انگیزه – درسهایی از قرآن https://gharaati.ir محسن قرائتی Thu, 19 Oct 2023 09:05:21 +0000 fa-IR hourly 1 https://wordpress.org/?v=6.4.3 مشارکت معلّمان در پرورش دانش‌آموزان https://gharaati.ir/%d9%85%d8%b4%d8%a7%d8%b1%da%a9%d8%aa-%d9%85%d8%b9%d9%84%d9%91%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d9%be%d8%b1%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d8%af%d8%a7%d9%86%d8%b4%d8%a2%d9%85%d9%88%d8%b2%d8%a7%d9%86/ https://gharaati.ir/%d9%85%d8%b4%d8%a7%d8%b1%da%a9%d8%aa-%d9%85%d8%b9%d9%84%d9%91%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d9%be%d8%b1%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d8%af%d8%a7%d9%86%d8%b4%d8%a2%d9%85%d9%88%d8%b2%d8%a7%d9%86/#respond Thu, 19 Oct 2023 09:05:21 +0000 https://gharaati.ir/?p=10285 https://gharaati.ir/archive/pdf/1402.07.27.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1402.07.27.mp3 https://www.aparat.com/embed/Myv6F?data[rnddiv]=73450220369&data[responsive]=yes]]>

موضوع: مشارکت معلّمان در پرورش دانش‌آموزان
تاريخ پخش: 27/07/1402
عناوين:
1- بنی آدم اعضای یکدیگرند
2- ماجرای حضرت سلیمان و مورچه‌ها
3- دعا و صدقه برای دیگران
4- تبلیغ چهره به چهره در مدرسه
5- دلسوزی برای تربیت نسل نو
6- برخورد پدرانه با افراد خطاکار
7- اصلاح انگیزه‌ها در کارهای نیک

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

به مناسبت ماه مهر و آغاز سال تحصیلی برای حوزه و دانشگاه و آموزش و پرورش و دانشگاه فرهنگیان و تربیت معلّم و … یک مطالبی را تذکّر می‌دادیم. اهمیت علم را گفتیم، کدام علم را هم گفتیم و کدام استاد. انتخاب استاد خیلی مهم است. بعضی از مراجع تقلیدمان گفته‌اند که علّتی که من مرجع تقلید شدم، استاد فیزیکم بود. جوانی که دبیرستان می‌رفتم، استاد فیزیک داشتم. او گاهی وقت‌ها یک کلماتی می‌گفت، برای من یک تلنگر می‌شد.
1- بنی آدم اعضای یکدیگرند
اوّل این‌که کار را از خودمان بدانیم، نگوییم خب حالا این نماز است مال امور تربیتی است، این فیزیک است مال استاد است. قرآن یک آیه دارد، می‌گوید کمک هم کنید، آیه‌اش این است، آیه‌اش را همه‌تان می‌توانید در یک ثانیه، دو ثانیه حفظ کنید، آیه‌ی دو کلمه‌ای، در دو ثانیه، «بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ» (آل عمران/ 195، نساء/ 25) یعنی من از شما هستم، شما از من هستید، همان که سعدی گفته: «بنی آدم اعضای یکدیگرند». نماز مال امور تربیتی نیست که، اگر دبیر فیزیک و شیمی و ورزش هم در نمازخانه رفتند، بچّه‌ها می‌ببینند اساتیدشان نمازخوانند، آن‌ها هم به سمت نماز گرایش پیدا می‌کنند، نباید بگویید وظیفه‌ی من نیست. یک کلمه‌ی غلطی در جامعه هست، این کلمه غلط است، باید حذف شود، به همدیگر که در گفت‌و‌گوها می‌رسند، می‌گویند: «این مشکل شماست!»، مشکل شماست یعنی چه؟ یعنی به من ربطی ندارد یا می‌گوید: «به من ابلاغ نشده»، بابا حرف حق است، تذکّر مفیدی است، حالا به شما ابلاغ نشده، به او ابلاغ شده یا از زیر بار در می‌رویم. «بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ»، این کلمه را امروز در این جلسه یاد بگیریم، «بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ»، بعضی از ما از بعضی دیگر هستیم، من از شما هستم، شما هم از من هستید.
داشتیم می‌رفتیم، یک کلّه‌پاچه‌ای، طبّاخی، استخوان‌های کلّه‌پاچه را در جوی آب ریخت. تا من این صحنه را دیدم، به این راننده گفتم، «برویم اینجا، ترمز کن.» به آن آقای طبّاخ گفتم: «آقا شما این استخوان‌ها را که در جوب ریختی، جوی بند می‌آید، باران از جوی سر می‌زند، در خیابان‌ها گل و لای می‌شود.» گفت: «شما مأمور شهرداری هستی؟!» گفتم: «من انسان هستم، انسان وقتی دید یک خلاف هست داد می‌زند، حیوان‌ها هر جا خلاف دیدند داد می‌زنند، حیوانی که داد بزند، از انسان ساکت بهتر است.» کجا حیوان‌ها داد می‌زنند؟
2- ماجرای حضرت سلیمان و مورچه‌ها
قرآن می‌گوید، قرآن می‌گوید: «حضرت سلیمان داشت از منطقه‌ای عبور می‌کرد؛ منطقه‌ی پرمورچه، مورچه‌ها زیاد بودند. یکی از مورچه‌ها دید که سلیمان با لشکرش می‌آید، الآن همه‌ی این‌ها زیر دست و پا می‌روند و له می‌شوند، عربی‌هایی که می‌خوانم، قرآن می‌خواهم بخوانم، «قالَتْ نَمْلَةٌ»، «نَمْل» یعنی مورچه، «يا أَيُّهَا النَّمْلُ»: آی مورچه‌ها، توجّه! توجّه! «لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ» (نمل/ 18)، حضرت سلیمان با لشکرش دارند می‌آیند، همه‌تان زیر پای این‌ها لِه می‌شوید، زود در لانه‌ها بروید، «ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ» (نمل/ 18)، مورچه‌ها در لانه‌هایتان بروید، الآن له می‌شوید. یعنی یک مورچه وقتی فهمید باقی مورچه‌ها جانشان در خطر است، داد می‌زند، دستور می‌دهد در لانه‌هایتان بروید، پایمال نشوید، آن وقت آدم هست می‌گوید این دختر دارد فاسد می‌شود، این پسر دارد فاسد می‌شود، بی‌خیال است. آقا سوار موتور شده، یک خانم هم پشت سرش است، به این لباس خانم هی باد می‌خورد، ممکن است زیر پرّه‌های موتور برود، موتور سرنگون بشود، خانم ضربه ببیند، می‌گوییم: «آقا» به این بگویی: «آقا، این لباس‌های خانم ممکن است لای پنجره‌های موتور برود.» به ما چه آقا؟! مگر شما پلیسی؟! بابا مسلمان که هستم. در یک جادّه سنگی داخلش هست، هر ماشینی به آن بخورد، لاستیکش می‌ترکد، به ما چه؟! این کلمه‌ی به ما چه، بی‌خیالی است، درد ندارد، غصّه نمی‌خورد.
یادم نمی‌رود، خدا آیت الله عظمای گلپایگانی را رحمت کند، یک روز ایشان گفت من همین که می‌فهمم یکی از طلبه‌ها کم درس می‌خوانند، حال درس خواندنشان کم شده، از غصّه تب می‌کنم، من این را از ایشان شنیدم، من هم گفتم: «اگر سه تا بچّه‌هایم رفوزه بشوند، داد می‌زنم، عصبانی هم می‌شوم، غصّه هم می‌خورم، امّا تب نمی‌کنم.» او تب می‌کند که چرا طلبه درس نمی‌خواند. این مهم است. خدا یک مقاماتی را به بعضی‌ها می‌‌دهد، به خاطر دلسوزی‌شان است. من که می‌روم نان بگیرم، حالا هوا کم کم دارد سرد می‌شود، یک نان هم برای این همسایه‌ام می‌گیرم که پیرزنی است، پیرمردی است، نمی‌تواند دکّان نانوایی برود، روزی یک نان به او می‌دهم، بعد پول نانش را هم از او می‌گیرم، می‌گویم روزی یک نان. به ما ابلاغ نشده، این پیر است، نمی‌تواند راه برود، هوا سرد است، مسافت دور است، تو هم که می‌روی دو تا نان بگیری. از طبقه‌ی سوّم کیسه‌ی زباله را پایین می‌آوری بگذاری که رفتگرها این را ببرند. خب تو که این کیسه‌ی زباله را می‌بری، کیسه‌ی زباله‌ی …، به من چه؟! پسرش کاناداست، دارد عیاشی می‌کند، آن وقت من کیسه‌ی زباله‌ی او را پایین ببرم؟! طوری نمی‌شود، الآن که پسرش نیست، شما هم که پایین می‌روی، یک دستت هم کیسه‌ی زباله هست، آن کیسه‌ی زباله‌ی همسایه‌ات را هم پایین ببر، خیرش را می‌بینی، تو نیکی می‌کن و در دجله انداز، که ایزد در بیابانت دهد باز. یکی می‌گفت: «تو نیکی می‌کن و در دجله انداز، خودم شیرجه می‌رم، درش می‌آرم.»، درست است، خیر برسانیم، خیر می‌بینیم. یک لیوان آب خنک من به یک تشنه می‌دهم، این عمل ثبت می‌شود، یک لیوان آب خنک، یک کسی به نسل من یک لیوان آب خنک خواهد داد. هیچ چیزی، «مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ» (زلزال/ 7)، «مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» (زلزال/ 8)، یعنی ذرّه‌ای خیر و شر بی‌پاسخ نمی‌ماند.
حتّی نیت‌های خیر حساب و کتاب دارد، آدم خیر می‌بیند. نگویید به ما چه؟! به ما ربطی ندارد؟! اصلاً اگر کاری ربطی نداشت، برای قیامتت می‌ماند، اگر پولت دادند، مأموریت بود، ابلاغ بود، این‌ها که … ارزش کار ما این است که غیر از کارهایی که، دستوراتی که از طرف دولت به ما می‌شود، خودمان هم، داری می‌روی این پوست خیار است. یک وقت می‌خواستم برای یک جایی شهردار تعیین کنند، صحبت بود که فوق لیسانس شهرسازی باشد، مدیریت باشد، چی باشد، چی باشد، سر معیارهای یک شهردار خوب گفت‌و‌گو می‌کردند. گفتم: «همه‌ی این‌هایی که می‌گویید درست، امّا شهردار باید ذاتش هم شهردار باشد هان، یعنی خود مس شهردار باید داغ باشد، چون اگر مسش داغ نشود، آب هم داغ نمی‌شود. هر کاری می‌خواهید بکنید، او طرف مجری باید خودش معتقد باشد، باید حالتی پیدا کند طبق آن حالت …
3- دعا و صدقه برای دیگران
برادران یوسف به پدرشان گفتند: «ما تو را سوزاندیم، یوسف را در چاه انداختیم، چهل سال در فراق یوسف گریه کردی، ما را حلال کن.» گفت: «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ» (یوسف/ 98)، در آینده‌ یک حالی به من دست بدهد که منتظر شب جمعه یا سحر بود، بگذار وقتش بشود، در آن وقت خاصّش دعا می‌کنم. دعا هم فرق می‌کند، اگر خودت مسافرت رفتی، برای سلامتی خودت دادی که هنر نیست، برای سلامتی خودت پولی را در صندوق انداختی، مهم این است که نه، خودت هم مسافرت نیستی ولی بالأخره ایام سفر است، شلوغ است، یک صدقه برای دفع بلا از همه‌ی مسافرها می‌دهیم ولو من مسافر ندارم. من بچّه‌ی مدرسه‌ای ندارم.
شما مگر سه تا پسرهایت داماد نشدند؟ شما مگر دو تا دخترهایت عروس نشدند؟ خب پس شما دختر و پسر در خانه نداری، خب یک جوان‌هایی که در خیابان راه می‌روند که آن‌ها را می‌شناسی، تحقیق کن، هر کدام به دلت چسبید، بگو: «آقا، ازدواج تو را من تأمین می‌کنم، انگار می‌کنم تو پسر سوّم من هستی»، مگر من سه تا دختر ندارم؟ سه تا دخترهایم بیرون رفتند، یک دختر فقیر را بگویم این دختر چهارم من است، تأمینش کنم، جهازیه‌اش را جور کنم، در ازدواج کمکش کنم، فکری، علمی، مشورتی.
هنر این است که آن چه که وظیفه‌ات نیست، حالا معلّم می‌گوید این را به معلّم تربیتی بگویید. نماز جماعت در مدرسه راه می‌افتد، طلبه هم می‌رود، خیلی جاها هم خود اساتید و مربّیان پیشنماز می‌شوند، امّا باقی دبیران می‌گویند وظیفه‌ی ما نیست. چرا اوّل وظیفه‌ی شما امر به معروف هست یا نه؟ امر به معروف و نهی از منکر واجب بر هر مسلمانی است، نماز معروف هست یا نه؟ رفتن شما روی بچّه اثر می‌گذارد یا نه؟ رفتن شما روی بچّه اثر می‌گذارد، شما هم برو در نماز جماعت شرکت کن.
4- تبلیغ چهره به چهره در مدرسه
تبلیغ چهره به چهره. ما صد هزار تا مدرسه اگر داشته باشیم، شاید هم بیش‌تر داشته باشیم، امسال مدارس زیادی افتتاح شد، حالا فرض کنید، صد هزار تا مدرسه، صد هزار تا مدیر دارد، صد هزار تا مدیر، هر روزی با یکی از این بچّه‌ها حرف بزند، روزی صد هزار تا امر به معروف می‌شود، پنج دقیقه که ضرری به درسش هم نزند، بگوییم: «این صلاح شما نیست، این خواست دشمن است، تو با این کار دل چه کسی را خوش می‌کنی؟ به چه کسی غم وارد می‌کنی؟ به چه کسی سرور وارد می‌کنی؟ چه رشدی دارد حالا شما؟ مگر نمی‌توانی هم دانشمند بشوی، هم عفاف و حجابت را حفظ کنی؟» پنج دقیقه، روزی صد هزار تا پنج دقیقه امر به معروف می‌شود، این جزء وظایف مدیر نیست، جزء وظایف عقل که هست، عقل می‌گوید این کار را بکن. همه‌اش که کارشناس، این کارشناسی باید بشود، روان‌شناسی و روان‌کاوی باید بشود.
یک کسی دکّان کفّاشی رفت، گفت: «کفش قدّ پای من بدوز، دست‌دوز باشد.» کفّاش هم کفش را دوخت و رفت پا کرد، گفت: «آقا، این تنگ است.» گفت: «تنگ است یعنی چه؟! تو می‌دانی من چه کسی هستم؟! من در صنف کفّاش‌ها نفر اوّل هستم. سی سال هست کفّاش هستم.» گفت: «تو سی سال هست کفّاشی، من هم چهل سال است کفش پا می‌کنم، تنگ است، من که نمی‌توانم به خاطر کارشناسی تو …» خیلی وقت‌ها می‌گویند: «این کارشناسی شده»، خب ناشی بودند. یک وقتی، یک مناجاتی درست شده بود، اسم‌ها بی‌مسمّا، یک جمله‌اش این بود: «یا مَن مُتَخَصِّصینُهُ ناشی»، یعنی کارشناس‌هایش ناشی‌اند. چرا به ما گفتند لباس که می‌روید مسجد، آرایش کنید، بهترین لباس و عطر را بزنید، گلاب بزنید، مسواک بزنید، اگر سیر و پیاز خوردید مسجد نروید؟ به پیغمبر اولوا العزمی مثل ابراهیم می‌گوید که مسجد را تمیز کن، مردم دارند می‌آیند، جای تمیز را نگاه کنند، «طَهِّرا بَيْتِيَ» (بقره/ 125)، «طَهِّرا». اگر یک دبیر فیزیک یک جارو برقی دست گرفت، نمازخانه را جارو کرد، بچّه‌ها جارو برقی را از دستش می‌گیرند، می‌گویند: «نه آقا، اجازه بده به ما، ما خودمان جارو می‌کنیم.» ولی حرکت بکنیم و بچّه‌ها هم حرکت می‌کنند، منتظر ابلاغ دولت و ملّت نباشید. چاه خودتان باید آب داشته باشد، اگر چاه خودتان خشک باشد، با یک سطل آب، دستورهای دولتی مثل ریختن آب در چاه خشک است، چاه خشک با دو تا سطل آب، آبدار نمی‌شود، آدمی که انگیزه ندارد، مسش داغ نمی‌شود، این نمی‌تواند آب را داغ کند، چون مس خودش سرد است، این منتظر این است که ابلاغ بشود. کتک‌کاری می‌کنند، نگو به من چه؟! به هم بد می‌گویند، نگو به من چه؟! در این کوچه شما اولاد نداری، امّا افراد شرّی هستند که بچّه‌های کوچه از ایشان اذیت می‌شوند، می‌ترسند، شما از شهرتت، از تلفنت استفاده کن. کار خیر را نگوییم وظیفه‌ی ما نیست، معلّم خوب آن است که نگوید من مسئول فیزیک هستم، کار به باقی بچّه‌ها ندارم.
ایّام جنگ علمای درجه یک ما لباس رزم می‌پوشیدند. آیت الله اشرفی، این‌ها علمای حدود نود، صد سالشان بود، دور و بر نود سال بودند، آیت الله اشرفی، آیت الله دستغیب، آیت الله مدنی و خیلی‌های دیگر. این‌ها وقتی لباس رزم می‌پوشیدند، در بین بسیجی‌ها می‌رفتند، می‌دیدند یک پیرمرد نود ساله لباس رزم پوشیده، رزمنده نبودند، همین که لباس رزم پوشیدند، در بچّه بسیجی‌ها اثر می‌کرد.
5- دلسوزی برای تربیت نسل نو
امور تربیتی وظیفه‌ی شما نیست، معلّم خاص دارد ولی اگر شما کمک او کردی، او هم کمک شما می‌کند. قرآن می‌گوید: «بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ» (آل عمران/ 195، نساء/ 25)، یعنی من از شما هستم، شما هم از من هستید. طفره نروید، از زیر کار در نروید. خداوند به یکی از انبیا گفت: «می‌دانی چرا تو را پیغمبرت کردم؟» گفت: «نه» گفت: «در تو یک سوزی بود که در دیگران نبود.» ممکن است شما بگویی: «من در فلان کار زور ندارم»، زور نداری، دو تایی بشوید، دو تایی زورتان بیش‌تر می‌شود. خدا به موسی گفت: «برو سراغ فرعون» گفت: «من حریف فرعون نمی‌شوم.» گفت: «دو نفری بروید»، «هارُونَ أَخي‏» (طه/ 30)، هارون هم داداشت با هم بروید، «هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي» (قصص/ 34)، او بیانش قوی‌تر از تو هست.
گاهی وقت‌ها یک دختر مادرش را امر به معروف می‌کند، نهی از منکر می‌کند، این دختر عمو با آن دختر عمو صحبت کند. ما خیلی آدم‌ها داریم که قرآن نمی‌توانند بخوانند، خیلی آدم‌ها هم داریم که قرآن می‌توانند بخوانند، این‌ها اگر همسایه هستند، دخترها به دخترها، پسرها به پسرها. بگویند شب‌ها که طولانی می‌شود شب‌های زمستانی، شب‌های زمستانی که رو به آن می‌رویم، مثلاً ساعت پنج، شش غروب می‌شود، معمولاً ساعت نه و ده می‌خوابند، چهار ساعت است، پنج دقیقه‌اش را برای دین بگذاریم، نگوییم به ما ابلاغ نشده، وظیفه‌ی ما نیست. از مورچه کم‌تر نباشیم، مورچه وقتی دید زیر پای سلیمان می‌رود، داد زد: «يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ» (نمل/ 18)، مورچه‌ها داخل لانه‌هایتان بروید، سلیمان و لشکرش دارند می‌آیند، بعد گفت: «وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ» (نمل/ 18)، «لا يَشْعُرُونَ» یعنی حالی‌شان نیست. هم سلیمان، هم لشکرش حالی‌شان نیست، آن وقت سلیمان چه کرد؟ «فَتَبَسَّمَ» (نمل/ 19): خندید. حالا اگر کسی در خیابان به من بگوید: «آقای قرائتی حالی‌ات نیست.» من حالی‌ام نیست؟! ننه‌ات حالی‌اش نیست، بابات حالی‌اش نیست، جدّ و آباءات حالی‌شان نیست! یک کسی به من بگوید حالی‌ات نیست، کلّی برخورد می‌کنم، یک سیلی به من بزند، قدرت داشته باشم، از راست، از چپ، شمال، جنوب به او لگد می‌زنم. «فَتَبَسَّمَ» این معنایش این است که مدیرها چه جور باشند، معلّم‌ها، گاهی وقت‌ها معلّم گیر یک کلاسی می‌افتد که بچّه‌ی نااهل در آن هست، استاد دانشگاه سر کلاسی می‌رود که یک شاگردی مراعات نمی‌کند، ادب را مراعات نمی‌کند، قرآن می‌گوید روی خودت نیاور، «فَتَبَسَّمَ ضاحِكاً» (نمل/ 19)، مورچه به سلیمان گفت حالی‌اش نیست، «فَتَبَسَّمَ»، تبسّم کرد، خندید.
به امام رضوان الله تعالی علیه گفتند: «می‌دانی فلانی به عراق رفته، چه حرف‌هایی، (زمان جنگ)، چه حرف‌هایی علیه شما و ایران و جمهوری اسلامی می‌زند؟» گفت: «دعا می‌کنم خدا نجاتش بدهد.»
نقل شد دکتر بهشتی پهلوی امام رفت، گفت: «طرفدارهای بنی‌صدر با کمال جسارت به من می‌گویند مرگ بر بهشتی، من با این‌ها چه کنم؟» امام فرمود: «آقای بهشتی چه صدایی می‌آید؟» گفت گوش دادیم که مردم در حسینیه‌ی جماران می‌گویند: «روح منی خمینی، بت‌شکنی خمینی» امام فرمود: «آقای بهشتی، مردم دنیا پشت این دیوار بگویند زنده باد خمینی یا بگویند مرده باد، در من اثری نمی‌کند.»
6- برخورد پدرانه با افراد خطاکار
خطّ و نشان نکشیم. حالا وارد کلاس شدیم، همه بلند شدند، یکی بلند نشد، یک نگاهش می‌کنیم و این را برایش در ذهنمان یک نمره بگذاریم، همین الآن نمره‌اش ضعیف بشود؟ خب به شما سلام نکرد، بد کرد که سلام نکرد، کار بدی کرد. امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرماید: «کسی یک حرفی یاد من بدهد، تا آخر عمر بنده‌ی او هستم.» (جامع السعادات، ج 3، ص 142) استاد تو هست. سه چیز بوسیدنی است: « یکی دست استاد، یکی کتاب، یکی دَرِ کلاس.» در این کلاس شما باسواد شدی، با این کتاب باسواد شدی، با این استاد باسواد شدی، دانشگاه تهران من پشنماز بودم، یک دانشجو آمد، یک سؤال کرد، گفت: «قانع نشدم»، گفتم: «اختیار با خودت است»، هی روبه‌روی دانشجوهای دیگر گفت: «آقا من قانع نشدم»، گفتم: «قانع نشدی، از کسی دیگر بپرس، بلکه او قانعت بکند. من را خدا خلق نکرده که هر چه تو قانع می‌شوی بگویم، سؤال کردی جواب شما این است، قانع نشدی، از کسی دیگری هم بپرس، خاطرت جمع بشود.» ولی بعضی‌ها برای این‌که هی خودشان را نشان بدهند، می‌گویند :«نخیر، حل نشد، قانع نشدیم.» این می‌خواهد افکار سر کلاس و مدرسه و دانشگاه را به خودش جلب کند، این‌ها گاهی وقت‌ها یک کمبودی هم دارند، اصلاً خیلی‌هایی که آرایش می‌کنند، در خیابان می‌آیند، امام کاظم علیه السلام فرمود: «کسانی که دست به یک حرکاتی می‌زنند، این‌ها یک مشکل روحی دارند، این مشکل روحی‌شان را می‌خواهند این رقمی جلوه بدهند.» مثلاً بنده عمّامه‌ام این‌طوری روی سرم هست، طبیعی مثل باقی طلبه‌ها دارم راه می‌روم، امّا اگر آمدم عمّامه‌ام را یک کاری‌اش کردم، مثلاً عمّامه‌ام را روی دماغم گذاشتم یا در مسجد هست، همه آمین می‌گویند، یکی بلند می‌گوید: «آمین»، مریضی؟! خب مثل باقی‌ها آمین بگو، این آمینش را یک جوری دیگر می‌گوید یا بوق ماشینش را صدای گاو می‌گذارد، می‌خواهد تا صدا زد، بگویند این ماشین فلانی است. می‌خواهد حالا با ساختمانش، با بوق ماشینش، با عطسه‌اش، با سرفه‌اش مردم را متوجّه خودش کند. امام کاظم فرمود: «کسانی که دست به یک کاری می‌زنند که نمود داشته باشد، این‌ها یک کمبود شخصیت دارند، نتوانسته از علم و تقوا و کمالات و هنر و مهارت و تخصّص و … نتوانسته از راه حق رشد پیدا کند. ما را خدا خلق نکرده برای این‌که که هوس مردم را اشباع کنیم.
به هر حال بحثمان را برگردانیم، مقداری حاشیه رفتیم. چه علمی؟ علمی که مفید باشد، به درد فرد بخورد، به درد جامعه بخورد، علمی که دانستنش ما را به حرکت دربیاورد، علمی که ندانستنش کار ما را به بن‌بست بکشاند، این علم‌های مفید است وگرنه هر اطّلاعی خوب نیست.
7- اصلاح انگیزه‌ها در کارهای نیک
با چه روشی؟ روش هم مهم است. از بهترین روش‌ها، اوّل که کلاس، هوای کلاس، از نظر سرما، گرما، تابلو، گچ، فضا، این‌ها همه باید میزان باشد که حواس کسی پرت نشود. انگیزه‌ها را باید کنترل کرد. امیرالمؤمنین علیه السلام مهمان بود. آمد خانه، یک چند تا لقمه خورد، به مهمانی رفت. حضرت زهرا سلام الله علیها گفت: «آقا شما امشب مهمان هستید، اگر مهمانید، چرا غذا خوردی، می‌روی؟» گفت: «مهمانم و گرسنه، می‌خواهم وقتی بروم خانه‌ی رفیقم، به خاطر دعوت یک مسلمان بروم، مسلمانی از من دعوت کرده، من می‌خواهم بروم، قبول کنم. الآن که می‌خواهم بروم، چون گرسنه‌ام هست، می‌گویم برویم آنجا شام هم می‌خوریم.» به یک کسی گفتند: «برویم روضه»، گفت: «من شام خوردم!» این یعنی چه؟ یعنی من اگر روضه هم بروم، برای شام می‌روم. «چند تا لقمه می‌خورم که گرسنگی‌ام کم بشود، اگر خانه‌ی دوستم می‌روم، به خاطر دیدن یک مؤمن بروم، اجابت دعوت یک مؤمن بروم، نه به خاطر گرسنگی خودم.»
بنابراین به بچّه‌ها بگویید که ابتکاری، دو نفر قهر بودند، این‌ها را چه‌طوری آشتی دادی؟ یک بی‌سواد را چه‌طور به کلاس دعوتش کردی باسواد شود؟ من سراغ دارم بچّه‌ی دبیرستانی که رفتند بازار، به بابایش گفت: «آن جنسی که می‌خواهی برای من بخری، کفش و کیف و لباس و این‌ها، یک مقدار سبک‌تر بخر، ارزان‌تر بخر، بودجه‌اش را بگذار، در مدرسه‌ی ما یک فقیری هست، بچّه فقیر هست، او لباس و این‌ها ندارد، این را به پدر و مادر بچّه بدهیم، برای بچّه‌اش بخرد.» حالا می‌خواهیم چادر فلان قیمتی را شما نصفه بکن، یک چادر سبک‌تر برای من بخر، این چادر را به مادر او بدهیم، او هم برای دخترش بخرد. اگر می‌خواهید در آینده رشد کنید، باید در بچّگی رشد کنید.
خدایا این امانتی که دست ما سپردی، نسل آینده، ما را نسبت به این امانت، امانتی که به ما سپردی جمهوری اسلامی، ما را نسبت به امانت خائن و غافل قرار نده.
از این‌که من صدایم کم‌رنگ شده یا حالم نمی‌توانم بلند شوم (صحبت کنم)، شرمنده هستم، حالا ان‌شاءالله افرادی پیدا می‌شوند، جایگزین می‌شوند، ما تاریخ مصرفمان دارد کم کم هی غروب می‌کند، خدا ان‌شاءالله از همه قبول کند.

