یاد نعمت های ویژه

موضوع بحث: یاد نعمت های ویژه
تاریخ پخش: 09/11/60

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

«الحمد للّه رب العالمین و صلی اللّه علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و علی اهل بیته و لعنه اللّه علی اعدائهم اجمعین. الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التّقوی»

هر چه به بهمن نزدیک می‌شویم به مناسبت سومین سالگرد پیروزی انقلاب خوب است که ما نیز یادی از انقلاب بکنیم. که به حق انقلاب مردم ایران نعمت بزرگی بود. اگر یادتان باشد، در بحث قبل یاد نعمت‌های خدا را نوشتیم و از آن می‌خواهیم به یاد از نعمت انقلاب برسیم. خلاصه‌ای از بحث قبل را بگویم تا به بحث این جلسه گره بخورد.
1- تأثیرات یاد خدا
گاهی انسان یاد مخلوقات خدا می‌کند. به آفرینش مخلوقات دقت می‌کند. همین که انسان «یَتَفَکَّرُونَ فی‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً»(آل عمران/191) فکر می‌کند، معرفت او زیاد می‌شود. پس یاد مخلوقات خدا معرفت انسان را زیاد می‌کند. یاد این که خدا چه قدرت نمایی‌هایی کرده است، بنابراین هیچ وقت با بسته شدن سه، چهار راه انسان در بن بست قرار نمی‌گیرد. یاد قدرت خدا روحیه‌ی توکل به انسان می‌دهد. اگر از این طریق و آن طریق راه بسته شد، باز خدا قدرت دارد «فتَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ»(هود/56) ما باید به وظیفه‌مان عمل کنیم. ما باید بلد باشیم بندگی کنیم، خدا هم بلد است که خدایی کند. یاد علم خدا به انسان حیا می دهد. «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ»(فجر/14) «یَعْلَمُ خائِنَهَ الْأَعْیُنِ»(غافر/19) نگاه‌ها را می‌داند و می‌داند در این نگاه‌ها چه معنایی وجود دارد. این به انسان حیا می‌دهد. یاد لطف خدا و اینکه چقدر به ما لطف کرده است، عشق و محبت او را در ما زنده می‌کند. خلاصه بحث جلسه‌ی قبل درباره‌ی یاد خدا بود و چون به سوی سومین سالگرد پیروزی انقلاب و به سوی بهمن می‌رویم، ما هم یاد از نعمت‌های خدا می‌کنیم و روی این مسئله بحث می‌کنیم.
2- یاد نعمت‌های ویژه
یک سری نعمت‌ها را انسان باید به طور خصوصی یادش باشد. مثل این که گاهی انسان یک در برای خانه‌اش درست می‌کند، برای این که اموال درون خانه‌اش را حفظ کند. گاهی در خانه باز یک گاو صندوق دارد، برای این که پولی یا طلایی را در گاو صندوق بگذارد. پس ما یک در بزرگ برای خانه و یک گاو صندوق برای چیزهای قیمتی می‌خواهیم. قرآن جایی می‌گوید: «فَاذْکُرُوا آلاءَ اللَّه»(اعراف/69) به یاد تمام نعمت‌های خدا باشید. در یک مورد می‌گوید: یاد فلان نعمت ما باشید. در جای می‌گوید: به غیر از یاد عموم، یاد نعمت‌ها‌ی خصوصی هم باشید. نعمت‌های خصوصی خداوند نعمت آزادی و نعمتی است که ما در 22 بهمن داشته‌ایم. پس بحث ما نعمت‌های خصوصی است.
