حق کارگر – درسهایی از قرآن https://gharaati.ir محسن قرائتی Sat, 16 Jul 2022 13:48:47 +0000 fa-IR hourly 1 https://wordpress.org/?v=6.4.3 حقوق خدمت‌گزاران در رساله حقوق امام سجاد علیه‌السلام(3) https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%ae%d8%af%d9%85%d8%aa%da%af%d8%b2%d8%a7%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3/ https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%ae%d8%af%d9%85%d8%aa%da%af%d8%b2%d8%a7%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3/#respond Thu, 14 Jul 2022 14:06:10 +0000 https://gharaati.ir/?p=8904 https://gharaati.ir/archive/pdf/1401.04.23.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1401.04.23.mp3 https://www.aparat.com/embed/Qqgn4?data[rnddiv]=22851415429&data[responsive]=yes]]>

موضوع: حقوق خدمت‌گزاران در رساله حقوق امام سجاد علیه‌السلام(3)
تاريخ پخش: 23/04/1401
عناوين:
1- حق عالمان و دانشمندان بر مردم
2- رعایت حقوق حیوانات در سیره و سخن امام علی علیه‌السلام
3- تکریم رسول خدا از خواهر رضاعی
4- مهارت‌آموزی در کنار علم‌آموزی
5- بهره‌گیری از فرصت تابستان در مهارت‌آموزی
6- تأکید بر فراگیری علم مفید در سخن پیشوایان دین
7- لزوم تحول در نظام آموزشی کشور

