موضوع: توسعهی راه حق
تاریخ پخش: 18/05/1403
عناوین:
1- جایگاه مسجد در اسلام
2- توسعهی فعالیتهای فرهنگی مساجد
3- خاطرهای از آیتاللهالعظمی گلپایگانی
4- خاطرهی گذشت معلم بسیجی همدانی
5- فرو خوردن خشم، زمینهی وقف اموال در راه خدا
6- توجه به نعمتهای خداوند در وجود هر انسان
7- تلازم نماز و قرآن و لزوم جلسات تفسیر در مساجد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
خدمت عزیزان هستیم در مسجد فائق که به دست مبارک آقای حسینی اخلاق خانواده و یارانش مسجد یک طبقه شد چند طبقه و مسجد بسیار فعّال، پر جوان، پر نوجوان. ما هم به خاطر اینکه آقای حسینی به گردن ما حق دارد، گفتیم بیایم در این مسجد یک صحبتی بکنیم. جلسهی ما بیست و هفت دقیقه طول میکشد، تقریباً.
1- جایگاه مسجد در اسلام
در قرآن راجع به مسجد خیلی آیه داریم. اوّل اینکه مسجد در اولویت باشد. من یک کلمهاش را میگویم، هر کس باقیاش را بلد هست بگوید، «لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ»؟، «یَوْمٍ»، بلند بگویید، «مِنْ أَوَّلِ»؟، «یَوْمٍ». گفته آن مسجدی بروید نماز بخوانید که براساس تقوی ساخته شده باشد، از روز اوّل اساسش تقوی بوده. «لَمَسْجِدٌ»، حالا یک بار دیگر بخوانم، «لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ» (توبه/ 108). این پیداست که اگر یک مسجد سابقهی خوبی داشته باشد، سابقه اثر دارد، سابقه اثر دارد.
یک کسی میآید پهلوی شما، میگویم: «شما چه کارهای؟ پدرت چه کاره هست؟»، میگوید: «پدر من روحانی هست». «پدرربزرگت؟»، «او هم مجتهد هست». «پدربزرگت؟»، «او هم عالم هست». وقتی چهار پشتش همه آیت الله هستند، آدم دیگر اطمینان به فرد میکند، البتّه ممکن است همه اجدادش عالم باشند و این بچّه بد باشد، آن هم میشود. امّا دیگر آدم اطمینان پیدا میکند که همه نسل در نسل خوب بودند، پیداست انشاءالله بچّه هم خوب هست.
این «لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى» پیامش برای جامعهی ما چیه؟ چرا باید در زمان جمهوری اسلامی صدها شهرک داشته باشیم که همه چیزی دارد، نانوایی، برق، آب، گاز، تلفن، آسفالت، مترو، صدها شهرک داریم جمعیت دارد مفصّل، همه چیزی هم دارد، فقط مسجد ندارد؟ مسجد که ندارد، آن وقت هم مسجد جامع هست. در صدر اسلام در مسجد قضاوت میشد. الآن مسجد کوفه میروید شما در راه کربلا و نجف، میگویند: «دَکَّه القَضاء»، یعنی حضرت علی علیهالسلام روی این سکّو مینشسته، قضاوت میکرده است، یعنی دادگستری بوده، آموزش و پرورش بوده، تذکّر بوده، بسیج به جبهه بوده، حتّی مسائل شخصی را میآمدند میگفتند. مسجد مسجد جامع هست، فقط مسجد مال عبادت نیست.
حدیث داریم هر کس برود مسجد هشت تا چیزی گیرش میآید: «ثَمان خِصال»، هر کس برود مسجد به هشت چیزی میرسد، یکیاش حرف تازه هست، حرف تازه از این کلمه درمیآید: «وَ عِلْماً مُسْتَطْرَفاً»، علمی باشد، علمی گیرش میآید که «مُسْتَطْرَفاً»، «مُسْتَطْرَف» میم سین، ت دو نقطه، بعد از ت دو نقطه تای دستهدار، «مُسْتَطْرَفاً». هر کس برود مسجد علم مستطرف، یعنی حرف تازه، این پیداست پیشنماز باید مرتّب مطالعه کند، چون اگر هر شب مطالعه نکند …
امام رضا علیهالسلام فرمود: امام جمعه یکی از خطبههایش باید این باشد، «یُخْبِرُهُمْ بِمَا وَقَعَ فِی الآفاق»، باید امام جمعه مردم را آگاه کند به آنچه در کرهی زمین اتّفاق میافتد، حوادث کرهی زمین را باید امام جمعه به مردم بگوید. هم عالم است، هم عادل است، هم با وضو است، از عالمی، «عِلْماً مُسْتَطْرَفاً». مسجدهای ما باید فعّال باشد.
