عوامل نجات انسان

موضوع: عوامل نجات انسان

تاریخ پخش: 11/01/1403

عناوین:

1- سوگندهای قرآن به اجزای مختلف زمان

2- تفاوت ضرر و خسران در زندگی

3- راه‌های جلوگیری از تلف‌شدن سرمایه عمر

4- افزایش ایمان با کاهش عمر

5- صالح‌بودن همه‌ی کارهای انسان مؤمن

6- شناخت درست حق در هر زمان و مکان

7- اعتدال در روابط اجتماعی و خانوادگی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

در ذهنم آمده که امشب این بحث را مطرح کنیم: «عوامل نجات». عوامل نجات را در سوره‌ی «وَ الْعَصْرِ» می‌توانیم چکیده‌اش را در ظرف ده دقیقه، کم‌تر، بیش‌تر بگوییم، عوامل نجات.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏. شما با صوت خوب بخوان: «وَ الْعَصْرِ. إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی‏ خُسْرٍ»، بخوانید، شما هم بخوانید ک جلسه‌ی مان قرآنی بشود. یک، دو، سه، «وَ الْعَصْرِ».

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏. «وَ الْعَصْرِ. إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی‏ خُسْرٍ. إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ» (عصر/ 1- 3)

در قرآن حدود چهل تا قسم هست، حرف قسم هم با «واو» هست. مثلاً «الله» یعنی خدا، امّا اگر گفتیم «وَ اللهِ» می‌شود قسم. «واو» قسم، یعنی واو سر هر چی بیاید، می‌شود قسم. خدا در قرآنش به حدود به چهل تا چیزی قسم خورده، بیست تایش آسمان است، «وَ النَّجْمِ» (نجم/ 1)، یعنی چه؟ کمک کنید: ستاره. «وَ الشَّمْس‏» (شمس/ 1)؟ خورشید. «وَ الْقَمَرِ» (شمس/ 1)؟ ماه. بعضی قسم به چیزهای آسمان خورده، بعضی‌ها هم به چیزهای زمینی خورده: «وَ التِّینِ» (تین/ 1)؟، انجیر «وَ الزَّیْتُونِ» (تین/ 2). خب حالا یک سؤال، چرا خدا به یک انجیر قسم خورده که یک کیلویش، صد تایش دویست تایش می‌شود یک کیلو، «وَ التِّینِ»، یعنی قسم به انجیر، یک بار هم می‌گوید: «وَ الشَّمْس‏»، قسم به خورشید، که نمی‌شود بهش نگاه کرد، نگاهش کنیم کور می‌شویم؟ این ربطش چیه؟ انجیر و خورشید ربطش چیه که یک بار به چیز بزرگ قسم خورده، یک بار به چیز کوچک؟ فردا ممکن است بچّه‌ی شما، شاگرد شما بپرسد. برای خدا هیچی، نه بزرگ است، نه کوچک، جوابش هم این است. آخر یک وقت یک کسی را آدم دوستش دارد، می‌گوید: «به جان تو، به جان خودم»، چون خودمان را دوست داریم، می‌گوییم به جان خودم، به جان شما، امّا یک وقت می‌گوییم به جان خودکار، به جان خودنویس. دیگر حالا خودکار و نویس فرقی نمی‌کند، برای خدا بزرگی نیست، کوچکی هم؟ بگویید: نیست.

