از خدا چه بخواهیم؟

موضوع: از خدا چه بخواهیم؟

تاریخ پخش: 25/03/96

1- دعا برای ماندن در راه مستقیم
2- دعا برای افزایش علم و معرفت
3- دعا برای پایداری و استقامت در راه حق
4- میثاق خداوند از پیامبران برای یاری دین خدا
5- دعا برای قبولی اعمال و عبادات
6- دعا برای رهایی از وسوسه‌های شیطان

بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

بنا شد چند جلسه‌ای در مورد دعا صحبت کنیم. امشب می‌خواهم این جمله را بگویم. چه بخواهیم؟ چون افرادی بلد نیستند چه چیزی بخواهند. یکوقت جوانی نزد من آمد و گفت: دعا من نفر اول فوتبالیست کره زمین شوم. در دنیا قهرمان شوم و نفر اول شوم. گفتم: اولاً دعای من با باقی دعاها فرق نمی‌کند. من یک آدم عادی هستم. حالا مشهور هستم معنایش این نیست که دعای من مستجاب می‌شود.
می‌گویند: شیخ انصاری بچه طلبه بود، آرایشگاه که می‌رفت سرش را ماشین می‌کرد، مثلاً نیم ریال می‌داد. ثقه الاسلام شد، حجت الاسلام شد، حجت الاسلام و المسلمین شد، آیت الله شد، آیت الله العظمی شد، این چهل سال فقط… این آرایشگاهی گفت: شما چهل سال است پیش من آرایشگاه می‌آیی فقط ده شاهی می‌دهی! نیم ریال می‌دهی. تو یکوقتی طلبه بود، الآن آیت الله العظمی هستی. گفت: سواد من زیاد شده است. مساحت سرم که زیاد نشده است. گفتم: من مشهور هستم اما معنایش این نیست که دعای من مستجاب شود. نه من یک آدم عادی هستم. حالا این دعاست تو می‌خواهی بکنی؟ خاصیت اینکه نفر اول دنیا بشوی چیست؟ پیاز ارزان می‌شود؟ تو به خانه و زندگی می‌رسی؟ بله برای کشور یک افتخاری هست اما این هم برای یکی دو سال خوب است. بعد یک نفر دیگر از یک کشور دیگر قهرمان می‌شود. خیلی روی این دعا تکیه نکن. البته خوب است. در همین حد که خوب است. مردم خوشحال می شوند و خوشحالی مردم یک ارزش است. پرچم جمهوری اسلامی بالا می‌رود این یک ارزش است. ولی تو جوان هستی و یک مقدار دعایت مایه‌دار تر باشد.
بگذریم که حالا شهرت دار هم بشوی، کوه هیمالیا می‌شوی. کوه هیمالیا را همه دنیا می‌شناسند. می‌خواهی مشهورتر از کوه هیمالیا شوی؟ یعنی آرزو داری هیمالیا شوی. اینکه آدم چه دعایی بکند مهم است. چیزهایی که من امروز نوشتم حدود شانزده، هفده مورد هست که دعاهای قرآنی است. اول اینکه از خدا بخواهید که راه صاف برود. این اولین دعا و بیشترین دعاست. «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیم‏» (فاتحه/6) چون آدم زود کج می‌شود. با یک پوست خیار آدم می‌افتد. از ترس پشه در پشه بند می‌رود. رگ قلبش می‌گیرد. یکبار کج فکر می‌کند. بدبین می‌شود. سوء ظن پیدا می‌کند. برمی‌گردد.

