حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها، یاور صدیق رسول خدا (1)

موضوع: حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها، یاور صدیق رسول خدا (1)

تاریخ پخش: 01/01/1403

عناوین:

1- مشورت رسول خدا با حضرت خدیجه

2- فرزندان رسول خدا، از حضرت خدیجه

3- مقاومت در برابر نیش و نوش‌ها

4- همراهی حضرت خدیجه با رسول خدا در سختی‌ها

5- عمل صالح، شرط ایمان به خدا

6- یاران حضرت مهدی، بندگان صالح خدا

7- گذشت حضرت خدیجه از اموال، بدون منت بر رسول خدا

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

عزیزان پای تلویزیون، بحث را در ماه رمضان می‌بینند و این هم به مناسبت رحلت حضرت خدیجه سلام الله علیها. می‌خواهم یک خورده راجع به، تاریخش را نمی‌خواهیم بگوییم، تاریخش خودش یک بحث مفصّلی دارد. جمعی از فضلا و برادر عزیزمان جناب آقای حجت الإسلام و المسلمین دکتر رفیعی خدمت مقام معظّم رهبری رسیدند، راجع به خدیجه (سلام الله علیها) ایشان فرمود: حقّ خدیجه در جمهوری اسلامی داده نشده، در تاریخ داده نشده، بی‌وفایی شده، بیش‌ترین زندگی پیغمبر با خدیجه بود، کم‌ترین حدیث از پیغمبر از خدیجه هست. بیش‌تر حدیث‌ها از عایشه هست.

حالا خدیجه کیست؟ هشت تا کتاب این گروه نوشتند برای خدیجه (سلام الله علیها). بعضی‌هایش جنبه‌ی تاریخی دارد، رفتند توی پدران و مادران و آباء و پدران خدیجه. من آن مقداری را که به درد همه‌ی زن‌های ایران می‌خورد را می‌خواهم بگویم.

1- مشورت رسول خدا با حضرت خدیجه

1- حالا می‌توانیم بگوییم، مشاور صادق، یعنی مشورت می‌داد و در مشورتش صداقت داشت. این یک مسئله.

«کان رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم یحترمها»: پیغمبر احترام خدیجه را داشت؛ «یشاورها فی اموره کلها»: در همه‌ی کارها پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) با خدیجه (سلام الله علیها) مشورت می‌کرد. «یشاورها فی امورها کلها»، این یک.

2- تا خدیجه (سلام الله علیها) بود، پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) همسر دیگری را نگرفت.

در عرب به داماد احترام می‌گرفتند. ایشان از هر قبیله‌ای، از رئیس قبیله دخترش را می‌گرفت، تا رئیس قبیله مثلاً ابوبکر رئیس یک قبیله‌ای بود، عمر رئیس یک قبیله‌ای بود، ابوسفیان رئیس یک قبیله‌ای بود. از فامیل‌های مختلف ازدواج می‌کرد، با فامیل‌های گوناگون ازدواج می‌کرد تا این‌ها بگویند پیغمبر داماد ما هست، کار به او نداشته باشند، کارشکنی نکنند. این هم یکی کارشکنی نکنند.

2- فرزندان رسول خدا، از حضرت خدیجه

3- بچّه‌دار شدن فقط از طریق خدیجه بود، خدیجه هم زهرا داد، زهرا هم مادر یازده امام. حتّی مقام معظّم رهبری فرمود: «نگویید مادر یازده امام، مادر دوازده امام»، گفتند: «مادر حضرت علی که دیگر نبوده که، مادر زهرا بوده است و زهرا هم مادر امامان مطهّر»، فرمود: «نه، امیرالمؤمنین در خانه‌ی خدیجه رشد کرد، نان و نمک خدیجه را می‌خورد، مادر او هم حساب می‌شود.» خب مشاور صادق، این یک.

4- اراده‌ی قوی داشت در مقابل انتقادها و بی‌توجّهی‌ها، چون بایکوتش کردند به قول امروزی‌ها، یعنی گفتند هیچ کس با خدیجه تماس نداشته باشد. انتقاد می‌کردند که: «تو، خدیجه، یک خانمی هستی ثروتمند، از فامیل محترم، چرا با یک بچّه‌ی یتیمی به نام محمّد ازدواج کردی؟!» اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم. این مقاومت در مقابل نیش‌ها. گاهی وقت‌ها یک خانمی در یک خانه، فامیل‌ها مسخره‌اش می‌کنند، سر نمازش، سر حجابش، سر مطالعه‌اش تحقیرش می‌کنند، خیلی خدیجه (سلام الله علیها) را تحقیر کردند، ولی ایشان مقاومت کرد.