1- سوگندهای قرآن به اجزای مختلف زمان

در زمان‌ها قسم که خورده، به زمان بیش از هر چیزی قسم خورده، من فارسی‌اش را می‌گویم، شما قرآنش را بخوان. مثلاً سوره‌ای در قرآن داریم سوره‌ی «وَ الْفَجْرِ»، اوّلش چیه؟ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏. بلند بگویید: «وَ الْفَجْرِ» (فجر/ 1)، نه با صوت بخوان، این‌جور که … «وَ الْفَجْرِ»، یعنی قسم به طلوع فجر. بعد طلوع فجر صبح می‌شود، یک سوره داریم «وَ الصُّبْحِ» (مدّثّر/ 34، تکویر/ 18)، بعد صبح چاشتی می‌شود، چاشت آیه‌اش کدام است؟ «وَ الضُّحى‏» (ضحی/ 1)، «ضُحی»، سوره‌ی «ضحی» یعنی چاشت. بعد چاشت روز می‌شود، قسم به روز خورده، «وَ النَّهارِ» (شمس/ 3، لیل/ 2)، قسم به روز خورده. بعد روز عصر می‌شود، «وَ الْعَصْرِ» که الآن خواندید. بعد عصر شب می‌شود، «وَ اللَّیْلِ» (مدّثّر/ 33، تکویر/ 17، انشقاق/ 18، فجر/ 4،  لیل/ 1، ضحی/ 2). بعد شب، سحر می‌شود، به سحر سه بار قسم خورده، یک جا گفته: «وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ» (مدّثّر/ 33)، «وَ اللَّیْلِ إِذا عَسْعَسَ» (تکویر/ 17)، «وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ» (فجر/ 4)، «یَسَرَ» و «أدبَرَ» همه‌اش یعنی قسم به شب وقتی که دارد تمام می‌شود، یعنی قسم به سحر. این خودش یک پیام دارد، به همه‌ی قطعات زمان قسم خورده، یعنی زمان ارزش دارد، مفت از دست ندهید. زمان ارزش دارد، به سحر سه باز قسم خورده، یعنی در بین زمان‌ها سحر ارزش بیش‌تری دارد. «وَ الْعَصْرِ» قسم به زمان. «إِنَّ الْإِنْسانَ»؟ بگویید: «لَفی‏ خُسْرٍ». چند تا جمله در این هست: «إِنَّ» گفته، یعنی حتماً. جمله‌ی اسمیه گفته، جمله‌ی اسمیه در ادبیات عرب زور دارد، وقتی می‌گوییم که «باختم»، «باختم» فعل است، یک وقت می‌گوییم «من باختم»، جمله‌ی اسمیه اگر هست، زورش بیش‌تر است. مثلاً یک وقت می‌گوییم: «وَ الْعَصْرِ. خَسِرَ الْإِنْسانَ»، به زمان قسم انسان باخت، سوخت، تلف کرد، هلاک شد، نفهمید، عمرش را به باد داد. اگر می‌گفت: «وَ الْعَصْرِ. خَسِرَ الْإِنْسانَ»، «خَسِرَ» فعل است، زورش کم است، امّا می‌گوییم «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی‏ خُسْرٍ»، جمله‌ی اسمیه زور دارد، این مال ادبیات است، «إِنَّ الْإِنْسانَ» جمله‌ی اسمیه است.

لام «لَـ» یعنی حتماً، « لَفی‏ خُسْرٍ». می‌توانست بگوید: «إِنَّ الْإِنْسانَ فی‏ خُسْرٍ»، بدون لام. هر جا لام مفتوحه می‌آید، یعنی حتماً، «إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى‏» (علق/ 6)، «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی‏ خُسْرٍ»، «لَظَلُومٌ کَفَّارٌ» (ابراهیم/ 34)، «لَـ» یعنی حتماً.

بعد هم می‌گوید: «فی‏ خُسْرٍ»، نمی‌گوید: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَخاسِر»، «خاسِر» یعنی زیان کرده، «فی خُسْرٍ» یعنی غرق در خسارت است، چون «فی» یعنی در، انسان غرق در خسارت است.