1- دعا برای ماندن در راه مستقیم

«اهدنا» این دعا واجب است. همه دعاها مستحب است و این دعا واجب است. روزی ده بار هم باید بخوانیم. هفده رکعت نماز می‌خوانیم، هفت تا «سبحان الله والحمدلله» است. ده تا حمد است و در هر حمدی «اهدنا» می‌گوییم. اینکه از خط خارج نشوم.
جای دیگر می‌گوید: «وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی‏ مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ» (اسراء/80) صاف بیایم و صاف بروم. بعضی‌ها اول کارشان خوب هستند، بد عاقبت می‌شوند. بعضی‌ها اول کارشان بد است و بخشی از عمر و جوانی‌اش را وقتی پا به سن گذاشت، خوب می‌شود. همه حرف‌هایش صادقانه باشد.
وارد حرم هم می‌شویم این جمله آمده است. خدایا، یا امام رضا، می‌خواهم زیارت کنم. «رَبِّ أَدْخِلْنِی‏ مُدْخَلَ صِدْقٍ» با صداقت وارد شویم و با صداقت خارج شویم. این خیلی مهم است. دعای اول…
دعای دوم که شبیه دعای اول است این است که فکرمان توحیدی باشد. دعا داریم «وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ» (ابراهیم/35) پیغمبران ما دعا می‌کردند که خدایا، من و نسلم موحد و خداپرست باشد. بت پرست نباشد. حالا نگویید: الآن که بت پرست نیست. وطن پرستی هم بت پرستی است. ما در اسلام وطن دوستی داریم. نه وطن پرستی، پرستش مخصوص خداست. حتی وارد حرم امام رضا می‌شوید، آنهایی که پا در را می‌بوسند، بعضی‌ها فکر می‌کنند ما امام رضا را می‌پرستیم. نه! پرستش مخصوص خداست. ما سجده شکر می‌کنیم. الحمدلله موفق شدیم و زیارت آمدیم. سجده شکر است. پرستش برای امام رضا نیست و برای هیچ پیغمبری نیست. اینکه انسان خدا پرست باشد و مد پرست نباشد، غرب پرست نباشد، شرق پرست نباشد. البته استفاده از غرب و شرق طوری نیست، اما فرق است بین… غرب زده بد است. یخ زده بد است. استفاده از یخ طوری نیست. آدم تابستان از یخ استفاده می‌کند. اما یخ زده بد است. استفاده از گرما خوب است. زمستان آدم از حرارت‌ها استفاده می‌کند. اما گرمازده مرض است. استفاده از شرق اشکال ندارد. استفاده از غرب اشکال ندارد. اما غرب زدگی و شرق زدگی و خودباختگی بد است. خدایا من می‌خواهم فقط خداپرست باشم. هیچ گرایشی به کسی نداشته باشم. این هم دعای دوم، صداقت در حرکت، توحید در عمل.

2- دعا برای افزایش علم و معرفت

دعای سوم، علم، «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی‏ عِلْماً» (طه/114) پیغمبر از خدا بخواه که… معلوم می‌شود در گفتن هم اثری هست. خدایا، «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی‏ عِلْماً» آیه قرآن است و به نظرم ترجمه‌اش را همه بدانید. «قُل» بگو، خدایا، «زدنی علماً» اگر می‌خواهی علم پیغمبر را زیاد کنی به او بده دیگر، چرا می‌‌گوید: «قُل» بگو؟ پیداست باید گفت. نمی‌شود گفت: خدایا تو که حاجت مرا می‌دانی، نمی‌دانی؟ خوب تو که می‌دانی بده! خدا می‌داند اما تو باید بگویی. شما اگر بچه‌ات، همسرت را دوست داشته باشی و به او نگویی این دائم دلواپس است و لذا حدیث داریم مرد به خانمش بگوید: من تو را دوست دارم. خدا را شکر که خانم من اینجا نیست!!! ولی حدیث داریم که اگر مرد زنش را دوست دارد، بگوید: دوستت دارم. این کلمه از دل زن بیرون نمی‌رود. «قُل» بگو سوادم را زیاد کن.
تازه یک نکته دیگر هم در این کلمه هست که بیشتر توجه ندارند. نمی‌گوید: «و قل رب زد علمی»، «زد علمی» یعنی لیسانس هستم، فوق لیسانس شوم. فوق لیسانس هستم، دکتر شوم. «زد علمی» یعنی علم من زیاد شود. نمی‌گوید: علمت زیاد شود. می‌گوید: خودت زیاد شوی. «زدنی» نه «زد علمی» خودت باید بزرگ شوی. افرادی سوادشان خوب است اما ظرفشان کوچک است. سر یک چیز جزئی قهر می‌کند. پیداست روحش کوچک است ولو باسواد است. و لذا می‌گوید: بگو خودم بزرگ شوم. نه سوادم زیاد شود! یعنی اگر نفت زیاد شود باید گفت: قیف بزرگ شود. وگرنه اگر نفت زیاد باشد و قیف تنگ باشد باز دردسر است و نفت‌ها می‌ریزد. انسان باید خودش بزرگ شود. شبیه این در آیه دیگر هم هست.
«لَئِنْ شَکَرْتُمْ‏ لَأَزِیدَنَّکُم‏» (ابراهیم/7) سعدی این شعر را اینطور معنی کرده است. نصفش را من می‌گویم و نصفش را شما بگویید. «شکر نعمت، نعمتت افزون کند» خدا این را نمی‌خواهد بگوید که اگر شکر کنی،صد تومان داری، شکر کنی دویست تومان می‌شوی. دوست تومان داری شکر کنی چهارصد تومان می‌شود. اگر اینطور بود می‌گفت: «لئن شکرتم لازیدن نعمتکم» نگفته: اگر شکر کنی نعمتت زیاد می‌شود. سعدی معنا کرده، «شکر نعمت، نعمتت افزون کند» می‌گوید: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ‏ لَأَزِیدَنَّکُم‏» خودت بزرگ می‌شوی.
بچه که دستش در دست پدرش است، خود بچه بزرگ می‌شود. جاهای بزرگ او را راه می‌دهند. دستش را از دست پدرش بردارد خیلی از جاها راهش نمی‌دهند. قطره وقتی به دریا رسید، خودش بزرگ می‌شود. «لَئِنْ شَکَرْتُمْ‏ لَأَزِیدَنَّکُم‏» نه «لازیدن نعمتکم» سعدی می‌گوید: شکر نعمت، نعمتت افزون کند یعنی نعمتت زیاد می‌شود. ممکن است پولت اضافه نشود و خودت بزرگ شوی. انسان شاکر یک وزنه دارد، انسان غیر شاکر یک وزنه‌ای دارد. دیگر چه؟

3- دعا برای پایداری و استقامت در راه حق

پایداری، از خدا استقامت بخواهید. چون معلوم نیست این دینی که ما داریم در گرداب‌ها کم نیاوریم. یک حادثه رخ داد، چپ می‌شویم. لذا قرآن آیات زیادی دارد و می‌گوید: «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا» (آل‌عمران/8) خدایا کج نشوم. افرادی هستند فکر می‌کنند متدین هستند. یک صحنه پیش می‌آید، اِ اِ ما چه غلطی کردیم؟ پس معلوم می‌شود ما دین نداشتیم. هرکس می‌خواهد ببیند چقدر دین دارد ببیند چه خوابی می‌بیند. شما اگر در یک جاهایی دست به خلاف نزدی، می‌بینی پلیس هست، مردم هست، دوربین هست، اصلاً نمی‌شود خلاف کرد، همه می‌بینند. اما در خواب چه؟ چه کارهایی که نمی‌کنیم. اگر کسی دست به کاری می‌زند پیداست این همان است. اگر در بیداری دست به کاری نزد، در رودروایسی است. شاعر یک شعری نقل می‌کند، می‌گوید: یک معرکه گیری در یک روستایی یک مار خواب رفته دید، گفت: این مار را بخریم و برویم در شهر معرکه بگیریم. مار را خرید و در شهر برد و مردم را جمع کرد که با این مار معرکه بگیرد، شهر داغ بود، هوای داغ به این مار خورد و مار یک خمیازه کشید و تکانی به خودش داد و حمله کرد. می‌گوید: بابا اینکه آنوقت خواب بوده، یخ بوده است. بگذار گرما به او بخورد ببینیم خواب است یا بیدار؟ حدیث داریم اگر با کسی رفیق هستی، رفیق تو پست گرفت. وکیل، وزیر، رئیس جمهور، سفیر، استاندار، مدیر کل، اگر با کسی رفیق هستی، رفیقت درجه و مقام گرفت. اگر یک دهم رفاقت قبلی‌اش را حفظ کرد، «فَلَیْسَ بِصَدِیقِ‏ سَوْءٍ» (أمالى طوسى، ص 279) باز هم رفیق خوبی است. یعنی چه؟ یعنی پست و مقام صد در صد آدم را بی‌دین می‌کند. جز اینهایی که خدا حفظشان می‌کند.
ما سالهای اول این مثل از قدیم هست و خیلی‌ها حفظ هستند. می‌گویم: الآن قرائتی دین دارد یا ندارد؟ هیچ معلوم نیست. روی کرسی، در خانه امام رضا، جمعیت صحن جامع، چند هزار نفر و دوربین هم که فیلم برداری می‌کند و پذیرایی هم می‌شویم. این دلیل بر دین ما نیست. بگذارید چند تلفن به من بشود، ببینیم دین داریم یا نه؟ الو! بفرمایید! صدا و سیما، بله بفرمایید! من خودم هستم. قرائتی هستم، بفرمایید. از این شب جمعه بحث‌های شما قطع شد. اِ… تلفن دوم، الو! بفرمایید. حفاظت، آقا این راننده سپاه پاسداران، این کسانی که با شما هستند و کمک شما می‌کنند. همه را مرخص کنیم. شما از فردا باید با تاکسی بروید. تلفن سوم، الو! آقا این ستاد نماز ادغام شد با اوقاف، با سازمان تبلیغات، مسئولیت این دیگر با شما نیست. واگذار کنید بروید. اصلاً بگذارید سه تلفن به من بشود، بعد ببینید من دین دارم یا ندارم. شما که امین هستید، چون پول ندارید. بگذار در یک شرکتی، بانکی رئیس شوی بعد ببین حقوق تو چقدر می‌شود؟ آفتاب به مار بتابد، ببینیم زنده است یا بیدار؟ پست بگیرد ببینیم رفاقت‌های قدیمش را حفظ می‌کند یا نمی‌کند؟ پستش را بگیرند، حتی یک خرده پست‌ها جا به جا شود. قهر می‌کنیم!
من امشب آمدم اینجا نماز بخوانم، امام جماعت مشغول نماز شده و مکبر نیامده است. مکبر کو؟ در ترافیک گیر کرده و نیامده است. من حاضر هستم قد قامت الصلاه بگویم. نه! در شأن من نیست. من باید امام جماعت شوم. «قد قامت الصلاه» در شأن من نیست. آیا سردار یا امیر لشگر یا سردار سپاه حاضر است در پادگان اذان بگوید؟ یک تاجر در بازار اذان بگوید؟ دیدید یک مدیر کل در اداره اذان بگوید؟ نه! به بچه‌ها بگویید بگویند. نوار بگذارید. انجمن اسلامی بگوید. حدیث داریم دوره آخر الزمان آدم‌های مشهور عارشان می‌شود اذان بگویند. اذان را واگذار می‌کنند به آدم‌های طبقه ضعیف،
یک کسی به من گفت: شما یک نامه به تولیت آستان قدس بنویس که من را جزء خادمین بپذیرند. خادمین که پالتوی سیاه می‌پوشند. در حرم هستند. گفتم: می‌خواهی چه کنی؟ گفت: من از تهران می‌آیم پست می‌دهم. گفتم: همان مسجد محله برو پست بده. چون شما عنوان داری. یک شخصیت مملکتی بود. گفتم: تو با این شهرتت اگر یک پالتو بپوشی و با جارو برقی مسجد محله‌ات را جارو کنی، مسجد محله شما پر از آدم می‌شود. تو در حرم امام رضا باشی یا نباشی، هیچ اثری ندارد. ببین کجا مؤثر هستی. هرجا مؤثر هستی آنجا باش. ما می‌خواهیم بگوییم: خادم امام رضا. امام رضا که فقط مشهد نیست. هرکس در مورد فکر امام رضا، حدیث امام رضا، احتجاجات امام رضا، اخلاق امام رضا خدمت کرد، خادم امام رضاست. یک کسی گفت: من در همدان هفت متر می‌پرم. گفتم: بارک الله! هفت متر می‌پری! گفت: بله، گفتم: همین‌جا بپر ببینیم. تو اگر پرشت خوب است، چرا در همدان؟ همین‌جا بپر.
اینکه انسان ثابت قدم بماند یعنی تلفن عزل به او شد، یک آیه در قرآن داریم، من این را به رئیس جمهورهای قبل هم گفتم. که این آیه در مدیریت در هیچ کتابی نیست. من کتاب‌های مدیریت دانشگاه را دیدم. حالا نه همه را، چند مورد را. یک آیه داریم که در مدیریت می‌گوید: ای ابراهیم و موسی و عیسی و نوح و اسماعیل، ای پیغمبر امروز پیغمبر هستید. اما اگر بعداً یک پیغمبری آمد، قهر نکنی. استعفا بده و کنار برو. آیه‌اش این است «اخذنا من النبیین» صبر کنید … چون این آیه طولانی است، دو کلمه دو کلمه بخوانید.