«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- آیه 195 سوره آل‌عمران به چه امری تأکید دارد؟
1) همه نیازمند خدا هستید
2) همه بندگان خدا هستید
3) همه از یکدیگرند

2- کدام حیوان با اعلام خطر، جان حیوانات دیگر از لشگریان سلیمان نجات داد؟
1) هدهد
2) مورچه
3) اسب

3- برادران خطاکار حضرت یوسف، از چه کسی خواستند برایشان نزد خدا استغفار کند؟
1) حضرت یعقوب
2) حضرت یوسف
3) هر مورد

4- دلیل همراهی هارون با حضرت موسی در هنگام رفتن به دربار فرعون چه بود؟
1) جسم قوی
2) بیان قوی
3) پشتوانه قوی

5- آیه 125 سوره بقره به چه امری اشاره دارد؟
1) نظافت مسجد
2) ساخت مسجد
3) خدمات اجتماعی مسجد

پاسخ صحیح سوالات را در قالب یک عدد ۵ رقمی به شماره ۳۰۰۰۱۱۴ پیامک نمایید.
گزینه صحیح سوالات هفته قبل، در هر سوال مشخص گردیده است.
]]>
https://gharaati.ir/%d9%85%d8%b4%d8%a7%d8%b1%da%a9%d8%aa-%d9%85%d8%b9%d9%84%d9%91%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d9%be%d8%b1%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d8%af%d8%a7%d9%86%d8%b4%d8%a2%d9%85%d9%88%d8%b2%d8%a7%d9%86/feed/ 0
انواع حساب در قیامت https://gharaati.ir/%d8%a7%d9%86%d9%88%d8%a7%d8%b9-%d8%ad%d8%b3%d8%a7%d8%a8-%d8%af%d8%b1-%d9%82%db%8c%d8%a7%d9%85%d8%aa/ https://gharaati.ir/%d8%a7%d9%86%d9%88%d8%a7%d8%b9-%d8%ad%d8%b3%d8%a7%d8%a8-%d8%af%d8%b1-%d9%82%db%8c%d8%a7%d9%85%d8%aa/#respond Tue, 18 Apr 2023 08:20:32 +0000 https://gharaati.ir/?p=10056 https://gharaati.ir/archive/pdf/1402.01.29.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1402.01.29.mp3 https://www.aparat.com/embed/37lJd?data[rnddiv]=76384645782&data[responsive]=yes]]>

موضوع: انواع حساب در قیامت
تاريخ پخش: 29/01/1402
عناوين:
1- ارزش کارها به نیت و انگیزه افراد
2- تمایز ارتش شاه و ارتش اسلام
3- حساب سخت و آسان، یا پاداش بی‌حساب
4- مهلت‌دادن به بدهکار در پرداخت بدهی
5- مرگ‌های سخت و آسان، برای افراد خوب و بد
6- تناسب کیفر و پاداش با عمل انسان
7- عاقبت مکر و حیله با خدا و مؤمنان

