تحقیر – درسهایی از قرآن https://gharaati.ir محسن قرائتی Tue, 26 Mar 2024 09:38:14 +0000 fa-IR hourly 1 https://wordpress.org/?v=6.4.3 گفتگوهای بهشتیان و دوزخیان در قیامت (2) https://gharaati.ir/conversations-between-the-people-of-heaven-and-the-people-of-hell-in-the-day-of-judgment-2/ https://gharaati.ir/conversations-between-the-people-of-heaven-and-the-people-of-hell-in-the-day-of-judgment-2/#respond Tue, 26 Mar 2024 07:21:27 +0000 https://gharaati.ir/?p=10546 https://gharaati.ir/archive/pdf/1403.01.07.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1403.01.07.mp3 https://www.aparat.com/embed/6tImW?data[rnddiv]=89679377329&data[responsive]=yes]]>

موضوع: گفتگوهای بهشتیان و دوزخیان در قیامت (2)

تاريخ پخش:07/01/1403

عناوين:

1- دنیا سرای عمل، آخرت سرای حساب

2- گفتگوی دوزخیان با شیطان

3- تحقیر و تمسخر مؤمنان در دنیا

4- پندارهای نادرست درباره خود

5- آثار نیّت سوء در دنیا

6- توجه به تربیت دینی فرزندان

7- زنده نگهداشتن یاد و نام شهداء

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

گفت‌وگوهایی در قیامت هست که جلسه‌ی قبل بخشی‌اش را گفتیم، بخشی‌اش را هم اینجا ان‌شاءالله می‌گوییم. چه خبر است قیامت؟ هی به ما گفتند یادت نرود، قیامت خیلی خبر هست هان. در هر نمازی یک کلمه جاسازی شده مال قیامت، کدام کلمه؟ «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» (فاتحه/ 4)، آفرین، «مالِـكِ يَوْمِ الدِّينِ»، یعنی قیامت یادت نرود. می‌روی وضو بگیری، می‌گوید قیامت یادت نرود، دعای وضو این است، تا آب می‌ریزی صورتت، می‌گویی: «اللَّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهِي يَوْمَ تَسْوَدُّ فِيهِ الْوُجُوهُ»: خدایا روز قیامت که مجرمین صورتشان سیاه است، من را روسفید قرار بده؛ «وَ لَا تُسَوِّدْ وَجْهِي» (الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام، ص 69)، من را روسیاه قرار نده. خم می‌شوی مسح پا بکشی، دعای مسح پا این است: «خدایا پایم را در صراط قیامت نلرزان.» همه‌اش یاد قیامت، چون انسان فراموش می‌کند، خیلی حساب و کتاب جدّی است. «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ؟»، «خَيْراً يَرَهُ» (زلزال/ 7)، «شَرًّا يَرَهُ» (زلزال/ 8)، ذرّه‌ای خوب و بد حساب و کتاب دارد، آنجا مو را از ماست می‌کشند و ما اگر خواستیم نسلمان را تربیت کنیم، باید ایمان به مبدأ و معادش را پررنگ کنیم، همان‌طور که خود قرآن صدها، حدود هزار تا آیه راجع به قیامت هست، گفت‌وگوهای قیامت را مقداری در جلسه‌ی قبل گفتیم، اینجا هم چند دقیقه‌ای صحبت کنیم.

1- دنیا سرای عمل، آخرت سرای حساب

گفت‌وگوی سوّمی چیه؟ بدان با خوبان. گفتم می‌گویند که: «انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ» (حدید/ 13)، برگردید، ما از نور شما استفاده کنیم، ما بدیم، شما خوبید؛ «قيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً» (حدید/ 13). سر جلسه‌ی امتحان اگر کسی خواست تقلّب کند، سؤال‌ها را ردّ و بدل کند، می‌گوید اینجا جای قرض نیست هان، باید دیشب مطالعه کنی. خیلی هست، به هر دری می‌زنند. یک آیه داریم، می‌گوید: «أَيْنَ الْمَفَرُّ؟» (قیامة/ 10)، راه فرار نیست، یک جایی نیست که ما جیم شویم، «أَيْنَ الْمَفَرُّ؟» در قرآن هست، راه فرار چیه؟

چند تا آیه داریم می‌گوید که دنبال دررو می‌گردند، یک جایی در بریم. یکی از گفت‌وگوها گفت‌وگوی انسان با فرشته‌هاست. جهنّم فرشته دارد. اسم فرشته‌هایش هم نوزده تاست، آیه‌اش را هم بخوانم: «عَلَيْها»، یعنی بر جهنّم؛ «تِسْعَةَ عَشَرَ» (مدّثّر/ 30)، «تِسْعَةَ عَشَرَ» یعنی نوزده تا مأمور است، من وقتی این آیه را می‌خوانم با خودم می‌گویم: «چرا نوزده تا؟! خدا که میلیارد میلیارد فرشته دارد، چرا نوزده تا؟! یکی دیگر بگذار رویش یک‌بارگی بشود بیست تا!»، می‌گوید مخصوصاً گفتیم نوزده تا ببینیم فضول کیه. «عَلَيْها تِسْعَةَ عَشَرَ»، دوزخ نوزده تا مأمور دارد؛ «وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً» (مدّثّر/ 31)، مخصوصاً نوزده گفتیم ببینیم فضول کیه. یک کسی راه می‌رفت، هی می‌گفت: «شانزده، شانزده، شانزده، شانزده، شانزده، شانزده، شانزده!»، گفتند: «چرا این‌قدر شانزده شانزده می‌کنی؟!»، گفت: «هفده، داشتم فضول‌ها را می‌شمردم، دیدم تو هم یکی‌اش.» نمی‌دانیم چیه.

به فرشته‌ها می‌گویند: «یا مالک»، اسم مأمور جهنّم مالک است، «یا مالک»، ای مالک، ای خزینه‌دار جهنّم؛ «ادْعُوا»: دعا کن؛ «لنا ربک»: از پروردگارت بخواه؛ «يُخَفِّفْ»، نمی‌خواهد جهنّم را تعطیل کند، «يُخَفِّفْ» تخفیف بده؛ «يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْماً»، نه برای همیشه تخفیف، یک روز؛ «يَوْماً مِنَ الْعَذابِ»، «مِنَ الْعَذابِ» یعنی از عذاب کم کند، نه که تعطیل کند، کمی کمش کند. «ادْعُوا لَنا رَبَّك يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْماً مِنَ الْعَذابِ»، ای مأمور جهنّم تو از پروردگارت بخواه، یک روز جهنّم را تخفیف بدهد، یک روز تخفیف، نه چند روز، یک روز، این هم نه تعطیل باشد تخفیف بدهد. فرشته‌ها می‌گویند: «أَ وَ لَمْ تَكُ تَأْتيكُمْ رُسُلُكُمْ بِالْبَيِّناتِ» (غافر/ 50)، در دنیا به شما نگفتند. گفتند: «چرا گفتند، گوشمان بدهکار نبود، گوشمان بدهکار نبود، غافل بودیم، مست بودیم، غافل بودیم.»

2- گفتگوی دوزخیان با شیطان

با شیطان درگیر می‌شوند. یکی از گفت‌وگوها، گفت‌وگوهای انسان‌ها با شیطان هست، به شیطان می‌گویند که: «تقصیر تو هست، مرگت باد! تو من را گول زدی! تو من را وسوسه کردی!» شیطان چی می‌گوید: «لا تَلُومُوني‏» (ابراهیم/ 22)، آیه‌هایی که می‌خوانم قرآن است، «لا تَلُومُوني‏»: من را ملامت نکنید؛ «لُومُوا أَنْفُسَكُمْ» (ابراهیم/ 22): خودتان را ملامت کنید. من کاری نکردم که، من وسوسه‌ات کردم، مجبورت که نکردم؛ «دَعَوْتُكُمْ» (ابراهیم/ 22)، دعوتت کردم گفتم بیا این طرف، این فیلم را ببین، این کتاب را بخوان، با این حالا آشنا بشویم، با این یک سفری برویم، «دَعَوْتُكُمْ»، من دعوتت کردم؛ «فَاسْتَجَبْتُمْ» (ابراهیم/ 22): تو استجابت کردی، قبول کردی، خب نباید بیای، مجبورت که نکردم، هُلت که ندادم، دعوتت کردم، کیش کیشت کردم خودت آمدی.

آخرین نوبت، نوبت خداست، حالا نگاه کنید چه‌قدر سخت است. به ملائکه می‌گویند کمک کن، می‌گویند فایده ندارد. به خوب‌ها می‌گویند کمکم کن، می‌گویند فایده ندارد. به بدها می‌گویند شما بودید ما را آوردید، می‌گویند فایده ندارد. آخرین ناله این است که به خدا می‌گویند: «رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها»، خدایا ما را خارج کن از این جهنّم؛ «فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ» (مؤمنون/ 107)، اگر ما این سفر دیگر بد کردیم ظالمیم؛ «قالَ اخْسَؤُا فيها وَ لا تُكَلِّمُونِ» (مؤمنون/ 108). «اخسأ» در فارسی یعنی چِخ، به حیوان، به سگ می‌گویند چِخ، «اخْسَؤُا فیها»، یعنی چِخ، «وَ لا تُكَلِّمُونِ»: حرف نزنید. یادتان هست یک کسی حزب‌اللهی بود، مسخره‌اش کردید، بهش خندید؟ بعضی گناهان را آدم عذرخواهی کند، می‌بخشد. این تکّه‌ای را که می‌خواهم بگویم، دقّت کنید. بعضی گناهان را آدم عذرخواهی کند می‌بخشد. بعضی گناهان را اگر دیگران دعا کنند، خدا می‌بخشد. یک دعا در قرآن هست، می‌گوید اگر پیغمبر هم دعا کند، هفتاد بار هم دعا کند، نمی‌بخشد، «إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ»: اگر استغفار کنید برای مردم؛ «سَبْعينَ مَرَّةً» (توبه/ 80)، اگر هفتاد مرتبه پیغمبر هم بگوید خدایا این‌ها را ببخش، من این‌ها را نمی‌بخشم! می‌گوییم :«این‌ها چه جنایتی کردند؟!»، می‌گوید: «این‌ها مؤمنین را مسخره می‌کردند.» مواظب باشید مسخره نکنید. یک کسی در یک گوشه‌ای قرار می‌گیرد، تحقیرش می‌کنند، آنجا ساکت نباید ببنشینید، مسخره نکنید.

3- تحقیر و تمسخر مؤمنان در دنیا

در قرآن یک آیه داریم، سوره‌ی «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفينَ»، می‌گوید: «إِنَّ الَّذينَ أَجْرَمُوا»، من قرآن را بخوانم سوره‌ی مطفّفین را، خیلی‌هایشان کلمات قرآن را آشنا هستید، مثلاً ببینید این کلمه را می‌فهمید، «إِنَّ الَّذينَ أَجْرَمُوا»، یعنی چه؟ کسانی که مجرمند؛ «كانُوا مِنَ الَّذينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ» (مطفّفین/ 29). «أَجْرَمُوا»ها به «آمَنُوا»ها، مجرمین به مؤمنین «يَضْحَكُونَ»، «يَضْحَكُونَ» یعنی؟ می‌خندند. به شما می‌خندند، شیخ شده، امّل شده، حزب‌اللهی شده، «أَجْرَمُوا»ها به «آمَنُوا»ها «يَضْحَكُونَ» می‌خندند.

«وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ»: وقتی می‌آیند از کنار شما بروند؛ «يَتَغامَزُونَ» (مطفّفین/ 30): غمزه می‌آیند، چشمک می‌زنند، مخ ندارد، حالی‌اش نیست، نمی‌فهمد. «يَضْحَكُونَ»: می‌خندند. «يَتَغامَزُونَ»: غمزه می‌آیند.

«وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى‏ أَهْلِهِمُ»: وقتی منقلب می‌شوند، برمی‌گردند سراغ حزب خودشان و باند خودشان و گروه‌های خودشان، «انْقَلَبُوا»: برمی‌گردند، «فَكِهينَ» (مطفّفین/ 31): فکاهی می‌گویند، جوک می‌گویند، کاریکاتور می‌کشند، جوک درست می‌کنند.

«وَ إِذا رَأَوْهُمْ»: از دور هم که نگاه می‌کنند می‌گویند: «إِنَّ هؤُلاءِ»، این را می‌بینی آن طرف خیابان می‌رود؛ «لَضالُّونَ» (مطفّفین/ 32)، امّل است، منحرف است.

این دفعه من عربی می‌خوانم، شما فارسی بگویید. «أَجْرَمُوا»ها به «آمَنُوا»ها «يَضْحَكُونَ»، بلند بگویید: می‌خندند. «أَجْرَمُوا»ها به «آمَنُوا»ها «يَتَغامَزُونَ»، غمزه می‌آیند، چشمک می‌زنند. «أَجْرَمُوا»ها به «آمَنُوا»ها؟ «لَضالُّونَ» آن‌ها را گمراه می‌کنند.

4- پندارهای نادرست درباره خود

قیامت چه خبر هست؟ وظیفه‌ی ما چیه؟ در قرآن آیاتی داریم: «يَحْسَبُونَ»، سه تا «يَحْسَبُونَ» در قرآن است. «يَحْسَبُونَ» یعنی در دنیای خیال حساب می‎‌کنند. «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ» (اعراف/ 30، زخرف/ 37): خیال می‌کند راهش درست است، ولی هدایت نشده، کج می‌رود، ولی خیال می‌کند درست است، مثل آدم‌هایی هستند که اشتباه می‌کنند اتوبان‌ها را، مثلاً باید از یک زاویه برود، از یک خیابان دیگر می‌رود. هی هم گازش می‌دهد، می‌گوییم: «آقا، مبدأ را اشتباه کردی، شما باید از آن فرعی بپیچی. اشتباه پیچیدی، حالا هم گازش می‌دهی، فکر هم می‌کنی آدم موفّقی هستی!»، «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ». «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ» (کهف/ 104): خیال می‌کند کارش درست است. «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ» (مجادله/ 18)، خیال می‌کند کسی است. ما در انقلاب خودمان داشتیم آدم‌هایی که می‌گفتند الّا و لابد من باید به فلان پست برسم. حتّی به او گفتند: «آقا، اگر یک بار دیگر سرشماری کنیم، باز شما رأی نیاوری؟» گفت: «اگر ده بار هم سرشماری کنید، من رأی نیاورم، باز هم خواهم گفت تقلّب است، من باید رأی بیاورم.» آخر به چه دلیل؟ شما می‌توانی بگویی که اشکال دارم، دلیل اشکالت را هم بگو، به این دلیل تقلّب شده، بگو تقلّب شده، ثابت کن تقلّب شده و در ثانی حالا اگر تقلّب روشن شد و یک بار دیگر سرشماری کردیم. گفت: «اگر صد بار هم سرشماری کنید، من رأی نیاورم، خواهم گفت تقلّب است.» خب این چه …؟!

من فکر می‌کنم من باید حتماً در تلویزیون باشم. کی گفته؟ از تو باسوادتر خیلی‌ هستند، من هیچ کمالی برای تلویزیون ندارم، هزارها طلبه هست سوادش از من بیش‌تر است، تقوایش از من بیش‎تر است، پهلوی خدا آبرومند است، حالا دری به تخته خورد، آمده بود با من مصاحبه می‌کرد، می‌گفت: «آقای قرائتی، شما چه کردی که چهل و چند سال هست در تلویزیونی؟!»، گفتم: «من هیچ کاری نکردم، یک دیوار خرابه بودیم، حالا یک طاووس آمد روی دیوار نشست، نباید گفت آی دیوار، ببخشید، تو چه کردی که طاووس روی تو نشسته؟»، هیچی، این دیواره با باقی دیوارها یک جور است، منتها حالا قضا، دری به تخته خورده، یک طاووس آمده روی این  دیوار خرابه نشسته، خیلی باورتان نیاید یک کسی هستیم، یا کاری کردیم، پهلوی خدا آبرو داریم، حتماً از نظر سیاسی صاحب‌نظریم. نخیر، این‌طور نیست، آدم‌هایی هستند بسیار آدم‌های خطرناک، دین‌فروش، خودشان را هم متدیّن می‌دانند. روز قیامت خیلی خبر است. با کی بودی؟ چرا بودی؟ چی دادند بهت؟ چی ازت گرفتند؟ دینت را به چند فروختی؟

5- آثار نیّت سوء در دنیا

در قرآن یک سوره هست به نام سوره‌ی قلم. در این سوره‌ی قلم یک قصّه‌ی باغ را می‌گوید، باغی که سوخت. ماجرا این است که پدری از دنیا می‌رفت. باغ پر میوه‌ای داشت. هر سال وقت چیدن میوه‌ها، از این میوه‌ها به فقرای محلّه هم می‌داد. بعد از فوت پدر آمدند، دیدند چه باغی! چه میوه‌هایی! پدر ما اشتباه کرده، میوه‌های به این گرانی را مفت می‎‌داد. گفتند: «ما نمی‌دهیم»، گفت: «پدرمان به فقرا می‌داده، ما هم بدهیم. مردم فقیر به این باغ چشم دارند، چون چند سال است دادیم، امسال هم بدهیم». گفتند: «نخیر، ما که نمی‌دهیم.» همه سرکوب کردند، یکی از برادرها که می‌گفت به فقرا بدهیم، سرکوبش کردند، گفتند: «ما تصمیممان را گرفتیم، ما هم به فقرا نخواهیم داد، تمام شد.»، گفتند: «حالا چه کنیم، فقرا نفهمند؟»، گفتند: «سر شب بخوابید، سحر، تا هوا می‌رود روشن شود، بروید میوه‌ها را صندوق کنید، منتقل کنید، تا می‌روند بفهمند، میوه‌ها جابه‌جا شده باشد.» سر شب خوابیدند و قرآن قصّه‌اش را نقل کرده، در سوره‎ی؟ امتحان، سوره‌ی؟ سوره‌ی قلم قصّه‌اش را نقل کرده. می‌گوید که سحر آمدند در را باز کردند، دیدند یک تخته خاکستر است، اصلاً باغی نیست، باغشان پودر شده! گفتند: «إِنَّا لضالون» (قلم/ 30)، راه را گم کردیم، از آن کوچه باید برویم. کوچه همان کوچه است، نیّت کردید به فقرا ندهید، خدا هم به شما نداد. یک چیزی در ذهن‌های ما هست، این نیاز به تکمله دارد، می‌گویند: «نیّت گناه گناه ندارد.»، نیّت گناه گناه ندارد برای قیامت، امّا پس‌گردنی دنیایی دارد. این‌ها نیّت کردند به فقرا ندهند، باغشان سوخت. نیّت بد بکنی، سیلی می‌خوری. حتّی نیّت کنیم که کلاه سر فلانی بگذاریم، نیّت کنیم جنس … نیّت بد قیامت گناه ندارد، ولی در دنیا سیلی دارد. تکرار می‌کنم، یک کسی را مثلاً می‌خواهی تحقیرش کنی، می‌خواهی اذیتش کنی، نیّتش را می‌کنی، همین که نیّت کردی، شما سیلی را خوردی. روز قیامت حساب و کتاب‌ها دقیق است و ما بزرگ‌ترین مسئولیتمان همین است باید به فکر بچّه‌هایمان باشیم. در قرآن می‌فرماید چه‌قدر به فکر بچّه‌ات هستی؟ چند تا آیه می‌خوانیم که این‌ها می‌گوید به فکر بچّه‌هایت هستی؟ حالا بچّه‌هایت چه دانشجو، طلبه، چه دبیرستانی و راهنمایی و چه هر جا:

6- توجه به تربیت دینی فرزندان

یک- «إِنَّا كُنَّا قَبْلُ في‏ أَهْلِنا مُشْفِقينَ» (طور/ 26)، آیه‌ی قرآن بود که خواندم. روز قیامت بهشتی‌ها از هم می‌پرسند: «چه‌طور شد شما بهشتی شدید؟» می‌گویند ما دغدغه‌ی بچّه‌هایمان را داشتیم، «في‏ أَهْلِنا مُشْفِقينَ»، یعنی درباره‌ی اهلمان، زن و بچّه‌ی مان، «مُشفِق» یعنی دغدغه داشتیم، یک.

دو- «وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ» (مریم/ 55)، خدا تعریف بعضی از انبیاء را که می‌کند، می‌گوید این دغدغه‌ی بچّه‌هایش را داشت، «كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ». «يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ» (لقمان/ 17)، لقمان به پسرش گفت: «پسر کوچولو، نماز بخوان و امر به معروف کن.» جای دیگر را می‌گوید نماز بخوان، زکات بده، اینجا می‌گوید نماز بخوان، امر به معروف کن. چرا؟ برای این‌که بچّه که پول ندارد زکات بدهد، زکات مال آدمی است که پول دارد، به باقی مردم می‌گوید: «أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاة» (بقره/ 43 و 83 و 110، نساء/ 77، نور/ 56، مزمّل/ 20، حج/ 78، مجادله/ 13)، «يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ» (مائده/ 55، توبه/ 71، نمل/ 3، لقمان/ 4)، امّا بچّه که پول ندارد، می‌گوید: «يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ»، عوض زکات می‌گوید امر به معروف کن. این خودش دلیل است که می‌گوییم بچّه حرف نمی‌زند، اتّفاقاً قرآن می‌گوید بچّه حرف می‌زند، «يا بُنَيَّ»، «بُنَيَّ» یعنی بچّه کوچولو؛ «أَقِمِ الصَّلاةَ»: نماز بخوان؛ «وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ»، حرف بزن در جامعه، نگو من بچّه هستم، من بچّه‌ام.

یک خاطره دارم، برایتان بگویم. ایّام عاشورا یک جایی، در یک شهری سخنرانی می‌کردم، شب عاشورا بود، ایّام عاشورا شلوغ بود، چند هزار نفری بودند، مسئولین کشوری و لشکری هم آمدند و من هم روی منبر که نشسته بودم، دیدم مسئولین آمدند، رئیس هیئت آمد، بچّه‌ها را بلند کرد از پای منبر من، گفت: «بچّه‌ها پاشید، پاشید، پاشید، پاشید.» همه‌ی بچّه‌ها را بلند کرد، گفت: «بروید عقب‌ها بنشینید.» به مسئولین مملکتی گفت: «بفرمایید اینجا بنشینید» من روی منبر گفتم کار خلاف است، یک بچّه‌ی دو ساله یک جایی نشسته باشد، اگر بلندش کنید، رئیس جمهور هم جایش نماز بخواند، نماز رئیس جمهور باطل است، چون بچّه را با زور بلندش کردی. من روی منبر دیدم که خب امام حسین فرمود: «من به خاطر امر به معروف و نهی از منکر قیام کردم» (بحار الأنوار، ج‏ 44، ص 329)، اینجا منکر انجام شد، بچّه را با زور بلند کردند، یک وقت بچّه‌ها خودشان احترام می‌گیرند طوری نیست، امّا اگر بچّه خودش احترام نگرفت، امّا آمدند با زور هُلش دادند بلندش کردند، هر کس جایش نماز بخواند، نمازش باطل است. من صحنه را که دیدم روی منبر، گفتم که: «آقایان مسئولین از این‎که تشریف آوردید روضه تشکّر می‌کنم، امّا چون رئیس هیئت می‌خواست احترام بگیرد، بچّه‌ها را بلند کرد، جایتان غصبی است الآن، اینجایی که نشستید، جایتان شرعی نیست، در حال گناه هستید، لطفاً بلند شوید، هر جا جا هست بنشینید. این‌ها با هم نگاه کردند»، گفتم: «شوخی که نمی‌کنم، چون رئیس هیئت بچّه‌ها را با زور بلند کرد، جایتان غصبی است، حکم غصبی دارد.» بلند شدند و گفتند: «کجا بنشینیم؟» گفتم: «بروید هر جا جا هست بنشینید.» این مسئولین هم بلند شدند، در صف‌ها گشتند هر کسی یک جایی نوشت. به بچّه‌ها گفتم: «بچّه‌ها بیایید سر جایتان بنشینید، سر جای اوّلتان.» بچّه‌ها دویدند پای منبر نشستند. یک‎‌مرتبه دیدیم بچّه‌ها از پایین منبر دستشان را می‌بوسند، پرت می‌کنند روی منبر. این دین، دین شیرینی است، یعنی بچّه این رقمی که دید، متدیّن می‌شود. می‎‌گوید: «آقا، روی منبر، حقّ ما را گرفت.» اگر می‌خواهید بچّه‌ها دیندار بشوند، باید این رقمی برخورد کنیم، بچّه‌ها احساس کنند حقّشان از بین نرفته. بچّه‌ها می‌فهمند، نگویید این‌ها بچّه‌اند.

