تسلیم – درسهایی از قرآن https://gharaati.ir محسن قرائتی Sun, 17 Sep 2023 05:12:02 +0000 fa-IR hourly 1 https://wordpress.org/?v=6.4.3 ویژگی‌های رسول خدا در قرآن کریم https://gharaati.ir/%d9%88%db%8c%da%98%da%af%db%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%b1%d8%b3%d9%88%d9%84-%d8%ae%d8%af%d8%a7-%d8%af%d8%b1-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86-%da%a9%d8%b1%db%8c%d9%85/ https://gharaati.ir/%d9%88%db%8c%da%98%da%af%db%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%b1%d8%b3%d9%88%d9%84-%d8%ae%d8%af%d8%a7-%d8%af%d8%b1-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86-%da%a9%d8%b1%db%8c%d9%85/#respond Thu, 14 Sep 2023 04:35:15 +0000 https://gharaati.ir/?p=10238 https://gharaati.ir/archive/pdf/1402.06.23.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1402.06.23.mp3 https://www.aparat.com/embed/VClDd?data[rnddiv]=83933092508&data[responsive]=yes]]>

موضوع: ویژگی‌های رسول خدا در قرآن کریم
تاريخ پخش: 23/06/1402
عناوين:
1- نقش اخلاق کریمانه رسول خدا در دعوت مردم
2- جهانی شدن اسلام و غلبه بر ادیان و مکاتب
3- درود و صلوات خدا و فرشتگان بر رسول خدا
4- تسلیم بودن در برابر دستورات رسول خدا
5- پیامبران الهی، پدران امّت‌های خداپرست
6- رحمت الهی بر زائران رسول خدا در مدینه
7- معرفت و اطاعت، وظیفه پیروان رسول خدا

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

عزیزان پای تلویزیون بحث را در ایّام سوگواری پیغمبر اسلام می‌بینند. در بیست و چند دقیقه من چند تا آیه که مربوط به پیغمبر اسلام است، می‌گویم که هم با تفسیر قرآن آشنا شویم، هم یادی از پیغمبر بکنیم.
از این صد و بیست و چهار هزار تا پیغمبر، اسم بیست و پنج، شش تایش در قرآن هست. باقی‌ها را از کجا می‌گوییم هست، بودند؟ چون می‌گوید: «مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْك‏» (غافر/ 78)، یک عدّه پیغمبران را گفتیم و یک عدّه را نگفتیم و آن که نگفتیم در روایات هست که، بله، این جواب افرادی است که می‌گویند کدام آیه نوشته، ممکن است چیزی در آیه نباشد، نمی‌توانیم بگوییم چون آیه نیست …، ما از نظر قرآن بیست و پنج تا پیغمبر اسمشان آمده ولی روایت داریم صد و بیست و چهار هزار تا پیغمبر داریم. نباید بگوییم اسمش در قرآن نیست، پس ما قبول نداریم. بعضی‌ها می‌گویند حجاب کجای قرآن نوشته؟ یا فلان گناه کجای قرآن نوشته؟ ما با دو بال پرواز می‌کنیم: بالی از وحی و قرآن، بالی از رهبران معصوم الهی، انبیاء و اولیاء و ائمّه‌ی اطهار.
«خاتَمَ النَّبِيِّينَ» (احزاب/ 40) در قرآن هست، مخصوص پیغمبر ما هست، پیغمبر خاتم است.
1- نقش اخلاق کریمانه رسول خدا در دعوت مردم
«إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيمٍ» (قلم/ 4)، پیغمبر تو نسبت به اخلاق، تسلّط بر اخلاق داری. بعضی‌ها جوش که می‌آورند، ترمزشان پاره می‌شود، حساب از دستشان در می‌رود، «عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» (یس/ 4)، «إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيمٍ»، یعنی تو بر اخلاق سواری، بر اخلاق نیکو تسلّط داری.
«أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ» (إسراء/ 1)، پیغمبری که معراج رفت، پیغمبر اسلام هست. البتّه حضرت عیسی هم به معراج رفت.
چون ایّام رحلت پیغمبر اسلام است، تجلیلی که خدا از پیغمبر کرده، در این چند دقیقه بگوییم. «فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها» (بقره/ 144)، پیغمبر، ما یک قبله‌ای به تو می‌دهیم که تو راضی باشی، چون قبله‌ی اوّل مسلمان‌ها بیت المقدّس بود، مسلمان‌ها رو به بیت‌المقدّس که نماز می‌خواندند، یهودی‌ها نیش می‌زدند، می‌گفتند: «شما رو به بیت‌المقدّس نماز می‌خوانید، پس پیداست نسخه‌ی اصلی بیت‌المقدّس است، اسلام فتوکپی‌اش هست، نسخه‌ی دوّم است، نسخه‌ی اوّل نیست.» پیغمبر زیر آسمان می‌آمد، به اطراف آسمان نگاه می‌کرد، نگاه معنادار، یعنی خدایا چه کنم؟ رو به کعبه بایستم، در کعبه بت است، دور کعبه بت است، رو به بیت‌المقدّس بایستم، یهودی‌ها می‌گویند تابع ما هستی. آیه نازل شد، «قَدْ نَرى‏ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ» (بقره/ 144)، یعنی می‌بینیم که در صحرا می‌آیی، زیر آسمان هستی، به اطراف آسمان نگاه می‌کنی، نیش به تو می‌زنند، «فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها» (بقره/ 144)، یک قبله‌ای می‌دهیم که تو راضی بشوی. نماز جماعت بود، رکعت اوّل و دوّم را که خواندند، رکعت سوّم تا رفتند بگویند: «بِحَولِ الله»، جبرئیل آمد کتف پیغمبر را گرفت، کج کرد، از بیت‌المقدّس پیغمبر را رو به کعبه برد. یهودی‌ها آمدند دیدند که عجب! قبله‌ی مسلمان‌ها که ما ناز می‌کردیم مسلمان‌ها دنباله‌رو ما هستند، تابع ما هستند، وقتی قبله‌شان تابع ما هست، معلوم می‎شود که قرآنشان هم تابع توارت ما هست، معلوم می‌شود که خود پیغمبرشان هم تابع موسای ما هست، معلوم می‌شود، پس حرف اوّل مال ما یهودی‌هاست. من یک قبله‌ای می‌دهم که آن‌ها دیگر نیش نزنند. بعد آیه نازل شد: «فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» (بقره/ 115)، هر سمتی بایستید، رو به خداست، لکن اگر این طرف بایستیم، باید ناز بکشیم، ما نازکش نیستیم. حتّی اگر می‌خواهی نماز بخوانی، یک کسی آب به تو می‌دهد، منّت بگذارد، بگوید آب را من به تو دادم که وضو گرفتی!» اگر منّتش سنگین است، اسلام اجازه داده که شما تیمّم کنی، نماز بخوانی، با وضو، با آبی که منّت و ناز در آن هست، وضو نگیری، این عزّت اسلام است.
«وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ» (انبیاء/ 107)، پیغمبر تو فقط رحمت هستی، این هم نه برای عرب و عجم، «لِلْعالَمينَ»، برای همه‌ی جهانیان تو رحمت هستی. این آیه راجع به پیغمبری دیگر نیامده.
2- جهانی شدن اسلام و غلبه بر ادیان و مکاتب
«لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه‏»، آیه‌ی دیگر. سه مرتبه در قرآن تکرار شده (توبه/ 33، صف/ 9، فتح/ 28)، «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه‏» با همین عبارت در سه تا سوره آمده، ترجمه‌اش این است: «اسلام دنیا را خواهد گرفت»، آمریکا بخواهد نخواهد، اسرائیل بخواهد یا نخواهد، ابرقدرت‌ها دور هم جمع شوند یا جمع نشوند، وعده‌ی خداست، سه مرتبه با همین کلمه، عین عبارتش تکرار شده، نه با الفاظ مختلف، با یک لفظ، «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه‏»، یعنی اسلام کره‌ی زمین را خواهد گرفت، این عقیده‌ی ما هست، ما منتظر یک همچین روزی هستیم که ان‌شاءالله به دست مبارک حضرت مهدی این کار بشود. به هیچ پیغمبری نگفته دین تو عالم‌گیر است ولی به پیغمبر اسلام گفته دین تو عالم‌گیر است.
گاهی وقت‌ها می‌گویند: «این حرف کجای قرآن نوشته؟» در قرآن یک آیه داریم، مال پاسخ به سؤالات، کجای قرآن نوشته؟ کجای قرآن نوشته؟ کجای قرآن نوشته؟ یک جایی برایتان بگویم. قرآن گفته: «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ» (حشر/ 7)، هر چه پیغمبر گفت، گوش بده؛ «وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» (حشر/ 7)، هر چه پیغمبر نهی کرد، شما دوری کنید. پس ممکن است اسم یک غذا در قرآن نیاید که حلال است یا حرام ولی پیغمبر فرموده این غذا را بخورید یا نخورید، همین که پیغمبر امر کرد می‌خوریم، نهی کرد نمی‌خوریم. دین ما که فقط در قرآن نیست که، بعضی از احکام در قرآن است، بعضی احکام در روایات است، خدا در قرآن فرمود: «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ» (حشر/ 7)، هر چه رسول خدا گفت گوش بدهید، رسول خدا هم فرمود: «هر چه علی بن أبی طالب گفت گوش بدهید. علی بن أبی طالب تا حضرت مهدی علیه السلام، هر چه امام معصوم گفت، واجب الإطاعة است.»
3- درود و صلوات خدا و فرشتگان بر رسول خدا
رحلت پیغمبر است، دلم می‌خواهد این آیه را تفسیر کنم. این آیه، آیه‌ای است که تقریباً همه‌ی ایرانی‌ها حفظند، در مسجدها هم می‌خوانند، در نمازهای خودشان هم می‌خوانند، آیه را پای تخته سیاه دوست ما نوشت، آیه این است، هر کلمه‌اش یک نکته دارد، شما که پای تلویزیون نشستید، همین آیه را با من بخوانید: أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم، «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليماً» (احزاب/ 56)، ترجمه‌اش این است: خداوند و فرشته‌هایش پیوسته بر پیغمبر درود می‌فرستند، ای مؤمنین شما هم درود بفرستید، منتها درود تسلیم، درود عاشقانه، آگاهانه. این آیه‌ی قرآن سوره‌ی احزاب است ولی بعضی‌ها خیال می‌کنند دعاست، باید در نماز خواند، آیه‌ی قرآن است، منتها بعد از نماز هم می‌خوانند.
روی ساعت، دو، سه دقیقه دقّت کنید، من نکات این آیه را دربیاورم. یک روز دانشگاه مدیریت دعوت شدیم، کسانی که صف اوّل نشسته بودند، همه دکترای مدیریت خواندند، بعد هم پرسنل و کارمندها و دانشجوها بودند. من گفتم همین آیه‌ی ساده‌ای که ما می‌خوانیم، توجّهی به آن نداریم، همین آیه اصولی از مدیریت داخلش است. یک بار دیگر بگو ببینم؟ خدا و فرشته‌ها بر پیغمبر درود می‌فرستند، ای مؤمنین شما هم درود بفرستید. کجایش مدیریت است؟ دقّت کنید. یکی از وظایف مدیریت بخش‌نامه‌ها و دستورالعمل‌هاست، یک مدیر، حالا مدیر، سفیر، وکیل، شهردار، مدیر کل، وزیر، یک مدیر که می‌خواهد به زیردستش دستور بدهد، یک اصولی را باید مدیریت کند که اگر مراعات کند، دستورش به جا می‌افتد، اگر نه دستورش بی‌اعتنا می‌شود:
اوّل این هست که دستورش قاطع باشد، حرف‌های دوپهلو در دستورش نزند، دستورالعمل شفّاف باشد و لذا آیه با «إنَّ» شروع شده، «إنَّ» یعنی شفّاف شفّاف است، قطعی است، «إِنَّ اللَّهَ»، پس دستور شما باید با تأکید و قاطعیت باشد، این یک اصل است که از کلمه‌ی «إنَّ» درمی‌آید.
اگر خواستید مردم به دستور شما عمل کنند، شما بگو خودم هم عمل می‌کنم. اگر مدیر کل به نماز جماعت رفت، بچّه مذهبی‌ها هم می‌آیند، پرسنل هم می‌آیند، خدا وقتی می‌خواهد بگوید صلوات بفرست، می‌گوید: «إِنَّ اللَّهَ»، «اللَّهَ» خدا صلوات می‌فرستد، تو نمی‌خواهی صلوات بفرستی؟! اوّل خدا می‌گوید خود من که خدا هستم، صلوات بر پیغمبر می‌فرستم، بعد دستور می‌دهد که «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» شما هم صلوات بفرستید؛ یعنی اگر می‌خواهید دستورت مورد عمل بشود، اوّل خودت هم عمل کن. برای یک زلزله می‌خواهی پول جمع کنی، اوّل خودت یک چیزی بده، بعد باقی‌ها، «إِنَّ اللَّهَ».
«وَ مَلائِكَتَهُ» پیامش چه هست؟ ملائکه از ما بهترند، آن‌ها معصومند، شما بگو کشورهای پیشرفته موتورسوارانش کلاه ایمنی می‌گذارند، ماشین‌سوارانش کمربند ایمنی می‌گذارند، کشورهای پیشرفته قطع درخت را جرم می‌دانند، از شما بهترها صلوات می‌فرستند، از ما بهترها چه کسانی هستند؟ ملائکه، ملائکه از ما بهترند، آن‌هایی که از شما بهترند، درود می‌فرستند، شما نمی‌خواهید یک صلوات بفرستید؟! «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ»
«يُصَلُّونَ»، نمی‌گوید: «صَلُّوا»، «صَلُّوا» یعنی صلوات فرستادند گذشت، «يُصَلُّونَ» یعنی پیوسته صلوات می‌فرستند، خدا و فرشته‌ها دائماً صلوات می‌فرستند، تو نمی‌خواهی یک لحظه، یک صلوات بفرستی؟! «يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ».
بعد می‌گوید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا»، نمی‌گوید: «یا أیُّهَا النّاس»، اگر می‌خواهی مردم به دستور شما عمل کنند، اسم مردم را با احترام ببر، «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» کرامت است ولی «یا أیُّهَا النّاس» معمولی است.
4- تسلیم بودن در برابر دستورات رسول خدا
نمی‌گوید: «یا أیُّهَا النّاس» صلوات بفرستید، می‌گوید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا».
یکی دیگر، «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا»، بهترین دستورالعمل این است که جامع باشد، یعنی هم توجّه داشته باشیم که جامع باشد. ممکن است عکس امام خمینی را بزند ولی خلاف امام عمل کند. می‌گوید اگر زبانت صلوات می‌فرستد، قلبت هم تسلیم باشد، «صَلُّوا» با زبان، «صَلُّوا» در عمل؛ این‌طور نباشد که پیراهن سیاه بپوشی رحلت پیغمبر است، شهادت امام حسن مجتبی است، شهادت امام رضاست، شهادت امام حسین است اربعین است و امثالهم، ظاهرت مذهبی است امّا در عمل مذهبی نیستی. می‌گوید: «صَلُّوا عَلَيْهِ»، «صَلُّوا» یعنی با زبانت ظاهرت درست باشد، «وَ سَلِّمُوا» یعنی تسلیم باش، یعنی نارو نزنی، خلاف نکنی.
«تَسْليماً»، یعنی تسلیمی ارزش دارد، صلوات و سلامی ارزش دارد که «تَسْليماً»، یعنی تسلیم خاصّی باشد؛ یعنی عاشقانه، آگاهانه، روی عشق و علاقه، نه زورکی و اکراهی و اجباری. این‌هایی که پای تلویزیون نشستند، می‌خواهید جلسه را در یک دقیقه تبدیل به کلاس کنم. من تا حالا قرآن را ترجمه می‌کردم، حالا از ترجمه، سراغ قرآن می‌رویم. هر مدیر کلّی و هر مسئولی خواست دستورالعمل صادر کند، اصول را مراعات کند:
1- دستورش شفّاف و قاطع باشد، از کدام کلمه درمی‌آید؟ «إنَّ»؛
2- به مردم بگویید من خودم هم که دستور می‌دهم، عمل می‌کنم؛
3- «إِنَّ اللَّهَ»؛ به مردم بگویید از شما بهترها هم به این دستور عمل کردند؛
4- «وَ مَلائِكَتَهُ»؛ به مردم بگویید خدا و فرشته‌ها پیوسته درود می‌فرستند، شما لااقل برای یک ثانیه، دو ثانیه، یک نیم دقیقه صلوات بفرستید؛
5- اگر می‌خواهید مردم به دستور شما عمل کنند، با مردم با کلاس حرف بزنید، «یا أیُّهَا النّاس» نگویید، «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» بگویید؛
6- «صَلُّوا» صلوات بفرستید؛
7- «وَ سَلِّمُوا» صلوات به زبان است، می‌گوید زبان کافی نیست، «سَلِّمُوا»؛
8- در عمل هم تسلیم باشید، «صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليماً».
یک آیه هست، ما همین‌طور ساده رد می‌شویم ولی یک مدیر کل در این آیه تدبّر کند، نکته درمی‌آورد.
حیف که ما نتوانستیم نکات قرآن را استخراج کنیم. یک کارهایی الحمدلله شده ولی حالا حالاها کار دارد. یک دانشجو می‌خواهد درس بخواند، چه درسی بخواند؟ چه رشته‌ای انتخاب کند؟ قرآن چه می‌گوید؟ استادش چه کسی باشد؟ قرآن چه می‌گوید؟ علوم فلسفی یا علوم تجربی؟ قرآن چه می‌گوید؟ می‌خواهد ازدواج کند، برای انتخاب همسر با چه کسی ازدواج کند؟ همسر خوب کیست؟ مهریه، مقدار مهریه از نظر قرآن چه‌قدر باید باشد؟ ما باید قرآن را سر سفره‌مان بیاوریم و این از برکت پیغمبر است.
5- پیامبران الهی، پدران امّت‌های خداپرست
رحلت پیغمبر را تسلیت عرض می‌کنم، شهادت امام رضا را تسلیت عرض می‌کنم، شهادت امام حسن. پیغمبر پدر ما هست، امیرالمؤمنین پدر ما هست، کلمه‌ی «أب» یعنی پدر. به چند نفر پدر گفتند: یکی به پدر، پدر می‌گویند؛ یکی هم به رهبر آسمانی پدر می‌گویند، «مِلَّةَ أَبيكُمْ إِبْراهيمَ» (حج/ 78)، «أَبيكُمْ إِبْراهيمَ»، «أب» یعنی پدر شما حضرت ابراهیم است. «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ» (عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏2، باب 32، ح 29، ص 85 و 86).
شما بین ناقوس و اذان مقایسه کنید. ناقوس شعار مسیحیت است، اذان هم شعار مسلمان‌ها هست، بین صدای ناقوس و اذان مقایسه کنید، این چه می‌گوید، آن چه می‌گوید؟ ما با اسلاممان آشنا بشویم، بعد دیگر می‌رویم قرآنش را آتش می‌زنیم؟ به قرآن جسارت می‌کنیم؟ قدر پیغمبر را نداشتند، خیلی سفارش اهل بیت را کرد ولی همه را کشتند. اگر سفارش می‌کرد که اهل بیت من را اذیت کنید، بیش از این نمی‌شد. پیغمبر شفیع ما هست، «یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» (بقره/ 257)، ما را از ظلمات آورد، از ظلمات تفرقه به وحدت، از ظلمات جهل به علم، از ظلمات شرک به توحید، حقّ حیات به گردن ما دارد و لذا قرآن گفته: پیغمبر شما را زنده کرد، «دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ» (انفال/ 24)، پیغمبر شما را زنده کرد؛ یعنی بدون پیغمبر ما در چه عوالمی بودیم؟ غذایمان چه بود؟ بهداشتمان چه بود؟ اخلاقمان چه جور بود؟ حتّی نسبت به بچّه‌مان. یک بار، یک کسی پهلوی پیغمبر نشسته بود، گفت: «خداوند چند تا بچّه به من داده، تا حالا یکی‌شان را نبوسیده‌ام!» پیغمبر فرمود: «تو خیلی سنگدلی، بچّه‌ات را هم نمی‌بوسی؟!»
رفتار با زن، رفتار با همسایه، رفتار با دشمن، رفتار با دوست. در اینجا من خوب است سفارش کنم، کتابی است که آیت الله جوادی نوشته‌اند با چند تا از جوان‌های فاضلی که به ایشان کمک کردند به نام «مفاتیح الحیاة»، تقریباً بسیاری از مسائل اسلام در آن هست، خیلی هم شیرین است، روایاتش هم تحقیق شده است، بسیار کتاب خوبی است، من تا حالا چند بار اسم این کتاب را در تلویزیون بردم، انصافاً کتاب خوبی است. یک خورده مطالعه کنیم، همه‌اش وقتمان را پای چیزهای دیگر نگذاریم. علم مفید، علم مبارک، علم کارساز، کاربردی. چیزی که در جلسه‌ی قبل گفتم، یک بار دیگر تکرار کنم، برای خود من هم مهم بود، من تا الآن ریشم هم سفید شده، متأسّفانه بلد نبودم. قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: «شَهِدَ … جُلُود»، یعنی پوست بدن حرف می‌زند. انسان مجرم به پوستش می‌گوید: «چرا حرف زدی؟»، می‌گوید: «دست خودم نبود، همان‌طور که در دنیا این گوشت زبان حرف زد، در اینجا این پوست حرف می‌زند، آن قدرتی که به گوش قدرت سخن گفتن را داد، به پوست هم می‌تواند بدهد.» علّامه طباطبایی می‌فرماید: «این شهادت پوست را ساده نگیرید، شهادت چند تا چیزی می‌خواهد: اوّل باید حاضر باشد، من اگر سر صحنه بودم، می‌توانم شهادت بدهم که بله، من گواهی می‌دهم که، پس اوّل باید پوست بدن، اگر من یک سیلی تو سر یک مظلوم زدم، باید این پوست بدن شاهد باشد که من سیلی زدم، یعنی باید بداند. ممکن است بداند، یادش برود، می‌گوید: «نه، باید حافظ هم باشد»، هم شاهد باشد، هم حافظ باشد. ممکن است شاهد هست، حافظ هم هست، عادل نیست، دروغ می‌گوید. می‌گوید: «نه، شاهد باید عادل هم باشد.» یعنی یک ساده می‌گوییم روز قیامت پوست انسان حرف می‌زند ولی علّامه طباطبایی از این آیه می‌فرماید وقتی که می‌گوییم پوست حرف می‌زند؛ یعنی یک پوست بدن حاضر بر خلاف ما هست؛ دو ناظر بر کار ما هست؛ کار ما را می‌فهمد؛ ضبط می‌کند؛ فراموش نمی‌کند، این خیلی مهم است. گاهی یک کلمه‌ای را خیلی ساده می‌گوییم ولی از آن رد می‌شویم. به امید روزی که توجّه به کتاب پیغمبر به جای آتش‌سوزی، جای جای دنیا درج بشود. حدیث داریم امام زمان که ظهور می‌کند، می‌فرماید در هر محلّه و مسجدی خیمه‌ی قرآن بزنید و قرآن را شروع کنید. اوّلین اقدام امام زمان برای اصلاح جامعه، زنده کردن مکتب است. یک نهضتی باید به پا بشود، بسیجی بشود، ما الحمدلله خیلی آدم داریم در آموزش و پرورش، دانشجوها، دانشگاهی‌ها، قرآن را درست می‌خوانند، افرادی هم داریم که قرآنشان ضعیف است. زمستان، تابستان، یک ده روز، بیست روز، روزی نیم ساعت، با ده تا نیم ساعت، با بیست تا نیم ساعت شما می‌توانید قرآنتان را درست کنید، چون تحصیلاتتان را دارید، ان‌شاءالله توجّه به قرآن بشود. همین پیغمبری که رحلتش بحث را گوش می‌دهید، روز قیامت شکایت می‌کند، «وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً» (فرقان/ 30)، روز قیامت رسول خدا می‌گوید خدایا، مردم قرآن را کنار زدند؛ «عَلى‏ ظُهُورِهِمْ» (انعام/ 31)، پشت سر انداختند، قرآن کتاب زندگی‌شان نبود، قرآن کتاب مرده‌ها بود، در کیف عروس بود، «بِکَ یا الله» بود، استخاره بود، قرآن کتاب زندگی نبود، قرآن کتاب زندگی ما هست، زندگی واقعی، «دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ» (انفال/ 24)، قرآن می‌گوید پیغمبر آمد که شما را زنده کند.
6- رحمت الهی بر زائران رسول خدا در مدینه
زیارت پیغمبر خیلی مهم است. در سوره‌ی انعام، آیه‌ی 54 می‌گوید: پیغمبر این‌هایی که به مدینه برای زیارت تو می‌آیند و از خدا برای خلاف‌هایشان عذرخواهی می‌کنند، من همه‌ی این‌ها را می‌بخشم، آیه‌اش را هم بخوانم، دقیقه‌ی آخر است، «وَ إِذا»: زمانی که؛ «جاءَکَ»: «جاءَ» یعنی آمدند، زوّار هستند؛ «وَ إِذا جاءَكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا»: مؤمنینی که به مدینه می‌آیند، زوّار هستند، به تو سلام می‌کنند؛ «فَقُلْ سَلامٌ»، خدا به پیغمبر می‌گوید به این زوّارها سلام کن. به زوّارها نمی‌گوید به پیغمبر سلام کن، به پیغمبر می‌گوید به زوّارها سلام کن، «فَقُلْ سَلامٌ»، تو پیغمبر هستی، سلام کن؛ من هم که خدا هستم، همه را می‌بخشم، «كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ»: خدا واجب کرده که زوّارهای پیغمبر را ببخشد. حالا بعضی از زوّارهای پیغمبر بدند، می‌گوید بدها هم قابلیت هدایت دارند، «أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ»، اگر یک کسی خلافکاری بود، روی جهل و جهالت و طغیان غریزه گناه کرد؛ «تابَ»: توبه کند، اصلاح کند؛ «فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ»: خدا می‌بخشد. زیارت پیغمبر، ما در حرم امام رضا هم که می‌رویم این‌طور است، وارد حرم که می‌شویم، طبق این آیه امام رضا به ما سلام می‌کند، قبل از این‌که ما بگوییم: «السلام علیک یا علی بن موسی الرّضا»، امام رضا می‌گوید: «السّلام علیک». چرا؟ برای این‌که «وَ إِذا جاءَكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا فَقُلْ سَلامٌ»، مؤمنین که آمدند، تو سلام کن، به پیغمبر می‌گوید تو سلام کن، من هم که خدا هستم، بر خودم واجب کردم که این‌ها را ببخشم، خلافکارها هم جدّی عذرخواهی کنند، همه‌شان را می‌بخشم.
ما نسبت به پیغمبر وظیفه‌مان چه هست؟
7- معرفت و اطاعت، وظیفه پیروان رسول خدا
اوّل بشناسیم، یک دعا داریم می‌گوید خدایا خودت را به من بشناسان، تو را نشناسم، پیغمبرت را نمی‌شناسم؛ بعد می‌گوید: خدایا پیغمبر را به من بشناسان، پیغمبر را نشناسم، امام را هم نمی‌شناسم؛ بعد می‌گوید: امام را به من بشناسان، امام را نشناسم، از دین منحرف می‌شوم. الگوی معصوم می‌خواهیم. گمشده‌ی دنیا، نداشتن الگوی معصوم است. مشکل دنیا، الگوی مناسب هست، ما باید پیغمبر را بشناسیم، یک؛ اطاعت کنیم، باید اطاعت کرد، شناختن هم کافی نیست، باید اطاعت کرد، «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» (نساء/ 80)، قرآن می‌گوید اگر گوش به حرف پیغمبر دادید، گوش به حرف خدا هم دادید. پیغمبر را بشناسیم، اطاعت کنیم، همه‌ی دستوراتش را هم قبول کنیم، بگوییم نه، این دستورش را قبول دارم، من خمسش را قبول ندارم، من حجابش را قبول ندارم، من نمی‌دانم حجّش را قبول ندارم. یک کسی از من پرسید: «این ولایت مطلقه چه چیزی هست که شما می‌گویید؟» گفتم: ولایت مطلقه این است که وقتی دکتر نسخه به شما داد، همه‌ی قرص‌هایش را بخورید، یک قرصش را بخوری، یک قرصش را نخوری، خوب نمی‌شوی، اطاعت، اطاعت مطلقه، ولایت مطلقه یعنی همه‌ی دستورات را عمل کنی. قرآن انتقاد می‌کند، می‌گوید بعضی‌ها یک چیزی را قبول می‌کنند، یک چیزی را قبول نمی‌کنند، اگر دیدند آسان است، قبول می‌کنند، اگر دیدند مشکل است، نه. می‌گوییم برویم جبهه، می‌گوییم برویم پهلوی قاضی، «وَ إِنْ يَكُنْ لَهُمُ الْحَقُّ»، اگر حق به نفعشان بود؛ «يَأْتُوا إِلَيْهِ مُذْعِنينَ» (نور/ 49)، با اذعان و اعتراف می‌آیند می‌گویند: «چشم، هر چه آقا گفت، هر چه پیغمبر گفت» امّا اگر حق علیه‎شان بود، می‌گویند: «نه، ما پیغمبر را قبول نداریم، باید ببینیم قوانین بین‌الملل چه می‌گوید»، تا دیدند یک جایی به نفع اسلام است، می‌گویند قبول داریم، تا دیدند یک جایی سنگینشان است … . راجع به جبهه، می‌گوییم برویم جبهه، می‌گوید اگر: «سَفَراً قاصِداً»، اگر راه نزدیک بود، می‌آییم؛ امّا اگر«بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ» (توبه/ 42)، راه دور بود، می‌گویند حالش را نداریم. حتّی زمان خود پیغمبر، به پیغمبر جسارت‌ها کردند. یک روز پیغمبر زکات تقسیم می‌کرد، یک عدّه آمدند نیش زدند، گفتند: «به خویش و قوم‌هایت دادی، به فلانی دادی، به همسایه‌هایت دادی، پارتی بازی شد»، «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقات‏» (توبه/ 58)، «يَلْمِزُ»، همان «هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» (همزة/ 1)، «يَلْمِزُ» یعنی نیش زند، «فِي الصَّدَقات» یعنی در زکات، در زکاتی که تو تقسیم بین فقرا می‌کنی، نیش می‌زنند، می‌گویند پارتی بازی کردی؛ «فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا‏» (توبه/ 58)، می‎گوید این نیششان به خاطر این است که پُست به آن‌ها ندادی، اگر یک چیزی به خودش بدهی، قبول می‌کند. از جمهوری اسلامی انتقاد می‌کند، از مسئولین انتقاد می‌کند، به خاطر این‌که خودش رأی نیاورده امّا اگر یک مسئولیتی، مدیر کّلی، سفیری، وکیلی، شهرداری، اگر یک جایی مسئولیت به او دادند، راضی می‌شود. انتقادش، انتقاد سالمی نیست، چون خودش محروم شده. قرآن آیه داریم، افرادی هستند اگر محروم بشوند، نیش می‌زنند، اگر مسئول بشوند، طرفداری می‌کنند. خوشا به حال کسی که چه مسئول بشود، چه مسئول نشود، چه استعفا بدهد، چه استیضاح بشود، چه باشد، چه نباشد، رابطه‌اش با خدا و پیغمبر یک جور باشد.
«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

«سؤالات مسابقه»

1- آیه 4 سوره قلم به کدام ویژگی رسول خدا اشاره دارد؟
1) اخلاق کریمانه
2) خاتمیت پیامبران
3) رحمت برای جهانیان

2- در خصوص عامل تغییر قبله، قرآن بر چه امری تأکید می‌کند؟
1) رضایت مسلمانان
2) رضایت رسول خدا
3) مخالفت با یهودیان

3- آیه 33 سوره توبه، به کدام ویژگی دین اسلام اشاره دارد؟
1) جامعیت معارف اسلام
2) جاودانگی دستورات اسلام
3) جهانی شدن دین اسلام

4- آیه 7 سوره حشر، به کدام وظیفه مسلمانان در برابر رسول خدا تأکید دارد؟
1) زیارت رسول خدا
2) معرفت رسول خدا
3) اطاعت از دستورات رسول خدا

5- بر اساس آیه 56 سوره احزاب، وظیفه مسلمانان نسبت به رسول خدا کدام است؟
1) درود و صلوات بر آن حضرت
2) تسلیم بودن در برابر آن حضرت
3) هر دو مورد

پاسخ صحیح سوالات را در قالب یک عدد ۵ رقمی به شماره ۳۰۰۰۱۱۴ پیامک نمایید.
گزینه صحیح سوالات هفته قبل، در هر سوال مشخص گردیده است.
]]>
https://gharaati.ir/%d9%88%db%8c%da%98%da%af%db%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%b1%d8%b3%d9%88%d9%84-%d8%ae%d8%af%d8%a7-%d8%af%d8%b1-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86-%da%a9%d8%b1%db%8c%d9%85/feed/ 0
شاکیان روز قیامت https://gharaati.ir/%d8%b4%d8%a7%da%a9%db%8c%d8%a7%d9%86-%d8%b1%d9%88%d8%b2-%d9%82%db%8c%d8%a7%d9%85%d8%aa/ https://gharaati.ir/%d8%b4%d8%a7%da%a9%db%8c%d8%a7%d9%86-%d8%b1%d9%88%d8%b2-%d9%82%db%8c%d8%a7%d9%85%d8%aa/#respond Thu, 24 Aug 2023 07:25:14 +0000 https://gharaati.ir/?p=10210 https://gharaati.ir/archive/pdf/1402.06.02.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1402.06.02.mp3 https://www.aparat.com/embed/pX94N?data[rnddiv]=38233981239&data[responsive]=yes]]>

موضوع: شاکیان روز قیامت
تاريخ پخش: 02/06/1402
عناوين:
1- خطر غفلت از قیامت
2- شکایت رسول خدا از مهجوریت قرآن
3- مسلمانانی که از یهودیان بدترند
4- ترجیح کتاب خالق بر کتاب مخلوق
5- شیوه‌های نادرست حفظ قرآن
6- تسلیم بودن در انجام دستورات دینی
7- تفاوت ظلم و زور در اداره کشور

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

بحثی که در این بیست و چند دقیقه خدمتتان داریم، بحثِ در قیامت حوادث زیادی هست، یک بحثش شکایت‌هاست؛ چه افرادی شکایت می‌کنند؛ یک بحثش شاهدهاست، چه کسانی شاهدند، گواه می‌دهند که ما هم بودیم، ما هم دیدیم، شاهدهایک بحث است، یک بحث اعترافات، قیامت همه اعتراف می‌کنند. حالا امیدوارم که چون آیات قرآن است در قلب همه‌ی ما اثر کند، قصّه را جدّی بگیریم. چه روزی شکایت می‌کنند؟ روز قیامت. شکایت‌هایی را هم که می‌کنند، نمی‌شود حاشا کرد. دست حرف می‌زند، می‌گوید: «با من سیلی تو سر مظلوم زدی، با من سرقت کردی، با من امضای ناحق کردی.» این‌هایی که می‌گویم، متن وحی است، وحی یعنی قرآن است، تاریخ و چیز دیگری نیست. انسان می‌پرسد، به دستش می‌گوید: «لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا؟» (فصّلت/ 21)، چرا علیه من شهادت می‌دهید؟ می‌گوید دست خودم نیست، چه‌طور یک قطعه گوشت در دهانت است به نام زبان، در دنیا با همین گوشت حرف زدی، در قیامت با این گوشت حرف می‌زنی، قدرت خدا فرق نمی‌کند. مثل برق است، برق چه وصل به لامپ باشد، لامپ کوچک، چه وصل لامپ بزرگ بشود، هر جا وصل به برق شد، روشن می‌شود، لامپ کوچک و بزرگ ندارد.
گاهی هم ممکن است بگوید که حالا که ما وقت مردنمان نیست، آقای قرائتی این حرف‌ها را می‌زنی برای چه؟! ما حالا اوّل زندگی‌مان است، ما هنوز عروس نشدیم، داماد نشدیم، کنکور نرفتیم، بچّه‌هایم بزرگ نشدند. در قرآن، در ذهنم هست که حدود چهارده تا «بَغْتَةً» هست، «بَغْتَةً» یعنی ناگهانی، یعنی باور نمی‌کرد، ناگهان بانگی برآمد خواجه مرد، «بَغْتَةً» یعنی ناگهانی. تجربه هم نشان داده آدم وقتی به قبرستان می‌رود، می‌بیند عکس جوان با عکس پیرمرد یا بیش‌تر است یا به هم می‌خورد، یعنی این‌طور نیست که هر کس قبرستان رفت، پیر است و جوان‌ها هستند. معنای این هم این نیست که زندگی را رها کنیم، زندگی را، تخصّص، تعلیم، تربیت، رابطه با دنیا، رابطه با خودمان، تولید، سیاست، تلاش‌هایتان را بکنید ولی غافل نباشید. مثل خانواده‌ای که باید مواظب آب و برق و گاز و این‌ها باشد، از این‌ها غافل نباشد، ننشیند یک وقت بحث کند، ببیند که اِه، مهمان داشت، غذایش روی چراغ سوخت، از غذا غافل شد، از بچّه‌اش غافل شد، افتاد، پرت شد. چون انسان غافل که شد، همه‌ی مشکلات ما سر غفلت است.

1- خطر غفلت از قیامت
اصلاً انسان به دو دلیل گول می‌خورد، تقریباً تمام گول‌هایی که ما خوردیم، از دو راه است: یا غفلت بوده، یا شهوت بوده. جوانی که نشسته این فیلم را نگاه می‌کند یا این بازی را می‌کند، غافل از این هست که دارد جوانی‌اش را می‌دهد و این فیلمی که مدّت‌ها دید، چه به او اضافه شد؟ چه گیرش آمد؟ اولیای خدا لحظات خودشان را حساب می‌کردند. امیرالمؤمنین کفش‌های خودش را وصله می‌کرد و می‌گفت: «سبحان الله، سبحان الله، لا إله إلّا الله» گفتند: «چه می‌کنی؟» گفت: «دستم مشغول دوزندگی است، با این دستم وصله می‌کنم، می‌دوزم امّا چرا از زبانم کار نکشم؟!»
حتّی افرادی هستند که وقتی در جلسه‌ی عمومی هم می‌خواهند ذکر خدا بگویند، هم ذکر می‌گویند، هم لب‌هایشان تکان نخورد، یک جوری ذکر می‌گویند که لب تکان نخورد که این‌هایی که در جلسه نشستند بگویند این شیخ شده، حالا دارد برای ما جانماز آب می‌کشد. نه، نشسته حرف‌ها را هم گوش می‌دهد اما شما نگاه به لب‌ من کن، «لا إلهَ إلّا الله، لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إلّا بِالله». معنای ذکر هم این نیست که جلسه‌ی دیگران را به هم زنیم، در شادی و عروسی‌شان نرویم، معنایش این است که بدمستی نکنیم، غافل نباشیم.
قرآن تعبیر تندی برای غافل دارد، می‌گوید: «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ» (اعراف/ 179)، این‌ها مثل چهارپا هستند، بعد می‌گوید: «أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ» (اعراف/ 179)، غافل است.
– از چه کسی غافل است؟
یک از خدا غافل است؛ از پیغمبران غافل است؛ از امام‌ها غافل است؛ از شهدا غافل است؛ از معلّم و مربّی‌اش غافل است؛ از والدینش غافل است؛ از همسایه‌هایش غافل است؛ از همشاگردی‌هایش غافل است؛ از روستایی که در آن بزرگ شده غافل است، تو بچّه‌ی روستایی بودی در محلّه‌ی فقیری، آمدی شهر دست به کار زدی، وضعت خوب شد، یک کاری در روستا بکن، لوله‌کشی است، آسفالتی است، درمانگاهی است، مدرسه‌ای است، چهار تا از این بچّه‌هایی که دستشان به دانشگاه نمی‌رسد، تو بچّه‌هایت دکتر و مهندس شدند، چهار تا از بچّه‌های روستا را کمک کن، از روستا غافل نشویم؛ از خودمان غافل نشویم.
شکایت‌ها. امروز دیگر گفتیم بنویسیم: شکایت‌ها، شهادت‌ها، اعتراف‌ها. از شهادت‌ها بگویم.
2- شکایت رسول خدا از مهجوریت قرآن
1- آن‌که قرآن می‌فرماید، می‌گوید پیغمبر شکایت می‌کند، آیه‌اش را هم بخوانم: «وَ قالَ الرَّسُولُ»، پیغمبر می‌گوید: «يا رَبِّ»، خدایا، «إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً» (فرقان/ 30)، خود این کلمه را من برای عزیزانی که یا استاد دانشگاه هستند یا معلّم‌اند، طلبه‌اند واعظند، خود این آیه را بگویم. «وَ قالَ الرَّسُولُ»، چرا می‌گوید «قالَ»؟ باید بگوید «یَقولُ»، شکایت پیغمبر روز قیامت است، روز قیامت هنوز نیامده، نیامده یعنی مضارع است، در آینده است ولی قرآن می‌گوید پیغمبر گفت، آخر چیزی را که نگفته، چرا می‌گوید گفت؟ باید بگوید: «یَقولُ الرَّسول» پیغمبر روز قیامت شکایت خواهد کرد، نمی‌گوید شکایت خواهد کرد، می‌گوید شکایت کرد، یک جمله‌ای دارند، می‌گویند که: «آینده‌ای که حتمی است، آدم نگاه گذشته می‌کند» مثل یک بچّه‌ای که پشت پشت می‌رود، روی پشت‌بام پشت پشت می‌رود، دارد پشت پشت می‌رود، مادرش می‌گوید: «افتید»، این که می‌گوید افتید، هنوز که نیفتیده ولی همین که پشت پشت می‌رود، خاطرش جمع است که دیگر می‌افتد یا ماشینی که بد رانندگی می‌کند با سرعت نابجا، «زد»، هنوز که نزده ولی می‌گوییم این با این رانندگی می‌زند، یا به او می‌زنند یا خودش به کسی می‌زند. می‌گوید: «وَ قالَ»، شکایت قطعی است، یعنی نه، کسی بگوید: «نه، پیغمبر ما را دوست دارد، ما اولاد پیغمبریم، ما سیّد هستیم، فلان جا، فلان جا کارهای خیر کردیم»، «وَ قالَ الرَّسُولُ»: پیغمبر گفت، یعنی حتماً خواهد گفت.
«رَسول» هم می‌گوید، چون خدا برای کلمه‌ی رسول یک ویژگی گذاشته، می‌گوید: «وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ» (عنکبوت/ 18)، «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً» (انبیاء/ 107)، رسول یعنی سرچشمه‌ی همه‌ی رحمت‌ها، یعنی آن‌که منشأ رحمت است، شکایت می‌کند، آخر یک وقت یک کسی عصبانی است، عقده‌ای است، مشکل دارد، او شکایت می‌کند، می‌گوییم او تند است، بداخلاق است، آن کسی که «رَحْمَةً لِلْعالَمينَ» (انبیاء/ 107) هست، یعنی رحمت بی‌پایان روز قیامت شکایت می‌کند. چه‌قدر قصّه دردناک است که رحمت بی‌پایان شکایت می‌کند، «وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ» (عنکبوت/ 18)، «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ» (انبیاء/ 107)، آن کسی که برای همه‌ی هستی رحمت است، از ما شکایت می‌کند.
«وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ»، کلمه‌ی «یا رَبِّ». در حدیث داریم دعایی که با «یا رَبِّ» باشد، مستجاب می‌شود، دعاهای قرآن تقریباً نود درصدش با کلمه‌ی «یا رَب» است.
3- مسلمانانی که از یهودیان بدترند
«إِنَّ قَوْمِي»، «إنَّ» یعنی حتماً، شک نکن. «قَومی» یعنی این‌ها مسلمانند، فکر نکن این‌ها یهودی‌اند، مسلمانند ولی مسلمان‌هایی که از یهودی‌ها بدترند. مسیحی‌ها در یک ماجرایی که بنا بود به مسلمان‌ها نفرین کنند، مسلمان‌ها هم به مسیحی‌ها نفرین کنند، پیغمبر آمد و سفارش کرد. استدلال کرد، معجزه آورد، انواع راه‌های هدایت را با مسیحی‌ها صحبت کرد. یکی از راه‌ها این است آخر کار گفتند: «بیایید نفرین کنیم؛ ما به مسیحی‌ها نفرین می‌کنیم، مسیحی‌ها هم به مسلمان‌ها نفرین ‌کنند، هر نفرینی عملی شد، معلوم می‌شود حرف او حق است.» این‌ها با رئیسشان تماس گرفتند، گفت: «باشه، طوری نیست ولی نگاه کنید پیغمبر با چه کسی می‌آید، اگر با دار و دسته و جمعیت آمد، نترسید، هارت و پورت است اما اگر دیدید با خانمش آمد و زن و بچّه‌اش آمد، پیداست که کسی که حاضر است زن و بچّه‌اش در معرض هلاک باشد، پیداست که راست می‌گوید.» مسیحی‌ها تا دیدند پیغمبر با پنج نفر آمد، امیرالمؤمنین، فاطمه‌ی زهرا، امام حسن و امام حسین. گفتند: «آقا، این‌ها با پنج نفر آمدند!» گفت: «بترسید، نفرین نکنید.» یعنی مسیحی‌ها همین که دیدند پیغمبر با اهل بیتش بود، حیا کردند، گفتند: «نه، ما به شما نفرین نمی‌کنیم» حیا کردند اما در کربلا مسلمان‌ها پسر پیغمبر را کشتند، حیا نکردند، باید می‌گفتند امام حسین با زن و بچّه‌اش آمده. یعنی گاهی وقت‌ها یک یهودی، یک مسیحی، می‌بینی معرفتش و عکس‌العملش بهتر از یک مسلمان است.
«إِنَّ قَوْمِي» شکایت می‌کند از قوم، «اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ اتَّخَذُوا»، «اتَّخَذُوا»، «اتّخاذ» یعنی با علم و عمد، یک وقت آدم پایش را روی الله می‌گذارد، نمی‌فهمد، می‌نشیند رو به قبله ادرار می‌کند، نمی‌داند قبله این طرف است، ندانی طوری نیست اما یک وقت می‌بینی الله است، پایش را رویش می‌گذارد، «اتّخاذ» یعنی می‌داند و لج می‌کند، «اتَّخَذُوا»، نمی‌گوید: «کانَ الْقُرْآنَ عِندَهُم مَهْجُوراً»، می‌گوید قرآن مهجور است، با علم و عمد «اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً». «مَهْجُوراً» می‌گوید، «مَتروکاً» نمی‌گوید، آن‌ها که قرآن را رها کردند، می‌توانست بگوید قرآن را ترک کردند، نمی‌گوید قرآن را ترک کردند، می‌گوید … «هاجَرَ» و «مَهجور» یعنی پرتش کردند، شما حساب کن هر روز روی تلویزیون کاغذ می‌کشی که این تلویزیون گردی نشود ولی می‌بینی چند هفته آمده گذشته، لای قرآن را هم باز نکردی که حدّاقل نگاهت به یک آیه‌ای بخورد، مهجور است.
برای آموزش انگلیسی، رانندگی، موسیقی، برای انواع آموزش‌ها معلّم خصوصی می‌گیری و پول خرج بچّه‌‌ات می‌کنی و غصّه هم نمی‌خوری، از انواع کامپیوترها و اینترنت‌ها استفاده می‌کنی اما تا حالا کسی شده یک معلّم خصوصی برای آموزش قرآن برای دخترش بگیرد؟ من می‌خواهم دخترم بتواند قرآن بخواند. پیغمبر از ما گله می‌کند، از باسوادها و بی‌سوادها.
4- ترجیح کتاب خالق بر کتاب مخلوق
یک، سراغ باسوادها برویم، خود بنده باسوادم، آقای قرائتی چند سالت است؟ هفتاد و پنج سال. چند سال است طلبه‌ای؟ شصت سال. شصت سال است طلبه هستی، در این شصت سال که طلبه بودی، کتاب مخلوق بیش‌تر خواندی یا کتاب خالق را؟ آیت الله مدنی شهید محراب یک روز آمد سر درس، نجف، شروع به گریه کردن کرد. شاگردها گفتند: «آقا مشکلی دارید؟! حادثه‌ای رخ داده؟!» گفت: «دیشب رفتم بخوابم، خودم را محاکمه کردم، دیدم جواب ندارم.» اسم آیت الله مدنی شهید محراب اسدالله بود، گفتم: «سیّد اسدالله، تو عمرت را کتاب خالق خواندی یا مخلوق؟» دیدم تمام کتاب‌هایی که در حوزه خواندم، کتاب مخلوق بوده، البتّه قرآن و حدیث هم لای کتاب‌ها هست اما محور کتاب خدا نبوده. یعنی مثلاً ما چند نفر را داریم که یک دور تفسیر قرآن دیده باشند. الآن عاشورا و تاسوعا که می‌شود، محرّم و صفر، هزارها جلسه‌ی عزاداری هست، باشد، حقّش است، امام حسین همه چیزش را داد، ما هم باید همه چیزمان را برای امام حسین بدهیم اما نباید به تعداد جلسه‌های عزاداری، جلسه‎ی تفسیر هم باشد؟ مگر پیغمبر نفرمود قرآن و حدیث از هم جدا نمی‌شوند؟ قرآن و اهل بیت جدا نمی‌شوند؟ شما نسبت به اهل بیت وفاداری کردید، برای اربعینش میلیون‌ها پیاده‌روی کردید، میلیاردها تومان پول خرج کردید، دستتان درد نکند، ذخیره‌ی قیامت باشد ان‌شاءالله اما برای قرآن چه کردید؟ چرا هر جلسه‌ هیئتی، همان جلسه‌ی هیئت تبدیل به جلسه‌ی قرائت قرآن بشود، منتها هیئت‌ها طول می‎کشد، قرائت قرآن بیست دقیقه بکشد، حالا تا نیم ساعت هم طول کشید، طوری نیست. پنج دقیقه، ده دقیقه، یک آیه‌ای، سوره‌ای را باز کنید، این برنامه‌ای که در جمهوری اسلامی پیاده شد، خیلی برنامه‌ی خوبی بود، تقریباً در همه‌ی مساجد بعد از نماز قرآن را باز می‌کنند، یک صفحه، یک کسی قاری می‌خواند، باقی‌ها هم گوش می‌دهند. قرآن مهجور است، یعنی باسواد ما نمی‌تواند بخواند، دانشگاهی‌ها از خودشان بپرسند، اساتید دانشگاه، آموزش و پرورش، تربیت معلّم، دانشگاه فرهنگیان، همه از خودمان بپرسیم چه‌قدر وقتمان را صرف فهم قرآن کردیم؟ گاهی هم منحرف می‌شویم، به اسم قرآن کار غلط می‌کنیم.
5- شیوه‌های نادرست حفظ قرآن
خود بنده نوه‌ام را مدرسه‌ی مهد قرآن فرستادم، قرآن حفظ کند، این معلّم بی‌سلیقه، مربّی بی‌سلیقه، آیه‌ای یاد این نوه‌ی ما داده بود، نوه‌ی ما چهار سالش بود که هیچ یک از مراجع شاید حفظ نباشد، «وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطيحَةُ وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ» (مائده/ 3)، یک آیه‌ی سوره‌ی مائده است، پنج سطر هست، کلماتش هم همه سخت است، سخت‌ترین آیاتی که مراجع تقلید هم شاید حفظ نباشند، به یاد نوه‌‌ی من دادند، خب این مربّی، نمی‌دانم چه تعبیری بکنیم.
نمی‌دانم برایتان گفته‌ام یا نه، ممکن است گفته باشم، دو بار بشنوید، اگر هم یک بار نشنیدید، دفعه‌ی اوّلتان باشد، خوشمزه است. یک کسی پهلوی من آمد، گفت: «آقای قرائتی یک جایزه به من بده.» گفتم: «مگر تو چه کرده‌ای؟!» گفت: «من قرآن را از این طرفی حفظ هستم، یعنی از «وَ لاَ الضَّالِّينَ» (فاتحه/ 7) می‌گیریم تا بسم الله، یعنی از این طرفی!» گفتم: «همه‌ی قرآن را؟!» گفت: «بله» من قرآن را باز کردم، چند تا آیه خواندم، دیدم نه، از این طرف می‌خواند. خیلی زحمت دارد! قرآن را از دست راست خواندنش هم مشکل است، دیگر «وَ لاَ الضَّالِّين، مُسْتَقيم، نَسْتَعين»، از این طرفی بخوانیم تا «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ. بهتم برد!» گفت: «من تیزهوش هستم، از تیزهوش‌های ایران هستم، بیست سال هم هست کار کردم تا قرآن را این‌طوری حفظ کردم، حالا جایزه‌ی من چه هست؟» گفتم: عمر و جوانی‌ات را آتش زدی! آتش زدی به اسم قرآن! یک قرآن چاپ کردند که به قدری ریز است که همه‌ی قرآن در یک تابلو جا هست، این‌قدر ریزش کردند، از آن طرف هم من با چشم خودم قرآن دیدم که با جرثقیل ورق می‌زدند.
کارهایتان را زیر نظر یک اسلام‌شناس بکنید. افرادی هستند از پیش خودشان، مثلاً یک خانمی برمی‌دارد، یک مفاتیح می‌خرد، می‌نویسد که: «من حضرت زهرا را در خواب دیدم که گفت مثلاً شانزده مرتبه این کلمه را بگو یا این دعا را بخوان» بعد هم بلند می‌شود این را می‌نویسد، در مفاتیح می‌گذارد و بعد به این و آن می‌گوید، در مسجد می‌گوید. خانم ببخشید، شما چه کاره هستید؟! به تو چه که شانزده بار بگویم یا هجده بار؟! چه کسی گفته شانزده بار؟!
6- تسلیم بودن در انجام دستورات دینی
خود امامان ما یک کسی را که می‌دیدند خلاف می‌رود، مچش را می‌گرفتند. امام به یک کسی دعا یاد می‌داد، گفت بگو: ««يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ»، ایشان گفت می‌گویم: «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ»، امام فرمود: «أبصارش را ما نگفتیم هان، من به تو گفتم «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ»، یک چیزی هم از خودت اضافه رویش می‌گذاری.» (ر. ک به: كمال الدين و تمام النعمة، ج ‏2، باب 33، ح 50، ص 351 و 352) در فارسی هم می‌گوییم، می‌گوییم به او گفتیم برو کلاه بیاور، رفت سر آورد.
امام باز به یک کسی دعا یاد می‌داد، می‌‎گفت که: این دعا را بخوانید، «يُحْيِي وَ يُمِيت»، گفت: «يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ يُمِيتُ وَ يُحْيِي»، خدا زنده را مرده می‌کند و مرده را زنده می‌کند. امام گفت: «حرفت درست است اما من به تو چه گفتم؟» اگر گفتم سی و چهار متری گنج است، شما سی و پنج متری را بکنی، به گنج نمی‌رسی، سی و چهار بار باید الله اکبر بگویی، بعد سی و سه بار الحمدلله، سی و سه بار سبحان الله، این تسبیحات حضرت زهرا ثواب هزار رکعت نماز دارد (الكافي، ج‏3، كِتَابُ الصَّلَاة، بَابُ التَّعْقِيبِ بَعْدَ الصَّلَاةِ وَ الدُّعَاء، ح 15، ص 343)، اما بگویی حالا ما که سی و چهار تا می‌خوانیم، یک مرتبه بگو چهل تا بشود، من که گفتم سی و چهار متری گنج است، یک‌مرتبه بکن برو چهل متری، به گنج نمی‌رسی. آمپول را که می‌گویند بزن، می‌گویند در این رگ بزن، بگویی حالا فرق نمی‌کند، بالاتر می‌زنیم، بالاتر کلفت‌تر هم هست، هان. بابا آمپول جایش اینجاست، چرا بالاتر می‌زنی؟! می‌گویند این قرص را دوتایش را بخور، این قرص را نصفش را بخور، این را قبل از غذا، آن را بعد از غذا، چه طور تسلیم هستیم، هر چه گفتند. ناله‌های پیغمبر است که این‌ها با قرآن چه کردند، این‌ها خوبانشان هستند، حالا بدهایشان، جنایتکارهایشان که قرآن را آتش زدند، تفسیر به رأی کردند، غلو کردند، بیش از آن‌که خدا گفته بود، گفتند. مرز دارد. یکی از شکایت‌ها، شکایت پیغمبر از ما شکایت می‌کند.
7- تفاوت ظلم و زور در اداره کشور
دانشگاه ما، اگر وزارت علوم اقدام کرد، الحمدلله، می‌گوید: «مگر می‌شود دین اجباری باشد؟» دین اجباری نیست، مثلاً می‌گوید: «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ» (بقره/ 256)، در خود زمان ما، در مسئله‌ی حجاب و عفاف یا خیلی جاهای دیگر می‌گویند: «قرآن می‌گوید «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ»»، این «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ» یعنی چه؟ یعنی در عقیده زوری نیست، شما نمی‌توانی بگویی با زور من را دوستم داشته باش، عقیده این جوری است، هر کسی عقیده‌ی خودش را دارد، زوری هم نیست اما معنایش این هست که در عمل زور هست ما در اسلام داریم جاهایی که … یک کسی دستفروش بود، راه‌بندان کرده بود، آخر دستفروشی گاهی در جایی وسیع است، مزاحم کسی نیست، طوری نیست اما در یک کوچه‌ی تنگی دستفروشی می‌کرد، راه تنگ شده بود. امیرالمؤمنین دو، سه بار پیغام داد که: «آقا، کوچه را تنگ کردی» گوش نداد. حضرت فرمود: «برو ظرف‌های خرمایش را بردار»
یک کسی در یک باغی، یک درخت داشت، به هوای درخت می‌آمد سر می‌زد، یا الله نمی‌گفت. صاحب باغ گفت: «کلّ باغ مال من هست، یک درخت مال تو هست، تو به خاطر یک درخت یا الله نگفته می‌آیی؟! زن و بچّه‌ی من آمادگی ندارند، حجاب لازم را ندارند!» گفت: «من می‌آیم، من از تو اجازه نمی‌گیرم.» شکایتش را به پیغمبر کرد، گفت: «آقا، یکی از یاران شما، یک مسلمانی هست، یک درخت دارد، به اسم یک درخت هی مزاحم زن و بچّه‌ی ما می‌شود.» حضرت او را خواست، گفت: «آقا یک درخت را به این بفروش، برو یک جایی دیگر، یک درخت بخر که مزاحم نباشی.» گفت: «نمی‌خواهم» گفت: «دو برابر» «نمی‌خواهم» گفت: «سه برابر»، «نمی‌خواهم» پیغمبر گفت: «یک درخت را بفروش، یک جایی دیگر، یک باغ به تو می‌دهم.» گفت: «نمی‎خواهم» گفت: «من پیغمبر هستم، یک درختت را من قیامت شفاعت می‌کنم که خدا برای تو جبران کند.» گفت: «نمی‌خواهم» حضرت فرمود: «این آدم گردن‌کلفتی هست، درختش را قیچی کن، ببر، در کوچه بینداز» ما زور داریم، اگر کسی راه‌بندان می‌کند، باید گوشش را گرفت، کشید، نه هر راه‌بندانی، راه‌بندانی که واقعاً سبب اذیت مردم است.
یک کسی می‌آید بوق می‌زند، هر چه می‌گوییم: «آقا جان آ[ر اینجا مردم خوابیدند، این وقت روز بوق نزن، این حال ندارد از ماشین پیاده بشود، در خانه را بزند، همان در ماشین بوق می‌زند تا همه‌ی همسایه‌ها هم بیدار شوند. ما در اسلام، زور خوب است، ظلم بد است، آخر اشتباه ما این است که می‌گوییم: «چون ظلم بد است، پس زور بد است» نه، «زور خوب، زور خوب، زور خوب، ظلم بد است.» آدم باید زور داشته باشد، هم ظلم نکند، امیرالمؤمنین زور داشت، در خیبر را کند اما ظلم هم کرد؟ به مورچه ظلم نکرد.
به هر حال، گله‌ی پیغمبر، یک اقدامی بشود، حالا هم در آستانه‌ی مهر هستیم، دانشگاه‌ها باز می‌شود، دانشگاه‌ها خیلی، خیلی، بچّه مسلمان‌ها که خیلی‌هایشان با قرآن آشنا هستند الحمدلله، جمعی‌شان بلدند بخوانند، یک جمعی قرآنشان ضعیف است، آن کسی که قرآنش ضعیف است، تو که انگلیسی یاد گرفتی، بعضی شغل‌ها هست که باید انگلیسی یاد بگیرند، پزشکی، پزشک‌ها انگلیسی بلدند، خلبان‌ها انگلیسی بلدند، خود آموزش و پروش، دانشگاه، تو که انگلیسی بلدی، فارسی هم یاد بگیر، راحت‌تری. پیغمبر می‌گوید خدایا مسلمان‌ها سراغ قرآن نرفتند، رفتند قرآن را نمی‌توانستند بخوانند، خواندند غلط خواندند، آن کسی که درست خواند عمل نکرد.
حفظ قرآن، اگر تیزهوش است الحمدلله، حفظ قرآن نعمت خداست اما اگر سخت است، قرآن می‌گوید: «قَوْلاً»، بعد می‌گوید: «مَيْسُوراً» (إسراء/ 28)، «مَيْسُور»، «یُسْر» یعنی آسان، آسانت باشد، اگر تیزهوش هستی، برایت حفظ قرآن آسان است الحمدلله، ما ده میلیون، آقا فرمود: «ما ده میلیون حافظ قرآن داشته باشیم»، افتخار ما هست، خوب است اما اگر یک کسی برایش «میسور» نیست؛ یعنی نمی‌تواند حفظ کند، با زحمت حفظ می‌کند، بعد هم یادش می‌رود، از قرآن خاطره‌ی تلخ دارد. «وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ» (قمر/ 32)، «يَسَّرْنَا» آیه‌ی قرآن است، «مَيْسُور» آیه‌ی قرآن است، یعنی در قرآن می‌گوید روان. یک کلاس‌های روان، کلاس پنج دقیقه، کلاس ده دقیقه، زشت است لیسانس و فوق لیسانس ما، فوق دیپلم ما، دیپلم ما نتوانند قرآن بخوانند.
یکی از شاکیان قیامت، پیغمبر است، این را هم از قرآن، «وَ قالَ الرَّسُولُ»، «قالَ» گفته، «یَقول» نگفته؛ «رَسول» گفته، «نبی» نگفته؛ «یا رَبِّ» گفته، «یا الله» نگفته؛ «إنَّ» گفته، یعنی حتماً؛ «قَوْمِي» گفته، یعنی مسلمان‌ها؛ «إتَّخَذوا» گفته، نگفت تصادف شد، پایش را روی الله گذاشت، «اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ» یعنی با علم و عمد پایش را روی قرآن گذاشته؛ «مَهجوراً» می‌‌گوید، «مِتروکاً» نمی‌گوید. آدم زمستان که می‌شود، رختخواب تابستانی را کنار می‌گذارد، تابستان که می‌شود، رختخواب زمستانی را کنار می‌گذارد ولی در کوچه نمی‌اندازد، پرت نمی‌کند، ‌کنار گذاشتن غیر پرت کردن است، می‌گوید: «مَهْجُور»، «اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ» یعنی این‌ها قرآن را طرد کردند، این یکی از شکایت‌هاست.
خب وقت داریم، شکایت دوّم را هم بگوییم؟ یک صلوات بفرستید، اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد.
قرآن را آتش زدند، مسلمان‌ها چه کردند؟ سازمان‌های بین‌المللی چه کردند؟ این مهجوریت قرآن است که مسلمان‌های وارفته، حاکمان بی‌عرضه باید از خودشان عکس‌العمل نشان بدهند. امیرالمؤمنین به بعضی از یارانش می‌گفت: «دشمنان حسّاسند، تیزهوش، فعّال، شما وارفته هستید.»
حدیث داریم امام بعضی آیات را می‌خواند، می‌گفت: «من از این آیه اگر شاگردش را پیدا می‌کردم که اهل باشد، تمام علوم اسلامی را از این آیه بیرون می‌کشم.» به یک عوام بگویی: «نفت چی هست؟» می‌گوید: «نفت همین است که در چراغ است.» اما همین نفت دست دنیای پتروشیمی که می‌افتد، صدها نوع مواد از این نفت بیرون می‌کشد. هر حرفش یک نکته دارد، هر جمله‌اش یک نکته دارد. من یک وقت در تفسیر نور به آخر قرآن رسیدم، رسیدم به «إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ»، حدود هشتاد نکته از این سوره‌ی یک سطری گیر من آمد، کوچک‌ترین سوره‌های قرآن، سوره‌ی «إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ * فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ * إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» (کوثر/ 1-3)، سوره‌ای است که با بسم الله اش چهار تا آیه هست، چهار تا آیه هست، یکی‌اش بسم الله است، یک سوره‌ی سه آیه‌ای، چهار آیه‌ای، می‌گوید هیچ کس نمی‌تواند مثل قرآن را بیاورد، چون قرآن گفته یک سوره بیاورید ولو سوره‌ی کوچک، (هود/ 38)، من بساطم را جمع می‌کنم. یک خورده دقّت کردیم، خدا لطف کرد، حدود هشتاد نکته از این، که این هشتاد تا نکته را سی، چهل تایش را در تفسیر نور آوردیم، تازه من ملّا نیستم، من نه فقیهم، نه فیلسوفم، نه عارفم، نه هیچ، طلبه‌ی معمولی هستم ولی به این سوره یک خورده دقّت کردم، هشتاد نکته، چه کسی می‌تواند یک سطر حرف بزند، «إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ»، چرا گفته: «إنّا»، چرا نگفته «إنّی». «أَعْطَيْنا»، چرا نمی‌گوید: «آتَيْنا»، قرآن را می‌گوید: «آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثاني‏» (حجر/ 87)، وقتی می‌خواهد بگوید من به تو قرآن دادم، می‌گوید: «آتَيْنا»، وقتی می‌خواهد ب‌گوید به تو زهرا دادم، می‌گوید: «أَعْطَيْنا»، فرق بین «آتَيْنا» و «أَعْطَيْنا» چه هست؟ «کَوثَر» فرقش با «کَثیر» چه هست؟ بعد هم می‌گوید: «فَصَلِّ»، «فاء» یعنی فوری. «صَلِّ» یعنی نماز شکر. «صَلِّ لله» نمی‌گوید، می‌گوید: «صَلِّ لِرَبِّکَ». تمام حروفش نکته داشت، آیا خواهد شد زمانی بیاید که دانشگاه ما، آموزش و پرورش ما به قرآن توجّه خاصّی بکند، تفسیر قرآن مطرح بشود، از همه‌ی منبری‌ها و واعظ‌ها تقاضا کنید آن مقداری که سخنرانی می‌کنی، یک نصفش را، مثلاً بناست بنده بیست دقیقه صحبت کنم، ده دقیقه‌اش را دو تا آیه تفسیر کنم که خدا در قرآن این را گفته، ده دقیقه‌اش را هم حالا شعر، تاریخ، تفسیر، تحلیل سیاسی، هر کاری می‌خواهی بکنی بکن اما این‌طور نباشد که از اوّل منبر تا آخر منبر یک آیه تفسیر نشود، هم از منبری‌ها بخواهیم، هم از امام جمعه‌ها بخواهیم که خیلی‌هایشان انجام می‌دهند، بسیاری از امام جمعه‌ها یکی از خطبه‌ها را تفسیر می‌گویند. منتها تفسیر دو تا شرط باید داشته باشد: یکی عوام بفهمد؛ یکی خواص بپسندد. بعضی تفسیرها خیلی علمی است، عوام نمی‌فهمد، «بیانٌ لِلنّاس» نیست، «بیانٌ لِلخَواص» هست، قرآن می‌گوید: «هذا بَيانٌ لِلنَّاسِ» (آل عمران/ 138)، یعنی تفسیر را مردم باید بفهمند. «ناس» بچّه‌ی چهارده ساله ناس است، یعنی باید تفسیر جوری گفته بشود که بچّه‌ی چهارده ساله هم بفهمد، دانشمندان هم که خواندند، نکته‌ای از آن دربیاورند، عوام بفهمد، خواص بپسندد.
من خودم پای منبر آقایی بودم، حرف‌هایش را نمی‌فهمیدم که چه می‌گوید، آخرش دعا که می‌کرد، گفتم خدایا نمی‌دانم چه چیزی می‌گوید ولی اگر حرف‌هایش حسابی است، الهی آمین. گفت: «خدایا انوار باطنیه‌ی ما را با ملکوت أعلی تطبیق بفرما» گفتم: «خدایا نمی‌دانم چه چیزی می‌گوید ولی اگر حرف حسابی است، الهی آمین.» حرف را باید عوام بفهمند، خواص هم بپسندد.
من یک دعا می‌کنم، آمین بگویید. خدایا ما را مورد شکایت پیغمبر در قیامت قرار نده. ما همه امید داریم که پیغمبر شفیع ما باشد، نه شاکی ما، روز قیامت از ما شفاعت کند، حالا تازه روز قیامت می‌خواهد شکایت ما را بکند، وای به حال کسی که شفیعش، شاکی‌اش بشود. خدایا ما را مورد شکایت پیغمبر و اهل بیتش قرار نده.

«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- آیه 21 سوره فصلت، به شهادت چه کسانی اشاره دارد؟
1) شهادت اعضاء و جوارح انسان
2) شهادت دوستان انسان
3) شهادت اولیای خدا

2- قرآن، چه کسانی را بدتر از چهارپایان می‌داند؟
1) کافران
2) منافقان
3) غافلان

3- بر اساس آیه 30 سوره فرقان، رسول خدا در قیامت از چه امری شکایت می‌کند؟
1) مظلومیت اهل بیت علیهم‌السلام
2) مهجوریت قرآن کریم
3) محرومیت نیازمندان و فقیران

4- چه امری باعث شد مسیحیان در مباهله با رسول خدا شرکت نکنند؟
1) حضور اهل‌بیت‌علیهم‌السلام
2) کثرت اصحاب و یاران
3) غلبه جمعیت مسلمانان

5- آیه 138 سوره آل‌عمران، به چه امری اشاره دارد؟
1) فهم قرآن برای دانشمندان
2) قابل فهم‌بودن قرآن برای عموم
3) فهم قرآن، مخصوص معصومان علیهم‌السلام

پاسخ صحیح سوالات را در قالب یک عدد ۵ رقمی به شماره ۳۰۰۰۱۱۴ پیامک نمایید.
گزینه صحیح سوالات هفته قبل، در هر سوال مشخص گردیده است.
]]>
https://gharaati.ir/%d8%b4%d8%a7%da%a9%db%8c%d8%a7%d9%86-%d8%b1%d9%88%d8%b2-%d9%82%db%8c%d8%a7%d9%85%d8%aa/feed/ 0
عید قربان، عید تسلیم بودن https://gharaati.ir/%d8%b9%db%8c%d8%af-%d9%82%d8%b1%d8%a8%d8%a7%d9%86%d8%8c-%d8%b9%db%8c%d8%af-%d8%aa%d8%b3%d9%84%db%8c%d9%85-%d8%a8%d9%88%d8%af%d9%86/ https://gharaati.ir/%d8%b9%db%8c%d8%af-%d9%82%d8%b1%d8%a8%d8%a7%d9%86%d8%8c-%d8%b9%db%8c%d8%af-%d8%aa%d8%b3%d9%84%db%8c%d9%85-%d8%a8%d9%88%d8%af%d9%86/#respond Thu, 29 Jun 2023 11:25:53 +0000 https://gharaati.ir/?p=10139 https://gharaati.ir/archive/pdf/1402.04.08.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1402.04.08.mp3 https://www.aparat.com/embed/q0Km2?data[rnddiv]=39319215416&data[responsive]=yes]]>

موضوع: عید قربان، عید تسلیم بودن
تاريخ پخش: 08/04/1402
عناوين:
1- عید فطر در پایان یک ماه اطاعت فرمان خدا
2- تسلیم بودن اسماعیل در برابر فرمان خدا
3- دل‌کندن از فرزند در راه انجام فرمان خدا
4- گذشت از خطاهای مردم، راه دریافت مغفرت الهی
5- زیبایی سختی‌ها و تلخی‌ها در نظر اولیای خدا
6- توجه به علم خدا، عامل صبر و تحمل مشکلات
7- جایگاه اسماعیل در کنار خانه خدا و طواف حاجیان