2- تفاوت ضرر و خسران در زندگی

تازه نگفته: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی‏ ضَرَر»، گفته: «فی‏ خُسْرٍ». فرقش چیه؟ یک وقت آدم می‌گوید ضرر کردم، یک وقت می‌گوید خسارت کردم. فرق این دو تا چیه؟ «ضرر» مال آنجایی هست که جنس باشد، سکّه می‌خری، ده میلیون می‌شود پنج میلیون، ولی جنس سکّه کم نشده، چند گرم طلاست، هنوز هم هست، جنسش هم خراب نشده که بگوییم حلبی است و آهن و پروفیل باشد، سکّه سکّه هست، منتها ده تومانش شد پنج تومان، اینجا می‌گویند ضرر، امّا اگر یخ‌فروش یخ آورد کنار خیابان بفروشد، کسی یخش را نخرید، نرخش کم نشده، سرمایه‌اش آب شد. آنجایی که سرمایه آب بشود، می‌گویند «خسارت»، آنجایی که سرمایه باشد، نرخش بیاید پایین، می‌شود «ضرر». اگر می‌گفت: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی‏ ضَرَر»، یعنی هستی، نرخت کم شد، «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی‏ خُسْرٍ» یعنی مثل یخ از شش طرف آب شدید. متوجّه هستید، یا نیستید؟ بله. «لَفی‏ خُسْرٍ». ببینید در یک جمله‌ی کوچک چه‌قدر تأکید است. «إِنَّ»، اوّل با قسم حرف می‌زند شک نکن، با قسم حرف می‌زند «إِنَّ»؛ با «وَ الْعَصْرِ» حرف می‌زند؛ با جمله‌ی اسمیه؛ با حرف لام؛ با کلمه‌ی «فی»، «فی‏ خُسْرٍ»، وگرنه می‌توانست بگوید: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَخاسِر». انسان از شش طرف دارد آب می‌شود، غفلت خیلی مهم است، «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی‏ خُسْرٍ».

خب حالا چه کنیم که خاسر نباشیم؟ دنیا بازار است، در این بازار ما مجبوریم جوانی‌مان را بدهیم. از دیشب تا حالا بیست و چهار ساعت جوانی شما و پیری من آب شد. نمی‌توانیم هم جنسمان را نفروشیم، آدم مثلاً قالی‌اش را می‌گوید قالی‌ام را نمی‌فروشم، سکّه‌ام را نمی‌فروشم، ماشینم را نمی‌فروشم، زمینم را نمی‌فروشم، امّا نمی‌تواند بگوید من جوانی‌ام را از دست نمی‌دهم، بخواهید یا نخواهید آن به آن جوانی‌تان دارد آب می‌شود. «وَ الْعَصْرِ»، با هم بخوانیم سوره را: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏. «وَ الْعَصْرِ. إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی‏ خُسْرٍ. إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ».

نکاتی که در این یکی، دو دقیقه گفتیم:

1- زمان ارزش دارد، به همه‌ی قطعاتش خدا قسم خورده؛

2- به سحر سه بار قسم خورده؛

3- با جمله‌ی اسمیه آمده: «إِنَّ الْإِنْسانَ»؛

4 با کلمه‌ی «لَـ» آمده، « لَفی‏ خُسْرٍ»، «لَـ» یعنی قطعاً؛

5- «فی» گفته یعنی غرق در خسارت است، «فی» یعنی غرق در خسارت است.

حال چه کنیم که آب نشویم؟ چه کنیم جوانی‌مان هدر نرود؟ خیلی هم راحت هدر می‌رود هان، مثلاً بلند نمی‌شود خودش ورزش کند، می‌نشیند پای تلویزیون، بلژیک به مکزیک گل می‌زند. خب به تو چه؟! شما تا حالا دیدید یک کسی صندلی بگذارد، پول‌های بانک را ببیند؟ چیه؟ پوله. به تو هم می‌دهند؟ نه. پس برای چی نگاهش می‌کنی؟! خود ورزش یک ارزش است، ورزش کنید، امّا شما پول‌های من را ببینی، به شما که نمی‌دهم که. ورزش فلان کشور را ببینیم، به شما که نمی‌دهند که. تماشای ورزش فرق می‌کند با خود ورزش.