3- نعمت هدایت
قرآن می‌فرماید «وَ اذْکُرُوهُ» یادتان باشد. البته معنای ذکر را در جلسات دیگری گفتیم. ذکر فقط لا اله الا الله نیست. گر چه لا اله الا الله و سبحان الله نیز ذکر است. بهترین ذکر این است که انسان توجه داشته باشد که نعمت از خداست و هر وقت بخواهد می‌گیرد و من فعلاً امانتداری بیش نیستم. پس باید حد اکثر این استفاده را از این نعمت بکنیم. این را یاد حقیقی می‌گویند. می‌خواهد خلاف کند، یاد خدا بیفتد. می‌خواهد ناسپاسی بکند، یاد الطاف خدا بیفتد. روح ذکر این است. ذکر یاد خداست. یاد نعمت‌های ویژه باشید. «وَ اذْکُرُوهُ کَما هَداکُمْ وَ إِنْ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّین»(بقره/198) یاد خدا باشید «کَما هَداکُمْ» برای اینکه شما را هدایت کرد «وَ إِنْ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّین» اگر چه قبل از این از گمراهان بودید. این نعمت هدایت است. نعمت هدایت خیلی نعمت مهمی است. خدا را شکر که ما را هدایت کرد. خدا را شکر که خودش را به ما نشان داد. خود را به ما شناساند «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی هَدانا لِهذا»(اعراف/43) خدا را شکر که ما را به راه حق هدایت کرد. ما چه بودیم؟ طرز تفکر ما چه بود؟ در زمان طاغوت آرزوها چه بود؟ در زمان طاغوت محفوظات چه بود؟ در زمان طاغوت مقدار مصرف چقدر بود؟ در زمان طاغوت نماز جمعه چه بود؟ نماز جماعت‌ها، چند نفر بودند؟ نمازخوان‌ها چند نفر بودند؟ چه گروهی بودند؟ در زمان طاغوت کتابهای شهید مطهری چقدر چاپ می‌شد و چه کسانی آن را می‌خواندند؟ مرکز فساد چقدر بود؟ این نعمت‌های مادی و معنوی است. نعمت هدایت، انقلاب ما، جوانان ما و نسل ما را از انحراف نجات داد و هدایت کرد. پس یادتان باشد «وَ اذْکُرُوهُ» یاد خدا باشید. برای این که خدا شما را هدایت کرد. «وَ إِنْ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّین» اگر چه قبل از این شما ضال و گمراه بودید.
4- تأثیر ذکر و یاد خدا در تحول آدمی
من کسی را دیدم که کاباره و سینمایی را داشت، یک زمانی خدمت او رسیدیم و ایشان یک مرتبه در اواسط صحبت محکم در سر خودش زد و شروع به گریه کرد. بعد گفتم که برادر چه شد؟ گفت: الآن یادم می‌افتد که زمان طاغوت، چقدر جوان را آلوده کردم و چقدر کمک به ساواک کردم. عکس شاه می‌آمد و جوان‌های خوبی که در سینما بودند و این‌ها به احترام شاه بلند نمی‌شدند، من این‌ها را از روزنه شناسایی می‌کردم و بعد به ساواکی‌ها خبر می‌دادم. شروع کرد به گفتن جنایات خود و یک مرتبه سالن سینما را داد و آنجا را مهدیه کرد و آنجا مرکز تبلیغات اسلامی و فیلم‌های سالم شد و این معنای ذکر است. (من خودم خیلی جاها رفتم سخنرانی کردم و به من گفتند که این جا قبلاً مرکز شراب خواری بوده است) «یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا» (کافی،ج2،ص528) زمین زنده می‌شود، بعد از آنی که مرده بود. دل‌ها زنده می‌شود بعد از این که مرده بود. کما این که یکی از معانیش این است که با بارانی که می‌فرستیم زمین زنده می‌شود، بعد از آنی که مرده بود.
5- نعمت حکومت، قانون و آزادی
2- نعمت حکومت. قرآن می‌فرماید: «اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ» (مائده/20) نعمت های خدا را یادتان باشد. «اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَعَلَ فیکُمْ أَنْبِیاءَ وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً»(مائده/20) نعمت خدا را یاد بیاورید. 22بهمن نزدیک است. «جَعَلَ فیکُمْ أَنْبِیاءَ» رهبران آسمانی را در میان شما قرار داد «وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً» و شما ملوک شدید. قدرت به دست آوردید. ذلیل بودید، عزیز شدید.
3- نعمت قانون: در باره‌ی نعمت قانون نیز قرآن آیه‌ای دارد می‌فرماید: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ»(بقره/231) قسمت اول آیه مثل آیه قبل می‌ماند و لذا به آن اشاره کردیم «وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ» یاد نعمت‌های خدا باشید از جمله «أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ» به شما قانون دادیم. کتاب آسمانی دادیم. داشتن قانون خود یک نعمت است. داشتن قانون بزرگترین نعمت است و این هم قانونی مثل قانون مجلس خبرگان، مثل قانون اساسی ما و. . .
خدا شهید مظلوم بهشتی رحمت کند، 12 نوع قانون اساسی را از چند کشور مترقی گرفت و همه را مطالعه کرد و به دوستانشان نیز داد و مطالعه کردند و گفت: باید قانونی بنویسیم که تمام امتیازات آن‌ها را داشته باشد و امتیازاتی داشته باشد که آن‌ها نداشته باشند. داشتن قانون و نظام، داشتن رهبر، داشتن هدایت. این‌ها از نعمت‌های ویژه است. یادتان باشد.
