رمضان – درسهایی از قرآن https://gharaati.ir محسن قرائتی Tue, 26 Mar 2024 09:36:05 +0000 fa-IR hourly 1 https://wordpress.org/?v=6.4.3 حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها، یاور صدیق رسول خدا (2) https://gharaati.ir/hazrat-khadija-peace-be-upon-him-the-righteous-helper-of-gods-messenger-2/ https://gharaati.ir/hazrat-khadija-peace-be-upon-him-the-righteous-helper-of-gods-messenger-2/#respond Thu, 21 Mar 2024 08:35:54 +0000 https://gharaati.ir/?p=10531 https://gharaati.ir/archive/pdf/1403.01.02.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1403.01.02.mp3 https://www.aparat.com/embed/GQ7CT?data[rnddiv]=48596441307&data[responsive]=yes]]>

موضوع: حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها، یاور صدیق رسول خدا (2)

تاريخ پخش: 02/01/1403

عناوين:

1- گذشت از اموال، در راه خدا

2- پرورش حضرت زهرا، در دامان حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیهما

3- نام‌گذاری نوزادان، به نام حضرت خدیجه

4- عنایت ویژه رسول خدا، به حضرت خدیجه

5- الگوگیری از حضرت خدیجه، در گذشت از اموال

6- کار برای خدا، نه کسب نام و عنوان و شهرت

7- اخلاص در نیّت و انجام عمل برای خدا

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

ماه رمضان، ایّامی این بحث را گوش می‌دهید که رحلت حضرت خدیجه (سلام الله علیها) هست، یک بیست و پنج، شش دقیقه راجع به حضرت خدیجه (سلام الله علیها) در یک برنامه صحبت کردیم، حالا مطالب مانده، باز هم راجع به خدیجه (سلام الله علیها) صحبت کنیم.

زن تا کجا می‌تواند باشد؟ در قرآن سلام به پیغمبران اولوا العزم هست: «سَلامٌ عَلى‏ نُوحٍ فِي الْعالَمينَ» (صافّات/ 79)، «سَلامٌ عَلى‏ مُوسى‏» (صافّات/ 120)، «سَلامٌ عَلى‏ إِبْراهيمَ» (صافّات/ 109)، ولی جبرئیل که پهلوی پیغمبر می‌آمد، می‌گفت: «خدا سلام خدیجه را هم رسانده»، خدا به خدیجه سلام می‌کند.

1- گذشت از اموال، در راه خدا

همه‌ی اموالش را داد و از پیغمبر (صلّی‎‌الله‌علیه‌و‌آله) درخواستی نکرد. به دلش برات شد که یک عبایی از پیغمبر بگیریم، عبا، برای کفن، که من در عبای پیغمبر کفن بشوم. این را هم گفت این را هم نگویم، به زهرا بگویم تو به بابایت بگو که مامان عبای شما را می‌خواهد برای کفنش. حضرت هم عبایش را داد، ولی وقتی ایشان رحلت کرد، جبرئیل نازل شد، گفت: «یک کفنی خاص از یک دنیایی دیگر برایش می‌آوریم.» زن تا کجا می‌تواند رشد کند. تمام امامان ما در خطبه‌هایشان می‌گفتند: «ما فرزندِ نسلِ خدیجه هستیم»، یعنی امام زمان (علیه‌السلام) افتخار می‌کند: «وَ ابْنُ خَدِيجَةَ الْغَرَّاءِ» در دعای ندبه هست، مال امام زمان (علیه‌السلام).

خب، یک حدیثی داریم: «مَا أُوذِيَ نَبِيٌّ مِثْلَ مَا أُوذِيتُ» (مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ابن شهرآشوب، ج ‏3، ص 247)، هیچ پیغمبری به اندازه‌ی من اذیت نشد، این حدیث از پیغمبر (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله) هست، فرمود: «من را بیش از همه‌ی پیغمبرها اذیت کردند.» خیلی اذیت کردند، اذیت زبانی، قرآن بخوانم: «شاعِر» (صافّات/ 36، انبیاء/ 5، طور/ 30)، پیغمبر شاعر است، در قرآن هست. «کاهِن» (طور/ 29، حاقّة/ 42)، کاهن است. «مَسْحُور» (إسراء/ 47، فرقان/ 8): سحر شده. «ساحِر» (یونس/ 2، ص/ 4): این خودش هم دیگران را سحر می‌کند؛ هم خودش سحر شده‌ی دیگران هست، هم ایشان دیگران را سحر می‌کند. «مَجْنون» (دخان/ 14، صافّات/ 36، حجر/ 6، قلم/ 51): جن‌زده هست. هر چی خواست، «أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُون‏» (فرقان/ 4)، یک گروهی کمکش می‌کنند، حرف‌ها از خودش نیست. «يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ» (نحل/ 103): یک انسانی، یواشکی، یک چیزهایی یاد پیغمبر می‌دهد. از نظر تهمت، هر تهمتی بود زدند. سوءقصد، سر شب، نصفه شب ریختند توی خانه‌ی پیغمبر (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله)، پیغمبر را بکشند که حضرت علی (علیه‌السلام) جایش خوابید و …

2- پرورش حضرت زهرا، در دامان حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیهما

حالا، هیچ پیغمبری به اندازه‌ی من اذیت نشد. آن وقت خدیجه (سلام‌الله‌علیها) در کنار همه‌ی اذیت‌ها، کنار پیغمبر (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله) بود. پس وقتی، خدا وقتی به پیغمبر می‌گوید: «إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَر» (کوثر/ 1)، من به تو کوثر دادم، خب به پیغمبر داده، به خدیجه هم داده، چون کوثر یعنی زهرا، زهرا اگر از پیغمبر هست، از خدیجه هم هست. چی داد؟ اموال زیادی را داد؟ چی گرفت؟ کوثر گرفت، سلام خدا را گرفت، دوش به دوش پیغمبر. خیلی مهم هست این‌ها.

فایده‌اش چیه؟ این حرف‌هایی که می‌زنی خدیجه (سلام‌الله‎علیها) بود، ما چه کنیم؟ شما هم می‌توانید خدیجه (سلام‌الله‎علیها) باشید. دو تا آیه در قرآن داریم، اوّلش مثل هم هست، آخرش فرق می‌کند. یک آیه داریم: «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ؟»، «وُسْعَها» (بقره/ 286)؛ یک آیه دیگر داریم می‌گوید: «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها» (طلاق/ 7)، دو تا آیه هست، «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» یک آیه هست، «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها». «وُسْعَها» یعنی چه‌قدر جون داری؟ «ما آتاها» یعنی چه‌قدر پول داری؟ هرکس، هر چی دارد، آن مقداری که دارد، می‌تواند خرج کند.

ما خانم‌هایی داریم، کارهایی کردند. در قم نزدیک حرم حضرت معصومه، یک خانمی آمد، یک مسجد ساخت به نام مسجد فاطمیه. در طول سال از علمای درجه یک قم پیشنماز آنجا بودند. مسجدش پر می‌شد، هم ظهرها، هم غروب‌ها. یک خانم، مسجدش هم گچ‌بری و کاشی‌کاری و منار و این‌ها نداشت، یک مسجد ساده با آجر. خانم‌هایی که پای تلویزیون بحث را می‌شنوند، اگر دخترهایت را شوهر دادی الحمدلله و اگر پسرهایت را داماد کردی الحمدلله، وضع مالی‌ات خوب است، یک چیزی را وقف کن، یک چیزی را در راه خدا بدهید. یک چیز دائمی هم باشد، مثل وقف. بعضی وقت‌ها هم ممکن است آدم یک اطعامی بدهد، یک سوری بدهد، مهمانی کند، مکّه‌ای برود، تمام می‌شود، امّا یک چیز ماندگار، چیز ماندگار.

از خدیجه (سلام الله علیها) یاد گیریم، یک آیه در قرآن داریم، می‌گوید: «أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتيماً فَآوى‏» (ضحی/ 6)، تا می‌گوید که: «وَ وَجَدَكَ عائِلاً؟»، «فَأَغْنى» (ضحی/ 8). «عائِل» یعنی فقیر، «أغْنی» یعنی غنی. «وَ وَجَدَكَ عائِلاً»: پیغمبر تو فقیر بودی هان؛ «فَأَغْنى»: تو را بی‌نیاز کردیم. آن وقت در تفاسیر آمده بی‌نیاز شدن پیغمبر با ثروت خدیجه بود. ثروت خدیجه وارد زندگی پیغمبر شد، پیغمبر غنی شد. مصداق این آیه‌ای که پیغمبر، چون خدا کار را بی‌واسطه نمی‌کند که، پیغمبر را می‌خواهد غنی کند، از چه طریقی؟ از آسمان که پول نمی‌آید، با مال خدیجه، با ثروت خدیجه، «عائِلاً فَأَغْنى».

«الَّذي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ» (شرح/ 3)، مشکلاتی داریم که کمر تو را می‌شکند. خب این مشکلات، مشکلاتی کمر پیغمبر (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله) را می‌شکند، کمر خدیجه (سلام‌الله‎علیها) را هم می‌شکند، یعنی در مصیبت‌ها همه مثل هم بودند دیگر.

3- نام‌گذاری نوزادان، به نام حضرت خدیجه

خب، خدیجه (سلام‌الله‎علیها) یک زن بی‌نظیری بود. خود خدیجه هم معنای خوبی دارد هان. یک وقت من، می‌ترسم فراموش کرده باشم، ولی یک وقت به فکر افتادم که «خدیجه» یعنی چه؟ «خدیجه» یعنی وجود مبارک و مفید. چرا اسم دخترهایمان را خدیجه نمی‌گذاریم؟ روایاتی داریم، شیعه و سنّی نقل کردند، یعنی هم شیعه، هم سنّی که حضرت فرمود: زنان درجه یک بهشتی، چهار نفرند. اوّل همه خدیجه هست، دوّم زهراست، سوّم؟ آسیه، زن فرعون، چهارم؟ مریم.

می‌شود، خانم‌هایی که ما داریم، ببینند نیاز چی هست، منتها باید اوّل پولمان خمس داده باشد، زکات داده باشد. یک وقت یک کسی آمد نهضت سوادآموزی، گفت: «می‌خواهم اموالم را وقف نهضت سوادآموزی کنم»، به او گفتم: «شما خمس و زکات دادی؟»، گفت :«نه»، گفتم: «خمس و زکات واجب است، وقف مستحب است.» از نهضت بیرون رفت، همکارهای ما در نهضت، همکارهای آن زمان، گفتند: «بابا، یک شکار به این خوبی می‌آید در نهضت که می‌آید اموالش را وقف نهضت کند، خب بگیر، بگو دست شما درد نکنه»، گفتم: «من خلق نشدم برای این‌که پول مردم را بگیرم، من خلق شدم برای این‌که به مردم بگویم راه حق این است، اوّل خمست را بده، مالت پاک بشود، بعد.» اگر وضع مالی‌تان خوب است، یک یادگاری از خودتان بگذارید، چون ما با مالمان که از دنیا نمی‌رویم، هر چی هم داریم باید بیرون بگذاریم.

از خدیجه (سلام‌الله‌علیها) یاد گیریم، کمک شوهرمان کنیم اگر وضعمان خوب است، ولی منّت نگذاریم. خدیجه (سلام‌الله‌علیها) هم جانش را گذاشت، هم پولش را گذاشت، هم عزّت اجتماعی‌اش را گذاشت، چون تحقیرش می‌کردند که زن یتیم شدی، یک خانم پولدار، باشخصیت، زن فقیر شده.

4- عنایت ویژه رسول خدا، به حضرت خدیجه

گاهی زن‌های پیغمبر می‌گفتند: «یا رسول الله، خدیجه از دنیا رفت، بهترش گیر تو آمده»، می‌خواستند بگویند ما بهتر از خدیجه‌ایم. فرمود: «شما بهترید؟! شما بهتر از خدیجه هستید؟! خدیجه زمانی به من ایمان آورد که همه‌تان بت‌پرست بودید، خدیجه زمانی یاری من را کرد که هیچ‌کدام به من رو نکردید، کی گفته شما بهترید؟!»، هیچ کس خدیجه نمی‌شود. این جمله که می‌گویم شعار نیست هان، پیغمبر (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله) گفته: «هیچ زنی خدیجه نمی‌شود.»

به دوستان خدیجه، پیغمبر عنایت داشت. یک گوسفند توی خانه‌ی پیغمبر بود، حضرت فرمود: «این را بکشید و بخشی از گوشتش را به دوستان خدیجه بدهید. خدیجه زمانی که توی خانه‌ی ما بود، یک خانم‌هایی می‌آمدند و می‌رفتند، این‌ها چون دوست خدیجه بودند، از این گوشت قربانی برای آن‌ها هم بفرستید.» یعنی توجّه پیغمبر (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله) نه به خدیجه (سلام‌الله‌علیها)، به دوستان خدیجه، به دوستان خدیجه.

کسی که امام صادق (علیه‌السلام) افتخار کند جدّم خدیجه هست، امام باقر، امام رضا، امام زمان، امام حسین، همه‌ی امام‌ها (علیهم‌السلام). یک کسی یک شعری گفته بود برای ابالفضل، گفته بود: «ابالفضل تو کی هستی؟»، بعد شعر این است:

چهار امامی که تو را دیده‌اند                                       دست علمدار تو بوسیده‌اند

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) دست ابالفضل (علیه‌السلام) را بوسید، امام حسن (علیه‌السلام) بوسید، امام حسین (علیه‌السلام)  بوسید، امام سجّاد (علیه‌السلام) بوسید، چهار امامی که تو را دیده‌اند. تمام امامان ما به خدیجه (سلام‌الله‌علیها) افتخار می‌کردند. چی داد؟ اموال دنیا. چی گرفت؟ رضای خدا. اشتباه می‌کنند آن‌هایی که پول دارند و کمک نمی‌کنند. شما سه تا بچّه مگر نداری؟ حالا اگر چهار تا می‌داشتی، چه می‌کردی؟ یکی از این جوان‌های مملکت را فرض کن بچّه‌ی خودت است، کمکش کن، اگر دختر هست عروسش کن، پسر هست دامادش کن. اگر هر ثروتمندی یک جوان را راه بندازد، مشکل فقر حل می‌شود.

بگو از بچّه‌هایم کم می‌شود. نه، از بچّه‌هایت کم نمی‌شود، اگر شما دادی، می‌دهند. ببینید، خدا رحمت کند آیت الله حائری، امام جمعه‌ی اسبق شیراز را. یک مَثَلی داشت، می‌گفت سینی میوه را می‌آورند برای شما نشان می‌دهند، می‌گویند: «بفرما»، اگر شما یک سیب برداشتی، اگر شما یک سیب برداشتی برای خودت، این آقایی که میوه می‌آورد، از کنار شما رد می‌شود، می‌گیرد به دوّمی می‌دهد، او هم برای خودش، اگر برای خودمان برداریم، رد می‌شود، یعنی آن صاحب نعمت، نعمت را می‌برد. امّا اگر برای خودم برنداشتم، تا میوه آوردند، یک سیب برداشتم دادم به این، یک سیب برداشتم به آن، به آن، یعنی این سیب را به همه‌ی اطرافی‌ها دادم، تا مادامی که من به این و آن بدهم، آن آقا هم سینی را نزد من نگه می‌دارد، امّا وقتی که برای خودم برداشتم، رد می‌شود. گرفتید مَثَل را؟ اگر یک سینی …

5- الگوگیری از حضرت خدیجه، در گذشت از اموال

یک حساب عقلی هم بیایید بکنیم. گاهی آدم می‌گوید: «ثروت را نگه دارم برای بعداً»، به مناسبت حضرت خدیجه (سلام‌الله‌علیها) می‌خواهم که ثروتش را داد. افرادی هستند وضع مالی‌شان خوب، ولی می‌گویند می‌خواهیم آینده‌نگری، پیری داریم، کوری داریم، فقر داریم، نوه داریم، فامیل داریم، همسایه داریم. چند تا حساب می‌کنم، این را، این هم:

1- اوّل می‌دانی که شما به پیری می‌رسی، یا نمی‌رسی؟ از کجا می‌گویی پیری داری؟ ممکن است جوان …، ما در قرآن چهارده مرتبه «بَغْتَةً» داریم، «بَغْتَةً» یعنی ناگهانی. شما قبرستان که می‌روی، عکس‌های مرده‌ها را نگاه می‌کنی، عکس جوان‌ها کم‌تر از پیرها نیست. پس سؤال اوّل این است از کجا می‌دانی خواهی بود، برای چهل سال دیگر، سی سال دیگر که حالا این پول را نگه داری؟ از کجا می‌دانی خواهی بود؟ شاید مُردی.

2- گیرم زنده‌ای، از کجا پول بخواهی، ممکن است تو زنده باشی، پولت از بین برود، یک کسی بخورد، بسوزد، آتش بگیرد.

پس یک، از کجا هستی. دو، از کجا ثروت داری؟

3- ممکن است خودت باشی، پول هم باشد، نتوانی استفاده کنی. ما آدم داریم اکسیژن هست، نمی‌تواند نفس بکشد. از کجا بتوانی استفاده کنی؟

4- بعد اگر ذخیره‌ی قیامت کنی حتمی است، ولی ذخیره‌ی دنیا شاید نرسد.

شما یقین داری؟ روی محاسبات، بعدا هم نگاه کنید آن‌هایی که در راه خدا کمک کردند، چه مساجدی ساختند، چه بیمارستان‌هایی ساختند، درمانگاه‌هایی ساختند، خوابگاه‌های دانشجویی ساختند، آن‌هایی که یک خدمتی کردند، ذکر خیرشان، آن وقت شریک می‌شوید در، یک درمانگاه و بیمارستان که شما ساختید، بنده مریض می‌شوم، می‌آیم در بیمارستان، با دکتر و پرستار، با تخصّص‌هایی که دارند، من را از بیماری نجات دادند، راه افتادم. راه که افتادم، تا آخر عمرم هر چه آیه و حدیث بخوانم، ثوابش مال آن پرستار هم هست که من را راه انداخت، ثوابش مال آن کسی هم هست که درمانگاه ساخت. شما، بیایید شریک شویم در دیگران. ممکن است بگویی من تنهایی نمی‌توانم. فامیلی بسازید، فامیل فلان، فامیل الف، این مسجد ساختند. فامیل ب، این درمانگاه را ساختند.  و اگر هم پیدا نباشید، بهتر است.

یک بنده خدایی بود، این را از یکی از علمای قم شنیدم، می‌گفت فلانی خیلی کار خیر کرد، درمانگاه، مدرسه، مسجد، حسینیه، کارهای خیر زیاد کرد در شهرش. کنار خیابان ایستاده بود، یک جوان پهلویش آمد، گفت: «حاج آقا، شما یک آدم خیّری هستی، این همه کار خیر کردی، بیا من را هم دامادم کن، می‎خواهم داماد شوم، پول ندارم، و گفتی: «چه‌قدر داماد می‌شوی؟»، گفتی: «ده هزار تومان»، خب ده هزار تومان چهل، پنجاه سال پیش. رفتی کنار خیابان ده هزار تومان را دادی و این هم رفت و این بنده خدا تاجر خیّر از دنیا رفت. آمد به خواب یکی از علما، گفت: «ما که از دنیا رفتیم، فکر کردیم این همه کار خیر کردیم، روز قیامت کمک ما هست، هیچ کدام به درد نخورد، هر چی گفتم ما مسجد ساختیم، گفتند مسجد ساختی برای این‌که اسمت باشد، اگر مثلاً بانی مسجد آقای فلان که نمی‌ساختی، چون گفتند بانی مسجد شما هستی، روی اسمت.» آقا چه کردی؟ می‌گفت: «همه‌ی کارها چون ثبت کردی، پاک شده» حدیث داریم خدا می‌گویند شریک خوبی هست، هر کس را با من شریکش کنی، اصلش همه‌اش مال او. گفتم: «یعنی من این همه اموالم را در راه خدا دادم، هیچی ندارم؟!»، گفتند: «چرا، یک روز، یک جوان قمی کنار خیابان قسم خورد که می‌خواهد داماد شود، گیر ده هزار تومان است، کنار خیابان ده تومان، این ده تومان را نه جایی نوشتی، نه به کسی گفتی.» آنی که پاک کردی، خدا نوشت، آنی که نوشتی، خدا پاک کرد.

6- کار برای خدا، نه کسب نام و عنوان و شهرت

یک خاطره هست می‌دانید، ولی من می‌خواهم یک لطیفه‌ای در این خاطره هست، بگویم. پیغمبر ما (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله) وقتی اذیتش کردند مکّه، هجرت کرد به مدینه. چند سالی مدینه بود و گفت برویم یک عمره‌ای انجام بدهیم مکّه. با جمعی آمدند بروند عمره انجام بدهند، مکّه دست بت‌پرست‌ها بود. بت‌پرست‌ها آمدند بیرون مکّه که نمی‌گذاریم بیایی. نزدیک بود جنگ بشود و پیغمبر فرمود: «صلاح نیست جنگ بشود، برگردیم، سالی دیگر می‌آییم.» در درگیری که بزنیم این‌ها را، نابود کنیم، بکشیم، نکشیم، حضرت فرمود: «نه، مصلحت در صلح است.» گفتند: «خب بنویسیم»، صلح‌نامه را آوردند. این صلح‌نامه میان محمّد رسول الله و مردم (اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم)، میان پیغمبر و مردم مکّه قرارداد بسته شد.» گفتند: «اِه! ما محمّد رسول الله را قبول نداریم، باید بگویی این قرارداد بین محمّد و مردم مکّه. می‌گویی بین محمّد رسول الله و مردم مکّه؟! خب اگر شما رسول الله باشی، ما قبول داشته باشیم که دعوا نداریم که! اصلاً ما آمدیم بیرون مکّه، نمی‌گذاریم شما بیایی. ما رسول الله را قبول نداریم.»

7- اخلاص در نیّت و انجام عمل برای خدا

خب، بین مسلمان‌ها باز اختلاف شد، برخورد انقلابی کنیم؟ بگذریم؟ حضرت فرمود: «آقا، من خودم محمّد رسول الله را پاک می‌کنم، دست من را بگذارید»، دست پیغمبر را گرفتند، گفتند: «کلمه‌ی رسول الله اینجاست»، پیغمبر رسول الله را پاک کرد. قرارداد چی شد؟ «این قرارداد بین محمّد و مردم مکّه»، کلمه‌ی «رسول الله» را برداشتند. حالا که اینجا، لطیفه اینجاست، زیادی گوش بدهید، زیادی گوش بدهید، پیغمبر رسول الله را پاک کرد، گفت مصلحت این نیست که باشد، سر این لفظ نایستیم. آیه نازل شد، آیه می‌دانید چیه؟ آیه این است: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» (فتح/ 29)، (اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم). لطیفه‌اش را گرفتید؟ یعنی اگر خودت را پاک کردی، خدا می‌نویسد. اگر آن صلح‌نامه بود، صلح‌نامه را یا موریانه خورده بود، یا گم شده بود، یا سوخته بود، یا دزدیده بودند، ولی پیغمبر آن را پاک کرد، وقتی آن را پاک کرد، خدا در قرآن گفت: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ»، آیه هم از «مُحَمَّد» شروع شد، اوّل آیه «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» هست، کلمه‌ی «مُحَمَّدٌ» اوّل همه. آن وقت این چند میلیون تا حالا قرآن چاپ شده؟ یک بار پیغمبر خودش را پاک کرد، چند میلیون جایش آمد، «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ». این به ما درس می‌دهد، می‌گوید اگر یک پولی دادی هیچ کس نفهمید، غصّه نخور هیچ کس نفهمید.

یکی از دوستان ما می‌گفت: رفتم بیمارستان عیادت کسی، یک، دو تا جعبه گز هم با خودم بردم. دیدم دور تخت بیمار شلوغ هست و من احوال پرسیدم و جعبه گز را گذاشتیم توی این کمد بغل بیمار. بیمار هم سرش شلوغ بود، نفهمید. آمدم گفتم: «ما دو تا جعبه گز دادیم، این بیمار نفهمید از ما هست.» فهمیدم برای خدا نبوده، می‌خواستم او بفهمد. اگر یک کاری کردید، کسی نفهمید، خدا را شکر کن. من الآن حدیث‌هایی که می‌خوانم، اطمینان به حدیث خودم ندارم که در تلویزیون هستم. چرا؟ تلویزیون مطرح می‌شوم، احترام من را می‌گیرند، امّا اگر حدیث من را یک کسی دیگر یاد گیرد، برود توی جلسه بگوید، آن برای من می‌ماند. چون مردم حدیث را یاد می‌گیرند، دیگر قرائتی هم مطرح نیست، شما مطرحی. هر چی حرف‌هایتان را دیگران نقل کنند، برای قیامت شما بهتر است، چون خودت باشی، ممکن است آلوده باشد، خودت باشی آلوده باشد.

اموالش را خدیجه (سلام‌الله‌علیها) داد، مال کثیر داد، شد مادر کوثر. اگر کسی نفهمید غصّه نخورید. ما اخلاصمان گاهی می‌لنگد. خدا رحمت کند آیت الله عظمای گلپایگانی را، مشکل چشم داشت، یک قطره آمدند بریزند توی چشم ایشان. چشمش را رفتند قطره بریزند، فرمود: «می‌شود این قطره را چند دقیقه دیگر بندازید؟»، گفتند: «مگر فرق می‌کند؟»، گفتند: «الآن روضه هست خانه‌ی ما، یک بنده خدایی می‌آید روضه می‌خواند، من می‌خواهم اشکی که برای حضرت زهرا می‌ریزم، با این قطره‌ها قاطی نشود، بگذارید من اشک را بریزم، بعد از اشک، شما بیایید قطره بریزید.» ببینید مواظب بود که اشکش قاطی نشود.

کلاس‌هایتان شاد باشد شما، چون خیلی‌هایتان کلاس دارید، چادر مشکی در خیابان خوب هست که جلوی زیبایی را می‌گیرد، امّا سر کلاس که دخترها می‌خواهند چیزی یاد گیرند، دلیل ندارد که یک ساعت، دو ساعت، چهار ساعت، کم‌تر و بیش‌تر، خانم سیاه‌پوش ببینند. اینجا که مرد نیست که، جایی که مرد نیست، مردی رفت‌‎وآمد نمی‌کند، همه دخترند، شما با رنگ شاد حرف بزن. قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: رنگ در روح اثر دارد، «لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرين‏» (بقره/ 69). من الآن اگر لباسم شاد باشد، طرف هم شاد گوش می‌دهد، اگر لباسم سیاه باشد، چشمش خسته می‌شود. برای خیابان خوب هست، امّا وقتی که هیچ مردی نیست، با رنگ شاد باشد.

کلاس‌هایتان طول نکشد، چون بیست دقیقه اوّل مردم بیش‌تر نمی‌کشند. قیافه‌اش هم این‌طوری هست، بیست دقیقه‌ی اوّل را همچینی گوش می‌دهد. بیست دقیقه‌ی دوّم خسته می‌شود، دیگر این رقمی گوش نمی‌دهد، این‌طوری گوش می‎دهد. بیست دقیقه‌ی سوّم نه دل می‎‌دهد، نه گوش می‌دهد، دیگر کیلویی نگاه می‌کند، قیافه‌اش همچین می‌شود. جلسه را طولش ندهید.

بعضی‌ها به من می‌گویند: «دعا کن بچّه‌ی مان حافظ قرآن بشود»، می‌گویم: «خدا، اگر خوش استعداد هست، تیزهوش هست حافظ قرآن، ولی اصرار نکن که حافظ قرآن بشود، چون ممکن است یک جایی حافظ قرآن بشود، ولی نیّتش بشود مطرح بشود.» قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ»، این بهشت مال کیه؟ «نَجْعَلُها»: قرار دادیم بهشت را؛ «لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً» (قصص/ 83): کسانی که «يُريدُونَ عُلُوًّا» نباشد، «لا يُريدُونَ عُلُوًّا».

گاهی وقت‌ها افراد یک کاری می‌کنند می‌خواهد خودنمایی کند. چرا می‌گویند لباس شهرت حرام است؟ برای این‌که لباسی می‌پوشد که همه نگاهش کنند. خیلی دقّت نکنیم، حالا همه نگاه کنند. بنده راه می‌روم در خیابان، خیلی‌ها به من نگاه می‌کنند. این مقام که نیست که، یک فیل هم راه برود، نگاهش می‌کنند.

خدا به شیر گاو گفته خالص، شیر گاو را به او گفته خالص، ولی به ما نمی‌گوید «خالص»، «مُخلِص»، به شیر گاو می‌‌گوید، «لَبَناً»، آیه‌اش این است: «لَبَناً خالِصاً» (نحل/ 66)، این شیر خالص است، چه‌طور؟ «مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً» (نحل/ 66)، این شیر گاو از لابه‌لای خون و پِهِن گاو رد می‌شود، نه بوی پِهِن می‌گیرد، نه رنگ خون. از لابه‌لای خط‌های سیاسی رد شوید، طرفدار این، طرفدار آن، زنده باد این، زنده باد آن، پول دادند، پول ندادند.

ارزش خدیجه (سلام‌الله‌علیها) بود که هم همه‌ی اموالش را داد، هم منّت نگذاشت، اموالش را داد. توقّع نداشت. اموالش را داد، جانش را هم داد. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) ارزشش به این است که جای پیغمبر (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله) خوابید. آن شبی که می‌خواستند بریزند پیغمبر را بکشند، رفت توی خانه، جای پیغمبر خوابید، یعنی هم جانش را داد. خدیجه‌ی کبری (سلام‌الله‌علیها) هم جانش را داد در سختی‌ها.

ما هم می‌توانیم این کار را بکنیم، با خدا معامله کنیم، ما هم مثل خدیجه (سلام‌الله‌علیها) باشیم. یک چیزی در راه خدا بدهیم، منتها باید مواظب باشید نیّت‌ها. افرادی می‌آیند می‌گویند: «آقا، من می‌خواهم یک مسجد بسازم»، می‌گوییم: «کجا؟»، می‎‌گوید: «فلان جا»، می‌گویم: «آنجا جمعیتی ندارد، در این جمعیت کم نمی‌خواهد مسجد بسازی. آدم برای یک کیلو آرد که نانوایی باز نمی‌کند که. دو کیلو آرد داری، دیگر نانوایی. برو یک جایی که جادّه‌اش مثلاً ساعتی صدها ماشین رد می‌شود، یک جایی که …» گفت: «آخه می‌خواهم محلّه‌ی پدری‌ام باشد.» می‌گوید: «خب، محلّه‌ی پدری دیگر از اخلاص بیرون می‌روی. شما کار به نماز نداری، کار به پدرت داری. می‌خواهی مسجد بسازی، حساب کن کجا جمعیتش بیش‌تر است، کجا جای توقّف ماشین هست. آخر ممکن است یک مسجدی باشد، در یک جایی که ماشین نتواند آنجا ترمز کند، ترافیک بشود، مشکل برای مردم بشود.»

کارهای عبادی‌مان را هم نیّت کنیم. هیچ کاری را هم بدون مشورت نکنید. پیغمبر (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله) با خدیجه (سلام‌الله‌علیها) مشورت می‌کرد. با یک اسلام‌شناس مشورت کنید، این کار را بکنم، یا نه. خیلی وقت‌ها یک کاری را فکر می‌کنید خوب است و حال آن‌که خوب نیست. بعضی کارها هم نمود ندارد و حال آن‌که خدا همان را می‌خواهد که نمود ندارد. دنبال زرق و برق نروید.

کسی می‌خواست نماز بخواند، از خواب بیدار شد، دید نیاز به غسل دارد، آب نداشت برای غسل، خاک خشک پاک هم گیرش نیامد که تیمّم کند، یک خورده ایستاد، دید آفتاب می‌زند. با همان بدن و لباس نجس گفت: «اللَّهُ أَكْبَر». بدش آمد از نماز خودش، چون هم بدنش نجس بود، هم لباسش. بعد از نماز زد توی سرش، گفت: «خاک توی سرت با این نمازت! خاک توی سرت با این نمازت!»، بعد گفت: «خدایا، اگر مردی این نماز را قبول کن.» بعد از مُردن گفتند: «اوضاعت چه خبر؟»، گفت: «خدا همان را قبول کرد، چون باقی نمازها پُز داشتم، این را پُز نداشتم.» گاهی وقت‌ها می‌روی حرم، شلوغ است، به دلت نمی‌چسبد، برمی‌گردی، شاید همان زیارت قبول شده باشد.

روزی که امام را خواستند تبعید کنند، نقل شد که دو تا سرهنگ آمدند امام خمینی را نشاندند، این طرف و آن طرفش هم سرهنگ که ایشان را ببرند فرودگاه مهرآباد، ببرند ترکیه، تبعیدش کنند. امام در ماشین گفت: «من می‌خواهم نماز بخوانم»، گفت: «به ما گفتند هیچ جایی شما را پیاده نکنیم، صاف از قم به فرودگاه، از فرودگاه به ترکیه.» امام فرمود: «خب نمی‌خواهید پیاده کنید، همین‌طور که نشستید، ماشین را کنار بکشید، من در همین ماشین، به خاک تیمّم کنم، نماز بخوانم.» گفتند: «باشه»، یک خورده ماشین را آوردند کنار جادّه و در ماشین را باز کرد و امام دست‌هایش را زد و تیمّم کرد و دو رکعت نماز نشسته خواند، بدون رکوع و سجود. همین‌طور که نشسته بود، «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِه‏»، «اللَّهُ أَكْبَر»، «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِه‏»، «اللَّهُ أَكْبَر». دو رکعت نماز نشسته خواند. بعد گفتند امام این را فرمود: «خدایا ممکن است در عمر من این دو رکعت قبول بشود که نه وضو داشتم، نه قبله داشتم، نه جا داشتم.» ما نمی‌دانیم خدا چی را قبول می‌کند، نمی‌دانیم چی را …

خدایا، سخاوت خدیجه (سلام‌الله‌علیها) را به سرمایه‌دارهای ما مرحمت بفرما. اخلاص مخلصین را نصیب ما هم بفرما. آن‌چه به خوبان تاریخ دادی، به آبروی آن افراد خوب، همه‌ی آن‌ها را، به همه‌ی ما مرحمت بفرما.

«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

]]>
https://gharaati.ir/hazrat-khadija-peace-be-upon-him-the-righteous-helper-of-gods-messenger-2/feed/ 0
اعترافات روز قیامت https://gharaati.ir/%d8%a7%d8%b9%d8%aa%d8%b1%d8%a7%d9%81%d8%a7%d8%aa-%d8%b1%d9%88%d8%b2-%d9%82%db%8c%d8%a7%d9%85%d8%aa/ https://gharaati.ir/%d8%a7%d8%b9%d8%aa%d8%b1%d8%a7%d9%81%d8%a7%d8%aa-%d8%b1%d9%88%d8%b2-%d9%82%db%8c%d8%a7%d9%85%d8%aa/#respond Wed, 13 Mar 2024 12:11:59 +0000 https://gharaati.ir/?p=10494 https://gharaati.ir/archive/pdf/1402.12.23.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1402.12.23.mp3 https://www.aparat.com/embed/DO9Mw?data[rnddiv]=11277326560&data[responsive]=yes]]>

موضوع: اعترافات روز قیامت

تاريخ پخش: 23/12/1402

1- سوء ظن به خود یا خدا یا مردم؟

2- سخن گفتن با اقشار مختلف جامعه

3- سوء ظن به خدا گناه کبیره

4- سوء ظن به مردم، زمینه تجسس و غیبت کردن

5- اقرارها و اعترافات گنهکاران در قیامت

6- صداقت با مردم و اعتراف به نقص و کمبودهای خود

7- بهره‌گیری از فرصت رمضان برای مناجات با خدا

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

خوشحالم که در بین همکاران عزیز هستیم، با سابقه‌ی پنجاه سال معلّمی و اعتقادی که عمیقاً دارم به دانشگاه فرهنگیان چون شغلشان سی سال معلّمی در آینده و با کسالتی که من دارم، دعوت‌ها را معمولاً رد می‌کنم جز دانشگاه فرهنگیان.

بعضی بحث‌ها یک فرصت خاصّی می‌خواهد. مثلاً بحث معاد با این‌که حدود هزار تا آیه راجع به معاد در قرآن است، ولی مردم شنیدن حالا معادشان با کمال تأسّف همه جا یک جور نیست. ولی خبرهای مهمّی در قرآن است، حدود هزار آیه راجع به معاد است که این‌ها را، ماه رمضان وقت گفتنش است، این بحث‌ها را می‌گذاریم ماه رمضان که مردم در حال عبادت و خیلی‌ها روزه می‌گیرند و اهل توجّه به دین و مذهب بیش‌تر است، در آن فرصت‌ها یک ربعی راجع به معاد صحبت می‌کنیم. چون مخاطبمان هم دانشگاه فرهنگیان هستند، یکی دو تا نکته هم راجع به معلّمی خودتان.

1- سوء ظن به خود یا خدا یا مردم؟

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ» (حجرات/ 12)، ای مؤمنین از سوءظن اجتناب کنید. این خودش یک درس برای معلّم است، اگر می‌خواهید از مردم کار بکشید، مردم را تجلیل کنید. اگر وام می‌خواهی بگیری، باید سلام علیک بکنی، احوال‌پرسی کنی، حالا شما که آدم خیّری هستی، خدمات زیاد داشتید، وام به افراد دادید، دستتان درد نکند، من هم یک وام می‌خواهم. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا». شما خواسته باشی به خانمت حرف بزنی، یا به همسرت، شوهرت، بگویی: «خانم، شما که این زحمت را کشیدید، این زحمت را کشیدید، درس بچّه‌ها بوده، خیاطی بوده، بهداشت بوده، تغذیه بوده، همه کاری کردید، این کار را هم می‌کردید»، این حرف اثر دارد. امّا اگر صاف گفتی: «این سبزی هست پر از گِل، تو آوردی سر سفره؟!»، می‌گوید: «مگر من نوکر تو هستم، پاشو، پاشو، پاشو خودت بشور.» اگر از مردم خواستید کار بکشید، اسم مردم را بزرگ ببرید. این یک.

استثنا هم ندارد که، «آمَنوُا» شامل همه می‌شود، «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا»، شما که ایمان دارید، ایمان، نمی‌شود گفت: «من که حزب‌اللهی هستم»، آقا کجایت به حزب‌اللهی می‌خورد؟! ما حزب‌اللهی‌ها. یک کسی که می‌گوید من اهل ایمان هستم، باید کارهایش رنگش فلان، من قبایم که سفید است، دگمه‌ی سیاه رویش نمی‌زنم، یعنی دگمه‌ی لباس باید رنگ لباس باشد، کسی که «آمَنُوا» هست، باید رنگ خدایی داشته باشد، «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا».