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

چون امروز، روز ارتش است، باید یادی از ارزش این کار بکنم. بعضی شغل‌ها، شغل کلیدی است، کسانی که مسئول امنیت هستند، ارتش، سپاه، وزارت اطّلاعات، انتظامی، هر کسی، این‌ها در اجر همه‌ی مردم شریکند، بنده طلبه هستم، در تلویزیون حدیث و قرآن می‌خوانم، چون مملکت امن است، امن نباشد، نمی‌توانم از خانه بیرون بیایم، ده، دوازده میلیون بچّه مدرسه می‌روند، چهار، پنج میلیون دانشجو داریم، چند میلیون کارگر، کشاورز، هر کس در مملکت کار بکند، چون مملکت امن است، امن نباشد، کسی نمی‌تواند کار بکند، از خانه‌اش بیرون نمی‌آید، پس شما که مسئول امنیت هستید، در تمام کارهای مردم شریکید، این مزدتان. ممکن است کار شما بعضی جاهایش سخت باشد، تلخ باشد، ولی …
1- ارزش کارها به نیت و انگیزه افراد
یک خاطره برایتان بگویم. جایی بودم، مطالعه می‌کردم، بنده خدایی هم در آشپزخانه غذا درست می‌کرد. یک بار دیدم از آشپزخانه بیرون آمد، گفت: «حاج آقا» گفتم: «بله» گفت: «چه کسی گفته تو خوشبخت باشی، من بدبخت؟!» گفتم: «از کجا فهمیدی من خوشبختم، تو بدبخت؟!» گفت: «تو دو، سه ساعت می‌نشینی، در کتاب قرآن و حدیث یک بحث جور می‌کنی، هم در رادیو می‌گویی، هم در تلویزیون می‌گویی، هم شهر به شهر می‌گویی، این دو، سه ساعت تو نتیجه‌اش به همه‌ی ایران می‌رسد، من بدبخت سبزی پاک کردم، عدس پاک کردم، سوپ درست کردم، خوردی، ظرف‌ها را شستم. دو ساعت من در یک قابلمه تاب می‌خورد، دو ساعت تو در همه‌ی ایران. چرا باید این‌طور باشد؟!» گفتم: «این نگاه کانال یک است، برویم کانال دو ببینیم چه می‌گوید. خدا کار ندارد که چه کسی تفسیر مطالعه می‌کند، یا قرآن و حدیث می‌خواند، چه کسی عدس پاک می‌کند، نگاه می‌کند به قلب من، ممکن است نیّت من در دل من این باشد: سخنرانی کنم که مشهور بشوم، خودم را کاندیدا کنم برای ریاست، سخنرانی کنم، پول بگیرم، زندگی تأمین بکنم، من از لابه‌لای آیه‌های قرآن تو جهنّم می‌روم، چون هدفم خدا نیست، پست و پول و مقام و رفاه است، تو خبر نداری که من نیّتم فاسد است، فکر می‌کنی من یک شیخ متّقی هستم، می‌گویی حالا که این شیخ برای اسلام زحمت می‌کشد، من برایش غذا درست کنم، تو از لای عدس‌ها و سبزی‌ها به بهشت می‌روی، من از لای آیه‌های قرآن تو جهنّم می‌روم.» خدا نگاه نمی‌کند که چه کسی، کجا، چه می‌کند، نیّت‌ها مهم است.
این‌قدر کاری داریم که نشده، حالا بد نیست این را توسعه بدهم، یک بحثی دارم، هنوز در تلویزیون نگفتم، ولی آماده کردم بگویم، چهارتایش را بگویم:
1- هم کار می‌شود، هم نوشته می‌شود؛
2- نه کار می‌شود، نه ثبت و نوشته می‌شود؛
3- کار می‌شود، نوشته نمی‌شود؛
4- کار نمی‌شود، نوشته می‌شود.
درست گفتم؟ بله. یک بار دیگر. آن‌که هم کار می‌کند و هم می‌نویسد، خب این اختیارش با خداست، ممکن است خدا قبول کند، ممکن است خدا قبول نکند، روی لطفش، چون هم کار می‌کند، هم سعی می‌کند اسمش را بنویسد، اصرار دارد اسمش بیاید، ما این را قضاوتی نداریم.
ولی یک سری کارها نشده، ولی قبول شده، مثل زیارت اویس قرنی از پیغمبر. اویس قرن، یکی از یاران پیغمبر می‌خواست پیغمبر را ببیند، از مادرش اجازه گرفت، گفت: «من می‌روم مدینه پیغمبر را می‌بینم، برمی‌گردم.» آمد، حضرت مدینه نبود، مدّتی وایساد، دید به مادرش قول برگشت داده، گفت: «سلام من را به پیغمبر برسانید، من رفتم.» زیارت نکرد، ولی پیغمبر که آمد، فرمود: «بوی اویس قرنی می‌آید.» یعنی زیارت انجام نگرفته، ولی پاداش زیارت دریافت شد.
بعضی‌ها هم زیارت می‌روند، قبول نمی‌شود. روایت داریم روز قیامت به بعضی می‌گویند: «شما چه کردید؟» می‌گویند: «ما قاری قرآن بودیم.» خدا و فرشته‌ها می‌گویند: «دروغ می‌گویی، قرآن ‌خواندی تا بگویند قاری بین‌الملل، صوتش خوب است.» تو چه کردی؟ «من تو جبهه بودم.» خدا و فرشته‌ها می‌گویند: «دروغ می‌گویی، رفتی جبهه که بگویند فلانی شجاع است.» یک عدّه می‌گویند: «ما پول خرج کردیم»، عربی بخوانم: «فَيَقُولُ اللَّهُ كَذَبْتَ وَ تَقُولُ الْمَلَائِكَةُ كَذَبْتَ» (بحار الأنوار، ج 69، ص 305)، خدا و فرشته‌ها می‌گویند: «دروغ می‌گویی، پول خرج کردی تا بگویند فلانی سخاوت دارد»، یعنی خداوند کارها را براساس نیّت انجام می‌دهد. نیّتمان این باشد، بالأخره من در این کشور خدمت سربازان عزیز بگویم، من میانگین هفتاد، هشتاد سال می‌خواهم عمر کنم، به طور عمر طبیعی که خدا ان‌شاءالله بیش‌تر بدهد، ولی این هفتاد، هشتاد سالی که می‌خواهم در یک مملکت امنی زندگی کنم، یکی، دو سال سربازی‌اش با من، هفتاد سال می‌خواهم راحت بخوابم، خب یکی، دو سالش هم چند ساعت شیفت بده، اگر این باشد، آن وقت سربازی‌اش هم عبادت است.
2- تمایز ارتش شاه و ارتش اسلام
ارتش زمان شاه هم بود، ارتش هم هست، الآن هم هست، اما فرق دارد. یک بار در هواپیما نشسته بودیم، بیاییم مشهد، بعضی از درجه‌دارهای بزرگِ بالای، آن طرف نشسته بودند، من اینجا نشسته بودم، آن‌ها هم آنجا، چند تا خانم هم پشت سر من بود، بعداً فهمیدم این خانم‌ها، دختر یا خانم این آقاست که آن طرف نشسته. این خانم گفت: «آقای قرائتی» گفتم: «بله» گفت: «اگر می‌شود، سرتان را عقب بیاورید، من یک چیزی بگویم، بابایم نفهمد.» گفتم: «خب بفرمایید.» گفت: «سرتان را عقب بیاورید.» گفتم: «بسم الله» گفت: «پدر ما باید بگوید بله‌قربان، زمان شاه به شاه می‌گفتیم بله‌قربان، حالا هم به ولایت فقیه می‌گوییم بله‌قربان، ما بله‌قربان‌گو هستیم، حالا چه شاه، چه خمینی.» جواب: آن ایّامی بود که فیلم یوسف را تلویزیون پخش می‌کرد، گفتم: «فیلم یوسف را می‌فهمی؟» گفت: «آره» گفتم: «وقتی زلیخا عاشق یوسف شد، یک روز هم درها را بست و به یوسف گفت بیا با هم باشیم، یوسف چه کرد؟» یک خورده فکر کرد، گفت: «یوسف فرار کرد.» گفتم: «زلیخا چه کرد؟» گفت: «او هم عقبش فرار کرد که لباسش را کشید، پاره شد.» گفتم: «فرق این دو تا فرار چه هست؟ او می‌دوید و من می‌دویدم، فیزیکش هر دو می‌دویدند، شیمی‌اش فرق می‌کند، یوسف می‌دوید که گناه نکند، زلیخا می‌دوید که گناه بکند. بله‌قربان، بله‌قربان است، منتها آن زمان به شاه فاسق می‌گفتید بله‌قربان، حالا به مجتهد عادل بله‌قربان می‌گویید، آن زمان شاه کارمند آمریکا بود، باید منطقه را به نفع آمریکا امن کند، منافع آمریکا در نظرش بود، شما منافع آمریکا نیست، منافع کشور خودمان است. بله‌قربان، بله‌قربان است، کلید، کلید است، از یک طرف تکان بدهی، قفل می‌شود، از یک طرف تکان بدهی، باز می‌شود. زبان، زبان است، تا چه چیزی از آن صادر بشود، این‌که انسان در جمهوری اسلامی باشد، مردم شریف باشند، فرمانده‌ی کلّ قوایش یک مجتهد باشد، توفیقی است.
خدایا تمام کسانی که حقّ امنیتی به گردن ما دارند، در مرزها، آتشنشانی‌ها، نیروی انتظامی، سپاه، ارتش، بسیج، هر کس امنیت را برای ما به وجود آورده، تمام خیرات شب قدر را نصیبش بفرما.
3- حساب سخت و آسان، یا پاداش بی‌حساب
بحث ما بحث حساب در قیامت بود. در قرآن به عنوان معلّم قرآن عرض می‌کنم، چهار رقم حساب داریم، آیه‌ی قرآن است، ولی از بس که بعضی آیه‌های قرآن آسان است، فارس‌ها هم می‌فهمند:
1- یک حساب سخت داریم، قرآن می‌گوید: «حِساباً شَديداً» (طلاق/ 8)، بعضی‌ها حسابشان با ما سخت است؛
2- یک آیه‌هایی داریم، حساب بعضی‌ها آسان است، «حِساباً يَسيراً» (انشقاق/ 8). اوّلی چه بود؟ «حِساباً شَديداً»، دوّمی «حِساباً يَسيراً»؛
3- یک آیه داریم، بی‌حساب به جهنّم می‌رود، اصلاً حساب نمی‌خواهد، شما الآن صدّام را بگیری، سؤال و جواب نمی‌خواهد دیگر، نیاز به پرونده ندارد، صدّام است دیگر، هشت سال جنگ، این همه کشته، اصلاً «فَلا نُقيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً» (کهف/ 105)، برای یک سری آدم‌ها اصلاً میزان نیست که ببینیم خوب بوده یا بد، این هم یکی؛
4- بعضی‌ها هم بی‌حساب به بهشت می‌روند.
پس حساب سخت، حساب آسان، بی‌حساب به جهنّم، بی‌حساب به بهشت.
ما از کدام‌ها هستیم؟ یک حدیث بخوانم. کسی از کسی طلب داشت، اصرار می‌کرد طلبش را بگیرد، او هم هی می‌گفت: «فردا، فردا» هی فردا، فردا می‌کرد و شیعه هم بود. یک روز عصبانی شد، رفت خانه‌ی امام صادق، گفت: «آقا این مرید شما شیعه هست، مال من را برده، نمی‌دهد، هی می‌روم، فردا می‌آیم، می‌گوید فردا بیا، فردا می‌روم، می‌گوید پس‌فردا بیا. می‌خواستم در بازار تو گوشش بزنم، ولی چون دیدم شیعه هست، گفتم اوّل به امام صادق بگویم.» امام صادق فرمود: «چه جوری به او می‌گویی پول بده؟» چون پول گرفتن هم روان‌شناسی می‌خواهد. گفت: «هیچی، می‌روم می‌گویم حاج آقا پول را بده، او هم می‌گوید برو فردا بیا.» امام فرمود: «این رقمی پول بگیر، شما بگو سلام علیکم، نگو پول بده، نگاهش کن، می‌دهد.» گفت: «آقا من داد می‌زنم، نمی‌دهد.» گفت: «نمی‌دانی، گاهی در سکوت اثری است که در فریاد نیست.» گفت: «حالا امتحان می‌کنیم.» فردایش رفت، گفت: «سلام علیکم» همین‌طور نگاهش کرد. یک مدّتی نگاهش کرد، این طرف بالأخره پول را داد. این یک ماجرا.
یک ماجرای دیگر، طلبکار سخت می‌گرفت از آن آقای بدهکار. آن بدهکار خدمت امام آمد، گفت: «آقا یکی از یاران شما از من طلب داد، خیلی سخت می‌گیرد، متّه به خشخاش می‌گذارد، می‌گوید تا یک ریال آخرش را می‌گیرم.» همین‌طور که گله می‌کرد، چه کسی گله می‌کرد؟ بدهکار گله‌ی طلبکار را خدمت امام گفت، گفت: «این طلبکار بد طلبکاری می‌کند، هیچ رحم ندارد.» گفت: «خب رحمش کن» گفت: «حقّم است، من که حقّم است، فشار می‌آورم، تا بگیرم.» امام فرمود: «درست است حقّت است، ولی هر حقّی هم لازم نیست با فشار بگیری»، امام فرمود: «این آیه را خواندی؟ «يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ» (رعد/ 21)»، «سُوءَ الْحِسابِ» را هم می‌فهمید، یعنی بد‌حساب، می‌گویند سوءسابقه، یعنی سابقه‌اش بد است، «سُوءَ الْحِساب» یعنی بدحساب است، مؤمنین از بدحسابی خدا می‌ترسند. فرمود: «مگر خدا بدحساب است؟ قرآن می‌گوید مؤمنین از بدحسابی خدا می‌ترسند، مگر خدا بدحساب است؟» گفت: «نمی‌دانم» فرمود: «بله، کسانی که مثل تو بدحسابند، سخت می‌گیرند، خدا هم روز قیامت سخت می‌گیرد، کسانی که با مردم با نرمش رفتار می‌کنند، خدا هم با این‌ها با نرمش رفتار می‌کند.» (الكافي، ج ‏5، بَابٌ فِي آدَابِ اقْتِضَاءِ الدَّيْن‏، ح 1، ص 100 و 101)
چه کسی حسابش، حساب شدید است؟ آن‌‌هایی که با مردم سخت می‌گیرند. چه کسی حسابش «حِساباً يَسيراً» (انشقاق/ 8) روان است؟ آن‌هایی که با مردم روان‌اند، سفت باشیم، سفت می‌شوند، نرم باشیم، نرم می‌شوند، این یک مسئله.
4- مهلت‌دادن به بدهکار در پرداخت بدهی
قرآن می‌گوید: «فَنَظِرَةٌ إِلى‏ مَيْسَرَةٍ» (بقره/ 280)، آیه‌ی قرآن است، یعنی اگر طرف ندارد، «نَظِرَة» یعنی متنظر باش، «إِلى‏ مَيْسَرَةٍ»: تا پولدار شود، به او مهلت بده. بعد می‌گوید اگر می‎‌توانی ببخش، اگر نمی‌توانی به او مهلت بده.
مقام معظّم رهبری قبلاً رئیس جمهور بود، چند تا کشور رفت، پاکستان و بعضی کشورهای آفریقایی و یک هیئت همراه بود، من همراه ایشان بودم، جزء هیئت همراه. در تانزانیا، آقا که رئیس جمهور بود آن زمان، به رئیس جمهور تانزانیا گفت که: «ما از شما پول نفت می‌خواهیم، بدهی‌تان را بدهید.» رئیس جمهور تانزانیا حافظ کلّ قرآن بود، گفت: «وَ إِنْ كانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلى‏ مَيْسَرَةٍ» (بقره/ 280)، پول ندارد، صبر کن تا پولدار شود، یک آیه قرآن برای آقا خواند، آقا گفت: تا اینجایش قبول است، بعدش را نخوان، که اگر می‌شود ببخشید، نمی‌بخشیم، ولی طوری نیست، این قسمتش را عمل می‌کنیم، «فَنَظِرَةٌ إِلى‏ مَيْسَرَةٍ»
به هر حال، چهار رقم حساب داریم.
جان کندن هم چهار رقم داریم. این را هم بگویم، دقیقه‌های آخر مرگ، نمی‌شود گفت این‌ها را نگو، تلخ است، ما به آن می‌رسیم، بخواهیم یا نخواهیم، چهار رقم مردن داریم، دو تایش را من می‌گویم، دو تایش را هم شما می‌گویید ان‌شاءالله:
1- هم آدم خوبی است، هم خوب می‌میرد، مرگ را مثل گل بو می‌کند، حدیث داریم: «مؤمن که می‌میرد، انگار گل بو می‌کند.» لحظه‌های آخر عمر امام، من بالای سر امام بودم، دیدم که نفس‌ها دارد قطع می‌شود، چون حدیث هم شنیده بودم که مؤمن وقتی می‌میرد، انگار گل بو می‌کند، می‌خواستم ببینم امام چه‌طور نفس آخر را می‌کشد. همین‌طور که، البتّه پشت شیشه، شیشه‌ی ضخیمی بود، دیدم واقعاً انگار گل بو کرد. خوبانی که خوب می‌میرند؛
2- خوب‌هایی که بد می‌میرند، آدم خوبی است، ولی خیلی بد می‌میرد، جان کندنش سخت است. خوب‌هایی که راحت می‌میرند، خوب‌هایی که بد می‌میرند، این دو تا؛
3- بدهایی که خوب می‌میرند؛
4- بدهایی که بد می‌میرند.
این هم دسته‌بندی.
5- مرگ‌های سخت و آسان، برای افراد خوب و بد
– خوب‌هایی که خوب می‌میرند، حدیث داریم: «این مزدی است که خدا به آن‌ها می‌دهد.» این شکلاتی است که در هواپیما قدم اوّل یک شکلات می‌دهند تا بعد ناهار بدهند، چون آدم خوبی است، هدیه‌ی خداوند است که راحت جانش را بکشد، خوب‌هایی که خوب می‌میرند، خدایا تو را به حقّ محمّد و آل محمّد مردن ما را مردن مبارک و مثل گل بو کردن قرار بده.
– خوب‌هایی که بد می‌میرند، آن‌ها چه جورند؟ حدیث داریم بعضی آدم‌های خوبی‌اند، ولی یک خلاف‌هایی داشتند، این به خاطر خلاف‌هایشان خدا لحظه‌ی مرگ یک گوشمالی به آن‌ها می‌دهد، که وقتی نفس آخر را کشیدند، آن طرف دیگر راحت باشند، خوبند، ولی به خاطر خلاف‌هایی که داشتند، یک گوشمالی داده می‌شود، خوب‌هایی که بد می‌میرند.
– بدهایی که خوب می‌میرند، این هم مثل همان حدیث هست، این آدم بدی است، ولی یک کارهای خوبی در عمرش کرده، خدا به خاطر کارهای خوبش مردنش را راحت می‌کند.
– بدهایی که بد می‌میرند، مثل مجرمینی که می‌برند زندان، در راه هم دو تا سیلی به او می‌زنند، بد است، قدم اوّلش این است که، این‌ها همه‌اش روایت هست هان، هیچی‌اش از خودم نیست، یا قرآن است یا حدیث، شعر و خواب و قصّه و تاریخ نیست که قابل دست‌کاری باشد.
یک صلواتی بفرستید، اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم.
یک آیه در قرآن است، می‌گوید که: «يَوْمَئِذ»: روز قیامت، «لا يُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ»: کسی از گناهش سؤال نمی‌شود، «إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ» (الرحمن/ 39): نه انسانی، نه جنّی، روز قیامت از هیچ کس سؤال نمی‌کنند. پس این همه آیه‌های حساب و کتاب چه هست؟ مو را از ماست می‌کشیم، ذرّه‌ای زیر سنگ باشد، درمی‌آوریم، این همه آیه داریم حساب و کتاب است، حالا این آیه چه می‌گوید؟ روز قیامت از هیچ کس سؤال نمی‌کنیم.
در قیامت مواقف مختلف است، یک موقف است، سؤال می‌کنند، یک موقف است، سؤال نمی‌کنند، روایات داریم قیامت پنجاه ایستگاه و موقف دارد (الكافي، ج ‏8، حَدِيثُ مُحَاسَبَةِ النَّفْس‏، ح 108، ص 143)، مواقف فرق می‌کند.
از چه کسی سؤال می‌کنند؟
روایت می‌گوید: «كلّكم راع»، از همه سؤال می‌کنند، «و كلّكم مسئول عن رعيته»، هر کسی مسئول زیردستش است، این سرگرد است، مسئول است، آن سرهنگ است، آن آیت الله است، زن خانه‌دار است، مرد است، همه مسئولند.
«فالإمام يسأل عن الناس»، از امام سؤال می‌کنند: «با امّت چه جوری برخورد کردی؟»
«و العبد يسأل عن مال سيده.»، به برده می‌گویند: «پولی که اربابت به تو داد، بردی کجا خرج کردی؟» (تفسیر المیزان، ج ‏8، ص 15)، از مال و دارایی.
6- تناسب کیفر و پاداش با عمل انسان
خب مسئله‌ای که در این هفت، هشت دقیقه‌ای که باقی مانده، هشت دقیقه باقی مانده، باید بگوییم این است که در قرآن آیاتی داریم که کیفر و جزا تناسب دارد، کیفر و جزا تناسب دارد. یک چیزی یادم آمد، بگویم. گفتند: «بیایید مسابقه‌ی دروغ بگذاریم، چه کسی دروغ بزرگ می‌گوید، جایزه بدهیم، یکی بیست و چهار ساعت هم فرض کنید مهلت.» دو نفر در مسابقه شرکت کردند، بزرگ‌ترین دروغ‌های عالم را بگویند. یکی گفت: «پدر من طویله داشت، اسب از این طرف طویله که می‌خواست آن طرف طویله برود، چند بار حامله می‌شد، می‌زایید و آخرش هم این اسب به آخر طویله نمی‌رسید.» این‌قدر طویله‌ی پدر تو بزرگ بود؟! گفت: «حالا تو بگو.» گفت: «پدر من یک چوب داشت، هر وقت ابر بود، این چوب را در ابرها جابه‌جا می‌کرد، آفتاب می‌شد.» گفت که: «این چوب پدر تو این‌قدر بلند بود؟!» گفت: «بله» گفت: «تابستان که باران نمی‌آمد، با این چوب چه می‌کرد؟!» گفت: «در طویله‌ی پدر تو می‌گذاشت!» دروغ، باید سنخ دروغ با هم تناسب داشته باشد.
در قرآن آیات مماثلت است، می‌گوید: «فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‏ عَلَيْكُم‏» (بقره/ 194)، هر جوری عمل کردند، همان مقدار، اضافه نکن. امیرالمؤمنین فرمود: «ابن ملجم یکی زده، شما هم یکی بزنید.»، عربی‌اش را بخوانم، «ضَرْبَةٌ بِضَرْبَةٍ» (أمالي، طوسي، ص 365)، او یک ضربه زد، شما هم یکی بزنید، نگویید چون علی امیرالمؤمنین را کشته، تکّه تکّه‌اش کنیم، یکی به یکی. ما الآن اگر گفتند راجع به عدالت امیرالمؤمنین و عدالت آمریکا بگویید، می‌گوییم علی امیرالمؤمنین فرمود: «یکی به یکی»، آمریکا گفت: «کلّ افغانستان را اشغال کنید، به خاطر دو تا ساختمان دوقلوها.» اسلام می‌گوید یکی به یکی، او می‌گوید که به خاطر دو تا برجی که خراب شد، حالا خودشان خراب کردند یا دیگری، کار نداریم، کلّ افغانستان را چند سال اشغال کنیم که حالا الحمدلله با رسوایی رفتند.
«فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ‏» (نحل/ 126)، عدالت را پیشه کنید، به همان مقداری که گفته، همان مقدار. کیفر باید متناسب با جرم باشد.
7- عاقبت مکر و حیله با خدا و مؤمنان
در قیامت. آیات مماثله، «مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّه‏» (آل عمران/ 54)، کلک زدی، کلک می‌خوری، اصلاً قرآن یک آیه دارد، می‌گوید که: «اگر کلک زدی، کلک می‌خوری، حالی‌ات نیست.» بگذار یک مثال بزنم، کلمه‌ی «مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّه‏» را برایتان معنا کنم. پزشک می‌آید بیمارستان، به بیمار می‌گوید: «این شربت را می‌گیری، هر به چهار ساعت یک قاشق از این شربت بخور، من فردا می‌آیم دیدنت.» بیمار هم می‌گوید: «چشم»، شیشه‌ی شربت را از پزشک می‌گیرد، می‌گذارد روی کمد، فردا نمی‌خورد. بعد می‌بیند حالا دکتر می‌آید، خواهد گفت: «شربت را که نخوردی، سرش که خالی نیست؟!» یک خورده شربت را توی دستشویی می‌ریزد، شیر آب را هم باز می‌کند. دکتر می‌آید، می‌گوید: «شربت را خوردی؟» می‌گوید: «بله، مگر نمی‌بینی؟ سر شیشه خالی است.» می‌گوید: «خیلی خب» دکتر که بیرون می‌رود، مریض می‌گوید: «عجب کلاهی سر دکتر گذاشتم» این کلاه سر دکتر نگذاشت، کلاه سر خودش گذاشت، این معنای «مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّه‏» است، کلک زدی، به خودت کلک زدی.
خیر برسانید، خیر می‌بینید، حتّی در قرآن داریم که اگر آدم خوبی باشید، خدا به نسلتان کمک می‌کند. حضرت موسی و خضر وارد یک روستایی شدند، یک تکّه نان می‌خواستند، هیچ کس به این دو تا پیغمبر یک قطعه نان نداد، نان خالی. داشتند می‌رفتند، یک دیواری داشت کج می‌شد، خضر به موسی گفت: «بیا این دیوار را صاف بکنیم.» گفت: «برای این مردم بی‌مهر؟! یک لقمه نان به ما ندادند! حالا کارگری مجّانی؟! بدون دعوت؟! تأمین اعتبار بشود، من که نیستم!» موسی رفت کنار، گفت: «من بنّایی مفت نمی‌کنم!» خضر تنهایی ساخت. آخرش خضر گفت: «می‌دانی چرا دیوار را ساختم؟ یک پدر مؤمنی سرمایه‌ای زیر این دیوار گذاشته، این گنج زیر دیوار است، اگر ما بنّایی نمی‌کردیم، این خشت‌ها کنار می‌رفت، گنج لو می‌رفت، غریبه‌ها می‌بردند، چون بابایشان خوب بود، خدا دو تا پیغمبر عزیز را به کارگری مفت واداشت، که این ارث به بچّه‌هایش برسد.» یعنی چه؟ یعنی قرآن می‌گوید اگر خیر برسانید، نسلت خیر می‌بیند. مگر من نوکرشم؟! چشمش کور، خودش برود نان بگیرد.» بابا این پیرزن است، حالا درست است بچّه‌هایش آمریکا و کانادا هستند، ولی فعلاً این پیرزن در خانه تنهاست، تو هم که می‌روی نان بگیری، روزی یک نان هم برای این پیرزن بگیر. چشم بچّه‌هایش کور شود. خیر برسانید، خیر می‌بینید، غصّه نخورید، هر خیری برسانید، همان خیر را می‌بینید، تشنه‌ای را سیراب کنید، یا خودت، یا نسلت تشنه سیراب می‌شوند. بله، پاداش‌های خدا فوری نیست که ساعت هشت کار بکنی، هشت و پنج دقیقه پاداشت بدهد، ممکن است هشت کار بکنی، فردا پاداشش را ببینی، می‌گویند این عوض آن. یوسف خیلی زحمت کشید، در تهمت و عشق زلیخا و زندان، ولی همه را صبر کرد، خدا فرمود: این عوض آن، «كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنين‏» (یوسف/ 22) مزد می‌دهیم.
خدایا هر چه شب قدر برای خوب‌ها مقدّر می‌کنی، به آبروی همان آدم‌های خوب، همه‌ی آن‌ها را برای همه‌ی ما مقدّر بفرما.
ما را از محرومین و خاسرین قرار نده.

