که فلان اختراع را کرد. این همه اوّل را از کجا آورده؟!» خدمت یکی از علمای قم رسیدم، گفتم :«آقا این اوائل را از کجا می‌شود جمع کرد؟ گفت: «ایشان یک جوانی بوده، از اوّل جوانی‌اش نیّتش این بود که کلمات اوّل را جمع کند، «أوَّلُ ما»، «أوَّلُ مَنْ»، اوّل کسی که، اوّل چیزی که. یک قوطی پهلویش بوده، به هر اوّلی رسیده، یادداشت کرده، در قوطی انداخته. بعد از هفتاد، هشتاد سال این ورقه‌ها را از داخل قوطی درآورده، به هم چسبانده، کتاب اوائل شده.» یعنی برای نوشتن کتاب اوائل، باید هفتاد، هشتاد سال خیز بگیری، تا کجا اوّل هست جمعش کنی، بعد در پیری جمعش کنی، یک کتاب بشود. خب این مال تحقیقِ پژوهشِ دیروز. امروز چی؟ امروز شما می‌روی پای کامپیوتر می‌نشینی، می‌نویسی: «أوَّلُ ما»، هر چی «أوَّلُ ما» در هر کتابی هست می‌آید، تمام شد؟ «أوَّلُ مَنْ»، اوّل کسی که، «أوَّلُ ما»، اوّل چیزی که. یعنی هشتاد سال تحقیق شده یک دقیقه! خیلی شرایط عجیب شده، شرایط عجیب شده! خود بنده در همین مشهد می‌خواستم کلاس بگذارم، منزل آقای ابراهیمی که امام جمعه‌ی سبزوار بود. بیست تا طلبه شدند، تخته سیاه نداشتیم، گفتیم نیست، تخته سیاه، روی تخته سیاه … رفتم در کوچه، یک مقوّای بزرگ پیدا کردم. این مقوّا را در اتاق آوردم، با پونز به دیوار کوبیدم. به صاحب‌خانه گفتم: «شما ذغال ندارید؟»، گفت: «چرا، ذغال در خانه هست.»، گفتم: «یک ذغال بیاور.» ذغال را هم آورد و این ذغال به جای گچ. یعنی یک کلاس می‌خواستیم درست کنیم، الآن همه‌ی امکانات جور است. تازه با ترس و لرز جمع می‌شدیم، مگر می‌شد یک‌جا جمع شد، با چهار تا جوان صحبت کرد؟

5- بهره‌گیری از شرایط و فرصت‌های مناسب

الآن شرایط، چه شرایطی است؟ باید این‌ها را … خدا به پیغمبرش می‌گوید یادت نرود چی بودی؟ «أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتيماً فَآوى‏؟» (ضحی/ 6)، پیغمبر تو یتیم بودی هان، مأوی نداشتی، من به تو مأوی دادم، جا دادم. «وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْنى‏؟» (ضحی/ 8)، پیغمبر فقیر بودی هان، غنی کردیم. «وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدى‏؟» (ضحی/ 7) منحرف بودی هان، من هدایتت کردم. بچّه‌ها توجّه باید داشته باشند که در چه شرایطی، امکاناتی که برای ما هست، شما خب مثلاً با همه‌ی دانشجوها فرق دارید، شما کنار امام رضا هستید، به گفته‌ی امام جواد علیه السلام ثواب زیارت امام رضا از ثواب زیارت امام حسین بالاتر است. (الكافی، ج ‏4، کتاب الحج، ابواب الزیارات، بَابُ فَضْلِ زِيَارَةِ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع‏، ح 1، ص 584). بعد اینترنت هست، کامپیوتر هست، سؤال بخواهید بکنید، انواع جاها، مؤسّسات زیادی هست برای این‌که پاسخ به سؤالات می‌دهند. منتها علم، باید علم مفید باشد. سیصد و پنجاه تا «أعوذُ» در دعاها هست، یکی از «أعوذُ»‌ها ‌را پیغمبر همیشه می‌گفت، می‌گفت: «أَعُوذُ بِكَ مِنْ عِلْمٍ لَا يَنْفَعْ» «مستدرك الوسائل، ج ‏5، ح 5381، ص 69 و 70) ، پناه می‌برم از علم بی‌فایده. آن وقت حدیث داریم پیغمبر در این سیصد و پنجاه تا «أعوذُ» این «أعوذُ» را هر روز می‌گفت، هر روز به خدا می‌گفت: خدایا از علم بی‌خاصیت … خیلی درس‌ها که می‌خوانیم، علم نیست که، در علم باید رشد باشد. اگر یک چیزی را بدانیم و ندانیم رشد در آن نیست، مثلاً کوه هیمالیا چند متر است؟ حالا یا هزار و دویست متر، یا هزار و سیصد متر، من چه خاکی بر سرم کنم؟! یک شعار غلطی در ایران هست، می‌گویند: «هر چه را بدانیم، بهتر است که ندانیم»، حرف غلطی است، مگر مغز من سطح زباله هست که هر چه آشغال هست، داخلش بریزی؟! باید علم نور باشد، رشد باشد، گرهی از کار مسلمانان باز کند، گرهی از یک نفر، گرهی از جامعه باز کند. هر درس که ما می‌خوانیم …

حدیث هست از امام حسن عسکری علیه السلام، فقیه واقعی کسی هست که جامعه را از شرّ دشمنان نجات بدهد. امام خمینی فقیه بود، جامعه را از شرّ شاه نجات داد. «الفَقیهُ مَنْ أنْقَذَ»، «إنقاذ غریق» می‌گویند نجاتش بده، «الفَقیهُ مَنْ أنْقَذَ النّاس مِنْ شَرِّ أعدائِهِمْ»، فقیه واقعی این است که جامعه را نجات بدهد. بسیاری از درس‌هایی که ما یاد بچّه‌ها می‌دهیم، نه در آن رشد هست، نه در آن قرب هست، نه  نیاز جامعه هست.

6- طلب علم مفید که مایه رشد باشد

نمی‌دانم بگویم چه‌قدر تا حالا این را گفتم، ولی همه‌ی مردم هم یک جا پای تلویزیون نیستند، یکی یک شب هست، یک شب نیست، ولی من گفتم آن‌قدر بگویم که جا بیفتد. هر درسی که برای بچّه‌ها می‌دهید، یا سر کلاس می‌خوانید، چهار تا شرط باید داشته باشد: یا باید دانستنش واجب باشد، یا اگر واجب نیست مستحب باشد، یا مشکل جامعه را حل کند، یا مشکل یک نفر را حل کند که آدم دلش خوش باشد که بالأخره این علم مشکل یک نفر را حل کرد.

سؤال‌های مذهبی بعضی‌هایش احمقانه هست. امام زمان علیه السلام زن و بچّه دارد؟ واجب است بدانم؟ نه، واجب نیست. مستحب است بدانم؟ نه، مستحب هم نیست. الآن جامعه‌ی ما مشکلشان خانم امام زمان هست؟ نه. شخص شما با خانم امام زمان مشکلی پیدا کردید؟ چه سؤالی هست می‌کنی؟ نه واجب است، نه مستحب است، چیزی باید باشد که «وَ عِلْماً نَافِعاً» (الكافي، ج ‏2، کتاب الدعاء، بَابُ الدُّعَاءِ عِنْدَ قِرَاءَةِ الْقُرْآن‏، ص 575)، در دعا داریم علم نافع. حضرت موسی به خضر گفت می‌خواهم بیایم شاگردی‌ات را بکنم به یک شرط، «عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» (کهف/ 66)، یک چیزی یادم بدهی که رشد داشته باشم.

به هر حال. امیدوارم که قدمتان مبارک باشد در دنیای علم و تعلّم و تعلیم و بتوانید مفید باشید، عمر ما که خیلی‌هایش از بین رفت، خیلی چیزهایی یاد گرفتیم که کاش یاد نگرفته بودیم، خیلی چیزها که واجب بود بدانیم نمی‌دانیم، خیلی چیزها که نه واجب بود نه مستحب دانستیم.

7- ورزش سالم، امروز لذت، فردا خدمت

ورزش ما ورزش مستقلی باشد. اسلام می‌گوید می‌خواهی ورزش کنی، دو تا شرط دارد: 1- ورزشی را انتخاب کن که امروز در آن لذّت باشد، امروز لذّت؛ 2- فردا خدمت. مثل شنا، شنا و قایقرانی امروز تفریح است، فردا هم می‌شود به جامعه خدمت کرد. رانندگی و موتورسواری امروز لذّت است، فردا هم می‌شود به جامعه خدمت کرد. اسب‌سواری، انواع سواری‌ها امروز لذّت است، فردا هم می‌شود به جامعه خدمت کرد. بازی‌های ما بعضی‌هایش بعد از فوتبال و والیبال، کتک‌کاری می‌کنند، شیشه می‌شکنند، مینی‌بوس می‌شکنند. این ورزش است که نتیجه‌اش به هم پریدن باشد؟! ورزش … یک کسی رفت هندوانه بخرد، هندوانه گران بود، گفت: «هندوانه کیلویی چنده؟»، گفت: «این‌قدر»، گفت: «اوه! من این هندوانه را بخورم، بیش‌تر حرارتم بالا می‌رود، من هندوانه برای خنکی‌اش می‌خواستم، هندوانه این قیمت را من نمی‌توانم بخورم.» اصلاً ورزش کردیم که راحت باشیم، حالا ورزش این است که آخر جلسه به هم می‌پریم، ورزش نیست این‌ها.