2- سخن گفتن با اقشار مختلف جامعه

نکته‌ی دیگر. خطاب‌های قرآن همه‌اش به خواص نیست «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا»، «يا أَيُّهَا النَّاسُ» هم داریم. به آدم‌های بد هم باید خطاب کرد، «قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ» (کافرون/ 1) هم در قرآن داریم. به بچّه‌ها هم باید خطاب کرد، «يا بُنَیَّ» (یوسف/ 5، لقمان/ 13و 16 و …)، پسر کوچولو. به خانم‌ها خصوصی باید صحبت کرد، «يا نِساءَ النَّبِيِّ» (احزاب/ 30 و 32). به پدربزرگ‌ها باید خصوصی صحبت کرد، «يا أَبَتِ» (یوسف/ 4 و 100، مریم/ 42 تا 45، قصص/ 26، صافّات/ 102). همه‌ی تعبیرات یعنی چه؟ یعنی معلّم خوب کسی است که همه‌ی اقشار را در نظر بگیرد، توجّه به یک جهت داشته باشیم، به یک جهت نداشته باشیم، نباشد. بچّه‌ها اگر احساس کنند که به یک کسی توجّه دارید، به یک کسی توجّه ندارید، این نسبت به شما بدبینی پیدا می‌کند، می‌گوید: «ببینید، همه‌اش نگاهش به او بود، همه‌اش نگاهش به او بود.» حسّاسیت هست. خیلی بچّه‌ها کارهای ما را دقّت می‌کنند، می‌بینند.

حالا چون اینجا مشهد است، یک خاطره از مشهد بگویم. قبل از انقلاب ما کاشان برای جوان‌ها کلاس داشتیم. آن ایّام آمدیم مشهد زیارت و وقتی به کاشان برگشتیم، وقتی بود زمان جلسه بود. فوری به جلسه رفتم، به بچّه‌های جلسه گفتم :«من از مشهد می‌آیم، ولی چون دیدم شما منتظرید، گفتم شما را انتظار ندهم، اوّل بیایم صحبت کنم، بعد مثلاً …» بعد از جلسه هم آمدند بچّه‌ها، جوان‌ها روبوسی کردیم، دید و خوش و … یک وقت دیدم که دو تا جوان آمدند پهلوی من گفتند: «حاج آقا، ما از امروز به تو علاقه‌مند شدیم.» گفتم: «از امروز؟! مگر روزهای قبل طور دیگری بوده؟!» گفت: «تو گفتی از مشهد آمدیم، بعد از جلسه بچّه‌ها دورت ریختند دید و بوسی، من و فلانی، رفیقش را می‌گفت، من و فلانی نگاه کردیم ببینیم تو همه را یک جور می‌بوسی» مواظب ما هستند که ما که گفتیم مشهد. گاهی وقت‌ها حسّاسیت خیلی عجیب است.

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ» (حجرات/ 12). سوءظن سه رقم داریم: سوءظنّ به خود، سوءظنّ به مردم، سوءظنّ به خدا. این‌ها سه تا حکم دارد. سوءظنّ به خود، آدم خودش را آدم خوبی نداند. من نه، طبق قرآن مشکل دارم من، قرآن می‌گوید: «في‏ صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» (مؤمنون/ 2)، مؤمن در نمازش توجّه دارد، من توجّه ندارم، سر نماز حواسم پرت است؛ «لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ» (مؤمنون/ 4)، به فکر گرسنه‌ها هست، کاری به شب یلدا هم ندارد که حالا یک هندوانه، اناری بدهد، همیشه یادش هست. کمک به فقرا باید قانون باشد همیشگی، «يُطْعِمُونَ» (انسان/ 8)، «يُنْفِقُونَ» (بقره/ 3 و 261 و 262 و …) نمی‌گوید «طَعِمُوا» فعل مضارع مال استمرار است، همیشه یاد فقرا باشیم. دیگه چی؟ «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» (بقره/ 83، نساء/ 36، انعام/ 151، إسراء/ 23). دیگه چی؟ «لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً» (حجرات/ 12). دیگه چی؟ دستورات خداوند، دستورات کارسازی است. «اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ»، سوءظنّ به خودت خوب است، آدم خودش خودش را خوب نداند.

3- سوء ظن به خدا گناه کبیره

سوءظنّ به خدا هم بد است، «الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ» (فتح/ 6)، بعضی‌ها سوءظن به خدا دارند، می‌گویند ما را که نمی‌بخشد، سوءظنّ به خدا. سوءظنّ به خدا بد است، یعنی یأس از خدا. کسی مکّه آمده بود، پرده‌ی کعبه را گرفته بود، می‌گفت: «خدایا، من را ببخش»، بعد گفت: «می‌دانم نمی‌بخشی!» گفتند: «این چه دعایی است؟!» گفت: «آخر نمی‌دانید چه کردم؟! نمی‌شود خدا من را ببخشد؟!» گفتند: «چه کردی؟»، «من پول از حکومت یزید گرفتم، رفتم کربلا امام حسین را بکشم.» فرمود: «غلط مهمّی کردی، ظلم و جنایت مهمّی کردی، امّا این‌که می‌گویی من را نمی‎بخشی، این گناهش از گناه امام حسین کشتن کم‌تر نیست، مأیوس نباید باشی.» سوءظنّ به خدا، ما دیگر به جایی نمی‌رسیم، این شانس‌ها را نداریم، و لذا … ازدواجش شکست می‌خورد، خب ازدواجش شکست خورده، خب یکی دیگر. نه، من چون ازدواج اوّلم شکست خورده، پس معلوم می‌شود که آدم بدبختی هستم! چه کسی گفته؟ هر کس یک بار تصادف کرد، معلوم می‌شود همیشه تصادف خواهد کرد؟ یک آدم … سوءظنّ به خدا، من به جایی نمی‌رسم، سوءظنّ به خدا بد است، سوءظنّ به خودم خوب است، سوءظنّ به مردم، آن هم بد است. این را می‌بینی حقّه‌باز است، این را می‌بینی ریاکار است، این را می‌بینی اختلاس می‌کند، یعنی هر کس را می‌بیند، می‌گوید این خانه را می‌بینی، دزدیده، این پوله را پیدا کرده، این خانه را خریده.

پس سه تا سوءظنّ داریم، اسمش را من می‌گویم، خوب و بدش را شما بگویید. سوءظنّ نسبت به خداوند؟ «بد است»، با هم بگویید: «بد است»، این هم روش معلّمی من هست، معلّم باید حرف‌هایش را ناقص بزند، سعدیا مرد نکونام؟ نمیرد هرگز. نصفش را شما بگویید، «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» (حجرات/ 13)؟ «أَتْقاكُمْ». حرف‌هایتان را نصفه بگویید، آن نصفه‌اش را او بزند، این وسطه هم شما یک نفس می‌کشید، هم او ذهنش فعّال می‌شود.

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ». از بسیاری از سوءظنّ‌ها. خیلی وقت‌ها سوءظن در تحلیل‌های سیاسی خدا می‌داند چه‌قدر سوءظن است. یک خاطره‌ای در تلویزیون قبلاً گفتم، حالا برای شما هم بگویم. یک بنده خدایی، شاعری بود، شعر خواند، شعرش این بود: «بی تو مزرعه آب نخورد، بی تو شیشه مِی نخورد» گفتند: «چه شعری است! چه چیزی می‌خواهد بگوید؟!» دادند به حوزه‌ی علمیه که آقا این شعر یعنی چه؟ گفت: «غرضش توحید افعالی است، یعنی بدون اراده‌ی خدا هیچ کاری نمی‌شود کرد. بی تو مزرعه آب نخورد، بی تو شیشه مِی نخورد، یعنی تا خدا را نبینی، باید خدا را ببینی، با اراده‌ی خدا کارهایت پیش می‌رود وگرنه بدون لطف خدا نمی‌شود.» به بازاری‌ها دادند، گفتند: «پول داشته باشی، کارت جور است، شما پول داشته باشی، دم جهنّم هم آب یخ بهت می‌دهند، پول داشته باشی کارت پیش است.» به اداره‌ای‌ها دادند، گفتند: «رشوه است، رشوه بدهی کارت حل می‌شود.» به عرفا دادند گفتند: «غرض انگیزه است، اگر انگیزه داشته باشی، کار پیش می‌رود.» هر کسی، یک چیزی گفت، روی سوءظنّ خودش، عینک سرخ که می‌زنی، همه‌ی شلغم‌ها را هم لبو می‌بینی، عینک سبز که گذاشتی، همه‌ی کاه‌ها را هم علف می‌بینی. گفتند: «برویم پهلوی خودش غرضش چی هست؟» گفتند: «آقا، شما یک شعر گفتی، همه حوزه و دانشگاه و و بازار و اداره در آن ماندند. این‌که گفتی بی تو؟ (بگویید)، مزرعه آب نخورد، غرضت چی بود؟»، گفت: «غرضم بیل است.» گفت: «اِه!»، گفت: «بی تو شیشه مِی نخورد، غرضت چیه؟»، گفت: «غرضم قیف است!» یعنی طرف بیل و قیف می‌گوید، این‌ها توحید افعالی و نمی‌دانم.

4- سوء ظن به مردم، زمینه تجسس و غیبت کردن

سوءظن، آن وقت سوءظن گناه مادر هم هست، آدم وقتی به کسی سوءظن برد، حسّاس هم می‌شود، وارسی کنیم، این دختره کی بود باهاش حرف زد؟! با کی زنگ زد؟! چه زندگی‌هایی به هم خورده به خاطر این‌که زن و شوهر به هم سوءظن دارند، او می‌گوید: «به کی بود؟! کجا رفتی؟! چی چی گفتی؟! چی چی شنیدی؟!» سوءظن گناه مادر است، یعنی سوءظن باعث می‌شود آدم تجسّس کند، تجسّس که کردی، عیب مردم را پیدا می‌کنی، عیب مردم را که پیدا کردی نقل می‌کنی، می‌شود غیبت، اوّل گفته سوءظن نداشته باش، چون اگر راه سوءظن باز شد، راه تجسّس هم باز می‌شود، آدم وقتی سوءظن دارد، وارسی می‌کند. تجسّس که کردی، آدمی که تجسّس می‌کند، عیب مردم را پیدا می‌کند، عیب مردم را که پیدا کردی، آدمی که عیب مردم را پیدا کرد، برای این و آن نقل هم می‌کند، غیبت می‌شود، این‌ها همه بند به هم هست، بعضی از گناهان مایه‌ی بعضی از گناهان می‌شود.

می‌گویند یک روز شیطان با یک حرامزاده قرار گذاشتند بروند فساد کنند، شب گزارش بدهند. شیطان از یک طرف رفت و حرامزاده هم از یک طرف رفت. آخر وقت طبق وعده آمدند، گفت: «تو چه کردی؟»، گفت: «من امروز هیچ گناهی نتوانستم تولید کنم، فقط یک زن و مرد را به هم رساندم و یک زنا به وجود آمد.»، گفت: «اَه، بی‌عرضه!»، گفت: «تو چه کردی؟» گفت: «من امروز مثلاً هفتاد و پنج تا گناه تولید کردم، چند تا فحش است، چند تا غیبت است، چند تا چاقوکشی است، چند تا دزدی است.»، گفت: «من که شیطان هستم، یک گناه تولید کردم، تو، حرامزاده هفتاد و پنج تا گناه تولید کردی؟!»، گفت: «نه، من یک زن و مرد را به هم رساندم، یک حرامزاده درست شد، او مثل خود تو روزی هفتاد و پنج تا تولید دارد.»

و لذا قرآن می‌گوید: «نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ» (یس/ 12)، خدا به گناه نگاه نمی‌کند، به آثار گناه نگاه می‌کند. یک وقت شما یک کبریت روشن می‌کنی، سیگار روشن می‌کنی، این آثار این کبریت، روشن کردن سیگار است. یک وقت یک کبریت روشن می‌کنی، به کشتی بنزین در اقیانوس اطلس می‌زنی. کبریت، کبریت است، بزنی به سیگار، یا بزنی به اقیانوس اطلس، بنزین، آثارش را باید دید.

شما معلّمی شغل مهمّی هست برایتان، آثارش را نمی‌دانم می‌دانید یا نمی‌دانید؟ همین بس که افراد بزرگی از عزیزان که همه چیزشان از خود من بیش‌تر و بهتر است، به من گفتند: «ما به تو غطبه می‌خوریم که معلّم هستی.» به آیت الله عظمای گلپایگانی گفتم: «من آخوندی هستم که معلّم شدم، اگر فقیه می‌شدم، مجتهد می‌شدم، بهتر نبود؟»، فرمود: «نه، این شغل معلّمی را دنبال کن، امام زمان راضی‌تر است تا شغل دیگر باشد.»

5- اقرارها و اعترافات گنهکاران در قیامت

یکی از بحث‌های قیامت، خبرهای از آن حدود هزار تا آیه‌ی قیامت، صحنه‌های مختلفی قرآن نقل کرده، یکی از صحنه‌ها، صحنه‌ی اعترافات است، موضوع بحث اعتراف است، یعنی روز قیامت افراد مجرم، گنهکار، اقرار می‌کنند. بعضی آیه‌ها داریم: «قالُوا بَلى‏» (انعام/ 30، اعراف/ 172، زمر/ 71، غافر/ 50 …)، فرشته‌ها می‌پرسند شما همچین نبودید؟ پیغمبرها برای شما نیامدند، حرف حق را نشنیدید؟ می‌گویند: چرا، «قالُوا بَلى‏». گاهی می‌گویند: بله، چرا انجام دادیم؟ اقرارشان این است. گاهی می‌گویند:«شَهِدُوا»، عربی‌هایی که می‎خوانم قرآن است، «شَهِدُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ» (انعام/ 130، اعراف/ 37)، شاهدند بر خودشان، یعنی خودش می‌گوید من شاهد هستم. چه‌طور درخت را که می‌بُرّی، دایره‌های تنه‌ی درخت شهادت می‌دهد که درخت چند سالش است، بعضی حیوان‌ها را می‌خواهند ببینند چند سالش است، دندان‌هاش را می‌شمارند، از شماره دندان می‌فهمند که این چند سالش است. «شَهِدُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ»، دست من هم نیست هان، پوست حرف می‌زند، کار به جایی می‌رسد اعترافات که انسان با دست خودش دعوا می‌کند، می‌گوید: «لِمَ شَهِدْتُمْ؟!» (فصّلت/ 21)، من اینجا روز سیاه از من سؤال می‌کنند، تو دیگر چرا علیه من شهادت دادی؟! می‌گوید: من مقّصر خودم نیستم، «أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ» (فصّلت/ 21)، خدا من  را به زبان درآورده.

اقرارهای قیامت. «قالُوا بَلى‏» یک اقرار است، «شَهِدْنا عَلى‏ أَنْفُسِنا» (انعام/ 130) یک اقرار است، «اعْتَرَفُوا» (ملک/ 11) یک اقرار است، «شَهِدُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ» یک اقرار است. یک بحثی هست راجع به این‌که ما باید جواب بدهیم، اگر گنهکاری اینجا، بین خودش و خدا اقرار کرد، مثل مناجات «أنا الذّی، أنا الذّی»، من خدایا این کار را کردم، منتها کسی نفهمد هان، حق نداریم گناهمان را به احدی بگوییم. حدیث داریم وای به جوانی که ناخونک بزند، عیب مردم را دربیاورد، در ذهنش برای روز مبادا بایگانی کند، یک روز اگر دعوایشان شد، بگوید برو، می‌خوای بگویم؟! می‌خوای عکسش را نشان بدهم؟! حدیث داریم برای کسانی که زیر پای کسی را خالی می‌کنند، عیب‌هایش را از زبانش بیرون می‌کشند، بایگانی می‌کنند برای روزی که آبروریزی کنند.

اقرار. اوّل روز قیامت حاشا می‌کنند، تا می‌بینند اِه، حساب و کتاب است، می‌گویند: «وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكينَ» (انعام/ 23)، به خدا قسم ما مشرک نبودیم، اوّل حاشا می‌کنند، ولی بعداً می‌بیند همه چیزی لو می‌رود، اصلاً نمی‌شود حاشا کرد. بعد آیه‌ی بعد می‌گوید که: «لا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَديثاً» (نساء/ 42)، دیگر نمی‌توانند هیچ چیزی را حاشا کنند، یعنی یک مرحله آدم حاشا می‌کند، یک‌مرتبه آدم می‌بیند همه چیزی لو رفته، می‌گوید حالا که لو رفته، بله، بله من بودم. این اعترافات در قیامت. اگر ما اینجا بین خودمان و خدا خلافی کردیم، اعترافی کنیم و فکر هم نکنیم آبرویمان می‌ریزد، آبرویمان نمی‌ریزد، آبرو دست خداست، چند تا «جَمیعاً» در قرآن هست، سه تا کلمه‌ی «جَمیعاً» در قرآن هست،: 1- «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعاً» (نساء/ 139، یونس/ 65)، 2- «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَميعاً» (بقره/ 165)، 3- «فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَميعاً» (رعد/ 42)، تدبیر هم دست خداست. این «جمیعاً» یعنی چه؟ یعنی اگر فکر کنم که بنده اینجا بنشینم، مقام معظّم رهبری یک طرفم باشد، رئیس جمهور هم یک طرفم باشد، با این‎‌ها عکس بگیرم، عزیز می‌شوم. نه، خدا خواسته باشد شما را ذلیل کند، بغل رئیس جمهور هم باشی، ذلیل می‌شوی، بغل رهبری هم باشی، بغل امام خمینی هم باشی، اگر بنای این باشد که ذلیل بشوی ذلیلت می‌کند، «جَمیعاً» یعنی یک درصد عزّت دست این و آن نیست. «لا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَديثاً» (نساء/ 42)، هیچ چیزی را نمی‌شود پنهان کرد. چه‌‌قدر خوب است که ما از روز اوّل که با بچّه‌‌ها حرف می‌زنیم، به بچّه‌ها اعتراف را بگوییم، بگوییم آقا بگو من بودم، خربزه خوردی، پاش هم وایمیستی می‌لرزی.

اعتراف. «وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكينَ» (انعام/ 23)، اوّل می‌گویند خدایا، قسم هم می‌خورند، می‌گویند: «وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكينَ»، «وَ اللَّهِ». روز قیامت، روز اعتراف است، اوّل هم حاشا می‌کنند، بعد.

نمونه‌ی اعترافات، می‌فرماید که: «يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ»: ای انسان‌ها، ای جنّی‌ها؛ «أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ …»: پیغمبران نیامدند به شما نگفتند، «وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا» (انعام/ 130): خبر از پیغمبرها نشنیدید؟ می‌گویند: «چرا شنیدیم، ولی گوش ندادیم.» اعتراف می‌کنند.

وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِيَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذينَ كَفَرُوا يا وَيْلَنا قَدْ كُنَّا في‏ غَفْلَةٍ مِنْ هذا بَلْ كُنَّا ظالِمينَ

دیگر چی؟ «فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا» (غافر/ 11).

آیه‌ی دیگر، «قَدْ كُنَّا في‏ غَفْلَةٍ مِنْ هذا» (انبیاء/ 97)، ما توجّه، باور نمی‌کردیم، فکر نمی‎کردیم به این جدّی بودن است، «قَدْ كُنَّا في‏ غَفْلَةٍ مِنْ هذا».

6- صداقت با مردم و اعتراف به نقص و کمبودهای خود

«مَنِ اعْتَرَفَ بِالْجَرِيرَةِ اسْتَحَقَّ الْمَغْفِرَةَ» (عيون الحكم و المواعظ، لیثی، ح 7419، ص 431)، بهتر این است که انسان قبل از این‌که قیامت بشود، عذرخواهی کند. آقا بلد نیستم، اگر یک پزشکی که مرض را تشخیص نمی‌دهد، سه تا مردانگی بکند: 1- به بچّه‌هایتان بگویید سر کلاس، به بیمار بگوید مرض شما را تشخیص ندادم، با صداقت، اعتراف کند، مرض شما را تشخیص نمی‌دهم. خدا رحمت کند آیت الله فلسفی از علمای درجه یک مشهد بود، گفتند: «برو منبر»، گفت: «من دیشب مطالعه نکردم، مریض بودم، حال نداشتم، مهمان داشتم، به هر دلیل.» گفتند: «آقا هر کس می‌خواهد ایشان به منبر برود، صلوات دوّم را بلندتر ختم کند.» گفت: «آقا جان، من مطالعه نکردم، آمادگی ندارم.» سوّمی، صلوات سوّم را بلندتر ختم کنید. با زور صلوات بلند شد، رفت روی پلّه‌ی منبر نشست، گفت: «بی‌مطالعه سخنرانی، خیانت به عمر مردم است، معلّم بی‌سواد، معلّم کم‌سواد، معلّمی که مطالعه نکرده سر کلاس می‌رود، این به نسل نو خیانت کرده.» دکتر مرض را تشخیص نداده بگوید آقا نفهمیدم یک.

2- پول را هم پس بدهد، بگوید چون من طبابت نکردم، پول را پس بدهد.

3- بگوید فلان پزشک تخصّصش از من بیش‌تر است.

به موسی گفتند: «برو پهلوی فرعون»، گفت: هارون از من بیانش بهتر است، «هارُونَ أَخي‏» (طه/ 30)، «هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي» (قصص/ 34)، او بیانش از من بهتر است.

7- بهره‌گیری از فرصت رمضان برای مناجات با خدا

ماه رمضان و ایّام مناجات، شب‌های قدر، یک جای خلوت بنشینید، همه‌اش، جای شلوغی یک برکاتی دارد، چون دعای دسته‌جمعی سفارش شده، امّا گاهی هم خصوصی، بگو حالا حرف‌هایم تمام شد، من خودم چه کاره هستم. گاهی شب‌های قدر سر ما شلوغ است، چند تا منبر می‌رویم، نزدیک صبح می‌گوییم خدایا ما به مردم گفتیم «بِکَ یا الله، دعا، فلان، فلان، امّا حالا خودمان چیزی گیرمان آمد؟» دست خودمان خالی نباشد که. اگر کسی سفارش کند به حرفی و خودش عمل نکند، قرآن راجع به یک همچین آدمی گفته: «كَبُرَ مَقْتاً» (صف/ 3)، «مَقْت» یعنی غضب، «کَبُرَ» یعنی کبیر، بزرگ است، بزرگ است قهر خدا به کسی که حرف می‌زند، عمل نمی‌کند، حرف می‌زند ولی عمل نمی‌کند. خدا شهید محراب آیت الله مدنی را رحمت کند، از او پرسیدم: «ما حرف‌هایی را که در تلویزیون می‌زنیم، باید خودمان عمل کنیم؟» ایشان فرمود: «یک مقدارش را عمل کن، لازم نیست همه‌ی حرف‌ها را آدم عمل کند، به یک واعظ گفتند: «شما حرف‌هایی را که روی منبر می‌زنی عمل می‌کنی؟»، گفت: «شغل شما چی هست؟»، گفت: «کفّاش»، گفت: «شما کفش‌هایی را که می‌دوزی، همه را پا می‌کنی؟»، ولی نباید پابرهنه باشی، یک مقداری‌اش را عمل کنیم. بعد آقای مدنی می‌گفت: «مثلاً می‌خواهی نماز شب بگویی، یک چند شبی نماز شب بخوان، بعد سفارش به نماز شب بکن، چون اگر نماز شب نمی‌خوانی، بعد نماز شب سفارش می‌کنی، همان لحظه تمام سلّول‌های بدنت می‌گوید ای نامرد! ای نامرد! ای نامرد!، برای این‌که وجدانت آرام باشد، یک مقداری‌اش را عمل کن که عالم بی‌عمل نباشیم.» بلد نیستم، یاد بچّه‌ها بدهید بگویند بلد نیستند، یاد بچّه‌ها بدهید بگویند این از من بهتر است، یاد بچّه‌ها بدهیم که بگویند من اشتباه کردم، این‌ها، جامعه‌ی ما الآن مشکل این را دارد. آمریکا، مشکل آمریکا نداشتن تکنولوژی نیست، نداشتن اخلاق است، ایمان است، اقرار و اعتراف مهم است.

خدایا تو را به حقّ محمّد و آل محمّد همه‌ی ما را، از همه‌ی لغزش‌‌ها حفظ بفرما. سوءظن، تجسّس، غیبت، انواع مفاسد اخلاقی را از همه‌ی ما دور بفرما. آن‌چه را برای خوبان مقدّر می‌کنی، همه را، برای همه‌ی ما مقدّر بفرما.

«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

]]> https://gharaati.ir/%d8%a7%d8%b9%d8%aa%d8%b1%d8%a7%d9%81%d8%a7%d8%aa-%d8%b1%d9%88%d8%b2-%d9%82%db%8c%d8%a7%d9%85%d8%aa/feed/ 0 رمضان، ماه قرآن https://gharaati.ir/%d8%b1%d9%85%d8%b6%d8%a7%d9%86%d8%8c-%d9%85%d8%a7%d9%87-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86-2/ https://gharaati.ir/%d8%b1%d9%85%d8%b6%d8%a7%d9%86%d8%8c-%d9%85%d8%a7%d9%87-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86-2/#respond Thu, 07 Mar 2024 11:31:17 +0000 https://gharaati.ir/?p=10460 https://gharaati.ir/archive/pdf/1402.12.17.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1402.12.17.mp3 https://www.aparat.com/embed/oMFzd?data[rnddiv]=63067315684&data[responsive]=yes]]>

موضوع: رمضان، ماه قرآن

تاريخ پخش: 17/12/1402

عناوين:
1- تبدیل جرقه‌ها به جریان و بهره‌گیری از فرصت‌ها
2- کمک به نیازمندان در کنار تأمین نیازهای فکری و عاطفی
3- سبک زندگی اسلامی بر اساس اوامر و نواهی الهی
4- بهره‌گیری از فرصت‌ها در تربیت دینی فرزندان
5- آموزش قرآن و تفسیر در جلسات خانگی
6- توجه به مراکز قرآنی در زمان ظهور امام زمان علیه‌السلام
7- توجه به افراد ضعیف الایمان در ماه رمضان

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

عزیزان پای تلویزیون زمانی بحث را می‌بینند که در آستانه‌ی رمضان هستیم، یعنی شب جمعه‌ی آخر شعبان. بعد بحثمان هم بحث توجّه به ایام الله و ماه رمضان و اهمیت قرآن به مقدار سواد کم که داریم. قرآن ماه رمضان نازل شد و اهمیت رمضان بیش‎تر به قرآن است، نه به روزه و لذا در قرآن می‌خوانیم: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ؟»، «الْقُرْآنُ» (بقره/ 185)، نمی‌گوید: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ»، «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ» (بقره/ 183) هم در قرآن هست. یک آیه داریم که روزه واجب است، یک آیه داریم قرآن نازل شد، ولی در قرآن وقتی می‌خواهد بگوید، روزه‌اش را نمی‌گوید، قرآنش را می‌گوید، می‌گوید: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ»، نمی‌گوید: «شَهْرُ رَمَضانَ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ»، این خیلی مهم هست.
قرآن از کجا آمده؟ «تَنْزيل»: نازل شده، از کجا؟ «مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ عَليمٍ» (نمل/ 6) ، «مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلى‏» (طه/ 4)، قرآن یک همچین کتابی هست. ما ‌نسبت به قرآن قاصریم نمی‌دانم، مقصّریم نمی‌دانم.
امام حسین علیه السلام نگفت من با یزید بیعت نمی‌کنم، تا اگر این‌طور باشد، بگویند خب، حالا امام حسین، امام حسین بود، ما که امام حسین نیستیم، فرمود: «مِثْلِي لَا يُبَايِعُ مِثْلَهُ» (بحار الأنوار، ج ‏44، ص 325)، هر کس فکر حسین را هم داشته باشد، نباید پیروی کند از کسی که فکر یزید را داشته باشد وگرنه امام حسین می‌توانست بگوید: «من زیر بار بیعت نمی‌روم، شهید می‌شوم، ولی زیر بار یزید نمی‌روم». اگر می‌گفت: «أنا أبایِعُ یزید»، می‌گفتیم این تن به تن است، چهره به چهره هست، این امام حسین است، می‌گوید من زیر بار یزید نمی‌روم، مقاومت می‌کنم، شهید می‌شوم، زیر سم اسب می‌روم، زیر بار زور نمی‌روم. امّا نمی‌گوید: «من زیر بار یزید نمی‌روم»، می‌گوید: «مثل من هم نباید زیر بار مثل یزید برود»، یعنی همیشه در تاریخ یزید هست، همیشه در تاریخ امام حسین هم هست. امام حسین جرقه نیست که تمام بشود، جریان است، منتها این جریان را بعضی خوب استفاده می‌کنند، بعضی بد استفاده می‌کنند.

1- تبدیل جرقه‌ها به جریان و بهره‌گیری از فرصت‌ها

ما از چیزهای جزئی می‌توانیم استفاده‌های کلّی بکنیم. یک مَثَل بزنم. این مَثَل را باز هم گفتم، شما یک کبریت را روشن می‌کنی. این کبریت بعد از چند ثانیه خاموش می‌شود. چرا؟ برای این‌که خود کبریت را نگاهش کنید، بعد چند ثانیه خاموش می‌شود. امّا اگر مدیریتش بشود، اینجا نقش مدیریت را ببینید، کبریت تا روشن شد، از همین جرقه استفاده کنیم، بزنیم به چراغ گاز، چراغ گاز که روشن شد، وصل به قابلمه‌ی غذا بشود، قابلمه‌ی غذا وصل به انسان بشود، انسان وصل به خدا بشود، ببین این چوب کبریت تا خدا پیش رفت. یک بار دیگر من می‌گویم نصفش را، کبریت وصل بشود به؟ بگویید: گاز، گاز وصل بشود به؟ قابلمه، قابلمه وصل بشود به؟ انسان، انسان وصل بشود به خدا. این مهم این نیست که ماه رمضان بیاید و برود، شعبان بیاید و برود، مهم این است که از چه دقیقه‎ای ما چه استفاده‌ای می‌توانیم بکنیم.
زن‌هایی که هنرمندند، از پوست پرتقال مربّا درست می‌کنند، از پوست پرتقالی که ما دور می‌اندازیم، مربّا درست می‌کنند، از پوست پسته مرّبا درست می‌کنند. زن‌هایی که بی‌هنرند، برنج رشت را هم به او می‌دهی، کوفته‌اش می‌کنند. مهم این است که چه‌قدر از این رمضان استفاده می‌کنیم. همه‎تان می‌دانید معمولاً که ماشین‌هایی که هوا گرفته، در سرازیری روشن می‌شود، هلش می‌دهند روشن می‌شود، رجب، شعبان، رمضان، سرازیری هست، یعنی همه‌ی خواب رفته‌ها، این صحنه‌ها، یک خورده بکشیم جلو.
شما اگر بنشینی بگویی: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ» (انسان/ 8)، اهل بیت غذایشان را به یتیم و مسکین و اسیر دادند (انسان/ 8)، خب یک تاریخی گفته. امّا اگر گفتی: «يُطْعِمُونَ»، یعنی تو هم باید اطعام کنی، تو هم باید این کار را بکنی، این دیگر جرقه نیست، جریان هست. حدیث داریم پول می‌خواهی بدهی به فقیر خودت نده، اگر پول دادی به فقیر، فقیر سیر می‌شود، خب این ارزش هست خدا را شکر، گرسنه‌ای سیر شد، امّا می‌گوید پولت را بده به بچّه‌ات، به بچّه بگو بده به فقیر، یعنی این کمک به فقرا را به یک نسل آینده هم منتقل کن، این‌که خودت بدهی به فقیر …

2- کمک به نیازمندان در کنار تأمین نیازهای فکری و عاطفی

ما در برنامه‌هایمان کم استفاده می‌کنیم، مثلاً کمیته‌ی امداد به بعضی خانه‌های ضعیف کمک می‌کند. خب این کار خوبی هست، خدا خیرشان بدهد، ولی اگر این کمک از طریق دین بشود، یعنی از طرف مسجد افرادی در خانه بروند، بگویند ما هیئت امنای مسجد هستیم، یا امام جماعت، یا مردم مسجدیم، برای افطاری شما یک مقداری برنج و روغن آوردیم، خرما و لپّه آوردیم، این بچّه وصل به مسجد هم می‌شود. حدّاقل اگر آقا مسجد را دید، یک سؤال شرعی داشت، می‌گوید آقا یک سؤال دارم، یک کاری می‌خواهد بکند، شک دارد، مشورت هم جواب نداده، هر کسی یک چیزی می‌گوید، می‎گوید استخاره کنیم برویم مسجد، پهلوی آقا استخاره کنیم. سؤال دارد، انجام بدهد، مشکلی دارد با آقا در میان بگذارد: «آقا یک همچین مشکلی دارم، راه حلّش چیه؟ مصلحت چیه؟»، یعنی این‌که شکم فقیر سیر می‌شود، این وصل به خدا و مسجد هم بشود.
حالا ماه رمضان جلو هست، یک سرمایه هست، حج یک سرمایه هست، عمره یک سرمایه هست، زیارت‌ها یک سرمایه هست، سرمایه‌های مهمّی هم هست این‌ها.
استفاده از فرصت. یک خاطره برایتان بگویم. یک آقایی بود، وقتی او را می‌بردند نماز مرده بخواند، می‌پرسید: «این مرحومی که مرده، من می‌خواهم نماز بخوانم، زن هست یا مرد؟»، اگر می‌گفتند مرد هست، می‌گفت: «اگر مرد هست، کفن را باز کنید، من صورتش را ببینم» جمعیت هم ایستادند که آقا چه کار دارد؟ شما نماز مرده را بخوان، چرا صورتش را باز می‌کنید؟ گفت: «یک دقیقه تأمّل کنید» صورت مرده را باز می‌کنند، پرده را کنار می‌کنند. می‌گوید: «ببینید آقایان، پسرها، دخترها، فامیل‌ها، ببینید چشم‌ها دیگر نمی‌بیند هان، تا چشمتان می‌بیند خیانت نکنید. زبان دیگر حرکت نمی‌کند هان، تا زبان کار می‌کند غیبت نکنید، تهمت نزنید.» می‌گفت: «چند دقیقه آنجا نصیحت می‌کنم، بعد می‌گویم کفن را ببندید، دفن کنید.» می‌گفت: «اثر آن چند دقیقه سخنرانی از یک دهه سخنرانی اثرش بیش‌تر است.» برای این‌که مردن را در صحنه آورده، این مرده هست دیگر، همه هم فامیل‌اند، دوستش دارند، داغدارند، حرف‌ها اثر می‌کند. این‌که می‌گویند سر قبرها قرآن بخوانید، قرآن خواندن سر قبر یعنی چون دل‌ها آمادگی دارد. گاهی وقت‌ها طرف آمادگی ندارد.
ما از این شعبان و رمضان چه استفاده‌ای می‌کنیم؟ افرادی از اولیای خدا بودند که از ماه رجب روزه گرفتند، افرادی هم هستند ماه رمضان را هم خوردند. تمام می‌شود، هم آن کسی که روزه‌اش را می‌گیرد تمام می‌شود، هم آن کسی که روزه‌اش را می‌خورد تمام می‌شود، ولی برنده، روزه‌داران هستند.

3- سبک زندگی اسلامی بر اساس اوامر و نواهی الهی

بالأخره شما باید یک غذایی بخورید، چی چی بخوریم؟ هر کسی یک چیزی می‌گوید، قرآن را باز کن، ببین خدا چی گفته، چی غذا بخور، خوردنی‌ها، «يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ» (اعراف/ 157)، می‌گوید چی بخورید. «کُلُوا»های قرآن، «کُلُوا»، «کُلُوا»، «کُلُوا» (بقره/ 57، مائده/ 88، انعام/ 141 و …): این‌‌ها را بخورید؛ «لا تَأکُلُوا» «لا تَأکُلُوا» (بقره/ 188، آل عمران/ 130، نساء/ 2 و 29، انعام/ 119 و 121): این‌ها را نخورید. چی بگوییم؟ «قُولُوا» (بقره/ 83، نساء/ 5، عنکبوت/ 46، احزاب/ 70 و …): یعنی این حرف‌ها را بزن؛ «لا تَقُولُوا»: این حرف‌ها را نزن. با این برخورد غلیظ داشته باش، «وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ» (توبه/ 73، تحریم/ 9)، با این خشن باشد، آدم نااهلی هست.
حتّی اگر گنهکار را نمی‌خواهی نهی از منکر کنی، لاأقل به او عبوس کن، یعنی نگاه نکند که … بازاری هست، می‌بیند یک خانمی وارد مغازه شد، یک جنسی بخرد، نمی‌خواهد هم به او بگوید این کار را نکن، برای این‌که ممکن است مشتری‌اش برود، بگوید نان ما قطع شد، این خانم با این قیافه، اگر این جنس را می‌خرید، ما سود هم می‌داشتیم، حالا اگر نهی از منکر کنم، قهر می‌کند، ول می‌کند می‌رود. خیلی خب، شما نهی از منکر نمی‌کنی، حدّاقل می‌گوید آنجایی که هیچ کاری دستت نیست، یعنی با زبانت جرأت نداری، با دستت، با قدرتت جرأت نداری، «بِوُجُوهٍ مُكْفَهِرَّة» (الكافي، ج ‏5، کتاب الجهاد، بَابُ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَر، ح 10، ص 58 و 59)، این حدیث هست، یعنی لاأقل عبوس کن، به او لبخند نزن، لبخند به او نزن، جنس را به او بفروش، دیگر لبخند که به او می‌زنی، تأیید نشود. گاهی اخم کردن به‌جا، گاهی اخم کردن بی‌جا.
ماه رمضان جلو هست، سرازیری قرآن هست، واقعاً بستر، در مناجات امام سجّاد داریم: «إِلَهِي أَنْتَ الَّذِي فَتَحْتَ‏ لِعِبَادِكَ بَاباً إِلَى عَفْوِكَ»، یک دری را به سوی بخشش خود باز کردی؛ «سَمَّيْتَهُ التَّوْبَةَ»: اسمش را هم گذاشتی در توبه؛ «فَمَا عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ الْبَابِ بَعْدَ فَتْحِهِ» (زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص 406 و 407؛ فرازی مناجات تائبین از مناجات‌های خمسه عشر). اگر کسی نیامد دیگر مقصّر خودش هست، در فارسی هم می‌گوییم: «گر گدا؟»، «کاهل بود؟»، «تقصیر صاحبخانه چیست؟»
می‌گوید بخوابی، نفس بکشی، سبحان الله پایت می‌نویسند، آخر چه معامله‌ای هست؟! نفس کشیدن که اراده نیست، آدم نفس می‌کشد. می‌گوید: «أَنْفَاسُكُمْ فِيهِ تَسْبِيحٌ»، نفسی که می‌کشی عبادت است. اعمالتان وقت‌های دیگر به خاطر عیب‌ها و نقص‌ها و گناهان قبول نمی‌شود، ولی ماه رمضان به خاطر احترام ماه قبول می‌شود. یک آیه قرآن خواندی، ثواب یک ختم قرآن را داری. در ماه رمضان چه کنید؟ چه کنید؟ چه کنید؟ چه کنید؟ یک خطبه‌ی مفصّلی پیغمبر اسلام خواند. (ر. ک به: عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج ‏1، باب 28، ح 53، ص 295- 297) می‌خواهد بگوید از این زمینه‌ها استفاده کنید، از قرآن استفاده کنید.
استفاده از زمین. امام وصیت کرد که اگر من شهید شدم، روز عید قربان که حاجی‌ها مکّه جمع شدند، آنجا برای من عزاداری کنید، یعنی تا مردم جمع شدند. امیرالمؤمنین علیه السلام در غدیر خم معرّفی شد، چون غدیر خم چهارراه بود، یک جادّه می‌رفت یمن، یک جادّه می‌رفت عربستان، یک جادّه می‌رفت نمی‌دانم عراق، یک جادّه … یک میدان بود، چهار، پنج راه بود، هر راهش به یک کشوری می‌رفت، امیرالمؤمنین آنجا نصب شد که همه بدانند. در مکّه نه، چون در مکّه خانه هست، خانه‌ها نمی‌گذارد آدم همدیگر را ببینند، دیوار است. مشعر هم نه، چون مشعر شب عید قربان هست، شب عید قربان در تاریکی همه مشعرند، در تاریکی نباشد که همدیگر را نبینند، در کوچه و پس‌کوچه‌ها نباشد که دیوارها مانع باشد، زیر آسمان باشد، روز روشن باشد، این هم بعد از نماز ظهر باشد. یعنی چه؟ یعنی استفاده از فرصت‌ها.

