حق مشورت – درسهایی از قرآن https://gharaati.ir محسن قرائتی Sat, 07 Jan 2023 14:02:36 +0000 fa-IR hourly 1 https://wordpress.org/?v=6.4.3 حقّ نصیحت‌خواه در رساله‌ی حقوق امام سجّاد علیه‌السلام https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82%d9%91-%d9%86%d8%b5%db%8c%d8%ad%d8%aa%d8%ae%d9%88%d8%a7%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87%db%8c-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3/ https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82%d9%91-%d9%86%d8%b5%db%8c%d8%ad%d8%aa%d8%ae%d9%88%d8%a7%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87%db%8c-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3/#respond Thu, 05 Jan 2023 13:12:59 +0000 https://gharaati.ir/?p=9824 https://gharaati.ir/archive/pdf/1401.10.15.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1401.10.15.mp3 https://www.aparat.com/embed/mktT1?data[rnddiv]=95154340407&data[responsive]=yes]]>

موضوع: حقّ نصیحت‌خواه در رساله‌ی حقوق امام سجّاد علیه‌السلام
تاريخ پخش: 08/10/1401
عناوين:
1- رعایت حال مخاطبان در موعظه و نصیحت
2- عدم پاسخ‌گویی به سؤالات فتنه‌انگیز
3- پذیرش سخن و نصیحت از افراد عادی
4- خطر خیانت در قالب نصیحت و خدمت
5- دستورات دین، مطابق عقل یا فوق عقل
6- بهره‌گیری از سه شیوه حکمت، موعظه و مجادله
7- دلسوزی و خیرخواهی برای رفع اختلافات خانوادگی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

