اجابت – درسهایی از قرآن https://gharaati.ir محسن قرائتی Wed, 29 Mar 2023 07:46:32 +0000 fa-IR hourly 1 https://wordpress.org/?v=6.4.3 حفظ حرمت مقدسات https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%81%d8%b8-%d8%ad%d8%b1%d9%85%d8%aa-%d9%85%d9%82%d8%af%d8%b3%d8%a7%d8%aa/ https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%81%d8%b8-%d8%ad%d8%b1%d9%85%d8%aa-%d9%85%d9%82%d8%af%d8%b3%d8%a7%d8%aa/#respond Sun, 26 Mar 2023 09:21:59 +0000 https://gharaati.ir/?p=9970 https://gharaati.ir/archive/pdf/1402.01.06.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1402.01.06.mp3 https://www.aparat.com/embed/wfjVb?data[rnddiv]=43741808581&data[responsive]=yes]]>

موضوع: حفظ حرمت مقدسات
تاريخ پخش: 06/01/1402
عناوين:
1- دوری از صدای بلند در حرم معصومان علیهم‌السلام
2- دوری از سوگندهای نابجا به نام‌های مقدس
3- قداست مکان و اشیاء وابسته به اولیای خدا
4- استجابت دعا، در گرو اجابت دعوت خدا
5- ماجرای صندوقچه حضرت موسی علیه‌السلام
6- مقایسه ضریح امامان و امام‌زادگان با صندوقچه حضرت موسی علیه‌السلام
7- دوری از بی‌احترامی به مقدسات غیرمسلمانان

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

گفتیم که هر شبی یک بحثی را داشته باشیم، امشب بحثمان مسئله‌ی مقدّسات هست. بعضی چیزها ارزش دارد. خداوند در قرآن به موسی می‌فرماید: می‌خواهی به کوه طور بروی، عبادت کنی، تورات بگیری، کفش‌هایت را بِکَن، «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ» (طه/ 12)، کوه طور مقام دارد، با باقی کوه‌ها فرق می‌کند. اگر شما وارد مسجد شدی، دیدی مسجد نجس شده، اوّل مسجد را تطهیر کن، بعد سر نماز برو. قرآن یک آیه دارد می‌گوید: اسم پیغمبر را سنگین ببرید (نور/ 63)، اگر در خانه به بچّه‌ات محمّد می‌گویی، در حرف‌های عادی، نسبت به پیغمبر نباید گفت محمّد، باید گفت: حضرت محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم. زن و شوهر برای همدیگر محترمند، نباید به اسم صدا بزنند، بگویند احمد، فاطی، باید بگویند احمد آقا، فاطمه خانم.
این قرآن چون مقدّس است، جلدش هم مقدّس است. دست بی وضو به آیات قرآن حرام است، دست بی وضو به جلد قرآن هم مکروه است.
1- دوری از صدای بلند در حرم معصومان علیهم‌السلام
راجع به مقدّسات. «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِي‏» (حجرات/ 2)، قرآن بخوانم، قرآن می‌گوید که پهلوی پیغمبر داد نزنید. یک عدّه می‌آیند داخل حرم امام رضا داد می‌زنند، دستور اسلام این نیست، منتها آن هم که داد می‌زند، روی عشقش است، از راه دور آمده، هیجانی شده، اما اسلام گفته این عشق را کنترل کن، داد نزنید.
مال اسلام هم نیست، تمام دنیا، کشورهایی را هم که خدا را قبول ندارند، کمونیست‌اند، آن‌ها هم مقدّساتی دارند، اسم خیابان‌ها را به اسم رهبرشان می‌گذارند، اسم خیابان، اسم زایشگاه، دانشگاه، بیمارستان، پل، تکریم می‌کنند. می‌گویند خدا نیست، وقتی هم که ما مردیم، نیست می‌شویم، اما شما اگر تو مزار آن‌ها بروی، لگد به قبرشان بزنی، عصبانی می‌شوند، می‌گویند: «چرا توهین می‌کنی؟» می‌گویی: «تو کمونیست هستی، خدا را قبول نداری، معاد را هم قبول نداری، پس وقتی آدم مرد، هیچ می‌شود، پس این مرده هیچ شده، من می‌خواهم به قبر هیچ یک لگد بزنم!» باز عصبانی می‌شود. ببینید این‌ها به زبان می‌گویند آدم می‌میرد، تمام می‌شود، اما در ته دلشان برای مرده هم بقا قائل هستند، می‌گویند نه. این که نامگذاری می‌کنند، اسم بچّه‌هایشان را، خیابان‌هایشان را، مراکز فرهنگی‌شان را به اسم شخصیت‌ها می‌گذارند، پیداست که آن‌ها هم.
نباید خدا و را غیر خدا را با هم گذاشت، باز آیه قرآن، این آیه‌ها گفته نشده، قرآن می‌گوید یکی از حرف‌هایی که مجرمین می‌زنند، می‌گویند: «اشتباه می‌کردیم، می‌گفتیم شما را با خدا پهلوی هم گذاشتیم»، این شعاری که زمان شاه بود، می‌گفتند: «خدا، شاه، میهن»، خدا خالق هستی است، شاه از ترس پشه داخل پشه‌بند می‌رود. یک کسی به شما بگوید: «آقا من هم شما را دوست دارم، هم کشمش را!» توهین به ما کرده، یعنی من به اندازه‌ی کشمش می‌ارزم؟! چرا خدا را پهلوی غیر خدا می‌گذارید؟! خدا، شاه، میهن! حالا جالب این است که سعودی‌ها هم که فقط می‌گویند فقط بگویید خدا، خودشان می‌گویند: «الله، الوطن، المَلِک»، همین خدا، شاه، میهن را به زبان عربی خودشان هم می‌گویند. آیه‌اش این است: «إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمينَ» (شعراء/ 98)، آیه قرآن بود که خواندم، یعنی اشتباه ما این بود که شما را.
2- دوری از سوگندهای نابجا به نام‌های مقدس
گاهی وقت‌ها خدا را زود مصرف می‌کنیم، به خدا قسم، به خدا قسم، هی تند تند می‌گوییم به خدا، بابا این‌قدر زود زود اسم خدا را نبر. حتّی اگر قسم خوردی یک کار غلطی بکنی، می‎‌گوید قسمت را بشکن. یک عروس و داماد زمان پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم با هم دعوایشان شد، رفتند پهلوی پدر، حالا پدر عروس یا پدر داماد، گفتند: «این دختر و پسر شما با هم دعوایشان است، شما بیا این‌ها را آشتی بده». گفت: «من قسم خوردم در کار این‌ها دخالت نکنم.» آیه نازل شد، این قسم‌ها ارزش ندارد، «لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمانِكُمْ» (بقره/ 224)، شما خدا را دستاویز قرار دادی، چون قسم خوردی، این کار را نکنی، قسمت را بشکن. هر قسمی که ارزش ندارد، زود قسم نخورید. در یک ماجرایی گفتند قسم بخورید، و الّا چهار هزار درهم یا دینار باید بدهی. امام صادق فرمود: «می‌دهم، ولی قسم نمی‌خورم.» قسم راست، چهار هزار درهم یا دینار می‌دهم، قسم راست نمی‌خورم، تا چه رسد به قسم دروغ.
بعضی چیزها قداست دارد، قداست را همه قبول دارند، حتّی آن‌هایی هم که گفتم خدا و معاد را قبول ندارند، از رفتارشان می‌شود فهمید که این‌ها قبول دارند.
حالا یک خاطره یادم آمد، برایتان بگویم. آن طرف چین کره‌ی شمالی است. ما یک سفری به چین داشتیم، آنجا هم رفتیم. ما را آنجا بازدید بردند، چون آمریکا به آنجا حمله کرده بود. در بازدید تانک‌ها، توپ‌ها، نمی‌دانم ابزار جنگی بود، چیزهایی که به غنیمت گرفتند، چیزهایی که لت و پار کردند، یک درخت هم آنجا بود، درخت ذغال شده. گفتیم: «این درخت چیه؟» گفتند: «درخت مقدّس.» گفتم: «مقدّس؟! مقدّس مال دین‌دارهاست، دین‌دارها می‌گویند این پیغمبر است، مقدّس است، اینجا مسجد است، اینجا حسینیه است، اینجا قرآن است، شما که اصلاً خدا و پیغمبر و معاد را قبول ندارید؟! چرا می‌گویید مقدّس؟!» گفت: «زمانی که آمریکا به ما حمله کرد، موادّ شیمیایی روی سر این درخت ریخت، این درخت تمام موادّ شیمیایی را جذب خودش کرد، سوخت و ذغال شد، ولی ماشین سربازها که آنجا بودند، سالم ماندند، چون این درخت سوخته، ولی سربازها نجات پیدا کردند، این درخت پهلوی ما ارزش دارد.» ببنید کمونیست است، هیچی را قبول ندارد، اما می‌گوید چون او فدا شد، تا این سرباز نجات پیدا کند، پس این درخت ارزش دارد.