4- بهره‌گیری از فرصت‌ها در تربیت دینی فرزندان

شما گوشواره برای دخترت می‌خری، بگو اگر نمازت را بی‌غلط خواندی، گوشواره می‌خرم. نماز هم نخواند، باید خرید هان، دختر را اوّل کاری که پدر و مادرش می‌کنند این است که یک گوشواره برایش بخرند، یا پسر یک دوچرخه می‌خواهد، منتها می‌گویم این را وصلش کنیم به مکتب. خدا اموات را رحمت کند، یک بار به بابایم گفتم، بچّه بودم، گفتم: «شما روزی یک ریال به من می‌دهی، این را بکن دو ریال»، گفت: «این دعا را حفظ کن، دو ریالت می‌دهم.» یعنی از یک ریالی که می‌داد …
آدم هست در خانه‌اش حمّام هست هان، ولی غسل جمعه نمی‌کند، خب این خیلی خسارت هست، آب هست، شیر را باز کن، غسل جمعه کن. مسجد بغل خانه‌اش هست، به مسجد نمی‌رود. حدیث داریم تو که خانه‌ات بغل مسجد هست، چرا مسجد نرفتی؟، «لَا صَلَاةَ لِجَارِ الْمَسْجِدِ إِلَّا فِي الْمَسْجِد» (دعائم الإسلام، ج ‏1، ص 148). خوب هست این حدیث را امور مساجد قاب کند، به در مسجدها بزنند، «لَا صَلَاةَ لِجَارِ الْمَسْجِدِ إِلَّا فِي الْمَسْجِد»: همسایه‌ی مسجد اگر نمازش را در خانه بخواند، این نمازش کم‌ارزش هست. بالأخره منی که همسایه‌ی مسجد هستم، این تابلو را می‌بینم، می‌گویم خب پس حالا هر روز مسجد نمی‌رویم، ماه رمضان‌ها برویم، شب جمعه برویم، روز جمعه، نماز جمعه هر هفته نمی‌رویم، یک در میان برویم.
چگونه می‌توانیم از فرصت‌ استفاده کنیم؟ بهترین فرصت برای آموزش قرآن، ماه رمضان هست، چون همه‌ی شبکه‌ها قرآن می‌گذارند، همه‌ی شبکه‌ها، یکی سه تا چهار می‌گذارد، یکی چهار تا پنج می‌گذارد، یکی پنج تا شش می‌گذارد، تنظیم کنید که زشت هست ما میلیون‌ها لیسانس داشته باشیم، بچّه مسلمان هست، پدر و مادرش خانواده‌ی اسلامی هست، امّا این دانشجو قرآن را باز می‌کند، نمی‌تواند بخواند. زشت هست یک طلبه قرآن را باز می‌کند، نمی‌داند این آیه چه می‌خواهد بگوید، این بد هست، طلبه‌ی ما باید با قرآن … اصلاً قرآن به پیغمبر می‌گوید اگر می‌خواهی سخنرانی کنی، چی می‌خواهی به مردم بگویی؟ از قرآن، برو روی منبر، قرآن را باز کن، بگو: «وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَيَّنَّاها لِلنَّاظِرينَ» (حجرات/ 16)، این آیه این را می‌گوید. آیه‌ی بعد، این آیه این را می‌خواهد بگوید. قبلاً یک تفسیر مفید مطالعه کنید. آیه‌اش را هم بخوانم که از روحانیون بخواهید، خودشان حاضرند بگویند، ولی اگر مردم هم بخواهند، این آمادگی بیش‌تر می‌شود، آقا شما بیست دقیقه می‌خواهی صحبت کنی … .
سخنرانی هم طولانی نباشد، وقتی طرف خسته هست، کم حرف بزنیم. یک آیه در قرآن داریم که می‌گوید که: «عَلِمَ أَنَّ فيكُمْ ضَعْفاً» (انفال/ 66)، خدا می‌داند که شما ضعیفید؛ «خَفَّفَ» (انفال/ 66): تخفیف داد.
ماه رمضان چه دعایی بخوانید؟ دعای یک سطری: «اللَّهُمَّ لَكَ صُمْتُ وَ عَلَى رِزْقِكَ أَفْطَرْتُ وَ عَلَيْكَ تَوَكَّلْت‏» (زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص 85)، خدایا برای تو روزه گرفتم، با رزق تو هم افطار می‌کنم، تمام شد رفت. چرا یک سطر؟ دعای یک سطری برای آدمی که گرسنه‌اش هست، دم افطار آنجا نمی‌شود گفت دعای ابوحمزه و دعای افتتاح بخوان. نگاه می‌کنیم به دعاها، دعای یک سطری. لازم نیست یک دعا را هم که شروع کردیم، تا آخرش بخوانیم، ممکن است کسی، یک صفحه دعا می‌خواند، خسته می‌شود، خسته شدی، حدیث داریم: «عبادت را به خودتان تحمیل نکنید» (الكافي، ج ‏2، کتاب الإیمان و الکفر، بَابُ الِاقْتِصَادِ فِي الْعِبَادَة، ح 2، ص 86)، اگر نشاط ندارید … بعضی‌ها این آیه را این‌طور معنا کردند: قرآن می‌گوید «در حال مست، نماز نخوانید»، یعنی در حال خستگی هم نماز نخوانید، چون آدم خواب‌آلود هم شبیه آدم مست است، یک وقتی که نشاط دارید. (تفسير نور الثقلين، ج‏1 ، ص 483)

5- آموزش قرآن و تفسیر در جلسات خانگی

از ماه رمضان چه استفاده‌ای می‌توانیم بکنیم؟ در هر خانه‌ای یک کلاس قرآن باشد، خواهر برای خواهر، برادر برای برادر، همسایه برای همسایه، وقتی همه‌ی شبکه‌های رادیو قرآن، ترتیل می‌خواندن، انواع قرآن، وقتی این همه، ده‌ها هزار، ده‌ها هزار روحانی پخش بشوند، ماه رمضان که می‌شود، جمعیت انبوهی از طلبه‌ها، ما از صد تا کشور در قم داریم، طلبه‌هایی که فارسی یاد گرفتند، درس طلبگی هم خوانده‌اند، حوزوی، این‌ها در دنیا پخش بشوند و ظرفیت خوبی هست، از این ظرفیت استفاده کنیم. امام زمان که ظهور می‌کند، از جمله دستورهای اوّلیه‌اش این هست که در همه جا خیمه‌ی قرآن بزنید.
شاد هم باشد، چادر مشکی برای خیابان خوب هست، امّا وقتی در یک اتاقند، شش نفرند، هفت نفرند، دو نفرند، بیست نفرند، همه زن هستند، هیچ مردی هم نیست، دلیل ندارد چادر سیاه سر کنیم؟ رنگ روشن باشد، «لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرينَ» (بقره/ 69)، قرآن می‌گوید رنگ در روح اثر دارد. یک دانشکده من تابلویش را دیدم، نوشته بود: «روان‌شناسی رنگ‌ها»، یعنی رنگ‌ها، این الآن قبای من مشکی باشد، ایام عزاداری حسابش جداست، در طول سال وقتی جلسه همه، دبیرستان دخترانه هست، با لباس کامل بیایند، وقتی در مدرسه هستند، لباسشان را سبک کنند. جلسه طول نکشد، یک ربع، ده دقیقه، مردم حوصله ندارند.
من برای بی‌حوصلگی مردم یک چیزی بگویم. از امام پرسیدند: «نماز جمعه دو رکعت هست، چرا؟»، چون نماز جمعه را به جای نماز ظهر می‌خوانند، نماز ظهر چهار رکعت هست، شما چهار رکعت را، چرا نماز جمعه دو رکعت هست؟ امام فرمود: چون نماز جمعه دو تا خطبه هم گوش دادند، دیگر خسته می‌شوند، «لِمَكَانِ الْخُطْبَتَيْن‏» (الكافی، ج ‏3، کتاب الصّلاة، بَابُ فَرْضِ الصَّلَاة، ح 1، ص 271 و 272)، یعنی حالا که مردم دو تا خطبه گوش دادند، ما دو رکعت کم کنیم.
یک کسی می‌گفت: «من سفر را به سه دلیل دوست دارم»، گفتیم: «دلیلت چیه؟»، گفت: «نمازش نصفه هست، خوراکش دوبله هست، کار هیچی، من دوست دارم.»

6- توجه به مراکز قرآنی در زمان ظهور امام زمان علیه‌السلام

امام زمانی که ظهور می‌کند، می‌فرماید در همه جا خیمه‌ی قرآن بزنید، یعنی زود جمع شود، خرج نداشته باشد. اگر این جلسات قرآن همراه با ساندویچ و افطاری و سحری و شام و این‌ها شد، آن وقت باید دنبال بانی گشت، دنبال آدم خیّر گشت، ده دقیقه، جلسه‌های ده دقیقه‌ای. من یک دور تفسیر گفتم به نام تفسیر قطره‌ای، دیدم آبیاری قطره‌ای داریم، خب تفسیر قطره‌ای هم داشته باشیم. «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ» (فاتحه/ 7)، خدایا من را جزء مغضوبین، غضب‌شده‌ها قرار نده. بعد مردم غضب‌شده‌ها چه کسانی هستند؟ در قرآن افرادی را گفته، این‌ها غضب‌شده هستند، بعد می‌گوید این‌ها جزء غضب‌شده‌ها نباشند، بس هست دیگر. تفسیر قطره‌ای، سخنرانی کوتاه.
شما نهج‌البلاغه را نگاه کن، دو تا، سه تا سخنرانی مفصّل دارد، حضرت علی علیه السلام یک نامه به امام حسن مجتبی علیه السلام می‌نویسید، آن نامه مفصّل هست، یک نامه هم به مالک اشتر می‌نویسد، آن هم مفصّل هست. غیر از نامه به امام حسن علیه السلام و نامه به مالک اشتر که این دو تا یکی‌اش تربیتی هست و یکی‌اش سیاسی هست، باقی خطبه‌ها همه کلمات قصار هست، «كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً» (نهج‌البلاغه، نامه‌ی 47)، همیشه به فریاد کمک باشید، کمک به مظلوم کنید. این‌که یک وقت شعار می‌دادند، بعضی از آن طرفی‌ها: «نه غزّه، نه لبنان، جانم فدای ایران»، این ضدّ نهج‌البلاغه هست، نهج‌البلاغه می‌گوید هم غزّه، هم لبنان، هم ایران، هر جا گرسنه هست، شما باید اطعام کنید.
افطاری را ساده بگیرید. رقابت در سفره‌ها نگذارید، افطاری ساده باشد. مکّه، مسجدالحرام، افطاری‌شان میلیونی هست، تا اوّل اذان می‌شود، یک الله اکبر می‌گویند، همان جا پلاستیک می‌اندازند، هر کسی از خانه‌اش که می‌آید یک سفره‌ی پلاستیکی، نایلونی می‌آورد، چند تا دانه خرما، فرنی، یک غذای ساده می‌گذارد، یک وقت می‌بینی یک میلیون آدم دارند افطار می‌کنند.
در افطاری هم آدم‌هایی که روزه نیستند را شما دعوت به افطاری کنید، این اثر دارد. یک کسی که روزه می‌خورد، به او نگو تو روزه‌خوری، به او بگو افطار خانه‌ی ما هستید. این بیاید بین چند نفر که همه روزه هستند، همین که نان خورد، قرآن می‌گوید: «كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ»؛ بعد می‌گوید: «وَ اعْمَلُوا صالِحاً» (مؤمنون/ 51)، غذای طیّب بخور، عمل صالح انجام بده. خدا وقتی می‌خواهد دعوت کند، می‌گوید ببین به فکر شکم مردم هم باش، «فَلْيَعْبُدُوا» (قریش/ 3)، آیه‌ی قرآن هست، هر چی می‌خوانم عربی هست، قرآن هست، «فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ» (قریش/ 3): بندگی کنید خدای کعبه را. می‌گوییم خدای کعبه چه کرده که ما بندگی کنیم؟ می‌گوید: «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ» (قریش/ 4): گرسنه نبودی سیرت کردیم؟ «آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» (قریش/ 4): نگران نبودی، امنیت بهت دادیم؟ امنیت بهت دادیم، اقتصادت را حل کردیم، امنیتت را حل کردیم، «فَلْيَعْبُدُوا». نعمت‌های خدا را بشماریم.
الحمدلله الآن این دنیای اینترنت و فضای مجازی، خیلی کارها را آسان کرده. این تفسیرهایی که در اختیار هست، حالا بعضی تفسیرها را ممکن هست من خبر ندارم، ممکن است صاحبش راضی نباشد، ولی خب یک تفسیرهایی هست در سایت بار می‌گذارند، شما می‌توانید، الآن همه دسترسی دارند، من سفارش می‌کنم سوره‌ی نحل را از تفسیر نمونه مطالعه کنید، چون حدود بیش از چهل تا نعمت هست، خدا در سوره‌ی نحل، نعمت‌شماری کرده، چهل تا نعمت هست، هر روزی یکی از این نعمت‌ها را برای مردم، از رویش هم بخوانید، لازم نیست حفظ کنید.
خدا آیت الله عظمای گلپایگانی را رحمت کند، سالی چند شب منبر می‌رفت، مرجع تقلید بود، ولی شب‌های احیا منبر می‌رفت. آن وقت روی منبر که می‌رفت، یک کتاب درمی‌آورد، یک حدیث می‌خواند می‌گذاشت، یک کتاب دیگر برمی‌داشت، از رویش بخوانیم. سخنرانی از رویش چه اشکالی دارد؟ مقام معظّم رهبری می‌خواهد سخنرانی کند، یادداشت می‌گذارد، نگاه به یادداشتش می‌کند، صحبت می‌کند.

7- توجه به افراد ضعیف الایمان در ماه رمضان

گاهی وقت‌ها باید افراد ضعیف را بیش‌تر کمک کرد. روزه نیست، شما دعوتش کن، به اسم افطاری، اصلاً روزه نیست، ولی شما با کلمه‌ی افطاری دعوتش کن، حدیث داریم بچّه‌ها که روزه می‌گیرند، به آن‌ها بگو: «الآن تو روزه‌ای، این سحری‌ات»، بعد می‌گوید: «مامان گرسنه‌ام هست»، بعد به او غذا بده، بگو: «حالا این افطاری‌ات.» یعنی همان سحر و ناهار و افطار و چاشتانه، هر چیزی که به بچّه‌ات می‌دهی، یا بگو سحری، یا بگو افطاری. یعنی کلمه‌ی سحری و افطاری را بگو.
حتّی ایامی که زن‌ها مسئولیت نماز ندارند در ماه چند روز، می‌گوید که ولو نماز بر تو واجب نیست، ولی رو به قبله بنشین در سجّاده، سُبْحَانَ اللَّه، سُبْحَانَ اللَّه، ذکر خدا بگو، اللَّهُ أَكْبَرُ، لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه‏، یعنی خط را گم نکنی، یک هفته نماز نخوانی، دیگر نماز سنگین می‌شود، آن ایامی هم که نماز نداری، بهتر این هست که بنشینید دعا کنید.
حتّی زکات، می‌خواهی زکات مالت را بدهی، طرف ناراحت می‌شود که: «عجب! من این‌قدر بدبخت شدم که مردم خمس و زکات به من می‌دهند!»، به این نگو زکات هست، حدیث داریم، بگو عیدی هست، هدیه، خانه نویی، سالگرد بچّه‌ات، بالأخره این لباس گران هست، پدرش هم پول ندارد لباس بخرد، شما لباس بچّه‌ها را بخر، بگو این لباس عیدی بچّه‌، به اسم عیدی، ولو نیّتت زکات هست، ولی به زبان نگو زکات، بگو عیدی.
به هر حال ماه رمضان فرصت خوبی هست. یک نهضتی، یک تصمیمی بگیریم، ما یک جاهایی تصمیم می‌گیریم، مثل تصمیم برای راهپیمایی، تصمیم برای روز قدس، تصمیم برای بیرون کردن شاه، تصمیم برای سقوط صدّام، مبارزه با هشت سال جنگ، این‌ها را جایی تصمیم گرفتیم، یک جایی هنوز تصمیم نگرفتیم. قرآن می‌گوید به آدم گفتیم، هر چی می‌خواهی، حضرت آدم، جدّ اوّل ما، آدم «كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما» آدم و حوّا، زن و شوهر، در این باغی که هستید، هر چی می‌خواهید بخورید، «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ» (بقره/ 35)، این یکی را نخور. آدم همان یکی را خورد، بیرونش کردند، نسل ما همه بدبخت شدیم. به آدم می‌گوییم آدم چرا نخوردی؟ تو که همه چیزی بود، این همه میوه بود، چرا نخوردی؟ می‌گوید: «وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» (طه/ 115)، تصمیم نتوانست بگیرد. عزیزانی که پای تلویزیون هستید تصمیم بگیرید. زشت هست من دانشجو باشم، انگلیسی بلدم حرف بزنم، نمازم غلط داشته باشد. در قرائتی که می‌توانیم با بیست دقیقه، نیم ساعت یک چیزهای خوب یاد بگیریم، جلسات طولانی، پرخرج، کم‌فایده، یا بعضی‌هایش بی‌فایده. از ماه رمضان استفاده کنیم، از خدا هم بخواهیم.
بلندگوی مسجد مردم‌آزاری نکند، صدای بلندگو نباید، فقط اذان را اجازه داریم که برویم پشت‌بام، خوش‌صدا اذان بگوید. نه قبل از اذان، سحرخوانی در اسلام ما نداریم، مناجات داریم، کسی می‌خواهد عبادت کند، سحر از خواب بیدار شود، دو لیتر گریه کند، خوب هست، امّا بیاید بالا خواسته باشد مرثیه بگذارد به اسم … صدای بلندگو مردم‌آزاری نکند.
اگر خطبه‌ها کوتاه باشد، بیان روان باشد، جلسه‌‌ها کم‌خرج باشد، مربّی‌ها مربّی دوست‌داشتنی باشد، فرق می‌کند یک مربّی را آدم دوست داشته باشد. گاهی وقت‌ها ممکن است حرف شما اثر نکند، حرف دیگری اثر می‌کند، گاهی حرف دیگری اثر می‌کند. مثلاً من اگر بگویم اثر ندارد، ولی این خلبان اگر بگوید، این فوتبالیست اگر بگوید اثر دارد، اینجا وظیفه‌ی فوتبالیست هست، خواص این‌ها هستند که حرفشان اثر دارد. از ماه رمضان خیلی می‌شود بیش‌تر استفاده کرد.
خدایا تمام کسانی که در تاریخ رمضان زنده بودند و از رمضان و شعبان استفاده کردند و الآن مردند، همه‌شان را بیامرز.
به ما توفیق بده بهترین استفاده را نسبت به اسلام، قرآن، نسبت به ماه رمضان داشته باشیم. ما را از محرومین قرار نده.
با افرادی که یک خورده در یک نقاطی ضعف دارند، برخوردمان برخورد خوبی باشد. این‌ها بی‌دین نیستند، دین دارند، به همین خاطر ممکن است حجابش هم بد باشد، ولی می‌گوید: «آقا، یک مریض داریم، دعایش کن»، این ایمان به خدا و ایمان به شفا یافتن دارد، باید با محبّت. البتّه بعضی‌هایشان هم لجبازند که کار به لجبازها نداریم. قرآن به پیغمبر می‌گوید: «وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ» (اعراف/ 146)، هزار تا معجزه هم بیاوری، این‌ها ایمان نمی‌آورند. «مَهْما تَأْتِنا»، به موسی گفتند هر معجزه‌ای بیاوری، «لِتَسْحَرَنا» (اعراف/ 132)، ما را سحر کنی، ما ایمان نمی‌آوریم. خب بعضی‌ها لجبازند، لجبازها هیچی. در قرآن برای لجبازها یک آیه داریم می‌گوید: «ذَرْهُمْ»، ولشان کن، ولشان کن. ولی همه‌ی مردم لجباز نیستند، آدم لجباز نادر است، افراد ناآگاهند، بی‌خبرند، ندیدند، نشنیدند. ما می‌توانیم از این سرازیری ماه رمضان در همه‌ی خانه‌ها جلسه‌ی قرآن راه بیندازیم، طبق فرموده‌ی امام زمان علیه السلام همه‌ی ایران را دارالقرآن کنیم، هم همه‌ی ایران را دارالمهدی کنیم، شبهات را جواب بدهیم، سخنرانی‌ها طولانی نباشد، صدای مسجد اذیت نکند. ما می‌توانیم از این سرازیری رمضان، بسیاری از ماشین‌های خاموش شده را هل بدهیم، روشن کن.

«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- آیه 185 سوره بقره بر کدام ویژگی ماه رمضان اشاره دارد؟
1) نزول قرآن
2) روزه‌داری
3) هر دو مورد

2- آیه 8 سوره انسان به چه امری اشاره دارد؟
1) اطعام در رمضان
2) اطعام نیازمندان
3) اطعام خویشاوندان

3- بر اساس آیه 157 سوره اعراف، ریشه‌ی حلال و حرام‌های دینی چیست؟
1) حلال بودن طیبات
2) حرام بودن خبیثات
3) هر دو مورد

4- کدام نامه امام علی علیه‌السلام در نهج‌البلاغه، منشور تربیتی است؟
1) نامه به امام حسن علیه‌السلام
2) نامه به امام حسین علیه‌السلام
3) نامه به مالک اشتر

5- آیه 115 سوره طه به کدام عامل خروج آدم و حوا از بهشت اشاره دارد؟
1) وسوسه شیطان
2) هوی و هوس
3) نداشتن عزم و اراده

پاسخ صحیح سوالات را در قالب یک عدد ۵ رقمی به شماره ۳۰۰۰۱۱۴ پیامک نمایید.
گزینه صحیح سوالات هفته قبل، در هر سوال مشخص گردیده است.
]]>
https://gharaati.ir/%d8%b1%d9%85%d8%b6%d8%a7%d9%86%d8%8c-%d9%85%d8%a7%d9%87-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86-2/feed/ 0
غفلت از خدا و نعمت‌های الهی https://gharaati.ir/%d8%ba%d9%81%d9%84%d8%aa-%d8%a7%d8%b2-%d8%ae%d8%af%d8%a7-%d9%88-%d9%86%d8%b9%d9%85%d8%aa%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d9%84%d9%87%db%8c/ https://gharaati.ir/%d8%ba%d9%81%d9%84%d8%aa-%d8%a7%d8%b2-%d8%ae%d8%af%d8%a7-%d9%88-%d9%86%d8%b9%d9%85%d8%aa%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d9%84%d9%87%db%8c/#respond Thu, 20 Apr 2023 11:34:29 +0000 https://gharaati.ir/?p=10063 https://gharaati.ir/archive/pdf/1402.01.31.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1402.01.31.mp3 https://www.aparat.com/embed/WHXP8?data[rnddiv]=42296586875&data[responsive]=yes]]>

موضوع: غفلت از خدا و نعمت‌های الهی
تاريخ پخش: 31/01/1402
عناوين:
1– غفلت از خدا، هستی در حال عبادت
2- خطر غفلت از استعدادهای خود
3- عوامل غفلت انسان
4- بازماندن از عبادت، به خاطر کسب و کار و تجارت
5- خطر محرومیت از برکات ماه رمضان
6- بهره‌گیری از اوقات استغفار و توبه
7- خطر غفلت از محرومان و نیازمندان

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

در این بیست و چند دقیقه‌ای که صحبت می‌کنیم، حدود بیست و پنج دقیقه، بیست و چهار دقیقه، موضوع این جلسه‌مان غفلت است. خیلی آیه راجع به غفلت داریم که طرف غافل است، یعنی حواسش پرت است، نمی‌داند چه می‌دهد، چه می‌گیرد، چه می‌گوید، چه می‌کند. قرآن می‌فرماید: «وَ إِنَّ كَثيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آياتِنا لَغافِلُون‏» (یونس/ 92)، «إنّ» گفته یعنی حتماً، لام «لَغافِلُون‏»، یعنی حتماً، جمله‌ی اسمیه است، یعنی حتماً، از نظر ادبیات عرب این جمله چند رقم حتماً حتماً حتماً یعنی شوخی نیست، جدّیِ جدیِّ جدّیِ است که انسان غافل است. هر چه به سر ما می‌آید، اگر نگوییم تمامش، اکثرش به خاطر غفلت است، بیماری‌هایی که پیدا می‌کنیم، از تغذیه‌ی سالم غافل می‌شویم، غذای فاسد می‌خوریم. غافل می‌شویم که این دوست نیست، دشمن است، این ما را برای خودمان نمی‌خواهد، ما را برای خودش می‌خواهد، غفلت از جوانی، غفلت از عمر، غفلت از سرمایه، غفلت از دشمن، راجع به این می‌خواهیم صحبت کنیم، غفلت از زمان‌ها، چه زمانی را از دست دادیم. امام می‌گوید: خدایا یک دری را باز کردی، اسمش را در توبه گذاشتی، بعد هم گفتی تشریف بیاورید، توبه کنید، «مَنْ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ» (مفاتیح الجنان، فراز 67 دعای جوشن کبیر)، «قابِلِ التَّوْبِ» (غافر/ 3)، من توبه‌ی شما را می‌پذیرم، حالا اگر کسی توبه نکرد، «فَمَا عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ الْبابِ بَعْدَ فَتْحِهِ؟» (مفاتیح الجنان، مناجات خمسه عشر، مناجات تائبین) اگر در باز شد و ما نیامدیم، گر گدا کاهل بود، تقصیر صاحبخانه چیست؟ غفلت از نسل نو. این آقا مرتّب می‌رود کربلا، مکّه، مشهد، این طرف، آن طرف، غافل از این‌که دختر جوانش شوهر می‌خواهد و هر خواستگاری هم که می‌آید، می‌گوید باشد لیسانسش را بگیرد، پسرش در چه شرایطی زندگی می‌کند، از پسرش غافل است، از دخترش غافل است.
موارد غفلت
1- غفلت از خدا، هستی در حال عبادت
اوّل چیزی را که ما از آن غافلیم، خداست. من خودم هم مصداق این هستم که می‌گویم، یعنی خودم هم یکی از مصادیقش هستم متأسّفانه، ما در حال ذکر هم غافلیم، یک کسی نان هندوانه می‌خورد، وسط نان هندوانه خوردنش هم آب می‌خورد، گفت: «بابا خود هندوانه آب است دیگر، آب را یک جایی دیگر غذا می‌خورند، تو که نان و هندوانه می‌خوری، دیگر نان و هندوانه که آب نمی‌خواهد دیگر.» ما وقتی هم با خدا حرف می‌زنیم و یاد خدا هستیم، سر نماز هم حواسمان پرت است، یعنی ذکر ما غفلت است، خیلی مهم است این. ذکر ما غفلت است. یک آدمی یک قیافه‌ی عجیبی داشت، یک نوزادی گریه می‌کرد، این آدمی که خیلی قیافه‌اش ناجور بود، قنداق را بغل گرفت، گفت: «جون»، هر چه می‌گفت جون، بیش‌تر بچّه جیغ می‌زد، گفت: «آقا دیگر بچّه را کنار بگذار، خوب می‌شود، این قیافه‌ی تو را که می‌بیند، جیغ می‌زند.» «نَسُوا اللَّهَ‏» (حشر/ 19)، خدا را فراموش کرده. شده یک داماد پهلوی یک اسلام‌شناس برود، بگوید: «آقا همسر خوب معیارهایش در قرآن چه هست؟» یک کسی می‌خواهد یک دانشگاه برود در یک کنکوری، برود پهلوی یک استادی بگوید: «آقا جامعه الآن نیازش به چی هست؟ وظیفه‌ی من چیه؟» یک چیزی می‌خواهد بخرد، آن را دقّت می‌کند، چون ممکن است سود بکند یا ضرر، می‌پرسد که: «آقا ما سکّه بخریم؟ قالی ابریشم بخریم؟ زمین بخریم؟ آپارتمان بخریم؟» در خرید و فروش حواسمان جمع است معمولاً، غیر از خرید و فروش غافلیم. «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ‏» (توبه/ 67)، قرآن می‌گوید این‌ها خدا را فراموش کردند، خدا هم این‌ها را به فراموشی سپرد.
– غفلت از قیامت
قیامت را فراموش می‌کنند، «نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ» (ص/ 26)، عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است، از قیامت، قیامت را فراموش می‌کنند.
2- خطر غفلت از استعدادهای خود
استعدادهای خودش را فراموش می‌کند، «تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ» (بقره/ 44)، میلیون‌ها آدم بودند، می‌گفتند: «شاه که نمی‌تواند برود، کشور چند هزار ساله‌ی شاهنشاهی!» امام فرمود: «با همین مردم مؤمن ما شاه را بیرون می‌کنیم.» موفّق شد. چه‌قدر ظرفیت داشتیم؟ الآن چه‌قدر خاک داریم؟ کشورهایی را داریم که خاکشان خیلی کم است، اما خریدشان از ما کم‌تر است، یعنی محصولات خودشان را از همین آب و خاکی که دارند، درمی‌آورند. آب هدر می‌رود، خاک هدر می‌رود، نور هدر می‌رود، کاغذ هدر می‌رود. معاون وزیر آموزش و پرورش در یکی از دوره‌های گذشته، معاون وزیر می‌گفت، می‌گفت: «کشورهایی که کاغذ به دنیا می‌فروشند، کتاب‌های درسی‌شان را چند بار بچّه‌ها می‌خوانند، یعنی کلاس سوّم این بچّه می‌خواند، سال دیگر می‌دهد به یک بچّه‌ی سوّم دیگر، سال بعد می‌دهد به بچّه‌ی سوّم، چند بار کتاب درسی‌شان، یعنی با یک کتاب چند تا بچّه باسواد می‌شوند، ما که کاغذ می‌خریم، یک‌بار مصرف است، کاغذ می‌خریم یک ساله، یا پاره می‌شود، یا کهنه می‌شود، یا دور می‌ریزیم، یا می‌گوییم بهداشتی نیست. گازوئیلمان، نفتمان، فکرمان، زبانمان چه‌قدر هرز می‌رود، صبح تا شام حرف می‌زنیم، حرف‌هایی که ندانستنش مفید است، حدیث داریم با کسی رفیق شوید که حرف که می‌زند، به اطّلاعات شما اضافه بشود، یک چیزی گیرت بیاید، نگاهش می‌کنی، یاد خدا بیفتی. فیلم می‌بینی، چند دقیقه فیلم‌های تلویزیون را نگاه کن، بعد بگو این فیلم چه نقشی در زندگی من دارد، اگر شما را زیاد می‌کند، فکرت را، هوشت را، رشدت را، اقتصادت را، اخلاقت را، اگر یک چیزی به شما اضافه می‌کند، گوش بده، تا آخر فیلم برو، اما اگر این فیلم سرگرمی است. من یک وقت خانه آمدم، دیدم صدا و سیما دارد فیلم‌برداری می‌کند که هر کس شیرجه رفت تو استخر، زیر آب، در گاوصندوق را باز کرد، جایزه بگیرد. هی می‌رفتند در باز نمی‌شد، نفسشان تنگ می‌شد، می‌آمدند، یک بار دیگر می‌رفتند. من هر چه فکر کردم که چه کسی در زندگی‌اش گیر این افتاده که گاوصندوقش داخل استخر گیر کرده؟ تا حالا شنیدید یک کسی بگوید من گاوصندوقم در استخر آب گیر کرده؟ ولی خب سرگرمی است، مردم را سر کار می‌گذاریم، خودمان هم می‌دانیم سرگرمی است.
کتابی که می‌خوانیم، این کتاب چه‌قدر مطالبش کاربردی است؟ چرا آموزش و پرورش ما دیپلم‌هایش بیکارند؟ دانشجوهای دانشگاه چرا بیکارند؟ چون خیلی از چیزهایی که می‌خوانند، به درد زندگی نمی‌خورد. اطّلاعات است، بدانیم جایی آباد نمی‌شود، ندانیم جایی خراب نمی‌شود، مهارت نداریم، سواد دارد، مدرک دارد، زحمت هم کشیده، اما مفید نیست، غافل از آموزش و پرورش، غافل از ازدواج بچّه‌هایمان، غافل از این‌که این کارهای ما عوارضی دارد.
– غفلت از اسلحه و سرمایه
قرآن می‌گوید اگر در مقابل دشمن نماز می‌خوانید، اسلحه‌تان را زمین نگذارید، شمشیرتان، کلتتان بغلتان باشد، بگویید الله اکبر، برای این‌که اگر اسلحه را زمین بگذارید، ممکن است از اسلحه غافل شوید، خسارت ببینید. از ثروتتان غافل نشوید، «وَدَّ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَ أَمْتِعَتِكُم‏» (نساء/ 102)، دشمن دوست دارد شما غافل شوید هم از اسلحه‌تان، هم از سرمایه‌تان.
حدیث داریم ثروتتان را چند جا تقسیم کنید، که اگر جیب‌بری آمد، جیبت را زد، یا قایقت در دریا غرق شد، یا ماشین در درّه سقوط کرد، یا یک پاساژ قالی آتش گرفت، همه‌ی سرمایه‌هایت یکجا نباشد، همه‌ی پول‌هایت را در یک کیسه نگذار، یک جوری تقسیم کن، مثل خدا، خداوند دو تا کلیه داده، این کلیه از کار افتاد، آن کلیه کار می‌کند، این گوش، این چشم، این دست، این پا، یک عضو دیگر هست. حدیث داریم سرمایه‌تان را …
حدیث داریم اوّل پولی که گیرتان آمد، خانه بخرید، یا زمین، باقی چیزها پیدا می‌شود. من اخیراً بعضی از عروس و دامادها را دیدم، خانواده‌ی عروس گفتند: «ما به جای جهازیه فلان مبلغ را جلو می‌گذاریم، شما هم به قصد جشن و تالار فلان مبلغ بگذارید، پول‌هایمان را روی هم بگذاریم، یک قطعه زمین، ولو پنجاه متر، برای عروس و داماد بخریم، به اسم هر دو کنیم.» حدیث هست هان، اوّلین پولی که گیرتان می‌آید خانه بخرید، و حدیث داریم آخرین چیزی که در بی‌پولی می‌فروشید، خانه باشد، بی‌پول شدید، طلا بفروش، کتاب بفروش، فرش بفروش، ماشین بفروش، در بی‌پولی هر چه می‌خواهی بفروش، اما خانه‌ات را نفروش.
3- عوامل غفلت انسان
چه چیزهایی ما را غافل می‌کند؟ قرآن می‌فرماید که: «لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ» (منافقون/ 9).
امام رضا که مهمانش هستیم، فرمود: «عمرتان را چند قسمت کنید، ساعتی را برای مناجات و گفت‌و‌گو با خدا، ساعتی را برای زن و بچّه، ساعتی را برای کسب و کار.» (الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام، باب 89 حقّ النفوس، ص 337) تقسیم کنید، مدیریت زمان.
گاهی افراد غافل می‌‍‌شوند، سرگرم یک چیزهایی می‌شوند، ما بیش‌تریم یا شما بیش‌ترید؟ در صدر اسلام دو تا قبیله با هم دعوا داشتند، او می‌گفت: «ما بیش‎تریم، او می‌گفت: ما بیش‌تریم.» یک خورده که چانه زدند، گفتند: «سرشماری کنیم.» سرشماری کردند، یکی برد و یکی باخت، آن که باخت، طبق نقلی گفت: «زن‌های حامله را دو تا حساب کنیم، یک بار دیگر سرشماری کنیم.» باز سرشماری کردند، باز هم باخت، گفت: «خیلی‌های ما مرده‌اند، برویم قبرستان مرده‌هایم را هم بشماریم، ببینیم کدام فامیل بیش‌تر است.» آیه نازل شده: «أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ. حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِر» (تکاثر/ 1 و 2)، این‌قدر شما سرگرم ما بیش‌تریم، تو بیش‌تری شدید، آمارزدگی، آمار خلاف، کارتان به جایی رسید که به جایی که از استخوان پوسیده‌های پدران عبرت بگیرید در قبرستان، رفتید استخوان پوسیده‌های پدرانتان را می‌شمرید تا پز بدهید که ما استخوان مرده‌هایمان بیش از استخوان مرده‌های شماست!» یعنی انسان وقتی غافل می‌شود.
نشسته جدول روزنامه حل می‌کند. چه چیزی گیرت می‌آید؟ خیابانِ قدیمیِ دو حرفی، تهران؟ کلّی فکر می‌کند خیابانِ قدیمیِ دو حرفی، تهران. یک مدّتی فکر می‌کند، بعد می‌گوید: «خیابان ری»، خب جدول را حل کردی، چه گیرت آمد؟! عمرت را کجا صرف کردی؟ حالا اگر نمی‌دانستی، چه می‌شد؟ حالا که فهمیدی، چه شده؟
4- بازماندن از عبادت، به خاطر کسب و کار و تجارت
دو تا قصّه از قرآن هست، بگویم، یکی پول از مسجد باز می‌دارد، یک جا مسجد از پول بازمی‌دارد، هر دویش هم در قرآن هست. یک روز حضرت نماز جمعه می‌خواند، مردم هم نشسته بودند، خطبه‌ها را گوش می‌دادند. جمعه‌ای بود و جمعه بازاری، اجناسی را آوردند، با طبل و دهل، فروش. تمام این‌هایی که پای سخنرانی پیغمبر نشسته بودند، همه‌شان بلند شدند رفتند خرید، جز دوازده نفر. آیه نازل شد: «خیلی شما حواستان پرت است، پیغمبر دارد خطبه‌های نماز جمعه می‌خواند، شما رفتید سراغ خرید جنس؟!» آیه‌اش این است، این آیه در سوره‌ی جمعه هست: «وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها»، همین که تجارت و لهو می‌بینند، طبل و دهلی می‌بینند، جمعه بازاری، «انْفَضُّوا إِلَيْها»، سراغ خرید می‌روند، «وَ تَرَكُوكَ قائِماً» (جمعه/ 11)، پیغمبر را تنها می‌گذارند. این انتقاد می‌کند مال کسانی که به خاطر دنیا پیغمبر را کنار می‌گذارند.
از طرفی دیگر آیه داریم، خدا ستایش می‌کند از کسانی که به خاطر خدا تجارت را کنار می‌گذارند، آیه‌اش این است: «رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ» (نور/ 37)، ما یک مردانی داریم که صدای «قد قامَتِ الصَّلاة» را که شنیدند، کار را کنار می‌گذراند، می‌روند نماز، اوّل می‌گویند نما، اوّل نماز.
ما همه از مریدهای امام هستیم، آقای انصاری که همیشه پهلوی امام بود، می‌گفت: روزهای آخر امام گاهی امام از حال می‌رفت، از هوش می‌رفت، خواب می‌رفت، حالا هر جوری، یک بار چشمش را باز کرد، گفت: «ظهر شده؟» گفتم: «نه» گفت: «اگر ظهر شد، من را بیدار کنید.» این را گفت و امام باز خوابش برد. اذان گفتند و من هم رفتم بالای سر امام بیدارش کنم، دلم نیامد، خودش گفته بود بیدار کن، ولی من دلم نیامد. ده دقیقه بعد امام چشمانش را باز کرد، گفت: «ظهر شد؟» گفتم: «بله آقا» گفت: «کی؟» گفتم: «ده دقیقه پیش» گفت: «مگر من به شما نگفتم اگر صدای اذان بلند شد، من را بیدار کن؟ در عمرم نمازم را اوّل وقت خواندم، چرا روز آخر عمر ده دقیقه دیر شد؟» دو تا آیه داریم، آیه‌ای که صدای «قد قامَتِ الصَّلاة» می‌شنود، می‌رود نماز می‌خواند، آیه‌ای که پیغمبر را رها می‌کند، می‌رود تخم مرغ می‌خرد. هر دویش در قرآن هست.
5- خطر محرومیت از برکات ماه رمضان
ماه رمضان دارد تمام می‌شود، این زمان‌هایی که می‌آید، تمام می‌شود، در را دارند می‌بندند، حدیث داریم اگر ماه رمضان تمام بشود و بخشیده نشوید، معلوم می‌شود که وضعتان خراب است. (ر. ک به: دعائم الإسلام، ج ‏1، ص 269) کسی ماه رمضان بیاید، رد شود، فرصت را. خانه‌مان پهلوی مسجد است، می‌گوید این یک فرصت است، غافل بشوی، حسرت می‌خوری، «لَا صَلَاةَ لِجَارِ الْمَسْجِدِ إِلَّا فِي الْمَسْجِد » (دعائم الإسلام، ج ‏1، ذکر المساجد، ص 48)، کسی که همسایه‌ی مسجد است…
نماز جماعت. حاج حسن آقا، نوه‌ی امام می‌گفت: نوجوان بودم، به تکلیف رسیدم، ماه رمضان بود، افطار شد، امام فرمود: «چون نوجوانی، سال اوّل روزه‌ات هست، ممکن است گرسنه‌ات بشود، تو برو روزه‌ات را افطار کن، بعداً بیا نماز بخوان.» گفتم: «آقا می‌خواهم با شما جماعت بخوانم.» گفت: «باشه.» امام سر نماز رفت، نوه‌اش هم به او اقتدا کرد، نماز جماعت دو نفری، امام، نوه. نماز مغرب که تمام شد، امام فرمود: «من می‌نشینم دعا می‌خوانم، تو برو یک چیزی بخور، بیا که بهت فشار نیاید، من دعای می‌خوانم، تا تو بیایی.» حاج حسن آقا می‌گفت: «ما رفتیم افطاری کنیم، سرگرم گفت‌و‌گو شدم، یادم رفت که به امام قول دادم، بعدش یادم آمد که اِه، امام گفت من می‌نشینم تا تو بیایی، گفتیم خب دیگر نمازش را خوانده، رفته دیگر، رفتم دیدم امام نشسته، گفتم: «آقا یادم رفت که به شما قول دادم.» بعد امام فرمود: «من یک ساعت و نیم می‌نشینم که نمازم را فرادی نخوانم، به جماعت بخوانم.» یکی به یکی اقتدا کند، نماز چند برابر می‌شود، دو تا چی، سه تا چی، تا ده تا، ده تا که رسید، هیچ کس قدرش را ندارد. (بحار الأنوار، ج ‏85، ص: 14 و 15)
6- بهره‌گیری از اوقات استغفار و توبه
– غفلت از کنار مسجد بودن، عاشورا، عرفه، رمضان، افطار، سحر.
ما در طول سال معمولاً سحرها خوابیم، ماه رمضان به خاطر سحری بیدار می‌شویم، حالا که بیدار شدی، در قرآن هم چند بار گفته در سحر استغفار کن، «بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُون‏» (ذاریات/ 18)، آیه‌ی قرآن است، «وَ الْمُسْتَغْفِرينَ بِالْأَسْحارِ» (آل عمران/ 17)، آیه‌ی دیگر قرآن است، حالا که ما به هوای سحری بلند می‌شویم، ده دقیقه هم با خدا حرف بزنیم، لازم هم نیست عربی حرف بزنیم، نماز واجب را باید عربی بگوییم، ولی دعای عربی را فارسی‌اش را بخوان، با خدا حرف بزن.
– غفلت از دیون
غفلت از دیونی که داریم، چه‌‍قدر به مردم بدهکاریم. امام سجّاد یک دعا دارد به نام دعای ابوحمزه‌ی ثمالی، سحرهای ماه رمضان، یک جمله‌اش این است: خدایا روز قیامت طلبکارها دور من جمع شوند، چه کسی می‌خواهد من را نجات بدهد؟ «وَ مِنْ أَيْدِى الْخُصَماءِ غَداً مَنْ يُخَلِّصُنِى؟»، روز قیامت چه کسی می‌خواهد من را نجات بدهد.
7- خطر غفلت از محرومان و نیازمندان
– غفلت از فقراء، غفلت از مستضعفین، غفلت از آمریکا، اسرائیل، داعش، منافقین، غفلت از نعمت‌هایی که ما داریم، نعمت امنیت، نعمت سلامت.
هر سال که ما مشهد نیستیم که، یک کرونا آمد، دو سال ما مشهد نیامدیم، خیلی‌ها نیامدند، بیش‌تر، بعضی‌ها چند سال نیامدند، همین یک فرصتی باز می‌شود، سحری می‌شود، رمضانی می‌شود، امام رضایی می‌شود، روزهای آخر رمضان حواسمان جمع باشد، این‌هایی که خارج می‌روند، وقتی دلار دارند، روزهای اوّل دلارشان را راحت خرج می‌کنند، وقتی پولشان تمام می‌شود، دیگر همه جا خرج نمی‌کنند، مثل این‌هایی که بنزین کم دارند، این‌هایی که ماشینشان بنزینش تمام می‌شود، دیگر مسافر سوار نمی‌کند، می‌گوید آقا من یک خورده دو لیتر، پنج لیتر بیش‌تر بنزین ندارم، این را گذاشتم برای یک زن زائو، خونریزی مغزی، یک جای حسّاسی باشد می‌روم، دیگر من به خاطر تخمه کدو و نمی‌دانم سبزی و گوشت و نان دیگر ماشین راه نمی‌اندازم، بنزین دارد تمام می‌شود، دلارها دارد تمام می‌شود، ماه رمضان دارد تمام می‌شود، تحدید (22:23) شدیم، هر چه می‌توانیم از این دقیقه‌ها استفاده کنیم.
خدایا تو شاهدی چه‌قدر عمرمان تلف شده، چه‌قدر آب و خاک و زمین و فرش و لباس و بنزین و گازوئیل و عمر و جوانی و چه‌قدر هدر دادیم، تو می‌دانی، به آبروی تمام آبرومندان درگاهت آن‌چه را ما هدر دادیم از اسراف و تبذیرها، آن‌چه غافل بودیم، لحظات غفلت ما را ببخش و ما را از غافلین و خاسرین قرار نده.
زبانی که می‌تواند حق بگوید، چرا باطل گفت؟ چشمی که می‌تواند به حق نگاه کند، چرا به باطل نگاه کرد؟ رزقی که می‌تواند حلال باشد، چرا سراغ حرام برویم؟ این گناه غفلت خیلی گناه مهمّی است و قرآن راجع به افراد غافل می‌گوید این‌ها از چهارپا بدترند، «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ»، بعضی آدم‌ها مثل چهارپا هستند، بعد می‌گوید: «أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ» (اعراف/ 179)، غافلند، نمی‌فهمد که چه داد، چه گرفت، ما گاهی وقت‌ها فکر می‌کنیم گران‌فروشی کردیم، پولمان زیاد شد، نه آقا انصاف را از دست دادی، پولت زیاد شد، اخلاق را از دست دادی، رحم را از دست دادی، وجدان را از دست دادی، خیلی چیزها را زیر پا گذاشتی، تا سر مشتری کلاه گذاشتی، درست است پولت زیاد شد، اما چه چیزی کم شد، از حق و انصاف و عدالت دور شدی، به پول و پلو نزدیک شدی، این‌ها خسارت است.
خدایا تو را به حقّ محمّد و آل محمّد ما را از خاسرین و غافلین قرار نده.