سر سفره‌ی امام زین العابدین بودیم، رساله‌ی حقوق ایشان را بند بند معنا می‌کردیم که حقّ پدر، مادر، شریک، شاگرد، فرزند، همسایه، دوست، دشمن، همه‌ی این‌ها حق‌ها را. الآن اینجا «حقّ مُسْتَنْصِح» هستیم. «مُسْتَنْصِح» یعنی کسی که می‌آید، می‌‌گوید: «آقا یک چیزی بگو استفاده کنیم.» این‌هایی که پای منبر می‌آیند، می‌آیند پای منبر برای چه؟ برای این‌که از قال الصّادق و قال الباقر حرف بشنوند، از قال رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم حرف بشنوند، این‌ها حق دارند، این‌که آمده پای منبر من، من باید مواظب باشم عمرش تلف نشود، به خصوص اگر جلسات رسمی باشد که خرج هم دارد، شام می‌دهند، ناهار می‌دهند، پذیرایی می‌کنند، نمی‌دانم بالأخره این جلسه، گاهی وقت‌ها یک سالنی اجاره می‌کنند. خود آموزش و پرورش، دبیر سر کلاس می‌آید، این بچّه‌ای که آمده، آمده چیزی یاد بگیرد، ما اگر عمر این‌ها را به حق پر نکنیم، ظلم کردیم، آن‌ها هم به گردن ما حق دارند. مغز این بچّه سرمایه است، من که سر کلاس هستم، یا روی منبر، یا پشت تریبون، در دانشگاه، هر کجا دارم صحبت می‌کنم، این آقایی که نشسته، دانشجو، دبیرستانی، دختر و پسر، مرد و زن، پیر و جوان، کوچک و بزرگ، هر کس می‌خواهد باشد، این که آمده نشسته، «مُسْتَنْصِح» است، یعنی آمده که آقای قرائتی یک چیزی بگو استفاده کنیم، من باید بهترین چیز را برای این بگویم. حرفی که می‌زنم:
1- نرم باشد، «قَوْلاً لَيِّنا» (طه/ 44) ، عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است.
2- حرف عرفی باشد، بفهمد، «مَعْرُوفاً» (بقره/ 235، نساء/ 5 و 8، احزاب/ 32)؛
3- با کرامت حرف بزنیم، «قَوْلاً كَريماً» (إسراء/ 23)؛
4- «بَليغاً» (نساء/ 63)، «كَريماً»، «مَعْرُوفاً»، «لَيِّنا».
1- رعایت حال مخاطبان در موعظه و نصیحت
چه حرفی بزنم؟ چند دقیقه صحبت کنم؟ پنج دقیقه صحبت کنم؟ ده دقیقه صحبت کنم؟ اگر می‌خواهید طرف، بیش‌تر سخنرانی‌های حضرت امیر کلمات قصار است، کوتاه گفتن. یکی از عوامل خلوت شدن نماز جمعه‌ها این است که نماز جمعه‌ها طول می‌کشد، نماز باید مختصر باشد. امیرالمؤمنین می‌خواست به یمن برود، پیغمبر فرمود که: «صلّ بهم كصلاة أضعفهم»، یعنی مراعات ضعیف‌ترین آدم‌ها را بکن، یعنی نمازت را طولش ندهی. (جامع أحاديث الشيعة، بروجردي، ج ‏22، ص 656). دعا را طولش ندهید، منبر را طولش ندهید، تکرار نکنید مگر «عند الضّرورة»، یک بار که گفتی فهمید دیگر. این سبب بدبختی است، بس است، فهمیدیم این سبب بدبختی است، این سبب بدبختی است، این سبب روسیاهی است، این سبب ذلّت است، این سبب، همه‌اش همه‌اش یعنی سبب بدبختی است دیگر، یعنی سی تا کلمه می‌گوید ولی آخرش هم می‌بینی یک کلمه شد. کم گفتن، خلاصه گفتن، معروف گفتن، این مهم است.
امام سجّاد می‌فرماید: حقّ کسی که از شما تقاضای نصیحت می‌کند، حالا یا با زبان می‌گوید نصیحتم کن، یا می‌آید پای سخنرانی‌ات می‌نشیند، یعنی می‌خواهد حرف‌هایت را بشنود، البتّه همه‌ی این‌هایی که می‌نشینند برای خدا نیست، چون قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: «سَمَّاعُونَ لِلْكَذِب‏» (مائده/ 41 و 42).
2- عدم پاسخ‌گویی به سؤالات فتنه‌انگیز
اصلاً بعضی‌ها از این‌ها می‌آیند می‌نشینند، برای این‌که از تو سوسه دربیاورند، یک اَلَم شنگه به پا کنند. گاهی اصلش سؤال‌هایی که می‌کنند، سؤال فتنه‌انگیز است. فرعون به حضرت موسی گفت: «فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى‏» (طه/ 51)، نیاکان ما کجا هستند؟ «قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي» (طه/ 52)، چه می‌دانم کجا هستند. «في‏ كِتابٍ لا يَضِلُّ رَبِّي وَ لا يَنْسى‏» (طه/ 52)، گاهی وقت‌ها سؤال، سؤالی است که می‌خواهد فتنه کند. آقا نظر شما راجع به فلانی چه هست؟ این قالبش «مُسْتَنْصِح» است، یعنی آمده ببیند شما چه می‌گویید، این آمده فتنه‌ای درست کند، می‌خواهد ببیند شما طرفدار این هستی، یا مخالف هستی، این الم شنگه راه می‌اندازد. یک بار یکی از این خبرنگاران تلویزیون آمد گفت که: «شما چند تا بچّه داری؟» گفتم: «حالا یا سه تا، یا چهار تا، فایده‌اش چه هست؟! به چه درد مردم می‌خورد؟! حالا یا من چهار تا داشته باشم، یا سه تا، یا پنج تا.» گفت: «کدام بچّه‌هایت را بیش‌تر دوست داری؟» گفتم: «سؤال شما غلط است، من اگر راست بگویم، دروغ بگویم، هر دویش گیر است.» چرا بین بچّه‌ها؟ کدام؟ بچّه‌ها می‌پرسند بابا جان کدام؟ مادر جان کدام‌ها را بیش‌تر دوست داری؟ نباید مادر جواب بدهد.
خدا رحمت کند اموات را، پدر من از او پرسیدیم: «آقا، کدام بچّه‌ها را بیش‌تر دوست داری؟» ایشان دست‌هایش را همچین کرد، گفت: «کدام انگشت‌ها را بیش‌تر دوست داری؟» انگشت‌ها یکی کوچک است، یک بزرگ است، یکی صاف است، یکی کج است، یکی کوتاه است، یکی بلند است، همه‌ی این‌ها ترکیباً مفیدند، نباید. خیلی سؤال‌ها قالب، قالب این است که نصیحتم کن، اما در این نصیحت می‌خواهد ببیند طرفدار چه کسی هست.
یک خاطره هست گفتم، حالا یک بار دیگر هم بگویم، نمی‌دانم در تلویزیون گفتم یا نگفتم. یک آقایی وقتی می‌خواست پول به کسی بدهد، وارسی می‌کرد که: شغلت چه هست؟ مسلئه‌ی شغلت را بلدی؟ نمازت را بخوان ببینم، چی، چی، چی. یک مرده‌شوری آمد پهلویش، گفت: «مدّتی است کسی نمرده، ما مرده نشستیم، فقیر شدیم.» گفت: «اوّل ببینم من، مرده چند تا غسل دارد؟ چند تا کفن دارد؟ چه ساعتی؟ چه جوری می‌شویی؟ سدرش، کافورش چه‌قدر باید باشد؟» این هم همه را جواب داد. آخرش این مرده‌شور گفت: «حضرت آقا، ما یک چیزی هم در گوش مرده می‌گوییم، وقتی می‌خواهیم از قبر بیرون بیاییم.» گفت: «چه می‌گویی؟» گفت: «می‌گوییم ای مرده، خوشا به حالت مُردی، نیازت به این آقا نشد که‌ یک ریال که می‌خواهد بدهد، این‌قدر من را سین جین می‌کند.»
یک کسی که طلب نصیحت می‌کند، از سی نفر دیگر هم پرسیده هست هان، از تو هم می‌خواهد بپرسد ببیند تو طرفدار این کسی هستی! حدیث داریم: «سَلْ تَفَقُّهاً وَ لَا تَسْأَلْ تَعَنُّتاً» (عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج ‏1، ص 241)، سؤال که می‌کنی، برای یاد گرفتن باشد، برای این نباشد که یک سوسه دست گیری، الم شنگه راه بیندازی. «مُسْتَنْصِح»
3- پذیرش سخن و نصیحت از افراد عادی
نیاز به نصیحت هم هست. نصیحت سن نمی‌خواهد، محدود به سنّ خاصّی نیست، فرد خاصّی، ممکن است یک آدم عادی نصحیت کند، الهام گرفتن اصلاً لازم نیست آدم باشد، حضرت آدم دو تا پسر داشت، هابیل و قابیل، یکی یکی را کشت. قاتل فکر کرد با کشته‌ی برادر چه کند. هی فکر کرد، پایش را کشید، سرش را کشید. آخرش یک کلاغچه‌ای آمد، یک چیزی را زیر خاک کرد، این پیام گرفت، این‌هایی که می‌گویم از قرآن هست، «فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً» (مائده/ 31)، خدا یک «غُراب» یعنی کلاغ فرستاد، یک چیزی را زیر خاک کرد، که یادش بدهیم تو هم جنازه‌ی برادرت را زیر خاک کن. یعنی گاهی وقت‌ها انسان از یک پرنده نصیحت می‌گیرد. حضرت سلیمان از هدهد پیام گرفت. هدهد آمد. حضرت سلیمان از او پرسید: «کجا بودی؟ ندیدمت!» گفت: «از یک منطقه‌ای پرواز می‌کردم، مردم خورشیدپرست بودند، پادشاهشان خانم بود، چنین بود، چنان بود.» یک گزارشی هدهد دارد، حضرت سلیمان براساس همان گزارش به آن خانم نامه نوشت، به حق دعوتش کرد. نصیحت لازم نیست، تو به من می‌گویی؟! اشکال دارد تو به من بگویی؟! من باسوادتر تو هستم! ولی هر کس سواد دارد، معنایش این نیست که فهمش هم بیش‌تر است. بعضی مردم سواد ندارند ولی عقلشان بیش از باسوادها کار می‌کند. یکی از مشهورین مملکت به من می‌گفت: «پهلوی یک بی‌سواد نشسته بودم، من از چهره‌های مهمّ جمهوری اسلامی بودم. یک آدمی هم پهلوی من نشسته بود، حالا در هواپیما، یا در اتوبوس، قطار، هر جا، بغل دستم یک آدم نشسته بود. یک شعر خواندم. این آقای شخصیت مملکتی یک شعر خواند. شعر این بود:
الهی جسم و جانم خسته گشته در رحمت به رویم بسته گشته
می‌گفت این را خواندم، خسته شده بودم، این شعر را خواندم. این آقایی که هیچی سواد نداشت، گفت: «آقا، جسم و جانت خسته گشته؟ یک دو ساعت بخواب، در رحمت خدا هم هیچ وقت بسته نگشته.» می‌گفت: «خجالت کشیدم.» یک کسی که هیچی سواد ندارد، از منی که شخصیت مملکتی هستم، راحت‌تر می‌فهمد.»
نصیحت کاری به سن ندارد، شغل ندارد. گاهی ممکن است یک بچّه، یک پیشنهادی بکند که بزرگ‌ها نتوانند بفهمند. خیلی خوب است که همه جا صندوق پیشنهادات باشد، کسی حرفی دارد، توی دلش نگذارد، بگوید: «آقا پیشنهاد من این است، دلیل پیشنهادم هم این است.»
قرآن یک آیه دارد می‌گوید: کسانی که عضو ناقصی دارند، نمی‌توانند به جبهه بروند، می‌گوید خیلی خب، این‌ها بنشینند خیرخواهی کنند، خیرخواهی که زمان ندارد که، جنگ چشم و گوش می‌خواهد، ولی خیرخواهی، «إِذا نَصَحُوا»(توبه/ 91)، می‌گوید افرادی که لنگند، جبهه نروند ولی باید خیرخواه باشند.
یک سفری ما چین رفتیم، ماشینمان را رفتیم پارک کنیم، دیدیم یک پیرزن، موهای سرش سفید سفید، خیلی پیر بود، شاید بالای نود سالش نشسته بود، روی چهارپایه نشسته بود، تا ما پارک کردیم، [صدای سوت] سوت کشیده و گفت: «اینجا پارک نکن، برو آنجا پارک کن.» من گفتم: «این پلیس است؟» گفتند: «نه، کشور چین از پیرزن‌های خانه‌نشین استفاده می‌کند، این‌ها را می‌آورد با یک سوت می‌گوید اینجا پارک بشود، اینجا پارک نشود.» یعنی کاری که باید یک جوان بکند، یک پیرزن بازنشسته می‌کند، از بازنشسته‌ها استفاده می‌کند. این زن‌هایی که هنر دارند، از پوست پرتغال هم مربّا درست می‌کنند، زن‌هایی که هنر ندارند، برنج رشت را هم به آن‌ها می‌دهی، کوفته‌اش می‌کنند. از امکانات استفاده کنید. نصیحت یعنی خیرخواهی، خیرخواهی ممکن است از یک بچّه باشد، از همسایه باشد، ممکن است از دوست باشد، از دشمن باشد، گاهی هم دشمن یک حرفی می‌زند به قصد ولی همان خیرخواهی می‌شود، یعنی آدم می‌تواند از آن استفاده کند، گر صبر کنی ز غوره حلوا سازم، معنایش همین است.
4- خطر خیانت در قالب نصیحت و خدمت
البتّه گاهی وقت‌ها هم اسم خیرخواهی است ولی خیانت است، می‌گوید خدمت ولی خیانت می‌کند. قرآن راجع به این هم آیه داریم، شیطان آمد به آدم گفت: «چرا این گیاه را نخوردی؟!» خدا گفته این گیاه را نخور. خدا به آدم و حوّا گفت هر چه می‌خواهید بخورید، این غذا را نخورید. شیطان آمد گفت: «آقا می‌دانید چرا؟ اگر این غذا را بخورید، یک وجود ابدی می‌شوید، دیگر عمرتان طولانی می‌شود.» وسوسه کرد، گندم را خوردند. منتها وقتی شیطان می‌خواست صحبت کند، گفت: «إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحينَ» (اعراف/ 21)، من می‌خواهم نصیحت کنم، من خیرخواه شما هستم.
برادران یوسف وقتی می‌خواستند یوسف را ببرند، به اسم «إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ» (یوسف/ 11)، ما نصیحت، خیرخواه تو هستیم، یعنی افرادی هستند به قصدِ، خیلی از کلاهبردارها، شرکت‌هایی که درست می‌کنند، یک حقّه‌بازی می‌کنند، منتها در قالب شرکت، در قالب عرض کنم تعاون، در قالب فلان، باید مواظب بود. «إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ» برادرهای یوسف به اسم نصیحت و خیرخواهی یوسف را بردند.