«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

]]>
https://gharaati.ir/in-search-of-a-direct-way-1/feed/ 0
نقش معلم در تربیت نسل نو https://gharaati.ir/%d9%86%d9%82%d8%b4-%d9%85%d8%b9%d9%84%d9%85-%d8%af%d8%b1-%d8%aa%d8%b1%d8%a8%db%8c%d8%aa-%d9%86%d8%b3%d9%84-%d9%86%d9%88/ https://gharaati.ir/%d9%86%d9%82%d8%b4-%d9%85%d8%b9%d9%84%d9%85-%d8%af%d8%b1-%d8%aa%d8%b1%d8%a8%db%8c%d8%aa-%d9%86%d8%b3%d9%84-%d9%86%d9%88/#respond Thu, 02 Nov 2023 13:37:05 +0000 https://gharaati.ir/?p=10296 https://gharaati.ir/archive/pdf/1402.08.11.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1402.08.11.mp3 https://www.aparat.com/embed/bFO7c?data[rnddiv]=88486507176&data[responsive]=yes]]>

موضوع: نقش معلم در تربیت نسل نو
تاريخ پخش: 11/08/1402
عناوين:
1- بیان خطرات و هشدار و انذار
2- تواضع و فروتنی، نتیجه تعلیم و تربیت
3- آموزش علم نافع و مفید، نه اطلاعات بی‌فایده
4- رشد جسمی و روحی در کنار یکدیگر
5- برگزاری مسابقه و دادن جایزه، توسط رسول خدا
6- پرورش دانش‌آموزان شجاع و کوشا در مدرسه
7- رابطه عاطفی، در کنار رابطه علمی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