3- راه‌های جلوگیری از تلف‌شدن سرمایه عمر

چه کنیم که عمرمان تلف نشود؟ حالا با این‌هایی که تلف شده چه کنیم؟ می‌شود برگرداند؟ بله، ما در نعمت‌ها خیلی‌ها را برمی‌گردانیم. شهرداری زباله‌ها را جمع می‌کند، یک چیزی درست می‌کند به نام باز؟ بازیافت، همان زباله‌ها را تبدیل می‌کند. سازمان آب، فاصلاب را می‌گیرد، تصفیه می‌کند برای آب کشاورزی. یعنی می‌شود جلوی یک سری ضررها را گرفت، تبدیل کرد. آب که صورتت می‌ریزی، چرا آب را بیخودی می‌ریزی؟ قصد وضو کن، می‌شوی باوضو. می‌خواهی قدم بزنی، خب از این خیابان برویم، در خانه‌ی عمّه یک سلامی هم به عمّه بکنیم، صله‌ی رحمی هم بشود. می‌خواهیم دعا بکنیم، چرا می‌گوییم خدایا مریض من را شفا بده، بگوییم همه‌ی مریض‌ها را شفا بده. سعی کنیم میلیاردی فکر کنیم. من یک بار آمدم مشهد، رفتم حرم امام رضا گفتم: «میلیارد آدم، میلیاردی جمعیت در چین است، هیچ کدامش هم مسلمان نیستند، جز افراد نادر. این‌ها آدم نیستند؟ اسلام به گوششان نرسیده، شاید قیامت من گیر بودم که آقای قرائتی ای کاش می‌رفتی زبان چینی یاد می‌گرفتی، می‌رفتی در چین هجرت می‌کردی و مردم آنجا را به اسلام دعوت می‌کردی. نمی‌دانم، شاید وظیفه‌ام این بوده، بیخود من در تلویزیون بودم. درست است خیلی از افراد می‌گویند خوش به حال آقای قرائتی. یک کسی به من می‌گفت: «تو در همه‌ی کانال‌ها هستی، جز کانال کولر!» خیلی خب، بعضی‌ها می‌گویند خوش به حالت، امّا حالا واقعاً وظیفه‌ی مان همینه؟ بهتر از این نمی‌توانید باشید؟ جمهوری اسلامی بهتر از این نمی‌توانست باشد؟ آموزش و پرورش ما، دانشگاه ما، جوان‌های ما؟ می‌شد. «وَ الْعَصْرِ»: به زمان قسم، «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی‏ خُسْرٍ».

راه نجات. چهار تا چیزی راه نجات است.

1- «إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا»؛

2- دوّمی‌اش را شما بگویید: « عَمِلُوا الصـ»؟، «صالِحات»؛

3- «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ»؛

4- «وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ».

4- افزایش ایمان با کاهش عمر

راه نجات این است: «هر چی از عمر کم می‌شود، به ایمان اضافه بشود.»

دو، سه تا حدیث ناب برایتان بخوانم. حدیث داریم ایمان ده درجه هست (الکافی، ج ‏2، کتاب الإیمان و الکفر، بَابٌ آخَرُ مِنْه‏ (درجات الإیمان)، ح 2، ص 44 و 45)، بعضی‌ها یک درجه ایمان دارند، بعضی نه، یک درجه بیش‌تر دارند، دو درجه دارند، بعضی سه درجه، بعضی چهار درجه، تا بعضی ده درجه. بعضی همین مقدار امام حسین را دوست دارد که روز عاشورا یک پیراهن سیاه می‌پوشد، بیش از نه. بعضی‌ها نه، عزاداری هم می‌آید. بعضی تاریخ کربلا را هم مطالعه می‎کند. بعضی‌ها اربعین پیاده‌روی می‌رود تا کربلا. هر کسی درجه ایمانش به عملش بستگی دارد، «إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا».

حدیث هم داریم این‌هایی که ایمانشان قوی است، سر به سر ایمان ضعیف‌ها نگذارند. هر کسی همان ایمانی که دارد، سر به سرشان نگذارید، این هم  دو تا.

حدیث سوّم. داریم که هر کس می‌خواهد ببیند ایمانش چه‌قدر است، ببیند کجا دروغ گفت. اگر یک بستنی بهت دادند، دروغ گفتی، معلوم می‌شود ایمان شما به اندازه‌ی یک بستنی است. اگر نه با بستنی دروغ نمی‌گویم، امّا یک سکّه بدهند، یک دروغ می‌گویم، ایمان شما یک سکّه است. امیرالمؤمنین فرمود: «کره‌ی زمین را به من بدهند، دروغ نمی‌گویم»، یعنی ایمان من از کره‌ی زمین بیش‌تر است. راه نجات ایمان است، یعنی هر چی از عمر کم می‌شود، به ایمان اضافه بشود.