من این را اخیراً هم یک جایی در تلویزیون، یا در سخنرانی‌ها گفتم. قرآن در سوره‌ی مطفّفین، این را شما که کلاس هم دارید برای دخترها بگویید، سوره‌ی مطفّفین، یک صفحه و نیم هست، بیش‌تر نیست تقریباً، چهار، پنج سطر آخرش می‌گوید چهار تا متلک باید بشنوید، خانم‌های حزب اللهی، آقایان حزب اللهی، چهار تا متلک را قرآن گفته باید بشنوید. چون شما خیلی‌هایتان طلبه هستید و دانشجو، مدرک لیسانس دارید، من آیه را می‌خوانم، شما معنایش را می‌فهمید. «إِنَّ الَّذینَ»، یعنی چه؟ همانا کسانی که؛ «أَجْرَمُوا»: جرم کردند؛ «کانُوا مِنَ الَّذینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ» (مطفّفین/ 29)، «أَجْرَمُوا»های جامعه، به «آمَنُوا»ها «یَضْحَکُونَ»، «یَضْحَکُونَ» یعنی؟ به شما می‌خندند. «وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ»: از کنار این‎‌ها که می‌آیند «مَرُّوا»، مرور کنند، وقتی می‌آیند از بغلشان بروند؛ «یَتَغامَزُونَ» (مطفّفین/ 30): چشمک می‌زنند، غمزه می‌آیند، مخ ندارد. «یَضْحَکُونَ» بگویید یعنی؟ می‌خندند. «یَتَغامَزُونَ» یعنی؟ غمزه می‌آیند. «وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى‏ أَهْلِهِمُ»، «انْقَلَب» برمی‌گردند، وقتی برمی‌گردند سراغ باند و حزب و اهلشان، یعنی خودشان که دور هم جمع می‌شوند، «انْقَلَبُوا»: برمی‌گردند؛ «فَکِهینَ» (مطفّفین/ 31)، «فَکِهینَ» یعنی فکاهی می‌گویند، جوک می‌گویند. از آن طرف خیابان، از راه دور هم که می‌بینند، اشاره می‌کنند: «إِنَّ هؤُلاءِ»، این را می‌بینی دارد می‌رود؛ «لَضالُّونَ» (مطفّفین/ 32)، اُمُّل است، منحرف است، حالی‌اش نیست، توی باغ نیست، به روز نیست.

من چهار تا را می‌گویم شما بلند بگویید. «یَضْحَکُونَ»: می‌خندند. «یَتَغامَزُونَ»: غمزه می‌آیند، چشمک می‌زنند. «فَکِهینَ»: جوک می‌گویند. «لَضالُّونَ»: گمراهند.

چهار متلک. خب، حالا چه کنیم در برابر متلک‌ها؟ چه کنیم در مقابل متلک‌ها؟ مقاومت همه جا لازم است. یک آدم‌هایی را آدم می‌بیند از خودش خجالت می‌کشد. اندونزی بودیم، در یک جایی می‌رفتیم. یک خانمی آمد از بغل ما رد شود، ساعتش را دید، فکر کرد، زیپ ساکش را باز کرد، یک نایلونی، چیزی انداخت. در جمعیت بازار گفت: «اللَّهُ أَکْبَر. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏». یادش رفته بود نماز بخواند، در بازار یادش آمد، کنار بازار ایستاد نماز خواندن. خیلی من خجالت کشیدم، گفتم: «آقای قرائتی، تو که مدّعی تبلیغ هستی، چون خیلی امکانات تبلیغی در اختیار ما هست، حاضری اگر یادت رفت نماز بخوانی در بازار تهران یادت آمد نماز بخوانی، حاضری کنار پیاده‌رو نماز بخوانی؟»، گفتم :«نه، من نمی‌توانم نماز بخوانم. می‌گویم قضا شود، بعد قضایش را می‌خوانم.» این خانم …

یک جایی دیگر در مکّه یک خانمی را دیدم، بچّه بغلش بود، بچّه بغل نماز می‌خواند. مثلاً بچّه بغلش بود، حالا «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ. وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ» (اخلاص/ 3 و 4). با بچّه خم شد، «سُبْحَانَ اللَّه‏، سُبْحَانَ اللَّه‏، سُبْحَانَ اللَّه‏»، «سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَه‏» بچّه را گذاشت، سجده کرد، «سُبْحَانَ رَبِّی‏»، سجده‌ی دوّم، دومرتبه «بِحَوْلِ اللَّه‏» بچّه را بغل کرد. خیلی هست، این نماز در من اثر گذاشت، گفتم ببینید کجا، بعضی‌ها ادّعا هم ندارند، چه‌قدر رشد کردند، بعضی‌ها ادّعا دارند، ولی رشد نکردند.

