موضوع: حضرت خدیجه سلاماللهعلیها، یاور صدیق رسول خدا (2)
تاریخ پخش: 02/01/1403
عناوین:
1- گذشت از اموال، در راه خدا
2- پرورش حضرت زهرا، در دامان حضرت خدیجه سلاماللهعلیهما
3- نامگذاری نوزادان، به نام حضرت خدیجه
4- عنایت ویژه رسول خدا، به حضرت خدیجه
5- الگوگیری از حضرت خدیجه، در گذشت از اموال
6- کار برای خدا، نه کسب نام و عنوان و شهرت
7- اخلاص در نیّت و انجام عمل برای خدا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
ماه رمضان، ایّامی این بحث را گوش میدهید که رحلت حضرت خدیجه (سلام الله علیها) هست، یک بیست و پنج، شش دقیقه راجع به حضرت خدیجه (سلام الله علیها) در یک برنامه صحبت کردیم، حالا مطالب مانده، باز هم راجع به خدیجه (سلام الله علیها) صحبت کنیم.
زن تا کجا میتواند باشد؟ در قرآن سلام به پیغمبران اولوا العزم هست: «سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِی الْعالَمینَ» (صافّات/ 79)، «سَلامٌ عَلى مُوسى» (صافّات/ 120)، «سَلامٌ عَلى إِبْراهیمَ» (صافّات/ 109)، ولی جبرئیل که پهلوی پیغمبر میآمد، میگفت: «خدا سلام خدیجه را هم رسانده»، خدا به خدیجه سلام میکند.
1- گذشت از اموال، در راه خدا
همهی اموالش را داد و از پیغمبر (صلّیاللهعلیهوآله) درخواستی نکرد. به دلش برات شد که یک عبایی از پیغمبر بگیریم، عبا، برای کفن، که من در عبای پیغمبر کفن بشوم. این را هم گفت این را هم نگویم، به زهرا بگویم تو به بابایت بگو که مامان عبای شما را میخواهد برای کفنش. حضرت هم عبایش را داد، ولی وقتی ایشان رحلت کرد، جبرئیل نازل شد، گفت: «یک کفنی خاص از یک دنیایی دیگر برایش میآوریم.» زن تا کجا میتواند رشد کند. تمام امامان ما در خطبههایشان میگفتند: «ما فرزندِ نسلِ خدیجه هستیم»، یعنی امام زمان (علیهالسلام) افتخار میکند: «وَ ابْنُ خَدِیجَهَ الْغَرَّاءِ» در دعای ندبه هست، مال امام زمان (علیهالسلام).
خب، یک حدیثی داریم: «مَا أُوذِیَ نَبِیٌّ مِثْلَ مَا أُوذِیتُ» (مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ابن شهرآشوب، ج 3، ص 247)، هیچ پیغمبری به اندازهی من اذیت نشد، این حدیث از پیغمبر (صلّیاللهعلیهوآله) هست، فرمود: «من را بیش از همهی پیغمبرها اذیت کردند.» خیلی اذیت کردند، اذیت زبانی، قرآن بخوانم: «شاعِر» (صافّات/ 36، انبیاء/ 5، طور/ 30)، پیغمبر شاعر است، در قرآن هست. «کاهِن» (طور/ 29، حاقّه/ 42)، کاهن است. «مَسْحُور» (إسراء/ 47، فرقان/ 8): سحر شده. «ساحِر» (یونس/ 2، ص/ 4): این خودش هم دیگران را سحر میکند؛ هم خودش سحر شدهی دیگران هست، هم ایشان دیگران را سحر میکند. «مَجْنون» (دخان/ 14، صافّات/ 36، حجر/ 6، قلم/ 51): جنزده هست. هر چی خواست، «أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُون» (فرقان/ 4)، یک گروهی کمکش میکنند، حرفها از خودش نیست. «یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ» (نحل/ 103): یک انسانی، یواشکی، یک چیزهایی یاد پیغمبر میدهد. از نظر تهمت، هر تهمتی بود زدند. سوءقصد، سر شب، نصفه شب ریختند توی خانهی پیغمبر (صلّیاللهعلیهوآله)، پیغمبر را بکشند که حضرت علی (علیهالسلام) جایش خوابید و …
2- پرورش حضرت زهرا، در دامان حضرت خدیجه سلاماللهعلیهما
حالا، هیچ پیغمبری به اندازهی من اذیت نشد. آن وقت خدیجه (سلاماللهعلیها) در کنار همهی اذیتها، کنار پیغمبر (صلّیاللهعلیهوآله) بود. پس وقتی، خدا وقتی به پیغمبر میگوید: «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَر» (کوثر/ 1)، من به تو کوثر دادم، خب به پیغمبر داده، به خدیجه هم داده، چون کوثر یعنی زهرا، زهرا اگر از پیغمبر هست، از خدیجه هم هست. چی داد؟ اموال زیادی را داد؟ چی گرفت؟ کوثر گرفت، سلام خدا را گرفت، دوش به دوش پیغمبر. خیلی مهم هست اینها.