شهدای ما سوختند تا جمهوری اسلامی را درست کنند. پدر و مادر عمرشان می‌سوزد، تا این بچّه رشد پیدا کند، این‌ها همه قداست دارد.
یک پیرمردی پهلوی پیغمبر آمد، از پسرش شکایت کرد. حضرت به پدر و پسر گفت با هم بیایید. گفت: «مشکلتان چی هست که شما پدر و پسر با هم نمی‌سازید؟» پدر گفت: «من جوان بودم، این بچّه بود، هر وقت پول می‌خواست، به او می‌دادم، حالا من از کار افتاده شدم، جیبم خالی شده، دستم خالی شده، پسر پولدار شده، او به من پول نمی‌دهد.» پیغمبر زد به گریه، گفت: «سنگ هم اگر گریه کند، حق دارد که انسان …» چون پسر وقتی به بابایش می‌گوید پول، خجالت نمی‌کشد، اما پدر وقتی به بچّه‌اش می‌گوید پول، خجالت می‌کشد، حضرت گریه کرد. فرمود سنگ هم اگر بگرید، جا دارد. پدر مقدّس است، مادر مقدّس است.
3- قداست مکان و اشیاء وابسته به اولیای خدا
چوب، چوب است، اگر این چوب در حرم امیرالمؤمنین و امام رضا و این‌ها شد، چوب بوسیدنی است، مقدّس می‌شود، اگر این چوب در طویله‌ی گوسفندها شد، آغل گوسفندها شد. شما می‌روید یک مقدار سنگ را از کوه می‌برید، از این سنگی که از کوه جدا شده، قسمتی‌اش را در مسجد کار می‌گذارید، مقدّس می‌شود، قسمتی را.
یک خاطره‌ی دیگر یادم آمد، برایتان بگویم. پادشاه سعودی روز عید قربان یک مهمانی می‌دهد، به همه‌ی فرقه‌های اسلامی، شیعه، سنّی، همه‌ی فرقه‌های مسلمان، رئیسشان در مکّه مهمان پادشاه سعودی می‌شوند. از شیعه علّامه سیّد شرف الدین جبل عاملی، لبنانی بود، شیعه بود، مکّه بود، ایشان هم دعوت شد. علّامه سیّد شرف الدین وقتی پهلوی پادشاه مکّه رسید، یک قرآن به او داد. پادشاه مکّه باز کرد، دید این قرآن است، تا دید قرآن است، بوسید، تا بوسید گفت: «تو مشرکی» گفت: «من؟! من موحّد هستم، من خداپرستم، چرا می‌گویی مشرک؟!» گفت: «این قرآن جلدش چرم است، چرم هم پوست گاو است، تو پوست گاو را بوسیدی!» گفت: «من کفش‌هایم هم چرم است، من هر چرمی را نمی‌بوسم، این چرم چون جلد قرآن است بوسیدمش و گرنه هر چرمی را نمی‌بوسم.» این عالم شیعه رحمة الله علیه، (یک صلوات به روحش بفرستید)، این عالم شیعه، سیّد شرف الدین جبل عاملی گفت: «ما هم که ضریح پیغمبر را می‌بوسیم، نه که چون آهن است، در خانه‌ی خودمان هم آهنی است، ما چون این آهن کنار پیغمبر است، می‌بوسیمش، یعنی چیزی که در جوار پیغمبر واقع شد.»
من یادم است مدینه بودم، یک زوّار رفت ضریح پیغمبر را ببوسد، این وهّابی‌ها او را گرفتند، پرتش کردند، گفت: «هذا حَدید»، این ضریح پیغمبر آهن است، «لا یُفیدُک»، این آهن است به درد تو نمی‌خورد، تو می‌بوسی، وهّابی‌ها عقیده‌شان این است. من رفتم جلو گفتم: «پیراهن یوسف هم پنبه است، اما این پنبه چون به بدن یوسف تماس گرفته، روی چشم یعقوب انداختند، بینا شد. این پنبه فرق می‌کند، پنبه‌ای که در جوار یوسف باشد، مقدّس است، شفا می‌دهد. قرآن می‌گوید: «فَارْتَدَّ بَصيراً» (یوسف/ 96)، پیراهن یوسف را انداختند روی چشم بابایش حضرت یعقوب، بابای نابینا، بینا شد.» چیزی برای گفتن نداشت.
یک خاطره‌ی دیگر یادم آمد، بگویم. در قبرستان بقیع چهار امام است، هدیه به روح امام‌ها هم صلواتی بفرستید، وهّابی‌ها می‌گویند، می‌گویند: «آدم که مرد، مرده مثل سنگ است، مثل چوب است، این «یا حسین» و «یا ابا الفضل» و «یا فاطمه» چی هست که شما می‌گوید؟! آدم همین که مرد، مرد که مرد، خاک می‌شود، هیچی، هیچی.» ولی خب شیعه‌ها گوش به حرف نمی‌دهند و در قبرستان بقیع در مدینه با امامان خودشان گفت‌و‌گو می‌کنند، گریه می‌کنند، حرف می‌زنند. یک وهّابی گفت: «بیا، تو شیعه هستی، این قلم من است، یک خودکار از دستش بیرون آورد، گفت این خودکار است، زمین انداخت. گفت یا حسن، خودکار را به من بده، نداد، یا زین العابدین، یا امام باقر، یا امام صادق، این چهار امام بقیع، خودکار را بده، یا فاطمه‌ی زهرا خودکار را بده. نمی‌دهند، این‌ها نمی‌شنوند. چی شما هی می‌گویی توسّل، توسّل؟! یک خودکار من انداختم، این‌ها عاجزند، قدرت ندارند یک خودکار به ما بدهند، پس چرا شما متوسّل می‌شوید؟!» این را فرد وهّابی گفت. شیعه چه کرد؟ شیعه گفت: «حالا خودکارت را به من بده. شیعه خودکار را گرفت، شیعه خودکار را انداخت، گفت یا الله، خودکار را به من بده، یا الله خودکار را به من بده، گفت خدا هم قدرت ندارد. مگر هر کس قدرت دارد، باید نوکر تو باشد؟! اگر این را قدرت می‌دانید، بله من خودکار را انداختم و به خدا هم گفتم، خدا خودکار را به من نداد.» اصلاً معنای معجزه این نیست که من رفتم امام رضا، امام رضا شفا نداد، امام رضا لازم نیست همه‌ی مریض‌ها را شفا بدهد، خیّاط لازم نیست همه‌ی لباس‌ها را بدوزد، خیّاط یعنی چند نمونه بدوزد، نشان بدهد، بگوید: «این‌ها را من دوختم». بگویم: «نه، تو اگر خیّاط هستی، باید لباس‌های من را هم بدوزی!» حرف غلطی است. آقای قرائتی تو اگر گوینده هستی باید بیایی در محلّه‌ی ما، یا در مسجد ما، حسینیه‌ی ما سخنرانی کنی. من سخنران هستم، اما لازم نیست برای همه‌ی آدم‌ها دانه دانه سخنرانی کنم.
4- استجابت دعا، در گرو اجابت دعوت خدا
و در ثانی بده و بستان است، عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است، «اذْكُرُوني‏ أَذْكُرْكُمْ» (بقره/ 152)، تو یاد من باش، من هم یاد تو هستم، «اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ» (انفال/ 24)، أنا «أَسْتَجِبْ لَكُمْ» (غافر/ 60)، هر چه حرف می‌زنم، تو گوش بده، تو هم حرف بزنی، من گوش می‌دهم. آیا امام رضا هر چه گفته، ما گوش دادیم؟ امام رضا را گوش دادیم؟ نه، این‌طور نیست. معنای معجزه این نیست که امام برای هر فرد فردی، در هر مسئله‌ای معجزه کند، هر به چند وقت یک بار یک معجزه نشان می‌دهد که بگوید ما با یک قدرت دیگر هم سر‌و‌کار داریم، دستمان به یک قدرت بی‌نهایت خدا بند است، ما دعایمان مستجاب می‌شود، این‌ها از خودشان نشان می‌دهند. وزنه‌بردارها برای همه‌ی آدم‌ها باید وزنه بلند کنند؟ در یک میدان ورزش وزنه را بلند می‌کند، کف می‌زنند، می‌گوید بس است دیگر. آقا اگر تو وزنه‌بردار هستی، پس بیا خانه‌ی ما هم یک وزنه بلند کن. مگر وزنه‌بردارها برای همه وزنه بلند می‌کنند؟ چه توقّعی است که شما داری؟ مگر شما حرف‌های امام رضا را گوش دادی؟ من مگر حرف‌های امام رضا را گوش دادم، تا بگویم امام رضا هم گوش به حرف‌های من بدهد؟ می‌گوید: ««خدا گفته «ادْعُوني‏ أَسْتَجِبْ لَكُمْ» (غافر/ 60)، دعا کنید مستجاب می‌کنم». می‌گویم: ««أَسْتَجِبْ لَكُمْ» یک آیه است، آیه‌ی دیگر را هم ببین، «اسْتَجيبُوا»، «أَسْتَجِبْ» یعنی من خدا گوش به حرفت می‌دهم، «اسْتَجيبُوا» یعنی تو بنده هم گوش به حرف من بده». باید یک خورده بررسی کنیم.