فعّال شدن مسجدها چه جوری میشود؟
2- توسعهی فعالیتهای فرهنگی مساجد
یکی که کمک فرهنگی. ما یک مسابقه تابستان بگذاریم در یک مسجد، بنده میآیم صحبت میکنم میروم، فایدهاش چیه؟ کتابهایی هست، سه رقم کتاب داریم: کتاب مکیدنی، کتاب جویدنی، کتاب بلعیدنی. بعضی کتابها از بس کتاب خوب هست آدم میخواهد آن را بخورد. مکیدنی، چی؟ «جویدنی»، جویدنی، «بلعیدنی». بیاییم بگوییم آقا این کتاب کتاب خوبی هست، هر کس دیگر بچّهاش را آورد توی مسجد در گوشش اذان بگویی، یک کتاب آیین همسرداری آیت الله امینی از رفقای جون جونی آقای حسینی بود، آقای ابراهیم امینی. از او پرسیدم: «شما بیست، سی تا کتاب نوشتی، پشیمان هم شدی، چون شما در حدّ من یک یک آیت الله بودی، میتوانستی مرجع تقلید هم بشوی؟»، گفت: «هیچ پشیمان نیستم.»، آیین همسرداری مال آیت الله امینی. نیمهی شعبان میشود «آشنایی با زندگی امام زمان علیهالسلام». یک افراد خیّری بیایند مسجد، کتاب را بخرند، از مرکزش هم بخرند که نصف قیمت بتوانند بخرند. تولّد حضرت زهرا سلاماللهعلیها میشود یک کتاب برای خانمهای منطقه، یعنی خدمات را منحصر به مسجد نکنید. ما دیدیم مردم، آنهایی که به مسجد میروند چند درصد مردم هستند؟ خیلی از مردم مسجد نمیروند، خب بگو نماز نمیکنند، حرکتی راه انداختیم، گفتیم خب امام جمعه که مال روز جمعه هست، سیاسی و عقیدتی هم مال پادگانهاست، نهاد رهبری هم مال دانشجوهاست، بچّه دبیرستانیها کجا باید نماز یاد گیرند؟
پاشو بیا اینجا، بیا اینجا. این آقازاده نه امام جمعه هست که بگوییم سیاستگذاری امام جمعه به او مطلب میدهد، نه سیاسی و عقیدتی دانشگاه هست، نه پادگان است، نه نهاد رهبری دانشگاه هست، ایشان دین میخواهد، یا نمیخواهد؟ اگر دین میخواهد کجا باید یاد بگیرد؟ مسجد هم ممکن است چهار تا میآیند، هشت تا نمیآیند. یک کتابهایی را باید تزریق کرد، روز تولّد حضرت زهرا سلاماللهعلیها یک کتاب مسابقه بگذارید برای دخترهای منطقه، خیلی هم سر به سر حجابش نگذارید، بگذارید این بیاید مسجد، بعد خوب میشود. به امام گفتند: «فلانی آدم بدی هست»، فرمود: «نماز میخواند؟»، گفتند: «بله»، فرمود: «این نماز میخواند، نماز نجاتش خواهد داد.»