فایدهاش چیه؟ این حرفهایی که میزنی خدیجه (سلاماللهعلیها) بود، ما چه کنیم؟ شما هم میتوانید خدیجه (سلاماللهعلیها) باشید. دو تا آیه در قرآن داریم، اوّلش مثل هم هست، آخرش فرق میکند. یک آیه داریم: «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ؟»، «وُسْعَها» (بقره/ 286)؛ یک آیه دیگر داریم میگوید: «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها» (طلاق/ 7)، دو تا آیه هست، «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» یک آیه هست، «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها». «وُسْعَها» یعنی چهقدر جون داری؟ «ما آتاها» یعنی چهقدر پول داری؟ هرکس، هر چی دارد، آن مقداری که دارد، میتواند خرج کند.
ما خانمهایی داریم، کارهایی کردند. در قم نزدیک حرم حضرت معصومه، یک خانمی آمد، یک مسجد ساخت به نام مسجد فاطمیه. در طول سال از علمای درجه یک قم پیشنماز آنجا بودند. مسجدش پر میشد، هم ظهرها، هم غروبها. یک خانم، مسجدش هم گچبری و کاشیکاری و منار و اینها نداشت، یک مسجد ساده با آجر. خانمهایی که پای تلویزیون بحث را میشنوند، اگر دخترهایت را شوهر دادی الحمدلله و اگر پسرهایت را داماد کردی الحمدلله، وضع مالیات خوب است، یک چیزی را وقف کن، یک چیزی را در راه خدا بدهید. یک چیز دائمی هم باشد، مثل وقف. بعضی وقتها هم ممکن است آدم یک اطعامی بدهد، یک سوری بدهد، مهمانی کند، مکّهای برود، تمام میشود، امّا یک چیز ماندگار، چیز ماندگار.
از خدیجه (سلام الله علیها) یاد گیریم، یک آیه در قرآن داریم، میگوید: «أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوى» (ضحی/ 6)، تا میگوید که: «وَ وَجَدَکَ عائِلاً؟»، «فَأَغْنى» (ضحی/ 8). «عائِل» یعنی فقیر، «أغْنی» یعنی غنی. «وَ وَجَدَکَ عائِلاً»: پیغمبر تو فقیر بودی هان؛ «فَأَغْنى»: تو را بینیاز کردیم. آن وقت در تفاسیر آمده بینیاز شدن پیغمبر با ثروت خدیجه بود. ثروت خدیجه وارد زندگی پیغمبر شد، پیغمبر غنی شد. مصداق این آیهای که پیغمبر، چون خدا کار را بیواسطه نمیکند که، پیغمبر را میخواهد غنی کند، از چه طریقی؟ از آسمان که پول نمیآید، با مال خدیجه، با ثروت خدیجه، «عائِلاً فَأَغْنى».
«الَّذی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ» (شرح/ 3)، مشکلاتی داریم که کمر تو را میشکند. خب این مشکلات، مشکلاتی کمر پیغمبر (صلّیاللهعلیهوآله) را میشکند، کمر خدیجه (سلاماللهعلیها) را هم میشکند، یعنی در مصیبتها همه مثل هم بودند دیگر.
