صلح امام حسن – درسهایی از قرآن https://gharaati.ir محسن قرائتی Tue, 26 Mar 2024 09:37:45 +0000 fa-IR hourly 1 https://wordpress.org/?v=6.4.3 دلایل و عوامل صلح امام حسن علیه‌السلام https://gharaati.ir/reasons-and-factors-for-the-peace-of-imam-hassan/ https://gharaati.ir/reasons-and-factors-for-the-peace-of-imam-hassan/#respond Mon, 25 Mar 2024 07:10:02 +0000 https://gharaati.ir/?p=10541 https://gharaati.ir/archive/pdf/1403.01.06.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1403.01.06.mp3 https://www.aparat.com/embed/ZCDiq?data[rnddiv]=32679211152&data[responsive]=yes]]>

موضوع: دلایل و عوامل صلح امام حسن علیه‌السلام

تاريخ پخش: 06/01/1403

عناوين:

1- صلح و قیام امام، به امر الهی

2- نقش بی‌وفایی یاران، در پذیرش صلح

3- طرح صلح از سوی معاویه، برای عوام‌فریبی

4- تخلف معاویه از شروط امام حسن علیه‌السلام

5- صلح امام حسن، زمینه برای قیام امام حسین علیهماالسلام

6- جایگاه امام حسن علیه‌السلام در میان اهل‌بیت علیهم‌السلام

7- بهره‌گیری از برکات ماه مبارک رمضان

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

عزیزان شب نیمه‌ی ماه رمضان، تولّد امام حسن مجتبی علیه السلام بحث را گوش می‌دهند. چند دقیقه‌ای راجع به امام حسن مجتبی علیه السلام عرضی داشته باشم. امام حسن علیه السلام صلح کرد با معاویه، ولی امام حسین علیه السلام با یزید برخورد انقلابی کرد، رفت جبهه. چرا امام حسن علیه السلام صلح کرد؟ این را سال‌های قبل گفتم، حالا الآن هم برای عدّه‌ای می‌گویم که سال‌های قبل نشنیدند. سؤال این است، یک بحث اعتقادی، چرا امام حسین علیه السلام جنگ کرد و امام حسن علیه السلام صلح کرد؟

اوّل که هر دوی این‌ها امامند، پیغمبر صلّی الله علیه و آله فرمود: حسن و حسین (علیهما السلام) «إِمَامَانِ»: هر دو امامند، «قَامَا»: چه قیام کنند؛ «أَوْ قَعَدا»: یا چه قیام نکنند. (علل الشرائع، ج ‏1، باب 159، ح 2، ص 211) گاهی وقت‌ها حرکت‌ها فرق می‌کند، ولی هدف یکی است. ببینید من این پارچه را می‌خواهم بشویم، می‌ریزم توی آب، این دست من رو به شما می‌آید همچین می‌شود، هی می‌آید رو به شما. این دست رو به من می‌آید، این طرف می‌آید، این طرف. حرکت‌ها فرق می‌کند، یکی این طرف می‌رود، یکی آن طرف می‌رود. ولی هدف چیه؟ هدف این است که آب این گرفته بشود.

در بازی فوتبال، یکی توپ را با سر می‌گیرد، یکی با پا می‌گیرد، یکی … هدف همه یازده نفر این است که گل بزنند، ولو هر کدامی، در یک نقشی عمل می‌کنند. بنابراین این‌که ما بگوییم که سخاوت مال امام حسن علیه السلام است، شهادت مال امام حسین علیه السلام است، این‌ها، هر کدام جای همدیگر بودند، کار همدیگر را می‌کردند. به قول مقام معظّم رهبری، دوازده امام ما یک آدم 250 ساله می‌شوند، منتها در هر فرصتی یک شرایطی دارد.

1- صلح و قیام امام، به امر الهی

1- پیغمبر اسلام صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر دو امامند، چه قیام کنند، چه بنشینند»، این یک.

2- قانونی نداریم زنده باد جنگ، یا زنده باد صلح، در بعضی جاها باید گفت زنده باد جنگ، بعضی جاها باید گفت زنده باد صلح. اصلی نداریم که اصل جنگ است که بگوییم چرا صلح کرد، یا بگوییم اصل صلح است، چرا جنگ کرد، چرا ندارد، ببینیم مصلحت چیه، این مصلحت را تشخیصش با خدا و اولیای خداست، این دو.

3- امام حسن علیه السلام صلح نکرد، صلح به او تحمیل شد. یعنی یک لشکری را امام حسن علیه السلام فرستاد جبهه، معاویه هم لشکر فرستاد، دو تا لشکر در مقابل هم بودند. حالا چند هزار نفر، خصوصیات تاریخی‌اش را نه من بلدم، نه وقت دارم بگویم. ولی دو تا لشکر، یعنی امام حسن علیه السلام لشکرکشی کرد، معاویه هم لشکرکشی کرد. در آستانه‌ی جنگ یکی از یاران امام حسن علیه السلام خودش را به معاویه فروخت، گفت یک میلیون درهم بهت می‌دهم، بیا این طرف، پانصد هزار تایش را قبل از جنگ، پانصد هزار تا بعد از جنگ. آن هم خودش را با یک میلیون فروخت. این‌هایی که با ریال و دلار، خیانت می‌کنند، جاهایی را امضا می‌کنند، جاهایی می‌روند، جاهایی برمی‌گردند، حرف‌هایی می‌زنند، قراردادهایی می‌بندند، با یک قرارداد یک میلیونی یکی از افسرها آمد. قهراً فرار یک افسر اثر گذاشت روی سربازها، این یک.

– یک عدّه هم ترسیدند، خودشان را باختند، دررفتند، این دو تا.

2- نقش بی‌وفایی یاران، در پذیرش صلح

– خود امام حسن علیه السلام هم جبهه نبود، لشکر را فرستاد، گفت: «بروید شما، من یک چند تا نیرو دیگر بردارم، کمک بیایم.» یعنی توی جبهه نبود امام حسن علیه السلام، داشت نیرو می‌آورد. معاویه نگران بود که امام حسن علیه السلام نیروهایی را که می‌آورد، تازه‌نفس باشند و شکست بخورد. دو نفر را فرستاد، گفت: «یک بازی دربیاورید، یعنی فیلمی بازی کنید، فیلم این است که بروید با امام حسن سلام علیک کنید، هیچی هم نگویید، فقط یک دقیقه پهلوی امام حسن بنشینید، بیایید بیرون. شما دو تا به هم بگویید خوب شد امام حسن صلح کرد، خوب شد، خوب شد، خوب شد، به خیر گذشت. هی به هم بگویید خوب شد، به خیر گذشت که این‌هایی که دور امام حسن هستند، فکر کنند شما نماینده‌ی معاویه بودید، آمدید صلح‌نامه امضا کنید.» مردم هم منتظر بودند که به یک بهانه‌ای در روند.

تکرار می‌کنم، لشکر امام حسن علیه السلام چند تا ضربه خورد: یک، افسری خودش را فروخت. افسری ترسید و فرار کرد. افسری، دو تا افسر، دو تا سرباز، دو تا دانه‌درشت‌هایش آمدند ملاقات با امام حسن علیه السلام، بعد آمدند بیرون، گفتند خوب شد صلح شد، خوب شد صلح شد.

یادم نمی‌رود که به بنی‌صدر گفتند: «رئیس جمهور می‌شوی؟»، گفت: «من باید با امام ملاقات کنم.» رفت پهلوی امام، چی گفت و چی نگفت، وقتی بیرون آمد، پشت در خانه‌ی امام، گفت: «بله، من امروز خودم را کاندیدا می‌کنم برای رئیس جمهوری»، هر کس پای تلویزیون بود، از جمله خودم، فکر کردیم این‌که رفته پهلوی امام، امام گفته رئیس جمهور شو، چون گفت من اعلام نمی‌کنم رئیس جمهوری‌ام را، مگر این‌که بعد از امام، ملاقات کنم. رفت پهلوی امام، چایی خورده و نخورده آمد بیرون، پشت در گفت من خودم را کاندیدا می‌کنم. یعنی همچین موج انداخت که امام خمینی رضوان الله تعالی علیه به بنی‌صدر گفته تو حتماً رئیس جهور شو، کاندیدا شو.

یک تروریست هم فرستاد، گفت یک شمشیر بزن، امام را از پا بنداز که به جبهه نیاید. او هم آمد یک شمشیری زد، ران امام بریده شد بخش زیادی‌اش، پا قطع نشد، ولی ران بریده شد. حالا نگاه کنید، یک رهبری که یکی از افسرهایش، یک میلیون خودش را فروخته، یک افسرهایش ترسیده، یک افسرهایش شمشیر زده به پایش، پای امام را بریده، یک افسرهایش عرض کنم به حضور جنابعالی که.