4- نعمت آزادی. قرآن می‌گوید: «اذْکُرُوا نِعْمَهَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ أَنْجاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْن»(ابراهیم/6) یاد نعمت‌های خدا باشید، چنانچه شما را از طاغوت نجات داد، این همان نعمت آزادی است. پس یکی از نعمت‌های ویژه، نعمت هلاک طاغوتیان است. طاغوتیان هلاک شدند، منافقین کشته شده‌اند و خوبی‌اش هم در این است که یکی از پدر و مادر منافقین هم جرأت حرف زدن ندارند. چون اگر در یک کوچه یک مادر منافقی بیاید، بگوید که بچه‌ام را کشتند، صد مادر شهید به او حمله می‌کنند که خفه شو! بچه‌ی تو ضد انقلاب بود. در هر کوچه و خیابانی آنقدر مادر و پدر و برادر شهید و حزب اللهی هست که مادر منافقین جرأت حرف زدن ندارند. (البته مادر خیلی از منافقین طرفدار حزب اللهی‌ها هستند و خودشان حزب اللهی هستند) زیرا یک منافق اگر کشته شد، در مقابلش ده‌ها و صدها شهید هستند. مادران خودمان در مقابل مادران منافقین و اعدامی‌ها ایستاده‌اند. این حکومت حزب الله است که البته بسیار گران تمام شده است. به قیمت خون تمام شده است. ولی می‌ارزد. چون گاهی اوقات تا خون ریخته نشود، تا آیت الله دستغیب تکه تکه نشود، شیراز یک دست نمی‌شود. برای یک دست شدن استان شیراز، خون لازم است. یک افرادی ته دلشان یک نق‌هایی می‌زنند، اما تکه تکه شدن آیت الله دستغیب را که دیدند یک دست می‌شوند. آیت الله مدنی نیز تبریز را یک دست می‌کند. آقای هاشمی نژاد هم مشهد را یک دست می‌کند. هرکدام از این‌ها یک استان را یک دست می‌کنند و این لطف خداست. چون آیت الله مدنی و دستغیب هر دو پیر بودند و حیف است که آن‌ها در رختخواب بمیرند و خوب است که شهید شوند. و حقش همین است و آرزویشان نیز همین است. «إِذْ أَنْجاکُمْ» پس نعمت آزادی و هلاک طاغوتیان نعمت های ویژه ای است. «وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عاد»(اعراف/74) ما سرکشان قوم عاد را نابود کردیم. «وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ»(اعراف/69) ما سرکشان قوم نوح را غرق کردیم و شما را جای آن‌ها گذاشتیم. نعمت این که زمینه باز شد، بنی صدرها ورجبی‌ها و ازهاری‌ها و بختیارها نابود شدند و شکست خوردند و دربدر شدند و شما جای آن‌ها نشستید. و این خود نعمتی است که قرآن عنایت دارد «اِذ جَعلَکُم خُلَفاء» و شما جانشین آن‌ها هستید. بعد از اینکه قوم عاد و قوم نوح، قوم این دو پیغمبر ستمگری و سرکشی کردند، خدا این‌ها را هلاک کرد و شما را جای آن‌ها نشاند و این نعمتی برای شماست.
6- نعمت امنیت از نگاه قرآن
5- در مورد نعمت امنیت قرآن می‌فرماید: «وَ اذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الْأَرْضِ تَخافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ»(انفال/26) ‌ای انسان‌ها یادتان باشد و یادتان نرود «إِذْ أَنْتُمْ قَلیلٌ» حزب اللهی‌ها کم بودید و در زمان شاه چند نفر بیش‌تر نبودید، کم کم طرفدارهایتان زیاد شد. معدود بودید، کم کم زیاد شدید. «وَ اذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلیلٌ» یادتان باشد که شما قلیل و کم بودید، مستضعفین هم کم بودید. «مُسْتَضْعَفُونَ فِی الْأَرْضِ تَخافُونَ» شما در زمین مستضعف بودید و بعد می‌گوید «تَخافُونَ» خوف هم داشتید. هم کم بودید و هم دل نداشتید و ترسو بودید. «تَخافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ» اصلاً می‌ترسیدید مردم شما را بربایند. می‌ترسیدید که(شما انقلابی ها) را یک مرتبه مردم بربایند. «فَآواکُمْ وَ أَیَّدَکُم‏» (انفال/26) هم به شما مأوا داد و هم شما را تأیید کرد. هم شما را یاری کرد و هم به شما مأوا داد. قلیل بودید، مستضعف بودید. هم کم بودید و هم ضعیف، خدا به شما نعمت داد، زیادتان کرد، قویتان کرد، یاریتان کرد. این‌ها نعمت‌هایی است که به شما داده است. دیگر این‌ها باید با آهنگ‌ها، سرودها، نمایش‌ها، این آیات را تأیید کنند. چگونه یک قلیل مستضعف مورد تأیید قرارگرفت؟ ضعف این‌ها قدرت شد. قلت و کمبودشان مأوا شد. علی‌ای حال، این را باید هر کسی با شعر و حماسه، با نمایش و. . . تأیید کند. من به عنوان یک معلم درس‌هایی از قرآن، آیات قرآنش را می‌گویم، دیگران هم کارهای دیگرش را بکنند.