3- نامگذاری نوزادان، به نام حضرت خدیجه
خب، خدیجه (سلاماللهعلیها) یک زن بینظیری بود. خود خدیجه هم معنای خوبی دارد هان. یک وقت من، میترسم فراموش کرده باشم، ولی یک وقت به فکر افتادم که «خدیجه» یعنی چه؟ «خدیجه» یعنی وجود مبارک و مفید. چرا اسم دخترهایمان را خدیجه نمیگذاریم؟ روایاتی داریم، شیعه و سنّی نقل کردند، یعنی هم شیعه، هم سنّی که حضرت فرمود: زنان درجه یک بهشتی، چهار نفرند. اوّل همه خدیجه هست، دوّم زهراست، سوّم؟ آسیه، زن فرعون، چهارم؟ مریم.
میشود، خانمهایی که ما داریم، ببینند نیاز چی هست، منتها باید اوّل پولمان خمس داده باشد، زکات داده باشد. یک وقت یک کسی آمد نهضت سوادآموزی، گفت: «میخواهم اموالم را وقف نهضت سوادآموزی کنم»، به او گفتم: «شما خمس و زکات دادی؟»، گفت :«نه»، گفتم: «خمس و زکات واجب است، وقف مستحب است.» از نهضت بیرون رفت، همکارهای ما در نهضت، همکارهای آن زمان، گفتند: «بابا، یک شکار به این خوبی میآید در نهضت که میآید اموالش را وقف نهضت کند، خب بگیر، بگو دست شما درد نکنه»، گفتم: «من خلق نشدم برای اینکه پول مردم را بگیرم، من خلق شدم برای اینکه به مردم بگویم راه حق این است، اوّل خمست را بده، مالت پاک بشود، بعد.» اگر وضع مالیتان خوب است، یک یادگاری از خودتان بگذارید، چون ما با مالمان که از دنیا نمیرویم، هر چی هم داریم باید بیرون بگذاریم.
از خدیجه (سلاماللهعلیها) یاد گیریم، کمک شوهرمان کنیم اگر وضعمان خوب است، ولی منّت نگذاریم. خدیجه (سلاماللهعلیها) هم جانش را گذاشت، هم پولش را گذاشت، هم عزّت اجتماعیاش را گذاشت، چون تحقیرش میکردند که زن یتیم شدی، یک خانم پولدار، باشخصیت، زن فقیر شده.
4- عنایت ویژه رسول خدا، به حضرت خدیجه
گاهی زنهای پیغمبر میگفتند: «یا رسول الله، خدیجه از دنیا رفت، بهترش گیر تو آمده»، میخواستند بگویند ما بهتر از خدیجهایم. فرمود: «شما بهترید؟! شما بهتر از خدیجه هستید؟! خدیجه زمانی به من ایمان آورد که همهتان بتپرست بودید، خدیجه زمانی یاری من را کرد که هیچکدام به من رو نکردید، کی گفته شما بهترید؟!»، هیچ کس خدیجه نمیشود. این جمله که میگویم شعار نیست هان، پیغمبر (صلّیاللهعلیهوآله) گفته: «هیچ زنی خدیجه نمیشود.»
به دوستان خدیجه، پیغمبر عنایت داشت. یک گوسفند توی خانهی پیغمبر بود، حضرت فرمود: «این را بکشید و بخشی از گوشتش را به دوستان خدیجه بدهید. خدیجه زمانی که توی خانهی ما بود، یک خانمهایی میآمدند و میرفتند، اینها چون دوست خدیجه بودند، از این گوشت قربانی برای آنها هم بفرستید.» یعنی توجّه پیغمبر (صلّیاللهعلیهوآله) نه به خدیجه (سلاماللهعلیها)، به دوستان خدیجه، به دوستان خدیجه.
کسی که امام صادق (علیهالسلام) افتخار کند جدّم خدیجه هست، امام باقر، امام رضا، امام زمان، امام حسین، همهی امامها (علیهمالسلام). یک کسی یک شعری گفته بود برای ابالفضل، گفته بود: «ابالفضل تو کی هستی؟»، بعد شعر این است:
چهار امامی که تو را دیدهاند دست علمدار تو بوسیدهاند
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) دست ابالفضل (علیهالسلام) را بوسید، امام حسن (علیهالسلام) بوسید، امام حسین (علیهالسلام) بوسید، امام سجّاد (علیهالسلام) بوسید، چهار امامی که تو را دیدهاند. تمام امامان ما به خدیجه (سلاماللهعلیها) افتخار میکردند. چی داد؟ اموال دنیا. چی گرفت؟ رضای خدا. اشتباه میکنند آنهایی که پول دارند و کمک نمیکنند. شما سه تا بچّه مگر نداری؟ حالا اگر چهار تا میداشتی، چه میکردی؟ یکی از این جوانهای مملکت را فرض کن بچّهی خودت است، کمکش کن، اگر دختر هست عروسش کن، پسر هست دامادش کن. اگر هر ثروتمندی یک جوان را راه بندازد، مشکل فقر حل میشود.
بگو از بچّههایم کم میشود. نه، از بچّههایت کم نمیشود، اگر شما دادی، میدهند. ببینید، خدا رحمت کند آیت الله حائری، امام جمعهی اسبق شیراز را. یک مَثَلی داشت، میگفت سینی میوه را میآورند برای شما نشان میدهند، میگویند: «بفرما»، اگر شما یک سیب برداشتی، اگر شما یک سیب برداشتی برای خودت، این آقایی که میوه میآورد، از کنار شما رد میشود، میگیرد به دوّمی میدهد، او هم برای خودش، اگر برای خودمان برداریم، رد میشود، یعنی آن صاحب نعمت، نعمت را میبرد. امّا اگر برای خودم برنداشتم، تا میوه آوردند، یک سیب برداشتم دادم به این، یک سیب برداشتم به آن، به آن، یعنی این سیب را به همهی اطرافیها دادم، تا مادامی که من به این و آن بدهم، آن آقا هم سینی را نزد من نگه میدارد، امّا وقتی که برای خودم برداشتم، رد میشود. گرفتید مَثَل را؟ اگر یک سینی …
5- الگوگیری از حضرت خدیجه، در گذشت از اموال
یک حساب عقلی هم بیایید بکنیم. گاهی آدم میگوید: «ثروت را نگه دارم برای بعداً»، به مناسبت حضرت خدیجه (سلاماللهعلیها) میخواهم که ثروتش را داد. افرادی هستند وضع مالیشان خوب، ولی میگویند میخواهیم آیندهنگری، پیری داریم، کوری داریم، فقر داریم، نوه داریم، فامیل داریم، همسایه داریم. چند تا حساب میکنم، این را، این هم:
1- اوّل میدانی که شما به پیری میرسی، یا نمیرسی؟ از کجا میگویی پیری داری؟ ممکن است جوان …، ما در قرآن چهارده مرتبه «بَغْتَهً» داریم، «بَغْتَهً» یعنی ناگهانی. شما قبرستان که میروی، عکسهای مردهها را نگاه میکنی، عکس جوانها کمتر از پیرها نیست. پس سؤال اوّل این است از کجا میدانی خواهی بود، برای چهل سال دیگر، سی سال دیگر که حالا این پول را نگه داری؟ از کجا میدانی خواهی بود؟ شاید مُردی.
2- گیرم زندهای، از کجا پول بخواهی، ممکن است تو زنده باشی، پولت از بین برود، یک کسی بخورد، بسوزد، آتش بگیرد.
پس یک، از کجا هستی. دو، از کجا ثروت داری؟
3- ممکن است خودت باشی، پول هم باشد، نتوانی استفاده کنی. ما آدم داریم اکسیژن هست، نمیتواند نفس بکشد. از کجا بتوانی استفاده کنی؟
4- بعد اگر ذخیرهی قیامت کنی حتمی است، ولی ذخیرهی دنیا شاید نرسد.
شما یقین داری؟ روی محاسبات، بعدا هم نگاه کنید آنهایی که در راه خدا کمک کردند، چه مساجدی ساختند، چه بیمارستانهایی ساختند، درمانگاههایی ساختند، خوابگاههای دانشجویی ساختند، آنهایی که یک خدمتی کردند، ذکر خیرشان، آن وقت شریک میشوید در، یک درمانگاه و بیمارستان که شما ساختید، بنده مریض میشوم، میآیم در بیمارستان، با دکتر و پرستار، با تخصّصهایی که دارند، من را از بیماری نجات دادند، راه افتادم. راه که افتادم، تا آخر عمرم هر چه آیه و حدیث بخوانم، ثوابش مال آن پرستار هم هست که من را راه انداخت، ثوابش مال آن کسی هم هست که درمانگاه ساخت. شما، بیایید شریک شویم در دیگران. ممکن است بگویی من تنهایی نمیتوانم. فامیلی بسازید، فامیل فلان، فامیل الف، این مسجد ساختند. فامیل ب، این درمانگاه را ساختند. و اگر هم پیدا نباشید، بهتر است.
یک بنده خدایی بود، این را از یکی از علمای قم شنیدم، میگفت فلانی خیلی کار خیر کرد، درمانگاه، مدرسه، مسجد، حسینیه، کارهای خیر زیاد کرد در شهرش. کنار خیابان ایستاده بود، یک جوان پهلویش آمد، گفت: «حاج آقا، شما یک آدم خیّری هستی، این همه کار خیر کردی، بیا من را هم دامادم کن، میخواهم داماد شوم، پول ندارم، و گفتی: «چهقدر داماد میشوی؟»، گفتی: «ده هزار تومان»، خب ده هزار تومان چهل، پنجاه سال پیش. رفتی کنار خیابان ده هزار تومان را دادی و این هم رفت و این بنده خدا تاجر خیّر از دنیا رفت. آمد به خواب یکی از علما، گفت: «ما که از دنیا رفتیم، فکر کردیم این همه کار خیر کردیم، روز قیامت کمک ما هست، هیچ کدام به درد نخورد، هر چی گفتم ما مسجد ساختیم، گفتند مسجد ساختی برای اینکه اسمت باشد، اگر مثلاً بانی مسجد آقای فلان که نمیساختی، چون گفتند بانی مسجد شما هستی، روی اسمت.» آقا چه کردی؟ میگفت: «همهی کارها چون ثبت کردی، پاک شده» حدیث داریم خدا میگویند شریک خوبی هست، هر کس را با من شریکش کنی، اصلش همهاش مال او. گفتم: «یعنی من این همه اموالم را در راه خدا دادم، هیچی ندارم؟!»، گفتند: «چرا، یک روز، یک جوان قمی کنار خیابان قسم خورد که میخواهد داماد شود، گیر ده هزار تومان است، کنار خیابان ده تومان، این ده تومان را نه جایی نوشتی، نه به کسی گفتی.» آنی که پاک کردی، خدا نوشت، آنی که نوشتی، خدا پاک کرد.
6- کار برای خدا، نه کسب نام و عنوان و شهرت
یک خاطره هست میدانید، ولی من میخواهم یک لطیفهای در این خاطره هست، بگویم. پیغمبر ما (صلّیاللهعلیهوآله) وقتی اذیتش کردند مکّه، هجرت کرد به مدینه. چند سالی مدینه بود و گفت برویم یک عمرهای انجام بدهیم مکّه. با جمعی آمدند بروند عمره انجام بدهند، مکّه دست بتپرستها بود. بتپرستها آمدند بیرون مکّه که نمیگذاریم بیایی. نزدیک بود جنگ بشود و پیغمبر فرمود: «صلاح نیست جنگ بشود، برگردیم، سالی دیگر میآییم.» در درگیری که بزنیم اینها را، نابود کنیم، بکشیم، نکشیم، حضرت فرمود: «نه، مصلحت در صلح است.» گفتند: «خب بنویسیم»، صلحنامه را آوردند. این صلحنامه میان محمّد رسول الله و مردم (اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم)، میان پیغمبر و مردم مکّه قرارداد بسته شد.» گفتند: «اِه! ما محمّد رسول الله را قبول نداریم، باید بگویی این قرارداد بین محمّد و مردم مکّه. میگویی بین محمّد رسول الله و مردم مکّه؟! خب اگر شما رسول الله باشی، ما قبول داشته باشیم که دعوا نداریم که! اصلاً ما آمدیم بیرون مکّه، نمیگذاریم شما بیایی. ما رسول الله را قبول نداریم.»
7- اخلاص در نیّت و انجام عمل برای خدا
خب، بین مسلمانها باز اختلاف شد، برخورد انقلابی کنیم؟ بگذریم؟ حضرت فرمود: «آقا، من خودم محمّد رسول الله را پاک میکنم، دست من را بگذارید»، دست پیغمبر را گرفتند، گفتند: «کلمهی رسول الله اینجاست»، پیغمبر رسول الله را پاک کرد. قرارداد چی شد؟ «این قرارداد بین محمّد و مردم مکّه»، کلمهی «رسول الله» را برداشتند. حالا که اینجا، لطیفه اینجاست، زیادی گوش بدهید، زیادی گوش بدهید، پیغمبر رسول الله را پاک کرد، گفت مصلحت این نیست که باشد، سر این لفظ نایستیم. آیه نازل شد، آیه میدانید چیه؟ آیه این است: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» (فتح/ 29)، (اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم). لطیفهاش را گرفتید؟ یعنی اگر خودت را پاک کردی، خدا مینویسد. اگر آن صلحنامه بود، صلحنامه را یا موریانه خورده بود، یا گم شده بود، یا سوخته بود، یا دزدیده بودند، ولی پیغمبر آن را پاک کرد، وقتی آن را پاک کرد، خدا در قرآن گفت: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ»، آیه هم از «مُحَمَّد» شروع شد، اوّل آیه «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» هست، کلمهی «مُحَمَّدٌ» اوّل همه. آن وقت این چند میلیون تا حالا قرآن چاپ شده؟ یک بار پیغمبر خودش را پاک کرد، چند میلیون جایش آمد، «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ». این به ما درس میدهد، میگوید اگر یک پولی دادی هیچ کس نفهمید، غصّه نخور هیچ کس نفهمید.
یکی از دوستان ما میگفت: رفتم بیمارستان عیادت کسی، یک، دو تا جعبه گز هم با خودم بردم. دیدم دور تخت بیمار شلوغ هست و من احوال پرسیدم و جعبه گز را گذاشتیم توی این کمد بغل بیمار. بیمار هم سرش شلوغ بود، نفهمید. آمدم گفتم: «ما دو تا جعبه گز دادیم، این بیمار نفهمید از ما هست.» فهمیدم برای خدا نبوده، میخواستم او بفهمد. اگر یک کاری کردید، کسی نفهمید، خدا را شکر کن. من الآن حدیثهایی که میخوانم، اطمینان به حدیث خودم ندارم که در تلویزیون هستم. چرا؟ تلویزیون مطرح میشوم، احترام من را میگیرند، امّا اگر حدیث من را یک کسی دیگر یاد گیرد، برود توی جلسه بگوید، آن برای من میماند. چون مردم حدیث را یاد میگیرند، دیگر قرائتی هم مطرح نیست، شما مطرحی. هر چی حرفهایتان را دیگران نقل کنند، برای قیامت شما بهتر است، چون خودت باشی، ممکن است آلوده باشد، خودت باشی آلوده باشد.
اموالش را خدیجه (سلاماللهعلیها) داد، مال کثیر داد، شد مادر کوثر. اگر کسی نفهمید غصّه نخورید. ما اخلاصمان گاهی میلنگد. خدا رحمت کند آیت الله عظمای گلپایگانی را، مشکل چشم داشت، یک قطره آمدند بریزند توی چشم ایشان. چشمش را رفتند قطره بریزند، فرمود: «میشود این قطره را چند دقیقه دیگر بندازید؟»، گفتند: «مگر فرق میکند؟»، گفتند: «الآن روضه هست خانهی ما، یک بنده خدایی میآید روضه میخواند، من میخواهم اشکی که برای حضرت زهرا میریزم، با این قطرهها قاطی نشود، بگذارید من اشک را بریزم، بعد از اشک، شما بیایید قطره بریزید.» ببینید مواظب بود که اشکش قاطی نشود.
کلاسهایتان شاد باشد شما، چون خیلیهایتان کلاس دارید، چادر مشکی در خیابان خوب هست که جلوی زیبایی را میگیرد، امّا سر کلاس که دخترها میخواهند چیزی یاد گیرند، دلیل ندارد که یک ساعت، دو ساعت، چهار ساعت، کمتر و بیشتر، خانم سیاهپوش ببینند. اینجا که مرد نیست که، جایی که مرد نیست، مردی رفتوآمد نمیکند، همه دخترند، شما با رنگ شاد حرف بزن. قرآن یک آیه دارد، میگوید: رنگ در روح اثر دارد، «لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرین» (بقره/ 69). من الآن اگر لباسم شاد باشد، طرف هم شاد گوش میدهد، اگر لباسم سیاه باشد، چشمش خسته میشود. برای خیابان خوب هست، امّا وقتی که هیچ مردی نیست، با رنگ شاد باشد.
کلاسهایتان طول نکشد، چون بیست دقیقه اوّل مردم بیشتر نمیکشند. قیافهاش هم اینطوری هست، بیست دقیقهی اوّل را همچینی گوش میدهد. بیست دقیقهی دوّم خسته میشود، دیگر این رقمی گوش نمیدهد، اینطوری گوش میدهد. بیست دقیقهی سوّم نه دل میدهد، نه گوش میدهد، دیگر کیلویی نگاه میکند، قیافهاش همچین میشود. جلسه را طولش ندهید.
بعضیها به من میگویند: «دعا کن بچّهی مان حافظ قرآن بشود»، میگویم: «خدا، اگر خوش استعداد هست، تیزهوش هست حافظ قرآن، ولی اصرار نکن که حافظ قرآن بشود، چون ممکن است یک جایی حافظ قرآن بشود، ولی نیّتش بشود مطرح بشود.» قرآن یک آیه دارد، میگوید: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ»، این بهشت مال کیه؟ «نَجْعَلُها»: قرار دادیم بهشت را؛ «لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً» (قصص/ 83): کسانی که «یُریدُونَ عُلُوًّا» نباشد، «لا یُریدُونَ عُلُوًّا».
گاهی وقتها افراد یک کاری میکنند میخواهد خودنمایی کند. چرا میگویند لباس شهرت حرام است؟ برای اینکه لباسی میپوشد که همه نگاهش کنند. خیلی دقّت نکنیم، حالا همه نگاه کنند. بنده راه میروم در خیابان، خیلیها به من نگاه میکنند. این مقام که نیست که، یک فیل هم راه برود، نگاهش میکنند.
خدا به شیر گاو گفته خالص، شیر گاو را به او گفته خالص، ولی به ما نمیگوید «خالص»، «مُخلِص»، به شیر گاو میگوید، «لَبَناً»، آیهاش این است: «لَبَناً خالِصاً» (نحل/ 66)، این شیر خالص است، چهطور؟ «مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً» (نحل/ 66)، این شیر گاو از لابهلای خون و پِهِن گاو رد میشود، نه بوی پِهِن میگیرد، نه رنگ خون. از لابهلای خطهای سیاسی رد شوید، طرفدار این، طرفدار آن، زنده باد این، زنده باد آن، پول دادند، پول ندادند.
ارزش خدیجه (سلاماللهعلیها) بود که هم همهی اموالش را داد، هم منّت نگذاشت، اموالش را داد. توقّع نداشت. اموالش را داد، جانش را هم داد. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) ارزشش به این است که جای پیغمبر (صلّیاللهعلیهوآله) خوابید. آن شبی که میخواستند بریزند پیغمبر را بکشند، رفت توی خانه، جای پیغمبر خوابید، یعنی هم جانش را داد. خدیجهی کبری (سلاماللهعلیها) هم جانش را داد در سختیها.