«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

]]>
https://gharaati.ir/%d8%ba%d9%81%d9%84%d8%aa-%d8%a7%d8%b2-%d8%ae%d8%af%d8%a7-%d9%88-%d9%86%d8%b9%d9%85%d8%aa%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d9%84%d9%87%db%8c/feed/ 0
حقّ فرزند بر پدر و مادر در رساله حقوق امام سجاد علیه‌السلام (12) https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82%d9%91-%d9%81%d8%b1%d8%b2%d9%86%d8%af-%d8%a8%d8%b1-%d9%be%d8%af%d8%b1-%d9%88-%d9%85%d8%a7%d8%af%d8%b1-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85/ https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82%d9%91-%d9%81%d8%b1%d8%b2%d9%86%d8%af-%d8%a8%d8%b1-%d9%be%d8%af%d8%b1-%d9%88-%d9%85%d8%a7%d8%af%d8%b1-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85/#respond Thu, 05 May 2022 11:45:01 +0000 https://gharaati.ir/?p=8682 https://gharaati.ir/archive/pdf/1401.02.15.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1401.02.15.mp3 https://www.aparat.com/embed/SkRTO?data[rnddiv]=94154746289&data[responsive]=yes]]>

موضوع: حقّ فرزند بر پدر و مادر در رساله حقوق امام سجاد علیه‌السلام (12)
تاريخ پخش: 15/02/1401
عناوين:
1- مسئولیت انسان در برابر وابستگان نسبی و سببی
2- هدایت فرزند به سوی خدا، مسئولیت مهم والدین
3- حق حیات و تأمین نیازهای اساسی فرزند، بر عهده والدین
4- تربیت جسمی و معنوی فرزند بر عهده والدین
5- دفاع از حقوق کودکان در سراسر جهان
6- توجه به نظرات فرزندان در امور زندگی
7- آموزش مسائل حلال و حرام به فرزندان

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

بحثمان در ایّام گذشته این بود، امام زین العابدین نامه‌ای دارد، حق‌ها را بیان کرده، از اوّل حقّ خدا و پیغمبر و بعد حقّ اعضاء، چشم، حقّ گوش، حقّ زبان، حقّ پا، حقّ دست، بعد حقّ همسر، حقِّ … . یکی یکی این حق‌ها را، هر روزی هم یکی از این حق‌ها را می‌خواهیم بگوییم. امروز می‌خواهیم بگوییم حقّ فرزند بر پدرش. همین‌طور که پدر حق دارد به فرزند، فرزند هم حق دارد به گردن پدرش.
چه می‌گوید امام؟ امام فرمود: «وَ أَمَّا حَقُّ وَلَدِكَ» (تحف العقول، ص 263): حقّ فرزند این است، پدرها و مادرها گوش بدهند، ببینند که به وظیفه‌شان عمل کردند یا نه. «أَنَّهُ مِنْكَ» (تحف العقول، ص 263): بچّه از خودت است. «وَ مُضَافٌ إِلَيْكَ» (تحف العقول، ص 263): منسوب به شما است، همین که منسوب به ما هست، منسوب بودن مسئولیت دارد.
1- مسئولیت انسان در برابر وابستگان نسبی و سببی
شخصی خلافی کرده بود. حضرت فرمود: «خلاف از هر انسانی خلاف است، اما از تو خلافش بیش‌تر است، چون تو فامیل ما هستی.» «لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏» (انعام/ 164)، گناه کسی را قیامت پای کسی حساب نمی‌کنند اما در دنیا این نسبت‌ها کار خودش را می‌کند، می‌گویند پسر فلانی، دختر فلانی، نمی‌دانم شریک فلانی، شاگرد فلانی، باید مواظب اطرافیانمان باشیم، گاهی وقت‌ها خود شما آدم سالمی هستید ولی اطرافیان شما آدم‌هایی هستند که اعمالشان بد است. امام سجّاد می‌‌گوید: «مُضَافٌ إِلَيْكَ»، یعنی منسوب به شماست، این کلمه‌ی «مُضَافٌ إِلَيْكَ» می‌خواهد بگوید که نگو آقا من آدم خوبی هستم، باید اطرافیانت هم خوب باشند، ممکن است شما خوب باشی اما برخورد پسرت، دخترت، فامیلت، خاله، عمّه، ممکن است بستگان شما یک حرکتی می‌کنند ولی ترکشش به شما می‌خورد.
«وَ أَنَّكَ مَسْئُولٌ عَمَّا وُلِّيتَهُ مِنْ حُسْنِ الْأَدَبِ» (تحف العقول، ص 263)، تو مسئول هستی که تولیت بچّه را داری، مسئولیت داری و «حُسْنِ الْأَدَبِ»، خوب ادبش کنی. البتّه ادب خوب هم این نیست که بچّه ساکت باشد، هیچی نفهمد، همین‌طور مثل یک متکا کنار اتاق باشد، شرّ و شور برای بچّه خوب است. حدیث داریم بچّه‌هایی که شر هستند، هی از دیوار می‌رود بالا، این کار را می‌کند، آن کار را می‌کند، بچّه‌های شر، بزرگی‌شان آدم‌های حلیمی هستند. (الكافي، چاپ إسلامية، ج ‏6، ص 52). «حُسْنِ الْأَدَبِ».
2- هدایت فرزند به سوی خدا، مسئولیت مهم والدین
«وَ الدَّلَالَةِ عَلَى رَبِّهِ» (تحف العقول، ص 263)، تو باید بچّه را با خدا رفیقش کنی، نعمت‌های خدا را بشماری. خود قرآن چه‌قدر گفته: «وَ مِنْ آياتِه‏» (روم/ 20 تا 25 و آیه‌ی 46- فصّلت/ 37 و 39، شوری/ 29 و 32)، آیات «وَ مِنْ آياتِه‏» زیاد است، نشانه‌ی خدا این است، نشانه‌ی خدا این است، نشانه‌ی خدا این است. به هر مناسبتی دست بچّه را بگذارید تو دست خدا.
«وَ الدَّلَالَةِ عَلَى رَبِّهِ»، تو که پدر و مادر هستی، باید بچّه را در. این امانت خداست، اگر تو امانت خدا خلاف کنیم، قلب هم همین‌طور است. حدیث داریم: «الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ»، قلب خانه‌ی خداست، «فَلَا تُسْكِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَيْرَ اللَّه‏» (جامع الأخبار، شعيري، ص 185)، تو حرم خدا اجازه نده هر کسی برود.
می‌گوید: «فَمُثَابٌ عَلَى ذَلِكَ وَ مُعَاقَبٌ» (تحف العقول، ص 263)، اگر بچّه‌ات خوب انجام بدهد، ثوابش را به تو هم می‌دهند، هر خیری که اولاد انجام بدهد، ثوابش را خود اولاد می‌گیرد، به بچّه‌اش هم ثواب می‌دهد. «وَ مُعَاقَبٌ»، اگر کوتاهی هم بکنی، مثلاً می‌توانی بچّه‌ات را داماد کنی، عروس کنی، ولش کردی تو خیابان همین‌طور، او هم زن می‌خواهد، همسر می‌خواهد، شوهر می‌خواهد ولی شما بی‌خیالی، اگر بچّه‌ی شما خلافکار شد، غیر از این‌که خودش خلافکار است، گناهش گردن پدر و مادر هم هست، «فَمُثَابٌ عَلَى ذَلِكَ وَ مُعَاقَبٌ».
یک جوری عمل کن که انگار می‌خواهند نشان بدهند. چه‌طور وقتی آدم می‌خواهد خودش را نشان بدهد، شعرش را، مقاله‌اش را، کتابش را، صنعتش را می‌خواهد نشان بدهد، حواسش را جمع می‌کند، می‌گوید در تربیت بچّه جوری بچّه را تربیت کن که همه بگویند مثل این، مثل این، مثل این.
حقوق بچّه چیه؟ باز اینجا گفته: «وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» (تحف العقول، ص 263)، خدا باید کمکت کند تا بتوانی حقّ بچّه را انجام بدهی، یعنی اگر کمک خدا نباشد، نه حقّ پدر و مادر را می‌شود انجام داد درست، نه حقّ فرزند را.
حقوق بچّه:
3- حق حیات و تأمین نیازهای اساسی فرزند، بر عهده والدین
1- حقّ حیات
اوّل حقّ حیات دارد. پدر و مادر حق ندارد بچّه اش را بکشد، سقط کند، کورتاژ کند. در قرآن دو کلمه داریم، یکی می‌گوید: «إملاق» (انعام/ 151)، یکی می‌گوید: «خَشْيَةَ إِمْلاق» (اسراء/ 31). «إِمْلاق» یعنی گرسنگی، می‌گوید بچّه‌ات را از ترس گرسنگی نکشید، می‌رود بچّه‌اش را سقط می‌کند، برای این‌که من سرویس طلا می‌خواستم، شوهرم نخرید، من هم بچّه‌اش را سقط می‌کنم، بچّه را به چی فروختی؟! قتل نفس از گناهان کبیره است، حقّ حیات دارد، «لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ» (انعام/ 151)، آیه‌ای هم داریم که: «خَشْيَةَ إِمْلاق» (اسراء/ 31). «إِمْلاق» یعنی اقتصادی، «خَشْيَةَ إِمْلاق» یعنی ترس از کمبود. گاهی وقت‌ها پول هم دارد ولی باز هم ترس دارد که. افرادی هستند وضع مالی‌شان هم خوب است ولی همیشه در حال فرض می‌گویند نکند بعداً نیاز داشته باشم. نه خود اقتصاد حق به شما می‌دهد که بچّه‌ات را بکشی، نه نگرانی از اقتصاد.
2- حق نفقه
«وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ» (بقره/ 233)، قرآن می‌گوید دو سال، دو سال تمام، بچّه حق دارد از شیر مادر استفاده کند، «لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ» (بقره/ 233)، کسی که می‌خواهد خوب شیر بدهد و هیچ چیزی هم و هیچ غذایی هم شیر مادر نمی‌شود، روایت داریم هان، حدیث داریم که بهترین غذا برای بچّه شیر مادر است. (عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏ 2، ص 34)، تمام ویتامین‌ها را با هم ترکیب کنی، این‌ها شیر مادر نمی‌شود. دو سال کامل، «حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ»، بیست و چهار ماه.
تغذیه‌ی بچّه باید به قدری تأمین بشود که تا مادامی که مادر هم بچّه را شیر می‌دهد، خرجی این مادر را پدر باید بکشد، قرآن می‌فرماید: «آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ» (طلاق/ 6)
4- تربیت جسمی و معنوی فرزند بر عهده والدین
قرآن می‌گوید که حضرت یعقوب می‌گفت: «يا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ لَكُمُ الدِّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» (بقره/ 132)، نقل می‌کند از بعضی از انبیاء که می‌گوید بچّه‌هایش را جمع می‌کرد و می‌گفت من می‌خواهم، «لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُون‏»، می‌خواهم مسلمان بمیرید، می‌خواهم راهتان راه اسلام باشد، این‌ها ور افتاده خیلی‌هایش. پدر و مادر بچّه‌اش را بنشاند، راجع به توحید صحبت کند، راجع به خداشناسی صحبت کند، مسئولیت معاد را به این‌ها بگوید. «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ لَكُمُ الدِّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»، سعی کنید با دین از دنیا بروید، با دین زنده بمانید، با دین از دنیا بروید.
آیه‌ای دیگر می‌گوید: «وَ هُوَ يَعِظُهُ» (لقمان/ 13)، لقمان بچّه‌اش را موعظه می‌کرد. منتها باید مواظب باشید موعظه زمان دارد. آن شبی که برای دخترت گوشواره می‌خری، آن شبی که برای بچّه‌ات دوچرخه می‌خری، آن شبی که عیدی به بچّه‌ات می‌دهی، آن شبی که چیزی برایش می‌خری، محبّتی می‌کنی، حالا می‌روید بیرون یک بستنی می‌خورید مثلاً، یعنی موعظه‌ات در ایّامی باشد که بچّه از شما راضی باشد. معلّم اگر زیر نمره‌ی بیست نصیحت کند، شاگرد گوش می‌دهد اما اگر این معلّم یک نمره‌ی صفر داد، صفر بزرگ، قدّ در قوری، نمره صفر داده، زیر نمره‌ی صفر می‌نویسد که: «فرزندم، تو باید چنین باشی.» می‌گوید برو دنبال کارت، نمره‌ی صفرم دادی، حالا هم نصیحتم می‌کند. زمان نصیحت زمانی باشد که به بچّه محبّت کنید. «وَ هُوَ يَعِظُهُ» (لقمان/ 13)، فرمود:«لا تُشْرِكْ بِاللَّه» (لقمان/ 13) در موعظه‌ها هم باید از توحید و خداشناسی بگوییم، توجّه بچّه به خدا باشد.
4- تربیت جنسی و ازدواج
قرآن می‌گوید که بچّه‌ها همین که یک خورده مسائل را درک کردند که دیگر در زمان ما خیلی زود درک می‌کنند، این‌ها در اتاق را باز نکنند بروند تو اتاق پدر و مادر. اجازه بگیرند: «وَ الَّذينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ» (نور/ 58)، یعنی بچّه‌هایی که هنوز به تکیف نرسیدند، یک چیزهایی را می‌فهمد، ده سالش هست، یک چیزهایی می‌فهمد، آن‌هایی که یک چیزهایی می‌فهمد، اجازه بگیرد:
بچّه هم وقتی بزرگ شد، آستین بالا کنید که دامادش کنید پسر را، عروس کنید دختر را. «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى‏ مِنْكُمْ» (نور/ 32)، قرآن می‌گوید که به ازدواج، به نکاح دربیاورید، «أیامی» جمع «أیم» است، «أیم» یعنی بی‌همسر، هر کس همسر ندارد، حتّی پیرزن‌ها، پیرمردها ممکن است خیلی وقت‌ها به خاطر نداشتن همسر غصّه بخورند، احساس غربت بکنند، در فشار روحی قرار بگیرند. «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى‏ مِنْكُمْ».
5- دفاع از حقوق کودکان در سراسر جهان
در قرآن می‌گوید باید از بچّه دفاع کرد. یک آیه داریم در قرآن می‌گوید چرا شما بلند نمی‌شوید به نفع مستضعفین، بعد می‌گوید به نفع مستضعفین و بچّه‌ها، «ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ» (نساء/ 75)، بعد می‌گوید: «وَ الْوِلْدان‏» (نساء/ 75)، اگر دیدید یک جمعی مستضعف هستند، یعنی تحت ستم هستند و آن‌ها هی ناله می‌کنند: «کمک! کمک!»، اما این آیه‌ی قرآن است که می‌فرماید که هر کجا ناله‌ی مظلومی را شنیدید، بلند شوید از او دفاع کنید، حالا مظلوم چه کسی است؟ «مِنَ الرِّجالِ»: مردها، «نِساء»: خانم‌ها، «وَ الْوِلْدان‏»: بچّه‌ها. ممکن است بچّه‌هایشان را بگیرند، بچّه را از پدر و مادر جدا کنند. هست جنایت‌هایی که خیلی‌ها می‌کنند، می‌آیند توی منطقه‌ای، بچّه‌ها را از مردم جدا می‌کنند، یعنی مادر را در فشار قرار می‌دهند که بچّه‌اش پهلویش نیست، یعنی بچّه‌ها حقِّ. نگوییم بچّه است، بچّه هم هست حقّ حیات دارد و به افراد زوردار و پولدار و قدرتمند گفته وظیفه‌ی الهی شما این است که هر جا بچّه هم دیدید مظلوم است، دفاع کنید.
6- توجه به نظرات فرزندان در امور زندگی
با بچّه باید مشورت کرد. دختران شعیب چون حضرت شعیب پیغمبر بود و پیر بود و نمی‌توانست چوپانی کند، دو تا دختر جوان داشت، می‌رفتند، گلّه‌ها را می‌بردند چراگاه. یک بار برای آب دادن بزغاله‌ها آمدند کنار یک نهر، چاه، چشمه‌ی آبی. آنجا دیدند شلوغ است، مردها هستند، رفتند کنار ایستادند تا مردها حیوان‌هایشان را آب بدهند، بعد این دخترها گوسفندهایشان را بیاورند. حضرت موسی هم در این وسط تحت تعقیب بود، می‌خواستند او را بگیرند، بکشند، یک نفر گفت: «آقا من نصیحت می‌کنم به تو، تو را می‌گیرند، می‌کشند، توطئه، نقشه کشیدند برای قتل تو، برخورد انقلابی بکنند با تو.» حضرت موسی هم از آن منطقه رفت، وارد منطقه‌ی «مَدیَن» شد. این‌هایی که می‌گویم، همه‌اش قرآن است. قبل از آن‌که وارد شهر بشود، چشمه‌ی آب را دید و بعد هم دید جمعیّت را دارند حیوان‌هایشان را آب می‌دهند، ضمناً دو تا دختر هم یک گوشه‌ی دیگر ایستادند. حالا یک جوان تحت تعقیب فراری، تو گرما به جای این‌که به فکر جان خودش باشد، رفت به خانم‌ها گفت: «خانم‌ها، شما چرا کنار ایستادید؟!» گفتند: «ما پدرمان پیر است، نمی‌تواند چوپانی کند، ما چوپانی می‌کنیم، الآن آمدیم حیوان‌ها را آب بدهیم، سر چشمه مرد است، تنمان به تن مردها می‌خورد، اختلاط می‌شود، مخلوط می‌شود زن و مرد، ما کنار ایستادیم مردها بروند، ما برویم گوسفندهایمان را آب بدهیم.» حضرت موسی گفت: «من برایتان آب می‌دهم.» گوسفندهای دخترها را گرفت و آب داد و این‌ها زودتر رفتند خانه. بابایشان گفت: «چه عجب! زود آمدید!» گفتند قصّه این است، یک جوانی آمد، گفت: «بروید به او بگویید، بیاید.» آمد و حضرت شعیب پیرمرد پیغمبری که توی خانه نشسته گفت: «خب چی هست قصه؟!» قصّه‌اش را نقل کرد که تحت تعقیب فرعون هستم، می‌خواهند اعدام صحرایی انجام بدهند، به من که خبر دادند، از منطقه‌ی فرعون فرار کردم، آمدم. گفت: خیلی خب «نَجَوْتَ» (قصص/ 25)، «نَجَوْتَ» نجات پیدا کردی، همین‌جا باش. یکی از دخترها گفت: «يا أَبَت‏» (قصص/ 26)، این حقّ فرزند است، گفت: بابا جان این آقا را اجیرش کن، به عنوان کارگر بگیر، یعنی ما دختر هستیم، نمی‌توانیم چوپانی کنیم، تو هم که پیر هستی، این جوان هم، جوان خوبی است، «إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمينُ» (قصص/ 26)، عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است، یعنی اجیر خوبی است، هم قوی است، از کجا می‌گویی قوی است؟ برای این‌که توانست گوسفندها را تو جمعیت برود، گوسفندها را آب بدهد، بیاید، پیداست آدم جربزه‌داری است، امین هم هست، چون وقتی می‌آمد، به من گفت: «شما جلوی من راه نرو، از پشت سر برو، به من بگو به راست، چپ، می‌خواهم چشمانم به قدّ و بالای تو نیفتد.» قوی است، چون گوسفندها را آب داد فوری، امین است، چون به من چشم‌چرانی نکرد. پیشنهاد کارگر گرفتن از طرف دختر بود. خب این‌ها یک اصول است، خدا نمی‌خواهد قصّه بگوید، این ماجرا معلوم می‌شود که دخترها حق دارند در مسائل اقتصادی شرکت کنند، دخترها حق دارند بیرون خانه کمک کنند، به شرطی که تو خانه کسی نباشد. وقتی حضرت شعیب نمی‌تواند، در اینجا معلوم می‌شود که دخترها باید با هم باشند، در اینجا معلوم می‌شود که راه رفتن دختر بیرون از خانه باید با کرشمه نباشد، چون می‌گوید این دختری که آمد به حضرت موسی بگوید بابایم کارت دارد بیا خانه، می‌گوید: «تَمْشي‏ عَلَى اسْتِحْياءٍ» (قصص/ 25)، خیلی با‌حیاء راه می‌رفت، یعنی با کرشمه راه نمی‌رفت. قصّه نقل می‌کند ولی تو این قصّه خیلی درس است. برخورد مرد. این معلوم می‌شود که حرف زدن زن و مرد هم اشکال ندارد، چون حضرت موسی آمد پهلوی خانم گفت: «شما چرا کنارید؟!» که گفتند ماجرای ما این است، پدرمان پیر شده است و این‌ها. یعنی زن و مرد با هم حرف بزنند، بیرون باشند، ولی حیاء باشد، مرد می‌آید تو خانه، بدون اجازه‌ی پدر نباید بیاید تو خانه، «إِنَّ أَبي‏ يَدْعُوكَ» (قصص/ 25)، بابایم گفته بیا، نه که خودم یا مادرم گفته بیا. این‌ها نکاتی است که می‌شود گفت.
حق فرزند. حضرت ابراهیم مأمور شد تو خواب که بچّه‌اش را بکشد. مشورت کرد با پسرش، گفت: «يا بُنَيَّ» (صافات/ 102)، «إِنِّي أَرى‏ فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ» (صافات/ 102)، عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است، آقازاده، من پی‌در‌پی خواب می‌بینم که سر تو را بِبُرَّم، «فَانْظُرْ» (صافات/ 102)، «فَانْظُرْ» یعنی نظریه بده، مشورت با بچّه.
حضرت یوسف وقتی خواب دید، به بابایش گفت: پدر جان، «إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ» (یوسف/ 4). «إِنِّي أَرى‏» (صافات/ 102) یک آیه هست، «إِنِّي رَأَيْتُ» (یوسف/ 4) یک آیه‌ی دیگر. «من یک خوابی می‌بینم.» بابایش گفت: «خوابت را به کسی نگو.» این‌ها حقوقی است که فرزند دارد. رابطه‌ی پدر و مادر با فرزند: اسم خوب رویش بگذارد، یک. قبل از تکلیف به آن‌ها بگوید کجا در را باز کن، کجا بدون در زدن نرو، بچّه‌ها را با حلال و حرام، محرم و نامحرم آشنا کند.
7- آموزش مسائل حلال و حرام به فرزندان
و این هم بدانیم کسانی که با چشم‌چرانی، با روابط نامشروع، دوست دختر، دوست پسر گرفتن، کسانی که با این ابزار لذّت‌هایی می‌برند، خدا از لذّت‌های حلال کمشان می‌گذارد، چون مشابهش را در اقتصاد داریم، حدیث داریم رزق همه‌ی مردم از حلال اندازه‌گیری می‌شود، کسانی که ناخنک می‌زنند به حرام، خدا از حلال کمش می‌گذارد.
رزق ما از حلال است. فکر نکنیم، مثلاً بنا شده که اینجا ما این‌قدر درآمد داشته باشیم، حالا سر ظهر هی می‌گویند: «حَیِّ علی الصَّلاةِ، قَد قامَتِ الصَّلاة»، ما می‌بینیم صبح تا ظهر مشتری نداشتم، حالا هم که مشتری آمده، اذان می‌گویند، حالا خدا را بگذار کنار، مشتری از دستمان می‌رود. می‌رود سراغ مشتری، به هوایی که به سود برسد. چه زمانی؟ وقتی که الله اکبر می‌گویند، این دارد کاسبی می‌کند. شد؟ اصلش چی می‌شود؟ یک چند تا خانم و آقا می‌آیند تو مغازه‌ی ایشان. مدّتی آقا را معطّل می‌کنند، این چنده؟ آن چنده؟ وقتی سر پا معطلش کردند، سر کارش گذاشتند، آخرش می‌گویند: «خیلی خب، می‌رویم بالای بازار و برمی‌گردیم.» یعنی چه؟ یعنی یک ربع کارت را تعطیل نکردی برای نماز، این خانم چند تا یک ربع تو مغازه تو را الّافت کرد، این عوض آن!
مثلاً پرس غذاست، فکر می‌کنیم که اگر دو پرس بخوریم، زرنگ هستیم، غافل هستیم از این‌که اگر دو پرس خوردی، دیگر فردا و پس‌فردا ناهار و غذا نمی‌توانی بخوری هان، این فشاری که به معده‌ات می‌آید، ضربه‌‌اش بیش‌تر است، کم بخور، فردا هم بخور، این زرنگی نیست. روایت داریم خداوند آدم‌های زرنگ را هی کارشان را تاب می‌دهد و آدم‌هایی که زرنگ نیستند، خیلی کارشان تابش باز می‌شود، حدیث داریم خدا این کار را می‌کند که به مردم بگوید به زرنگی نیست، می‌توانی خیلی هم زرنگ باشی، زرنگ بازی، تیزبازی در‌بیاوری اما همه‌اش هشتت گروه نه، نهت گرو هشت و این آقا هم هیچ زد و بسطی با کسی ندارد، هیچ زرنگی ندارد، طبیعی کار می‌کند، کارهایش تابش باز می‌شود. قرآن گفته تاب کار دست من است، «فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرى‏» (لیل/ 7)، برای کارهای روان، آسان تابش را باز می‌کنم، «فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرى‏» (لیل/ 10)، برای کارها تابش می‌دهم. در این‌که این کار بشود یا نشود.
امام حسن مجتبی می‌فرماید: «دخترتان را به آدم دیندار بدهید، یا دختران را دوستش دارد، زندگی‌شان شیرین است، اگر هم دوستش ندارد، چون دین دارد، ظلم نمی‌کند به دختر شما.» یا دوستش دارد زندگی‌اش شیرین است یا اگر هم دوستش ندارد چون باتقوا است، ظلم نمی‌کند، می‌گوید ظلم است، گناه است، من این کار را نمی‌کنم. ازدواج البتّه دولت باید یک کاری بکند، مجلس باید یک کاری بکند، خیّرین باید یک کاری بکنند، تشویق کنیم، تشویق نکنیم به ترک ازدواج که نه، حالا بگذار لیسانسش را بگیرد، خالقی که این را ساخته گفته وقت ازدواجش این است، شما می‌گویی نه، حالا فعلاً صلاح نیست، یعنی خدایا برو دنبال کارت، تو خلقش کردی اما نیازهای طبیعی‌اش را من تعیین می‌کنم. به خدا واگذار کنیم، راهمان راه خدا باشد، ازدواجمان، تجارتمان، رفت و‌آمدمان، رشته‌ی تحصیلی‌مان، ما می‌توانیم تو تمام کارها، اصلاً این قرآنی را که می‌برند تو خانه‌ی عروس، یک جلد کلام الله مجید، این پیام دارد، یعنی عروس خانم چی بخوریم؟ غذاهای حرام، غذاهای حلال. کجا برویم؟ سفرهای حلال، سفرهای حرام. کجا باید؟ کجا نباید؟ بایدهای ما تو قرآن است و روایات است، نبایدهای ما تو قرآن است، روایات است، این قرآن را که می‌بریم یعنی بیایید زندگی‌مان وحیانی باشد ولی ما این کار را نمی‌کنیم.
خدایا تمام حقوقی که به گردن ما هست، حقّ پدر، حقّ مادر، حقّ فرزند، حقّ همسایه، هر حقّی را که به گردن ما هست و ما غفلت کردیم، تقصیر و قصوری از ما سر زده، همه را ببخش و آن‌چه برای خوبان تاریخ مقدّر می‌کنی، به آبروی همان خوب‌ها، همه‌ی آن خوبی‌ها را برای همه‌ی ما هم مقدّر بفرما.