3- طرح صلح از سوی معاویه، برای عوام‌فریبی

در عین حال باز معاویه یک طرحی داد، یک صلح‌نامه آورد، گفت: «این صلح‌نامه‌ی من هست، من افسرم بیش‌تر است»، جمعیت معاویه هم بیش‌تر بود، گفت: «ببین، امتیازات من را نگاه کنید، جمعیتم بیش‌تر است، افسرهایم بیش‌تر است، قدرتم بیش‌تر است، امّا چون من معاویه هستم، دلم به حال مردم می‌سوزد، دلم نمی‌خواهد خون از دماغ کسی بیاید، حاضرم با همه قدرتی که دارم، با امام حسن صلح کنم.»

حالا اگر شما باشی، چه می‌کنی آنجا؟ عجب؟! معاویه، لشکرش بیش‌تر است، چند تا ضربه هم به امام حسن زد، ضربه به پا، ضربه، فرار که بعضی فرار کردند، ضربه خودفروشی، خودشان را فروختند، اگر …، منتها گفت: «هر شرطی بکند، من قبول دارم.» امام گفت که: «خیلی خب، قبول است»، گفت: «شرط اوّل، یک، معاویه صلح می‌کنم، به شرطی که پسرت یزید را ولیعهد نکنی»، چون برنامه‌ی قطعی معاویه این بود که بعد از خودش یزید حکومت کند. ایشان هم فرمود به شرطی که یزید را خلیفه نکنی.

دو، «به شرطی که حجر بن عدی را اعدام نکنی». یکی از یاران حضرت علی حجر بن عدی بود، او را گرفته بودند، می‌خواستند بکشند، فرمود: «او را آزاد کنید.»

فقرای طرفدار حضرت علی را از بیت‌المال محروم می‌کردند، می‌گفت: «هر کس علاقه به علی بن أبی طالب دارد، درهم و دینار کمکش نکنید»، «به شرطی که فقرا و شیعیان را …»

«به شرطی که ناسزا به پدرم نگویید»، چون معاویه بخش‌نامه کرده بود که خطیب‌های نماز جمعه، در نماز جمعه به امیرالمؤمنین ناسزا بگویند، بخش‌نامه‌ی معاویه بود، به شرطی که ناسزا به پدرم نگویید.

به شرطی که، به شرطی که، چند تا شرط گذاشت. تمام شرط‌هایی که امام حسن نوشت، شرط‌هایی بود که معاویه قبول نمی‌کرد. پسرم ولیعهد نشود؟! من برنامه دارم برای پسرم، می‌خواهم ولیعهد بشود. حجر بن عدی را دستور دادم بکشند. شیعیان علی را گفتیم از کارمندها را، حقوق، کمک بهشان نکنید. تمام افکار معاویه را امام حسن علیه السلام با دست خودش نوشت که این کارها نشود، یعنی معاویه می‌گفت بشود، امام حسن علیه السلام ‌گفت نشود.

4- تخلف معاویه از شروط امام حسن علیه‌السلام

معاویه نامه را که خواند، گفت: «برویم مسجد.» رفت روی منبر، گفت که: «شرط می‌شود، ورقه‌، صلح‌نامه را پاره کرد.» مردم گفتند: «اِه! اِه! اِه! معاویه، تو خودت گفتی هر شرطی قبول است؟! تو خودم صلح‌نامه‌ی سفید امضا دادی؟! چک سفید امضا به قول ما، گفتی هر چی بخواهی من می‌دهم، ولی جنگ نشود؟!» اگر صلح را امام حسن علیه السلام قبول نمی‌کرد، حتماً آن جمعیت زیاد این جمعیت را می‌کشتند، در جمعیت چه کسی بود؟ امام حسین علیه السلام بود، ابالفضل علیه السلام بود، بنی‌هاشم بودند، تمام یاران امام حسن علیه السلام کشته می‌شدند، تمام یاران امام حسن علیه السلام کشته می‌شدند.

معاویه روی منبر گفت که: «می‌خواهید نماز بخوانید، می‌خواهید نخوانید، من کاری به نماز شما ندارم، من می‌خواهم حکومت کنم.» مردم هی نگاه کردند. «من پسرم باید ولیعهد بشود، حجر بن عدی باید اعدام بشود، فقرای شیعه باید محروم بشوند.» تمام آن‌هایی که گفت نشود، معاویه رفت پای منبر گفت باید بشود، ورقه را هم پاره کرد. مردم هی به هم نگاه کردند. این نگاهی که مردم به هم کردند، گفتند: «عجب! پس معاویه، ما دنبال چه کسی رفتیم؟!»

چی می‌گویم؟ یک بار دیگر تکرار ‌کنم، معاویه گفت لشکرم بیش‌تر است، پولم بیش‌تر است، زورم بیش‌تر است، نفراتم بیش‌تر است، بیش‌تر است، بیش‌تر است، بیش‌تر است، ولی در عین حال نمی‌خواهم جنگ بشود، هر صلحی، صلح‌نامه سفید می‌دهم، هر چی هم امام حسن گفت قبول است. امام حسن علیه السلام هم فرمود، می‎‌گویند لیمو ترش می‌گویند گیرت آمد، از همان لیمو ترش لیموناد درست کن، هنرمند این است که از پوست پرتقال هم مربّا درست کند. امام حسن اینجا، هنر امام حسن و لطف امام حسن این بود که امام حسن علیه السلام تمام افکار معاویه را زیرآبش را زد، نباشد، نباشد، هر چی معاویه گفته این باشد، این باشد، این باشد، امام حسن علیه السلام فرمود به شرطی که این نباشد، نباشد، نباشد. او می‌گفت باشد، امام حسن علیه السلام گفت نباشد.

5- صلح امام حسن، زمینه برای قیام امام حسین علیهماالسلام

یعنی صلح‌نامه را جوری تنظیم کرد که معاویه عصبانی بشود صلح‌نامه را پاره کند، مردم بفهمند آنی که می‌گوید هر چی امام حسن علیه السلام می‌گوید، دروغ می‌گوید، این یک انقلاب فرهنگی بود. ببین، یک کسی می‌خواهد کتک به من بزند، می‌گویند این شیخ چشه؟ حالا مثلاً سال‌هاست برای ما کلاس داشته، قرآن و حدیث گفته، نه، کارش نداشته باشید. یک کسی بیاید غلط‌ها و خلاف‌ها و خطاهای مرا بیان کند: «این آقای قرائتی همچین بود، همچین بود، همچین بود»، عیب‌های من را بگوید، بعد یک نفر بگوید: «بزنید»، آن وقت همه زدند. وقتی من کتک خوردم، نباید بگویم که: «این گفت بزنید زدند»، باید بگویم: «اوّلی مردم را بیدار کرد، عیب‌های من را گفت، اوّلی بنزینی کرد»، جامعه را امام حسن علیه السلام بنزینی کرد، امام حسین علیه السلام هم کبریت زد و لذا امام حسین علیه السلام پرسید: «احوال چه خبر است؟» فرمود: «مردم دلشان با شماست (یعنی اهل بیت را قبول دارند)، ولی شمشیرشان با یزید است.» (تاریخ طبری، ج 4، ص 306) یعنی فهمیدند از نظر فکری، فهمیدند که …

امام سال 42 قیام کرد، ولی سال 57 پیروز شد. سال 42 می‌گفتند: «شاه بالأخره مکّه رفته، لباس احرام پوشیده، قرآن چاپ کرده، روزهای عاشورا شام می‌رود روضه‌خوانی، پای روضه می‌نشیند، چشه؟! ما یک کشور شیعه داریم که «أشهد أنّ علیاً ولیّ الله» می‌گویند، باید شاه را نگه داریم.» از این جمله‌ها، سال 42 مردم داغ شدند، امّا پخته نشدند. از 42 تا 57 پخته شدند. فرق بین داغ و پخته را گفتم، هر داغی سرد می‌شود، این قانون است، هر داغی سرد می‌شود، ولی هیچ پخته‌ای خام نمی‌شود. زمان 42 مردم داغ شدند، امّا پخته نبودند. این شکنجه‌ی امثال رجائی‌ها که رفتند زندان، زندانی‌ها و خانواده‌هایشان، هی یک ذرّه، یک ذرّه سخنرانی‌ها، بیان‌ها، پیام‌های امام، این‌ها هی دست به دست هم داد، سخنرانی‌ها، تاسوعاها، عاشوراها، شعرا، هر کسی هر هنری داشت، آورد در پشت سر امام قرار گرفت، آن وقت این سوزن وقتی نخ دارد می‌دوزد، وقتی سوزن نخ ندارد نمی‌دوزد.

تکرار کنم، بسم الله الرّحمن الرّحیم. نصفه حرف می‌زنم، نصفش را شما بگو.

یک. امام حسن علیه السلام به سراغ صلح نرفت، بلکه صلح بر امام حسن علیه السلام؟ تحمیل شد.