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

مهمان امام زین العابدین هستیم در رساله‌ی حقوق، ایشان یک بحثی دارد، بیش از پنجاه حق را نقل کرده، ما این حقوق را شرح می‌کنیم، دیگران، از بزرگان هم افرادی شرح این کتاب‌ها را نوشتند. یکی از حقوق، حقوق این است که کسانی که در جامعه خدمت می‌کنند، یک کسی را نجات دادند، یک ورشکسته‌ای را، یک بیماری را، یک معتادی را، یک بیکاری را آستین بالا کرده، با جوانمردی که دارد، ازخودش، یا از آبرویش، یا از کمک گرفتن از این و آن یک مشکلی را حل کرده، ماشینش در جوی افتاده، پیاده می‌شود چند نفری ماشین را هل می‌دهند، ماشین که راه افتاد، دیگر خودش می‌رود. داشتیم حقّ این‌ها را نقل می‌کند. چند تایش را گفتیم، چند تایش را هم نگفتیم. صلواتی بفرستید. اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد.
1- حق عالمان و دانشمندان بر مردم
کسانی که به گردن ما حق دارند، یکی‌اش انبیاء، اوصیاء، شهداء، این‌ها حق به گردن ما دارند. چه افرادی کتاب نوشتند و به خاطر کتابشان شهید شدند. اینکه می‌گویند قلم عالم از خون شهید جلوتر است (من لا يحضره الفقيه، ج‏4، ص 398 و 399)، اعلامیه‌های امام انقلاب کرد، امام یک خودکار برداشت، اعلامیه می‌داد، با همین اعلامیه مردم راه افتادند. قلم خیلی کار می‌کند، فیلم خیلی کار می‌کند. ما اگر خواسته باشیم در جامعه فرهنگ بشود، باید از فرهیختگانمان تشکّر کنیم، ما قدردانی کنیم، البتّه آن‌ها نباید توقّع تشکّر داشته باشند.
قرآن می‌گوید که فرهیخته‌ی واقعی وقتی کمک به فقیر می‌کند، این را می‌گوید، می‌گوید: «لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً» (انسان/ 9)، نه جزاء می‌خواهیم، نه شکور می‌خواهیم. تشکّر هم نمی‌خواهیم بکنید. آن‌ه. توقّع تشکّر نباید داشته باشند، اما ما باید تشکّر بکنیم. حتّی اگر یک بچّه به ما خدمت کرد، نگوییم بچّه است، وظیفه‌اش است، دست شما درد نکند، کارمند ما هست، نوکر ما هست، کارگر ما هست، آقا دست شما درد نکند، نه آقا، این وظیفه‌اش است، حقوق می‌گیرد که چایی بدهد. خب بابا حقوق می‌گیرد چایی بدهد، چایی را پهلویت گذاشت، بگو دست شما درد نکند، چه می‌شود؟!
از حضرت پرسیدند: «کریم چه کسی است؟» فرمود: «کریم کسی است که نسبت به کارهای کوچک هم بگوید دست شما درد نکند.» اگر کسی کار خوب مردم را نگفت، حضرت می‌گوید این معلوم می‌شود که آدم حسودی است. مثلاً یک کسی ده میلیون برای یک جایی داده، ساختمانی، کمکی، فلان، می‌گوییم: «چیزی نیست، میلیاردی دارد، ده میلیونش را هم بدهد.» حضرت می‌فرماید: «این آدم حسود است.» یعنی کمال مردم را تحمّل نمی‌کند، کمال مردم را خراب می‌کند، می‌گوید کمالی نیست، ده میلیون چیزی نیست.
بابا گاهی وقت‌ها یک برگ زرد است، ارزشی ندارد، ولی وقتی تو حوض افتاد، پنجاه تا مورچه می‌روند، سوارش می‌شوند، یعنی ممکن است یک برگ زرد، کشتی پنجاه تا مورچه بشود. ممکن است یک مسئله‌ی جزئی، یک مشکل بزرگی را حل کند. یک کسی متهّم است که ایشان فلان عیب را دارد، شما می‌دانی بینی و بین الله تهمت است، این‌طور نیست، شما بگو: «آقا من ایشان را می‌شناسم، مطمئن هستم. بگو به ایشان، تهمت زدند. این‌طور که می‌گویی نیست.» گاهی انسان باید بلند شود، برود، رفع تهمت بکند.
امام سجّاد می‌گوید حقّ کسی که به تو خدمت کرده، این است که او را پاس بداری و خدماتش را ارزش قائل شوی. امیرالمؤمنین هزار تا برده را با بازوی خودش آزاد کرد، یعنی کار می‌کرد، خیلی هست هان، امیرالمؤمنین کار می‌کرد، آخر کار ما ارزش ندارد، امیرالمؤمنین، نفر دوّم هستی، نفر اوّل پیغمبر، نفر دوّم امیرالمؤمنین، نفر دوّم هستی بیل می‌زد، با دستش کار می‌کرد، پولش را برده می‌خرید، آزاد می‌کرد.
2- رعایت حقوق حیوانات در سیره و سخن امام علی علیه‌السلام
این حقوق بشری‌ها بیایند، کارهایی که حضرت امیر کرده را ببینند که حقّ بشر را چه کسی ادا کرده؟ حرف می‌زنند. حقوق حیوان. روایاتی راجع به حقوق حیوان داریم، می‌گوییم خدایا این‌ها هست و ما نمی‌دانیم. اگر سگی تشنه‌اش است، شما حق نداری وضو بگیری، تیمّم کن نماز بخوان، آب را برای تشنگی سگ بگذار. یعنی در نماز شما سگ حق دارد، شما باید تیمّم بکنی، خب این‌ها را چه کسی گفته. غصّه می‌خوریم، اسلام را نشناختیم، اسلام مظلوم است.
ما خواهان رفاه کارگرانیم. کلمه‌ی رفاه در روایات آمده، نامه‌ی بیست و پنج نهج البلاغه می‌گوید حیوان زکاتی را که داری می‌آوری، از شهری به شهری، از منطقه‌ای به منطقه‌ای، «وَ لْيُرَفِّهْ»، رفاه، «وَ لْيُرَفِّهْ عَلَى اللَّاغِب‏»، «لاغِب» یعنی خسته، حیوان خسته را رفاهش بده. یعنی، اگر دو تا جادّه هست، یک جادّه کویر است، یک جادّه علف، سبز، می‌گوید حیوان را از جادّه‌ی سبزی برو که اگر خواست یک لبی به این سبزه‌ها بزند، بتواند بزند. اگر خواستی حرف بزنی، حق نداری سوار حیوان که هستی، حرف بزنی، پیاده شو، حرف بزن. اگر خواستی شیر بدوشی، همه‌ی شیر را ندوش، یک خورده شیر را در بدن گاو بگذار برای گوساله‌اش باشد، بیش از اندازه بارش نکن، خواستی ذبحش کنی، روبه‌روی حیوان، حیوان را ذبح نکن، با همان مقداری که شعور دارد و نگاه می‌کند، می‌فهمد.
ما در اسلام حقوق حیوان را می‌دانیم چه هست؟ حقوق انسان، حقوق اقلّیت‌های مذهبی. امام صادق داشت با جمعی می‌رفت، دید در بیابان یک نفر هی دست تکان می‌دهد. امام فرمود: «بروید ببینید چه کار دارد؟» رفتند، برگشتند. امام فرمود: «چه کار داشت؟» گفت: «تشنه‌اش بود.» فرمود: «خب آبش دادید؟» گفت: «نه» فرمود: «چرا؟» گفت: «یهودی است.» فرمود: «خب یهودی است، باید تشنه باشد؟! یهودی که هست باید تشنه باشد؟! چرا آبش ندادی؟!»
در جنگ مردم به امیرالمؤمنین گفتند: هر وقت معاویه نهر آب را می‌گیرد، به ما آب نمی‌دهد، حالا ما مسلّط شدیم، نهر را گرفتیم. فرمود: «آب معاویه را قطع نکنید، تشنه‌اش است، آبش بدهید.» (پيكار صفين، ترجمه وقعة صفين، ص 221)
امام حسین قبل از آن‌که برسد به کربلا، فرمود: «حر امروز دوّم محّرم است، می‌آید، با هزار تا نیرو، این‌ها وقتی از راه برسند، تشنه‌شان است، در ظرف‌هایتان آب ذخیره کنید.» این‌ها که می‌آیند، لشکر دشمن است، هزار نفر آمدند امام حسین را بکشند، ولی می‌گوید تشنه‌اش است، آبش بده.
ما نمی‌دانم چه‌قدر از اسلام دستمان پر است. بیخود نیست که امام رضا فرمود: اگر مردم بدانند ما چه می‌گوییم، همه مرید ما می‌شوند، «إِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا» (عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج ‏1، ص 307)، اگر مردم بدانند که ما چه می‌گوییم، مرید می‌شوند، آن‌که مرید نشده، نمی‌داند ما چه می‌گوییم.
این جمله‌ای که می‌خواهم بگویم، یک دقیقه دقّت کنید. چیز مهمّی را می‌خواهم بگویم. کار کارگر نبوده، امیرالمؤمنین کار کرده، پولش را برداشته، برده آزاد کرده، یعنی امیرالمؤمنین از خودش مایه گذاشته، عمر علی، مغز علی، چشم علی، دست علی، امیرالمؤمنین کار کرده، از پولش برده می‌خرید، آزاد می‌کرد.
ما گاهی وقت‌ها یک چیزی گران شده، حالا زمینی هست، به خیابان خورده، نمی‌دانم شهرک شده، گران شده، این پول را تو کاری نکردی که پولدار شدی، زمین گران شده، حالا که زمین گران شده، حالا نمی‌خواهی یک مقداری از این زمین‌ها، یک صد مترش را بدهی به یک آدم بی‌مسکن؟ هکتارها زمین داری، دو تا دویست مترش را، دو تا صد مترش را بده به دو تا آدمی که خانه ندارد. گره از کار مردم باز کنید.
3- تکریم رسول خدا از خواهر رضاعی
یک خانمی آمد خانه‌ی پیغمبر. خیلی پیغمبر احترامش را گرفت. بلند شد، متکا گذاشت. این خانم چه کسی است؟ گفتند: «این خواهر رضاعی است.» یعنی پیغمبر و این خانم از یک سینه شیر خوردند، خواهر رضاعی. این خانم رفت و یک مردی آمد، پیغمبر محلش نگذاشت. گفتند: «خب این هم برادر رضاعی بود!» از همان سینه‌ای که آن خانم خورده است و پیغمبر، این مرد هم از همان سینه شیر خورده. به پیغمبر گفتند: «آقا شما خواهر را خیلی احترام کردی، این برادر را محل نگذاشتی.» فرمود: «آن خواهر احترام پدر و مادرش را می‌گیرد، من هم که آمد، احترامش را گرفتم، آن برادر نسبت به پدر و مادرش گردن‌کلفتی می‌کند، محلش نگذاشتم.» (ر. ک به: الکافی، چاپ إسلامیة، ج 2، ص 161)
یک کسی که مطالعه می‌کند، با کسی که مطالعه نمی‌کند، یک کسی که ایثار می‌کند، با کسی که ایثار نمی‌کند، کسی که هجرت می‌کند. قرآن یک آیه دارد، می‌گوید این‌ها که سواد دارند، تخصّص هم دارند، اما هجرت نمی‌کنند، «آمَنُوا» (انفال/ 72)، ولی «وَ لَمْ يُهاجِرُوا» (انفال/ 72)، ایمان دارند، ولی از شهرش بیرون نمی‌رود، می‌گوید اینجا جای خوبی است، می‌گوید: «ما لَكُمْ» (انفال/ 72)، حق ندارید، «مِنْ وَلايَتِهِمْ» (انفال/ 72)، از حکومت، «مِنْ شَيْ‏ء» (انفال/ 72)، یعنی ذرّه‌ای پست به او ندهید، چون «آمَنُوا» (انفال/ 72) ایمان دارند، ولی هجرت نمی‌کنند. کسانی که می‌توانند هجرت کنند، هجرت نمی‌کنند، در دنیا لحظه‌ی مرگ.
لحظه‌ی مرگ هم لحظه‌ی حسّاسی است، آخ، قرآن برای لحظه‌ی مرگ آیات زیادی داریم، متعدّد داریم. یک جا می‌گوید: بعضی‌ها را که می‌خواهیم جانشان را بگیریم «يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ» (انفال/50 و محمّد/ 27)، می‌زنیم تو گوششان، اَه، «أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ» (انعام/ 93) جان بکن، با سیلی جان می‌کَنند. ممکن است ما سیلی‌اش را نفهمیم، ولی قرآن می‌گوید، آن کسی که من و شما را خلق کرده، می‌گوید بعضی‌ها که می‌خواهند بمیرند، با سیلی جان می‌کَنند، بعضی‌ها هم فرشته‌ها می‌آیند، می‌گویند: «سَلامٌ عَلَيْكُم‏» (نحل/ 32)، با سلام و صلوات ایشان را می‌برند. این مربوط به این است که ما برخوردمان چه جوری باشد. حدیث داریم کسانی که با مردم سخت بگیرند، خدا هم روز قیامت به این‌ها سخت می‌گیرد، کسانی هم با مردم مدارا رفتار کردند، خدا هم روز قیامت با مدارا با این‌ها رفتار می‌کند.
4- مهارت‌آموزی در کنار علم‌آموزی
یک نهضتی باید باشد. هر دیپلم، یک مهارت. این قانون هم هست هان، حرف‌های بنده نیست. مقام معظّم رهبری، وزراء، دولت‎ها این را گفته‌اند، منتها مهارت، مهارت مفیدی باشد. از قدیم گفته‌اند: «فکر نان کن که خربزه آب است.» یک نهضتی باید در ایران بشود، نهضت مهارت، اصلاً مدرک دیپلم را به دانشجو ندهند، مگر که یک مهارت داشته باشد. فوق دیپلم، فوق لیسانس، هر کس، هر مدرکی دارد، باید یک مهارت داشته باشد.
نگاه کنید چه‌قدر هنر دارد. مثلاً این طلبه را می‌خواهید امتحان کنید، بگویید: «آقا، این مسجد است، برو نماز بخوان.» ببینیم مثلاً بعد از پنج، شش ماه چند تا جوان را جذب کرد، چند تا آیه را تفسیر کرد، چند تا گره را باز کرد، چند تا عیادت کرد، چند تا تشکّر کرد از شاگرد اوّل‌های منطقه. هنر خودش را ببینید، دست و پایش چه‌قدر تکان، وگرنه همین‌طور یک آدم تیزهوشی است، مطالب را زود می‌فهمد، تیزهوشی یک نعمتی است، اما اگر می‌خواهید سرمایه‌گذاری کنید، نعمت‌هایی باشد که در راستای خدمت باشد.
خیلی از تحقیقات ارزشی ندارد. دو تا خاطره دارم، برایتان بگویم. خیلی مهم است این خاطره‌ها، در کتاب‌ها نیست. آیت الله امامی کاشانی می‌گفت: «درس آقای بروجردی می‌رفتیم، آقای بروجردی هم هر روز درس فقه داشت، منتها در آستانه‌ی رمضان یا محرّم سالی یک سخنرانی می‌کرد که فقه و اصول نبود، اخلاق بود. آن روزی که آقای بروجردی درس اخلاق می‌گفت، می‌گفت من مشکلی پیدا کردم، دیر به درس رسیدم، درس تمام شده بود. آیت الله مشکینی را دیدم. گفتم: آقای بروجردی امروز چه گفت؟ چون آقای بروجردی استاد همه‌ی مراجع موجود تقریباً. گفت: آقای بروجردی امروز بحثش این بود تمام آیات و روایات ارزش مال علمی است که به مردم بگویی، علمی که پژوهش بکنی و سطح چهار حوزه بگیری و دکترای عرض کنم بگیری، این علم فایده ندارد. آقای بروجردی استاد مراجع که سالی یک بار حرف می‌زند، حرفش این بود: علم باید به درد بخورد، پژوهش‌هایی که به درد نمی‌خورد.
چون این خطر است، من باید بگویم، نمی‌دانم حالا صلاح است بگویم یا نه. در دانشگاه به بعضی‌ها می‌گویند استاد تمام، یعنی پروفسور، یعنی بالاترین رده‌ی استادی است. یکی از این آقایانی که استاد تمام دانشگاه بود، سی، چهل تا کتاب نوشته، چند تا از کتاب‌هایش هم در دانشگاه تدریس می‌شود، مریض شد، رفتیم دیدنش. چند تا جمله گفت. یک جمله‌اش خیلی مهم است. ایشان گفت: «من چون استاد راهنما بودم و استاد تمام بودم و راهنما بودم، یک نسخه از این پایان‌نامه را به من می‌دادند، من هم خانه‌مان یک اتاقکی زیرزمین بود، می‌گذاشتم آنجا. یک روز رفتم، دیدم این اتاق تا سقفش پر از پایان‌نامه‌ی دکتراست، پر از پایان‌نامه‌ی دکترا! به ماشین تلفن کردم، گفتم دو تا وانت بیاید، یا دو تاکسی بار، یا حالا ماشینش هر چه می‌خواهد باشد، گفت تلفن کردم، دو تا ماشین آمد، این کتاب‌های پایان‌نامه‌ی دکترا را بار کرد، گفتیم بروید کارخانه‌ی مقوّا‌سازی.
این پایان‌نامه‌ها چه فایده دارد؟! چه مشکلی را حل می‌کند؟! یا باید مشکل اقتصادی را حل کند، یا مشکل سیاسی را حل کند، یا مشکل اجتماعی را حل کند. همین‌طور هزار تا هزار تا دکتر می‌شوند و سطح چهار حوزه می‌خوانند، ولی پایان‌نامه‌شان مشکلی را حل نمی‌کند.
5- بهره‌گیری از فرصت تابستان در مهارت‌آموزی
منار بلند مهم نیست، چه کسی رویش اذان می‌گوید؟ ممکن است منار نود متر باشد، ولی سال می‌آید و می‌رود، یک نفر اذان نمی‌گوید. ارزش کار. تابستان است، این تابستان را دست هر کسی بدهید، چه استفاده‌ای می‌کنی؟ صد روز، این را یک بار دیگر هم گفتم، اجازه بدهید تا آخر تابستان دو، سه بار تکرار کنم. یک سرمایه‌ی ما چی هست؟ صد روز تعطیلات، سه ماه تابستان. مخاطب چه کسی است؟ دوازده میلیون بچّه مدرسه‌ای، چهار، پنج میلیون دانشجو، ده‌ها هزار نفر.
ما از لیسانس‌ها در این صد روزه چه برنامه‌ای داریم؟ برنامه‌ریزهای ما. قانون است هر دیپلمی یک هنر، یک مهارت، هر لیسانسی دو تا مهارت. اگر شغل دولتی پیدا کرد که الحمدلله، اگر نشد گرسنگی نمی‌خورد، از مهارتش استفاده می‌کند. لیسانس بی‌مهارت، دکتر بی‌مهارت، حجّت الإسلام بی‌مهارت، این نمی‌تواند کاری بکند.
از تابستان می‌شود استفاده کرد. حرف بودجه هم نزنید. ما داریم پدر نجّار است سه تا بچّه‌هایش لیسانس بیکارند. می‌گوییم برو پهلوی، می‌گوید: «اِه، من لیسانس گرفتم که بروم استخدام شوم.» می‌گوییم: «آقا استخدام نیست، یا نمی‌شود، یا طول می‌کشد، بابایت که دیگر بودجه نمی‌خواهد دیگر، یک کارگاه دارد هر جا، هر نجّاری یک کارگاه دارد، برو همان کارگاه پدرت یک هنری یاد بگیر.» می‌گوید: «نه من اصلاً لیسانس گرفتم که نجّاری نکنم.» کار را ننگ می‌دانیم، مهارت را علم نمی‌دانیم. علم را این محفوظات می‌دانیم.
6- تأکید بر فراگیری علم مفید در سخن پیشوایان دین
روایاتی داریم «لَیسَ العِلم»، علم این نیست که تو حفظ کردی، مدرک گرفتی، «بَلِ العِلم»، این. «لَیسَ السِّخاوة»، سخاوت این نیست که ولخرجی کنی، سخاوت آن است. «لَیسَ التَّقوی»، تقوا این نیست که تو فکر می‌کنی، تقوا چیز دیگر است. گاهی وقت‌ها موضوع را قاطی می‌کنیم، می‌گوییم این، آن نیست هان، تو فکر می‌کنی این‌ها علم است. اگر علمی به درد نخورد، پیغمبر فرمود: من از این علم به خدا پناه می‌برم. عین این‌که راجع به شیطان می‌گوییم به خدا پناه می‌برم از شرّ شیطان، «أَعُوذُ بِكَ مِنْ عِلْمٍ لَا يَنْفَعُ»، یعنی به خدا پناه می‌برم، از چی؟ «مِنْ عِلْمٍ لَا يَنْفَعُ» (بحار الأنوار، ج‏ 83، ص 18)، از علم بی‌خاصیت. تجدید‌نظر کنیم، خاک باغچه را باید عوض کرد.
مقام معظّم رهبری به مسئولان آموزش و پرورش گفت: «خیلی علم‌ها مفید نیست.» خیلی علم‌ها مفید نیست، یعنی بدانیم جایی آباد نمی‌شود، ندانیم جایی خراب نمی‌شود. منتها آدم‌هایی که می‌خواهند یک کاری بکنند، باید انقلابی باشند. متأسّفانه بعضی کارشناس هم هستند، دانشمند هم هستند، می‌گویند دور دوّم مذاکرات پانزده روز دیگر، دور سوّم مذاکرات، چهار تا دور می‌زنند، هیچی تابستان تمام می‌شود و سال تمام می‌شود و این هنوز دارد، عرض کنم به حضور شما که دلش خوش است به یک سری چیزها.
نقل می‌کنند به یک کسی که ساواک شاه، البتّه حالا این طنز است، ولی بیجا هم نیست، به یک کسی گفتند ساواک پول داد، برو یک اطّلاعاتی از جامعه بیاور. چند ماه حقوق گرفت، هیچ اطّلاعاتی نیاورد. گفتند: «تو چه می‌کنی؟!» گفت: یک حقیقتی را می‌خواهم کشف کنم. یک مدّتی دیگر حقوقش دادند، دیدند این هیچ خبری نمی‌آورد. گفتند: «حقیقت چی هست؟» گفت: «بیا، بعضی مغازه‌های کنار خیابان لاستیک‌ها را باد می‌کند، برای این‌که بگویند اینجا باد به لاستیک می‌کنیم، به چرخ ماشین، روی یک چیزی می‌نویسند باد، این را به شاخه ی درخت آویزان می‌کنند. گفت: من از وقتی حقوق شما را گرفتم، هر روز می‌آیم آن طرف خیابان می‌ایستم، این‌که می‌گوید باد، زنده باد است؟ باد، یا مرده باد است؟ و غرض چه کسی است؟ اصلاً بابا این که گفته باد، یعنی لاستیک ماشین را بادش کنم، این دارد دنبال چی می‌گردد؟ علم چی هست؟ خاصیت علم چی هست؟ چه مشکلی را علم حل می‌کند؟ اگر مشکل حل کرد، این علم، علم مبارکی است، اگر مشکلی را حل نکرد، این شیطان است، «أَعُوذُ بِكَ مِنْ عِلْمٍ لَا يَنْفَعُ».
7- لزوم تحول در نظام آموزشی کشور
خلاصه یک تحوّلی ما مملکتمان یک چند تا آخوند می‌خواهد مثل نوّاب صفوی، چند تا هم کت شلواری می‌خواهد مثل شهید رجائی. اگر انرژی‌ها این‌ها باشند، دور دوّم مذاکرات، حالا تا بعد ببینیم، جمع‌بندی، هماهنگی، برنامه‌ریزی، تأمین اعتبار. چهل سال است تابستان را از دست دادیم، همه هم منتظر همدیگر هستیم، او می‌گوید دولت انجام بدهد، او می‌گوید مجلس انجام بدهد، او می‌گوید نمی‌دانم چی انجام بدهد.
بسیاری از زن‌های خانه‌دار هنرهایی دارند، این دختران دبیرستانی هیچی نمی‌توانند بعضی‌هایشان بپزند، خب دختر دبیرستانی، دختر دانشجوی عزیز، شما برو پهلوی همین زن خانه‌دار، دو، سه رقم غذا بپز، آشپزی را یاد بگیر، با چه چیز ساده‌ای، چه غذای لذیذ. ما کار را ننگ می‌دانیم، عارمان می‌شود کار بکنیم.
قدیم شاهزاده‌ها دستشان را اینجا می‌گذاشتند، در خیابان‌ها راه می‌رفتند. یکی از این‌ها افتاد توی چاه. طناب کردند، گفتند «بگیر دستت را.» گفت: «آخر دستم را بگیرم به طناب، خانزادگی‌ام به هم می‌خورد، من باید خان باشم.» گفت: «همین جا بمان.»
ما گاهی وقت‌ها می‌گوییم این باید ارزیابی بشود، کارشناسی بشود، جمع‌بندی بشود، برنامه ریزی بشود، خب ایشان. حقیقت را نمی‌بینیم. شیخ انصاری طلبه‌ی گمنامی بود، رفت اصلاح سرش، نیم ریال داد. باسوادتر شد، باز نیم ریال. ثقة الإسلام شد، حجّت الإسلام شد، حجّت الإسلام و المسلمین شد، آیت الله شد، آیت الله عظمی شد، سی، چهل سال هر وقت می‌رفت اصلاح، نیم ریال می‌داد. این دلّاک گفت: «آقا شما یک زمانی طلبه‌ی گمنامی بودی، نیم ریال، حالا آیت الله عظمی شدی، هنوز هم نیم ریال؟!« گفت: «آقا مساحت سرم که زیاد نشده، علمم زیاد شده، مساحت سرم که زیاد نشده!»
یادم نمی‌رود که وقتی مقام معظّم رهبری رفتند قم، گفتند: «قم استان شد»، در نهضت سوادآموزی بعضی‌ها از همکارهای ما گفتند: «آقای قرائتی»، گفتم: «بله.» گفتند: «آقای قرائتی، فهمیدی چی شد؟» گفتم: «نه، چی شد؟» گفتند: «قم استان شد!» گفتم: «خب الحمدلله.» گفتند: «یازده تا نیرو باید به نهضت سوادآموزی اضافه بشود.» گفتم: چی؟ گفت: «استان که شد، رئیس نهضت می‌شود مدیر کل، مدیر کل که شد، تلفن چی می‌خواهد، راننده می‌خواهد، مدیر کل که شد، معاون می‌خواهد.» خلاصه گفت، گفتم: «آقا یک سؤال می‌کنم، آیا وقتی قم استان شد، بی‌سوادهایش اضافه شدند؟ بی‌سوادهایش که اضافه نشدند، کلاس‌هایش هم اضافه نشد، اسمش عوض شده. اگر کارتان اضافه شد، کلاس‌تان بیشتر شد، روی چشم، اما چون اسمش عوض شده، پول بدهیم، نه.»
ما الآن در اداره‌هایمان این‌طور نیست، بگوییم این اتاق دوازده متر، آن اتاق بیست و چهار متر، آن اتاق هشتاد متر. می‌گوییم: «چرا؟» می‌گوید: «آن اتاق رئیس است.» بابا هر اتاقی مراجع بیش‌تر داشته باشد، آن باید درازتر باشد، ممکن است اتاق رئیس روزی ده نفر وارد شوند، اتاق یک مدیر کلّش یا پرسنلش روزی پنجاه نفر مراجعه کنند، آنجایی که مراجعه بیش‌تر می‌شود، اتاق او باید بزرگ باشد، نه هر که رئیس‌تر است، هر کس مراجعه بیش‌تر دارد. به هر حال با کمال تأسّف ما قاطی کردیم، نمی‌دانیم چه کنیم.
خدایا تو را به حقّ محمّد و آل محمّد هر جا کج رفتیم، ببخش، این بنه عمر ما را به راه مستقیم هدایت کن.

«والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- بر اساس روایات، کدام گزینه برتر است؟
1) قلم عالم
2) خون شهید
3) کار کارگر

2- بر اساس روایات، ‌رسول خدا چه کسی را تکریم می‌کردند؟
1) برادر رضاعی
2) خواهر رضاعی
3) هر دو مورد

3- آیه 72 سوره انفال چه کسانی را توبیخ می‌کند؟
1) تارکان هجرت
2) تارکان جهاد
3) تارکان علم

4- بر اساس روایات، رسول خدا از چه علمی به خدا پناه می‌برد؟
1) علم زیان‌آور
2) علم غیرمفید
3) علم بدون عمل

5- آیه 9 سوره انسان، عدم درخواست چه امری را نشانه اخلاص در انفاق می‌داند؟
1) پاداش مالی
2) تشکر زبانی
3) هر دو مورد

پاسخ صحیح سوالات را در قالب یک عدد ۵ رقمی به شماره ۳۰۰۰۱۱۴ پیامک نمایید.
گزینه صحیح سوالات هفته قبل، در هر سوال مشخص گردیده است.
]]>
https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%ae%d8%af%d9%85%d8%aa%da%af%d8%b2%d8%a7%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3/feed/ 0
حقوق خدمتگزاران در رساله حقوق امام سجاد علیه‌السلام (2)‌ https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%ae%d8%af%d9%85%d8%aa%da%af%d8%b2%d8%a7%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3%d8%ac%d8%a7/ https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%ae%d8%af%d9%85%d8%aa%da%af%d8%b2%d8%a7%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3%d8%ac%d8%a7/#respond Thu, 23 Jun 2022 13:19:55 +0000 https://gharaati.ir/?p=8748 https://gharaati.ir/archive/pdf/1401.04.02.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1401.04.02.mp3 https://www.aparat.com/embed/Ta4cq?data[rnddiv]=19612609400&data[responsive]=yes]]>

موضوع: حقوق خدمتگزاران در رساله حقوق امام سجاد علیه‌السلام (2)‌
تاريخ پخش: 02/04/1401
عناوين:
1- تشکر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله از انفاق کنندگان
2- گرامی‌داشت یاد و خاطره بزرگان و شهیدان
3- مدرسه تربیتی امام سجاد علیه‌السلام در دوران خفقان
4- رسیدگی به نیازمندان، گردنه سخت زندگی
5- ارزش همیاری و همکاری در کارهای خیر
6- استقلال از بیگانه، موهبت انقلاب اسلامی
7- تأمین امکانات اولیه برای اشتغال نیازمندان