به مناسبت مهر و آبان که آغاز سال است، دو جلسه‌ای راجع به فرهنگ و آموزش و پرورش صحبت کردیم و نوجوانان دبیرستانی تشریف دارند، باز ادامه می‌دهیم. همه‌ی مردم روی جماد کار می‌کنند، این مهندس که اینجا را ساخته، روی آجر و سیمان و آهن کار کرده، معلّم روی آدم کار می‌کند. آن کسی که ماشین می‎سازد، ماشین آهن است، روی جماد است. کشتی می‌سازد، تمام صنعتگران ما روی جمادات زحمت می‌کشند، تنها معلّم و استاد دانشگاه و طلبه هست که روی مغز مردم کار می‌کنند. خیلی مهم است. کسی روی آهن کار بکند، یا روی آدم، مهم است.
1- بیان خطرات و هشدار و انذار
معلّم خواب‌رفته‌ها را بیدار می‌کند، خطرات را هشدار می‌دهد. اصلاً قرآن می‌گوید حوزه تشکیل بشود، از هر جمعیتی، یک افرادی در حوزه‌های علمیه بروند، روحانی، عالم ربّانی بشوند، برگردند هشدار بدهند، «لِيُنْذِرُوا» (توبه/ 122). خب رفت طلبه شد، ده سال، بیست سال، سی سال، کم‌تر، بیش‌تر در حوزه‌ها ماند، یک آیت الله شد. خب آیت الله چه کند؟ می‌گوید: «وَ لِيُنْذِرُوا» (توبه/ 122)، باید هشدار بدهد، یعنی خطرات را به مردم بگوید، مثل نامه‌هایی که امام خمینی می‌نوشت، مردم ایران را بیدار کرد. ده‌ها میلیون جمعیت بودند و از ترس شاه هیچی نمی‌گفتند، یک امام پیدا شد، مردم خواب را بیدار کرد، افراد غافل را هشدار کرد. معلّم باید هشدار بدهد، به بچّه‌ها بگوید این خطر است، خطرها را هشدار بدهد.
– نجات بشریت
قرآن می‌فرماید انبیاء کارشان نجات بشریت است. اوّلین کاری که حضرت موسی کرد، پهلوی فرعون آمد، گفت: بنی‌اسرائیل را شما تحت شکنجه قرار دادید، «أَرْسِلْ مَعَنا» (شعراء/ 17)، حق نداری این‌ها برده‌ی تو باشند. خیلی قشنگ است هان. حضرت موسی پیغمبر شد، مأمور شد برود با فرعون صحبت کند، اوّلین کلامی که به فرعون گفت، گفت: تو حق نداری مردم را به بردگی بکشانی، «أَرْسِلْ مَعَنا بَني‏ إِسْرائيلَ» (شعراء/ 17).
چند تا چیزی در آموزش و پرورش اگر جدا بشود، خطرناک است. ببین سوزن با نخ می‌دوزد، سوزن بی‌نخ خون می‌اندازد، نخ بی‌سوزن جایی را نمی‌تواند بدوزد.
2- تواضع و فروتنی، نتیجه تعلیم و تربیت
1- «اقْرَأ» (علق/ 1) از سجده جدا شده. ما سوره‌ای داریم به نام سوره‌ی علق، نصفش را من می‌گویم، نصفش را شما بگویید: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي»؟، «خَلَقَ»، «اقرا» یعنی برو درست را بخوان، بخوان، «اقْرَأ» هست، امّا آخر سوره‌ی «اقْرَأ» یک آیه‌ای هست که نمی‌توانم بخوانم، من اگر در تلویزیون بخوانم، همه باید سجده کنیم، یعنی شما که نشستید باید سجده کنید، سجده دارد. چهار تا سوره در قرآن داریم که تا خواندی، باید سجده کنی، مثل این‌که در نماز سجده می‌کنیم، این چون سجده دارد، نمی‌تواند بخوانم، ولی فارسی‌اش این است، «اقْرَأ»، آخرش می‌گوید سجده کن؛ یعنی «اقْرَأ»ای به درد می‌خورد، یعنی علمی به درد می‌خورد که آخرش بندگی خدا باشد. اگر هر چه باسوادتر می‌شوید، بندگی شما نسبت به خدا، تواضعت نسبت به پدر و مادر، تواضعت نسبت به معلّم، مربّی و استاد، اگر تواضعت بیش‌تر شد، این «اقْرَأ» مفید است وگرنه «اقْرَأ» مفید نیست.
اگر هر چه بچّه، دختر و پسر ما، دانشجوی ما، اگر هر چه باسوادتر می‌شود، احترامش نسبت به پدر و مادر و خانه و خواهر و برادر و معلّم و دبیر و استادش، رفتن به مسجدش، رابطه‌اش با خدا، رابطه‌اش با پیغمبر، رابطه‌اش با شهدا، اگر هر چه باسوادتر شد، احترام آن‌ها را بیش‌تر گرفت، این علم مفید است، این «اقْرَأ» به سجده کشیده شده، امّا اگر درس می‌خواند، ولی ادب ندارد، اخلاق ندارد، الآن مشکل آمریکا سوادش است، یا اخلاقش است؟ مشکل آمریکا سوادش نیست، کشورهای پیشرفته تکنولوژی‌شان قوی هست، آدم نیستند. الآن اسرائیل مشکلش، مشکل علم است، یا مشکلش جنایتش است؟ ما «اقْرَأ»‌ای می‌خواهیم که از «بِاسْمِ رَبِّ» جدا نشود، «اقْرَأ»‌ای می‌خواهیم که از آخرش سجده باشد، این یک.
مسئله‌ی دوّم. «يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ» (آل عمران/ 164 و جمعه/ 2)، تزکیه و تعلیم باید با هم باشد. اگر «يُعَلِّمُهُمُ» هست، «يُزَكِّيهِمْ» نیست، باز از هم جدا شدند. مادیات از معنویات جدا بشود، می‌گویم بچّه‌ام می‌خواهم برود کنکور، مهندس بشود. خب مهندس دور از خدا؟ تارک الصّلاة؟ مهندسی که نقشه بکشد؟ جنایتکاران بشر بی‌سواد نیستند. شما نگاه کنید، سران کفر همه بی‌سوادند؟ همه باسوادند، انواع تخصّص‌ها را ممکن است داشته باشند، این‌ها از هم جدا شده، نخ از سوزن جدا شد. دو، «يُزَكِّيهِمْ» از «يُعَلِّمُهُمُ» جدا شد.
سه، «اقْرَأ» از سجده جدا شد.
چهار، مادیات از معنویت جدا شد. می‌گوید: «بچّه‌ام می‌خواهم نمره‌ی بیست بگیرد، نماز حالا نماز می‌خواهد بخواند، می‌خواهد نخواند، به من ربطی ندارد، من می‌خواهم بچّه‌ام به مدرسه برود، مادیات را نگاه می‌کند.
3- آموزش علم نافع و مفید، نه اطلاعات بی‌فایده
– هر علمی ارزش ندارد.
این را من در یک جلسه مفصّل گفتم. در دعاها داریم «وَ عِلْماً نَافِعاً» (زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص 451)؛ یعنی علمی به درد می‌خورد که مفید باشد. خیلی از درس‌های که ما می‌خوانیم، مفید نیست. خیلی از اطّلاعاتی که ما می‌گیریم، مفید نیست. درس می‌خواند، نمره هم می‌گیرد نمره‌ی بیست، قبول هم می‌شود، در کنکور هم می‌رود، امّا آن‌هایی که خوانده، به درد نمی‌خورد. یک وقت خواستند از ما تجلیل کنند، کار نداریم بگوییم چه کسی بود، چون می‌خواهم بدی‌شان را بگویم، اسم نبرم. من را بردند و دوربین‌های تلویزیون هم آمدند و یک چیزی به ما دادند، بسته‌ی سنگینی. گفتم: «چیه؟ شکستنی است؟ کتاب است؟»، خلاصه برداشتیم رفتیم خانه، باز کردیم، دیدیم چند جلد کتاب است، اسم کوه‌های ایران است، مثلاً نطنز چند تا کوه دارد، مراغه چند تا کوه دارد، سبزه‌وار چند تا کوه دارد، دانه دانه اسم کوه‌ها را نوشته بود. گفتم: «من با این چه کنم؟! رابطه‌ی من با کوه‌ها چیه؟!» من رودخانه‌های پاکستان، من بدانم شش تا رودخانه دارد، یا هفت تا، الآن به چه درد یک بچّه‌ی سیزده ساله می‌خورد؟! بسیاری از درس‌هایی که ما می‌خوانیم، مفید نیست، مقام معظّم رهبری هم فرموده.
قرآن، علمی خوب هست که رشد در آن باشد. حضرت موسی مأمور شد که برود پهلوی حضرت خضر، چیزی یاد بگیرد. خضر معلّم بشود، موسی شاگرد بشود. موسی یک شرط با خضر کرد، گفت: «من می‌خواهم عقب تو راه بیفتم، مرید تو بشوم، هر جا می‌روی، بیایم، سوار کشتی می‌شوی، با هم باشیم، روی خشکی راه می‌روی، با هم راه برویم. من می‌خواهم دنبال شما راه بیفتم، به یک شرط، «تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» (کهف/ 66)، یک رشدی باید داخلش باشد، حالا رشد سیاسی است، رشد بدنی است، رشد اقتصادی است، رشد اخلاقی است، یک چیزی باشد که رشد داخلش باشد. خیلی درس‌ها را بدانی فایده‌ای ندارد، ندانی خطری ندارد. یک نهضتی باید بشود، علم باید مفید باشد.
فیلم‌های تلویزیون همه‌اش دیدنی نیست. گاهی وقت‌ها من یک فیلمی می‌بینیم. می‌گویم: «خب فایده‌ی این فیلم چه چیزی شد؟ این را که مردم دیدند، چه چیزی گیرشان آمد؟» آن وقت جوان ما مهارت ندارد، دیپلمش هیچ هنری ندارد، لیسانس است، فقط می‌گوید من لیسانس هستم، هیچ هنری ندارد، فوق لیسانسش، ما الآن مشکل رئیس جمهورها، هر کسی، با هر سلیقه‌ای رئیس جمهور شده، مشکلی که نتوانسته حل کند، مشکل اشتغال است، یا نتوانسته حل کند، یا خوب نتوانسته حل کند. اشتغال یعنی چه؟ یعنی دیپلم، لیسانس، فوق دیپلم، فوق لیسانس هیچ هنری ندارد. باید علم دنیا را بگیریم، ولی علم خودمان یادمان نرود؛ یعنی باید داروسازی قدیم را بلد باشیم، داروهای گیاهی، منتها داروهای غیر گیاهی امروز را هم استفاده کنیم. معماری قدیم باید گنبد و منار، طاق‌های قدیمی، معماری قدیم را بلد باشیم، برج‌های امروز را هم بتوانیم بسازیم. طبّ قدیم، طبّ جدید، معماری قدیم، معماری جدید؛ یعنی باید … حالا ما چه می‌کنیم؟ ما معماری قدیم را فراموش می‌کنیم و معماری جدید را هم خوب یاد نگرفتیم. برج‌سازی‌مان مثل غربی‌ها نیست، گنبدسازی را هم فراموش کردیم، الآن اگر یک گنبدی خراب بشود، در هزار تا، در صد تا بنّا، شاید یکی‌شان نتواند گنبد درست کند که گنبد خیلی چرخی گرد باشد.
پیغمبر فرمود: «أَعْلَمُ النَّاسِ»، اگر می‌خواهید باسوادتر باشید، باید علوم دیگران را به علم خودتان اضافه کنید. (من لا يحضره الفقيه، ج ‏4، ص 395)
4- رشد جسمی و روحی در کنار یکدیگر
یک صلواتی بفرستید، اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم. یک رشدی داخلش باشد. چه دارم می‌گویم؟ می‌گویم هر علمی فایده‌ای ندارد، هر کتابی خواندنی نیست، هر فیلمی دیدنی نیست. انتخاب کنید، نتیجه‌ی این فیلم چه شد؟ می‌خواهی ورزش کنی، ورزش یک ارزش است، اسلام با ورزش موافق است و ارزش است. اصلاً خیلی از عبادت‌های ما، مال راه رفتن است، نمی‌گوید اگر فامیل را رفتی صله‌ی رحم کردی، هر عمّه‌ای که نگاه کردی، هر خاله‌ای که نگاه کردی، می‌گوید هر قدمی که برداشتی برای صله‌ی رحم. نمی‌گوید هر کلمه‌ای که یاد گرفتی، می‌گوید هر قدمی که برای تحصیل برداشتی، قدم برداشتن. نمی‌گوید هر رکعت نماز، می‌گوید هر قدمی که برای نماز جماعت برداشتی؛ یعنی اسلام بسیاری از موارد، در مواردی ثواب را روی قدم زدن برده، یعنی ورزش را در زندگی برده.
آدم بعضی وقت‌ها این خاطرات شهدا را که قبل از 20:30، شبکه‌ی دو می‌گذارد، یک چند دقیقه‌ای، معمولاً هر وقت آدم می‌شنود، منقلب می‌شود. می‌بیند مادر در تلویزیون آمده، می‌گوید: «من سه تا جوان در راه خدا دادم»، این دختر را می‌گوییم: «نماز نمی‌خواند؟» می‌گوید: «نه»، می‌گوییم: «چرا؟» می‌گوید: «برای این‌که لاک زده!» یعنی یک زن داریم که سه تا جوانش را می‌دهد، یک زن هم داریم از لاک ناخنش نمی‌گذرد، می‌گوید: «پس حالا که لاک زدم، وضویم خوب نیست، پس نماز هم نمی‌خوانم.» یعنی از نماز به خاطر لاک می‌گذرد! فرق است بین این‌ها، کدام‌های این‌ها رشد کردند؟ می‌گوید: «برای این‌که کشورم گیر دشمن نیفتد، سه تا جوان دادم، برای این‌که ناموسم، عفّتم، استقلالم، وطنم، پرچمم، برای این‌که گیر دشمن نیفتم، سه تا جوان دادم، او می‌گوید من لاک ناخنم را هم ندادم.
حواسمان جمع باشد، چه چیزی می‌دهیم، چه جیزی می‌گیریم؟ شما نوجوانید، خیلی سرمایه دارید، امثال بنده دیگر هفتاد و پنج سالم هست تقریباً، چیزی‌اش نمانده، ولی شما اوّل جوانی‌تان است، سعی کنید چه چیزی می‌دهید، چه چیزی می‌گیرید. چه چیزی می‌دهید؟ نوجوانی‌تان را می‎‌دهید، جوانی‌تان را می‌دهید. چه چیزی می‌گیرید؟ خودتان ورزش کنید، امّا تماشای ورزش به شما چیزی می‌دهد؟ خودتان پول پیدا کنید، یک ارزش است، امّا اگر نشستی پول‌های بانک را دیدی، همین‌طور نگاه کردی، چه چیزی هست نگاه می‌کنی؟ من پول‌های بانک را می‌بینم. به تو هم می‌دهند؟ نه. پی چه چیزی می‌روی؟ دارد عمرش را به تماشای پول دیگران صرف می‌کند. بلژیک به مکزیک دارد گل می‌زند، آن وقت شما تماشا می‌کنید، چه چیزی گیر تو می‌آید؟ خودت بلند شو، ورزش کن، خودت بلند شو پول پیدا کن، پول‌های بانک را نگاه می‌کنی؟ نگاه کردن به پول‌، پول است؟ مواظب عمرتان باشید، ورزش بکنید، منتها ورزشِ …، یادتان نرود ورزش‌های خودی از دست نرود.