نصیحت لازم نیست زبانی باشد، عملی باشد، «كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ» (الكافي، چاپ إسلامية، ج ‏2، ص 78). گاهی وقت‌ها انسان مردم را دعوت می‌کند با غیر زبان، یعنی در عمل یک کاری می‌کند که نشان می‌دهد که این خیرخواه است. دارد می‌رود، یک سنگی با توک پایش، سنگ را کنار می‌زند، یک بوته‌ی تیغی هست، این تیغ را برمی‌دارد، این زبانش هم حرف نمی‌زند، ولی با دستش پیداست یک آدم خیرخواه است. این‌هایی که اموالشان را وقف می‌کنند، باغ و مزرعه و پاساژ و هر چه دارند، این وقف یعنی چه؟ یعنی من خیرخواه آیندگان هستم، دارم می‌میرم ولی زحمت عمر و تلاش و تخصّص من نتیجه‌اش این پاساژ و مزرعه شده، این مغازه و این امکانات شده، حالا می‌خواهم وقف کنم. خیرخواهی لازم نیست با زبان باشد، با وصیت، با عمل باشد.
5- دستورات دین، مطابق عقل یا فوق عقل
منتها «عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِم» (الكافي، چاپ إسلامية، ج ‏1، ص 23)، نصیحت باید قدر عقلشان باشد، یک چیزی که فوق عقل است. نگویید. (تحف العقول، ص 269) ما در اسلام ضدّ عقل نداریم، دستور سه رقم می‌تواند باشد: یا ضدّ عقل، یا طبق عقل، یا فوق عقل. در اسلامی قانونی که ضدّ عقل باشد، امکان ندارد باشد، یعنی یک چیزی را که بگوییم این ضدّ عقل است، در اسلام قانون ضدّ عقل نداریم، در ادیان آسمانی هم همین‌طور است، اگر یک چیز خرافه و بدعت هست، ما در دین چپاندیم اما لازم نیست همه چیز طبق عقل ما باشد، ممکن است چیزهایی فوق عقل باشد، خیلی از دستورات بعداً معلوم می‌شود. اسلام می‌گوید: «گوشت خوک نخور» چه کسی گفته؟ خدا، خدا من را خلق کرده، خوک را هم خلق کرده، می‌گوید آن گوشت به درد این معده نمی‌خورد، ما چون گوش به حرف خدا دادیم و گوشت خوک حرام بود، نخوردیم، غربی‌ها خوردند، یک مدّت که زیاد خوردند، بعد گفتند: «نه، گوشت خوک تولید کرم کدوی تریشین می‌کند، نخورید.» خوردن گوشت خوک ممنوع شد. یک مدّتی گذشت، دومرتبه گفت: «نه، بخورید» گفتند: «اوّل گفتید بخورید، می‌خوردیم، گفتید نخورید، کرم کدوی تریشین تولید می‌کند، دومرتبه می‌گویید بخورید، نخورید، ما بالأخره چه کنیم؟!» ماجرایی بود. گفت: «ما اوّل گفتیم نخورید، به خاطر همان دو تا کرم بود، الآن در حرارت فلان درجه این کرم‌ها را می‌کشیم، بخورید.» از مراجع تقلید پرسیدیم: «آقا، این کرم را در حرارت فلان درجه اگر پخته شد، بخوریم؟» می‌گوید: «باز هم نخورید.» می‌گوییم: «آقا، کرمش کشته شد!» می‌گوید: ممکن است همین‌طور که کرمش را هزار سال نفهمیدید، بعد فهمیدید، ممکن است هزار سال دیگر باز بفهمید این غیر از کرم یک آفات دیگری هم دارد، ما کرمش را هزار سال نفهمیدیم، ممکن است یک آثار دیگری هم داشته باشد، بعداً بفهمیم. بنابراین وقتی خدا گفته، خالق من است، آن که ساخته می‌داند، «أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَق‏» (ملک/ 14)، آن کسی که خلق کرده، نمی‌داند چه خلق کرده؟! نمی‌داند مصلحت ما چه هست؟! دختر خانم این مرد به صلاحت نیست، این ازدواج به صلاحت نیست، این رشته‌ی تحصیل به صلاحت نیست، این شغل به صلاحت نیست. درآمد دارد. خب بله، سیگار هم درآمد دارد اما به خیر مردم است؟! شراب هم شراب‌فروشی دارد، از شراب خیلی‌ها نان می‌خورند، آن کسی که انگور می‌کارد، کشمش و خرما تولید می‌کند، آن کسی که کارخانه‌ی شراب‌سازی دارد، آن کسی که بطری می‌سازد، آن کسی که کارتن می‌سازد، آن کسی که حمل و نقل می‌کند، آن کسی که دلّالی می‌کند، آن کسی که مالیات می‌گیرد. همه‌ی این‌ها نان می‌خورند، اما می‌گوید با همه‌ی این‌که میلیون‌ها آدم نان می‌خورند اما باز هم شراب حرام است. ما که نباید فقط از اقتصاد نگاه کنیم، بگوییم از بُعد اقتصادی تولید اشتغال می‌کند، به چه قیمتی تولید اشتغال می‌کند؟ شراب در چشم چه اثری دارد؟ در ریه چه اثری دارد؟ در نسل چه اثری دارد؟ در اعصاب چه اثری دارد؟ باید جمع. آن کسی که خلق کرده، می‌داند چه چیزی ساخته، می‌گوید شراب نخورید، حالا چه ایجاد اشتغال بکند، چه نکند. گوشت خوک نخورید، چه کرمش کشته بشود، چه کشته نشود. «عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِم» خیرخواهی باید قدر عقل این‌ها باشد، بیش از عقلشان نباشد.
6- بهره‌گیری از سه شیوه حکمت، موعظه و مجادله
برخورد نصیحت سه رقم است، قرآن می‌گوید [پای تخته]: «ادْعُ إِلى‏ سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ» (نحل/ 125)
راه نصیحت چه هست؟ «حکمت» یعنی استدلال، منطق، اگر منطق است، استدلال است، مردم را با استدلال، دلیلش را بیاور، با دلیل حرف را بگو، این مال کسانی هست که تحصیل‌کرده هستند و اهل فکرند؛
اگر افراد بچّه بود، کوچک بود، یا مثلاً رشد علمی‌اش خیلی کم بود، این را موعظه کن، منتها موعظه باید نیکی باشد، موعظه‌ی خوب، تحقیر، توهین داخلش نباشد، احساس نکند تو به او برتری داری، می‌خواهی خودت را به او «يُريدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ» (مؤمنون/ 24)، مخالفین انبیاء به مردم می‌گفتند گوش به حرف پیغمبرها ندهید، این‌ها می‌خواهند بر شما برتری بجویند. موعظه‌ی حسنه یعنی احساس نکند تو بالای سرش هستی، تحقیرش می‌کنی، موعظه‌ی نیکی، «حَسَنَة» یعنی نیکی، موعظه‌ی نیک. «جادِلْهُمْ»، جدال مال مخالف است، ببین این اگر دوست بود، اگر عموم بود، ببینید منطقی حرف بزن، موعظه داری، موعظه‌اش نیش و نوش داخلش نباشد، خوب باشد، اگر طرف مخالف شماست، جدال می‌کنید، درگیر هستید، می‌گوید «أَحْسَن» باشد. چه‌طور موعظه «حَسَنَة» است، جدال «أَحْسَن» است؟ فرق بین «حَسَنَة» و «أَحْسَن» چه هست؟ چون موعظه طرف من مخالف من نیست، موعظه اگر خوب باشد، قبول می‌کند، جدال طرف در مقابل من گارد گرفته، نمی‌خواهد حرف من را قبول کند، چون او گارد گرفته تو باید «أَحْسَن»، مثل این‌که او سرکه‌اش زیاد است، باید شکرش را زیاد کنی، اگر یک سکنجبین می‌پزید، ترشی‌اش زیاد است، شما شکرش را زیاد بکنید. پس ببینید منطق خوب و بد ندارد، همه‌ی منطق‌ها خوب هست ولی موعظه ممکن است حسنه باشد، ممکن است غیر حسنه باشد، جدال ممکن است أحسن باشد، ممکن است غیر أحسن باشد، این راه گفت‌و‌گو با دیگران.
نصیحت یعنی خیرخواهی، خیرخواهی به معنای رفاه نیست، خیرخواهی معنایش لذّت نیست، گاهی تلخ است ولی خیرش است. من خودم نمی‌خواستم طلبه بشوم، بابایم اصرار داشت که من طلبه بشوم، من هم می‌خواستم دکتر، مهندس بشوم. بالأخره ماجرا طول کشید، این را فشرده می‌گویم. یک روز با بچّه‌ها دعوایمان شد، بچّه‌های دبیرستان سر ما ریختند، یک کتک حسابی به ما زدند، به جوری که دیگر از روی زمین نمی‌توانستم بلند شوم. بلند شدم در حال رکوع، دولا دولا رفتم خانه. شب بابایم آمد، دید صورتم سیاه شده، چون سیلی خورده بودم. گفت: «چرا همچین شدی؟!» گفتم: «نمی‌خواهم بروم دبیرستان، می‌خواهم بروم طلبه بشوم!» آمدیم طلبه شدیم. من نمی‌دانم حالا این کتک باید بگویم دستشان درد نکند. گاهی وقت‌ها زیر پا را داغ می‌کنند که برود، گاهی وقت‌ها مصیبت‌ها عامل رشد انسان می‌شود. نصیحت معنایش این است که دلم به حال او می‌سوزد (تحف العقول، ص 269)، خانم، آقا اگر کسی به شما گفت این کار را نکن، این کار را بکن، بگو متشکّرم، باشه، خواستی گوش بدهی، خواستی گوش ندهی ولی او را دوست داشته باشد، «لا تُحِبُّونَ النَّاصِحين‏» (أعراف/ 79)، آیه قرآن است، یعنی آن کسی که به شما تذکّر می‌دهد، دوستش داشته باش.
7- دلسوزی و خیرخواهی برای رفع اختلافات خانوادگی
برای نصیحت کردن گاهی هم باید بلند شد، راه افتاد، یک سفری کرد. دو تا فامیل هستند با هم قهرند، شما بلند شو، یک یک ساعت، دو ساعت، نصفه روز، یک روز، دو روز، بلند شو برو مسافرت برای آشتی دادن. حرکت کنید، چون روایت داریم برای نصیحت حرکت کنید. «إِنَّ أَعْظَمَ النَّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَ اللَّهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»، روز قیامت بهترین آدم‌ها کسانی هستند که «أَمْشَاهُمْ فِي أَرْضِهِ بِالنَّصِيحَةِ لِخَلْقِهِ.» (الكافي، چاپ إسلامية، ج‏ 2، ص 208) بلند می‌شود راه می‌افتد، اگر با هم کدورتی است، آشتی می‌دهد، اگر قرضی است، وام می‌خواهد، مشکلی را حل می‌کند، به قصد خیرخواهی بلند می‌شود کار مردم را، می‌گوید روز قیامت روسفیدترین آدم‌ها کسانی هستند که حرکت می‌کنند. بعضی‌ها حاضر نیستند یک تلفن هم بکنند، می‌گوید به ما ربطی ندارد! حدیث داریم بهترین آدم‌ها روز قیامت کسانی هستند که بلند شوند، راه بیفتند برای خیرخواهی.
«يَجِبُ لِلْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ النَّصِيحَةُ لَهُ فِي الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِيب‏» (الكافي، چاپ إسلامية، ج ‏2، ص 208)، یکی هم می‌گوید نصیحت روبه‌رو نباشد، پشت سرش هم خیرخواهی‌اش باشد. آخر بعضی‌ها روبه‌رویش خیرخواهی می‌کنند، پشت سرش فحشش می‌دهند. می‌گوید صاف باش، هم دلسوزی در ظاهر بگو من مرید شما هستم، دوستت دارم، دلسوز شما هستم، پشت سرش هم همین حرف‌ها را بزن. این یک مسئله.
هم دلسوزی لازم است، هم اظهارش لازم است، بعضی‌ها دلسوز هستند، به زبان نمی‌آورند، بعضی‌ها هم به زبان می‌آورند، دلسوز نیستند، دلسوزی‌ای ارزش دارد که هم قلباً دوستش داشته باشد، یعنی واقعاً یک کسی تو برف‌ها سُر خورد، افتاد، واقعاً من دلم برایش بسوزد، دلسوزی. موتوری دارد می‌رود، خانم هم پشت سرش نشسته، لباس خانم، چادر خانم لای پرّه‌های موتور می‌رود، ممکن است موتور چپه بشود، آقا وایسا به این بگوییم آقا چادر، چادر، چادر! به ما چه؟! می‌افتد، چشمش باز می‌شد، می‌فهمد! به ما چه؟! به ما ابلاغ نشده! آقا جان یک مسلمان است، یک انسان هست، مسلمان هم نباشد، یک انسان که هست، ممکن است خطر بشود، یک تذکّر به او بده، هم باید تذکّر به معنای خیرخواهی به زبان باشد، هم با عمل باشد.
گاهی باید پول داد. دو نفر با هم دعوایشان شد. مفضّل آمد برود، متوجّه شد دعوایشان سر مبلغی پول است. آقا این پول را داد، گفت: «با هم آشتی کنید، بروید.» بعد گفت: «این پول مال خودم نبوده هان، امام صادق علیه السلام یک پولی در اختیار من گذاشته، گفته اگر دیدی بین شیعیان ما اختلافی سر پول هست، با پول حلّش کن.»(الكافي، چاپ إسلامية، ج ‏2، ص 209) گاهی یک مبلغی بده، این فتنه بخواهد، دلسوزی هم ظاهر باشد، هم با عمل باشد.
افراد بی‌غیرت جواب سرد خواهند شنید، قرآن بخوانم، قرآن می‌گوید که کفّار به پیغمبرها می‌گفتند دلسوزی بکنید، یا نکنید، ما گوش به حرف شما نمی‌دهیم، «سَواءٌ عَلَيْنا»، مساوی است برای ما، «أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْواعِظين‏» (شعراء/ 136)، موعظه بکنی و نکنی، ما گوش به حرف تو نمی‌دهیم. جوابش چه هست؟ قرآن هم می‌گوید روز قیامت می‌گویند: «سَواءٌ عَلَيْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا» (ابراهیم/ 21)، فرق نمی‌کند ما در جهنّم جیغ بزنیم، یا نزنیم، می‌سوزیم. کسی که در دنیا به پیغمبر می‌گوید بگویی و نگویی ما گوش نمی‌دهیم، قیامت به او می‌گویند بسوزی و نسوزی، جیغ بزنی و نزنی، در عذاب شما اثری ندارد، این‌ها همه عقوبت‌هاست.
خدایا هر جا باید دلسوزی می‌کردیم، نکردیم، ببخش. ما را افراد متعهّد قرار بده که دلمان به حال فرد و جامعه بسوزد، حتّی دلمان برای کفّار بسوزد. امام صادق با جمعی داشت می‌رفت، دید یک کسی در بیابان هی دست تکان می‌دهد. فرمود: «بروید ببینید چشه؟» رفتند و برگشتند. گفت: «چش بود؟» گفتند: «تشنه بود، آب می‌خواست.» گفت: «به او دادید؟» گفتند: «نه» گفت: «چرا؟!» گفتند: «آقا یهودی بود!» گفت: «یهودی باشد، یهودی باید تشنه باشد؟! چه دینی دارید شما؟ «نظیرا لک فی الخلق»، مسلمان هم نبود، آدم که هست، تشنه‌اش که هست، به او بدهید بخورد.
به هر حال ما باید دلسوز همدیگر باشیم.