قرآن را باز کنیم، «الَّذينَ هُمْ في‏ صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» (مؤمنون/ 2)، مؤمن واقعی کسی است که در نماز خشوع داشته باشد، در عمرمان دو رکعت نماز با خشوع خواندیم؟ «لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُون‏» (مؤمنون/ 8)، امانتداری باید بکنیم، شما امانتداری کردی؟ در اموالش حقّی را برای فقرا کنار بگذارد (معارج/ 24 و 25)، شما از ثروتت حقّی را برای فقرا کنار گذاشتی؟ من این کار را کردم؟ «اذْكُرُوني‏ أَذْكُرْكُمْ» (بقره/ 152)، یاد من باشید، من هم یاد شما هستم، ما یاد خدا هستیم؟ مقدّسات هست، ولی معنای مقدّسات این است که امام و اولیای خدا برای همه معجزه نشان بدهند، مثل وزنه‌بردار، وزنه‌بردار وزنه بلند می‌کند، اما لازم نیست برای همه، تک تک آدم‌ها وزنه بلند کند، خیّاط برای تک تک آدم‌ها لباس بدوزد، نمونه‌ی کارهایش را باید نشان بدهد، معتقد بشویم که این‌ها دستشان به یک جایی بند است، غیر از قدرت‌های عادی یک قدرت‌های غیبی هم هست که این‌ها.
5- ماجرای صندوقچه حضرت موسی علیه‌السلام
بحثمان چه هست؟ مقدّسات. یک نکته‌ی قرآنی می‌خواهم به شما بگویم، زیادی گوش بدهید، لطیف است. به فرعون گفتند: «امسال یک زن، پسر می‌زاید، زایمانش یک پسر است، این پسر بزرگ بشود، کاخ تو را زیر و رو می‌کند.» فرعون هم گفت: «حکومت را از من می‌گیرد؟! هر زنی پسر زایید، پسرش را بکشید.» مادر موسی پسر زایید، دید حالا پسرش را می‌کشند، خدا به مادر موسی الهام کرد: «شیرش بده تو جعبه، جعبه را داخل دریا بینداز، ما او را برمی‌گردانیم.» این جعبه قصّه‌ای دارد که حالا آن قصّه را نمی‌گویم، حالا این تکّه‌اش را می‌خواهم بگویم. این جعبه، صندوق، پهلوی یهودی‌ها مقدّس بود. چرا؟ می‌گفتند چون جان حضرت موسی را نجات داد، چون در این جعبه حضرت موسی حفظ شده، این جعبه مقدّس است، در مراسم با خودشان می‌بردند، مثل عزادارهای ما هستند که عَلَم‌ها را جلوی خودشان می‌برند، این هم به عنوان یک یادگاری جلوی خودشان می‌بردند. یک کسی این جعبه را دزدیده بود، حال یهودی‌ها گرفته شده بود، تا اینجایش را داشته باشید. یک‌مرتبه همین یهودی‌ها به پیغمبرشان گفتند: «دشمنی به ما حمله کرده، ما می‌خواهیم با دشمن بجنگیم، فرمانده‌ی کلّ قوا تو هستی که پیغمبری، یک فرمانده‌ی نظامی برای ما تعیین کن، شما یک سرهنگی، سرتیپی برای ما معیّن کن که ما به رهبری او با دشمن بجنگیم.» پیغمبر هم از خدا خواست که: «مردم یهود مظلومند، می‌خواهند با طاغوت زمان بجنگند، فرمانده‌ی نظامی می‌خواهند، آمدند پهلوی من فرمانده‌ی نظامی می‌خواهند، خدایا تو خودت یک نفر را معیّن کن.» این‌هایی که می‌گویم قصّه نیست، متن قرآن است، «إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً» (بقره/ 247)، جناب طالوت فرمانده‌ی نظامی. گفتند: «طالوت؟! این؟! این به درد نمی‌خورد!» چه مشکلی دارد؟ «جیبش خالی است!» فرمانده‌ی نظامی باید جیبش پول داشته باشد؟ باید مغزش طرّاح باشد، طرح بدهد، بازویش هم اجرا کند، مغز می‌خواهد و بازو، عقل می‌خواهد و قدرت، چه کار به جیبش دارید؟! گفتند: نه، ما چون جیبش خالی است، «وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمال‏» (بقره/ 247)، عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است، این چون جیبش خالی است، به درد فرماندهی نمی‌خورد. آخرش پیغمبر گفت: خدایا این‌ها قبول نمی‌کنند کسی را که تو به عنوان فرمانده انتخاب کردی، این‌ها قبولش ندارند. یک علامت باشد.» خدا گفت: «إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ» (بقره/ 248)، باز قرآن بخوانم، علامت این که خدا خواست این جوان، طالوت، ملک باشد، «أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ» (بقره/ 248)، آن تابوت، آن صندوقچه‌ای که از شما دزدیدند، صندوقی که به آن چشم داشتید، به آن دل بسته بودید، در هر حرکتی جلوی حرکتتان راه می‌بردید، این صندوقی که دزدیده شده، امسال، امشب مثلاً، ملائکه این صندوق را می‌آورند، جلوی چشم شما بر زمین می‌گذارند، از آسمان صندوق می‌‌آید. این پیداست که این علامتی که خدا گفته طالوت فرمانده باشد، درست است. حالا این «تابوت» چه هست؟
6- مقایسه ضریح امامان و امام‌زادگان با صندوقچه حضرت موسی علیه‌السلام
قرآن راجع به تابوت می‌گوید: «فيهِ سَكينَةٌ» (بقره/ 248)، «سَكينَةٌ» آرامش، «سَكينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ» (بقره/ 248)، در این صندوق از طرف خدا آرامشی است، «وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى‏ وَ آلُ هارُونَ» (بقره/ 248)، یادگارهای نسل موسی و هارون هم در این صندوق هست. یک صندوقی که یک زمانی موسی در آن خوابیده، یک زمانی هم یادگارهای موسی و هارون در آن بوده، این «سَكينَةٌ»، سکینه، آرامش به شما می‌دهد، خب ما هم ضریح امام رضا را می‌بوسیم، این صندوقی است، یادگارهای محمّد و آل محمّد در آن هست، اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد، چه‌طور اگر یک صندوق یادگارهای موسی و هارون در آن بود، آرام‌بخش است، اگر یک صندوق یادگار پیامبر و امیرالمؤمنین در آن بود، آرام‌بخش نیست؟! اگر یک چیزی «بَقِيَّةٌ»، این که می‌خوانم آیه قرآن است، «بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى‏ وَ آلُ هارُونَ» (بقره/ 248)، یادگار موسی و هارون در صندوق باشد، قداست دارد، آرامش به شما می‌دهد، اگر صندوقی چوبی که یادگار موسی و هارون در آن است، آرام‌بخش است، صندوق‌هایی هم که امام‌زاده‌ها و امامان ما و اولیای خدا در آن هستند، آرام‌بخش است. این‌ها خیلی وقت‌ها بوسیدن را شرک می‌دانند، خودشان هم دست همدیگر را می‌بوسند، می‌گویند: «آخر این زنده هست.» می‌گویم: «اگر شرک بد است، مرده و زنده ندارد، شرک یعنی سراغ غیر خدا برویم، غیر خدا اگر بد است، چه زنده، چه غیر زنده.» و الآن هجوم ما این است که قداست‌ها را بشکنند، می‌گویند مگر ولایت فقیه اشتباه نمی‌کند؟ ممکن است ولایت فقیه هم اشتباه کند، مراجع هم ممکن است فتوایشان عوض بشود. می‌گویند: «پس چرا شما می‌گویید گوش به حرف این‌ها بدهیم؟!» کسی که از نظر علمی هفتاد، هشتاد سال درس خوانده، در کلّ عمرش هم کسی از او گناه ندیده، این ضریب اشتباهش کم‌تر از یک آدمی است که هر روزی یک سلیقه‌ای عوض می‌شود، روی مصالحی که هست.