5- برگزاری مسابقه و دادن جایزه، توسط رسول خدا
نمی‌دانم این را گفتم، یا نگفتم. اسلام مسابقه برقرار می‌کرد، خود پیغمبر هم در مسابقات شرکت می‌کرد، منتها جایزه می‌داد. جایزه‌ی پیغمبر را کسی بلد است، بگوید؟ هیچ کدام بلد نیستید؟ بگو: [صدای حضّار: قرآن بود]، نه، جایزه‌ی پیغمبر به برنده این را می‌داد: یا شتر حامله می‌داد، شتری که بچّه شتر هم داخل شکمش باشد، شتر تولید است، شتر کرک دارد، کرک شتر گران است، از پشم گران‌تر است، کرک دارد، شیر دارد، گوشت دارد، شتر بار سنگین را حمل و نقل می‌کند. شیرش، گوشتش، کرکش، حمل و نقلش، همه‌اش برکت است، تازه بچّه‌ام که متولّد شد، بچّه‌ی شتر، آن هم خودش یک کارخانه‌ی تولیدی است.
ما چه می‌کنیم؟ ما کف می‌زنیم. چه چیزی گیرمان آمد؟ هیچی. یک جا رفتم سخنرانی کنم، آخر سخنرانی برای من کف زدند. گفتم: کفی که زدید، می‌خواستید تشکّر کنید، دست شما درد نکند، من هم از شما تشکّر می‌کنم، این مال تشکّر در مقابل تشکّر. امّا یک چیزی به شما بگویم، شما اگر برای سلامتی بنده یا هر کس دیگر صلوات فرستادی، این غیر از این‌که از او تشکّر کردی، یک ذکر خدا هم در نامه‌ی عملت می‌نویسند، می‌گویند ایشان یک صلوات فرستاد. شما حساب کنید، جایزه می‌دهی، چه دادی؟! نام کوه‌های ایران، چند جلد کتاب کلفت، من دیدم آیا در ایران یک نفر هست که این‌ها را بخواند؟ آیا نیاز داریم که هر ایرانی همه‌ی کوه‌های مناطق ایران را بداند؟ علم باید علم مفید باشد، مسابقه خوب است، جایزه خوب است، ورزش خوب است، به شرطی که جایزه‌اش …
حالا اگر شتر حامله نبود چه؟ می‌گوید درخت خرمای باردار. خب حالا درخت خرما، حالا درخت هر میوه‌ای.
اسلام با ورزش نظرش این است، می‌گوید ورزشی بکنید که دو تا شرط داشته باشد: یک. امروز لذّت؛ دو. فردا خدمت. این ورزش اسلامی است. شنا، انواع شنا که شما یاد گرفتید، امروز لذّت است، کسی که به استخر می‌رود، شنا یاد می‌گیرد، یک لذّتی می‌برد، فردا هم خدمت هست؛ یعنی کسی که شنا بلد است، هم خودش غرق نمی‌شود، هم ممکن است یک کسی را نجات بدهد. امروز لذّت شنا، فردا هم خدمت به خودت و دیگران.
اسب سواری، شما بگو موتور سواری، ماشین سواری. امروز رانندگی بلد بودن یک لذّتی است، سرگرمی مفیدی است که انسان انواع رانندگی‌ها را بلد باشد. امروز لذّت است، فردا هم کسی که راننده است، می‌تواند به جامعه خدمت کند.
تیراندازی و آموزش‌های نظامی، امروز یک سرگرمی مفیدی است، فردا هم کسی که تیراندازی بلد است، می‌تواند از خودش و کشورش و وطنش دفاع کند. پس چیه؟ کلمات کوتاه است. اسلام ورزش دارد؟ بله، اسلام ورزش دارد، ولی ورزش می‌گوید امروز لذّت، بگویید: فردا؟ خدمت. جایزه دارد؟ بله، جایزه‌اش جایزه‌ی تولیدی است، یا مصرفی؟ جایزه‌ی تولیدی، درخت خرما، شتر حامله. بعضی چیزها در آموزش و پرورش کم است، کم‌رنگ است، باید پررنگ بشود.
یک صلواتی بفرستید. اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم.
6- پرورش دانش‌آموزان شجاع و کوشا در مدرسه
– کار معلّم چیست؟
کارهای معلّم را فهرستش را برایتان می‌گویم، جلسه را تمامش کنم.
1- ترس او را به شجاعت تبدیل کند.
معلّم و پدر و مادر ترسو، شاگردش هم ترسو می‌شود. در یکی از جنگ‌ها، یکی از فرزندان حضرت علی، امام حسن و امام حسین نبودند، یکی دیگر بود محمّد حنفیه، این می‌ترسید جلو برود. هر چه حضرت علی هی می‌زد، این جرأت نمی‌کرد، آخرش فرمود: «أدركك عرق من أمك» (شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد، ج ‏1، ص 243)، از مادرت به تو رسیده.
امیرالمؤمنین سلام الله علیه وقتی حضرت زهرا شهید شد، می‌خواست بعد از فوت زهرا و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها زن بگیرد، فرمود: «بروید از فلان قبیله‌ای زن بگیرید که بچّه‌هایش شجاع باشند.» مادر ترسو، بچّه‌اش هم ترسو هست. معلّم باید ترس بچّه را تبدیل به شجاعت کند.
2- اعراض بچّه را هم تبدیل به اقبال کند.
درسی بچّه نمی‌خواهد بخواند، جاذبه ندارد، جایگزین کنیم، یک درسی بدهیم که جاذبه داشته باشد. حتّی تفسیر قرآن، بعضی از عزیزان، همکاران ما قرآن تفسیر می‌کنند، از سوره‎های بزرگ، آیه‌های بزرگ، نه، آغاز کارتان سوره کوچک‌ها باشد، آخر قرآن سوره‌های یک سطری، دو سطری، سه سطری، سوره‌ای باشد که در ظرف ده دقیقه تفسیرش تمام بشود. برای جوان، تفسیر سوره‌ی یوسف را بگوییم که سوره‌ی یوسف خیلی خاطره دارد. من سوره‌ی یوسف را وقتی در تفسیر نور نوشتیم، کلّ سوره‌ی یوسف یازده صفحه هست، یک صفحه‌اش هم قصّه نیست، ده صفحه ماجرای یوسف است. در این ده صفحه، هشتصد تا نکته گیرم آمد، هشتصد تا نکته.
بعضی درس‌ها جاذبه ندارد. بچّه‌های هر استانی، کتاب شخصیت‌های همان استان را بخوانند. بچّه‌های هر استانی، دانشمندان و فرهیختگان و مخترعین و قهرمانان تاریخی همان استان برایشان جاذبه دارد. منی که فارس هستم، اگر به من بگویند: «مقاله فارسی بنویس»، خوب می‌نویسم، اگر بگویند: «مقاله‌ی عربی بنویس»، راه دستم نیست. چه درسی بدهیم که بی‌اعتنایی نسل نو، تبدیل به اعتنا و اقبال بشود؟ تفرقه، تبدیل (26:57) به وحدت بشود؟ اگر جامعه دو قطب بشود… نگذاریم جامعه دو قطب بشود، کینه‌ی او تبدیل به محبّت بشود. اصلاً به ما گفتند: چند تا چیزی را از بچّه یاد بگیرید، بچّه کوچک‌ها. بچّه کوچک‌ها زود با هم قهر می‌کنند، زود هم با هم آشتی می‌کنند، امّا مادربزرگ‌هایشان، گاهی شش ماه، شش سال، این‌ها با هم قهرند.
معلّم باید این کارها را بکند، این‌ها در کتاب‌ها نیست هان. آموزش و پرورش قوی، معلّم دلسوز و به کتاب‌های موجود اکتفا نکنید، کتاب‌های موجود علم هست، امّا فقط علم در این کتاب‌های موجود نیست.
ای کاش از روز اوّل انقلاب، کتاب‌های مطهّری متن درسی برای دانشجوها قرار می‌گرفت. ما کتاب‌های مطهّری را بیرون کردیم به این بهانه: «کتاب‌های مطهّری علمی هست، امّا کلاسی نیست»، شما کلاسی‌اش کنید. ما عُرضه نداشتیم حرف‌های مطهّری را کلاسی‌اش کنیم. به یک کسی گفتند: «چه چیزی هست که آویزان است، آبی هست، می‌خواند؟» هر چه فکر کرد آویزان است، آبی است، می‌خواند؟ فکرش به جایی نرسید، آخرش گفت: «ماهی»، گفت: «ماهی که آویزان نیست؟!» گفت: «آویزانش می‌کنیم» گفت: «خب آبی نیست؟!» گفت: «رنگش می‌کنیم!» گفت: «ماهی که نمی‌خواند!» گفت: «نوار داخل شکمش می‌گذاریم!» اگر شما هنر داشتید، باید کتاب‌های مطهّری را کتاب درسی‌‌اش کنید، نه که مطهّری را حذفش کنید و امثال مطهّری‌ها هم هستند، کتاب‌هایشان را حذف کنیم، یک چیزی بگوییم که یا جاذبه ندارد، یا نمی‌فهمد، یا استادش را نداریم، یا جاذبه‌اش را نداریم. فرهنگ متحوّل، فرهنگی که …
7- رابطه عاطفی، در کنار رابطه علمی
3- باید رابطه‌ی بین معلّم و شاگرد جوری باشد که اگر امروز رادیو گفت: «به مناسبت برف و باران تعطیل است»، بچّه‌ها نگویند: «جون»، معلّمش بگوید: «آخ جون، تعطیله»؛ یعنی از تعطیلی درس لذّت ببرند، این پیداست کلاس جاذبه ندارد.
کتاب پهلوی ما جاذبه ندارد. الآن مثلاً کتاب را دست بچّه مدرسه‌ای می‌گذاری، این کتاب فرض کنید، اوّل سال کتاب نو هست، کتاب است. یک چند روزی گذشت، کتاب چماق می‌شود، می‌خواهد با رفیقش دعوا کند، همچین می‌کند. بعد می‌خواهد بنشیند، می‌بیند زمین خیس است، می‌گذارد رویش می‌نشیند، موکت می‌شود. بعد هوا گرم می‌شود، بادبزن می‌شود. چه‌قدر این بچّه درس را دوست دارد؟! کتاب است؟! موکت است؟! چماق است؟! بادبزن است؟! قابلمه‌ی اتاقش هم داغ بشود، عوض دستگیره، با دفترش برمی‌دارد. علم پهلوی ما ارزشی که باید داشته باشد، ندارد.
افرادی کیلومترها راه می‌رفتند، برای این‌که یک چیزی یاد بگیرند. عشق به تحصیل، عشق به کتاب. سه چیز بوسیدنی است: درِ کلاس، کتاب، دست معلّم. این‌ها بوسیدنی است. معلّم اگر مریض شد، گفتند: «استاد امروز مریض است»، دانشجو و دبیرستانی، دختر و پسر باید بگویند: «آقا استادمان مریض شده، برای سلامتی‌اش دعا بخوانید، حمد بخوانید.» من سراغ دارم معلّمی مریض شد. شاگردهایش پول جمع کردند، یک گوسفند خریدند، برای سلامتی معلّم کشتند. این را معلّم موفّق می‌گویند که تا بچّه‌ها می‌فهمند معلّم مریض است، پول روی هم می‌گذارند، یک گوسفند برای سلامتی استاد می‌کشند. آن وقت این استاد هم وقتی این محبّت را می‌بیند، اگر بچّه‌ها مشکل داشتند، می‌گوید: «من یک روز، دو روز وقتم را صرف می‌کنم، مشکل تو را حل می‌کنم.» تماس می‌گیرد، با عمو، با دایی، با پدر، با مادر، با رفیق‌ها، با هر کس تماس می‌گیرد، تلاش می‌کند که این بچّه را نجاتش بدهد. رابطه‌ی کتاب که جای دیگر هم هست، رابطه‌ی ما باید رابطه‌ی عاطفی باشد. توسعه‌ی علمی باز شده، رشد علمی در دانشگاه‌های ما زیاد است، امّا سؤال من این است: آیا رشد عاطفی هم هست؟ اگر دانشجو، اگر، خدا کند این‌طور نباشد، اگر دانشجو از بغل استاد رد بشود، سلام نمی‌کند، می‌گوییم: «آقا، تو دانشجو بودی، این استاد دانشگاه است، چرا سلام نکردی؟!» می‌گوید: «این ترم پهلویش درس ندارم.» اِه! حالا اگر این ترم پهلویش درس نداری، نباید سلامش کنی؟! ببین این رابطه چیه؟
الآن شنیدم. یک استادی داشتیم، آیت الله ستوده. تقریباً همه‌ی، تقریباً، تقریباً همه‌ی طلبه‌ها شاگردش بودند. سالی چند صد تا طلبه داشت. نقل شد که ایشان خانمش از دنیا می‌رود. مدّتی مریض بوده است و بعد هم از دنیا می‌رود. می‌بیند وقت درس است، درس را تعطیل کنیم، زنگ بزنیم امروز تعطیل است؟ خب من تعطیل کنم که این زن من زنده نمی‌شود که. درس را مختصرش می‌کند و یک درسی می‌دهد، به طلبه‌ها می‌گوید: «ببخشید چند دقیقه دیر کردم. من همسرم مریض بود و از دنیا رفت. من برای خاطر فوت همسرم یک خورده زودتر تأخیر شد، ببخشید.» گفتند: «شما زنت مُرد، درس را تعطیل نکردی؟!» گفت: «بله، من درس را تعطیل نمی‌کنم.» وقتی من این را شنیدم، مرید شدم، آیت الله ستوده.
قدیم، قبل از انقلاب ما می‌خواستیم یک یخچال برای خانه‌مان بخریم، رفتم گفتم ببینم آیت الله ستوده یخچال دارد، یا ندارد، نکند آن استادی زنش می‌میرد، درس من را تعطیل نمی‌کند، او یخچال نداشته باشد، من شاگرد داشته باشم. شب بود، یادم هست ساعت نه، ده شب بود تقریباً، رفتم در خانه و آیت الله ستوده آمد در را باز کرد. گفت :«بفرمایید.» گفتم: «شما، معلّمی هستی که حتّی مرگ زن باعث شد که درس را تعطیل نکردی، حالا من می‌خواهم یک یخچال بخرم، اجازه بده اوّل یخچال برای شما بخرم.» آن زمان هم نه فوت و یازده فوت و این‌ها بود. گفت: «نه، یخچال نداشتیم، دو، سه روز پیش یخچال‌دار شدیم.» گفتم: «خب حالا می‌روم برای خودم یخچال می‌خرم.»؛ یعنی وقتی معلّم زنش می‌میرد، درس را تعطیل نمی‌کند، من هم می‌گویم: «نامردی که تو یخچال داشته باشی، یک همچین معلّمی یخچال نداشته باشد.» رابطه‌ی علمی باید همراه با رابطه‌ی عاطفی و اخلاقی باشد و گرنه علم به تنهایی نجات دهنده نیست.