دو. امام حسن علیه السلام لشکرکشی کرد، خودش هم ذخیره داشت می‌آورد جبهه، یک افسرهایش خودش را فروخت، یک افسرهایش ترسید، یک افسرهایش این شمشیر زد پای امام حسن علیه السلام را، خوب که امام حسن علیه السلام بال و پرش، پر و بالش شکسته شد، معاویه صلح‌نامه را آورد، گفت: «این صلح‌نامه‌ی من است، هر شرطی می‌خواهی بکن، من می‌خواهم خون از دماغ کسی نریزد.» اگر هم جنگ می‌شد، ابالفضل، امام حسن، امام حسین (علیهم السلام)، تمام یاران امام حسن که در جبهه‌ی امام حسن بودند، شهید می‌شدند، همه هم می‌گفتند: «امام حسن، تو که سرباز نداشتی، تو که پا نداشتی، او که گفت بیا صلح کنیم، او که گفت هر شرطی که بگویی من قبول دارم، دیگر چرا لج کردی؟!» اگر امام حسن علیه السلام صلح را قبول نمی‌کرد، آن جمعیت انبوه، این جمعیت کم را می‌کشتند، همه هم می‌گفتند: «حق با معاویه هست، معاویه طرفدار صلح بود، او گفت بیا بسازیم، امام حسن قبول نکرد.»

این خلاصه چند دقیقه راجع به صلح امام حسن علیه السلام.

6- جایگاه امام حسن علیه‌السلام در میان اهل‌بیت علیهم‌السلام

امام حسن علیه السلام خیلی مقام دارد. شب عاشورا امام حسین علیه السلام خداحافظی کرد با دنیا: «يَا دَهْرُ أُفٍّ لَكَ مِنْ خَلِيلٍ» (الأمالي، صدوق، ص 156)، ای دنیا دارم می‌روم، تو هم وفا نکردی. یک اشعاری را امام حسین خواند که یعنی دنیا خداحافظ، شب عاشوراست، امشب، شب آخر من هست. زینب کبری سلام الله علیها منقلب شد، غش کرد. به امام حسین علیه السلام گفت: «چیه؟! خداحافظی می‌کنی؟! فردا شب دیگر نیستی؟! من تو را نمی‌بینم دیگر؟!»، آن وقت امام حسین علیه السلام اینجا چند تا جمله گفت، گفت: «زینب جان، جدّم پیغمبر از ما بهتر بود، رفت. امیرالمؤمنین، بابای ما از ما بهتر بود، رفت. فاطمه‌ی زهرا از ما بهتر بود، رفت.» بعد این جمله را گفت، گفت: «امام حسن هم از ما بهتر بود، رفت.» شب عاشورا امام حسین فرمود: «امام حسن از من بالاتر است، رفت.» (وقعة الطف، ص 201)

سعی کنیم حدّاقل کاری که می‌توانیم می‌کنیم، اسم بچّه‌هایمان را اهل بیت علیهم السلام بگذاریم. اصلاً در خانه‌ی ما، صدا می‌زنیم، زهرا، فاطمه، حسن، حسین، همین که اسم حسین برده بشود، اسم صادق و کاظم برده بشود، بردن اسم خودش فضا را عوض می‌کند، فضا باید فضای … حدیث هم داریم: «کسانی که اسم اهل بیت را روی بچّه‌هایشان بگذارند، همین اسم‌گذاری یک جایی برایشان قیامت ذخیره می‌شود.»

امام حسن علیه السلام هر چی داشت، چند بار به همه‌ی مردم تقسیم کرد. یک بار امام حسن علیه السلام کوچولو بود، پیغمبر صلّی الله علیه و آله گذاشتش روی دوشش. یک نفر رسید، گفت: «حسن، رفتی روی دوش پیغمبر سوار شدی؟!، می‌دانی کجا سوارشدی؟! می‌دانی مرکبت کیه؟! پیغمبر مرکب تو هست، پایت را گذاشتی روی دوش پیغمبر، افتخار کن.» چی گفته باشد خوب است؟ پیغمبر فرمود: «او افتخار نکند من مرکبش هستم، من افتخار می‌کنم او پایش را روی دوش من گذاشته.» خیلی مهم است، خیلی مهم است.

خب، تولّد امام حسن علیه السلام را تبریک می‌گوییم ان‌شاءالله و این مال بخش امام حسن علیه السلام. این مقداری که از ماه رمضان مانده، دهه‌ی آخر سفارش شده، دهه‌ی آخر خیلی مهم است، حتّی حدیث داریم پیغمبر ما، ماه رمضان که می‌شد، دهه‌ی آخر معتکف می‌شد، دیگر رختخواب‌هایش را جمع می‌کرد، می‌گفت نه، دیگر این شب‌ها نخوابیم (ر. ک به: الكافي، ج ‏4، کتاب الصیام، بَابُ الِاعْتِكَاف‏، ح 1، ص 175).

آدم ماشینش که بنزین دارد، هر مسافری را سوار می‌کند، ولی وقتی دو لیتر دیگر بنزین ندارد، بیش‌تر ندارد، این هر کسی را سوار نمی‌کند. ما، ماه رمضانمان رفت، رجبمان رفت، شعبانمان رفت، رمضان هم نصفش رفت. معلوم هم نیست سال دیگر باشیم، یا نه. به ما گفتند نماز می‌خوانی فرض کن نماز آخرت هست، «صَلِّ صَلَاةَ مُوَدِّعٍ» (الكافي، ج ‏4، کتاب الحج، بَابُ فَضْلِ الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ وَ ثَوَابِهِمَا، ح 37، ص 261)، یعنی همین الله اکبر شما ممکن است آخرین …، ممکن است آخرین ملاقات ما باشد با رمضان.

7- بهره‌گیری از برکات ماه مبارک رمضان

اگر ماه رمضان درش باز شد، کسی عذرخواهی نکرد، توبه نکرد، مقصّر خودش هست. در دعا داریم: «فَتَحْتَ‏ لِعِبَادِكَ بَاباً …»: خدایا یک دری را باز کردی؛ «سَمَّيْتَهُ التَّوْبَةَ»: اسمش را گذاشتی توبه، دری را باز کردی، گفتی در توبه این هست؛ «فَمَا عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ الْبَابِ بَعْدَ فَتْحِهِ» (زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص 406 و 407؛ فرازی مناجات تائبین از مناجات‌های خمسه عشر)، دیگر اگر کسی در توبه باز شود. آخر نفس کشیدن هم چیزی هست که خدا به ما می‌گوید: «نفس بکش، انگار سبحان الله می‌گویی» (الأمالي، صدوق، المجلس العشرون‏، ح 4، ص 93). چه جور خدا می‌خواهد ما را ببخشد.

یک برنامه‌ریزی کنیم که بعد ماه رمضان هم مسجدها را خلوت نکنیم، برنامه‌های مذهبی‌مان را کم‌رنگ نکنیم. در مقابل شایعه‌ها تحقیق کنیم، هر شایعه‌ای را قبول نکنیم. اگر آبروی کسی را ریختیم، عذرخواهی کنیم. اگر مالمان حساب و کتاب ندارد، مالمان حساب و کتاب داشته باشد. امام حسن علیه السلام تمام اموالش را داد، نه خمسش را، مالش را نصفه می‌کرد، چند بار مالش را نصفه کرد، مالش را نصفه کرد، همه‌ی مالش را می‌داد.

یک بار امام حسن علیه السلام یک اسبی داشت، یک نفر هی نگاه می‌کرد به اسب. امام فرمود: «چرا این قدر نگاه می‌کنی؟!»، گفت: «خیلی اسبت قشنگ است، عاشق اسبت شدم؟!»، پیاده شد، گفت: «مال تو»، افسار اسب را داد به این، گفت برو. کریم اهل بیت می‌گویند.

شب نیمه‌ی رمضان است. خوب است اگر کسی می‌خواهد خمس بدهد، شب قدر خمس بدهد، برای این‌که هر کاری شب قدر، یعنی شب بیست و سوّم، شما شب بیست و سوّم، بینندگان عزیز شب بیست و سوّم جلویتان هست، هنوز نرسیدیم، الآن پانزدهم هست بحث را می‌بینید، شما هفت، هشت روز وقت دارید، چه‌قدر خوب هست حساب و کتابتان را شب قدر کنید، چون شب قدر هر کاری ثواب هزار دارد، یعنی یک نفر را افطار بدهی، انگار هزار نفر را افطاری دادی، یک نفر را آزاد کنی، انگار همه را آزاد کردی.