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

مهمان امام زین العابدین بودیم، رساله‌ی حقوق ایشان، بیش از پنجاه حق را مطرح کرده، این حق‌ها را یکی یکی توضیح می‌دهیم. از حقّ اعضاء، حقّ چشم و گوش و دست و پا تا حقّ زبان، تا حقّ همسایه و همسر و فرزند و اولاد و برادر و خواهر. داشتیم کسانی که یک خدماتی در جامعه عرضه می‌کنند، از این‌ها قدردانی کنیم.
1- تشکر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله از انفاق کنندگان
خداوند در هیچ دستوری تا آنجایی که ما بلدیم، به پیغمبر نگفته ازمردم تشکّر کن، تشکّر کن نماز خواندند، تشکّر کن مکّه رفتند، تشکّر کن جبهه رفتند، ولی آنجایی که می‌گوید یک پولی می‌دهند، از پولشان کمک به فقراء می‌کنی، می‌گوید تشکّر کن، آیه‌اش را هم بخوانم: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً» (توبه/ 103): از اموال ثرومتندان زکات بگیر، «وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ» (توبه/ 103): درود بفرست بر این‌ها، بگو خدا رحمت کند والدینت را، خدا به شما سلامتی بدهد، «إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ» (توبه/ 103): این درود تو برای این‌ها آرام‌بخش است. تکرار می‌کنم، هیچ واجبی را خداوند به پیغمبر نگفته از افراد تشکّر کن، اما آنجایی که افراد خیّر دست به کار خیر می‌زنند، می‌گوید از آن‌ها تشکّر کن. البته در تشکّر یک بیست تا نکته هست، این خودش یک بحث تلویزیونی است:
1- تشکّر، نه تملّق. چون مثلاً نیم کیلو کار خوب کرده، شما دو کیلو از او تشکّر کردی، چاپلوسی است. تشکّر بله، تملّق نه.
2- باید تشکّر تناسب با آن کار داشته باشد. در تشکّر سلیقه به خرج بدهید. چه چیزی آرام‌بخش است؟ حالا مثلاً شما اگر می‌خواهی از من تشکّر کن، یک کراوات برای من بیاوری، خب من آخوند که در عمرم کروات نمی‌زنم که. گاهی وقت‌ها یک خدمتی می‌کنیم، ولی این خدمت من. یک بار ما را بردند به مناسبت روز معلّم گفتند: «به پاس معلّمی جناب آقای قرائتی هدیه می‌خواهیم بدهیم.» ما هم بالا ایستاده بودیم، حالا چه چیزی می‌خواهند به ما بدهند. یک بار یک چیزی آوردند یک مکعبی، شیشه‌ای. گفتم که: «خب، با این چه کار کنم؟! گفتند: «اتندیس است.» گفتم: «کاربردش چی هست؟» گفتم: «آخر ببینید سلیقه!» گفتند: «حالا می‌گویی چه؟» گفتم: «برای آخوند یک قبایی، یک عبایی بیاورید، یا می‌پوشم، یا می‌دهم به کس دیگری بپوشد.»
2- گرامی‌داشت یاد و خاطره بزرگان و شهیدان
خدا به پیغمبر می‌گوید: این بزرگان را نگذار فراموش بشوند. این شهدایی که می‌گیرند، سالگردش، نمی‌دانم چند هزار شهید و چند صد شهید، این‌ها یک کار قرآنی است، قرآن می‌گوید: «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهيمَ» (مریم/ 41): پیغمبر، ابراهیم جدّ تو هست، یادش کن، نگذار ابراهیم فراموش بشود. «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مَرْيَمَ» (مریم/ 16): از مریم بگو، نگذار مریم فراموش بشود. خاطرات رزمندگان، خاطرات دانشمندان. اصلاً اگر می‌خواهید بچّه‌ها را تربیت کنید، بهترین راه، حالا یکی، یکی از بهترین راه‌ها خاطره گفتن است. یکی از مراجع فعلی، ما جوان بودیم، گفت: «به من گفتند یک درس اخلاقی برای طلبه‌ها بگو، به نظر شما چه موضوعی بگوییم؟» من خدمت آن مرجع عزیز که الآن هم هستند، گفتم: «شما در دوره‌ی طلبگی بی‌پولی هم کشیدی؟ گفت: «اووووه، خیلی وقت‌ها هیچی پول نداشتم.» گفتم: «همان خاطره‌ات را برای طلبه‌ها بگو، چون من الآن بی‌پول هستم، فکر می‌کنم شما همیشه پول داشتید.»
یکی از افرادی که هم استاندار بود، هم وزیر بود در همین نظام جمهوری اسلامی، می‌گفت: «من دوران دانشجویی پول نداشتم پنیر بخرم، خورده پنیر می‌خریدم.» این پنیر‌فروش فکر می‌کرد من برای مرغ‌ها می‌خواهم. گفت: «حاج آقا برای مرغ می‌خری؟» گفتم: «استفاده می‌شود ازش.» دانه انگور می‌خریدم، چون می‌دیدم خوشه هم بخرم، خوشه را که نمی‌خورم، دانه دانه می‌کنم، ولی خوشه انگور خیلی گران‌تر از دانه انگور است، حالا همین‌ها را برای طلبه‌ها بگو. این دانشجو فکر می‌کند استاد دانشگاه هیچ بی‌پولی نکشیده، این آیت الله عظمی هیچ بی‌پولی نکشیده، این‌ها خاطرات خوبی است. درس اخلاق همین خاطره‌هاست. اخلاق چیزی نیست که آدم بگوید که حالا فلسفه‌ی اخلاق چه چیزی هست و نمی‌دانم روند اخلاق و چی و این‌ها، اخلاق عمل است.
از یکی از عزیزانی که اخیراً مرحوم شد، یک خاطره‌ای برای من گفتند، که ایشان سخنرانی داشت. آمد لباس‌هایش را پوشید که برود سخنرانی کند، دید خانمش عبایش را برداشته، روی خودش کشیده، خوابیده. ترسید عبایش را بردارد، خانمش از خواب بیدار بشود. عبای دیگر هم نداشت، یک خورده فکر کرد، گفت حالا یک بار هم بی‌عبا برو سخنرانی کن، چی می‌شود. بی‌عبا رفت و گفت: «آقایان من عبایم روی خانمم بود، خانمم خواب بود، ترسیدم عبا را بردارم، از خواب بیدار بشود. حالا شما چه کار به عبای من دارید؟!» روی منبر نشست و سخنرانی کرد. شاید این بنده خدا هزارها سخنرانی کرده، ولی آن سخنرانی که اثر گذاشت، همین است که بی‌عبا رفت ولی خانمش را از خواب بیدار نکرد، خب این را اخلاق می‌گویند.
یک کسانی که به گردن آدم حقّ حیات دارند. طرف به بن‌بست رسیده، یک مشاوره می‌گیرد، این مشاوره این را نجات می‌دهد، حالا. چه چیزی دارم می‌گویم؟ امام سجّاد یک وقت حق را می‌گوید، حقّ کسی که تو را نجات داده، نجات از جهل، نجات از تفرقه، نجات از شر، نجات از خطر، نجات از سیل، زلزله، طوفان، نجات، نجات.
3- مدرسه تربیتی امام سجاد علیه‌السلام در دوران خفقان
امام زین العابدین یک مدرسه‌ی تربیتی درست کرده بود، منتها اسم مدرسه نبود، امام سجّاد برده می‌خرید، در خانه با برده‌ها کار می‌کرد، شب عید فطر جمع می‌کرد، می‌گفت: «شما چند ماه، چند روز، چند تا خلاف هم داشتید، همه‌تان را بخشیدم، امشب، شب عید فطر است.» بعد می‌گفت: «هر چیزی من می‌گویم، شما هم بگویید.» امام املاء می‌کرد، همه‌ی برده‌ها با هم می‌گفتند. «ای علی بن الحسین»، همه می‌گفتند: «ای علی بن الحسین»، امام سجّاد، «همان‌گونه که تو»، همه با هم می‌گفتند، مثل قسم می‌خورند نماینده‌های مجلس، همه با هم می‌گفتند: «همان‌گونه که تو»، «عیب‌های ما را نوشتی»، «عیب‌های ما را نوشتی»، «خدا هم لغزش‌های تو را نوشته.» «نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ» (یس/ 12): نوشتیم همه‌ی کارهایتان را، «وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُون‏» (زخرف/ 80)، فرشته‌ها مأمورند کارهای شما را بنویسند. نوشته‌ها باز می‌شود، یا بایگانی می‌شود؟ نخیر، بایگانی نمی‌شود، نوشته‌ها همه باز می‌شود، «وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَت‏» (تکویر/ 10)، پرونده‌ها باز می‌شود. قاضی چه کسی است؟ قاضی وجدان است، «اقْرَأْ كِتابَك‏» (إسراء/ 14): بخوان پرونده‌ی خودت را، «كَفى‏ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيباً» (إسراء/ 14): پرونده را بخوان ببین چه. همه را می‌بخشم، بعد می‌گفت: «خدایا، امشب، شب عید فطر است، سیّد سجّاد علی بن الحسین برده‌های خودش را بخشید، تو هم من را ببخش.» چه‌قدر این برده‌ها تربیت می‌شدند، روش و اخلاق و مناجات و عبادت و تعلیم و تعلّم. اسمش برده‌داری بود، ولی واقعیتش یک مکتب سازنده بود، یک کانون تربیتی بود. حقّ برده، حقّ اسیر.
4- رسیدگی به نیازمندان، گردنه سخت زندگی
خب قرآن یک آیه داریم، گله می‌کند، می‌گوید: «چرا بعضی‌ها از گردنه‌های سخت بالا نمی‌روند؟» ببینیم گردنه‌ی سخت چه چیزی هست؟ می‌گوید: «یک اسیر را آزادش کن، یک گرسنه را سیرش کن.» ما الآن وقتی می‌گوییم کوهنوردی، همین از کوه بالا می‌رویم، از این گردنه‌های کوه را ورزش می‌دانیم، کار خوبی هم هست، اما قرآن می‌گوید می‌خواهی از گردنه بالا بروی، برو فلانی که ناراحت هست، ناراحتی‌اش را برطرف کن. «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَة» (بلد/ 11)، عربی‎‌هایی که می‌خوانم قرآن است، چرا این‌ها از عقبه‌ها و گردنه‌ها بالا نمی‌روند؟! چه عقبه‌ای؟! «وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَة» (بلد/ 12)، می‌خواهی بگویم گردنه چه چیزی هست؟ «فَكُّ رَقَبَةٍ» (بلد/ 13)، یک اسیر را بخر، آزادش کن، «أَوْ إِطْعامٌ في‏ يَوْمٍ ذي مَسْغَبَةٍ» (بلد/ 14)، روزی که موادّ غذایی کم است، یک گرسنه را سیرش کن، «يَتيماً ذا مَقْرَبَةٍ» (بلد/ 15)، فامیل‌هایی که یتیم هستند در فامیلتان، برو یتیم را دریاب، «مِسْكيناً ذا مَتْرَبَة» (بلد/ 16)، «مِسکین» از «مَسکن» است، «مَسکن» یعنی خانه، «مِسکین» کسی است که از بی‌پولی در خانه نشسته، چون لباس نو ندارد، بیرون نمی‌آید، چون نمی‌تواند غذا بدهد، مهمانی‌ها را نمی‌رود، می‌گوید اگر بروم بخورم، باید من هم پس بدهم، چون ندارم پس بدهم، پس نمی‌روم بخورم که بدهکار نباشم. این‌ها گردنه‌های انسانیّت است. شما چه گردنه‌هایی را گردنه می‌گویی؟ لابه‌لای کوه‌ها دنبال گردنه می‌گردید؟ همین همسایه‌ی خودت، در همین محلّه‌تان چند تا گردنه هست. من از این حرفی که می‌زنم، خودم هم شرمنده‌ام، چون متأسّفانه توفیق نداشتم عمل کنم، قرآن تشبیه می‌کند، می‌گوید شما که می‌خواهی برای ورزش پا و ورزش کمر و نمی‌دانم مسابقه‌ی انواع بازی‌ها و ورزش‌ها، شما این‌گردنه‌ها را برو بالا، برو قلّه‌ی فلان کوه را هم فتح کن، پرچم جمهوری اسلامی را نصب کن، این‌ها سر جایش، ولی گردنه می‌خواهی: «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَة» (بلد/ 11)، این‌هایی که می‌خوانم قرآن است، چرا این‌ها از گردنه‌های معنوی بالا نرفتند. آقا یک چیزی بلد نیستی، بگو آقا جان خود همین گردنه هست، من بلد نیستم، عارم می‌شود بپرسم. عار ندارد، یک کسی از من پرسید: «می‌خواهم به بچّه‌ام غسل یاد بدهم، چه جوری یاد بدهم که بچّه‌ام بی‌حیاء نشود؟» گفتم: «یک روز جمعه با بچّه‌ات برو حمّام، بگو امروز جمعه هست، من می‌خواهم غسل جمعه یادت بدهم. سر و گردن، سمت راست، پای راست، دست راست، سمت چپ، بگو این غسل جمعه هست، یاد که گرفت، بعد بگو که در آینده‌ی نزدیکی ممکن است شما غسل واجب هم داشته باشی، غسل واجب هم مثل همین غسل مستحبّی است، یعنی به اسم غسل جمعه برو، بعد بگو آن هم فتوکپی‌اش این است.»
خدا رحمت کند اموات را، بچّه بودم، به بابایم گفتم: «آقا» گفت: «بله» گفتم: «برویم چراغانی» گفت: «محسن، این لامپ را ببین.» گفتم: «خب دیدم.» گفت: «آنجا هم صد تایش مثل این است. چراغانی می‌خواهی چه کنی؟!» البتّه حالا در مقام آموزش بود، نه که حالا چراغانی ارزش ندارد، چراغانی یک جاهایی ارزش دارد، ولی غرضم این بود که گفت این لامپ، غسل جمعه را دیدی، باقی غسل‌ها هم همین است. اگر گفتند عید غسل دارد، نمی‌دانم شب قدر غسل دارد، در کتاب‌ها، شنیدید از گوینده‌ها که یکی از برنامه‌ها غسل است، غسل مستحب را یادش بده، بگو این هم عین همان است.
من یک خاطره را بارها گفته‌ام، حالا نمی‌دانم کجا گفته‌ام، تو تلویزیون گفته‌ام، یا جای دیگر، بگویم یک بار دیگر. من جوان بودم، قبل از انقلاب، کاشان برای جوان‌ها کلاس داشتم. از قم می‌آمدیم کلاس اداره می‌کردیم، برمی‌گشتیم، رایگان و بدون هیچ پولی چهار سال تقریباً این کار را می‌کردیم. یک روز جوان‌های شاگرد ما رفتند دیدن یکی از علما و برگشتند، گفتند: «آقای قرائتی، عجب آقایی بود رفتیم دیدنش، آقا او هست.» گفتم: «این آقایی که رفتید دیدنش، من هم او را قبول دارم، من هم خودم مریدش هستم، اما حالا شما یک ربع رفتید ملاقات، چه چیزی دیدید؟ من چهار سال هست معلّم شما هستم، یک ربع ملاقات کردید، آن یک ربع چه چیزی دیدید که این‌طور شد؟!» گفتند: «ما رفتیم دیدن آقا، آقا داشت با ما حرف می‌زد، همین‌طور که حرف می‌زد، نگاهش خورد بیرون، حسّاس شد، سرش را نگه داشت، یک خورده، بلند شد رفت.» ما نفهمیدیم چه چیزی شد؟ چرا نگاه کرد؟ چرا حسّاس شد؟ چرا رفت؟ نفهمیدیم، رفت و بعد از چند لحظه‌ای برگشت و ادامه‌ی مذاکرات و تا جلسه تمام شد و خداحافظی کردیم. خداحافظی کردیم آمدیم بیرون، دیدیم آقا دیده بیرون آفتاب به کفش ما می‌تابد، تابستان هم آفتاب کاشان داغ است، کفش‌ها داغ می‌شود، پای ما می‌سوزد، ایشان تا دید آفتاب به کفش ما می‌تابد، رفت یک گونی تر کرد، انداخت روی کفش ما، که آفتاب به کفش ما نتابد، کفش ما داغ نشود، پای ما نسوزد، تربیت این است. محسن قرائتی چهار سال قرآن و حدیث گفت، آیت الله شیخ یحیی انصاری دارابی این استاد اخلاق یک گونی تر کرد، گونی تر او روی کفش‌ها اثرش از چهار سال تدریس من بیش‌تر است. آقایان فرهنگی، اساتید دانشگاه، روحانیون، طلّاب، اخلاق جای دیگر است.
آیت الله میرزا جواد تهرانی از علمای درجه یکی بود که حتّی در سنّ هشتاد سالگی با لباس جبهه رفت جبهه، برای تشویق رزمنده‌ها. ایشان مسافرتی می‌آید، از مسافرت که برمی‌گردد، می‌بیند شب است، حدیث داریم برنامه‌ی برگشتتان را جوری قرار بدهید که نصف شب خانمتان از خواب بیدار نشود، یک خورده زودتر، یک خورده دیرتر، خانمتان در را که نصفه شب می‌زنید، خانمتان ممکن است بترسد. می‌گفت: «دیدم هنوز سحر است، صبح نشده، اسلام هم می‌گوید خانمت را از خواب بیدار نکن.» حالا خدا کند خانم من پای تلویزیون نباشد، اگر باشد می‌گوید پس چرا خودت بی‌وقت در خانه را می‌زنی. پشت در نشست که صبح شود، در را بزند. خانمش خواب می‌بیند که تو خوابیدی، شوهرت پشت در نشسته، می‌خواهد شما را از خواب بیدار نکند، شما خودت بیدار شو، لامپ را روشن کن، بفهمد بیدار شدی، بیاید. یعنی ببینید وقتی من برای رضای خدا، خانمم را از خواب بیدار نمی‌کنم، خدا هم به خواب خانمم می‌آید که بلند شو، لامپ را روشن کن، شوهرت پشت در نشسته است، مددهای غیبی می‌آید. اخلاق یک بخشش این است عمل خودمان، یک بخشش امدادهای غیبی است.
5- ارزش همیاری و همکاری در کارهای خیر
اصولاً بسیاری از کارها می‌گوید اگر فلان عبادت کردی، ثواب آزاد کردن اسیر را دارد، یعنی اسیر آزاد کردن یک کاری تو بورس بوده، عرف بوده. الآن مجمع‌هایی هستند، خیّرینی که دست به دست می‌دهند، «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى» (مائده/ 2)، در کارهای خیر کمک کنید، «لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوان‏» (مائده/ 2)، می‌گوید پول بده به من، پول وام می‌گیرد، بعد می‌رود ربا می‌دهد، می‌گوییم: «چرا همچین کردی؟!» می‌گوید: «آخر من این‌قدر ربا می‌دهم، این‌قدر ربا می‌گیرم. ده تومان می‌گیرم، هشت تومان ربا می‌دهم، دو تومان برایم می‌ماند.» یعنی پولش می‌دهی، بازار ربا را ترویج می‌دهد. نعمت‌ها استفاده‌اش مهم است.
امام خمینی چه ارزشی داشت؟ نقشش؟ ایران اسیر آمریکا بود. یک چیزی برایتان بگویم، مهم است. این آقای لاریجانیِ رئیسِ مجلس ناقلش است. آمریکا وقتی به عراق حمله کرد، بخشی از بغداد و عراق را گرفت، یک منطقه‌ای هم که خانه‌های بهتری بود، مسکونی برای سران آمریکایی، آمریکایی‌هایی که آمدند در عراق مستقر شدند، خانه‌هایشان آنجا باشد، خانه‌های سازمانی. چند تا از این خانه‌های سازمانی را هم گذاشتند برای مسئولین عراق. یکی از این مسئولین دانه‌درشت عراق می‌گفت: «رفتم خانه‌ام، سرباز آمریکایی جلوی من را گرفت، گفت که نمی‌توانی بروی.» گفتم: «آقا من خودم عراقی هستم، خانه‌ی خود من هست، در کنار خانه‌ی آمریکایی‌هاست.» گفت: «نمی‌شود.» گفتم: «کار دارم.» گفت: «باید بازدید بشوی. یک دقیقه بایست.» گفتم: «خب بازدیدم کن، بسم الله.» دست‌هایم را بالا کردم، گفتم: «بازدیدم کن.» گفت: «نه، من حال ندارم، باید سگم بازدید کند، بیاید بو بکشد.» یک خورده ایستادم، عجب آمریکا، آمریکای جنایتکار، می‌آید تو کشور من، تو محلّه‌ی ما، خانه‌ی من می‌نشیند، اجازه نمی‌دهد خودم، وارد خانه‌ی خودم بشوم. سیمای تمدّن غرب! یک خورده خسته شدم، اذیّت شدم، گفتم: «خیلی خب، بازدیدم کن، دست‌ها بالا.» گفت: «سگم باید بازیدت کند.» گفتم: «برو به سگت بگو بیاید بازدید کند، سگت را بیاور، بازدید کند.» رفت، برگشت، گفت: «سگم خواب است!» ببینید ذلّت را! امام خمینی چه کرد؟! ایران را از حلقوم آمریکا بیرون کشید. مشکلات داریم، چه‌قدر شهید دادیم، چه‌قدر جوان‌مرد، اسیر، جانباز، تورّم، گرانی، جنگ هشت ساله، هر چیزی بگویی هست، اما کسی به ما نمی‌تواند بگوید، ما در اختیار کشوری نیستیم، بعضی کشورها عین دم سگ‌اند، سگ چه‌طور دمش را هر جا بخواهد، تکان می‌دهد، بعضی کشورها نسبت به آمریکا دم سگ‌اند، یعنی آمریکا هر جوری خواست، این‌ها را تکان می‌دهد.
6- استقلال از بیگانه، موهبت انقلاب اسلامی
ولی الآن در جمهوری اسلامی، در یک روستا، در یک شهر کوچک و یک شهر بزرگ، یک نماینده آمریکا نمی‌تواند تعیین کند، بگوید این را کمکش کنیم، با پول و امکاناتی که داریم، این برود مجلس، یک نماینده‌ی مجلسی، در این دویست، سیصد تا نماینده، یکی‌شان را آمریکا نمی‌تواند تعیین کند. این خیلی مهم است. خودمان حالا ممکن است بعضی وقت‌ها هم اشتباه بکنیم، یک کسی را به غلط رأیش بدهیم، چه اشتباه بکنیم، عوضش خودمان تصمیم می‌گیریم، این خیلی مهم است. این مَثَل را حتماً از من شنیدید احتمالاً. بچّه سر سفره می‌گوید می‌خواهم خودم بخورم. می‌گوییم: «عزیز، نمی‌توانی بخوری. کوچولو هستی، نمی‌توانی.» می‌گوید: «خودم» گریه می‌کند: «قاشق را بده به خودم.» قاشق را به او می‌دهیم، می‌زند زیر غذا، می‌ریزد سرش. حالا شیر است، ماست است، دوغ است، آب‌گوشت است، هر چیزی هست. قاشق را می‌زند زیر غذا، می‌ریزد سرش، همه‌ی لباس‌هایش آلوده می‌شود. «گفتم نمی‌توانی، نمی‌توانی، گفتم نه!» بچّه گریه می‌کند، قاشق را پرت می‌کند، گریه می‌کند، دیگر نمی‌آید سر سفره. می‌دانی می‌گوید چه؟ می‌گوید: «خودم، خودم را خراب کنم، شرف دارد که وابسته به توی پدر و مادر باشم.» این پیام دارد. ایران ممکن است یک جایی خراب کند، تدبیرش، نقصش، بلد نباشد حالا، تقصیر یا قصور، یک جایی ممکن است اشتباه کند، ولی اشتباه هم بکنیم، خودمان اشتباه کردیم، بهتر از این است که وابسته باشم که یک کسی غذا دهانمان بگذارد. ممکن است در محاصره باشیم، محاصره‌ها و کمبودها حق است. شما یک گربه را در یک قفسش کن، هر روز بیا یک تکّه گوشت لخم بینداز پهلوی گربه. هی گربه چنگ می‌زند، از پنجره بیاید بیرون. اگر با گربه صحبت کنیم، بگوییم: «گربه خان، آقای گربه، شما بیایی بیرون غذا نیست هان، باید در کوچه‌ها کاغذ و نایلون بخوری، تو در همین قفس باش، من گوشت لخم بهت می‌دهم.» گربه باز می‌گوید: «مَو» «مَو» یعنی چه؟ یعنی آزاد باشم، خورده کاغذ بخورم، شرف دارد که در قفس باشم، تو برای من گوشت بدهی، این معنایش این است که خودم، خودم را خراب کنم، شرف دارد که وابسته به پدر و مادرم باشم، او غذا دهانم بگذارد. این آزادی که ما داریم، کفران نعمت نکنیم، عیب‌هایی هم که هست قبول می‌کنیم، هیچ عیبی را ما، چون اگر راضی باشیم به عیب‌ها، شریک در جرم هستیم. فلان مسئول خلاف کرده، بگوییم: «نه، آدم خوبی است.» خب آدم خوبی است که خراب کرد، ما یک سری جاها نباید بگوییم آدم خوبی است. ممکن است آدم خوبی باشد، این کاره نباشد، حالا قرائتی آدم خوبی است، خلبان شوم؟! من آدم خوبی هستم، معنایش این نیست که خلبان بشوم. فلانی آدم خوبی هست، این کاره نیست. یک کسی باید باشد، این کارش باشد.
به هر حال. یکی از حق‌هایی را که امام سجّاد می‌گوید این است که انسان یک کسانی که او را نجات دادند، مثل امام خمینی، اصلاً یک روایت دیدم، روایت عجیبی بود، فرمود: فقیه فقط آن‌هایی نیستند که در حوزه درس خواندند، یک شرط دیگر هم دارد، «إِنَّ الْفَقِيهَ مَنْ أَفَاضَ عَلَى النَّاسِ خَيْرَهُ وَ أَنْقَذَهُمْ مِنْ أَعْدَائِهِمْ» (إحتجاج، طبرسي، ج‏ 1، ص 17)، فقیه واقعی کسی است که مردم را از شرّ دشمنان نجات داده. یعنی اگر کسی من را از آمریکا نجات داد، از طاغوت نجات داد، این فقیه است، داشتن علم ارزش است، اما وقتی ارزشش بیش‌تر است که این مفید برای جامعه باشد.
از این تابستان می‌خواهیم چه استفاده‌ای بکنیم؟ بیاییم افرادی را آزاد کنیم. در یک محلّه چند تا دانشجو هست، آدم‌های تیزهوش هست، نخبه هست، در همین محلّه هم بچّه‌های راهنمایی، دبیرستان هستند که معمولی‌اند، یا ضعیفند، بیاییم یک کلاسی بگذاریم، تقویت علمی به این بچّه کنیم، این بچّه وقتی من را دید، بگوید: «این دانشجو بود، تابستان ده، بیست روز برای من کلاس گذاشت، ضعف علمی من را حل کرد.» شما برای خدا درس بده، او خودش «الإنسان عبيد الإحسان‏» (بحار الأنوار، ج‏71 ، ص 117)، محبّت تو را که می‌بیند، عاشق شما می‌شود.
چه قدر آدم‌هایی را می‌توانیم آزاد کنیم؟ گاهی وقت‌ها باید شریکی کمک کرد. شخصی آمد خدمت پیغمبر، گفت: «یک پولی بده کمک کنم برای خرجی.» فرمود: «برو کار بکن.» گفت: «دستم فلج است.» گفت: «برو کاسبی کن.» گفت: «پول ندارم.» گفت: «نه دست دارم به سر زنم، نه پا دارم به در زنم، نه پول دارم تجارت کنم و نه جان دارم، بارکشی کنم.» حضرت فرمود: «سرت را می‎توانی تکان بدهی؟» گفت: «بله، سرم سالم است، بیا، سرم سالم است.» گفت: «برو یک چیزهایی بگذار روی سرت، با سرت حمّالی کن، اما گدایی نکن.»
7- تأمین امکانات اولیه برای اشتغال نیازمندان
یک خاطره. خاطره‌ی دیگر شخصی آمد خدمت حضرت، گفت: «یک کمکی کن، من فقیرم.» فرمود: «برو تو خانه، یک چیزی بیاور، بفروش.» گفت: «خانه‌ی ما فقیر است، یک پلاس است.» حالا به قول زمان ما یک نمدی، موکتی، یک پلاسی هست. گفت: «برو همان را بیاور.» گفت: «آقا خانه‎ی ما هیچی توش نیست، شما می‌گویی برو یک چیز خانه را بیاور، بفروش، چیزی نیست، نیست، نیست.» گفت: «برو» رفت و یک پلاس آورد، گفت: «یا رسول الله همین است، هی می‌گویم نیست، شما می‌گویی برو یک چیزی بیاور، این پلاس.» گفت: «باشه، بنشین.» به اصحاب فرمود: «این پلاس چند می‌ارزد؟» گفتند: «ارزشی ندارد، یک درهم.» گفت: «هیچ کس از یک درهم بیش‌تر نمی‌خرد؟» یک نفر گفت: «من دو درهم هم می‌خرم.» گفت: «به تو فروختم.» مزایده گذاشت، پلاس را فروخت، دو درهم را گرفت. دو درهم را داد به این فقیر. گفت: «یک درهم را غذا بگیر، بده به خانم و زن و بچّه‌ات، یک درهمش را برو بازار، یک کلّه‌ی تبر بگیر، نه چوب تبر، کلّه‌ی تبر، بگیر بیاور.» این هم رفت یک درهمش را غذا برای زن و بچّه‌اش خرید و یک درهمش را هم یک کلّه‌ی تبر گرفت و گفت: «بیا.» حضرت فرمود: «آی اصحاب من، تو خانه‌تان چوب تبر ندارید؟ سرش را ایشان خریده، یک چوبی که دسته‌اش بشود، ندارید؟» گفت: «آقا چرا ما یک چوب در خانه‌مان هست، به درد این کار می‌خورد.» گفت: «برو، بیاور.» چوب را آورد و خود پیغمبر نجّار، این چوب را تراشید و در این دسته کرد و جاسازی کرد و بغل‌هایش را هم سفت کرد و گفت: «این وسیله‌ی ابزار تولید، برو با این تبر هیزم بکن، گدایی نکن.»
در این ماجرا چند نفر دست به کار شدند.
1- مشکلات اقتصادی‌شان را به پیغمبر گفتند، نگفتند پیغمبر باید نماز و روزه بگوید؛
2- تنهایی نمی‌شد، اما شریکی شد؛
3- از هر امکانی می‌شود استفاده کرد، ولو پلاس پاره؛
4- پیغمبر عارش نشد، برای ایجاد کار خودش نجّاری کند، مزایده بگذارد، مجری کار خود پیغمبر بود، عارش نشد، من این کار را بکنم؟! شما اگر دو بار بروی خانه‌ی فلانی، طرف آشتی می‌کند، شما را قبول دارد، دو بار بروی، آشتی می‌کند، بگو: «نه، من نمی‌روم، او باید بیاید.» گیر نده.
خود پیغمبر مزایده راه انداخت، خود پیغمبر در مزایده فروخت، چوب تبر تهیه کرد، خودش نجّاری کرد. گاهی وقت‌ها تنهایی نمی‌شود، اما با هم می‌شود. بگوییم: «آقا بیایید همه با هم، مثلاً الآن هستند خانواده‌هایی که جهیزیه نمی‌توانند تهیه کنند، فامیل جمع می‌شوند، می‌گوید آقا یخچالش با من، او می‌گوید فرشش با من، او می‌گوید چرخ خیّاطی‌اش با من، او می‌گوید نمی‌دانم زودپزش با من. جمع می‌شوند با هم. هر مسجدی می‌تواند یک دختر را جهازیه بدهد. مثلاً پنج هزار تا مسجد داریم، پنج هزار تا دختر جهازیه. اگر نمی‌شود در یک هفته جهازیه جمع کرد، ماهی یک مرتبه، یک جهازیه بدهیم، اگر نشد سالی یک جهازیه. یعنی اگر هر مسجدی سالی یک دختر را جهازیه بدهد، سالی چندین هزار دختر جهازیه‌دار می‌شوند، پدر و مادرش هم از او خجالت نمی‌کشند.
امام سجّاد در این حق فرمود: «کسانی که یک گرهی از کارت را باز می‌کنند، قدرشان را داشته باش.» (تحف العقول، ص 264)
خدایا تو می‌دانی چه‌قدر می‌توانستیم گره باز کنیم، خوابمان برده، غافل بودیم. غفلت‌های گذشته‌ی ما را ببخش، توفیق جبران مرحمت بفرما، این بنه عمر، هر روزی مانده، هر شبی مانده، تمام عمر ما را با خالص‌ترین نیّت‌ها دربست در راه رضای تو و خدمت به امّت اسلامی باشیم.