3- مقاومت در برابر نیش و نوش‌ها

خدیجه (سلام الله علیها) مقاومت کرد. حالا این متلک‌ها را ما چه کنیم؟ بعد از چهار تا متلک، سوره‌ی چی بود؟ «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ»، قرآن در همین سوره‌ی مطفّفین می‌گوید چهار تا متلک بشنو، یک متلک هم تو به آن‌ها خواهی گفت، «فَالْیَوْمَ»، یعنی امروز که قیامت است؛ «الَّذینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ» (مطفّفین/ 34)، امروز «أَجْرَمُوا»ها به «آمَنُوا»ها می‌خندند، می‎آید روزی که «آمَنُوا»ها به «أَجْرَمُوا»ها می‌خندند.

در قرآن می‌گوید اگر استغفار کنید خدا می‌بخشد، «اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ» (هود/ 3 و 52 و 90، نوح/ 10)، اگر عذرخواهی کنید از خدا، خدا می‌بخشد. اگر نه، گناه ما به قدری نیست که با یک استغفار ببخشد، می‌گوید: «اگر پیغمبر در حقّتان دعا کند، خدا به خاطر دعای پیغمبر شما را می‌بخشد.» (نساء/ 64). یک جا می‌گوید: «ای پیغمبر، هفتاد بار استغفار کنی، من این‌ها را نمی‌بخشم.» (توبه/ 80) اوه! اوه! اوه! چه کردند این‌ها که هفتاد بار استغفار پیغمبر هم نمی‌تواند این‌ها را نجات بدهد؟ می‌گوید: «این‌ها مؤمنین را مسخره می‌کردند»، مؤمنین را مسخره می‌کنند.

خب، خدیجه (سلام الله علیها) که بود؟ مشاور صادق. اراده‌ی قوی، در مقابل انتقادها و بی‌توجّهی‌ها.

5- خدیجه رفت سراغ حضرت پیغمبر، یا پیغمبر آمد سراغ خدیجه؟ خدیجه رفت پیشنهاد، به پیغمبر گفت که: «رغبت فیک‏»، من میل دارم با شما ازدواج کنم. برای پول هست؟ نه، برای پولت نیست. بله، ممکن است کسی مغرض باشد بگوید: «پیغمبر رفت سراغ خدیجه، چون یک خانم پولداری بود.» در جامعه‌ی ما هستند. یک جوان بود، به او گفتم: «چرا داماد نمی‌شوی؟»، رفیقش گفت: «این دنبال یک دختر می‌گردد سه تا شرط داشته باشد: شرط اوّل، پدرش میلیاردر باشد. شرط دوّم، پدرش پیر باشد. شرط سوّم، دو دفعه هم سکته‌ی ناقص کرده باشد که تا عقد خواند، سکته‌ی سوّم و یک ارثی از پدرزن گیرش بیاید.» اینجا خدیجه گفت: «قد رغبت فیک‏»، من میل دارم با شما ازدواج کنم، «لقرابتک‏»، یک، فامیلیم. دو، بزرگواری تو. سه، «أمانتک»: امانتداری تو. «حسن خلقک»: اخلاق تو. «صدق حدیثک»: حرف‌هایی که می‌زنی، همه‌اش صداقت دارد، راست می‎گویی، دروغ در حرف‌هایت نیست. (بحار الأنوار، ج ‏16، ص 9) یعنی به خاطر کمالات سراغش رفت. آخر بعضی‌ها روی هوس‌های دیگر هستند.