7- دوری از بی‌احترامی به مقدسات غیرمسلمانان
قداست‌ها باید حفظ بشود، حتّی نسبت به غیر مسلمان. امام باقر یک رفیقی داشت. این رفیق یک نوکر داشت، از نوکر عصبانی شد، نسبت زنا به مادر این نوکر داد. امام باقر فرمود: «چی گفتی؟! من فکر کردم تو آدم خوبی هستی، برو پهلوی من نیا!» امام باقر رفیق قدیمی را ترک کرد، فرمود جسارت کردی، آبرو مهم است، ولو آبروی یک غیر مسلمان.
مرحوم دکتر بهشتی سال‌ها در اروپا بود، آلمان، هامبورگ. یک روز از یک قبرستانی عبور می‌کردند، قبرستان مسیحی‌ها، یک سگ هم در قبرستان تاب می‌خورد، قدم می‌زد. یک نفر به دکتر بهشتی گفت: «این سگ رفته فاتحه بخواند.» بهشتی ایستاد، گفت: «چی؟!» گفتم: «آقا سگ رفته فاتحه بخواند.» فرمود: «ما حق نداریم به مرده‌ی کافر جسارت کنیم، مسیحی است، کافر است، مرده است، مرده هم احترام دارد، شما حق نداری.»
چرا می‌گویند نبش قبر حرام است؟ نبش قبر یعنی برو قبر را بشکاف، جنازه را بیرون بکش، توهین به او هست.
چرا می‌گویند روی قبر ننشینید؟ توهین به طرف است، پا روی قبر نگذارید.
قداست، قداست است، منتها بالاترین قداست‌ها مال خود خداست، هم خود خدا «تَبارَكَ الَّذي‏» (فرقان/ 1 و 10 و 61، زخرف، 85، ملک/ 1) ، هم اسم خدا «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى‏» (أعلی/ 1)، هم ذات خداوند، هم اسمش، هم اولیایش، هم اسم اولیایش همه قداست دارند. ما این قداست‌ها را براساس عقل و وجدان و آیات قرآن با تمام وجود قبول داریم.
خدایا ایمان کامل، بدن سالم، عقل قوی، علم مفید، عمر بابرکت، رزق حلال، اولاد صالح، نیّت خالص، عزّت دنیا و آخرت، حسن عاقبت به همه‌ی ما مرحمت بفرما.

«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

]]>
https://gharaati.ir/%d8%ad%d9%81%d8%b8-%d8%ad%d8%b1%d9%85%d8%aa-%d9%85%d9%82%d8%af%d8%b3%d8%a7%d8%aa/feed/ 0
شکر خدا، عامل دوام نعمت‌ها https://gharaati.ir/%d8%b4%da%a9%d8%b1-%d8%ae%d8%af%d8%a7%d8%8c-%d8%b9%d8%a7%d9%85%d9%84-%d8%af%d9%88%d8%a7%d9%85-%d9%86%d8%b9%d9%85%d8%aa%e2%80%8c%d9%87%d8%a7/ https://gharaati.ir/%d8%b4%da%a9%d8%b1-%d8%ae%d8%af%d8%a7%d8%8c-%d8%b9%d8%a7%d9%85%d9%84-%d8%af%d9%88%d8%a7%d9%85-%d9%86%d8%b9%d9%85%d8%aa%e2%80%8c%d9%87%d8%a7/#respond Thu, 16 Sep 2021 10:14:42 +0000 https://gharaati.ir/?p=8351 https://gharaati.ir/archive/pdf/1400.06.25.pdf https://gharaati.ir/archive/sound/1400.06.25.mp3 https://www.aparat.com/embed/fNdlp?data[rnddiv]=86298023551&data[responsive]=yes]]>

موضوع: شکر خدا، عامل دوام نعمت‌ها
تاريخ پخش: 25/06/1400
عناوين:
1- بهترین جمله برای تشکر از خدا
2- برخی مصیبت‌ها، زمینه دریافت نعمت
3- برخی تلخی‌ها، بستر رشد انسان
4- آگاهی از زحمات دیگران، زمینه تشکر از آنان
5- تشکر ویژه از زحمات بی‌منّت مادر
6- کفران نعمت، زمینه زوال نعمت
7- اجابت دعوت خدا، زمینه استجابت دعای انسان

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

بحثی داشتیم راجع به تشکر، مطالبی گفتیم ولی مطالبمان تمام نشد، می‌خواهیم دنباله‌اش را بگوییم. تشکر مورد سفارش و امر خداست، «وَ اشْكُرُوا» (نحل/ 114) در قرآن داریم، «وَ اشْكُرُوا» یعنی لازم است شما شکر کنید. تشکر از مردم. پرسیدند کریم چه کسی است؟ گفتند: کریم کسی است که نسبت به کارهای کوچک هم تشکر می‌کند، حتی اگر یک کسی خادم هم هست، در اداره یا در هر جا، یک چایی می‌آورد به شما می‌دهد، از او تشکر کن. روایت داریم: «مَنْ لَمْ يَشْكُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ لَمْ يَشْكُرِ اللَّهَ» (عيون أخبار الرضا، ج ‏2، ص 24) کسی که از مردم تشکر نکند، از خدا هم تشکر نکرده است، باید تشکر کرد.
در روایت داریم که اگر یاد یکی از نعمت‌ها افتادی، سجده کن، اگر می‌بینی نمی‌توانی سجده کنی، پشت فرمان هستی، در خیابان هستی، در جلسه هستی، در بازار هستی، یاد یک نعمتی افتادی، یک کمی سرت را پایین بیاور، الحمدلله، یک الحمدلله بگو. (الكافي، چاپ الإسلامية، ج ‏2، ص 98) و بهترین تشکر هم، همین کلمه‌ی الحمدلله است.
1- بهترین جمله برای تشکر از خدا
اسب حضرت گم شده بود. حضرت فرمود: اگر پیدا بشود یک شکر خوبی می‌کنم. گفتند: شکر خوب چه چیزی هست؟ اسب پیدا شد. گفتند: آقا این اسب شما. گفت: الحمدلله ربّ العالمین. گفتند: شکر خوب؟ گفت: همین. گفتند: شما گفتی، خدایا اگر اسب من پیدا شد، یک شکر خوبی می‌کنم؟! گفت: از این بهتر نیست، الحمدلله رب العالمین. (الكافي، چاپ الإسلامية، ج ‏2، ص 97) ما حتی گاهی وقت‌ها باید شکر کنیم که دیگران نعمت دارند. مثلاً این راننده‌ای که دارد تاکسی هست، مسافر هست، هر کس که دارد مرا می‌برد، من باید بگویم خدا را شکر که این عاقل است، وگرنه همین الآن حافظه‌اش را از دست بدهد، خدای نکرده، عقلش را از دست بدهد خدای نکرده، همین الآن من را چپه می‌کند، یعنی من باید شکر کنم که تو عقل داری.
گاهی وقت‌ها برای چیزهایی که نداریم باید شکر کنیم. خدایا شکر که به ما ندادی. مثلاً نوزاد عقل ندارد، خب تشکر دارد، نوزاد اگر عقل می‌داشت،صبح به صبح که مادر قنداقش را باز می‌کرد می‌دید کثیف کرده، کلی خجالت می‌کشید، اگر عقل می‌داشت کلی شرمنده می‌شد، یعنی بی‌عقلی در آن زمان نعمت است. خیلی جاها ندانستن ارزش است. وقتی می‌خواهند فضیلت حضرت علی را بشکنند، آخر یکی از فضائل حضرت علی این است که در قرآن هم آمده که جای پیغمبر خوابید، آن روز که از هر قبیله‌ای یک تروریست جمع شدند، شریکی بریزند در خانه‌ی پیغمبر از سر دیوار یا در و پیغمبر را در رختخواب بکشند، این خبر را، یعنی توطئه را خدا به پیغمبر خبر داد. پیغمبر فرمود من امشب اینجا نباید بخوابم، حضرت علی گفت: من جایت می‌خوابم که اگر ریختند، بگویم من علی بن ابی طالب هستم، این در قرآن هم آمده است. «مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ‏» (بقره/ 207)
اینجا آن‌هایی که با حضرت علی یک خورده رفاقتشان کم است یا ریگی در کفششان است، می‌گویند حضرت علی می‌دانست کاریش ندارند، حال که حضرت علی فرمود: نه، من جای پیغمبر خوابیدم نمی‌دانستم کاری با من ندارند، شاید هم مرا می‌کشتند، چون اگر بدانند کسی کاریش ندارد، من جای پیغمبر می‌خوابم. هنر حضرت علی این است که نداند، یعنی گاهی وقت‌ها ندانستن مقام است. گاهی وقت‌ها ندانستن ارزش است. همه جا دانستن ارزش نیست، گاهی آدم نداند. شما عیب‌های مرا ندانی بهتر است. من عیب‌های شما را ندانم بهتر است. شما اگر ضعف و عیب مرا بدانی، گوش به حرف من نمی‌دهی، من اگر ضعف و عیب شما را بدانم، گوش به حرف شما نمی‌دهم. بنابراین ندانستن‌ها هم یعنی باید گفت خدایا برای هر کاری که تو می‌کنی الحمدلله.