«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- قرآن، هدف از تشکیل حوزه‌های علمیه را چه می‌داند؟
1) هشدار و انذار
2) بشارت و امید دادن
3) هر دو مورد

2- حضرت موسی پس از مبعوث شدن، به سراغ چه کسی رفت؟
1) فرعون
2) قوم بنی‌اسراییل
3) مردم مصر

3- بر اساس قرآن، رسالت پیامبران در برابر مردم، چه امری است؟
1) تعلیم
2) تزکیه
3) هر دو مورد

4- آغاز و انجام سوره علق، به چه امری تأکید می‌کند؟
1) خواندن به نام خدا
2) سجده در برابر خدا
3) خواندن و سجده کردن

5- آیه 66 سوره کهف، به کدام یک از اهداف علم‌آموزی اشاره دارد؟
1) مهارت‌آموزی
2) رشد و تعالی
3) رفتار اخلاقی

پاسخ صحیح سوالات را در قالب یک عدد ۵ رقمی به شماره ۳۰۰۰۱۱۴ پیامک نمایید.
گزینه صحیح سوالات هفته قبل، در هر سوال مشخص گردیده است.
]]>
https://gharaati.ir/%d9%86%d9%82%d8%b4-%d9%85%d8%b9%d9%84%d9%85-%d8%af%d8%b1-%d8%aa%d8%b1%d8%a8%db%8c%d8%aa-%d9%86%d8%b3%d9%84-%d9%86%d9%88/feed/ 0
اهمیت علم و دانش در فرهنگ اسلامی https://gharaati.ir/%d8%a7%d9%87%d9%85%db%8c%d8%aa-%d8%b9%d9%84%d9%85-%d9%88-%d8%af%d8%a7%d9%86%d8%b4-%d8%af%d8%b1-%d9%81%d8%b1%d9%87%d9%86%da%af-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85%db%8c/ https://gharaati.ir/%d8%a7%d9%87%d9%85%db%8c%d8%aa-%d8%b9%d9%84%d9%85-%d9%88-%d8%af%d8%a7%d9%86%d8%b4-%d8%af%d8%b1-%d9%81%d8%b1%d9%87%d9%86%da%af-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85%db%8c/#respond Thu, 05 Oct 2023 10:47:27 +0000 https://gharaati.ir/?p=10269 https://gharaati.ir/archive/pdf/1402.07.13.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1402.07.13.mp3 https://www.aparat.com/embed/0Hluh?data[rnddiv]=99388912259&data[responsive]=yes]]>

موضوع: اهمیت علم و دانش در فرهنگ اسلامی
تاريخ پخش: 13/07/1402
عناوين:
1- آموزش از طریق آزمایش و تجربه
2- شاگردی حضرت موسی نسبت به حضرت خضر
3- علم مفید، علم مضرّ، علم غیر مفید
4- خطر مغرور شدن به علم و دانش
5- لزوم آرامش فکری در محیط آموزشی
6- توجه به نیازهای فرد و جامعه در برنامه‌ریزی آموزشی
7- مقایسه هزینه‌ها برای رشد علمی و نیازهای جسمی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