 یک جمله هم از امام سجّاد علیه السلام بگویم، حالا یادم آمد، امام سجّاد علیه السلام حوزه‌ی علمیه نداشت، چون یزید، امام حسین علیه السلام را کشت، دیگر کسی جرأت حرف زدن نداشت. این وسطه فقط حضرت زینب سلام الله علیها بود، حضرت زینب حرف‎ها را از امام سجّاد علیه السلام می‌گرفت، به مردم می‌داد. یعنی واسطه‌ی علمی ما با امام سجّاد علیه السلام، از طریق زینب کبری سلام الله علیها بود. حوزه‌ی علمیه که نداشت، دانشگاه و حوزه نداشت، مرید و مسجد و محراب و خطبه‌ی سخنرانی نداشت. پدرش حسین، امام حسین علیه السلام را کشتند، همه جا سکوت، خفقان. امام سجّاد گفت: «چه کنیم؟»، گفت که: «برده بخریم، با برده‌ها در خانه کار کنیم.» دیگر برده‌داری آزاد بود، برده‌های زیادی را خرید، در خانه با این‌ها کار می‌کرد. برای هر برده‌ای هم یک پرونده داشت، برای هر برده‌ یک پرونده داشت. شب عید فطر می‌گفت: «بیایید بنشینید، آقای فلانی شما اسمت این است، لقبت این است، شما مثلاً چهار ماه است پهلوی ما هستی. در این چهار ماه، این خلاف‌ها را داشتی، اینجا را کج رفتی، این را کج گفتی، این را کج عمل کردی، تمام شد. آقای فلانی، آقای فلانی»، دانه دانه افراد را می‌گفت و می‌گفت اسمت کیه و لغزش‌هایت هم این است. بعد می‌گفت: «امشب می‌دانی چه شبی هست؟ شب آخر ماه رمضان است، همه‌تان را بخشیدم. لباس و غذا بهشان می‌داد، همه را هم می‌بخشید.» بعد می‌گفت که: «یک چیزی من می‌گویم، شما هم بگویید»، «چی؟»، گفت: «هر چی من می‌گویم شما بگویید»، «ای علی بن الحسین»، همه می‌گفتند: «ای علی بن الحسین»، این برده‌ها، ای امام سجّاد؛ «همان گونه که تو»، همه می‌گفتند: «همان گونه که تو». مثل نماینده‌های مجلس هستند قسم می‌خورند که به مملکت خدمت کنند، همه: «همان گونه که تو»، همه می‌گفتند: «همان گونه که تو»؛ «لغزش‌های ما را نوشتی»، همه می‌گفتند: «لغزش‌های ما را نوشتی»؛ «خدا هم لغزش‌های تو را نوشت». بعد می‌گفت: «من همه‌تان را آزاد کردم»، بعد هم به خدا می‌گفت: «خدایا، تو هم من را آزاد کن، این‌ها برده‌ی من بودند من بخشیدمشان، تو خدای من هستی، من را ببخش.» یعنی چه جوری، یک دانشکده درست کرده بود مخفی، به اسم برده‌داری، فارغ‌التحصیلش هم شب عید فطر هست. شب عید فطر همه فارغ‌التحصیل می‌شدند. هم اخلاق امام را می‌دیدند، رفتار امام را می‌دیدند، کلمات امام را ضبط می‌کردند، یعنی حفظ می‌کردند.

امامان ما چه قیام کنند در کربلا، چه در خانه با برده‌ها باشند، هر دو عملشان هدایت کننده هست و ما باید از هر فرصتی استفاده کنیم. رمضان یک کبریت است، این کبریت اگر مدیریت بشود، خوب استفاده می‌شود. این کبریت را چه جوری مدیریت کنیم؟ مدیریت کبریت این است، خود کبریت تمام می‌شود، ماه رمضان تمام می‌شود، چوب کبریت هم تمام می‌شود، منتها مدیریت این است که تا کبریت تمام شد، این کبریت را وصل به گاز کنیم، گاز که روشن شد، وصل به غذا بشود، غذا که پخته شد، وصل به انسان بشود، انسان که غذا خورد، وصل به خدا بشود، «فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ» (قریش/ 3)، «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ» (قریش/ 4)، غذا خوردی شکر خدا را کن، «كُلُوا … وَ اشْكُرُوا» (بقره/ 172، نحل/ 114، سبأ/ 15). ببینید چوب کبریت است، ولی تا خدا پیش رفت.

یک بار دیگر تکرار می‌کنم. یک، چوب کبریت وصل به گاز؛ دو، گاز وصل به غذا؛ سه، غذا وصل به انسان؛ چهار، انسان وصل به خدا. ما باید از ایام ماه رمضان استفاده کنیم. خدایا قیامت را روز روسفیدی ما قرار بده و مرگ را اوّل راحتی ما قرار بده.

کسانی که به گردن ما حق دارند، اسلام ما، وجود ما، پدران و مادران، انقلاب ما، امام و شهدا، تعلیم و تربیت ما، اساتید و مربیان، هر کس، هر نوع حقّی به گردن ما دارد، امشب عیدی ما را شب تولّد امام حسن علیه السلام هست بحث را گوش می‌دهید، عیدی ما را عفو و ما را آماده برای درک شب قدر قرار بده. چون اگر یک گناهی بکنیم، توفیقمان از دست می‌رود. حدیث داریم اگر کسی نماز شب نمی‎خواند، این به خاطر کار روزش هست، روز یک خلافی کرده، خدا می‌گوید حالا که خلاف کردی، توفیق نماز شب دیگر نداری. یک افرادی ممکن است شب قدر هم بیاید برود، توفیق درک شب قدر نداشته باشد.

خدایا هر عاملی که مانع می‌شود بین ما و شب قدر، آن موانع را برطرف کن و آن‌چه شب قدر برای خوبان مقدّر می‌کنی، به آبروی آن خوب‌ها، همه‌ی آن‌ها را برای همه‌ی ما مقدّر بفرما.

«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

]]>
https://gharaati.ir/reasons-and-factors-for-the-peace-of-imam-hassan/feed/ 0
امام سجاد علیه‌السلام و تداوم کربلا https://gharaati.ir/%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3%d8%ac%d8%a7%d8%af-%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%87%e2%80%8c%d8%a7%d9%84%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85-%d9%88-%d8%aa%d8%af%d8%a7%d9%88%d9%85-%da%a9%d8%b1%d8%a8%d9%84%d8%a7/ https://gharaati.ir/%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3%d8%ac%d8%a7%d8%af-%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%87%e2%80%8c%d8%a7%d9%84%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85-%d9%88-%d8%aa%d8%af%d8%a7%d9%88%d9%85-%da%a9%d8%b1%d8%a8%d9%84%d8%a7/#comments Thu, 02 Sep 2021 06:52:56 +0000 https://gharaati.ir/?p=8338 https://gharaati.ir/archive/pdf/1400.06.11.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1400.06.11.mp3 https://www.aparat.com/embed/ADd7E?data[rnddiv]=57986776774&data[responsive]=yes]]>

موضوع: امام سجاد علیه‌السلام و تداوم کربلا
تاريخ پخش: 11/06/1400
عناوين:
1- نقش نیت در عبادت
2- کتاب خدا و سنّت معصومان، ملاک سنجش اعمال
3- کار برای خدا، کوچک یا بزرگ
4- تلاش عالمان دین برای شناخت و تبلیغ دین
5- صلح امام حسن و قیام امام حسین، در یک راستا
6- نقش امام سجاد علیه‌السلام در حفظ تاریخ کربلا
7- بیان معارف دین، در قالب دعا