2- برخی مصیبت‌ها، زمینه دریافت نعمت
گاهی وقت‌ها یک چیزی ضرر است، ولی آدم هم نمی‌فهمد. یکی از علمای بزرگوار که از علمای درجه‌ی یک ایران است، ایشان یک درد پایی گرفته بود، خیلی مداوا کرد پهلوی این و آن. یک بار یک جایی مهمانی بود، رفت کفشش پا کند، در کفشش یک مشت زنبور بودند. این زنبورها حمله کردند، پایش را گزیدند، فریاد آقا رفت بالا. بالأخره این سوز زنبور‌گزی تمام شد، اما درد پایش خوب شد. یعنی در زهر این زنبورها یک موادی بوده که درمان این درد پای ایشان بوده است. گاهی آدم نمی‌داند. پوستش تلخ است، ما پشت نعمت‌ها را نمی‌فهمیم.
یک شب در حرم امام رضا بودم، می‌خواستم نخوابم. خوابم گرفته بود، ولی می‌خواستم امشب را نخوابم. رفتم به یکی از این خادم‌ها که آشنا بودیم، گفتم: شما چند سال است اینجا خادم هستید؟ از این‌ها هستند که پالتوی سیاه می‌پوشند، خادم افتخاری، گفتم: یک چیزی که با چشمت دیدی برای من بگو. امام رضا که خیلی لطف می‌کند به خیلی‌ها، اما می‌خواهم یک خاطره‌ای که با چشمت دیده‌ای، نه شنیدن، با چشم. گفت که: حرم امام رضا، روی قبر مطهر یک گلدان‌های پر گل می‌گذارند، گاهی هم گلدان‌ها را عوض می‌کنند هر به یک مدت یک بار، گلدان‌ها می‌پلاسد، می‌برند گل تازه می‌آورند. برای این‌که گلدان را بردارند، گلدان بگذارند یک چهار‌پایه‌هایی هست مثل نردبان‌ها، از چهارپایه می‌روند بالا، روی قبر، آن گلدان را می‌دهند، این گلدان را جایگزین می‌کنند. می‌گفت: شب ما بود و رفتیم گلدان را عوض کنیم، این گلدان از دست این بنده خدا افتاد، خورد روی سر یک خانمی که پهلوی حرم بود، زیر گلدان، تا خورد، خانم یک جیغ کشید و خون فواره زد از زیر چادر، گفتیم: دیگر حالا کارمان درآمد. ما منتظر بودیم که پدرش بیاید، شوهرش بیاید بگوید بچه‌مان را کشتید و فلان. منتظر شدیم که بیایند ما را دستگیر کنند یا شکایت کنند. کسی نیامد. این خانم را برده بودند دکتر و بعد از دو سه روز دیدیم یک کسی آمده با جعبه‌ی شیرینی که آقا آن کسی که گلدان زد تو سر بچه‌ی ما چه کسی بود؟ گفتم: که آقا ایشان خودش آماده هست، هر جرم و جریمه‌ای هست، خطایی بوده، جبران می‌کند. گفت: نه، من آمدم از او تشکر کنم. دختر من یک مرضی داشت گاهی غش می‌کرد، من در شهر خودمان هر چه دکتر و دارو بوده رفته‌ام، آمدم اینجا به امام رضا گفتم: یا امام رضا، شفایش بده، من دیگر خسته شدم. به دخترم گفتم: برو پهلوی ضریح، شفایت را بگیر. این گلدان می‌خورد، یک رگی پاره می‌شود، یک مقداری خون رد می‌شود، این مرض رفع می‌شود. این پوست کار این است که سر شکست، مغز کار این است که از یک مرض دائمی نجات پیدا کرد.
ما نمی‌دانیم که پشت این تلخی‌ها چه شیرینی‌هایی هست، پشت شیرینی‌ها چه تلخی‌هایی است. در شکر لازم نیست همه‌اش به شیرینی‌ها دقت کنیم، گاهی هم تلخی‌ها هم شکر می‌خواهد.
3- برخی تلخی‌ها، بستر رشد انسان
من بابایم می‌خواست طلبه بشوم، خودم می‌خواستم دکتر، مهندس بشوم. مدتی چانه می‌زدیم و دعوا و فلان و این حرف‌ها، بالأخره من با غیظ و گریه و ناله و فریاد رفتم دبیرستان. سال اول دبیرستان با بچه‌های دبیرستانی حرفمان شد، دعوایمان شد، من رفتم شکایتشان را به مدیر کردم و مدیر آمد تنبیه کرد و این‌ها گفتند حالا که قرائتی شکایت کرده، یک کتک سیری باید به او بزنیم، منتها روز آخری که دبیرستان تعطیل بشود، که می‌خواهیم برویم، چون الآن شکایت کنیم باز هم فردا دبیرستان باز است، می‌رود شکایت می‌کند. روز آخر هم ما می‌خواستیم نرویم پهلوی خودم گفتیم خواهند گفت قرائتی ترسید، رفتیم. نمی‌دانم ده، پانزده تا جوان ریختند سر ما، یک کتکی به من زدند، در عمرم هم همین کتک را بیشتر نخوردم. چه کتکی! چشم‌ها سیاه شد! لباس‌ها خاکی شد! لگد، این قدر به من کتک زدند که دیگر من افتادم روی خاک! با مشت و لگد حسابی از ما پذیرایی کردند، خواستم بلند شوم بیایم خانه، دیدم نمی‌توانم. دولا دولا در حال رکوع آمدم خانه، بابایم شب آمد گفت: چته؟ گفتم: می‌خواهم بروم طلبه بشوم، نمی‌خواهم بروم دبیرستان. یعنی من با زور کتک طلبه شدم. خب این کتک، من الآن باید آن مشت‌ها را ببوسم. چون آدم نمی‌داند، گاهی وقت‌ها تلخ است ولی مصلحت چی هست. گاهی یک وقت آدم شکست می‌خورد، می‌گوید چه خوب شد شکست خورد. گاهی دعای آدم مستجاب نمی‌شود، میگوید چه خوب شد مستجاب نشد، من می‌خواستم با این ازدواج کنم، چه آدم مشکل داری شد، چه خوب شد ما زن این نشدیم. می‌خواستم این ماشین را سوار شوم، عجب، خوب شد سوار این نشدیم، چه تصادفی کرد این، ما نزدیک بود سوار این ماشین بشویم. یعنی ما نمی‌توانیم، به خدا واگذار کنیم. بگوییم خدایا هر زمان، این‌طوری که می‌گویم بگویید: خدایا در هر زمان، در هر مکان، به هر موجودی، هر رقم نعمتی دادی، داری می‌دهی، خواهی داد، برای هر یکیش، در هر آن، به عدد علمت الحمدلله. این رقمی، نه صد هزار مرتبه شکر، صد هزار تا زشت است بگویی: ای خدا صد هزار مرتبه شکر، صد هزار یعنی یک مشت شکر، شما دو تا مشتت را بکن زیر شکر، صد هزار تا دانه شکر است، خدایا به اندازه‌ی یک مشت شکر الحمدلله.
امام حسین را که کربلا شهید کردند، زن و بچه‌اش را آوردند کوفه و شام، یکی از این مسئولین حکومت بنی‌امیه از این بچه پرسید: وضع چه‌جور است؟ گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ»، بعد گفت: «عَدَدَ الرَّمْلِ والْحَصَى»: به عدد دانه‌های شن الحمدلله. نگفت، حالا آن زمان اتم و سلول و این‌ها نبوده، چه اشکالی دارد، خدایا به عدد هر اتم، به عدد هر سلول، به عدد هر گلبول، به عدد هر نفس، برای هر نگاه حلالی که در هستی شده، برای هر غذای حلالی که خورده شده، برای هر کار خیری که شده، برای هر چیزی که فراگرفته شده، بلد نبودند، یاد گرفتند، وقتی شکر می‌کنیم، بعد هم آخرش این هست که بگویی نمی‌توانم.
خداوند به حضرت موسی گفت: یک تشکری از من کن که حق من باشد، خدا به موسی گفت تشکری از من کن که حق من باشد. حضرت موسی لحظه‌ای فکر کرد، گفت: نمی‌توانم. گفت: همین را می‌خواستم، بگو نمی‌توانم. بهترین شکر از خدا، این است که بگویی خدایا من نمی‌توانم شکر کنم. بله، این مهم است، حالا.