در ماه مهر هستیم، به مناسبت باز شدن مدارس و دانشگاه‌ها و حوزه‌ها، گفتم چند دقیقه‌ای، در این بیست و چند دقیقه که صحبت می‌کنیم، یک مقداری راجع به علم صحبت کنیم. چهار تا عنوان روی تابلو هست، روی این چهار تا صحبت می‌کنیم:
1- اهمیت علم
روایت داریم انسان با عالم و دانشمند روی خاک بنشیند، بهتر از این هست که با آدمی که علم ندارد، روی فرش بنشیند. این یک. به مدرک‌هایی که امروز داده می‌شود، قانع نباشیم، احدی در اسلام فارغ‌التحصیل نیست، این هم یک نکته‌ای هست. ما در اسلام فارغ‌التحصیل نداریم، اگر فارغ‌التحصیل می‌داشتیم، خدا به پیغمبرش نمی‌گفت: «وَ قُلْ رَبِّ زِدْني‏ عِلْماً» (طه/ 114)، «رَبِّ زِدْني‏ عِلْماً»، یعنی پیغمبر تو فارغ‌التحصیل نیستی، باز هم باید هی علم‌افزایی کنی، «وَ قُلْ رَبِّ زِدْني‏ عِلْماً».
1- آموزش از طریق آزمایش و تجربه
علم به قدری ارزش دارد که یک پیغمبری، صد سال می‌میرد، زنده می‌شود، بعد صد سال یک چیزی یاد می‌گیرد، قصّه‌اش در قرآن آمده است. می‌گویند اسم یکی از اولیای خدا «عُزِیر» بود، از کنار قریه‌ای عبور می‌کرد، قریه خراب شده بود، گفت که: «این‌‌ها، مرده‌هایی که اینجا بودند، چه کسی دومرتبه زنده‌شان می‌کند؟ چه‌طور دومرتبه زنده می‌شوند؟» تا گفت کی؟ چه‌طور؟ خداوند این پیغمبر را مرگش دارد، این‌ها متن قرآن است (بقره/ 259)، «فَأَماتَهُ اللَّهُ»: یعنی خدا این پیغمبر را …؛ «مِائَةَ عامٍ»: صد سال پیغمبر مُرد؛ «ثُمَّ بَعَثَهُ»: بعد صد سال پیغمبر را بیدار کرد، زنده کرد؛ از او پرسید: «كَمْ لَبِثْتَ؟»، چه قدر وقت هست که اینجایی؟ یک نگاهی کرد، گفت: «يَوْماً»، یک روز، «أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ»، یعنی یک چند ساعتی؛ گفت: «نه، صد سال پیش پرسیدی چه کسی این‌ها را زنده می‌کند، مرگت دادم، حالا بعد صد سال نگاه کن، می‌خواهم الاغی که سوارش بودی، این الاغ را روبه‌رویت زنده کنم، «انْظُرْ إِلى‏ حِمارِكَ»، نگاه کن، همین‌طور استخوان پوسیده‌های الاغ بود، استخوان‌ها روی هم سوار شد، مثل این خانه‌هایی که می‌سازند، اوّل تیرآهنش را نصب می‌کنند و جوشکاری می‌کنند، بعد با مصالح پر می‌کنند، گچ و سیمان و آجر، یعنی یک پیغمبر صد سال بمیرد، عوضش یک چیزی یاد بگیرد، یک چیز تجربی، علم تجربی. علم‌های نظری کاربردش خیلی کم‌تر از علوم تجربی است، هر دو لازم است، ولی تجربه کجا؟ در تجربه انسان با چشمش می‌بیند، با دستش لمس می‌کند.
خب چه علمی؟
2- شاگردی حضرت موسی نسبت به حضرت خضر
در قرآن سه رقم علم داریم: یک علم مفید داریم که خدا به پیغمبرش می‌گوید: تو باید روز به روز علم مفید یاد بگیری، «وَ قُلْ رَبِّ زِدْني‏ عِلْماً» (طه/ 114). حضرت موسی پهلوی معلّمش حضرت خضر رفت، گفت: «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» (کهف/ 66)، اجازه می‌دهی من عقبت راه بیفتم؟ این‌که عقبت راه بیفتم یعنی این‌که تعلیم و تربیت هم فقط سر کلاس و سالن و کنگره و کنفرانس و این‌ها نیست، حضرت خضر معلّم شد، حضرت موسای پیغمبر شاگرد شد، شاگرد گفت: «هَلْ»، «هَلْ» یعنی اجازه می‌دهی؟ یعنی شاگرد با اجازه وارد کلاس بشود، با اجازه خدمت استاد بنشیند؛ «أَتَّبِعُكَ»: تابع تو باشم، یعنی من دنباله‌رو هستم، نمی‌خواهم در مقابلت، رقیب شما نیستم، من شاگرد شما هستم؛ «تُعَلِّمَنِ»: عقبت راه می‌آیم، نمی‌خواهم مزاحمت باشم، می‌خواهم چیزی یاد بگیرم؛ «مِمَّا عُلِّمْتَ»، از چیزهایی که خدا به تو داده؛ «رُشْداً»: یک چیزی یاد بده که رشد داخلش باشد.
گاهی وقت‌ها یک اطّلاعاتی هست، دانستنش برای زندگی واجب است، لازم است، مثلاً در اسلام گفته حتماً شنا را به بچّه‌ها یاد بدهید، شنا لازم است، هم برای نجات خودش و نجات دیگران. تیزاندازی، انواع آموزش‌های رزمی را یاد بدهیم، چون گاهی به انسان حمله می‌شود، به خودش، ناموسش، کشورش، وطنش، باید از خودش دفاع کند. تیراندازی، شنا. قرآن یاد بچّه‌ها بدهید، حدیث داریم. پدر و مادرها خدمتی که به بچّه‌هایشان می‌کنند، همه‌اش کفش و کلاهشان نیست، آن هم هست، امّا بالاتر از کفش و کلاه این است که، شب‌ها دیگر طولانی می‌شود ماه مهر و آبان شب‌ها طولانی می‌شود، شبی پنج دقیقه برای اسلام بگذارید، قرآن در همه‌ی خانه‌ها هست، باز کنید، پدر، مادر، خواهر، برادر، داداش، دو تا، سه تا آیه بخوانید، با کلمات قرآن آشنا شوید، تا بعد با ترجمه، تا بعد با تفسیر، تا بعد با تأویل.
3- علم مفید، علم مضرّ، علم غیر مفید
یک علم مفید است که پیغمبر هم باید شاگردی کند، موسی هم باید شاگردی کند. یک علم مضر است، مگر علم داریم ضرر دارد؟ بله، قرآن می‌گوید: «وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ» (بقره/ 102)، آیه‌ی قرآن است، می‌گوید «يَتَعَلَّمُونَ»، سر کلاس می‌رود، دانشگاه می‌رود، امّا آن چیزی که یاد می‌گیرد، برایش ضرر دارد، بمب‌هایی که می‌سازند، موادّ شیمیایی، انواع موادّ مخدّر، این‌ها همه علم است، منتها خب جوان‌ها را نابود می‌کند. اصلاً شما عیب‌های من را بدانی، خوب است؟ نه، خوب نیست، خب عیب من را بدانی، گوش به حرف من نمی‌دهی، من عیب شما را بدانم، گوش به حرف شما نمی‌دهم، بعضی از علم‌ها ضرر است، آدم نداند، بهتر است، مثلاً من عیب فلانی را سراغ دارم، حالا اگر به کسی دیگر بگویی، غیبت می‌شود؛ بنابراین هر دانستنی هم مفید نیست، خیلی وقت‌ها آدم یک چیزی را نداند، بهتر است.
علم مفید، علم مضر، بعضی علم‌ها هم نه مفید است، نه مضر است، مثلاً بگوییم بوعلی سینا چند کیلو هست؟ بوعلی سینا چند تا اولاد دارد؟ بوعلی سینا چند سالش بود؟ بو علی سینا … خب این‌ها فایده‌اش چه هست؟ قرآن راجع به علم غیر مفید و مضر آیه دارد، آقازاده‌های کوچولو هم می‌توانند پای تلویزیون یاد بگیرند. دو تا قبیله بودند، این‌ها با هم دعوا داشتند، او می‌گفت: «ما بیش‌تریم»، او می‌گفت: «نخیر، ما بیش‌تریم» بعد از چانه زدن‌ها گفتند: «خب بشماریم، سرشماری کنیم.» سرشماری کردند، یکی برد و یکی باخت، طبق نقلی آن کسی که باخت، گفت: «زن‌های حامله را دو تا حساب کنیم، یکی خود خانمی که حامله هست، یکی بچّه که در شکمش هست، این‌ها را دو تا حساب کنیم، یک بار دیگر.» باز سرشماری کردند، باز باخت، گفت: «خب خیلی از ما مرده‌اند، برویم قبرستان مرده‌هایمان را هم بشماریم که فامیل ما بیش‌تر است!» این‌ها رفتند قبرستان مرده‌شماری! آیه نازل شد، آیه‌اش را خیلی‌ها حفظند: «أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ. حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ» (تکاثر/ 1 و 2)، یعنی چنان سرگرم سرشماری شدید تا رفتید استخوان پوسیده‌های پدرها و اجدادتان را بشمارید، استخوان پوسیده‌های پدران باعث عبرت است، یعنی شما هم یک همچین مسیری را دارید، باعث پز دادن و افتخار نیست،
4- خطر مغرور شدن به علم و دانش
گاهی علم‌ها به افراد غرور می‌دهد، به قارون گفتند: «این همه پول داری، یک خورده‌اش را به فقرا بده، خدا به تو داده.» گفت: چی؟! خدا به من نداده، «أُوتيتُهُ»: این علم‌هایی که به من داده شده، «عَلى‏ عِلْمٍ عِنْدی» (قصص/ 78)، «عِلْمٍ عِنْدی» آیه‌ی قرآن است، یعنی قارون می‌گفت من به خاطر علمی که دارم، فوق تخصّص اقتصاد مثلاً، به خاطر علمی که دارم، پولدار شدم، می‌گفت زرنگی خودم است، تیزی خودم است و لذا حدیث داریم که اگر کسی این کلمه از دهانش بیرون بیاید که اگر فلانی نبود، من بدبخت بودم، این شرک است، خدا کار من راه انداخت، منتها به واسطه‌ی فلانی. این‌که انسان علمی داشته باشد که مغرور بشود، تو حرف نزن! چرا حرف نزنم؟! بچّه حرف نزند. چه کسی گفته بچّه حرف نزند، خدا در قرآن می‌گوید بچّه‌ها حرف بزنید: «يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ»، بعد می‌گوید: «وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ» (لقمان/ 17)، «وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ» یعنی حرف بزن.
علم باید مفید باشد، در دعاها داریم: «وَ عِلْماً نَافِعاً» (الكافي، ج ‏2، كِتَابُ الدُّعَاء، بَابُ الدُّعَاءِ عِنْدَ قِرَاءَةِ الْقُرْآن‏، ص 575)، یعنی علم منفعت داشته باشد. خیلی علم‌هایی که ما می‌خوانیم، بی‌خاصیت است.
شاید این کلمه‌ای که می‌خواهم بگویم، باز هم از من شنیده باشید، چون خیلی عقیده دارم به این حرفی که می‌زنم، انسان وقتی که عقیده دارد، تکرار می‌کند. هر چیزی که سر کلاس دانشگاه، حوزه، مدرسه، آموزش و پرورش، هر چیزی که هر معلّم و استاد می‌خواهد بگوید، چهار تا شرط داشته باشد وگرنه علم سر کاری هست:
1- یا دانستش واجب باشد، مثل آموزش‌هایی که گاهی برای مسائل بهداشتی، مسائل امنیتی، مثل شنا، تیزاندازی لازم باشد برای دفاع از خودش، همسرش، بچّه‌اش، یا باید واجب باشد؛
2- یا اگر واجب نیست، لااقل مستحب باشد؛
3- یا باید این علمی که یاد گرفت، مشکل جامعه را حل کند؛
4- یا اگر مشکل جامعه را حل نمی‌کند، مشکل یک نفر را حل کند.
چه گفتم؟ هر چه یاد می‌گیریم و یاد می‌دهیم از جهت آموزشی، حالا ما تقریباً یک میلیون معلّم داریم، ده‌ها هزار استاد دانشگاه داریم، ده‌ها هزار طلبه داریم، چه چیزی برای مردم می‌گوییم؟ یا باید واجب باشد، مثلاً نگو در کتاب‌ها نوشتند، هر چه در کتاب‌ها نوشتند، حتّی رساله‌ی مراجع تقلید را، مسائل مورد نیازش را گفتند یاد بگیرید. بله، در رساله‌ی مراجع حفظهم الله همه‌ی مسائل هست، مثل داروخانه، در داروخانه همه‌ی داروها هست، امّا ما نباید همه‌ی داروها را به همه‌ی مریض‌ها بدهیم. شکیات را می‌خواهیم بگوییم، آدم سر نماز ممکن است شک کند، رکعت اوّل است یا رکعت دوّم، شک یک و دو، گاهی نمی‌داند دوّم است یا سوّم، گاهی هم نمی‌داند که سوّم است یا چهارم. خب این سه تا بس است، امّا شک بین دو و پنج، در تاریخ نماز، یک نمازخوانی پیدا کردی که شک کند که بین این‌که رکعت دوّم است یا پنجم؟! مگر این‌که یا گیج باشد، یا مست باشد. نگو، مراجع می‌نویسند، مراجع داروخانه هستند، در داروخانه باید دارو باشد، ما نباید همه‌ی داروها را به همه بدهیم، سلیقه می‌خواهد.
الآن اوّل مهر است، بحث را گوش می‌دهید، این برنامه‌ریزی آموزشی خیلی کاربرد دارد. یک وقت بچّه صبحانه‌اش را خورده، نشاط دارد، خواب کرده، صبحانه هم خورده، با محبّت پدر و مادر به مدرسه می‌رود. وارد مدرسه که شد، ساعت اوّل چه هست؟ ورزش، ساعت دوّم چه هست؟ نقّاشی، خطّاطی، خب دم ظهر چه هست؟ ریاضی. دو، سه ساعت که مغز بچّه آمادگی دارد، چیزهای دیگر یادش می‌دهیم، جست و خیز، بعد وقتی خسته شد، می‌گوییم بنشین، ریاضی، خب معلوم است آخر سال ریاضی تجدید می‌شود، کم می‌آورد. چه ساعتی، چه چیزی مطالعه کنیم؟ چه کسی درس بدهد؟ استاد باید قیافه‌اش مشکل نداشته باشد. من خودم یادم هست که قم درس می‌خواندم، یک استاد داشتیم سر درس، هی سرش را تکان می‌داد. آن روزی که سرش را تکان می‌داد، این گوشه‌ی عمّامه‌اش که مستحب است سر نماز یک گوشه را از زیر گردن ببریم، یعنی این، هان، این مستحب است، این گوشه‌ی عمّامه‌اش باز می‌شد، همین که سرش را تکان می‌داد، از بس سرش را تکان می‌داد، این گوشه‌ عمّامه‌اش کمی همچین می‌شد، هی همچین می‌کرد، ما آن روز درس را نمی‌فهمیدیم.