«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

]]>
https://gharaati.ir/%d8%a7%d9%86%d9%88%d8%a7%d8%b9-%d8%ad%d8%b3%d8%a7%d8%a8-%d8%af%d8%b1-%d9%82%db%8c%d8%a7%d9%85%d8%aa/feed/ 0
مسئولیت انسان در برابر قلب و نیّات درونی https://gharaati.ir/%d9%85%d8%b3%d8%a6%d9%88%d9%84%db%8c%d8%aa-%d8%a7%d9%86%d8%b3%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b1-%d9%82%d9%84%d8%a8-%d9%88-%d9%86%db%8c%d9%91%d8%a7%d8%aa-%d8%af%d8%b1%d9%88%d9%86/ https://gharaati.ir/%d9%85%d8%b3%d8%a6%d9%88%d9%84%db%8c%d8%aa-%d8%a7%d9%86%d8%b3%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b1-%d9%82%d9%84%d8%a8-%d9%88-%d9%86%db%8c%d9%91%d8%a7%d8%aa-%d8%af%d8%b1%d9%88%d9%86/#respond Thu, 12 May 2022 08:43:18 +0000 https://gharaati.ir/?p=8701 https://gharaati.ir/archive/pdf/1401.02.22.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1401.02.22.mp3 https://www.aparat.com/embed/YCgnf?data[rnddiv]=66340484187&data[responsive]=yes]]>

موضوع: مسئولیت انسان در برابر قلب و نیّات درونی
تاريخ پخش: 22/02/1401

عناوين:
1- خطر محروم کردن فقرا از سهم خود
2- آیات قرآن در مؤاخذه قلب گنهکار
3- خطر علاقه به تعریف و تمجید نابجای دیگران
4- ارزش علاقه به پاکی و دوری از گناه
5- خطر عجب و غرور به خاطر کارهای نیک
6- قلب سلیم، قلب منیب، قلب مریض
7- خطر خودبینی و خودخواهی در کارهای خیر