4- آگاهی از زحمات دیگران، زمینه تشکر از آنان
در بحث شکر مطالبی را خدمتتان عرض می‌کنم. گاهی دلیلِ عواملی که شکر نمی‌کنیم چه هست؟
عواملش این است که گاهی نمی‌دانیم، نمی‌دانیم مثلاً، یک وقت‌ها شما می‌آیی خانه‌ی کسی مهمانی، فکر می‌کنیم این غذا طبیعی است، از این قصاب در خانه گرفتند و پختند و غذا. یک وقت می‌گویی اوه، این غذا نبوده، گوشت نبوده، غذا نبوده، قصاب نبوده، نخود نبوده، برنج نبوده، مرد خانه نبوده که برود بخرد، خود زن رفته خریده، چه‌قدر مشکل. یعنی اگر آدم بفهمد چند دست کار کرده، این شکر است. گاهی وقت‌ها نمی‌دانیم عرض کنم به حضور شما که، آخر یک وقت یک کسی به یک خطاط گفت: دو سطر بنویس. خطاط هم خطش خوب بود. یک دو سطر نوشت. گفت: چه‌قدر؟ گفت: مثلاً فرض کنید دو هزار تومان. گفت: اوه! یک سطر دو هزار تومان؟! گفت: آقا جان این سطر را تو می‌بینی، بیست سال هم قبل از این که تو بیایی، من تمرین کردم، شما آن بیست سال تمرینم را هم حساب کن. گاهی وقت‌ها این آخوند بالای منبر، چه می‌گوید لبش را می‌جنباند، خب تو برو بجنبان ببینم. یک کسی یک حرفی زد، گفت: شما بالای منبر حرف می‌زنید، حرف زدن که کاری ندارد. گفتم:
کسی به یک روحانی گفت: شما روی منبر حرف می‌زنید پول هم می‌گیرید، خیلی‌هایتان، حرف زدن که کار ندارد. گفت: خیلی خب، می‌شود شما یک کاری کنی، امروز شما برو بالا منبر، یک دقیقه حرف بزن، پول منبر من مال تو، یک دقیقه‌اش را هم می‌گویم چی بگو. بگو امروز نان و پنیر و انگور خوردم. رفت روی منبر نشست، جمعیت را دید قاطی کرد، گفت: امروز من نور انیر و پنگور خوردم.
5- تشکر ویژه از زحمات بی‌منّت مادر
گاهی وقت‌ها آدم نمی‌داند پشت این، مادر چه‌قدر بی‌خوابی کشیده، حالا شما توی روی مادرت می‌ایستی، حرف نزن، نمی‌خواهم، به تو چه! بابا جان، مادر است، می‌دانی چه قدر نخوابیده؟! می‌دانی چه قدر بی‌خوابی کشیده؟! پنج رقم خدمت کرده، در بدنش که بودی، از خون بدنش تغذیه کردی، از بدنش آمدی بیرون، از شیرش تغذیه کردی، وقتی خواسته بمیرد، اموالش را برای ارث برای تو گذاشته، یعنی از خونش، از شیرش، از ثروتش، سه شیفته هم کار کرده، مجانی هم کار کرده، با عشق هم کار کرده، خسته هم نشده، هیچ‌وقت هم منتظر نبوده که کی شود که تمام شود، شما در سربازی، سربازی خدمت می‌کنی، ولی هی منتظری کی شود تمام شود، در اداره خدمت می‌کنی، ولی هی منتظری کی شود بازنشست بشوی. هیچ مادری نمی‌گوید که کی شود که بازنشست بشوم. یعنی بازنشستگی ندارد، یک مادر بیست، سی تا مدیر کل است، مدیر کل تغذیه هست، مدیر کل حفاظت و امنیت هست، مدیر کل بهداشت و درمان هست، مدیر کل آموزش و پرورش هست، یعنی تمام نیازهای این بچه را تأمین می‌کند. ما نمی‌دانیم مادر چه کرده است، نمی‌دانیم پدر چه کرده است. به هر حال خیلی وقت‌ها که شکر نمی‌کنیم، از روی ندانستن است.
شکر هم باید دائمی باشد. امام از خدا می‌خواهد، می‌گوید: «وَ أَسْأَلُكَ … أَنْ تَجْعَلَنِى مِمَّنْ يُدِيمُ ذِكْرَكَ … لَا يَغْفُفُلُ عَنْ شُكْرِكَ» خدایا به من توفیق بده، «يُدِيمُ ذِكْرَكَ» دائماً یاد تو باشم، «وَ لَا يَغْفُلُ عَنْ شُكْرِكَ» (مفاتیح‌الجنان، مناجات شعبانیه)، از شکر تو غافل نباشم.
حدیث داریم افرادی که شکر نمی‌کنند، آدم‌های پستی هستند، آدم‌های رذل هستند. مثلاً می‌گوییم فلانی، فلان مبلغ کار خیر کرده، اَه چشمش کور شود باید بدهد، این همه دارد باید بدهد، آدم پستی است، خب این مقداری که داشته داده، معلوم نیست که تو اگر داشتی، می‌دادی؟! فعلاً او امتحان خودش را داد، پولدار بود، به فقراء کمک کرد، خیّر بود، حالا این آقا چون خودش ندارد، امام فرمود که: «اللُّؤْمُ أَنْ لَا تَشْكُرَ النِّعْمَةَ» (تحف العقول، ص 233) اگر می‌خواهی ببینی طرف «لُؤم»، «لُؤم» یعنی پستی، می‌خواهی ببینی این آدم شریفی است یا آدم پستی است، آدم پست را کار برایش می‌کنی، تشکر نمی‌کند، مثلاً به او چای می‌دهی، نگاه می‌کند، مثل این‌که مثلاً نوکرش هست، از نوکر هم باید تشکر کرد، نوکر هم شخصیت دارد، امام رضا با نوکرهایش مشورت می‌کرد، حتی یک بار با برده‌ی سیاه مشورت کرد. گفت: آقا جان تو امام رضایی، من یک برده‌ی سیاه پوست! فرمود: اشکالی دارد خدا یک چیزی به ذهن تو بیندازد که به ذهن من نیندازد؟! چه اشکال دارد؟!
قرآن می‌گوید با بچه‌ها هم مشورت کنید. وقتی به ابراهیم علیه السلام گفتند: سر بچه‌ات را ببر. گفت: مشورت می‌کنم‌ با پسرم، «يا بُنَيَّ» (صافات/ 102)، آقا زاده، «إِنِّي أَرى‏ فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ» (صافات/ 102)، من هی مأمور می‌شوم که سر تو را ببرم. «فَانْظُرْ» (صافات/ 102)، نظر بده، نظر شما چه هست؟ گفت: «يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَر» (صافات/ 102)، خدا می‌گوید انجام بده، چرا معطلی. یعنی ابراهیم صد ساله، با بچه‌ی سیزده ساله مشورت می‌کند، حضرت امام رضا با برده‌ی سیاهش مشورت می‌کند. امام فرمود آدم‌هایی که تشکر نمی‌کنند، آدم‌های پستی هستند.
بچه می‌آید، آقا جان، نمره هجده گرفتم. آفرین، یک آفرین به او بگو. هجده گرفتی؟! تو باید بیست بگیری! حال بچه گرفته می‌شود. تو باید بیست بگیری! نشانه‌ی این‌که انسان شریف است یا پست، حدیث داریم آدم شریف و کریم از چیزهای جزئی هم تشکر می‌کند، ولی آدم‌های پست، تشکر نمی‌کنند.