3- خاطرهای از آیتاللهالعظمی گلپایگانی
قدر این بچّهها را داشته باشید. من خدمت آیت الله عظمای گلپایگانی رسیدم نوجوانی، گفتم: «من معلّم بچّهها شدم برخلاف آخوندهای دیگر که منبر میروند و مسجد و امام جمعه و سخنرانی میکنند، من تخته سیاه گذاشتم با بچّهها حرف میزنم». گفت: «نمونهاش را میخواهم ببینم.» تخته سیاه آوردیم خانهی ایشان و کلاسهای ما را دید و یک دعا کرد و یک جایزهای به ما داد و گفتم: «آقا من میتوانم فقیه بشوم هان، رفتم معلّم بچّهها شدم»، ایشان فرمود: «فقیه بشوی مثل من میشوی دیگر، من رساله نوشتم برای بزرگها، امّا اگر این راه را دنبال کنی هشام میشوی. هشام زمان امام صادق علیهالسلام اصول دین میگفت برای جوانها. الآن امام زمان علیهالسلام اصول دین برای بچّهها بگویی، راضیتر هست تا مثل من فروع را برای پیرها بگویی.» من حرف آقای گلپایگانی را به مرحوم مطهّری زدم، گفت: «اِه، همین جور گفت؟»، گفتم: «بله»، گفت: «همین عبارت را گفت؟، خودش گفت؟، با همین عبارت گفت؟»، باورش نمیکرد یک مرجع هشتاد، نود ساله بگوید کلاس بچّهها ارزشش از فقه و اصول هم کمتر نیست.
قرآن اوّل گفته خودت را اصلاح کن: «ثِیابَکَ فَطَهِّرْ» (مدّثّر/ 4). بعد میگوید به خانمت بگو، «قُلْ لِأَزْواجِکَ»: به خانمتهایت بگو؛ «وَ بَناتِکَ»: به دخترهایت بگو؛ «وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ» (احزاب/ 59): بعد به زنهای مؤمنین بگو. بعد میگوید به مردم مکّه بگو: «لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى»: به مردم مکّه بگو؛ «وَ مَنْ حَوْلَها» (شوری/ 7): به اطراف مکّه بگو. بعد تا یک ذرّه ذرّه هی توسعه میدهد: «کَافَّهً لِلنَّاسِ» (سبأ/ 28): تو پیغمبر همه هستی.
چه کنیم که توسعه دهیم؟ یک حدیث بخوانم، حدیث داریم پول را میخواهی به فقیر بدهی خودت نده، پولت را بده به بچّهات، بگو: «این پول را بگیر، بده به این فقیر». این بچّه پول را از شما میگیرد به فقیر میدهد، یعنی یاد گیرد، کمک به فقرا را یاد بگیرد. یک تاجری را سراغ دارم، سهم امام که میخواهد بدهد، بچّههایش را برمیدارد میرود خانهی مرجع تقلید، میگوید: «حضرت آیت الله عظمی، تو مرجع تقلید من هستی، اینها هم بچّههای من هستند، این هم مقدار خمس من هستم، من میخواهم خمسم را بدهم، ولی میخواهم با دست بچّههایم بدهم.»، خمسش را به بچّههایش میدهد، بچّههایش به مرجعش میدهند، میگوید: «میخواهم این خمس را جریان بدهم.»
قرآن اوّل میگوید خودت آدم خوبی باش، «وَ بَشِّرِ الصَّابِرین» (بقره/ 155): بشارت بده به افراد صابر، خودت خوب باش. بعد میگوید خودت خوبی کافی نیست، خودت خوبی کافی نیست، «لِکُلِّ صَبَّارٍ» (ابراهیم/ 5، لقمان/ 31، سبأ/ 19، شوری/ 33). اوّل میگوید «صابِر»، بعد میگوید «صَبّار». «صابِر» یعنی صبر کند، «صَبّار» یعنی خیلی اهل صبر باشد.