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی 

در ظرف بیست و چهار، پنج دقیقه، بین بیست و پنج دقیقه، حول و حوش بیست و پنج دقیقه، بحثی را امشب داریم راجع به این‌که ما فقط پاسخگوی عملمان نیستیم، پاسخگوی قلبمان هم هستیم، یعنی اگر شما دست و پایت حرکتی نکند، کار زشتی انجام ندهد، اما دلت بیمار باشد، تو دلت بدبین، بدخواه، سوءظن داشته باشی، یا تو دلت طرّاحی کنی که کلاه چه کسانی را برداری، با چه کسی شرکت کنی، چه کسی را گول بزنی، همین که تو دلت نیّت گول زدن را داری، نماز قبول نیست. «مُضمَرٌ فی قَلبِه»، یعنی در قلبش، ضمیر، تو دلش نقشه می‌کشد که این کلاهبرداری کند حتّی اگر کلاهبرداری نکند، ما ضامن قلب هم هستیم. یکی از سوره‌های قرآن سوره‌ی نون و القلم است. یک قصّه‌ای را نقل می‌کند، چکیده‌اش این است:
1- خطر محروم کردن فقرا از سهم خود
شخصی باغی داشت، از میوه‌های باغ به فقرا می‌داد، مُرد. چند تا وارث داشت. آمدند باغ و میوه‌ها را دیدند، گفتند: «ما به فقرا نمی‌دهیم.» گفتند: «خب آخر پدرمان می‌داده و مردم، فقرا چشم دارند به این میوه‌ها و باغ.» گفتند: «خب پدرمان زنده بوده، اختیارش مال خودش بوده، الآن که ارث به ما رسیده، ما نمی‌دهیم.» تو این چند تا برادر یکی‌شان گفت: «بابا، بیایید کار پدر را دنبال کنیم.» باقی‌ها گفتند: «نخیر، به فقرا نخواهیم داد.» گفتند: «خب با فقرا چه کار کنیم؟» گفتند: «سر شب بخوابیم، سحر بلند شوید، تا هوا تاریک است، فقرا خوابند، بروید میوه‌ها را سریع انبار کنید.» نیّت کردند به فقرا ندهند، تو دلشان هان، فقط خوابیدند که سحر بلند شوند، سحر بلند شدند، صدای همدیگر زدند، گفتند: «یالّا، یالّا، اگر می‌خواهید فقرا نفهمند، الآن وقتش است، تا صبح نشده، تا هوا روشن نشده، برویم.» آمدند دیدند باغشان سوخته! «نیّت کردید تو دلتان ندهید، خدا هم به شما نداد.» این قصّه در سوره‌ی؟ شما بگویید، کدام سوره گفتم؟ بلند بگویید: «سوره‌ی قلم» از این قصّه معلوم می‌شود که نمی‌شود نیّت بد کرد، فکر کلاه.
حالا بحث امشبمان این است که بعضی از ما مشکل قلبی داریم، در بعضی روایات داریم «سُوءِ سَرِيرَة» (مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج ‏1، ص 67)، یعنی چون تو دلش کینه‌ای است، بد‌عنق است، می‌خواهد یک کسی را مسخره کند، مچل کند، می‌خواهد حقّ یک کسی را طفره برود، ندهد، می‌خواهد کلاه سر کسی بگذارد، همین که نیّت می‌کند، مرخّص است، یعنی خدا کار به قلب هم دارد، حالا آیاتی در این زمینه برایتان بخوانم:
2- آیات قرآن در مؤاخذه قلب گنهکار
1- قرآن می‌فرماید که: «يُؤاخِذُكُمْ بِما كَسَبَتْ قُلُوبُكُم‏» (بقره/ 225)، «كَسَبَتْ قُلُوبُكُم‏»، «قُلُوب» قلب، قلب‌‌هایتان دنبالش بوده، یعنی شما ضامن قلبتان هم هستید. این یک.
2- آیه‌ی دوّم. قرآن می‌فرماید: «آثِمٌ قَلْبُه‏» (بقره/ 283)، «آثِم» با س سه نقطه، قلبش گنهکار است.
3- آیه‌ی سوّم. «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ» (إسراء/ 36)، «فُؤاد» یعنی قلب، گوش و چشم و دل، «كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً» (إسراء/ 36)، این‌ها همه مورد سؤال هستند. از قلب سؤال می‌کنند که چرا یک همچین فکری کردی؟ نیّت کردی کلاهبرداری کنی، چرا؟ نیّت کردی فلانی را گولش بزنی، چرا؟
قرآن یک آیه دارد می‌گوید همین‌که دوست داری عیب مردم لو برود، عذاب دردناکی داری: «يُحِبُّونَ أَنْ تَشيعَ الْفاحِشَةُ» (نور/ 19). یک کسی یک جرمی کرده، عمل خلافی کرده، تو دوست داری این پخش بشود، عکس می‌گیری، عکسش را به این و آن طرف صادر می‌کنی که فلانی را ببین، از زندگی مردم عکس می‌گیری، از زندگی مردم نباید عکس گرفت، باید فیلم گرفت، فرق بین عکس و فیلم چی هست؟ عکس در یک لحظه تا می‌خندد، تیک، عکس می‌گیرد، فیلم نه، همه‌ی صبح تا شام را نشان می‌دهد. ممکن است یک کسی مثلاً روز عاشورا یک صحنه‌ای دیده، خنده‌اش گرفته، بالا سرش هم نوشته: ایّام عاشورا. شما عکس می‌گیری ببین تابلو بالا سرش است ایّام عاشوا ولی دارد می‌خندد! بی‌انصاف من صبح تا حالا عزاداری رفتم، گریه کردم، روضه بودم، نذر دادم، زحمت کشیدم، تو هیئت‌ها بودم، حالا یک صحنه دیدم، خنده‌ام گرفت، همه را پاک می‌کند، همان لحظه‌ای که خندید عکس می‌گیرد. از زندگی مردم عکس نگیرید، یعنی لحظه‌ای، فیلم بگیرید، یعنی همه‌ی کارشان را با هم حساب کنید، همه چیزش را با هم حساب کنید.
یک کسی به یک خطّاط گفت: «این خط را برای من بنویس.» ایشان هم یک خطّاط خوبی بود، یک سطر نوشت. گفت: «چه‌قدر می‌شود؟» گفت: «فلان مبلغ.» گفت: «اوه! تو یک دقیقه، یک سطر نوشتی، این همه پول می‌خواهی؟! بی‌انصاف!» گفت: «آقا من یک دقیقه نوشتم ولی دو سال هم تمرین کردم که خطّم خوب شده، اگر می‌خواهی حساب کنی، حساب آن تمرینش را هم حساب بکن.»
ما جاهایی که می‌رویم مهمانی، از صاحبخانه تشکّر می‌کنیم اما از آن خانواده‌ای که تو آشپزخانه چند ساعت روی پا ایستاده این کارها را کرده، از او تشکّر نمی‌کنیم، یعنی از یک قسمت، از آقا تشکّر می‌کنیم که تا لب در آمد و استقبال کرد، آن خانمی که ظرف‌ها را شسته، پخته، ساخته. می‌گوید افرادی هستند تا یک عیب را از یک کسی دیدند، فوری دوست دارند پخش کنند، همین که «يُحِبُّونَ» (نور/ 19) خوشت می‌آید که عیب مردم لو برود، «لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ» (نور/ 19)، عذاب دردناک هم در دنیا، هم آخرت، یعنی دنیایت هم می‌سوزد، خواستی آبروی فلانی را، آبروی کسی را نریزید.
گاهی وقت‌ها تماشا کردن هم گناه است. روایت داریم روز قیامت یک قطره خون می‌چکد به سینه‌ی یک نفر. می‌پرسد: «این یک قطره چی هست؟» می‌فرماید: «یک نفر را به ناحق کشتند، تو هم به اندازه‌ی یک قطره‌ی خون شریک بودی، چون ایستادی تماشا کردی!» تماشای صحنه‌ی گناه هم گناه است، فیلمبرداری‌اش، عکسبرداری‌اش، بعد هم اِس اِم اِس کنیم، این عکس را به همه منتقل کنیم. این‌ها گناهانی است که تو جامعه‌ی ما هست و این را گناه هم نمی‌دانیم.
3- خطر علاقه به تعریف و تمجید نابجای دیگران
امشب چه می‌گویم؟ می‌خواهم بگویم یک سری گناهان مربوط به درون ما هست، کارهای درونی هم قیامت مسئولیت دارد، مثلاً یک کسی تو دلش این است تعریفش را بکنند، قرآن می‌گوید کسانی که تو دلشان، نیّتشان این است که از آن‌ها تجلیل بشود به کارهای انجام نداده، آن‌ها می‌گوید: «فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ» (آل عمران/ 188)، احتمال نده این‌ها رستگار بشوند، یعنی قطعاً روسیاه هستند، مثلاً دکتر نیست ولی خوشش می‌آید به او بگویند دکتر، مهندس نیست، خوشش می‌آید به او بگویند مهندس، آیت الله نیست، خوشش می‌آید به او بگویند آیت الله، کسانی که دوست دارد، جبهه نبوده، حالا ممکن است چند روز هم، قلیل بوده، می‌گوید: «بله ایشان جوانی‌هایش جبهه بوده»، چند روز جبهه بوده. کسانی که لذّت می‌برند که مردم تملّق، ثناگو، ستایش کنند به کارهایی که انجام نشده، جلوی مردم را بگیرد.
یک وقت امام نشسته بود، یکی از نمایندگان مجلس مرحوم شد، ایشان گفت: «ای امام، بِنَفسی أنت»، «بِنَفسی أنت» تو زیارت‌ها هم هست، یعنی خدایا جان من را قربانت کند، «بِنَفسی أنت»، یک خورده صحبت می‌کرد می‌گفت: «ای امام، بِنَفسی أنت»، باز از امام تعریف می‌کرد، می‌گفت: «بِنَفسی أنت»، هی. امام فرمود: «چی می‌گویی بِنَفسی أنت؟ این حرف‌ها را نزنید، این‌ها در قلب من اثر می‌کند، چرا تملّق می‌گویی؟!» یک بار دیگر امام دید شعار می‌دهند تو حسینیه‌ی جماران: «ما همه سرباز تو‌ایم خمینی، گوش به فرمان توایم خمینی.» فرمود: «نه من سرباز شما هستم، نه شما سرباز من، همه سرباز اسلام هستیم.»
تو هواپیما که می‌نشستیم، چیزی را که می‌خوانند، درود بر امام و شهدا می‌دهند، بعد توجّهی به مقام معظّم رهبری داشتند، ایشان فرمود: «حذف کنید، اسم من را حذف کنید، مسافر است برای سلامتی خودشان، برای امام، شهداء طوری نیست، اسم من را حذف کنید.»
اگر کسی تو دلش می‌خواهد مردم یک چیزی به او بگویند که اهل آن چیز نیست، سخاوتی ندارد، حالا یک بار دری به تخته خورده، یک پولی داده، بگویند: ایشان جزء خیّرین است! می‌گوید همین که دوست داری، «يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا» (آل عمران/ 188)، خوشش می‌آید ستایش بشود، «بِما لَمْ يَفْعَلُوا» (آل عمران/ 188) به کارهایی که انجام نداده، «فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ» (آل عمران/ 188)، احتمال نده این‌ها رستگار بشوند.
4- ارزش علاقه به پاکی و دوری از گناه
اگر کسی خوشش می‌آید پاک باشد ولی ناپاک است، می‌گوید همین که دوست داری پاک باشی، اجر داری. قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: «فيهِ رِجالٌ» (توبه/ 108)، در این ساختمان مردانی هستند، «يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا» (توبه/ 108) دوست دارند پاک باشند، منتها خب، مثلاً دوست دارد فحش ندهد ولی خب باز عصبانی می‌شود، فحش می‌دهد، دوست دارد غیبت نکند، اگر دوست داشته باشی پاک باشی، همین دوست داشتنش اجر دارد، ثواب دارد، کمال است، یعنی ما از نظر قلبی هم باید مواظب باشیم کجا قلبمان را کنترل کنیم.
مسئله‌ی نیّت خیلی مسئله‌ی مهمّی است. یکی از امتیازات دین خدا این است که می‌گوید اگر نیّتت پاک باشد، حرم هم نرفتی، زیارت هم نرفتی، می‌خواستی بیای حرم، آمدی دیدی باران می‌آید، برگشتی خانه، ثواب زیارت داری، آمدی بیایی حرم، دیدی خیلی شلوغ است، آمدی بیایی حرم، دیدی یک کسی تلفن کرد، کاریت داشت، به هر دلیلی نتوانستی، سلام کردی به کسی، نشنید، جواب شما را نداد، نگو: «کاش سلام نکرده بودم، ما سلام کردیم!»، بابا شما جواب سلام را داری. یک وقت جوان بودم، دور و بر بیست سالم بود، بچّه‌های کاشان را جمع کردم، کلاس گذاشتم پای تخته سیاه، بانی‌اش هم گاهی خود ما بودیم، تو خانه‌ی خودمان. یک بار بابایم آمد، دید که چهل، پنجاه تا نوجوان نشسته‌اند، من پای تخته سیاه! یک خورده نگاه کرد و گفت: «محسن!» گفتم: «بله» گفت: «بیا!» روبه‌روی جمعیت من را احضار کرد با تندی. این کارها چی هست؟! من تو را فرستاده‌ام قم مرجع تقلید بشوی، معلّم بچّه‌ها شدی؟! من راضی نیستم. جلسه را تعطیل کن. گفتم: «آقا شما مگر نمی‌خواهی من مرجع تقلید بشوم؟» گفت: «چرا» گفتم: «شما ثواب پدر مرجع تقلید را داری، اجازه بده من معلّم بچّه‌ها باشم، ما پزشک اطفال داریم، خب آخوند اطفال هم داشته باشیم، من آخوند بچّه‌ها باشم، همان چیزهایی که تو قرآن و حدیث هست، روان‌تر، ساده‌تر، فشرده‌‌تر، کوتاه‌تر برای بچّه‌ها بگویم. شما نیّتت خیر باشد.
نیّت کنید یکی از بچّه‌هایتان را وقف اسلام کنید، عالم ربّانی بشود. حالا بچّه‌ی شما قبول نمی‌کند، خب نکند، همین که شما نیّت کردی، اجرش را داری. نیّت می‌کنی افطاری بدهی، آشپز می‌گوید مریضم، خانواده می‌گوید مریضم، نمی‌توانم، کافی است، همین که، یک خورده مواظب باشیم، چون ببینید ما در هر چیزی محدودیت داریم، پول شما چه‌قدر است؟ محدود است، هر چی باشد محدود است. زور شما چه‌قدر است؟محدود است، تا یک مقداری وزنه بلند می‌کنی، بیش از این باشد وزنه را هم دیگر نمی‌توانی بلند کنی. علم شما محدود است، یک چیزهایی بلدی، می‌رسیم به جایی که سؤال می‌کنیم می‌گویید این را دیگر من بلد نیستم. همه چیز ما محدود است اما نیّت ما محدود نیست، شما الآن اینجا نشستی، می‌توانی در همه‌ی خیرهای هستی شریک بشوی، چه جوری؟ نیّت کن، خدایا، مثلاً می‌خواهید بخوابید این‌طور بگویید: «خدایا در هر زمان، در هر مکان، هر انسانی، هر کار خیری که کرده، الحمدلله ربّ العالمین، هر سفری که به خیر گذشته، هر بیماری که شفا دادی، هر توطئه‌ای که خنثی شده، هر گرسنه‌ای که سیر شده، برای همه‌ی کارهای خیری که شده الحمدلله ربّ العالمین.» با یک کلمه‌ی الحمدلله در همه‌ی خیرها شریک می‌شوید.
5- خطر عجب و غرور به خاطر کارهای نیک
روایت داریم: «سَيِّئَةٌ تَسُوءُكَ خَيْرٌ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُك‏» (مستدرك الوسائل، ج ‏1، ص 139)، خلافی بروی، کج بروی که خودت را از نظر قلبی توبیخ کنی که چرا من این کار را کردم، این بهتر از کار خیری است که بکنی غرور تو را بگیرد. مثلاً یک کار خیری بکنیم، غرور ما را بگیرد، یا نه، برویم یک کار خیری بکنیم، موفّق نشویم. می‌گوید آن کار خیری که موفّق نشدی، بهتر از آن کار خیری است که موفّق شدی، چون آن کاری که موفّق نشدی، خودت را از درون، از نظر قلب خودت را توبیخ کردی که چرا من گناه کردم، چرا من این کار را موفّق نشدم، اما آن عبادتی که انجام دادی، می‌گوید من هم رفتم چهار ساعت! من یک شبه این کتاب را مطالعه کردم! من چه‌قدر به فقرا کمک کردم! اگر انسان دست کند تو جیبش، ببیند پول نیست، غصّه بخورد، یک کسی هم دست کند تو جیبش پول حسابی دارد به فقرا کمک می‌کند، آن کسی که دست کرد تو جیبش پول نداشت، غصّه خورد، ثواب این غصّه بالاتر از ثواب کسی است که پول داشت و به فقرا داد ولی غرور او را گرفت.
توجّه، حرف‌های من که روشن است؟ بحث امشب چی هست؟ بحث این است که غیر از زبان و چشم و دست و پا و کارها ما باید ضامن قلبمان هم باشیم، دلت کجا بود؟ تو یکی از جبهه‌ها یک کسی به حضرت علی گفت: «کاش فلانی بود، پیروزی ما را هم می‌دید.» مسلمان‌ها پیروز شده بودند، به حضرت علی علیه السلام گفت که: «کاش فلانی بود، پیروزی ما را می‌دید.» حضرت فرمود: «مگر قلبش با ما نیست؟» گفت: «چرا قلبش با ما بود، جزء شیعیان ناب بود.» فرمود: «همین که قلبش با ما هست در جبهه‌ی ما، در جنگ ما، در پیروزی ما شریک است.» خیلی مهم است هان. یک چیزی بالاتر بگویم، امام فرمود: «بچّه‌هایی که هنوز متولّد نشدند، بعداً متولّد خواهند شد، بزرگ خواهند شد، تاریخ جنگ ما را خواهند خواند و از پیروزی اسلام خوشحال خواهند شد، آن بچّه‌ها هم که هنوز به دنیا نیامدند، آن‌ها هم در اجر ما شریک هستند.» الله اکبر! چه دینی داریم! لازم نیست به همه‌ی کارها برسیم، به مقداری که به کار می‌رسیم بگوییم: «خدایا من بیش از این ندارم ولی اگر می‌داشتم این کار را می‌کردم.» راست بگوییم هان.
صلواتی بفرستید، اللهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم. گاهی یک آه ثواب یک عمل دارد. زمان طاغوت علما را تبعید کردند، از جمله آیت الله عظمای مکارم را تبعید کردند به سقّز، کردستان. تفسیر نمونه را زیر نظر ایشان ما ده تا طلبه بودیم، دو تا، دو تا شیفتی می‌رفتیم ده روز می‌ماندیم، برمی‌گشتیم دو نفر دیگر، برمی‌گشتیم دو نفر دیگر. یک روز خدمت ایشان نشسته بودیم برای تفسیر نمونه. یکی از بستگان ایشان آمد، آیت الله مکارم را دید، خویش و قومش بود. وقتی می‌خواست برود، یک نگاهی کرد، گفت: «خوشا به حالتان، شما تو تبعید هم تفسیر می‌نویسید، خوشا به حالتان! ما که عمرمان رفت، کاری هم نکردیم.» وقتی رفت، من به آیت الله مکارم گفتم که: «آقا آه این ثوابش بیش‌تر است یا تفسیر نمونه‌ی ما؟» ما تفسیر نمونه نوشتیم، بیست و هفت جلد شد، شاید صد بار چاپ شده باشد، به چند زبان دنیا ترجمه شده باشد، این بنده خدا فامیل شما هیچ کاری از این نکرده ولی آه کشید، گفت خوشا به حالتان، ما که عمرمان رفت، خوشا به حالتان که شما سر سفره‌ی قرآن هستید، همین آهی که کشید، ثواب تفسیر ما، مال او هم شد، نه که از ما کم کنند هان، همان ثوابی که خدا به ما داد، به آن‌ها هم می‌دهد. ما در خیر دیگران شریک باشیم. کار خیر بچّه و بزرگ ندارد، زن و مرد ندارد، پولدار و غنی ندارد، ما بیاییم با نیّت ملحق به خوبی‌های هستی بشویم.
6- قلب سلیم، قلب منیب، قلب مریض
تا اینجا ده، پانزده دقیقه صحبت کردم که ما ضامن قلبمان هم هستیم. در قرآن می‌گوید، مؤمن می‌گوید که خدایا تو قلبم کینه‌ی کسی نباشد: «رَبَّنَا … لا تَجْعَلْ في‏ قُلُوبِنا غِلاًّ‏» (حشر/ 10)، «غِلّ» با غین یعنی خدایا کینه‌ی کسی تو دلم نباشد. خوشمان نیاید که فلانی خراب شد. گاهی وقت‌ها یک سرباز تو پادگان مشکلی پیدا می‌کند، یا دانشجو تو کنکور مشکل پیدا می‌کند، می‌گوید: «فلانی هم رد شد؟! جون، خوب شد رد شد!» کیف می‌کند که فلانی افتاد! کیف می‌کند که فلانی شکست خورد! ما می‌توانیم با راضی بودن به کارهای خیر دیگران در ثوابشان شریک باشیم، مواظب قلبمان باشیم.
در قرآن سه تا قلب داریم:
– قلب سلیم (شعراء/ 89 و صافات/84)، یعنی قلبی که سالم است، نه یعنی از نظر پزشکی، از نظر اخلاقی، کینه ندارد، تکبّر ندارد، بخل ندارد، حسود نیست، سوءظن ندارد، قلب سلیم.
– یک آیه داریم قلب منیب (ق/ 33)، یعنی نه، سالم نیست، کج می‌شود ولی زود برمی‌گردد. قلب سلیم، قلب منیب.
– یکی هم قلب مریض داریم که قرآن می‌گوید: «في‏ قُلُوبِهِمْ مَرَض‏» (بقره/ 10).
سه تا روح در قرآن داریم: روح سالم، روح کج شده و برگشته، توبه کرده و روح مریض، اصلاً هر چی به او می‌گویی بد می‌فهمد، کج می‌فهمد، حتّی حدیث که برایش می‌خوانی، این حدیث را چپه معنا می‌کند. به یک کسی گفتند: «در جنگ تبوک یک خرما را سه تا رزمنده می‌خورد، یعنی این‌قدر وضعشان، فقر به آن‌ها فشار آورده بود، یک خرما را سه تا رزمنده می‌خوردند.» این گفت: «یک خرما را سه تا رزمنده؟! خیلی خب، پس در صدر اسلام خرماها یکی سه کیلو بوده!» حاضر نشد بگوید این‌ها قانع بودند، یک خرما را سه نفری می‌خورند. گفت: «نه، خرما سه کیلو بوده!»
قلب مریض: زهرا خانم چه آشی پخت! برو بابا، فاطمه خانم کمکش کرد! یعنی چه؟ یعنی تحمّل نمی‌کند که بگوید او آشش خوب بود، یک نیش می‌زند، این آشپزی او را سوراخ کند. عجب سخنرانی کرد! گفت: «از بس که پررو هست! من می‌خواهم سخنرانی کنم، روم نمی‌شود.» نمی‌گوید: «باسواد است.» می‌گوید: «پررو هست، سخنرانی‌اش خوب شد.» نشستند حرف می‌زنند: «ما زمانی که لیسانس گرفتیم.» این آقا گوش می‌دهد، می‌گوید که خب این که گفت لیسانس گرفته، ما هم یک چیزی بگوییم روی دست او: «ما زمانی که فوق لیسانی گرفتیم.» ما سفر دوّمی که رفتیم مکّه. ما یکی از سفرهای متعدّدی که رفتیم مکّه. یعنی هر چه او گفت، این یک چیزی بالاتر از او را می‌گوید که خوبی او رنگ نگیرد، زود پاک می‌کند رنگش را. مواظب باشیم.
7- خطر خودبینی و خودخواهی در کارهای خیر
تو دلتان کینه‌ی چه کسی است؟ چه کسی تا حالا از اوّل عمرتان تا حالا چه کسی به شما کتک زده؟ مالت را خورده؟ فحشت داده؟ تحقیر کرده؟ چه کسی به شما ظلم کرده؟ شما الآن تو قلبت چی می‌گذرد؟ در حرم هستیم، یک جایی گیرمان آمده جای خوبی است، نمی‌خواهیم بلند شویم، هی مردم می‌آیند نگاه می‌کنند، آن‌ها هم دنبال جا می‌گیرند، ما روی خود نمی‌آوریم، خودخواهی حتّی بغل امام رضا! این خودخواهی‌ها را هم خود آدم متوجّه نیست هان. برای خودم من پیش آمده، یک جایی خودخواه بودم، حالی‌ام نبود، زمان قدیم حرم را خلوت می‌کردند چند ساعتی برای شست‌و‌شو و نظافت و این‌ها. یکی از این خادم‌هایی که پالتوی سیاه می‌پوشد تو حرم، گفت: «آقای قرائتی امشب کشیک من هست، می‌خواهی شب تا صبح تو حرم باشی؟! زوّارها که رفتند فقط دو تا، چند تا خادم می‌مانند، تو امشب بیا با خادم‌ها باش.» گفتم: «از خدا می‌خواهم.» خب حرم خلوت شد و چند تا خادم بودند و ما هم گفتیم: «امشب سیم وصل شده.» عبا را انداختیم پای قبر مطهّر و صورتمان را چسباندیم به قبر و یک امشب دیگر سیم وصل شد، ملاقات خصوصی! یک مرتبه به ذهنم رسید، خدا لطف کرد، لطف خدا بود: «آقای قرائتی دوست داری درها باز بشود، زوّارها بریزند تو؟» گفتم: «نه!» گفتم: «نه، یعنی خودخواه، می‌خواهی تو باشی، دیگران نباشند، نه آقا سیم قطع شده، تو فکر کردی سیم وصل شده، سیم قطع شد، همین که می‌خواهی تو باشی، دیگران نباشند.»
می‌رود یک جنسی را می‌خرد، به رفیقش نمی‌گوید، می‌گوید: «جنسی خوب بود، قیمت مناسب خریدم، من به او بگویم، او هم می‌رود می‌خرد، به او نگویم، به من چه؟! چشمش کور بشود، پولش را خرج کند!» یعنی حاضر نیست این سیب‌زمینی که رفته خریده، بگوید آقا این فلانی سیب‌زمینی آورده، سیب‌زمینی‌های خوب است، قیمتش هم مناسب است، حاضر نیست حتّی این را به همسایه بگوید، روی حسادت. هر کمالی شنید، نیش می‌زند، هر کمالی شنید، بالاتر از خودش را می‌گوید، به خیر رسید، به دیگران نمی‌گوید، عیب‌های خودش را نمی‌گوید. بگو: «آقا من عیب دارم، من این عیب را دارم، من این عیب را دارم، حالا شما با این شرایط می‌توانی با ما زندگی کنی؟ ازدواج کنی؟ تجارت، شرکت بکنیم؟ کار بکنیم؟ من اخلاقم این است.» می‌گوییم: «نه، او که نمی‌داند، بگذار نداند.»
افرادی هستند تعریف کسی را می‌کنند ولی بعدش می‌بینی نه، این تعریف که می‌کند، می‌خواهد کلاهبرداری کند. افرادی هستند می‌آیند می‌گویند: «آقا، ما فقط تو را قبول داریم.» بیخود قبولم داری، به خود من رسیدند گفتند بعضی: «آقای قرائتی ما تو تلویزیون بحث‌های شما را گوش می‌دهیم، باقی‌ها را نه.» من هم تو دلم کیف می‌کنم، خب این قلب نجس است، تو از این‌که بحث تو را گوش می‌دهند الحمدلله، از این‌که باقی‌ها را خاموش می‌کنند، خوشت آمد؟! معلوم می‌شود که آدم خبیثی هستی، یعنی از این‌که دیگر آقایان بیفتند زمین، تو کیف می‌کنی، پس آدم خبیثی هستی. حجّت الإسلام هستی ولی قلبت فاسد است، از افتادن دیگران لذّت می‌بری، مواظب قلبتان باشید.
خدایا تو می‌دانی از اوّل عمر تا حالا چه‌قدر قلبمان کج رفته، کینه، سوءظن، بدخواهی، حسادت، به آبروی آن‌هایی که تو قرآن گفتی این‌ها قلب سلیم و منیب دارند، به آبروی همه‌ی آبرومندانت از الآن تا ابد فکر ما، قلب ما، روح ما، نیّت ما و اعمال ما را در راه مستقیم قرار بده.