«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- آیه 23 سوره اسراء، به کدام ویژگی سخن‌گفتن تأکید دارد؟
1) سخن کریمانه
2) سخن نرم
3) سخن پسندیده

2- آیه 41 سوره مائده به کدام دسته از مخاطبان اشاره دارد؟
1) حق خوبان با ایمان
2) جاهلان و غافلان
3) فتنه‌انگیزان

3- قابیل شیوه دفن برادرش را از چه حیوانی آموخت؟
1) مورچه
2) کلاغ
3) هدهد

4- در آیه 21 سوره اعراف، شیطان خود را به چه عنوانی معرّفی می‌کند؟
1) ناصح و خیرخواه انسان
2) دوست و رفیق انسان
3) دشمن ابدی انسان

5- در آیه 125 سوره نحل،‌کدام شیوه دعوت، با صفت حَسَن و نیکو مطرح شده است؟
1) حکمت
2) موعظه
3) مجادله

پاسخ صحیح سوالات را در قالب یک عدد ۵ رقمی به شماره ۳۰۰۰۱۱۴ پیامک نمایید.
گزینه صحیح سوالات هفته قبل، در هر سوال مشخص گردیده است.
]]>
https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82%d9%91-%d9%86%d8%b5%db%8c%d8%ad%d8%aa%d8%ae%d9%88%d8%a7%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87%db%8c-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3/feed/ 0
با چه کسی مشورت کنیم؟ https://gharaati.ir/%d8%a8%d8%a7-%da%86%d9%87-%da%a9%d8%b3%db%8c-%d9%85%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%aa-%da%a9%d9%86%db%8c%d9%85%d8%9f/ https://gharaati.ir/%d8%a8%d8%a7-%da%86%d9%87-%da%a9%d8%b3%db%8c-%d9%85%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%aa-%da%a9%d9%86%db%8c%d9%85%d8%9f/#respond Thu, 08 Dec 2022 15:48:25 +0000 https://gharaati.ir/?p=9778 https://gharaati.ir/archive/pdf/1401.09.17.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1401.09.17.mp3 https://www.aparat.com/embed/VUEZI?data[rnddiv]=19737015721&data[responsive]=yes]]>

موضوع: با چه کسی مشورت کنیم؟
تاريخ پخش: 17/09/1401
عناوين:
1- دوری از جوزدگی در مشورت دادن
2- شجاعت در ارائه راه درست به مشورت گیرنده
3- رازداری در مشورت و مشاوره
4- حفظ احترام و تکریم دیگران در مشورت
5- تفاوت ولایت فقیه و استبداد
6- نقش انگیزه در کارها و اقدامات
7- رعایت مصلحت در تصمیم‌گیری‌ و مشاوره

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

هفته‌های زیادی است ما شب جمعه درس‌هایی از قرآن تلویزیونمان بحث تفسیر رساله‌ی حقوق امام سجّاد علیه السلام است. امام سجّاد علیه السلام یک رساله‌ی حقوقی دارد، حدود پنجاه حق را نقل کرده، حقّ پدر، مادر، شریک، همسایه، استاد، شاگرد، فرزند، حتّی حقّ اعضاء: چشم، گوش، دست. هر جلسه‌ای یکی، دو تا از این حقوق را بررسی می‌کردیم، الآن حقّ مشاوره است، کسی از کسی مشورت می‌کند، برای ازدواج، برای تجارت، برای تحصیل، برای هر کاری. ما راجع به مشورت بحث‌هایی داشتیم، حرف‌های زیادی را هم نزدیم، حرف‌های نزده را امروز بگویم.
با چه کسی مشورت کنیم؟ این عنوانمان است.
1- دوری از جوزدگی در مشورت دادن
– با کسی که رضای خدا برایش اصل باشد، جو‌زده و محیط‌زده نباشد. گاهی وقت‌ها مشاور می‌گوید: «فعلاً مردم این‌طور دوست دارند، جامعه چنین است»، حق چه چیزی هست؟ چه کار به جامعه داری؟ ممکن است جامعه، در یک جلسه‌ای اگر، آخر بعضی جاها آمار، ببینید آمار همه جا ارزش ندارد، مثلاً در یک اتاقی پنج نفر سیگاری‌اند، آن وقت دو نفر هم سیگار نمی‌کشند، اینجا باید بگوییم: «آقا نباید در اتاق، هوای اتاق مال همه هست.» «آقا ما پنج نفر سیگاری‌ هستیم؟!» شما پنج نفرید، ولی راهتان درست نیست، پنج نفر سیگاری، حق با آن کسی است که می‌خواهد هوای سالم استشمام کند.
یک خوابگاهی است، دانشجویی، پادگان، در این خوابگاه فرض کنید پنجاه نفرند، دو نفر می‌خواهند بخوابند، چهل و هشت نفر می‌خواهند حرف بزنند، اینجا می‌گوییم حق با آن دو نفر است، چون شب برای خوابیدن است، شب ساعت خواب است، شما می‌خواهید فیلم ببینید، می‌خواهید نمی‌دانم بازی کنید، گفت‌و‌گو کنید، مطالعه کنید، حق با آن دو نفر است، خلاصه می‌خواهم بگویم معنای مشورت هم این نیست که هر کس بیش‌تر است، حرفش درست‌تر است، گاهی این‌طور هست، گاهی هم این‌طور نیست.
– جوزده نباشد. یک خاطره‌ای از دکتر بهشتی شنیدم، برایتان بگویم. نقل شد که مرحوم شهید مظلوم بهشتی خدمت امام رسید و گفت: «مردم به من فحش می‌دهند، حتّی به راحتی می‌گویند مرگ بر بهشتی» امام فرمود که: «آقای بهشتی چه صدایی می‌شنوی؟» مردم پشت حسینیه‌ی جماران می‌گویند روح منی خمینی، بت‌شکنی خمینی، تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست، از این شعارها را می‌دادند. نقل شد امام خمینی به دکتر بهشتی گفت: «مردم دنیا پشت این دیوار بگویند درود بر خمینی، یا بگویند مرگ بر خمینی، در من اثر نمی‌گذارد.» مهم است.
چه‌قدر فحش به انبیاء دادند، چه حرف‌هایی که نزدند، شاعر است، بعد آیه آمد نه: «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ» (یس/ 69)، نه، شاعر نیست؛
کاهن است، فرمود: «نه، کاهن هم نیست.» (حاقة، 42، طور/ 29)؛
ابتر است، نخیر، ابتر هم نیست، بی‌عقبه نیست، عقبه دارد. (سوره‌ی کوثر)؛
مجنون است (حجر/ 6، قلم/ 51، دخان/ 14، شعراء/ 27، ذاریات/ 39، ذاریات/ 52 (هر پیامبری که می آمد)، قمر/ 9، به لطف خدا مجنون هم نیست. (قلم/ 2، طور/ 29)؛
یعنی در مقابل باشم، گفت: نخیر، «إِنَّا لَنَراكَ في‏ ضَلالٍ مُبين‏» (اعراف/ 60) منحرفی، فرمود: «لَيْسَ بي‏ ضَلالَةٌ» (اعراف/ 61)
به پیغمبر دیگری گفتند: «إِنَّا لَنَراكَ في‏ سَفاهَةٍ» (اعراف/ 66)، خل هستی، فرمود: «لَيْسَ بي‏ سَفاهَة» (اعراف/ 67)، خل نیستم، همین می‌گفت این‌طوری که شما می‌گویید نیستم.
یک وقت یک موجی راه می‌اندازند، در این موج آدم نمی‌تواند حق را بفهمد، با کسی مشورت کنید که محیط‌زده، موج‌زده، تحت عناوین شعارها قرار نگیرد، این یک مسئله.
– تحت تحلیل‌های نادرست هم نباشد، خیلی‌ها تحلیل می‌کنند، یک چیزی را تفسیر می‌کنند و حال آن‌که تفسیرشان غلط است. من این خاطره را یادم هست گفتم، ولی اجازه بدهید یک بار دیگر هم بگویم. می‌گویند یک شاعری یک شعری خواند، مضمون شعرش این است: «بی تو مزرعه آب نخورد، بی تو شیشه مِی نخورد»، شعر شاعر مضمونش این بود. گفتند: «یعنی چه؟!» پهلوی یک عارفی رفتند، گفتند: «این شعر یعنی چه؟ بی تو مزرعه آب نخورد، بی تو شیشه مِی نخورد؟» گفت: «غرض این است که تا انگیزه نباشد، کار پیش نمی‌رود، یک کسی را که می‌خواهید کاری انجام بشود، باید انگیزه داشته باشد، مراد انگیزه است.» به بازاری‌ها دادند، گفتند: «مراد پول است، پول نداشته باشی، هیچ کارت جلو نیست، بی تو مزرعه آب نخورد، بی تو شیشه مِی نخورد، یعنی باید پول دستت باشد.» به حوزه‌ی علمیه دادند، گفتند: «آقا این شعر یعنی چه؟» گفت: «مراد توحید افعالی است، یعنی بدون اراده‌ی خدا هیچ کاری نمی‌شود کرد. هر کسی یک تحلیلی کرد. به اداره‌ای‌ها دادند، گفتند: «آقا این یعنی چه؟» گفت: «بی پارتی نمی‌شود، با پارتی می‌شود» خوب که همه‌ی حرف‌ها را که تحلیل کردند، رفتند پهلوی خود شاعر، گفتند: «آقای شاعر ببخشید، شما یک شعر گفتی، همه در آن مانده‌اند، هر کسی، یک جور تفسیر می‌کند، بی تو مزرعه آب نخورد، یعنی چه؟ غرضت چه هست؟» گفت: «غرضم بیل است» گفتند: «اِه، بیل؟!» گفت: «بله» گفتند: «جمله‌ی دوّم‌ات چه چیزی هست؟ بی تو شیشه مِی نخورد؟» گفت: «غرضم قیف است، چون مِی را که می‌خواهند در شیشه بکنند، باید قیف داشته باشد.» یعنی طرف یک چیز دیگری می‌گوید، تحلیلش یک چیز دیگری است، بنابراین باید مواظب باشیم که تحلیل‌ها درست باشد، ممکن است تحلیل‌های غلطی باشد.
خب دیگر چی؟
2- شجاعت در ارائه راه درست به مشورت گیرنده
– شجاعت داشته باشد، گاهی وقت‌ها می‌گوید حالا همه‌ی ما را می‌زنند، ما یک چیز دیگر بگوییم. نه، شجاعت داشته باشد.
– هر کسی در فضای خودش دست به ابتکار بزند. بگذارید یک نکته‌ی لطیف قرآنی بگویم، ما مقلّد باشیم، یا خودمان هم اجتهاد کنیم، در مسائل اجتماعی؟ در مسائل احکام که باید تقلید کرد، انسان یا باید مجتهد باشد، یا باید از مجتهد تقلید کند، ولی بعضی‌ها جرأت نمی‌کنند، قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً» (فرقان/ 74)، این که خواندم قرآن بود، یعنی من مبتکر باشم، رهبری بکنم، بتوانم طرح نو بدهم، پیشنهاد نو بدهم، یعنی امام، پیش‌رو باشم، یعنی راه را برای دیگران باز کنم، یعنی هم باید راه را برای دیگران باز کنیم، هم باید راه‌هایی که بزرگان و قدما رفته‌اند، آن راه را دنبال کنیم، یعنی از یک سری چیزها تقلید کنیم، تجربیات بزرگان پیشکسوتان را بپذیریم، خودمان هم اهل ابتکار باشیم، «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً»، با کسی مشورت کنید که جرأت داشته باشد، حرف نو بزند، نترسد.
خب دیگر چه؟
از همکاری صاحب‌نظران استفاده کنیم. مشاور فکر نکند که عقل کل است، حالا مثلاً ممکن است دکتر باشد، یا آیت الله باشد، فکر کند کسی بالاتر از او نیست، چه مانعی دارد شما روان‌شناسی، مشاوره می‌دهی، در یک مسأله بگویی فردا جوابت را می‌دهم، با چهار تای دیگر هم تلفنی حدّاقل مشورت کنی؟ از صاحب‌نظران استفاده کنید.
بحث مشورت است، با چه کسی مشورت کنیم؟
– با کسی که تجربه داشته باشد، «رَأْيُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ تَجْرِبَتِهِ» (غرر الحكم و درر الكلم، ص 388)، ارزش افکار به این است که چه‌قدر تجربه دارد.
دیگر چه؟ حر باشد، محیط‌ساز باشد، نه محیط‌زده. بعضی آدم‌ها مثل آب هستند، آب شل هست، در هر ظرفی شکل همان ظرف درمی‌آید، هوا شل است، در هر ظرفی شکل همان درمی‌آید، نگاه می‌کند ببیند دیگران چه کردند، این هم می‌کند، یک عدّه آدم‌ها هستند خودشان قالب‌سازند، یعنی قالب‌پذیر نیستند، انسان باید در مواردی که حق با آن‌هاست، قالب آن‌ها را بپذیرد، نگوید من می‌خواهم یک کار نویی بکنم، خب کار نو ممکن است خراب بشود. هم باید جرأت داشته باشیم کار نو انجام بدهیم، امام و رهبر باشیم، پیشکسوت باشیم، هم خدمات و تجربه‌ها و علم و تخصّص‌های پیشکسوتان قدیم را هم بشنویم و عمل کنیم.
3- رازداری در مشورت و مشاوره
– «وَ … أَنْ تُطْلِعَهُ عَلَى سِرِّك‏» (المحاسن، ج‏2، ص 602 و 603)، برای مشورت که می‌روی، اسرارت را به مشاور بگو، چون باید بداند که ماجرا چه چیزی هست، چون اگر نداند، ممکن است رأی دیگر بدهد، یک دکتری که می‌روی، باید به او بگویی که چه چیزی خوردم که این‌طور شدم که باید بداند، چون اگر بگویی نه، حالا من نمی‌خواهم بگویم چه چیزی خوردم، خب دکتر هم، مشاور هم نمی‌داند که چه چیزی به شما بگوید. و مشاور هم باید راز را که فهمید، برای کسی نقل نکند، حالا یک خلافی شده، پسری، دختری، مردی، زنی یک خلافی کردند، هم باید اگر نیاز به مشورت هست، مشورت کند و هم وقتی راز طرف را فهمید، راز این آقا را به کسی دیگر نگوید.
– حدیث داریم مشورت رشد در آن است، یُمن در آن هست، توفیق در آن هست، «مُشَاوَرَةُ الْعَاقِلِ»، اگر با آدم عاقل مشورت کنید، «الْعَاقِلِ النَّاصِحِ»، عاقل خیرخواه، «رُشْدٌ وَ يُمْنٌ وَ تَوْفِيقٌ مِنَ اللَّه‏»، هم رشد در آن است، هم برکت در آن است، خداوند، «تَوْفِيقٌ مِنَ اللَّه‏»، خداوند راه را برایتان باز می‌کند. (المحاسن، ج ‏2، ص 602)
– باز روایت داریم با کسی مشورت کن که پنج تا چیزی داشته باشد: عقل و علم و تجربه و خیرخواهی و تقوا. (مصباح الشريعة، ص 152)
روایاتی داریم «لَا تُدْخِلَنَّ فِي مَشُورَتِك‏» (تحف العقول، ص 129)، اجازه نده، با فلانی مشورت نکن، گروه‎هایی هستند، می‌گوید با این‌ها مشورت نکن، مرد هستند، ولی می‌گوید مشورت نکن، در مشورت زن و مرد ندارد، هر کس تدبیر و منطق و حکمت دارد، با او مشورت کن، چه زن، چه مرد و هر کس که رأیش شل است، گول می‌خورد، با او مشورت نکن، چه مرد، چه زن. این هم پاسخ به یک سؤال است، «رَأْيَهُنَّ إِلَى أَفْنٍ»، رأی‌هایشان سست است، مردهایی هم داریم که رأی‌هایشان سست است.
فواید مشورت چه چیزی هست؟ برای فواید مشورت هم مطالبی بگوییم، خیلی فایده دارد، فواید مشورت:
1- احتمال خطا را کم می‌کند، ممکن است آدم با چند نفر هم مشورت کند، باز هم کلاه سرش برود، بفهمد اشتباه کرده، ولی احتمال اشتباه در یک نفر بیش‌تر از دو نفر است، هر چه مشاور بیش‌تر باشد، احتمال خطا کم‌تر است؛
2- استعدادها را شکوفا می‌کند، این هم دو تا؛
3- مانع استبداد می‌شود. اگر کسی خودش هر چیزی که می‌خواهد، عمل کند، یک آدم قلدر زورگو می‌شود، مانع استبداد می‌شود؛
4- اگر در مشورت کامیاب شدیم، حسود نداریم، من با شما مشورت می‌کنم، این کار را بکنم یا نکنم؟ زمینی، جایی را خریدم، با مشورت شما خریدم، بعد زمین ترقّی کرد، شما نسبت به من حسود نیستی، می‌گویی با من مشورت کرد، در اثر مشورت با من زمین را خرید، پولدار شد، یعنی رشد او را فکر خودت می‌دانی، می‌گویی رشد او به خاطر مشورت با من بود، پس حسود نیستی، مثل پدری که به او می‌گویند پسرت رشد کرده، هیچ پدر و مادری به بچّه‌اش حسد نمی‌ورزد، چرا؟ می‌گوید: «هر چه هم رشد کند، پسر من است». هر چه هم این زمین ترقّی کند، این با مشورت من پولدار شده، یعنی حسود کم می‌شود، اگر شکست خوردیم، مشورت کردیم و زمین را خریدیم و شکست خوردیم، باز هم غمخوار داریم، می‌گوید: «بنده خدا، ایشان با من مشورت کرد، من گفتم بخر، خرید و بد شد.» پس اگر شکست خوردیم، دلسوز داریم، اگر پیروز شدیم، حسودمان کم است، این‌ها فواید مشورت است؛
5- استفاده از آرای دیگران طرح را پخته می‌کند، چون وقتی چند تا، یک لامپ، یک لامپ است، پنج تا لامپ نورش بیش‌تر می‌شود، چهار تا لامپ نورش بیش‌تر می‌شود، طرح را پخته می‌کند، جامع می‌کند. «مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَا» (نهج‌البلاغه، حکمت 161)، کسی که با مردم مشورت کند، در عقل آن‌ها شریک شده؛
4- حفظ احترام و تکریم دیگران در مشورت
6- احترام به مردم است. اصلاً مشورت احترام است، نظر شما چی هست؟ قرآن نقل می‌کند، خانمی پادشاه بود، حضرت سلیمان یک نامه نوشت به این خانمی که شاه بود، حکومت دستش بود که بیا ایمان بیاور تو خورشید‌پرستی مثلاً. خانم هیئت دولت را دعوت کرد، گفت: «یک نامه‌ای «إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتابٌ كَريم‏» (نمل/ 29)، یک کتاب کریمی برایم آمده از پیغمبری به نام حضرت سلیمان، دعوت کرده من را که من هم بروم به دین خدا، شما نظرتان چی هست؟» پادشاه بود ولی با همه‌ی دست‌اندرکاران مشورت کرد. پیغمبر ما در چند تا از جنگ‌ها با مردم مشورت کرد، حتّی در جنگ احد نظر مردم را پذیرفت و شکست هم خورند، ولی گفت خب، رأی مردم محترم است.
امام رضا از یک برده‌ی سیاه‌پوست مشورت کرد، گفت: «آقا من یک برده‌ی سیاه‌پوست هستم!» فرمود: «اشکال دارد که خدا یک چیزی به ذهن تو بیندازد که به ذهن من نیاید؟» هیچ کس خودش را غنی نداند. مشورت، احترام به مردم است.
قبل از انقلاب چند روزی خدمت مطهّری در اهواز بودیم، ایشان برای تحصیل‌کرده‌های بالا سخنرانی می‌کرد، من هم یک کلاسی برای بچّه‌ها داشتم، تقریباً چهل، پنجاه سال پیش. چند بار ایشان یادم هست، در ذهنم هست که به من گفت: «آقای قرائتی نمره‌ام چند بود؟!» چون من معلّم، آقا شما استاد استادهای ما هستی! فرمود: «نه، نظر تو چی بود؟ نظر تو چی بود؟»
خدا رحمت کند یکی از منبری‌های درجه یک مرحوم آقای فلسفی، ایشان که یک جایی می‌رفت مثلاً ده شب سخنرانی کند، یک شب را پاسخ به سؤالات می‌گذاشت، می‌گفت پاسخ به سؤالات نگاه می‌کنم ببینم مردم چه سؤالی در ذهنشان است، من ببینم در ذهن مردم چه چیزی هست، سخنرانی‌ام براساس جواب آن‌ها باشد، ممکن است این سؤال دیگری دارد، من جواب دیگری بدهم و عقیده‌ی بنده هم به عنوان یک طلبه‌ی حالا ان‌شاءالله کارشناس شدیم دیگر بعد چهل، پنجاه سال، به نظر بنده این است که تعلیمات دینی مدارس باید پاسخ به سؤالات بچّه‌ها باشد. یعنی یک صندوقی در دبیرستان‌ها و راهنمایی‌ها و دانشگاه‌ها باشد، چه شبهه‌ای داری؟ چه سؤالی داری؟ سؤالش را بنویسد، تو صندوق بیندازد و پاسخ به سؤالات. پاسخ به سؤالات یعنی دانشجوی ما دیگر تیغ در مغزش نباشد، ما خودمان نویسندگان کتاب‌های دینی برمی‌دارند علومِ، آدم‌های خوبی هم هستند، حرف‌های خوبی هم می‌نویسند، اما آنجایی را که می‌خارد، نمی‌خارانند، آن سؤالی که این دارد، جواب داده نشد.
5- تفاوت ولایت فقیه و استبداد
این سؤال دارد، مثلاً می‌گوید: «فرق بین ولایت فقیه و استبداد چه هست؟» سؤالش است. «استبداد یعنی هر چه شاه گفت، گوش می‌دهیم، ولایت فقیه هم یعنی این‌که هر چه آقا گفت، گوش می‌دهیم؟ خب این که یکی هست.» باید گفت: «فرقش عدالت است، ولایت فقیه شرطش این است که عادل باشد، طبق هوسش رأی ندهد و یک خبرگان هم، هفتاد تا مجتهد بالای سر این‌ها که بر کارهای رهبری نظارت می‌کند که سلیقه‌ی شخصی نباشد، از وحی و فرمان قرآن و سنّت پیغمبر خارج نشده باشد، پس هم عادل است، هم هفتاد تا ناظر دارد، شاه نه عادل است، نه ناظر دارد.»
گاهی وقت‌ها یک چیزی، من این را نمی‌دانم، ممکن است گفته باشم، خیلی مشکل است، دیگر بعد از چهل، پنجاه سال گاهی حرف تکراری می‌شود، طوری نیست، تکرار هم طوری نیست. یک وقت یک کسی از من پرسید که: «ما زمان شاه به شاه می‌گفتیم جاوید شاه، حالا هم در برابر رهبری می‌ایستیم، می‌گوییم جانم فدای رهبر، خب جاوید شاه، با جانم فدای رهبر هر دو تملّق ات؟!» شبهه هست در جوان، جوان هم گول می‌خورد. جوابش این است که، من یک کسی از من پرسید، گفتم به او شما، زمانی بود که فیلم یوسف را تلویزیون پخش می‌کرد، گفتم: «شما قصّه‌ی زلیخا را دیدی؟» گفت: «بله، در فیلم دیدم» گفتم: «چه کسی عاشق شد؟» گفت: «زلیخا» گفتم: «وقتی درها را بست، خودش را به یوسف عرضه کرد، یوسف چه کرد؟» یک خورده فکر کرد، گفت: «فرار کرد» گفتم: «زلیخا چه کرد؟» گفت: «او هم عقبش فرار کرد» گفتم: «فرق بین دو تا فرار چی هست؟» او می‌دوید و من می‌دویدم، بله، فیزیکش هر دو می‌دوند، منتها یوسف می‌دوید که گناه نکند، زلیخا عقبش می‌دوید که گناه بکند، پیراهنش را از عقب کشید، پاره شد. فیزیکش یکی است، شیمی‌اش فرق می‌کند.
6- نقش انگیزه در کارها و اقدامات
بارها من یک مَثَل را زدم، اجازه بدهید تکرار کنم، یک لیوان آب را به سه نفر می‌دهیم؛ می‌گوییم: «بخور» یک نفر که نمی‌خورد، قهر کرده، می‌گوید: «من از تو بدم آمده، از دست تو آب نمی‌گیرم» خب این آقا قهر است، آب نمی‌گیرد. دوّمی «بفرمایید» نه، «شما چرا؟!» تشنه نیستم، میل ندارم. شما بفرمایید: «شما دیگر چرا؟» چهارمی تشنه‌تر است، بده به چهارمی. ببین سه نفر آب نخوردند، یک نمی‌خورد، قهر کرده، یکی نمی‌خورد، تشنه نیست، یکی نمی‌خورد می‌گوید چهارمی. زنده باد یک، یا دو، یا سه؟ زنده باد سوّمی، سوّمی می‌گوید: «نمی‌خورم، چون چهارمی تشنه‌تر است» ما باید تعلیمات دینی‌مان، معارف دانشگاهمان پاسخ به سؤالات باشد، ببینیم بچّه‌ها چه سؤال می‌کنند، گاهی هم اعتراضاتشان حق است، بگوییم: «آقا حق با شماست»، گاهی هم باید به یک کسی بگوییم، او از ما بهتر می‌نویسد. اخیراً شنیدم آموزش و پرورش این کار را کرده، شنیدم حالا، وارسی نکردم که مثلاً یک بحثی را می‌خواهیم بکنیم، ده نفر نویسنده، پنجاه نفر نویسنده، کم‌تر، بیش‌تر در ایران هست، بگوییم آقا همه‌تان راجع به این موضوع یک متنی بنویسید که هم استدلالش محکم باشد، هم از مرز خارج نشود، هر کدام بهتر بود آن کتاب دینی، این‌که ما پنج نفر برویم در یک اتاق، بگوییم کارشناس ما پنج تا هستیم، هر چه ما نوشتیم، شما هم باید بخوانید، نمره بگیرید! بابا این‌که تو نوشتی، پاسخ به سؤال‌های من نیست، من سؤالم دیگر است. این فکر می‌کند که حجاب تحقیر است، حجاب تکریم است، شما سیب‌زمینی را کادوپیچی نمی‌کنی، سکّه‌ی طلا را کادوپیچی می‌کنی، حجاب تکریم است، منتها این در ذهنش این است که.
7- رعایت مصلحت در تصمیم‌گیری‌ و مشاوره
یک وقت نامه‌ای معاویه به حضرت علی نوشت که یادت می‌آید آنجا با زور تحمیل کردند، حرفی زدی، یا عملی کردی؟ گفت: آقا این افتخار من است که خودم با اختیار زیر بار نرفتم، مصلحت دیدم بیعت کردم مثلاً، یا کوتاه آمدم. یک وقت یک کسی می‌ترسد، مثلاً آدم می‌ترسد، عقب‌نشینی می‌کند، یک کسی نه، مثل امام خمینی فرمود: «نه، من نمی‌ترسم از صدّام»، در عمرش امام خمینی نترسید، در عمرش. من خودم جوان بودم، از ایشان شنیدم، گفت: «در عمرم نترسیدم» منتها خب اگر مصلحت این است که صلح را بپذیریم، می‌پذیریم. جام زهر است، ولی اگر مصلحت است، می‌نوشم، فرمود: «جام زهر است، ولی می‌نوشم.» (صحیفه‌ی امام، ج 21، ص 95)
در کتاب‌ها مشورت کنیم، نویسندگان عزیز کتاب‌هایتان را قبل از چاپ به چند نفر بدهید، بخوانند، حالا زشت است من بگویم، ولی بگذارید بگویم. همین تفسیر نوری که خدا لطف کرد ما یک دور نوشتیم، یک شورای نگهبان برایش گذاشتیم. چند جزئش را خدمت آیت الله مصباح یزدی خواندم، یک جزئش را پهلوی آیت الله سید مهدی روحانی از افراد برجسته‌ی جامعه‌ی مدّرسین قم، از مجتهدهای چهل سال، چند جزئش را آیت الله استادی دید، بخشی‌اش را آیت الله مؤمن شورای نگهبان دید، این‌ها می‌دیدند، کتاب می‌خواهید چاپ کنید، یک مقدار را هم مواظب حال مردم باشید، مردم الآن حوصله ندارند، کتاب‌ها باید، تریاکی‌ها یک مَثَلی دارند، البتّه من سیگاری هم نیستم، ولی تریاکی‌ها مَثَلی می‌زنند، می‌گویند: «کم و تیز و چسبان»، قدیمی‌ها می‌گفتند: «مفت و مفید و مختصر» مردم حوصله ندارند، یک زمانی کامپیوتر قدّ بشکه بود، حالا قدّ یک آدامس شده، یک زمانی خانه می‌پختند، حوصله‌شان کم شد، از رستواران غذا می‌گرفتند، ، دیدند رستوران گران است، گفتند ساندویچ، دیدند ساندویچ را باید جوید، می‌گویند آبمیوه بدهید، دیگر حوصله‌ی جویدن هم ندارند. مراعات کنید که کم حوصله هستند، اطّلاعات هم زیاد است، شرح نده، این مقدار بیان کنید که بفهمند، کتاب‌هایی که سی جلد و چهل جلد و پنجاه جلد، این‌ها را کسی نمی‌خواند، مشورت کنید. افرادی هستند عالم هستند، اما «يَمْشي‏ فِي الْأَسْواق‏» (فرقان/ 7) شان کم است، در جامعه نیستند و لذا در دنیای خیال هی تحقیق می‌کند، تحقیق می‌کند، بعد چاپ می‌کند، می‌بیند کتاب‌ها روی دستش ماند. حتّی پایان‌نامه‌های دکتری، گاهی وقت‌ها تحقیق راجع به یک مسأله‌ای است که ثمره‌ی عملی، ثمره‌ی علمی، هیچ ثمره‌ای ندارد، رساله بنویسیم که امام زمان زن و بچّه دارد یا نه. حالا زن و بچّه داشته باشد، نداشته باشد، چه مشکلی از جامعه حل می‌شود؟ من بسیاری از پایان‌نامه‌ها را نگاه می‌کنم، می‌بینم هیچ مشکلی را حل نمی‌کند، یک جایی به من گفتند ششصد تا پایان‌نامه‌ی قرآنی هست، من هم معلّم قرآن بودم، گفتم بروم ببینم بعضی از این بحث‌ها را استفاده کنیم، بیاییم در تلویزیون بگوییم، هر چه مطالعه کردم، گفت این‌ها مشکل مردم نیست که! مشکل مردم نیست! چیزی که می‌نویسید:
1- باید واجب باشد؛ یا واجب باشد؛ 2- یا مستحب باشد؛ 3- یا مشکل جامعه را حل کند؛ 4-یا لااقل مشکل یک نفر را حل کند.
بسیاری از تحقیقات نه واجب است، نه مستحب است، نه مشکل جامعه است، نه مشکل فرد است، این به خاطر این است که مشورت کم است، «يَمْشي‏ فِي الْأَسْواق‏» (فرقان/ 7) برای مشورت نیست، ولی اثر «يَمْشي‏ فِي الْأَسْواق‏» این است که آدم وقتی در، نمی‌گوید: «مَشی»، «مَشی» یعنی یک بار پیغمبر از بازار عبور کرد، نه، «مَشی» آدم با یک بار عبور چیزی نمی‌فهمد، «يَمْشي» مال استمرار است، یعنی پیغمبر دائماً در بازارها راه می‌رفت، یعنی مرتّب، نه که در عمرش یک بار، دو بار در بازار برود، «يَمْشي».
نمی‌گوید: «یمشی فی السّوق»، در یک بازار هم نه، فقط از بازار آهنگرها برود، یا از بازار قالی‌فروش‌ها برود، در همه‌ی بازارها تاب می‌خورد، یعنی کسی که پیوسته راه می‌رود، در همه‌ی بازارها هست، با آدم‌های مختلف هست، مزاج جامعه دستش است و لذا اگر چیزی می‌گوید و چیزی می‌نویسد، حرف‌هایش مفید است، کاربردی است وگرنه در دنیای تخیّلات، یک تخیّلاتی دارد، روی کاغذ می‌آورد، چاپ می‌شود، بعد هم می‌برند کارخانه‌ی مقوّاسازی خمیر می‌کنند متأسّفانه بعضی از این‌ها را. مشورت کنیم.

«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- آیه 60 سوره اعراف به کدام یک از نسبت‌های ناروا به پیامبران الهی اشاره دارد؟
1) جنون و دیوانگی
2) انحراف و گمراهی
3) سحر و جادوگری

2- آیه 74 سوره فرقان به چه امری اشاره دارد؟
1) پیروی از اهل تقوا
2) پیشوایی برای اهل تقوا
3) هر دو مورد

3- آیه 32 سوره نمل به کدام ویژگی پادشاه سبا اشاره دارد؟
1) مشورت با دست‌اندرکاران
2) هدیه فرستادن برای سلیمان
3) دعوت سلیمان

4- رسول خدا در کدام جنگ با مردم مشورت کرد و رأی مردم را پذیرفت، با آنکه به شکست انجامید؟
1) جنگ بدر
2) جنگ خیبر
3) جنگ احد

5- آیه 7 سوره فرقان به کدام ویژگی پیامبران الهی اشاره دارد؟
1) حضور در میان مردم
2) حضور در مکان‌های عبادی
3) حضور در جهاد با دشمنان

پاسخ صحیح سوالات را در قالب یک عدد ۵ رقمی به شماره ۳۰۰۰۱۱۴ پیامک نمایید.
گزینه صحیح سوالات هفته قبل، در هر سوال مشخص گردیده است.
]]>
https://gharaati.ir/%d8%a8%d8%a7-%da%86%d9%87-%da%a9%d8%b3%db%8c-%d9%85%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%aa-%da%a9%d9%86%db%8c%d9%85%d8%9f/feed/ 0
حق مشورت در رساله حقوق امام سجاد علیه السلام https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82-%d9%85%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%aa-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3%d8%ac%d8%a7%d8%af-%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%87-%d8%a7%d9%84/ https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82-%d9%85%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%aa-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3%d8%ac%d8%a7%d8%af-%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%87-%d8%a7%d9%84/#respond Thu, 24 Nov 2022 08:00:23 +0000 https://gharaati.ir/?p=9550 https://gharaati.ir/archive/pdf/1401.09.03.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1401.09.03.mp3 https://www.aparat.com/embed/wQzTh?data[rnddiv]=57758159612&data[responsive]=yes]]>

موضوع: حق مشورت در رساله حقوق امام سجاد علیه‌السلام
تاريخ پخش: 03/09/1401
عناوين:
1- با چه کسانی مشورت کنیم؟
2- مشورت بر اساس حکم خدا نه سلیقه شخصی
3- توجه به عاقبت کارها در دنیا و آخرت
4- دوری از منفعت‌طلبی در مشورت به دیگران
5- آفات افشای اسرار شخصی در نزد دیگران
6- نقش تجربه و سابقه در ارائه مشورت کارساز
7- جامع‌نگری در ارائه مشورت به دیگران

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

بحثمان در چند ماه اخیر شب‌های جمعه، درس‌هایی از قرآن این بود، رساله‌ی حقوق امام سجّاد را که حدود پنجاه حق را برای ما نقل می‌کند، توضیح می‌دادیم. یکی از حق‌ها، حقّ مشاور است، کسی که مشورت می‌گیرد، می‌رود پهلوی کسی مشورت می‌گیرد، مشاور چه جور آدمی باید باشد؟ چه جوری مشورت بدهد؟ با چه کسی مشورت کنیم؟ موضوع این است.
اوّل با کسی مشورت کنیم که شناخت داشته باشد. خود شناخت حرف دارد، من را بشناسد، مشکلم را بشناسد، راه حق را بشناسد، تجربه داشته باشد، شناخت داشته باشد. جا را بداند، مکان را بداند، زمان را بداند، شرایط را بداند. یک دکتر خوب، دکتری است که وقتی می‌خواهد نسخه بدهد، مواظب فشار خون باشد، مواظب قند باشد، مواظب سابقه‌ی بیماری باشد، مواظب توان مریض باشد، یعنی پزشک وقتی خوب می‌تواند نسخه بدهد که شناخت داشته باشد. اگر شناخت نداشته باشد، تمام حرکاتش اسباب دردسر می‌شود.
یک بنده خدایی حرف که می‌زد، حرکت دستش با زبانش فرق می‌کرد، مثلاً می‌گفت یوسف بعد می‌گفت در چاه رفت، برای چاه دستانش را همچین می‌کرد، بعد می‌گفت پیغمبر اسلام هم معراج رفت، برای معراج دستش را پایین می‌آورد، برای چاه دستش را بالا می‌آورد، یعنی حرکتِ، در مهارت معلّمی چه حرفی را ما اوّل بزنیم؟ اصلاً چه آیه‌ای اوّل نازل شد؟ پیغمبر ما از چهل سالگی مبعوث شد، تا شصت و سه سالگی، بیست و سه سال، سال اوّل چه آیه‌ای نازل شد؟ سال دوّم چه آیه‌ای نازل شد؟ سال سوّم چه آیه‌ای نازل شد؟ نظام آموزشی، چه چیزی را در چه ؟؟ (3:00)، مثلاً آیه‌ی زکات که آمد، حضرت فرمود بلال، برو تو بازار، برو تو خیابان، تو محلّات آیه‌ی زکات را بر مردم بخوان، می‌خواند و توجّه مردم به زکات با یک نفر مثل بلال، امثال بلال بود، اما در غدیر خم وقتی می‌خواهد امیرالمؤمنین را معرّفی کند، می‌گوید صبر کنیم همه جمع شوند، در راه مکّه باشد، در خود مکّه نباشد، چون مکّه کوچه، کوچه است، آدم‌ها پیدا نیستند، در بیابان باشد که همه پیدا باشند. فرمود بایستید تا این‌هایی که عقب ماندند، برسند، به این‌هایی که تند رفتند، جلو رفتند، بگو برگردند، صبر کنید ظهر شود، در کنار نماز جماعت، علی امیرالمؤمنین را معرّفی کنم، این‌ها مهم است. یک مشاور، یک معلّم، یک مربّی اگر دقّت به همه‌ی این‌ها نداشته باشد، کارهایش پخته نیست، یک چیزی را خوب می‌کند، یک چیزی را بد می‌کند.
یک روایت داریم: «الدواء کالصابون»، دوا مثل صابون است. صابون چه خاصیتی دارد؟ صابون به لباس که می‌زنی، لباس را تمیز می‌کند، اما قدرت لباس را کم می‌کند. یک لباسی که بیست بار رفت در ماشین و زیر دست و فشار شسته شد، این پارچه‌ی بعد از بیست بار، پارچه‌ی اوّلی نیست، استحکامش کم می‌شود، گاهی پارچه‌ها به قدری شده مثل دستمال کاغذی می‌شوند، یعنی یک خورده تکانش می‌دهی، وا می‌رود، تمیز می‌کند. مشاور باید مواظب باشد چه می‌گوید، با چه کسی حرف می‌زند.
1- با چه کسانی مشورت کنیم؟
با چه کسی مشورت کنیم؟ حقّ مشورت.
– راه را بداند. افرادی باسوادند، راه را نمی‌دانند، انتخاب راه خیلی مهم است. بارها من این را گفته‌ام، باز هم بگویم، شاید هم زنده باشم، باز هم خواهم گفت، تمام دعاها مستحب است، جز یک دعا، یک دعا داریم واجب است، آن دعایی که واجب است، این است: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم‏»، خدایا من را به راه مستقیم ببر، راه را تشخیص بدهم. ده بار هم باید بگوییم، چون هفده رکعت نماز که می‌خوانیم، ده رکعتش، دو تا صبح و دو تا ظهر و دو تا عصر و دو تا مغرب و دو تا عشاء، پنج تا دو رکعتی اوّل حمد باید بخوانیم، در حمد هم باید «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم‏» بگوییم. آدم راه را تشخیص بدهد. مثلاً فکر می‌کند این درس برایش مفید است، فکر می‌کند این همسر برایش مفید است، تشخیصش درست نیست. مشاور باید راه را بشناسد.
– شرایط سیاسی را بداند. گاهی وقت‌ها شیر غذای خوبی است، اما اگر قبلش سرکه خورده باشی، آب لیمو خورده باشی، شیر بخوری، ممکن است مضر باشد. این سابقه‌ی این چی هست، قبلش چی خوردی؟ با چه کسی بوده؟ چی گفته؟ چی شنیده؟ کجا رفته؟ اگر خواسته باشد مشورت پخته باشد، باید.
یک نمونه برایتان بگویم. در جنگ صفّین این‌هایی که فرار می‌کردند، حضرت فرمود نگاه به فرارشان نکنید، این‌ها را بگیرید، با این‌که دارند فرار می‌کنند، فرمود بگیرید این‌ها را. ولی در جنگ جمل هر کس فرار می‌کند را کاریش نداشته باشید. پرسیدند فرق این دو جنگ در چه چیزی هست؟ فرمود: جنگ صفّین جنگ با معاویه بود، معاویه زنده بود، این که فرار می‌کرد، می‌رفت معاویه شارژش می‌کرد، برمی‌گشت، ولی در جنگ جمل، سران جمل، زبیرها و طلحه‌های جمل کشته شدند، هر کس فرار می‌کند دیگر قدرتی نبود که این را تغذیه کند، شارژش کند، برگردد. ببینید دو تا جنگ است با امیرالمؤمنین، جنگ جمل طلحه و زبیر و عایشه و یارانشان، جنگ صفّین معاویه و عمر و عاص و یارانشان، فرمود در این جنگ هر کس فرار می‌کند، بزنید، در آن جنگ هر کس فرار می‌کند، ولش کنید، شرایط سیاسی فرق می‌کند.
2- مشورت بر اساس حکم خدا نه سلیقه شخصی
– راه خدا را بشناسد. گاهی وقت‌ها آدم مشورت می‌کند، آن طرف که مشاور است، راه خدا را نمی‌داند، طریقه‌ی خودش را می‌گوید، خدا من را آورده، چه چیزی باعث رشد من است، چه چیزی باعث سقوط من است، معتقد به روز قیامت هم باشد. گاهی وقت‌ها حرکت‌های امروز موقّت نیست، ما نگاهمان، نگاه عام است. بگذار قرآن بخوانم، می‌فرماید که، آیه‌ی قرآن از ذهنم پرید، فارسی‌اش این است: «کسانی که اینجا یک رهبر تعیین می‌کنند، همین رهبرشان، رهبر قیامت هم خواهد بود.» هر کسی را دنیا قبول کنی، قیامت هم دنبال همان تفکّر باید بروی، مواظب باشیم عقب چه کسی می‌رویم. این چه کسی است که به ما پیام داد؟ این چه کسی است که به ما تلگراف کرد؟ این چه کسی است که به ما تلفن کرد؟ این چه کسی است به ما وعده داد؟ چه جور آدمی است؟ چه سابقه‌ای دارد؟ از کجا تغذیه می‌شود؟ آیه قرآن هست هان، متن قرآن است، تمام کسانی که در اینجا یک رهبر غیر حق می‌گیرند، این رهبر باطل تا قیامت باید دنبالش بروند.
ما در قرآن دو تا امام داریم: امام نار، «أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّار» (قصص/ 41)، رهبرانی که عاقبت به جهنّم می‌روند، انحراف دارند؛ امام نور، «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً» (فرقان/ 74)، «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» (بقره/ 124)، یعنی مسئله‌ی سیاسی این دنیا یک بار مصرف یک دوره حکومت نیست، دو دوره حکومت نیست، ده دوره حکومت نیست، مسئله این است که این را که حاکمش کردی، باید تا قیامت افکارش و اقوالش و دستوراتش را عمل کنی و این سرنوشت تا قیامت هست، باید یک کسی باشد که مواظب آن جهتش هم باشد.
وظیفه‌ی شرعی چه چیزی هست؟ و لذا خیلی وقت‌ها نیاز به مشورت نیست. خیلی وقت‌ها نیاز به استخاره نیست، راه خدا روشن است. یکی از دوستان می‌گفت یک خانمی آمد پهلوی من، گفت یک استخاره کن. من فکر کردم حالا در یک جایی گیر کرده، می‌خواهد استخاره کند. بعد این خانم حالا پرسیدم گفت، یا خودش گفت: «می‌خواهم اگر استخاره خوب آمد، بروم بچّه‌ام را سقط کنم!» اِه، سقط بچّه حرام است! خیلی از استخاره‌هایی که می‌کنند، لغو است، استخاره می‌کنم طلاقش را بدهم، طلاق بدترین حلال است، حلالِ طلاق، ولی بدترین، حدیث داریم، از خودم نیست، حدیث داریم بدترین حلال‌ها که هم حلال است، هم بسیار بد است، طلاق دادن است، آن وقتی روایت امام صادق وقتی می‌فرماید: «طلاق بدترین حلال است» (وسائل الشيعة، ج ‏22، ص 8)، شما با استخاره می‌خواهی طلاق بدهی؟
با چه کسی مشورت کنیم؟
3- توجه به عاقبت کارها در دنیا و آخرت
– آخر‌بین باشد، نه آخور‌بین. گاهی وقت‌ها مشورت می‌کنیم، می‌گوید این امروز سود دارد. بله، امروز سود دارد، ولی. یک کنده‌ی درخت وقتی روشن شد، ده‌ها ساعت ممکن است این آتشش بماند، شاخه‌های نازک زود روشن می‌شود، با یک کبریت ممکن است روشن بشود، اما بعد از چند لحظه تمام می‌شود، نگاه نکن کدام زود روشن شد، آن زود روشن شد، ولی، یک مَثَلی من یک وقت زدم، مَثَل را تکرار می‌کنم، لیمو ترش را نگاه نکن ترش است، هم ترش است، هم کوچک، نگاه کن که آب لیمویش ماه‌ها می‌ماند، لیمو شیرین را نگاه نکن، درشت است و پر آب است، همین درشت و پر آب هست، اما یک لحظه نخوری، تلخ می‌شود، یعنی بعدش را هم ببین، بعد از شیرینی تلخی است. این جمله مال امیرالمؤمنین در ذهنم هست، «لَا خَيْرَ فِي لَذَّةٍ مِنْ بَعْدِهَا النَّار» (أمالي، صدوق، ص 497 و 498)، شیرینی‌هایی که بعدش آتش است، خیر ندارد. نگاه نکن، امروز خیر است، ول فردا چی؟ شما امروز کلاهبرداری می‌کنی، جنس را به خارج می‌فرستی، جنس‌های خوب را رو می‌گذاری، جنس‌های متوسّط و فاسد را زیر می‌گذاری، بعد هم فکر می‌کنی زرنگی کردی، زرنگی نکردی. دومرتبه جعبه را باز می‌کند، می‌بیند میوه‌های روی جعبه خوب است، میوه‌های زیر خراب است، دیگر با شما معامله نمی‌کند. خیال کردی، حساب کن که اعتبارت از بین رفت. خیلی افراد مشورت می‌کنند، به یک لذّت هم می‌رسند، یک کامی هم می‌گیرند، یک پولی هم پیدا می‌کنند، یک پُستی هم می‌گیرند، ولی عاقبتش چی؟!
شخصی آمد پهلوی یک عالمی، گفت: «استخاره کن، می‌خواهم یک سفر تجاری بروم، تجارت کنم.» استخاره کرد، گفت: «بد است.» ولی خب، پرش کرده بودند که این سفر سود دارد، درآمد دارد، دلار دارد، ریال دارد، این نتوانست تحمّل کند، رفت مسافرت و یک مبلغی هم گیرش آمد. آمد پهلوی آقا گفت: «آقا شما گفتی استخاره بد آمد، ولی ما گوش به حرف شما ندادیم، رفتیم، معامله کردیم، سفر را انجام دادیم و درآمد خوبی هم داشتیم.» آقا با دستی که به غیب داشت و اطّلاعاتی که داشت، یک تأمّلی کرد و فرمود که: «شما فلان روز در این سفر نمازت قضا نشد؟» گفت: «چرا؟» گفت: «ارزش نداشت، ممکن است به سودی رسیدی، ولی یک چیزی از دست دادی، منتها آن چیزی که به دستت آمده، فکر می‌کنی غنیمت است، ولی به آن چیزی که از دستت رفته، توجّهی نداری.»
4- دوری از منفعت‌طلبی در مشورت به دیگران
– خودش اهل منفعت نباشد. یک حدیث داریم که اگر یک کسی، یک چیزی به شما داد، گفت برایم بفروش، مثلاً من یک قالی به شما می‌دهم، یک سکّه به شما می‌دهم، می‌گویم این را برای من بفروش. حدیث داریم خودت نخر، ولو می‌خواهی بخری هان، برو از یک جای دیگر بخر، برای این‌که وقتی خودت خریدی، در ذهن من می‌آید که این را سوءاستفاده کرد، من گفتم بفروش، این خودش پولش را داد، یعنی، مشورت باید خودتان صاحب منافع نباشید، یعنی واقعاً در مشورت خودتان خالی الذهن باشید.
– رازدار باشد. کسی پهلوی شما می‌آید، یک مشورتی می‌کند، مطالبی را برایش می‌گوید که همسرم چه کرد، بچّه‌ام چه کرد، شوهرم چه کرد، برادر خانمم چه کرد، پسر عمویم چه کرد، شریکم چه کرد، شاگردم چه کرد، همسایه‌ام چه کرد، می‌آید مشورت می‌کند، شما اطّلاع پیدا می‌کنی، خب مطالب ایشان را رازداری کن. قرآن راجع به رازداری خیلی آیه دارد. حضرت یوسف خواب دید، یازده ستاره و ماه و خورشید بر او سجده می‌کنند. خوابش را به بابایش، حضرت یعقوب گفت، گفت یک همچین خوابی دیدم. فرمود: «هیچی نگو، این خواب راز دارد، برادرهایت …» عربی‌هایش را بخوانم:
[پای تخته] «لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى‏ إِخْوَتِكَ فَيَكيدُوا لَكَ كَيْداً» (یوسف/ 5)
«لا تَقْصُصْ»، یعنی قصّه نگو، یعنی نقل نکن، «رُؤْيا»، یعنی خوابی که دیدی، خوابی که دیدی نقل نکن. به چه کسی؟ به برادرهایت نگو. چرا؟ برای این‌که «فَيَكيدوا لَكَ كَيْداً»، برایت نقشه می‌کشند. نقل نکن کدام استعداد درخشان است، برای این استعداد درخشان نقشه می‌کشند. قرآن معنایش این است، اصلاً اگر قرآن را به زمانِ یعنی مصادیق روزش را معیّن نکنیم، قرآن خیلی از آیه‌هایش دیگر از مصرف خارج می‌شود. مثلاً خدا به پیغمبر می‌گوید: [پای تخته] «وَ ثِيابَكَ»، «ثِياب» یعنی لباس، «وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ» (مدّثّر/ 4)، لباست را تطهیر کن. الآن پیغمبر که نیست که، لباسش هم نیست، نه پیغمبر هست، نه لباسش، پس آیه لغو شد؟! ما باید معنا کنیم، این که می‌گوید لباست را تمیز کن، یعنی آقای مربّی، آقای معلّم، استاد دانشگاه، واعظ، منبری، آیت الله، کسانی که رهبری علمی و اخلاقی جامعه را دارید، باید تمیز باشید، «وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ»، لباس باید تمیز باشد.
ما یک استاد داشتیم، خدا رحمتش کند، سر درس از بس سرش را تکان می‌داد، این گوشه‌ی عمّامه‌اش که ما می‌گوییم تحت‌الحنک، وقت نماز هم مستحب است، این تحت‌الحنکش باز می‌شد، سر درس هی همچین می‌کرد، وقتی سرش را تکان می‌داد، این عمّامه‌اش همچین می‌شد، ما آن روز درس را نمی‌فهمیدیم، هی سرش را همچین می‌کرد، ما خنده‌مان می‌گرفت. بنابراین وقتی به پیغمبر می‌گوید لباست را تمیز کن، بگوییم خب الآن که پیغمبر نیست، لباسی هم نیست، پس آیه لغو شد؟! صدها آیه در قرآن داریم که اگر مصداق امروزش را تعیین نکنیم، می‌گوییم که تاریخ مصرف ندارد. حالا الآن یوسف است؟ نه. یعقوب است؟ نه. الآن کسی خواب دیده؟ نه، پس این آیه لغو شد. می‌گوید نه، دنبال آیه را ببین، این‌که می‌گویم نقل نکن، برای این‌که نقشه می‌کشند، هر چیزی را که اگر بفهمند، نقشه می‌کشند، نگو، اسلحه هست، طلا هست، افکار نابغه هست، این یعنی یک رازداری در همه چیز، «لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى‏ إِخْوَتِك».
5- آفات افشای اسرار شخصی در نزد دیگران
خیلی از زن و شوهرها رازی دارند، بعد از ازدواج رفیق می‌شوند، پسر به دختر می‌گوید که خب کجا بودی؟ چه کردی؟ از قصّه‌های تاریخ بگو، یا به عکسش، عروس از داماد می‌پرسد، داماد از عروس می‌پرسد، بعد این‌ها می‌گویند عجب، پس این یک همچین مسائلی هم داشته! می‌گوید آقا من با این نمی‌توانم زندگی کنم، سابقه‌اش خراب است. تو چه حقّی داری گناهت را به دیگران گفتی؟ یک حدیث داریم اسلام اجازه می‌دهد هر چه می‌خواهی بگویی، بگویی، ولی اجازه نمی‌دهد عیب‌هایت را به دیگران بگویی، من یک عیبی دارم، نگو، حالا عیب‌های جزئی، دیشب گوشت را سوزاندی، آبگوشت خواستی بپزی، خرابش کردی، دیگر حالا، فهمیدی چی شد؟ دیشب آبگوشت من سوخت! یعنی مردم بدانید من از تغذیه غافل بودم. لازم نیست بگویید، چه کسی مریض شد، چه کسی خوب شد، فلان شد. بله، یک وقت آدم می‌گوید برای این‌که دنبال راه و چاره می‌گردد، می‌خواهد دعا کند، می‌خواهد دارو و درمان بدهد، با پزشکی هست، ‌طوری نیست، بنا نیست که من هر عیبی دارم، به رفیقم بگویم، رازداری، «لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ».
6- نقش تجربه و سابقه در ارائه مشورت کارساز
– سابقه داشته باشد. گاهی وقت‌ها یک کسی را یک جا، در مملکت ما هم همین‌طور است، ما مسئولی را داریم، جایی داشتیم که مسئولینی که آمدند، هیچ کدام سابقه‌ی این کار را نداشتند، همین‌طور فعلاً این آقا مسئول شده، ایشان هم او را می‌شناسد، خیانت نکرده، چون شناخت دارد، می‌گوید تو هم باید این پُست را بگیر، اما به کاری که می‌کند وارد است؟ نه، وارد نیست. سابقه دارد؟ هیچ سابقه‌ای ندارد. باید سابقه داشته باشد. نمونه‌های معرّفی کنید که من این مشورت را به فلانی دادم، نتیجه داد. آخر گاهی وقت‌ها نمونه ندارد. یک کسی می‌گفت که: «من زمان شاه هفته‌ای یک نامه‌ی تند به شاه می‌نوشتم، که چرا این کار کار را کردی؟ چرا این کار را کردی؟ کارهای خلاف و غلط شاه را هر هفته می‌نوشتم.» گفتند: «خب، پس چرا شاه اثر نمی‌داد؟!» می‌گفت: «می‌نوشتم، منتها می‌گذاشتم زیر تشک، به او نمی‌دادم.» گاهی وقت‌ها مشاوره می‌دهذ، نمونه‌ی کارت چی هست؟ سابقه‌ات چی هست؟ می‌گفت به طواف کعبه رفتم، رفتم مکّه، به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند، که تو در برون چه کردی، که درون خانه آیی. شما که به ما مشورت می‌دهید، لطفاً سه تا، چهار تا از مشورت‌هایی که، الآن اگر می‌گویی دختر، دختر خوبی است، اگر خودت پسر داشتی، برایش می‌گرفتی؟ این‌که می‌گویی پسر، پسر خوبی است، خودت دختر داشته باشی، به او می‌دادی؟ یعنی یک کسی که مشورت می‌دهد، باید بگوییم خودت، بله.
من کسی را سراغ دارم که وقتی دخترش را می‌خواهد شوهر بدهد، به داماد می‌گفت: «از آدم‌های شناخته شده چه کسی شما را می‌شناسد؟» می‌گفت: «فلانی.» می‌رفت می‌گفت: «آقا، یک سؤال می‌کنم، بینی و بین الله خودت دختر داشته باشی، به او می‌دادی؟!» یک حاجی آمده بود مکّه، خیلی گرما خورده بود، عصبانی شده بود، گفت: «خدایا گفتی حج واجب است، ما آمدیم، حالا حضرت عبّاسی در این هوای داغ خودت بودی، می‌آمدی؟ به خدا»، به خدا می‌گفت خودت بودی، می‌آمدی؟ قرآن یک آیه داریم، می‌گوید اگر این را به فقیر می‌دهی، اگر خودت فقیر بودی، به تو می‌دادند، می‌گرفتی؟! این لباس را می‌دهی، این لباس تنگ است، رنگش رفته، مدش عوض شده، یک چیزی به فقیر بده که اگر خودت فقیر بودی، می‌دادند، می‌گرفتی.
7- جامع‌نگری در ارائه مشورت به دیگران
– فکرش جامع باشد، گاهی وقت‌ها یک چیزی را مواظبت می‌کند، توجّه می‌کند، یک جمله‌ای از بچّگی، دوران طلبگی یاد ما داده بودند و آن این بود: «حَفِظْتَ شَیْئاً»، یعنی یک چیزی را حفظ کردی، «وَ غابَتْ عَنْکَ أشْیاءٌ»، ولی خیلی از چیزها را از دست دادی، «حَفِظْتَ شَیْئاً»، یعنی یک زاویه را می‌گیری، این پولش خوب است، درآمدش خوب است، این خوش‌گذران است، خانه دارد، ماشین دارد، تلفن دارد، ولی خب این از کجا می‌آورد؟ فردا ورشکست نمی‌شود؟ شریک‌هایش چه کسانی هستند؟ یعنی زرق و برق، هل نشود.
– آفت‌شناس باشد. گاهی وقت‌ها مشورت می‌کنی، ظاهر را می‌بیند، ولی آفتش را نمی‌بیند. هر چیزی آفت دارد. مثلاً [پای تخته] عزّت خوب است، عبادت خوب است، خدمت به مردم خوب است، اخلاق عالی خوب است. امام سجّاد علیه السلام در صحیفه‌ی سجّادیه دعای مکارم الأخلاق، دعای بیستم، می‎گوید: «أَعِزَّنِي»، خدایا عزّت می‌خواهم، اما عزّت هم بدی دارد هان، «وَ لَا تَبْتَلِيَنِّي بِالْكِبْرِ»، تکبّر، خدایا من عزّت می‌خواهم، ولی می‌خواهم گرفتار تکبّر نشوم، چون آدم که عزیز شد، کم کم متکبّر هم ممکن است بشود. بعد می‌گوید: «عَبِّدْنِي لَكَ»، عبادت خوب است، ولی عبادت هم آفت دارد، «وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِي بِالْعُجْبِ»، عبادت خوب است، ولی عجب نگیردم. خدمت به مردم خوب است، ولی خدمت به مردم آفت دارد، آدم منّت می‌گذارد، من بودم که وامت دادم، من برایش پختم، من برایش دوختم، من برایش وام دادم، من، من، من، من، من. منّت که گذاشتی، عبادت از بین می‌رود. خدمت خوب است، «أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَى يَدِيَ الْخَيْرَ»، عربی‌هایی که می‌خوانم دعای مکارم الأخلاق است، «أَجْرِ لِلنَّاسِ»، جاری کن برای مردم، «عَلَى يَدِيَ الْخَيْرَ»، من با دست‌هایم خدمتگزار باشم، اما «وَ لَا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ»، منّت سر کسی نگذارم، منّت. اخلاق عالی خوب است، «هَبْ لِي مَعَالِيَ الْأَخْلَاقِ»، اخلاقمان خوب باشد، اما «وَ اعْصِمْنِي مِنَ الْفَخْرِ»، فخر نفروشم، افتخار نکنم، من را می‌بینی، هیچ وقت عصبانی نمی‌شوم، من را می‌بینی، هر چی دارم، به این و آن می‌دهم، من را می‌بینی، شب‌ها تا صبح نمی‌دانم چه‌قدر مطالعه می‌کنم، هی می‌گوید من را می‌بینی. پس ببینید کسی مشاور خوبی است که وقتی توجّه به عزّت و عبادت و خدمت می‌کند، توجّه به آفتش هم بکند. این ازدواج خوب است اما، این درس خوب است اما، این رشته خوب است اما، این ورزش خوب است اما، اما، این بحث مشاور چه کسی باید باشد.
مواظب باشیم با چه کسی مشورت می‌کنیم، ما را به کجا می‌برد، با چه شعاری ما را می‌برد، با چه کلمه‌ای ما را می‌برد. پهلوی حضرت علی آمدند، خوارج شعار دادند: «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ»، «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ»، یعنی هیچ حرف نزند، نه علی حرف بزند، نه معاویه، فقط هر چیزی که قرآن گفته: «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ»، «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ»، حضرت فرمود: «كَلِمَةُ حَقٍّ»، شعار درست است، اما «يُرَادُ بِهَا بَاطِل»، این شعاری که می‌دهید، ظاهرش خوب است، اما باطنش این است که می‌خواهید بگویید علی در خانه‌اش بنشیند، «كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِل‏» (نهج البلاغه، حکمت 198) .
یک وقت چند نفر می‌آیند پای منبر من، هی صلوات می‌فرستند، اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، اللهُمَّ، اللهُمَّ، اللهُمَّ …، همه صلوات می‌فرستند، ظاهرش صلوات می‌فرستند، اما می‌خواهند منبر من را به هم بزنند. صرف این‌که این‌ها یک جمعی هستند، دارند صلوات می‌فرستند، گول نخورید، خیلی شعارها، شعارهای خوبی است، اما باطنش خراب است. بعضی میوه‌ها هستند، بزرگ است و درشت است، آدم فکر می‌کند که میوه‌ی رسیده‌ی خوبی است، وقتی باز می‌کنی، می‌بینی یا تلخ است، یا ترشیده است، یا فاسد است، یا پوسیده است، یا چیز دیگر. در مشورت پوست را نبینیم، آخور‌بین نباشیم، آخربین باشیم.