5- لزوم آرامش فکری در محیط آموزشی
افرادی در تلویزیون می‌آیند، قیافه‌شان نمی‌گذارد که من بفهمم که چه چیزی می‌گوید، یک قیافه‌ای درست کرده، حالا زلفش، سبیلش، ریشش، لباسش، با یک لباسی می‌آید که من به جای این‌که ببینم حرفش چه چیزی هست، هی می‌گویم این چه تیپی هست که درست کرده. تیپ‌ باید یک تیپ معمولی باشد، مسئله‌ساز نباشد. دانشگاه یعنی محلّ علم، جلوه‌گری کرد (18:50) که هر خانمی، هر آقایی، با هر لباسی، با هر کسی بیاید، حواسم پرت می‌شود. دانشجو آمده درس بخواند، کتاب دستش است، این خانم می‌گوید: «آزادی است، من می‌خواهم با این لباس بیایم!» خب تو می‌آیی از بغل این جوان رد می‌شوی، این جوان یک نگاهی به توی خانم می‌کند، می‌بیند با این هنجارشکنی، یعنی جوری درست کردی که همه نگاهت کنند، قرآن می‌گوید: «تَبَرُّج ممنوع» (احزاب/ 33)، «تبرّج» از «بُرْج» است، برج به ساختمان‌هایی می‌گویند که در خیابان چشمک می‌زند، ساختمان‌های بلندی که چشمک می‌زند که می‌گوید من را ببینید، می‌گوید یک کاری نکنید که به مردم بگویید من را ببینید، من را ببینید، فضای آموزشی باید هیچ عامل حواس‌پرت‌کن نباشد.
نماز هم همین‌طور است، پیغمبر صلّی الله علیه و آله آمد نماز بخواند، فرمود: «فاطمه، این پرده چه هست جلوی من؟! پرده گل دارد، گل پرده حواس من را پرت می‌کند.» یعنی نماز هم همین‌طور است. قوّه‌ی قضائیه همین‌طور است. حدیث داریم قاضی که می‌خواهد قضاوت کند، حق ندارد کفشش تنگ باشد، ممکن است فشاری که به پایش می‌آید، در قضاوتش اثر کند. حدیث داریم اگر کسی وارد بر پیغمبر می‌شد، می‌دید پیغمبر با جمعیتی نشسته، هی نگاه می‌کرد که کدام‌ها پیغمبر هستند، آخرش می‌پرسید، می‌گفت: «أَيُّكُمْ رَسُولُ اللَّهِ؟!» (كنز الفوائد، ج ‏1، ص 212) کدام‌هایتان پیغمبر هستید؟! یعنی قیافه‌ی پیغمبر، این‌طور نیست که حالا اگر من باسوادتر شدم حتماً باید یک عبایی، قبایی، انگشتری، عصایی، یعنی خودم را نشان ندهم. بهترین حالات انسان در مکّه هست که می‌گوید هر چه لباس داری، دور انداز، یک حوله‌ی سفید دور کمر، یک حوله هم روی دوشتان، خلاص، کسی حق ندارد بگوید من چون فلان مقام هستم، لباس احرامم سورمه‌ای باشد، قهوه‌ای باشد، همه سفید، همه بی‌رنگ، بی‌دگمه، عینکت هم اگر عینک زینتی هست بردار، انگشترت را هم که مال زینت است بردار، کفش‌هایت را هم بِکَن، بله، کفش‌هایت را هم بِکَن، چون ممکن است آدم با کفش قیمتی پز بدهد، تمام عوامل ریخته می‌شود، آنجا تو هستی و خدا، تو هستی و امّت اسلامی، تو هستی و قرآن، تو هستی و مناجات و گریه.
خیلی مهم است که کلاس محیطش آرام باشد. زمین ورزش نباید در مدرسه باشد که بچّه‌ها یک عدّه که ورزش می‌کنند، یک عدّه هم که سر کلاس هستند، سر کلاس نشسته ولی دارد ورزش را تماشا می‌کند، زمین ورزش بیرون منطقه باشد، زمین ورزش یوسف بیرون بود، به بابایش گفتند: «أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً يَرْتَعْ وَ يَلْعَبْ» (یوسف/ 12)، بفرستش برویم صحرا، در منطقه‌ی مسکونی، نهر آب و جیغ و خب شادی‌هایی که بچّه‌ها در بازی دارند، اظهار می‌کنند یا همه داد می‌زنند، خب این خانه‌های همسایه‌ها اذیت می‌شوند. فرق نمی‌کند چه ورزش باشد، چه بلندگوی مسجد باشد، مردم‌آزاری گناه بزرگی است. در قالب این‌که حالا امشب عروس می‌بریم، خب عروس می‌بری به سلامت، مبارک باشد، امّا چرا این وقت شب بوق ممتد، راه بندان، ترافیک، برای چی؟!
6- توجه به نیازهای فرد و جامعه در برنامه‌ریزی آموزشی
گاهی وقت‌ها پدرها می‌خواهند محبّت کنند، یک ابزاری را برای بچّه‌شان می‌خرند، می‌گویند: «آقا، بچّه هست، دلش خوش باشد.» خب می‌دانی چه چیزی به خانه‌ات آوردی؟! با این بچّه سر از کجا درخواهد آورد؟ بچّه‌ام دلش می‌خواست. ما تابع نیستیم دنبال دل بچّه برویم، اگر دنبال دل رفتیم، هر چه خودم دلم بخواهد، من خودم هم نفس دارم، شهوت دارم، اگر بناست دل او خوش باشد، خوب دل خودم را خوش کنم، تو خودت چه چیزی می‌خواهی؟ مادر و پدر خوب آن نیست که هر غذایی را دوست دارد بپزد، باید هر غذایی که که مصلحت بچّه هست، بدهد. ممکن است بچّه این غذا را بخواهد، پدر و مادر هم این غذا را خوشش بیاید، امّا مصلحتش نباشد، پزشک گفته این غذا را به او نده، دلسوزی‌های غلط.
یک بار دیگر تکرار می‌کنم، هر چه در دبیرستان و دانشگاه و حوزه یاد می‌گیریم، فرقی نمی‌کند یا باید واجب باشد یا باید مستحب باشد یا باید مشکل جامعه را حل کند یا مشکل یک نفر را حل کند. از من پرسید: «امام زمان علیه السلام زن و بچّه دارد؟» به او گفتم: «واجب است بدانی؟ جزء واجبات است؟» گفت: «نه» گفتم: «جزء مستحبات است؟ هر کس بداند امام زمان زن و بچّه دارد، ثواب دارد؟» گفت: «نه، مستحب هم نیست.» گفتم: «الان جامعه‌ی ما مشکلشان همسر امام زمان علیه السلام هست؟» گفت: «نه» گفتم: «شخص شما با همسر امام زمان مشکلی داشتید تا حالا؟ این سؤالی که می‌کنی، نه واجب است، نه مستحب است، نه مشکل جامعه هست، نه مشکل شخص شما، برای چی این سؤال را می‌کنی؟!»
7- مقایسه هزینه‌ها برای رشد علمی و نیازهای جسمی
نمایشگاه کتاب بودم، یکی من را دید، گفت: «آقای قرائتی می‌دانی کاغذ گران شده؟ کتاب گران شده؟ من این کتاب را خریدم مثلاً فلان مبلغ.» گله کرد، گفتم من نمی‌گویم، طرفدار گرانی که نیستم، هیچ کس طرفدار گرانی نیست، امّا گفتم که: «کتاب را برای آقازاده خریدی؟» گفت: «بله» گفتم: «کفش‌های آقازاده چنده؟» بعد گفتم: «پولی که برای کفش دادی یا پولی که برای کتاب دادی، کدام‌ها بیش‌تر است؟ کفش مال پا هست، کتاب مال مغز است، شما پول خرج پای بچّه‌ات می‌کنی، غصّه نمی‌خوری، امّا یک پولی که می‌خواهی خرج مغز بچّه‌ات کنی، غصّه می‌خوری!»
معلّم باید عاشق کارش باشد، معلّمی هم با این اصطلاحات نیست. مثلاً دانشگاه تربیت معلّم، کتاب‌های درسی‌اش باید چه باشد؟ حالا من به عنوان یک معلّم پنجاه ساله، شصت ساله، تقریباً شصت سال هست طلبه هستم، پنجاه سال هست معلّم هستم، چهل و چند سالش در تلویزیون بوده، سال‌های قبل از انقلاب هم کلاس داشتم، دیگر یک معلّم کهنه‌ای هستم، تجربیات امثال بنده، در ایران هستند افرادی که چه آخوند، چه کت شلواری، چه استاد دانشگاه، شیوه‌هایی را که در دوران معلّمی دیدند، بازنشستگان قوی، این شیوه‌ها را یاد بگیرند، کتاب درسی دانشگاه فرهنگیان این باشد، تجربه‌های استاد فلان، تجربه‌های استاد فلان، تجربه‌ها را بگویند.
گاهی ممکن است هر استانی یک کتابی لازم داشته باشد. بچّه‌های کاشان، حالا من از شهر خودم بگویم، بچّه‌های کاشان باید بدانند فیض کاشانی چه کسی بود، فیض کاشانی حدود دویست تا کتاب نوشته که ما از ورق زدنش مچمان درد می‌گیرد، فقط بنشین ورق بزن، مچت درد می‌گیرد. خب فیض کاشانی نمی‌دانم چه کسی هست ولی می‌گویم کوه هیمالیا چند متر است. آخر بچّه‌ی کاشان بداند کوه هیمالیا چند متر است، ببین فیض کاشانی چه کسی بود. بچّه‌های تبریز بدانند علّامه‌ی طباطبایی صاحب المیزان و علّامه‌ی امینی صاحب الغدیر چه کسانی بودند. علامت‌هایی که هیئت‌ها با خودشان می‌برند، این علامت‌ها آهن است، خب پروفیل باشد، نه خب، نیاکان ما آهن بود، آهن سنگین‌تر است، آن کسی که زیر آهن است، اذیت می‌شود و در ثانی کلماتی که نوشتند، عربی نوشتند، آدم نمی‌تواند بخواند، مجسّمه‌هایش مجسّمه‌ی کبوتر است. شما کلمات امام حسین را روی پروفیل بگذار که سبک باشد، دست بگیر، «هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة» (مثير الأحزان، ص 55)، امام حسین گفت زیر سم اسب می‌روم، زیر بار زور نمی‌روم. کلمات امام حسین در کربلا را روی پروفیل خطّاطی کنند، در هیئت‌ها ببرند، هم علامت را بردند و هم عرض کنم به حضور شما که گاهی باید این کارها را کرد.
زمان شاه سوار اتوبوس شدیم، یک مسافرتی بود، این راننده‌ی اتوبوس هم موسیقی را برای نواختن روشن کرد. رفتم گفت: «آقای راننده موسیقی را خاموش کن» گفت: «من اگر موسیقی گوش ندهم، خوابم می‌گیرد، تو حاضری ماشین چپه شود، خوابم بگیرد؟» گفتم: «حتماً باید این بخواند، من برایت می‌خوانم، یک چیزهایی که خنده‌دار هم باشد، از برنامه‌های مفیدِ شیرینِ دقیقه‌ای برایت می‌گویم.» گفت: «بگو ببینم» یکی، دو تا خاطره برایش گفتم، خوشش آمد، گفت: «ها بگو»، رادیو را خاموش کرد. بالأخره یک چیزی باید جایگزین بشود، اگر می‌گویی خاموش کن، یک چیزی جایگزین شود. یک جادّه‌ای را که می‌خواهند تعمیر کنند، اوّل یک جادّه درست می‌کنند، یک جادّه‌ی فرعی، تا مادامی که این جادّه در دست اصلاح و تکمیل هست، شما از آن جادّه برو.
اسلام وقتی می‌خواهد نهی از منکر کند، اوّل می‌گوید این را بخور، بعد می‌گوید آن را نخور، «كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما» (بقره/ 35): خداوند به آدم و حوّا گفت این باغ هست، هر چه می‌خواهید بخورید، بعد گفت: «وَ لا تَقْرَبا» (بقره/ 35)، این یکی را نخورید. ما اگر خواستیم بچّه‌هایمان عشق به درس داشته باشند، نباید بگوییم بچّه‌ها عشق ندارند، این‌که می‌گویی عاشق نیست، شیر مادر باشد، بچّه می‌مکد، منتها اگر سینه‌ی مادر فلفلی بود، بچّه می‌رفت شیر بخورد، می‌بیند دهانش سوخت، ما بعضی از کتاب‌هایمان هیچ جاذبه ندارد و ؟؟؟ (33:05) مفید نیست و لذا هر درسی می‌خواهیم بخوانیم ساعت اوّل باید بگوییم این درس فایده‌اش چه هست، دانستنش چه برکاتی دارد، ندانستنش چه خطراتی دارد، چه دانشمندانی عمرشان را صرف این تحقیق کردند، اوّل بچّه را عاشقش کنیم، وقتی عاشق شد، آن وقت درس بدهیم، همین‌طور صاف، صفحه‌ی فلان را بیاورید. توجیه باید بشود، یک آمپول که می‌خواهند بزنند، اوّل پنبه را الکلی می‌کنند، به دست می‌زنند، دست را برای آمپول آماده می‌کنند. خیلی درس‌ها بی‌مقدّمه نتیجه نمی‌دهد، بعد ما می‌گوییم بچّه‌ها کم‌حوصله هستند.
خدایا یادمان بده چه کنیم و چگونه زندگی کنیم و چی انتخاب کنیم و سراغ چه علمی برویم و ما را از علم‌هایی که علم واقعی نیست، علم‌نماست، آدم خیال می‌کند که باسواد هست ولی چیزی داخلش نیست، دانستنش جایی را آباد نمی‌کند، ندانستنش جایی را خراب نمی‌کند، علوم لغو، اطّلاعات لغو، ما را از همه‌ی لغویات دور کن.