مهمانی خانه‌ی ما آمد. بچّه‌ام سه سالش بود. مهمان هم با بچّه‌اش آمده بود. خب یک بچّه سه ساله من داشتم، یک بچّه سه ساله هم مهمان آورده بود. من بچّه‌ی مهمان را بوسیدم. وقتی بچّه‌ی مهمان را بوسیدم، دیدم دختر خودم دارد نگاه می‌کند. دختر خودم را هم بوسیدم. یک‌مرتبه گفت: «آقا جان»، گفتم: «بله»، گفت: «تو من را الکی بوسیدی!» یعنی چون دختر همسایه را بوسیدی، می‌خواستی بد نباشد، من را بوسیدی. من بهتم برد، یک بچّه‌ی سه ساله می‌فهمد نیّت من حقیقی بود، یا الکی بود. بهتم برد و ابرویم رفت بالا و همچین، با این قیافه نشستم. این دختر سه ساله‌ی ما رفت در یک اتاق و برگشت، گفت: «آقا جان، دیدی چی بهت گفتم، همچین کردی؟!» عجب حالی از ما گرفت. بچّه‌ها می‌فهمند، بچّه‌ها می‌فهمند، خوب هم می‌فهمند، درک می‌کنند. نگویید این بچّه هست، چیزی نیست.

شما یک لیوان آب می‌خواهی سر کلاس بخوری، همین که لیوان آب را برداشتی، به بچّه‌های سر کلاس گفتی که: «میل ندارید شما، بفرمایید» نمی‌آید لیوان را از شما بگیرد، ولی می‌گوید: «چه استادی دارم، می‌خواست آب بخورد، آب را به من تعارف کرد.» تربیت این است، تربیت به لباس و این‌ها نیست، به شعار و آرایش نیست.

7- زنده نگهداشتن یاد و نام شهداء

خدا ان‌شاءالله همه‌ را را حفظ کند، خدایا یادمان بده وظیفه‌ی ما چی هست، توفیق بده عمل کنیم، یادمان بده وظیفه‌ی ما چی نیست، تقوا بده دوری کنیم، ما را در فهم وظیفه سردرگم قرار نده. کسانی را که در تعلیم و تربیت ما اثر داشتند، در تعلیم و تربیت ما اثر داشتند، یادی کنیم از این‌ها. یکی از راه‌هایی که می‌خواهید خیر ببینید، این است که خیر برسانید. قرآن می‌گوید که: «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ» (بقره/ 154)، شهیدها زنده هستند. شهید که زنده هست، یعنی شما عکس شهید را در خیابان می‌بینید، اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد، ثواب این صلوات مال این آقایی که عکسش اینجا هست، خیابان به اسمش هست، کوچه به اسمش هست. وقتی خیر به او رساندی، او می‌گوید ان‌شاءالله از عمرت خیر ببینی. قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: «إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ» (نساء/ 86)، اگر کسی برای شما هدیه فرستید، شما برای او هدیه‌ی بهتری، اگر نیم سکّه فرستاد، شما یک سکّه‌اش بدهد، اگر یک جعبه‌ی یک کیلویی شیرینی آورد، شما جعبه‌ی یک کیلویی و نیمی برایش ببر، آیه‌ی قرآن است: «إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ»، یعنی اگر کسی به شما احترام کرد؛ «فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ»، شما چرب‌تر و گرم‌تر جواب بدهید. اگر می‌خواهید به عمرتان خیر ببینید، خیر برسانید.

گمنام‌های تاریخ. از یک زن خوشم آمده، الآن چند سال است از این زن من دارم تقلید می‌کنم، ببین چه زن خوبی بود. این‌ها را کجا می‌سازند، نه در حوزه و نه در دانشگاه، کجا این‌ها را به دست آوردند؟ پیرزنی شب‌ها که می‌خواست بخوابد، دو رکعت نماز می‌خواند می‌خوابید. به او گفتند: «چیه این نماز، نماز شب که یازده رکعت است؟ این دو رکعت نماز که می‌خوانی می‌خوابی، چیه؟!»، گفت: «چه می‌دانم چیه، ولی می‌دانم امروز یک عدّه مرده‌اند، این قطعی است که هر روز یک عدّه می‌میرند، این یک. شب اوّل قبر هم شب سختی است دو. من دو رکعت نماز می‌خوانم، می‌گویم خدایا نمی‌دانم کی، کجا مرده، ولی هر کسی هم هر جایی مرده که امشب شب اوّل قبرش است، شب سختش است، خدا به او رحم کن.» این دو رکعت نماز خیلی این نماز ارزش دارد، نه طرف را می‌شناسد، نه کسی وامدار است، نه ترس است، نه لرز است، نه نمره است، نه ترم است، نه واحد است، هیچی هیچی هیچی نیست، فقط می‌داند یک عدّه مردند و شب اوّل قبر سختشان است، دلشان به حال او می‌سوزد، نمی‌شناسد کیه، هر که می‌خواهد باش. این‌ها، تربیت الهی این‌هاست، محاسبه نکنیم.

ما گاهی وقت‌ها یک چیزی می‌گوییم، می‌گوییم این عوض آن. دیگران برای جذب ما خیلی از ما جلوترند. پیرمردی حدود هشتاد، نود سالش، با ریش‌های سفید بلند، با عمّامه برای من می‌گفت، می‌گفت که: «من در ماشین خطّ بغداد نشسته بودم، یک خانم سوپر دولوکس خوش‌تیپ آمد بغل ما نشست. ما دیدیم خب ما با این ریش سفید، خب این با این قیافه! خواستم بلند شدم، نگاه کردم دیدم همه‌ی صندلی‎ها پر است، نشستم همه می‌خندند که این ریش سفید …»، می‌گفت: «ما یک کمی پشتمان را به این خانم کردیم، همچین نشستیم.» شاگرد شوفر آمد بلیط بگیرد پاره کند، من هم بلیطم سر دستم بود، گفتم: «بفرمایید»، گفت: «حضرت آقا»، گفتم: «بله» گفت: «دستتان را پیش گیرید، خانم بلیط شما را حساب کرد»، می‌گفت: «خیلی بد شد، ما به این خانم پشت کردیم، این پول بلیط ما را هم داد. یک دو، سه سانتی کتفمان را درست کردیم»، گفتیم: «خانم ببخشید»، گفت: «اختیار دارید، شما پدر روحانی ما هستید، احترام شما به ما واجب است.»

اگر یک زن بدحجابی، کتف هشتاد ساله را کج کرد و من معلّم نتوانستم در چند سال سر کلاس کتف یک بچّه را کج کنم، باید تجدیدنظر کنم، کجای کار من گیر دارد؟ مثنوی یک شعری دارد می‌گوید که: «ما هر چه گندم می‌ریزیم در انبار، می‌رویم می‌بینیم انبار خالی است، کجای این انبار سوراخ است که گندم ما هی هر چه می‌ریزیم، جایش خالی می‌ماند؟» از خدا باید بخواهیم. گاهی وقت‌ها یک کار ساده، اثر عمیق دارد، کار ساده است، اثر عمیق دارد، یک تعارف دارد. استاد وقتی به شاگردش می‌گوید بلد نیستم، شاگردش لذّت می‌برد، می‌گوید: «چه استاد خوبی داریم، راحت می‌گوید بلد نیستم، دست و پا نمی‌زند.» کار مهمّی است، همه‌ی ما مسئولیم، با کمک خدا ان‌شاءالله باید حل کنیم.

خدایا یادمان بده وظیفه‌ی ما چیست، توفیق بده عمل کنیم، یادمان بده وظیفه‌ی ما چی نیست، تقوا بده دوری کنیم، در فهم وظیفه ما را سردرگم قرار نده.

کسانی که در تعلیم و تعلّم ما سهم داشتند، اوّل همه‌ی انبیاء و اوصیاء، مراجع تقلید و علما و شهدا و امام و پدران و مادران و مربّیان و معلّمان و همه‌ی کسانی که نوعی به گردن ما حق دارند، روحشان را از ما راضی و ما را پاسدار خون‌ها و خدماتشان قرار بده.

«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

]]>
https://gharaati.ir/conversations-between-the-people-of-heaven-and-the-people-of-hell-in-the-day-of-judgment-2/feed/ 0
استکبارستیزی، برنامه پیامبران الهی https://gharaati.ir/%d8%a7%d8%b3%d8%aa%da%a9%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d8%b3%d8%aa%db%8c%d8%b2%db%8c%d8%8c-%d8%a8%d8%b1%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d9%be%db%8c%d8%a7%d9%85%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d9%84%d9%87%db%8c/ https://gharaati.ir/%d8%a7%d8%b3%d8%aa%da%a9%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d8%b3%d8%aa%db%8c%d8%b2%db%8c%d8%8c-%d8%a8%d8%b1%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d9%be%db%8c%d8%a7%d9%85%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d9%84%d9%87%db%8c/#respond Mon, 17 Apr 2023 08:06:40 +0000 https://gharaati.ir/?p=10053 https://gharaati.ir/archive/pdf/1402.01.28.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1402.01.28.mp3 https://www.aparat.com/embed/riFEk?data[rnddiv]=96179814090&data[responsive]=yes]]>

موضوع: استکبارستیزی، برنامه پیامبران الهی
تاريخ پخش: 28/01/1402
عناوين:
1- تطمیع و تهدید، برنامه مستکبران برای سلطه مردم
2- تحقیر و تمسخر مؤمنان، شیوه مستکبران
3- ایستادگی امام جواد علیه‌السلام در کودکی، در برابر مأمون
4- انواع عذاب‌ها و کیفرهای الهی در قرآن
5- نرمی و مدارا به جای خود، شدت و خشونت به جای خود
6- خروج از مجلس گناه از روی اعتراض و مخالفت
7- مسئولیت مؤمنان در برابر مظلومان عالم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
لحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