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

شب جمعه‌ای بحث پخش می‌شود که شب شهادت امام سجاد علیه السلام است و نکاتی را می‌خواهیم راجع به آقا صحبت کنیم. به امام سجاد هم «زین‌العابدین» می‌گویند، هم «سید‌الساجدین» و زین العابدین، «زین» یعنی زینت، «زین‌العابدین» یعنی زینت عبادت کنندگان، «سید‌الساجدین» یعنی سرور اهل سجده. امام زین العابدین به این القاب معروف شده.
عبادت یعنی چه؟ که می‌گوییم زین‌العابدین، عابد. عبادت یعنی کاری که رنگ خدایی داشته باشد، ممکن است نجّاری باشد، کشاورزی باشد، تحقیق و پژوهش باشد، جبهه و جنگ باشد، تجارت باشد، هر کاری که برای خدا باشد، عبادت می‌شود و هر کاری هم که برای خدا نباشد، عبادت نیست، ولو نماز باشد، ولو در محراب باشد، ولو جبهه باشد، برای خدا نرفته جبهه.
1- نقش نیت در عبادت
من این را یک بار دیگر در تلویزیون گفته‌ام. در جبهه یک کسی شهید شد، به حضرت گفتند: آقا شهید شد. فرمود: این شهید نیست، اسمش را بگذارید: قتیل الحمار، شهید راه خر. گفتند: آقا، چرا؟ این اسم بدی است. گفت: این برای خدا نجنگید، یکی از دشمنان سوار الاغی بود، آن الاغ، الاغ قوی بود، گفت: من بروم او را بکشم، الاغش را به غنیمت بردارم. این برای غنیمت الاغ رفت، منتها موفق نشد، کشته شد. پس ممکن است انسان در حوزه‌علمیه و در مسجد و در محراب و در جبهه باشد، عبادت نباشد، پناه بر خدا. ولی ممکن است یک کار عادی بکند، همسرداری، بچه‌داری، خانه‌داری، مریض‌داری، پرستاری، تحقیق و آموزش، تحصیل، تعلیم و تربیت، هر کاری که رنگ خدا باشد، عبادت است.
خیلی سخنرانی برای من مشکل شده است، چون چهل سال است در تلویزیون هستم هر چه داشته‌ام گفته‌ام، مجبورم بعضی چیزها را تکرار کنم، یعنی الآن مشابهی در ذهنم نیست. اگر یک خانمی خیال می‌کند شوهرش آدم مفیدی برای اسلام و مسلمین است و کاری که می‌کند کار مفیدی است، می‌گوید حالا که شوهرم مشغول کار مفید است، من هم برای شوهرم غذا درست می‌کنم، همان غذایی که درست می‌کند، عبادت است، چون می‌گوید این غذا را درست کنم برای کسی که او مفید است. نیّت لازم نیست ساعت اول باشد، آخرش هم خدا باشد، باز هم اخلاص است و لذا امام سجاد که شب شهادت بحث را گوش می‌دهید در دعا می‌گوید: خدایا آخر نیّتم خدا باشد، ممکن است اولش هم مثلاً بگوید که چرا لباس می‌شوری؟ می‌گویم: برای این‌که نظیف باشد. می‌گوید: چرا می‌خواهی نظیف باشد؟ می‌گویم: برای این‌که خدا نظافت را دوست دارد. پس رسیدیم به خدا.
چرا غذا می‌خوری؟ برای این‌که جان داشته باشم. جان می‌خواهی چه کنی؟ برای این‌که می‌خواهم کار بکنم، خدا از آدم بیکار راضی نیست. پس باز رسید به خدا. «وَ انتَهِ بِنِیَّتی» (صحیفه‌ی سجادیه، دعای مکارم الأخلاق) امام سجاد می‌گوید یا مستقیم عبادت باشد مثل این‌که می‌گوییم: الله اکبر، مستقیم عبادت است، یا نه، کشاورزی می‌کند، منتها می‌گوید کشاورزی می‌کنم تا خرجی زن و بچه را دربیاورم، زن و بچه‌ام عفیف باشند، عزیز باشند، ذلیل نشوند، تحقیر نشوند. پس این‌ها هم خدایی شد دیگر.
یک کسی آمد گفت: آقا من یک خانه‌ی بزرگی دارم، در رفاه زندگی می‌کنم؟ مستکبرم؟ فرمود: خانه‌ی بزرگ را برای چی گرفتی؟ گفت: من رئیس فامیل هستم، فامیل‌ها جمع می‌شوند خانه‌مان، شامشان می‌دهم، غذایشان می‌دهم، عقد و عروسی‌شان، مراسمشان در خانه‌ی ما هست، خانه‌ی بزرگی دارم، در اختیار فامیل‌ها و این‌ها گذاشتم. فرمود: این آخرت است، این دنیا نیست. چون آخر نیت این است که می‌گویی خانه‌ی بزرگ که لذت ببرم، خلاص، آخرش می‌شود لذت. یک وقت می‌گویی من می‌خواهم درس بخوانم که بشوم دکتر یا آیت الله، آخرش می‌شود مقام. یک وقت می‌گویی من اگر ملا بشوم، آیت الله بشوم، بیشتر از آیات قرآن استفاده می‌کنم از یک آدم عادی، من دکتر بشوم، تخصصی پیدا کنم، بیشتر مفیدم و خدا راضی‌تر است، یعنی آخرش باید برسد به خدا. اگر هر کاری آخرش به خدا رسید، بافندگی، شعربافی، نمی‌دانم قالی‌بافی، هر چی. هر چی آخرش به خدا رسید، عبادت است، این یک مسئله. و لذا هیچ کس نباید غصه بخورد که چرا او جلو است و من عقب.
یک چیزی را برایتان بگویم.
بسم الله الرحمن الرحیم [پای تخته]
2- کتاب خدا و سنّت معصومان، ملاک سنجش اعمال
این نیم‌دایره را شما فرض کنید. این که آن بالا است، مثلاً مقام معظم رهبری است، می‌آید پایین رئیس جمهوری تا شهردار، استاندار، مدیر کل تا یک آدم عادی. یکی تاجر درجه یک است، تا تاجر درجه دو، تا می‌آید یک آدم بسیار ضعیف. یکی سرلشکر است تا می‌آید به یک سرباز. هر کسی در این نیم‌دایره یا بالاست، یا وسط، یا پایین. اگر ما هدف را گم نکنیم، هدف چی هست؟ این گوشه، اینجا را یادمان نرود، اینجا هم یادمان نرود، هدف «کتابَ الله»: فرمان خدا، الگوها هم الگوی معصوم: «وَ عِترَتی» الگو، الگوی معصوم باشد. اگر هدفت از قرآن، یعنی از مکتب و رهبر، از ایدئولوژی‌ها، ایدئولوک، اگر از این‌ها جدا نشوی، حرکتت مستقیم باشد، صاف بیایی اینجا، صاف، این زاویه‌ی قائمه است؛ اینجا هم باشی اگر حرکتت مستقیم باشد، باز زاویه‌ی قائمه است، اینجا باشی، حرکت درست باشد، باز زاویه‌ی قائمه است، یعنی هر کجا، در هر مداری هستی، پولدار و فقیر، چون خدا نگاه نمی‌کند به چه‌قدر، فقط نگاه می‌کند به نسبت. مثلاً ببین یک کسی هزار تومان دارد، یک تومانش را به فقیر می‌دهد، این یک هزارم داده. یک کسی هزار میلیون دارد، یک میلیون می‌دهد، او هم یک هزارم داده است. خدا نگاه نمی‌کند، چه کسی یک تومان داد، چه کسی یک میلیون داد، نگاه می‌کند او یک تومان نسبت به سرمایه‌اش یک هزارم است، تو هزار تومان یک تومان داده، او هم در هزار میلیون یک میلیون داده است. این‌هایی که می‌گویم حدیث است هان. اسلام می‌گوید خداوند وقتی می‌خواهد اجر بدهد نگاه به مبلغ نمی‌کند چند است، نگاه می‌کند این مقداری که دادی نسبت به سرمایه‌ات چه‌قدر است. عربی‌اش را هم می‌خواهید بخوانم، بخوانم:
«یا مَن»: ای کسی که، «سَوّی» مساوی قرار دادی توفیق را، «یا من سَوَّی التَّوفیق بینَ الضَّعیف و القَوی» یا «بینَ القَوی و الضَّعیف» یعنی خدا تقسیم کرده. مثل کلمه‌ی شش دانگ در فارسی، می‌گوییم فلانی خانه‌اش شش دانگ است، یعنی چه؟ حالا ممکن است خانه‌اش بیست متر باشد، ولی بیست مترش شش دانگ است، او هم ممکن است خانه‌اش چند هزار متر باشد، آن هم شش دانگ است. شش دانگ، خدا نگاه می‌کند این سند دارد یا نه، سندش شش دانگ است یا شش دانگ نیست، اگر شش دانگ است، شش دانگ ارزش است، چه به کوچک، چه به بزرگ.
عبادت یعنی کار خدایی. و برای این‌که ما را، اصلاً قرآن نازل شد، اصلاً هستی برای بشر آفریده شده، ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند، درست است، قرآن هم همین را می‌گوید. می‌گوید: «خَلَقَ لَکُم» (بقره/ 29- شعراء/ 166- روم/ 21)، «سَخَّرَ لَکُم» (ابراهیم/ 32 و 33- نحل/ 12- حج/ 65- لقمان/ 20- زخرف/ 12 و 13)، «مَتاعاً لَکُم» (مائده/ 96- نازعات/ 33- عبس/ 32)، لَکُم، لَکُم یعنی هستی برای تو هست. خب تو برای چه چیزی هستی؟ می‌گوید: تو را هم آفریدم که خدایی بشوی. یعنی اصول دینت ننوشته باشد خوراک، پوشاک، مسکن، خانه، ماشین، تلفن، نیّتت را، برو دنبال خانه و مسکن و تلفن، برو سراغ استخدام و حقوق، پول، اما آخرین نیّتت باید به خدا برسد، اگر رسید، موفق هستی.
یک پولی که به بانک می‌دهند، بانک می‌خواهد ببیند این پول قلّابی است یا درست نیست، این را با یک نوری، با یک ابزاری نگاه می‌کنند ببینند این نخ که در اسکناس هست در این کاغذ هست یا نه، اگر این کاغذ نخ داخلش بود، می‌گویند پول سالم است، اگر نخ نباشد، هر چه هم اسکناس کوچک و بزرگ باشد، این عبادت نیست. خدا دنبال آن نخ هست، در کار ما آن نخ خدا هست یا نه.
3- کار برای خدا، کوچک یا بزرگ
آن وقت برکاتی هم دارد اخلاص. اخلاص برکاتش این است که آدم مخلص کار کمش هم مشتری دارد، «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ» (زلزله/ 7) وزن یک ذره هم حساب و کتاب دارد. ممکن است خلق کار کم را قبول نکنند ولی خدا کار کم را قبول می‌کند. شما یک سلام کن به یک بچه، برای این‌که این بچه را تشویقش بکنی، سلام، عزیز، خوبی؟ همین یک محبت و لبخند به بچه برای تشویق برای کار خیر، برای تحصیل، برای ادب، برای نظافت، حتی کودک اگر باشد، حتی اگر کار جزئی باشد.
بنابراین به ما گفتند سعی کنید همه‌ی کارهایتان، ما هم می‌توانیم خودمان را کوثر کنیم، خودمان را سجاد کنیم، نه مثل امام سجاد، در فضای خودمان، همان شش دانگ خانه‌ی بیست متری، همانی که هستیم، بنده‌ی خدا باشیم، برای خدا درس بخوانیم، حالا چی می‌خواهی بشوی؟ هر چب مصلحت باشد، هر کار باشد. از اول خط و نشان نکشیم من باید این درس را بخوانم، این مدرک را بگیرم، تا آن، اگر هدفت آخرش مدرک و پست و مقام و پول و عنوان و پُز دادن باشد، در روایت داریم که درس می‌خوانی اما «لِيُبَاهِيَ بِهِ الْعُلَمَاء» (الكافي، چاپ الإسلامية، ج ‏1، ص 47) محاسبه می‌کنند که چه کسی بزرگ است، چه کسی کوچک.