6- کفران نعمت، زمینه زوال نعمت
در روایات داریم: «شَرُّ الناسِ مَن لا يَشكُرُ النِّعمَةَ» (غرر الحكم و درر الكلم، ص 410) کسی که خدمات مردم را تشکر نکند، بدترین آدم است. اگر کسی تشکر نکند، خدا نعمت را از او می‌گیرد. قرآن در سوره‌ی فجر یک آیاتی دارد، می‌گوید که انسان گاهی وضعش مشکل دارد، یعنی محصولاتش، درخت‌هایش میوه نمی‌دهند، گندمش را ملخ می‌خورد، ماشینش چپه می‌کند، در دره می‌افتد، ورشکست می شود، مالش سوخت می‌رود، یک کسی مالش را می‌خورد، بیماری پیش می‌آید، می‌گوید که: امسال خدا پشتش را به ما کرده، یک وقتی که حالش خوب است، می‌گوید: امسال خدا رویش را به ما کرده، عربی‌اش را هم بخوانم. «أَكْرَمَنِ» (فجر/ 15)، خدا به ما اکرام کرده، احترام کرده، «رَبِّي أَهانَنِ» (فجر/ 16)، خدا به ما اهانت کرده، تا وضعش خوب است می‌گوید: «أَكْرَمَن‏» (فجر/ 15)، تا وضعش بد است می‌گوید: «أَهانَنِ» (فجر/ 16). می‌گوید: «كَلاَّ» (فجر/ 17)، این تحلیلت درست نیست، می‌دانی چرا از تو گرفتم؟ پارسال به تو دادم، به فقراء ندادی، امسال از تو گرفتم: «بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتيم‏» (فجر/ 17)، پارسال که باغت میوه داشت، چند تا جعبه از این میوه‌ها را به فقراء دادی؟ «لا تُكْرِمُونَ الْيَتيمَ» (فجر/ 17)، به یتیم‌ها ندادی، «وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى‏ طَعامِ الْمِسْكينِ» (فجر/ 20)، به مسکین‌ هم ندادی، «وَ تَأْكُلُونَ التُّراثَ أَكْلاً لَمًّا» (فجر/ 19)، ارث را خوردی و نگفتید حلال است یا حرام. «وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا» (فجر/ 20)، خیلی علاقه‌ی افراطی داشتید به مال. دنیاگرایی، بی‌اعتنایی به یتیم، بی‌اعتنایی به مسکین باعث شد که پارسال گرفتیم. یعنی اگر کفران نعمت کنیم، خدا می‌گیرد.
در دعای کمیل داریم: «تُغَیِّرُ النِّعَم» بعضی گناهان، نعمت‌ها را زیر و رو می‌کند. من در این ایام کرونا این جزء دعاهایم نبود، آمده، خدایا چه گناهی کردیم و چه عیبی داریم که باید از مکه، از عمره، از کشاورزی، از اجتماعات، از دید و بازدید، از کلاس، دانشگاه، حوزه، مسجد، جمعه، جماعت، چه کردیم که باید از این‌ها محروم شویم؟ نکند یک عیبی داریم؟ حالا که به اینجا رسیدیم من این دعا می‌کنم، پای تلویزیون هستند افرادی که پاک هستند و بی‌غلّ‌و‌غش هستند، آمین بگویند، آمین، یعنی خدایا این دعا را مستجاب کن.
خدایا به آبروی همه‌ی آبرومندان درگاهت هر عیبی و هر گناهی و هر لغزشی در ما بوده، که باید سیلی بخوریم آن عیب و لغزش را از همه‌ی ما ببخش و این حوادث اخیر را از کرونا و غیر کرونا، همه‌ی حوادث تلخ را از امت و ملت ما، از دولت و افراد ما دور بفرما. اللهم صل علی محمد و آل محمد
در روایت داریم که کسی اگر شکر نعمت نکند، خدا تدبیر و عقلش را از او می‌گیرد، یعنی کله‌اش کار نمی‌کند، قاطی می‌کند، روایتش این است که: «إذا أراد اللّه سبحانه إزالة نعمة عن عبد» (غرر الحكم و درر الكلم، ص290) خدا وقتی می‌خواهد یک نعمتی را از یک کسی بگیرد، «كان أوّل ما يغيّر منه عقله» (غرر الحكم و درر الكلم، ص290)، اول عقلش را می‌گیرد.
امام علی علیه السلام فرمود: «زوال النّعم بمنع حقوق اللّه منها و التّقصير في شكرها» (غرر الحكم و درر الكلم، ص 392). چرا نعمت‌هایتان را گرفتم؟ استفاده نکردید، استفاده نکردید. طبیعی هم هست، به شما نسیه دادم، بردی، خوردی، دیگر نسیه قبولت ندارند، آن بنده خدا نسیه کرد، سر حساب چکش برنگشت، به وعده وفا کرد، روز به روز اعتبارش در بازار زیاد شد، تو بردی و خوردی، اعتبارت از دست رفت. دست خودت است. همه‌ی مشکلات دست خودمان است، اینکه هی می‌گویند بگو: سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله، یعنی خدایا تو عیب نداری، گیر در من است، من سیگار کشیدم، تنگی سینه گرفتم، خدا سبحان الله است. من روی حوضم نرده نگذاشتم، بچه‌ام افتاد، غرق شد، سبحان الله، خدا منزه است، تو مقصر بودی. من مراعات بهداشت را نکردم، مریض شدم، سبحان الله، خدا منزه است. من درس نخواندم، رفوزه شدم. من رانندگی خوب بلد نبودم، گواهینامه رد شدم. من درس نخواندم، در کنکور رد شدم. یعنی هی خدا را منزه است، یعنی عیب‌هایتان را گردن خدا نیندازید، شکر کنی بهت می‌دهند، شکر نکنی بهت نمی‌دهند. خود شما اول بحث عرض کردم گلدان گل بدهد، آبش می‌دهی، تیغ بدهد، دورش می اندازی.
انتقام‌های الهی، مربوط به تشکر است باز. قرآن می‌فرماید که کسانی که نعمت خدا را تبدیل کنند: «بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً» (ابراهیم/ 28)، نعمت خدا را به آن‌ها می‌دهیم، این‌ها نعمت خدا را قدردانی نمی‌کنند، بعد می‌گوید: «أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ * جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرار» (ابراهیم/ 28 و 29)، اقامت در جهنم برای کسانی است که شکر نمی‌کنند.
آیه‌ای دیگر دارد می‌گوید خدا این‌ها را تهدید می‌کند: «لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ» (نحل/ 55)، بعد می‌گوید: «فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُون‏» (نحل/ 55)، چون شما کفران نعمت کردید، نعمت‌های خدا را در جای خودش مصرف نکردید، «فَتَمَتَّعُوا»، کامیابی کنید، چند روز دیگر جان شما را هم می‌گیرند، «فَسَوْفَ تَعْلَمُون‏»، در آینده خواهید دید. یعنی تهدید پشتش است، تهدید پشت سرش است.
امکاناتی که هست. الآن روی کره‌‌ی زمین کدام رهبر عادل است؟ شما نگاه کنید به کشورهای دنیا، چه کسانی رهبر هستند؟ این متمدن‌ترینشان و پرقدرتمند‌ترینشان آمریکاست، جابجایی رئیس جمهورها را دیدید، با چه ننگی، یک کاری که هیچ لاتی حاضر نیست بکند، شاخ و شانه کشیدند رئیس‌جمهورها جابجا. کجا رهبری سراغ دارید مثل امام خمینی؟ کفران می‌کنیم، کفران کردیم، آن وقت سیلی می‌خوریم. نمی‌گوییم مملکت ما عیب ندارد، آدم‌ها هم همه خوب‌اند، نه همه خوبند، نه همه‌ی کارها خوب است، اما کفران نعمت نکنیم.
شما نگاه کنید الآن حسابی دارد خدا به ما سیلی می‌زند، یک کشور همه‌ی جنگل‌هایش دارد می‌سوزد، یک کشور روزی دو هزار تا کشته می‌دهد برای کرونا، یک کشور نمی‌دانم سیل می‌آید، یک کشور. اگر می‌خواهیم دعایمان مستجاب بشود، ما هم. یک کسی آمد گفت که ما هر چه دعا می‌کنیم چرا مستجاب نمی‌شود، مگر خدا نگفته: «ادْعُوني‏ أَسْتَجِبْ لَكُمْ» (غافر/ 60)؟
7- اجابت دعوت خدا، زمینه استجابت دعای انسان
گفتم: آخر در قرآن دو تا کلمه هست، یکی‌اش را یاد گرفتی، یکی‌اش را یاد نگرفتی، در قرآن یک آیه می‌گوید: «ادْعُوني‏ أَسْتَجِبْ لَكُمْ» (غافر/ 60)، [پای تخته]، «ادْعُوني»: دعوت کنید، «ادْعُوني»: مرا بخوانید، «أَسْتَجِبْ لَكُمْ»
یک آیه هم داریم می‌گوید که: «اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُم‏» انفال/ 24)
هر دو آیه قرآن است. این آیه خدا به ما می‌گوید دعا کنید، مستجاب می‌کنم. آیه‌ای دیگر می‌گوید وقتی رسول هم «دَعاكُم‏»: دعوت کرد شما را، شما استجابت کنید. من حرف می‌زنم شما گوش کنید، شما هم حرف بزنید من گوش می‌دهم.