حضرت شعیب (علیه السلام) پیغمبر بود، دو تا دختر داشت، موسی (علیه السلام) هم تحت تعقیب فرعون، فرار کرده بود آمد در مدین، گذر حضرت موسی (علیه السلام) به حضرت شعیب (علیه السلام) خورد. دو تا پیغمبر، یکی پیر، یکی جوان. آیه‌ی قرآن بخوانم، شما هم ترجمه‌اش را می‌فهمید، «إِنِّی»: همانا؛ «أُریدُ»: می‌خواهم؛ «أَنْ أُنْکِحَکَ»: به ازدواج درآورم؛ «إِحْدَى ابْنَتَیَّ هاتَیْنِ» (قصص/ 27): یکی از دخترهایم را. من دلم می‌خواهد یکی از دخترهایم را، دو تا دختر دارم، یکی‌اش را قبول کن. این خودش این، «إِنِّی أُریدُ» یعنی پدر دختر پیشنهاد کند. من عالمی را سراغ دارم، روی منبر گفت: «من چند تا دختر دارم ای طلبه‎ها، مادرتان را بفرستید خواستگاری، اگر شکلش را پسندیدید، همدیگر را پسندیدید، من حاضرم دخترم را به شما بدهم.»

دیگر چی؟

4- همراهی حضرت خدیجه با رسول خدا در سختی‌ها

6- دفاع کامل از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله). به پیغمبر اذیت که می‌کردند، خدیجه (سلام الله علیها) دلداری می‌داد. در شعب ابی طالب، بین درّه‌های مکّه، این‌ها را حبس کردند، در هوای داغ، خدیجه (سلام الله علیها) با پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) بود. الآن گاهی وقت‌ها، یک مختصر چیزی می‌شود، جدا می‌شوند. بچّه نقلی هست، دارد حرف می‌زند، او می‌گوید: «عزیز من»، او می‌گوید: «قربونت برم»، حالا این بچّه‌ی کوچولو عطسه کرد، آب بینی‌اش بیرون آمد، فوری به هم می‌گویند: «پاشو بچّه‌ات را بردار» الآن می‌گفت بچّه‌ی من، حالا که عطسه کرده بچّه‌ی تو، پاشو بردار. یعنی یک عطسه کافی هست که نظر خانم؟ عوض شود، عوض بچّه‌ام بگوید؟ بچّه‌ات. در سختی‌ها.

7- آن وقت زنی که هم فامیلش شریف بود، هم خودش شریف بود، از کتاب‌های آسمانی هم خبر داشت، همه‌اش به فامیل نصرانی خودش می‌گفت که :«آیا شما در تورات و انجیل ندیدید که محمّدی می‌آید، مبعوث می‌شود؟»، (اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم)، یعنی گمشده‌ای داشت، دنبال گمشده‌اش می‌گشت. دفاع کامل از حضرت …

8- جیرئیل که بر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) نازل می‌شد، می‌گفت: «خدا سلام خدیجه را هم رسانده» (بحار الأنوار، ج ‏16، ص 11)، خیلی مهم هست این. قرآن بخوانم، قرآن می‌گوید خدا به چه کسانی سلام می‌کند؟ حالا من آیه‌اش را می‌خوانم، ترجمه‌اش را بلدید: «سَلامٌ عَلى‏ نُوحٍ فِی الْعالَمینَ» (صافّات/ 79)، آیه‌ی قرآن است، خدا به نوح سلام می‌کند، نوح پیغمبر اولوا العزم است. «سَلامٌ عَلى‏ إِبْراهیمَ» (صافّات/ 109)، ابراهیم پیغمبر اولوا العزم است. «سَلامٌ عَلى‏ مُوسى‏ وَ هارُونَ» (صافّات/ 120)، آخر سلام‌ خدا الکی نیست که، خدا به انبیای اولوا العزم سلام می‌کند، آن وقت اینجا همین خدایی که به پیغمبرها سلام می‌کند، به پیغمبر می‌گوید: «خدا سلام خدیجه را رسانده»، خیلی مهم است، خیلی مهم است. مرتّب هم سلام می‌رساند، نه که حالا یک بار گفته سلام برسانید، مرتّب سلام می‌رساند.

ما خودمان سلام که می‌فرستیم، به چه کسانی سلام می‌فرستیم؟ می‌گوییم: «السَّلَامُ عَلَیْنَا وَ عَلَى؟»، «عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِین‏»، به بندگان صالح خدا، «عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِین‏» همان‌ها هستند که می‌گوید: «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات‏» (بقره/ 25 و 82 و 277، آل عمران/ 57 و …)، «عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِین‏».