«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- بر اساس سوره قلم، چه امری باعث سوختن باغ میوه شد؟
1) محروم‌کردن فقرا
2) قصد محروم‌کردن فقرا
3) کم‌گذاشتن سهم فقرا

2- آیه 283 سوره بقره، به چه امری اشاره دارد؟
1) گناه قلب
2) گناه چشم
3) گناه زبان

3- آیه 19 سوره نور از چه امری انتقاد می‌کند؟
1) انتشار گناه در جامعه
2) علاقه به انتشار گناه دیگران
3) ارتکاب گناه در جامعه

4- آیه 188 سوره آل‌عمران چه امری را عامل محروم شدن انسان از رستگاری می‌داند؟
1) تملق از دیگران
2) تمجید از دیگران
3) علاقه به تملق دیگران

5- آیه 89 سوره شعراء، به کدام یک از انواع قلب اشاره دارد؟
1) قلب سلیم
2) قلب منبیب
3) قلب مریض

]]>
https://gharaati.ir/%d9%85%d8%b3%d8%a6%d9%88%d9%84%db%8c%d8%aa-%d8%a7%d9%86%d8%b3%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b1-%d9%82%d9%84%d8%a8-%d9%88-%d9%86%db%8c%d9%91%d8%a7%d8%aa-%d8%af%d8%b1%d9%88%d9%86/feed/ 0
خطر هوای نفس در زندگی https://gharaati.ir/%d8%ae%d8%b7%d8%b1-%d9%87%d9%88%d8%a7%db%8c-%d9%86%d9%81%d8%b3-%d8%af%d8%b1-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c/ https://gharaati.ir/%d8%ae%d8%b7%d8%b1-%d9%87%d9%88%d8%a7%db%8c-%d9%86%d9%81%d8%b3-%d8%af%d8%b1-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c/#respond Thu, 18 Feb 2021 12:23:19 +0000 https://gharaati.ir/?p=8110 https://gharaati.ir/archive/pdf/99.11.30.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/99.11.30.mp3 https://www.aparat.com/embed/X6Nom?data[rnddiv]=87227388256&data[responsive]=yes]]>

موضوع: خطر هوای نفس در زندگی
تاريخ پخش: 30/11/99
1- مراتب نفس، اماره، لوامه، مطمئنه
2- جدی بودن خطر هواپرستی
3- پشیمانی از گناه، مقدمه توبه از گناه
4- آرامش و اطمینان در گرو یاد خدا
5- بدترین دشمن، دشمن درون، نه برون
6- مناجات امام سجاد علیه‌السلام در شکایت از نفس
7- انگیزه کارها، خدا و آخرت، نه خود دنیا