ایمان قابل کم و زیاد شدن است، هم در قرآن داریم: «زِدْنی‏» (طه/ 114)، «زادَهُمْ‏» (احزاب/ 22، محمّد/ 17، آل عمران/ 173)، «زِدْناهُمْ» (کهف/ 13)، این یعنی هی روز‌به‌روز قوی‌تر می‌شود. افرادی هستند دانشجو هستند، هی دلشان می‌خواهد هفته‌ای یک کتاب می‌خواهد مطالعه کند، قانع نیست به این کتاب موجود. می‌گوید: «خیلی خوب، کتاب موجود را می‌خوانم، مطالب علمی‌اش را هم یاد می‌گیرم. ترم و واحد را هم طی می‌کنم و درس‌ها را هم پاس می‌کنم، مدرک را می‌گیرم و استخدام رسمی هم می‌شوم.» خب این حدّاقل است، یا حدّاکثر؟ حدّاکثر نیست که، حدّاقل است.

چه کنیم که خسارت نکنیم؟ باید هر چی از عمرمان کاسته می‌شود، به کمالاتمان اضافه بشود، « إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا».

«وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»، بعضی‌ها می‌گویند: «فلانی قلبش پاک است، درست است حالا جوان است، دست به یک کارهایی، گناهی هم می‌زند، ولی آدم خوبی است.» این را خدا قبول دارد، یا نه؟ فلانی قلبش پاک است، دلش صاف است. خب نه، قرآن هر جا می‌گوید «آمَنُوا»، کنارش گفته «وَ عَمِلُوا الصَّالِحات»، یعنی ایمان قلبی با عمل صالح. نمی‌شود گفت من قلبم خوب است، ولی زبانم فحشت می‌دهد، ولی در قلبم قلباً دوستت دارم، قلبم خوب است با شما! چه کسی قبول می‌کند که هم فحش می‌دهی، هم می‌گویی قلبم با تو صاف است؟ قرآن چه‌قدر، ده‌ها بار گفته: «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ». «عَمِلُوا»، «الصَّالِحاتِ» هم گفته.

5- صالح‌بودن همه‌ی کارهای انسان مؤمن

من سه تا کلمه می‌گویم، فرقش را ببینید چیه؟ «مَسجِد»، «مساجِد»، «المَساجِد»؟ در ادبیات عرب فرق دارد. «مَسجِد» یعنی یکی، «مَساجِد» یعنی چند تا، «المَساجِد» یعنی همه‌ی مسجدها. خب حالا که این را بلدید، این را هم بلدید دیگر: «صالِح»، «صالِحات»، «الصَّالِحات»، «إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا صالِح»، اگر می‌گفت: «صالِح» یعنی یک کارت خوب باشد، «صالِحات» یعنی چند تا کارهایت خوب باشد، «الصَّالِحات» را شما بگویید؟ همه‌ی کارهایتان خوب باشد. آخر بعضی‌ها مسواک می‌زنند، غسل جمعه نمی‌کنند، بعضی‌ها غسل جمعه می‌کنند، مسواک نمی‌زنند. سلام می‌کند، همسرداری‌اش خوب نیست، عقده‌ای است. قرآن نه «صالحی» (17:28) می‌خواهد، نه «صالِحات» می‌خواهد، آن که قرآن می‌خواهد؟ با هم بگویید: «الصَّالِحات» است. این که می‌گویم با هم بگویید، به خاطر این است این وسطه من هم یک نفس بکشم، شما که حرف زدی، برای من یک آرامش است، دوّم ذهن شما فعّال می‌شود، سعدیا مرد نکونام؟ نمیرد هرگز، شما بگو نمیرد هرگز، من وسطه نفس بکشم. «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ؟»، «أَتْقاکُمْ» (حجرات/ 13).