4- خاطرهی گذشت معلم بسیجی همدانی
به شما جسارت کرده، به امامان ما جسارت میکردند، «وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النَّاس» (آل عمران/ 134)، دیگر حالا چون بعد از چهل و چند سال بعضی حرفهایمان باید تکراری بشود چون. یک خاطره حدود بیست، سی سال پیش گفتم در تلویزیون، ولی میخواهم بگویم برای نسل نویی که نشنیدند. زیادی گوش بدهید، یک صلوات داغ هم بفرستید، اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم. قصّهاش را واقعاً شنیدنی است و ضبط کردنی. نمایندهی امام بزرگوار در نهضت سوادآموزی شدیم و مشغول کار شدیم و در شهرها و استانها هم دفتر زدیم و کار را شروع کردیم و مدّتی گذشت. یک بار به فکرم افتاد بروم به همدان سر بزنم، آنجا هم دفتر داریم. پا شدیم رفتیم همدان. نزدیک غروب بود، رفتیم خانهی امام جمعه. یک پیرمردی آمد گفت: «من پدر دو شهید هستم، امشب تو مهمان ما»، گفتم: «من تازه وارد همدان شدم، باید امام جمعه اجازه بدهد، با اجازهی او بیاییم و در ثانی زمان ترور بود، من دو، سه تا پاسدار همراه من هست. خودت بیا، امام جمعه هم بیاید، پاسدارها هم بیایند»، گفتم: «حالا انشاءالله شما ثواب مهمانی را میبری»، گفت: «آقا، من پدر دو شهید هستم، میگویم خانهی من بیا، نمیآیی؟!»، گفتم: «باشه میآیم.» ما را برداشت از این طرف همدان، بردمان آن طرف همدان، توی یک خانهی محقّر چهل، پنجاه متری تقریباً، دور اتاقش هم مهمانها آمدند و ما هم نشستیم و امام جمعه هم نشسته بود، امام جمعهی آن زمان آیت الله موسوی بود. این پدر دو شهید گفت: «پسر خوبی داشتم، دو تا شهید شدند». خب یک پیرمرد دیگر همینطور که پدر دو شهید که صاحبخانه بود، قصّهی نقل میکرد، همینطور که قصّهی دو پسرش را نقل میکرد، یک پیرمرد دوید آمد توی اتاق. یک نگاهی کرد ما را، بغل کرد و روبوسی کرد و …. تو بگو: گفت: «من یک پسر بیشتر نداشتم، بچّههایم همه دختر هستند، یک پسر بیشتر نداشتم. پسر من یک تهریشی داشت، توی مسجد یک نفر آب دهان انداخت به ریش پسر من که بسیجی بود، ایشان گفت: «وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ»، عصبانی شدید خودتان را نگه دارید برای رضای خدا. جلوی درگیری را گرفت و بعد هم این بچّه از همدان رفت جبهه، شهید شد. حالا آن آقایی که تف انداخته بود، خیلی خجالت کشیده که من تف انداختم به ریش یک کسی که شهید بود؟! آمده بود حلالیت بطلبد. چه پسری داشتم، الحمدلله الحمدلله. همینطور که گفت الحمدلله الحمدلله، افتاد زمین، همان فوری مُرد! ما را میگویی، با امام جمعه گفتیم: «چه فیلمی هست امشب خدا نشانمان میدهد؟! من تهران بودم، چرا آمدم همدان؟ همدان خانهی امام جمعه چه میکردم؟! این پدر دو شهید کجا بود؟ ما را از این طرف همدان برد آن طرف همدان؟! این یکی، سوّمی چی بود، دوید، حرفهایش را زد، مُرد؟!» آن شب ما تا نزدیک صبح خوابمان نبرد. یعنی فکر میکردیم که اگر کسی به ریش من تف بندازد، با او چه میکنم؟! من جان داشته باشم او را میزنم. این چه جوانها هم در جهاد اکبر، خودسازی و کظم غیظ، هم در جهاد … . خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم و برگشتیم…
5- فرو خوردن خشم، زمینهی وقف اموال در راه خدا