7- نعمت هوادار: شما هوادار نداشتید، هر یک از شما که می‌خواستید به راهپیمایی بروید، پدرتان می‌گفت: نروید. مادرت، مادر بزرگت، پدر بزرگت و همه می‌گفتند: نرو. همسرت می‌گفت: نرو. در خانه جوان‌ها نیز غریب بودند. قرآن می‌گوید: «وَ اذْکُرُوا» یادتان باشد «إِذْ کُنْتُمْ قَلیلاً فَکَثَّرَکُمْ»(اعراف/86) کم بودید و شما زیاد شدید.
اتحاد، وحدت، دفع شر، امدادهای غیبی و. . . این‌ها همه نعمت‌هایی است که خدا به ما داده است. در مورد نعمت‌های ویژه و به مناسبت 22بهمن مواردی را بیان کردیم. خداوند به ما گفته است یادتان نرود. نعمت‌ها یادتان باشد. چون انسان مثل زغالی است که باید آن را باد زد. انسان جوری است که اگر یادش نیاوریم، یادش می‌رود و فراموش می‌کند و این است که قرآن دائماً «وَ اذْکُرُوا» گفته است، یعنی یادت نرود. تذکر برای انسان لازم است. انسان فراموش می‌کند. انسان اگر خدا و نعمت‌های خدا را فراموش کند، گاهی زود تحت تأثیر قرار می‌گیرد. خودش را می‌فروشد، مکتبش را ازدست می‌دهد. نسبت به خدا بدبین می‌شود. نسبت به انقلاب بدبین می‌شود.
7- نعمت‌های الهی، امانت‌هایی در دست انسان
(حال یک داستانی است برایتان بگویم) مادری بچه‌اش مریض بود، پدر بچه هم بچه را خیلی دوست داشت. خلاصه یک روز پدر بچه رفت بیرون و بچه مرد. مادر هم نگفت که بچه مرده است. بچه را لای پارچه‌ای پیچید و در صندوق خانه گذاشت. پدر که آمد گفت: بچه کجاست؟ گفت: بچه دارد استراحت می‌کند. شما بیایید غذا بخورید. غذا خورد و مادر نیز آرایش کرد و احوال پرسی گرمی کرد و غذا خوردند و بعد مادر به پدر گفت: سوالی می‌کنم، به من جواب بده! گفت: بگو! گفت: اگر خدا یک چیزی به تو امانت داد و بعد خواست از تو پس بگیرد چه می‌کنی؟ گفت: حتماً به او می‌دهم. گفت: نق نیز می‌زنی؟ گفت: خیر، امانت را باید داد. گفت: اصولاً نعمت‌های ما از کیست؟ گفت: از خدا. گفت: خدا بچه‌ای به ما داده و حالا خواسته است که بچه را بگیرد. بوجود آمدن بچه لطف است و گرفتنش هم لطف است. در جهان بینی الهی انسان هیچ وقت قهر نمی‌کند. چون هر چه می‌بیند خیر است. در بینش الهی، در جهان بینی الهی هر چه هست خیر است. شرها هم که به نظر ما شر است، خیر است. «عَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا» (بقره/216) ما هیچ پیش بینی نمی‌کردیم که در مقابل آن همه شکنجه و آن همه زندان و تبعید و آن همه سختی و خفقان به یک چنین انقلابی برسیم و چون خدا می‌خواست به آن رسیدیم. اکنون وضع ما و آینده‌ی ما الحمد لله بسیار روشن است. تمام این دبیرستان‌ها، دختر و پسرها، چنان علاقه به مذهب پیدا کرده‌اند و این آقایان التقاطی و روشنفکرنماهای چنینی و چنانی هم مشتشان باز شد و عقب نشستند و واقعاً ایران پر از رجایی است. به شرط این که بچه دبیرستانی‌ها حواسشان را جمع کنند. واقعاً ایران پر از بهشتی است. همینطور که رجایی خودش را ساخت و بازویی برای امام بود. جوان‌ها، دخترها و پسرها نیز باید خودشان را بسازند تا بازویی برای مهدی(ع) باشند. چون