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

عزیزان پای تلویزیون بحث را غروب عید قربان می‌بینند. ماجرای عید قربان این است که ما چهار رقم عید داریم:
1- بعضی عیدها تشریفاتی است، مثل این‌که می‌گوییم تولّد آقای قرائتی، خب حالا من کی‌ام که تولّدم جشن باشد؟ منتها حالا روی علاقه، پدر، مادر، برای بچّه‌شان سالگرد می‌گذارند، می‌گویند، خب این یک تشریفات است و احترام و تکریم است؛
2- بعضی عیدها براساس طبیعت است، بهار می‌شود، زمین مرده زنده می‌شود، درخت‌ها سبز می‌شود، بزغاله‌ها می‌زایند، طبیعت اگر از گرمایش کم می‌شود، از سرمایش کم می‌شود، فصل خوبی است بهار، عید طبیعت، بهار. عید تشریفات، عید‌هایی که ما برای بچّه‌هایمان می‌گذاریم؛
3- عید آغاز به یک کار. در کنکور قبول شد، قبول شدن در کنکور شیرینی می‌دهند، جشن می‌دهند، تبریک می‌گویند، آغاز کار است؛
4- یک عید داریم عید پایان، یعنی روزی که طرف دکتر و مهندس می‌شود، روزی که طرف قدرت اجتهاد می‌کند، درجه‌ی فقاهت به او می‌دهند.
– پس ما چهار تا عید داریم: عید تشریفاتی، عید طبیعی، عید شروع به کار خیر، عید رسیدن به کار خیر.
1- عید فطر در پایان یک ماه اطاعت فرمان خدا
سی روز خداوند می‌گوید: «نخور»، گرسنگی و غریزه هم می‌گوید: «بخور». نخور، بخور، نخور، بخور، اینجا انسان سی روز نمی‌خورد، روزه می‌گیرد، می‌گوید حالا جشن بگیر، عید فطر است که سی روز فرمان خدا اطاعت شد، به همین خاطر هم داریم که: «كُلَّ يَوْمٍ لَا أَعْصِي اللَّهَ فِيهِ فَهُوَ عِيدٌ» (مجموعة ورام، ج ‏2، ص 24)، هر روز که گناه نکردی، عید است. کلاه سر این بگذاریم؟ نه، نگذاریم. سوءظن نسبت به این داشته باشیم؟ نه، نداشته باشیم. هر وقت بین وسوسه‌های شیطان و دستور خدا تضاد بود و شما دستور خدا را انجام دادی، آن روز، روز عید است، یعنی وظیفه بر غریزه پیروز شد. اگر غریزه بر وظیفه پیروز شود، شکست خوردید، بنابراین …
حضرت ابراهیم علیه السلام تا پیری، فرض کن تا نزدیک به صد سالگی با کم و زیادش، تا پیری بچّه‌دار نشد، خیلی از خدا بچّه خواست، بچّه‌دار که شد، حالا نوزاد است، خدا گفت حالا صد سال است که منتظر یک بچّه بودی، حالا از این بچّه دل بکن، این بچّه را با مادرش ببرش در بیابان‌های مکّه بگذار و برگرد. برای چی؟! همه‌ی این‌ها که می‌روند مکّه و خدا حجّشان را ان‌شاءالله قبول کند و آرزومندان را هم قسمت کند، همه‌ی این‌ها که به مکّه می‌روند، دو تا نیّت دارند، یا می‌گویند حج، یا می‌گویند عمره. حضرت ابراهیم نگفت من می‌روم مکّه برای حج، نگفت من می‌روم مکّه برای عمره، گفت: «رَبَّنا»، عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است، «رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ» (ابراهیم/ 37)، خدایا نسلم را آوردم در این بیابان بی‌آب و سبزی، «رَبَّنا لِیَحِجُّوا» نه، این را نگفت، برای حج نیامدم، «رَبَّنا لِیَعْتَمِرُوا» برای عمره، برای عمره هم نیامدم، پس برای چی آمدی؟! «رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاةَ» (ابراهیم/ 37)، ارزش نماز این‌قدر است که حضرت ابراهیم صد سال است حدوداً، با کم و زیادش صد سال است بچّه‌دار نشده، بعد صد سال بچّه به او داده‌ است، می‌گوید این نوزادی که صد سال است منتظرش بودی، بگذارش در بیابان و برگرد، «بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ» (ابراهیم/ 37).
حالا بچّه سیزده سالش شد، خدا به حضرت ابراهیم می‌گوید: «صد سال که بچّه نداشتی، بعدش هم در نوزادی، کودک را در هوای داغ گذاشتی، حالا سیزده سالش است، ذبحش کن.»، این پیام هم چند مرتبه آمد. حضرت ابراهیم اینجا با پسرش مشورت کرد، باز آیه قرآن می‌خوانم: «يا بُنَيَّ»: پسر کوچولو، «إِنِّي أَرى‏»: من پیوسته می‌بینم، «فِي الْمَنامِ»: به خواب می‌بینم که «أَنِّي أَذْبَحُكَ» (صافّات/ 102): به من مأموریت دادند تو را ذبح کنم.
2- تسلیم بودن اسماعیل در برابر فرمان خدا
این هم پسر سیزده ساله‌ای که صد سال است منتظرش بوده؟! گفت حالا امتحان کنیم، به بچّه بگوییم، روحیه‌‌ی بچّه چه هست؟ به اسماعیل. به این بچّه‌ی سیزده ساله گفت: «من پی در پی خواب می‌بینم تو را ذبح کنم»، گفت: «يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ» (صافّات/ 102)، «يا أَبَتِ»: بابا جان، «افْعَلْ»: انجام بده، «ما تُؤْمَرُ»: همان را که خدا گفته انجام بده. نگفت هم ذبح را انجام بده، گفت: «ما تُؤْمَرُ»، هر چه به تو امر شده، چه ذبح، چه غیر ذبح، چون گاهی آدم باید از بچّه بگذرد، گاهی باید از همسر بگذرد، از شغل بگذرد، از عنوان بگذرد، از خواب بگذرد، از یک چیزی باید گذشت. در قرآن داریم تمام درجات را در اثر گذشت می‌دهند، قرآن است من هم ان‌شاءالله می‌خواهم معلّم قرآن باشم، از جانت بگذر، جهاد؛ از مالت بگذر، زکات و انفاق و صدقه و کفّاره و نذر و عهد و …؛ از همسرت بگذر، خدایا این عروس خانم را با بچّه‌ی شیرخواره آوردم، مکّه گذاشتم؛ از رفاهیات بگذر، «بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ» (ابراهیم/ 37)، مکّه هیچ وسیله‌ی تفریحی داخلش نیست، چند تا کوه داغ است و یک کعبه؛ از خواب بگذر، «تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ‏» (سجده/ 16)، خدا تعریف افراد را می‌کند می‌گوید این‌ها از رختخواب می‌گذرند، «تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ‏» یعنی پهلویشان را خالی می‌کنند، یعنی پهلویشان به رختخواب نچسبیده، خودشان را از رختخواب می‌کنند، «تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ‏»؛ از عنوان بگذر، از خون گذشتن، از مال گذشتن، از عمر گذشتن، آدم وقتش را صرف کند، تا نگذریم چیزی …
درجات خدا هم در قرآن مرحله به مرحله است. یک روایت داریم اوّل ابراهیم عبدالله شد، بعد عبدالله، نبی الله شد، بعد رسول الله شد، بعدش خلیل الله شد، بعد امام شد: «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» (بقره/ 124)، یعنی مقاماتی را هم که خدا می‌دهد، یک، در اثر گذشت هست و دو، مرحله به مرحله هست، مدیران موفّق مدیرانی هستند که سابقه‌ی کاری داشته باشند، یک بار یک کسی را برمی‌دارند، یک جایی نصبش می‌کنند، با این‌که هیچ سابقه‌ ندارد، هیچ تجربه‌ای ندارد، خب این‌ها در موفقیّتشان آدم شک می‌کند، مگر این‌که امداد غیبی باشد، اگر برای خدا باشد، خدا گفته من با امداد غیبی کمکت می‌کنم، موفّق بشوی. مرحوم شهید رجائی تمرین رئیس جمهوری نداشت، امام خمینی تمرین رهبری نداشت، اما چون برای خدا بود، خدا در قرآن قول داده اگر برای خدا اقدام کنید، «لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»، «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا» (عنکبوت/ 69)، اگر جهاد، جهاد یعنی تلاش، حالا جهاد تبیین هست، تلاش با منطق و استدلال. جهاد در هر چیزی، طرف دشمن شما را سمت دیگر می‌کشاند، شما مقاومت می‌کنی. در جهاد یک نوع ستیز و مقاومت نهفته شده، وگرنه اصل جهاد به معنای تلاش است، کوشش، منتها چون بالاترین کوشش، کوشش‌های در جبهه هست، بیش‌تر ما به جبهه می‌گوییم جهاد، وگرنه جهاد مال جبهه نیست، «جاهَدُوا فينا»: تلاش کن، «لَنَهْدِيَنَّهُمْ»، گفته: «لَـنَهْدِيَنَّهُمْ»، این لام «لَـ»، یعنی حتماً، «إِنَّ الْإِنْسانَ لَـفي‏ خُسْرٍ» (عصر/ 2)، «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى‏» (علق/ 6)، «لَـ» یعنی حتماً، «لَـنَهْدِيَنَّهُمْ»، یعنی حتماً، نمی‌گوید: «لَنَهْدِيَنَّهُمْ سَبیلَنا»، می‎گوید: «سُبُلَنا»، می‌گوید همه راه‌ها را نشانت می‌دهم، تو یک قدم برای خدا بردار، من همه‌ی راه‌ها را نشانت می‌دهم که از کجا برو، چه بکن. الهام، وصل به غیب بشوی، امدادهای غیبی. خدا شهید مطهّری را رحمت کند، کتابی به نام امدادهای غیبی دارد.
3- دل‌کندن از فرزند در راه انجام فرمان خدا
کجا بودیم؟ عید قربان چه روزی است؟ روزی است که خداوند به ابراهیم وقتی می‌گوید بچّه‌ات را ذبح کن، سر بچّه‌ات را ببر، بعد با بچّه در میان می‌گذارد، بچّه هم تسلیم محض می‌شود، بعد هم می‌گوید: «من صبر می‌کنم». کارد و چاقو را گذاشت، خطاب رسید: «بردار، ما نمی‌خواستیم خون ریخته بشود، می‌خواستیم تو دل بکنی، نمی‌خواهیم خون ریخته بشود، می‌خواستیم تو دل بکنی، دیدیم تو دل بکنی.» خیلی سخت است، این حرف‌ها قدّ دهان من نیست، من از قرآن نقل می‌کنم وگرنه ما کجا و صابرین کجا! شعار می‌دادند، می‌گفتند ما صبر می‌کنیم: «وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلى‏ ما آذَيْتُمُونا» (ابراهیم/ 12)، هر چه شما ما را شکنجه کنید، ما مقاومت می‌کنیم. آیت الله سعیدی، آیت الله غفّاری، خیلی از عزیزان ما، رزمندگان ما با شکنجه شهید شدند، شعار می‌دادند: «لَنَصْبِرَنَّ»، لام «لَـ» یعنی حتماً، «جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ» (عنکبوت/ 69)، اینجا می‌گوید: «وَ لَنَصْبِرَنَّ»، حتماً مقاومت می‌کنیم. خداوند یاد ابراهیم را گرامی داشت، چه جوری؟ «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهيمَ‏» (مریم/ 41)، پیغمبر ابراهیم را به مردم معرّفی کن، بگو چه کسی بود، از جان گذشت، از همسر گذشت، از نوزاد گذشت، از بچّه‌ی سیزده ساله گذشت، از مال گذشت، همه‌ی گذشت ها یک جا جمع شد، مثل امام حسین در کربلا، از جوان رشیدش حضرت علی اکبر علیه السلام گذشت، از حضرت علی اصغر، از قاسم، قاسم یک پسر سیزده ساله بود، پسر امام حسن مجتبی بود، همراه عمویش امام حسین به کربلا آمد، اصرار هم کرد که می‌خواهم در جبهه باشم، «لَنَصْبِرَنَّ» (ابراهیم/ 12). روز عید قربان، روز گذشت است، حالا از چه گذشتی؟ حالا بد نیست این حرف‌هایی که من می‌زنم، هم من خیلی حرف زدم، هم شما خیلی حرف شنیدید، از من و از دیگران. در عمرمان هم از یک چیزی هم گذشتیم؟ بابا یک فحشی داده، بی‌ادب بوده، باحق یا ناحق یک فحشی داده، خب بگذر، از یک فحش نمی‌گذری؟! بابا فحش که جایی را سوراخ نمی‌کند که، نفرین کرد، نفرینم کرد، مگر هر کس که نفرین کرد، مستجاب می‌شود؟! حدیث داریم نفرین نابه‌جا به صاحب خودش برمی‌گردد، اگر من به ناحق گفتم خدا مرگت بدهد، خدا من را مرگ می‌دهد، غصّه نخورید نفرین کرد، بی‌اعتنایی کرد، احترام من را نگرفت، من مادرشوهر بودم، خواهر شوهر بودم، پهلوی مردم من را تکریم نکرد، خب تکریم بکند، ما اهل دعا هستیم، در دعای شعبانیه داریم: «وَ بِيَدِكَ لَابِيَدِ غَيْرِكَ زِيادَتِى وَ نَقْصِى»، چیزی زیاد می‌شود دست توست، خدا هر چه مقدّر کرده، همان می‌شود، مقدّرات حتمی خدا را با تحقیر این و آن نمی‌شود.
چهل و سه تا رادیو زمان جنگ صدّام به امام جسارت می‌کردند، حالا الآن آبروی صدّام کجاست، آبروی امام کجاست؟ بگذریم، الآن این حرفی که می‌زنم، عمل کنیم، این‌که کاری ندارد، خدایا کسانی که من را تحقیر کردند، غیبتی، فحشی، تهمتی، اگر کسی به من ظلم کرده، بگذر، من می‌گذرم، گذشت از آبرو. امام در قبول قطعنامه فرمود: «اگر آبرویی داشتم، در راه رضای خدا دادم.» یک وقت انسان باید آبرویش را گرو بگذارد.
4- گذشت از خطاهای مردم، راه دریافت مغفرت الهی
مهلت دادیم، می‌گوید: «ندارم بابا» فردا بده، هر جوری راحتی بده. مهمانی مقیّد نباشیم، بگذر حالا غذا یا چرب بود، یا شیرین بود، گذشت. روز عید قربان یعنی روزی که حضرت ابراهیم گذشت کرد، از یک بچّه‌ی سیزده ساله‌ای که صد سال است منتظرش هست، گذشت کرد. درسش برای ما این است که ما هم گذشت کنیم و همین گذشت چه ثوابی دارد، فایده‌ای باید باشد که اگر گذشتی، قرآن هم می‌گوید من هم تو را می‌بخشم، ببخش تا ببخشمت، «وَ لْيَعْفُوا»: عفو کنند همدیگر را، «وَ لْيَصْفَحُوا»: صفحه را برگردان، شتر دیدی ندیدی، ولش کن، می‌گوید: «خب من چی؟ به من فحش داده، بگذرم؟!» می‌گوید: «أَ لا تُحِبُّونَ»: خوشت نمی‌آید، «أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ» (نور/ 22)، مگر نمی‌خواهی خدا تو را ببخشد، اگر می‌خواهی خدا تو را ببخشد، تو هم دیگران را ببخش.
روز عید قربان یعنی روز تسلیم خدا. بحثمان درباره‌ی تسلیم یک چیزهایی گفتیم. چه‌طور آدم تسلیم بشود؟ تسلیم در اثر معرفت است، شما وقتی فهمیدی پزشک فوق تخصّص دارد، تجربه‌ی قوی دارد، می‌روی آنجا بیمارستان، انواع عکس‌ها، داروها، آمپول‌ها، می‌گویید او متخصّص است دیگر، چون می‌دانید او متخصّص است، تسلیم او می‌شوید، مکانیک را می‌دانید متخصّص تعمیر ماشین است، ماشین را در اختیارش می‌گذاری، دیگر نمی‌گویی کدام پیچ را باز کن، کدام پیچ را ببند، ما چیزی نمی‌گوییم. گاهی یک چیزی پهلوی ما هم تلخ است ولی در نظام آفرینش شیرین است. زینب کبری خیلی برایش تلخ بود امام حسین را روبه‌روی چشمانش بکشند اما از او پرسیدند: «حالت چه‌طور است؟» گفت: «من هر چه دیدم، زیبایی دیدم.»
5- زیبایی سختی‌ها و تلخی‌ها در نظر اولیای خدا
کشتن حسین زیباست؟ می‌گوید من همه‌ی هستی را می‌بینم، فقط امام حسین را نمی‌بینیم، امام حسین را می‌بینم و آثارش و تاریخ و دعوت به حق و اسلامش و مقاومت یاد مردم دادنش، آن‌هایی هم که می‌بینم با هم … شما اگر یک کاسه ترشی را پهلوی یک بچّه بگذاری دست بزند، گریه می‌کند، دور می‌ریزد، اخم می‌کند، ترشی به من دادی! فلفل به من دادی! اما مادر بچّه این فلفل را کنار مربّا می‌بیند، می‌گوید این ظرف فلفل است، آن هم مربّا است، آن هم حلواست، آن هم برنج است، آن هم گوشت است، آن هم لبنیات است، یعنی همه را با هم که دیدی، ظرف ترشی هم به جاست، اما فقط ترشی را ببینی … گاهی وقت‌ها انسان یک بلایی به سرش می‌آید، این بلا راه‌هایی را برایش کشف است، تمام اختراعات بشر، با کم و زیادش می‌شود گفت، تمام اختراعات بشر در اثر سختی‌هاست، سختی بیماری بود که داروسازی درست شد، گرمی هوا بود که کولر و یخچال درست شد، سرمای زمستان بود که کرسی و بخاری و شوفاژ درست شد، جنگ هشت ساله‌ی تحمیلی بود که ارتش و سپاه ما رشد کردند، قدرت ایران امروز با قدرت قبل چه… تسلیم، چون او را می‌شناسیم، به او توکّل داریم. زیر نظر خدا هستیم، خدا ان‌شاءالله به ما هم بدهد که می‌گویم، به همه‌مان بدهد ان‌شاءالله. شما کنار استخر می‌روی، اگر خودت تنها در استخر باشی، یک شیرجه می‌روی، می‌آیی بیرون، اما اگر بدانی فیلم‌برداری دارد از شما فیلم می‌گیرد و دارند تماشایت می‌کنند، حتّی اگر نفست هم قطع شد، سعی می‌کنی تا می‌توانی زیر آب بمانی. چرا؟ چون می‌گویی بیرون دارد می‌شمارد، چون دارد می‌شمارد، چرا من یک شیرجه بروم، هر چه می‌توانم طولش بدهم، تا قدرت شنای من بیش‌تر معلوم بشود. ما زیر نظر خداییم، قرآن بخوانم، «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى‏» (علق/ 14): آیا انسان نمی‌داند که خدا او را می‌بیند؟! گاهی یک بچّه‌ی کوچک به ما نگاه کند، ما ممکن است یک حرفی را نزنیم، یک عملی را انجام ندهیم، اما وقتی بچّه نیست، حضور خدا را به اندازه‌ی حضور بچّه حساب نمی‌کنیم، این‌که می‌گویم بنده هم گرفتار هستم. تسلیم باشیم، چون خدا حکیم است، تسلیم باشیم، چون خدا بصیر است، دوربین خدا کار می‌کند، نه کار را، «وَ آثارَهُمْ» (یس/ 12)، آثار کار را هم، گاهی وقت‌ها یک کاری، یک گناه ساده‌ای هست، ولی آثاری دارد.
یک مثالی از قدیم من می‌زدم، همین جا بزنم. بچّه‌‌ها در کوچه با یک توپ پلاستیکی بازی می‌کنند، توپ در خانه‌ی همسایه می‌افتد، به شیشه می‌خورد، شیشه می‌شکند، بچّه می‌آید می‌گوید: «حاج آقا ببخشید، ما بازی می‌کردیم، توپمان افتاد.» می‎گوییم: «پسر جان، تو یک توپ انداختی، می‌دانی این توپ انداختن چه آثاری داشت؟ به شیشه خورد، می‌دانی پای شیشه دختر کوچولو خوابیده بود، شیشه‌ها تو صورتش ریخت خونی شد؟ می‌دانی دو تا، سه تا بخیه خورده و این تا آخری هم که عروس هم بشود، ممکن است جای بخیه‌ها باشد؟ می‌دانی در این جلسه از پلّه‌ها دو نفر افتادند به خاطر تاریکی؟ تو برق را خاموش کردی، فکر کردی یک کاری کردی؟ توپت را انداختی، فکر کردی یک کاری کردی؟»آثارش را هم می‌دانیم. گاهی وقت‌ها یک آفرین سرنوشت یک نفر را عوض می‌کند، یک توبیخ سرنوشت یک کسی را عوض می‌کند. قرآن می‌فرماید: روز قیامت لوحی باز می‌شود، می‌گویند این لوح مال تو هست، پرونده‌ات هست، بخوان، قرآن بخوانم: «اقْرَأْ كِتابَكَ» (إسراء/ 14)، یعنی پرونده‌ات را بخوان، ما کاریت نداریم، خودت بگو با تو چه کنیم؟ «اقْرَأْ كِتابَكَ»…
6- توجه به علم خدا، عامل صبر و تحمل مشکلات
زبان انگلیسی یاد گرفتی، زبان عربی یاد گرفتی، اردو، فرانسه، انواع زبان‌ها را هم دانشگاه را داشتی، هم مدرکش را گرفتی، درست نبود یک رکعت نماز با توجّه نمی‌خواستی بخوانی؟ خودت، خودت بگو چه کنیم؟ «اقْرَأْ كِتابَكَ كَفى‏ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيباً» (إسراء/ 14)، خودت حسابرس خودت باش. انسان پرونده را که نگاه می‌کند، می‌گوید، عربی‌هایی که می‌خوانم، قرآن است، «ما لِهذَا الْكِتابِ» (کهف/ 49)، این چه پرونده‌ای است؟! این چه کتابی است؟! «لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً إِلاَّ أَحْصاها» (کهف/ 49)، ریز و درشت کارهای من را نوشته. قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: اگر ذرّه‌ای زیر سنگ‌ها باشد، بیرون می‌کشیم، «في‏ صَخْرَةٍ» (لقمان/ 16)، «صخره» یعنی سنگ بزرگ، اگر یک چیزی قدّ عدس زیر سنگ بزرگ باشد، بیرون می‌کشیم، می‌گوییم این کار را کردی، ما غافلیم، حسابش جداست. تسلیم خدا یعنی خدا را حاضر بدانیم، خدا را بصیر و ناظر بدانیم، خدا را حاکم بدانیم، خدا را عادل بدانیم، اگر کسی هم بصیر بود و هم خالق، آن کسی که آفریده می‌داند چه آفریده، «أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ» (ملک/ 14)، آن کسی که خلق کرده، او می‌داند چه کرده، قانونش را هم باید او بدهد، در قانون خدا دست نبریم. قرآن وقتی می‌گوید زکات را به هشت گروه تقسیم کنید، زکات را بدهید به فقرا و مساکین و در راه مانده‌ها و ابن سبیل و کارگزاران زکات، یک آیه در قرآن داریم، می‌گوید زکات را تقسیم بر این هشت گروه کنید (توبه/ 60)، یک گروه را هم گفته «في‏ سَبيلِ اللَّهِ» (توبه/ 60)، هر کاری که خدایی هست، دیگر هشت تا و ده تا ندارد، ممکن است هر زمانی کار خدایی یک چیز باشد، یک روز ساختن درمانگاه باشد، یک روز ساختن آب‌انبار باشد، یک روز خوابگاه دانشجویی باشد، یک روز ازدواج یک جوان باشد، هر چی که خدا پسندیده، یک «في‏ سَبيلِ اللَّهِ» گفته، که خود «في‏ سَبيلِ اللَّهِ» صدها مورد در آن پیدا می‌شود. تسلیم، بعد می‌فرماید: «وَ اللَّهُ عَليمٌ» (توبه/ 60)، آخر آیه‌ی زکات می‌گوید خدا عالم است، یعنی خدا می‌داند که گفته این پانزده کیلو گندم مثلاً، یک کیلویش زکات می‌شود، البتّه پانزده کیلو، یک کیلو، من مسئله‌ی فقهی نمی‌گویم، مسئله‌ی فقهی‌اش را بروید بپرسید، حالا با کم و زیادش، پانزده کیلو گندم را می‌گویند یک کیلویش را بدهید به فقرای محلّه، بعد می‌گوید خدا می‌داند. روایات زیادی داریم اگر مردم زکات بدهند، روی کره‌ی زمین گرسنه نمی‌ماند، خیلی هست، تکرار کنم، اگر مردم همه زکات بدهند، «إنّ الناس»: مردم، «لَو اَدّوا زَکاة اموالِهِم»: اگر زکات مالشان را ادا کنند، بپردازند، «ما بَقِیَ فِی الأرضِ فَقیر»: روی زمین فقیری باقی نمی‌ماند. امیرالمؤمنین می‌فرماید: هر جا شکم سیری است، بغلش یک گرسنه‌ای است.
در نماز عید می‌گوییم: «وَ أَهْلَ الْجُودِ وَالْجَبَرُوتِ»، «جود»: یعنی ندارد، به او می‌دهد، «جبروت»: یعنی دارد، جبران می‌کند، خدا کمش نمی‌گذارد، «وَ ما رَبُّكَ بِظَلاَّم‏» (فصّلت/ 46)، در کار خدا ظلم نیست، ممکن است یک چیزی را امروز بدهد، فردا بگیرد، ما باید تسلیم باشیم.
در تاریخ آوردند زن و شوهری بچّه‌ای داشتند، بچّه مُرد، کودک بود، مُرد. مادر این بچّه را برداشت از جلوی چشم پدر برد، یک اتاق دیگر، یک جای دیگر خواباندش، شوهرش آمد هیچ نگفت که بچّه‌ات مرده. تسلیم بود، تسلیم خدا. به شوهرش گفت: «من می‌خواهم یک دقیقه با شما صحبت کنم.» گفت: «بگو» گفت: «اگر یک کسی به شما یک چیزی امانت بدهد، بیاید بگیرد، بداخلاقی می‌کنی؟ مال خودش است، داد، گرفت.» گفت: «بله» خوب که شوهرش را آماده کرد، گفت: «این بچّه‌ای که خدا به ما داده، امانت بود.» بعضی آدم‌ها چه‌قدر قشنگ حرف می‌زنند، به یک آدم گفتند: «اولاددار شدی؟» نگفت: «بله» گفتند: «اولاد‌دار شدی؟» گفت: «خداوند مسئولیت تربیتی یکی از اولیای خودش را به من سپرده.» چه جمله‌ی قشنگی است، خداوند مسئولیت تربیت یکی از بندگان صالحش را به من سپرده، یعنی من خادم این بچّه شدم، من مأمور تعلیم و تربیت این بچّه شدم، من مسئول رزق و نان‌رسانی و غذارسانی به این بچّه شدم و گفت: «اگر خدا یک چیزی به تو بدهد و بعد بگیرد، بداخلاقی می‌کنی؟» گفت: «نه» گفت: «این بچّه‌ای که خدا به ما داده بود، امروز گرفت.» گفت: «یعنی چی؟» گفت: «مُرد، الآن هم جنازه‌اش در آن اتاق است.» یعنی ببینید زن چه‌ جور تسلیم است، خانواده‌ی شهداء که در تلویزیون می‌آیند، قبل از اخبار 20:30، دو، سه دقیقه هست از خانواده‌های شهداء، تسلیم مادر، تسلیم پدر، برادر، همسر، فرزند، خیلی مهم است. می‌خواهید یک دعا کنم، شما آمین بگویید:
خدایا به آبروی آن‌هایی که تسلیم تو بودند، ابراهیم، عروس و نوزاد را بگذار در بیابان‌های داغ و بی‌گیاه، ابراهیم سر بچّه‌ی سیزده ساله را ذبح کن و خدا تعریف می‌کند، می‌گوید: «فَلَمَّا أَسْلَما» (صافّات/ 103)، پدر و پسر تسلیم شدند و قبر اسماعیل می‌دانید کجاست؟
7- جایگاه اسماعیل در کنار خانه خدا و طواف حاجیان
کنار کعبه یک نیم‌دایره هست، فرض کنید که این قرآن کعبه هست، این کعبه هست که هفت بار دورش می‌چرخیم، بغلش یک نیم‌دایره هست، بین کعبه و نیم‌دایره هم فاصله هست، یعنی نیم‌دایره به به کعبه نچسبیده، فاصله دارد، به حاجی‌ها هم گفتند که حق ندارید از این وسط بیایید بروید، باید دور این قبر هم بچرخید، همین‌طور که دور این کعبه می‌چرخید، دور این نیم‌دایره هم بروید. می‌گوییم خب حالا کعبه خانه‌ی خداست، می‌چرخیم، این نیم‌دایره چه هست؟ می‌گوید: «قبر اسماعیل است»، می‌گوییم: «چند بار بچرخیم؟» می‌گوید: «بیست و یک بار، سه بار، هر دفعه‌ای هفت بار، یکی برای عمره، یکی برای حج، یکی برای وداع یا طواف نساء، سه هفت تا بیست و یکی، امام زمان هم که می‌آید مکّه، باید بچرخد؟ بله، امام زمان هم باید بچرخد، این‌طور نیست که به یک کسی بگویند تو بچرخ، تو نچرخ، مگر اسماعیل چه کسی است که امام زمان ما دور قبرش می‌چرخد؟ مگر چه کسی هست؟ می‌گوید: «تسلیم است، وقتی امر خدا بود، فرمود: وقتی امر خدا بود، فرمود «افْعَلْ ما تُؤْمَرُ» (صافّات/ 102)، خدا گفته، بگو چشم، «سَتَجِدُني‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرين‏» (صافّات/ 102)، خواهی دید که من صابر هستم.»
خدایا تو را به آبروی آن‌هایی که هر چه تو گفتی، انجام دادند و هر چه تو خواستی با عشق و تو دلشان نق هم نزنند، آخر گاهی وقت‌ها چهار تا جوان در خیابان می‌گویند برویم بستنی بخوریم، یکی جلو می‌رود پولش را می‌دهد، بعد می‌گوید چه غلطی کردم؟! کاش می‌گفتم سینه‌ام درد می‌کند، بستنی برای من خوب نیست، وقتی بانی می‌شود، پول هم برای رفیق‌هایش می‌دهد، اما بعد می‌گوید که … پشیمان می‌شود، قرآن می‌گوید کسانی ارزش دارد، «لا يَجِدُوا في‏ أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً» (نساء/ 65)، در دلش هم، یعنی واقعاً قلباً تسلیم باشد، قرآن یک آیه دارد، می‌گوید «يُسَلِّمُوا تَسْليماً» (نساء/ 65)، اگر هم سلام می‌کنند، سلام عاشقانه، آگاهانه، نه سلام روی رودربایستی. افرادی می‌آیند کمک می‌کنند برای این‌که شیر بدوشند، مثل گاوی که علفش می‌دهند که شیرش را بدوشند، مرغی که دانه‌اش می‌دهند، تخم مرغش را بردارند، یا آقا هم ممکن است یک کار خیری بکند، حالا یا برای انتخابات، یا برای تجارت، یا برای سیاست، هم برای خدا باشد، هم در دلشان نق نزنند، خدایا به آبروی آن صابرینی که در قرآن تعریفشان را کردی، به همه‌ی ما صبر مرحمت بفرما، تسلیم باشیم، به رضای تو راضی باشیم و اگر کسی از خدا راضی شد، خدا هم از او راضی است.
خدایا آن گونه که تو دوست داری، ما را هم در همان راه قرار بده.

«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- بر اساس قرآن، هدف سفر حضرت ابراهیم علیه‌السلام به مکّه چه بود؟
1) ساختن خانه خدا
2) مراسم حج و عمره
3) اقامه نماز

2- پاسخ اسماعلی در برابر مشورت پدرش حضرت ابراهیم چه بود؟
1) مرا در راه خدا ذبح کن
2) پدر جان فرمان خدا را انجام بده
3) هر دو مورد

3- بر اساس آیه 69 سوره عنکبوت، پاداش مجاهدت در راه خدا چیست؟
1) هدایت ویژه الهی
2) نزول نعمت‌های ویژه
3) سعادت دنیوی و اخروی

4- آیه 12 سوره ابراهیم، به کدام ویژگی اولیای خدا اشاره دارد؟
1) صبر در برابر گناهان
2) صبر در برابر آزار دشمنان
3) صبر در انجام عبادات

5- آیه 103 سوره صافات، از تسلیم بودن چه کسی در برابر خدا تجلیل می‌کند؟
1) حضرت ابراهیم
2) حضرت اسماعیل
3) هر دو مورد

پاسخ صحیح سوالات را در قالب یک عدد ۵ رقمی به شماره ۳۰۰۰۱۱۴ پیامک نمایید.
گزینه صحیح سوالات هفته قبل، در هر سوال مشخص گردیده است.
]]>
https://gharaati.ir/%d8%b9%db%8c%d8%af-%d9%82%d8%b1%d8%a8%d8%a7%d9%86%d8%8c-%d8%b9%db%8c%d8%af-%d8%aa%d8%b3%d9%84%db%8c%d9%85-%d8%a8%d9%88%d8%af%d9%86/feed/ 0
تسلیم و رضا در برابر خدا https://gharaati.ir/%d8%aa%d8%b3%d9%84%db%8c%d9%85-%d9%88-%d8%b1%d8%b6%d8%a7-%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b1-%d8%ae%d8%af%d8%a7/ https://gharaati.ir/%d8%aa%d8%b3%d9%84%db%8c%d9%85-%d9%88-%d8%b1%d8%b6%d8%a7-%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b1-%d8%ae%d8%af%d8%a7/#respond Thu, 22 Jun 2023 08:06:05 +0000 https://gharaati.ir/?p=10126 https://gharaati.ir/archive/pdf/1402.04.01.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1402.04.01.mp3 https://www.aparat.com/embed/5Y2oM?data[rnddiv]=32444622039&data[responsive]=yes]]>

موضوع: تسلیم و رضا در برابر خدا
تاريخ پخش: 01/04/1402
عناوين:
1- عدم تفکیک و تبعیض میان دستورات الهی
2- تسلیم در برابر اوامر و نواهی الهی
3- دوری از هرگونه تغییر یا تحریف در احکام الهی
4- معنای درست آزادی‌های فردی و اجتماعی
5- تحقیق در اصول عقاید، تسلیم در احکام دین
6- انواع درست و نادرست تقلید از دیگران
7- خطر وارد کردن سلیقه افراد در دستورات دینی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

چون بحث در ایّامی است که عید قربان است و عید غدیر است و … فکر کردم چه بگویم که هم به قربان بخورد، هم به غدیر بخورد، هم اصلاً کلّاً عید هم نباشد، بحث مفیدی باشد، فکر کردم بحث تسلیم و رضا باشد، یک جایی ما باید تسلیم بشویم، بگوییم چشم، راضی هستیم، ولو تلخ است، به بیمار می‌گویند باید یک عمل جرّاحی سنگین بکنی، تسلیمم، این قرص و این دوا را، تسلیمم. یک جاهایی هم می‌‌گویند تسلیم نشو، مثل که امام حسین فرمود: «هیهات من الذلّة»، من تسلیم یزید نمی‌شوم. امام خمینی در یکی از پیام‌های حجّش فرمودند که: «اگر خمینی تنها هم بماند، لحظه‌ای با آمریکا کنار نمی‌آید.» مقاومت. به حجر بن عدی که یکی از یاران امیرالمؤمنین بود، گفتند که: «کوتاه بیا، برو سمت معاویه»، جمله‌ی حجر بن عدی این است: «إقطعوا»، قطع کنید، ببرید، «إقطعوا رأسی»، سر من را ببرید، «فوالله لا أتبرّئ من علی بن أبی طالب»، به خدا قسم دست از علی برنمی‌دارم. یک جا باید مقاومت کرد، مردم لبنان و فلسطین، هم مقاومت داریم، هم یک جاهایی باید کوتاه آمد، حالا من راجع به تسلیم صحبت می‌کنم.
تسلیم هم باید عاشقانه باشد، تسلیمی که با اکراه باشد، تسلیم نیست، طاغوت‌ها هم افراد را وادار می‌کنند که تسلیم بشوند، ولی خب با زور، فرعون به موسی گفت: دست از حرف‌هایت برنداری، زندانت می‌کنم، «سِجْن» یعنی زندان، «لَيُسْجَنَنَّ» (یوسف/ 32)، زندان می‌روی.
اصحاب پیغمبر، اصحاب امیرالمؤمنین به هیچ قیمتی تسلیم نشدند، تسلیم باید آگاهانه باشد، نه از ترس و اجبار و پول و تهدید و تطمیع و تبلیغ و … با موج مردم را راه نیندازید، بفهمند، منطقی، با اراده تسلیم بشوند.
1- عدم تفکیک و تبعیض میان دستورات الهی
نسبت به همه چیز باید تسلیم باشیم، این‌که من نماز می‌خوانم، ولی خمس را قبول ندارم، خمس می‌دهم، ولی حجاب را قبول ندارم، حجاب دارم، ولی ربا را برای خودم حلال می‌دانم. یعنی این هم قرآن آیاتی داریم، از جمله می‌گوید: «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ» (نساء/ 150)، بعضی جاهایش را می‌گویند بله، بعضی جاهایش را می‌گویند نه. می‌گویند آقا برویم ببینیم قوّه‌ی قضائیه، قاضی چه می‌گوید؟ برویم پهلوی عالم منطقه. قرآن می‌گوید: «إِنْ يَكُنْ لَهُمُ الْحَقُّ يَأْتُوا إِلَيْهِ مُذْعِنينَ» (نور/ 49)، فکر می‌کند که اگر حق به نفعش است، می‌گوید برویم ببینیم آقا می‌‌گوید چه؟ مراجع تقلید چه می‌گویند؟ اما اگر علیه‌اش باشد، می‌گوید: «چه کار به آقا داریم؟ قانون داریم، قانون بین‌الملل!»، یک جا که احتمال می‌دهد، سودش است، قبول می‌کند، جبهه می‌شود، اگر راه نزدیک باشد، می‌آید، راه دور باشد، نمی‌آید، «لَوْ كانَ … سَفَراً قاصِداً»، اگر یک راه کمی باشد، قبول می‌کند، اگر مسافت داشته باشد، قبول نمی‌کند.
خود ما هم همین‌طوریم. با پولدار یک جور برخورد می‌کنیم، با فقیر. امام رضا فرمود: «مَنْ لَقِيَ فَقِيراً مُسْلِماً فَسَلَّمَ عَلَيْهِ خِلَافَ سَلَامِهِ عَلَى الْغَنِيِّ»، اگر کسی فرق بگذارد در سلام و جواب سلام بین فقیر و غنی، « لَقِيَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ هُوَ عَلَيْهِ غَضْبَان» (أمالی، صدوق، المجلس الثامن و الستون‏، ح 5، ص 442)، خدا را ملاقات می‌کند روز قیامت در حالی که خدا از او غضبناک است. فرق نباید باشد. تسلیم باید آگاهانه باشد، باید همیشگی باشد، نسبت به همه چیز باشد. من این پیغمبر را قبول دارم، آن یکی را قبول ندارم.
تسلیم در برابر خدا. چرا باید در برابر خدا تسلیم باشیم؟
2- تسلیم در برابر اوامر و نواهی الهی
خدا ما را خلق کرده، خالق من گفته غذایت این باشد، «کُلُوا» (بقره/ 168 و 172 و …): این غذا را بخور، «لا تَأکُلُوا» (بقره/ 188، آل عمران/ 130 و …): این غذا را نخور، «قُولُوا» (بقره/ 83 و 136، عنکبوت/ 46 و …): این حرف‌ها را بزن، «لا تَقُولُوا» (بقره/ 104، 154، نساء/ 94 و …): این حرف‌ها را نزن. من که ستایش می‌کنم، می‌گویم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ»، حمد و ستایش مال خداست، مخصوص خداست، پشت سرش می‌گوید: می‌دانی چرا؟ برای این‌که: «رَبِّ الْعالَمينَ»، «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ» (فاتحه/ 1)، او من را تربیت کرده، تو چه حقّی به گردن من داری که به من می‌گویی دستور من را عمل کن؟ شبی، یا روزی که از مادر متولّد شدیم، وابسته به کسی نبودیم، هر انسانی مستقلاً به دنیا آمد، از مادرش مستقلاً به دنیا آمد، چه‌طور حالا بزرگ که شدیم، بله‌قربان‌گوی این بشویم، بله‌قربان‌‌گوی او بشویم؟ ما «الْحَمْدُ لِلَّهِ»، بله‌قربان‌گوی کسی می‌شویم که «رَبِّ الْعالَمينَ»، مرا در کنار هستی دارد رشد می‌دهد. نسبت به همه‌ی …، تسلیم در برابر خدا. در برابر اولیای خدا.
یک وقتی اولیای خدا دستوری می‌دهد که اولیای خدا ائمه‌ی معصومین هستند، در زمان غیبتش هم مراجع تقلید هستند، اگر دستور صریحی داد، باید انجام بدهیم. من یکی را دوست ندارم، یکی را دوست دارم، از این بحث خوشم می‌آید، می‌خواهم گوش بدهم، این بحث را بدم می‌‌آید، نمی‌خواهم گوش بدهم، بنا نیست که ایمان ما قاطی داشته باشد.
تسلیم باشیم، هر چه وحی گفته، آن که من را خلق کرده، می‌داند چه ساخته است، ما که چیزی نمی‌توانیم خلق کنیم، یک پشه هم نمی‌توانیم خلق کنیم، یک مگس هم نمی‌توانیم خلق کنیم، باید تسلیم کسی باشیم که هستی را هم خلق کرد، «ثُمَّ هَدى‏» (طه/ 50)، هم هدایت کرد.
امام سجّاد در دعای مکارم الأخلاق، یکی از دعاهایش این است، می‌گوید: «وَ مُتَابَعَةِ مَنْ أَرْشَدَنِي» (صحیفه‌ی سجّادیه، فراز هشتم دعای مکارم الأخلاق)، خدایا یک توفیقی به من بده هر که نصیحتم می‌کند، قبول کنم، به تو چه ربطی دارد؟! مثلاً طرف امر به معروف می‌کند، می‌گوید: آقا این جنس حرام است، آن جنس حرام است، این رقم لباس اسلامی نیست، این اسلامی هست. می‌گوید آقا به شما ربطی ندارد! اما یک مؤمن واقعی کسی هست که اگر دید خیرش را می‌خواهد، بگوید چشم. طرف خیرخواه است، گوش بده. حضرت موسی را می‌خواستند بگیرند، بکشند، شورای نظامی در دربار فرعون تشکیل شد، یک نفر آنجا فهمید که توطئه در این اتاق کودتاست، می‌خواهند حضرت موسی علیه السلام را بگیرند، بکشند، با دو آمد، دو بار در قرآن آمده (قصص/ 20، یس/ 20)، با دو آمده، «وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدينَةِ يَسْعى‏»، از منطقه‌ی دوری که کاخ فرعون بود، با دو آمد، خودش را به موسی رساند، گفت: «يا مُوسى‏ إِنَّ الْمَلَأَ»، عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است، «إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ»: شورای نظامی تشکیل دادند، «لِيَقْتُلُوكَ»: می‌خواهند تو را بکشند، هر جا تو را بگیرند، می‌کشند، «فَاخْرُجْ»: از این منطقه خارج شو، من ناصح، خیرخواه تو هستم. (قصص/ 20)
یک مرد عادی به موسی نصیحت می‌کند، موسی می‌گوید چشم، موسی هم فرار کرد. یک بار می‌گوید: این به من می‌گوید؟! من استاد دانشگاهم! من آیت الله‌ام! من تاجرم! من پروفسورم! عارمان نشود.
3- دوری از هرگونه تغییر یا تحریف در احکام الهی
تسلیم در برابر خدا. ماه‌های حرام را شاید در جمهوری اسلامی شنیده باشید، در سال که دوازده ماه است، چهار ماهش جریمه‌ی قتل، یعنی اگر کسی تصادف کند در این چهار ماه، کفّاره‌اش سنگین می‌شود، سه تایش پهلوی هم است: ذی القعده، ذی الحجّه، محرّم، این سه تا ماه به هم چسبیده است، یک ماهش جداست، ماه رجب. در صدر اسلام جنگی که شد، خونشان داغ شده بود وسط جنگ، رسیدند به ماه حرام، اسلام می‌گوید ماه حرام هیچ کسی شمشیر روی کسی نکشد، یک عدّه گفتند: «آقا حالا ما خونمان داغ بوده، تجهیزاتمان جاست، روحیه داریم، نشاط داریم، حالا برویم جنگ، مگر نمی‌خواهید یک ماه تعطیل کنید، یک ماه، یک ماه دیگر، یک ماه بعداً، فعلاً که خونمان جوش آمده است و داغ است، الآن بجنگیم، عوضش ده روز تعطیل، ده روز دیگر را تعطیل می‌کنیم.» آیه نازل شد: «إِنَّمَا النَّسي‏ءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ» (توبه/ 37)، «نَسیء»، نسیه یعنی بعداً پولش را می‌دهیم، می‌گویند فلان جنس را نسیه کرده، یعنی بعداً، «إِنَّمَا النَّسي‏ءُ»، یعنی بعداً می‌جنگیم، حالا فعلاً خونمان داغ است، بعداً تعطیل می‌کنیم، این‌ها همه «زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ» (توبه/ 37)، این‌ها فرو رفتن در کفر است، همان ساعتی که گفتند، شما یک ثانیه قبل از افطار، افطار کنید با علم و عمد، روزه‌ات باطل است. کلمه‌ای اضافه بشود، حرکتی اضافه بشود، ما باید تسلیم باشیم، هر چه او گفت، منتها معنایش این نیست که کور شو، کر شو، وقتی می‌گوییم تقلید کن، می‌گوید: «من مگر خودم عقل ندارم؟! من با عقل خودم عمل می‌کنم!»، شما عقل داری، ولی به تعداد پشیمانی‌ها پیداست عقلت ناقص است، چون اگر عقل کامل می‌گرفتی که هیچ وقت پشیمان نمی‌شدی. هر انسانی ده‌ها و صدها بار پشیمان می‌شود، پشیمانی یعنی کاری که کردم، غلط است، یعنی تصمیمم، انتخابم غلط بود، اگر تصمیمات ما درست بود، این همه طلاق نبود، طلاق یعنی چه؟ یعنی این خانم و این مردی که، این برادر و خواهری که با هم ازدواج می‌کنند، یک زمانی قربان هم می‌رفتند، همدیگر را پسندیدند، کلّی با هم صحبت کردند، تا بنا شده ازدواج کنند، حالا بعد از مدّتی می‌گوید یک چیزهایی برای من کشف شده که قبلاً کشف نشده بود. طلاق یعنی عقلم نرسید. تمام کسانی که با هم قهر می‌کنند، غیر از زن و شوهرها، شرکت پیدا می‌کنند، شرکتشان به هم می‌خورد، تصمیم مسافرت دارند، مسافرتشان به هم می‌خورد، تمام …، استعفاء می‌دهد، اوّل مسئولیت قبول می‌کند، بعد استعفاء می‌دهد. استعفاء یعنی چه؟ یعنی اشتباه کردم معاون ایشان شدم، اشتباه کردم زن ایشان شدم، یا شوهر ایشان شدم، اشتباه کردم با این شرکت قرارداد بستم. تسلیم کسی بشویم که یا اصلاً اشتباه نکند مثل معصوم، یا اگر اشتباه می‌کند، ضریب اشتباهش کم باشد، من در صد تا کار، پنجاه تایش را اشتباه می‌کنم، یک مرجع تقلید در یک رساله‌ای که بیرون می‌دهد، چند هزار تا مسئله دارد، ممکن است پنج مرتبه نظرش عوض بشود، ضریب اشتباه کم‌تر است. کسی نگوید: «آقا من اشتباه می‌کنم، او هم اشتباه می‌کند.» بله، شما چند درصد اشتباهتان وارد است؟ یک وقت من از صدا و سیما پرسیدم که: «در بزرگان مملکت چه کسی هست که وقتی که حرف می‌زند، نمی‌گوید یک تکّه‌اش را پاک کنید، یا خود پخش تلویزیون نمی‌گوید یک تکّه‌اش را پاک کنید؟» گفتند: «تنها کسی که در عمرش حرف زده و یک کلمه‌اش را پاک نکردیم، امام خمینی بوده.» امام خمینی تمام نوارهایش هست، امام خمینی رضوان الله تعالی علیه نوارهایش هست، صدا و سیما می‌گویند ما نوار امام خمینی را قیچی نمی‌کنیم، غیر از امام خمینی حالا کم و زیاد دارد، من خودم که الآن چهل و دو سال هست در تلویزیون هستم، هر بحثی که، همین بحثی که شما گوش می‌دهید، قبلاً دیدند، بحث را می‌بینند، یک جاهایی‌اش را حذف می‌کنند، می‌گوید نه این را بردارید، این را بگذارید. تسلیم در مقابل معصوم، یا جانشین معصوم.
4- معنای درست آزادی‌های فردی و اجتماعی
و انسان عوض نمی‌شود که بگوییم آقا آزادی است! معنای آزادی این نیست که هر کاری دلت بخواهد بکن. آقا آزادی است، معنای آزادی چه هست؟ یعنی کدام کشور شما حاضری با لباس شنا بروی سر کلاس فیزیک بنشینی؟ کدام کشور راه می‌دهد یک نفر با لباس شنا یا کُشتی برود سر کلاس شیمی بنشیند، بگوید آقا آزادی است، کجای کره‌ی زمین این آزادی را قبول می‌کند؟ آزادی که باعث حواس‌پرتی بشود، آزادی که باعث توسعه‌‌ی فساد بشود، مقدّمه‌ی توسعه‌ی فساد بشود، آزادی معنا دارد.
یک بنده خدایی همسایه‌ی کفتربازی داشت. این همسایه پشت‌بام سراغ کفترهایش می‌رفت، همسایه‌ی بغلی گفت: «آقا جان، تو می‌روی بالا یک یا الله بگو، آخر من زن و بچّه‌ام در خانه آسایش ندارند، یکی، دو تا مرد همیشه بالای سرشان هست.» گفت: «آقا پشت‌بام خانه‌ی خودمان است، پشت‌بام خانه‌ی شما که نیست، کفترهای خودم است، پشت‌بام خودم است!» گفت: «خیلی خب، من تو را عملاً تو راه می‌آورم.» هر وقت کفترهای این جمع می‌شد، یک طبل با یک چوب برمی‌داشت، می‌رفت پشت‌بام، هی چوب را به طبل می‌زد، کفترهایش را پرواز می‌داد. گفت: «چه می‌کنی؟!» گفت: «آقا چوب خودم است، طبل خودم است، پشت‌بام خانه‌ی خودم است.» معنای آزادی این نیست که بروی بالای سر زن مردم وایستی، معنای آزادی هم این نیست که حالا چوب خودم است، کفتر مردم را رم بدهی، آن هم خلاف است. ما بد معنا می‌کنیم، لغت‌ها را خیلی وقت‌ها بد معنا می‌کنیم، مثلاً معنای آزادی چه هست؟ قانون دارد هر جایی (18:25)، بنده که اینجا نشستم، سخنرانی می‌کنم، بگویم: «آزادی است، من عمّامه‌ام را می‌خواهم یک خورده بگذارم جلوتر»، عمّامه‌ام را از سرم برداشتم و اینجا گذاشتم، از مسجد بیرونم می‌کنند، دادگاه ویژه‌ی روحانیت احضارم می‌کند، صدا و سیما هم برنامه‌ام را قطع می‌کند. می‌گوید: «آقا کلاه خودم، عمّامه‌ی خودم، سر خودم!» می‌گوید: «مال خودت است، ولی آزاد نیستی با هر لباسی بیرون بیایی.» منتها بین سلیقه‌هایی که مد چه می‌گوید؟ همسایه چه می‌گوید؟ همشاگردی‌ها چه می‌گویند؟ دبیرستان چه خبر است؟ دانشگاه؟ به جایی که این را بگوییم، بگوییم خدا می‌گوید چه؟ من را خدا خلق کرده، دستور را هم او باید بدهد. یک مَثَلی را من مکرّر گفته‌ام، یک بار دیگر بگویم. شما یک محصولی را از کارخانه‌ای می‌خری، این کارخانه جعبه‌ای دارد، کارتنی دارد، محصول را در کارتن می‌گذارد، یک دفترچه هم بغلش هست، مثلاً گفته از این بخاری چه جوری استفاده کن، چه جوری نفتش کن، چه جوری روشن کن، فتیله‌اش را صاف کن، پاک کن. این دستورالعمل این بخاری را چه کسی نوشته؟ نجّارها؟ نه، حوزه‌ی علمیه؟ نه، دانشگاه؟ نه، پس چه کسی نوشته این را؟ این را مهندسی نوشته که این را ساخته، چون کسی که این را ساخته می‌داند چه ساخته است، نحوه‌ی بهره‌برداری از این را هم باید خودش بگوید، چون او ساخته، آن کسی که ساخته، می‌داند چه ساخته است، قرآن می‌گوید: «أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ» (ملک/ 14)، آن کسی که خلق کرده، نمی‌داند چه هست؟!
از نوّاب صفوی رحمة الله علیه نقل شد که گفته بود: «من را خدا ساخته.» یک کلمه‌ی خلاصه بگویم برای همه‌ی آدم‌هایی که هر کسی که می‌گوید یک گوشه‌ی اسلام را قبول دارم، یک گوشه‌اش را می‌گوید قبول ندارم، این جواب من است: چه کسی حق دارد برای ما قانون‌گذاری کند؟ تو آزاد متولّد شدی، من هم آزاد، وقتی از مادر آزاد متولّد شدیم، چرا من بله‌‌قربان‌گوی شما باشم؟ یا شما بله‌قربان‌گوی من؟ مگر روی معیار، بگویی: «یک، سوادش بیش‌تر است، که می‌گوییم مجتهد أعلم حتّی المقدور، یا بیانش بهتر است، یا زهدش، با ساده‌زیستی‌اش بهتر است، یا کمالاتی را شما دنبالش می‌گردید، می‌گویی من این کمالات را قبول دارم، هر عالمی به این کمالات خورد …» با بد شدن یک نفر و دو نفر هم نمی‌شود دست کشید، قرائتی بد شد، خب بد شد یکی دیگر. شما اگر رفتی دو تا نانوایی بسته بودند، نمی‌گویی امشب گرسنه می‌خوابیم، می‌روی نانوایی سوّم. اگر یک دارویی را خواستی بخری، رفتی پنج تا داروخانه بسته بود، نمی‌گویی خب امشب خانم‌مان از بیماری بمیرد، می‌گویی پنج تا داروخانه بسته بود، داروخانه‌ی ششم، داروخانه‌ی شبانه‌روزی است. خیلی‌ها هستند برای دارو در ایران آدم گیرشان نمی‌آید، می‌فرستند رفیق در خارج، می‌گویند از خارج این دارو را بگیر، بفرست. شما که دارویت را از کانادا و آمریکا و اروپا می‌گیری، چه‌طور پیدا کردن یک مجتهدِ عادلِ بدونِ هوس، نتوانستی در ایران پیدا کنی؟! نه، من هر جوری خودم می‌خواهم، دارو را هم حاضر هستی بگویی هر دارویی خودم خواستم می‌خورم؟! من از این دارو خوشم می‌آید، رنگش، شکلش، طعمش. ما باید تسلیم بشویم بعد از تعقّل، یعنی اوّل فکر کنیم، چرا؟ کمالش بیش‌تر است؟ این‌هایی که دنبال منافقین رفتند و بدبخت شدند در دنیا، آواره شدند، کسی از این‌ها بپرسد که: «آقا دلیلی که رفتی دنبال مسعود رجوی چه بود؟ علمی داشت؟ سابقه‌ای داشت؟» بله، شعارهای انقلابی دادند، سوابقی کم و زیاد دارند، اما چه کمالی داشت که من دستور از او بگیرم؟ چون دستور از او می‌گیری، گاهی هم پای دستور شهید می‌شوی، کشته می‌شوی، من که می‌خواهم جانم را بدهم، به چه کسی جانم را بدهم؟ تسلیم بعد از تعقّل، یعنی اوّل فکر کن، بعد که فکر کردی …
5- تحقیق در اصول عقاید، تسلیم در احکام دین
به ما گفتند عقاید را فکر کن، خدا را از کجا بشناسیم؟ به ما گفتند اصول عقاید تقلیدی نیست، هر کسی با عقل خودش باید خدا را بشناسد. یادم نمی‌رود یک وقت یک کسی من را دید، گفت: «آقای قرائتی می‌شود خداشناسی را در یک دقیقه برای من بگویی، یک دقیقه؟!» گفتم که: «خودت هستی، حالا خدا را بگذاریم کنار، خودت هستی یا نیستی؟ کاری به خدا نداریم» گفت: «خب من هستم، دارم با شما صحبت می‌کنم، هستم.» گفتم: «حالا که هستی، خودت، خودت را ساختی؟ یا غیر خودت؟ اگر خودت، خودت را نساختی، چون اگر خودت، خودت را می‌ساختی، جوان می‌ساختی، پیر نشوی، مریض نشوی، نمیری، پس هستی، یک؛ خودت هم خودت را نساختی، دو؛ هر قدرتی شما را ساخته، همان قدرت خداست، هر قدرتی که تو را ساخته …» اوّل باید تدبّر کنیم.
به پیرزنه گفتند: «خدا را چه‌طور شناختی؟» دستش را از روی چرخ، قدیمی‌ها ماشین نبود، با چرخ نخ و پشم را نخ می‌کردند، دستش را برداشت، گفت: «این چرخ با دست من می‌چرخد، آیا این هستی بدون دست می‌چرخد؟!» اصلاً سال تحویل بهترین خداشناسی است، همه هم سال تحویل را قبول دارند، سال تحویل یعنی چه؟ یعنی در فلان روز و فلان ساعت و فلان دقیقه حرکت کره‌ی زمین به دور خورشید تمام می‌شود، حرکتش به دور خودش، حرکتش به دور خورشید این‌ها فرمول دارد، نظم دارد. خب این بسم الله، پس این کره‌ی زمین حرکت‌های مختلفی دارد، پس از این حرکت‌ها می‌فهمیم خدا دارد. ما یک مَثَل برای شما می‌زنیم. اگر بهترین جادّه، اتوبانش صددرصد، بهترین جادّه، بهترین ماشین، بهترین لاستیک، بهترین راننده، بهترین تخصّص را داشته باشد، همه بهترین، بهترین، بهترین، بهترین، به این آقای راننده بگوییم: «آقا شما از این منطقه بروی تا دویست کیلومتر آن‌طرف‌تر، ولی یک دقیقه تأخیر نداشته باشی، بدون یک دقیقه تأخیر از اینجا برو آنجا، صد و پنجاه کیلومتر، نگو ترافیک بود، مزاحم داشتم، بنزین نداشتم، ماشینم پنچر شده بود، نه، ماشین و راننده و بنزین تمامش بیست، بیست، بیست، بیست، اما شما پنج دقیقه، با یک دقیقه بگویی که می‌خواهم فلان دقیقه برسم.» می‌گوید: «نه، دقیقه‌اش را شما نگو، ما با چند دقیقه می‌رسیم ان‌شاءالله.»
من یک سؤال می‌کنم: «چرخ ماشین کوچک‌تر است یا کره‌ی زمین؟» چرخ ماشین را می‌گویی باید با راننده، چرخ ماشین با داشتن راننده‌ی عاقل قول نمی‌دهد، جادّه روشن، چشم روشن، بینایی، شنوایی همه خوب، ولی راننده قول نمی‌دهد، آن وقت چه‌طور کره‌ی زمین دور خودش می‌گردد، دور خورشید می‌گردد، حرکاتی که در کرات آسمان هست، «كُلٌّ في‏ فَلَكٍ يَسْبَحُون‏» (یس/ 40)، هر کره‌ای در فضای خودش حرکت منظّم خودش را دارد، چه‌طور این نظام بدون حرکت؟ راننده برای حرکت چرخ ماشین جرأت نمی‌کند قول بدهد، می‌گوید: «می‌رویم، حالا با چند دقیقه کم و زیاد»، می‌گویم: «نه، بگو چه دقیقه‌ای؟ چه ثانیه‌ای؟» می‌گوید: «نه، من یک همچین قولی نمی‌دهم.» چرخ کوچک با داشتن راننده و همه‌ی امتیازات قول نمی‌دهد، تو چه‌طور این چرخ فلک بزرگ را می‌گویی بدون راننده قول می‌دهی؟
6- انواع درست و نادرست تقلید از دیگران
ما اوّل باید تعقّل کنیم، وقتی عقلمان تشخیص داد، دیگر تعبّد. شما ببین پزشک حاذق چه کسی هست، وقتی گفت پزشک حاذق چه کسی هست، می‌گویی چشم، هر چه گفت، انجام می‌دهم. «آقا می‌خواهم جرّاحی کنم»، بسم الله، جانت را در اختیارش می‌گذاری، برای این‌که تخصّص دارد. مکانیک را ماشینت را به او می‌دهی، دل‌ اندرون ماشین را بیرون می‌ریزد، شما هیچ غصّه نمی‌خوری، می‌گویی مکانیک درجه یک است، اگر فهمیدی مکانیک درجه یک است، پزشک حاذق است، درجه یک هست، دیگر هم خودت را و هم ماشینت را در اختیارش می‌گذاری. برو اهلش را پیدا کن، بعد که فهمیدی درجه یک هست، تسلمیش باش. ما نمی‌گوییم تسلیم بی چون و چرا از هر کسی و در هر جا، بعضی جاها هم به ما گفتند تقلید نکن، ما چهار رقم تقلید داریم، چهار تا را یک جا بگویم که بتوانید حفظ بشوید:
1- عالم از عالم؛ 2- جاهل از جاهل تقلید کند؛ 3- عالم از جاهل؛ 4- جاهل از عالم. بیش از این چهار تا هم نمی‌شود، حصر عقلی است، عالم از عالم، جاهل از جاهل، عالم از جاهل، جاهل از عالم.
سه تای این تقلیدها غلط است:
– جاهل از جاهل غلط است، چون خودش هم نمی‌داند، نابینا از نابینا که نمی‌تواند بگوید که از کدام کوچه بروم، خودش هم نمی‌بیند، جاهل از جاهل غلط است، خلاف عقل است؛
– عالم از عالم، آن هم غلط است، تو که خودت می‌فهمی، به فهم خودت چرا عمل نمی‌کنی؟ چرا به خودت سوءظن داری؟ تو عالم هستی، خب او هم عالم است، عالم از عالم تقلید غلط است؛
جاهل از جاهل غلط، عالم از عالم غلط، چون یعنی سوءظن به خود داری، اعتماد به خودش ندارد.
– عالم از جاهل، آن هم غلط است، مثل این‌هایی که لباس مد می‌پوشند، می‌گویم: «تو نمی‌دانی چه کفشی پا کنی؟» می‌گوید: «آخه مد است!» تو قدّ پا را خودت تشخیص بده، این پای شما در این کفش اذیت نمی‌شوی؟! این لباس تنگت نیست؟! این هم که می‌فهمد، می‌گوید می‌خواهم مثل او باشم، مهمانی‌هایش را تقلید می‌کند، لباس‌هایش را، عروسی‌هایش را، خودش می‌داند سایز کفش و لباسش چه‌قدر است، ولی می‌گوید چون این مد است، آن تنگ را می‌پوشد، یا آن گشاد را می‌پوشد.
سه تا غلط درآمد: جاهل از جاهل غلط، عالم از عالم غلط، عالم از جاهل غلط، فقط تقلیدی که درست است، جاهل از عالم است، جاهل از عالم درست است، به خاطر این‌که عقل می‌گوید، رجوع به کارشناس، تمام مردم کره‌ی زمین خانه‌شان را به معمار و مهندس می‌دهند، کارشناس است، مردم کره‌ی زمین لباسشان را به خیّاط می‌دهند، کارشناس است، همه‌ی بیمارها می‌روند پهلوی پزشک متخصّص، کارشناس است، تنها تقلیدی که درست است، تقلیدی که ما در اسلام می‌گوییم شما قرآن را نمی‌دانی بفهمی، چون فهم قرآن یک مقدّماتی می‌خواهد و آن مقدّمات را چون طی نکردی، نمی‌توانی به سراغ قرآن و حدیث بروی.
7- خطر وارد کردن سلیقه افراد در دستورات دینی
و بعد هم گاهی وقت‌ها افراد را پرتش می‌کنند. چند روز پیش یک کسی به من رسید، گفت: «برای فلان بیماری فلانی، من یک نسخه‌ای دارم.» به او گفتم: «چه هست؟» گفت: «مثلاً فلان دعا را سی و شش بار بخواند!» گفتم: «این سی و شش تا را از کجا آمد؟! دکتر دارو می‌دهد، این‌که شما می‌گویی سی و شش تا، این سی و شش تا تجربه هست؟ پیام وحی است؟ قرآن و حدیث هست؟ کارشناس گفته؟ متخصّصین و فوق تخصّص‌ها گفتند؟» همین‌طور یک چیزی به سلیقه‌ی خودش، آقا نذر کن برای فلان کار. پایش به جایی بند نیست. این دعا را شانزده بار بگو، چرا هفده بار نگویم؟ یک کسی در خیابان راه می‌رفت، هی می‌گفت: «شانزده، شانزده، شانزده، شانزده، شانزده، شانزده، شانزده!» به او گفتند: «چه‌قدر شانزده، شانزده می‌کنی؟!» گفت: «هفده، هفده، هفده، هفده»، گفت: «چه؟» گفت: «فضول‌ها را می‌شمردم، دیدم یکی هم تو هستی، من می‌گویم شانزده، به تو چه که من می‌گویم شانزده یا هفده؟! فضول‌ها را می‌شمردم!» اگر عقلت تشخیص داد تخصّص را، در اختیارشان باش، بگو: «آقا مرجع تقلید، مراجع تقلید، مقام معظّم رهبری، این‌ها اشتباه نمی‌کنند؟» بله، هر پزشک متخصّصی ممکن است یک آمپول اشتباه بزند، اما فرق می‌کند یک درصد اشتباه کند، یا هفتاد درصد اشتباه کند، سی درصد اشتباه کند. ما تقلید را قبول داریم، تقلید براساس عقل، عقلم می‌گوید این متخصّص است، به این رجوع کن، عقلم می‌گوید این باتقواترین است، ساده‌زیست‌ترین است، عقلم می‌گوید این هوس ندارد.
به هر حال، تسلیم بعد از تحقیق، تسلیم بعد از تخصّص، تسلیم معقول، یک جاهایی باید تسلیم باشیم، یک جاهایی هم باید مقاومت کنیم، ولو جانمان را بدهیم، مثل یاران امام حسین، زهیر گفت: «بارها کشته شوم، دست از تو برنمی‌دارم.»
یک دعا می‌کنم، آمین بگویید: خدایا به آبروی آن‌هایی که تسلیم تو بودند، عید قربان چیه؟ خدا به حضرت ابراهیم می‌گوید بچّه‌ی سیزده ساله را ذبحش کن، به بچّه‌اش می‌گوید: بابا، یک همچین مأموریتی دارم، فرمود: «يا أَبَتِ»، بابا جان، «افْعَلْ»: انجام بده، «ما تُؤْمَرُ»: هر چه خدا گفته گوش بده، «سَتَجِدُني‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرينَ» (صافّات/ 102): می‌بینی من صبر می‌کنم، این تسلیم است. به آبروی این‌هایی که تسلیم خدا بودند و نق نزدند، امام حسین روز عاشورا یکی از کلماتش این بود: «رضاً برضائک»، من راضی هستم، امام حسین بچّگی‌اش را روی دوش پیغمبر بود، پیغمبر سوار دوش می‌کرد، آن روزی که روی دوش پیغمبر بودم، راضی هستم، حالا هم که زیر سم اسب هستم، راضی هستم. پیدا کن امام حسین را، پیدا کن یک کسی که به امام حسین و امامان ما و امام زمان علیه السلام نزدیک است، علمش، بیانش، اخلاقش، تفکّرش، نزدیک‌ترین افراد به امامت را پیدا کن، تسلیمش باش، راننده‌ی درجه یک پیدا کن، برو سوار ماشینش بشو، او هر جا رفت، دیگر ما حق نداریم حرف بزنیم، چون قبلاً تشخیص دادیم که این تخصّص در رانندگی دارد، همین که تخصّص و ایمانش مطرح شد، دیگر تسلیم باشیم
خدایا روحیه‌ی تسلیم در برابر حق و عدم تسلیم در برابر باطل به همه‌ی ما مرحمت کن.