«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- آیه 164 سوره انعام به چه امری تأکید می‌کند؟
1) خداوند گناه کسی را به پای دیگری نمی‌نویسد
2) مردم گناه کسی را به پای دیگری نمی‌گذارند
3) خداوند گناه فرزند را به پای پدر می‌نویسد

2- آیه 31 سوره اسراء، به کدام یک از انگیزه‌های سقط جنین و کشتن فرزند اشاره دارد؟
1) فقر و ناداری
2) ترس از فقر
3) ترس از آبروریزی

3- آیه 132 سوره بقره به کدام یک از مسئولیت‌های والدین اشاره دارد؟
1) تأمین نیازهای جسمی فرزندان
2) تربیت دینی فرزندان
3) تربیت اخلاقی فرزندان

4- آیه 75 سوره نساء، دفاع از چه کسانی را مورد تأکید قرار می‌دهد؟
1) مردان و زنان مظلوم
2) کودکان مظلوم
3) هر دو مورد

5- حضرت شعیب بر اساس پیشنهاد چه کسی حضرت موسی را به کار گرفت؟
1) همسر خود
2) دختران خود
3) حضرت موسی

]]>
https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82%d9%91-%d9%81%d8%b1%d8%b2%d9%86%d8%af-%d8%a8%d8%b1-%d9%be%d8%af%d8%b1-%d9%88-%d9%85%d8%a7%d8%af%d8%b1-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85/feed/ 0
حقّ پدر و مادر در رساله حقوق امام سجاد علیه‌السلام (11) https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82%d9%91-%d9%be%d8%af%d8%b1-%d9%88-%d9%85%d8%a7%d8%af%d8%b1-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3%d8%ac%d8%a7%d8%af-%d8%b9/ https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82%d9%91-%d9%be%d8%af%d8%b1-%d9%88-%d9%85%d8%a7%d8%af%d8%b1-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3%d8%ac%d8%a7%d8%af-%d8%b9/#respond Sun, 01 May 2022 08:01:54 +0000 https://gharaati.ir/?p=8679 https://gharaati.ir/archive/pdf/1401.02.11.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1401.02.11.mp3 https://www.aparat.com/embed/UqYAH?data[rnddiv]=43218960842&data[responsive]=yes]]>

موضوع: حقّ پدر و مادر در رساله حقوق امام سجاد علیه‌السلام (11)
تاريخ پخش: 11/02/1401
عناوين:
1- حق مادر بر فرزند به واسطه دوران بارداری و شیردهی
2- تلاش و بی‌خوابی مادر، برای رشد و تربیت فرزند
3- حق پدر بر فرزند، به واسطه تأمین نیازها و اصالت خانوادگی
4- خدمت حضرت خضر به فرزندان، به واسطه صالح بودن پدر
5- جایگاه احسان به والدین، در کنار پرستش خداوند
6- هشدار قرآن، درباره کوچک‌ترین بی‌احترامی به والدین
7- احسان به والدین، حتی پس از مرگ آن‌ها

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

بحثی داشتیم راجع به نامه‌ای که امام سجّاد راجع به حقوق نوشتند، چند صفحه‌ای بیش‌تر نیست، حقوقی که، حقّ مردم، حقّ مسلمان‌ها، حقّ کفّار، حقّ پدر، مادر، حقّ همسر، بعد اعضاء، اوّلش اعضاء است، حقّ چشم، حقّ گوش، حقّ پا. هر روزی یکی از این حقوق را می‌گفتیم، الآن می‌خواهیم حقّ پدر و مادر را بگوییم، در رساله‌ی حقوق. الآن می‌خواهیم حقّ مادر را بگوییم.
امام سجّاد تو این نامه می‌نویسد که: «فَحَقُّ أُمِّكَ» (تحف العقول، ص 263) حقّ مادر چی هست؟ «فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّهَا حَمَلَتْكَ حَيْثُ لَا يَحْمِلُ أَحَدٌ أَحَداً» (تحف العقول، ص 263)، زمانی تو را به دل کشید که احدی، احدی، شما را سر دل نمی‌کشید. گاهی وقت‌ها یک کارهایی را من نکنم، یک کس دیگر می‌کند، یعنی غیر از این‌که مادر ما را در شکم خودش هشت، نه ماه حمل کرد، چه کس دیگری این کار را می‌تواند بکند؟! تعبیر، تعبیر قشنگی است: «لَا يَحْمِلُ أَحَدٌ أَحَداً»، این بار را غیر از مادر هیچ کس برنمی‌دارد، نمی‌تواند بردارد، نه می‌شود بردارد. این یک.
1- حق مادر بر فرزند به واسطه دوران بارداری و شیردهی
«وَ أَطْعَمَتْكَ مِنْ ثَمَرَةِ قَلْبِهَا مَا لَا يُطْعِمُ أَحَدٌ أَحَداً» (تحف العقول، ص 263)، از ثمره‌ی بدنش غذا به تو داد، یعنی شیر مادر، آن زمانی که هیچ کس حمل نمی‌کرد، تو را سر دل کشید، آن زمانی که هیچ‌کس به فکر تغذیه‌ی تو نبود، تو را از ثمره‌ی قلبش یعنی همان شیر غذا داد.
«وَقَتْكَ بِسَمْعِهَا» (تحف العقول، ص 263)، با گوشش تو را حفظ کرد. این مادر وقتی بچّه نداشت، می‌خواستی از خواب بیدارش کنی، دو، سه بار باید گفت: «فاطمه خانم، زهرا خانم پاشو»، اما همین که مادر شد، بچّه‌اش یک عطسه می‌کند، از خواب می‌پرد. یعنی گوشش مواظب امواجی است که از بچّه چی صادر می‌شود.
«وَقَتْكَ بِسَمْعِهَا» (تحف العقول، ص 263) با گوشش، «وَ بَصَرِهَا» (تحف العقول، ص 263) با چشمش، نگاه می‌کند یک گربه رفت تو اتاق یا رفت تو حال یا رفت تو خانه، مواظبش است این گربه از مسیری حرکت نکند که یک وقت برای بچّه‌اش ضرر داشته باشد.،با چشمش. «وَ رِجْلِهَا» (تحف العقول، ص 263) با پایش، «وَ شَعْرِهَا وَ بَشَرِهَا» (تحف العقول، ص 263) با پوست و گوشت و مو و ابرویش»، «وَ جَمِيعِ جَوَارِحِهَا» (تحف العقول، ص 263) یعنی گاهی وقت‌ها در همه کارها. چه کسی را می‌شود جای مادر گذاشت؟ شما مادر را از زندگی حذف کن، صد نفر را بیاور جای مادر، همه را هم مدیر کلّشان کن، مدیر کلّ عطسه، مدیر کلّ سرفه، مدیر کلّ تغذیه، مدیر کلّ حفاظت، مدیر کلّ تنظیم گرما و سرما، صد تا آدم هم بیایند جای مادر، مادر نمی‌شود.
خب «مُسْتَبْشِرَةً بِذَلِكَ» (تحف العقول، ص 263) خوشحال هم هست. آخر گاهی وقت‌ها یک کسی کار می‌کند، خوشحال نیست. کارگر کار می‌کند ولی می‌گوید چه؟ مشکل است کار، چه‌قدر کار سخت است، کی شود غروب شود، کار من تمام شود. یعنی یک کسی، سربازی هست ولی هی منتظر است که کی مدّتش تمام شود، وقتی می‌گوییم: «حالت چه‌طور است؟» می‌گوید: «الحمدلله، دو ماه بیش‌تر نیست!»، یعنی خدمت می‌کند تو پادگان، ولی منتظر است دو ماه دیگر در رود، وقتی هم در می‌رود، جعبه‌ی شیرینی می‌خرد، به رفیق‌هایش می‌دهد، یعنی خوب شد که این بار را از دوش ما برداشتند. مادر هم جان می‌کند، هم هیچ‌ وقت منتظر نیست این جان را نکند و بارش را به کس دیگر بدهد، «مُسْتَبْشِرَةً بِذَلِكَ».
2- تلاش و بی‌خوابی مادر، برای رشد و تربیت فرزند
خب تا بچّه به دنیا می‌آید، مادر بچّه‌اش را زمین گذاشت، وضع حمل می‌کند، امام می‌فرماید: «تَكْسُوَكَ وَ تَعْرَى» (تحف العقول، ص 263)، لباس تو را پوشاند ولی خودش سرما خورد. «تُرْوِيَكَ وَ تَظْمَأَ» (تحف العقول، ص 263)، آب به تو داد تشنه‌ات شد ولی خودش تشنگی خورد. «وَ تُظِلَّكَ وَ تَضْحَى» (تحف العقول، ص 263)، تو را سایه خواباند، خودش آفتاب نشست، اگر یک جایی بود که سایه‌اش کم بود، قسمت سایه را داد به تو، خودش رفت آفتاب نشست‌.
بی‌خوابی کشید، «وَ تُلَذِّذَكَ بِالنَّوْمِ» (تحف العقول، ص 263). لذّت تو، استراحت تو را با خواب تأمین کرد ولی خودش نخوابید.
«بَطْنُهَا لَكَ وِعَاءً» (تحف العقول، ص 263)، این لحن قشنگی هم هست، امام سجّاد تو این نامه این‌طور می‌نویسد: «بَطْنُهَا لَكَ وِعَاءً وَ حَجْرُهَا لَكَ حِوَاءً وَ ثَدْيُهَا لَكَ سِقَاءً وَ نَفْسُهَا لَكَ وِقَاءً» (تحف العقول، ص 263)، ریتمی دارد. امام می‌فرماید که: «دامنش آسایشگاه تو بود، سینه‌اش مشک آب تو بود، جانش فدای تو بود.»
«فَتَشْكُرُهَا عَلَى قَدْرِ ذَلِكَ» (تحف العقول، ص 263)، می‌توانی شکر کنی؟ هر چه می‌توانی شکر کن. «وَ لَا تَقْدِرُ عَلَيْهِ إِلَّا بِعَوْنِ اللَّهِ» (تحف العقول، ص 263)، اگر خدا کمک نکند، هیچ‌کس نمی‌تواند حقّ مادر را بدهد، از خدا کمک بخواه که بتوانی حقّ مادر را بدهی. جالب این است که امام سجّاد علیه السلام تو این نامه به هر کس می‌گوید حقّش این است، بعد می‌گوید تو نمی‌توانی حق را ادا کنی، مگر: «بِعَوْنِ اللَّهِ، بِحَولِ الله، بِقُوَّةِ الله»، یعنی همه‌اش می‌گوید، واقعاً باید خدا کمک کند وگرنه هیچ کس نمی‌تواند آن طوری که هست حقّ دیگران را بدهد، حقّ‌النّاس هم همین‌طور است. امام زین العابدین در مناجات می‌گوید: «وَمِنْ أَيْدِى الْخُصَماءِ غَداً مَنْ يُخَلِّصُنِى» (مفاتیح‌الجنان، فرازی از دعای ابوحمزه‌ی ثمالی)، روز قیامت دورم جمع شوند، خواسته باشند طلب‌هایشان را وصول کنند، من از کجا بیاورم؟! من ندارم! «وَ لَا تَقْدِرُ عَلَيْهِ إِلَّا بِعَوْنِ اللَّهِ وَ تَوْفِيقِهِ» (تحف العقول، ص 263)، اگر توفیق خدا و کمک خدا نباشد، احدی نمی‌تواند حقّ مادر را انجام بدهد.
یک خاطره برایتان بگویم. در سفری در فرودگاه جوانی آمد پهلوی من. گفت: «من یک پدر و مادر دارم، به گردن من حق ندارند. این «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» (بقره/ 83 و نساء/ 36 و انعام/ 151 و إسراء/ 23) شامل پدر و مادر من هم می‌شود؟» گفتم: «مگر می‌شود پدر و مادر شما هستند، به گردن شما حق ندارند؟!» گفت: «نه.»، من نفهمیدم، اصلاً مگر می‌شود؟! گفتم: «چه جوری؟» گفت: «من تو شکم مادرم بودم، پدر و مادرم با هم دعوا کردند، بعد این‌ها طلاق گرفتند، از هم جدا شدند، من را که زاییدند، بچّه را دادند به یک کس دیگر بزرگ کند، خودش رفت شوهر کرد و زندگی مستقل، پدرم هم مادرم را طلاق داد، رفت زن گرفت زندگی مستقل. بنابراین مادر من فقط من را زاییده، نه شیرم داده، نه لباسم را عوض کرده، نه غذا به من داده، نه حفظم کرده، هیچ خدمتی نکرده! زاییده، پهلوی کس دیگری گذاشته.» خب حالا قرآن چه می‌گوید؟ یک همچین پدر و مادری را قرآن می‌گوید چه! قرآن می‌گوید: «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى‏ وَهْن‏» (لقمان/ 14)، این که خواندم آیه قرآن بود، یعنی مادرت با سختی تو را دل کشید. گفتم: «حملت هم نکرده؟! چند ماه شما را سر دل کشیده! اگر کسی یک ساکی را از شما بگیرد، از این طرف خیابان ببرد آن طرف خیابان، چند بار می‌گویی دست شما درد نکنه، متشکّرم، ببخشید. یک تاکسی یک خورده کج می‌شود که شما بتوانی رد شوی، فقط بوق تشکّر می‌زنی، بوق می‌زنی یعنی متشکّرم. چه‌قدر مادر تو غلتیده تا تو راحت باشی! چه‌قدر بی‌خوابی کشیده تا تو راحت باشی! یک تاکسی، یک وجب تاکسی‌اش را کج می‌کند، راه شما باز می‌شود، شما فوری بوق می‌زنی، تشکّر می‌کنی، امام فرمود تو را حمل کرده، چرا می‌گویی حق ندارد؟!»
3- حق پدر بر فرزند، به واسطه تأمین نیازها و اصالت خانوادگی
پدر چی؟ «وَ أَمَّا حَقُّ أَبِيكَ» (تحف العقول، ص 263)، نامه‌ی امام سجّاد را می‌خوانیم که حقوق را می‌گوید، حقّ پدر. «وَ أَمَّا حَقُّ أَبِيكَ»، حقّ پدر چی هست؟ «فَتَعْلَمُ أَنَّهُ أَصْلُكَ» (تحف العقول، ص 263)، بدانی اصل تو، پدر تو هست. ما خیلی از نعمت‌هایی را که داریم، اگر بنده اینجا به خیری می‌رسم، باید دید پدرم چه آب خنکی به کدام تشنه داده که مزد آن، این بوده که به پسرش برسد؟»
این آیه قرآن است: «وَ كانَ أَبُوهُما صالِحاً» (کهف/ 82). خداوند به موسی گفت: «شخصی است به نام خضر، برو یک علومی دارد، یاد بگیر.» جایش کجاست؟ «مَجْمَعَ الْبَحْرَيْن‏» (کهف/ 60)، آدرس مجمع البحرین. این‌ها رفتند و راه را هم گم کردند و دومرتبه رفتند، برگشتند تا بالأخره آن شخص را پیدا کردند و گفت: «من می‌خواهم عقب شما بیایم در چند تا سفر دریایی و زمینی، علومی که خدا به تو داده، «مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» (کهف/ 66) از آن چیزهایی که خدا به تو داده به من هم بده، منتها رشد داخلش باشد، صرف جهت اطّلاع نباشد.‌» گفت: «تو نمی‌توانی صبر کنی!» این‌هایی که می‌گویم همه‌اش در قرآن هست، گفت: «إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً» (کهف/ 75)، تو نمی‌توانی، من یک کارهایی می‌کنم که تو تحمّل نمی‌کنی، گفت: «قول می‌دهم، قول می‌دهم هر چی دیدم، تحمّل کنم.» گفت: «خب، بسم الله» آمدند سوار قایقی شدند و وسط آب حضرت خضر کشتی را شروع کرد سوراخ کردن. گفت: «سوراخ می‌کنی؟! آب می‌رود تو کشتی، ما غرق می‌شویم!» گفت: «مگر نگفتم تحمّل نمی‌کنی؟!» گفت: «آقا خیلی کارت خطرناکه! تو دریا قایق سوراخ می‌کنی؟! خیلی کارت خطرناکه!» بعد رفتند یک پسر سیزده ساله را دیدند و حضرت خضر پسر سیزده ساله را کشت. «اِه، بچّه‌ی بی‌گناه سیزده ساله را کشتی؟!» این‌ها همه قرآن است هان، «خیلی کار بدی کردی!» گفت: «نگفتم صبر نمی‌کنی!» رفتند وارد یک روستا شدند، از قایق پیاده شدند و وارد یک روستا شدند و به مردم روستا گفتند: «ما گرسنه‌مان هست»، نگفتند ما پیغمبریم، گفتند: «ما دو نفر گرسنه‌ایم، یک تکّه نان به ما بدهید.» عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است، «اسْتَطْعَما أَهْلَها» (کهف/ 77)، طلب طعام کردند از اهل قریه. به اهل قریه گفتند: «یک تکّه نان بدهید، بخوریم.» «فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُما» (کهف/ 77)، قبول نکردند. رسیدند به یک دیواری که دارد کج می‌شود. خضر گفت: «لباس‌هایتان را بکنید، می‌خواهیم بنّایی کنیم.» «چیه؟!» «دیوار کج شده، صافش کنیم.» گفت: «این‌ها یک تکّه نان به تو ندادند، لاأقل یک پولی می‌گرفتی. آخر مفت کی گفت؟» «لَوْ شِئْتَ» (کهف/77) اگر هم می‌خواهی بنّایی هم کنی، «لاَتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْراً» (کهف/ 77)، آیه قرآن می‌خوانم، عربی‌هایش قرآن است. اگر می‌خواستی، مزدی می‌گرفتی از مردم، مردم بی‌مهر و بی‌وفا، از این معلوم می‌شود اگر کسی به تو بی‌وفایی کرد، تو باید کمکت را بکنی، نگو نه، این چون به من خیر نرسانده، من هم به او خیر نمی‌رسانم، انتقام نگیرید، کمک کنید حتّی به آدم‌های بی‌وفا. او به تو قرض نداد، تو به او قرض بده. او به تو سلام نکرد، تو سلام کن. خیلی موسی هی ناراحت می‌شد. گفت: «خیلی خب، «هذا فِراق‏» (کهف/ 78) تو حرف‌ها و کارهای من را تحمّل نمی‌کنی، بیا جدا شویم، تو به راه خودت، من هم به راه خودم، آبمان توی یک جوی نمی‌رود و اما توجیه کنم آن کشتی که سوراخ کردم چون یک قلدری جلوی راه بود، کشتی‌های سالم را می‌گرفت، من گفتم یک تکّه از کشتی را ببرم، کاری بکنم که بگوید این کشتی به درد ما نمی‌خورد؛ و اما بچّه‌ای که کشتم، به خاطر این‌که این بچّه بزرگ بشود، آدم فاسقِ فاجری است، خدا به من گفت این بچّه را بکش، داغش به سر پدر و مادر می‌ماند، عوضش ما یک نسلی از انبیاء به این پدر و مادر می‌دهیم. این بچّه اگر بزرگ شود، از علومی است که علم غیب بود که خدا به خضر داده بود؛ و اما دیوار، زیر دیوار یک گنجی است مال یک آدم مؤمن، این دیوار اگر خراب می‌شد، گنج لو می‌رفت، دیگران می‌بردند. ما گفتیم بنّایی کنیم، بچّه‌های یتیم بزرگ می‌شوند، وصیّت پدرشان را می‌خوانند، طبق آدرس می‌روند گنج را برمی‌دارند.
4- خدمت حضرت خضر به فرزندان، به واسطه صالح بودن پدر
این حرف‌ها را زدم برای چی؟ به جای این جمله گفتم: «وَ كانَ أَبُوهُما صالِحاً» (کهف/ 82)، «أَبُوهُما صالِحاً»، پدر این دو تا یتیم صالح بود، خدا دو تا پیغمبر را به نوکری و کلفتی و به بنّایی و عملگی مجّانی وادار کرد برای این‌که خیر این، یعنی اگر گاهی خیر بچّه‌ها می‌بینند، به خاطر خوبی پدرشان است. تو فرهنگ ایرانی هم، الحمدلله فرهنگ خوبی است، هر کس کار خیر می‌کند، می‌گویند: «خدا پدرت را بیامرزد، خدا پدر و مادرت را بیامرزد.» چون این کار خیری که می‌کند از یک جایی آب می‌خورد.
حقّ پدر چی هست؟ «فَتَعْلَمُ أَنَّهُ أَصْلُكَ» (تحف العقول، ص 263)، اصل تو، پدرت هست، تو از او هستی. هر کس را تعریف بکنی، ممکن است دیگران حسادت بورزند جز اولاد. شما اگر آمدی پهلوی پدر بنده، هر چی هم از من تجلیل و تعریف بکنی، پدرم حسود نمی‌شود، چون می‌گوید هر چی هم بزرگش کند، پسر من است. اگر غیر از پدر باشد، تعریف کنی، ممکن است تحمّل نکند بگوید: «حالا چه خبر است؟! بله، آدم خوبی است ولی این همه که تعریف کردی، نیست!» یعنی ستایش از مردم سبب حسادت می‌شود مگر ستایش فرزند پهلوی پدر و مادرش. چون اگر از فرزندی پهلوی بابا و ننه‌اش تعریف کردی، او حسود نمی‌شود، چون می‌گوید هر چی هم رشد کند، پسر من است.
بعد می‌گوید که: «وَ احْمَدِ اللَّهَ وَ اشْكُرْهُ» (تحف العقول، ص 263)، خدا را شکر کن، از پدر و مادر تشکّر کن، «عَلَى قَدْرِ ذَلِكَ» (تحف العقول، ص 263)، هر چی می‌توانی، بعد می‌گوید: «لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» (تحف العقول، ص 263). حقّ پدر را هم جز کمک خدا نمی‌توانی، باید خدا کمک کند. ما هر کاری داریم باید بگوییم خدا، نباید بگوییم: «استادم خوب است پس شاگرد اوّل می‌شوم. تغذیه‌ام خوب است، پس شاگرد اوّل می‌شوم. این آدم معتمدی است، با او شریک می‌شوم، پس حتماً تجارتم سود می‌کنم. مغازه‌ام اینجا باشد، خانه‌ام اینجا باشد، پس خوشی می‌بینم.» یک وقت می‌بینی همه مغازه‌ها و خانه‌ها را برنامه‌ریزی می‌کنیم، زندگی. باید خدا بخواهد.
دوستی داشتیم می‌گفت: «من یک روز تصمیم گرفتم یک خواب طولانی بکنم چون خیلی خسته بودم. همه را بیرون کردم، بچّه و تلفن را.» گفتم: «چهار ساعت، پنج ساعت به من مهلت بدهید، من خودم را میزان کنم.» گفت: «تا خوابم برد، دو تا گربه از خانه‌ی همسایه آمد بالای سر من، چنان این دو تا گربه به هم پریدند که من نیم‌متر از جا پریدم!» بابا اگر رزقت نباشد، هر چی هم برنامه‌ریزی کنی، پوچ می‌رود و لذا امام سجّاد یک نامه می‌نویسد، تو این نامه چند بار هی می‌گوید: «لا قُوَّةَ إلّا بِالله» تو نمی‌توانی، خدا باید کمکت کند. صرف این‌که کامپیوتر دارم و از اینترنت استفاده می‌کنم و استاد خصوصی گرفتم و همه‌ی کارها را می‌کنی ولی باز هم تو کنکور رد می‌شوی.
5- جایگاه احسان به والدین، در کنار پرستش خداوند
چهار بار تو قرآن گفته: «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» (بقره/ 83 و نساء/ 36 و انعام/ 151 و إسراء/ 23). حالا این شاید تکراری باشد برای بعضی‌ها. این «بـِ» که می‌گویند در ادبیّات عرب، «بـِ» یعنی بچسبد، می‌گویند، عربی‌اش این است «بای الصاق»، ببین این دو تا، همین نامه‌ام هست، این دو تا ورقه که به هم چسبیده، می‌گویند نامه‌ی الصاقی، الحاقی، اخیراً می‌نویسند «پیوست». این «بـِ» یعنی بچسبد، یعنی احسانت بچسبد، یعنی مادرت مریض شد، خودت او را ببر دکتر، نگو: «پول بگیر، تاکسی تلفنی بگیر، برو.»
«بِالْوالِدَيْنِ»، غذا را دهان مادرت بگذار، «وَ لَقِّمْهُ بِيَدِك‏» (الكافي، چاپ إسلامية، ج ‏2، ص 162)، نگو برنج را بپز، بخو. «بِالْوالِدَيْنِ»، «بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» که می‌گوید، دیگر نمی‌گوید مؤمن باشید یا کافر. نگفته: «بِالْوالِدَيْنِ مؤمن إِحْساناً»، «بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» چه مؤمن، چه کافر. نمی‌گوید تا لیسانس یا فوق‌لیسانس، در هر مرحله‌ای هستی «بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً». نمی‌گوید: «بِالْوالِدَيْنِ إِنفاقاً»، پول نمی‌خواهند، محبّت می‌خواهند. خود این «بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» ده، بیست تا نکته دارد. چهار بار هم پهلوی توحید است، یعنی می‌گوید نپرستید جز خدای یکتا، «لا تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» (إسراء/ 23)، یعنی احسان به پدر و مادر بعد از خداشناسی آمده، چهار بار تو قرآن آمده و این چهار بار بعد از خداشناسی است.
آمار قرآن یک رازی دارد، من نمی‌دانم ولی یک راز دارد. گاهی آدم یک چیزهایی کشف می‌کند، می‌گوید: «نکند رازش باشد.»
مثلا صد و پانزده تا کلمه‌ی «دنیا» تو قرآن است، صد و پانزده تا کلمه‌ی «آخرت». آدم نمی‌تواند بگوید تصادف شد، یک پیغمبر درس‌نخوانده از چهل سالگی به او وحی شده تا شصت و سه سالگی. بیست و سه سال تمام کلماتش را پهلوی هم گذاشتند، قرآن شده، حالا نگاه می‌کنی می‌بینی صد و پانزده تا «دنیا» است، صد و پانزده تا «آخرت».
سال چند روز است؟ سیصد و شصت و پنج روز. سیصد و شصت و پنج بار کلمه‌ی «یَوم» تو قرآن آمده است، نمی‌شود گفت تصادف است. بسیاری ار کلمات قرآن یک فرمولی دارد، بعضی‌هایش هم کشف نشده، نمی‌دانیم ولی یک رازی دارد. وقتی می‌گویند: «سی و چهار بار الله اکبر بگو، سی و سه بار الحمدلله، سی و سه بار سبحان الله.» چرا سی و چهار بار را نمی‌شود سی و پنج بار بگوییم؟! اگر ما گفتیم سی و چهار متری گنج هست، شما سی و پنج متری را بکنی، به گنج نمی‌رسی، حساب و کتاب دارد.
6- هشدار قرآن، درباره کوچک‌ترین بی‌احترامی به والدین
حدیث داریم قرآن که می‌گوید: «فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ» (إسراء/ 23) به پدر و مادر اُف نگو، اُف یعنی: «وَه»، یعنی ترشرویی، می‌گوید از این کلمه ساده‌تر نبود وگرنه کم‌تر از آن را هم نگوییم. (الکافی، چاپ إسلامية، ج ‏2، ص 349)، آخر ممکن است بگوید من اُف نگفتم، ولی خب ابرویت را که خم کردی. این از باب نمونه است. به پدر و مادر اُف نگو، یعنی اظهار بی‌اعتنایی کنی. حتّی اگر پدر و مادرت بت‌پرست و مشرک بودند. می‌گوید اگر مشرک بودند، تو را هم دعوت به شرک کردند، دعوتشان را قبول نکن، مشرک نشو، اما «وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً» (لقمان/ 15) ولی در دنیا با آن‌ها مدارا کن، یعنی پدر و مادر حتّی اگر کافر بودند، باید با آن‌ها با مدارا رفتار کنی، نباید گفت آن‌ها کافر هستند، گوش به حرفشان نده آنجایی که منحرف هستند، مثلاً می‌گوید: «شراب بخور، نمی‌خواهد نماز بخوانی، نمی‌خواهد درس بخوانی، با فلانی رفت‌و‌آمد کن، حالا فلانی آدم منحرفی هست.» یک جاهایی که خلاف می‌گوید، گوش نده، «لا تُطِعْهُما» (لقمان/ 15) یعنی اطاعت نکن، اما «صاحِبْهُما» (لقمان/ 15) ولی مصاحبت، رفاقتت میزان باشد.
آمد خدمت حضرت گفت: «من می‌خواهم بروم جبهه ولی مادرم می‌گوید بمان.» خب جبهه اگر یک وقت می‌گویند حتماً بیا، فرمانده هست، یک تخصّصی دارد تو جنگ و جبهه، نیرو کم است، اگر به شخصی گفتند: «تو باید بروی» اینجا نه، باید اصل جامعه، حقّ جامعه بر حقّ فرد مقدّم بشود اما اگر نگفتند: «شخص شما بیا»، اگر مادرت اذیّت می‌شود، پهلوی مادرت بمان.
بوی بهشت که از راه‌های بسیار دور به مشام می‌رسد، کسی که عاق والدین بشود، به پدر ومادرش اذیّت کند، بوی بهشت را هم استشمام نخواهد کرد. (الكافي، چاپ إسلامية، ج ‏2، ص 349)
گفته: «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً». اگر می‌گفت: «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِنفاقاً»، کمک کن، فقط کمک مالی می‌شد. وقتی می‌گوید وقتی می‌گوید احسان کن، خوشرفتاری کن، این احسان شامل خیلی چیزها می‌شود: محبّت، احسان است، ادب، احسان است، آموزش، احسان است، مشورت، احسان است، تشکّر، احسان است. کلمه‌ی احسان، مثل کلمه‌ی مایع است، وقتی می‌گوید مایع، شامل همه‌ی مایعات می‌شود. اگر می‌گفت آب، دیگر شامل شیر نمی‌شد. اگر می‌گفت شیر، شامل آب نمی‌شد. کلمه‌ی احسان خیلی بار دارد، «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً».
7- احسان به والدین، حتی پس از مرگ آن‌ها
حالا اگر کسی مرده باشد پدر و مادرش، از حضرت پرسید: «پدر و مادر مرده چی؟» گفت: «به آن‌ها هم احسان کن، با نماز، با استغفار، با این‌که دِین‌شان را، بدهی‌شان را به هر کسی که بدهکارند، بدهی‌شان را بپردازی.» احسان مرز ندارد، زنده و مرده هم ندارد.
شخصی مادر پیری داشت. او را برد مکّه، او را دوشش گرفت و طواف می‌کرد. به حضرت رسید، گفت: «این مادر من است، نمی‌تواند راه برود، طوافش می‌دهم، حقّ فرزندی را ادا کردم؟» فرمود: «تمام طواف‌ها و زحماتی که می‌کشی مال یکی از ناله‌های شبِ زاییدن تو نیست!» (تفسير القرآن العظيم، ابن کثیر، ج ‏5، ص 62) این هم حدیث است، حتّی یکی از ناله‌های زمان زایمان حقّش ادا نشده، این‌ها حساب و کتاب دارد.
فرزند یکی از علما می‌گفت که بابایم را خواب دیدم، خودش هم عالم بود، پدرش هم از علمای درجه یک معروف بود، محدّث بود. می‌گفت بابایم گفت که: «من یک کتاب قرض کردم از فلانی تو کتابخانه، برو این کتاب رنگش این است، فلان قفسه، بردار، بده به صاحبش، من مردم، مدیون آن کتاب هستم که مال مردم تو کتابخانه‌ی من هست.» می‌گفت از خواب بیدار شدیم و رفتیم کتابخانه و کتاب را پیدا کردیم و رفتیم بدهیم به صاحبش. لب در پایم ور خورد. افتادم، کتاب از دستم افتاد، کتاب زخمی شد. وقتی دیدم کتاب زخمی شد، یک خورده پاکش کردم، خاک‌هایش را گرفتم و رفتم به صاحبش دادم. فردا شب، شب بعدش، حالا یا فردا شب یا پس فردا، بعد از این ماجرا، می‌گفت خواب بابایم را دیدم. گفت: «شما کتاب بیت‌المال را به صاحبش دادی، کتاب حقّ‌النّاس را به صاحبش دادی، اما نگفتی لب خورد زمین، یک خورده زخمی شد، خراشیده شد، نرخ کتاب کم شد!»آن‌ها خبر دارند که ما مال چه کسی را نفله کردیم، مال چه کسی را خوردیم.
فرزند خوب کسی است که گاهی یک مبلغی برای این‌که اگر این‌ها بدهکار بودند، ردّ مظالم برایشان بدهد، صدقه برایشان بدهد، افطاری برایشان بدهد، بدهی‌شان را بپردازد. رفیق‌هایشان را احترام بگذارد. حضرت رسول گاهی خانم‌هایی را سراغ می‌گرفت و احوال پرسی می‌کرد و تفقّد می‌کرد که این‌ها رفیق خدیجه بودند، زمانی که خدیجه زنده بود. رفیق‌های پدر ما چه کسانی بودند؟ زن‌هایی که با مادر ما رفیق بودند حتّی به آن‌ها سفارش شده احترام بگیرید.
خدایا تو خودت می‌دانی چه‌قدر ما کوتاه آمدیم، کمش گذاشتیم، تمام تقصیرها و قصورهای ما را در همه‌ی ابعاد از ما ببخش.

«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

]]>
https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82%d9%91-%d9%be%d8%af%d8%b1-%d9%88-%d9%85%d8%a7%d8%af%d8%b1-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3%d8%ac%d8%a7%d8%af-%d8%b9/feed/ 0
حقوق خانواده در رساله حقوق امام سجاد علیه‌السلام (10) – ابراز محبت https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%ae%d8%a7%d9%86%d9%88%d8%a7%d8%af%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3%d8%ac%d8%a7%d8%af-%d8%b9-9/ https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%ae%d8%a7%d9%86%d9%88%d8%a7%d8%af%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3%d8%ac%d8%a7%d8%af-%d8%b9-9/#respond Sat, 30 Apr 2022 06:33:37 +0000 https://gharaati.ir/?p=8676 https://gharaati.ir/archive/pdf/1401.02.10.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1401.02.10.mp3 https://www.aparat.com/embed/zni23?data[rnddiv]=82313749918&data[responsive]=yes]]>

موضوع: حقوق خانواده در رساله حقوق امام سجاد علیه‌السلام (10) – ابراز محبت
تاريخ پخش: 10/02/1401
عناوين:
1- توصیه رسول خدا به اظهار علاقه و محبت به همسر
2- دوری از افراط و تفسیر در علاقه به همسر
3- اعتدال در انتقاد یا ستایش
4- تأکید قرآن به گذشت و بخشش در روابط همسران
5- همکاری همسران در امور خانواده
6- پاداش کار کردن در خانه و کمک به همسر
7- خاطره‌ای از درس دادن عملی امام خمینی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

این ماه رمضان بحث ما این بود که امام سجّاد یک متنی دارد، چند صفحه‌ای است، بیش از پنجاه حق را در این متن مطرح کرده: حقّ همسایه، حقّ همسر، حقّ شوهر، حقّ پسر، حقّ مادر، حقِّ، حقِّ، حقِّ، حقّ چشم، گوش، پا، یک پنجاه و خورده‌ای، پنجاه و یک حق هست، هر روزی یکی از این حق‌ها را بگوییم. حقّ خانواده را صحبت می‌کنیم، یکی از حق‌ها این است که ابراز محبّت و علاقه. این مسئله‌ی مهمی است. آدم به همسرش علاقه‌ی خودش را بگوید، من شما را دوست دارم. حدیث داریم: «اگر همسری به همسرش بگوید من شما را دوست دارم، این تا آخر عمر از دل همسر بیرون نمی‌رود.» (الکافي چاپ إسلامية، ج ‏5، ص 569). ابراز محبّت.
1- توصیه رسول خدا به اظهار علاقه و محبت به همسر
امام صادق فرمود: «مِنْ أَخْلَاقِ الْأَنْبِيَاءِ ع حُبُّ النِّسَاء» (مکارم‌الأخلاق، ص 197)، علاقه به همسر از اخلاق انبیاء است.
«الْعَبْدُ كُلَّمَا ازْدَادَ فِي النِّسَاءِ حُبّاً ازْدَادَ فِي الْإِيمَانِ فَضْلاً» (مکارم‌الأخلاق، ص 197)، هر چی علاقه به همسرت داشته باشی، مقدار ایمان شما معیّن می‌شود، یعنی هر کس علاقه‌اش به همسرش بیش‌تر باشد، معلوم می‌شود ایمانش بیش‌تر است.
خب پاداش علاقه به همسر بهشت است و این علاقه‌ی همسر به همسر روی نسل نو هم اثر دارد. منتها علاقه‌ی افراطی نباشد، «ألإسْتِهْتَارُ بِالنِّسَاءِ شِيمَةُ النَّوْكَى‏» (غرر الحكم و درر الكلم، ص 71)، معنایش این است که محبّت افراطی نشانه‌ی کم‌خردی است.
– اوّل که چیزهایی که من اینجا یادداشت کردم سبب حسادت است، یک مردی که زنش را خیلی اظهار علاقه می‌کند روبه‌روی باقی‌ها، این حسادت باقی زن‌ها را تحریک می‌کند، چون باقی زن‌ها که یک همچین شوهری ندارند که تو جلسه علنی این کار را بکند، آن وقت زن‌ها به خانم شما حسود می‌شوند. این یک، حسادت.
– دوّم، تحریکات. آخر بعضی از این‌ها ازدواج نکردند، شما این کارها را می‌کنید، تحریکشان می‌کنی، مثل آدمی که پول ندارد کباب بخرد، شما هی دود کباب را تو حلق این‌ها می‌کنی. خب این تحریک کردن درست نیست.
– حیاء از بین می‌رود، چون این یک نیشگون به او می‌گیرد، او هم یک نیشگون به او می‌گیرد، او نمی‌دانم نیشگون به سینه‌اش می‌گیرد، او نیشگون به شکمش می‌گیرد. هی بیخ ندارد قصّه، بی‌حیایی پیش می‌آید.
– باز ماندن از تکالیف. شما غیر از بوسیدن و اظهار علاقه به زن وظیفه‌ی دیگر هم داری، تمام نیرویت را صرف کردی که حالا با این خانم بغلت نشسته یا پشت موتورت هست، تمام علاقه‌ات را حالا تو خیابان و کوچه و بازار نشان می‌دهی، این یعنی از تکالیف دیگر، برای کارهای دیگر هم وقت بگذار.
– توقّعات نابجا در همسر. این چهار بار که این رقمی رفتید بستنی خوردید، دفعه‌ی پنجم می‌گوید: «من را ولم کردی؟! دیگر با من قهری؟! دیگر با من اصلاً؟!» بابا طبیعی بستنی بخورید که همیشه بخورید، یک جوری رفتار کنید که همیشه باشد.
یک خاطره یادم آمد بگویم. یک روز همکاران ما، مدیران نهضت سواد‌آموزی آمدند اتاق من که: «حاج آقا تو رئیس ما هستی مثلاً، یک عیدی به ما بده، ما مدیران شما هستیم، شما رئیس ما هستی!» گفتم: «یک سؤال می‌کنم، جواب بدهید، من عیدی‌تان می‌دهم.» گفتند: «چی؟» گفتم: «اوّلاً شما مدیر هستید یا دیگران هم هستند؟» گفتند: «نه، ما نمونه هستیم، دیگران هم هستند.» گفتم: «فقط تهرانی‌ها مدیر هستند، یا تو استان‌ها هم مدیر داریم؟» گفتند: «نه، تو استان‌ها هم مدیر داریم.» گفتم: «امسال عیدی می‌خواهید یا عید نوروز، هر سال تکرار بشود؟» گفتند: «هر سال تکرار بشود.» گفتم: «اگر خواسته باشم امسال عیدی بدهم به همه، سال دیگر باید عیدی بدهم یا فقط یک سال باشد؟» گفتند: «نه، هر سال باشد.» گفتم: «پس ببینید همه‌ی مدیران دفتر مرکزی، دو، همه‌ی مدیران سراسر کشور، سه، برای هر سال به همه عیدی بدهم. خب بودجه می‌خواهد، از کجا بدهم؟!» یک وقت یک نفر است، شخصی است، آدم طوری نیست، اما باید فکر آخرش را هم کرد.
شما این رقمی با خانمت تو خیابان می‌روی، خب همیشه خانمت یک همچین لباسی خواهد داشت؟! اگر با یک لباس این قیمتی رفتی تو خیابان، دفعه‌ی بعد باید لباست قیمتی‌تر باشد وگرنه همین لباس قیمتی باعث می‌شود که بگوید: «تو به من بی‌اعتنایی کردی! حقّ من را ندادی! سال‌های قبل هم که پیراهن می‌خریدی، می‌خواستی گولم بزنی! حالا که گولم زدی، دیگر لباس آن قیمتی نمی‌خری!» هزار تا حرف پیش می‌آید.
یک جمله به شما بگویم، تلخ است ولی بشنوید. آمار فتنه و فساد و قهر و طلاق در خانواده‌های مرفّه و پولدار گاهی بیش‌تر از خانواده‌های فقیر و متوسّط است، به خاطر این‌که ماه عسل، می‌گویند ماه عسل برویم شمال، بعد ماه دیگر، سال دیگر برویم کیش، برویم قشم، برویم نمی‌دانم کجا، سال بعد می‌گویند نمی‌دانم برویم هواپیمای فلان، فلان کشور، یعنی چهار بار که با هواپیما، چهار جا رفتید یا باید ادامه بدهی یا اگر نتوانستی ادامه بدهی، هی خانمت می‌گوید: «او زمان چی بود، این زمان چی هست!» مقایسه می‌کند، زندگی‌تان به هم می‌خورد. یک بار دیگر بگویم. افراط، یعنی زیاده‌روی در محبّت، از محبّت کم نگذارید، منتها می‌گویم تو خیابان و کوچه و بازار نکنید، زیاده‌روی در محبّت امام فرمود، کدام امام؟ امیرالمؤمنین، حضرت علی علیه السلام فرمود: «زیاده‌روی در محبّت تو چشم‌ها این نشانه‌ی بی‌خردی است.» این خرد یعنی عقل، یعنی اگر تو عاقل بودی، این کار را نمی‌کردی، چون بعدش توش می‌مانی.
کادو می‌خواهی ببری، امسال یک کادوی قیمتی ببری، سال دیگر هم می‌توانی ببری؟! وقتی نمی‌توانی ببری، آن وقت می‌گویند سخت گرفته، پول‌هایش را به کس دیگر می‌دهد، گدا شده، بخیل شده. امام فرمود زیاده‌روی در علاقه حسادت یک عدّه را تحریک می‌کند، افرادی که همسر ندارند، به غصّه وادار می‌کند، آن طرف گرسنه‌اش است، شما هم روبه‌رویش کباب می‌خوری، خب غصّه می‌خورد دیگر. از تکالیف بازمی‌ماند، گناه می‌شود خیلی جاها. این مال این.
2- دوری از افراط و تفسیر در علاقه به همسر
قرآن می‌گوید اندازه دارد. یک آیه داریم برای اندازه‌گیری که هر چیزی را دوستش دارید، اندازه داشته باشید. آیه‌ی بیست و چهارم سوره‌ی عرض کنم به حضور شما که به نظرم توبه، آره، ببینید آیه چه قشنگ است:
بسم الله الرحمن الرحیم
«قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ»، پدرهایتان، «آباء»، أب یعنی پدر، اگر پدرهایتان، «وَ إِخْوانُكُمْ» برادرهایتان، «أَزْواجُكُمْ» زوجه، همسرتان، «عَشيرَتُكُمْ» فامیلتان، «أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها» ثروتتان، «تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ» تجارت‌خانه‌تان، «مَساكِنُ تَرْضَوْنَها» مسکن‌تان، اگر هر یک از این‌ها را «أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في‏ سَبيلِهِ»، اگر این‌ها را بیش‌تر از خدا و رسول و جهاد در راه خدا دوست داشتید، « فَتَرَبَّصُوا» منتظر قهر خدا باشید تا این‌که قهر خدا به شما برسد و خدا آدم فاسق را هدایت نمی‌کند.
این چی می‌خواهد بگوید آیه؟ می‌خواهد بگوید هر چیزی اندازه دارد. من پدرم را دوست دارم، به اندازه، مادرم را دوست دارم، به اندازه، همسرم را دوست دارم. همسر یک کار خیری می‌خواهی بکنی، همسر گریه می‌کند، اگر یک کار واجب است، نباید به خاطر گریه‌ی همسر. مادر گریه می‌کند، چرا بچّه‌ام رفته طلبه شده؟ چرا بچّه‌ام رفته دانشجو شده؟ چرا بچّه‌ام پهلویم نیست؟ چرا سربازی بچّه‌ام لب مرز است؟ بالأخره کشور دشمن دارد یا نه؟ دشمن‎‌‌های ما مسلّح هستند یا نه؟ حمله کنند از مرز حمله می‌کنند، اگر لب مرز چهار تا جوان نباشند، خب دشمن می‌آید تو شهر ما، تو کوچه و محلّه و تو خانه‌ی ما می‌آید. علاقه باید کنترل بشود. سوره‌ی توبه می‌گوید مواظب باش علاقه‌ها افراطی نباشد، این آیه مال علاقه‌ی افراطی است.
یک بار دیگر آیه را می‌خوانم. من که می‌خوانم دلم می‌خواهد شما فارسی‌اش را بگویید، من عربی می‌خوانم، شما فارسی‌اش را بگو. «قُلْ»: بگو، «إِنْ كانَ آباؤُكُمْ»، «أب» پدرانتان، «أَبْناؤُكُمْ»: «إبن»، پسرها، «إِخْوانُكُمْ»: برادرها و خواهرها، «أَزْواجُكُمْ»: همسرتان، «عَشيرَتُكُمْ»: فامیلتان، «أَمْوالٌ»: ثروتتان، «تِجارَةٌ»: تجارتتان، «مَساكِنُ»: مسکن‌تان، اگر هر چیزی را بیش از خدا و رسول و جهاد دوست داشته باشید، منتظر قهر خدا باشید، یعنی علاقه‌ها باید کنترل بشود. چون من قول دادم این را برایت می‌خرم، پس دزدی کنم! ما داشتیم، یک آدم محترمی خلاف کرد، از یک انباری یک چیزی برداشت، رفت. مسئول انبار ایشان را خواست، گفت: «تو این‌کاره نیستی؟! تو دزد نیستی؟! ما شما را خیلی باشخصیّت می‌دانستیم!» زد به گریه. گفت: «من هم این‌کاره نیستیم، حالا غلط کردم، پشیمان هستم، اما یک دختر داشتم نامزد است، جهازیه‌اش جور نمی‌شود، هر شب که می‌رفتیم غذا می‌خوریم، این دختر گریه می‌کرد از بی‌جهازی. من دیگر بریدم. بلند شدم کلید انداختم به انبار، دو، سه قلم جنس برداشتم، حالا هم پس می‌دهم، غلط کردم.»
3- اعتدال در انتقاد یا ستایش
امیرالمؤمنین می‌گوید اگر تعریف یک کسی را می‌خواهی بکنی، کنترل کن خودت را. «الثَّنَاءُ بِأَكْثَرَ مِنَ الِاسْتِحْقَاقِ مَلَقٌ»، جمله‌ی امیرالمؤمنین را بنویسم، [پای تخته] «الثَّنَاءُ»، «الثَّنَاءُ» یعنی حمد و ثناء، «الثَّنَاءُ بِأَكْثَرَ مِنَ الِاسْتِحْقَاقِ مَلَقٌ»، «مَلَق» یعنی تملّق، اگر بیش از اندازه تعریف کردی، معلوم می‌شود چاپلوسی. اگر کم‌تر باشد، أقلّ باشد، یعنی خوبی‌اش را بخشی‌اش را می‌گویی، مثلاً مبلغ سنگینی پول خرج کرده، می‌گویی یک دو، سه فلسی خرج کرده. أقلّ اگر باشد، این حسد، حسادت است، «عِيٌّ أَوْ حَسَد» (نهج‌البلاغه، صبحی صالح، حکمت 347).
انتقاد، باید به اندازه باشد. بعضی وقت‌ها ما با یک کسی بد هستیم، این‌قدر به رگبارش می‌بندیم، توبیخش می‌کنیم. «ألإفراط فى الملامة يشبّ نار اللّجاجة» (غرر الحكم و درر الكلم، ص 94). دخترت، پسرت، شریکت یک کار غلطی کرد، تو خانه: «بلند شو ظرف‌ها را بشوی، تو که رفوزه شدی! بلند شو کفش‌هایت را واکس بزن، تو که در کنکور رد شدی!» یعنی یک جایی رد شده این پسر و دختر، این مادر هی نیش می‌زند، هی نیش می‌زند، پدرش، دوستانش هی سر‌به‌سرش می‌گذارند. محبّت اندازه دارد، انتقاد اندازه دارد، تشویق اندازه دارد. درس خواندن اندازه دارد. بعضی‌ها جوری درس می‌خوانند که آخرش روانی می‌شوند، مریض می‌شوند، چه کسی گفته این‌قدر درس بخوانی؟! حدیث داریم بدن شما به شما حق دارد، بدن حق دارد، حق نداری بدنت را این‌طور اذیّت کنی. وسواسی است، هوا سرد است، هی دستش را می‌کند تو آب یخ، یا شیر آب یخ، آب سرد است. بابا دو تا مشت ریختی، بس است، هی آب می‌ریزی، هی آب می‌ریزی، هم اسراف آب است، هم گناه است، اسراف گناه کبیره است، هم این پوست بدنت اذیّت می‌شود. خلاصه هم وظیفه، هم غریزه. وظیفه را انجام بده، غریزه هم آدم زنش را دوست دارد، بچّه‌اش را دوست دارد، همه‌ی این‌ها باید کنترل بشود.
4- تأکید قرآن به گذشت و بخشش در روابط همسران
حالا یک چیزی از قرآن برایتان بگویم. قرآن با مردم می‌گوید دو رقم رفتار کنید: «عفو و صفح.» اخلاق خانواده. آن چیزی که تو قرآن است این است: [پای تخته] «عَفو» یعنی ببخشش. «صَفح» همان صفحه است، صفحه‌ی کاغذ چی هست؟ ورق را برمی‌گردانی، یعنی ورق برگردان، می‌گویند فلانی ورق برگشت. عفوش کن، یعنی ببخشش، صفح هم یعنی ورق را برگردان، با مردم می‌گوید: «وَ لْيَعْفُوا» (نور/ 22): عفو کنند همدیگر را. «وَ لْيَصْفَحُوا» (نور/ 22): صفحه را برگردانند. اما نسبت به خانواده یک کلمه اضافه دارد، می‌گوید که: «وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا» (تغابن/ 14)، «وَ تَغْفِرُوا» مغفرت. این خیلی جالب است، مردم با هم زندگی‌شان باید براساس عفو و صفح، گذشت و اغماض باشد، خلاف دیدی، قورتش بده ولی اگر خواستی با خانم غیر از عفو و صفح، مغفرت، خانم را هم ببخشش، یا خانم، شوهر را ببخشد، شوهر، خانم را ببخشد. لطیفِ قرآن است. روابط مردم با یکدیگر عفو و صفح است، رابطه‌ی زن و شوهر عفو و صفح و مغفرت، یعنی یک چیزی اضافه. به هر حال عموم باشد.
5- همکاری همسران در امور خانواده
از مسائل دیگر کار در خانه است. تو خانه کار کردن خیلی خوب است، خیلی ثواب دارد. یک روز امیرالمؤمنین علیه السلام با فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها آمدند پهلوی پیغمبر که: «ما زن و شوهر هستیم، چه جوری کار بکنیم؟» فرمود: «کارهای بیرون خانه مال علی، امیرالمؤمنین علیه السلام، کارهای تو خانه هم مال زهرا سلام الله علیها.» بیش‌تر زن‌ها کارهای درون را. بعد هم یک مقدار اختیار داشته باشد زن که حالا پرده‌ی رنگی باشد، فرش این رقمی باشد، دیگر حالا این کاسه آنجا باشد، این کاسه آنجا باشد، می‌خواهد آشپزخانه‌اش را بچیند، هر جوری خانم می‌خواهد، انجام بدهد. یک مقداری نگو آقا: «من مرد هستم، پول مال من است، باید حتماً رنگ این باشد، حتماً باید در این‌طور باشد.» یک مقداری تا آنجایی که حرام نیست، بگذارید زن‌ها سلیقه‌ی خودشان را انجام بدهند. حرام نباشد، اسراف نباشد، تجمّل‌پرستی. یک اختیاراتی داشته باشد.
این را هم از امام باقر علیه السلام بگویم. مهمان آمد خانه‌ی امام باقر، دید اتاقش خیلی شیک است. این هی مهمان نگاه می‌کرد که چه پرده‌ای و چه فرشی و! امام باقر دید این حالش دارد به هم می‌خورد، تعادلش را از دست داده. وقتی می‌خواست برود، امام فرمود: «شما هم فردا بیایید خانه‌‌ی ما، شخص شما، باقی‌ها نه، تنهایی بیا.» فردا آمد و امام باقر علیه السلام بردش تو یک اتاق ساده. گفت: «دیروز اتاق من شیک بود، هی نگاه، نگاه می‌کردی که خانه‌ی امام باقر چرا اتاقش این‌طوری است؟! اتاق من این است، منتها من خانم دارم، خانمم از من مهریه خواست، مهریه‌اش را به او دادم، رفت این جنس‌ها را خرید، اتاقش را زیبا کرده. این حقّ مهریه‌اش بوده گرفته، اتاق را زیبا کرده، این اتاق خانمم هست، اتاق خودم ساده است.» این یعنی چه؟ یعنی امام باقر وقتی مهریه‌ی خانمش را می‌دهد، خانمش را هم آزاد می‌گذارد که، تا مادامی که به اسراف و تجمّل نکشد، آزاد باشد.
طرف می‌بُرّد زیاد که زیاد فضولی کردی. من یک وقتی چند صباحی با یک کسی هم‌اتاق شدم، دوران جوانی قبل از ازدواج. این هم‌اتاقی می‌گفت: «من یک آدم منظّمی هستم.» گفتم: «خب نظم که خوب است، ما هم قبول داریم.» یک بار ظرف‌ها را شستم، آمدم طاقچه گذاشتم. گفت: «ببین.» یادم است دستش را باز کرد، گفت: «این یک وجب است، این هم دیوار است، از این دیوار تا یک وجب، دسته گوشت‌کوب باید اینجا باشد. از اینجا یک وجب دیگر استکان‌ها باید اینجا باشد.» گفتم: «آقا من نمی‌توانم با تو هم‌اتاق باشم، من جانم درمی‌آید، باید یک سانتی‌متر دست بگیرم برای دسته‌ی گوشت‌کوب.» بگو آقا منظّم باشد، چیزها را به هم نریز، اما دیگر این قدر متّه به خشخاش نگذارید. بله.
– همکاری در منزل
داریم پیغمبر ما خودش «يَرْقَعُ ثَوْبَهُ»، لباس‌هایش را برمی‌داشت؛ «يَخْصِفُ نَعْلَهُ»، کفش‌هایش را وصله می‌زد؛ «يَحْلُبُ شَاتَه»، گوسفندش را می دوشید. (وسائل الشيعة، ج ‏5، ص 54)، پیغمبر تو خانه کار می‌کرد.
من یک وقت رفتم در خان‌ی یک عالمی، مجتهد و از خبرگان و دیدم بچّه بغلش است، سال‌های قبل. گفتم: «بچّه‌داری می‌کنی؟!» گفت: «بله، خانمم سواد ندارد، به او گفتم برو نهضت سوادآموزی باسواد شو. گفتم بچّه‌ات را هم آن ساعتی که می‌روی سر کلاس، من بچّه‌ات را نگه می‌دارم. من تشخیص دادم که یک چند ماه، روزی یک ساعت بچّه‌داری کنم، خانمم باسواد شود.» مانعی نیست، مجتهد، امام جمعه‌ی استان بود، بچّه بغلش می‌کند، بچّه‌داری می‌کند که خانمش باسواد بشود.
خب اخلاق خانواده.
6- پاداش کار کردن در خانه و کمک به همسر
اگر کسی روایت داریم، بله، کسی در خانه خدمت به خانمش بکند و کراهت نداشته باشد. آخر گاهی وقت‌ها کسی کمک می‌کند ولی نِق می‌زند، خسته‌ام شدم، اگر کمک کردید، نِق نزنید، حدیث داریم بدون کراهت باشد، خداوند اسمش را جزء شهداء می‌نویسد در دیوان شهداء اسمش را ضبط می‌کند، این کار کفّاره‌ی گناهان بزرگ می‌شود. خلاصه کار کردن تو خانه خیلی ارزش دارد، کار کردن تو خانه هم خوبی‌اش این است که کسی نمی‌فهمد. تو خانه، تو آشپزخانه کمک می‌کنی. بله، حالا کسی به من نگوید خودت تو خانه کار می‌کنی یا نه؟! من را نمی‌گذارند کار بکنم. چرا؟ برای این‌که می‌گویند تو خراب می‌کنی، هر کاری تو می‌کنی، خراب می‌کنی، بگذار خودمان بکنیم، از خیرش گذشتیم، چون من بلد نیستم، کارهای فردی باشد انجام می‌دهم، ولی شما کار به من نداشته باشید، اسلام این را می‌گوید، خوشا به حال مردی که تو خانه کمک زنش کند و زنی که کمک به مرد کند. زن‌های خوبی هم داریم، واقعاً درآمد که دارند، هی تو سر شوهرش نمی‌زند، حقوق من این‌قدر است، درآمد من این‌قدر است، ارث من این‌قدر است. زن به شوهر کمک می‌کند، شوهر به زنش کمک می‌کند.
قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: «همه ازهمدیگر هستید.» شاعر گفته: «بنی‌آدم اعضای یکدیگرند»، قرآن می‌گوید: «بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْض‏» (آل‌عمران/ 195)، این آیه‌ای هست که دیگر هر بی سوادی می‌تواند حفظ کند. «بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْض‏»، یعنی من از شما هستم، شما هم از من هستی. بعد کارهای تو خانه چه‌قدر اثر داشته. ما استادی داشتیم خدا رحمتش کند، داشت درس می داد تو اتاق، یک‌مرتبه کتاب را گذاشت زمین، بلند شد، این طرف اتاق در را بست و برگشت سر جایش. گفتند: «آقا شما به آن شاگرد می‌گفتی در را ببند!» گفت: «اسلام گفته به کسی دستور ندهید.» خب ببینید این گفتم درس این است. گاهی وقت‌ها درس نخواندن بهتر از درس خواندن است.
7- خاطره‌ای از درس دادن عملی امام خمینی
من یک خاطره یادم آمد، نمی‌دانم وقت دارم یا نه، یک دقیقه وقت دارم؟ پس تند می‌گویم. آیت الله سبحانی می‌گفت: ما درس امام خمینی می‌رفتیم مدرسه‌ی فیضیه، سالنی بود امام می‌آمد. یک حدود صد نفر با کم و زیادش آنجا درس می‌خواندند، همه هم یا مجتهد یا قریب الإجتهاد. یک روز امام خمینی وارد فیضیه شد و از کنار حیاط حوض رفت تو مَدرَس، آنجایی که محلّ درس است، سالن. تا امام خمینی وارد شد، دید یک بچّه طلبه روی زمین نشسته، صندلی نبود، همین روی فرش نشسته، دارد مطالعه می‌کند. او هم بچّه طلبه ندید امام خمینی بالای سرش است. امام یک نگاهی به این کرد، گفت: «هیچی نگویید، برگردید.» گفتند: «چرا؟!» گفت: «این بچّه مطالعه می‌کند، ما اگر وارد شویم، بچّه باید بلند بشود.» گفتند: «آقا اولویت با ما هست، چهار دلیل یک، ما صد نفر هستیم، این یک نفر؛ دو، ما درس خارج می‌خوانیم، داریم مجتهد می‌شویم، این سال اوّل طلبگی‌اش است مثلاً؛ سه، هر روز اینجا، جای ما بوده، این بیخود آمده؛ چهار، اصلاً به او بگوییم خودش بلند می‌شود.» امام خمینی فرمود: «هیچ کدام از دلیل‌های شما منطقی نبود. صد نفر هستید یا یک نفر. قرآن نگفته: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أکثرکم»، گفته: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» (حجرات/ 13). خدا با تقوا نگاه می‌کند، نه که چه کسی سال اوّلش است، چه کسی جمعیّتش بیش‌تر است. به او می‌گوییم بلند می‌شود، خب تو رودربایستی گیر می‌کند. چیزی که تو رودربایستی باشد، حرام است.» گفت: «نه.» گفتند: «خب می‌گویید چه کنیم؟!» گفت: «دور حوض فیضیه قدم می‌زنیم، اگر این بچّه همین‌طور بلند شد رفت، می‌رویم درس می‌دهیم.» می‌گفت: «حدود یک ساعت همین‌طور تو مدرسه‌ی فیضیه هی قدم زدیم، قدم زدیم، بچّه‌ام خبر نداشت، مطالعه کرد.» آیت الله سبحانی می‌گفت: «آن روز امام به ما درس نداد.» من گفتم: «آن روز امام به شما درس داد. درس واقعی این است، حقّ بچّه را از بین نبرید، نگویید ما مجتهد هستیم، ما نمی‌دانم صد نفر هستیم، سابقه‌ی ما بیش‌تر است، این‌ها را نگویید. حق با چه کسی است؟ این‌ها.
زن و شوهر که تو خانه کار می‌کنند این یک درس عملی می‌شود برای بچّه‌هایشان. بچّه‌ها نگاه می‌کنند، بچّه‌ها تربیت می‌شوند، یعنی آشپزخانه نیست، مکتب است، مَدرَس است که آدم یاد بگیرد چه کند.
خدایا هر حقّی هست به ما یاد بده و توفیق بده عمل کنیم؛
هر باطلی هست به ما یاد بده تا دوری کنیم؛
ما را در فهم وظیفه گرفتار تقصیر و قصور قرار نده.

«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

]]>
https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%ae%d8%a7%d9%86%d9%88%d8%a7%d8%af%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3%d8%ac%d8%a7%d8%af-%d8%b9-9/feed/ 0
حقوق خانواده در رساله حقوق امام سجاد علیه‌السلام (9) – تشکر از والدین https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%ae%d8%a7%d9%86%d9%88%d8%a7%d8%af%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3%d8%ac%d8%a7%d8%af-%d8%b9-8/ https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%ae%d8%a7%d9%86%d9%88%d8%a7%d8%af%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3%d8%ac%d8%a7%d8%af-%d8%b9-8/#respond Thu, 28 Apr 2022 07:02:24 +0000 https://gharaati.ir/?p=8673 https://gharaati.ir/archive/pdf/1401.02.08.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1401.02.08.mp3 https://www.aparat.com/embed/xFlSU?data[rnddiv]=83053441923&data[responsive]=yes]]>

موضوع: حقوق خانواده در رساله حقوق امام سجاد علیه‌السلام (9) – تشکر از والدین
تاريخ پخش: 08/02/1401
عناوين:
1- روز قدس، روز اظهار نفرت از استکبار جهانی
2- تشکر از والدین، در کنار تشکر از خداوند
3- تشکر خداوند از تلاش بندگان خالص
4- عدم تشکر از مردم، به معنای عدم تشکر از خداوند
5- اظهار تشکر و رضایت میان همسران در خانواده
6- تداوم جلسات دینی و قرآنی بعد از ماه رمضان
7- خاطره ای از آغاز تبلیغ در ماه رمضان و استمرار آن