5- عمل صالح، شرط ایمان به خدا

حالا چون به مناسبت خدیجه (سلام الله علیها) حرف می‌زنیم و اسم خانم‌ها آمد، شما هم خانم هستید، یک چیزی برایتان بگویم. در قرآن کلمه‌ی «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات‏» زیاد هست. این خودش جواب یک …، می‌گویند فلانی دلش پاک است، ولی حالا ولو حجاب ندارد، نماز ندارد، خمس نمی‌دهد، ولی قلبش پاک است. این را خدا قبول دارد، یا نه؟ خدا قبول ندارد، خدا می‌گوید هر جا قلبت پاک است، باید عملت هم درست باشد، «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات‏». ایمان خالی فایده ندارد، ایمان خالی مثل سوزن می‌ماند، سوزن بی‌نخ، چیزی نمی‌دوزد، «آمَنُوا» کنارش «عَمِلُوا الصَّالِحات‏» است.

حالا عمل صالح چیه؟ شعیب (علیه السلام) به موسی (علیه السلام) گفت: من حاضرم یکی از دخترهایت را به تو بدهم، داماد من بشوی، حالا مهریه نداری، خودت هم تحت تعقیب فرعونی، فراری بود، موسی یک جوان فراری از شرّ فرعون، گفت: پول نداری، چوپان من باش، من پیر شدم نمی‌توانم چوپانی کنم، یا هشت سال چوپانی کن، «فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً» (قصص/ 27)، اگر خواستی ده سالش، هشت سال را بکنی ده سال؛ «فَمِنْ عِنْدِکَ» (قصص/ 27)، «عِنْدِکَ» یعنی؟ اختیار با خودت است. این خودش یک درسی می‌دهد که مهریه را پدر عروس بگوید، پدر عروس واگذار کند به داماد، چانه نزنیم که طرف عروس می‌گوید مهریه بالا، طرف داماد چانه بزند مهریه پایین. می‌گوید اوّل بگو، من حدّاقل را می‌گیرم، حدّاقل هشت سال چوپانی باشد. بعد می‌گوید «فَإِنْ»، عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است: «فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً»، اگر این هشت سال را بکنی ده سال، «فَمِنْ عِنْدِکَ» اختیار با خودتان است، من می‌گویم هشت سال، اگر هم می‌خواهی ده سال، چه بهتر. «وَ ما أُریدُ»، قرآن بخوانم، ترجمه کنید، «وَ ما أُریدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ» (قصص/ 27): من اراده ندارم، من بنا ندارم؛ «أَشُقَّ عَلَیْکَ»: به مشقّت بیفتی، هر جوری آسانت است، می‌خواهی هشت سال، می‌خواهی ده سال. بعد گفت: «سَتَجِدُنی‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحینَ» (قصص/ 27)، خواهی دید که من آدم صالح هستم. آدم صالح کسی هست که در جلسه‌ی بله‌برون به داماد فشار نیاورد. «السَّلَامُ عَلَیْنَا وَ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِین‏» یک مصداقش این می‌تواند باشد، «السَّلَامُ عَلَیْنَا وَ عَلَى هر پدر زنی که در بله برون گیر ندهد.» عجب! ما می‌خواندیم «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات‏»، نمی‌دانستیم عمل صالح.