4- میثاق خداوند از پیامبران برای یاری دین خدا

یک چیزی در فارسی می‌گویند، می‌گویند: فلانی را چهار میخ کردند. این آیه تنها آیه‌ای در قرآن است که انبیاء را چهار میخ می‌کند. که امروز پست دارید ولی اگر یک پیغمبری پیدا شد، پست را استعفا بدهید. به میز و پست نچسبید. تا حالا امام جمعه بودی؟ فردا کنار برو. قرائتی هفته دیگر کنار برو. جمله جمله بخوان. این کلماتی که ایشان می‌خواند متوجه می‌شوید، فقط دقت کنید. این کلمات عربی است ولی فارس‌ها هم متوجه می‌شوند. «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ‏ النَّبِیِّینَ» (آ‌ل‌عمران/81) یعنی خدا از انبیاء میثاق، پیمان گرفت. قول گرفت. گفت: اگر قول دادید، پیغمبر هستید. قول ندهید پیغمبر نیستید. «لَما آتَیْتُکُمْ» امروز به شما می‌دهم، چه؟ «مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَهٍ» امروز کتاب آسمانی و حکمت هم به شما می‌دهم. علم و حکمت امروز برای شماست. اما «ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ» اگر بعد از شما یک پیغمبر دیگر پیدا شد، «مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ» که او هم مثل شما هماهنگ با شماست. با وحی رابطه دارد. معصوم است. کمالاتی که باید داشته باشد را دارد و با شما هماهنگ است. اگر بعداً پیغمبری پیدا شد، استعفا بدهید. «لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ» کنار بروید، دیگر تو پیغمبر نیستی. تو به پیغمبر بعدی ایمان بیاور. «وَ لَتَنْصُرُنَّهُ» او را نصرت و یاری کنید، «قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ» آیا اقرار کردید، قول می‌دهید اگر پیغمبری پیدا شد، کنار بروید؟ «وَ أَخَذْتُمْ عَلى‏ ذلِکُمْ إِصْرِی» قول می‌دهید؟ «قالُوا أَقْرَرْنا» گفتند: ما اقرار می‌کنیم. قول می‌دهیم. امروز پیغمبر هستم، تا سه‌شنبه صبح، سه‌شنبه صبح کنار می‌روم، چهارشنبه یکی دیگر پیغمبر شود. «قالَ فَاشْهَدُوا» گفت: شاهد باشید، قول دادید. «وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِین‏» من هم که خدا هستم شاهد هستم. چهار میخ است. یکبار دیگر میخ‌هایش را بشماریم.
«أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ» میثاق یعنی قرارداد، پیمان گرفتن یک میخ است. «لَتُؤْمِنُنَّ» لَ یعنی حتماً، حتماً باید به پیغمبر بعدی ایمان بیاورید. «لَتَنْصُرُنَّهُ» حتماً باید نصرتش کنید. یاری‌اش کنید. «أ َ أَقْرَرْتُمْ» اقرار کردید، قول دادید؟ «أَقْرَرْنا» بله قول دادیم. گفت: «فَاشْهَدُوا» شاهد باشید، «وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِین‏» این مدیریت اسلامی است. یعنی هیچ پستی ارث پدر کسی نیست. مثلاً فرض کنید اگر من پیشنماز این مسجد هستم، بعد از من هم پسرم پیشنماز باشد، نه! اگر من استاندار هستم، باید مثلاً استاندار بعدی زیر نظر من باشد؟ نه چه کسی گفته است؟ هرکس، این در مدیریت، یعنی ساعتی که نصب می‌کنید عزل هم بکنید. جنابعالی امروز رئیس هستی، اگر بعداً به کس دیگر حکم دادیم، برو کنار، ضمناً قهر هم نکنی. «لَتُؤْمِنُنَّ» به او ایمان بیاور، امروز امام جمعه هستی، ولی اگر از امام جمعگی بیرون رفتی باز هم پشت سر امام جمعه بعدی اقتداء کن. ایمان بیاور و کمک او کن. «أ َ أَقْرَرْتُمْ» اقرار کردید. «أَقْرَرْنا» بله اقرار کردیم. «فَاشْهَدُوا» شاهد باشید. «وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِین‏» این یکی از اصول مدیریت است که در هیچ کتاب مدیریت شرق و غرب نیست. در هیچ دانشگاهی نیست. هرکسی را حکم می‌دهی و مدیرش می‌کنی همان لحظه‌‌ای که نصب می‌کنی از او امضای عزل هم بگیر. این ثابت قدم بودن مهم است.