ما سه آیه در قرآن داریم که می‌فرماید: «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ»(توبه/33) جای دیگر نیز همین را می‌گوید: «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ» دین اسلام بر همه‌ی مکتب‌ها غلبه خواهد کرد. و رهبر آن هم حضرت مهدی(ع) است. حال که امام زمان هست و می‌آید و حال که مکتب ما طبق وعده‌ی خدا پیروز و عالمگیر است، باید خود را آماده سازیم. «وَ لَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ»(حج/47) مکتب ما عالمگیراست و حضرت مهدی(ع) امام برحق ماست. طبق این وعده دختر و پسرها در مدرسه‌ها و راهنمایی‌ها باید خودشان را آماده کنند که بازو و شاخه و شعبه‌ای برای حضرت مهدی(ع) باشند. ما چقدر نیاز به اسلام شناس داریم و چقدر کم است! چیزهایی که ما را یاد خدا می‌اندازد چند چیز است. و چیزهایی که ما را از خدا غافل می‌کند نیز چند چیز است. حال در این چند دقیقه عوامل غفلت و عوامل یاد خدا را برایتان بگویم.
8- عوامل ذکر
ایام الله، یادتان باشد. روزهایی که صحنه‌هایی پیش می‌آید و افکار یک مرتبه حرکت می‌کنند. حوادث ذکر است. قرآن می‌فرماید: «أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ»(اعراف/94) گاهی شماها را در حوادث می‌گذاریم. «لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ» تا زنگ‌هایی که روی قلب هایتان است، سائیده شود. قلب شما زنگ خورده است. مثل آهنی که زنگ می‌خورد و با سوهان زنگ آن را می‌برند. قرآن می‌گوید: سوهان زبر است، اما این سوهان زبر باعث می‌شود که آهن صیقل و صفا پیدا کند. چیزهایی نیز خورده می‌ریزد. همه‌ی این خورده ریزها عوض آن این است که صیقل پیدا می‌کند. قرآن می‌فرماید: ما بشر را در حوادث و سختی قرار می‌دهیم و «لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ» تا دل هایشان پاک شود. حوادث تلخ و شیرین، خواندن تاریخ، یاد خدا، تاریخ دیگران، مسافرت در زمین‌ها، سیر در ارض باعث ذکر و یاد خدا و صیقل یافتن روح و عبرت است. همین آیه‌ای که چندین بار در قرآن به ما گفته است: «سیرُوا فِی الْأَرْض»(انعام/11) و طبق این آیه جمهوری اسلامی گروه‌هایی را به سراسر دنیا اعزام می‌کند. چرا گروه‌هایی را اعزام می‌کند؟ می‌خواهد یکی از آیات قرآن عمل شود. قرآن به ما سفارش کرده «سیرُوا فِی الْأَرْض» بلند شوید و در زمین بگردید، منتها گردش فقط برای تفریح نباشد. گردش برای این باشد که آثاری را ببینید و عبرت بگیرید، با فرهنگ‌ها و تمدن‌ها، با عوامل سقوط و عوامل عزت آشنا شوید. تجربه هایشان را یاد بگیرید و یاد بدهید. این‌ها فایده‌های سیر در زمین است و این گروه‌هایی که از طرف جمهوری اسلامی بنا شده است به کشورها بروند، فلسفه‌اش آیه «سیرُوا فِی الْأَرْض» است. این مطلب را دیگران عمل کردند. کشورهای آمریکایی و غربی آمدند، وجب به وجب زمین‌های ما را زیر نظر گرفتند و آن «سیرُوا فِی الْأَرْض» را که ما باید عمل کنیم، آنها عمل کردند. یعنی ما نشستیم و آن‌ها آمدند، به دستورات ما عمل کردند.