بحث امشبمان این جلسه درباره‌ی این‌که این بیست و چند دقیقه‌ای که ما صحبت می‌کنیم، تقریباً از بیست و پنج دقیقه تا سی دقیقه راجع به استکبار است، قلدرهای تاریخ چه کسانی بودند؟ چه کارهایی کردند؟ مردم چه کردند؟ آن‌ها چه کردند؟ چند نمونه را خدا بیان کرده. از همه قلدرتر فرعون بود، او ادّعای خدایی می‌کرد، می‌گفت: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى‏» (نازعات/ 24)، پرودگار شما من هستم، پروردگار برتر من هستم، هر چه عربی می‌خوانم قرآن است، می‌گفت که: «ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْري» (قصص/ 38)، من غیر از خودم برای شما خدایی سراغ ندارم، خدایی که شما می‌گویید، من هستم. دلیل؟ می‌گفت: «نمی‌بینید چه کاخی دارم! نهرها در آن جاری است! تخت من روی نهر است! «أَ لَيْسَ لي‏ مُلْكُ مِصْرَ» (زخرف/ 51)، حکومت مصر در اختیار من نیست؟! «وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْري مِنْ تَحْتي‏» (زخرف/ 51)، نمی‌بینید نهرهای آب از زیر پای من رد می‌شود؟» اگر کسی مخالف بود، می‌گفت: «ما شما را به بدترین شکنجه می‌کنیم»، دست راست با پای چپ، دست چپ با پای راست، ضربدری شما را، «لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ‏» (اعراف/ 124)، حتماً دست و پای شما را قطع می‌کنیم، یعنی ابزارشان تهدید بود، ابزارشان زرق و برق بود، ببینید چه کاخ‌هایی، باغ‌هایی!
اسکورت‌های عجیبی داشتند، وقتی در کوچه راه می‌رفتند، قارون، به قدری جمعیت و دنگ و فنگ داشت که افراد عادی می‌گفتند: «يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ» (قصص/ 79)، کاش ما هم مثل قارون، ببین چه تشکیلاتی دارد! به قول امروزی‌ها چند تا ماشین اسکورتش می‌کنند، «يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ»، کاش ما هم مثل قارون این‌قدر چیزی داشتیم، «إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظيمٍ» (قصص/ 79)، حظّ بزرگ را او می‌برد، کِیف می‌کند.
1- تطمیع و تهدید، برنامه مستکبران برای سلطه مردم
طاغوت‌ها گاهی افراد را با پول می‌خرند. حضرت موسی به امر خدا نزد فرعون آمد، گفت: «تو خدا نیستی، بنده‌ی خدا هستی، من پیغمبر خدایی هستم که هستی را آفرید.» گفت: «دلیلت چی هست؟» حضرت موسی به امر خدا عصایش را انداخت، یک مار بزرگ شد. گفت: «معجزه‌ی من همین است، چوب مار می‌شود، اژدها می‌شود.» گفت: «خب این سحر و جادو است، ساحرها و جادوگرهای مناطق مختلف را دعوت کنید، داخل دربار بیایند، سحر و جادویشان را نشان بدهند، روی موسی را کم کنند، بگویند تو اگر عصا می‌اندازی، اژدها می‌شود، این‌‌ها هم، جادوگرها از این کارها می‌کنند.» جادوگرها آمدند پایتخت، این‌هایی که می‌گویم از قرآن است هان، فقط فارسی‌اش می‌کنم، آمدند پایتخت و به فرعون گفتند: «أ إِنَّ لَنا لَأَجْراً» (شعراء/ 41)، ما اگر با سحر و جادو آبروی موسی را بریزیم، «اجر»، مزدمان هم می‌دهی؟ پولی هم به ما می‌دهی؟ ما با سحر و جادو آبروی موسی را بریزیم، پولی هم می‌دهی؟»، «قالَ نَعَمْ»، بله، پول چیه؟ «إِنَّكُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبين‏» (شعراء 42)، یک کارتی به شما می‌دهم، کارت سبز، به قول امروزی‌ها می‌گویند امضای طلایی. شما جزء مقرّبین هستید، شما جزء دربار می‌شوید دیگر، شما آبروی موسی را بریزید. این جادوگرها مقداری چوب و عصا و طناب و این‌ها را داشتند، روی زمین انداختند، این چوب و عصا و طناب حرکت می‌کرد، حالا چه چشم‌بندی کرده بودند، این‌ها را با جیوه مخلوط کرده بودند که آفتاب که به آن می‌خورد … چه چشم‌بندی کرده بودند که این طناب و چوب حرکت می‌کرد. موسی ترسید، نکند این‌ها گول بخورند، خدا گفت: «نترس» (طه/ 68)، بعد کارشان که تمام شد، حضرت موسی عصا را انداخت، این اژدها شد، تمام عصا و طناب و این‌ها را قورت داد. کارشان این است که افراد را می‌خرند، با دلار، با سکّه الآن هم همین‌طور است.
2- تحقیر و تمسخر مؤمنان، شیوه مستکبران
افرادی را با پول می‌خرند، تحقیر می‌کنند، می‌گویند این‌هایی که دور انبیاء هستند، آدم‌های اراذل و اوباش هستند، آدم حسابی نیست که، «اتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُون‏» (شعراء/ 111)، «أرذَل»، أراذِل، ما هم در فارسی اراذِل می‌گوییم، یعنی آدم‌های بی ‌سر‌ و ‌پا، بی‌فرهنگ، بی‌ادب، بی‌سواد. دیگر چه می‌کنند؟ قرآن وقتی یک قصّه‌ای را از یک فرد می‌گوید، غرضش آن فرد نیست، مثلاً «تَبَّتْ يَدا أَبي‏ لَهَبٍ وَ تَبَّ» (مسد/ 1)، بریده باد دست ابولهب، مراد شخص ابولهب که نیست، اگر شخص باشد که قرآن کتاب تاریخ می‌شود که یک چیزی از عموی پیغمبر نقل می‌کند، ابولهب سمبل کارشکنی بود، وقتی می‌گویند ابولهب نمونه‌اش را نقل می‌کنند، یا شما پرچم آمریکا را زیر پاهایت رد می‌کنی، این پرچم که گناه نکرده، این تحقیر آمریکاست.
یک کسی اصلاح صورتش خیلی عجیب و غریب بود، خیلی عجیب و غریب. ما آمدیم رد شویم، احترام گرفت و سلام علیک کرد. گفتم: «شنیدی که مراجع تقلید می‌گویند لباس شهرت حرام است؟ یعنی آدم یک لباسی بپوشد که مردم نگاهش کنند، با همه‌ی لباس‌ها فرق می‌کند.» گفت: «بله» گفتم: «خب ریش شهرت هم همین‌طور است، یک ریشی بگذاری که بگویند او ریشوئه.» زنگ موبایلش را صدای گاو می‌گذارد که تا صدا بکند، بگویند تلفن فلانی است، در مسجد می‌آید آمینش را با همه فرق می‌گذارد، همه آمین می‌گویند، این یک جور دیگر آمین می‌گوید. حرکاتش، خانه‌اش را یک جوری می‌سازد که بگوید در خاورمیانه یک همچین نقشه‌ای نیست، بوق ماشینش، زنگ تلفنش، ساختمانش، ریشش، فکولش، کفشش، هر کاری بکنید که از عرف بیرون بروید، یعنی متعارف نباشد، یک چیز استثنایی است، وقتی می‌گویند لباس شهرت حرام است، این لباس پنبه و پشم است، آن که گناهی نکرده، می‌خواهد بگوید کارهای استثنایی ممنوع. قصّه‌ی فرعون را که می‌گوید، نمی‌خواهد بگوید یک فرعون در یک زمان، بله، آن فرعون در یک زمانی بوده، ولی شعار ما چه هست؟ می‌گوییم: «کُلّ أرضٍ کَربَلاء، کُلّ یُومٍ عاشوراء»، فرعون یک همچین خصلتی داشت، زور می‌گفت، اگر برادر بزرگی وارد خانه شد، به خواهرش گفت: «بلند شو، بلند شو غذا را گرم کن، می‌زنمت هان!» این هم فرعون است، منتها فرعون کوچولو، فرعون زور می‌‌گفت، تو هم زور می‌گویی، تو به برادرت، به خواهرت زور می‌گویی. مرد در خانه یک جوری حرف بزند که زن از او بترسد. حدیث داریم: «من أخاف مؤمناً»، کسی اگر یک مؤمنی را بترساند، روز قیامت خدا او را می‎ترساند.
3- ایستادگی امام جواد علیه‌السلام در کودکی، در برابر مأمون
این امام رضا بچّه تربیت کرده به نام امام جواد، این امام جواد بچّه‌ی نوجوانی بود، در کوچه با بچّه‌ها بازی می‌کرد، مأمون ‌الرشید آمد برود، همه‌ی بچّه‌ها فرار کردند که شاه می‌آید شاه می‌آید، همه کنار رفتند، این پسر امام رضا، امام جواد ایستاد. مأمون گفت: «پسر چرا فرار نکردی؟» گفت: «کاری نکردم که بترسم که فرار کنم، جادّه هم که تنگ نیست، شما بیا از آن طرف برو.» مأمون خیلی غرورش شکست، گفت: «این باید پسر امام رضا باشد، امام است که بچّه‌اش را این‌طور تربیت می‌کند که نترسد، حرفش را بزند.» (ر. ک به: كشف الغمة في معرفة الأئمة، چاپ قديم، ج‏2، ص344) مهم است.
قرآن وقتی یک قصّه‌ای نقل می‌کند، آخر قصّه می‌گوید، در بسیاری از وقت‌ها می‌گوید: «َکذلِکَ» (دخان/ 28، شعراء/ 59 و …)، یعنی آن چیزی را که برای فرعون گفتم، برای تو هم هست هان، تو هم می‌توانی فرعون باشی، اگر قصّه‌ای را نقل می‌کند از زن فرعون که زن فرعون زیر بار زور نرفت، یعنی خانم‌ها هر یک از شما می‌توانید مثل خانم فرعون باشید، اصلاً آیه داریم: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ» (تحریم/ 11)، نمونه‌ی زن باایمان زن فرعون است، مردش قلدر بود، ولی زن از او نمی‌ترسید، شهید شد، اما زیر بار زور نرفت، منتها خب شرایط فرق می‌کند، مثلاً روز قدس اسرائیل عصبانی می‌شود، 22 بهمن آمریکا عصبانی می‌شود، عصبانی شدن دشمن این ارزش ما هست، اگر دشمن از ما راضی بود، امام فرمود: «هر وقت آمریکا از شما تعریف کرد، پیداست که مشکلی دارید که آمریکا را خوشحالی کردید.»
4- انواع عذاب‌ها و کیفرهای الهی در قرآن
– در قرآن سه رقم عذاب داریم:
1- «عَذابٌ شَديدٌ» (آل عمران/ 4، انعام/ 124، فاطر/ 7 و 10، ص/ 26، شوری/ 16 و 26، حدید/ 20)، آیه‌ی قرآن است؛
2- «عَذابٌ أَليمٌ» (بقره/ 10 و 104 و 174 و 178، آل عمران/ 77 و 91 و 177 و 188، مائده/ 36 و 73 و 94 و …) آیه‌ی قرآن است؛
3- «عَذابٌ مُهينٌ» (بقره/ 90، آل عمران/ 178، نساء/ 14، حج/ 57، لقمان/ 6، جاثیه/ 9، مجادله/ 5 و 16).
این‌ها کدش فرق می‌کند. یک وقت شما یک سنجاق تو بدن کسی می‌زنی، درد می‌آید، ولی پیدا نیست، این را «عذاب أَليم» می‌گویند، «ألیم» با الف، نه با عین، «عَلیم» با عین یعنی عالم. «عذاب أَليم» مثل سنجاق. «عذاب شَديد» مثل بمباران، شدید است. «عذاب مُهين» مثل تف انداختن به صورت کسی، تف که به صورت کسی می‌اندازی، دردش نمی‌آید، سروصدا هم ندارد، اما «مُهین»، به او اهانت می‌شود. آمریکا به مسلمان‌ها «عذاب شدید» اعمال می‌کند، امکانات و تجهیزاتی که آن‌ها دارند، ما نداریم، اما همین که پرچمش زیر پای ما بود، گفتیم مرگ بر آمریکا، این تحقیر می‌شود، «عذاب مُهين» است. شما اگر یک مقدار لجن به من بریزی، به من اهانت شده، اما دردم نمی‌آید، تق و توقی و سروصدایی هم ندارد، او «عذاب شديد» انجام می‌دهد، ما «عذاب مُهين» جواب می‌دهیم، یعنی باید یک عکس‌العملی نشان بدهیم.