5- دعا برای قبولی اعمال و عبادات

مسأله دیگر قبولی عمل است. «رَبَّنا تَقَبَّلْ‏ مِنَّا» (بقره/127) به امیرالمؤمنین گفتند: خیلی عبادت می‌کنی. فرمود: اگر بدانم کارم قبول شده است، اینقدر خودم را خسته نمی‌کنم. نمی‌دانم قبول شده یا نه؟ چون آیاتی داریم که اگر اینها خودکشی هم بکنند، توبه‌شان قبول نمی‌شود. «لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُم‏» (آل‌عمران/90) افرادی هستند نمازشان قبول نیست. توبه‌شان قبول نیست. آیا نماز من قبول شد؟ ممکن است قبول نشود. زیارت من قبول شد؟ اصلاً شفاعت حق است اما شما می‌توانی بخاطر اینکه زیارت امام رضا آمدی، زیارت امام حسین آمدی یا هرجای دیگر و حدیث هم داریم اینها شفاعت می‌کنند به شرط اینکه زیارت قبول شود. قبول شد یا نشد؟ نمی‌دانم. شما وقتی آمدی، گفتند: بچه‌ات چند سالش است؟ برای اینکه پول هواپیما یا قطار یا ماشین را کم بدهی، مثلاً سیزده ساله را هفت ساله گفتی! اصلاً با دروغ بچه‌ات را آنجا آوردی. بعد هم می‌گویی: یا امام رضا این بچه من از اولیا باشد. با دزدی آمده است! با ماشین دزدی آمده ولی می‌گوید: این بچه من از اولیاء خدا باشد.
ما گاهی وقت‌ها خودمان را می‌گویم، خیلی باقی داریم. آیت اللهی در دزفول بود، زمان جنگ هم بود. آیت الله قاضی اگر اشتباه نکنم. مقام معظم رهبری می‌گفت: زمان جنگ که ایشان جنوب بود نزد آیت الله قاضی شام می‌خوردند. برنج بود و دو سیخ کباب کوبیده، مرحوم قاضی نصف برنج را با یک سیخ کباب برمی‌دارد. یک نفر می‌آید می‌گوید: آقا بخور، می‌گوید: سیر شدم. هشتاد، نود سال سن داشت. گفت: سیر شدم. گفت: کبابش را بخور! گفت: آن که می‌خواهد نصفش را بخورد، کباب نمی‌خواهد؟ من که نصف برنج را کنار گذاشتم، باید یک سیخ کباب هم کنار بگذارم. چقدر آدم داریم اینطوری است؟ اصلاً جاهایی که غذای عمومی می‌دهند مثل دانشگاه‌ها، پادگان‌ها، نصف روز بگویند: دیگ دست خودتان است. خودتان بروید تقسیم کنید. همه اولی‌ها گوشت‌ها را برمی‌دارند و آب گوجه و پیاز را برای آخری‌ها می‌گذارند. یعنی ما در تقسیم بزغاله عادل نیستیم. بنده هم همینطور هستم. شما اگر می‌خواهی ببینی آقای قرائتی دین دارد یا ندارد، یک بز به من بده بگو: تقسیم کن. کبابی‌هایش را برای خودم برمی‌دارم. ما خیلی باید بدویم تا یار امام زمان شویم.
ما در حرم جا می‌گیریم، جایمان را به کسی نمی‌دهیم. بابا زیارت کردی بلند شو برو، یک مسلمان دیگر بنشیند. نه جای خوبی است. ما وقتی می‌گوییم: به دلمان چسبید که زوارها… می‌خواهیم یک جایی برویم هیچکس نباشد، زوارها کنار بروند و ما ضریح را ببوسیم. می‌گوییم: به دلم چسبید. زیارت نبود، دل بود. به قیمتی بود که دیگران را هل دادی. چه فرصتی خوبی است. خدا قبول کند.
پریشب جایی رفتم دیدم جوان‌های نو را اعتکاف آوردند. خیلی جوان دبیرستانی، به مسئولش گفتم: نمازهای اینها را درست کردی؟ گفت: نه! گفتم: آخر ممکن است نمازش غلط باشد. شما سه روز این بچه را در مسجد می‌آوری، اعتکاف مستحبی، بعد با نماز غلط می آید و می‌رود. این سه روزه، پنج دقیقه نمازش درست می‌شود. چون نماز هفده کلمه بیشتر نیست. باقی‌ها یا مستحب است، یا تکراری است. هفده کلمه بیشتر نیست. هفده تا کلمه هم دو تا را همه ایرانی‌ها درست می‌گویند. یکی الله اکبر است، تنها کلمه‌ای است که همه درست می‌گویند. بعضی از آیات قرآن را همه عمل می‌کنند. من یکبار فکر کردم کدام آیه قرآن است که همه عمل می‌کنند؟گفتم:آیه‌ِ «کلوا» است، بخورید. این «کلوا» در قرآن هست. تنها آیه‌ای است که همه به این عمل می‌کنند. «الله اکبر» را همه درست می‌گویند. «مالک یوم الدین» را درست می‌گویند. می‌شود پانزده تا. این پانزده تا بعضی صاد است، بعضی غین است، بعضی «ح» است. یک مقدار باید در گفتنش دقت کرد. کاری ندارد آدم باسواد پنج دقیقه تا ده دقیقه تا یک ربع این نمازش درست می‌شود. چرا درست نمی‌کنید؟ آمده معتکف می‌شود. باید قبول شود.