این ماجرا را در تلویزیون گفتیم. یک کسی پای تلویزیون حرفهای من را شنیده بود، بلند شد آمد نهضت سوادآموزی. گفت: «آقا این معلّم همدانی چه کسی بود؟»، شغلش هم معلّم بود، آن بسیجی معلّم هم بود که به او جسارت شده بود. گفت: «این مردم توی این انقلاب به کجا رسیدند؟ چهقدر رشد کردند؟ هم کظم غیظ میکند جوانی که بچّه حزباللّهیهای مسجد میتوانند او را بزنند، او را نمیزنند، جلوی فتنه را میگیرد و هم جبهه شهید میشود. اینها، کی اینها را رشد کرد؟ چه جور اینها رشد کردند؟ ما کجا هستیم؟ من میخواهم …»، «چی هست اموالت؟»، «چی دارم، چی دارم، چی دارم»، نمیدانم، سرمایهدار هم بود. به او گفتم: «شما خمس هم میدهی؟»، گفت: «نه»، گفتم: «خمس واجب هست، صدقه مستحب هست، وقف مستحب هست. شما اگر غسل واجب داری نباید غسل مستحب کنی، اوّل غسل واجبت را بکن. شما هر چه مال داری که پساندازت بوده، سرمایهات بوده، هشتاد درصدش مال خودت، بیست درصدش را خمس بده. با همان هشتاد درصد پول به بهشت میروی، امّا اگر همهی اموالت را هم وقف کنی، چون خمس ندادی گیر هستی»، گفت: «حالا میگویی»، گفتم: «هیچی، شما برو اوّل خمست را به مرجعت بده.» بلند شد رفت، برگشت گفت: «ما ندیده بودیم آخوند را پولش بدهند پس بدهد! ما گفتیم دو دستی خواهی گرفت، به من هم دعا خواهی کرد!»، گفتم: «نه ما هم دعا میکنیم، هم پس میدهیم، هم نمیگیریم، هم داد میزنیم، هم گریه میکنیم، هر جایی یک جوری هست. شما الآن بدهکار خمس هستی، من که تو را نیاوردم در نهضت، این معلّم بسیجی که آب دهان به صورتش خورد، او تو را آورده، من تحت تأثیر عمل او قرار گرفتم گفتم، تو تحت تأثیر قرار گرفتی بلند شدی آمدی خمس بدهی. او کار کرده که بچّه آمده آنجا.» دومرتبه آمد، گفت: «آقا میشود هم خمس بدهم هم وقف کنم؟»، گفتم: «اوّل خمست را بده حلال شود، مالت پاک شود، بعد میخواهی وقف کنی وقف کن. مقلّد چه کسی هست؟ برو به مرجعت، به من ربطی ندارد، من نه خودم مرجع هستم، نه اجازه از هیچ مرجعی ندارم برای وجوهات، برو هر کسی.» رفت و بعد از مدّتی آمد و گفت: «آقا خمسم را دادم، حالا میخواهم وقف کنم، میخواهم وقف کنم.» گفتیم خیلی خب.
صلواتی بفرستید، اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم. از خانهی آن مرجع بزرگوار یک مبلغی برای ما فرستادند، یک پولی به خود ما دادند که من گفتم: «فقیر نیستم، وضع مالیام خوب هست»، گفت: «بده به هر کسی میخواهی بده». یک آقایی از ایران داشت میرفت برزیل، کشور برزیل، آنجا عربهای لبنانی بودند، جمعشان کرده بود، کلاس و درس و بحث و راهپیمایی و نماز وحدت و … بعد هم به دانشجوها گفته بود: «به اساتید برزیلی بگویید یک اسلامشناس از ایران آمده، اگر سؤالی راجع به اسلام دارید من جواب میدهم.» بچّههایی که مریدش بودند دلّال شدند بین اساتید دانشگاه برزیل و اینها. یک روز استاد دانشگاه برای مباحثه نیامد، این عالم ایرانی گفت: «چرا نیامده؟»، گفت: «مریض شده»، گفت: «برویم عیادت.» عالم ایرانی بلند شد رفت بیمارستان، عیادت آقای برزیلی، استاد دانشگاه برزیلی. بحثها را ادامه دادند، سؤال جواب، سؤال جواب، گفت: «الآن قبول دارم»، شهادتین را گفت، «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ»، اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم. شهادتین را گفت و مُرد. یعنی آب دهان در همدان میافتد، در برزیل استاد دانشگاه مسلمان میشود. تو نیکی کن و در دجله انداز، خدا جبران میکند، اسم خدا جبران هست.
6- توجه به نعمتهای خداوند در وجود هر انسان
به یک کسی دختر میدهد الحمدلله، من بچّههایم همه دختر هستند، یک بار هم یادم نمیآید که دعا کرده باشم خدایا یک پسر به من بده. خدا خواسته باشد به من خیر بدهد از همان دخترها خیر میدهد، خواسته باشد از پسر خیر نبینی، ده تا پسر دارد از هیچ کدام خیر نمیبیند، شما بگو خدایا خیر میخواهم. با خدا معامله کنید، اگر یک جایی ضعف هست، یک جایی جبران هست. امیرالمؤمنین علیهالسلام در نهجالبلاغه (کلام 234) میگوید: یک کسی قدّش بلند هست، ماشاءالله ماشاءالله چه تیپی دارد! «مَادُّ الْقَامَهِ» یعنی قدّ و قامتش مد هست، مد یعنی کشیده. قدّش خیلی کشیده هست، ولی «قَصِیرُ الْهِمَّهِ»، همّتش کوتاه هست. قد بلند، همّت کوتاه. «طَلِیقُ اللِّسَانِ»، بیانش خیلی نرم هست؛ «حَدِیدُ الْجَنَان»، قلبش مثل سنگ هست.