حالا سیمای طاغوت را هم بد نیست، بشنوید. این جمله‌ای که می‌گویم، گوینده‌اش آقای لاریجانی است که یک زمانی رئیس مجلس بود. ایشان نقل می‌کرد از یکی از مقامات عراقی، یعنی آمریکا وقتی آمد عراق را گرفت، برای گرفتن صدّام، یک منطقه‌ی بغداد را منطقه‌ی امنیتی کردند که مهره‌های درشت آمریکایی که در بغداد هستند، در آن منطقه زندگی کنند، یک چند تا هم واحد و خانه برای مهره‌های عراقی گذاشتند که مهره‌های عراقی و آمریکایی بتوانند با هم تماس بگیرند، در یک منطقه بودند. آن مهره‌ی عراقی به آقای لاریجانی می‌گفت که: من آمدم بروم خانه، سرباز آمریکایی گفت: «ممنوع است.» گفتم: «خانه‌ی خود من اینجا هست، اصلاً عراق کشور من است، بغداد پایتخت من است، این خانه‌ی من است!» گفت: «ممنوع.» گفتم: «کار دارم، عجله دارم.» گفت: «باید بازدید بشوی.» خیلی تحقیر شدم که خودم در خانه‌ی خودم باید بازدید بدنی بشوم. گفتم: «بازدید کن، چون کار داشتم، گفتم بازدید کن.» گفت: «من حال ندارم بازدید کنم، سگم باید بیاید بازدید کند، سگم می‌آید، بو می‌کشد!» خیلی بیش‌تر تحقیر شدم. یک مدّتی ایستادم، عصبانی شدم، گفتم: «سگت بیاید بازدید کند.» رفت و برگشت گفت: «سگم خواب است!» این برخورد مستکبرین است، از هیچی دریغ ندارند، کشتن برایشان مثل آب خوردن می‌ماند، اصلاً یک کشور را بگیرند، یک کشور را تخلیه کنند، بیایند، بروند، مسلمان‌ها هر توانی دارند در مقابل دشمن باید به خرج بدهند. بله، در اسلام داریم: «قَوْلاً لَيِّناً» (طه/ 44)، نرم بگویید، اما «وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ» (توبه/ 73) هم داریم، غلیظ باشید، یک جایی باید نرم بود، یک جایی باید غلیظ شد. پزشک گاهی با یک قرص نرم مداوا می‌کند، گاهی با عمل جرّاحی شدید.
5- نرمی و مدارا به جای خود، شدت و خشونت به جای خود
همین امام رضا با زور ولیعهد مأمون شد، اما دو تا برادر که آمدند مسئله از او بپرسند، گفتند: «ما مسافریم، از فلان منطقه آمدیم، نمازمان چهار رکعتی است یا دو رکعتی؟» امام رضا فرمود: «تو نمازت را دو رکعتی بخوان، تو چهار رکعت» گفتند: «فرقش چه هست؟ ما دو تا برادر از یک محلّه و یک خانه؟» فرمود: «او نیّتش زیارت مأمون بوده، آمده شاه را ببیند، ملاقات شاه سفر حرام است، سفر حرام نماز چهار رکعتی دو رکعتی نمی‌شود، همان چهار رکعت، تو یکی زیارت مأمون نیامدی، آمدی زیارت امام رضا، سفرت حلال است، سفر حلال چهار رکعتی‌ها می‌شود دو رکعتی.» ولیعهد بود، اما حرفش را می‌زد.
کجا قیام کنیم، کجا قیام نکنیم؟ اختیار با مرجعیت است، اختیار با رهبری است، طبق دستور عمل باید بشود، در یک ماجرایی مردم شکایت حضرت علی را به پیغمبر کردند، گفتند: «این علی فرمانده‌ی نظامی ما بود، بسیار قوی، چی، چی، چی، ولی یک خورده خشن است، خشک است، گفتند علی، امیرالمؤمنین خشک است، «انه لخشن»»، پیغمبر فرمود: «لَخَشِنٌ فِي ذَاتِ اللَّه‏». (بحار الأنوار، ج ‏41، ص 116)، این‌که خشن است، در راه خدا خشونت دارد، خشونت لازم است.
ما در قرآن آیاتی داریم خیلی تند برخورد می‌کند، آخر بعضی‌ها می‌گویند: «آقا مرگ بر آمریکا برای چه می‌گویید؟» در قرآن خیلی از این حرف‌هاست، در نهج‌البلاغه چه‌قدر هست، «أَشْبَاحاً بِلَا أَرْوَاحٍ» (نهج البلاغه، خطبه‌ی 108)، لاشه‌های بی‌روح، شما قیافه‌تان قیافه‌ی آدم هست، آدم نیستید، «أَشْبَاح»، یعنی شَبَح هستید، «بِلَا أَرْوَاحٍ»، شبح‌های هستید که روح در شما نیست، یعنی انگار مُردید. آخر مرده دو رقم داریم: یکی مرده‌ی داریم مرده‌ی افقی هست، این مرده‌هایی که در قبرستان خوابیدند، مثل انگشت‌های دست، یک مرده عمودی است، راه می‌رود، نفس هم می‌کشد، ولی انگار مرده‌ی بی‌خاصیت است، فرمود: کسی که منکر ببیند، خلاف ببیند، ولی عکس‌العملی نشان ندهد، یا با بیان این کار را نکنید، این کار خلاف است، یا با قدرت، اگر هیچ کاری دستت نیست، فقط اخم کن، این خانم با این وضع حجاب داخل مغازه‌ات می‌آید، لبخند به او نزن، عبوس باش.
امام کاظم علیه السلام به یکی از یارانش گفت: «تو خوبی خیلی داری، یک بدی هم داری.» گفت: «بدی من چی هست؟» فرمود: «شترهایت را به هاورن الرشید کرایه می‌دهی.» گفت: «آقا هارون الرشید طاغوت است، اما کرایه‌ای که می‌دهم، برای سفر مکّه کرایه می‌دهم، نه برای کار دیگری.» فرمود: «دوست داری که هارون الرشید، طاغوت، زنده بماند، از سفر حج برگردد، کرایه‌ی تو را بدهد؟» گفت: «بله، این مقدار دوست دارم که بیاید، حقوق من را بدهد، بعد می‌خواهد بمیرد، بمیرد.» فرمود: «همین مقدار که راضی هستی، هارون الرشید یک دقیقه زنده بماند، همین گناه است.» (رجال الكشي، فی صَفْوَانَ بْنِ مِهْرَانَ الْجَمَّال‏، ص 440 و 441)
6- خروج از مجلس گناه از روی اعتراض و مخالفت
انسان نباید خنثی باشد، قرآن بخوانم، یک آیه داریم اگر در یک جلسه‌ای دیدید آیات خدا تحقیر می‌شود، حق نداری بنشینی. در جلسه‌ی شراب، شما شراب نخوری، نشستنش هم گناه است. زمانی که مقام معظّم رهبری رئیس جمهور بود، یک سفری به چند تا کشور رفت، در زمان ریاست جمهوری‌اش، من هم خدمتشان بودم، در زیمبابوه بود، رئیس جمهور آنجا از رئیس جمهور مهمان که آیت الله خامنه‌ای است، پذیرایی کرد. به آقا گفتند: «شراب سر سفره است.» فرمود: «پس جلسه تعطیل.» گفتند: «آقا به مناسبت رئیس جمهور از مسئولین درجه یک دعوت کردند، خود رئیس جمهور میزبان است.» گفت: «هر کس می‌خواهد باشد.» گفتند: «ما که نمی‌خوریم!» گفت: «بابا نخوریم، شراب هم نخوریم، آنجا که نشستیم، نشستن سر سفره حرام است.» آخر گاهی وقت‌ها می‌گوییم ما نبودیم که.
یک وقت خدمت امام آمدند، به امام گفتند: «یک قانون ضدّ اسلام تصویب شد، ما رأی ندادیم.» امام فرمود: «بیخود، رأی ندادیم، نه، باید بلند شوید.» این‌که من نشستم، آقا این حرف را نزن، این حرف غیبت است، این حرف تهمت است، مسخره نکن، این کلمه را نگو، ما می‌نشینیم، او هم چانه‌اش گرم می‌شود، حرف می‌زند. حدیث داریم روز قیامت یک قطره‌ی خون روی سینه‌ی کسی می‌چکد، می‌پرسد: «این قطره‌ی خون چی هست؟» می‌گوید: «یک نفر را به ناحق اعدام کردند، تو در یک قطره شریکش بودی.» آخر رفاقتمان به هم می‌خورد، به هم بخورد. رفاقت بیست ساله، بسمه تعالی، به درک.
امام صادق یک یاری داشت، یارش هم یک نوکر داشت، یار امام صادق به نوکرش دستوری داد، بعد عمل کرد، یا عمل نکرد. یار امام صادق یک فحش داد، فحش مادر به نوکرش داد، گفت: «مادر فلان» امام فرمود: «چه گفتی؟» گفت: «گفتم مادر فلان، مادرش مسلمان نیست» فرمود: «مسلمان نباشد، به غیر مسلمان می‌شود گفت تو زناکاری؟!» (الكافی، چاپ إسلامية، ج ‏2، بَابُ الْبَذَاء، ح 5، ص 324) مادر فلان یعنی چه؟ یعنی مادر شما زنا کرده، اگر کسی یهودی است، می‌شود به یهودی گفت زنازاده؟ ما راحت به هم می‌گوییم: «این را می‌گویی، عجب آدم حرام‌زاده‌ای است!» راحت می‌گوییم حرام‌زاده، راحت هر چه می‌خواهیم می‌گوییم. یک قطره خون شریکید. چرا بلند نشدید؟ «فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا في‏ حَديثٍ غَيْرِهِ» (نساء/ 140)، آیه‌ی قرآن است «فَلا تَقْعُدُوا»، یعنی وقتی در یک جلسه نشستید، خلاف می‌شود، بلند شو برو. انسان اوّلش گناهش را، مردم ذرّه ذرّه بد می‌شوند، قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: «خُطُوات‏» (بقره/ 168 و 208، انعام/ 142، نور/ 21)، یعنی شیطان گام به گام آدم را بد می‌کند، مثلاً شما در یک فامیلی می‌روید که این‌ها خیلی خوشگذاران و عیّاش هستند، اوّل که از مهمانی‌شان خوشتان می‌آید، از این‌که شما را تحویل گرفتند، یک لبخندی می‌زنی و غذایشان را می‌خوری، دفعه‌ی دوّم می‌گویند: « آقااین رفیقت آدم نااهلی هست هان!» می‌گوییم: «ببینید ما باید خاک شیر مزاج باشیم، باید با همه بسازیم!» چه کسی گفت با همه بسازیم؟!
کسی را پهلوی بزرگواری ستایش کردند، گفت: «همه‌ی مردم از این راضی‌اند» گفت: «پس آدم بدی است، اگر همه راضی‌اند، بدها نباید از این راضی باشند، این‌که بدها هم از این راضی هستند، پیداست که این دکّانش دو نبش است، یک در به این کوچه می‌خورد، یک در به آن کوچه، این منافق است، به او می‌گوید من با شما هستم، به او می‌گوید من با شما هستم، زندگی‌اش دو نبش است.»
7- مسئولیت مؤمنان در برابر مظلومان عالم
به هر حال ما مسئولیت داریم. آه مظلوم، مظلوم هم برای ما فرق نمی‌کند، عرب باشد، عجم باشد، شیعه باشد، سنّی باشد، مسلمان باشد، کافر باشد. قرآن یک آیه دارد، می‌گوید وقتی مظلومی هست، چرا شما ساکتی؟ دفاع از مظلوم واجب است، ولو مظلوم مسلمان نباشد، ما نباید بگوییم حالا هر خبری هست، به ما ربطی ندارد، عکس‌العملی باید نشان دهیم، نه کسی را بترسانیم و اگر کسی کسی را می‌ترساند، در مقابل آن قلدر بگوییم ما هم هستیم، همین که بفهمند این مظلومین یک حامیانی دارد، سوزن اگر نخ دمش بود، می‌توانا بدوزد، اما اگر نخ نبود، نمی‌تواند، اگر یک مظلومی، امّتی، حالا یا فلسطین، یا غیر فلسطین، هر جا، اگر یک امّتی مظلومند و دنیا بداند که این ایرانی‌ها همراه و حامی این مظلومین هستند، در محاسباتشان، در برنامه‌هایشان فکر ما را هم می‌کنند که درست است که این‌ها خودشان زیاد نیستند، اما حامی دارند. بی‌تفاوتی ممنوع، بی‌خیالی ممنوع، سکوت ممنوع، انسان باید اهل غیرت باشد. امیرالمؤمنین وقتی می‌خواهد از یارانش انتقاد کند، می‌فرمود: «چرا بعضی از شما غیرت ندارید؟!» گاهی حضرت امیر می‌زد تو گوش خودش، در یکی از سخنرانی‌ها حضرت علی زد تو گوش خودش، محکم زد، «فضرب علی خده»، زد تو گوش خودش، گفت: «چه کنم با شما آدم‌های بی‌غیرت؟! معاویه با یاران باطلش محکمند، شما با یاران من شل هستید.» بی‌تفاوتی ممنوع.
خدایا تمام قلدرها را مثل قلدر ایرانی که مثل شاه، صدّام، نمی‌دانم، قلدرهای که روبه‌روی ما هستند، نسل قلدرها را برانداز.
به مستضعفین انواع امدادها را سرازیر بفرما.
ما را افراد بی‌حال، بی‌تفاوت، بی‌غیرت، ما را افراد بی‌تفاوت قرار نده.