آمده حرم، خانمش خانه تنهاست و می‌ترسد. قبول است؟ اصلاً گاهی درآمدش، اهل رباست. زیارت می‌آید اما درآمدش حرام است. زیارت می‌آید ولی در حرم حجابش خوب است، بیرون خودش را نشان جوان‌ها می‌دهد. این قبول شدن خیلی مهم است. آیا کسی هست که بگوید: من یقین دارم کار من قبول شد؟
یک چیزی برای شما بگویم. روی کره زمین بهترین جا کعبه است. 2- روی کره زمین بهترین مسجد، مسجد الحرام است. 3- روی کره زمین… پیغمبر، حضرت ابراهیم مقامش برجسته است. موسی نسل ابراهیم است. عیسی نسل ابراهیم است. پیغمبر ما نسل ابراهیم است. حضرت مهدی نسل ابراهیم است. برکت ابراهیم بی‌نظیر است. حضرت ابراهیم مبارک در مسجد الحرام مبارک، کعبه خدا را ساخت. وقتی کعبه را ساخت، گفت: خدایا «رَبَّنا تَقَبَّلْ‏ مِنَّا» تو قبول کن. تو اگر قبول نکنی، حتی ابراهیم، حتی کعبه، حتی در مسجدالحرام، تو قبول نکنی هیچ است. قبول شد یا قبول نشد. گاهی هم یک کاری خیری مستحبات است و ممکن است خدا بخاطر عیب‌هایی که دارد قبول نکند. اما یک کاری ممکن است ساده باشد و خدا قبول کند. من این را بارها گفتم، شاید هم نشیده باشید، شاید هم نشنیده باشید.
کسی از خواب بلند شد، خواست نماز بخواند. دید جنب است. نیاز به غسل دارد. آب نداشت، خاک خشک پاک می‌خواست تیمم کند، پیدا نکرد. یک خرده فکر کرد چه کند. دید دارد آفتاب می‌زند، با همان بدن و لباس نجس گفت: الله اکبر! دو رکعت نماز خواند ولی هی بدش می‌آمد، چون همه بدنش نجس بود و هم شلوارش. بعد از نماز، یک کسی نماز می‌خواند عقب می‌پرید. گفتیم: چرا عقب می‌پری؟ گفت: الآن خدا بخاطر این نماز می‌‌خواهد بر سر من بزند. می‌خواهم جا خالی بدهم. بعد از نماز بر سرش زد، گفت: خاک بر سرت با این نمازت! بعد گفت: خدایا اگر مردی این نماز را قبول کن. بعد از مردن خواب او را دیدند، گفتند: حالت چطور است؟ گفت: خدا همان نماز را قبول کرد. ما نمی‌دانیم خدا کدام را قبول می‌کند.
افرادی زیارت پیغمبر آمدند، موفق نشدند. اویس قرنی آمد پیغمبر را ببیند، در مدینه ولی چون به مادرش قول داده بود برگردد، مقداری ایستاد پیغمبر پیدایش نشد، برگشت. وقتی پیغمبر آمد، گفت: اویس قرنی آمده، گفت: من بوی اویس را شنیدم. پیغمبر را زیارت نکرد ولی زیارتش قبول شد. آدم‌هایی هستند که دور و اطراف فقط زیارت می‌کنند، ولی قبول نمی‌شود. مثل گربه‌های مدرسه فیضیه، در مدرسه فیضیه سی، چهل گربه است، همه آنجا هستند ولی نه فقه خواندند و نه اصول. بعضی زوارها، ممکن است زوار شوند، سالی ده بار مشهد می‌آید. اما با خاله‌اش قهر است. با عمه‌اش قهر است، با شریکش قهر است. با همه قهر است و هی مشهد می‌آید. حدیث داریم پیغمبر فرمود: دو تا مسلمان که با هم قهر هستند، یا روز چهارم آشتی کنند یا من اینها را به عنوان مسلمان کامل نمی‌پذیرم. چرا قهر هستی؟ فحشم داده. خوب حلالش کن. او خانه ما نیامد، خوب تو برو! این قبول شدن خیلی مهم است. آیا عبادت من قبول شد؟ قبول نشد. نمی‌دانم. به خودتان اطمینان نداشته باشید. دعای قبول شدن!