ما هم میتوانیم این کار را بکنیم، با خدا معامله کنیم، ما هم مثل خدیجه (سلاماللهعلیها) باشیم. یک چیزی در راه خدا بدهیم، منتها باید مواظب باشید نیّتها. افرادی میآیند میگویند: «آقا، من میخواهم یک مسجد بسازم»، میگوییم: «کجا؟»، میگوید: «فلان جا»، میگویم: «آنجا جمعیتی ندارد، در این جمعیت کم نمیخواهد مسجد بسازی. آدم برای یک کیلو آرد که نانوایی باز نمیکند که. دو کیلو آرد داری، دیگر نانوایی. برو یک جایی که جادّهاش مثلاً ساعتی صدها ماشین رد میشود، یک جایی که …» گفت: «آخه میخواهم محلّهی پدریام باشد.» میگوید: «خب، محلّهی پدری دیگر از اخلاص بیرون میروی. شما کار به نماز نداری، کار به پدرت داری. میخواهی مسجد بسازی، حساب کن کجا جمعیتش بیشتر است، کجا جای توقّف ماشین هست. آخر ممکن است یک مسجدی باشد، در یک جایی که ماشین نتواند آنجا ترمز کند، ترافیک بشود، مشکل برای مردم بشود.»
کارهای عبادیمان را هم نیّت کنیم. هیچ کاری را هم بدون مشورت نکنید. پیغمبر (صلّیاللهعلیهوآله) با خدیجه (سلاماللهعلیها) مشورت میکرد. با یک اسلامشناس مشورت کنید، این کار را بکنم، یا نه. خیلی وقتها یک کاری را فکر میکنید خوب است و حال آنکه خوب نیست. بعضی کارها هم نمود ندارد و حال آنکه خدا همان را میخواهد که نمود ندارد. دنبال زرق و برق نروید.
کسی میخواست نماز بخواند، از خواب بیدار شد، دید نیاز به غسل دارد، آب نداشت برای غسل، خاک خشک پاک هم گیرش نیامد که تیمّم کند، یک خورده ایستاد، دید آفتاب میزند. با همان بدن و لباس نجس گفت: «اللَّهُ أَکْبَر». بدش آمد از نماز خودش، چون هم بدنش نجس بود، هم لباسش. بعد از نماز زد توی سرش، گفت: «خاک توی سرت با این نمازت! خاک توی سرت با این نمازت!»، بعد گفت: «خدایا، اگر مردی این نماز را قبول کن.» بعد از مُردن گفتند: «اوضاعت چه خبر؟»، گفت: «خدا همان را قبول کرد، چون باقی نمازها پُز داشتم، این را پُز نداشتم.» گاهی وقتها میروی حرم، شلوغ است، به دلت نمیچسبد، برمیگردی، شاید همان زیارت قبول شده باشد.
روزی که امام را خواستند تبعید کنند، نقل شد که دو تا سرهنگ آمدند امام خمینی را نشاندند، این طرف و آن طرفش هم سرهنگ که ایشان را ببرند فرودگاه مهرآباد، ببرند ترکیه، تبعیدش کنند. امام در ماشین گفت: «من میخواهم نماز بخوانم»، گفت: «به ما گفتند هیچ جایی شما را پیاده نکنیم، صاف از قم به فرودگاه، از فرودگاه به ترکیه.» امام فرمود: «خب نمیخواهید پیاده کنید، همینطور که نشستید، ماشین را کنار بکشید، من در همین ماشین، به خاک تیمّم کنم، نماز بخوانم.» گفتند: «باشه»، یک خورده ماشین را آوردند کنار جادّه و در ماشین را باز کرد و امام دستهایش را زد و تیمّم کرد و دو رکعت نماز نشسته خواند، بدون رکوع و سجود. همینطور که نشسته بود، «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِه»، «اللَّهُ أَکْبَر»، «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِه»، «اللَّهُ أَکْبَر». دو رکعت نماز نشسته خواند. بعد گفتند امام این را فرمود: «خدایا ممکن است در عمر من این دو رکعت قبول بشود که نه وضو داشتم، نه قبله داشتم، نه جا داشتم.» ما نمیدانیم خدا چی را قبول میکند، نمیدانیم چی را …
خدایا، سخاوت خدیجه (سلاماللهعلیها) را به سرمایهدارهای ما مرحمت بفرما. اخلاص مخلصین را نصیب ما هم بفرما. آنچه به خوبان تاریخ دادی، به آبروی آن افراد خوب، همهی آنها را، به همهی ما مرحمت بفرما.
«و السّلام علیکم و رحمه الله و برکاته»