«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

]]>
https://gharaati.ir/%d8%a7%d8%b3%d8%aa%da%a9%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d8%b3%d8%aa%db%8c%d8%b2%db%8c%d8%8c-%d8%a8%d8%b1%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d9%be%db%8c%d8%a7%d9%85%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d9%84%d9%87%db%8c/feed/ 0
تجلیل از خوبان و خوبی‌ها https://gharaati.ir/%d8%aa%d8%ac%d9%84%db%8c%d9%84-%d8%a7%d8%b2-%d8%ae%d9%88%d8%a8%d8%a7%d9%86-%d9%88-%d8%ae%d9%88%d8%a8%db%8c%e2%80%8c%d9%87%d8%a7/ https://gharaati.ir/%d8%aa%d8%ac%d9%84%db%8c%d9%84-%d8%a7%d8%b2-%d8%ae%d9%88%d8%a8%d8%a7%d9%86-%d9%88-%d8%ae%d9%88%d8%a8%db%8c%e2%80%8c%d9%87%d8%a7/#respond Thu, 11 Feb 2021 11:21:27 +0000 https://gharaati.ir/?p=8097 https://gharaati.ir/archive/pdf/99.11.23.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/99.11.23.mp3 https://www.aparat.com/embed/FveLw?data[rnddiv]=53193462491&data[responsive]=yes]]>

موضوع: تجلیل از خوبان و خوبی‌ها
تاريخ پخش: 23/11/99
1- تجلیل از مبارزان و مجاهدان راه خدا
2- تجلیل به صورت طبیعی، نه ساختگی
3- دوری از افراط و تفریط در تجلیل
4- تجلیل از خوبان، الگوسازی در جامعه
5- تجلیل به جا در برابر تضعیف‌های نابجا
6- تجلیل از عمار و مالک در سخن امام علی علیه‌السلام
7- تجلیل از خوبان، با وجود ضعف در بستگان