«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- در نمازهای روزانه، چه امری را روزی ده بار از خداوند طلب می‌کنیم؟
1) آمرزش گناهان
2) گشایش روزی
3) هدایت به راه مستقیم

2- در کدام جنگ، حضرت علی علیه‌السلام دستور رهاکردن فراریان را دادند؟
1) جنگ جمل
2) جنگ صفین
3) جنگ نهروان

3- آیه 5 سوره یوسف، به چه امری اشاره دارد؟
1) رازداری
2) تعبیر خواب
3) حفظ برادری

4- امام سجاد علیه‌السلام در دعای مکارم الاخلاق به کدام یک از آفات عبادت اشاره دارد؟
1) تکبّر و بزرگی‌طلبی
2) عجب و غرور
3) منِت گذاردن

5- آیه 41 سوره قصص به کدام یک از رهبران جامعه اشاره دارد؟
1) کسانی که مردم را به سوی دوزخ می‌برند
2) کسانی که مردم را به سوی بهشت می‌برند
3) هر دو مورد

پاسخ صحیح سوالات را در قالب یک عدد ۵ رقمی به شماره ۳۰۰۰۱۱۴ پیامک نمایید.
گزینه صحیح سوالات هفته قبل، در هر سوال مشخص گردیده است.
]]>
https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%82-%d9%85%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%aa-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%b3%d8%ac%d8%a7%d8%af-%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%87-%d8%a7%d9%84/feed/ 0