«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- آیه 103 سوره توبه به چه امری سفارش می‌کند؟
1) انفاق به نیازمندان
2) تشکر از انفاق‌کنندگان
3) هر دو مورد

2- آیه 16 و 41 سوره مریم به چه امری توصیه می‌کند؟
1) گرامی‌داشت یاد اولیاء خدا
2) گذشت از خطاکاران
3) تشکر از خدمت‌گزاران

3- در سوره بلد، از چه امری به گردنه تعبیر شده است؟
1) توبه از گناه
2) گذشت از خطای دیگران
3) انفاق به نیازمندان

4- آیه دوم سوره مائده به چه امری تأکید می‌کند؟
1) کمک در کارهای خیر
2) آمرزش گناهان خیریّن
3) پاداش بزرگ خیریّن

5- در روایات، چه امری به عنوان نشانه‌ی فقیه واقعی مطرح شده است؟
1) آموزش احکام به مردم
2) فراگیری علوم اهل‌بیت علیهم‌السلام
3) نجات مردم از دشمنان

پاسخ صحیح سوالات را در قالب یک عدد ۵ رقمی به شماره ۳۰۰۰۱۱۴ پیامک نمایید.
گزینه صحیح سوالات هفته قبل، در هر سوال مشخص گردیده است.
]]>
https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%ae%d8%af%d9%85%d8%aa%da%af%d8%b2%d8%a7%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3%d8%ac%d8%a7/feed/ 0
حقّ کارگر در رساله حقوق امام سجاد علیه السلام (2) https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82%d9%91-%da%a9%d8%a7%d8%b1%da%af%d8%b1-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3%d8%ac%d8%a7%d8%af-%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%87-2/ https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82%d9%91-%da%a9%d8%a7%d8%b1%da%af%d8%b1-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3%d8%ac%d8%a7%d8%af-%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%87-2/#respond Mon, 11 Apr 2022 22:02:14 +0000 https://gharaati.ir/?p=8605 https://gharaati.ir/archive/pdf/1401.01.23.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1401.01.23.mp3 https://www.aparat.com/embed/KI1Nn?data[rnddiv]=52435314922&data[responsive]=yes]]>

موضوع: حقّ کارگر در رساله حقوق امام سجاد علیه السلام (2)
تاريخ پخش: 23/01/1401
عناوين:
1- رعایت عدالت در حق کارگر
2- توجه به عاقبت کارها در برنامه‌ریزی امور
3- تفاوت استعدادها، لازمه زندگی اجتماعی
4- تفاوت حقوق و درجات، متناسب با تلاش و کوشش
5- آفت‌ها و آسیب‌های نظام کارگری
6- کسب روزی حلال و دوری از لقمه حرام
7- هجرت به مناطق محروم، برای خدمت به مردم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی 