راه نجات چیه؟ یک، «آمَنُوا». دو، «عَمِلُوا الـصَّالِحاتِ»، نه «عَمِلُوا صالِح»، نه «عَمِلُوا صالِحات»، «الصَّالِحات». حالا اگر ما گوش به حرف شما آخوندها دادیم، عملمان صالح بود، ایمانمان هم قوی بود، شما ول کن هستی؟ می‌گوییم نه، تازه مسئولیت اجتماعی دارد، «وَ تَواصَوْا؟»، «بِالصَّبْرِ». نمی‌گوید: «أوصُوا بِالْحَقِّ»، می‌گوید: «تَواصَوْا». «أوصُوا» یعنی تو دیگران را به حق سفارش کن، «تَواصَوْا» یعنی همه به هم سفارش کنند، نگو آقا من ترم چندمم، تو شاگرد چندمی، من بچّه‌ی کجام، من نمی‌دانم چی‌ام، همه نیاز به سفارش داریم، «تَواصَوْا» باب تَفاعُل یعنی همه به همدیگر نیاز داریم، هیچ کس خودش را نباید بگوید: «من بی‌نیازم، من اصلاً کاری به تو ندارم، نصیحت‌هایت را هم نمی‌خواهم قبول کنم.» کسی نیست که …

راه نجات، انسان مثل یخ دارد آب می‌شود، راه نجاتش این است که:

1- حالا که از عمرش دارد کم می‌شود، به عمل و ایمانش اضافه بشود؛ 2- ایمان ده درجه داریم؛ 3- ایمان قوی‌ها سر به سر ایمان ضعیف‌ها نگذارند؛ 4- ایمان خالی هم فایده ندارد، باید عمل هم درست باشد؛ 5- عمل هم نه «صالِح»، نه «صالحاتی»، «الصّالحاتی»، همه‌ی کارها درست باشد، پنج.

6- شناخت درست حق در هر زمان و مکان

«وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ»، حق چیه؟ هر زمان حق یک چیزی است. یک زمانی ساختن آب‌انبار حق بود، الآن با این لوله‌کشی‌هایی که شده، دیگر ساختن آب‌انبار حق نیست. یک زمان می‌رفتند در حرم شمع روشن می‌کردند، چون نور، شمع بود، الآن دیگر شمع روشن کردن در حرم لغو است، حق یک چیز شناور است، ممکن است یک زمانی، یک کاری حق باشد، یک زمانی، یک کاری باطل باشد.

تشخیص حق با چیه؟ نیاز دارد با عقل، با علم، با مشورت. حتّی یک کتابی می‌خواهی بخری، کتاب چه کسی را بخوانیم؟ یک جلسه‌ای می‌خواهی بروی، کدام جلسه برویم؟ کدام جلسه، عمر من را کم می‌گیرد، ولی بار علمی من را بالا می‌برد؟ تشخیص بدهیم، «تَواصَوْا بِالْحَقِّ»، خیلی چیزها حق نیست.

یک روز طرفدارهای شاه با چماق آمدند فیضیه، من دیدم خیلی گاردی و نظامی می‌آیند. گفتم این‌ها یک هدفی دارند، این‌ها عادی نمی‌آیند در مدرسه‌ی فیضیه. یک‌مرتبه دیدم آقا که رفت منبر، «اللّهمّ صلّ»، آقا رفت سخنرانی کند «اللّـ»، هر چی آقا رفت بخواند با صلوات، خب این صلوات حق نیست باطل است، صلوات می‌فرستد می‌خواهد منبر را به هم بزند.

خیلی بلندگوهایی که مردم‌آزاری می‌کند، حرام است. شما می‌خواهی دعا بخوانی دعا بخوان، فقط به ما گفتند اذان را با صدای بلند بگو، این هم خوش‌صدا باشد، نه بدصدا. یا مریض است می‌خواهد بخوابد، شما بلندگو را می‌گذاری رو به خانه‌اش، با صدای شدید ذکر خدا می‌گویی، این حق است؟

به یک سربازی گفتند: «می‌روی پهلوی مسئول عقیدتی سیاسی همین‌طوری سلام کن. اگر گفت «سَلام»، بگو «سَلامٌ عَلَیکُم». «سَلامٌ عَلَیکُم»، «سَلامٌ عَلَیکُم وُ رَحْمَهُ اللَّهِ». این وارد اتاق گزینش که شد، گفت :«سَلامٌ عَلَیکُم وُ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه»، این دید چیزی برایش نمانده، گفت: «سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَه‏، اللَّهُ أَکْبَر»، «سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَه‏، اللَّهُ أَکْبَر».