«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- آیه 114 سوره طه به چه امری سفارش می‌کند؟
1) علم افزایی
2) علم آموزی
3) علم اندوزی

2- آیه 66 سوره کهف به کدام یک از اهداف علم‌آموزی اشاره دارد؟
1) خدمت به مردم
2) رشد و تعالی
3) خوشبختی در زندگی

3- آیه 17 سوره لقمان، به کدام یک از پندهای لقمان به فرزندش اشاره دارد؟
1) اقامه نماز
2) امر به معروف
3) هر دو مورد

4- در آیه 259 سوره بقره به کدام یک از انواع آموزش اشاره شده است؟
1) آموزش تجربی
2) آموزش فلسفی
3) آموزش وحیانی

5- آیه 102 سوره بقره به کدام یک از آفت‌های علم بشری اشاره دارد؟
1) علم مضرّ
2) علم غیر مفید
3) هر دو مورد

پاسخ صحیح سوالات را در قالب یک عدد ۵ رقمی به شماره ۳۰۰۰۱۱۴ پیامک نمایید.
گزینه صحیح سوالات هفته قبل، در هر سوال مشخص گردیده است.
]]>
https://gharaati.ir/%d8%a7%d9%87%d9%85%db%8c%d8%aa-%d8%b9%d9%84%d9%85-%d9%88-%d8%af%d8%a7%d9%86%d8%b4-%d8%af%d8%b1-%d9%81%d8%b1%d9%87%d9%86%da%af-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85%db%8c/feed/ 0
علم مفید، رویکرد اصلی محیط دانشگاهی و حوزوی باشد https://gharaati.ir/%d8%b9%d9%84%d9%85-%d9%85%d9%81%db%8c%d8%af%d8%8c-%d8%b1%d9%88%db%8c%da%a9%d8%b1%d8%af-%d8%a7%d8%b5%d9%84%db%8c-%d9%85%d8%ad%db%8c%d8%b7-%d8%af%d8%a7%d9%86%d8%b4%da%af%d8%a7%d9%87%db%8c-%d9%88-%d8%ad/ https://gharaati.ir/%d8%b9%d9%84%d9%85-%d9%85%d9%81%db%8c%d8%af%d8%8c-%d8%b1%d9%88%db%8c%da%a9%d8%b1%d8%af-%d8%a7%d8%b5%d9%84%db%8c-%d9%85%d8%ad%db%8c%d8%b7-%d8%af%d8%a7%d9%86%d8%b4%da%af%d8%a7%d9%87%db%8c-%d9%88-%d8%ad/#respond Wed, 07 Dec 2022 09:25:14 +0000 https://gharaati.ir/?p=9781 رئیس ستاد اقامه نماز کشور با بیان اینکه امروزه شیوه انتقال علم و آموزش متفاوت است، گفت: بسیاری از مباحث غیرضروری باید از دروس حوزه و مدرسه حذف شده و وقت دانش‌آموز، طلبه و دانشجو صرف علم مفید شود.]]>

حجت‌الاسلام والمسلمین محسن قرائتی، رئیس ستاد اقامه نماز کشور، امروز، ۱۶ آذرماه در جلسه بزرگداشت روز دانشجو و هفتمین اجلاس استانی نماز با موضوع «نماز، خانه، مدرسه و مسجد» که با حضور دانشجویان دانشگاه فرهنگیان خراسان‌جنوبی در بیرجند برگزار شد، با اشاره به معانی عمیق سوره کوثر،  اظهار کرد: من به‌عنوان یک طلبه ساده از کوچک‌ترین سوره قرآن یعنی سوره کوثر ۸۰ نکته برداشت کردم.

وی با بیان اینکه طبق آیات قرآن مشرکان به پیامبر(ص) توهین‌های بسیاری کردند، اما نام ایشان بلند و عزیز شد، گفت: خداوند قول نصرت و پیروزی به مؤمنان داده و این مسئله را در اغتشاشات امروز نیز باید مدنظر داشته باشیم.

رئیس ستاد اقامه نماز کشور با اشاره به اینکه موج‌ها و حوادث از بین می‌رود ولی در نهایت اسلام و قرآن ماندنی خواهد بود، تصریح کرد: در روایات از دنیا به‌عنوان بازار یاد شده است و بر همین اساس دانشجویان جوان باید مراقب باشند که در بازار دنیا همواره به‌دنبال سود حقیقی باشند.

وی با بیان اینکه به‌عنوان کسی که سال‌ها معاون وزیر آموزش و پرورش بوده، از طریق رسانه شهرت یافته به جوانان می‌گویم خود را به شهرت و منصب دولتی نفروشید، افزود: دانشجومعلمان باید قدر و جایگاه شغل ارزشمند معلمی را دانسته و از ارزش آن غافل نباشند.

قرائتی با بیان اینکه نباید به مدارک تحصیلی چون لیسانس و فوق لیسانس قانع شویم بلکه باید با مطالعه مستمر خود را رشد دهیم، اظهار کرد: کشور به روحانیونی چون شهید نواب صفوی و به افراد غیر روحانی چون شهید رجایی نیاز دارد.

وی با اشاره به اینکه علم نباید انسان را از خدا جدا کند، بیان کرد: بر این اساس نباید هر امری را که در فضای مجازی می‌شنویم سریعا قبول یا رد کنیم؛ بلکه باید تحقیق کرده و سپس اظهار نظر کنیم.

ضرورت توجه به تعلیم و تربیت به شیوه‌ای مؤثرتر 

رئیس ستاد اقامه نماز کشور با بیان اینکه من می‌توانستم در مسیر فقه قدم بردارم، اما ترجیح دادم معلم باشم، چراکه معلم انسان‌سازی می‌کند و در واقع این شغل عبادت محسوب می‌شود، اظهار کرد: امتیاز معلمی در نظام جمهوری اسلامی ایران این است که معلمان علاوه بر آموزش علم در زمینه تزکیه و تربیت نیز فعالیت می‌کنند.

وی با اشاره به اینکه در زمینه تعلیم و تربیت باید اقدامات مؤثرتری انجام دهیم، تصریح کرد: اغتشاشات فعلی نشان داد که در حوزه فرهنگ و تربیت کم‌کاری کرده‌ایم. امروزه شیوه انتقال علم و آموزش متفاوت است؛ بسیاری از مباحث غیرضروری باید از دروس حوزه و مدرسه حذف شده و وقت دانش‌آموز، طلبه و دانشجو صرف علم مفید شود.

قرائتی با بیان اینکه حتی ورزش نیز باید مفید بوده و برای امروز لذت و فردا خدمت ارائه کند، بیان کرد: با وجود فرزانگان بسیار در جامعه، اما متأسفانه جوانان ما این بزرگان را نمی‌شناسند.

رئیس ستاد اقامه نماز با اشاره به اینکه متأسفانه در حوزه فرهنگ برخی خواب بوده‌اند، بیان کرد: اشکالات و مشکلات و عیب‌ها در کشور را رد نکرده و یادمان نرود که توجیه، حماقت و از طرفی تضعیف نیز جنایت است.

قرائتی اظهار کرد: اگر نوجوان ما امروزه در اغتشاشات حاضر می‌شود به‌واسطه آن است که به او اطلاعات کافی نرسیده است؛ ما نمی‌گوییم که همه کس و همه امور و همه مسئولان خوب هستند، اما افراد خوب هم کم نداریم.

]]>
https://gharaati.ir/%d8%b9%d9%84%d9%85-%d9%85%d9%81%db%8c%d8%af%d8%8c-%d8%b1%d9%88%db%8c%da%a9%d8%b1%d8%af-%d8%a7%d8%b5%d9%84%db%8c-%d9%85%d8%ad%db%8c%d8%b7-%d8%af%d8%a7%d9%86%d8%b4%da%af%d8%a7%d9%87%db%8c-%d9%88-%d8%ad/feed/ 0