چند هفته هست که به ماه رمضان هم حالا وارد شدیم، نامه‌ی امام سجّاد را تفسیر می‌کنیم، امام زین‌العابدین علیه السلام. آخر ما امام زین‌العابدین را به امام بیمار کربلا می‌شناسیم، امام خطیب. آن وقت امام درست است کربلا مریض شد، خطبه خواند، دعا خواند، اما این‌ها دینامیت بود. «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ»، اگر قرآن را بر کوه نازل می‌کردیم، «لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّه‏» (حشر/ 21): اگر قرآن بر کوه نازل می‌شد، تکّه تکّه می‌شد.
آیات قرآن گاهی یک کلمه هست، کوه را سوراخ می‌کند. دعاهای امام سجّاد همین‌طور است، کلمات اهل بیت همین‌طور هستند، چون این کلمات از غیب است: «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى‏» (نجم/ 3 و 4)، پیغمبر جز از وحی صحبت نمی‌کند. روایت داریم آن‌چه امام صادق می‌گوید، همان چیزی است که امام باقر گفته پدرش، آن‌چه از امام باقر شنیدید، همان است که امام سجّاد تا می‌رسد به خدا. یعنی کلمات اهل بیت را برایش جایگاه حساب کنید.
1- رعایت عدالت در حق کارگر
رساله‌ای دارد ایشان بیش از پنجاه حق، پنجاه و چند تا هست، به نظرم. یکی از حقوق، حقّ کارگر است که داشتیم می‌گفتیم. حقّ کارگر در غذا خوردن، در نام‌گذاری، در تقسیم کار. فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها کار را با کنیزش تقسیم می‌کرد، می‌گفت: «یک روز تو کار کن، یک روز من کار می‌کنم.» فاطمه خانم بود، دختر پیغمبر بود، فضّه کنیزی بود، اما ‌گفت کارها تقسیم بشود. اصلاً این‌ها نیست. یک گوشه‌ای از دنیا، تو یک روستایی، تو یک مسجدی، اداره‌ای، وزارتخانه‌ای، پادگانی، تو یکی از این جاها سرباز عدالت را ببیند، عاشق اسلام می‌شود. دانشجو عدالت را تو دانشگاه ببیند، عاشق می‌شود. بسیاری از گرفتاری‌های مردم و ناراحتی‌ها این است که عدالت را نمی‌بینند. سخنش را می‌شنوند از امثال بنده، ولی خودش نیست.
یک جایی مهمانی بود. صاحبخانه آمد سر سفره، گفت: «آقایان ته‌دیگ آورند برای شما؟ ته‌دیگ برنج؟» یکی از مهمان‌ها گفت: «صدایش آمد، ولی خودش نیامد، صدای ته‌دیگ را ما شنیدیم، ولی خودش را ندیدیم.» حالا صدای عدالت هست، خود حضرت هم فرمود، فرمود: «عدالت بیانش آسان است، عملش سخت است.» حالا.
حقّ کارگر چی هست؟ حقّ کارگر این است که کارفرمایش همه را با یک چشم ببیند.
زن خلافکاری را بردند شلّاق بزنند. عمر دستور داد، شلّاق بزنید. امیرالمؤمنین تو راه رسید، گفت: «کجایش می‌برید؟» گفت: «آقا این خلافکار است، می‌بریم شلّاقش بزنیم.» فرمود: «خودش را شلّاق می‌زنید، بچّه تو شکمش چه گناهی کرده؟ این زن حامله هست، باید مراعات بچّه را هم بکنید.» یعنی حتّی زنِ زناکارِ فاسد را می‌خواهی تنبیهش کنی، باید مواظبِ.
2- توجه به عاقبت کارها در برنامه‌ریزی امور
عاقبت کارها را هم باید دید. خیلی وقت‌ها یک کاری را ما نگاه می‌کنیم، عاقبش را نمی‌بینیم. یک کتابی را دادند به آیت الله عظمای بروجردی، خواند و دید کتاب خوبی است، یک چیزی هم نوشت که این، تعریف کرد از این کتاب، تجلیل کرد از این نویسنده و کتاب. بعد آن زمان، قصّه مال پنجاه، شصت سال پیش با کم و زیادش هست، یک مجّله‌ی بسیار مفیدی داشت قم، به نام مکتب اسلام. به آقای بروجردی گفتند: «این مجلّه را هم ببینید.» مجّله را دید. گفت: «مجلّه هم، مجلّه‌ی خوبی هست.» گفتند: «یک چیزی هم بنویسید که مجلّه، مجلّه‌ی خوبی هست.» گفت: «مجلّه را نمی‌نویسم خوب است.» گفتند: «شما فلان کتاب را نوشتی، کتاب خوبی است، خب بنویسید مجلّه هم، مجلّه‌ی خوبی است.» گفت: «نمی‌نویسم!» ماندند طلبه‌ها ، فضلا! گفتند: «آقا چرا؟» گفت: «کتاب را از اوّل تا آخرش خواندم، نوشتم خوب است. این مجله را، این مجلّه مقاله خوب است، مقاله‌ی بعد را نمی‌دانم چی چاپ خواهد شد. من چیزی را که نمی‌دانم شمار‌های بعد چه چیزی چاپ می‌شود، من نمی‌توانم این را تعریف کنم، چون اگر از مجلّه تعریف کنم، همه‌ی شماره‌هایش تعریف می‌شود، و من این شماره‌اش را پسندیدم، شماره‌های بعدش را خبر ندارم.»
ببینید این‌ها یک مدیریت‌هایی هست که نمی‌دانم تو کتاب مدیریت این چیزها هست یا نیست. هزاران نکته‌ی مدیریتی تو کارهای اجتماعی است، تو کارهای خیلی عادی است.
حالا. کارفرما باید مواظب کارگرش باشد در خوراک، در پوشاک، در حتّی صدا زدن.
حالا استخدام داریم یا نه؟
3- تفاوت استعدادها، لازمه زندگی اجتماعی
قرآن یک آیه داریم، می‌فرماید: «وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ» (زخرف/ 32)، افراد را بعضی‌ها را برتری دادیم. یکی طبع شعر دارد، یکی هنرمند است، یکی در بنّایی است، یکی در مکانیکی است، یکی در خیّاطی است. هر کسی خدا یک ذوقی داده و یک هنری دارد. قرآن می‌گوید: «رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ»، چرا؟ برای این‌که این‌ها همدیگر را استخدام کنند. اگر همه‌ی مردم مثل چوب کبریت، مثل قالب صابون یک‌جور باشند، کسی زیر بار کسی نمی‌رود، تو چه کسی هستی، که به من می‌گویی؟ او باید بگوید من کارشناس این رشته هستم، او هم بگوید من کارشناس هستم و همه به هم نیاز داشته باشند. اگر همه کارشناس، هر کسی در یک رشته کارشناس بود و به هم نیاز داشتند، این‌ها جمع می‌شوند، جامعه تشکیل می‌دهند و بسیاری از رشد افراد این است که تو جامعه باشند.
انسان یک بوته‌ی سبز نیست، یک بوته تو بیابان خودش سبز می‌شود، خودش هم خشک می‌شود، کاری به بغل‌دستی‌اش ندارد. انسان موجودی است که اجتماعی، یعنی تنهایی نمی‌تواند زندگی کند و جامعه وقتی تشکیل می‌شود که به هم نیاز داشته باشند. وقتی به هم نیاز داشتند، دور هم جمع می‌شوند، این برای او مکانیکی می‌کند، او برای او کفّاشی می‌کند. پس باید تفاوت باشد.
فرق است بین تفاوت و تبعیض. این را بارها احتمالاً گفته باشم. ببینید تبعیض بد است. تبعیض یعنی چه؟ تبعیض یعنی چند تا استکان می‌آورند تو سینی، می‌گویند چایی کن، من همین‌طور که چایی می‌ریزم، تو یکی چایی نمی‌ریزم، باقی‌ها را چایی می‌ریزم. این را می‌گویند تبعیض. چون همه‌ی استکان‌ها را چایی ریختی، این یکی را نریختی. این را می‌گویند تبعیض، این کار بدی است. اما اگر همه‌ی استکان‌ها را آوردند، یک استکان را این صاحب استکان‌ها، یک استکان را دمر گذاشته، این آقایی که چایی می‌ریزد، تو استکان‌هایی که درش باز است رو به آسمان، چایی می‌ریزد، این استکانی که دمر است، خب چایی نمی‌ریزد. نباید بگویی: «آقا چرا استکان من را چایی‌اش نکردی؟» می‌گوید: «خب دمر گذاشتی!» استکانی که دمر است، چایی‌اش نمی‌کنند که.
گاهی وقت‌ها یک کسانی صاف هستند، خدا یک چیزهایی به آن‌ها می‌دهد. یک افرادی هستند چپه هستند، اصلاً فکرش بد است، زبانش بد است، نیّتش بد است، این‌ها مهم است. پس تفاوت یعنی چون یک استکان صاف است، یکی دمر، این استکان‌ها تفاوت دارد، به یکی چایی می‌دهیم، به یکی نمی‌دهیم، این تفاوت طوری نیست. اما تبعیض یعنی چه؟ تبعیض یعنی با این‌که همه صاف است، این به یکی نداد، روی غرض نداد، تبعیض بد است، ولی تفاوت لازم است.
دکتر می‌آید تو بیمارستان، به یکی می‌گوید: «کباب بخور»، به یکی می‌گوید: «سوپ بخور.» به یکی می‌گوید: «اصلاً غذا نخور.» نسخه‌های مختلف می‌دهد برای بیمارهای مختلف، ولی نمی‌گویند: «دکتر فاسق است»، دکتر عادل است، دکتر حکیم است. معنای عدالت این نیست که همه را یک‌جور نمره هفده بدهیم، به همه سرم بزنیم که تو جلسه قبل هم گفتم.
خب استخدام نیاز جامعه است.
شرایط استخدام
4- تفاوت حقوق و درجات، متناسب با تلاش و کوشش
کارفرما باید بین افراد خوب و بد فرق بگذارد، تشویقی بکند برای افرادی. امیرالمؤمنین به استاندار می‌فرماید: «لَا يَكُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِي‏ءُ عِنْدَكَ بِمَنْزِلَةٍ سَوَاء» (نهج‌البلاغه، صبحی صالح، نامه‌ی 53). خوب و بد یک‌جور نباشد. هر کسی، او که بهتر است تشویق بشود. به یکی باید گفت: «سرگرد»، به یکی باید گفت: «سرهنگ»، به یکی باید گفت: «سرتیپ». سابقه‌شان، تخصّصشان، هجرتشان، فرماندهی‌شان در مراکز مختلف نظامی. درجه هم باید تدریجی باشد. حدیث داریم حضرت ابراهیم اوّلین درجه‌ای که گرفت، شد عبدالله، بنده‌ی خدا. بعد رشد کرد، عبدالله شد نبی‌الله. بعد رشد کرد، شد رسول‌الله. بعد رشد کرد، شد خلیل‌الله. بعد رشد کرد، خدا به او گفت: «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» (بقره/ 124): تو رهبر شدی برای همه‌ی مردم، در همه‌ی تاریخ. یعنی عبدالله، نبی الله، رسول‌الله، خلیل‌الله، بعد رهبری همه‌ی بشریت در طول تاریخ.
امام صادق علیه السلام یک کارگری داشت، فرستاد دنبال کاری. کارگر رفت کار را انجام داد، یا نداد، وقتی برگشت، نیامد گزارش بدهد به امام صادق، رفت خانه‌شان خوابید. امام هم منتظر گزارش بود، دید نیامد. امام بلند شد رفت خانه‌اش، محلّش. دید خوابیده. حالا ببین کارگر و کارفرما را. امام وقتی دید کارگر خوابیده، بالا سرش نشست، یک بادبزنی هم داشت، بادش را داد، که این گرمش نشود. این کارگر یک مدّتی که شد، از خواب بیدار شد. دید اِه، امام صادق بالای سرش دارد بادش را می‌دهد. گفت: «آقا ببخشید.» امام صادق فرمود: «یا روز بخواب، شب کار کن، یا شب بخواب، روز کار کن. تو خوابت زیاد شده.» یعنی وقتی به کارگرش می‌خواهد بگوید خوابش زیاد شده، می‌نشیند، داد نمی‌زند، بادش را می‌دهد، او بلند می‌شود شرمنده می‌شود، بعد می‌گوید تقسیم کار. یک ساعتی تعیین کن، بگو: «آقا من این ساعت کار می‌کنم.» ساعتت را روشن کن که کم‌کاری نکنی.
امام رضا علیه السلام دید که تو کارگرها یک سیاه‌پوستی دارد کار می‌کند. به رئیس این کارگرها گفت: «آقا بیا، این کارگر سیاه را چندش می‌دهی؟» گفت: «این فقیر است، هر چی به او بدهی، راضی است.» امام عصبانی شد، فرمود: «تو از فقر ایشان سوءاستفاده می‌کنی، تو باید با او طی کنی.» بعد امام فرمود: «ثلاث»، اگر سه برابر مزدش را به او بدهی، ولی با او طی نکنی، باز هم می‌گوید من حقّم بیش‌تر بود. مثلاً باید فرض کنید صد تومان بدهی، ولی به او نمی‌دهی صد تومان، می‌گویی حالا شب به او یک چیزی خواهیم داد، این در طول روز که کار می‌کند، هی می‌گوید استاده چه‌قدر به من خواهد داد؟ تو دلش دغدغه دارد، یعنی آرامش روانی، روحی ندارد، دلگرم به کار نیست. شب هم که صد تومانش دادی، اگر هم به جای صد تومان که طی کردی، سیصد تومانش هم بدهی، باز می‌گوید حق من بیش از این است. اما اگر صد تومان دادی، منتها وقتی می‌خواهی بدهی، صد یک تومان بدهی، صد و ده تومان بدهی، صد و بیست تومان بدهی، طی کن، ولی بعد یک کمی اضافه کن.
کارگر و کارفرما
5- آفت‌ها و آسیب‌های نظام کارگری
امیرالمؤمنین می‌فرماید که: نمی‌توانند این‌ها کارفرما باشند. چه کسانی؟
«الْبَخِيلُ»، آدم بخیل، چون یک؛
دوم چی؟ «وَ لَا الْجَاهِلُ»، آدم جاهل هم نباید باشد. جاهل معنایش باسواد نیست، یعنی شعور داشته باشد، چون بعضی‌ها مدرک علمی‌شان بالاست، اما باز جاهل هستند؛
«وَ لَا الْمُرْتَشِي»، «مُرتَشی» یعنی کسی که رشوه می‌گیرد. کارفرما نباید اهل رشوه باشد؛
«وَ لَا الْمُعَطِّلُ لِلسُّنَّةِ»، باید دستورات اولیای خدا را کنار نگذارد؛
«وَ لَا الْجَافِي»، جفاکار نباید باشد. (دعائم الإسلام، ج ‏2، ص 531)
تو این حدیث هم این گروه‌ها می‌گویند در کارفرمایی معیوبند: جاهل، جفاکار، رشوه‌گیر.
– تجربه باید داشته باشد.
امیرالمؤمنین می‌فرماید: «أَهْلَ التَّجْرِبَة» (نهج‌البلاغه، صبحی صالح، نامه‌ی 53)، کسی را استخدام کن که تجربه داشته باشد؛
«وَ الْحَيَاءِ» (نهج‌البلاغه، صبحی صالح، نامه‌ی 53)، حیا داشته باشد، تو روی کارگر، کارفرما نایستد، کارفرما تو روی او نایستد؛
«مِنْ أَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَة» (نهج‌البلاغه، صبحی صالح، نامه‌ی 53)، از خانوادههای شریف باشد. خانوادهی شریف یعنی خانوادهای که ادب دارد، اخلاق دارد، محترم است.
در روایت داریم: «مَنْ غَشَّ غُش‏» (الكافي، چاپ إسلامية، ج ‏5، ص 160)، کلک زدی، بهت کلک می‌زنند. و خدا جبران می‌کند، اگر یک کارگری و کارفرمایی به حق رفتار کند، اسم خدا جبّار است، جبّار است، یعنی جبران می‌کند. اگر یک خیری انجام دادید، نگویید کاش که این خیر را انجام نمی‌دادم.
تلویزیون جوان سربازی را آورد که مقداری طلا از یک مسافر افتاده بود، این برداشت و رفت صاحبش را پیدا کرد، به او داد. با او مصاحبه کردند. گفت: «پدرم نان حرام به من نداده.» لقمه‌ی حرام خیلی کار می‌کند. امام حسین روز عاشورا هر چی صحبت کرد، هیچ کس گوش نداد. آخرش فرمود: «شکمتان از حرام پر شده.» (بحار‌الأنوار، ج ‏45، ص 8)
6- کسب روزی حلال و دوری از لقمه حرام
«مالُ الحَرام یُبینُ فِی الذُّریَّة»: حدیث داریم مال حرام روی نسل‌های بعد هم اثر دارد.
کارگر سعی کند، خلاف نکند. حالا قرار گذاشته مثلاً این چاه پنج متر باشد، سر چهار متری در چاه را نبندد، بگوید: «آقا چاه را هم ساختیم، چاه را حفّاری کردیم.»
لقمه‌ی حرام، اگر شما رزقت نباشد، با حرام‌خوری هم رزقت زیاد نمی‌شود. خیلی‌ها هستند به هر جا می‌رسند، ناخنک می‌زنند، حق و باطل، حرام و حلال را قاطی می‌کنند، این‌ها فکر می‌کنند خوش‌روزی‌اند، ولی قرآن می‌فرماید: «نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعيشَتَهُمْ» (زخرف/ 32)، این که خواندم قرآن بود، «نَحْنُ»: ما، «قَسَمْنا»: تقسیم می‌کنیم، بین این‌ها معیشت را. یعنی اگر رزقت کم باشد، ممکن است پول زیادی هم دستت بیاید، ولی رزقت کم است، پول تو دستت آتش می‌گیرد.
چند شب پیش یک جایی بودیم، یک کسی می‌گفت مادرم یک دعا به من کرد، آن دعا الآن مستجاب شد. گفتند: «چی؟» گفت: «بچّه بودم یک کاری کردم، مادرم گفت: «پسر جون خدا ان‌شاءالله به جاییت برساند که ده میلیون پهلویت هیچی نباشد.» من حالا ده میلیون بردم بازار، هیچی به من ندادند. او گفت: [خنده‌ی استاد] «دعای مادرم بود.»
گاهی وقت‌ها آدم دارد ولی خیر نمی‌بیند. گاهی وقت‌ها انسان چند تا جوان پسر دارد، از بچّه‌هایش خیر نمی‌بیند. یک غریبه می‌آید، به ایشان خیر می‌رساند. «نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعيشَتَهُمْ» (زخرف/ 32)، داشتن دلیل بر این نیست که رزق من هم باشد. گاهی آدم دارد، اما رزقش نیست، دارد، نمی‌تواند بخورد. پس دارایی معنایش رزق نیست، افراد زیادی مِلک دارند، اما از گلویشان پایین نمی‌رود. بیایید تو این ماه رمضان و غیر ماه رمضان یک کاری کنیم، این برای ابدیّت ما باشد. نگاه کنیم چه کاری می‌توانیم بکنیم. با پول است، با تلفن است، با شرکت است، با سفارش است، با تحصیل است، چه کاری می‌توانیم بکنیم. هر کاری می‌توانیم بکنیم، بکنیم که حسرت نخوریم. کارفرما باید مواظب باشد.
امیرالمؤمنین فرمود که یکی از شرایط کارفرما، کارگر این است که: «وَ أَقَلُّ فِي الْمَطَامِعِ»، طمع نداشته باشد، یعنی ناخنک به مال مردم نزند، طمع نداشته باشد، «وَ أَقَلُّ فِي الْمَطَامِعِ إِشْرَافاً وَ أَبْلَغُ فِي عَوَاقِبِ الْأُمُورِ» (نهج‌البلاغه، صبحی صالح، نامه‌ی 53)، یعنی کارها را عاقبتش را هم ببیند.
گاهی وقت‌ها یک کاری امروز خوب است، ولی بد عاقبت است. می‌گوید کسی را استخدام کنید، که وقتی یک کاری را می‌خواهد بکند، عواقبش را هم ببیند.
7- هجرت به مناطق محروم، برای خدمت به مردم
افرادی که اهل سفر نیستند، هجرت نمی‌کنند، مثلاً کلّی آخوند است، بلند نمی‌شود برود از نجف و قم و مشهد برود یک شهر دیگر. کلّی دکتر است تو یک ساختمان، آپارتمان، هر کدام یک اتاقکی، دو تا اتاق است، کم‌تر و بیش‌تر، همین دکترها، بسیاری از دکترها یک جا جمع می‌شوند، آخوندها یک جا جمع می‌شوند، قرآن یک آیه داریم برای آن‌هایی که می‌توانند هجرت کنند و واجب است هجرت کنند، ولی هجرت نمی‌کنند. بگذار من این آیه را بنویسم.
بسم الله الرحمن الرحیم
این آیه، آیه‌ی خیلی مهمی است، خیلی‌ها باید روی این آیه فکر کنند.
[پای تخته] کسانی که «آمَنُوا» یعنی ایمان دارند، ولی «وَ لَمْ يُهاجِرُوا» هجرت نمی‌کنند. سواد دارد، ولی بلند نمی‌شود از منطقه‌اش برود یک جای دیگر. کسانی که «آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا»، «ما لَكُمْ» حق ندارید شما. «مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ» کسانی که ایمان دارند ولی هجرت نمی‌کنند، «ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ» (انفال/ 72) حق ندارید شما ولایت داشته باشید، هیچی.
ولایت سه تا معنا می‌تواند داشته باشد:
1- محبّت، حق ندارید ولایت داشته باشید، یعنی حق ندارید این‌ها را دوست داشته باشید. این‌ها را دوستشان نداشته باشید؛
2- یا ولایت یعنی حکومت. کسانی که اهل هجرت نیستند، پُست حکومتی به آن‌ها ندهید؛
3- یا می‌شود ولایت به معنای کمک.
پزشک‌ها باید یک طرحی را بگذرانند، باید بروند یک منطقه، خب این یک کار خوبی است. نباید یک جایی باشد که وفور نعمت باشد، یک جا نباشد. جمهوری اسلامی برای تقسیم پنیر و کره و کود شیمیایی که نیست که، باید همه چیز تقسیم بشود. بگویند آقای قرائتی حواست را جمع کن، اگر می‌خواهی در تهران زندگی کنی، سالی بیست روز، سالی سی روز باید بروی در یک جاهای پرتی، جایی که روحانی ندارد.
حالا. کارفرما.
– سر زدن، بازرسی
ما سه رقم بازرس داریم تو اسلام، این را هم بگویم برایتان. یکی می‌گوید که بازرس عمومی. یعنی همه‌ی مردم خلاف دیدند گزارش بدهند. خدا رحمت کند شهید رجائی را، آن زمان اوّل انقلاب سی و پنج میلیون جمعیت داشت، می‌گفت: «سی و پنج میلیون بازرس است.» این‌که همه مردم، خلاف دیدی نگو به من چه، خلاف دیدی به مسئولش گزارش بدهید. این بازرس عمومی، همه‌ی ملت باید بازرس باشند. امر به معروف و نهی از منکر یعنی همه‌ی ملّت بازرس هستند، به خوبی‌ها سفارش می‌کنند، از بدی‌ها جلوگیری می‌کنند.
یک بازرس داریم که نه، عمومی نیست، پول می‌گیرد، کارمندِ وزارتِ اطّلاعات است، «وَ ابْعَثِ الْعُيُون‏» (نهج‌البلاغه، صبحی صالح، نامه‌ی 53) ، «وَ ابْعَثِ الْعُيُون‏» یعنی افرادی را بکار برای این کار، معیّن کن با حقوق و مزایا.
بعضی وقت‌ها هم بازرس خصوصی است که رئیس‌جمهوری، رهبری، کسی یک بازرس ویژه می‌فرستد، می‌گوید: «برو اوضاع را ببین، بیا به ما بگو.» این را می‌گوید: «عَینی»، «عَینی» یعنی بازرس ویژه.
پس «عُیون» داریم، یعنی بازرس حقوق‌بگیر. «عَینی» داریم، یعنی بازرس ویژه، یکی «بَلَغَنِي‏» (نهج‌البلاغه، صبحی صالح، نامه‌ی 63، 70 و 71)، «بَلَغَنِي‏» هم داریم تو کلمات، یعنی به من گزارش دادند. سه تا کلمه تو روایت هست: «بَلَغَنِي‏، عُیُون، عَینی».
«بَلَغَنی»، گزارش مردمی. «عُیُون» یعنی بازرسِ کارمندِ وزارتِ اطّلاعات. «عَینی»: یعنی بازرس ویژه.
خدایا یادمان بده وظیفه‌مان چی هست، توفیق بده عمل کنیم. یادمان بده، وظیفه‌مان چی نیست، توفیق بده، دوری کنیم. ما را در فهم وظیفه سردرگم نکن. آن چه در ماه رمضان و غیر ماه رمضان برای خوب‌ها مقدّر می‌کنی، به آبروی همان آدم‌های خوب، همه‌ی آن‌ها را برای همه‌ی ما مقدّر بفرما.