یک چیزی یادم آمد از امام خمینی برایتان بگویم. امام قبل از انقلاب می‌خواستند بیایند تهران. با یکی از شاگردانشان که از علمای بزرگ هستند، دو تایی در ماشین نشستند که بیایند تهران. این شاگرد امام، بغل امام نشسته بود، گفت که: چه خوب است که عراق گذرنامه نمی‌دهد، چون اگر عراق گذرنامه و ویزا بدهد، طلبه‌های باسواد قم همه می‌روند نجف، سابقه‌ی حوزه‌ی علمیه‌ی نجف خیلی بیشتر از قم است، هزار سال جلوتر از قم است با کم و زیادش، طلبه‌های باسواد همه جذب نجف می‌شوند با ویزا، آن وقت بچه طلبه‌هایی که سال دوم، پنجم، ششم هستند، بچه طلبه‌های مبتدی قم می‌مانند، وزن نجف سنگین می‌شود، وزن قم سبک می‌شود، می‌شود مثل یک کودکستان و دانشگاه. گفت: تا من این را گفت امام فرمود: وزن چه کسی بزرگ می‌شود؟ وزن چه کسی کوچک می‌شود؟ به چه کسی ویزا می‌دهند؟ آنجا عظمت پیدا می‌کند؟ به چه کسی ویزا نمی‌دهند، آنجا کوچک می‌شود. تمام این فکرها، فکر انحرافی است. ایشان فرمود: فرمود امام از قم، جاده‌ی قدیم بوده هان، اتوبان نبود، از قم حدود سه ساعت برای من صحبت کرد تا تهران، که کسی که فکرش این باشد که چه کسی بزرگ شد، چه کسی کوچک شد، این خدایی نیست، بزرگی و کوچکی دست خداست.
ما اگر خواسته باشیم امامان را بشناسیم همین یک مَثَل کوچک من را دقت کنید. اول که ما فکر می‌کردیم حضرت امیر بعضی شب‌ها هزار رکعت نماز می‌خوانده، بعد دیدیم امام سجاد هم می‌خوانده. یک سؤال: هزار رکعت نماز خسته نمی‌شد؟ نه. چه جوری خسته نمی‌شد؟ به دلیل این‌که ماهی هر چه شنا کند خسته نمی‌شود، ما خسته می‌شویم، ولی چون ماهی با آب جوش خورده، ما هنوز با خدا جوش نخوردیم.
تیر از پای امیرالمؤمنین می‌کشیدند، متوجه نمی‌شد، راست می‌گویید؟ آره. مگر می‌شود؟ آره. چه جوری می‌شود؟ فوتبالیست‌ها در زمین چمن گاهی می‌افتند، استخوان پایشان می‌شکند، حالی‌شان نیست، چون عشق به گل زدن دارند. آدم اگر عاشق شد خیلی چیزها را دیگر به حساب نمی‌آورد. من دیدم زنی را که شنا بلد نبود، ولی وقتی به او گفتند: بچه‌ات افتاده در استخر، در حوض، مثل فرفره دوید و با لباس زمستان شیرجه در آب رفت. اصلاً حساب نکرد که زمستان است یا تابستان، شنا بلد است یا بلد نیست، هیچ محاسبه نمی‌کند. این محاسبات برای آدم‌های معمولی مثل ما هست. از عبادات خسته نمی‌شد.
ما داشتیم آیت الله مشکینی خدا رحمتشان کند نقل می‌کرد از بزرگواری که ایشان وقت مرگ گفته بود نمازهایم را دومرتبه بخوانید، در آستانه‌ی مرگ گفته بود همه‌ی نمازهایی که در عمرم خوانده‌ام دومرتبه برایم قضا کنید. گفتند: چرا؟ گفت: من از نماز لذت می‌بردم، وقتی می‌گفتم: «إیّاک نعبد» لذت می‌بردم، حالا شک دارم آیا نماز برای خدا خواندم، یا برای لذت خواندم. مهم است این‌ها. این‌ها بوده هست.
4- تلاش عالمان دین برای شناخت و تبلیغ دین
ما آدم داریم که، خدا رحمت کند آیت الله عظمای نجفی مرعشی را، ایشان می‌گفت: یک کتابی دیدم، می‌خواستم بخرم، پول نداشتم، ترسیدم این کتاب را بفروشند، از دستم در برود، به کتابفروش گفتم آقا این کتاب را من آلان از شما خریدم، بگذار کنار، من برای شما الآن پول می‌آورم، چند دقیقه‌ای به من مهلت بده. می‌گفت: آمدم، قبایم را کندم، کنار خیابان نجف ایستادم قبایم را فروختم، رفتم کتاب خریدم. یعنی لباسش را می‌فروشد.
علامه‌ی امینی صاحب الغدیر رحمة الله علیه، ایشان به آیت الله خزعلی گفته بود، یعنی ایشان از او پرسیده بود: هوای هندوستان چه‌جور بود؟ چون ایشان رفته بود هندوستان برای تحقیق، در کتابخانه‌های هندوستان کتابی پیدا کرده بود، رفت آنجا، چند ماهی آنجا ماند. آیت الله خزعلی گفت از او پرسیدم هوای هند چه‌جور بود؟ ایشان یک خورده فکر کرد، گفت: نفهمیدم.
علامه محمد تقی جعفری رحمة الله علیه ایشان در اتاقش مطالعه می‌کرد، چراغش دود می‌کرد، ولی چنان روی کتاب افتاده بود که اصلاً متوجه نشده بود، طلبه‌ها در حیاط گفتند: دود از پنجره‌ی اتاق آقای محمد تقی جعفری می‌آید، دویدند، افتادند رویش، دیدند چنان غرق در مطالعه است که دود اتاقش را متوجه نشده است. اگر کسی عاشق بشود، جایش را عوض می‌کند، مکانش را عوض می‌کند. حالا حضرت امیر هزار رکعت نماز می‌خواند، هزار رکعت با توجه. ما الآن مثلاً بنده در آستانه‌ی هشتاد سال هستم، هفتاد و چند سال، در این هفتاد، هشتاد ساله یک رکعت نماز باتوجه خوانده‌ام؟ او یک شب هزار تا، یعنی هشتاد تا سال ما به یک دقیقه‌ی یک شب امیرالمؤمنین نمی‌رسد. این سجاد که می‌گویند امام سجاد این است.
بعد معارف‌های مختلف. کار شکلش عوض می‌شود. اینجا که ما الآن بحث می‌کنیم مال اردوگاه شهید باهنر است، برای آموزش و پروش است، حالا چون ایام کروناست و تعطیل است ما می‌آییم زیر درخت‌هایش، بحثمان را انجام می‌دهیم. در یکی از این تابلوها دیدم نوشته، در همین اردوگاه نوشته بود که: تعلیم تعطیل‌بردار هست، اما تربیت تعطیل‌بردار نیست. جمله‌ی قشنگی است.
امامان ما کارهایشان فرق می‌کرده، ولی هدفشان یکی هست. بینید من این عبا را می‌خواهم بشورم، می‌گذارم در آب، می‌کشم بالا. این دست من رو به شما می‌آید، همچین می‌کند، این دست رو به خودم می‌آید، همچین، این دست می‌آید رو به این طرف، این دست رو به این طرف. حرکت این‌ها فرق می‌کند، این این طرف می‌آید، این این طرف می‌رود، اما هدف این است که آب این عبا گرفته بشود.
گاهی وقت‌ها یکی دعا می‌خواند، یکی حوزه‌ی علمیه دارد مثل امام باقر و امام صادق، یکی می‌رود جبهه مثل امام حسین، یکی مثل امام سجاد در قالب دعا حرفش را می‌زند، قالب‌هایش فرق می‌کند، در زمین فوتبال یکی توپ را بالای سرش می‌گیرد، یکی توپ را زیر پایش می‌چرخاند، یکی شوت می‌زند، هر کدام از این ده، یازده نفر، هر کدام یک کاری می‌کند ولی هدفشان یکی هست، این تیم به آن تیم گل بزند.
5- صلح امام حسن و قیام امام حسین، در یک راستا
ولذا پیغمبر فرمود: امام حسن و امام حسین فرق نمی‌کنند، «امامان» هر دو یک جور هستند، «قاما»، قیام کنند، «أو قَعَدا» (علل الشرائع، ج ‏1، ص 211) یا قیام نکنند. نگویید شجاعت حسینیه، حلم حسنیه، این تعابیر درست نیست، شجاعت حسینیه یعنی چه؟ یعنی امام حسن شجاع نبوده. امام حسن علیه السلام در جبهه جوری می‌جنگید که امیرالمؤمنین وحشت کرد، گفت: چه جگری دارد! چه شجاعتی دارد! شمشیر امام حسن، پدرش امیرالمؤمنین را به تعجب واداشت، نمی‌شود گفت نه آن.
به هر حال خدا رحمت کند از شهید مظلوم بهشتی نقل شد، گفت فلان آیت الله، دو تا مرجع بودند، گفت: فلان آیت الله العظمی و امام خمینی هر دو پهلوی من یک جور هستند. با این‌که امام خمینی قیام کرد، آن آیت الله العظمی قیام نکرد. بعد گفتند: چرا؟ گفت: برای این‌که من یقین دارم او هوس نداشت، او هم هوس نداشت، هیچ کدام به خاطر هوس نبود، برای رضای خدا بود. چون هدفشان خدا بود، این مهم است.
گاهی وقت‌ها یک کاری شکل‌هایش فرق می‌کند. کسی اسبی داشت، می‌خواست برود خانه‌ای، میخ اسب را کوبید به دیوار، اسبش را بست به آن زنجیری که به دیوار چفت شده، بست. رفت کارش را انجام داد و برگشت و اسب را باز کرد، گفت: این میخ باشد، کسی دیگر هم می‌آید دیگر دنبال میخ نگردد، حالا ما که این میخ را کوبیدیم، باشد باقی آدم‌ها هم که اسب دارند بچسبانند. یکی دیگر آمد، عبایش، لباسش خورد به این میخ، نزدیک بود پاره بشود یا پاره شد، میخ را کند و دور انداخت. گفتیم ببین این سه تا عبادت کردند، آن کسی که میخ را گذاشت برای این‌که یکی دیگر استفاده کند، آن کس که میخ را کند چون احساس کرد که این مزاحم است، لباس مردم را پاره می‌کند، او هم کند، می‌خواهم بگویم خلاصه شکل کارها فرق می‌کند، اگر هدف خدا باشد، همه‌ی کارها عبادت می‌شود. و لذا قرآن گفته حتی یک آجری هم که روی هم می‌گذارید، بنایی که می‌کنید، بنایی‌تان هم می‌تواند خدایی باشد. آیه‌اش این است: «وَ اجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً» (نساء/ 87) آیه قرآن است که خواندم، یعنی خانه‌هایتان را رو به قبله بسازید یا مقابل هم بسازید. یعنی می‌شود خانه‌سازی. داریم که اگر مثلاً می‌خواهی در خانه‌ات هم بنشینی، رو به قبله بنشین، ولو نمی‌خواهی نماز بخوانی، می‌خواهم بنشینم، می‌خواهم چایی بخورم، این طرف اتاق بنشینم، یا آن طرف اتاق، آن طرف اتاق بنشینم رو به قبله هم هستم، آنجا چایی می‌خورم.
به ما گفتند در خانه‌تان یک جایی را برای نماز بگذارید. حالا خانه‌های تنگ بگو چه چی (21:15) هست که ما جا برای نماز بگذاریم. شما می‌توانید با یک خط خوبی بنویسید قبله. به دیوارتان نه بزرگ، یادت نرود قبله از این طرف است.
کسی را می‌فرستند چین و استرالیا گاو بکشد، گوشتش را بفرستد ایران، می‌گویند یک قصاب برود آنجا، آن گاو و گوساله‌ای که در چین و استرالیا ذبح می‌شود، قصابش بسم الله بگوید، اگر بسم الله گفت، ذکر خدا گفت، این گوشت حلال است، وگرنه گوشتی که سلول بدن شما می‌شود در ایران، باید قصابش در استرالیا جهت الهی داشته باشد، بسم الله بگوید. این‌ها برای این‌که ما را هی تربیت کنند.