7- اعتدال در روابط اجتماعی و خانوادگی

اگر نیم کیلو کمال دیدی، یک کیلو تعریف کردی، چاپلوسی. عربی‌اش را بخوانم، «الثَّنَاءُ»، ثناء با (ث)، حمد و ثناء، یعنی ستایش؛ «الثَّنَاءُ بِأَکْثَرَ مِنَ الِاسْتِحْقَاقِ مَلَقٌ» (نهج‌البلاغه، حکمت 347)، «مَلَق» یعنی تملّق، اگر کسی نیم کیلو خوبی دارد، شما یک کیلو گفتی چاپلوسی. اگر نیم کیلو خوبی دارد، یک سیرش را گفتی، کمش گذاشتی، حسودی. آدم‌های حسود، یکی از علامت‌های حسود این است که خوبی مردم را به زبان نمی‌توانند بگویند، نمی‌تواند بگوید تو از من بهتری، تو خطّت از ما بهتر است، صدایت از من بهتر است، کمالاتت از ما بهتر است، به زبان نمی‌تواند بیاورد. اگر به زبان نیاوردی کمالات را حسودی، اگر بیش از اندازه بودی؟ بگویید: چاپلوسی، اگر به اندازه بود، به اندازه است، حساب و کتاب دارد. همه چیزی حساب دارد. می‌گویند سی و چهار بار «اللَّهُ أَکْبَر» بگو، سی و سی بار «الْحَمْدُلِلَّه‏»، سی و سه بار «سُبْحَانَ اللَّه». حالا نمی‌شود 34 تا ما یک‌مرتبه بگوییم چهل تا؟ بابا می‌گویند سی و چهار متری گنج است، شما چهل و پنج متری را بِکَنی به گنج نمی‌رسی. می‌گویند رگ دست اینجاست، باید بزنی در رگ، شما بزنی در گوش، خب درد می‌آید. می‌گویند احترام، دست را بگذار اینجا، شما بگو خیلی به شما علاقه دارم، دستم را بگذارم بالای سرم، می‌زند در گوشت. هر چیزی حساب دارد، تشکّر، تملّق، انتقاد، توبیخ. ما حق نداریم اگر کسی بد بود، همه‌ی توبیخ‌ها را نثارش کنیم. حضرت عیسی با اصحابش عبور می‌کردند، سگِ بدبویِ سیاهِ زشتی بود کنار جادّه. هر کسی یک چیزی گفت: «چه‌قدر بدبو است!»، «چه‌قدر زشت است!»، «چه‌قدر لاغر است!»، چه‌قدر مردنی است!» حضرت عیسی دید همه‌ی اصحابش از این سگ بدگویی کردند، فرمود: «چه دندان‌های سفیدی دارد!» (ر. ک به: بحار الأنوار، ج ‏72، ص 222) دندان سفید یعنی چه؟ یعنی خوبی‌اش را هم بگویید.

خیلی این‌هایی که ما تعریفشان را می‌کنیم، وقتی باهاشون زندگی می‌کنیم، می‌بینیم نه، آن خوبی‎‌ها، آن‌طوری هم که ما فکر می‌کردیم نیستند، یک ضعف‌هایی هم دارند. زود جذب کسی نشوید، زود هم با کسی مخالف نشوید، در بدها هم خوبی‌هایی هست، در خوبی‌ها هم بدی‌ها هست. با یک قضاوت، یک لیمو ترش را خوردی، نگو: «اَه ترش است! لیمو شیرین، بَه شیرین است.» همان لیمو ترشه کمالاتی دارد و لذا می‌گوییم لیمو ترش درست است قد تو کوچک است لیمو، طعمت هم ترش است، امّا ماه‌ها و سال‌ها در یخچال می‌مانی، امّا لیمو شیرین کارد بهش می‌زنی، بعد از یک لحظه تلخ می‌شود، آبدار هست، بزرگ هم هست، امّا تلخ می‌شود، تو لیمو کوچولو، کوچیکی و ترشی، امّا ماندگاری، همه چیزی را با هم نگاه کنیم.

راه نجات:

1- «آمَنُوا» 2- «عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»؛ 3- «تَواصَوْا بِالْحَقِّ». حالا می‌روی «تَواصَوْا بِالْحَقِّ» کنی، می‌گوید: «به تو چه؟! فضولی؟! ولمان کن می‌خواهم زندگی کنم!»، «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ». بعد می‌گوید: 4- «وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»، اگر هم تو ذوقت زدند، مقوّا نیستی که با باران آب بشوی، تو ذوقت زدند مقاومت کن، «تَواصَوْا بِالْحَقِّ»، بعد می‌گوید: «تَواصَوْا بِالصَّبْرِ».

راه نجات چهار چیز است، تمام بشریت در خسارت است، خدا گفته، قسم هم خورده، با قسم «وَ الْعَصْرِ» هم گفته و بیش‌ترین خسارت هم این است که انسان عمرش را به باد بدهد. همه‌اش حدیث بخوانیم؟ نه، خسته شدی یک کتاب دیگر. خسته شدی، ورزش کن، منتها ورزشی که آرامش در آن باشد، ورزش‌هایی که هیجان در آن هست که این ورزش نیست.

راه نجات: «ایمان، عمل صالح، تواصی به حق، تواصی به صبر»

حالا من می‌خواهم دعا کنم که این دعای خودم هم مهارت می‌خواهد. اوّل داریم که دستی که می‌برید بالا، از خدا چیزی می‌خواهید، این دست محروم نمی‌شود. محروم نمی‌شود یعنی چه؟ یعنی یکی از این چیزها را خدا بهت می‌دهد: 1- یا همان را خدا بهت می‌دهد؛ 2- یا همان را خدا بهت نمی‌دهد، مشابهش را بهت می‌دهد؛ 3- یا اگر صلاح نباشد، یک بلا را از جانت دور می‌کند؛ 4- یا برای قبر و قیامتت می‌گذارد؛ 5- یا برای نسلت می‌گذارد. حدیث داریم دست بیاید بالا، یک چیزی خدا بهش می‌دهد. و حدیث هم داریم ده مرتبه بگویید: «یا رَبِّ» خدایا می‌گوید لبّیک، چی می‌خواهی؟ بِهِت می‌دهم. (الکافی، ج‏2 ،  کتاب الدعاء، بَابُ مَنْ قَالَ یَا رَبِّ یَا رَب‏، ح 1،  ص 520)

بسم الله الرحمن الرحیم

یا رَبِّ، یا رَبِّ، یا رَبِّ، یا رَبِّ، یا رَبِّ، یا رَبِّ، یا رَبِّ، یا رَبِّ، یا رَبِّ، یا رَبِّ. خدایا تو می‌دانی چه‌قدر «وَ الْفَجْرِ» (فجر/ 1) را از دست دادیم، «وَ الصُّبْحِ» (مدّثّر/ 34، تکویر/ 18) را از دست دادیم، «وَ الضُّحى‏» (ضحی/ 1)، را از دست دادیم، «وَ النَّهارِ» (شمس/ 3، لیل/ 2)، و «وَ الْعَصْرِ» و «وَ اللَّیْلِ» (مدّثّر/ 33، تکویر/ 17، انشقاق/ 18، فجر/ 4،  لیل/ 1، ضحی/ 2) را، چه‌قدر عمرمان را هدر دادیم، هدرهای گذشته‌ی ما را ببخش و بیامرز.

خدایا هر چه به عمر ما اضافه می‌کنی، به ایمان و علم و عمل و اخلاص ما بیفزا.

ما را در تشخیص وظیفه، گرفتار هوس‌ها و انحراف‌ها قرار نده.

ما را اهل امر به معروف، «تَواصَوْا بِالْحَقِّ»، نهی از منکر «تَواصَوْا بِالْحَقِّ» قرار بده.

در شناخت حق و باطل دست ما را بگیر.

قلب امام زمان را از ما راضی بفرما. اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

اعتدالخسراندرسهایی از قرآنسوگندشناخت حققرائتینجات
Comments (0)
Add Comment