«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

]]>
https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82%d9%91-%da%a9%d8%a7%d8%b1%da%af%d8%b1-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3%d8%ac%d8%a7%d8%af-%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%87-2/feed/ 0
حقّ کارگر در رساله حقوق امام سجاد علیه السلام (1) https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82%d9%91-%da%a9%d8%a7%d8%b1%da%af%d8%b1-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3%d8%ac%d8%a7%d8%af-%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%87-%d8%a7/ https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82%d9%91-%da%a9%d8%a7%d8%b1%da%af%d8%b1-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3%d8%ac%d8%a7%d8%af-%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%87-%d8%a7/#respond Fri, 08 Apr 2022 20:16:57 +0000 https://gharaati.ir/?p=8592 https://gharaati.ir/archive/pdf/1401.01.20.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1401.01.20.mp3 https://www.aparat.com/embed/I3hu0?data[rnddiv]=78977194911&data[responsive]=yes]]>

موضوع: حقّ کارگر در رساله حقوق امام سجاد علیه السلام (1)
تاريخ پخش: 20/01/1401
عناوين:
1- ارزش کار و خدمت به دیگران
2- توجه به نیازهای طبیعی کارگران
3- محبت و حمایت کارفرما نسبت به کارگران
4- رزق و روزی به دست خدا نه مردم
5- عدالت میان کارگران و زیردستان
6- عدالت در حوزه‌های مختلف زندگی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