یک نفر بازاری و اداری پولی که بدست می آورد، مثلاً تنگ ناصرالدین شاه را می‌خرد و برای جهازیه‌ی دخترش یک قالیچه‌ی ابریشمی می‌خرید و در این ابریشم و شیشه دفن می‌شود. حالا اگر به جای ابریشم و شیشه با دنیا آشنا می‌شد، با تمدن‌ها و فرهنگ‌ها آشنا می‌شد، خیلی اسلام پیش می‌رفت و ان شاءالله این به دوش جوان‌های نسل آینده است.
9- قرآن و نماز خود ذکر هستند
یکی از ذکرها خود قرآن است. نماز هم ذکر است. «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ»(حجر/9) خود قرآن به خودش گفته است که من ذکر هستم. یعنی برای شما تاریخ‌هایی را بیان می‌کنم تا تکان بخورید و به یاد داشته باشد. داستان‌های قرآن ذکر است. قرآن به رسول اکرم می‌گوید: «إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ» (بحارالانوار،ج2،ص1) یعنی تو مردم را یادآور می شوی. یعنی تو بادزنی هستی که باید مردم را باد بزنی تا خاموش نشوند. و روایت داریم کسانی را که خدا دوستشان دارد، زود گوش مالیشان می‌دهد، تا این‌ها چشمشان باز شود. سابق خیابان که می‌کشیدند، می‌گفتند: خیابان باید صاف باشد، حال می‌گویند: خیابان باید کج باشد. چون می‌گویند: خیابان صاف راننده خوابش می‌گیرد و کسل کننده است. زندگی یک نواخت کسل کننده است. انسان باید بالاخره در این جزر و مدها رشد پیدا کند. رشد انسان و تمام علم و اختراع بشر به خاطر سختی‌ها است. اگر فشار تاریکی نبود، اختراع برق نبود. سختی مرض نبود، داروسازی نبود. فشار گرما و سرما نبود، وسایل گرم کن و سرد کن نبود و اگر زلزله نبود، خانه‌های ضد زلزله نیز ساخته نمی‌شد. بیش‌تر رشد زیر سایه‌ی تلخی‌ها است. حوادث انسان را به یاد خدا می‌اندازد. قرآن انسان را به یاد خدا می‌اندازد. رسول الله انسان را به یاد خدا می‌اندازد. دوست خوب هم انسان را به یاد خدا می‌اندازد. برعکس که دوست بد انسان را از یاد خدا غافل می‌کند.
10- تأثیر دوست بر انسان
در این جا حدیثی را در مورد دوست برایتان بخوانم که چگونه دوست انسان را تحت تأثیر قرار می دهد. چون بسیاری از این‌ها که در زندان و جزو گروهک‌ها هستند، وقتی با آن‌ها حرف می‌زنی، می‌گوید: فلان دوست مرا جذب کرده است. دوستی چه خطری است؟ در زندان‌های ما اگر صد زندانی هست 90 تا از آن‌ها از طریق دوست منحرف شده‌اند. شما یک روز خودت را بررسی کن. اصولاً باران پاک است. منتهی به زمین کثیف که می‌بارد، باران هم کثیف می‌شود. باران تمیز چون به زمین کثیف باریده، آلوده می‌شود. ما همه فطرت هایمان پاک است. منتهی این فطرت‌های پاک در خانواده‌ها و در محیط‌ها و با دوستان ناپاک که برمی خورد، اثر می گیرد و در این زمینه یک مقداری مقایسه‌ای بین دوست فاسد و دوست خوب دارم. دوست بد چگونه انسان را غافل می‌کند؟
حدیث این است که امام می‌گوید: تعجب می‌کنم، مردم غذایی را که می‌خورند دقت می‌کنند، ولی دوستی را که می‌گیرند، دقت نمی‌کنند.
11- مقایسه بین دوست فاسد و غذای فاسد
غذای فاسد و دوست فاسد. . . حدیث در رابطه با این است که یکی از چیزهایی که ما را از یاد خدا غافل می‌کند، دوست فاسد است. دوست فاسد در بازار، کنار بازاری می‌نشیند و اینقدر غر می‌زند که آن فرد هم نسبت به انقلاب بدبین می‌شود. در کارخانه و مزرعه و دبیرستان، در دانشکده و محیط و خیابان و خانه و. . . اینقدر غر می‌زند تا ما از این همه یادها غافل شویم. اینکه خداوند ما را هدایت کرد، ما چه بودیم؟ ما ایرانی‌ها آتش پرست بودیم. یک لیوان آب سر خدای ما می‌ریختند، خدای ما خاموش می‌شد. نعمت اسلام و جمهوری اسلامی، نعمت قانون اساسی، نعمت آزادی، و هزاران نعمت دیگر را یک دوست بد می‌نشیند و غر می‌زند تا همه این نعمت‌ها نادیده گرفته شود. پس صد رحمت به غذای بد. ضرر دوست بد و فاسد همیشگی است و ضرر غذای فاسد موقت است.