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

عزیزان بحث را در شب قدس می‌بینند. دهه‌ی آخر، جمعه‌ی آخر، دهه‌ی آخر ماه رمضان. خب برنامه‌ی قدس یک برنامه‌ای است که به فرموده‌ی حضرت امام تأسیس شد روز قدس، یک عاملی برای وحدت اسلامی هست، همه‌ی مسلمان‌های دنیا و ابراز برائت از تفکّر و اعمالی که اسرائیل تو دنیا انجام داده. شرایط راهپیمایی در اختیار زمانی است که این کار می‌شود، مسئله‌ی کرونا هست، هر جوری گفتند ما عمل می‌کنیم، راهپیمایی شد، راهپیمایی می‌کنیم، راهپیمایی موتور و ماشینی شد، موتور و ماشین، اگر هیچی نشد، خودمان نفرینشان می‌کنیم، چه اشکالی دارد، همین الآن من نفرینم را بکنم تا ببینیم روز قدس وظیفه‌مان چی هست. خدایا هم اسرائیل، هم آمریکا و هم هر فرد و گروه که علیه اسلام و مسلمین و علیه مستضعفین طرّاحی می‌کند و خرج می‌کند و توطئه می‌کند، دست‌هایشان را قطع، توطئه‌هایشان را خنثی، توطئه‌گران نااهلشان را نابود بفرما. این مال.
1- روز قدس، روز اظهار نفرت از استکبار جهانی
حالا اصل این مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل ریشه هم دارد؟
بله، ریشه دارد. در قرآن یک آیه داریم، می‌گوید: «مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ» (آل‌عمران/ 119)، از غیظ بمیرید. از قول شهید بهشتی هم نقل شده که: «آمریکا از دست ما عصبانی باش و بر این عصبانیّت بمیر.» این بمیر در قرآن هست، «مُوتُوا» یعنی بمیرید، «بِغَيْظِكُمْ»، از روی غیظ بمیرید، غیظ، نمی‌گوید: «بِغَضَبِکُم»، غضب و غیظ فرق می‌کند، غضب آدم عصبانی می‌شود، غیظ یعنی آدم سر در‌می‌رود، یعنی پر می‌شود، یعنی به قدری عصبانی بشوید که سر روید، یعنی نتوانید خودتان را نگه دارید، «مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ».
از لطف خدا هم تا حالا این کار شده، شما یک نگاه ساده بکنید، حالا به مناسبت روز قدس من یک دقیقه صحبت کنم. از اوّل انقلاب دشمنان برای ما چی خواستند؟ گفتند: «جمهوری اسلامی تشکیل نشود، شاه بماند.» نشد، «مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ» است، از غیظ بمیرید، شاه رفت گریه‌کنان و جمهوری اسلامی تشکیل شد. اوّل انقلاب لیبرال‌ها آمدند با یک تفکّر خاصّی، موفّق نشدند، این هم لطف خدا بود. مجاهدین و منافقین آمدند، چه جمعیّتی را ترور کردند به ناحق، نشد، با ترورهای فردی و حزب جمهوری و چه آدم‌هایی را ترور کردند، آدم‌های هشتاد، نود ساله، اشرفی، دستغیب، مدنی، طباطبایی، دستغیب، از آیت‌الله‌های پیرمرد هفتاد، هشتاد ساله‌ی ما گرفته تا بچّه‌ی شیرخواره تقریباً همه‌ی دنیا پشت صدّام ایستادند تا جمهوری اسلامی را بشکنند، نشد. البتّه جمهوری اسلامی کمبودها و ضعف‌هایی تو مدیریت، تو اقتصاد، تو سیاست کمبود داریم، وقتی ما می‌گوییم دعا کنید به جمهوری اسلامی معنایش این نیست که جمهوری اسلامی بی‌عیب است یا کم‌عیب است، ممکن است عیب‌های زیادی داشته باشد. خدایا به حقّ محمّد و آل محمّد ارواح شهدا را از ما راضی و ما را پاسدار خون‌ها و خدماتشان قرار بده. علیه اسلام و مسلمین هر قدمی هست، خنثی کن. ضعف‌ها و ناقص‌های ما را هم جبران بفرما.
خب حالا برویم سراغ بحث خودمان. بحث چی بود؟ بحث این بود که امام سجّاد یک رساله‌ای دارند، حقوق را بیان کردند، تو حقوق خانواده بودیم، به مناسبت حقوق خانواده یک مطالبی را داشتیم می‌گفتیم، چند تا دیگر مانده از حرف‌ها.
2- تشکر از والدین، در کنار تشکر از خداوند
داریم تو خانواده باید از همدیگر تشکّر کنند، اگر مادری که غذا پخته، غذایش را آورد، خوردند، همه‌ی بچّه‌ها بگویند: «مامان جون دست شما درد نکنه، مامان جون دست شما درد نکنه.» چهار تا مامان جون دستت درد نکند بگویند، این خستگی مادر برطرف می‌شود. لباس را خانم شسته، روی بند انداخته، مرد وقتی می‌رود لباس‌ها را جمع کند، بگوید: «حاج خانم دست شما درد نکنه.» یک دست شما درد نکنه بگویید، «أَنِ اشْكُرْ لي‏» (لقمان/ 14) آیه قرآن هست، سفارش بنده نیست، من چه کسی هستم سفارش کنم، «أَنِ اشْكُرْ لي‏ وَ لِوالِدَيْك‏» (لقمان/ 14)، قرآن می‌گوید تو خانواده از همدیگر تشکّر کنید، از پدر و مادرت تشکّر کن.
خداوند هم «شاكِرٌ عَليمٌ» (بقره/ 158) داریم در قرآن، هم «شَكُورٌ حَليمٌ» (تغابن/ 17). «شاکِر» و «شَکور» فرق می‌کند، «شاکِر» یعنی تشکّر، «شَکور» یعنی تشکّر غلیظ، یعنی تشکّرِ عرض کنم که تشکّر غلیظ. خود خدا هم می‌گوید کسانی که افطاری‌شان را دادند به فقیر و با آب افطار کردند، «كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً» (انسان/ 22)، منتها تشکّر خدا همراه با عمل است، می‌گوید پانزده تا چیزی، اگر اشتباه نکرده باشم، حدود پانزده تا چیزی است، می‌گوید شما که وقت افطار رفتید افطار کنید، در خانه را زدند، یتیم، مسکین، اسیر، تقاضا کردند شما افطاری خودتان را دادید و با آب افطار کردید، من پانزده تا چیزی به شما می‌دهم. پانزده تا چیزی؟! بله، چون اخلاص داشتید، گفتید: «لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً» (انسان/ 9)، ما شكور نمی‌خواهیم، خدا هم گفت نه، من شكور می‌کنم:
– «فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ» (انسان/ 11): یک روز قیامت شما را از آتش جهنم نجات می‌دهم؛
– سلسبیل، از چشمه‌ی سلسبیل به شما می‌نوشانم؛
– سایه‌های درخت‌ها روی سر شما هست؛
– میوه‌ها در دسترس شما هست؛
همین‌‌طور پانزده تا آیه پشت ردّ هم هست که این را بهت می‌دهم، این را بهت می‌دهم، آخرش گفته که شما چی گفتی؟ گفتی «لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً» (انسان/ 9)، «شكور» نمی‌خواهم، «كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً» (انسان/ 22)، تو که گفتی شکور نمی‌خواهم، «كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً» (انسان/ 22). یعنی یک کسی ممکن است بگوید آقا من پول نمی‌خواهم، تو پولش را بده، او می‌گوید من پول نمی‌خواهم!
یاد یک چیزی افتادم یک آقایی می‌گفت: «وارد مسجد شدم، پیشنماز نبود، من هم آخوند بودم، وارد مسجد شدم.» گفتند: «خب آقا نیامده، امشب یک آقا دیگر آمده، صلوات ختم کنید آقا برود جلو.» می‌گفت: «ما هم گفتیم من قابل نیستم. تا گفتم من قابل نیستم، یک نفر گفت: «آقایان خود آقا می‌گوید من قابل نیستم، نمازتان را فرادی بخوانید.» می‌گفت خیلی ضایع شدیم. حالا او می‌گوید من قابل نیستم ولی تو! آن‌ها گفتند: «لا نُريدُ مِنْكُمْ» (انسان/ 9)، نه به زبان نمی‌آوریم، دو تا جمله هست، «لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً» (شوری/ 23) یعنی با زبان حرف پول نمی‌زنند، یکی هم «لا نُريدُ» نیّت پول نمی‌کنند، تو قلبم نیّت پول نمی‌کنم، من اگر خواسته باشم طلبه‌ی خوبی باشم، باید وقتی حرف می‌زنم به قصد پول حرف نزنم، یعنی بگویند آقا پول دادند یا ندادند، کارم را انجام بدهم ولی من به قصد پول نباشم، طی هم نکنم که این قدرم بدهید. رزق ما هر چیزی باشد، می‌رسد، اصلاً کار به طی کردن ندارد، خدا رها نمی‌کند. «لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً» (انسان/ 9)
3- تشکر خداوند از تلاش بندگان خالص
اوّل آیه بگذار نشان بدهم، این قرآن یک صفحه است، سطر اوّلش نوشته: «من تشکّر از شما نمی‌خواهم.» یعنی افطارم را دادم به شما ولی از شما تشکّر نمی‌خواهم، نه مزد می‌خواهم، نه تشکّر. یک پانزده تا آیه هست تقریباً می‌گوید این را می‌دهیم، این را می‌دهیم، این را می‌دهیم، این را می‌دهیم، هی نعمت‌ها را می‌دهد، می‌دهد، می‌دهد، می‌دهد، می‌دهد، آخرش می‌گوید: «وَ كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً» (انسان/ 22). «لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً» (انسان/ 9) او می‌گوید: «مَشْكُور»، «لا شُكُور»، «مَشْكُور»، «لا شُكُور»، «مَشْكُور»، یعنی او می‌گوید نمی‌خواهم ولی شما به او بده. این‌ها گفتند که ما تشکّر نمی‌خواهیم اما خدا که گفت نه، من «كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً» (انسان/ 22)
وقتی خدا تشکر می‌کند، با این‌که همه چیز از دست اوست، واقعاً فهم ما هم از خداست هان، کسی نگوید این‌هایی که مسابقات المپیاد می‌روند، بگوید اوّل خدا، دوّم خدمات استاد، سوّم مدرّس، چهارم پدر و مادر، همه را بگویید اما اوّل بگویید خدا، اوّل خدا. ما گاهی وقت‌ها خدا را یادمان می‌رود. تو هواپیما بودم، این خانم آمد گفت که: «تا چند لحظه‌ی دیگر در فرودگاه می‌نشیند.» آمد، گفتم: «خانم، بگو ان‌شاءالله.» گفت: «ان‌شاءالله نمی‌خواهد دیگر، کامپیوتر نشان داد.» گفتم: «این هواپیماهایی که سقوط می‌کند تو دنیا، کامپیوتر ندارد؟!» گفت: «چرا، همه‌ی هواپیماها کامپیوتر دارد.» گفتم: اگر خدای نکرده خطری پیش بیاید، خدا منتظر کامپیوتر تو نیست، خلبان و کامپیوتر و مسافر و همه با هم مرخّص می‌شوند. نترس، برو بگو ان‌شاءالله.» یک خورده فکر کرد، گفت: «حق با شماست.» خانم خوبی بود، رفت و دومرتبه بلندگو را گفت که: «مسافرین محترم تا چند لحظه‌ی دیگر هواپیما در فرودگاه می‌نشیند، ان‌شاءالله.»
به هر حال نگویید چون درس خواندم، بسیار هستند آدم‌هایی که خیلی مطالعه می‌کنند برای کنکور، لحظه‌ی کنکور همه چیز یادشان می‌رود یا خیلی چیزها یادشان می‌رود، باورشان هم نمی‌کرد. آدم فکر می‌کند که حالا که مثلاً جوجه‌کباب خورده یا پشت کامپیوتر نشسته، حتماً بحثش خوب می‌شود، گاهی وقت‌ها جوجه‌کباب می‌خوری، از کامپیوتر هم استفاده می‌کنی، همه بحث‌ها را می‌کنی، آخرش همه می‌پرد، جور دیگری از آب در‌می‌آید.
4- عدم تشکر از مردم، به معنای عدم تشکر از خداوند
از زحمات پدر و مادر باید تشکّر کرد. حدیث داریم که: «مَنْ لَمْ يَشْكُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ لَمْ يَشْكُرِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ.» (عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج ‏2، ص 24) کسی اگر از مردم تشکّر نکرده، خدا می‌گوید از من هم تشکّر نکرده. این یک.
حدیث داریم «لَا يَشْكُرُ اللَّهَ مَنْ لَا يَشْكُرُ النَّاسَ» (من لا يحضره الفقيه، ج ‏4، ص 380)، این هم مثل همان است، کسی که از مردم قدردانی نکند، می‌آید چای به تو می‌دهد، بگو: «دست شما درد نکنه» نخیر، وظیفه‌اش است، ایشان آبدارچی هست، من هم مدیر کلّ اداره هستم، این باید چای بدهد! خیلی خب، او باید چای بدهد، تو هم بگو: «آقا دست شما درد نکنه.» یک دست شما درد نکنه نمی‌گوید. از امام پرسیدند: «کریم یعنی چه؟» فرمود: «کریم یعنی کسی که به او خدمت کردی، بگوید دست شما درد نکنه.» نگوید وظیفه‌اش است، به او ابلاغ شده، وظیفه‌اش است، حقوق می‌گیرد. آی پلیس! ایّام عید تو جادّه‌ها شلوغ است، آقا خسته نباشید، این روی پا ایستاده، دور از زن و بچّه، همه‌ی مردم عید پهلوی زن و بچّه‌شان است، این پلیس باید تو جادّه باشد، برف، سرما، گرما، بگو: «خسته نباشید» یک خسته نباشید به او بگو، می‌گوید: «نه، به ایشان ابلاغ شده.»
تواضع‌ها خوب است. یک عکس آیت الله عظمای صافی من بودم تو جلسه. طلبه‌های خارجی جامعة‌‌المصطفی را آوردند که ایشان از فلان کشور، ایشان از فلان کشور. چند نفر سیاه‌پوست هم تو این‌ها بودند که از فلان کشور. من بودم، دیدم که آیت الله صافی این دست سیاه‌پوست را گرفت و بوسید و خیلی این عکسی که یک مرجع تقلید صد‌ساله دست یک سیاه‌پوست را می‌بوسد، آنجا زمانی که آمریکا سیاه‌پوست را زیر زانویش خفه می‌کند، همان زمانی که سیاه‌پوست را خفه می‌کنند، بالاترین مقام علمی ما دست سیاه‌پوست را می‌بوسد. این‌ها خیلی اثر دارد، به خصوص جوان‌ها اصلاً چشمشان به دهان این است که من چایی پهلوی این گذاشتم، این یک دست شما درد نکنه گفت یا نه. از همه تشکّر کنیم.
«أَشْكَرُكُمْ لِلَّهِ أَشْكَرُكُمْ لِلنَّاس‏» (الكافي، چاپ إسلامية، ج ‏2، ص 99)، هر کس از بیش‌تر از مردم تشکّر کند، بیش‌تر شکر خدا را کرده، حدیث است.
امام از خدا می‌خواهد: «وَ أَنْ أَشْكُرَ الْحَسَنَة» (صحیفه‌ی سجّادیه، دعای مکارم‌الأخلاق) همین امام زین العابدین در مکارم الأخلاق می‌گوید: «خدایا یک حالتی به من بده، من خوبی مردم را بگویم.» این صدا و سیما این کارهایش خوب است، گاهی یک فیلم که نشان می‌دهد، یک صد نفر را اسم‌هایشان را می‌آورد، مسئول چی، مسئول چی، مسئول چی، حتّی آن کسی که حمل و نقل کرده مثلاً یک چیزی را جابجا کرده، مسئول صوت، مسئول تصویر. گاهی وقت‌ها نگاه می‌کنیم، می‌بینیم اوهو چه‌قدر آدم جمع شدند تا این، همه را اسم می‌برد، مهم است.
«اللَّهُمَّ إِنيِّ أَعُوذُ بِكَ … و َ تَرْكِ الشُّكْرِ لِمَنِ اصْطَنَعَ الْعَارِفَةَ» (صحیفه‌ی سجّادیه، دعای هشتم)، خدایا معذرت می‌خواهم اگر کسی به من خدمت کرده به او دست شما درد نکنه نگفتم. عیبی است که از این عیب من را پناه بده. «اللَّهُمَّ إِنيِّ أَعُوذُ بِكَ» پناه می‌برم به تو از چی؟ از چند تا خلاف، یکی‌اش این است: «و َ تَرْكِ الشُّكْرِ» من شکر را ترک کردم، یعنی باید به او دست شما درد نکنه می‌گفتم، نگفتم. اگر کسی خدمتی تحویل گرفت و تشکّر نکرد، این معلوم می‌شود یک عیبی دارد، امام سجّاد از این عیب به خدا پناه می‌برد.
5- اظهار تشکر و رضایت میان همسران در خانواده
حدیث داریم امام صادق فرمود بهترین زن‌ها چه کسانی هستند؟ اخلاق خانواده، «خَيْرُ نِسَائِكُمُ الَّتِي إِنْ أُعْطِيَتْ شَكَرَتْ وَ إِنْ مُنِعَتْ رَضِيَتْ.» (بحارالأنوار، ج 100، ص 239) بهترین زن‌ها این است که اگر به او لطفی کردی، «إِنْ أُعْطِيَتْ»، یک چیزی به او بخشیدی روز زن، روز مادر، هر روزی، اگر یک چیزی به او دادی «شَكَرَتْ»، تشکّر کند، نگوید: «این؟! این؟!»، «إِنْ أُعْطِيَتْ شَكَرَتْ»، اگر به او محبّت کردی، تشکّر کند، اگر چیزی به او نبخشیدی، او هم راضی باشد، نگوید: «دختر خاله‌ام چی گرفته از شوهرش، خواهرم از شوهرش چی گرفته، مردهای دیگر چی گرفتند روز زن، روز مادر، هی بگوید او را بردارد، بزند تو سرِ» تحقیر نکنید.
یک نفر می‌خندید. به او گفتند: «چرا می‌خندی؟!» گفت: «بچّه‌ام به من گفت پول بده. به بچّه‌ام گفتم ندارم.» رویش را کرد به مادرش، گفت: «تو کاشان گداتر از این نبود زنش شدی؟!» یعنی بچّه تحقیر می‌کند، خب این تحقیر را از یک جایی یاد گرفته.
6- تداوم جلسات دینی و قرآنی بعد از ماه رمضان
از ماه رمضان داریم در‌می‌رویم، حساب نکنیم ماه رمضان تمام شد. ماه رمضان و محرّم مثل سرازیری است، سرازیری یک جایی خوب است برای این‌که ماشین خاموش شده، روشن بشود، تو سرازیری ماشین‌های خاموش شده، روشن می‌شود اما معنایش این نیست که وقتی روشن شد، دیگر ولش کنیم. چه اشکال داشت روزی چند دقیقه قرآن خواندیم، بعد ماه رمضان هم بخوانیم؟! چه اشکال داشت دور هم جمع می‌شدیم؟! چرا جلسات ماه رمضان، بعد ماه رمضان تعطیل بشود؟! مگر خدا، خدای ماه رمضان است؟! حدیث داریم دوره‌ی آخرالزمان مردم ماه رمضان عبادت می‌کنند، رمضان که تمام شد، عبادت را کنار می‌گذارند، مورد شکایت است این. چه اشکال دارد حالا جمعه‌ی آخر بیاییم تصمیم بگیریم اما هیئت‌ها.
7- خاطره ای از آغاز تبلیغ در ماه رمضان و استمرار آن
من کلید کارم از ماه رمضان بود، حالا به ذهنم آمد، اجازه بدهید بگویم. در آستانه‌ی ماه رمضان بود، خواهش می‌کنم مدیران مدارس، مربّیان، طلبه‌ها، هر کسی که استاد دانشگاه است، کسانی که همکار من هستند در معلّمی این خاطره را، چون من این را به مرحوم مطهّری که گفتم، گفت: «این را بنویس، چاپ کن.» گفتم: «قابل نیست.» گفت: «نه، بنویس چاپ کن.» برایتان بگویم حالا، جمعه‌ی آخر ماه مضان است. در آستانه‌ی رمضان بود، سال حدود چهل، پنجاه سال پیش. من کاشان بودم، آمدم بروم از توی یک کوچه‌ای. یک مشت بچّه‌ی ده، سیزده ساله بودند، تا نگاهشان به من خورد، گفتند: «حاج آقا سلام، حاج آقا سلام.» سلام علیکم، سلام علیکم. «حاج آقا سلام.» این سلام‌های متعدّد بچّه‌ها را جواب دادم و رد شدم. گفتم: «چرا بچّه‌ها به من سلام کردند، به هیچ کس دیگر سلام نمی‌کنند؟!» برگشتم گفتم: «بچّه‌ها، چرا به من سلام کردید؟!» گفتند: «شما حاج آقایی!» می‌خواستند‌ بگویند آخوندی. گفتم: حالا حاج آقا دست شما درد نکنه چون به احترام لباس من سلام کردید. بعد با خودم گفتم: «آقای قرائتی راستش بگو، تو از اسلام برای بچّه‌ها چه کردی؟! بچّه‌ها به خاطر لباس اسلام به تو سلام کردند، تو از اسلام چی برای بچّه‌ها تا حالا گفتی؟! قرآن صدها قصّه دارد. یکی از این قصّه‌ها را برای بچّه‌های محلّه گفتی؟!» گفتم: «نه، من الآن پهلوی بچّه‌ها روسیاهم، این‌ها به اسم اسلام، به لباس اسلام احترام گفتند، من از اسلام چیزی یاد این‌ها ندادم.» برگشتم، گفتم: «بچّه‌ها فردا شب، شب اوّل ماه رمضان است، می‌خواهید من عرض کنم که برایتان یک قصّه بگویم؟» به هم نگاه کردند، چی؟ تو راهرو، تو گذر محله! تو این سیزده، چهارده ساله‌ها یکی بود درشت‌تر بود، هجده، نوزده سالش بود، به او گفتم: «آقا، شما اگر پنج تا، شش تا، کم‌تر و بیش‌تر این بچّه‌ها را جمع کنی تو مسجد، من شبی یک قصّه برای این‌ها می‌گویم در چند دقیقه. می‌توانی بیاوری؟!» گفت: «و الله نمی‌دانم دست من نیست، ممکن است بیایند، ممکن است نیایند.» گفتم: «پس یک قراری با شما می‌گذاریم، من می‌روم تو مسجد می‌نشینم، شما هر چی گیرت آمد بیاور.» یک مسجد مخروبه‌ی متروکه‌ای بود و هیچ کس داخلش نبود. رفتیم و چراغ را روشن کردیم و حالا چراغ که روشن بود، رفتیم آنجا نشستیم. حدواً یک چهل، پنجاه دقیقه نشستم، هیچ کس نیامد! گفتم: «خدایا این بی‌کسی من را بپذیر. من آمدم قصّه‌های قرآن بگویم، هیچ کس، یک نفر هم نیامد! این بی‌کسی من را بپذیر.» یک لحظاتی شد، می‌خواستم بلند شوم، دیدم آن هجده ساله آمد. گفت: «حاج آقا آمدی؟» گفتم: «تو قول دادی به ما، من اینجا تو مسجد بنشینم، دو، سه تا بچه بیاوری، یک قصّه برایشان بگویم، پنج دقیقه من یک قصّه می‌گویم.» گفت: «آقا کسی دیگر نبود، پس یک خورده دیگر بنشین، من بلکی بروم بیاورم.» یک خورده دیگر نشستیم، رفت هفت تا بچّه آورد، بچّه‌های ده، سیزده ساله، من یک قصّه گفتم، گفتم: «قصّه خوب بود؟!» گفتم فردا شب هم یک قصّه‌ی دیگر. ما سی شب ماه رمضان، سی تا قصّه، قصّه‌های مفیدِ واقعیّت دار، نه قصّه‌های خیالی و بافتنی. خب بچّه‌ها هی هفت تا بودند، بعد شدند پانزده تا، بیست تا، سی تا، مسجد پر از بچّه شد، حدود صد تا بچّه‌ی سیزده، چهارده ساله. آقای قرائتی قصّه می‌گوید، برویم قصّه‌های قرائتی. بعد دو، سه تا جوان می‌آمدند، این جوان‌ها خجالت می‌کشیدند قاطی بچّه‌ها بنشینند، چون آن‌ها درشت‌تر بودند، این‌ها وقتی می‌آمدند تو مسجد، می‌رفتند آخر مجلس می‌نشستند. من جلسه‌ی قصّه که تمام شد، گفتم: «بچّه‌ها شما بروید، من می‌خواهم با آن بزرگ‌ترها یک صحبتی بکنم، شما بروید بیرون.» بچّه‌ها سیزده ساله رفتند از مسجد بیرون، من از این طرف مسجد رفتم آن طرف مسجد، آخر مسجد پهلوی این سه تا جوان، گفتم: «شما چون جوان هستید، قاطی بچّه‌ها نمی‌نشینید، من می‌خواهم یک چیزی برای جوان‌ها بگویم، یک چیزی برای جوان‌ها گفتم.» گفتند: «بله، استفاده کردیم، خوب بود.» گفتم: «پس شما هم جوان‌ها را بیاورید، جلسه‌مان دو تا بشود، پنج دقیقه برای بچّه‌ها، پنج دقیقه برای جوان‌ها. نوجوان‌ یک جلسه، جوان یک جلسه.» این‌ها هم ثبت‌نام کردند و ماه رمضان تمام شد. این‌ها چهارصد تومان، چهارصد تومان چهل، پنجاه سال پیش، یعنی می‌شد دو تا گوسفند خرید. این‌ها چهارصد تا یک تومانی گذاشتند تو پاکت، به ما دادند، گفتم: «شنیدید به آخوند پول می‌دهند، آخوندی که دعوتش کنند، شما از من دعوت نکردید، من از شما دعوت کردم، من باید یکی یک پاکت بدهم به شما!» پول را پس دادم. این‌ها به هم نگاه کردند، گفتند خب، خیلی تحت تأثیر قرار گرفتند. یک نامه‌ی تشکر خواندند. گفتند: «پس اجازه بده ما در یک نامه از شما تشکّر کنیم.» تو نامه‌ی تشکّرش این جمله بود: «حیف که ماه رمضان تمام شد!» گفتم: «حیف ندارد، شما بیست تا بشوید، من از قم می‌آیم کاشان، قصّه می‌گویم، برمی‌گردم قم.» گفتند: «می‌آیی؟!» گفتم: «شما بیست تا بشوید می‌آیم.» ثبت‌نام کردند و ما چهار سال جمعه‌ها رفتیم کاشان، چهار سال جمعه‌‌ها رفتیم، عصر جمعه. صبح‌هایش می‌رفتیم ساوه، از قم می‌رفتیم ساوه، برای جوان‌های ساوه صحبت می‌کردیم، برمی‌گشتیم قم، ناهار خورده و نخورده، می‌رفتیم جلسه‌ی جوان‌ها. یادم هست یک بار هم نرسیدم قم ناهار بخورم، هوا داغ بود، رفتم ساوه برگشتم، آمدم کاشان، تو وسط سخنرانی ضعف من را گرفت، گفتم: «بچّه‌ها من نرسیدم ناهار بخورم، الآن هم روزهای تابستانی گرسنه‌ام شده، همین مقدار بس است، من نمی‌توانم حرف بزنم، یا این‌که بس است، یا صبر کنید یک چیزی من بخورم.» گفتند: «حاج آقا می‌نشینیم، بخور.» به صاحبخانه گفتم: «برو هر چیزی توی یخچال هست نانی، پنیری، حلوایی هر چیزی هست، بیاور بخوریم.» این‌ها را یک سینی آورد و ما روی منبر که نشسته بودیم خوردیم و چایی خوردیم و گفتیم: «خب اما ادامه‌ی بحث.» مرحوم مطهّری می‌خندید می‌گفت: «راستی روی منبر نان و پنیر خوردی؟! ما آب هم بخواهیم بخوریم، بین دو تا سخنرانی هی خجالت می‌کشیم.» گفتم: «نه، من خجالت نمی‌کشم، خب گرسنه‌ام هست دیگر، شکمو که نیستم، روزهای تابستان تا دم غروب چیزی نخوردم دیگر حالا.» چهار سال ما رفتیم کاشان. کم‌کم یاد گرفتم کلاسداری را. بعد آمدیم قم، برای بچّه‌های قم کلاس گذاشتیم، برای همسایه‌ها، جوان‌های همسایه‌مان، یک ذرّه، یک ذرّه. ببین این کلیدش ماه رمضان زده شد. چی چی شد؟ اگر کسی سؤال کند آقای قرائتی از کجا توفیق پیدا کردی؟ آخر چهل سال تو تلویزیون خیلی مهم است، یک شب جمعه تعطیل نشده تو این چهل سال از طرف ما، چهل سال است داری حرف می‌زنی. گفتم: «ریشه‌اش این بود یک بانی نداشتم، پول نداشم، حزب نداشتم، روزنامه نداشتم، طرح و مسأله نداشتم، مشوّق هم نداشتم، درون، جوشش از درون، به قول مقام معظّم رهبری می‌گوید آتش به اختیار. یعنی گاهی بچّه سلام می‌کند، این سلام بچّه چون روی اخلاص است، این‌طور نبود چون من مدیر کل باشم، سفیر و وکیل و وزیر باشم، یک شیخی دارد می‌رود، سلامش کردیم به خاطر این‌که لباس اسلام، آن سلام بچّه‌ها اثر داشت، برگشتن من اثر داشت، بی‌کسی من، چهل دقیقه تو مسجد مخروبه نشستم، هیچ‌کس نیامد، اثر داشت، پول پس دادن اثر داشت. بعد هم الآن از آن همان جوان‌ها چه‌قدر کمک کردند، خیلی‌هایشان کارهای انقلابی هم کردند بعد از انقلاب، پُست‌هایی داشتند، مسئولیت‌هایی داشتند. چی این حرف‌ها را زدم؟ می‌خواستم روضه‌ی خودم را بخوانم؟! نه، خدا می‌داند، می‌خواستم بگویم آقایان حالا که ماه رمضان جمع شد، نگذارید خاموش بشود، ما از چراغ ماه رمضان که روشن شده، از چراغ ماه رمضان باید خیلی چیزها را روشن کنیم، این جلسات منتها طولانی نشود که اگر یک شبی هم می‌خواهند فیلم ورزش ببینند، امتحان است، کنکور است، سرماست، گرماست، ضرر نزند و این جلسات را بگذارید روشن کنید، یعنی این جرقّه‌ها را تبدیل کنید به یک جریان. این به مناسبتی که دارد ماه رمضان تمام می‌شود و جلسات از بین خواهد رفت. خدا که خدای ماه رمضان نیست، خدای همیشه هست، منتها جلسه‌ها کوتاه باشد، شیرین باشد، آن کسی که حرف می‌زند هر یک دقیقه‌ای، دو دقیقه‌ای، هر پنج دقیقه‌ای یک حرف تازه‌ای بزند. امام فرمود: «بروید مسجد هشت تا چیزی گیرتان می‌آید، یکی‌اش حرف تازه است، «وَ عِلْماً مُسْتَطْرَفاً»» (تحف العقول، ص 235)، «مُسْتَطْرَف» یعنی جدید، یعنی این‌که می‌گوید هر کس برود مسجد حرف جدید می‌شنود، یعنی پیشنماز باید مرتّب مطالعه کند، مرتّب اگر مطالعه کردی، می‌شود تو هر جلسه یک حرف تازه زد و گرنه تکراری می‌شود.
خدایا از همه‌ی جرقّه‌ها ما را جریان‌ساز خالص و در راه هدایت قرار بده؛
آن‌چه ماه رمضان برای خوب‌ها مقدّر کردی، به آبروی خوب‌ها، همه‌ی آن‌ها را برای ما هم مقدّر کن؛
کسانی که سال‌های قبل بودند و امسال نیستند، این سال‌ها نیستند، همه‌شان را ببخش و بیامرز؛
مشکلات فرد و جامعه و دولت و ملّت ما را حل بفرما.

«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- آیه 119 سوره آل عمران بر چه امری تأکید دارد؟
1) آرزوی هدایت دشمن
2) آرزوی مرگ دشمن
3) صلح و آشتی با دشمن

2- آیه 14 سوره لقمان به چه امری فرمان می‌دهد؟
1) تشکر از خداوند
2) تشکر از والدین
3) هردو مورد

3- آیه 158 سوره بقره، به کدام‌یک از صفات خدا اشاره دارد؟
1) سپاس‌گزاری از بندگان
2) نزول رحمت بر همه انسان‌ها
3)سپاس گزاری از پیامبران

4- براساس روایات، کسی که از خدمات مردم تشکر نمی‌کند،…
1)انتظار پاداش از خداوند نداشته باشد
2) از خداوند هم تشکر نکرده است
3) خداوند هم از او تشکر نمی‌کند

5- آیه 9 سوره انسان، به چه امری اشاره دارد؟
1) عدم انتظار تشکر
2) عدم انتظار پاداش
3) هردو مورد

]]>
https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%ae%d8%a7%d9%86%d9%88%d8%a7%d8%af%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3%d8%ac%d8%a7%d8%af-%d8%b9-8/feed/ 0
حقوق خانواده در رساله حقوق امام سجاد علیه‌السلام (8) https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%ae%d8%a7%d9%86%d9%88%d8%a7%d8%af%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3%d8%ac%d8%a7%d8%af-%d8%b9-7/ https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%ae%d8%a7%d9%86%d9%88%d8%a7%d8%af%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3%d8%ac%d8%a7%d8%af-%d8%b9-7/#respond Wed, 27 Apr 2022 06:56:47 +0000 https://gharaati.ir/?p=8670 https://gharaati.ir/archive/pdf/1401.02.07.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1401.02.07.mp3 https://www.aparat.com/embed/Ys9m4?data[rnddiv]=78543757550&data[responsive]=yes]]>

موضوع: حقوق خانواده در رساله حقوق امام سجاد علیه‌السلام (8)
تاريخ پخش: 07/02/1401
عناوين:
1- هرگونه آزار جسمی و روحی در خانواده ممنوع
2- بهره‌گیری از سیاست قهر و آشتی در تربیت فرزند
3- احترام ویژه والدین در خانواده
4- دوری از موضع تهمت در روابط اجتماعی
5- تقویت روحیه سپاس‌گزاری از دیگران
6- خطر دین فروشی به خاطر علاقه به فرزندان
7- توصیه‌های مؤکد قرآن برای حفظ کرامت والدین

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

داشتیم شرح می‌کردیم و توضیح می‌کردیم سخنان امام زین العابدین را با خود حرف‌های خود آقا و آیات و روایات دیگر. ایشان یک متنی دارند رساله‌ی حقوق، بیش از پنجاه حق را نقل کرده، حالا حقّ خانواده هستیم. حقّ چشم را یک روز بحث کردیم، حقّ دست، حقّ پا از فرمایشات امام زین العابدین، بعد حقّ پدر، حقّ مادر، حقّ همسایه، حقّ شریک، حقّ شاگرد، حقّ استاد، هر حقّی را یک جلسه. الآن تو خانواده هستیم.
در خانواده نیش و غیر خانواده، نیش ممنوع! کسی تحقیر کند کسی را، تو که سواد نداری، تو که پول نداری، تو که، تو که، یعنی جسارت، باید مردم از نیش و نوش درامان باشند. خانواده‌هایی که به هم بد می‌گویند، بچّه‌هایشان هم بد تربیت می‌شوند، یک کلمه را ساده نگیرید، گاهی یک کلمه باعث یک فتنه می‌شود، گاهی بعضی فتنه‌ها سبب برخورد دو تا قبیله می‌شود، گاهی دو تا منطقه به هم می‌ریزند.
اسلام روی امنیّت خیلی حرف دارد. من اینجا چند تا امنیّت نوشتم، هر کدامی را یک جمله برایش بگویم:
1- هرگونه آزار جسمی و روحی در خانواده ممنوع
– امنیّت بدنی
انسان نباید، کسی به کسی متعرّض بشود، سیلی بزند، اگر شما زدی روی دست من، اگر سرخ شد، یک و نیم مثقال طلا جریمه‌اش است، اگر سفت‌تر زدی، کبود شد، یک و نیم، دو برابر می‌شود، می‌شود سه، سه مثقال طلا، اگر همچین سفت زدی که جایش سیاه شد، سه برابر، دو برابر می‌شود، می‌شود شش برابر، یعنی یک و نیم، دو برابرش سه، دو برابرش شش، یک و نیم، سه، شش. سرخ یک و نیم، کبود سه، سیاه شش. حالا نیشگون باشد، با دست باشد، با چوب باشد، با هر چیزی، کسی حقّ تعرّض ندارد و اگر کسی این کار را کرده، باید از آن کسی که به او ظلم شده عذرخواهی کند.
آدم اگر به بچّه‌اش هم ظلم کند، باید از بچّه‌اش عذرخواهی کند، بچّه‌اش، همسرش.
– امنیّت مالی
دزد را دستش قطع می‌کنند. البتّه که هر کس دزدی کرد، دستش را قطع نمی‌کنند، چهار تا انگشت‌هایش را، چون یک کسی دزدی کرده بود، گفتند دستش را قطع کنیم، از کجا؟ این چهار تا انگشتش را قطع کنیم، دستش را قطع کردیم، از مچ قطع کنیم، باز می‌گویند دستش را قطع کردیم، از آرنج قطع کنیم، می‌گویند دستش را قطع کردیم. این‌که قرآن می‌گوید دستش را قطع کن، از کجا؟
زمان خلیفه‌ی بنی‌عبّاس بود ظاهراً، گفتند: «این‌که قرآن گفته دست دزد را قطع کنید، از کجا قطع کنیم؟» هر کسی از فقهای اهل سنّت یک چیزی گفت. گفتند: «از امام جواد بپرسیم.» تو ذهنم امام جواد است، شاید هم یکی از ائمه‌ی دیگر باشد. حضرت فرمود که: «چهار تا انگشت را قطع کنید.» گفتند: «چرا؟! دلیل قرآنی؟» گفت: «دلیل قرآنی که قرآن می‌گوید «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّه‏» (جن/ 18) جای سجده مال خداست و در سجده چون ما کف دست را باید بگذاریم زمین، کف دست مال نماز است، اگر شما از اینجا قطع کنید، حقّ خدا را گرفتید، «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّه‏»» یعنی حضرت شاهد قرآنی آورد.
البتّه دزدی را دستش را قطع می‌کنند که حدود بیست تا شرط داشته باشد. اگر هر کس یک قلم دزدی کند، دستش را قطع کنند که خیلی از مردم بی‌دست می‌شوند.
بچّگی باشد، بزرگ شدی، باید بروی پهلویش، بگویی آقا من در بچّگی به شما ظلم کردم، ببخش. زن باشد، یا مرد، فامیل باشد یا غیر فامیل، کوچک باشد یا بزرگ، استاد باشد یا شاگرد. شاگرد را هم نمی‌شود زد. ما بچّه بودیم تو دبستان، فلک می‌آوردند، یک چوب قدّ دسته‌بیل، یک تسمه هم به آن آویزان بود، پای ما را تو فلک می‌گذاشتند، تابش می‌دادند که این پا گیر کند، آن وقت با.
2- بهره‌گیری از سیاست قهر و آشتی در تربیت فرزند
حدیث داریم اگر بچّه را خواستید تربیتش کنید، قهر کن با او، بگو نه، من دیگر دوستت ندارم، بعد این هم طول هم نکشد که این طولانی بشود، بگو من دوستت ندارم، حالا بعد چند دقیقه، چند لحظه دومرتبه بگو من دوستت دارم. کتک ممنوع! قهر کردن جایز، به شرطی که قهر کردن طول نکشد. گاهی وقت‌ها آدم می‌گوید من این را بزرگش کردم، خب می‌دانم بزرگش کردی، یعنی می‌توانی به او فحش بدهی؟! اگر شما یک کسی بزرگ کنی، می‌شود به او زد؟! می‌شود به او جسارت کرد؟! می‌شود بار سنگین، تکلیف سنگین از او خواست؟! متأسّفانه این‌ها مراعات نمی‌شود، تو خانواده‌های ما، تو جامعه‌ی ما جسارت رواج دارد. حالا که اِس اِم اِس آمده، جسارت را از این طرف کره‌ی زمین منتقل می‌کند به آن طرف کره‌ی زمین، یک چیزی که اصلاً چه بسا از بُن دروغ است.
قصّه‌ی چیز را حتماً از من شنیدید، از حرف‌هایی که من گفتم، حالا یادم نیست کجا گفتم ولی گفتم. یک شب آخر ماه رمضان بود، گفتند که: «اگر ماه را دیدیم، فردا عید فطر است.» موج افتاد که بله، ماه را دیدند، کدام منطقه؟ فلان استان. زنگ زدند به مسئولین استان: «آقا ماه دیده شده؟» گفتند: «بله، تو منطقه‌ی ما معروف است ماه را دیدند.» گفتند: «منطقه کجا؟» برویم فلان منطقه. گفتند: «مردم مسجد ماه را دیدند.» مسجد گفتند: «خادم ماه را دیده.» چی شد؟ فلان استان، استان فلان محلّه، فلان محلّه فلان مسجد، فلان مسجد فلان خادم. رفتند پهلوی خادم، دیدند اصلاً کور است، چشمانش هیچی نمی‌بیند! یعنی بسیاری از چیزها موجی می‌افتد و از بُن دروغ است.
– امنیّت مالی، امنیّت اجتماعی
امنیّت اجتماعی جوان‌ جوری درست می‌کند خودش را که دخترها او را ببینند، دختر جوری درست می‌کند که پسرها او را ببینند. این‌ها یک رقم امنیّت روحی را به هم می‌زند.
– امنیّت عِرضی
تهمت حرام است، سوءظن حرام است.
– امنیّت نظامی
باید کشور با مسلمان‌ها قدرتی داشته باشند که جرأت نکند دشمن به ما حمله کند.
– امنیّت شغلی
حقوق از کارافتادگان، حتّی غیر مسلمان. حضرت دید یک فقیری گدایی می‌کند. به حضرت گفتند: «ایشان مسیحی است، نجّار بوده تا سالم بوده نجّاری می‌کرده، الآن فقیر شده، کنار کوچه گدایی می‌کند!» حضرت عصبانی شد، فرمود: «چه کشوری است، چه نظام اسلامی است که تا جان دارد، از او کار می‌کشند، پیر که شد، ولو مسیحی باشد!» مسیحی شکم دارد، مسیحی تشنه‌اش می‌شود، گرسنه‌اش می‌شود.» اصلاً بعضی چیزها اسلام و مسیحیّت ندارد. چند جا گفته‌اند کار به اسلام نداشته باشید. آدم که هست، هر کس می‌خواهد باشد. کجاهاست؟:
3- احترام ویژه والدین در خانواده
– پدر و مادر. می‌گوید پدر و مادر را احترام بگیر، گرچه مسلمان نباشند. خود قرآن هم می‌گوید، می‌گوید اگر پدر و مادر منحرف بودند، مشرک بودند و تو را هم به شرک دعوت کردند، باید اطاعت نکن ولی با معروف با آن‌ها صحبت کن، یعنی باید برخوردشان برخورد خوبی باشد؛
– مالی را به شما امانت دادند، گفتند: «این امانت دست شما.» طرف آمد، مالش را پس بده، نگو مسلمان نبود، مالش را بخوریم. «بَرّاً كَانَ أَوْ فَاجِراً» (تحف العقول، ص 299) چه خوب، چه بد مال مردم را باید داد. نباید بگویی: «حالا من به فلانی بدهکارم، فلانی هم مسلمان نیست، لفتش بدهیم، حالا فعلاً به او ندهیم.» مسلمان باشد یا نباشد. پدر و مادر مسلمان باشد یا نباشد. قول دادی، باید عمل کنی، قول دادی به مؤمن یا به کافر، این‌ها از حقوق اسلامی است، نه از حقوق انسانی.
خب باید مواظب باشیم خودمان را هم در معرض تهمت قرار ندهیم. بعضی از افراد یک کارهایی می‌کنند خودشان، خودشان را در معرض تهمت قرار می‌دهند، یعنی یک کاری می‌کنند که مردم می‌گویند این چه کسی بود؟! این چی بود؟! هدفش چی بود؟! کجا رفت؟! کجا آمد؟! به چه کسی زنگ زد؟! به چه کسی تلفن کرد؟! امیرالمؤمنین فرمود: «مَنْ وَقَفَ نَفْسَهُ مَوْقِفَ التُّهَمَةِ فَلَا يَلُومَنَّ مَنْ أَسَاءَ بِهِ الظَّن‏» (تحف العقول، ص 368): اگر کسی خودش را در معرض تهمت قرار داد، مردم به او سوء‌ظن بردند، بزند توی سر خودش. خودم کردم که لعنت بر خودم کردم. چرا با این تماس گرفتی؟! چرا خانه‌ی این رفتی؟! مورد تهمت قرار نگیریم.
4- دوری از موضع تهمت در روابط اجتماعی
پیغمبر ما با یک خانمی صحبت می‌کرد. یک نفر آمد رد بشود. حضرت فرمود: «این خانم من است.» گفت: «آقا ببخشید، مگر ما حرفی زدیم؟!» گفت: «نه، حالا بلکی رفتی گفتی این زن چه کسی بود؟!» پیغمبر هم. البتّه در دهان مردم را نمی‌شود دوخت. اگر خواسته باشیم در دهان مردم را بدوزیم، نخ‌های دنیا کم می‌آید، چون هی می‌دوزی، هی پاره می‌شود ولی در عین حال انسان باید یک قدری مراظب باشد، متّهم نشود. خب این مال خانواده بود.
یکی از چیزهایی که تو خانواده باید بحث بشود این است که تشکّر کنیم از خدمات خانم یا از آقا. نه آخر این زن است، وظیفه‌اش هست بپزد. نه، وظیفه‌اش نیست بپزد. وظیفه‌اش هست بچّه را شیر بدهد، وظیفه‌اش نیست بچّه را شیر بدهد، حالا این لباس می‌شوید، بچّه شیر می‌دهد، تو خانه کار می‌کند، این لطف خانم است، وظیفه‌اش نیست، مرد هم حق ندارد بگوید باید این کار را بکنی ولی اگر می‌خواهند زندگی شیرین باشد، همین‌طور که مادران ما، پدران ما، هفتاد، هشتاد سال زندگی کردند، هیچ‌وقت هم منّت نگذاشتند که من پختم، من دوختم، کار بکنید، منّت هم نگذارید ولی تشکّر لازم است.
5- تقویت روحیه سپاس‌گزاری از دیگران
خداوند شاکر است از ما، با این‌که ما چیزی از خودمان نداریم، حالا فرض کنید می‌خواهید بگویید من نماز شب هم خواندم. می‌شود بنشینید اینجا: آقایی که نماز شب خواندی، ببخشید چه کسی تو را از خواب بیدار کرد؟ خدا. چه کسی توان داد که از خواب بکنی؟ چه‌قدر آدم بیدارند ولی نمی‌توانند از رختخواب بلند شوند. خدا. مسأله‌ای که بلد باشی نماز بخوانی را چه کسی به تو یاد داد؟ خدا. آبی که وضو گرفتی از چه کسی بود؟ خدا. همین دستی که بلند کردی گفتی: «الله اکبر.» این حرکت دستت از کجاست؟ از امام صادق پرسیدند: «بعضی مرده‌ها چشم‌هایشان باز است، بعضی‌ها چشم‌هایشان بسته است، چرا؟» فرمود: «آن کسی که باز است، فرصت نکرده ببندد، آن کسی که بسته، فرصت نکرده باز کند.» همین دست ما.
یکی از دوستان را زمان شاه بردند سربازی. برگشته بود، پرسیدند: «چه خبر؟!» گفت: «آقا قدر آزادی را داشته باشید.» یکی از این درجه‌داران ارتش، آمدند از ما سان ببینند، به ما گفتند: «سرتان حرکت نکند.» می‌گفت: «یک مگس آمده بود روی بینی من نشسته بود، هر چه خواستم بلند کنم، این مگس هی تحریک می‌کرد بدن من را، من هم جرأت نمی‌کردم دستم را همچین کنم، چون گفتند دست حرکت نکند.» می‌گفت: «گفتم خدایا تا حالا چه‌قدر من مگس‌ها را پراندم و توجّه نداشتم، امروز یک مگس را اجازه‌ی پراندنش را نداشتم، چه‌قدر زجر داد به ما!»
خیلی خب، حافظه‌ات از چه کسی بود؟ من سراغ دارم آدم‌هایی را که اگر اسمشان را ببرم، شما هم آن‌ها را می‌شناسید. سراغ دارم آدمی که می‌گفت: «تا مالک یوم الدّین گفتم، باقی‌اش را یادم رفت.» هست این‌طور. ما از خدا طلبی نداریم، هر چی هست از خودش هست. اصلاً نعمت‌های خدا را نمی‌شناسیم، فکر می‌کنیم اشک ما شور است، همین به این راحتی اشک ما شور است؟! خب آب نمک هم شور است. فرق است بین شوری آب نمک و شوری چشم. اشک ما که شور است، یکی از فوق تخصّص‌های چشم می‌گفت: «اشک ما شور است ولی از ده تا مادّه ترکیب شده.» شکر کنیم. قرآن گفته از پدر و مادرت تشکّر کن، همین‌طور که از خدا تشکّر می‌کنی. قرآن بخوانم: «أَنِ اشْكُرْ لي‏ وَ لِوالِدَيْكَ.» (لقمان/ 14) تشکّر کن.
6- خطر دین فروشی به خاطر علاقه به فرزندان
یک سؤال هست اینجا من بگویم، می‌گویند چه‌طور این‌قدر به ما گفتند قدر پدر و مادر را داشته باشید، یک آیه هم بیاورید که پدر و مادر هم قدر ما را داشته باشد. من این را سال‌های قبل با یک مَثَلی روی تخته گفتم، آن مَثَل را دومرتبه بگویم، چون بعد از چهل و چند سال تو تلویزیون بعضی حرف‌ها را یک نسل‌هایی گوش دادند و یک نسل‌هایی گوش ندادند. بحث قشنگی است، اصولاً یک نگاه عمیق هم به قرآن می‌شود کرد که دستورات قرآن روی حکمت است. پس سؤال چی هست؟ دقّت کنید، دو دقیقه دقّت کنید، یک چیز خوبی گیرتان می‌آید. چرا در قرآن چند بار گفته «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» (بقره/ 83، نساء/ 36، انعام، 151، اسراء/ 23)، به پدر و مادر احسان کنید، یک آیه راجع به این‌که «وَ بِالوَلَدِ إِحْساناً» همین‌طور که به بچّه‌ها می‌گوید قدر پدر و مادر را داشته باشید، به پدر و مادرها هم بگوید قدر بچّه‌ها را داشته باشید. من آن زمان مَثَلی زدم، مَثَل را هم از مرحوم آیت الله تسخیری یاد گرفتم، ایشان مَثَل را زد، خوشم آمد، گفتم پس من هم تو تلویزیون می‌گویم.
گفتم ببینید یک ماشین [پای تخته]، این ماشین سمت پایین می‌آید، سرایز می‌شود، باز سرازیر می‌شود، باز سرازیر می‌شود، تابلو می‌زنند اینجا چون ماشین رو به سرازیری است، تابلو می‌زنند آهسته. اینجا تابلو می‌زنند خطر که رو به سرازیری است.اینجا تابلو می‌زنند احتیاط. اینجا تابلو می‌زنند حداکثر سرعت مثلاً بیست کیلومتر. ماشینی که در سرازیری است، هی می‌گویند یواش، یواش ،یواش، یواش. اما اگر یک ماشین رو به سرابالایی می‌رود، این ماشین، حالا بعضی‌ها خواهند گفت قرائتی عکس ماشین خودش را می‌کشد. نه. این ماشین سرابالایی است. این ماشین که سرابالایی است نمی‌گویند یواش، چون اگر بگویی یواش، می‌ایستد، این ماشین را باید گاز داد. اینجا را گاز می‌دهند، اینجا را گاز می‌دهند، گاز می‌دهند. حالا سؤال، چرا به این ماشین هی می‌گویند یواش، یواش، یواش، یواش، به این ماشین گاز، گاز، گاز، گاز، چرا؟! چون والدین، پدر و مادر خیلی بچّه‌اش را دوست دارد، جانش، اشکش، آهش، نفرینش، دعایش، محبّتش، تمام، خودشان را فدا می‌کنند، چون پدر و مادر زیاد بچّه‌اش را دوست دارد، هی گفته: «لا تُلْهِكُمْ» (منافقون/ 9)، یواش‌تر، «لا تُلْهِكُمْ … أَوْلادُكُم‏» (منافقون/ 9)، بچّه‌ها سرگرمت نکنند، یعنی آخرت‌فروشی نکنی، بچّه‌ها تو را به لهو و لعب، یعنی غافل نشوی از خدا. باز می‌آید می‌گوید: «إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُم‏» (تغابن/ 14)، بعضی بچّه‌ها و همسرها دشمن شما هستند، دین‌فروشی نکنی، خلاف نکنی به خاطر خرجی زن و بچّه. اینجا باز می‌آید می‌گوید که: «لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُم‏» (آل عمران/ 10 و 116، مجادله، 17)، هرگز بچّه‌ها روز قیامت به دردت نمی‌خورند، یواش‌تر، کم‌تر دوستشان داشته باش. اینجا هم می‌آید می‌گوید که: «إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُم» (تغابن/ 14). «لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ» (شعراء/ 88)، «لا يَنْفَعُ» یعنی بچّه‌ها روز قیامت به دردت نمی‌خورند. ببین چهار تا آیه داریم به پدر و مادرها می‌گوید کم‌تر، کم‌تر، کم‌تر، کم‌تر، چون پدر و مادر علاقه‌اش زیاد است به بچّه، هی آیات ترمزی است، ترمز، ترمز، ترمز، ترمز. «لا تُلْهِكُمْ» (منافقون/ 9)، «عَدُوًّا لَكُم‏» (تغابن/ 14)، «لَنْ تُغْنِيَ» (آل عمران/ 10 و 116، مجادله، 17)، «لا يَنْفَعُ» (شعراء/ 88)، این‌ها همه آیه قرآن است. یواش، یواش، یواش، یواش. اما فرزند، ماشین فرزند نه تند نمی‌رود، هی باید سفارش کرد، به بچّه‌ها گفته: «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» (بقره/ 83، نساء/ 36، انعام، 151، اسراء/ 23)، احسان کن به پدر و مادر.
7- توصیه‌های مؤکد قرآن برای حفظ کرامت والدین
باز یک جای دیگر قرآن: «أَنِ اشْكُرْ لي‏ وَ لِوالِدَيْكَ» (لقمان/ 14)، تشکّر کن از من، از پدر و مادر. باز می‌آید اینجا می‌ایستد: «لا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ» (اسراء/ 23)، به پدر و مادر با ترشرویی برخورد نکن. یکی دیگر: «إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما» (اسراء/ 23)، اگر پدر و مادر با هم پیر شدند یا یکی‌شان پیر شد، برخوردت کریمانه باشد، «قَوْلاً كَريماً» (اسراء/ 23)، با پدر و مادر با کرامت حرف بزن. پس ببینید «قَوْلاً كَريماً» (اسراء/ 23)، احترام بگیر، «لا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ» (اسراء/ 23)، بی‌احترامی نکن، «أَنِ اشْكُرْ لي وَ لِوالِدَيْكَ» (لقمان/ 14)، تشکّر کن از خدماتشان. یعنی آیاتی که به پسر خطاب می‌کند، همه‌اش گازی است، گاز، گاز، گاز، گاز. آیاتی که به پدر و مادر سفارش می‌کند، همه‌اش ترمز، ترمز، ترمز، ترمز. چرا این‌طور می‌کند؟ می‌خواهد بگوید قرآن است، خدای حکیم است که کجا باید تند کرد، کجا باید کند کرد، به چه کسی باید چه‌جور صحبت کرد. این هنر خداست، هنر قرآن است، تشکّر از پدر و مادر. قرآن می‌گوید: «كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً» (اسراء/ 19). خدا تشکّر می‌کند از کارهای ما. چه جوری هم تشکّر می‌کند؟ خدا تشکّرش طبیعی نیست.
چند رقم تشکّر تو قرآن است.
انواع تشکّرها، تشکّرهایی که خدا می‌کند:
اوّل می‌گوید: «ضِعف» (اعراف/ 38، ص/ 61) یعنی دو برابر، مثل ضعف می‌نویسند، فلانی ضعفش گرفته، «ضِعف» یعنی دو برابر؛
– یک آیاتی داریم می‌گوید: «أضعاف» (بقره/ 245)، «أضعاف» یعنی چند برابر؛
– آیه‌ای دیگر داریم، جای دیگر قرآن می‌گوید: «عَشر»، «عَشر» یعنی ده برابر، عاشورا یعنی روز دهم، عَشر یعنی ده، «عَشْرُ أَمْثالِها» (انعام/ 160)؛
– یک آیه‌ای دیگر داریم می‌گوید: تا هفتصد برابر (بقره/ 261)؛
– یک آیه می‌گوید: هیچ کس نمی‌داند چه قدر، «فَلا تَعْلَمُ نَفْس‏» (سجده/ 17)، نمی‌گوید: «فَلا تَعْلَمُ شما، جامعه»، می‌گوید احدی، احدی نمی‌تواند حسابش را بکند، «فَلا تَعْلَمُ نَفْس‏»، احدی نمی‌تواند حساب کند. یک وقتی بحث بود که اگر نماز جماعت شد، یکی به یکی اقتدا کند، یک مرتبه چه‌قدر بالا می‌رود، یعنی تنهایی نماز بخوانی یک رکعت، دو نفری، سه نفری، چهار نفری، تا ده تا، ده تا که شد دیگر حساب ندارد، فقط حسابش با خداست. مثل انگشت دست، انگشت دست، شما اگر یک انگشت داشته باشی، با آن تلفن می‌زنی، دو تا داشته باشی، سطل ماست بلند می‌کنی، سه تا داشته باشی، سیب‌زمینی، پیاز برمی‌داری، چهار تا داشته باشی، سطل آب هم بلند می‌کنی، پنج تا داشته باشی، آمپول هم می‌زنی، همین‌طور هر انگشتی اضافه بشود، کارآیی‌اش بیش‌تر می‌شود، تا ده تا، ده تا که شد هیچ کس، هیچ کس تا حالا در تاریخ نتوانسته بگوید که از ده تا انگشت چند تا کار در‌می‌آید، هزار تا، دو هزار تا، یعنی هیچ بشری روی کره‌ی زمین، در هیچ تاریخی متولّد نشده که بگوید: «آقا من یک کاری پیدا شد، یازده تا انگشت می‌خواستند، متأسّفانه من چون ده تا انگشت داشتم، استخدامم نکردند!» یعنی به ده تا که رسید دیگر بن‌‌بست ندارد. دو برابر، چند برابر، ده برابر، هفتصد برابر، هیچ کس نمی‌داند چند برابر. خب خدا از ما تشکّر می‌کند، ما چرا از پدر و مادر تشکّر نکنیم؟! همان خدایی که می‌گوید از من تشکّر کن «أَنِ اشْكُرْ لي» (لقمان/ 14)، پشت سرش گفته: «وَ لِوالِدَيْكَ» (لقمان/ 14).
خدایا به ما توفیق بده هم شاکر تو باشیم، هم شاکر پدر و مادر باشیم، هم قدردان زحمات مربیّان، اساتید، هر کس، هر حقّی به گردن ما دارد، در دعا هم داریم: «و لمن وجب حقّه علينا»، هر کس، هر حقّی به گردن ما دارد، چه ما بدانیم، چه ما ندانیم، خیلی‌ها به گردن ما حق دارند، همین رفتگرهای شهرداری، پنج تا زحمت می‌کشند که ما نمی‌کشیم:
1- هر شب باید بیدار باشند؛
2- باید گرد و خاک بخورند؛
3- باید دور از زن و بچّه باشند؛
4- باید سر و کارشان با خاکروبه و زباله باشد؛
5- حقوقشان کم، هر شب احیاء، تا پاسی از شب یا بعضی‌هایشان هم تا صبح نمی‌خوابند. آن وقت ما می‌آییم از بغل این رفتگر رد می‌شویم، یک سلام به این نمی‌کنیم، حتماً باید مدیر کل باشد، یک سلام به او بکن، خسته نباشید به او بگوییم، ما قدرت تشکّرمان ضعیف است.