بحثمان درباره‌ی شرح و تفسیری بود برای رساله‌ی حقوق امام سجّاد. امام سجّاد، امام زین‌العابدین علیه السلام یک مکتوبی دارند، حقوق را بیان کرده‌اند: حقّ فرزند، حقّ همسایه، حقّ استاد، حقّ شاگرد، حقّ کارگر، حقّ، حقّ، حقّ، حتّی حقّ چشم، حقّ گوش. هر روزی یکی از این حقوق را چند دقیقه‌ای صحبت می‌کنیم که الآن برنامه‌مان ان‌شاءالله بیست دقیقه است.
حقّ کارگر را بگوییم. اما حقّ کارگر:
«وَ أَمَّا حَقُّ سَائِسِكَ بِالْمِلْكِ فَنَحْوٌ مِنْ سَائِسِكَ بِالسُّلْطَانِ» (تحف العقول، ص 261)
اینکه حالا من رئیس شدم، او کارگر شده، خبری جایی نیست، دنیا زیر و رو می‌شود. قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: «تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها» (آل عمران/ 140)، چه کارگرانی که ارباب می‌شوند، چه اربابانی که به کارگری می‌افتند، رنگ و وارنگ هست. منتها نگاه به کارگر نباید نگاه تحقیرانه باشد.
پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «سَيِّدُ الْقَوْمِ خَادِمُهُم‏» (من لا يحضره الفقيه، ج ‏4، ص 378)، توی یک قوم آن کسی که خدمت می‌کند، آقای آن هست، «سَيِّدُ الْقَوْمِ خَادِمُهُم‏».
1- ارزش کار و خدمت به دیگران
کار افتخار است. امام زین‌العابدین علیه السلام ایّام حج با کاروان ناشناس می‌رفت که نشناسند او را، مثل باقی‌ها حاجی‌ها او هم کار بکند. در مسیر راه یک نفر امام را شناخت. رفت به رئیس کاروان گفت: «می‌دانی چه کسی است؟» گفت: «نه، ولی هم پولش را داده، این‌طور نیست که حالا کار می‌کند، پول ندهد، هم پولش را داده مثل باقی حاجی‌ها، هم کار می‌کند.» گفت: «این امام زین‌العابدین است.» وقتی فهمیدند، عذرخواهی کردند و گفت: «نه، من اصلاً با کاروان ناشناس آمدم، تا کار بکنم.»
در یک ماجرایی که قرار بود که یک آبگوشتی بخورند، مثلاً هر کسی گفت من یک کاری می‌کنم. یک کسی گفت: «ذبح گوسفند با من.» یکی گفت: «پوست کندن گوسفند با من.» یکی گفت: «پختش با من.» یکی گفت: «نانش با من.» پیغمبر فرمود: «پس جمع هیزمش هم با من.» گفتند: «نه، شما پیغمبرید.» فرمود: «نه، اگر می‌خواهید بخورم، باید کار بکنم.»
کار، ارزش دارد. کارگر، محترم است. تحقیر برای هیچ کس. قرآن می‌فرماید: «لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً» (حجرات/ 12)، این «بَعْضُكُمْ» یعنی، مادر هم حق ندارد غیبت دخترش را بکند، پدر هم حق ندارد غیبت پسرش را بکند. «بَعْضُكُمْ»، این کارگر است، می‌توانیم بد با او حرف بزنیم. حتّی برده را، اسلام می‌گوید برده را تو جبهه آمده من را بکشد، منتها نتوانسته بکشد، من او را گرفتم، اسیرش کردم، می‌گوید قاتلت است، همین آقای برده یک زمانی قاتلت بوده، حالا الآن دیگر تو خانه شماست آمده، الان هم اسیر تو است، اما می‌گوید صداش می‌زنی با کرامت، بگو: «فَتی»، یعنی جوانمرد. کنیز را هم «فَتاة» بگو. یعنی اسم حتّی برده را با احترام ببر.
یک بار امام باقر علیه السلام دید که یکی از یارانش یک نسبت بدی داد به مادر نوکرش. امام باقر جا خورد. گفت: «تو یک نسبت زنا به مادرش دادی؟!» گفت: «آقا مسلمان که نیست!» گفت: «اگر کسی مسلمان نیست، می‌شود نسبت زنا به او داد؟!» بعد امام فرمود: «بیست سال است فکر می‌کردم تو آدم خوبی هستی، امروز فهمیدم نه، تو هم آدم بی‌تقوایی هستی.»
2- توجه به نیازهای طبیعی کارگران
علی ایّ حال کارگر هم خودش، همان لباسی که می‌پوشید، او هم بپوشد، حتّی گاهی بهتر. امیرالمؤمنین با غلامش قنبر رفتند پیراهن بخرند. پیراهن‌ها یکیش قشنگ بود، یکیش ساده بود. سه تومان و دو تومان فرض کنید، سه درهم و دو درهم، یا سه دینار و دو دینار، حالا یکی گران‌تر بود. حضرت آن گران‌تر را خرید، گفت: «تو بپوش.» قنبر گفت: «آقا من نوکر هستم! من غلام هستم! آن وقت غلام پیراهن خوب بپوشد، اربابش پیراهن ضعیف؟!» فرمود: «ببینید تو غلام هستی، ولی جوانی، جوان دلش می‌خواهد شیک‌پوش باشد.» ببین دقّت را.
اگر یک کسی کارفرما شد، یک کسی کارگر، فکر نکند این یک ژنی دارد، ژنش باید جزء فرهیختگان باشد. نه، ژنی نیست. این مسئله مهم است.
می‌فرماید امام سجّاد در رساله‌ی حقوق می‌گوید که مواظب باشید: «أَنْ تَعْلَمَ أَنَّكَ إِنَّمَا اسْتَرْعَيْتَهُمْ بِفَضْلِ قُوَّتِكَ عَلَيْهِمْ» (تحف العقول، ص 261)، تو اگر امروز اربابی، این لطف خدا بوده. یک زمینی هست یک وقت، مثل همه‌ی زمین‌ها تو بیابان، حالا یک وقت شهرداری یا دولت می‌آید یک خیابان تو این زمین می‌کشد، زمین‌هایی که کنار خیابان قرار می‌گیرند، گران می‌شوند. حالا این زمین پز ندارد، که من گران‌ترم، نبش بلوارم، نبش خیابانم، چهل و پنج متری، شصت متری، فلان. یک خیابانی به شما خورده، گران شدی. باد نکنید. هر کس هر چی دارد، مدرکی دارد، من دکتری گرفتم، من تیزهوشم. ممکن است سر جلسه‌ی امتحان خدا حافظه را از تو بگیرد، همه چیزی را که خواندی، یادت برود. من سراغ دارم آدم‌هایی که اسم خودشان را فراموش کردند. سراغ دارم بعضی علما که روی منبر نشست، بسم الله گفت، هر چی فکر کرد، همه‌ی حرف‌ها یادش رفت، آمد پایین گفت: «تمام محفوظاتم پرید.» هیچ کارگری، هیچ کارفرمایی خودش را برتر نداند. این یک مسئله.
3- محبت و حمایت کارفرما نسبت به کارگران
به خدا پناه ببریم. حالا که شما رئیس شدی، «بِالرَّحْمَةِ وَ الْحِيَاطَةِ وَ الْأَنَاةِ وَ مَا أَوْلَاكَ» (تحف العقول، ص 261). مسئولیت تو این است که رحم کنی، با محبّت باشی، «الْحِيَاطَةِ» از این‌ها حمایت کنی، «وَ الْأَنَاةِ» و بردبار باشی نسبت به این‌ها، «وَ مَا أَوْلَاكَ» و هر کاری اولویت دارد. این سفارش می کند به کارفرما که.
بعد خیلی از این‌ها با دیدن اخلاق اسلامی منقلب می‌شوند. مثل همین قنبر که گفتم، پیراهن گران را حضرت علی به قنبر می‌دهد، می‌گوید تو غلامی، ولی چون جوانی، جوان دوست دارد شیک‌پوش باشد، پیراهن شیک را تو بپوش. خب قنبر با این رفتار منقلب می‌شود. انس خادم پیغمبر بود. بسیاری از روایات ما از انس است. می‌گوید من خادم پیغمبر هستم، اما پیغمبر این کار را می‌کرد، این کار را می‌کرد، کارهای پیغمبر را می‌دیدند، تو جامعه پخش می‌کردند.
«إِذَا عَرَفْتَ مَا أَعْطَاكَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِ هَذِهِ الْعِزَّةِ وَ الْقُوَّةِ الَّتِي قَهَرْتَ بِهَا أَنْ تَكُونَ لِلَّهِ شَاكِراً» (تحف العقول، ص 261). می‌گوید حالا تو رئیس شدی، رأی آوردی، شکر خدا را بکن.
ما دو تا پولدار تو قرآن داریم: یک پولدار می‌گفت: خودم، یک پولدار می‌گفت خدا. سلیمان پولدار بود، می‌گفت: «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي» (نمل/ 40)، «رَبِّي» یعنی خدا به من داده، نه برای عیّاشی و رفاه، «لِيَبْلُوَني» (نمل/ 40)، خدا می‌خواهد من را امتحان کند، «أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُر» (نمل/ 40): آیا شکر می‌کنم یا کفران می‌کنم.
دنیاست، می‌دهند، می‌گیرند. یک وقت ما تو نهضت سوادآموزی یک قائم‌مقامی داشتیم، در پرواز به خرّم‌آباد هواپیما سقوط کرد و مرحوم شد، به نام آقای کریمی. یک زمان ما به ایشان حکم دادیم که تو جانشین ما باش تو نهضت سوادآموزی. مدّت‌ها گذشت و بعد بنا شد کسی دیگری باشد. صدایش زدم. یکی از همراهان ما، پاسدارها می‌گفت: «آقای قرائتی بشارت می‌دهم، تبریک می‌گویم.» گفتم: «برای چی تبریک می‌گویی؟» گفت: «آن روزی که به ایشان حکم دادی، حکم دادی و کلید ماشین را هم به او دادی، گفتی این هم ماشین در اختیار تو.» من بودم، هیچ شاد نشد. بعد از مدتی هم که گفتی: «فلانی.» گفت: «بسیار خب.» باز هم کلید را پس داد. می‌گفت: «کلید ماشین را دادی، گرفتی، هر چی نگاهش کردم ببینم اخمو می‌شود، عصبانی می‌شود.»
اگر نعمتی خدا به تو داد، شکرش را بکن، نگو من جامعه‌شناسی خواندم، روان‌شناسی خواندم، آیت الله هستم، دکتر هستم، جزء فلان قبیله و حزب و شهرستان و روستا و این‌ها هستم، اگر کسی دری به تخته خورد، رئیس شد، باد نکند. یا بعضی‌ها هم مثلاً می‌گویند من حتماً باید رئیس‌جمهور بشوم، حتماً باید من رأی بیاورم توی شهر، تو شهرداری، تو هر جا. حالا یک بار رأی آوری، یک بار هم رأی نیاوردی، حالا مثلاً چی شده؟!
ما باید مثل قدیم که حالا کارتی نبود، تا چند وقت پیش که کرونا و این‌ها نبود، مردم پول می‌بردند بانک و می‌آوردند. کارمندهای بانک یک روز، یک قسمت می‌ایستاد، مسئول گرفتن بود، کلّی پول می‌گرفت. یک روز دیگر رئیسش می‌گفت تو آن باجه بایست، پول می‌داد. نه آن روزی که پول می‌گرفت، می‌پرید بالا، نه آن روزی که پول می‌داد، سکته می‌کرد. قرآن می‌گوید مثل کارمند بانک باشید، آیه‌اش این است: «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُم‏» (حدید/ 23)، اگر دادند شاد نشوید، اگر گرفتند. در کنکور رد شدی، خب می‌خوانیم دومرتبه، ولی فکر نکن حالا که رد شدی، یعنی بدبخت شدی. بسیاری آدم‌های تحصیل کرده‌ی بالا داریم، ولی هزار و یک مشکل تو زندگیشان است، تحصیلاتشان هم عالی است. بسیار آدم‌هایی هستند که مدارک دانشگاهی ندارند، زندگی‌شان هیچ غمی ندارد. این که ما یک چیزی را بتش می‌کنیم، یک چیزی را بتش می‌کنیم که اگر این بت بود، حتماً خوشبختیم، اگر این نبود، حتماً بدبختیم. این یک مسئله.
در کارهای دیگر هم همین‌طور است. مثلاً می‌شود گفت من پزشک تاجرها هستم، پس پولدارم؟؟! من پزشک اطفالم، فقیرم؟! گاهی درآمد پزشک اطفال از درآمد پدر و مادرش بیش‌تر است. الآن تو لباس هم همین‌طور است، لباس بچّه‌گانه گران‌تر از لباس بزرگ‌ها هست. بچّه کوچک است، لباس‌ها که، اما حالا به خاطر دوختش است یا دلیل دیگر. کیلویی حساب نکنید. چون تو این شهر هستم، پولدار خواهم شد، چون تو این خیابان هستم، پولدار خواهم شد، چون دست به این شغل زدم، پولدار خواهم شد. اگر بنا باشد.
4- رزق و روزی به دست خدا نه مردم
یک آیه داریم سوره‌ی زخرف «نَحْنُ قَسَمْنا» (زخرف/ 32). آیه قرآن است، ولی از بس که آسان است، فارس‌ها هم می‌فهمند. «نَحْنُ» ما، «قَسَمْنا» ما قسمت کردیم، «بَيْنَهُمْ مَعيشَتَهُمْ» (زخرف/ 32)، زندگی را ما تقسیم می‌کنیم. این پسر، این دختر، این تیزهوش، این معمولی، این نانوا، این کارگر، این چی. «نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعيشَتَهُمْ» (زخرف/ 32). بعد هم می‌گوید یک تفاوت‌هایی تو شما قرار دادیم، اگر همه مردم یک‌جور باشند، کار پیش نمی‌رود. باید هر کسی یک استعدادی داشته باشد، نیاز داشته باشد، کفّاش به نانوا، نانوا به نجّار، نجّار به مهندس، مهندس به دکتر. همه باید در یک رشته تخصّصی داشته باشند، علاقه و ذوقی داشته باشند. من خودم هم همین‌طور هستم. من اگر کتاب قرآن و حدیث جلویم باشد، ده ساعت هم مطالعه کنم، شاید خسته نشوم، البته قبل از کرونا و بی‌حالی، اما ممکن است کتاب دیگر خیلی هم علمی باشد، ولی من ده دقیقه هم نمی‌توانم مطالعه کنم.
ببینید ذوق، «وَ استَعمِلنی فِیما خَلَقتَنَی لَه»، امام زین العابدین می‌گوید: «خدایا، آن کاری که من را برای آن کار خلق کردی، آنجا قرار بده.» یعنی قطار را بگذار روی ریل خودم. این‌طور نباشد که استعداد و گرایش من چیز دیگر هست، شما امکانات دیگر به من می‌دهی.
«نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ». حق کارفرما این است که یک، به خاطر پستی که دارد، پز ندهد. یک. شکر خدا را بکند، شکر خدا هم این است که به زیردستش مهربان باشد، حقّ او را از بین نبرد، مراعات عدالت را بکند. بهترین تشکّر از خدا، «عَدلُکَ»، عدالت تو بهترین تشکّر است، همه را یک‌جور ببینیم.
حتّی تو مسجد همه باید مردم یک جور باشند. این طور نیست که حالا یک کسی چون پولدار است، چایی به او بدهیم، یک کسی چون فقیر است، به او محل نگذاریم.
5- عدالت میان کارگران و زیردستان
کسی که کارفرماست، باید همه را یک جور ببیند. یک وقتی من گفتم ما حتّی پلیس‌ها هم باید با عدالت با مردم رفتار کنند. بعضی از پلیس‌ها ممکن است اگر ماشین قیمتی باشد، پشت بلندگو: «راننده‌ی بنز، راننده‌‌ی بنز، بفرمایید کنار.» می‌گویید: «بفرما.» چرا؟ برای این‌که بنز است. اما اگر ماشینی غیر بنز بود، برو کنار، برو کنار. بفرما می‌شود برو! اگر یک ماشینی قراضه بود، بکش کنار. یعنی بفرمایید کنار، برو کنار، بکش کنار. این نه، یک‌جور باید باشد.
عدالت هم معنایش این نیست که همه یک‌جور باشند هان. هر چیزی به حقّش باشد. مثلاً پزشک بیاید بگوید: «من پزشک عادلی هستم، از دم یکی یک سرم بده به همه‌ی مریض‌ها». خب یک بیمار سرم می‌خواهد، یکی نمی‌خواهد. من معلّم هستم، عادل هستم، از دم یکی یک نمره‌ی هفده بده به بچّه‌ها، خب این هم درست نیست. معنای عدالت این نیست که همه یک جور باشند. یکی کفشش بزرگ است، هیکلش بزرگ است، لباس بیش‌تری می‌خواهد. معنای عدالت این نیست که نه، من پارچه‌ها را تقسیم می‌کنم، همه سه متر و نیم. او سه متر و نیم تنگش است، او سه و متر و نیم گشادش است. بعضی جاها اگر همه یک‌جور باشند، ظلم است. تو یکی، من هم یکی. بله، تو اگر نباشی، هیچ‌طوری نمی‌شود، این اگر نباشد، کارخانه می‌خوابد. این اگر نباشد، بیمارستان می‌خوابد. باید نقش را حساب کرد، نقش این را. حضرت رسول یک آدم هست، خب بنده من هم یک آدم. من نباشم، یک مورچه هم زندگیش فرق نمی‌کند، ولی خدا به پیغمبر می‌گوید: « لَوْلَاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاك‏» (بحار الأنوار، ج ‏16، ص 406)، تو نبودی من هستی را خلق نمی‌کردم. حساب کنید نقش افراد، جایگاه هر کسی.
چند جمله راجع به عدالت بگویم، عدالتی که خودم هم ندارم. به یکی کسی گفتم: «فامیل شما چی هست؟» یک خورده به من نگاه کرد، گفت: «فامیلی من چیزی هست که در تو نیست.» گفتم: «خیلی چیزها در من نیست، بگو ببینم چی هست.» گفت: فامیل من شهامت است. فامیلش شهامت بود.
یک کسی یک مناجات درست کرده بود، به اسم‌های بی‌مسّما، مثلاً فقیهی بود، ولی فقه بلد نبود، سخائی بود، ولی سخاوت نداشت، تو مناجات می‌گفت: «الهی به فقاهتِ فقیهی.» یک کسی گفت: «به عدد موهای سرم کمکت می‌کنم.» کلاهش را برداشتند، کچل است، اصلا مو ندارد. عدالت یعنی توجّه داشتن به این چیزها.
6- عدالت در حوزه‌های مختلف زندگی
«وَ السَّماءَ رَفَعَها» (الرحمان/ 7)، جالب است که قرآن عدالت تو آسمان‌ها را با عدالت مغازه‌ی پیاز‌فروشی یک‌جور پهلوی هم گذاشته. قرآن ببینید چی می‌گوید، می‌گوید: «وَ السَّماءَ» آسمان، «رَفَعَها»: من آسمان‌ها را برافراشتم. «وَ وَضَعَ الْميزانَ » (الرحمان/ 7): بین کرات توازن قرار دادم. بعد می‌گوید: «أَلاَّ تَطْغَوْا فِي الْميزانِ» (الرحمان/ 8)، تو هم داری سیب‌زمینی می‌کشی، توازن، یعنی ترازوی مغازه‌ی شما با توازن در کرات آسمانی، کهکشان ها یک‌جور است. «وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْميزانَ * أَلاَّ تَطْغَوْا فِي الْميزان» (الرحمان/ 7 و 8). قرآن می‌گوید من در آفرینش توازن قرار دادم، تو هم در کشیدن این سیب‌زمینی و پیاز توازن برقرار کن.
خب در حرف زدن عادل. «قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا» (انعام/ 152). آیه قرآن است، می‌گوید حرف می‌زنید عادل. به یکی کسی یک ربع وقت ندهید، به یک کسی سه دقیقه، پنج دقیقه، همه را یک‌جور باشد.
عدالت حتّی نسبت به دشمنان. حضرت علی فرمود: «ابن ملجم یک ضربت زد به من شب نوزدهم، یکی زد، شما هم یکی بزنید.» جمله‌اش هم این است، این جمله را حفظ کنید، ماه رمضان است، در آستانه‌ی، «ضَربَةً بِضَربَة»: او یک ضربه زده، شما هم یک ضربه بزنید. نگویید: «چون علی را کشته است و امیرالمؤمنین است، ما باید تکّه تکّه‌اش کنیم.»، «ضَربَةً بِضَربَة»، این عدالت امیرالمؤمنین است. عدالت علی بن ابی طالب می‌گوید: «یکی زده، یکی بزنید». عدالت آمریکا می‌گوید: «دو تا برج خراب کرد، کلّ کشور را تصاحب کنید.» البتّه بعداً با رسوایی رفتند بیرون، ولی چه‌قدر ظلم کردند تو افغانستان و در همه‌ی دنیا. «ضَربَةً بِضَربَة».
می‌گوید با دشمنت هم: «لا تَعْدِلُوا» (مائده/ 8).
حتی می‌گوید دشمن را اگر کشتید، حق ندارید تکّه تکّه‌اش کنید، گوشش را ببرید، دماغش را ببرید، مُثلِه، مُثلِه حتّی نسبت به سخت‌ترین دشمن‌ها.
بین بچّه‌ها. «اعْدِلُوا بَيْنَ أَوْلَادِكُمْ» (مكارم الأخلاق، ص 220). سوغاتی می‌خرید، هدیه می‌خرید، بچّه‌هایتان را با یک نگاه، نگاه کنید. بعد بچّه‌های شما نگویند این پدر ما، این مادر ما تبعیض قائل است، به او چی داد، به من نداد.
در تقسیم اموال، توزیع، «فَإِنَّ لِلْأَقْصَى مِنْهُمْ مِثْلَ الَّذِي لِلْأَدْنَى‏» (نهج البلاغه، صبحی صالح، نامه‌ی 53)، به دورترین فردی که تو کشور تو هست، زندگی می‌کند، به مالک اشتر فرمود استاندار، امیرالمؤمنین علیه السلام به استاندار گفت: «دورترین فرد سهمش با نزدیک‌ترین فرد یک‌جور باشد.» این چون نزدیک مرکز است، نزدیک چشمه‌ی آب است، نزدیک است، نزدیک است، «فَإِنَّ لِلْأَقْصَى مِنْهُمْ مِثْلَ الَّذِي لِلْأَدْنَى‏».
در قضاوت «وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْل‏» (نساء/ 58). در عدالت یک‌جور باشید.
امیرالمؤمنین فرمود: «اگر مال، مال خودم هم بود، یک‌جور تقسیم می‌کردم، تا چه رسد به این‌که مال، مال بیت المال باشد.» یعنی عدالت.
در عدالت کار به فقیر و غنی نداشته باشید، عدالت داشته باشید. آخر گاهی ما دلمان می‌سوزد، می‌گوییم: «بابا فقیر است، بگذار به او بده، برود، جریمه‌اش نکن.» یکی می‌گوید: «بگیر، بگیر، بگیر، پولدار است، بگیرش.» به تو چه این پولدار است، یا فقیر است؟! این یک گناه، «غَنِيّاً أَوْ فَقِيراً»، اگر غنی بود یا فقیر بود، تو باید با عدالت رفتار کنی، تو قانون را اجرا بکن. بنده چون مشهور هستم، تو ماشین می‌نشینم خلاف کنم، پلیس می‌آید می‌گوید: «آقای قرائتی است؟! بفرمایید، بفرمایید.» خب اگر خلاف کردم، من را هم توبیخ کن. عدالت یک چیزی هست که گفتنش آسان است، عملش هم خیلی سخت است، خیلی سخت است.
خدایا تو خودت می‌دانی چه‌قدر حرف زدیم و عمل نکردیم، هم گذشته‌ی ما را ببخش و هم آینده‌ی ما را عامل به حرف‌های خوب قرار بده.

«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

]]>
https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82%d9%91-%da%a9%d8%a7%d8%b1%da%af%d8%b1-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3%d8%ac%d8%a7%d8%af-%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%87-%d8%a7/feed/ 0