«قَرَنَ بِسَعَتِهَا عَقَابِیلَ فَاقَتِهَا» (نهجالبلاغه، خطبهی 91)، یک وقت خدا میدهد، یک وقت خدا نمیدهد، یکی پولدار میشود، یکی علمدار میشود، یکی آبرودار میشود، یکی عمرش طولانی هست، هر چی خدا داد راضی باشید. وقتی هم «آقای قرائتی یک دعایی بده ما رزقمان وسیع بشود». تو من را میبینی؟ همین نگاه که میکنی رزق تو هست. ممکن هست چشمت باز باشد ولی نبینی، ببینی نشناسی. من رفیق دارم که چشمش سالم هست، امّا فنر پلکش پاره شده، هر کس را میخواهد ببیند همچین میکند، «حال شما خوب هست؟ خیلی خوشحالم. چاییتان را بفرمایید.» یعنی هر یک کلمه که میخواهد بگوید، یک بار باید این فنر را بلند کند و بگذارد. شما بگو الحمدلله چشم ما فنر دارد، الحمدلله شبها میغلتیم. همین امشب خدا نعمت غلتیدن را از همه بگیرد، صبح همه خرف هستیم، دکتر هم نیست، چون دکتر هم خرف شده، اگر امشب نغلطیم، ما هر شب کلّی میغلتیم آن وقت توجّه هم نداریم. اگر میگفتند: «ساعت به ساعت بیدار شو، بغلت.» شب برای ما شکنجه میشد، یعنی از سر شب تا صبح چند باید هی ساعت کوک کنیم، بزند بیدار شویم، بلند شویم یک غطت بزنیم، دومرتبه بگذاریم برای ساعت دوّم. آب دهان ما اگر شور بود چه میکردیم؟ آب چشم ما اگر شیرین بود چه میکردیم؟ چشم ما از پی هست، پی باید با آب نمک قاطی بشود، اشک ما شور هست، اگر با آب نمک قاطی نباشد کور میشویم. دندانهای ما دانه دانه هست، نعمت هست، اگر همهی دندانهای ما یک قطعه بود، هر کس که یک گوشهی دندانش درد میکرد، کّل فکّش را باید بکنند بندازند بیرون، الآن هر جا خراب میشود همین یکی هست هان هان، این یکی هست، همین که دندانهایمان …
7- تلازم نماز و قرآن و لزوم جلسات تفسیر در مساجد
مسجد خوب، مسجدی هست که قرآن تویش باشد. یک حدیث هست نمیدانم شنیدید یا نشنیدید، امام رضا علیهالسلام فرمود، خیلی مهم هست حدیث، به افرادی گفتم، گفتند ما این حدیث را نشنیده بودیم، امام رضا علیهالسلام فرمود: «خدا نماز را واجب کرد تا قرآن از مهجوریت بیرون بیاید.» خدا گفته نماز بخوان تا قرآن مطرح بشود. در مسجد شما تفسیر هست، یا نیست؟ اگر هست الحمدلله، چه بهتر. میگویند رضا شاه رفت بازدید از پادگان، دم سربازخانه یک سرباز ادب داد، گفت: «پسر»، گفت: «بله قربان»، گفت: «غذا چیه؟»، گفت: «قربان آبگوشت هست»، رضا شاه رفت توی آشپزخانه در قابلمه را بلند کرد دید پلو هست، گفت: «پسر این که پلو هست!»، گفت: «قربان چه بهتر». حالا اگر شما تفسیر توی مسجدتان هست، قربان، بلند بگویید: «چه بهتر»، امّا اگر قرآن نیست … قرآن وقتی اسم نماز را میبرد میگوید نماز و قرآن با هم هست، «یُمَسِّکُونَ بِالْکِتابِ وَ أَقامُوا الصَّلاه» (اعراف/ 170)، «یَتْلُونَ کِتابَ اللَّهِ وَ أَقامُوا الصَّلاهَ» (فاطر/ 29)، تفسیر را جدّی بگیرید. منتها طولانی تفسیر نشود، ما یک چیزی در تلویزیون راه انداختیم تفسیر قطرهای، تفسیر