«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

]]>
https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%ae%d8%a7%d9%86%d9%88%d8%a7%d8%af%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3%d8%ac%d8%a7%d8%af-%d8%b9-7/feed/ 0
حقوق خانواده در رساله حقوق امام سجاد علیه السلام (7) https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%ae%d8%a7%d9%86%d9%88%d8%a7%d8%af%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3%d8%ac%d8%a7%d8%af-%d8%b9-6/ https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%ae%d8%a7%d9%86%d9%88%d8%a7%d8%af%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3%d8%ac%d8%a7%d8%af-%d8%b9-6/#respond Tue, 26 Apr 2022 06:49:15 +0000 https://gharaati.ir/?p=8667 https://gharaati.ir/archive/pdf/1401.02.06.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1401.02.06.mp3 https://www.aparat.com/embed/zvAcp?data[rnddiv]=86467207055&data[responsive]=yes]]>

موضوع: حقوق خانواده در رساله حقوق امام سجاد علیه السلام (7)
تاريخ پخش: 06/02/1401

عناوين:
1- ارزش همسرداری خوب، برابر با جهاد در راه خدا
2- نقش گذشت در حفظ خانواده
3- عقل و تدبیر، در هزینه کرد خانواده
4- گره گشایی از نیازمندان، به جای هزینه‌های غیر ضرور
5- دوری از تحقیر و تمسخر در خانواده
6- تمسخر، گناه کلیدی و مایه فتنه انگیزی
7- رعایت ادب و احترام میان اعضای خانواده

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی 

در خدمت نامه‌ی امام سجّاد هستیم. ایشان یک نامه‌ای دارد، حقوق؛ حقّ طبیعت، حقّ دست، پا، چشم، همسایه، همسر، حقّ فرزند، حقّ کارگر، حقّ کارفرما. فکر کردیم این حقوق را در هر جلسه یک حقّی را بگوییم، درباره‌ی حقّ همسر هست که مسئله‌ی خانوادگی مطرح است. حرف مال خود امام سجّاد است، شرحش هم از آیات و روایات و دعاهای خود امام سجّاد و امثالش. یکی که سفارش شده که حقّ همسر بر همسر این است که زندگی‌شان را تلخ نکنند، با توقّعات بی‌جا، با بهانه‌گیری بی‌جا، با گوش دادن به حرف این و آن بی‌جا، کیه چی گفته، کیه چی گفته. حالا تو این زمینه هستیم.
1- ارزش همسرداری خوب، برابر با جهاد در راه خدا
روایتی داریم که: «جِهَادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ.» (الكافي، چاپ إسلامية، ج ‏5، ص 9)، جهاد زن این است که همسرداری خوب بکند. البتّه طرفینی باید باشد، مرد و زن فرق نمی‌کند.
حدیث داریم زن خوب زنی است که در خانه با شوهرش تواضع داشته باشد. آخر بعضی زن‌ها فامیلشان مشهورند، یا مدرک علمی دارند، یا یک ارثی، پولی دارند، یا یک هنری دارند، هی ناز می‌کنند، هی خودشان را می‌زنند تو کلّه، حالا مثلاً فرض کن که آقا جونم همچین گفته، مامان جونم همچین گفته، داداشم چنین است، پسر خاله‌ی عمّه‌اش عرض کنم به حضور شما که مثلاً حالا در فلان کشور درس خوانده، هی این تحصیلات او را به رخ می‌کشد و این‌ها، حدیث داریم اگر زن خوب را می‌خواهید بشناسید، زن خوب این است که خودش را پهلوی شوهر هی مطرح نکند و به عکس هم همین‌طور است. نه مرد باید خودش را مطرح کند، نه زن باید خودش را مطرح کند، تواضع، یعنی با هم رفیق باشند. «الْعَزِيزَةُ مَعَ بَعْلِهَا» (الكافي، چاپ إسلامية، ج ‏5، ص 325)، با شوهرش با کرامت زندگی کند، «الذَّلِيلَةُ فِي أَهْلِهَا» (الكافي، چاپ إسلامية، ج ‏5، ص 325)، در خانواده هم تواضع داشته باشد.
و انتقاد می‌شود از زن‌هایی که وقتی شوهرشان هست، آرایش نمی‌کنند برای شوهر، وقتی می‌خواهند بروند بیرون، یا فامیل می‌آیند، یا مهمان دارد، برای غریبه‌ها آرایش می‌کند ولی برای شوهرش آرایش نمی‌کند. دیدند یک کسی دارد می‌دود، گفتند: «کجا می‌دوی؟!» گفت: «خانمم از عروسی می‌آید، رفته عروسی لباس خوب پوشیده، حالا که بیاید لباس‌هایش را خواهد کند، برای من لباس‌های کهنه و آشغال‌هایش را خواهد پوشید، من می‌دوم تا خانمم لباس‌های عروسی‌اش را نکنده، یک نگاه هم من به خانمم بکنم!»
این‌ها. پیغمبر فرمود، ما مسلمانیم، پیغمبرمان فرمود: «زن خوب کسی است که برای شوهرش آرایش کند، برای غریبه‌ها ساده باشد و زن بد، زنی است که برای غریبه‌ها آرایش کند، برای شوهرش ساده باشد.» روایت هست. (الكافي، چاپ إسلامية، ج ‏5، ص 325)
علامت زن بد این است که نیازهای طبیعی را که به خاطر همان ازدواج کردن دیگر، نان و آب که همه جا هست که، می‌خواستند زندگی مستقلی داشته باشند، زنی که مورد انتقاد است، زنی است که «وَ لَا تُطِيعُ أَمْرَهُ» (الكافي، چاپ إسلامية، ج ‏5، ص 325)، گوش به حرف نمی‌دهد، عذر را نمی‌پذیرد، مثلاً می‌گوید چرا این کار را کردی؟ چرا این را خریدی؟ چرا این را نخریدی؟ شوهر می‌گوید: «یا پول نداشتم، یا راه دور بود، یا دکّان بسته بود.» عذر شوهر را قبول نمی‌کند، عذر را باید قبول کند. (الكافي، چاپ إسلامية، ج ‏5، ص 325).
2- نقش گذشت در حفظ خانواده
امام سجّاد یک دعا دارد، می‌گوید: «خدایا اگر کسی خلافی کرده و از من عذرخواهی کرده و من عذرش را قبول نکردم، برای قبول نکردن عذرم من را ببخش.» (صحیفه‌ی سجّادیه، دعای سی و هشتم) آمده حالا یک چیزی پشت سر شما گفته، آقا غیبت شما را کردم، حلال. اصلاً نگاهش نکن، وقتی نگاهش می‌کنی، خجالت می‌کشد. خب فحشت داده، گفته آدم فلانی است، عیبت را گفته، غیبتت را کرده، حالا شرمنده شده، می‌آید می‌گوید غیب کردم، نگاهش نکن. شما غیبت کردی، چی گفتی؟! خجالت می‌کشد. به چه کسی گفتی؟! چند نفر بودند؟! به چه دلیلی گفتی؟! چه حقّی داشتی گفتی؟! بابا آبش نکن دیگر، گفته حلال کن، حلال کن. امام سجّاد می‌گوید اگر کسی از من عذرخواهی کرده و من حلالش نکردم، ببخش آن را، گناه است، عذرخواهی می‌کنم، «لَا تَقْبَلُ مِنْهُ عُذْراً» (الكافي، چاپ إسلامية، ج ‏5، ص 325).
«لَا تَغْفِرُ لَهُ ذَنْباً» (الكافي، چاپ إسلامية، ج ‏5، ص 325)، یک گناهی کرده، ببخشید، دیگر به رویش، یادت می‌آید گفتم این کار را بکن، نکردی؟! یادت می‌آید که این حرف را زدی؟! یاد می‌آید آنجا رفتی؟! آنجا گفتی؟! آنجا نشستی؟! آنجا نوشتی؟! «لَا تَغْفِرُ لَهُ ذَنْباً»، زن بد زنی است که از سر شوهرش نمی‌گذرد، شوهر بد هم همین‌طور است. شوهر هم، شوهر بد هم کسی است زنش حالا یک وقت یک کاری را نباید بکند، کرد، او را ببخش. به خصوص یک تصمیم‌های خطرناک که می‌گیرند خانواده‌ها، بچّه‌ی دو ساله، پنج ساله، هفت ساله دارد، به خاطر این‌که می‌خواهد انتقام بگیرد از فامیل زنش، می‌گوید طلاق بگیریم، یک زندگی را، یک نسلی را آتش می‌زند، پس این آیه‌ی «وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ» (آل‌عمران/ 134) چی شد؟! «وَ الْعافينَ عَنِ النَّاسِ» (آل‌عمران/ 134) چی شد؟!
امام سجّادی که سر سفره‌اش نشستیم، داشت وضو می‌گرفت. همین‌طور که وضو می‌گرفت آن کسی که، یک کنیزی بود خانه یک ظرف آب آورد، پارچی، آفتابه‌ای، یک ظرف آب آورد که این ظرف از دستش افتاد، خورد به صورت امام. کنیز آب آورد، ظرف آب سنگین بود، خورد به صورت امام. امام نگاهی به این خانم کرد، خانم با قرآن آشنا بود، این آیه را خواند: «وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ» (آل‌عمران/ 134) یعنی مردان خدا غیظشان را فروکش می‌کنند. امام سجّاد فرمود: «خیلی خب، من هم غیظ نمی‌کنم، هیچی.» گفت: «وَ الْعافينَ عَنِ النَّاسِ» (آل‌عمران/ 134)، آیه‌ی قرآن است، مؤمنین کسانی هستند که مردم را ببخشند، گفت: «خب بخشیدم.» گفت: وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ» (آل‌عمران/ 134)، خدا نیکوکاران را. گفت: «آزادت می‌کنم.» (الإرشاد، مفید، ج‏2 ، ص 146) او کاسه را زد تو کلّه امام، سر امام درد گرفت، امام هم غیظ نکرد، هم او را بخشید، آزادش هم کرد.
او به شما دعا نمی‌کند، شما دعا کن. او سلام نمی‌کند، شما سلامش کن. او پشت سرت بد می‌گوید، شما پشت سرش خوب بگو. از کجا می‌گویی آقای قرائتی این حرف‌ها را؟! همین امام سجّاد می‌گوید در دعای مکارم الأخلاق: «منِ اغْتَابَنِي» توفیقم بده اگر او غیبت من را کرد، «إِلَى حُسْنِ الذِّكْرِ» من خوبی‌اش را بگویم، «أَنْ أَشْكُرَ الْحَسَنَةَ وَ أُغْضِيَ عَنِ السَّيِّئَة» (صحیفه‌ی سجّادیه، دعای بیستم)، سیِّئه از بدی‌هایش بگذرم. امام سجّاد از خدا می‌خواهد، می‌گوید خدایا جوری کن امام سجّاد را که بدی‌ها را بگذرد، خوبی‌ها را تشکّر کند. او بدی گفت، من انتقام نگیرم.
در حدیث داریم زن خوب سه تا شرط دارد:
– «الطَّيِّبَةُ الطَّعَامِ» (الكافي، چاپ إسلامية، ج ‏5، ص 325): دستپختش خوب باشد؛
– «الطَّيِّبَةُ الرِّيحِ» (الكافي، چاپ إسلامية، ج ‏5، ص 325): پهلوی شما که می‌آید بنشیند، بوی عطر داشته باشد؛
3- عقل و تدبیر، در هزینه کرد خانواده
– زن خوب زنی است که «إِذَا أَنْفَقَتْ أَنْفَقَتْ بِمَعْرُوفٍ وَ إِذَا أَمْسَكَتْ أَمْسَكَتْ بِمَعْرُوف‏» (الكافي، چاپ إسلامية، ج ‏5، ص 325)، زن خوب کسی است که بلد باشد پولش را کجا خرج کند.
یک خانمی در قم بود، یک مسجد ساخت، نزدیک حرم حضرت معصومه، تو یکی از این کوچه‌ها. این مسجد هم گنبد و بارگاه ندارد، آجر است، به قدری این مسجد بابرکت است، یکی از پیشنمازهایش آیت الله عظمای بهجت بود، خدا رحمتش کند. پیشنمازش از مراجع و علمای درجه‌ی یک بودند، سه وقت نماز جماعت می‌شد، پر می‌شد، نماز صبح که تمام می‌شد، از صبح تا ظهر درس بود، از درس‌های بسیار شلوغ مسجد بانو، یک مسجد ساده‌ی آجری. خب این خانم، چه‌قدر خانم پولدار داریم ما الآن پای تلویزیون من چه‌قدر خانم پولدار نشسته‌اند. خانم، مرگ حتمی است. قرآن بخوانم: « كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِكٌ» (قصص/ 88)، یعنی همه می‌رویم. عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است، «كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ» (الرحمان/ 26)، همه فانی می‌شویم، همه می‌رویم. به پیغمبر می‌گوید، بی رودربایستی بگویم: «إِنَّكَ مَيِّتٌ» (زمر/ 30) تو که پیغمبر هم هستی، می‌میری. خانم می‌میرم، می‌میرید، همه با هم. بچّه‌هایت بزرگ شدند، الحمدلله، ازدواج کردند، سر زندگی رفتند، مشکلی ندارند، نیازی ندارند، تو هم که ملک و آب داری، یک باقیات صالحات برای خودت بگذار. خوابگاهی دانشجویی، حوزه‌ی علمیه، درمانگاه، کتابخانه، آسفالت، جادّه، می‌خواهی با این‌ها چه کنی؟! ما که این‌ها را نخواهیم برد تو قبر.
می‌گوید زن خوب زنی است که «إِذَا أَنْفَقَتْ أَنْفَقَتْ بِمَعْرُوفٍ»، به‌جا پول خرج کند، یعنی بفهمد پولش را کجا خرج کند، بعضی‌ها پول خرج می‌کنند ولی بلد نیستند. دعا هم همین‌طور است، بعضی‌ها اصلاً بلد نیستند چه دعایی بکنند. به یک کسی گفتند سه تا دعای مستجاب داری، چون خیلی عبادت کردی، خدا سه تا دعای مستجاب بهت می‌دهد، گفت: «اِه، خوب الحمدلله. دعای اوّل خدایا زن من زیباترین زن‌های دنیا باشد.»، آمد دید خانمش جور دیگری شده! چه شکلی؟! چه قیافه‌ای؟! چی بود؟! چی شد؟! آقا ولوله افتاد تو همسایه‌ها و کوچه، محلّه‌ها، همه صف می‌کشیدند خانم این را ببینند! چی شده؟! دید زندگی‌اش تلخ شده، این چه زندگی است؟! خانمش مثل حلوای نذری هر کس می‌خواهد یک انگشت یک نگاهی بکند، خانمش حراج شده، نذری شده انگار!
گفت: «دعای دوّم، خدایا زن من به قدری زشت بشود که هیچ کس نگاهش نکند.» آمد دید دماغ زن کج شد، لبش کج شد، خیل بد‌شکل شد. دید عجب زندگی‌اش دیگر به هم خورد.»
گفت: «دعای سوّم زنم مثل اوّل بشود.»، این را می‌گویند دعاکن خل، دعا می‌کند ولی خل است، نمی‌داند.
4- گره گشایی از نیازمندان، به جای هزینه‌های غیر ضرور
چه‌قدر زن داریم پولدار است یا شوهرش مرده است یا شوهرش هست ولی نیاز ندارند، چند تا گره را باز می‌کنند؟ هر یکی از این خانم‌های پولداری که سنّی از آن‌ها گذشته، چند تا دختر را می‌توانند جهاز بدهند؟! چند تا گره را می‌توانند باز کنند؟! امام می‌گوید زن خوب. همش می‌گوید چند بار رفتم مکّه، چند بار رفتم عمره. مگر گردو است که می‌شماری؟! بعضی‌ها صد بار هم بروند مکّه فایده ندارد. مدینه بودم تلویزیونی‌ها من را دیدند، دورم جمع شدند که آقای قرائتی مصاحبه. گفتم: «خب چی می‌خواهید؟» اوّل گفتند: «چند بار تا حالا آمدی مکّه؟» من گفتم: «لامپ سوخته را هزار بار هم به سرپیچ بزنی، روشن نمی‌شود.» مهم نیست چند بار رفتی عمره، مهم این است که عمره در شما اثر گذاشته یا نه؟ یک فکری بکنیم ثروتمندان، خمست را دادی یا ندادی؟ ما خیلی آدم داریم آدم خیّری‌اند ولی خمس نمی‌دهند. صدها میلیون، میلیاردها خرج می‌کند، کارشان کار خوبی است، آدم‌های خوبی هستند، هم آدم خوبی‌اند، هم کارشان خوب است، اما حاضر نیست این را نیّت خمس کند، یعنی صورتش را می‌شوید، ولی حاضر نیست بگوید وضو می‌گیرم.
ما خیلی آدم داریم که نمی‌داند پولش را کجا خرج کند. آنجا هم که نمی‌دهد، بداند که اینجا نباید پول بده، آنجا باید پول بدهد. گوشواره مگر برای دختر نمی‌خری؟ بگو: «نمازت را بی‌غلط خواندی، گوشواره می‌خرم.» تو که گوشواره می‌خری، بگو اگر نمازت را بی‌غلط خواندی، یعنی استفاده کن.
قرآن می‌گوید بنّایی هم که می‌کنی، آجر روی آجر می‌گذاری، رو به قبله باشد، «وَ اجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَة» (یونس/ 87)، آیه قرآن است. یک معنایش این است که خانه‌هایتان را رو به قبله بسازید یا خانه‌هایتان را مقابل هم بسازید، هر دویش هست در تفسیر. تو که خانه می‌سازی رو به قبله.
یا زشت است یا مقبول بگویم. خدا رحمت کند همه‌ی اموات همه‌ی ما را. پدری داشتم پیرمرد بازاری بود کاشان، ایشان خانه که می‌خواست بخرد، به من گفت: «من معمار آوردم، گفتم من دهه‌ی عاشورا روضه می‌خوانم، نقشه‌ی خانه را جوری بکش که آقا که می‌رود منبر، همه‌ی این‌هایی که تو اتاق و تو حیاط و پشت بام و هر جا نشستند، همه صورت آقا را ببینند. مهندس یک مقدار فکر کرد و خانه‌ی ما الآن هم این شکلی هنوز هست، گفت: «ببین، اینجا منبر باشد.» نگاه کردم بله، اگر منبر آنجا باشد، تو حیاطی‌ها می‌بینند، تو ایوان می‌بینند، تو اتاق‌ها همه درها را باز می‌کنند، می‌بینند، خانه را براساس «السلام علیک یا أبا‌عبدالله» ساختند. چرا کارهایمان را رنگ خدا نمی‌کنیم؟!
قرآن بخوانم. «صِبغَةَ الله» (بقره/ 138)، «صِبغِة» با صاد و غین، «صبّاغ» یعنی رنگرز، «صِبغَةَ الله» یعنی کارهایت را رنگ خدایی کن. می‌خواهی عیدی بدهی، روز مبعث بده، روز تولّد امام زمان بده. برای خانم می‌خواهی چیزی بخری، روز تولد حضرت زهرا بده، روز زن، روز مادر بده. حتّی تو خانه‌ات هم که می‌خواهی بنشینی، آنجایی که می‌نشینی، یک جایی بنشین که همین‌طور که نشستی با زن و بچّه حرف می‌زنی و تلویزیون می‌بینی، ضمناً هم رو به قبله هم باشد، لاأقل پشت به قبله نباشد، نشستن‌ات. حدیث داریم زن خوب زنی است که بفهمد پولش را کجا خرج کند، خرج چی کند.
5- دوری از تحقیر و تمسخر در خانواده
دیگر چی؟ به هم نیش نزنند، «لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْم‏» (حجرات/ 11)، حالا گاهی زن و شوهر زبانشان می‌گردد، مثلاً اشتباه می‌کند، تو این ایّامی که هم اوکراین مسئله داشت، هم کرونا، من خودم تو تلویزیون قاطی کردم، گفتم: «رئیس جمهور کرونا!» می‌خواستم بگویم اوکراین، اوکراین و کرونا را قاطی کردم، رئیس جمهور کرونا. حالا یا زبانش نمی‌گردد، یا اشتباه می‌کند، دست نگیرید برایش، مطرح نکنید. «لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْم‏»، آیه قرآن است، مسخره نکنید، «قَوْمٌ مِنْ قَوْم»، نمی‌گوید هیچ کس، شرقی، غربی، سیاه‌پوست نمی‌دانم رنگین‌پوست، هر کس می‌خواهد، احدی حق ندارد احدی را مسخره کند. «لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْم‏». حتّی اگر یک کسی ضربه‌ی آبرویی زد، به شما یک تهمتی زد، حق نداری انتقام کنی، حالا آن‌که تهمت زده، من هم یک تهمت زدم، او که پشت سر من غیبت کرده، می‌گوییم بابا آبروی همدیگر را نریزید، حتّی اگر او به توظلم کرد، تو ظلم نکن، شما حق نداری بگویی او غیبت کرد، پس من هم غیبتش را می‌کنم. «وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ» (حجرات/ 11)، لقب همدیگر را خوب ببرید.
بعضی گناه‌ها یک گناه است ولی مادر چند تا گناه است. همین مسخره داشتم من داشتم نگاه می‌کردم، مسخره یک گناه نیست، مسخره مادر چند تا گناه است، یعنی کسی که مسخره می‌کند، خب تحقیر، خود مسخره و تحقیر که یک گناه است. کشف عیوب، آن کسی که مسخره می‌کند، یک عیبی را از شما می‌گیرد، این طرف و آن طرف می‌گوید، پس کشف عیوب هم، کشف عیب هم یک گناه است. اختلاف‌افکنی، کسی که مسخره می‌کند، اختلاف‌افکنی می‌کند، چون این برای مادرش گفت، او هم برای مادر این می‌گوید، او برای پدر او می‌گوید، یک وقت می‌بینی یک قبیله‌ای، یک فامیلی‌ای، یک مهمانی به هم می‌ریزد، تو یک عروسی ممکن است همه به همه بریزند، اختلاف‌افکنی گناه است. غیبت گناه است، کینه‌توزی گناه است، فتنه‌انگیزی، انتقام، طعنه به دیگران، یعنی آدم فکر می‌کند چیز ساده است. قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: «شما فکر می‌کنید ساده است، ساده نیست، شما خیال می‌کنید که گناهتان ساده است، ساده نیست.» گاهی یک چیزی جزئی، سر از کلّی در می‌آورد.
پسری چند بار دزدی کرد، بردنش، زدنش، زندانش کردند، آخرش گفتند این دیگر دزد حرفه‌ای هست، ما حریفش نمی‌شویم، اعدامش کنید. لحظه‌ی اعدام مادرم هم بیاید. مادرش را آوردند و خب پسرش را می‌خواهند اعدام کنند. به مادرش گفت: زبانت را بگذار تو زبان من!» مادر هم نمی‌دانست قصّه چی هست. زبانش را مادر گذاشت تو دهان پسرش. پسر گاز گرفت، چنان گاز گرفت که شیون مادر رفت بالا. این‌ها را از هم جدا کردند، گفت: «چرا همچین کردی؟!» گفت: «کوچولو بودم، رفتم خانه همسایه تخم مرغ دزدیدم، آمدم دادم به مادرم، مادرم گفت آفرین، اگر آن روز یک آفرین نمی‌گفت، من امروز دزد حرفه‌ای نمی‌شدم.» مواظب باشید به چه کسی رأی می‌دهید، مواظب باشید به چه کسی می‌گویید آفرین، مواظب باشید به چه کسی می‌گویید انتقام. گاهی وقت‌ها یک کسی را سر به سرش می‌گذاریم، یک درسی را نمی‌فهمد، مسخره‌اش می‌کنیم، این دیگر پشیمان می‌شود از درس خواندن.
6- تمسخر، گناه کلیدی و مایه فتنه انگیزی
زن و شوهر اگر می‌خواهند زندگی‌شان شیرین باشد، نیش نزنند، عیب‌های همدیگر را نگویند، گذشته‌های تلخ را فراموش کنند، حالا مسخره که حرام ‌است، زبانی نه، مسخره را اینجا من یادداشت کردم که چند رقم مسخره داریم:
یک حضوری باشد، به خودش بگویی، گناه است. با زبان بگویی، گناه است، با اشاره بگویی، گناه است. شوخی باشد، گناه است، جدّی باشد، گناه است، کوچک باشد، گناه است، بزرگ باشد، گناه است.
تحقیر دیگران گناه است. گاهی وقت‌ها یک کسی، یک کسی را خراب می‌کند، یک جایی مسخره‌اش می‌کند، بعد می‌بیند ناراحت شد، می‌گوید: «ببخشید آقا، شوخی کردم.» حالا یا شوخی کردی یا جدّی کردی، آبروی من را بردی، تحقیر، تحقیر است، حالا ولو بگویی من شوخی کردم. مثل این‌که من سیخ طلا بردارم، بزنم تو چشم شما، شما کور شوی، بگویم: «کور شدی، طوری نیست، طلا بود!» حالا یا طلا بود یا آهن بود، بالأخره من با این میخ کور شدم، نمی‌شود گفت چون طلا بود، دیگر گناه نیست. مسخره کردن حرام است.
آن وقت اینجا زن‌ها را سوایی گفته، می‌توانست بگوید: «لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ» (حجرات/ 11)، هیچ کس همدیگر را مسخره نکند، پشت سر«لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ»، هیچ قومی هیچ گروهی را مسخره نکنند، می‌گوید: «وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ» (حجرات/ 11)، زن‌ها هم همدیگر را مسخره نکنند، چون مسخره تو زن‌ها هم کم‌رنگ نیست، پر‌رنگ است، اینجا اسم برده.
یکی از چیزهای که زندگی را شیرین می‌کند، احترام به فامیل همدیگر هست. احترام برادرزن، پدرزن، مادرزن، اصلاً پدرزن حقّ پدری دارد. ما چند تا پدر داریم: یک پدر طبیعی داریم که تولّد ما از آن مادر و پدر است، «وَلَّدَک» تولّدمان. معلّم هم پدر است، «عَلَّمَک» داریم کسی که چیزی یادت بدهد، پدر شماست، پدر علمی شماست، «عَلَّمَک». «زَوَّجَک» کسی که دخترش را به شما می‌دهد یا کسی که پسرش را به شما می‌دهد، آن کسی که دختر و پسرش را می‌آورد تو خانه‌ی شما، او هم پدر حساب می‌شود. یکی هم رهبر سیاسی و معنوی که پیغمبر فرمود: «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّة» (التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص 330)، من و علی پدر شما هستیم، پدر معنوی. یا «مِلَّةَ أَبيكُمْ إِبْراهيمَ» (حج/78)، حضرت ابراهیم پدر شماست. پس ما چند تا پدر داریم: پدر طبیعی، پدر سیاسی و علمی، پدر ازدواج، پدر آموزش و تربیت.
7- رعایت ادب و احترام میان اعضای خانواده
دنبال آن قرآن می‌فرماید که یک کسی که به شما احترام می‌گذارد، شما هم مقابله‌به‌مثل کنید، آیه قرآن بخوانم: «وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها» (نساء/ 86)، اگر به شما احترام گذاشتند شما هم به، نگو وظیفه‌اش است، خب من تحصیلاتم این قدر است، او باید به من سلام کند، حالا شما تحصیلاتت بالاتر است، یعنی همه‌ی مردم باید به شما سلام کنند؟! خب پیغمبر ما از همه بهتر بود، پیغمبر به بچّه‌ها سلام می‌کرد. تو به خاطری که مثلاً تحصیلاتت به کجا رسیده، دیگر می‌گویی نه، مردم باید به من سلام کنند، مردم باید پیش پای من بلند بشوند، وقتی وارد شد، توقّع دارد همه بلند شوند اما خودش که نشسته کسی وارد می‌شود، خودش بلند نمی‌شود. حالا یک وقت درد پا دارد، پیر است، خسته است، مشکلی نیست.
«أجملوا في الخطاب تسمعوا جميل الجواب‏» (غرر الحكم و درر الكلم، ص 158): اگر می‌خواهید مردم گوش به حرفتان بدهند، اسم مردم را با کرامت ببرید. حدیث داریم پیغمبر ما هیچ وقت اسم کسی را نمی‌برد، لقب، کنایه می‌گفت، أبا‌القاسم، أبالفضل، با «أب» می‌گفت. حدیث داریم اسم مردم را با کرامت ببرید، عوضش مردم گوش به حرف شما می‌دهند، چه حدیث‌های قشنگی! «أجملوا في الخطاب تسمعوا جميل الجواب‏»، قشنگ اسم مردم را ببر.
یک کسی نامه نوشت به امام حسن مجتبی که: «دخترم بزرگ شده، می‌خواهم شوهرش بدهم. به چه کسی بدهم؟» فرمود: «به آدم مؤمن و باتقوا بده، چون یا دخترت را دوست دارد یا دوست ندارد. اگر دخترت را دوست داشت که خانه مرکز صفا و صمیمیت می‌شود چون دخترت را دوستش دارد، اگر هم دخترت را دوست نداشته باشد، لاأقل چون دین دارد، ظلم نمی‌کند.» (مكارم الأخلاق، ص 204) نامه‌ی امام حسن مجتبی به کسی که دخترش بزرگ شده.
خدایا هر چه به عمر ما اضافه می‌کنی، به ایمان ما، به عقل ما، به علم ما، به اخلاق ما، به بصیرت ما بیفزا و آن‌چه کوتاهی کردیم نسبت به خودمان، بچّه‌هایمان، همسرمان، جامعه‌مان، استادمان، شاگردمان، هر کس به هر نحو کوتاهی کردیم، تمام کوتاهی‌های ما را ببخش و بیامرز. آن‌چه در شب قدر و رمضان امسال و هر سال برای خوبان مقدّر می‌کنی، به آبروی همان خوب‌ها، همه‌ی آن‌ها را برای همه‌ی ما مقدّر بفرما.

«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

]]>
https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%ae%d8%a7%d9%86%d9%88%d8%a7%d8%af%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3%d8%ac%d8%a7%d8%af-%d8%b9-6/feed/ 0