«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- آیه 150 سوره نساء به کدام آفت و آسیب دین‌داری اشاره می‌کند؟
1) تحریف دستورات خدا
2) تبعیض میان دستورات خدا
3) تغییر دستورات خدا

2- بر اساس آیه 20 سوره قصص، علت خروج موسی از مصر چه بود؟
1) فرمان الهی به خروج
2) درخواست بنی‌اسرائیل
3) خبررسانی یکی از درباریان فرعون

3- بر اساس آیه 14 سوره مُلک، منشأ آگاهی خداوند از کارهای بندگان چیست؟
1) خالقیت خداوند
2) ربوبیت خداوند
3) الوهیت خداوند

4- کدام نوع تقلید از دیگران، درست نیست؟
1) تقلید جاهل از جاهل
2) تقلید عالم از عالم
3) هر دو مورد

5- قرآن در آیه 102 سوره صافات، به کدام یک از ویژگی‌های اولیای خدا اشاره دارد؟
1) صبر و بردباری در انجام دستورات الهی
2) توکل به خداوند در انجام دستورات
3) توسّل به اولیای خدا در انجام دستورات

پاسخ صحیح سوالات را در قالب یک عدد ۵ رقمی به شماره ۳۰۰۰۱۱۴ پیامک نمایید.
گزینه صحیح سوالات هفته قبل، در هر سوال مشخص گردیده است.
]]>
https://gharaati.ir/%d8%aa%d8%b3%d9%84%db%8c%d9%85-%d9%88-%d8%b1%d8%b6%d8%a7-%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b1-%d8%ae%d8%af%d8%a7/feed/ 0
مقایسه حق و باطل در قرآن https://gharaati.ir/%d9%85%d9%82%d8%a7%db%8c%d8%b3%d9%87-%d8%ad%d9%82-%d9%88-%d8%a8%d8%a7%d8%b7%d9%84-%d8%af%d8%b1-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86/ https://gharaati.ir/%d9%85%d9%82%d8%a7%db%8c%d8%b3%d9%87-%d8%ad%d9%82-%d9%88-%d8%a8%d8%a7%d8%b7%d9%84-%d8%af%d8%b1-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86/#respond Thu, 06 Apr 2023 04:58:35 +0000 https://gharaati.ir/?p=10011 https://gharaati.ir/archive/pdf/1402.01.17.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1402.01.17.mp3 https://www.aparat.com/embed/DGCok?data[rnddiv]=77136770329&data[responsive]=yes]]>

موضوع: مقایسه حق و باطل در قرآن
تاريخ پخش: 17/01/1402
عناوين:
1- خروج از ظلمت به نور، یا از نور به ظلمت؟
2- عبادت، انجام کارهای عادی با نیّت الهی
3- وقف اموال در راه خدا، یا صرف در تجمّلات
4- مقایسه راه کفر و ایمان
5- قرآن، دفترچه راهنمای خدا برای انسان
6- خاطره‌ای از سید جمال الدین اسدآبادی در اروپا
7- تسلیم بودن در برابر دستورات خدا، بدون چون و چرا

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

یکی از راه‌های شناخت مقایسه هست، این یا آن؟ ما اگر در هر کاری مقایسه کنیم، راه حق را بهتر می‌شناسیم. ظلم یا عدالت؟ تقوا یا لاأبالی‌گری؟ صداقت یا دروغ؟ حق یا باطل؟ این‌ها را اگر با هم مقایسه کنیم، شناختمان، آن وقت بعد در انتخاب همسر، در انتخاب دوست، در انتخاب کتابی که مطالعه می‌کنیم، خیلی تشخیصمان با بصیرت و حق می‌شود. یک ماه رمضانی تصمیم گرفتم آیات دوقلوی قرآن را جمع کنم، «مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً» (زلزلة/ 7) یا «مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا» (زلزلة/ 8)؟ خیر یا شر؟ بیش از صد آیه راجع به این مقایسه تقریباً گیرم آمد، در این ده، بیست دقیقه چند تایش را برایتان بگویم. «أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً» (سجده/ 18)، مؤمن و فاسق یک جور است؟ خیلی از گنهکارها یک لحظه اگر تأمّل کنند، به نفعشان است، این یا آن؟
با چه کسی رفیق شدیم؟ می‌گویند با کسی رفیق شو نگاهش که می‌کنی، به علمت اضافه بشود، نگاهش که می‌کنی، تو را یاد خدا بیندازد، حرف که می‌زند، علم تو اضافه بشود. با کسی که دو ساعت پهلویش می‌نشینی، چرت و پرت می‌گوید، هیچی، حرف‌هایش نه سر دارد، نه ته دارد.
1- خروج از ظلمت به نور، یا از نور به ظلمت؟
مقایسه کنیم، پولمان را کجا خرج می‌کنیم؟ حالا. این مقایسه‌ها زیاد در قرآن است. آدم امیدوار باشد یا مأیوس؟ به مردم خوش‌بین باشد یا سوءظن داشته باشد، بدبین باشد؟ در آیت الکرسی داریم می‌گویند دو گروهند، یک عدّه ««اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا» (بقره/ 257)، ولّی‌شان خداست، «يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» (بقره/ 257)؛ در مقابل یک عدّه هستند «يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ» (بقره/ 257)، از ظلمات رفتیم تو نور، یا از نور آمدیم تو ظلمات؟ می‌گوید فکر کن، راه را تشخیص می‌دهی.
یک سفری می‌خواهیم برویم، به این کشور برویم یا به آن کشور؟ آنجا چیه؟ اینجا چیه؟ بچّه‌دار شدیم، نوه‌دار شدیم، اسم بچّه‌مان را چه می‌گذاریم؟ اگر اسم بچّه‌مان را فاطمه و زهرا و علی و مرتضی و صادق و کاظم و هادی و مهدی و …، اگر اسم بچّه‌مان را این‌ها گذاشتیم، لااقل روزی چند بار اسم‌های این‌ها در دهان ما و گوش ما هست، اما اگر اسم این‌ها را نگذاشتیم، باز هم اسم، اسم است، بد نیست، انسان بی‌اسم که نمی‌شود، منتها ما خیلی راحت می‌توانیم کارهایمان را خدایی کنیم.
امام دید یک کسی آشپزخانه‌اش را سوراخ می‌کند. گفت: «چرا آشپزخانه‌ات را خراب می‌کنی؟» گفت: «می‌خواهم دودها بیرون برود.» امام فرمود: تو که دیوار را سوراخ می‌کنی، بگو سوراخ می‌کنم تا نور داخل بیاید. سوراخ که شد هم نور داخل می‌‌آید، هم دود بیرون می‌رود، منتها اگر نیتت این باشد که نور داخل بیاید، عبادت است، دود برود بیرون، خیلی معمولی است. یک بلوزی می‌خواهی برای بچّه‌ات بخری، اگر اسم سوغاتی بود، از مکّه و مدینه و کربلا و مشهد و نجف و کاظمین و … اگر از کنار امام‌ها بود، می‌گویی این را از کربلا آوردم، این را از مشهد و مکّه آوردم، عبادت می‌شود، اما اگر گفتی این را از فلان شهر آوردم، از فلان جزیره آوردم، از فلان بندر آوردم، بلوز، بلوز است، ولی عبادت نیست. می‌توانیم همه‌ی کارهایمان عبادت باشد، عبادت نه این است که همه‌اش نماز بخوانیم هان، بنده آمدم اینجا صحبت می‌کنم، هدفم چیه؟ برای دوربین آمدم، یعنی اگر دوربین نبود، نمی‌‌آمدم؟ برای پول آمدم، یعنی پولم ندهند، نمی‌‌آیم؟ برای جمعیت آمدم، یعنی جمعیت کم و زیاد شد، دیگر حرفی نمی‌زنم؟
2- عبادت، انجام کارهای عادی با نیّت الهی
خدا رحمت کند شهید مظلوم بهشتی را، من جوان بودم، قصّه مال، چهل و دو سال است انقلاب شده، تقریباً مال چهل و پنج، شش سال پیش است، طلبه‌ی نویی بودم، دکتر بهشتی گفت: «شما برنامه‌هایت چی هست؟» گفتم: «برنامه‌ام این است که جمعه‌ها از قم به کاشان می‌روم، یک ساعت راه است، برای جوان‌های کاشان کلاس دارم.» گفت: «یک ساعتی که در ماشین می‌نشینی، فکر کن نیّتت چه چیزی هست، نیّتت چیه، می‌خواهی جوان‌های کاشان را دور خودت جمع کنی که کاندیدا شوی؟ نماینده‌ی مجلس بشوی؟ شورای شهر شوی؟ پول است؟ رودربایستی است؟ رقابت است؟ چه چیزی هست؟» می‌گفت یک ساعت روی نیّتت فکر کن، نیّتت چه چیزی هست.
حدیث را چند شب پیش برایتان از امام رضا خواندم که دو تا برادر خدمت امام رضا آمدند. امام فرمود: «تو نمازت چهار رکعتی است، تو نمازت دو رکعتی است، تو نمازت شکسته است، تو درست.» گفتند: «آقا دو تا برادر از یک خانه و یک شهر و یک منطقه چه‌طور یکی شکسته است؟» فرمود: «این آمده مأمون الرشید را ببیند، مأمون الرشید طاغوت است، زیارت طاغوت سفر حرام است، سفر که حرام شد، چهار رکعتی باید بخواند. این برای زیارت امام رضا آمده، سفرش عبادت است، سفر عبادت چهار رکعتی، دو رکعتی می‌شود.» سفر، سفر است، ما می‌توانیم تمام کارهایمان را، ما که گوشواره برای دخترمان می‌خریم، بگوییم اگر نمازت را بی‌غلط خواندی، می‌خواهیم یک چرخی، نمی‌دانم دوچرخه‌ای، کفشی، کلاهی بخریم، برویم نماز جمعه، در راه نماز جمعه، یا در راه برگشتن می‌رویم بازار، جنس هم می‌خریم. «صِبْغَةَ اللَّه‏» (بقره/ 138)، «صِبْغَة» با صاد و غین یعنی رنگرزی، کارهایتان را رنگ الهی کنید، آن وقت رنگ الهی که شد، می‌ماند. گوسفندی بود، حضرت دستور داد، بکشید، گوشتش را تقسیم کنید. کشتند، گوشتش را تقسیم کردند، گزارش دادند که: «آقا همه‌ی گوسفند رفت، یک مقدار کمی برای خودمان گذاشتیم، همه‌اش رفت، مقداری‌اش برای خودمان مانده.» حضرت فرمود: «چرا این‌طور می‌گویید؟ بگو همه‌اش مانده، آن را که برای خدا دادی، از بین نرفته، اجرش تا قیامت هست، بگو همه‌اش مانده، این‌که ما داریم از بین می‌رود.»
3- وقف اموال در راه خدا، یا صرف در تجمّلات
انسان خیلی می‌تواند در خیرات شرکت کند. ما آدم‌هایی را سراغ داریم که مثلاً خانه‌اش را، بچّه‌هایش بزرگ شدند، ازدواج کردند، بچّه‌هایش نیازی ندارند الحمدلله، خودش هم دیگر پا به سن گذاشته، چند سالی بیش‌تر دیگر عمر ندارد، می‌گوید ما که ثروتی داریم، بچّه‌هایمان هم که نیاز ندارند الحمدلله، بیایید خانه را وقف کنیم. وقف کجا؟ باز بنشین فکر کن، این یا آن؟ امشب یک جایی بودیم، یک کسی خانه‌اش را برای جامعة المصطفی العالمیة وقف کرده بود، بعد از انقلاب در ایران تشکیلاتی راه افتاد، از صد تا کشور دنیا طلبه به ایران آمدند، باسواد شدند، ده‌ها هزار طلبه از صد کشور در خانه‌ی ایشان درس می‌خواند، امروز یکی‌شان پای تخته سیاه رفت، صحبت کرد، از این سیاه‌پوست‌ها بود از آفریقا، همچین، یک سال می‌مانند فارسی یاد بگیرند، وقتی فارسی یاد گرفتند، بعد دیگر وارد درس‌های آخوندی می‌شوند. آفریقا رفته بودیم، یکی‌شان من را خانه‌شان برد، در یک اتاق دوازده متری تقریباً، می‌گفت من هزار تا از بچّه‌های سیاه‌پوست آفریقا را در همین اتاق، (خود طلبه هم سیاه‌پوست بود) در همین اتاق برای هزار نفر قرآن درس دادم.» این یک زمین است که وقف می‌کند، برای این‌که آفریقا، بچّه‌های سیاه‌پوستش قرآن یاد بگیرند، یک کسی هم همین مقدار را برای تغییر ماشین و مبلمان و این‌ها می‌دهد.
یک خورده فکر کنیم دقیقه‌های عمرمان را. آرایشگاهی آمد، ریش‌های حضرت علی را اصلاح کند، لب‌ها تکان می‌خورد، گفت: «یا علی، لبت را نگه دار، موی روی لبت را قیچی کنم.» فرمود: «لبم را نگه می‌دارم، ولی یک سبحان الله عقب می‌افتم.» یعنی باید از دقیقه‌ها استفاده کرد.
ما که می‌توانیم بچّه‌هایمان را به یک راهی واداریم، چرا راه درست وانداریم؟ آقازاده‌هایی که امشب قبل از اینجا خدمتشان رسیدیم، من به آن‌ها نگفتم، ولی مربّی‌شان بعد از جلسه‌ی خودشان گفت، نوجوان‌‌هایی بودند، سی چهل تا نوجوان که این‌ها یا قاری‌اند، یا حافظند، یا مکبّرند، لطفاً بلند شوید، بایستید، همه بیایند شما را ببینند، رویتان را به مردم کنید، رویتان را به مردم کنید. در همه‌ی کوچه‌ها از این. این بچّه را می‌شود همه چیزی در ذهنش ریخت، حق یا باطل؟ مهندسی کنیم روی عمرمان، روی عمر بچّه‌هایمان، روی ثروتمان. یک وقت می‌بینی یک قلم برکت دارد، با یک خودکار ارزان کلمات بسیار نابی نوشته می‌شود و گاهی یک خودنویس بسیار قیمتی یک صفحه حرف حق با آن نوشته نمی‌شود، این‌ها خیلی مهم است، باید از خدا بخواهیم کمکمان کند. بعضی چوب‌ها برکت دارد، یک چوب در حرم امام رضا می‌شود، یک چوب در آغل گوسفندهای یک آدم دیگر. بعضی‌ها عبادتشان را روز جمعه می‌گذارند، چون عبادت در روز جمعه ثوابش بیش‌تر است، بعضی‌ها گناهشان را روز جمعه می‌گذارند، می‌گویند شب جمعه و جمعه گناه دارد، زمان‌بندی.
4- مقایسه راه کفر و ایمان
مؤمن و کافر یک جور نیستند. انسان بی‌دین که نمی‌شود، حتّی بت‌پرست‌ها هم دین دارند، همان بت‌پرستی دینشان است، «لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دين‏» (کافرون/ 6)، «لَكُمْ دينُكُمْ» یعنی بت‌پرست‌ها هم دین دارند، منتها دینشان انحرافی است. ما بی‌راه نمی‌توانیم باشیم، سه تا راه است، راه چهارم هم نیست، یا بگویم:
– هر چه دوست دارم، همان را عمل می‌کنم، هر چه می‌خواهم می‌خورم، هر چه می‌خواهم می‌گویم، هر جا می‌خواهم می‌روم، خودم، خودم، خودم، دنبال میل خودم می‌روم، دینش میلش است، هوسش است، قرآن می‌گوید این‌ها، این‌ها، «اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواه‏» (جاثیه/ 23)، یعنی خدای او هوسش است، هر چه که هوسش گفت، پس بعضی‌ها گروه هوس.
– بعضی‌ها نگاه می‌کنند دیگران چه می‌گویند، نگاه می‌کند که دیگران چه می‌کنند، این هم دینش پدرش، نیاکانش، اجدادش، راه و روش مردم دینش است.
– من می‌گویم راه خودمان را نرویم. چرا؟ برای این‌که پشیمان شدیم، هر یک از شما که حرف‌های من را گوش می‌دهید، در عمرتان چند بار پشیمان شدید؟ پشیمانی یعنی چه؟ یعنی این راهی که انتخاب کردم، غلط بود، پس راه ما قابل اعتماد نیست، چون صدها، هزارها بار پشیمان شدیم، پشیمانی یعنی راه ما غلط بود، دین خودمان را نرویم، هوس خودمان چون ممکن است غلط باشد، هزارها باز اشتباه کردیم، شاید الآن هم اشتباه هزار و یکمی باشد. دین مردم هم خوب نیست، برای این‌که همین‌طور که ما اشتباه می‌کنیم، مردم هم اشتباه می‌کنند، از کجا راهی که این می‌رود، درست است؟ شاید غلط می‌رود.
– راهی می‌رویم نه راه خودمان که هر چه هوسمان است، نه راه هوس مردم، چون هم خودمان پشیمان می‌شویم، هم مردم. قرآن می‌گوید: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ» (آل عمران/ 19)، دین می‌خواهی ببین خالقت چه گفت.
5- قرآن، دفترچه راهنمای خدا برای انسان
شهید نوّاب صفوی رحمة الله علیه یک مَثَلی از ایشان نقل شد، می‌گفت: شما جنس که می‌خری، دفترچه ندارد؟ مثلاً کامپیوتر، چرخ خیّاطی، بخازی، زودپز، پلوپز، کولر، یخچال، شما هر چه می‌خری، یک دفترچه بغلش است، حتّی شربت‌های دارویی که می‌خری، کنارش یک برگه هست، نوشته این شربت از چه چیزی ترکیب شده، مقدار مصرف کودکان، جوانان، سالمندان. نوّاب صفوی مَثَلش این است، می‌گوید: این دفترچه را چه کسی نوشته؟ آن کسی دفترچه را نوشته که سازنده‌ی آن بوده، کولر ساخته، همان سازنده در دفترچه نوشته که از این کولر چه جور استفاده کنیم، چرخ خیّاطی و کامپیوتر را ساخته، همان سازنده‌اش می‌گوید این رقمی از این استفاده کن، هر کالایی را از هر کارخانه‌ای بخری، دفترچه‌اش را سازنده‌اش نوشته. قبول است. می‌گوید سازنده‌ی من هم خداست، خدا من را ساخته، این هم دفترچه‌ی من است. بسم الله باز کن، «قُولُوا» (بقره/ 58 و …): این حرف را بزن، «لا تَقُولُوا» (بقره/ 104 و …): این حرف را نزن، «کُلُوا» (بقره/ 57 و …): این غذا را بخور، «لا تَأْكُلُوا» (بقره/ 188، آل عمران/ 130، نساء/ 2 و 29، انعام/ 119 و 121): این غذا را نخور، «وَ اغْلُظْ عَلَيْهِم‏» (توبه/ 73): با این شدید باش، «قَوْلاً لَيِّناً» (طه/ 44): با او نرم حرف بزن، اینجا «سيرُوا» (انعام/ 11، نمل/ 69، عنکبوت/ 20، روم/ 42، سبأ/ 18، آل عمران/ 137، نحل/ 36)، اینجا «أَ فَلَمْ يَسيرُوا» (یوسف/ 109/، حج/ 46، غافر/ 82، محمّد/ 10). بهت گفته چه کن، خدا تو را ساخته، این هم دفترچه، طبق دفترچه‌ی خدا، آن که ساخته، می‌داند چی ساخته، او بهتر می‎داند «وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قيلاً» (نساء/ 122)، او که ساخته می‌داند چی ساخته، دفترچه‌ی من را هم او باید بدهد. حالا ما چه می‌کنیم؟ ما دفترچه‌ی خدا را کنار می‌گذاریم. بسم الله، قوانین بین الملل چه می‌گویند؟ قوانین بین الملل مشکل خودشان را حل کردند؟
6- خاطره‌ای از سید جمال الدین اسدآبادی در اروپا
یک خاطره یادم آمد، بگویم. سیّد جمال الدین اسدآبادی رحمة الله علیه رفت اروپا. در رستوران آنجا دست‌هایش را شست و با دست‌هایش غذا خورد. تا شروع کرد با دست غذا خوردن، ریختند تیق، تیق، تیق، تیق، تیق، تیق، تیق، عکس‌بارانش کردن. گفت: «چه خبر است؟! چه‌قدر عکس گرفتید؟!» گفتند: «تو یک امّلی، از کشورهای شرقی آمدی، از ایران و هند و پاکستان و از افغان و، تو از شرق آمدی، وحشی هستی! گفت: «علامت وحشی‌گری من چی هست؟!» گفت: «علامت وحشی‌گری تو این است که با دست غذا می‌خوری!» گفت: «اتّفاقاً من متمدّن هستم، شما همه‌تان امّل هستید، چون من دستم را می‌دانم چه جور شستم، این قاشق‌های شما را نمی‌دانم چه جور شستید، من دستم تا حالا تو حلق کسی نرفته، این قاشق‌ها هر چند ثانیه تو حلق هر کس و ناکسی رفته، من هم دستم را شستم، هم تو حلق کسی نرفته، شما هم قاشق‌ها را نمی‌شویید، هم تو حلق هر کس و ناکسی می‌رود، من روشنفکرم، همه‌تان امّل هستید.»
این‌طور نیست که حالا این خانم حجاب دارد، امّل هست، او خانم بی‌حجاب است، روشنفکر است. یک راهی را که باید بروی، انتخاب کنیم، راه چه کسی زا می‌رویم؟ برای چه می‌رویم؟ نتیجه‌اش چه هست؟ بعد هم ما نگاهمان به این دنیا که نیست، ممکن است این دنیا کم‌رنگ باشد، ولی راه حق است، می‌رویم، ما دنیا و آخرت را همه را با هم می‌بینیم، خیلی کارها دنیا سود ندارد. یک بنده خدایی پهلوی یک آقایی رفت، گفت: «استخاره کن، می‎خواهم سفر تجاری بروم.» استخاره کرد و گفت: «بد است.» این آقا گوش به حرف آقا نداد، به سفر تجاری رفت، سود خوبی هم کرد، برگشت گفت: «آقا یادت هست که من پهلوی شما استخاره کردم، گفتی بد است، ما رفتیم خیلی هم خوب بود، تو گفتی استخاره‌ات بد است، ما رفتیم، خیلی هم سود کردیم!» آقا به او گفت: «یک خورده دقّت کن، شما فلان روز در سفر نمازت قضا نشد؟» گفت: «چرا» گفت: «کلّ سودت به این نمازت نمی‌ارزد، کلّ سودت به نمازت نمی‌ارزد که نمازت نفله شد.»
گاهی وقت‌ها طرف خانه، ماشین، تلفن، همه چیزی دارد، حدیث داریم اگر کسی ازدواج که می‌کند، فقط دنبال شکلش باشد، هی ازدواجش عقب می‌افتد. به یک جوانی گفتم: «چرا داماد نمی‌شوی؟» رفیقش گفت: «این دنبال یک دختر می‌گردد سه تا شرط داشته باشد: یک پدرش میلیاردر باشد؛ دو پیر باشد؛ سه، دو دفعه هم سکته کرده باشد، که بعد از عقد، سکته‌ی سوّم یک ارث پدرزنی به ما بدهد!» این عوض «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّه‏» (طلاق/ 3)، «و من یتوکل علی ارث پدر زن»، تکیه‌گاهش ارث پدرزن است. حدیث داریم کسی که به خاطر شکل یا پول ازدواج می‌کند، خدا از هر دو ناکامش می‌کند. (ر. ک به (تهذيب الأحكام، ج ‏7، باب 34، ح 1، ص 399) اما شکل، یکی، دو شکم می‌زاید، یکی، دو بار تب می‌کند، آن زیبایی‌اش از دست می‌رود، یک دختر دیگر پیدا می‌شود از او زیباتر، اصلاً اگر کسی فقط دنبال زیبایی باشد، تا آخر عمرش حرص می‌خورد، حدیث داریم که کسی که فقط دنبال زیبایی باشد، حرص می‌خورد، چون بالأخره خوشگل‌تر از او در جلسه‌ها پیدا می‌کند، در خیابان‌ها می‌بیند، بعد هی تو سرش می‌زند، مودّت و محبّت لازم است، خیلی‌ها هستند شکلشان هم بیست نیست، زندگی‌شان به قدری شیرین است، خیلی‌ها هم هستند زندگی هر دویشان بیست، خانه، ماشین، پول، امکانات، زیبایی، همه چیزی دارند، زندگی‌شان پر از نکبت است.
چه راهی را برویم؟ ما بی‌راه که نمی‌توانیم برویم، باید یک چیزی بخوریم؟ می‌گوید هر چیزی خدا گفته بخورد، هر چیزی خدا گفته نخور، نخور. به ما گفتند گوشت خوک نخور، مسلمان‌ها نخورند، غربی‌ها خورند، تا چند سال پیش گفتند: «نه، آنجا هم گوشت خوک نخورید.» گفتیم: «چی؟» گفتند: «در گوشت خوک کرم کدو و کرم تراشون است و این دو تا کرم در گوشت خوک تولید می‌شود، نخورید تا گرفتار آن بیماری نشوید.» گفتیم: «خب اسلام هزار و چهارصد سال پیش قبل از تو گفته نخور. خب الحمدلله که فهمیدید.» یک مدّتی شد، گفتند: «آقایان بخورید.» گفتیم: «چی؟ شما آن هفته گفتی نخور، حالا می‌گویی بخور؟!» گفتند: «آن هفته گفتیم نخور، به خاطر کرم کدو و کرم تراشین، امروز می‌گوییم بخور، چون این دو تا کرم در حرارت فلان درجه از بین می‌روند.» از مراجع تقلید پرسیدیم: «آقایان کرمش را کشتند، بخوریم؟» مرجع تقلید می‌گوید: «نه، باز هم حرام است.» می‌گوییم: «دیگر چرا؟» می‌گوید: «به تو ربطی ندارد، تو کرمش را هزار و چهارصد سال نفهمیدی، دو ماه پیش فهمیدی، حالا هم دومرتبه می‌گویی، داغش می‌کنیم، کرمش را می‌کشیم، بخور، همان دینی که می‌گوید نخور، می‌گوید کرمش را هم بکشی، نخور.» چرا؟ «برای این‌که ممکن است هزار و چهار صد سال دیگر معلوم بشود که باز غیر از کرم کدو و تراشین یک آثار بد دیگری هم دارد.»
7- تسلیم بودن در برابر دستورات خدا، بدون چون و چرا
دستتان را بگذارید تو دست خدا، کسی که شما را خلق کرده، آن که شما را خلق کرده که حواسش جمع بوده چی خلق کرده. چرا ما هی فرار می‌کنیم؟ وقتی هم دستور اسلام رسیده، می‌گوییم چرا؟ نمی‌دانم چرا. سمینار پزشک‌ها بود، بنا بود من سخنرانی کنم، گفتم: «آقایان پزشک‌ها، شما خیلی‌هایتان هم فوق تخصّص هستید، بعضی‌هایتان هم متخصّص هستید، بعضی‌هایتان هم پزشک عمومی هستند، تا حالا بیماری شده، همه‌تان با هم، بیماری شما گیرتان آمده که وقتی نسخه می‌دهی، بگوید آقای پزشک این قرص چرا زرد است؟ آن چرا آبی است؟ آن چرا گرد است؟ آن چرا لوزی است؟ آن چرا بیضی است؟ تا حالا بیماری به شما گفته چرا؟» گفتند: «نه، همین که می‌فهمند ما دکتر هستیم، دیگر هر قرصی می‌دهیم …» چه‌طور شد دکتری که ده سال بعد از دیپلم درس خوانده، دکتر شده، هر چه گفت، بدون چرا قبول می‌کنیم، ولب تا امام صادق می‌گوید شراب نخور، می‌گوییم چرا؟ به تو چه چرا! چرا به دکتر نگفتی چرا؟ به خالق دکتر می‌گویی چرا؟ وقتی کارشناس است، شما ماشینت را می‌بری مکانیک، مکانیک دل اندرون ماشین را باز می‌کند، می‌بندد، هیچ وقت نمی‌گویی: «آقا وایسا، وایسا، وایسا، وایسا، چرا چرخش را باز کردی؟! چرا موتورش را باز کردی؟!» بابا اگر مکانیک است، اجازه بده تصرّف کند، او بلد است چه کند. تازه مکانیک تخصّص دارد، ولی محبّت ;i ندارد، خداوند هم تخصّص دارد، می‌داند چی ساخته، هم ما را دوست دارد، أرحم الرّاحمین است، ما اشتباه می‌کنیم، هی باید بگوییم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم‏»، چون کج می‌رویم. در مشورت با چه کسی مشورت کردی؟ این‌که صاحب‌نظر نیست که مشورت کردی! گوش به حرف چه کسی دادی؟ این زمان آدم عادلی نیست که هر چی گفته، گوش می‌دهی. در سایتش آورده. مگر هر کس هر چه در سایتش آورد، حق است؟! یک مقداری باید توجّه داشته باشیم، یک بار چشممان را می‌بندیم، می‌بینیم عمر تمام شده، عمری در راه خیال و هوس و هوس‌های خود، هوس‌های دیگران، مدپرستی، طاغوت‌پرستی، نیاکان‌پرستی، همه‌اش دنبال این و آن رفتیم و بعد حالا دستمان خالی است.
خدایا تو خودت می‌دانی چه‌قدر نعمت‌های تو را هدر دادیم، حرام کردیم و چه‌قدر غافل بودیم و چه‌قدر لغزش داشتیم، تمام لغزش‌ها، اسراف‌ها و تبذیرها، هدر دادن‌های ما را نسبت به هر نعمتی گذشته‌ی ما را ببخش و بیامرز.
این مقدار که از عمر ما مانده، خدایا ایمان کامل، بدن سالم، عقل قوی، علم مفید، عمر بابرکت، رزق حلال، اولاد صالح، عزّت دنیا و آخرت، حسن عاقبت به همه‌ی ما مرحمت بفرما.
آن‌چه شب قدر برای خوبان تاریخ مقدّر می‌کنی، به آبروی همان آدم‌های خوب، همه‌ی آن‌ها را برای همه‌ی ما مقدّر بفرما.

«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- آیه 18 سوره سجده، چه کسانی را با یکدیگر مقایسه می‌کند؟
1) عالم و جاهل
2) مؤمن و فاسق
3) مؤمن و کافر

2- بر اساس آیة الکرسی، ولایت خداوند بر مؤمنان چگونه محقق می‌شود؟
1) خروج از جهل به علم
2) خروج از جاهلیت به اسلام
3) خروج از ظلمات به نور

3- آیه 138 سوره بقره، به چه کاری توصیه می‌کند؟
1) رنگ الهی دادن به کارهای دنیوی
2) انفاق به نیازمندان جامعه
3) دوری از دلبستگی به دنیا

4- آیه آخر سوره کافرون، چه کسانی را صاحب دین و آیین می‌داند؟
1) مؤمنان
2) کافران
3) هر دو مورد

5- آیه سوم سوره طلاق، به چه امری توصیه می‌کند؟
1) توکّل به خدا
2) توسّل به اولیای خدا
3) نذر و وقف اموال در راه خدا

پاسخ صحیح سوالات را در قالب یک عدد ۵ رقمی به شماره ۳۰۰۰۱۱۴ پیامک نمایید.
گزینه صحیح سوالات هفته قبل، در هر سوال مشخص گردیده است.
]]>
https://gharaati.ir/%d9%85%d9%82%d8%a7%db%8c%d8%b3%d9%87-%d8%ad%d9%82-%d9%88-%d8%a8%d8%a7%d8%b7%d9%84-%d8%af%d8%b1-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86/feed/ 0
ضعف عقیده عامل بد عاقبتی https://gharaati.ir/%d8%b6%d8%b9%d9%81-%d8%b9%d9%82%db%8c%d8%af%d9%87-%d8%b9%d8%a7%d9%85%d9%84-%d8%a8%d8%af-%d8%b9%d8%a7%d9%82%d8%a8%d8%aa%db%8c/ https://gharaati.ir/%d8%b6%d8%b9%d9%81-%d8%b9%d9%82%db%8c%d8%af%d9%87-%d8%b9%d8%a7%d9%85%d9%84-%d8%a8%d8%af-%d8%b9%d8%a7%d9%82%d8%a8%d8%aa%db%8c/#comments Thu, 29 Apr 2021 11:37:16 +0000 https://gharaati.ir/?p=8202 https://gharaati.ir/archive/pdf/1400.02.09.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1400.02.09.mp3 https://www.aparat.com/embed/1Govj?data[rnddiv]=24961251634&data[responsive]=yes]]>

موضوع: ضعف عقیده، عامل بد عاقبتی
تاريخ پخش: 09/02/1400
عناوين:
1- تحلیل نادرست از نعمت‌ها و مصیبت‌ها
2- نیت بد، عامل مشکلات دنیوی
3- کسب معرفت برای تقویت عقاید درست
4- تسلیم بودن در برابر خدا و پیامبران و امامان علیهم السلام
5- تلاش برای پاسخ به شبهات نسل نو
6- گفتگوی والدین با فرزندان و ارشاد آنان
7- خطر بدعاقبتی در کمین اهل ایمان

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه
اللهم صل علی محمد و آل محمد، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

رمضان 1400 موضوع درس‌هایی از قرآن بحث معاد را پیش کشیدیم و به این رسیدیم که بعضی‌ها وقتی می‌خواهند بمیرند، بی‌دین می‌میرند. خوب بودند، ایمان داشت‌، عقیده داشت، عقیده‌اش را از دست می‌دهد. عواملی که عقیده‌اش را از دست می‌دهد، دو، سه تایش را گفتیم یکی این است که این‌هایی که عقیده‌شان عمیق نیست، اعتقاداتشان آبکی است. این هم عقیده‌اش را از دست می‌دهد
ببینید مادر چه‌قدر ایمان دارد به بچه‌اش، چه‌قدر عشق و محبت دارد، هیچ وقت مادر بچه‌اش را ول نمی‌کند. در یک میلیون مادر یعنی اگر مثلاً ایران را فرض کنیم که هشتاد میلیون جمعیت دارد، هشتاد نفر نیستند که مادرند ولی بچه‌شان را ول کرده‌اند، به خصوص نوزادش را، بچه‌ی ‌کوچکش را. نمی‌گویم نیست، بسیار، بسیار، بسیار کم است. عقیده‌های ما باید استدلالی باشد.
نمونه‌ی عقیده‌ی آبکی را من از قرآن نقل می‌کنم که قرآن می‌گوید این‌ها عقیده‌شان آبکی است. در سوره‌ی فجر داریم که انسان گاهی می‌گوید: «إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبّى أَكْرَمَن‏» (فجر/ 15). آیه را بخوانید.
1- تحلیل نادرست از نعمت‌ها و مصیبت‌ها
بسم الله الرحمن الرحیم
«فَأَمَّا الْانسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبّى أَكْرَمَن‏» (فجر/ 15)
آیه قرآن سوره‌ی فجر می‌گوید بعضی از انسان‌ها همین که وضعشان خوب است، می‌گوید خدا دوستم دارد، قربان خدا بروم، قربانش بروم، خدا جونی. حالا چه هست؟ برایش تاب زندگی باز شده. ولی بر عکس اگر سال بعد زندگی‌اش تنگ آمد، ملخ گندم‌هایش را خورد، ماشینش در درّه افتاد، داغ دید، حادثه دید: «وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبّی أَهَانَن‏» (فجر/ 16). همین که تنگ گرفتیم، می‌گوید: خدا به من اهانت کرده. «أَكْرَمَن» خدا من را اکرام کرده، خدا به من توجه خاص داشته، گرامی داشته، سال بعد که بد شد، خدا به من اهانت کرده. یعنی با یک غذا می‌خورد می‌گوید خوب بودی. مثل بچه، بچه می‌روی در خانه، یک شیرینی دهانش می‌گذاری، می‌گوییم: مرا دوست داری؟ می‌گوید: آره. بعد شکلات را از او می‌گیری، می‌گویم: مرا دوست داری؟ می‌گوید: نه. [خنده] ایمان آبکی، ایمان آبکی.
«رَبّى أَكْرَمَن»، «رَبّی أَهَانَن‏» بعد می‌گوید: «كلاَّ» (فجر/ 17) نخیر، این طور نیست، تحلیلت غلط است. «كلاَّ بَل لَّا تُكْرِمُونَ الْيَتِيم‏» (فجر/ 17). نگو خدا به من داد، از من گرفت، بگو خدا به من داد، به یتیم احترام نکردم، ازم گرفت. یعنی مقصر خودتی: «مَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُم» (شوری/ 30). سیلی‌ای که خوردی، به خاطر عملکرد خودت بود. روایت داریم: «من حقَّرَ النّاسَ» کسی که مردم را تحقیر کند، «حَقَّرَهُ الله» خدا تحقیرش می‌کند. سر به سر کسی بگذاری، داریم اگر کسی انسان را تحقیر کرد، نمی‌میرد مگر اینکه به همان بلا مبتلا می‌شود. این حدیث مهمی است. نگو مثلاً فلانی آشش سوخت، بلد نیست آش بپزد، فردا آش خودت هم می‌سوزد. یک عیبی دیدید، این عیب را مطرح نکنید، فردا خودت نمی‌میری، مگر اینکه به همان بلا مبتلا می‌شوی، حدیث است. «زَاغُواْ أَزَاغ‏» (صف/ 5) کج رفتی، کجت می‌کنند. «تَنصُر یَنصُر» کمک کنی، کمکت می‌کنند. «ادْعُونىِ أَسْتَجِبْ لَكم» (غافر/ 60)، دعا کنی، مستجاب می‌‌کنم. بدهی، به تو می‌دهم. ندهی، نمی‌دهم.
2- نیت بد، عامل مشکلات دنیوی
در سوره‌ی «نون و القلم» یک ماجرایی را نقل می‌کند که شخصی باغ پرمیوه‌ای داشت به فقرا می‌داد، این شخص مُرد، بچه‌هایش گفتند ما نمی‌دهیم. گفتند: بابا فقیرها به این باغ چشم دارند، گفت: خب برای بابایمان بوده، حالا که بابایمان مُرده، ما نمی‌دهیم. گفتند: خب نگاه می‌کنند، می‌فهمند. گفت: سحر می‌رویم میوه‌هایش را انبار می‌کنیم، سحر که میوه‌هایش را انبار کردیم، فقرا نمی‌فهمند، تا آفتاب می‌زند، میوه‌ها را جمع کردیم. گفتم: پس بخوابیم. آیه می‌گوید که تند تند بخوانید، من هم جمله جمله معنا کنم، سریع رد شویم:
«إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصحابَ الجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُواْ لَيَصْرِمُنَّها مُصْبِحِين‏» (قلم/ 17). ما آزمایش می‌کنیم، همان‌طور که صاحبان باغ را آزمایش کردیم. صاحبان باغ چه کردند؟ قسم خوردند که سحرگاه بروند میوه‌ها را انبار کنند که فقیرها تا از خواب بیدار می‌شوند، باغ میوه‌هایش صادر شده باشد.
«وَ لَا يَسْتَثْنُونَ» (قلم/ 18). استثنا نکردند که حالا یک جعبه، دو جعبه میوه به فقرا بدهیم، یا ان‌شاءالله بگوییم.
«فَطَافَ عَلَيها طَائفٌ مِّن رَّبِّكَ وَ هُمْ نَائمُونَ» (قلم/ 19). این‌ها سر شب خوابیدند که سحر بروند میوه انبار کنند، همان در شب که خواب بودند، یک باد سوزانی آمد، باغشان را یک تخته خاکستر کرد.
«فَأَصْبَحَتْ كاَلصَّرِيمِ» (قلم/ 20). باغشان آتش گرفت.
«فَتَنَادَوْاْ مُصْبِحِينَ» (قلم/ 21). این‌ها خبر نداشتند، پا شدند صدای همدیگر زدند پا شوید، پا شوید سحر برویم باغ.
«أَنِ اغْدُواْ عَلىَ‏ حَرْثِكُم إِن كُنتُمْ صَارِمِينَ» (قلم/ 22). اگر می‌خواهید بچینید حالا وقتش است، دیر بشود، آفتاب می‌زند، فقرا بیدار می‌شوند، باغ را می‌بینند، توقع دارند.
«فَانطَلَقُواْ وَ هُمْ يَتَخَافَتُونَ» (قلم/ 23). پا شدند رفتند سراغ باغ، هی می‌گفتند: هیس، هیس. به هم هیس هیس می‌کردند، کسی نفهمد.
«أَن لَّا يَدْخُلَنَّها الْيَوْمَ عَلَيْكمُ مِّسْكِينٌ» (قلم/ 24). هیچ مسکین و فقیری نباید این ماجرا را بفهمد، هیچ کس نفهمد.
«وَ غَدَوْاْ عَلىَ‏ حَرْدٍ قَادِرِينَ * فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُواْ إِنَّا لَضَالُّونَ» (قلم/ 25 و 26). آمدند در باغ را باز کردند، دیدند صحراست، باغ نیست.
«بَلْ نحنُ محرُومُونَ» (قلم/ 27). گفتند راه را گم کردیم، در آن کوچه بوده، این خیابان بوده. نخیر، همین است، باغ خودمان است، هر روز می‌آمدیم. پس چه شد؟ سوخت. نیت کردید ندهید، خدا هم به شما نداد.
نیت بد برای کسی بکنی، چوب می‌خوری. این که می‌گویند نیت بد عذاب ندارد، قیامت عذاب ندارد، در دنیا نیت بد عذاب دارد، این‌ها نیت کردند ندهند، خدا براساس نیتشان باغشان را سوخت. همین آیه دلیل بر این است که نیت بد در دنیا عذاب دارد.
3- کسب معرفت برای تقویت عقاید درست
خب اعتقادها باید عمیق باشد. از چیزهایی که خیلی روشن است و مشهور است، خیلی‌ها هم شنیدید اینکه حضرت عبدالعظیمی شهر ری هست، ثواب زیارتش، ثواب زیارت کربلا را دارد، ایشان به امام دهم گفت: من می‌خواهم عقایدم را بگویم، من عقیده‌ام این است، عقیده‌ام این است، عقیده‌ام این است. وقتی عقایدش را گفت. امام هادی به او گفت عبدالعظیم: «أنت ولّیُنا حَقّاً» (بحارالانوار، ج 36 ،ص 412) حقاً ولی ما تو هستی، عقیده‌ات را خیلی محکم است، عقیده‌ات خیلی محکم است. ما گاهی وقت‌ها اعتقاداتمان آبکی، یعنی یک چیزی را بند به چیزی می‌کنیم، مثلاً یک سوء‌ظنی می‌بریم، بر اثر سوء‌ظن، دیگر پشت سر کسی نماز نمی‌خوانیم. یک سوء‌ظنی می‌بریم، بر اساس سوء‌ظن می‌نشینیم تحلیل می‌کنیم. خیلی از تحلیل‌های ما هم پایش به جایی بند نیست، تحلیل آبکی است، استدلالی نیست.
چرا انسان بدعاقبت می‌شود؟ یکی از دلایلش این است که استدلال‌هایش محکم نیست. عقایدتان، یک شبهه‌ای که دارید، هر مسلمانی، این را من حالا حرف مهمی می‌خواهم بزنم، دقت بفرمایید: هر مسلمانی تلفن یک اسلام‌شناس جیبش باشد. یک شبهه‌ای به ذهنش می‌آید، کسی به او می‌گوید، در فضای مجازی پخش می‌شود، فوری زنگ می‌زند اَلو، در فضای مجازی یک همچین اشکالی به اسلام شده است، لطفاً جوابش را به من بدهید. هر انسانی تلفن یک اسلام‌شناس جیبش باشد، اینکه سنگینی نمی‌کند. با یک اسلام‌شناس رابطه‌ی تلفنی داشته باشید، حداقل اقل وگرنه اگر دستتان در دست استدلال و منطق و اسلام‌شناس نباشد، با یک شبهه شما را بی‌دین می‌کنند. یک بار هم نمی‌گویند، این می‌آید می‌رود، یک کسی دیگر با یک بیان دیگر می‌گوید، یک کس دیگر با یک فیلم می‌گوید، کلاغ پرش می‌کنند: «وَ مِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فىِ الْعُقَد» (فلق/ 4). «النَفَّاثَاتِ» یعنی هی در گوشَت می‌خوانند، می‌خوانند، می‌خوانند. اینکه می‌گویند شیطان «خَنّاس» (ناس/ 4) است، «خنّاس» یعنی می‌رود برمی‌گردد، باز می‌رود برمی‌گردد. یعنی اول گریه می‌کند، می‌بیند نشد، التماس می‌کند، می‌بیند نشد، به رفیقت می‌گوید، تلفنت می‌کند، یعنی هی انواع بیان‌ها و فیلم‌ها را بازی می‌کند که شما را تسلیم کند، اینکه می‌گویند «خنّاس» یعنی با رفت و آمد پی‌در‌پی هی شما را گول می‌زند. «النَفَّاثَاتِ» یعنی دائماً در گوشَت می‌دمد. عقیده اگر ضعیف باشد با یک فوت، با یک شبهه از بین می‌رود اما اگر عقیده محکم باشد. پیغمبر فرمود: امام حسن و امام حسین «امامان» هر دو امامند، «قاما» چه قیام کنند، «أو قعدا» چه قیام نکنند. (بحارالانوار، ج 43، ص 291)
4- تسلیم بودن در برابر خدا و پیامبران و امامان علیهم السلام
یعنی چه؟ یعنی شما حق نداری به امام حسین بگویی چرا رفتی کربلا؟ به امام حسن بگویی چرا صلح کردی؟ عقیده‌ی شما باید نسبت به امامت محکم باشد، نگو چون این عمل موافق میل من نبود، پس من دست از امام حسین کشیدم، یا دست از امام حسن کشیدم، یا دست از این مرجع کشیدم، یا مثلاً دست از ولی فقیه کشیدم. چرا؟ این کارش را دوست نداشتم. خب شما یک نفری یک عقیده داری. شما با یک عالمی استدلالی صحبت کنید، روی موج که حرکت کردی، یک موج می‌آید این موج را از بین می‌برد، سوار موج نشوید.
به امام گفت: ای امام. ظاهراً امام صادق بود، گفت: اگر به من بگویی این سیب نصفش حلال است، نصفش حرام، می‌گویم چشم. این‌قدر من به تو ایمان دارم. مادر با یک عطسه و سرفه بچه‌اش را دور نمی‌اندازد، نه تمیز بود، قربانت بروم، کثیف کردی خودت را برو گمشو، این‌طور نیست. چرا؟ برای اینکه ایمان مادر به بچه ضعیف نیست. چون عقیده قوی است، حتی یک عمری هم بچه مریض باشد، بچه‌اش را دور نمی‌اندازد.
عقاید باید محکم باشد. هر شبهه‌ای داری، بالأخره هستند، دختر و پسرها دانشجو، دبیرستانی، یک شبهه‌ای در ذهنشان است، این پدر و مادر دلسوز باید یک اسلام‌شناس را دعوت کنند، بیاید خانه، بگویند آقا جان، دختر خانم جان شما اشکالات را به ایشان بگو، ایشان جوابتان را بدهد. الآن که پاسخگویی به سؤالات هم دفتر تبلیغات راه انداخته، به نظرم شنیدم اگر اشتباه نکنم دویست نفر اسلام‌شناس نشستند، هر جا، از هر جای ایران اشکال کنند، جواب اشکال سیاسی است، فقهی است، تاریخی است، اعتقادی است، هر اشکالی است وصل می‌کنند به تلفن خودش.
5- تلاش برای پاسخ به شبهات نسل نو
گاهی چیزها با یک مثال حل می‌شود. دوتایش را برایتان بگویم در دو دقیقه. می‌گوید قرآن گفته: «خالِدینَ فیها» (جن/ 23) یک عده همیشه در جهنم هستند. ببینم این آدم پنجاه، شصت، هفتاد سال که بیشتر عمر نکرده، چرا به خاطر هفتاد سال «خالِدینَ فیها»، مگر خدا عادل نیست؟ خب ما هفتاد سال گناه کردیم، هفتاد سال به جهنم برویم. حالا یک ثانیه‌ی جهنم را هم نمی‌شود تحمل کرد، یک ثانیه‌اش را هم نمی‌شود تحمل کرد ولی حالا ما به سیم آخر می‌زنیم. سی سال گناه کردم، سی سال جهنم، چرا می‌گوید: «خالِدینَ فیها». یک مَثَل قصه را حل می‌کند. شما با چاقو می‌زنی به چشمت، تا ابد کوری، چاقو زدن یک ثانیه، کوری همیشه. می‌گوید راست می‌گویی. یک کسی یک حرف زشت به شما می‌زند، یک ثانیه، می‌گوید: احمق، چون گفتن احمق یک ثانیه، دو ثانیه طول می‌کشد، اما سی سال کینه‌ی او در دلت می‌ماند، می‌گوید: خب بله فهمیدم.
یک اشکال به قرآن دارم، بفرمایید. قرآن می‌گوید به خاطر این غلطی که کردی «حَبِطَت أعمالُهُم» چند بار گفته، اعمالت از بین رفت. حالا ما یک غلطی کردیم، باید تمام عبادت‌های ما از بین برود؟ چرا؟ یک مَثَل می‌زنم، شما یک سوزن به توپ فوتبال زدی، کل بازی لغو می‌شود. نمی‌توانی بگویی آقا حالا ما یک سوزن به یک گوشه زدیم. بله، یک سوزن به یک گوشه زدی، ولی بازی لغو شد.
خیلی چیزها با یک استدلال حل می‌شود. نیمه‌ی شعبان بود، داشتم سخنرانی می‌کردم، راجع به این بحث کردم که امام زمان سه، چهار سالگی امام شد، مگر بچه‌ی سه ساله می‌تواند امام بشود؟ خب عقیده هست. به جوان می‌گویند بچه‌ی سه ساله می‌تواند امام بشود؟ می‌گوید: نه. خب پس چرا شما می‌گویید امام زمان سه سالگی به امامت رسید؟
جواب: می‌گوییم شما فلش کامیپیوتر دیدید؟ (الآن شما هیچ کدام فلش کامپیوتر در جیبتان هست یا نیست؟ کسی در جیبش فلش کامپیوتر نیست؟ داری؟ داری بده. پاشو وایستا که راحت دست کنی در جیبت. بده. تمام شد. چون آخه بعضی‌ها فلش کامپیوتر را ممکن است ندانند چه هست. همه می‌دانند، تک و تایی ممکن است ندانند.) این فلش کامپیوتر است، تازه این بزرگ است، داریم نصف این است. یک سانت در یک سانت است. البته این یک سانت در دو سانت است. داخلش هم خالی است. شما وصل به کامپیوتر که کردی، صد هزار صفحه از آن کامپیوتر می‌آید در این کامپیوتر، صد هزار صفحه! یک کتابخانه از آن کامپیوتر می‌آید در این کتابخانه. چه کسی این را ساخت؟ مهندس، انسان. انسان چیزی ساخت که یک کتابخانه در چند لحظه، یک کتابخانه از آن آهن می‌آید در این آهن. این فلز است، آهن است. انسان توانست علم را از آهن به آهن در چند ثانیه منتقل کند. خدای انسان نمی‌تواند علم امام عسکری را به بچه‌ی سه ساله منتقل کند، یعنی بچه‌ی سه ساله از این فلز کمتر است؟! انسان توانست علم را از فلز به فلز منتقل کند، خدای انسان نمی‌تواند علم را از انسان به انسان منتقل کند؟! تمام شد رفت.
بسیاری از شبهات این‌ها. می‌پرسد آقا، خدا می‌گوید: «وَ مَا خَلَقْتُ الجِنَّ وَ الْانسَ إِلَّا لِيَعْبُدُون‏» (ذاریات/ 56). من انسان و جن را خلق نکردم، مگر برای عبادت. حالا مگر خدا کمبودی داشت، می‌خواست ما عبادتش کنیم؟ خدا نیاز داشت؟ کمبود داشت؟ این «لِيَعْبُدُون‏» یعنی چه؟ جن و انس آفریده شدند، برای اینکه بنده‌ی خدا باشند. مگر خدا مشکلی داشت، کمبودی داشت، عقده‌ای بود می‌خواست با عبادت ما رشد کند. می‌گوییم قرآن نگفت: «إلّا لاعبُد» گفته: « إِلَّا لِيَعْبُدُون‏». یک وقت می‌گفت: «وَ مَا خَلَقْتُ الجِنَّ وَ الْانسَ إِلَّا لِاعبد» من خلق کردم تا عبادت بشوم، پیداست که تو یک کمبودی داری، می‌خواهی عبادت بشوی. می‌گوید می‌خواهم تو رشد کنی، یک پدربزرگی که به بچه‌اش می‌گوید: دستت را به من بده، بچه نباید بگوید: آقا پدربزرگ، به من نیاز داری؟ نه آقا، می‌خواهم تو نیفتی. می‌گوید: دستت در دست من است تا تو نیفتی، نه برای اینکه من کمبودم با واسطه‌ی تو حل بشود.
به هر حال یکی از عوامل بدعاقبتی این است که ما به بچه‌هایمان نمی‌رسیم، شبهات بچه‌هایمان را جواب نمی‌دهیم، به کفششان می‌رسیم، به کلاهشان می‌رسیم، به خوراکشان می‌رسیم، به فکرشان نمی‌رسیم، در زمانی که تهاجم فرهنگی، اعتقادی، سم‌پاشی تهاجم هست، پدر و مادرها باید با بچه‌هایشان هم رفیق‌تر باشند، هم بگویند آقا جان، مشکلی داری بگو، من مشکل تو را حل می‌کنم. فرهنگیان عزیز، اساتید دانشگاه. این را هم اینجا بگویم، طلبه‌های عزیز، این‌هایی که کار فرهنگی می‌کنند، قانع به کارهای رسمی نباشید، بگوید من استاد دانشگاه هستم، می‌روم سر کلاس درس می‌دهم. من هم مربی‌ام ساعت مقرراتی‌ام این است، من هم آخوند هستم، بالای منبر حرف‌هایم را می‌زنم. این‌طور نیست. گاهی باید خصوصی حرف زد. حرف زدن خصوصی اثرش بیش از حرف زدن سر کلاس و روی منبر است.
بارها گفتم، بگذار یک بار دیگر هم بگویم. من این را از یک دیوانه یاد گرفتم. یک دیوانه آمد در مسجد کاشان، پر از جمعیت بود. یک خورده نگاه به جمعیت کرد، گفت: پدر سوخته‌ها. همه خندیدند. دومرتبه گفت: مادر سوخته‌ها. هر چی فحش داد. آخرش تو محراب رفت، گفت: حضرت آقا به تو بودم، به تو بودم، این را یک بار دیگر هم گفته‌ام. من از این وقتی گفت به تو بودم، پا شدند دیوانه را بغل کردند و او را بیرون انداختند و من فهمیدم سخنرانی عمومی فایده ندارد، باید گفت: به تو بودم. گاهی با آدم باید خصوصی صحبت کند.
6- گفتگوی والدین با فرزندان و ارشاد آنان
خدا رحمت کند شهید قدوسی را. مدیر یکی از مدارس خیلی خوب قم بود، به من می‌گفت یک طلبه فکرش کج شده بود، یازده ساعت خصوصی با او حرف زدم، تا فکرش را صاف کردم، دلیل‌ها و شبهاتش را جواب دادم. استاد دانشگاه، طلبه، این که بالای منبر می‌رویم، منبر حداقل است. ما گاهی وقت‌ها یک دانشجو را باید بنشینیم، گاهی وقتها من هم نمی‌توانم جوابش را بدهم، باید دلالی کنم، فهمیدم که این دانشجوی من یک همچین اعتراضاتی دارد، شبهاتش را بنویسم تلاش کنم، الآن در دانشگاه‌ها از طرف مقام معظم رهبری نماینده دارند، اساتید دانشگاه خیلی‌هایشان اسلام‌شناسند آخوندند، بالأخره از نیروهای خود دانشگاه، بیرون دانشگاه، شبهات این را جواب بدهند، بعد به این شاگرد بگوید شما یادت هست هفته‌ی گذشته چهار تا سؤال کردی، سؤال‌های شما جوابش این است. این‌ها ارزش دارد، معلمی که انتقال علم مهم نیست، نجات غریق مهم است. این الآن غرق در شبهات است، باید این را نجاتش داد. معلم‌های قدیم فقط آموزش بود، انتقال علم به علم، از مغز به مغز انتقال علم است، الآن انقاذ غریق است، حفظ نظام در این است. این جوان اگر به خاطر دو تا شبهه به نظام بدبین بشود، خب این دست از دین می‌کشد که، دست از نظام هم می‌کشد.
گاهی باید در کنار کارهای رسمی مثل منبر، کلاس، افرادی دانه دانه صحبت کرد. در قرآن هم همین‌طور است. در قرآن هم «یا أیُّها النّاس» داریم که بین‌المللی است، هم «یا أیُّها الّذین آمَنُوا» داریم که بین‌المللی است، هم «یا بُنَیَّ» داریم. چند دفعه در قرآن می‌گوید: «یا بُنَیَّ»: پسر کوچولو. یعنی تبلیغ چهره به چهره، تن به تن، فرد به فرد. «یا بُنَیَّ»، «یا أبَتِ». «یا بُنَیَّ»، «یا أبَتِ» یعنی چه؟ یعنی همش «یا أیُّها النّاس» نیست، همش «یا أیُّها الّذین آمَنُوا» نیست، باید تک به تک هم با افراد صحبت کرد.
راجع به عاقبت بخیری مطالبی را گفتیم. برویم سراغ مسئله‌ی دیگر. در دعا داریم که: «وَ اجْعَلْنِي عَلَى مِلَّتِكَ أَمُوتُ وَ أَحْيَاً» صحیفه‌ی سجادیه، دعای مکارم الأخلاق، دعای بیست. امام سجاد می‌گوید: «وَ اجْعَلْنِي عَلَى مِلَّتِكَ أَمُوتُ وَ أَحْيَاً». خدایا مرگ و حیاتم می‌خواهم در راه تو باشد.
حضرت ابراهیم مأمور می‌شود این را بگوید، بگوید: خدایا «إِنَّ صَلَاتىِ وَ نُسُكِى وَ محيَاىَ وَ مَمَاتىِ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِين‏» (انعام/ 162).
«إِنَّ صَلَاتىِ» نمازم، «وَ نُسُكِى» عباداتم، باز اینجا اسم نماز را جدا برده است، وگرنه نماز هم جزء عبادت است، ولی چون نماز مهم است، اسم نماز را جداگانه برده است: «إِنَّ صَلَاتىِ»، نماز من، بعد می‌گوید: «وَ نُسُكِى»، «نُسُك» یعنی عبادت من، مناسک حج، نمازم و عبادتم، «قُلْ إِنَّ صَلَاتىِ وَ نُسُكِى وَ محيَاىَ وَ مَمَاتىِ»، «وَ محيَاىَ» زنده بودنم، «وَ مَمَاتى» مرگم همه در راه تو. یعنی می‌خواهم در راه تو زنده باشم، در راه تو بمیرم، در راه تو حرف بزنم، حبّ و بغضم، همه‌ی کارهایم برای تو باشد.
7- خطر بدعاقبتی در کمین اهل ایمان
مردم چهار دسته‌ هستند: یا هم اول خوبند، هم آخر خوبند. اول خوب است، آخرش هم خوب است. آیه‌اش این است: «وَ السَّلَامُ عَلیَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا» (مریم/ 33). روزی که متولد می‌شوم، سالم باشم، روزی که میمیرم، سالم باشم، در سلامت باشم، روزی هم که قیامت مبعوث می‌شوم، در سلامتی باشم. یعنی همه‌ام در راه خدا باشد، این‌طور نباشد که بدعاقبت باشم، وسط راهم پاره بشود. در روایات یک بابی داریم با عنوان «بابِ المُعارین» «مُعار» از عاریه می‌آید، می‌گوییم فرش را عاریه کردیم، یعنی قرضی گرفتیم. «إِنَّ صَلَاتىِ وَ نُسُكِى». در روایات «بابِ المُعارین» داریم، یعنی افرادی ایمانشان عاریه‌ای است. ایمان دارند، لحظات آخر عمر، ایمانشان را پس می‌دهند، یعنی بی‌دین میمیرند. عجب! یک عمری دین داشت، ولی بی دین مُرد. این مسئله‌ی مهمی است.
– بعضی‌ها هم اول خوبند، هم آخر؛
– بعضی‌ها اول خوبند، آخر بدند؛
– بعضی‌ها اول بدند، آخر خوبند؛
– بعضی‌ها هم اول بدند، هم آخر. یعنی چهار دسته هستند.
سه تایش را من بگویم، آخرش را شما بگویید:
1- هم اول خوبند، هم آخر؛
2- نه اولشان خوب است، نه آخرشان؛
3- اول خوبند، آخر بد؛
4- چهارمی را شما بگویید، بگویید: نه، با هم بگویید: هم اول خوبند، هم آخر، یک دسته. نه اول خوبند، نه آخر خوبند، دو تا. اول خوبند، آخر بد. اول بد، آخر بد. درست شد. حالا ما یک دعایی هم بکنیم. اجازه بدهید چون بحث حُسن عاقبت بحث مهمی است. سه تا از علمای درجه یک مشهد در حرم امام رضا بودند، یکی از دوستانمان رفت پهلویشان گفت: هفتاد، هشتاد، نود سال عمر شماست، عالم درجه یک مشهد است، اگر یک دعای مستجاب داشته باشی، چه چیزی از خدا می‌خواهی؟ گفت: می‌گویم خدایا عاقبتم را بخیر کن. از تو جمعیت رفت پهلوی یک نفر دیگر، حالا یک مناسبتی بوده که همه‌ی علما آن شب آمده بودند، شب جمعه‌ای، عرفه‌ای چیزی بوده، نمی‌دانم. پهلوی یک نفر دیگر رفت، گفت: آقا شما هشتاد، نود سال عمرت است، در راه علم و تقوا، مجتهدی، اگر یک دعای مستجاب داشته باشی، چه می‌گویی؟ گفت: دومی هم گفت: عاقبتم را به خیر کن. از توی جمعیت رفتم سراغ سومی. گفتم: شما اگر یک دعای. گفت. خیلی برای من تعجب داشت. یکی از دوستان من به من گفت. بنده هم وقتی رفتم خدمت یکی از مراجع بزرگ در اواخر عمرش. گفتم: شما مرجع تقلید هستی، آن هم از آن مراجع درجه یک، اگر یک دعای مستجاب داشته باشی، چه می‌گویی؟ گفت می‌گویم دعا کن خدا عاقبتم را بخیر کند.
حضرت یوسف سه جا افتاد، سه تا دعا کرد. در چاه افتاد، یک دعا کرد؛ در زندان افتاد، یک دعا کرد؛ پُست که گرفت یک دعا کرد. وقتی پُست گرفت، پادشاه شد، گفت: «تَوَفَّنىِ مُسْلِماً» (یوسف/ 101) خدا عاقبتم را بخیر کند. این ریاست من را بی‌دین خواهد کرد. خیلی مهم است. در چاه افتاد یک دعا کرد، در زندان یک دعا کرد، پُست که گرفت یک دعا کرد، در دعای پُستش این بود که: «تَوَفَّنىِ مُسْلِماً» خدایا من مسلمان بمیرم، یعنی پُست آدم را بی‌دین می‌کند، مگر از اولیای خدا باشد.
حدیث داریم اگر دستتان را بلند کنید، خدا می‌گوید دستی که بالا آمد، محروم نمی‌کنم. یا همین دعا را به او می‌دهم، یا اگر صلاح نباشد مشابهش را به او می‌دهم، یا اگر اصلاً صلاح نباشد، یک بلا را از جانش دور می‌کنم، چون دستش را بالا آورد، یا برای نسلش ذخیره می‌کنم، یا برای قیامتش ذخیره می‌کنم. دست بالا بیاید، خدا محروم برنمی‌گرداند.
بسم الله الرحمن الرحیم
ده مرتبه یا رَبِّ، یا رَبِّ، یا رَبِّ، یا رَبِّ، یا رَبِّ، یا رَبِّ، یا رَبِّ، یا رَبِّ، یا رَبِّ، یا رَبِّ.
اللهم صل علی محمد و آل محمد
خدایا ایمان کامل، بدن سالم، عقل قوی، علم مفید، عمر بابرکت، رزق حلال، اولاد صالح، نیت خالص، عزت دنیا و آخرت، حُسن عاقبت به همه‌ی ما مرحمت بفرما.
گذشتگان ما را بیامرز.
مرضای ما را شفا بده.
قیامت را روز سرافرازی و راحتی ما قرار بده.
مشکلات فرد و جامعه‌ی ما را حل بفرما.
دشمنان ما را شاد نکن.
شرّ اشرار به خودشان برگردان.

«و السلام علیکم و رحمة الله»


«سؤالات مسابقه»

1- در آیات 15 و 16 سوره فجر، چه چیزی به عنوان آزمایش الهی معرفی شده است؟
1) رفاه و نعمت
2) سختی و مصیبت
3) هردو مورد
2- باغی که صاحبانش قصد کردند نیازمندان را محروم کنند، به چه شکلی درآمد؟
1) باغ بدون میوه
2) باغ سوخته
3)درختان خشکیده
3- براساس آیه 4 سوره فلق، دشمنان از چه شیوه‌ای برای تضعیف ایمان مردم استفاده می‌کنند؟
1) شبهه افکنی
2) دروغ و تهمت
3) ترویج گناهان
4- براساس آیه 56 سوره ذاریات، رشد و کمال انسان در گرو چه امری است؟
1) بندگی خدا
2) کسب علم و دانش
3) خدمت به مردم
5- حضرت یوسف هنگام رسیدن به قدرت، برای چه امری دعا کرد؟
1) مردم داری و فروتنی
2) احسان به والدین
3) عاقبت به خیری

]]>
https://gharaati.ir/%d8%b6%d8%b9%d9%81-%d8%b9%d9%82%db%8c%d8%af%d9%87-%d8%b9%d8%a7%d9%85%d9%84-%d8%a8%d8%af-%d8%b9%d8%a7%d9%82%d8%a8%d8%aa%db%8c/feed/ 1
وفاداری و تسلیم‌بودن حضرت ابوالفضل علیه‌السلام https://gharaati.ir/%d9%88%d9%81%d8%a7%d8%af%d8%a7%d8%b1%db%8c-%d9%88-%d8%aa%d8%b3%d9%84%db%8c%d9%85%e2%80%8c%d8%a8%d9%88%d8%af%d9%86-%d8%ad%d8%b6%d8%b1%d8%aa-%d8%a7%d8%a8%d9%88%d8%a7%d9%84%d9%81%d8%b6%d9%84-%d8%b9%d9%84/ https://gharaati.ir/%d9%88%d9%81%d8%a7%d8%af%d8%a7%d8%b1%db%8c-%d9%88-%d8%aa%d8%b3%d9%84%db%8c%d9%85%e2%80%8c%d8%a8%d9%88%d8%af%d9%86-%d8%ad%d8%b6%d8%b1%d8%aa-%d8%a7%d8%a8%d9%88%d8%a7%d9%84%d9%81%d8%b6%d9%84-%d8%b9%d9%84/#comments Thu, 18 Mar 2021 04:30:32 +0000 https://gharaati.ir/?p=8135 https://gharaati.ir/archive/pdf/99.12.28.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/99.12.28.mp3 https://www.aparat.com/embed/DaJvz?data[rnddiv]=13215502933&data[responsive]=yes]]>

موضوع: وفاداری و تسلیم‌بودن حضرت ابوالفضل علیه‌السلام
تاريخ پخش: 28/12/99
1- سلام خدا و پیامبران و فرشتگان و حضرت ابوالفضل
2- همراهی قلبی و عملی با اولیای خدا
3- تسلیم بودن در برابر دستورات خدا و رسول خدا
4- تسلیم خواست خدا، نه خواست خودم
5- دوری از کسالت و تبلی در رابطه با خدا
6- گرفتاری‌ها و مشکلات، نتیجه فراموش‌کردن نیازمندان و یتیمان
7- شناخت واقفیه‌های انقلاب

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

عزیزان پای تلویزیون بحث را ایامی گوش می‌دهند که اعیاد شعبانیه هست، تولد امام حسین(ع) و تولد ابالفضل(ع) و تولد امام سجاد(ع)، سه تا تولد کنار هم و یک تولد نیمه شعبان هست که حسابش جداست. بهترین معرفی اولیای خدا شاید بشود گفت، کلماتی است که در زیارتنامه هست. ما خواسته باشیم ابالفضل را که تولد ابالفضل بیننده‌ها گوش می‌دهید بشناسیم باید زیارتنامه‌اش را ببینیم. من دو سطر از زیارتنامه آقا را برای شما توضیح بدهم. اول یک سلام بدهیم. السلام علیک یا ابالفضل، السلام علیک و رحمة الله و برکاته.
1- سلام خدا و پیامبران و فرشتگان و حضرت ابوالفضل
خدا انشاءالله قسمت کند همه آرزومندان بروند. در زیارتنامه حضرت ابالفضل داریم سلام الله و سلام ملائکه المقربین، نمی‌گوید: سلام بر تو ای ابالفضل، می‌گوید: سلام خدا. سلام همه ملائکه مقرب، سلام همه انبیاء و سلام همه بندگان خوب و جمیع شهدا، سایر شهداء و صدیقین، «و الزاکیات الطیبات» سلام اینها بر تو باد ای امیرالمؤمنین، این خودش یک درس است. شما وقتی یک چیزی می‌خواهی چرا من می‌گویی؟ بگو ما. از نماز یاد بگیر. نماز می‌گوید در نماز بگو «سمع الله لمن حمده» یعنی خدایا تمام ستایش‌های موجودات را می‌شنوی. ستایش انسان‌ها و جنیان و ملائکه اما اگر گفتی «سمع الله لحمدی»، «سمع الله لحمدی، سمع الله لمن حمده» سمع الله لحمدی یعنی خدایا حرف مرا می‌شنوی، ستایش مرا می‌شنوی، سمع الله لمن حمده یعنی ستایش همه را می‌شنوی. از اول بگو همه، نماز می‌خواهی بخوانی چرا می‌گویی «ایاک اعبد» حق نداری بگویی، «ایاک اعبد و ایاک استعین» یعنی خدایا من بنده تو هستم. بگو ما بنده تو هستیم. چرا می‌گویی من، بگو: ما. خدایا مرض مرا شفا بده. چرا می‌گویی من؟ همه را شفا بده. در ماه رمضان دعا که می‌کنیم نمی‌گوییم خدایا گرسنگی مرا سیر کن. می‌گوییم «اللَّهُمَّ أَغْنِ‏ كُلَ‏ فَقِيرٍ اللَّهُمَّ أَشْبِعْ كُلَّ جَائِعٍ‏» (المصباح كفعمي، ص 617) همه گرسنه‌ها… اینکه انسان وقتی دعا می‌کند یا سلامی که به امام زمان(ع) می‌دهیم، می‌گوییم: سلام همه موجودات، موجودات دریایی و هوایی و صحرایی، موجودات گذشته و حال و آینده، بعد می‌گوییم: همه درودها بر تو باد ای امام زمان، صدقه می‌دهی؟ چرا برای سلامتی خودت؟ بگو برای سلامتی همه مسافران. چرا مسافرها؟ برای سلامتی همه. این خودش یک درس است که نگاهت نگاه جمعی باشد، خودت را نبین. دیگران را هم ببین.
آنوقت فایده‌اش چیست؟ فایده‌اش این است که اگر تو دلت را همراهی کردی با همه خوبی‌ها، در همه خوبی‌ها شریک هستی. یک چیزی می‌گویم تعجب نکنید. شما وقتی می‌خواهی بخوابی، بگویی امروز چقدر کار خوب شده که خدا راضی بوده است. خدایا برای هرکار خوبی که شده الحمدلله رب العالمین، تمام! همین را بگو، همین که دلت را همراه کردی با خوبان تاریخ در اجر خوبان شریک می‌شوی. دلیل حرفم چیست؟ دلیل حرفم این است که در قرآن می‌گوید: «فَعَقَرُوهَا» (شمس، 14) عین و قاف، «عقروها» یعنی شتر صالح را کشتند. حضرت فرمود: یک نفر کشت، چرا می‌گوید کشتند؟ باید بگوید: شتر را کشت. یک نفر کشته است. می‌گوید: یک نفرکشت اما چون باقی‌ها راضی بودند خداوند نسبت کشتن را به همه می‌دهد. یا یک جای دیگر قرآن می‌گوید: «قَتْلَهُمُ‏ الْأَنْبِياءَ» (آل‌عمران/181) یهودی‌ها انبیاء را کشتند. حضرت فرمود: اینها که نکشتند، اجداد اینها کشتند. اما وقتی می‌خواهد بگوید، نمی‌گوید جد شما پیغمبر را کشت. می‌گوید: شما کشتید. امام می‌گوید: اینها خودش را که نکشتند ولی چون به عمل آنها راضی بودند شریک هستند.
2- همراهی قلبی و عملی با اولیای خدا
در یکی از جبهه‌ها یک نفر به حضرت علی گفت: کاش فلانی زنده بود و پیروزی ما را می‌دید. خوشحال می‌شد. حضرت فرمود: فلانی که می‌گویی کاش بود و می‌دید، مگر قلبش با ما نیست؟ گفت: چرا جزء حزب ماست و عقایدش عقاید ماست. فرمود: همین که دلش با ماست در اجر ما شریک است. عجب! چقدر تا به حال خسارت کردیم. ما که یک قران می‌دهیم، ما که هزارتومان بیشتر کمتر می‌دهیم، ما که در صندوق صدقه پول می‌اندازیم خب برای دفع بلا از همه. چرا سلام که می‌کنی به خودت حق نداری سلام کنی بگو: السلام علیّ… باید بگویی السلام علینا و علی عباد الله الصالحین… نا.. علیّ یعنی سلام بر من و علینا یعنی سلام بر همه. این نگاه جمعی خیلی ارزش دارد. خودمان را حذف کنیم و همه را ببینیم. هرچه هم دعا زیاد باشد، فکر نکنیم خدا کم می‌گذارد. خدایا مریض مرا شفا بده فرق می‌کند با اینکه بگوییم: مریض ما، نه، یکی و هزارتا و شما سلام که می‌کنی… سلام خدا…
دارم چه می‌گویم؟ تولد حضرت ابالفضل بحث را گوش می‌دهیم. می‌خواهم یکی دو سطر زیارت ابالفضل را برای شما معنا کنم. سلام خدا و سلام همه ملائکه مقرب و پیغمبران مرسل و بندگان صالح و همه شهداء و صدیقین، سلام همه بر تو ای ابالفضل، نگاه جمعی! این یک مسأله، بعد می‌گوید: «اشهد انک بالتسلیم و التصدیق و الوفاء و النصیحه لخلف النبی» دو کلمه‌اش را هم بنویسیم. [پای تخته] بسم الله الرحمن الرحیم، زیارت حضرت ابالفضل، 1- سلام همگان 2- «اشهد انک بالتسلیم» ابالفضل اهل تسلیم است. «والتصدیق» اهل تصدیق است. «والوفاء» ابالفضل وفادار بود. «والنصیحه» ابالفضل خیرخواه بود. تسلیم و تصدیق، بعضی‌ها یک کار را انجام می‌دهند، اما تسلیم نیستند. مثلاً می‌گویند: خیلی خوب، دیگر حالا مجبور هستیم انجام بدهیم. اینکه انسان تسلیم باشد، قرآن می‌فرماید: اگر می‌خواهید ببینید چه کسی ایمان دارد، ببینید کی نق می‌زند یا نه.
3- تسلیم بودن در برابر دستورات خدا و رسول خدا
بین دو نفر سر آبیاری دعوا شد. نزد پیغمبر رفتند، پیغمبر فرمود: حق با فلانی است. فلانی که باخت یعنی به نفعش حکم نشد، گفت: آقا پیغمبر خویش و قوم بازی کرد. آن خویش و قومش بود، پارتی بازی کرد و عدالت رفتار نکرد. آیه نازل شد، آیه این است. «فَلا وَ رَبِّكَ‏ لا يُؤْمِنُونَ» (نساء/65) بخدا قسم اینها ایمان ندارند. «حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ» مگر اینکه در درگیری‌ها تو را داور قرار بدهند و بگویند: هرچه تو گفتی. بعد «ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ» یعنی در دلشان نق نزنند. «وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً» تسلیم باشند. «اشهد انک بالتسلیم» خیلی‌ها یک کاری می‌کنند ولی تسلیم نیستند.
پول می‌دهد می‌گوید: نه، من می‌خواهم خودم تشخیص بدهم. یعنی من پولم را به کسی دیگر بدهم، او زکات… خودم فقرا را می‌شناسم، خواستم خودم کمک می‌کنم. این پول را هم خرج می‌کند. ولی تسلیم نیست. مثل اینکه شما بگویی من خودم وضو می‌گیرم، آب به صورتم می‌ریزم، چرا دیگر به حرف آخوندها گوش بدهم؟ وضو بگیریم. ما هر روز خودمان صورتمان را می‌شوییم. صورتت را بشویی دیگر وضو نیست. به شما گفتند رو به قبله بایست. کج بایستی دیگر نماز نیست. آقا ارتش می‌گوید: دستت را اینجا بگذار. بالاتر بگذاری احترام نیست. پایین‌تر بگذاری احترام نیست. می‌گوید: این قرص را قبل از غذا بخور، بعد از غذا بخوری فایده ندارد. این آمپول را هشت ساعت به هشت ساعت بزن، دیرتر بزنی فایده ندارد. همه چیز حساب و کتاب دارد. این سیب زمینی حساب دارد چند درصدش آب است و چند درصدش نشاسته است. این درصدها بالا و پایین شود سیب زمینی نمی‌شود، چیز دیگری می‌شود. «كُلُّ شَيْ‏ءٍ عِنْدَهُ‏ بِمِقْدارٍ» (رعد/8) آیه قرآن بود که خواندم. یعنی هر چیزی اندازه دارد. فرمول دارد، کم و زیاد شود نمی‌شود.
شما حاضر هستی وقتی می‌ایستی عکس بگیری زیر شلواری‌ات از شلوارت بیرون بیاید. یک افسر وارد پادگان شود زیر شلواری‌اش بیرون آمده باشد، با او برخورد می‌کنند. اصلاً یک آمین بی‌خود بگو. مثلاً در مسجد همه دعا می‌کنند می‌گویند: آمین، یکی بگوید: آمین. دستش را می‌گیرند و از مسجد بیرونش می‌کنند. خل هستی؟ مثل بقیه آمین بگو. این هماهنگی با امت اسلامی و فکر اسلامی، من که می‌خواهم بدهم، باید آنطور که او گفته، اگر شما جُنب شدی و در همه اقیانوس‌ها شنا کردی باز هم جُنب هستی و باید نیت غسل کنی تا پاک شوی.
4- تسلیم خواست خدا، نه خواست خودم
تفکری که می‌خواهم خودم باشم این تفکر شیطانی است. ما بنده خدا هستیم و باید تسلیم خدا باشیم. دلیلش چیست؟ گاهی می‌فهمیم و گاهی نمی‌فهمیم. گاهی بعداً می‌فهمیم و گاهی بعد هم نخواهیم فهمید. اگر شما هرچه پسندیدی عمل کنی که بنده خودت هستی. می‌گویی: این را خوشم آمد عمل کردم و این را خوشم نیامد عمل نکردم. پس تو بنده خدا نیستی. بنده خوشت آمد و خوشم نیامد.
ما از حرم امام رضا که درمی‌آییم درهای طلایی را می‌بوسیم، حال نداریم درهای چوبی را ببوسیم. این یعنی چه؟ یعنی امامت من با طلا قاطی است. خالص نیست. اگر به عشق امام رضاست، چه این در چوبی باشد، چه… شعر هم که می‌گوییم، می‌گوییم: ایوان نجف عجب صفایی دارد! چون ایوان نجف بزرگترین ایوان طلاست. به شاه قبه طلا حضرت رضا صلوات! می‌گوییم شاه قبه‌اش هم طلاست. یعنی امامت ما با شاه و قبه طلا قاطی است. امام رضا، امام رضاست. چه قبرستان بقیع خاکی باشد و چه امام رضا مزین باشد. تسلیم یعنی خودت را کنار بگذار. ما یک قصه هست حتماً خیلی مشکل شده سخنرانی برای من. باید یک چیزی را بگویم که در این چهل سال نگفته باشم. هم سوادم کم است و هم حافظه‌ام گاهی یادم می‌رود می‌گویم. حالا دو بار بشنوید. شما گل را یکبار بو می‌کنی دور می‌اندازید؟ گل که خوب است هر چند لحظه، شخصی سوار اسب بود آمد به رودخانه رسید. رودخانه هم یکی دو وجب آب بیشتر نبود و اسب می‌توانست از درون آب رد شود. ایستاد. شلاق زد، نرفت. پاچه‌هایش را بالا کشید و خودش در آب افتاد و افسار را کشید، نرفت. فکر کرد یک پاشنه کفش چیزی از جیبش برداشت و گفت: اوم… باز هم نرفت. جهت اطلاع آقایانی که معلم هستند کلاسداری مرا هم ببینند. وقتی می‌گویم افسار را کشید، نرفت. این را صاف نمی‌گویم. افسار را کشید و اسب حرکت ننمود! وقتی می‌گویی افسار را کشید، انگار افسار را می‌کشی. وقتی می‌گوییم پاشنه کش یعنی دستش را در کیسه کرد و پاشنه کشی هوم… وقتی در آب رفت انگار پاچه‌اش را بالا کرد… یعنی معلم باید حرکاتش با عباراتش به هم بخورد.
یک بنده خدایی سخنرانی که می‌کرد ضد… حرف‌هایش از دست‌هایش دو تا بود. می‌گفت: یوسف در چاه رفت، برای چاه… پیغمبر هم معراج رفت! یعنی آنجایی که باید چنین کند چنین می‌کرد… پارچه‌ها را دیدید؟ پارچه فروش‌ها وقتی می‌خواهند پارچه را پاره کنند می‌بینند پارچه سفت است، نیش و ابرو و لب و چانه و کتف، همه چنین می‌کنند… وقتی چنین می‌کند یعنی چه؟ یعنی با کتفش می‌گوید: سفت است. با قیافه می‌گوید سفت است. مردی ایستاده بود صحنه را دید گفت: آقا چه مشکلی دارید؟ گفت: این اسب ایستاده، یک وجب آب هست می‌تواند برود و نمی‌رود. گفت: یک بیل بردار و آب را گلی کن اسب می‌رود. گفت باشد. یک بیل برداشت و در رودخانه زد و آب گلی شد و اسب رفت. از داخل آب رفت، گفت: خدا پدرت را بیامرزد، دلیلش چه بود؟ گفت: اسب که می‌آمد آب تمیز بود اسب خودش را می‌دید و چون خودش را می‌دید روی خودش پا نمی‌گذاشت. هرکس خودش را ببینند پا روی نفسش نمی‌گذارد. می‌گوید: این به من جسارت کرده است. این به من… کسی که خودش را ببیند، پا روی خودش نمی‌گذارد. ما در قرآن آیاتی داریم که حیوان‌ها به حرف انبیاء گوش می‌دهند. نه گوش به حرف آدم‌ها، به حرف حیوان‌ها گوش می‌دادند.
هدهد نزد سلیمان آمد و گفت: یک گروه انحرافی فلان منطقه هستند. سلیمان گفت: باشد. یک نامه به هدهد نوشت و گفت: برو به رئیس آنها بده. حتی یک جمله گفت که یک خرده تحریک کننده بود. گفت: «أَحَطْتُ بِما لَمْ‏ تُحِطْ» (نمل/22) عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. یعنی ای سلیمان یک چیزی بلد هستم که تو پیغمبر هم نمی‌دانی. چه اشکالی دارد بگوید آقا من یک چیزی می‌فهمم که تو نمی‌فهمی. اشکال دارد و اسلام ارزش قائل شده برای این فهم‌ها، شما اگر خودت ماه را دیدی فردا عید فطر است. ولو مراجع تقلید و مقام معظم رهبری همه مؤمنین و مؤمنات بگویند: ثابت نشده است. اگر با چشم خودت ماه را دیدی برای شما عید فطر است. همه مردم باید روزه بگیرند ولی شما باید روزه‌ات را بخوری. وقتی آدم با چشم خودش دید، حجت است. ما تسلیم نیستیم. ما نمونه‌هایی که تسلیم نیستیم را اینجا آوردم. 1- در نماز تسلیم نیستیم. این تسلیم را معنا کنیم. شاخه‌ی تسلیم را اینجا بکشیم. [پای تخته] گروهی در نماز تسلیم نیستند. گروهی در حجاب تسلیم نیستند. گروهی در خمس و زکات تسلیم نیستند. گروهی در جهاد تسلیم نیستند. عرض کنم… گروهی در توحید تسلیم نیستند. گروهی در نبوت تسلیم نیستند. گروهی در معاد.. همه شاخه‌ها یک عده نق زن داریم، من این نق‌ها را از قرآن جمع کردم برای شما بخوانم.
5- دوری از کسالت و تبلی در رابطه با خدا
1- «قامُوا كُسالى‏» (نساء/142) آیه قرآن است. کُسالی همین کسالت، نماز می‌خواند ولی با زور نماز می‌خواند. الله اکبر، بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، ها… امام صادق فرمود: بعضی به قدری زشت نماز می‌خوانند که انگار جان می‌کنند وقتی نماز می‌خوانند. با قیافه، با چه لباسی و چه بیانی! خیلی بد است. انسان می‌خواهد با خدا حرف بزند نمازش غلط است و آنوقت انگلیسی مثل بلبل حرف می‌زند. تو رابطه‌ات با خالق اینقدر بد و رابطه‌ات با مخلوق اینقدر خوب، حیف است. گروهی در نماز تسلیم نیستند. این یک مورد. «وَ إِنَّها لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِين‏»(بقره/45) قرآن می‌گوید: برای بعضی نماز سنگین است. تا می‌گوید: السلام علیکم و رحمة الله و برکاته، بلند می‌شود می‌دود. می‌گوییم: بیا، حدیث داریم خدا به فرشته‌ها می‌گوید: به این بگو کجا می‌روی؟ تو زندگی و آخرتت دست من است. تو به هوای اینکه مثلاً انگار گیر کردی. افرادی در مسجد داریم مثل ماهی در دریا هستند. کیف می‌کنند! افرادی در مسجد انگار در زندان هستند. السلام علیکم و رحمه الله و برکاته! می‌دود و می‌رود. با اینکه حدیث داریم هر نماز واجبی بعدش یک دعای مستجاب است خوب دعا کن. یک دقیقه… از اینجا می‌دود در صف ترافیک می‌رود گیر می‌کند. می‌رود در صف نانوایی، در صف تخم مرغ!
شما احتمال بدهید یکسری سیلی‌هایی که می‌خوریم بخاطر اعمال ما هست. با دعای کمیل خیلی‌ها آشنا هستند. می‌گوید: «اللهم اغفرلی الذنوب التی تغیر النعم» نعمت‌ها عوض می‌شود. گناهی کردیم که نعمت عوض شده است. یک گناهی کردیم که… باز هم خوب است و خدا کند اگر انسان خلافی می‌کند در همین دنیا خدا گوشش را بگیرد و بمالاند و حواسش جمع باشد. شخصی داشت می‌رفت خانمی را دید زیبا بود. به فکر این خانم رفت که این که بود و عقبش برویم. رفت ببیند خانه او کجاست. همین که دلش با این خانم بود خورد به یک دیوار و خشت و کلوخی، افتاد از دیوار که به او خورد و کمی صورتش خراشیده شد. گفت: ما شانس نداریم و برگشت. در راه برگشت امام رادید، امام فرمود: چرا اینجا خونی است؟ گفت: آقا راستش را می‌خواهی چنین غلطی کردیم. گفت: خدا دوستت داشته است. چون دوستت داشته حالت را گرفته برگردی. اگر دوستت نداشت می‌رفتی تا آخر خط، اینکه انسان یک… قرآن بخوانم. «وَ ما أَصابَكُمْ‏ مِنْ‏ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ» (شوری، 30) این سیلی که خوردی بخاطر عملکرد تو بود. احتمال نمی‌دهیم عملکرد ما بد بوده است. حالا عملکرد را به سیاسیون می‌گوییم مدیریت، به غیر سیاسیون چیز دیگر نباید بگوییم؟ چه کسی است که مقصر نیست. عملکرد ما بوده است.
6- گرفتاری‌ها و مشکلات، نتیجه فراموش‌کردن نیازمندان و یتیمان
قرآن می‌گوید: چرا می‌گویی خدا؟ بگو: خودم. «رَبِّي أَكْرَمَنِ‏» (فجر/15) خدایا امسال دستت درد نکند، شکر خدا امسال خوب شد. سال دیگر نه… «رَبِّي أَهانَنِ» چرا می‌گویی خدا بد کرد؟ چرا ربّ می‌گویی؟ «رَبِّي أَكْرَمَنِ، رَبِّي أَهانَنِ» یعنی خدایا تو بودی دادی. او می‌گوید: نخیر، «کلا» یعنی اینطور نیست که تو می‌گویی. «بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتِيم»‏ پارسال به تو دادیم به یتیم‌ها ندادی، امسال گرفتیم. ما یکسری چیزهایی را ساده می‌گیریم، قرآن در مورد زکات می‌گوید: کسی زکات ندهد مشرک است. قرآن چنین می‌گوید، «وَ وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ‏، الَّذِينَ لا يُؤْتُونَ الزَّكاةَ» (فصلت، 7) آیه قرآن بود که خواندم. وای بر مشرکین، مشرکی که زکات نمی‌دهد. ما فکر می‌کنیم همین که خدا را قبول داریم دیگر کافی است. دیگر خمس هم دادیم، زکات هم دادیم. نماز هم خواندیم، اما مسلمانیم.
یک کسی به بچه‌اش نصیحت می‌کرد و می‌گفت: ببین عرق می‌خوری بخور. دروغ می‌گویی بگو، کلاهبرداری می‌کنی بکن، کم فروشی می‌کنی بکن، فحش می‌دهی بده، اما مسلمان باش. این فقط مسلمان است، تسلیم نیست. بعضی در نماز، بعضی در زکات تسلیم نیستند. «وَ هُمْ كارِهُونَ‏» (توبه/48) کارهون، کراهت دارد. زور، زورش می‌آید بدهد. دیگر چه؟ بعضی در جهاد، همین که دستور جبهه آمد می‌گویند: «لِمَ‏ كَتَبْت‏» (نساء/77) خدایا حالا وقتش بود؟ چرا الآن به ما دستور جهاد دادی؟ «لِمَ‏ كَتَبْت‏» هرچه عربی می‌گویم قرآن است. «لِمَ‏ كَتَبْت‏» در جهاد، بعضی در رهبری، سنگین است.
7- شناخت واقفیه‌های انقلاب
خدا رحمت کند مرحوم پرورش، می‌گفت: ما گروهی داریم به نام واقفیه، هفت امامی است. امام رضا را قبول ندارند. آنوقت چطور واقفیه شدند؟ یکی یک پولهایی جمع کرده بود برای امام کاظم، امام کاظم در زندان شهید شد. خوب باید پولها را به امام رضا بدهد، دید حیف است این همه پول را به امام رضا بدهد، گفت: ما اصلاً امام هشتم نداریم. ما هفت امام بیشتر نداریم. گفت امام هفت تا بیشتر نداریم تا بتواند آن را بخورد. مثل اینکه می‌گوییم: بابا این غیبت ندارد. این غیبت ندارد یعنی هرچه می‌خواهی فحش بده. از اول می‌گوییم غیبت ندارد، تا راحت راه زبانمان باز شود. می‌گوییم: امام هشتم وجود ندارد، تا راه اختلاس پول‌ها باز شود. مرحوم پرورش مثل خوبی می‌زد. می‌گفت: در جمهوری اسلامی هم بعضی‌ها واقفیه هستند. امام خمینی را قبول دارند، انقلاب را قبول دارند. به مقام معظم رهبری می‌رسند قفل می‌شوند، اینها واقفیه هستند. اگر قبول داری هرچه قانون گفته را عمل کن. مثلاً می‌گوید: ما این انتخابات را قبول نداریم. خیلی خوب قبول نداری آمدی ثبت نام کردی یا نه؟ خوب قانون گفته بود ثبت نام کن. پس چطور اینجا را قبول کردی، ثبت نام کردی؟ مدارکت را بیاور. مدرک‌هایت را هم آوردی، هرچه از تو خواستند را قبول کردی. همه را می‌گوید قبوله، قبوله قبوله انجام می‌دهد، به آخر که می‌رسد شماره‌ها کم می‌شود می‌گوید: پس من قبول ندارم. این مسیری که تا اینجا رفتی، شما پنج شش پله بالا رفتی. چطور پله اول و دوم و سوم و چهارم را قبول داشتی و بالا رفتی، پله آخری که دیدی پایت به پشت بام نرسید گفتی اصلاً نردبانی نیست.
واقفیه، خانم همه چیزش خوب است. می‌گوید: حالا این دو تا فکل هیچ کاری به اسلام ندارد. ما همه دین را قبول داریم. ابالفضل و امام حسین، راست می‌گوید و قبول دارند و دروغ نمی‌گویند. قبول دارند. می‌گوییم تو که همه را قبول داری، این یکی را هم قبول داشته باش. قرآن که می‌گوید: «یا ایها الذین آمنوا» تو که ایمان داری، «آمِنوا» به این هم ایمان داشته باش. می‌گوید: حالا این دو تا موی کوچک چه کار به انقلاب دارد؟ می‌گوییم: شما وقتی سوار هواپیما می‌شوی می‌گویند:موبایل‌های خود را خاموش کنید. این موبایل کوچک من چه کار دارد به هواپیمای گنده، این یک موبایل کوچک، می‌گوید: خاموش کن. یک مثل سوسک بود نمی‌دانم اینجا زدم یا جای دیگر… نمی‌دانم.
ما یکبار در یکی از کشورها، باز هم شک کردم. ایران یا کشور دیگری، در یکی از سفرها همه را گفتند: پیاده شوید. اثاثیه را هم پیاده کردند. گفتیم: مگر هواپیما ربا یا دزدی سوار شده است؟ گفتند: یک موش داخل رفته است. گفتیم: شما این همه مسافر را به خاطر یک موش، گفت: بله… شما موش را کم نگیرید. ممکن است این موش یک سیمی را بجود و رابطه خلبان با فرودگاه قطع شود. من یکبار این را گفتم. اگر یک موش یک سیم می‌جود رابطه‌ی خلبان با فرودگاه قطع می‌شود چه اشکالی دارد یک موش یک چیزی را بجود رابطه ما با خدا قطع شود؟ شما در نماز اگر بگویی: اللهم سَّل علی محمد… سَّل با سین یعنی خدایا بکش محمد و آل محمد را. نعوذ بالله! اما اگر گفتی: «اللهم صل» س ص س ص، سین و صاد فرق دارد. اگر گفتی «صلّ» با صاد گفتی یعنی خدایا درود بفرست. گفتی: «سلّ» یعنی خدایا او را بکش. اگر شما دست در گوش کنی توهین نیست. سر سخنرانی دستت را در گوشت کنی، تلویزیون اگر دست در گوشت کنی حذف نمی‌کند. اگر دست در دماغت کنی حذف می‌کند. چه فرق می‌کند یک انگشت بود در یک سوراخ رفت. خوب بله، این گوش مانع ندارد … حساب و کتاب دارد. بنده عمامه‌ام را دو سانت جلوتر بگذارم و اینطور کنم، دادگاه ویژه روحانیت مرا می‌گیرد، از تلویزیون هم مرا بیرون می‌کنند. حالا این عمامه من یک خرده پارچه بود دو سانت جلو آمد. کوچک نشمارید گناه را، هرچه خدا گفته تسلیم باشید. بعضی در جهاد، بعضی در رهبری، بعضی در شکم، در شکم می‌گویند: چرا؟ «فشرب…» در یک ماجرایی گفتند از این آب نخورید. همه خوردند جز یک عده قلیل، «فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ»(بقره/249) در شکم تسلیم نیستند.
بعضی در تعهدات، قول می‌دهند و زیرش می‌زنند مثل برجام و فرجام و… دیگر همیشه هست. قول می‌دهد چقدر مهریه می‌دهم و بعد می‌گوید: مهر را که داد و که گرفت؟ اگر کسی دامادی وقت عقد نیتش این باشد که مهر را ندهد، نه که ندارد و ندهد، ندارد و ندهد طوری نیست. اما نیتش این است که می‌گوییم و بعد حاشا می‌کنیم. حدیث داریم هروقت کنار خانم هست انگار زنا می‌کند. تو نیتت این است که ندهی. «فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقا» (توبه/77) ظاهر یک چیز می‌گوید، «بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ» یعنی قول می‌دهد و زیرش می‌زند. «وَ الْمُوفُونَ‏ بِعَهْدِهِم‏» (بقره/177) یکی از خصوصیات حضرت ابالفضل همین وفاداری بود. بسه وقت تمام شد. یک دعا می‌کنم. خدایا تو را به آبروی ابالفضل، امام حسین، امام سجاد و حضرت مهدی، به آبروی همه مقربان درگاهت، به ما توفیق بده 1- دین تو را بشناسیم. 2- تسلیم باشیم. 3- عمل کنیم. با نشاط عمل کنیم نه با کراهت، با نق و نوق و رو دروایسی نه، واقعاً عاشقانه دین را عارفانه بشناسیم و عاشقانه عمل کنیم.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- بر اساس آیه 181 سوره آل‌عمران، چه امری انسان را در کارهای دیگران شریک می‌کند؟
1) رضایت قلبی
2) مشارکت عملی
3) هر دو مورد
2- بر اساس آیه 65 سوره‌ی نساء، شرط ایمان به خدا چیست؟
1) انجام دستورات الهی
2) همراهی با امت اسلامی
3) تسلیم بودن در برابر رسول خدا
3- قرآن، چه کاری را نشانه ضعف ایمان شمرده است؟
1) نماز با کسالت
2) زکات با کراهت
3) هر دو مورد
4- در سوره فجر، به کدام عامل قطع لطف الهی اشاره شده است؟
1) عدم اکرام به یتیمان
2) عدم اقامه نماز
3) ارتکاب گناهان
5- واقفیّه، در کدام امام توقف کردند؟
1) امام سجاد علیه‌السلام
2) امام کاظم علیه‌السلام
3) امام رضا علیه‌السلام

]]>
https://gharaati.ir/%d9%88%d9%81%d8%a7%d8%af%d8%a7%d8%b1%db%8c-%d9%88-%d8%aa%d8%b3%d9%84%db%8c%d9%85%e2%80%8c%d8%a8%d9%88%d8%af%d9%86-%d8%ad%d8%b6%d8%b1%d8%aa-%d8%a7%d8%a8%d9%88%d8%a7%d9%84%d9%81%d8%b6%d9%84-%d8%b9%d9%84/feed/ 1
تجلیل از بزرگان https://gharaati.ir/%d8%aa%d8%ac%d9%84%db%8c%d9%84-%d8%a7%d8%b2-%d8%a8%d8%b2%d8%b1%da%af%d8%a7%d9%86/ https://gharaati.ir/%d8%aa%d8%ac%d9%84%db%8c%d9%84-%d8%a7%d8%b2-%d8%a8%d8%b2%d8%b1%da%af%d8%a7%d9%86/#respond Thu, 04 Feb 2021 06:30:11 +0000 https://gharaati.ir/?p=8090 موضوع: تجلیل از بزرگان
تاريخ پخش: 16/11/99
1- تجلیل خداوند از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم
2- درود دائمی خدا و فرشتگان به رسول خدا
3- تجلیل زبانی همراه با تسلیم عملی
4- تجلیل از زنان فداکار و پاک‌دامن
5- تجلیل از کمالات پایدار، نه موسمی و مقطعی
6- حاکمیت اراده انسان بر شرایط محیطی و اجتماعی
7- تجلیل از پیشکسوتان انقلاب و دفاع مقدس

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

دههه فجر 99 را تبریک می‌گوییم. موضوع بحثمان بزرگداشت و تجلیل است. تجلیل از یک فرد یا تجلیل از یک گروه یا تجلیل از یک خط، ما در اسلام تجلیل داریم یا نداریم. موضوع بحثمان این است. اول اینکه خود خداوند از پیغمبر تجلیل کرده است. آیه‌اش را خیلی‌ها حفظ هستند، نصفش را من می‌خوانم و نصفش را شما بخوانید. بسم الله الرحمن الرحیم، آیه‌ای که ایرانی‌ها حفظ هستند. «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ‏ عَلَى‏ النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً» (احزاب/56)
1- تجلیل خداوند از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم
در مورد این مقداری صحبت کنیم. موضوع بحثمان تجلیل 1- قرآن می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ‏ عَلَى‏ النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً» (احزاب/56) آیه قرآن است ولی در مسجدها که می‌خوانند بعضی فکر می‌کنند دعاست. البته دعا هم هست ولی، همین آیه ساده را یادم هست یک وقتی سالهای قبل دعوت شدیم دانشکده مدیریت زیر پل گیشا، دانشجوها بودند، کارمندها بودند، جمعی از اساتید بودند. گفتم ما از این آیه ضمن اینکه آیه تجلیل است می‌خواهیم مدیریت هم استفاده کنیم. اول معنا کنم،«إِنَّ اللَّهَ» یعنی به درستی که خدا «وَ مَلائِكَتَهُ» خدا و ملائکه «يُصَلُّونَ‏ عَلَى‏ النَّبِيِّ» پیوسته و دائماً بر پیغمبر درود می‌فرستند. بعد می‌گوید: شما هم تجلیل کنید. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» شما هم«صَلُّوا» وقتی خدا «یصلی» پس تو هم «صلوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً» (احزاب/56) آن زمان قدیم که این آیه را معنا می‌کردم و اصول مدیریت را بحث کردم گفتم یک مدیر یک بخشنامه می‌کند. حالا در هر مرحله‌ای هست، استاندار باشد، شهردار باشد، مدیرکل باشد، وکیل باشد، سفیر باشد، وزیر باشد. بالاخره مسئولین گاهی دستورالعمل صادر می‌کنند. برای دستورالعمل نکاتی هست.
1- [پای تخته] نکاتی… شرایط دستورالعمل، اگر می‌خواهید دستور بدهید. یک شرایطی… 1- اول دستور صریح و قاطع باشد. 2- دستور دهنده خودش عمل کند. 3- برای انگیزه‌ی مردم بگوید فرهیختگان عمل می‌کنند. 4- دستور همراه با احترام، تجلیل باشد. دستور جامع باشد. عمل عاشقانه باشد، حالا اینها را توضیخ بدهیم. اما اینکه می‌گوییم: یک رئیس جمهور از هر مرحله‌ای وقتی می‌خواهد به پرسنل و کارمندانش، دستورش صریح و قاطع باشد. از کجا در می‌آید؟ می‌گوید: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ»، «انّ» یعنی به درستی که، یعنی حتماً و قطعاً شک نکن. مثل اینکه می‌گوییم نامه جدی، نامه جدی یعنی من و من نکنیم. کلمه «انّ» یعنی قطعا، می‌گوید: خدا و فرشته‌ها صلوات می‌فرستد، بعد می‌گوید: مردم شما هم صلوات بفرستید. «إِنَّ اللَّهَ» خود دستور دهنده هم می‌گوید: من عمل می‌کنم. منی که خدا هستم و به شما دستور می‌دهم به پیغمبر صلوات بفرستید، خودم که خدا هستم صلوات می‌فرستم. «إِنَّ اللَّهَ»
2- درود دائمی خدا و فرشتگان به رسول خدا
مثلاً شما می‌خواهی بگویی که کشورهای پیشرفته می‌خواهد دستور به نیروی انتظامی بدهی، مسئولش می‌خواهد دستور بدهد که موتورسوارها کلاه ایمنی داشته باشند و ماشین سوارها کمربند ایمنی داشته باشند. می‌گوید: تمام کشورهای پیشرفته این کار را می‌کنند. یعنی چه؟ یعنی شما این کار را بکنید. کشورهای پیشرفته بریدن درخت را جرم می‌دانند در جمهوری اسلامی باید بریدن درخت به ناحق جرم باشد. می‌گوید: فرشته‌ها که از شما بهتر هستند صلوات می‌فرستند، تو با این همه گناهت نمی‌خواهی صلوات بفرستی؟ اینهایی که پاک و مقدس هستند صلوات می‌فرستند. از شما فرهیخته و پیشرفته‌تر هستند و نزد خدا آبرودارتر هستند. آنوقت تو با این همه جرم و جنایت نمی‌خواهی صلوات بفرستی؟«إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ» خدا صلوات می‌فرستد. بعد نمی‌گوید: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ صلوا» می‌گوید: «يُصَلُّونَ» به قول ما طلبه‌ها و ادبیات عرب، فعل مضارع برای استمرار است. یعنی خدا و فرشته‌ها دائماً صلوات می‌فرستند. تو دو ثانیه نمی‌خواهی صلوات بفرستی؟ پنج ثانیه نمی‌خواهی صلوات بفرستی؟ آنها دائماً در حال صلوات هستند. «يُصَلُّونَ‏ عَلَى‏ النَّبِيِّ» بعد هم چون می‌خواهیم بگوییم تجلیل کن، خودمان هم با تجلیل بگوییم. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» نگفته «یا ایها الناس»، یا ایها الناس یعنی ای مردم، «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» ای کسانی که ایمان آورده‌اید. یعنی وقتی خدا می‌خواهد به ما بگوید: تجلیل کنید، خودش هم نام ما را با تجلیل می‌برد. نمی‌گوید: «یا ایها الناس» می‌گوید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» کلاس «یا ایها الذین آمنوا» بالاتر از «یا ایها الناس» است.
3- تجلیل زبانی همراه با تسلیم عملی
یکوقت می‌گویم: ای مردم، یکوقت می‌گویم: ای عزیزان، وقتی می‌گویم: ای عزیزان کلاسش بالاتر از مردم است. «یا ایها الناس» نمی‌گوید، می‌گوید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» دستور باید جامع باشد، نمی‌گوید: «یا ایها الذین آمنوا صلوا» می‌گوید: هم صلوا و هم سلموا، صلوا یعنی با زبان صلوات بفرستد. «سلموا» یعنی در عمل هم تسلیم باش. چون ممکن است با زبانت حرف بزنی و در عمل حرف نزنی. یعنی نفاق باشد. ما باید ظاهر و باطنمان هردو باشد. شما مغز تخمه را بکاری سبز نمی‌شود. پوست تخمه را هم بکاری سبز نمی‌شود. هم پوست و هم مغز، هم باید تجوید و قرائت قرآن قشنگ آدم قرآن را بخواند و هم باید مفاهیم را بفهمد. اگر به جای فهم مردم همه را صرف تجوید کنیم مثل این است که همه را صرف پوست کرده است. اگر همه را صرف معنا کنیم و بد قرآن را بخوانیم باز جاذبه قرآن کم می‌شود. هم ظاهر و هم باطن، هم تلاوت قشنگ قرآن و زیبا و هم تدبر در قرآن، «صلوا» با زبان، ممکن است کسی عکس امام خمینی بالای سرش باشد ولی عملش با امام فرق کند. «صَلُّوا عَلَيْهِ» با زبان، «وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً» تسلیما یعنی عاشقانه باشد، زورکی نباشد. ابلاغ شده، بازرس هم می‌آید. دوربین مخفی هم هست و ممکن است ما را در غربال کنار بزنند. می‌گوید: نه، روی عشق کار کن. رستوران غذا می‌پزد، مادر و همسر هم غذا می‌پزد. منتهی رستوران بخاطر جیب شما غذا می‌پزد و شما را دوست ندارد. عاشق جیب توست. غذا می‌پزد که پولت را بگیرد ولی مادر و همسر اینطور نیست. عشق، تسلیما یعنی عاشقانه عمل کنید. پس یک آیه‌ای که ما به ظاهر می‌خوانیم، در مسجدها هم می‌خوانیم، رسم است در جمهوری اسلامی هم رسم است. یکبار اشکال دارد شما پای تلویزیون نشستید با هم این آیه را بخوانیم؟ الآن با هم بخوانیم… بسم الله الرحمن الرحیم، شما هم بخوانید. «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ‏ عَلَى‏ النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً» (احزاب/56)
خدا صلوات می‌فرستد، ملائکه صلوات می‌فرستد، آی مؤمنین شما هم صلوات بفرستید. صلوات شما هم زبانی نباشد، هم عمل نباشد. هم زبانی باشد و هم در عمل تسلیم باشید. صلوات شما عاشقانه باشد نه با زورکی و اضطرار و رو دروایسی. یک کسی که می‌خواهد بخشنامه صادر کند باید اصولی را مراعات کند. این خودش تجلیل است. منافقین نزد پیغمبر می‌آمدند می‌گفتند: تو رسول الله هستی. خدا گفت: این کلمه که می‌گویند درست است. تو رسول الله هستی ولی اینها دروغ می‌گویند. خدا گواهی می‌دهد تو رسول الله هستی اما اینهایی که می‌گویند: تو رسول الله هستی دروغ می‌گویند.
4- تجلیل از زنان فداکار و پاک‌دامن
حالا تجلیل از زن کنیم یا مرد؟ قرآن چه می‌گوید؟ قرآن می‌گوید: هم از مرد تجلیل کنید، «وَ اذْكُرْ فِي‏ الْكِتابِ‏ إِبْراهِيمَ» (مریم/41) ای پیغمبر اسلام، از حضرت ابراهیم تجلیل کن و خاطراتش را زنده نگه دار. بعد در همین قرآن نوشته «وَ اذْكُرْ فِي‏ الْكِتابِ‏ مَرْيَمَ» (مریم/16) ای پیغمبر اسلام از حضرت مریم، مادر حضرت عیسی(ع) تجلیل کن. یعنی در تجلیل زن و مرد ندارد. تجلیل باید به جا باشد. اگر کسی بی خودی بادش می‌کنند، هندوانه زیر بغلش می‌گذارند و هی بزرگش می‌کنند. اگر کسی را الکی بزرگ می‌کنند و او هم چیزی نمی‌گوید، قرآن می‌گوید: یک چنین آدم‌هایی قطعاً جهنمی هستند. بله.. آقای قرائتی حرف‌هایی که برای شما زدند، تجلیل کردند، بگو آقا این حرف‌هایی که می‌زنید از من نیست. شما زیادی از من تجلیل کردی. من اینقدرها نمی‌ارزم. قرآن یک آیه دارد می‌گوید: «یحبوّن» دوست دارد. چه دوست دارد؟ «يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا» (آل‌عمران/188) چه چیزی دوست دارد؟ ستایش شود، «بِما لَمْ يَفْعَلُوا» خوشش می‌آید تجلیلش کنند به کمالاتی که ندارد. مثلاً انقلابی نیست به او انقلابی بگویند. دکتر نیست به او دکتر بگویند. آیت الله نیست می‌گویند: آیت الله، مهندس نیست می‌گویند: مهندس. خیّر نیست می‌گویند: خیّر. تجلیل می‌کنند و حال اینکه آن هم می‌داند اینهایی که می‌گویند دروغ می‌گویند ولی چون تجلیل از خودش است چیزی نمی‌گوید. قرآن می‌گوید: کسانی که در دلشان خوششان می‌آید از تجلیل نابه جای مردم، «فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ» عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. احتمال نده اینها رستگار باشند، قطعاً اینها جهنمی هستند.
داریم «احثوا التراب»، «احْثُوا فِى وُجُوهِ الْمَدَّاحِينَ التُّرَابَ» (من‏لايحضره‏الفقيه ج 4 ص 11) کسانی که بی خودی تجلیل می‌کنند، در دهانشان خاک بریزید. خاک در صورتشان بریزید. تجلیل باید به اندازه باشد. اگر نیم کیلو خوبی دیدی، نیم کیلو تعریف کن. اگر نیم کیلو خوبی دیدی و یک کیلو تعریف کردی پیداست چاپلوس هستی. تملق است و خالی بند هستی. اگر کم بگذاری و نیم کیلو خوبی دیدی، نه اینکه یک کیلو را گفتی، نیم کیلو هم نگفتی. یک سیر یک مثقال را بگویی، معلوم می‌شود حسود هستی. یعنی تحمل نمی‌کنی خوبی مردم را به زبان بگویی. حسود علامتش این است که کمال مردم را تحمل نمی‌کند. تا می‌گوییم: فاطمه خانم چه آشی پخت، زهرا خانم حسادتش گل می‌کند می‌گوید: مادر فاطمه خانم کمکش کرد. یعنی چه؟ یعنی آش از خودش نبود. عجب مقاله‌ای خواند. بابا از خودش نیست، از روی مقاله‌ی دیگر نوشته است. چه سخنرانی خوبی کرد. از بس پررو است. چون پررو است سخنرانی‌اش خوب درمی‌آید. من خجالتی هستم. یعنی تا یک کمال شنید این را یک جوری به هم می‌زند. یا از خودش کمالاتی می‌گوید که او تحت الشعاع قرار بگیرد. مثلاً می‌گوید: من که لیسانس گرفتم حسادت تحریک می‌شود. زمانی که ما فوق لیسانس گرفتیم.. یعنی تا این می‌گوید لیسانس هستم، او می‌گوید: فوق لیسانس هستم. تا این می‌گوید فوق لیسانس هستم، می‌گوید: دکتر هستم. یعنی علامت حسود دو چیز است. 1- یا کمال مردم را خراب می‌کند یا از خودش یک کمالی می‌گوید که کمال مردم تحت الشعاع قرار بگیرد. یعنی حنایش دیگر رنگ نداشته باشد. تجلیل مهم است.
5- تجلیل از کمالات پایدار، نه موسمی و مقطعی
حالا دیگر تخته سیاه پر شده است و ما هم خواسته باشیم بنویسیم باید چابک باشیم. کمالات باید از کمالات دائمی تجلیل کرد نه کمالات لحظه‌ای، مثلاً قرآن وقتی تعریف می‌کند می‌گوید: «كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا» (مریم/41) «كانَ صادِقَ‏ الْوَعْد» (مریم/54) «وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا»، « وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ‏» کلمه «کان» در قرآن زیاد است. کارش این بود نه اینکه حالا یکبار یک فقیر را دید و پولش داد. اصلاً آدم خیری است و به همه فقیرها پول می‌دهد. نه اینکه یکبار خندید. اگر کسی در عمرش لحظه‌ای به مناسبتی بخندد، نمی‌گویند: خوش اخلاق، خوش اخلاق کسی است که دائماً خوش اخلاق باشد. یعنی اگر تجلیل می‌کنیم از جریان تجلیل کنیم که دائمی است نه از یک جرقه‌ای یعنی یک لحظه. این نکات، اما نکات دیگری که دیروز یادداشت کردم.
تشییع جنازه نوعی تجلیل است. خرج هم ندارد، تشییع جنازه، حالا، مثلاً تشییع شهید هم تجلیل از شخص است که شهید شده و هم تجلیل از راه و مکتب اوست. در قرآن بیشترین تجلیل از چه کسی است؟ بیشترین تجلیل از اهل‌بیت شده است. سوره‌ای به نام سوره هل أتی و انسان داریم. این سوره نکات مهمی دارد. ماجرا این بود که امام حسن و امام حسین دو بچه بودند، مریض شدند، پیغمبر عیادت بچه‌ها آمد. مردم پیشنهاد کردند یا علی نذر کن برای سلامتی بچه‌ها روزه بگیری. حضرت علی نذر کرد و بچه‌ها به سلامتی خوب شدند و روزه گرفتند، غذا در خانه نبود، گندم و جویی تهیه کردند و آرد و خمیر کردند و نان کردند و تا رفتند بخورند دم افطار، در زدند. کیه؟ اسیر، گرسنه هستم. نان را به اسیر دادند و با آب افطار کردند. فردا یتیم، روز سوم مسکین، سه شب تا رفتند افطار کنند کسی در زد. اینها را ضعف گرفته بود و فقط با آب افطار کردند. آیه نازل شد کسانی که «وَ يُطْعِمُونَ‏ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ» غذای خودشان را به مسکین و یتیم می‌دهند با اینکه گرسنه هستند و نیاز شدید دارند، ولی باز هم خودشان نمی‌خورند. این می‌گوید: نه، اینها گفتند: «لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً» (انسان/9) ما جزا نمی‌خواهیم تشکر هم نمی‌خواهیم. خداوند در سوره هل أتی پانزده محبت به اینها می‌کند «فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ‏ الْيَوْمِ‏» 1- روز قیامت خطرات از شما دور شد. عربی‌هایی که می‌خوانم همه قرآن است و سوره هل أتی است. «وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً» انواع شادی‌ها نصیب شما شد. آبی که به شما می‌دهند یک عطری دارد، زنجبیلا، آن رودخانه و مجرایی که به شما آب می‌دهد، «سلسبیلا»، «لا يَرَوْنَ فِيها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِيراً» هوای آنجا مطلوب است. شاخه‌ها نزدیک دست شماست. یعنی پانزده آیه را می‌گوید این پانزده آیه برای شما که نان خود را به یتیم و مسکین دادید. بعد اول اینها چه بود و آخر چه بود؟
بالای صفحه قبل از اینکه این پانزده آیه بیاید. می‌گوید: «لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً» (انسان/9) ما جزا نمی‌خواهیم، به فقیرها گفتند: ما نان خود را به شما می‌دهیم بخورید اما از شما جزا نمی‌خواهیم. چون می‌گوید: «لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً» (انسان/9) آخرش می‌گوید: «إِنَّ هذا كانَ‏ لَكُمْ‏ جَزاءً» بالای صفحه، «لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً» پایین صفحه «إِنَّ هذا كانَ‏ لَكُمْ‏ جَزاءً» شما گفتید ما از فقرا تجلیل و تشکر نمی‌خواهیم. جزا نمی‌خواهید. «وَ لا شُكُوراً، وَ كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً» یعنی دو کلمه پایین صفحه و دو کلمه بالا است. مثل محراب‌هایی هست در مسجدها که یک ستون از این طرف می‌آید و یک ستون از این طرف می‌آید و این بالا به هم چفت می‌شود. اینها گفتند: «لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً» ما جزاء نمی‌خواهیم. پانزده چیز خدا به او می‌دهد و بعد می‌گوید: «إِنَّ هذا كانَ‏ لَكُمْ‏ جَزاءً» جزا نمی‌خواهیم، این پانزده مورد جزاء است. «و لا شکورا» ما تشکر نمی‌خواهیم، «و کان سعیکم مشکورا» شکور، مشکور، جزاء، جزاء، یعنی این صفحه اول سوره و آخر سوره به هم چفت می‌شود. جزا نمی‌خواهی؟ این جزاء، شکور نمی‌خواهی این شکور. تجلیل عرض کنم به حضور شما که…
6- حاکمیت اراده انسان بر شرایط محیطی و اجتماعی
مثلاً قرآن از همسر فرعون تجلیل کرده است. همسر فرعون خیلی از اصول را به هم ریخت. کمونیست‌ها اصلی داشتند البته مکتبشان وا رفت، الحمدلله، می‌گفتند: انسان، اقتصاد زیر بناست. یعنی چه؟ یعنی هرجا آدم غذا بخورد طرف همان صاحبخانه را می‌کند. در کوه زندگی کنی فکرت کوخی و در کاخ زندگی کنی فکرت کاخی است. زن چون مستقل نیست سر سفره شوهرش غذای شوهرش را بخورد طرفدار شوهرش است. قرآن می‌گوید: نه اینطور نیست. زن فرعون در کاخ بود اما طرفدار کاخ نبود، طرفدار حضرت موسی بود. زن فرعون سر سفره فرعون غذا می‌خورد ولی ضد فرعون بود. کی گفته هرچه غذا خوردی… یکوقت به شورای نگهبان اشکال کردند که فلان کاندیدا پول داده رأی خریده است. بعضی از شورای نگهبان و جمعی رفتند تحقیق کنند. دیدند بله پول داده و به مردم غذا داده ولی مردم غذای این را خوردند و رفتند به کسی دیگر رأی دادند. اینطور نیست که هرجا غذا بخوری به همان هم رأی بدهی. البته بعضی‌ها غذا می‌خورند و همه به او رأی می‌دهند اما اینجا این موردی که رفتند تحقیق گفت: بله ما خیلی پول خرج کردیم ولی بعد فهمیدیم غذای ما را خوردند و رفتند به فلانی رأی دادند.
می‌گویند: یکوقت مسیحی‌ها می‌خواستند از حضرت عیسی تبلیغ کنند. فیلمی ساختند و بچه مسلمان‌ها را در سالن بردند و فیلم حضرت عیسی را نشان دادند که اینها مسیحی شوند. مسلمان‌ها وقتی فیلم تمام شد گفتند: اللهم صل علی محمد و آل محمد. اینها هرچه فیلم نشان می‌دهند دیدند اینها بر پیغمبر صلوات می‌فرستند. زن فرعون می‌گوید: من در کاخ بودم ولی فکرم طرفدار موسی بود. من نان کاخ را خوردم و نان فرعون را خوردم اما طرفدار فرعون نبودم. چه کسی می‌گوید که آدم… بله اقتصاد سهم دارد، اقتصاد نقش دارد ولی اینطور نیست که اراده انسان از اقتصاد مهمتر است. آدم اگر تصمیم بگیرد طرفداری بکند… حالا…
تجلیل از پیشکسوتان، «وَ السَّابِقُونَ‏ السَّابِقُونَ‏، أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ» (واقعه/10 و 11) قرآن یک آیه دارد می‌گوید: آنهایی که قبل از پیروزی مکه کمک پیغمبر کردند فرق می‌کند با آنهایی که بعداً کمک کردند. «لا يَسْتَوِي‏» اینها مساوی نیستند. افرادی که پیغمبر را یاری کردند در زمانی که غریب بود و کسی را نداشت. آن زمان مهم است. یک لیوان آب ظهر عاشورا ارزش دارد. غروب عاشورا یک قران ارزش ندارد. ظهر عاشورا یک لیوان آب یک میلیارد می‌ارزد. زمان مهم است. پیشکسوتان. یک وقت پیامبر از خدیجه تعریف کرد. عایشه تحریک شد. گفت: خدا بهتر از خدیجه را به تو داده است. عایشه خودش را می‌خواست بگوید یعنی من جوانتر و بهتر از خدیجه هستم. پیغمبر فرمود: تو نمی‌دانی. زمانی که خدیجه کمک کرد احدی کمک من نکرد. اول زنی است که به اسلام ایمان آورد. لذا پیغمبر هم گاهی یک گوسفند می‌کشت و گوشتش را در خانه رفقای خدیجه می‌گذاشت و می‌فرمود: اینها خانم‌هایی بودند که با خدیجه آمد و شد داشتند. به احترام حضرت خدیجه بعد از فوت خدیجه پیغمبر از پیشکسوتان تجلیل می‌کرد. بنده الآن پای تلویزیون نشستم کاری نکردم و لبم تکان خورده و هیچ نقشی ندارم. ما نباید یادمان برود، کتکش را ابیذر خورد و تبعید شد، چه کسانی سوختند و چه کسانی خون دادند و چه کسانی تبعید و چه کسانی شکنجه شدند؟ چه رزمندگانی، همین الآن چقدر جانباز داریم. انواع مصیبت‌ها را خودشان و بستگانشان دارند. ما به پلوهایش رسیدیم و کتک‌هایش را آنها خوردند.
7- تجلیل از پیشکسوتان انقلاب و دفاع مقدس
هرکس هرجا می‌خواهد تجلیل کند قدیمی‌ها را فراموش نکند. شما قم که زیارت حضرت معصومه یا زیارت حضرت عبدالعظیم می‌روی در زیارتنامه‌ها اول سلام به انبیاء می‌کنیم. السلام علی آدم، نوح، موسی، عیسی، ابراهیم… اول آنها، بعد سلام به چهارده معصوم می‌کنیم. از امیرالمؤمنین تا حضرت مهدی، پس پیغمبران اولوالعزم که تمام شد و چهارده معصوم هم تمام شد حالا می‌گویی: حضرت معصوم نوبت توست. «السلام علیک یا بنت موسی بن جعفر» سلسله مراتب باید حفظ شود. من یادم نرود مجلسی چقدر زحمت کشید. مفید، طوسی، طبرسی، حلی، شهداء، بنابراین، تجلیل از پیشکسوتان، یک سوره‌ای در قرآن است به نام سوره کهف. فیلمش هم تلویزیون نشان داد. چند جوانمرد در یک منطقه‌ای فاسد بودند گفتند: ما در این منطقه فاسد می‌شویم و نمی‌توانیم دینمان را حفظ کنیم. از این شهر و رفاه شهر بیرون برویم. سر به بیابان می‌گذاریم و یک جایی را پیدا می‌کنیم رفتند به بیابان و گشتند و یک غاری را پیدا کردند و گفتند: این غار بزرگ است و همین‌جا زندگی کنیم. از رفاه و خیر و شهر می‌گذریم و زندگی ساده را قبول می‌کنیم که عقیده خودمان را حفظ کنیم. ماجرایی دارد و ماجرا را قرآن می‌گوید، من نمی‌خواهم ماجرا را بگویم. ولی بعداً گفتند: چه کنیم؟ گفتند: اینجا یک مسجد بسازید. «لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً» (کهف/21) این آیه قرآن است. نگذارید اینها که حاضر شدند، چند جوانمرد حاضر شدند از زیبایی‌ها و لذت‌های شهر بگذرند ولی دینشان را حفظ کنند. باید اینجا یک مسجد بسازند یادبود… انسان یک ساختمانی، کتابخانه‌ای، خوابگاهی، دانشجویی، طلبه، حوزه علمیه، بخاطر تجلیل از بزرگان این است که ساختمانی به نام آنها…
خود حضرت امیر گاهی تجلیل می‌کرد. ما دهه فجر باید تجلیل کنیم از آنهایی که شکنجه شدند و شهید و بیمار و جانباز شدند. خدایا بالاترین الطاف خود را نصیب آن عزیزان بفرما و ما را که سر سفره آنها نشاندی روز قیامت شرمنده شهدا و جانبازان قرار نده. ما را محافظ و حافظ قرآن قرار بده.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- در آیه 56 سوره احزاب، چه کسی به پیامبر اکرم درود می‌فرستد؟
1) خداوند
2) فرشتگان
3) هر دو مورد
2- بر اساس قرآن، وظیفه مؤمنان در قبال پیامبر اکرم چیست؟
1) درود زبانی
2) تسلیم عملی
3) درود و تسلیم
3- قرآن در آیه 41 سوره مریم، از چه کسی تجلیل می‌کند؟
1) حضرت مریم
2) حضرت ابراهیم
3) دوزخی‌شدن در قیامت
4- بر اساس قرآن، عاقبت کسی که دوست دارد به خاطر کارِنکرده ستایش شود، چگونه است؟
1) کوتاه شدن عمر
2) لعن خدا و فرشتگان
3) دوزخی‌شدن در قیامت
5- آیات 10 و 11 سوره واقعه به چه امری اشاره دارد؟
1) تجلیل از پیشکسوتان
2) تجلیل از رزمندگان
3) تجلیل از شهیدان

]]>
https://gharaati.ir/%d8%aa%d8%ac%d9%84%db%8c%d9%84-%d8%a7%d8%b2-%d8%a8%d8%b2%d8%b1%da%af%d8%a7%d9%86/feed/ 0
عید قربان، رمز تسلیم در برابر خدا https://gharaati.ir/%d8%b9%db%8c%d8%af-%d9%82%d8%b1%d8%a8%d8%a7%d9%86%d8%8c-%d8%b1%d9%85%d8%b2-%d8%aa%d8%b3%d9%84%db%8c%d9%85-%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b1-%d8%ae%d8%af%d8%a7/ https://gharaati.ir/%d8%b9%db%8c%d8%af-%d9%82%d8%b1%d8%a8%d8%a7%d9%86%d8%8c-%d8%b1%d9%85%d8%b2-%d8%aa%d8%b3%d9%84%db%8c%d9%85-%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b1-%d8%ae%d8%af%d8%a7/#respond Thu, 30 Jul 2020 08:14:18 +0000 https://gharaati.ir/?p=5331 https://gharaati.ir/archive/pdf/99.05.09.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/99.05.09.mp3 https://www.aparat.com/embed/Yl6aI?data[rnddiv]=79227109287&data[responsive]=yes]]>

موضوع: عید قربان، رمز تسلیم در برابر خدا
تاريخ پخش: 09/05/99
1- هاجر و اسماعیل، در کنار کعبه
2- فرمان ذبح اسماعیل در راه خدا
3- درجات الهی، بر اساس میزان گذشت انسان
4- کربلا، عرصه‌ی تسلیم و رضا
5- عید اسلامی، رسیدگی به نیازمندان
6- طواف حجر اسماعیل در کنار خانه‌ی خدا
7- رضا به فرمان خدا، بالاتر از تسلیم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

عزیزان بحث را در آستانه عید قربان بحث را می‌بینند. چند دقیقه‌ای در مورد تسلیم و رضایت صحبت کنم. چون ماجرای عید قربان این است. می‌دانند ولی باید برای عزیزانی که نمی‌دانند گفت. حضرت ابراهیم(ع) تا پیری شاید حدود صد ساله شد، بچه‌دار نشد. خیلی دعا کرد و در پیری خدا به او بچه داد. خداوند به ابراهیم گفت: بچه‌ات را در مکه بگذار و برگرد. بچه را به مادرش، بچه شیرخواره را… فرمان خداست، می‌گوید: چشم. زن و بچه‌اش را برد مکه گذاشت.
1- هاجر و اسماعیل، در کنار کعبه
عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. «رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ‏ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ» (ابراهیم/37) خدایا گفتی آمدم آمدم. من بچه‌ام را مکه بردم، نه برای حج مکه آمدم، نه برای عمره. پس برای که مکه آمدی؟ من زن و بچه‌ام را اینجا آوردم، «رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ» برای اقامه نماز آوردم.
پدر رفت و مادر با بچه تنها شد و بچه تشنه شد و مادر دید که یک منطقه با کوه‌های داغ، احدی نیست. هیچکس نیست. بچه تشنه است. دو تا کوه روبروی هم است و تقریباً فاصله‌اش چهارصد متر است. دوید روی کوه صفا رفت ببیند از روی کوه سبزی، دار و درختی و آبی می‌بیند، پرنده‌ای و چرنده‌ای می‌بیند. دید نه هیچی پیدا نیست ولی بچه چون برای تشنگی دست و پا می‌زد، از کوه صفا دوید به مروه رفت. باز نبود، برگشت. هفت بار این خیابان چهارصد متری را، سعی صفا و مروه را هفت بار طی کرد. بچه همینطور که دست و پا می‌زد، از زیر دستش چشمه آب جوشید به نام آب زمزم. ماجرا طی شد، بچه ماشاءالله کم کم نوجوانی سیزده چهارده ساله شد، خدا به او گفت: این بچه‌ات را ذبح کن. سرش را ببر. گفت: چشم. با بچه‌اش در میان گذاشت. به بچه‌اش گفت: «إِنِّي أَرى‏ فِي الْمَنامِ‏ أَنِّي أَذْبَحُكَ» (صافات/102) من در خواب مأمور شدم تو را بکشم. البته خواب حجت نیست. اگر کسی خواب دید فلانی آدم خوبی است، آدم بدی است، این کار را بکن و این کار را نکن، دستور را باید از قرآن و حدیث و خدا بگیریم ولی خواب پیغمبر، خواب مکرر از پیغمبر اولوالعزم مثل ابراهیم با خواب‌هایی که ما می‌بینیم فرق می‌کند.
2- فرمان ذبح اسماعیل در راه خدا
گفت: من خواب می‌بینم تو را ذبح کنم، گفت: «يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ» این آرم عید قربان این است. [پای تخته] موضوع: عید قربان 99، مسأله‌ی تسلیم و رضاء. «یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ» آقاجون خواب دیدی مرا بکشی، بکش. صبر می‌کنی؟ «سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصابرین» انشاءالله با لطف خدا من صبر می‌کنم. بچه را خواباند و کارد و چاقو را گذاشت. خطاب شد چاقو را بردار. نمی‌خواستم خون ریخته شود، می‌خواستم تو دل بکنی. بچه‌ای که صد سال منتظرش بودی، بعد از صد سال یک بچه به تو دادم. در نوزادی‌اش به تو گفتم: وسط کوه‌های داغ مکه بگذار و تنها برگرد. بعد از صد سال که بچه‌دار شدم، نوزادی تشنگی و حالا که نوجوان شده و می‌گویم: بکش، راحت از بچه می‌گذری. امروز به این مناسبت عید قربان است. یعنی عیدی که وقتی خدا می‌گوید: این کار را بکن، می‌گوییم چشم! ما یک کلمه می‌گویند: این کار را بکن، می‌گوییم: چرا؟ چرا نماز صبح دو رکعت است؟ چرا نماز واجب است؟ چرا چنین شد؟ تسلیم…
حتی اگر برای مذهبی‌های ما مثل بنده که آخوند هستم، اگر به من بگویند: بچه‌ات را بکش، هزار نقشه طراحی می‌کنم که بچه را نکشم. مثلاً می‌گویم: خواب است، خواب که حجت نیست. دوم اینکه نگفته الآن بکش. خوب بچه‌ات را بکش، باشد بعد. مثل اینهایی که خمس دارند، می‌گوید: نگفته این ساعت خمس بده. بالاخره خمس واجب است، وصیت می‌کنیم بعد از مرگ ما بدهند. می‌گوییم: این امر، امر ارشادی است. امر مولوی نیست. یعنی مثلاً می‌گویند: پیاز نخور، نه اینکه حرام است بخوری. یا می‌گویند: صله رحم انجام بده، نه اینکه واجب است. اگر به بنده بگویند: این کار را بکن، می‌گویم: خواب است، بیداری نیست. امر ارشادی است. مولوی نیست. سفارش و توصیه است، جدی نیست. برای اصل قصه، تاریخ معین، تاریخش معین نشده همین امروز و الآن… ولی وقتی به ابراهیم می‌گویند: از بچه بگذر، می‌گذرد.
عید قربان یعنی عیدی که انسان تسلیم فرمان خدا باشد. قرآن می فرماید: «فَلَمَّا أَسْلَما» (صافات/103) هم پدر تسلیم خدا بود و هم پسر. عجب پدر و پسری! «أسلما» هردو تسلیم هستند. «وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ» صورتش را روی خاک گذاشتم، گفتند: نه، بردار، نمی‌خواستیم خون ریخته شود. خواستیم تو دل بکنی و دیدیم دل کندی. این روز را عید قربان می‌گویند. ما در عقاید باید تسلیم باشیم. البته با منطق و عقل بحث را گوش بدهیم. بررسی کنیم اما دیگر تسلیم باشیم. قرآن می‌گوید اگر تسلیم نبودید در ایمان خودتان شک کنید. بعضی فکر می‌کنند خیلی آدم خوبی هستند. قرآن در سوره جمعه می‌گوید: «إِنْ زَعَمْتُمْ‏ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ» (جمعه/6) اگر شما فکر می‌کنید، به یهودی‌ها می‌گوید: اگر شما فکر می‌کنید جزء اولیای خدا هستید، نمی‌گوید: «لا تخافوا»، از مرگ نترسید. می‌گوید: «فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ» اصلاً باید علاقه‌مند باشید. به ابیذر گفتند: چرا از مرگ می‌ترسیم؟ گفت: برای اینکه دنیا را آباد کردیم و آخرت خراب است. از جای آباد که آدم می‌خواهد جای خراب برود، ناراحت است. اگر آخرت خود را آباد کرده بودید، مثل امام حسین بودید. امام حسین هرچه به ظهر عاشورا نزدیک می‌شد صورتش برافروخته‌تر می‌شد. گاهی وقت‌ها ما از یک چیز جزئی نمی‌گذریم.
من این را احتمال می‌دهم گفته باشم. مکه بودم یک حاجی زلف‌هایش را دوست داشت. عید قربان حاجی‌ها باید سرشان را بتراشند. آنهایی که سفر اولشان است. یک حاجی آمد گفت: نمی‌شود ما یک پولی بدهیم، کفاره بدهیم، صدقه بدهیم این زلف را داشته باشیم. من همیشه زلف داشتم حالا سرم را کچل کنم، به او گفتم: اینجا می‌دانی کجاست؟ گفت: بله مکه است. گفتم: در این مکه خدا به ابراهیم گفت: از بچه‌ات بگذر، گفت: چشم. بچه‌ای که صد سال منتظرش بود، گفت: از بچه‌ام می‌گذرم. آنوقت شما از پشم سرت می‌خواهی بگذری، چانه می‌زنی؟ از موی سرت شما حاجی هستی، مو که مهم نیست، جایش درمی‌آید. شما چرا گرفتار زلف‌هایت هستی؟ یک خرده فکر کرد و گفت: حق با شماست و رفت و من هم باید بگذرم. عید قربان یعنی عید گذشت، این قرآن است و من هم معلم قرآن هستم اگر خدا بخواهد.
3- درجات الهی، بر اساس میزان گذشت انسان
قرآن می‌گوید: هر پستی را به هرکس دادیم از یک چیزی گذشته است. گذشت رمز قرب به خداست. چرا می‌گویند: قربان؟ قربتاً الی الله، یعنی از اینها بگذر و سراغ خدا برو. گذشت، [پای تخته می‌نویسند] گذشت کلید همه‌ی خیرات. گذشت از چه؟ گذشت از جان، گذشت از فرزند، گذشت از مال، گذشت از مقام، گذشت از آبرو، گذشت از شهوت… اینها همه در قرآن آمده است. تا از چیزی نگذریم به جایی نمی‌رسیم. تمام شد و رفت. تا دانه زیر خاک نرود، خوشه بیرون نمی‌آید. باید اول یک دانه فرو برود، خوشه بیرون بیاید. تا بیل در سر زمین نخورد و زمین شخم نشود، میوه نمی‌دهد. گندم تا زیر سنگ نرود آرد نمی‌شود. آرد تا خیس نشود و به تنور نخورد، نان نمی‌شود. نان تا زیر دندان له نشود سلول بدن انسان نمی‌شود، باید یک چیزی داد و یک چیزی گرفت. حالا یکی یکی…
گذشت از جان؛ حضرت ابراهیم از همه گذشت، گفتند: حضرت ابراهیم را در آتش بیاندازید. یک چیز درست کردند شبیه منجنیق و جرثقیل، ابراهیم را بلند کردند، آتش سنگینی درست کردند و ابراهیم را در آتش گذاشتند. قرآن می‌گوید: به آتش گفتیم نسوزان، «يا نارُ كُونِي بَرْداً» (انبیاء/69) آتش ابراهیم را نسوزاند. خدا این سببیت را گرفت، با اینکه آتش سبب سوختن است ولی خدا این سببیت را گرفت. از بچه‌ات بگذر، خواباند و چاقو را گذاشت. گفتند: نه، بردار. از مال بگذر. «وَ يُؤْثِرُونَ‏ عَلى‏ أَنْفُسِهِم‏» (حشر/9) قرآن می‌گوید: افرادی با اینکه خودشان نیاز دارند کمک به دیگران می‌کنند. در این ایام هرچه فقر و فشار و بیماری و خطر و گرانی و در هر مسأله‌ای هرچه فشار بیشتر می‌شود، آدم‌های متمکن وظیفه‌شان سنگین‌تر است.
چیزی مثل منجنیق و جرثقیل درست کردند و حضرت ابراهیم را بلند کردند و در آتش بیاندازد، خدا گفت: «يا نارُ كُونِي بَرْداً» (انبیاء/69) آتش ابراهیم را نسوزاند. از مال، با اینکه خودشان نیاز دارند از مال می‌گذرند،«وَ يُؤْثِرُونَ‏ عَلى‏ أَنْفُسِهِم‏» از شهوت، یوسف جوان بود. این خانم عاشقش شده بود. خانم زن شاه بود. همه درها را بست. «وَ غَلَّقَتِ‏ الْأَبْواب‏» (یوسف/23) یک جوان زیبا، گرفتار یک خانم عاشق شود. آن هم در یک کاخ دربسته ولی فرار کرد از شهوت گذشت. از شکم، قرآن یک آیه دارد می‌گوید: رهبر و رزمندگان حزب الله در آن تاریخ به رزمنده‌ها گفت: داریم جبهه می‌رویم، به نهر آب رسیدید، نخورید. «فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ‏ مِنِّي» (بقره/249) بخورید از ما نیستید. «وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي» نخورید از ما هستید. این بیت‌المال است، اگر تصرف در بیت المال نکردی مرد هستی. قرآن می‌گوید: به نهر آب که رسیدند، شروع کردند اکثراً آب خوردند. یعنی در مسأله شکم رفوزه شدند. یکی در شهوت رفوزه می‌شود، یکی در…
4- کربلا، عرصه‌ی تسلیم و رضا
عید قربان یعنی چه؟ یعنی از خودمان بکنیم و برای خدا خرج کنیم. یک کسی از آبرویش استفاده می‌کند. یکی از… هرکسی هرچه دارد. امام حسین (ع) وقتی می‌خواست کربلا بیاید، یک جمله‌ای خواند و خطبه‌ای خواند و فرمود: مرگ برای انسان زینت است. مرگ برای من مثل گردنبند طلا در سینه‌ی زن جوان است. در کربلا یاران همه ناراحت نبودند، ایام جنگ من رزمنده نبودم ولی سالی چند بار پیش رزمنده‌ها جبهه می‌رفتم. من خودم با چشمم دیدم که جوان‌ها داشتند والیبال بازی می‌کردند، بعد نگاه به ساعتش کرد و گفت: یک دور دیگر می‌توانیم بازی کنیم. امشب شب عملیات است و می‌خواهیم جبهه برویم. یعنی ممکن است امشب شب آخر عمرش باشد اما نگاه به ساعت کرد و گفت: یک دور دیگر بازی کنیم و بعد خط اول برویم. آدم نگاه می‌کند می‌ماند، اینها در کتاب‌های ما نیست. اصحاب امام حسین کلماتی که گفتند همه یعنی ما راضی هستیم. حتی حبیب بن مظاهر اسدی بود برای قبیله اسد، به امام حسین روز عاشورا گفت: من فامیل‌هایم نزدیک اینجا هستند، بروم چند نفر را برای کمک به شما بیاورم! رفت و چند نفری را دعوت کرد که کمک امام حسین بیایید. اینها داشتند می‌آمدند که لشگر یزید فهمیدند و اینها را فراری دادند. حبیب بن مظاهر آمد گفت: حسین جان نیرو جمع کردم ولی لشگر یزید اینها را پخش کرد. من تنهایی هستم. ناراحت نباش!
یکی گفت: «لا ابالی» ظاهراً علی اکبر بود. من هیچ غصه‌ای ندارم. حضرت قاسم گفت «احلی من العسل» شهادت از عسل نزد من شیرین‌تر است. آدم نمی‌فهمد اینها چه کلماتی است. یکی گفت: به خدا قسم اگر دست راست مرا قطع کنید من با دست چپ، دست از حمایتت… یکی مثل امام حسین فرمود: «رضاً برضاک» خدایا تو گفتی راضی هستم. یکی مثل زینب کبری گفت: «ما رأیت الا جمیلا» اینها کلماتی است که… یکی مثل زهیر گفت: اگر هزار بار کشته شوم و زنده شوم باز هم در راه تو کشته می‌شوم. اینها همه… یعنی انسان، می‌شود به اینجا برسد. بنده که حرف می‌زنم شرمنده هستم. زیر درخت‌ها گرچه اینجا اردوگاه باهنر است. ما زیر درخت‌ها آمدیم و فیلم پر می‌کنیم ولی بالاخره زیر درخت حرف زدن یک چیزی است و در جبهه حرف زدن چیز دیگر، در مقابل برق شمشیر کسی بگوید: از عسل شیرین‌تر! هیچ باکی ندارم، دست راستم را قطع کنید، دست چپ هست. کشته شوم یا زنده بمانم باز هم هستم. این قبیله من بنی اسد نیامد، من تنها هستم….
در کربلا هرچه بود این بود که من، آدم چیزی هم که قربانی می‌کند تا… قرآن یک آیه دارد می‌گوید: اگر چیزی ارزشمند است و دوست داری قربانی کردی، ارزش است. «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» (آل‌عمران/92) ان الابرار، برّ، اگر می‌خواهید به مقام ابرار برسید، باید هرچه را به آن عشق ورزیدید، نه هرچه را خواستید دور بیاندازید و از مد افتاده، تنگ شده و گشاد شده، رنگش را نپسندیدی، تنگ شده، نخ نما شده است، چیزی که می‌خواهید دور بریزید به کسی بدهید ارزش ندارد. آدم هیچ چیزی را به اندازه خودش دوست ندارد. عید قربان حضرت ابراهیم می‌گوید: من بچه‌ام را قربانی می‌کنم.
5- عید اسلامی، رسیدگی به نیازمندان
جالب است که عیدهای اسلامی در آن کمک به مردم نهفته شده است. عید فطر می‌گویند: هرکسی سه کیلو گندم، یا برنج یا خرما، یا نان… یعنی در یکی از عیدها اطعام مردم نهفته شده است. نان مردم، عید قربان گوشت مردم، این یعنی نان و گوشت باید در خانه‌ها باشد. در یک عید می‌گوید: سه کیلو گندم بدهید و در یک عید می‌گوید: قربانی کن. حتی اگر پول ندارید قربانی کنید، چند نفر شریک شوید و با هم یک گوسفند بخرید و بکشید. وقتی هم قربانی می‌کنید بدهید به کسانی که گوشت ندارند. یکوقت عید قربانی بود کسی به من زنگ زد. حاج آقا، گفتم: بفرمایید. گفت: من، می‌خواهم گوسفندی را قربانی کنم. دعای قربانی چیست؟ گفتم: دعای قربانی این است که کبابی‌هایش را در یخچال برای خودت نگذاری. خندید! گفتم: قربانی یعنی برای خدا بده، اینکه شما یک گوسفند را بکشی و کله پاچه‌اش برای فردا صبح، سیراب وشیردانش برای فردا عصر، کبابش… چه چیزش قربانی شد؟ قربان شکمت شد… قربان یعنی باید گذشت، از خودت جدا کن. گاهی وقت‌ها اسلام گفته فقرا را سیر کنید ولی فقط سیر کردن فقرا مهم نیست. دل کندن شما مهم است.
یک مثال بزنم، کسی خرماهای زیادی در انبار داشت. وصیت کرد اگر من مردم، خرماها را به فقرا بدهید. حضرت وقتی شنید یک خرما را دست گرفت و فرمود: اگر یک خرما را با دست خودش می‌داد ارزشش بیش از این بود که یک انبار خرما را بعد از مرگش وصیت کند بدهد. چرا؟ چون هدف فقط پر کردن شکم فقیر نیست. اگر روی شکم فقیر باشد، یک انبار خرما خیلی فقرا را سیر می‌کند اما بحث این است که خودش سخاوت پیدا نکرده است، اگر با دست خودش می‌داد، خرمایی که با دست خودت بدهی، این سخاوت در تو زنده می‌شود اما خرمایی که وصیت کنی بعداً بدهند، گرچه شکم سیر می‌شود اما سخاوت تو شکوفا نمی‌شود. بعضی می‌گویند: روزه برای تنظیم ساعات تغذیه است. اینطور نیست. اگر تنظیم ساعت تغذیه بود، چرا از سحر تا افطار، من از امروز ظهر می‌گیرم تا نصف شب، شما می‌خواهید من چهارده ساعت غذا نخورم، چشم چهارده ساعتش را خودم تنظیم می‌کنم. می‌گوید: نه، روز باشد که ببینی و نخوری. وگرنه ممکن است شما روزه باشی و سحری بخوری و خواب باشی تا فردا شب! این هنر نیست، من روزه گرفتم. تو خواب بودی و ندیدی. مثل آدم لالی که غیبت نمی‌کند. خوب اگر آدم لال غیبت نکرد نمی‌شود گفت: آدم خوبی است غیبت نکرده است، زبان ندارد. خواب بوده غذا نخورده است. روزه باید روز باشد و هوا روشن باشد و میوه هم ببینی و نخوری. این را روزه می‌گویند.
«تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ» (سجده/16) خوابت می‌آید از رختخواب خودت بکنی، این را نماز شب می‌گویند وگرنه، یکی می‌گفت: اگر می‌خواهی نماز شب بخوانی، هندوانه بخور و بخواب، نماز شب می‌خوانی. من گفتم: هندوانه چه کار دارد به نماز شب؟ گفت: هندوانه خوردی خوابیدی، نصف شب نیاز داری دستشویی بروی. وقتی سحر بلند می‌شوی دستشویی بروی، می‌گویی: حالا که بیدار شدم، دو رکعت هم نماز شب بخوانم. این نماز شبی که دنبال هندوانه و دستشویی است، یک نماز شب است. یک نماز شب هم هست که«تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ» به وزنه بردار حزب اللهی گفتند: سنگین‌ترین وزنی که تا حالا بلند کردی، چیه؟ گفت: پتوی نماز صبح خیلی سنگین است. خوابم می‌آید و بلند کردن این پتو وزنه برداری است. قربتاً الی الله.
بعد هم به حاجی‌ها سفارش کرده گوسفندی که قربانی می‌کنید گوسفند سالمی باشد، بنده خدایی گوسفند فروش بود. یک کسی گوسفند خرید از این گوسفند فروش، رفت بکشد عید قربان بود. دید گوسفند کور است، اما برای گوسفندفروش گفت: گوسفند شما کور بود؟ گفت: کور باشد مگر می‌خواهی برایت قرآن بخواند؟ بکش چه کار داری به کور بودنش. چیزی که آدم در راه خدا می‌دهد باید سالم باشد. مرغوب باشد. وگرنه قرب درونش نیست.
6- طواف حجر اسماعیل در کنار خانه‌ی خدا
یک خاطره برای شما بگویم، زیادی گوش بدهید. هرکس پول دارد حج بر او واجب است. البته پول و سلامتی و شرایط که استطاعت داشته باشد. مکه هم چند کار واجب است و یکی از کارها طواف است. طواف باید هفت بار دور کعبه چرخید. این میز را فرض کنید. فرض کنید این میز کعبه است، این قرآن هم کنار کعبه است، به کعبه نچسبیده و فاصله دارد. حاجی‌ها که اینجا می‌آیند، با اینکه اینجا یکی و نیم متر و دو متر است، می‌توانند از اینجا میانبر بزنند و بروند ولی حق ندارند. می‌گویند: حاجی که طواف می‌کند باید همینطور که دور این می‌گردد، دور این هم بگردد. هان… دومرتبه برود… می‌گوییم خوب این کعبه خانه خداست دورش می‌چرخیم. این چیه؟ این نیم دایره است و شکلش اینطور است. می‌گویند: این قبر اسماعیل است. می‌گوییم: دور این هم باید بگردیم؟ بله. خوب قبر اسماعیل را برای چه باید دورش بگردیم؟ چون تسلیم بود. وقتی خدا گفت: جانت را می‌خواهم، گفت: بگیر. «یا أبت افعل ما تؤمر» آیه را نوشتم. خدا دستور داده چانه نزن!
کربلا چطور؟ تسلیم مهم‌تر است یا راضی؟ رضا مهم است. تسلیم مهم است، رضا مهم است. وقتی به یک بیمار می‌گویند: فلان بیماری را داری باید عمل کنی، می‌گوید: باشد. تسلیم است یعنی زیر چاقوی جراح تسلیم است. چرا؟ مجبور است، می‌گوید: ممکن است اگر این کار را نکنی مرض به چشم و قلب من بریزد و خطرش بیشتر شود. یک پسر سیزده ساله به پدرش می‌گوید: باباجان خدا به تو گفته: مرا بکش، بکش. من تسلیم هستم. همه حاجی‌ها که مکه می‌روند، باید 21 بار دور این قبر بگردند، هفت بار طواف حج است، هفت بار طواف عمره است. هفت بار طواف وداع یا نساء است. امام زمان(ع) که مکه می‌رود باید دور این قبر بچرخد. امام زمان هرسال مکه برود و هرسالی هم 21 بار دور این قبر بزند؟ مگر کیه؟ تسلیم است.
7- رضا به فرمان خدا، بالاتر از تسلیم
در عاشورا قاسم نگفت من تسلیم هستم. گفت: «احلی من العسل» از عسل شیرین‌تر است. یک بیمار که تسلیم است و دکتر می‌گوید عمل جراحی، برایش «احلی من الشیرین» که نیست. منتهی چون دکتر می‌گوید: مصلحت این است، می‌گوید: چشم. ولی سیزده ساله مکه با سیزده ساله کربلا، دو تا سیزده ساله داریم. سیزه ساله مکه گفت: تسلیم هستم. سیزده ساله کربلا گفت: عاشق هستم. عاشق یعنی بالاتر از تسلیم، دوست دارم. یکوقت یک کسی تسلیم است و غذا بهتر از این نیست. غذا شور شده است. حالا چه کنیم؟ غذای شور را چه کنیم؟ می‌خوری. یکوقت آدم تسلیم هست ولی قلباً راضی نیست. چاره‌ای نیست.
یک کسی در چاه افتاد، به او گفتند: صبر کن برویم طناب بیاوریم. گفت: صبر نکنم چه کنم؟ در چاه افتادم و مجبور هستم صبر کنم. سیزده ساله‌ای که تسلیم بود امام زمان دور قبرش می‌چرخد. سیزده ساله‌ی کربلا گفت: «احلی من العسل» چیه؟ نتیجه چیه؟ از یک چیزی باید بگذریم. یک کسی استعدادش خوب است کمک بچه‌ها کند در امتحان، کتاب بدهد. افرادی هستند کتاب وقف می‌کنند. افرادی هستند زمین وقف می‌کنند. افرادی هستند از علم و تخصصشان استفاده می‌کنند. عید قربان…
امام حسین(ع) روز عاشورا وقتی بالای سر بعضی شهدا و یارانش می‌آمد، می‌گفتند: «أ رضیت» می‌خواهیم تو راضی باشی. تو راضی هستی؟ خانم، تسلیم خدا باش. گفته: حجاب بگو چشم! دیروز این حدیث را دیدم و برای من نو بود. با اینکه شصت سال است طلبه هستم ولی حدیث نو بود. امام فرمود: خانم‌ها حجاب زیبایی شما را بیشتر حفظ می‌کند. شما همین دستت را، آدم‌هایی که زیر پیراهنی پوشیدند تا اینجایی که زیر پارچه هست سفید و براق است. اینجایی که آستین ندارد، زیر آستین است، رنگ و آبش بهتر است اما اینجایی که باد می‌خورد و هوا می‌خورد زیبایی ندارد. امیرالمؤمنین فرمود: حجاب زیبایی زن‌ها را بیشتر حفظ می‌کند و کاری به حلال و حرامش نداریم. یک کسی هندوانه دزدید بخورد، گفتند: دزدی است. حرام است! گفت: من کاری به حلال و حرامی‌اش ندارم، بخاطر خنکی‌اش می‌خوریم. ما کار به حلال و حرامی‌اش نداریم، کسی خواسته باشد صورتش زیبا باشد این صورت را نباید جلوی آفتاب و آب بگذارد و خودش را حراج کند. امام جواد فرمود: از مالت بگذر. من امام جواد هستم خمس بدهی، قول می‌دهم از مالت کم نشود. امام جواد ضامن شده گفته: من ضامن هستم. ولی ما از خمس نمی‌گذریم و از حجاب نمی‌گذریم. گاهی می‌خواهیم شرق و غرب را به هم ببافیم که ما به هوسمان برسیم.
کسی ستاد اقامه نماز آمده بود، چند وقت قبل، اصرار کرد من به پدر دختری زنگ بزنم که دخترش را به ایشان بده. گفتم: من نمی‌دانم تو چه کسی هستی. من این کاره نیستم. مشاوره معنایش این نیست که من تلفن کنم. من نمی‌دانم تو چه کسی هستی؟ حرف پدر چیست؟ گفت: شما اگر زنگ بزنی. گفتم: شما دل بکن. گفت: من عاشق شدم. گفتم: تو عاشق شدی، ابر و باد و مه و خورشید و فلک باید بسیج شوند که این دختر به تو برسد چون عاشق شدی. گاهی باید دل کند، از مقام، افرادی هستند یک جایی باید اسمشان را ببرند و نمی‌برند. قهر می‌کند، می‌گوید: چرا اسم مرا نبردند؟ یا باید یک لقبی شوند آن لقب را به او نمی‌دهند قهر می‌کند. عید قربان یعنی عیدی که آدم از چیزی بگذرد. از جان و مالش و آبرویش، فحشت داده او را ببخش. مردم جان در راه اسلام می‌دهند، یک متلکی گفته، او را ببخش. عید قربان یعنی عید گذشت.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- حضرت ابراهیم، همسر و فرزندش را با چه هدفی به مکه برد؟
1) انجام مراسم حج
2) اقامه نماز
3) سکونت در مکّه
2- قرآن در ماجرای فرمان ذبح اسماعلی، بر چه امری تأکید دارد؟
1) تسلیم شدن حضرت ابراهیم
2) تسلیم شدن حضرت اسماعیل
3) هر دو مورد
3- آیه 6 سوره جمعه، نشانه‌ی اولیای خدا را چه می‌داند؟
1) نترسیدن از مرگ
2) آرزوی مرگ
3) رضا به فرمان خدا
4- آیه 9 سوره حشر، به کدام نوع احسان اشاره دارد؟
1) انفاق به دیگران
2) وام به دیگران
3) ایثار دیگران به خود
5- در طواف خانه خدا، چه چیزی جزء طواف است؟
1) حِجر اسماعیل
2) مقام ابراهیم
3) چاه زمزم

]]>
https://gharaati.ir/%d8%b9%db%8c%d8%af-%d9%82%d8%b1%d8%a8%d8%a7%d9%86%d8%8c-%d8%b1%d9%85%d8%b2-%d8%aa%d8%b3%d9%84%db%8c%d9%85-%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b1-%d8%ae%d8%af%d8%a7/feed/ 0
راه خود یا راه خدا؟ https://gharaati.ir/%d8%b1%d8%a7%d9%87-%d8%ae%d9%88%d8%af-%db%8c%d8%a7-%d8%b1%d8%a7%d9%87-%d8%ae%d8%af%d8%a7%d8%9f/ https://gharaati.ir/%d8%b1%d8%a7%d9%87-%d8%ae%d9%88%d8%af-%db%8c%d8%a7-%d8%b1%d8%a7%d9%87-%d8%ae%d8%af%d8%a7%d8%9f/#respond Thu, 10 Oct 2019 09:10:08 +0000 https://gharaati.ir/?p=4279 موضوع: راه خود یا راه خدا؟
تاريخ پخش: 18/07/98
1- دین و آیین، در زندگی همه انسان‌ها
2- راه خود و دیگران، همراه با خطا و پشیمانی
3- آفات و آسیب‌های نظام قانون‌گذاری بشری
4- پیروی از اکثریت، در مسایل اجتماعی، نه اعتقادی
5- سفارش اسلام، تبعیت از امامان معصوم علیهم‌السلام
6- قوانین الهی، فطری است و پایدار
7- هستی برای بشر، و بشر برای بندگی خدا
8- حمایت زبانی، همراه با تسلیم‌بودن عملی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

چون چهل سال در تلویزیون حرفهایی زدیم، دوستان گفتند که آن نسلی که قبل‌ها بودند، مرد شدند، خانم شدند، خانه‌دار شدند، بعضی‌هایشان پدربزرگ شدند. نسل نو را باید شما یک دور اصول عقاید بگویید که ما پذیرفتیم. یکی دو تا بحث شد، این بحث سوم به نظرم که اصلاً لازم است ما دین داشته باشیم؟ مردم زندگی کنند، چه کار دارید اصرار دارید که مردم حتماً دین داشته باشند؟ دین چرا؟ یک بخش را گفتیم، یک بخش دوم ماند. دلیل دین، فلسفه‌ی دین، چرایی دین؟
ببینید در جلسه قبل گفتم: انسان بی دین نمی‌شود.
1- دین و آیین، در زندگی همه انسان‌ها
دین یعنی راه، بالآخره هرکسی با یک کسی دوست است و با کسی قهر است، یک غذایی می‌خورد و یک غذایی نمی‌خورد. یک فکری دارد و یک فکری مخالفش است. تمام افکار و باورهای انسان دین انسان است. بت پرست‌ها هم دین دارند. خداوند به بت‌پرست‌ها می‌گوید: «لَكُمْ دِينُكُمْ‏ وَلِىَ‏ دِين» (کافرون/6) یعنی شما هم که بت پرست هستید، دین دارید منتهی دینتان بت است. ما نمی‌توانیم بی خط باشیم. منتهی راهمان را از کجا بگیریم؟ اینجا سه تا راه بیشتر نداریم. موضوع اول اینکه [پای تخته می‌نویسند] دین برای چه؟ این سؤال است. پاسخ: دین همان باورها و عمل‌هاست. باورش آمده این مجسمه سنگی، این بت مفید است. یک کسی می‌گوید: نه این غلط است. بدون راه نمی‌شود. کدام راه برویم؟ کدام باور. [پای تخته] سه راه داریم. 1- بگوییم: راه خودم. هرچه خودم دوست دارم، همان را انجام می‌دهم. من کار به هیچی ندارم. یکی بگوییم: راه دیگران. حالا دیگران باز چند رقم هستند. دیگران نیاکان باشد. من ببینم آباء و اجداد ما چطور بودند، این نیاکان است. یا دین غرب، ببینیم غربی‌ها سبک زندگی‌مان، عقاید ما غربی باشد. یا شرقی باشد. یا مسئولین باشد. ببینیم بزرگان ما چه می‌گویند ما همان راه بزرگان را برویم.
2- راه خود و دیگران، همراه با خطا و پشیمانی
راه سوم، راه خداست. روی این سه کلمه، دو سه کلمه حرف بزنم. این درست است بگوییم: من نیاز به پیغمبر و دین ندارم. هرچه خودم خوشم می‌آید انجام می‌دهم. این راه درست نیست. چرا؟ برای اینکه هر انسانی صدها هزارها بار پشیمان شده و پشیمانی یعنی راهی که رفتم، غلط کردم. انسان که پشیمان می‌شود، یعنی چه؟ یعنی انتخاب من درست نیست. این همه آمار طلاق برای چیست؟ آمار طلاق یعنی در انتخاب اشتباه کردم. اگر فرض کنید شش میلیارد جمعیت روی کره زمین است و هر آدمی صد بار پشیمان شده باشد، شش میلیارد ضرب در صد می‌شود ششصد میلیارد بار پشیمانی، یک پشیمانی کافی است برای اینکه عقل ما ناقص است. تا چه رسد به صد بار و تا چه رسد به ششصد هزار بار. راه خودمان غلط است که انتخاب کنیم به دلیل اینکه ما عقلمان کم است. سوادمان کم است. خبر از آینده نداریم. عمق چیزها را شناخت نداریم. راه خود غلط به دلیل پشیمانی. 2- راه دیگران؛ این را شما فکر کنید. بگوییم: آقا ببینیم نیاکان به بت پرستان می‌گفتند: چرا بت می‌پرستید؟ می‌گفتند: «إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا» (زخرف/22) پدران ما بت می‌پرستیدند، ما هم بت می‌پرستیم. یا ببینیم «الناس على دين ملوكهم‏» پادشاهان و رئیس جمهورها و مسئولین چه می‌کنند، یا بگوییم غربی‌ها و شرقی‌ها چه می‌کنند؟ از دیگران بگیریم. دیگران چه باشد؟ محیط باشد، خانواده باشد. فامیل باشد. راه دیگران هم غلط است. چرا؟ سی ثانیه دیگر می‌خواهم بگویم. شما در این سی ثانیه فکر کنید.
کسی هست بگوید؟ راه دیگران هم غلط است. چون همینطور که من پشیمان می‌شوم، دیگران هم پشیمان می‌شوند. با هم بگویید. پشیمان می‌شود… به همان دلیلی که می‌گویم راه خودم نه، چون پشیمان می‌شوم. من بگویم: شما چه می‌گویی؟ خوب شما هم پشیمان می‌شوی. شما ببینی من چه می‌گویم، خوب من هم پشیمان می‌شوم. چون پشیمانی در کار است، نه راه خود، نه راه دیگران. دین یعنی راه خدا. چون خدا خلق کرده، او می‌داند چه ساخته است. قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: «أَ لا يَعْلَمُ‏ مَنْ‏ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِير» (ملک/14) او که خلق کرده می‌داند چه ساخته است و قانون من هم باید او بدهد. علاوه بر تجربه، می‌گویند: قانون آمریکا، تا حالا 25 بار قانون اساسی‌اش عوض شده است، آنوقت من ببینم آمریکایی‌ها چه می‌گویند؟ خودشان 25 بار غلط کردند. غلطی بوده که خودشان اقرار کردند و الا دائماً غلط می‌کنند.
اسمش از ذهنم پرید ولی این را دیدم در کتابی که در فلان کشور 119 بار قانون اساسی‌اش عوض شده است. حالا چرا نرویم در کشورهای دنیا، نیروی انتظامی صبح می‌گوید: خیابان یک طرفه، فردا می‌گوید: دو طرفه، بعضی از میدان‌ها را چند بار هی تغییر نام می‌دهند. یک روز می‌گویند: میدان چه، یک روز می‌گویند: میدان چه. گوشه‌ای از خیابان را باز می‌کنند می‌گویند: اینجا برای دوچرخه سوارها، بعد پاک می‌کنند، می‌گویند: نه، ماشین سوارها. خانه‌هایی که خراب می‌کنند و می‌سازند یعنی چه؟ یعنی این نقشه برای بیست سال پیش است و امروز به درد نمی‌خورد. شرایط عوض می‌شود. زمانی که ایران بمباران شد، مهندسین ایران می‌گفتند: هرکس می‌خواهد خانه بسازد باید یک چیز هم بسازد… سنگر، پناهگاه بسازد. چرا؟ برای اینکه محیط جنگ است و فکر آدم عوض می‌شود.
به هر حال حرف تمام… انسان بی راه نمی‌شود. انسان باید یک راهی را برود. باید بعضی جاها بگوید: بله و بعضی جاها بگوید: نه، بعضی جاها برود و بعضی جاها نرود. رفتار و کردار هرکسی دینش است. پس انسان بی راه نمی‌شود. راه هم سه راه بیشتر نداریم. یا راه خودم نه، چون پشیمان می‌شوم. یا راه دیگران آن هم نه، چون آنها هم پشیمان می‌شوند. راه راه خداست. این دلیل دین ماست و روانترین استدلال است.
3- آفات و آسیب‌های نظام قانون‌گذاری بشری
قوانین بشر مشکلاتی دارد. اول اینکه متغیر است. آفات، یعنی آسیب‌های قانون‌های بشری. سازمان ملل چه کرده؟ الآن یک چیز دیگری هم که هر نفس کشی این قصه را می‌فهمد. حق وتو یعنی چه؟ حق وتو یعنی اینکه اگر همه دنیا گفتند: بله، من تنهایی می‌گویم: نخیر! این بدترین نوع زور و قلدری است. همه بگویید من همه را وتو می‌کنم. تا وتو روی کره زمین هست، عدالت نیست. تمام… تازه این دموکراسی که می‌گویند بخاطر مصلحت روزگار ما می‌گوییم دموکراسی وگرنه چه کسی گفت: اگر 51 نفر گفتند: الف، 49 نفر گفتند: ب، بگوییم: زنده باد الف، چرا؟ برای اینکه یک رأی بیشتر آورد. حالا اگر کسی یک رأی بیشتر آورد یعنی کارهایش درست است؟ مگر ایران به بنی صدر رأی یازده میلیونی نداد بعد فهمیدند اشتباه کردند؟ مگر یازده میلیون اشتباه نکردند؟ همان آدم‌هایی که تک تکشان پشیمان می‌شوند با هم ممکن است… بگویید… با هم پشیمان شوند. همینطور که آدم تنهایی گم می‌شود ممکن است با هم، هم گم شود.
مکه دیدم یک کسی گریه می‌کند. گفتم: چته؟ گفت: گم شدم. گفتم: خوشا به حالت، تو تنهایی گم شدی، ما با کاروان همه با هم گم شدیم. (خنده حضار) این خندید… همینطور که تک تک اشتباه می‌کنند، ممکن است جمع هم اشتباه کنند. حق وتو یعنی عدالت بی عدالت، یعنی زور. منتهی سیستم حکومت، یک راهی را باید برویم. پنج راه داریم، این پنج راه، این همه پرسی بهترینش است، نه اینکه بی عیب باشد، بهترین است. نه بی عیب است. راه‌هایی که حکومت تعیین می‌کنند، راه تشکیل حکومت، [پای تخته می‌نویسند] 1- کودتا، 2- جانشینی، 3- اکثریت، 4- اقلیت، 5- هیچکدام.
کودتا درست است؟ نه، کودتا یعنی یک جمعی بیایند یک عده را بگیرند و ببندند و بکشند و حکومت را دست بگیرند. کودتا دلیل بر حقانیت نیست. رضاشاه کودتا کرد. یعنی حق است؟ صدام کودتا کرد؟ یعنی حق است. کودتا دلیل بر حقانیت نیست. پس کودتا برود. جانشینی هم زور است. چه کسی گفت: اگر خاندان آل سعود حاکم شدند وقتی مردند باید پسرش حاکم شود؟ رضاشاه رفت باید پسر رضاشاه، پسر رضاشاه باید پسر پسرش، چه کسی گفت اگر من پیشنماز هستم، وقتی مردم باید پسرم پیشنماز باشد. ممکن است مردم مرا قبول داشته باشند، پسرم را قبول نداشته باشند. این جانشینی هم تحمیل است. پس کودتا زور است. جانشینی تحمیل است.
4- پیروی از اکثریت، در مسایل اجتماعی، نه اعتقادی
اکثریت مثل قرعه است. اکثریت آدم را از بن بست بیرون می‌آورد. چون نمی‌دانیم این باشد یا آن، می‌گوییم: رأی بدهید هرکس بیشتر شد. مثل قرعه، قرعه یک موتور است، دو نفر می‌گویند تقاضا می‌کنند. می‌گوییم: حالا قرعه بکشید. موتور را نمی‌شود نصف کرد. قرعه می‌کشیم، ممکن است قرعه حق نباشد. ممکن است این قرعه به نام کسی بیاید که نه تا موتور دیگر هم دارد. هیچ دلیل بر این نیست که اگر قرعه به نام این آمد حق این است. قرعه نشانه حقانیت نیست.
قرعه مثل استخاره است. یک کسی گفت: آقای قرائتی ما استخاره کنیم خوب است؟ گفتم: نه، استخاره یعنی از تردید بیرون بیا. یا این یا آن، معنایش این نیست که اگر خوب آمد حتماً این ازدواج موفق است و حتماً این تجارت هم سود خواهد کرد. استخاره یعنی از بن بست بیرون بیا. مثل قرعه است. قرعه یعنی از بن بست بیرون بیا. اکثریت یعنی از بن بست بیرون بیا. ولی اکثریت نشان حقانیت نیست. اگر 49 نفر گفتند: ب و 51 نفر گفتند: الف، بگوییم: حق با الف است. نه یک چنین دلیلی نیست. اقلیت هم زور است که بگوییم: یک پارلمانی و مجلسی بیاید و یک نفر را تعیین کند. اسلام چه می‌گوید؟ دین می‌گوید و اسلام می‌گوید، من به شما اینطور می‌گویم. رهبر شما چه کسی باشد؟ دستتان را در دست چه کسی بگذارید؟ 1- اول می‌گوید: نه، این یکی نه، مفسد، نه. چرا؟ قرآن می‌گوید: «لا تَتَّبِعْ سَبِيلَ‏ الْمُفْسِدِينَ‏» (اعراف/142) از مفسد پیروی نکن. پس مفسدین کنار بروند.
مسرف، ولخرج آن هم نه. «أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ‏» (شعرا/151) مسرف، مفسد، هیچکدام. غافل، نه! «لا تُطِعْ‏ مَنْ‏ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا» (کهقف/28) از کسی که قلبش از یاد خدا غافل است، نه. «كُلَّ حَلَّاف‏» یک مشت گفتند: گوش به حرف این نده. جاهل، نه! «سَبِيلَ‏ الَّذِينَ‏ لا يَعْلَمُونَ» (یونس/89) «لا یعلمون» یعنی جاهل است، نه. هواپرست نه، «و لا تتبّع اهوائهم‏» اینهایی که دنبال هوا و هوس فکر می‌کنند، نه. شما ببینید صدام هم عراق را چقدر ضربه زد، هم ایران و هم کویت، سه کشور را به هم ریخت بخاطر اینکه به هوس افتاد که قهرمان عرب شود. سردار قادسیه و قهرمان عرب! چون هوس کرد سردار شود، گفت: بگیرید، بزنید، هرکاری می‌کنید بکنید که من باید سردار باشم. مثل یک جنایتکار دنیا را به هم می‌ریزد. هواپرست نه، ظالم نه، مفسد نه، مسرف نه، «ضَلُّوا مِنْ‏ قَبْلُ» (مائده/77) سابقه‌اش خراب است، قبلاً منحرف بوده، نه.
5- سفارش اسلام، تبعیت از امامان معصوم علیهم‌السلام
ما اینها را گفتیم، پس چه کسی آره. باید یک کسی باشد معصوم، اسلام می‌گوید: دین می‌گوید: دستتان را در دست معصوم بگذارید. معصوم کیست؟ گناه نمی‌کند و فکرش هم نمی‌کند. مگر می‌شود؟ بله، خود شما هم که اینجا نشستید، در بعضی کارها معصوم هستید. چطور؟ یعنی گناه در عمرتان نکردید، فکرش هم نکردید. یکی از گناهان این است که آدم بالای منار برود و خودش را پرت کند. در عمرتان نکردید و فکرش هم نکردید. آب لجن در جوب خیابان را بخورد. نه خوردم و نه فکرش را کردم. با بنزین خودمان را بسوزانیم. نه کردیم و نه فکرش را کردیم. چرا؟ برای اینکه می‌دانیم آتش زدن با بنزین چقدر بد است. آب لجن چقدر بد است. از منار پرت شود چقدر فاصله زیاد است و بد است. هرجا را بدانیم بد است نمی‌کنیم، آن گناهانی که می‌کنیم نمی‌دانیم چقدر بد است. یک صلوات بفرستید (صلوات حضار)
هر گناهی می‌کنیم بدی‌اش را نمی‌دانیم. مثلاً نمی‌دانیم ربا چقدر است. هی رو بانک، رو بانک، در خیابان می‌بینی که… گاهی چهل خیابان می‌روی یک کتابفروشی نیست. ولی در یک خیابان گاهی چهل بانک است. بعد سرمان به سنگ می‌خورد و برمی‌گردیم. رهبرمان چه کسی باشد؟ دین بگوید. چطور بندگی کنیم؟ دین بگوید چطور بندگی کنیم. اگر انسان را به حال خودش وا بگذارند، همان چوپانی می‌شود که خدایا کجایی سرت را شانه کنم و چه و چه… چه غذایی بخوریم؟ قرآن گفته: «کلوا، کلوا» هفت هشت تا «کلوا» است یعنی این غذا را بخور. «لا تأکلوا، لا تأکلوا» این غذا را نخور. سبک زندگی همین است، چه بخوریم، چه نخوریم؟ با چه کسی باشیم؟ «وَ كُونُوا مَعَ‏ الصَّادِقِينَ» (توبه/119) با چه کسی نباشیم؟ «لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ» (قلم/49) با این آدم باش، با این آدم نباش. با این رفیق باش، با این رفیق نباش. همسر که باشد؟ این رقم آدم سراغ شما آمد، همسر خوبی است. با این صفات همسر بدی است. با چه کسی رفیق شویم؟ این رقم آدم خوب است، با چه کسی رفیق شویم؟ با کسی رفیق شو که نماز می‌خواند. چون اگر رفیق شما نماز نمی‌خواند یعنی لطف خدا را نادیده می‌گیرد. برای خدا تشکر نمی‌کند، کسی که برای خدا تشکر نکند، برای تو هم تشکر نخواهد کرد. به پدر و مادرش خدمت می‌کند یا نه؟ کسی که خدمات بابا و ننه را نادیده گرفت، تو هم رفیق شوی و به او خدمت کنی، کسی که خدمات پدر و مادر را نادیده گرفت، خدمات تو را هم نادیده خواهد گرفت. رفیق‌های قبلی، کسی که رفیق‌های قبلی‌اش را رها کرد، تو هم رفیقش شوی، ولت خواهد کرد.
در انتخاب همسر، در ریز و درشت، قانون باید قانون خدا باشد. قانون‌های دیگر متغیر است. محدود است. همراه با عوارض است. ممکن است یک دین یک جایی و یک قانون یک جایی مفید باشد، اما عقبه‌اش، صابون لباس را پاک می‌کند اما در عوض استحکام لباس کم می‌شود. بعضی از قرص‌ها درد دندان را کم می‌کند، درد گوش پیدا می کند. برای گوش خوب است، برای چشم خوب نیست. انسان چون علمش محدود است یک جایی را توجه می‌کند و یک جایی را غفلت می‌کند. دین باید از طرف خدا باشد. دین برای چیست؟ ما قانون می‌خواهیم، قانون بشری هم ضعیف است. کودتایش نه، جانشینی‌اش نه، این کسی که ما را ساخته باید قانون ما را بدهد.
خدا رحمت کند نواب صفوی را، بیان از ایشان است. می‌گفت: همینطور که هر کالایی که می‌خرید، مهندس قانون می‌دهد که این را ساخته، شما هم باید قانونتان را مهندسی بدهد که شما را ساخته است. حالا…
6- قوانین الهی، فطری است و پایدار
قوانین الهی، فطری است. دین کهنه می‌شود، ابدا. شما یک مسأله دینی بگو که کهنه شده است. دستور به تعقل کهنه شده؟ دستور به مشورت کهنه شده؟ استفاده از طیبات کهنه شده؟ بندگی خدا کهنه شده؟ تحصیل کهنه شده؟ حقوق کهنه شده؟ منتهی دست ما از اسلام خالی است. حالا یک ذره یک ذره من، دارد چشم‌هایم باز می‌شود. شصت سال است آخوند هستم. پانزده سالگی طلبه شدم الآن 75 سال دارم. بعد از شصت سال در حوزه و مطالعه و قرآن و تفسیر، حالا فهمیدم اصلاً نفهمیدیم دین چیست. رفتیم وزارت اطلاعات سخنرانی کنیم برای پرسنلش، گفتم: شما اطلاعات در قرآن کار کردید؟ به هم نگاه کردند. گفتم: من یک دور قرآن را به قصد اطلاعات می‌خوانم. از اول قرآن شروع کردم با نگاه اطلاعاتی. سیصد، چهارصد آیه و حدیث گیرمان آمد. نوشتیم دادیم به اداره اطلاعات و وزرای قبل و حال… دیروز از آنجا آمدند و گفتند: ما این را چاپ می‌کنیم. من که اطلاعاتی نیستم. من سیکل هم ندارم. من هشت کلاس هم نخواندم، من شش کلاس خواندم. الآن پنج شش کتاب ما در دانشگاه تدریس می‌شود. دو هزار و ششصد نکته حقوقی در قرآن پیدا کردیم. حقوق کیفری، جزایی، حقوق بین الملل، حقوق زن و حقوق چه و چه… دست ما از اسلام خالی است. در عوض چیزهایی که باید بدانیم، نمی‌دانیم.
به امید روزی که در آموزش و پرورش و دانشگاه و حوزه یک انقلابی شود، خاک باغچه را عوض کرد. هر علمی مفید است روی چشم و هر علمی فایده ندارد، کنار بگذاریم. بچه‌های نسل نو را کله‌شان را پر می‌کنیم از اطلاعات بی خاصیت، بعد دیپلم و لیسانس است ولی هیچی بلد نیست. آموزش و پرورش خوب است، خاکش را باید عوض کرد. باغچه خوب است. خاک باغچه میوه‌هایش همین است که هست. وزیر آموزش و پرورش یکوقت در تلویزیون آمد و گفت: دیپلمه را روز درختکاری بردیم درخت بکارد، دیپلمه بیل را از این طرف دست می‌گرفت. گفتیم: پسر، بیل از این طرف است. این دیپلم ماست.
آقای دکتر رهبر رئیس دانشگاه تهران آزاد، یک مدتی رئیس دانشگاه تهران بود و یک مدتی رئیس دانشگاه آزاد بود. ایشان می‌گفت: از فوق لیسانس کشاورزی پرسیدیم: برق چغندر بزرگتر است یا برگ شبدر؟ گفت: نمی‌دانم. فوق لیسانس کشاورزی، این مدرک‌ها ارزش ندارد. یک کودتایی باید در این کتاب‌های درسی شود. خیلی اطلاعاتی می‌خوانیم که هیچ فایده‌ای ندارد. هر درسی می‌خوانید بچه‌ها بلند شوید به استاد بگویید: فایده درس چیست؟ جهت اطلاع، من نمی‌خواهم اطلاع بدهم، کوه هیمالیا چند متر است؟ بگو بوعلی سینا چند کیلو است. مگر هرچه آدم بداند خوب است؟ یک شعار غلطی در ایران آمده که این شعار صد در صد غلط است. می‌گویند: انسان هرچه را بداند، چه… بهتر از این است که نداند. خوب نخیر غلط است. شما عیب‌های مرا بدانی بهتر است؟ پای حرف‌های من نمی‌نشینی. من عیب شما را بدانم بهتر است؟ اصلاً دعوت شما نمی‌آیم. این یعنی چه… قرآن می‌گوید: خیلی از چیزها را بدانی مضر است. «وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُم‏ و لا یَنفعُهم» (بقره/102) یاد می‌گیرد ولی ضرر، بنابراین قوانین بشری کافی نیست. قانون باید قانون خدا باشد. بشر درونش مانده است. این هم منتظر ناجی و منجی هستیم بخاطر اینکه حدیث داریم هر دو سه روزی یک کسی رئیس می‌شود و می‌گوید: من مشکل را حل می‌کنم. می‌آید مثل وزنه بردارها بلند می‌کند، می‌بیند نمی‌تواند زمین می‌اندازد. یک ده نفر می‌آیند وسط راه زمین می‌اندازند. باید همه اینهایی که کله‌شان، در فکرشان این است که ما مملکت را اصلاح می‌کنیم. اصولگرا و اصلاح طلب و شرقی و غربی، هرکسی با هر سلیقه‌ای دو سه روز رئیس شود، ببینیم چه کرد. بعد می‌بینیم هیچکدام هیچ کاری نکردند.
البته هیچ کدام هیچ کاری نه، کاری که در چشم بزند. مشکل حل نکردند. نه چیزی ارزان شد. نه نرخ دلار کم شد. نه سکه کم شد و نه و نه و نه… حدیث داریم قبل از ظهور امام زمان هرکسی ادعا دارد دو سه روز رئیس می‌شود، نمی‌تواند کار کند، بعد مردم منتظر امام زمان می‌شوند. می‌گویند: خوب پس اینها نتوانستند، برویم فکر بالاتر کنیم. قله هدف ما این است که دین خدا را از وحی بگیریم.
7- هستی برای بشر، و بشر برای بندگی خدا
اصلاً اگر رهبری ما درست نباشد، کل هستی خراب می‌شود. یک خرده به من دقت کنید. کل هستی خراب می‌شود. 1- هستی برای کیست؟ برای ماست. «خلق لکم، سخر لکم» ابر و باد و مه و خورشید برای ماست. خورشید را خدا برای ما آفریده است. دریا و اقیانوس برای ماست. نهنگ‌های دریا برای ماست. چون در دریا کلی ماهی می‌میرند و نهنگ‌ها ماهی‌های مرده را می‌خورند. اگر نخورند ماهی مرده‌ها آب دریا را بدبو می‌کنند، آب دریا بد بو شود تنفس برای ما مشکل می‌شود. هستی برای ماست. اکسیژن برای ماست. یک کسی می‌گفت: ما نماز می‌خوانیم، خدا به نماز ما نیاز دارد؟ گفتم: خدا به تو نیاز دارد؟ خلق خدا هم به تو نیاز ندارد. تو به زنبور عسل نیاز داری، زنبور عسل به تو چه نیازی دارد؟ تو نیاز به اکسیژن داری، اکسیژن چه نیازی به تو دارد؟ تو به جنگل نیاز داری، جنگل‌ها چه نیازی به تو دارند؟ نه که خدا به ما نیاز ندارد، خلق خدا هم نیاز ندارد.
خدا هستی را برای بشر و بشر را برای عبادت آفریده است. عبادت نه نماز، یعنی کار الهی، تحصیل، مشورت، تفریح، آئین همسرداری، هستی برای بشر است و بشر برای عبادت است. این بشری که خدا آفریده و هستی را معطل این بشر قرار داده آنوقت دستشان را در دست آدم نا اهل بگذاریم. ظلم به بشریت است. انسان نیاز به دین دارد. اگر بگویید: چرا کشورهای دیندار عقب مانده هستند؟ جواب این است که اولاً کشورهای بی دین هم خیلی‌هایشان عقب ماندند. من در کشورهای کمونیستی رفتم، چندتایشان، صف طولانی چهار بانده یعنی چهار نفر پشت رد هم، نه یکی یکی، چهار تا چهار تا برای خرید گوشت یخی، استخوان یخی گوشت خوک، اینطور نیست که حالا هرکس کمونیست است وضعش خوب باشد. دوم اینکه اسم اسلام دارند، خود اسلام که نیست. اگر یک کشوری می‌گوید: آقا این کشور نماز می‌خواند پس چرا عقب افتاده است؟ این پوست نماز است. پوست تخمه را بکاری که سبز نمی‌شود. مغزش هم بکاری سبز نمی‌شود. باید پوست را با مغز با هم بکاری سبز شود. ظاهر و باطن،
8- حمایت زبانی، همراه با تسلیم‌بودن عملی
خدا وقتی می‌خواهد بگوید: صلوات ختم کن، نمی‌گوید: مردم صلوات… می‌گوید: «صلوا علیه و سلموا» کنار صلوا می‌گوید: سلموا، «صلوا» یعنی با زبان، صلوات بفرست. «سلموا» یعنی در عمل هم تسلیم باش. خیلی‌ها عکس امام خمینی را می‌زنند ولی کارشان ضد امام است.
لباس سیاه می‌پوشد و عزاداری هم برای امام حسین می‌کند اما نسبت به نماز کاهل است. «صلوا» هست و «سلموا» نیست. پنجاه درصد است. به کسی گفتند: شنا بلدی؟ گفت: پنجاه درصد. گفت: چه می‌کنی؟ گفت: شیرجه می‌روم بیرون نمی‌آیم. گفت: خوب هیچی! (خنده حضار) «صلوا و سلموا» این کشورهایی که می‌بینی، مثلاً سعودی کجایش به اسلام می‌خورد؟ اگر کسی غیرت داشته باشد باید بخاطر این جمله که می‌گوید: آل سعود گاو شیرده هستند باید از غصه سکته کند. این بی غیرت‌ها ککشان نگزید که کسی بیاید، نفتشان را ببرد، دلارشان را ببرد، اسلحه‌هایشان را بفروشد و بعد هم بگوید: گاو، یک جو غیرت… یک قطره خون امام خمینی را اگر ما می‌ریختیم در اقیانوس اطلس، آب اقیانوس اطلس را آمپول می‌کردیم و به همه بی غیرت‌ها می‌زدیم همه با غیرت می‌شدند. (خنده حضار) اینقدر آدم بی غیرت باشد. دستمان را از دست معصوم برداریم، دستمان را از دست مجتهد عادل برداریم همین‌هایی می‌شود که شدند.
خدایا، هرچه به عمر ما اضافه می‌کنی، بر عقل و علم و ایمان و عمل و اخلاص و عمق و برکت کار ما بیفزا. من از این برنامه 28 ساله که از یک مدرسه شروع شد و بعد به یک منطقه کشیده شد و بعد به تهران کشیده شد، بعد از تهران به ایران کشیده شد و حالا چند میلیون علی التناوب مشتری دارد آن هم مشتری نسل نو، ارزانترین کار… یک خاطره برای ارزانترین کار بگویم. از خودم خنده‌ام گرفت. یکبار مکه بودم کنار کعبه خیلی دعا کردم. دعایم تمام شد گفتیم: بالا برویم. رفتیم یک مقدار که پله رفتم تا بیرون بروم، گفتم: یک دعا نکردم. دعا نکردم کارهایت ارزان باشد. دومرتبه برگشتم دم کعبه، خنده‌ام از اینجاست که فکر کردم خدا آنجاست!!! (خنده حضار) رفتم، فکر کردم دعا نکردم برگشتم کنار کعبه، وقتی برگشتم گفتم: مگر خدا آنجاست؟ گفتم: حالا روی عوامی… گفتم: خدایا یک دعای دیگر دارم، یادم رفته بودم دعا کنم. این کار من ارزان باشد. یعنی یک برنامه‌ای که رایگان و ارزان، این فرهنگی بی مسأله، بی حاشیه، بعضی دیگر هم افرادی را کلاس‌هایی می‌گذارند بعد معلوم می‌شود کلاس نبود، ستاد انتخاباتی بود. هیچ… یک کدخدا هم از این چهل سال درس تلویزیون بیرون نمی‌آید. هیچ تعصبی من ندارم. در مورد فرد یا راجع به… دانه دانه حرف‌های آدم‌ها را می‌شنوم، خوب بود قبول می‌کنم و خوب نبود قبول نمی‌کنم. خودم هم یک عقلی دارم. نمی‌گذارم موج مرا بگیرد. شما مواظب باشید موج زده نباشید. همینطور می‌گویند: زنده باد. همینطور می‌گویند: مرده باد. کارهایتان را روی دقت انجام بدهید. به هر حال کاری است از صفر شروع شد، الآن درخت تنومندی شده و از مؤسسین و همکاران و دست اندر کاران و شما عزیزانی که برنده در این جوایز هستید، من هم هیچ نقشی ندارم. فقط بحثم را در تلویزیون می‌گویم. دیگر قبلش چه می‌شود و بعدش چه می‌شود من نقشی ندارم. باید از خداوند که این سفره را برای ما باز کرد و ما را سر سفره قرآن نشاند، و تشکر کنم از شما و قبل از شما از شهدایی که این چراغ‌ها را برای ما سبز کردند و درها را برای ما باز کردند.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- در انتخاب راه زندگی، کدام راه گرفتار خطا و پشیمانی است؟
1) راه خود
2) راه دیگران
3) هر دو مورد
2- بت‌پرستان، برای توجیه کار خود، آن را به چه کسانی مُنتسب می‌کردند؟
1) نیاکان
2) دانشمندان
3) حاکمان
3- در انتخاب حاکمان جامعه، کدام راه معقول‌تر است؟
1) نظام موروثی
2) رأی اکثریت
3) نظر اقلیت
4- آیه 119 سوره توبه، دوستی با چه کسانی را توصیه می‌کند؟
1) باسوادان
2) راستگویان
3) نمازگزاران
5- آیه 102 سوره بقره، از فراگیری چه علومی مذمّت می‌کند؟
1) علوم بی‌فایده
2) دانستنی‌های زیان‌آور
3) هر دو مورد

]]>
https://gharaati.ir/%d8%b1%d8%a7%d9%87-%d8%ae%d9%88%d8%af-%db%8c%d8%a7-%d8%b1%d8%a7%d9%87-%d8%ae%d8%af%d8%a7%d8%9f/feed/ 0