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

بحثمان درباره این است که نفس یعنی گاهی می‌گوییم فلانی هواپرست است، هوا و هوس‌ها، در این زمینه می‌خواهیم صحبت کنیم. امیرالمؤمنین در نامه‌ای به استاندار می‌فرماید: «أَنْ يَكْسِرَ نَفْسَهُ‏ مِنَ‏ الشَّهَوَاتِ» ای کسی که استاندار می‌شوی، ای مالک اشتر، جلوی نفست را بگیر. خوب حالا این را باید کسانی صحبت کنند که امتحان داده باشند ولی می‌خواستم آیات و روایات را توجه پیدا کردم دیدم بحث‌ها باید گفته شود، شما کار به گوینده نداشته باشید.
1- مراتب نفس، اماره، لوامه، مطمئنه
در قرآن سه تا نفس داریم. نفس اماره، پس موضوع بحث، هوس‌ها [پای تخته] موضوع بحث نفس، هوس‌ها و تمایلات، خیلی بحث مهمی است. یک نمونه‌اش هشت سال بمباران ایران و جنگی که به ایران تحمیل شد بخاطر این بود که صدام هوس کرد قهرمان عرب شود و سردار قادسیه شود. یک هوس، مشکل آمریکا امروز این است که رئیس جمهور می‌گوید: من باید باشم. من می‌گویم: تقلب، یا من رئیس جمهور هستم یا می‌گویم: تقلب، هوس است. یکوقت یک کسی بود خیلی حرف می‌زد از اینکه مثلاً فلان‌جا فلان اشکال را دارد، فلان‌جا… به او گفتند که شما هر اشکالی داری چیه؟ گفت: مهم‌ترین اشکالم این است. گفت: برویم وارسی کنیم. اگر دیدی خلاف فهمیدی و اشتباه به تو گفتند و اشتباه برداشت کردی، حاضری بگویی اشتباه کردی؟ گفت: نه، بررسی کنید ولی اگر من اشتباه کردم اقرار نمی‌کنم اشتباه کردم. این نفس است. ما چقدر آدم تا به حال کشته دادیم بخاطر نفس آقای پزشک، پزشک مرض را تشخیص نمی‌دهد و حاضر نیست بگوید: نفهمیدم. همینطور یک داروی اشتباه می‌دهد یا امتحانی می‌دهد یا می‌گوید: این نسخه را عمل کن، یک هفته دیگر بیا ببینم زنده‌ای یا مرده؟ بلد نیستم. این نفس خیلی کار دستش است. سه تا نفس در قرآن است، یکی می‌فرماید: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ» (یوسف/53) هوس‌ها،«إِنَّ النَّفْسَ» یعنی هوس‌ها «لَأَمَّارَةٌ» یعنی امر می‌کند و دستور می‌دهد. «بِالسُّوءِ» به بدی. نفس انسان را به سمت گناه هول می‌دهد.
2- جدی بودن خطر هواپرستی
از این غذا خوشش می‌آید. زیاد می‌خورد و بد خوری می‌کند بیمارستان، خوشش می‌خورد از این مقام، غذا، لقب، خیلی هم خطرناک است. این «انّ» یعنی حتما، در ادبیات عرب یک نکته هست، می‌گویند: اگر آغاز فعل، اگر آغاز یک جمله‌ای با اسم بود تأکید است. نگفته «یامر النفس» اگر می‌گفت: اگر می‌گفت: یأمرُ، أمرَ یأمرُ مضارع است. فعل است. می‌گوید: «إِنَّ النَّفْسَ» کلمه‌ی نفس هم در ادبیات عرب که کار نداریم، این هم یعنی حتماً، جمله اسمیه درونش تأکید است. لام لَ یعنی حتماً، کلمه أماره نمی‌گوید: آمره، یعنی حتماً. ة هم یعنی حتماً، مثل علامه، علام یعنی خیلی باسواد است. مثل حداد، بقال، خباز، علامه که گفته یعنی خیلی خیلی. این ة هم، در یک جمله می‌گوید: حتماً، حتماً، حتماً حتماً، انّ یعنی حتماً، جمله اسمیه یعنی حتماً، لام ل حتماً، أماره حتماً، ة حتماً، بالسوء هم یعنی همه چیز، همه‌ی بدی‌ها، نمی‌شود گفت مثلاً هوا و هوس فقط تولید دروغ می‌کند. هوس‌ها تولید همه گناهی می‌کند. پیغمبرکشی، پیغمبر را کشتند. «وَ قَتْلَهُمُ‏ الْأَنْبِياء» در قرآن داریم. بخاطر اینکه می‌گفتند: ما خوشمان نمی‌آید که تو پیغمبر باشی.
برادر را کشتند، چرا یوسف عزیزتر است نزد پدر از ما؟ چرا یوسف از ما عزیزتر است؟ حسادت، هوای نفس است. برویم او را بکشیم و در چاه بیاندازیم. چرا یوسف زندان رفت؟ زن شاه عاشق او شد. او حاضر نشد عشق او را انجام بدهد. به او تهمت زد و به پاکترین جوان، بدترین تهمت را زدند و یوسف را در چاه انداختند. در چاه افتادن بخاطر هوس برادرها بود. در زندان افتادن بخاطر هوس زلیخا بود. هشت سال جنگ ما هوس بود. الآن در آمریکا آنچه حاکم است هوس است. می‌گوید: من، او می‌گوید: من. این خیلی مهم است. «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ» بله می‌گوید: «إِلَّا ما رَحِمَ‏ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ» مگر اینکه خدا رحم کند. این «إِلَّا ما رَحِمَ‏ رَبِّي» یعنی فقط یک راه مانده و آن هم خداست. کسی نمی‌تواند بگوید: چون من فوق لیسانس شدم، یا دکتر شدم، یا علامه و آیت الله شدم، دیگر نفس با من کاری ندارد. در جاده دارد می‌رود دلش می‌خواهد ویراژ بدهد، چقدر تصادف بخاطر ویراژ بی‌خودی است و چقدر کشته داریم.
جوان سوار موتور است و دارد می‌رود هوسش گل می‌کند که چرخ جلو را بلند کند، این تک چرخ برود. چرخ را بلند می‌کند مردم او را ببینند، خوشش بیاید. می‌افتد مغزش شکافته می‌شود و می‌میرد. چقدر پول درمان و بیمارستان و پرستار، چه بودجه‌ای باید خرج کنیم برای تصادفات موتوری، نگاه می‌کنی، به هرجا نگاه می‌کنی می‌بینی هوس بود. یک حرف را روی هوس می‌زند. قانون‌ها روی هوس است. یک موجی می‌آید، بعضی‌ها البته، یک چیزی را نامگذاری می‌کند. ما در تهران میدان داریم که از اول انقلاب تا حالا چند بار اسمش عوض شده است. امروز می‌گوید: به نظرم اسمش را این بگذاریم. مراسمی و پرچمی را قیچی می‌کنند یک نواری را، فردا دوباره یک استاندار و شهردار و فرماندار عوض می‌شود و اسمش را عوض می‌کنند. سیگاری که می‌کشیم چقدر پول سیگار می‌دهیم و چقدر پول ما دود می‌شود. سیگار چیست؟ چه ویتامینی و اثری دارد؟ دلش می‌خواهد و هوس است. چه پول‌هایی خرج هوس می‌شود. چه آدم‌هایی بخاطر هوس می‌میرند. این نفس لوامه است. نفس أماره است.
3- پشیمانی از گناه، مقدمه توبه از گناه
یک نفس داریم نفس لوامه، یعنی نفس سه حالت دارد. لوامه یعنی وجدان اخلاقی، آدم یک کاری می‌کند می‌گوید: بد کردم، کاش این حرف را نزده بودم. این نفس لوامه است. این خوب است، یعنی آدم را وادار می کند که پشیمان شود، توبه کند. عذرخواهی کند. یک حرف زشتی می‌زند بعد می‌گوید: نه، حیف نبود تو این حرف را زدی؟ برو عذرخواهی کن. نفس لوامه، این کار خوبی است. هرکس در هر مقامی هست، خودش را توبیخ کند. یک مثال قدیمی بزنم و یک مثال جدید، مثال قدیمی، علی بن یقطین، وزیر هارون الرشید بود. شیعه بود ولی وزیر بنی عباس بود. امام کاظم فرموده بود در دستگاه باش و مؤمنین و شیعیان ما را از شر این حکومت بنی عباس نجات بده. این جناب وزیر تصمیم می‌گیرد مکه برود. مدینه می‌آید خدمت امام کاظم برسد امام کاظم راهش نمی‌دهد. من وزیر هستم. نماینده خود شما هستم، ای امام کاظم، موسی بن جعفر، من نماینده شما در دستگاه هستم، راه به من نمی‌دهی بروم؟ فرمود: نه، چرا؟ یک شتربان در دفتر شما آمد چون آدم ضعیفی بود راهش ندادی. ما اطلاع پیدا کردیم. من به تو راه نمی‌دهم و مکه هم بروی قبول نیست. برمی‌گردد در همان منطقه حکومتش آن شتربان را پیدا می‌کند، این وزیر صورتش را روی خاک می‌گذارد و به این شتربان می‌گوید: پایت را روی صورت من بگذار، بخاطر جسارتی که به تو کردم. این نفس لوامه است که آدم وقتی یک کاری می‌کند می‌گوید: بد کردم، من نباید یک حرفی را بزنم. نباید این غذا را بخورم. نباید با فلانی رفیق شوم، نباید فلانجا می‌رفتم، نباید دخترم را به این می‌دادم. من جذب هیکلش شدم، کیلویی داماد انتخاب کردم. از هیکلش خوشم آمد گفتم این داماد ما، حالا که داماد ما شده می‌بینم این سرش به حساب نیست. رابطه‌اش با خدا قطع است. با پدر و مادرش قطع است. با حق و منطق رابطه ندارد. همینطور کیلویی داماد خوبی است. کیلویی عروس خوبی است.
حدیث داریم عروس‌ها را نگاه کردید، نگاه به شکلش نکنید. خیلی عروس‌ها باطنشان خراب است. شکلش خوب است. کمالاتش ضعیف است. بعضی کمال که ندارند صفات منفی دارند. تشبیه شده این دختر و پسرهایی که زیبا هستند ولی باطنشان خوب نیست مثل گلی که رو پهن است. گل است، نگاه می‌کنی گل است اما ریشه‌اش در پهن است. لقمه‌ای که خورده حرام است. درسی که خوانده، رفیق‌هایی که دارد و اخلاقش،
4- آرامش و اطمینان در گرو یاد خدا
یکی نفس مطمئنه است. نفس مطمئن یعنی دل آرام است. اگر ما خواسته باشیم در زمان خودمان عصاره‌‌گیری کردیم، بگوییم: عصاره‌ی اسلام امام خمینی است. دستمان به امام زمان که نمی‌رسد، آن کسی که ما دستمان به او می‌رسد عصاره‌اش امام خمینی است. بعد می‌گویند: عصاره امام خمینی چیست؟ می‌گوییم: وصیت‌نامه‌اش. چون وصیت‌نامه مهمی بود. دهها صفحه بود. بگویند: در وصیت‌نامه عصاره‌اش کدام است؟ می‌گوییم: این کلمه، لذا سر قبر امام خمینی هم در وصیت‌نامه فقط این کلمه را کاشی‌کاری کردند. من با دلی آرام و نفسی مطمئن، یعنی من دارم رو به قیامت می‌روم آرامش دارم. به وظیفه‌ام عمل کردم. تقصیر و قصوری از خداست، معذرت می‌خواهم از مردم معذرت می‌خواهم. این من با دلی آرام… در هواپیما نشست… دوازده بهمن ایران بیاید، با او مصاحبه کردند چه احساسی داری؟ فرمود: هیچی. هیچی یعنی چه؟ یعنی دلم آرام است. ممکن است هواپیما سرنگون شود ولی من آرامش دارم.
ایام جنگ که تهران بمباران شد به امام گفتند: شما بفرمایید قسمت پایین، طبقه پایین آنجا امنیت بیشتر است. ایشان فرمود: من دلم آرام است. گفتند: دل ما آرام نیست. آمدند پایین رفتند جایش را عوض کردند و به دکتر گفتند: الآن که تهران بمباران می‌شود ایام جنگ، فشار قلب امام و وضعش را ببینید، امام فرمود: اول قلب خود این آقا را وارسی کنید، دل من آرام است. پس سه نفس داریم، نفس أماره یعنی هوس‌های زودگذری که انسان را به آتش می‌کشد. نفس لوامه یعنی وجدان اخلاقی، انسان وقتی خلاف کرد می‌فهمد بد کرد و به فکر این است که پشیمان شود و عذرخواهی کند و از مردم، توبه می‌کند نزد خدا. نفس مطمئنه و دل آرام، این حالات نفس است.
بدترین کار این است که انسان از خودش راضی باشد. از خود رضا… انسان بگوید: نه، من به وظیفه‌ام عمل کردم و کوتاهی نکردم. چرا می‌گوید: من کوتاهی نکردم. یکوقت کار به مسئولی داشتم رفتم در اداره در را باز کردم دیدم خانمی بسیار زیبا در را باز کردند. بفرمایید. خانم هم جوان و زیبا بود. به این آقای مسئول گفتم: این خانم محرم شماست؟ گفت: نه، گفتم: شما با چنین خانمی صبح تا شب در اتاق هستید، گاهی در را می‌بندند و گاهی در باز است بالاخره شیطان وسوسه‌ات نمی‌کند. یک خرده نگاهش می‌کنی نگاه… لذتی باشد؟ گفت: حاج آقا ما از این چیزها رد شدیم. ما دیگر… دیدم خیلی از خود راضی است. گفتم: به امیرالمؤمنین گفتند: چرا به خانم‌ها سلام نمی‌کنی؟ پیغمبر به خانم‌ها سلام می‌کند، شما چرا سلام نمی‌کنی؟ حضرت فرمود: پیغمبر سی سال از من بزرگتر است. من نگران هستم. علی هستم و جوان هستم. نگران هستم به خانم جوانی سلام کنم و جواب سلام او در دل من اثر بگذارد. گفتم: امیرالمؤمنین می‌گوید: من از خودم راضی نیستم نگران خودم هستم. به زن جوان سلام کنم حواسم پرت شود. آنوقت تو می‌گویی ما از اینها گذشتیم؟ یعنی ایمان تو از علی بیشتر است؟
5- بدترین دشمن، دشمن درون، نه برون
ما خیلی لقب‌ها را زود می‌گوییم. می‌گوییم: فلانی حزب الله است. حزب اللهی مقامی است که امام سجاد می‌گوید: «اللهم اجعلنی من حزبک» خدایا مرا حزب اللهی قرار بده. امام سجاد می‌خواهد حزب اللهی شود. شما می‌گویی از قدیم بودم. یعنی ما از امام سجاد جلوتر هستیم. این چیه؟ از خود راضی بودن است. مسأله مهمی است. نفس مطمئنه، روایت داریم «أَعْدَى‏ عَدُوِّكَ‏» بزرگترین دشمن شما نفس است. «أَعْدَى‏ عَدُوِّكَ‏ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ» (بحارالانوار، ج 67، ص 36) عدو چیه؟ یعنی دشمن. «أَعْدَى‏ عَدُوِّكَ‏» یک چیزی از مقام معظم رهبری بگویم. یک روز ما خدمت ایشان رسیدیم گفت یک اشتباهی شما در تلویزیون کردی من یادداشت کردم، گذاشتم دیدمت به تو می‌دهم. گفتم: چه اشتباهی؟ گفت: نوشتی «أَعْدَى‏ عَدُوِّكَ‏» ولی بیست سی سال پیش است. «أَعْدَى‏ عَدُوِّكَ‏» یعنی بزرگترین دشمن تو، این «أَعْدَى» را مثل اعدی مثل موسی می‌نویسند و الف رویش می‌گذارند. تو روی تخته سیاه نوشتی اعدی عودک، تو باید اینطور بنویسی، اینطور نوشتی. گفتم توجه نداشتم یک ولی تشکر می‌کنم با همه گرفتاری‌هایی که شما داری و همه مسئولیتی که داری فکر الف مقصوره و ممدوده ما هستی که اینجا غلط بود و بله درست است. امیرالمؤمنین به استاندار می‌گوید: نگو من استاندار هستم و باید کارهای کلان بکنم، کارهای ریز هم انجام بده چون گاهی وقت‌ها می‌گوییم آقا ایشان مسئولیتش بالاتر از این حرف‌هاست. می‌گوید: نه، گاهی وقت‌ها یک کار ریز، اثری دارد که کار درشت ندارد. خوب… «أَعْدَى‏ عَدُوِّكَ‏» بزرگترین دشمن شما نفسک، همین هوس‌هایی است که انسان دارد.