ما می‌گوییم خدایا این‌طور نه، هر چی ما می‌گوییم تو گوش بده، هر چی تو می‌گویی ما گوش نمی‌دهیم. این نمی‌شود. اگر در قرآن استجب داریم، علاوه بر این‌که اگر گفتی چرا دعای ما مستجاب نمی‌شود، جوابش در خود «ادْعُوني» هست. «ادْعُوني» از چند تا دعاست. یکی «ادْعُو» از دعوت است. «ادْعُوني»، یکی «نی» برای اخلاص است، یعنی فقط از خدا بخواه، یکی «لَکُم» است، «ادْعُو»، دعا، دعا یعنی طلب خیر، خیلی چیزهایی که از خدا می‌خواهیم خیر نیست، خیال می‌کنیم خیر است، خیال می‌کنیم با ایشان ازدواج کنیم، این خانه را بخریم، با فلانی شرکت داشته باشیم، خیر است، نه، شرکت خیر نیست. حالا بحث شرکت گفته شد. من هر به چند سال یک بار تکرار می‌کنم، یادم هست چند سال پیش هم گفته‌ام، ولی دیگر گاهی بس که می‌گویند تکرار می‌کنند خسته می‌شوم. در یک کلمه می‌گویم:
بسم الله الرحمن الرحیم
اینجانب محسن قرائتی از اول عمرم تا حالا نه شرکت داشتم، نه مستقل بودم، نه شریک بودم، هیچ جا، با هیچ کس، نسبت به هیچ چیز شریک نیستم. ولی خب می‌گویند این کارخانه برای فلانی است، این گاوداری برای فلانی است، این مرغداری برای فلانی است، این پاساژ برای فلانی است، این هتل برای فلانی است. بگویند تا بگویند. من با هیچ کس شرکت نیستم. یخچالش خراب می‌شود زنگ می‌زند آقا این یخچال برای قرائتی است، خراب شده، برو درستش کن. من نمی‌گویم داشتن بد هست هان، ممکن است کسی از راه حلال درآمد داشته باشد، نوش جانش، ولی بحث این است که تا چیزی را ندانیم همین‌جوری نگوییم. بعضی از این‌ها هم یک چیزهای خنده‌داری دنبالش هست. یک وقت یک کسی آمد در خانه‌ی ما را زد و چند تا مرغ داد در خانه‌ی ما. گفتم: مرغ‌ها چی هست؟ گفت: من در راه اصفهان شیراز یک مرغداری دارم، همه می‌گویند برای قرائتی است، دلم سوخت برایت، چون سودش را من می‌خورم، فحشش را مردم به تو می‌دهند. گفتم: یک بار بروم تهران چند تا مرغ برایش می‌برم. حالا این مرغ را آوردم حق فحش. گفتیم: خیلی خب. اگر دعا می‌کنیم مستجاب نمی‌شود یا در ادعویش لق است، «ادْعُو»، یعنی دعا کن، دعا طلب خیر است، این‌که می‌گویی خیر نیست، تو خیال می‌کنی خیر است. یعنی ادعویش لق نیست، نی‌اش لق است، می‌گوید «ادْعُوني» (غافر/ 60)، «نی» یعنی فقط از خدا بخواه، به کسی دیگر نگویی. نه بابا، به خدا می‌گوییم، به هر کس و ناکس دیگر هم می‌گوییم. یا می‌گوید «أَسْتَجِبْ لَكُم‏» (غافر/ 60)، «لَكُم‏»، یعنی به نفع تو باید باشد، علیه تو نباید نباشد، «لَكُم‏» یعنی به نفعت، نه «علیکم»، نگفته «أَسْتَجِبْ علیکم» گفته «أَسْتَجِبْ لَكُم‏»، یعنی باید به نفع تو باشد. خیلی چیزها. بچه می‌خواهد این را بخورد، مادر نمی‌گذارد، می‌گوید: مگر تو مادر من نیستی، مگر دوستم نداری، پس چرا نمی‌گذاری من بخورم؟ آخر چون دوستت دارم نمی‌گذارم بخوری.
هر آزادی که ارزش نیست، هر محدودیتی که. آقا حجاب دردسر دارد. خب جوراب هم دردسر دارد. آدم پابرهنه برود راحت‌تر است، ولی بابا پابرهنه که راه می‌روی، پایت آلوده می‌شود، سیخی، میخی، استخوانی، چیزی به پایت فرو می‌رود، این حفاظت است، هر حفاظتی که بد نیست که، هر آزادی که خوب نیست که. بچه را آزاد بفرستی هر چه بخواهد بخواند، زنده باد آزادی. زنده باد آزادی برای کی؟ هر آزادی خوب نیست، هر محدودیتی بد نیست. «فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُون‏» (نحل/ 55)
نعمت‌ها علیه خود انسان شکایت می‌کند. این هم یک چیز مهمی است که خود نعمت شکایت می‌کند.
فشار قبر. امام صادق فرمود: «ضَغْطَةُ الْقَبْرِ لِلْمُؤْمِنِ كَفَّارَةٌ لِمَا كَانَ مِنْهُ مِنْ تَضْيِيعِ النِّعَمِ» (أمالی، صدوق، ص 540): فشار قبر برای چه کسانی است؟ امام فرمود فشار قبر برای کسانی است که خدا به آن‌ها نعمت می‌دهد، ولی این‌ها شکر نمی‌کنند. یعنی شکر نکردن فشار قبر دارد، شکر نکردن، نعمت‌ها زایل می‌شود. هم باید برای نعمت‌های خودمان شکر کنیم. این هم بگوییم: برای نعمت‌هایی که نمی‌فهمم الحمدلله. چون ما مثلاً نعمت‌هایی که می‌فهمیم چشم و گوش و آسمان و زمین و باران و اولاد و پدر و مادر و نمی‌دانم صد تا، دویست تا، پانصد تا. یک نعمت‌هایی را نمی‌دانیم. یعنی الآن بنده به این برگ درخت بدهکارم، همین، همین برگ. من با این برگ، حیف هست بکنم. این برگ درخت به گردن من حق دارد، چون من اکسیژن می‌گیرم، کربن می‌دهم، این درخت کربن را اکسیژن درست می‌کند، پس در هر نفس من، هر برگی کمک می‌کند، نهنگ‌های دریا کمک می‌کنند تا نفس من، هر روزی در اقیانوس‌ها کلی ماهی می‌میرند، نهنگ‌ها ماهی مرده‌ها را می‌خورند، شهردار منطقه هستند، زباله‌روبی می‌کنند، اگر نهنگ‌ها فردا اعتصاب کنند، بگویند چه کسی گفته ما مرده‌خور باشیم، ما دیگر ماهی تازه در اقیانوس می‌خوریم، ما دیگر ماهی مرده نمی‌خوریم، اگر نهنگ‌ها، ماهی مرده‌ها، حیوان‌های دریایی که می‌میرند، نخورند، آب دریا بدبو می‌شود، مرده‌اند دیگر، آب دریا بدبو بشود، تنفس برای ما مشکل می‌شود، پس هر نهنگی، در نفس من اثر دارد، هر برگی، در نفس من اثر دارد، ما نعمت‌هایی است که به ذهنمان نمی‌آید، حالا یک الحمدلله می‌گوییم.
خدایا در هر زمان، در هر مکان، به ما و به هر موجودی هر نوع نعمتی را قبلاً دادی و یا الآن می‌دهی و یا بعداً خواهی داد، نعمت‌هایی که به ما دادی و یا به غیر ما، به هر یکی‌اش، در هر آن، به عدد علمت الحمدلله رب العالمین.
و ما را از غافلین و از کفران‌کنندگان قرار نده.

«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- آیه 114 سوره نحل به چه امری فرمان می‌دهد؟
1) شکر نعمت‌های الهی
2) انفاق نعمت‌های الهی
3) حفظ نعمت‌های الهی
2- حضرت ابراهیم برای نحوه‌ی انجام فرمان الهی برای ذبح اسماعیل، با چه کسی مشورت کرد؟
1) همسرش ساره
2) فرزندش اسماعیل
3) همسرش هاجر
3- آیه 207 سوره بقره درباره چه کسی نازل شده است؟
1) امام حسین علیه‌السلام
2) امام مهدی علیه‌السلام
3) امام علی علیه‌السلام
4- آیات سوره فجر، به کدام یک از عوامل زوال نعمت اشاره دارد؟
1) بی‌توجهی به یتیمان
2) دلبستگی به دنیا
3) هر دو مورد
5- آیه 24 سوره انفال، به چه امری اشاره دارد؟
1) اجابت دعوت رسول خدا
2) استجابت دعای بندگان خدا
3) طلب خیر در دعا

]]>
https://gharaati.ir/%d8%b4%da%a9%d8%b1-%d8%ae%d8%af%d8%a7%d8%8c-%d8%b9%d8%a7%d9%85%d9%84-%d8%af%d9%88%d8%a7%d9%85-%d9%86%d8%b9%d9%85%d8%aa%e2%80%8c%d9%87%d8%a7/feed/ 0