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

ما بحثمان درباره تجلیل بود، بزرگداشت‌هایی که می‌گیریم. تولدها، جشن‌ها، 22 بهمن‌ها، تولد حضرت زهرا(س) و ائمه اطهار، مبعث، این تجلیل‌ها مبانی قرآنی اش را طرح کنیم. گفتیم در قرآن، بسیار است و دهها آیه داریم که خداوند از افرادی تجلیل می‌کند. نباید زحماتشان، اینها خون دادند، جون دادند، زندان رفتند، شکنجه شدند، هجرت کردند و اذیت شدند.
1- تجلیل از مبارزان و مجاهدان راه خدا
یک عده در راه خدا اذیت شدند. «أُوذُوا فِي سَبِيلِي وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا» (آل‌عمران/195) در جبهه بودند، شهید شدند. «وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ» تبعید شدند. وقتی یک انقلابی، یک کشوری، یک مؤسسه‌ای با زحمات درست شد باید قدردانی کرد.
نقل می‌کنند پیرمردی می‌خواست بمیرد به بچه‌هایش گفت: اگر خواستید بعد از مرگ من خانه را بفروشید سر در آن را خراب کنید، دومرتبه بسازید و بعد بفروشید. اینها وصیت پدر را عمل کردند و دیدند عجب این خانه خیلی با زحمت ساخته شده است. ما یک سر در را خواستیم عوض کنیم چند روز و چقدر گرفتاری و بودجه و هزینه کردیم تا سر در را عوض کنیم. این خانه به این بزرگی را چرا بفروشیم؟ بگذارید یک مثال بزنم، یک بچه می‌گوید: نمی‌خواهم درس بخوانم. می‌گوییم: از زحمات استاد… استاد آمد، کتاب چاپ شد. آموزش و پرورش، کلاس، کامپیوتر، فضای حقیقی و مجازی، ورزش، بایگانی، ذی حسابی، آب، برق، گاز، تلفن، همه امکانات برای این است که تو درس بخوانی. وقتی تو درس نمی‌خوانی یعنی بودجه آموزش و پرورش هدر رفت. معلم که دوره دیده بود. دانشگاه فرهنگیان، هدر رفت. تمام سرمایه‌گذاری که برای آموزش و پرورش است همه هدر رفت چون همه سرمایه‌گذاری برای این بود که تو درس بخوانی. تو وقتی می‌گویی نمی‌خواهم درس بخوانم یعنی به همه خدمات و زحمات پشت پا می‌زنی.
2- تجلیل به صورت طبیعی، نه ساختگی
راه‌های تجلیل را من مقداری را گفتم و بگویم. اصولی در تجلیل، [پای تخته] بسم الله الرحمن الرحیم، موضوع بحث: اصولی در تجلیل و تشویق، اصولش زیاد است. 1- قرضی نباشد. چون ایشان تعریف مرا کرد، من هم تعریف او را بکنم. چون این برای دختر من چشم روشنی آورد من برای دخترش ببرم. حضرت امیر می‌فرماید: «یتقارضون» به هم قرض می‌دهند. در فارسی می‌گوییم: به هم نان قرض می‌دهند. یعنی این از او تعریف می‌کند و او از این تعریف می‌کند. قرضی نباشد، طبیعی باشد. چون اگر قرضی باشد می‌پرد. ماندگار نیست. این یک نکته است. «يَتَقَارَضُونَ‏ الثَّنَاءَ» (نهج‌البلاغه،خطبه194) حالا البته احترام متقال طوری نیست. قرآن می‌گوید: اگر کسی از شما احترام کرد شما هم احترام بگیرید. «وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ» (نساء/86) اگر شما تجلیل شدید، تجلیل کنید. اما طبیعی باشد و قرضی نباشد.
مسأله‌ی تجلیل باید از کمالات باشد، مثلاً خدا وقتی تجلیل می‌کند می‌گوید: اینها به این دلیل، گاهی وقت‌ها یک کسی تیزهوش است. ببینید اگر شما گفتی که من می‌خواهم جایزه بدهم به اینهایی که خوشگل هستند، خوب این خوشگلی که از شما جایزه می‌گیرد کاری نکرده… خدا این را زیبا خلق کرده است. باید کاری کرد که خودش چه کرده است.
یکبار مسجدی بودم دیدم کسی گفت: امشب شب تولد امیرالمؤمنین است هرکس اسمش علی است بلند شود. چند جوان و نوجوان بلند شدند گفتند: اسم ما علی است. گفت: بیایید، یکی هزار تومان به آنها داد. چند سال پیش، من به پیشنمازش گفتم: این مادر که زاییده اسم پسرش را علی گذاشته و او هم جعفر گذاشته است. اسمش را گذاشته محمد، محمود، احمد، خودش کاری نکرده است، نوزاد بوده و در اختیار خودش بوده و مادر این اسم را گذاشته است. این پولی که می‌دهی می‌گوید من الکی و تصادفاً پول گیرم آمد. بگو مثلاً شما یک شعر در مورد حضرت علی می‌توانی بخوانی یا یک آیه می‌توانی بخوانی یا یکی از کمالات حضرت را می‌توانی بیان کنی. درباره حضرت علی یک دقیقه صحبت کن. باید یک کاری بکند وگرنه بگوییم: هرکس قدش بلند است جایزه بگیرد. هرکس خوشگل است جایزه بگیرد. هرکس اسمش علی است. تجلیل باید طوری باشد طرف یک کاری کرده باشد. وگرنه باد آورد و زمین خریده و بعد هم نقشه شهر را طوری کردند که خیابان به کنار زمین ایشان برخورد کرده و زمین ارزان، گران شده است. از خواب بلند شده میلیاردر شده است. خودش هم زحمتی نکشیده است.
3- دوری از افراط و تفریط در تجلیل
گاهی هم باید جلوی تشویق را گرفت، این حرف‌هایی که می‌زنی نیست. یکوقت زمان شاه علما را تبعید می‌کردند. از جمله آیت الله جنتی را به اسد آباد همدان تبعید کردند. ما هم همدان رفته بودیم و قبل از انقلاب کلاس داشتیم. وقتی فهمیدیم آیت الله جنتی به اسد آباد تبعید است، گفتیم: تا اینجا که آمدیم، برویم ایشان را هم ببینیم. دیدن ایشان رفتیم. آیت الله جنتی گفت: من شرمنده هستم شما از قم آمدید دیدن من. گفتیم: ما از قم نیامدیم. من در همدان کار داشتم. یک تکه از راه را برای شما آمدیم، خیلی ما آدم‌های انقلابی و ایثارگر و مخلصی حساب نکنید. راستش را بخواهی همین است. نگذاریم افراد متملق، تملق بگویند و ما هی…
تجلیل باید شفاهی و کتبی باشد. «وَ اذْكُرْ فِي‏ الْكِتابِ‏ إِبْراهِيمَ» (مریم/41) کتبی است. شفاهی هم جاهایی که خود پیغمبر تجلیل کرده است. گاهی باید اسم طرف را برد. در میان مردم افرادی هستند که چنین، نه آقا، این آقا چنین کاری کرد. اسمش را بردیم.
گاهی هم باید اسمش را نبرد، کارش را گفت. گفت: رهبر شما کیست؟ گفت: رهبر ما همان کسی است که در رکوعش انگشتر داد. «إِنَّما وَلِيُّكُمُ» فقط رهبر شما کسی است که خدا و رسول است و کسی که در رکوع انگشتر داد. گفت: بروید ببینید چه کسی انگشتر داده است. آمدند در مسجد وارسی کردند که آقا چه کسی امروز انگشتر داده است. گفتند: حضرت علی در رکوع بود، یک فقیری آمد کمک خواست و کسی کمکش نکرد، فقیر دلش می‌خواست مأیوسانه بیرون برود، حضرت علی اشاره کرد و گفت: انگشتر مرا بردار. برو ببینید چه کسی انگشتر داد. یعنی گاهی باید بگوییم اسم علی و گاهی نه لازم نیست اسم علی را بگوییم. بگوییم: او که… او که جای پیغمبر خوابید. که بود؟ خود مردم بروند ببینند که بود. شبی که در خانه ریختند پیغمبر را بکشند و حضرت بنا بود از آنجا به مدینه برود و هجرت کند، حضرت علی جای او خوابید. در تجلیل گاهی باید اسم طرف را برد و گاهی باید کمالاتش را گفت.
در حدیث داریم ابوطالب یک امت بود. پدر حضرت علی یک نفر بود ولی یک امت بود. این تجلیل است. امام خمینی در مورد شهید مظلوم دکتر بهشتی فرمود: بهشتی یک ملت بود. سپهبد سلیمانی را مقام معظم رهبری فرمود یک مکتب بود. یک نفر بود ولی یک مکتب بود. یک نفر بود ولی یک ملت بود. بعضی افراد یک نفر هستند ولی… امام خمینی گاهی اسم می‌برد. می‌فرمود: رهبر من همان پسر سیزده ساله است که زیر تانک رفت. خیلی از او تجلیل شد. رهبر امام خمینی بچه شش ساله است. شیعه و سنی نقل کردند که پیامبر فرمود: «إن سلمان منا أهل‏ البيت»‏ (رجال الكشي، ص 14) سلمان فارسی از ماست. اهل‌بیت چه مقامی دارند و آنوقت پیغمبر بگوید: سلمان فارسی از ما اهل‌بیت است. پیغمبر در مورد حضرت زهرا چه تجلیلی کرد. فرمود: «إِنَ‏ ابْنَتِي‏ فَاطِمَةَ مَلَأَ اللَّهُ قَلْبَهَا وَ جَوَارِحَهَا إِيمَاناً» خداوند قلب و استخوان و پوستش را از ایمان پر کرده است. در دعای ندبه داریم پیغمبر به علی فرمود: «وَ الايمَانُ مُخَالِطٌ لَحْمَكَ وَ دَمَكَ كَمَا خَالَطَ لَحْمِي وَ دَمِي»‏( بحارالانوار، ج 99، ص106) ایمان، من در ایمان خیس خوردم. من از ایمان پر شدم. «وَ بَلِّغْ بِإِيمَانِي أَكْمَلَ‏ الْإِيمَانِ‏، وَ اجْعَلْ يَقِينِي أَفْضَلَ الْيَقِينِ» فاطمه به چنین جایی رسیده است.« مَلَأَ اللَّهُ قَلْبَهَا وَ جَوَارِحَهَا إِيمَاناً» (بحار/ج43/ص46)
4- تجلیل از خوبان، الگوسازی در جامعه
وقتی از خوبی‌ها تجلیل می‌کنیم خوبی زیاد می‌شود. افراد فاسد دیگر الگو نمی‌شوند. جاهایی که تحقیر می‌کنند ما باید حتماً تجلیل کنیم. یعنی اگر دیدیم جایی کسی را می‌کوبند باید آنجا تجلیل کنیم. پیغمبر را خواستند بکوبند، گفتند: پیغمبر عقبه ندارد. پسرهای پیغمبر بچگی مردند، آنچه از پیغمبر مانده زهرا مانده و زهرا هم یک دختر است و دختر هم کاری نمی‌تواند بکند. به خصوص با فرهنگ جاهلی، ابتر است. ابتر یعنی می‌میرد و تمام می‌شود. ناقص است و عقبه ندارد. فوری یک سوره نازل شد. «إِنَّا أَعْطَيْناكَ‏ الْكَوْثَرَ، فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ، إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» نمی‌گوید: « إِنَّ شانِئَكَ الابتر»، «هُوَ الْأَبْتَرُ» یعنی خود خود خودش است. در تجلیل اگر دیدیم کسی را به ناحق می‌کوبند و تضعیف می‌کنند. کار دشمن همین تضعیف‌هاست. دشمن یا تجلیل و تشویق… [پای تخته] 1- در مورد تحقیق، تجلیل لازم است. دشمن مخالف چه می‌کند؟ مخالف دنبال تضعیف است. چطور تضعیف می‌کند؟ یا تضعیف رهبر، یا تضعیف مکتب، یا تضعیف امت است. چقدر آیه در قرآن داریم که پیغمبر را تحقیر می‌کردند. گاهی می‌گفتند: شاعر است. تجلیل کرد و گفت: نخیر شاعر نیست. گفتند: مجنون است. جن زده و دیوانه است. «ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُون‏» (قلم/2) آیه نازل شد پیغمبر مجنون نیست. گفتند: «يُعَلِّمُهُ‏ بَشَر» یک آدمی حرف‌ها را یاد پیغمبر داده است. تا گفتند: یک آدمی یاد پیغمبر داده، آیه نازل شد «الرحمن علمّ» خدای رحمان معلم است نه یک بشری، قرآن آموزش الهی است نه آموزش بشری.
اگر دیدید کسی را به ناحق می‌کوبند بلند شوید قیام کنید، خدا رحمت کند آیت الله احمدی میانه‌ای. یک جلسه‌ای بود افراد دانه درشتی بودند. در مورد یک کسی و برنامه‌ای هرکسی نقدی کرد. یک کسی گفت: ای کاش چنین می‌شد. یکی گفت: این کار را می‌کرد بهتر بود. داشتند در مورد شخصی و برنامه‌ای نظرات خود را می‌گفتند و همه دانه درشت بودند. آیت الله احمدی میانه‌ای نشسته بود دید دارند ضعف‌های این بنده خدا را می‌گویند. ای کاش چنین بود و چنان بود. ایشان فرمود: و اما من هروقت ایشان را دیدم از صحبت‌هایش استفاده کردم. شما هرچه می‌خواهید بگویید. یعنی یک کسی را که دارند می‌کوبند نگویید حالا که همه بدی‌اش را می‌گویند ما این وسط نگوییم. بگو آقا شما… حتی نسبت به انسان‌ها هیچی، حتی نسبت به حیوان‌ها، داریم حضرت عیسی(ع) با جمعی می‌رفتند، یک سگ مرده سیاهی کنار جاده بود. یکی گفت: اه چه سگ لاغری! یکی گفت: اه چقدر بد بو است. اه چقدر زشت است. هرکسی یک چیزی به این سگ گفت. حضرت عیسی(ع) فرمود: به چه دندان‌های سفیدی دارد. یعنی چه؟ یعنی وقتی دارند همه می‌کوبند شما بیشتر کمک کنید.
آقایی داشت می‌رفت. در کوچه فقیری بود یک پولی به فقیر داد. این که همراه آقا گفت: گفت به او پول نده. گفت: چرا؟ گفت: تریاکی است. گفت: عه، تریاکی است؟ برگشت مقداری دیگر به او داد. گفتم نده شما برگشتی باز هم به او دادی؟ گفت: تو گفتی تریاکی است، اگر تریاکی است خرجش سنگین است. برگشت پول داد.
5- تجلیل به جا در برابر تضعیف‌های نابجا