6- مناجات امام سجاد علیه‌السلام در شکایت از نفس
امام سجاد(ع) پانزده مناجات دارد در اول مفاتیح، آمده است. یکی اسمش مناجات شاکین است. شاکین یعنی خدا شکایت می‌کند. از کی شکایت می‌کند؟ از هوسم، امام سجاد می‌گوید: خدایا از هوسم شکایت می‌کنم. آنوقت برای این هوس پانزده چیز شمرده است. 1- می‌گوید: «إِلَهِي إِلَيْكَ أَشْكُو نَفْساً بِالسُّوءِ أَمَّارَةً» خدایا من نفس و هوسم بود. با این برویم بستنی بخوریم. با این برویم ورزش کنیم. با این فیلم ببینیم. اینطور بگوییم و اینطور باشیم. این غذا و این لباس و این رفیق، این درس، این کتاب و این دانشکده و این شهر و آن شهر و این روستا، خدایا به تو شکایت می‌کنم نفس من مرا به بدی‌ها هول داد. «وَ إِلَى الْخَطِيئَةِ مُبَادِرَةً وَ بِمَعَاصِيكَ» نسبت به خطاها به سرعت رفتم سراغ خطا. «وَ بِسَخَطِكَ مُتَعَرِّضَةً» من به جای اینکه در فکر رضای تو باشم دنبال سخط و غضب تو رفتم. «تَسْلُكُ بِي مَسَالِكَ الْمَهَالِكِ» این هوس من مرا بدبخت کرد. «وَ تَجْعَلُنِي عِنْدَكَ أَهْوَنَ هَالِكٍ» مرا از هلاک شوندگان رسوا قرار داد. «كَثِيرَةَ الْعِلَلِ» خیلی نفس من بیمار است. «طَوِيلَةَ الْأَمَلِ» آرزوهای طول و درازی دارد. «إِنْ مَسَّهَا الشَّرُّ تَجْزَعُ» خدایا یک نفسی دارم، هوسی دارم. شر که رسید جیغ می‌زند. انسان در مقابل سختی‌ها چهار دسته هستند. یک عده جیغ می‌زنند. «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعا» (معارج/20) این جمله قرآن بود. یعنی به سختی که رسید جیغ می‌زند و تحمل ندارد. «وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً» (معارج/21) خیر به او می‌رسد به کسی نمی‌دهد، شر به او می‌رسد جیغ می‌زند. خدایا نفس من، هوس من اینطور است. «إِنْ مَسَّهَا الشَّرُّ تَجْزَعُ وَ إِنْ مَسَّهَا الْخَيْرُ تَمْنَعُ‏ مَيَّالَهً إِلَى اللَّعْبِ وَ اللَّهْوِ» دائماً… «میّا» دائماً به سمت لهو و لعب می‌رود. گاهی ممکن است عبادت ما هم اینطور باشد. یکوقت امام(ره) اوایل انقلاب شروع به تفسیر گفتن کرد. به نظرم هفته‌ای یک شب تفسیر می‌گفت. یک شب در تفسیرش این کلمه را گفت که جمله مهمی است. امام فرمود: چرا ما وقتی نماز می‌خوانیم حواس ما پرت است ولی وقتی به مردم درس می‌دهیم حواس ما جمع است. یعنی وقتی خداست حواس پرت می‌شود، وقتی مردم هستند با حواس جمع با مردم حرف می‌زنیم. حرف مهمی است.
افرادی هستند وقتی می‌خواهند از خانه بیرون بروند، لباسش را مرتب می‌کند. وقتی می‌خواهد سر نماز برود با شورت نماز می‌خواند. با پیراهن رکابی نماز می‌خواند. برای آجیل شکستن روی قالی می‌نشیند و برای سجاده روی گونی می‌خواند. اسم افراد را با کرامت می‌برد. عباس آقا آمدند؟ حسن آقا آمدند؟ ولی به نماز می‌رسد می‌گوید: نماز را خواندی؟ برو نماز را بخوان. نماز… نمی‌گوییم: نماز خواندیم. می‌گوییم: نماز را خواندی؟ مثل اینکه می‌گویند: کجا بودی؟ من رفته بود جلسه قرائتی. قرائتی یعنی چه؟ یعنی تحقیر است. چرا اسم امام صادق فرمود: بعضی به قدری با خدا بد حرف می‌زنید و به قدری بد نماز می‌خوانید اینطور که با خدا حرف می‌زنید اگر با همسایه‌تان حرف بزنید به حرف شما گوش نمی‌دهد.
تعقیبات، 34 بار بعد از نماز الله اکبر، 33 بار الحمدلله، 33 بار سبحان الله. ثواب هزار رکعت نماز دارد. حالا ما چطور می‌گوییم؟ عوض اینکه بگوییم: سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله، می‌گوییم: سبح سبح سبح… شما اگر به یک پلیس بگویی: پلیس پلیس پلیس… می‌گوید: کوفت! یعنی اینطور که ما سبحان الله می‌گوییم پلیس را صدا بزنیم بی اعتنایی می‌کند. گاهی اینطور است. گاهی تحصیلات هم روی هوس است. تحصیلات روی هوس است.
این خانم استعداد فیزیک ندارد. استعداد شیمی ندارد. یک استعداد دیگر دارد. ولی چون دخترعمو و دخترخاله‌اش، همشاگردی‌هایش در آن رشته هستند این هم می‌خواهد در آن رشته برود. می‌گوید: من لیسانس فلان دارم. بابا اگر ذوقت نمی‌کشد یک لیسانس بگیر با میلت بخورد. راه دستت باشد. حدیث داریم عبادت خدا را به خودتان تحمیل نکنید، دعای کمیل می‌خوانی خسته شدی یک صحفه بس است، دو صفحه بخوان. لازم نیست همه دعا را بخوانی. «لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى‏» (نساء/43) قرآن می‌گوید وقتی بی حال و مست هستید سر نماز نروید. «حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ» می‌گوید که آقای قرائتی دعا کن بچه من حافظ قرآن شود. خوب دعای خوبی است ولی باید بالاخره به خدا کشیده شود وگرنه شما حافظ قرآن باشی که بگویی من مادر حافظ قرآن هستم. خوب حفظ قرآن الآن یک مقامی در کشور است.
7- انگیزه کارها، خدا و آخرت، نه خود دنیا
یک ارزش و مقام هم هست اما نیت تو این نباشد. ببینید کارهای ما یا باید مستقیم خدا باشد یا اگر صاف خدا نیست مثلاً خرجی زن و بچه، می‌گوید: خرجی زن و بچه ات را بده که زن و بچه‌ات محتاج دیگران نباشد، به گناه کشیده نشوند. ذلیل نشوند، برای عزت زن و بچه، عزت زن و بچه چیست؟ عزت زن و بچه عزت اسلام است، عزت مسلمان است. یک خانواده مسلمان عزیز باشند و خدا این را دوست دارد. بالاخره به خدا می‌رسد. لذا امام می‌گوید: «وَ بَلِّغْ‏ بِإِيمَانِي‏ أَكْمَلَ الْإِيمَان‏» ایمان من درجه یک باشد. کاملترین درجه ایمان را داشته باشم. یعنی ایمان من خیلی کامل باشد. «وَ اجْعَلْ يَقِينِي أَفْضَلَ الْيَقِينِ» یقین و ایمان و باورم بالا باشد و بعد به نیت که می‌رسد می‌گوید: نیتم اگر مستقیم خدا نیست، آخرش به خدا برسد. «وَ انْتَهِ بِنِيَّتِي إِلَى أَحْسَنِ النِّيَّاتِ» ممکن است شما بگویی آقا چرا درس می‌خوانی، می‌خواهم لیسانس باشم. لیسانس که حالا آیه و حدیثی نداریم برای مدرک تحصیلی لیسانس، خوب لیسانس گرفتی چه می‌شود؟ استخدام می‌شوم یک جایی و تخصص پیدا می‌کنم در لیسانس و فوق لیسانس یا دکترا، تخصص تو چه می‌شود؟ آدم که متخصص شد بهتر می‌تواند کار بکند.
کار بهتر کردی چه می‌شود؟ کار بهتر انجام دادیم خدمت بیشتری کردیم. خدا راضی هستی. ها… همین که به خدا رسیدی خوب است. یعنی اگر یک کاری می‌کنیم، اگر مستقیم خدا نیست. بعضی کارها مستقیم خداست مثل نماز، الله اکبر، مستقیم خداست. بعضی کارها صاف خدا نیست. این باعث این است که خرجی زن و بچه، عزت زن و بچه، دین و اخلاق زن و بچه، عفت زن و بچه، یعنی اگر زندگی‌شان تأمین شد به عفت و عزت نزدیکتر هستند و این را خدا دوست دارد. یعنی آخر نیت‌ها به خدا باید برسد. یک کسی به امام گفت: من خانه بزرگی دارم، مرکب خوبی دارم، آیا دنیا پرست هستم؟ امکانات، زندگی من مرفه است. خداپرست هستم. من دنیا پرست هستم. امام فرمود: خانه بزرگ می‌خواهی چه کنی؟ گفت: گاهی مهمانی می‌دهم. آمد و رفت من زیاد است. فرمود: این نیتی که تو داری این هم خداست، این دنیا نیست. آدم دنیا را برای آخرت خواسته باشد خوب است. «وَ لا تَنْسَ نَصِيبَكَ‏ مِنَ‏ الدُّنْيا» (قصص/77) آیه قرآن است. به قارون گفتند: بهره‌ات را از دنیا بگیر. یعنی چه؟ یعنی از همین دنیا آخرت خود را تأمین کن. «وَ لا تَنْسَ نَصِيبَكَ‏ مِنَ‏ الدُّنْيا» حدیث داریم فهم دنیا را فراموش نکن یعنی چه می‌گویند فلانی چند روز مسئول شد پشتش را بست. شما امروز که مسئول هستی پشتت را ببند. یعنی ذخیره قیامت را ذخیره کن. امام چه می‌گوید؟
می‌گوید: خدایا نفس من «مملوئة بالغفله» دائماً غافل است. یکبار بنشینیم حساب کنیم دقیقه‌هایی که توجه داریم و دقیقه‌هایی که غافل هستیم. زمستان امسال دارد می‌گذرد. شب یلدا گذشت و یا می‌گذرد، هرچه… حساب کنیم دقایقی که ما مشغول شب یلدا بودیم و دقایقی که مشغول چیز دیگر بودیم. نمی‌گویم شب یلدا بد است. مثلاً یک برنامه‌ای را چقدر ساعت عمرمان را گذاشتیم که این برنامه را ببینیم. حالا تلویزیون، رادیو یا نمایش یا فیلم و هرچه… چقدر تماشای ورزش کردیم و چقدر تماشای چیز دیگر کردیم. یک جوری باشد که یکوقت چشم باز نکنیم ببینیم عجب، تمام عمر ما صرف یک مسأله شد. باقی مسائل از دست ما رفت. خدایا نفس من مرا به گناه هول می‌دهد، حتی در جای دیگر امام می‌فرماید: بعضی هستند آدم‌هایی که وقتی خبر گناه می‌شنوند می‌دوند. برای گناه می‌دوند. می‌گوییم آقا سفره عقد چه چیزهایی می‌خواهد؟ می‌گوید: این این این… سی چهل چیز را می‌گوید. مثلاً تخم مرغ می‌خواهد، گردو می‌خواهد. کله قند می‌خواهد. قرآن و شمع و آینه می‌خواهد. حالا می‌گوییم: قل هو الله را بخوان، می‌گوید: نمی‌توانم بخوانم زبانم نمی‌گردد. چهل تا سفره عقد را حفظ کرده و یک قل هو الله بلد نیست بخواند. امام سجاد می‌گوید: خدایا من پر شدم از لهو و لعب، ولی «أَشْكُو إِلَيْكَ عَدُوّاً يُضِلُّنِي‏» این نفس من دشمن من است. شکایت می‌کنم به دست تو… «وَ شَيْطَاناً يُغْوِينِي» شیطانی غیر نفس دارم. شیطان نفس چیست؟ نفس چراغ گاز است و شیطان کبریت است. شما کبریت را که به چراغ گاز بزنی روشن می‌شود. آدم‌هایی که نفسشان، دنبال نفس هستند، اینها پارچه بنزینی هستند، با یک کبریت آتش می‌زنند. گاهی انسان در قالب… بنده که اینجا نشستم برای خدا حرف می‌زنم یا برای نفس؟ روز قیامت معلوم می‌شود. این یک مورد، چون آدم خودش هم خودش را نمی‌شناسد.
اگر گفتند: آقای قرائتی شما از این شب جمعه در تلویزیون نیستی. گفتم باشد. یکوقت اگر بهتر از من آمد یا مشابه من آمد غصه نخوردم معلوم می‌شود خداست. اما اگر خودت و نمره‌ات سیزده است و اجازه نمی‌دهی یک نفر دیگر در تلویزیون بیاید این یک نفس است ولو ظاهرش این است که درسهایی از قرآن است ولی همین نفس است. خدا رحمت کند امام جمعه اسبق شیراز آیت الله حائری، می‌گفت: به آیت الله خامنه‌ای گفتم که اگر شما هشت سال ریاست جمهوری‌ات تمام شود چه می‌کنی؟ دوره آیت الله خامنه‌ای هشت سال ریاست جمهوری، دو دوره چهار ساله، ایشان در تلویزیون گفت که آیت الله خامنه‌ای به من گفت که من هشت سالم تمام شود اگر امام خمینی به من بگوید مثلاً برو سیستان بلوچستان در جاده زابل و روستای فلان، آنجا یک بسیج است، برو آنجا را اداره کن. من بدون دغدغه می‌روم. چقدر … بعد از هشت سال رئیس جمهوری گفت: کاملاً اراده و آمادگی دارم هرکجا به من گفتند اینجا جایش است، من نخیر، من اگر قائم مقام هستم قبول می‌کنم اگر مشاور هستم قبول نمی‌کنم. اگر سرهنگ هستم قبول می‌کنم و اگر سرگرد هستم قبول نمی‌کنم. اگر اختلاط من این است قبول می‌کنم، اگر راننده به من می‌دهید، ماشین به من می‌دهید، خانه سازمانی به من می‌دهید، ما کارهایمان با صد تا اگر است.
بعضی از رزمندگان ما، نه بعضی، خیلی از رزمنده‌ها مخلص بودند. وقتی جبهه می‌آمدند می‌گویند: پسر آمدی چه کنی؟ امام فرمود: دفاع واجب است، آمدم جبهه دفاع از کشورم کنم. کجا می‌خواهی بروی؟ اختیار با شماست. می‌توانی آشپزخانه عدس پاک کنی؟ اگر کسی نیست بله. می‌توانی آرپیجی بزنی؟ اگر کسی نیست بله. این را مخلص می‌گویند یعنی برایش عدس و آرپیجی فرق نمی‌کند. این کارهایی که می‌گوییم اگر چنین شد، اگر دعوتم کردند می‌آیم. اگر پول دادند می‌آیم. اگر… این اگرها که آمد دیگر از خدا دور می‌شویم. خدایا تو خودت در قرآن گفتی نفس آدم را به بدی‌ها هول می‌دهد جز اینکه خدا رحم کند. به آبروی کسانی که مورد رحم تو قرار گرفتند ما را هم از پیروان هوس‌ها و پیرو نفس و هوا و هوس قرار نده.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- در آیه 53 سوره یوسف، به کدام یک از مراتب نفس اشاره شده است؟
1) نفس امّاره
2) نفس لوّامه
3) نفس مطمئنّه
2- نفس لوّامه به کدام یک از حالات انسان بازمی‌گردد؟
1) نیکی در رفتار
2) وجدان اخلاقی
3) احسان به والدین
3- چرا امام کاظم علیه‌السلام نماینده خود در حکومت بنی‌عباس را راه نداد؟
1) به خاطر ترک نماز و روزه
2) به خاطر اختلاس از بیت المال
3) به خاطر بی‌اعتنایی به شتربان
4- در روایات، مهم‌ترین دشمن انسان چه کسی معرفی شده است؟
1) شیطان بیرونی
2) نفس درونی
3) کافران و مشرکان
5- آیه 77 سوره قصص، به چه امری اشاره دارد؟
1) بهره‌گیری از دنیا برای آخرت
2) ترک دنیا و زینت‌های آن
3) واگذاری دنیا به اهل دنیا

]]>
https://gharaati.ir/%d8%ae%d8%b7%d8%b1-%d9%87%d9%88%d8%a7%db%8c-%d9%86%d9%81%d8%b3-%d8%af%d8%b1-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c/feed/ 0