6- دعا برای رهایی از وسوسه‌های شیطان

نجات از وسوسه، «وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ‏ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ» (مؤمنون/97) همزات همان «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ» (همزه/1) است. همزه، همزات، از چشمک‌هایی که شیطان به آدم می‌زند. اشاره‌هایی که می‌کند. حالا شیطان در قالب انسان یا در قالب جن، باید به خدا پناه برد، چون جاذبه‌هایی پیش می‌آید که این جاذبه‌ها مرا می‌برد. جاذبه‌ها دلبر است. باید به خدا پناه برد. این جزء دعاهاست. نسل خوب، «رَبِّ هَبْ‏ لِی‏ مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّهً طَیِّبَهً» (آل‌عمران/38) «ذریه طیبه» اولاد خوب، پسر یا دختر فرقی نمی‌کند. هیچوقت به خدا نگو: به من دختر بده یا پسر بده. به تو چه؟ سنگینی‌اش روی زمین است، رزقش با خداست. ما چه می‌دانیم دختر بهتر است یا پسر؟ تعیین نکنید. خوشگل باشد. دو قلو باشد. تپل باشد. سرخ و سفید باشد. حافظ قرآن باشد. فوق لیسانس بگیرد. چه می‌گویی؟ چرا برای خدا تکلیف تعیین می‌کنی؟ تو بندگی خود را بکن خدا بلد است خدایی کند. ما بندگی خودمان را فراموش می‌کنیم، خدایی را یاد خدا می‌دهیم، می‌گوییم: خدایا هرچه من می‌گویم را گوش بده، حواست را جمع کن ببین من چه می‌گویم.
یک کسی می‌گفت: من به امام رضا گفتم: حواست را جمع کن، چشم‌هایت را باز کن من سه تا حاجت دارم. 1- سرمایه، مغازه، 2- خانه و زندگی 3- زن و بچه، می‌گوید: ما از این طرف گفتیم و امام رضا از آن جهت کرد. زن و بچه داریم. نه خانه داریم، نه سرمایه! گفتم: نه زن که گرفتی، این زن قدم دارد. بچه که داری بچه قدم دارد. در سایه زن و بچه‌ات وضعت خوب می‌شود. شما با همه کسانی که در خیابان راه می‌روند مصاحبه کن. یکی اگر پیدا کردی بگوید: آقا من قبل از ازدواج وضعم بهتر بود. شاید بشود گفت به اتفاق آراء تمام اینهایی که وضعشان خوب شده، بعد از ازدواج خوب شده است. البته گاهی هم بعد از ازدواج یک خلافی می‌کند، دزد به او می‌خورد، آتش سوزی می‌شود. بله بعد از ازدواج هم ممکن است حوادثی رخ بدهد، اما بدنه امت بعد از ازدواج وضعشان بهتر می‌شود. قرآن گفته: نترسید، «إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ‏ اللَّه‏» (نور/32) اگر امروز زندگی عروس و داماد کمرنگ شد، خدا قول داده زندگی‌شان را سر و سامان بدهد.
امشب چه گفتیم؟ هفت، هشت دعا را گفتیم. برای خدا تکلیف تعیین نکنید. می‌خواهم بچه‌ام نابغه باشد. یک خرده نگاه به زیردست‌ها کنیم. دیروز کسی نزد من آمد، گفت: پنج بچه کر دارم. ازدواج کردند با همسر کر، سه نفرشان، الآن هشت تا کر در خانه من است. اصلاً جا خوردم. غصه‌هایی هست که تا کسی نگفته اصلاً نمی‌شود باور کرد چه غصه‌ای است. خدایا یاد ما بده چه بخواهیم و چگونه بخواهیم و روی فضل و کرمت دعاهای همه ما را مستجاب بفرما. ما را حتی در فهم دین و دعا کردن به خودمان واگذار مکن. بندگی‌ات را یاد ما بده و توفیق بده بنده تو باشیم. هرچه لطف به خوبان تاریخ می‌کنی به همه ما مرحمت بفرما.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

استقامتدرسهایی از قرآندعاراه مستقیمقرائتیمعرفتمیثاقوسوسه‌های شیطان
Comments (0)
Add Comment