امامان ما همه کارشان عبادت است، بنابراین ما همیشه می‌توانیم در حال عبادت باشیم. هر کاری می‌کنیم، می‌توانیم جهتش، جهت الهی باشد. این درسی است که امامان به ما داده‌اند. همه کارهای ما عبادت است، حتی ورزش، من ورزش می‌کنم دکتر به من گفته راه برو، ورزش کن، راه برو، که سالم باشی، که بتوانی یک حدیث بیشتر بخوانی، همین راه رفتن، ورزش هم می‌شود عبادت. یک وقت هم من ورزش می‌کنم.
حالا باز همین ورزش مدال آوردن، یک وقت من ورزش مدال می‌خواهم بیاورم در فلان بازی‌های بین‌المللی، می‌خواهم مدال بیاورم که قهرمان ایران بشوم، خب این می‌خواهی خودت را معرفی کنی، خوب که معرفی کردی، می‌شوی کوه هیمالیا، کوه هیمالیا را همه‌ی دنیا می‌شناسند، شما را هم به عنوان یک فوتبالیست همه‌ی دنیا می‌شناسند، می‌شوی هیمالیا. اگر هدفت باشد که خودت را مطرح کنی، خب کوه هیمالیا هم در دنیا مطرح است، نه توی ایران، نه برای یک فصل و یک بازی، در طول تاریخ کوه هیمالیا معروف است، قله‌ی دماوند در ایران معروف است.
اما یک وقت می‌گویی که من اگر مدال آوردم جمهوری اسلامی عزیز می‌شود، جمهوری اسلامی پهلوی رقیبانش عزیز می‌شود، مردم خوشحال می‌شوند، مقام معظم رهبری وقتی از ورزشکارها می‌خواهد تشکر کند، نمی‌گوید چون قهرمان شدی تشکر می‌کنم، می‌نویسد چون مردم را خوشحال کردی، خوشحال کردن مردم یک ارزش است، ما می‌توانیم البته باید از خدا بخواهیم. امام سجاد همه‌ی وجودش عبادت بود، اما از خصوصیات ایشان چند تا جمله بگویم:
6- نقش امام سجاد علیه‌السلام در حفظ تاریخ کربلا
یکی این‌که شاهد کربلا بود. تاریخ کربلا اگر خبرنگار نبود، از بین رفته بود، چون حادثه‌ی مهم تاریخی بود، نه تاریخ قبلش بود نه تاریخ بعدش. به قدری مهم بود که خاطرات کربلا را حتی خداوند از طریق فرشته‌ها به پیامبران هم یاد داده بود که کسی می‌آید به نام محمد بن عبدالله، نوه‌ای دارد به نام امام حسین، این رقمی دعوتش می‌کنند، این رقمی کنار نهر آب روبه‌روی زن و بچه‌اش سرش را می‌برند و انبیاء قبل از امام حسین برای امام حسین گریه کرده‌اند. این تاریخ کربلاست. تاریخ دو تا خبرنگار می‌خواهد. یک خبرنگار مرد می‌خواست زین‌العابدین علیه السلام، یک خبرنگار زن می‌خواست حضرت زینب، اگر این‌ها نبودند کربلا می‌گفتند بله، حالا دو نفر، مثل جنگ‌هایی که در دنیا هست، نگاه به کربلا. امام سجاد علیه السلام که شب شهادتش بحث را گوش می‌دهیم، اگر نبود کربلا پاک می‌شد، زینب کبری اگر نبود، کربلا پاک می‌شد. می‌خواستند پاکش کنند، این که به قبر امام حسین آب بستند و کشاورزی کنند، می‌خواستند اصلاً اینجا مزرعه بشود، محو بشود، چون معاویه خودش گفت، گفت: «دَفْناً دَفْنا» (كشف الغمة في معرفة الأئمة، چاپ قديم، ج ‏1، ص 419)، من اسلام را دفن می‌کنم، یعنی زیر خاکش می‌کنم، اجازه نمی‌دهم که بگویند: «أشهد أنّ محمداً رسول الله»، در اذان‌ها اسم محمد باشد ولی اسم ابوسفیان نباشد، چرا اسم پدر من نیست، معاویة بن ابوسفیان. چرا اسم ما نیست؟ چرا اسم آن‌ها هست؟ گفت: من دفنش می‌کنم. این که گفتند: اسب ببرید روی سینه‌ی شهدای کربلا، می‌خواستند این گوشت له بشود، یعنی قابل جمع کردن نباشد.
حالا امام سجاد همه‌ی این‌ها را دید، یک امام معصوم با حضورش و تازه اگر امام سجاد نبود، این بنا بود امام سجاد را در شام بکشند، وقتی سخنرانی کرد آبروی یزید را برد، یک سخنرانی کرد، گفتند: این چه کسی است؟ گفتند: این علی بن الحسین است. گفت: به من گفتند علی بن الحسین کشته شده؟ گفت: او علی اکبر بوده است که کشته شده، علی بن الحسین، علی اکبر، علی بن الحسین است، این علی بن الحسین، امام سجاد است. خیلی سخنرانی کرد، سخنرانی کرد که جلسه‌ای که یزید درست کرده بود که خودش را مطرح کند که ما دشمنان را به خاک نشاندیم، کشتیم، اسیر کردیم، اصلاً همه‌ی جلسه را برگرداند، یعنی یک انقلاب بسیار مهمی کرد، انقلاب روحی کرد، امام حسین انقلابش نظامی بود، شمشیر و اسب و زره واین‌ها بود، امام سجاد انقلابش فرهنگی بود، بیدارباش بود.
7- بیان معارف دین، در قالب دعا
بعد آن وقت نقشی که امام راجع به دعا دارد. راجع به دعا چه نقشی دارد؟
یک سفری ما رفتیم کانادا، برای ایرانی‌ها و این‌ها صحبتی داشتیم. یک کسی به من زنگ زد، گفت: من فلانی هستم. من او را نمی‌شناختم. به سفیر گفتم: ایشان گفت: بگو تشریف بیاورید، بفرمایید فلان. گفتم: ایشان چه کسی است؟ گفت: این یک استادی است که سه روز آمریکاست، سه روز کاناداست، فوق تخصص فلان رشته‌ی ارتباطات است و نازش را هم می‌خرند، با ایران هم خوب است، می‌آید و می‌رود، سالی یکی دو بار، با کم و زیادش می‌آید ایران. گفت: می‌خواهم بیایم ببینمت. حالا این پروفسور آمریکایی چه کار به من دارد؟ سی، چهل سال است در آمریکاست. گفت: من آمدم از شما تشکر کنم. گفتم: برای سخنرانی؟ گفت: نه، شما یک چیزی گفتی راجع به دعاهای امام سجاد. امام سجاد دعا که زیاد دارد یکی از دعاهایش دعای ابوحمزه‌ی ثمالی است که ماه رمضان‌ها می‌خوانند، طولانی هم هست دعا، یک دو ساعتی طول می‌کشد، یک سطر دعا، نزدیک تقریباً صفحه‌ی آخر، می‌گوید خدایا به تو پناه می‌برم، از چی؟، حالا من این را روی تخته سیاه چه گفتم که این آقای پروفسور خوشش آمد، نوشتم: عوامل سقوط جامعه، چه‌طور یک جامعه افت می‌کند؟
گفتم: تمام عوامل سقوط جامعه را امام سجاد در یک سطر دعا گفته است. آن صفحه را نوشتم:
«اللّهُمَّ إِنِّى أَعُوذُ بِكَ»، دیگر نمی‌خواهد شما بلد هستید بعضی‌هایتان، «اللّهُمَّ إِنِّى أَعُوذُ بِكَ» خدایا من پناه می‌برم، «مِنَ الْكَسَلِ»، اگر جامعه کسل باشد، بی‌نشاط باشد، شکست می‌خورد، «اللّهُمَّ إِنِّى أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَسَلِ وَالْفَشَلِ وَالْهَمِّ وَالْجُبْنِ»، «وَ الْجُبْنِ» ترسو باشد، جامعه‌ی بی‌سواد سقوط می‌کند، «وَ الْغَفْلَةِ» جامعه‌ی غافل سقوط می‌کند، «وَ الْقَسْوَةِ» سنگدل، قساوت، «وَ الْفَقْرِ» جامعه‌ی فقیر. عوامل سقوط را، منتها امام سجاد حوزه‌ی علمیه نداشته، دانشگاه هم نداشته، در قالب دعا گفته خدایا پناه می‌برم به تو از ترس، از غفلت، از سنگدلی، از فقر، از بی‌سوادی، همه‌ی عوامل سقوط جامعه را پشت سر اللهم گفته، آدم فکر کند، دعاست اما دقت کنی عوامل سقوط یک جامعه است، هر جامعه‌ای سقوط کند به خاطر این است.
قرآن راجع به بنی‌اسرائیل می‌فرماید که: «فَضَّلْتُكُمْ» (بقره/ 47) به بنی‌اسرائیل می‌گوید: «فَضَّلْتُكُمْ»، یعنی من شما را فضیلت دادم، «عَلَى الْعالَمين‏» (بقره/ 47)، بر همه‌ی مردم شما را فضیلت دادم. این آیه قرآن است، خدا به بنی‌اسرائیل می‌گوید من شما را بر عالمیان برتری دادم. بعد جای دیگر می‌گوید «باؤُ‏» (بقره/ 90)؟ این بنی‌اسرائیل برگشتند، «باؤُ بِغَضَبٍ‏» (بقره/ 90) گرفتار غضب خدا شدند.
سؤال: در یک آیه‌ی قرآن می‌گوید زنده باد، یک آیه می‌گوید مرده باد. فضیلت دارید اسرائیل بر دیگران، اسرائیل خاک بر سرتان کند، گرفتار قهر خدا می‌شوید. حالا چرا ««فَضَّلْتُكُمْ» شد «باؤُ بِغَضَبٍ‏» (بقره/ 90)؟ چه‌طور فضیلت شد غضب؟
سه گروه سه دسته شدند: یکی دانشمندان‌شان منحرف شدند، یکی تجّارشان منحرف شدند، یکی عموم مردم منحرف شدند.
راجع به دانشمندانشان قرآن می‌فرماید که: «يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِه‏» (نساء/ 46)، یعنی کلمات تورات را تغییر دادند، قانون آسمانی را عوض کردند، کار دانشمندان است، قانون را عوض کردند. «يُحَرِّفُونَ»
تجارشان را قرآن می‌گوید: «وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا» (نساء/ 161) رفتند سراغ ربا و درآمدهای نامشروع. عوام‌شان هم حال جنگ نداشتند، گفتند: «إِنَّا هاهُنا قاعِدُون‏» (مائده/ 24) به موسی گفتند: ما حال جنگ نداریم، برو شهر را امن کن، ما وارد می‌شویم.
یک امتی که فضیلت دارند و برتری دارند به خاطر این‌که دانشمندش قانون را عوض می‌کند، تاجرش دنیاگرا و سودگرا می‌شود، عوامش ترسو می‌شود، «فَضَّلْتُكُمْ» شد. مسلمان‌ها یک زمانی «فُضُّلُوا عَلَی العالَمین»، مسلمان‌ها بر همه‌ی دنیا پیروز بشوند، تا وسط اروپا پیش رفتند، بعد مسلمان‌ها شدند «باؤُ بِغَضَبٍ عَلى‏ غَضَب‏» (بقره/ 90)، گرفتار قهر خدا شدند، برای این‌که دانشمندان‌شان به وظیفه‌شان عمل نکردند، تجارشان به وظیفه‌شان عمل نکردند، عمومشان به وظیفه‌شان عمل کردند، فضیلتشان شد غضب.
چون چنان بودیم، بودیم آن چنان چون چنین گشتیم، گشتیم این چنین
باید مواظب باشیم تا مادامی که دستمان در دست شاهنشاه بود، شاهنشاه‌ها یکی پس از دیگری، هر وقت به ایران حمله کردند یک تکه از ایران را گرفتند. از زمانی که دست مردم ایران در دست ولایت فقیه شد هشت سال بمباران کردند، یک وجب زمین را پس ندادند، این نقش این است که آدم رهبرش چه کسی باشد.
یک سلام به امام سجاد بدهیم: السلام علیک یا علی بن الحسین، السلام علیک یا زین العابدین و رحمة الله و برکاته
خدایا ما که نمی‌توانیم بگوییم شیعه‌ی آن‌ها هستیم ولی ذره‌ای، پرتوی، جرقه‌ای، ذره‌ای از ایمانشان، علمشان، اخلاصشان، عبادتشان، معرفتشان نصیب ما هم بفرما.