همین راهپیمایی‌های روز قدس، راهپیمایی 22 بهمن، شرکت در جمعه، جماعت، انتخابات، این‌ها همه‌اش عمل صالح هست، به چه دلیل؟ در سوره‌ی توبه یک آیه داریم، می‌گوید: «یَغیظُ»، «یَغیظُ» همان است که می‌گوییم فلانی غِیْظ کرده. «یَغیظُ الْکُفَّارَ» (توبه، 120)، هر کاری بکنید که کفّار غِیْظ کنند، برای شما عمل صالح نوشته می‌شود، «کُتِبَ لَهُمْ»، عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است، «کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ» (توبه، 120)، «یَغیظُ الْکُفَّارَ»، اگر کار تو کفّار را عصبانی کرد، همین عصبانیت کفّار برای شما عمل صالح است. راهپیمایی 22 بهمن کفّار را عصبانی می‌کند، روز قدس کفّار را عصبانی می‌کند، شرکت در انتخابات کفّار را عصبانی می‌کند، شلوغ شدن نماز جماعت و مسجدها، هر کاری که، هر مانوری، پیشرفت‌های علمی، همین موشک‌های ما کفّار را عصبانی می‌کند. اختراعاتی که در ایران شده، کفّار را عصبانی می‌کند، هر اختراع و ابتکار و شرکت در جمعه و جماعت و راهپیمایی و انتخابات و هر کاری که «یَغیظ»، نمی‌گوید: «یَغْضب»، فرق است بین غضب و غِیْظ، غضب آدم عصبانی می‌شود، «غِیْظ» یعنی جوش می‌آورد، یعنی نمی‌تواند دیگر، کنترل از دستش در می‌رود. چون خدا، «غَضِبَ اللَّه‏» (نساء/ 93، فتح/ 6، مجادله/ 14، ممتحنه/ 13) در قرآن داریم، خدا غضب می‌کند، امّا «یَغیظُ»، «غِیْظ» خدا نمی‌کند. «غاظَ الله» نداریم، چرا؟ برای این‌که «غِیْظ» یعنی سر رفتن، خدا وجود بی‌نهایت است، وجود بی‌نهایت هیچ وقت سر نمی‌رود، وجودهای محدودند که سر می‌روند. «السَّلَامُ عَلَیْنَا وَ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِین»، سلام بر بندگان صالح. بندگان صالح چه کسی هست؟ آن کسی که بنده‌ی صالح هست، چه کسی هست؟ «کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ» (توبه، 120)، هر حرکت پیشرفت علمی، اخلاقی، هر نوع هنر و ابتکاری که، هر نوع مانوری که «یَغیظُ الْکُفَّارَ»، کفّار عصبانی بشوند؛ «کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ»، برای شما عمل صالح می‌نویسند، این هم یکی.

6- یاران حضرت مهدی، بندگان صالح خدا

دیگر چه کسانی هستند؟ بندگان صالح خدا «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات‏»، عمل صالح یاران حضرت مهدی هستند. چه‌طور؟ اینجا را دیگر شما بخوانید، در مهدویت، برای کلاسداری، «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها؟»، «عِبادِیَ الصَّالِحُونَ» (انبیاء/ 105)، زمین مال افراد صالح هست. «السَّلَامُ عَلَیْنَا وَ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِین‏»، «عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِین‏» چه کسانی هستند؟ می‌گوید: «السَّلَامُ عَلَیْنَا وَ عَلَى یاران حضرت مهدی»، چون این‌ها «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ». ببین قرآن چه‌قدر شیرین شد؟ یک کلمه می‌گوید: «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات‏»، می‌گوییم عمل صالح چیه؟ می‌گوید عمل صالح را در خود قرآن پیدا کن. یک آیه می‌گوید عمل صالح فشار نیاوردن به داماد است، یک آیه می‌گوید عمل صالح ابتکار و اختراع و هر چیزی که «یَغیظُ»، کفّار غیظ کنند. دیگر عباد صالح چه کسانی هستند؟ یاران حضرت مهدی (علیه السلام) هستند، «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ». یعنی قرآن قرآن را معنا می‌کند، این آیه، آن آیه را معنا می‌کند.

گاهی حروف مقطّعه را آدم می‌خواند نمی‌داند چیه، «کاف هاء یاء عین صاد‏» (مریم/ 1)، «حاء میم. عین سین قاف» (شوری/ 1 و 2)، چی چی می‌خواهد بگوید؟ نمی‌دانیم چیه؟ می‌گوید نترس، نترس، گیج شدی؟ آیه‌ی بعد را بخوان، آیه‌ی بعد آیه‌ی قبل را توضیح می‌دهد، می‌گوید چی؟ آیه‌ی بعد می‌گوید که: «کَذلِکَ یُوحی‏» (مریم/ 3)، وحی خدا از همین حروف است. یعنی قرآنی که عظمت دارد، با همین الفبایی هست که شما هم بلدید، این «کَذلِکَ»، این کلمه‌ی «کَذلِکَ یُوحی‏» تفسیر می‌کند «حاء میم. عین سین قاف» را. اوّل می‌گوید: «حاء میم. عین سین قاف»، آدم نمی‌فهمد حروف یعنی چه، بعد می‌گوید: «کَذلِکَ یُوحی‏»، وحشت نکن، وحی خدا از همین حروف است، وحی خدا.

خاک همین خاک است، ما از خاک چند تا چیزی داریم، خشت، آجر، سرامیک، کوزه، قلّک، ما از خاک این‌ها را می‌سازیم، خدا از خاک چی می‌سازد؟ چند هزار رقم گل و بلبل از همین خاک درمی‌آید. طاووس با همه‌ی قشنگی‌اش از همین خاک است. انسان با همه‌ی استعدادهایش از همین خاک است، «مِنْ تُرابٍ» (آل عمران/ 59، کهف/ 37، حج/ 5، روم/ 20، فاطر/ 11، غافر/ 67)، «مِنْ نُطْفَهٍ» (نحل/ 4، کهف/ 37، حج/ 5، فاطر/ 11، یس/ 77، غافر/ 67، نجم/ 46، انسان/ 2، عبس/ 19)، «مِنْ مَنِیٍّ یُمْنى‏» (قیامه/ 27).

خدیجه که بود؟ مصداق کامل عمل صالح بود، مشاور صدّیق بود، متلک‎ها او را حذف نکرد. انسان مقوّا که نیست، مقوّا باران که آمد شل می‌شود،

من یک متلک شنیدم. یک زمانی، یک فیلمی شروع شد، فیلم مارمولک. یک گوشه‌اش را هم من دیدم. در سمینار حج، روحانیون حج جمع شده بودند حدود هزار تا قم، سمیناری بود، آمدند پهلوی من روحانیون که: «آقای قرائتی، شنیدم گفتی فیلم مارمولک خوب است!»، گفتم: «ضرری به جایی ندارد»، گفت: «نه، توهین شده به روحانیت»، گفتم: «مارمولک یک حیوان کوچولو هست، حیوان کوچولو می‌تواند روحانیت را از بین ببرد؟ یک نهنگ هم حضرت یونس را خورد، پس داد. مگر آخوند خوردنی هست؟! حضرت یونس (علیه السلام) پیغمبر بود، نهنگ دریا قورتش داد: «سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ. فَاسْتَجَبْنا لَهُ» (انبیاء/ 87 و 88)، آخوند خوردنی نیست. قرآن یک آیه دارد، می‌گوید که: «اگر تنهایی هستی قیام کن» (سبأ/ 46)، یک آدمی که تنهایی بلند می‌شود نماز بخواند، مَثَل کسی که در افراد کاهل و تارک الصلاه تنهایی بلند می‌شود، می‌گوید الله اکبر، نماز می‌خواند، مَثَل این مثل درخت سبزی هست در بین کویر. اصلاً نمازی که با آن متلک‌ها خواندیم ارزش دارد وگرنه در فضای آزاد نماز خواندیم که خیلی ارزش ندارد. در سرازی هر بشکه‌ای بی‌ ام و هست، سرازیری هست. راننده‌ی خوب را در گردنه‌ها و سربالایی‌ها امتحان می‌کنند که این مقاومت کرد.

از همه گذشته، یکی از اسم‌های خدا «جَبّار» است، شما نماز عید که می‌خوانی، می‌گویی: «وَ أَهْلُ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ»، جبران می‎کند، تمام این متلک‌ها جبران می‌شود. تعریف‌ها از بین می‌رود.

انتقاد، 43 تا رادیو به امام خمینی جسارت می‌کرد زمان جنگ، 43 تا رادیو به امام جسارت می‌کرد، حالا آبروی امام در دنیا بیش‌تر است، یا آبروی صدّام؟ مسئله‌ی …، جبران می‌کند خدا.

با شهید محراب آیت الله مدنی می‌رفتیم جایی، بچّه‌ها سلام کردند به «ایشان، سلام، سلام، سلام.» ایشان هم گفت: «سلام علیکم، سلام علیکم» بعد آقای مدنی گفت: «آقای قرائتی، این بچّه‌ها روزهای اوّلی که من در این شهر آمدم، به من جسارت کردند، ولی من آمدم رد بشوم، رد شدم، سلامشان کردم، حالا دیگر متلک نمی‌گویند، دیگر سلام هم می‌کنند.» عوض می‌شوند، دل‌ها دست خداست، نباید با چهار تا متلک فکر کنیم …

این قرآن هست، سه مرتبه این آیه تکرار شده، این کلمه‌ای که می‌خواهم بخوانم، سه بار در قرآن در سه تا سوره آمده: «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ؟»، با هم بگویید: «کُلِّهِ» (توبه/ 33، فتح/ 28، صف/ 9)، ترجمه‌اش این است: اسلام کره‎ی زمین را خواهد گرفت. «وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا»، خدا وعده داده به مؤمنین؛ «لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ» (نور/ 55): که حکومت آینده مال امام زمان (علیه السلام) است. خدا وعده داده؛ «وَ لَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ» (حج/ 47)، خدا به وعده‌اش عمل می‌کند.

خب امام زمان (علیه السلام) چه جوری می‌آید؟

یک. برای این‌که اسلام کره‌ی زمین را بگیرد، یک رهبری باید باشد که کره‌ی زمین را بتواند اداره کند. این را خدا ذخیره کرده، امام زمان (علیه السلام).

دو. یک قانون هم می‌خواهیم که تبصره و ماده‌اش عوض نشود، یک قانون ثابت دست نخورده، آن هم قرآنی است که یک تحریفش هم نشده. مکتبش هست قرآن، رهبرش هست حضرت مهدی (علیه السلام).

سه. یک آمادگی می‌خواهد. این برنامه‌هایی که شما دارید، آماده‌باش برای آن حکومتِ …

9- خدایا به آبروی خدیجه و فرزندش حضرت زهرا و نسلش ائمه (علیهم السلام)، شما دعای ندبه مال امام زمان (علیه السلام) است، به امام زمان (علیه السلام) خطاب که می‌کنید، می‌گویید: «یا ابن خدیجه الکبری»، ای مهدی جون، ای امام زمان، تو نسل خدیجه هستی.

امام سجّاد (علیه السلام) گفت: «من نسل خدیجه هستم»،  در شام. (مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ابن شهرآشوب، ج ‏4، ص 168)

امام حسین (علیه السلام) در سخنرانی‌اش فرمود: «من نسل خدیجه هستم» (بحار الأنوار، ج ‏44، ص 318)، یعنی خدیجه (سلام الله علیها) خانمی هست که امامان ما به او افتخار می‌کنند، همه افتخار می‌کردند، یعنی زن می‌تواند به جایی برسد که خدا به او سلام کند، شوهرش پیغمبر باشد.

7- گذشت حضرت خدیجه از اموال، بدون منت بر رسول خدا

10- آن وقت هم منّت نمی‌گذارد، اموالش را در راه اسلام داد، ولی هیچ وقت منّت نگذاشت، من پولت دادم. گاهی وقت‌ها یک خانمی ارث بهش می‌برد، یا مثلاً یک جا درآمدی دارد از یک جایی، همه‌اش به شوهرش می‌گوید: «خرج تو را هم من می‌دهم!، اگر پول من نبود، تو مرده بودی!» پول می‌دهد، کمک می‌کند، ولی منّت می‌گذارد، منّت خراب کرد.

این حدیث را قبلاً هم گفتم در تلویزیون، ولی چون برای من نو بود، خیلی برایم، یک بار دیگر هم بگویم، تکراری بشود، اگر تکراری هم بود، طوری نیست. حرف نویی هست. قرآن یک آیه دارد، می‌گوید اگر خدمت کنید به کسی، منّت بگذارید، خدمتتان از بین می‌رود. آیه‌اش هم این است: «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ؟»، «بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏» (بقره/ 264)، صدقه‌ای که دادید، خدمتی که کردید، با منّت باطل نکنید. من فکر کردم منّت این است که به خودش بگویی، من تو را داماد کردم، من تو را عروس کردم، من به تو وام دادم. نه، لازم نیست به خودش بگویی، به دیگران هم بگویی، یعنی شما به من کمک می‌کنی، اگر منّت به من بگذاری که باطل است، به من هم منّت نگذاری، به دیگران بگویی من به قرائتی کمک کردم، همین که گفتی اجرت از بین رفت. خدیجه (سلام الله علیها) همه‌ی اموالش را داد، هیچ منّت هم نگذاشت.

خدایا همین‌طور که خدیجه (سلام الله علیها) خودش را وقف اسلام کرد و اموالش را وقف کرد، نعمت‌هایی را که به ما دادی، همه‌ی نعمت‌ها را در مسیر رضای خودت قرار بده.

امّت ما، کشور ما، رهبر ما، نسل ما، ناموس ما، هرچی به ما دادی، در پناه امام زمان (علیه السلام) حفظ بفرما.

امیدواریم با این چند جمله‌ای که برای خدیجه (سلام الله علیها) گفتیم، دل پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) به ما، لطفش، سرازیر بشود قلبش.

به هر حال از خدیجه (سلام الله علیها) گفتیم، خدیجه‌ی مظلوم، حالا باز هم حرف زیاد دارم، جلسه‌ی بعد هم شاید از خدیجه (سلام الله علیها) گفتم.

«و السّلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

خدیجهدرسهایی از قرآنعمل صالحقرائتیمشورتیاران حضرت مهدی
Comments (0)
Add Comment