نیم دقیقهای، یک دقیقهای. روزی یک نکته از قرآن بشود که … چون اگر قرآن نباشد، شعر و خواب و قصّه و تاریخ تویش میآید. شعر شعر هست، قصّه قصّه هست، هیچ چی، هیچ کدام قرآن نمیشود. یک آیه، لازم هم نیست از آیهی شانزده برویم آیهی هفده، از آیهی شانزده برو چهل و دو، از چهل و دو برو پنجاه و یک، هر آیهای که مورد نیاز هست. چون الآن میگوییم: «الطَّلاقُ مَرَّتانِ» (بقره/ 229)، آیهی طلاق را تفسیر میکند، این بلند میشود میرود، میگوید من داماد نشدم این شیخ دارد طلاق میخواند، آن آیهای که انتخاب کنید. اقوال را هم لازم نیست نقل کنید. یک آیه را بگویید، این آیه معنایش این هست.
قرآن اقامه باید بشود، کلمهی «اقامه» راجع به چند تا چیز آمده شده:
1- اصل دین باید اقامه بشود، قرآن میگوید: «أَقیمُوا الدِّین» (شوری/ 13).
2- غیر دین چی؟ «أَقیمُوا الصَّلاهَ» (بقره/ 43 و 83 و110، نساء/ 77 و …).
3- غیر از؟ «أَقامُوا التَّوْراهَ وَ الْإِنْجیلَ»، کتاب آسمانی، «وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِم» (مائده/ 66).
اوّل میگوید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا»، بعد میگوید: «آمِنُوا» (نساء/ 136)، تو که ایمان داری برو جلوتر. این مسجد باید پایگاهی باشد برای طلبهپروری، تفسیر قرآن، نهجالبلاغه و پشت سر هم سیّارش کنید، یک روز ایشان اذان بگوید، یک روز آن اذان بگوید، یک بار آن اذان بگوید، هر شب یک نفر اذان نگوید، هر کسی … قاریها هم هر صدایی دارد بخواند، وقتی به ما میگویند قرآن را تلاوت کن، نمیگویند با چه صوتی بخوان، بله داریم «وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتیلاً» (مزّمّل/ 4)، حالا اگر کسی خوشصدا نیست، قاری بینالمللی نیست، این باید محروم بماند؟ بس هست.
خدایا تو را به حقّ محمّد و آل محمّد هر جا کمش گذاشتیم، جبران بفرما.
خدایا رفتار و گفتار و کردار ما را آن گونه قرار بده که اوّل مرگ، اوّل راحتی ما باشد. ریشهی متجاوزین آمریکایی، اسرائیلی و دیگران را، ریشهشان را بکن و شرّشان را به خودشان برگردان.
از الآن تا ابد قلب امام زمان علیهالسلام را از ما راضی بفرما.
«و السّلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- آیه 108 سوره توبه، به چه امری اشاره دارد؟
1) جایگاه انفاق در فرهنگ اسلامی
2) جایگاه مسجد در جامعه اسلامی
3) جایگاه حج در شریعت اسلامی
2- مخاطب آیه 59 سوره احزاب چه کسانی هستند؟
1) همسران رسول خدا
2) زنان با ایمان
3) هر دو مورد
3- آیه 28 سوره سبأ به چه امری تأکید میکند؟
1) جامعیت اسلام
2) جاودانگی اسلام
3) جهانی بودن اسلام
4- آیه 134 سوره آلعمران به کدام ویژگی اخلاقی اشاره دارد؟
1) گذشت از خطاب مردم
2) تواضع در برابر مردم
3) احسان به مردم
5- آیه 170 سوره اعراف به کدام ویژگی اهل ایمان اشاره دارد؟
1) تمسّک به قرآن
2) اقامه نماز
3) هر دو مورد