می خواهیم حدیث را کمی بیش‌تر تحلیل کنیم:
1- غذای فاسد، یکروز و یا دوروز انسان را بیمار می‌کند. و یا ممکن است ده روز و یک ماه انسان را بیمار کند، ولی دوست فاسد، برای همیشه انسان را فاسد می‌کند.
2- غذای فاسد را انسان تشخیص می‌دهد، ولی دوست فاسد را انسان تشخیص نمی‌دهد. گاهی اوقات دوست فاسد را آدم در قالب دوست صالح می‌یابد. ولی غذای فاسد را اگر انسان خورد، از مزه و بو و رنگ و طعم آن مشخص می‌شود، که فاسد است. ولی دوست فاسد را گاهی نمی‌توان زود تشخیص داد.
3- آثار غذای فاسد در فاصله‌ی کمی از بین می‌رود، ولی آثار دوست فاسد زود از بین نمی‌رود. گاهی یک صحنه کافی است که مسیر انسان را تا آخر عمر عوض کند.
4- در غذاشناسی کار شده است. دانشکده و پزشک غذاشناس داریم. در ارتش وقتی می‌خواهند یک غذایی را برای سربازان و کادر در نظر بگیرند، گروه غذاشناس دارند که چه مواد غذایی در غذا بریزیم؟ در غذاشناسی کار شده است، اما در دوست شناسی کسی کار نکرده است، چیزی که خطر آن مهم است، ولی متأسفانه روی آن کار نیز نشده است.
5- غذای فاسد شخص را نابود می‌کند، دوست فاسد شخصیت را نابود می‌کند و شخصیت از شخص مهم‌تر است.
6- شخص با خوردن غذای فاسد به فکر بهبود می افتد، ولی دوست فاسد چنان انسان را غافل می‌کند که انسان به فکر اصلاح نیز نمی‌افتد. یعنی غذای فاسد چون حال آدم را به هم می‌زند، انسان را به فکر چاره می‌اندازد. دوست فاسد چنان انسان را غافل می‌کند که به فکر چاره نیز نمی‌افتد. می‌گوییم آقای منافق بنشین و ببین که من چه می‌گویم. می‌گوید: اصلاً نمی‌خواهم گوش به حرف تو بدهم. اصلاً توجه نمی‌کند که به او بگوییم حرفش درست است.
7- غذای فاسد تا هست ضرر دارد، زهری که به بدن وارد شد، تا در بدن است ضرر دارد و اگر بشود با یک وسیله‌ای زهر را از بدن بیرون کشید، یا آن مقدار خونی که زهر آن را آلوده کرده خارج شود، مشکل حل می‌شود. پس غذای فاسد وجودش ضرر دارد، اما دوست فاسد هم حضور و وجودش و هم نبود او ضرر دارد. یعنی گاهی دور است، ولی کار خودش را می‌کند. غذای فاسد فقط حضورش ضرر دارد، اما دوست فاسد هم حضورش و هم غیابش ضرر دارد.
8- غذای فاسد ضررش فردی است، ولی دوست فاسد ضررش اجتماعی است. غذای فاسد معده را مختل می‌کند و دوست فاسد مغز را مختل می کند. مختل کردن دستگاه گوارش یا مختل کردن دستگاه تفکر، کدام یک مهم‌تر است؟ غذای فاسد که خوردیم و مریض شدیم تا مدتی از خوردنی‌ها محروم هستیم، اما دوست فاسد می‌آید شنیدن اخبار رادیو و تلویزیون و شنیدن حرف‌های امام را تحریم می‌کند. غذای فاسد ما را از خوردن انگور و خربزه محروم می‌کند و باعث می‌شود ما تا مدتی نتوانیم غذا بخوریم و مجبور باشیم از مایعات استفاده کنیم، اما دوست فاسد ما را از معنویات محروم می‌کند. این‌ها اهمیت و خطر دوست فاسد بود.