کسی را که دارند می‌کوبند به ناحق، تضعیف مکتب، عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. «لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ‏ هذا إِنْ هذا إِلَّا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ» (انفال/31) قرآن کتاب مهمی است. ما هم می‌توانیم مثل قرآن بگوییم. بسم الله… اول فرمود: «فَأْتُوا بِكِتابٍ» (قصص/49) یک چیزی بیاورید مثل قرآن 114 سوره هست، یک چنین قرآنی را بیاورید. قرآن که… گفت: آقا ببینید 114… من 104 تا را بخشیدم. ده سوره مثل قرآن بیاورید. بعد گفت: ببین ده سوره هم زیاد است. «فَأْتُوا بِسُورَة» (یونس/38) یک سوره مثل قرآن بیاورید. هی تخفیف داد. اول گفت: 104 سوره، گفت: ده سوره، یک سوره، علی ای حال، یک نکته مثل قرآن بگویید. تضعیف مکتب، افتراه، اینها بافتنی است. اساطیر الاولین، افسانه پیشینیان است. تاریخ است، افسانه است، معجزه نیست.
«أَعانَهُ‏ عَلَيْهِ‏ قَوْمٌ‏ آخَرُونَ» (فرقان/4) یک جمعی پشت پرده دارند کمک پیغمبر می‌کنند. پس ببینید گاهی رهبر را تضعیف می‌کنند. شاعر است، کاهن است، ساحر است. «یعلمه بشر» است. گاهی قرآن، کتاب مهمی نیست. ما هم می‌توانستیم مثل این بیاوریم. گاهی امت است. مردم اینهایی که دور پیغمبر هستند اراذل و اوباش هستند. «أَراذِلُنا بادِيَ الرَّأْي‏» (هود/27) می‌گفتند: اینها آدم‌های اراذلی هستند نه اراذل هم اگر فکر کنند، ممکن است آدم‌های اراذل هم گاهی فکر کنند چیز خوبی به ذهنشان بیاید، می‌گوید: «أَراذِلُنا بادِيَ الرَّأْي‏» یعنی هم آدم‌های لات و لوت و اراذل و اوباش هستند و هم با نگاه سطحی، نه عمیق! در وقتی که مخالف دارد تضعیف می‌کند شما… الآن دشمنان ما چه کاری می‌توانستند بکنند که نکردند. اسم جرم و جنایتی را ببرید که آمریکا انجام نداده باشد. هواپیمای مسافربری، کشتی، بمباران، شیمیایی، ترور افراد خاص، قهرمان نظامی ما سپهبد سلیمانی، قهرمان علمی ما… قهرمان سیاسی ما، هرکاری بوده کردند. ما باید این نظام را حفظ کنیم. عیب‌ها هم که هست. هرچه ثابت شد قبول کنیم. الکی کسی را نکوبید، اما اگر واقعاً ثابت شد، الکی نیست، نقدت را بکن. ما دوستی داشتیم یک جمله‌ای گفته من خیلی از این جمله استفاده کردم. جمله قشنگی بود. می‌گفت: شما هی می‌گویید جمهوری اسلامی، جمهوری اسلامی، عیب‌ها را نمی‌بینید؟ گرانی تورم، تبعیض، اختلاس، نمی‌فهمید اینها را، می‌گوییم: چرا می‌فهمیم. اگر نفهمیم چه آدم احمقی هستیم که مملکت ما انواع عیب‌ها را داشته باشد و ما نفهمیم. ایشان قشنگ می‌گفت و جمله قشنگی بود. ایشان می‌گفت که [پای تخته] می‌گفت: تضعیف… توجیه… می‌گفت: توجیه حماقت است. یعنی آدم بگوید: مملکت ما همه آدم‌ها خوب هستند و مسئولین هم همه کارهایشان درست است. خیلی آدم باید احمق باشد که این عیب‌ها را نبیند. توجیه نمی‌کند حماقت است. اما تضعیف چه؟ بگوییم حالا که اینطور است ما دیگر در انتخابات نیستیم یا در نماز جمعه نیستیم. تضعیف جنایت است. چرا؟ برای اینکه صدها هزار جوان دادیم. یا شهید شده یا جانباز شده یا اسیر شده است. حالا این نظام درست شده با همه عیب‌هایی که درونش است. اما این نظام را تضعیف کنیم جنایت به خون شهداست.
پس وظیفه ما چیست؟ تکمیل رسالت است. رسالت ما تکمیل است. تا اینجا آوردیم باقی را تو برو. یکی از دانشمندان سخنرانی می‌کرد در یک جای شلوغ بود. حالا تذکر بود یا حسادت نمی‌دانم. به او گفتم: بابا این مریدهای شما با کفش در سالن می‌آیند. می‌خواست بگوید: مثلاً جلسه‌ات خوب نیست. ایشان گفت: من هنر داشتم مثلاً جوان‌ها را از خیابان تا سالن آوردم. تو هم هنر داری یک حدیثی بخوان کفش‌هایشان را بکن. تا اینجا من آوردم و باقی را تو انجام بده. چرا اصل سخنرانی و کلاس را زیر سؤال می‌بری؟ بگو این کلاس یک عیبی دارد، عیب‌ها را تکمیل و برطرف کن. خیلی جمله قشنگی است. جمله حکیمانه‌ای است. توجیه حماقت است. تضعیف جنایت است. تکمیل رسالت است.
6- تجلیل از عمار و مالک در سخن امام علی علیه‌السلام
در مورد تجلیل صحبت می‌کردیم، در مورد تجلیل… خود امیرالمؤمنین، گاهی اسم افراد را می‌برد. «أین عمار» ای کاش عمار در دنیا بود. یکبار فرمود: من دو نفر مثل عمار داشتم حقم را می‌گرفتم. من دو تا یار نداشتم خیلی مهم است. مظلومیت، «أین ابن التیهان، أین ذو الشهادتین، أین عمار، أین مالک» از مالک تجلیل می‌کرد. چهل، پنجاه سال قبل از اینکه حادثه رخ بدهد، یک روز پیغمبر به مالک اشتر گفت: ابوذر، تبعید می‌شود. چون ابوذر خیلی رک با معاویه حرف می‌زد. با عثمان حرف می‌زد و می‌گفت: شما طاغوتی هستید. شما بیت المال را بین فامیل‌هایتان تقسیم می‌کنید. شما کنز و گنج ذخیره می‌کنید. بی عدالتی‌های بنی امیه را علنی می‌گفت. لذا خیلی هم تبعیدش می‌کردند. مقاومت می‌کردند. به بلال گفتند: بعد از پیغمبر بیا اذان بگو. تو زمان پیغمبر اذان می‌گفتی. «حی علی الصلاة» الآن هم بیا «حی علی الصلاه» بگو. گفت: من اذانی می‌گویم که پیشنماز پیغمبر باشد. بعد از پیغمبر چه کسی پیشنماز شد؟ من برای هرکسی اذان نمی‌گویم. الله اکبر، الله اکبر است. ولی الله اکبر دعوت به نماز رسول الله باشد ارزش است. پیغمبر پیشنماز باشد من الله اکبر نمی‌گویم. تا یک روز به حضرت زهرا گفتند: شما به او بگو اذان بگوید. فاطمه زهرا(س) به ابیذر گفت: یک اذان بگو دوباره صدای زمان رسول الله به ذهنمان بیاید و خاطره‌ای باشد. نقل شد که بلال شروع به اذان گفتن کرد. فاطمه زهرا یاد آن دوره افتاد که پدرش بود و موذنی و جمعیتی، منقلب شد. گفتند: آقا اذانت را قطع کن. زهرا تحمل شنیدن ندارد.
پیغمبر دهها سال قبل به مالک اشتر گفت: مالک، ابوذر بخاطر رک گویی تبعید می‌شود. در جایی به نام ربذه می‌ماند و تنهایی در بیابان جان می‌دهد. دختر ابیذر باشد. دخترش کنار جاده اصلی می‌آید. آنجا یکی از مردان صالح از اولیای خدا می‌آید، شما بگو: پدرم مرده و اینجا تنهاست. او می‌آید و آن شخص مالک اشتر است. چقدر اینها ریز می‌دانستند. چهل، پنجاه سال قبل از فوت ابیذر، کسی بگوید بله، مالک اشتر ابیذر کجا تبعید می‌شود؟ ربذه، چرا تبعید می‌شود؟ برای اینکه با صراحت به حکومت اعتراض می‌کند و نهی از منکر می‌کند. بعد چه می‌شود؟ در همان تبعیدگاه از دنیا می‌رود. که باشد؟ فقط یک دختر، دختر با بدن پدرش چه کند؟ کنار جاده بیاید. یکی از اولیای خدا می‌آید دفن می‌کند. وقتی هم نماز خواند در نماز گفت: خدایا این جنازه ابوذر است از اصحاب پیغمبر است. بخاطر دینش تبعیدش کردند. تجلیل می‌کند. یکی از اولیای خدا چهل سال قبل، این قصه برای چهل، پنجاه سال بعد واقع می‌شود. با کم و زیادش اما پیغمبر از مالک اشتر تجلیل می‌کند. تجلیل از ما حتی اگر افرادی نقاط ضعفی داشتند، اگر نقاط قوتشان بیش از نقاط ضعف است نباید بخاطر نقاط قوت…
7- تجلیل از خوبان، با وجود ضعف در بستگان
آخر در قرآن یک چیزی داریم می‌گوید: بخاطر یک عیب‌هایی اصل کار را زیر سؤال نبرید. «أَ فَنَضْرِبُ‏ عَنْكُمُ الذِّكْرَ صَفْحاً» (زخرف/5) می‌ترسم آیه‌اش را غلط بخوانم. فارسی‌اش این است. بخاطر اینکه بعضی از شما بد هستید، ما دیگر وحی نازل نکنیم؟ گاهی وقت‌ها می‌گویند: نه، یک چنین چیزی بوده، چنین چیزی بوده، ما آدم داریم می‌گوید: ختم پدر فلانی مرده، برویم فاتحه؟ می‌گوید: نه، ما اگر فاتحه برویم پسرش بزرگ می‌شود. این تجلیل از پسرش است. بابا پدرش از دانه درشت‌های خوب بود. پسرش هم فرض کنید حرف شما درست است و نقطه ضعفی دارد. از ترس اینکه پسرش بزرگ می‌شود برای پدر فاتحه نمی‌خواند. آدم نمی‌داند اینها… تحلیل‌های اخلاقی است اینها؟ قرآن می‌گوید: بخاطر اینکه بعضی به وحی گوش نمی‌دهند، ما دیگر وحی را نازل نکنیم؟ یادم آمد… «أَ فَنَضْرِبُ‏ عَنْكُمُ الذِّكْرَ صَفْحاً» آیا اعراض کنیم؟ وحی نفرستیم بخاطر اینکه یک آدم بد در اینهاست؟
یک خاطره بگویم. حاجی‌هایی که مکه می‌روند دور کعبه هفت بار طواف می‌کنند. کنار کعبه یک خیابان سر پوشیده هست. تقریباً چهارصد متر، آن طرف خیابان کوه صفاست و این طرف کوه مروه و بعد از اعمال حج و دو نماز حاجی‌ها باید هفت بار این چهارصد متر را طی کنند. یعنی هفت تا چهارصد تا دو کیلومتر، حدود سه کیلومتر باید بیایند و بروند. روی کوه صفا یک بتی بود. روی کوه مروه هم بتی بود. مسلمان‌ها گفتند: ما بین دو تا بت بیاییم برویم؟ نه، آیه نازل شد چرا نه می‌گویی؟ «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ» (بقره/158) صفا و مروه جزء شعائر الهی است. وظیفه شماست بروید. حالا روی آن بت است، شما بروید که آنها بتشان را بردارند. نگو حالا که بت است ما نمی‌رویم. شما بروید که آنها بتشان را بردارند. گاهی وقت‌ها یک جایی است، خانم‌های بد حجاب می‌روند. گاهی می‌گویند: اینها، چون یک چنین صحنه‌هایی است ما نرویم. در شأن ما نیست. نروی آنها پر می‌شود دیگر اگر فردا یک خانم خوش حجاب خواست آنجا برود رویش نمی‌شود برود. عرصه تنگ می‌شود. شما بروید آنها بتشان را از صفا و مروه بردارند. ما خیلی وقت‌ها تجلیل نمی‌کنیم و می‌گوییم: این اگر تجلیل شود فلانی هم تجلیل خواهد شد.
متأسفانه مشکل ما این است که تعادل کم در ما هست. مثلاً یک کسی بد است، می‌گوییم: پسرش خوب است، دخترش خوب است. عمویش، برادرش، فامیل‌هایش خوب هستند. این خودش حالا دسته گلی آب داده غلط کرده است. بخاطر غلط او پس قرآن چند بار گفته که «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى» (انعام/164) گناه این را به گردن او نیاندازید. وگرنه خواسته باشد، ابولهب هم پیغمبر هم عمویش بد است. ابولهب، پس ما نباید صلوات به پیغمبر بفرستیم چون عمویش درشت خواهد شد؟ طوری باید باشد مردم تشخیص بدهند. خدا چند بار در قرآن گفته: «و بالوالدین احسانا» به پدر و مادر احسان کنید. اما اگر پدر و مادر کج رفتند، می‌گوید: آنجا هم اطاعت نکن. «فَلا تُطِعْهُما» (عنکبوت/8) اگر پدر و مادر خواستند از خط توحید کجت کنند کج نشو. اطاعت نکن اما در عین حال با معروف رفتارت خوب باشد. یعنی حتی اگر پدر و مادر مشرک باشند و بچه‌شان را به شرک دعوت کنند باز هم زندگی شما باید طبیعی باشد. نباید چون پدرش دعوت به شرک می‌کند و منحرف است پس نه ما با اینها برخورد تلخ داشته باشیم. برخورد ما با پدر و مادر خوب باشد ولی خط‌تان هم جدا باشد. در معده آنها هضم نشوید و افکار آنها بر شما حاکم نباشد.
خدایا یاد ما بده دعای خوبی است آمین بگویید. این دعا بعد از زیارت امام جواد است. فارسی‌اش را بگویم آمین بگویید. خدایا تو را به حق محمد و آل محمد یاد ما بده وظیفه ما چیست، توفیق بده عمل کنیم. یاد ما بده وظیفه ما چی نیست، تقوا بده دوری کنیم. ما را در فهم وظیفه به خودمان واگذار نکن.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- قرآن در آیه 195 سوره آل‌عمران از چه کسانی تجلیل می‌کند؟
1) مجاهدان در راه خدا
2) اهل انفاق و احسان
3) عالمان و دانشمندان
2- آیه 86 سوره نساء، به چه امری توصیه می‌کند؟
1) احترام به والدین
2) احترام متقابل
3) احترام به معلمان
3- در آیه 41 سوره مریم چه کسی مورد تجلیل خداوند قرار گرفته است؟
1) حضرت ابراهیم
2) حضرت اسماعیل
3) حضرت مریم
4- در برابر تحقیر دشمنان، کدام آیه از پیامبر دفاع می‌کند؟
1) آیه آخر سوره عصر
2) آیه آخر سوره نصر
3) آیه آخر سوره کوثر
5- رسول خدا، تبعید کدام یک از اصحاب خود را خبر داده بودند؟
1) بلال حبشی
2) ابوذر غفاری
3) مالک اشتر

]]>
https://gharaati.ir/%d8%aa%d8%ac%d9%84%db%8c%d9%84-%d8%a7%d8%b2-%d8%ae%d9%88%d8%a8%d8%a7%d9%86-%d9%88-%d8%ae%d9%88%d8%a8%db%8c%e2%80%8c%d9%87%d8%a7/feed/ 0