«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- آیه 29 سوره بقره بر چه امری تأکید دارد؟
1) جهان برای انسان
2) انسان برای خدا
3) انسان برای خدمت
2- بر اساس آیات سوره زلزال، چه کارهایی در کیفر یا پاداش محاسبه می‌شود؟
1) کارهای کوچک
2) کارهای بزرگ
3) کارهای ماندگار
3- رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم، کدام حرکت را تأیید کردند؟
1) صلح امام حسن علیه‌السلام
2) قیام امام حسین علیه‌السلام
3) هر دو مورد
4- امام سجاد علیه‌السلام، از چه طریق جنایات یزید را افشا و او را رسوا کرد؟
1) سخنرانی در مسجد کوفه
2) سخنرانی در مسجد النبی مدینه
3) سخنرانی در مسجد اُموی شام
5- امام سجاد علیه‌السلام در کدام دعا، عوامل سقوط جامعه را بیان کرده است؟
1) دعای مکارم الاخلاق
2) دعای ابوحمزه ثمالی
3) دعای عرفه

]]>
https://gharaati.ir/%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3%d8%ac%d8%a7%d8%af-%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%87%e2%80%8c%d8%a7%d9%84%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85-%d9%88-%d8%aa%d8%af%d8%a7%d9%88%d9%85-%da%a9%d8%b1%d8%a8%d9%84%d8%a7/feed/ 1