از بحث خارج نشویم، بحث ما یاد نعمت‌های خدا بود:
12- توجه به نعمت بزرگ انقلاب
22 بهمن ما چه بودیم و چه شدیم؟ این همه بچه‌ی تهران و شهرهای دیگر، در این خانه‌های تنگ و کوچک، می‌خواستند تفریح بروند، همین کوه‌های دور و بر تهران که تفریحگاه های خوبی برای کوهنوردی است، همه را تابلو زده بودند که «شکارگاه سلطنتی» یعنی بچه‌ی تهران حق این را نداشت که از کوه‌های تهران استفاده کند. بزغاله آن دامدار نیز حق نداشت علف بخورد، زیرا هر جا که می‌رفت علف بخورد تابلو زده بودند «جنگل بانی» نه بزغاله ایرانی حق داشت علف ایران را بخورد و نه جوان تهرانی حق داشت روی کوه تهران راه برود. شمای دانشجو و محصل هم اگر یک کتابی از بعضی از دانشمندان در خانه‌تان پیدا می‌کردند، زندان می‌شدی. و ما چنین بودیم. امروز صبح جایی بودیم، یکی از مسئولین فرهنگ می‌گفت: من در آن زمان وقتی روزه بودم، موقع افطار یواشکی می‌رفتم و در دست شویی چیزی می‌خوردم. نماز خواندن قاچاق، روزه گرفتن قاچاق و. . .
یادتان باشد انقلابی شد و شما در خط خدا آمدید. و حکومت جور به حکومت عدل مبدل شد. البته در حکومت عدل، ممکن است نقاط ضعف هم باشد. گاهی می‌پرسند کمیته چگونه است؟ سپاه پاسداران چگونه است؟ فلان نهاد چگونه است؟ جهاد چگونه است؟ این سؤالات برای چیست؟ یک وقت راننده خوب است، ماشین هم سالم است، ولی افرادی که سوار این ماشین می‌شوند پوست تخمه و پرتقال و ته سیگار در ماشین می‌ریزند. ولی ماشین خوب است و راننده هم خوب است. و گاهی مسافرهایش خراب کاری می‌کنند. اینجا نباید گفت مرگ بر مسافرت! مرگ بر ماشین! مرگ بر راننده! ولی رسیدن به آخر جاده در وجود ماشین و راننده سالم است، حالا اگر مسافرهایش بد می‌کنند، باید این‌ها را نصیحت کرد. ایران ما غیر از جاهای دیگر است. جاهای دیگر اصلاً خطشان، خط سالم نیست. یا راننده‌ی آن‌ها مسعود رجبی و بنی صدر است، گاهی جاده اسلام نیست و گاهی راننده اسلام شناس نیست. و گاهی اصلاً ماشین و ایدئولوژی خراب است. شناخت غلط است. موتور کار نمی‌کند. اصلاً بحث شناخت و جهان بینی و ایدئولوژی آن‌ها غلط است. پس گاهی جاده، گاه ماشین و گاه راننده غلط هستند. گاهی جاده و ماشین و راننده همه سالم هستند، اما این مسافرها در این جاده و با این ماشین و راننده سالم، خراب کاری‌هایی می‌کنند. اگر غلطی داریم قبول داریم. اما باید گفت: خطمان، خط درستی است. راننده هایمان هم خوب هستند. شما کدام کشور را پیدا می‌کنید که هفته، به هفته وزیرش گوشت نخورد؟ من خدا را گواه می‌گیریم که چنین وزیری اکنون داریم! وزیری دارم که هفته می‌آید و می‌رود، گوشت استفاده نمی‌کند. (البته ممکن است در وزارتخانه خلاف نیز بشود) شما کدام وزیر را سراغ دارید که نفت در خانه‌اش نباشد و به حمام بیرون برود؟ کار بجایی کشیده که مردم در حمام داد زده‌اند که بس است، از بس شما را ترور کردند، رحم به خودتان کنید، شروع به فریاد کردند که چرا حمام بیرون آمده است؟ حالا نمی دانند که این وزیر نفت ندارد. . . بعد کار بجایی رسید که مقرر شد به وزراء اجازه رفتن به حمام بیرون ندهند و یک مقدار نفت اضافه به این‌ها داده شود که از خانه بیرون نیایند که خدای ناکرده تروری و مسئله‌ای پیش نیاید. مگر قبلاً چنین اتفاقی می‌افتاد؟ من یادم نمی‌رود که یکی از این درجه دارها می‌سوخت و می‌گفت: زمان شاه ما درجه دارها را جمع کرده بودند و یک روز به ما گفتند: زن افسر که نمی‌تواند کلفتی کند، اما زن درجه دار که حقوقش کم است برود کلفتی کند، برود لباس شویی کند. به درجه دارها گفته بودند، زن درجه دار کلفتی کند طوری نیست. فاصله‌ها تا این حد زیاد بود.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment