2- اطمینان خاطر، همراه با دغدغهمندی
3- عقوبت الهی، یا مغفرت الهی
4- حضور الهی، عامل آرامش انسان
5- کار برای خدا یا خودنمایی؟
6- هدفمندی جهان، عامل آرامش انسان
7- حکمت الهی، فراتر از علم بشر
موضوع: یاد خدا، آرامش دلها – تاریخ پخش: 18/05/97
خواستیم این آیه قرآن را بررسی کنیم. آیهی که خیلی از شما حفظ هستید. نصفش را من میگویم و نصفش را شما بگویید. چون خیلی از شما حفظ هستید. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28) این یاد خدا آرام بخش است. یاد نعمت خدا، نعمتهای خدا را یاد کنی شکر میکنی. قدرت خدا را یاد کنی بر او توکل میکنی، لطف خدا را یاد کنی، محبت خدا در شما اضافه میشود. قهر خدا و خشم خدا را یاد کنی، سبب خوف و تقوا میشود. علم خدا را یاد کنی باعث حیاء میشود. اینها را در جلسه قبل گفتیم.
1- آرامش دل، یا لرزش دل؟
این جلسه میخواهیم بگوییم اینجا که میگوید «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» با یاد خدا دلها آرام میشود. پس چرا بعضی جاها میگوید: «وَجِلَتْ قُلُوبُهُم» (انفال/2) میگوید: علامت مؤمن این است که «إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُم» وَجِلَ یعنی میلرزد. «تطمئن» یعنی آرام است. بالاخره این دل ما با یاد خدا میلرزد یا آرام است؟ یک آیه در قرآن داریم میگوید: جهنم گشاد است. به جهنم میگوییم: پر شدی؟ «هَلِ امْتَلَأْتِ» (ق/30) میگوید: «وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ» پر شدم؟ نه. باز هم داری بفرست بیاید. این یک آیه است که جهنم بزرگ است، یک آیه هم داریم جهنم تنگ است، «مَکاناً ضَیِّقا» (فرقان/13) تنگ است. بلاخره تنگ است یا گشاد؟ یک آیه میگوید: گشاد است، یک آیه میگوید: تنگ است، کدام یک درست است؟ هردو درست است. با یک مثال، شما یک میخ که به دیوار میکوبی، میخ جایش تنگ است، اما اگر از دیوار بپرسیم: باز هم جا داری؟ میگوید: باز هم اگر میخ داری، بفرست. یعنی دیوار جای میخهای زیادی دارد. ولی هر میخی به خودی خود جایش تنگ است.
یک آیه داریم اگر میتوانید عادل باشید به معنای واقعی حق دارید ازدواج دوم بکنید. یک آیه داریم هیچ مردی عادل نیست. کدام یک درست است؟ اگر میتوانید عادل باشید تفاوتی بین دو تا همسر نگذارید میتوانید زن دوم بگیرید. اما آیه دیگر داریم هیچ مردی نمیتواند عادل باشد. کدامیک درست است؟ هردو درست است. آنجا که میگوید: اگر عادل هستید، یعنی در امکانات مادی، برای دو تا همسر، خانه، ماشین، موبایل، هرچه… این در زندگی مادی میشود عادل بود. هرچه میخواهد بخرد، دو تا بخرد. اما آنجایی که میگوید: هیچکس نمیتواند عادل باشد، در علاقه هیچکس نمیتواند عادل باشد. آدم یک نفر را بیشتر دوست دارد. یا کمالی دارد یا شکل و خوشگلی دارد. پس آنجایی که میگوید: نمیتوانید عادل باشید، در علاقه است. آنجایی که میگوید: میتوانید عادل باشید در نان و آب است. حالا سراغ بحثمان برویم. یک آیه داریم دل آرام است. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» یک آیه داریم دل میلرزد. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُم» (انفال/2) وقتی یاد خدا میشود «إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ»، «وَجِلَتْ» یعنی میلرزد. «تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» یعنی آرام است. بالاخره دل ما با یاد خدا آرام است یا میلرزد؟ هردو درست است. با چند مثال…
2- اطمینان خاطر، همراه با دغدغهمندی
اول اینکه صلواتی بفرستید (صلوات حضار) یک پزشک جراح که میخواهد عمل چشم، عمل معده، عمل قلب، عمل کلیه، یک پزشک درجه یک که میخواهد عمل انجام بدهد، به کار خودش اطمینان دارد چون بارها عمل جراحی کرده و به خودش و علمش و به تخصصاش اطمینان دارد. اما در عین حال همین آقای پزشک فوق تخصص اگر گفتند: قلب امام را عمل کن، میلرزد! به علم خودش اطمینان دارد اما چون طرف شخصیت مهمی است، میترسد. خود ما هم همینطور هستیم. مثلاً من خدمت شما میآیم. میخواهم پایم را دراز کنم. دراز کردن پا حرام نیست. اما چون برای شما ارزش قائل هستم میگویم: خیلی معذرت میخواهم. پایم درد میکند. اجازه بدهید پایم را دراز کنم. در دوربین تلویزیون من دارم صحبت میکنم، سرفه میکنم. فوری میگویم: معذرت میخواهم! سرفه گناه نیست پس چرا معذرت میخواهی و استغفار میکنی؟ چون برای مردم ارزش قائل هستم این سرفه روبروی افراد ارزش است. پا دراز کردن حرام نیست. ولی چون در محضر شما هستم میگویم: معذرت میخواهم. سرفه کردن گناه نیست اما چون در برابر شما پشت دوربین بود، معذرت میخواهم. پزشک به تخصص خودش اطمینان دارد اما اگر طرفی که عمل میکند یک شخصیت مهمی باشد، دلهره دارد. هم به تخصصاش ایمان دارد هم به خاطر شخصیت دلهره دارد. میشود آدم آرام باشد و دلهره هم داشته باشد.
خانمها عمری بهترین غذا را میپزند، اما اگر یک مهمان مهمی داشت با آنکه سی سال است آشپزی میکند اما باز هم وحشت دارد، به شوهرش میگوید: بیا بچش ببین طوری نیست! بابا تو چهل سال است به من نگفتی: بیا بچش! پختی و خوب هم پختی، دست شما درد نکند. اما چون مهمان ویژه دارم، دلهره دارد. این یک مورد… مسألهی دوم اینکه آیات عذاب را که مؤمن میشنود، «وَجِلَت» دلهره دارد. آیات رحمت را که در قرآن میخواند آرام میشود.
3- عقوبت الهی، یا مغفرت الهی
پس میشود انسان در یک زمانی آرام باشد و به مناسبت آیات امید بخش آرام باشد، قرآن میخواند، «إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً» (زمر/53) خدا همه گناهان را میبخشد. آرام میشود. اما از آن طرف هم میگوید: این مجرم قیامت خیلی مشکل دارد. مغز مجرم گیج است. «وَ تَرَى النَّاسَ سُکارى» (حج/2) پیشانی مجرم، کسی که پول دارد و به فقرا کمک نمیکند، قرآن میگوید: فلز را داغ میکنند و به پیشانی میزنند و میگویند: «هذا ما کَنَزْتُمْ» (توبه/35) این پولی بود که پنهان کرده بودید. پس آیاتی داریم قرآن میگوید: دل آرام است و قرآن میگوید: دل میلرزد. چطور جمع کنیم؟ هم آرام است و هم میلرزد. آیات الهی را میخوانیم امیدبخش میکند و آرام میشود. آیات قهر و جهنم را میخوانیم دلهره میشود. این هم یک مورد…
یکی دیگر در مناجات داریم، «اذا رأیت کرمک طمعت» کرم و لطف تو را میبینم شارژ میشوم. داغ میشوم. «اذا ذکرت ذنوبی فزعت» گناهان خودم را میبینم جیغ میزنم. یاد گناهان در مقابل خدا گناه کردی اشک را درمیآورد. یاد بخشش خدا آرامش میدهد. مسأله دیگر، بچه، بچه با پدر و مادر احساس آرامش میکند. دست بچه که در دست پدرش است، احساس آرامش میکند. میگوید: دستم در دست پدرم است. با پدر و مادر آرامش پیدا میکند. اما اگر همین بچه خلاف کند از همین پدر و مادر میترسد. یعنی هم میترسد و هم آرامش است. به دلیل اینکه پدر و مادر هستند آرامش دارد. به دلیل اینکه پدر و مادر عیب مرا فهمیدند، دلهره دارد. میشود انسان هم آرامش داشته باشد و هم دلهره، در حرم امام رضا میرویم از اینکه امام رضا، روایاتی داریم امامان کارهای ما را میبینند. هر هفته عمل ما به امام عرضه میشود. از اینکه یا امام رضا خبر داری من چه خلافهایی کردم؟ در مقابل امام خجالت میکشد. مثل اینکه راست آینه میایستی و زشتیهایت را میبینی. اما از طرفی میگوییم: یا امام رضا، خدا در قرآن گفته: «وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ» (ضحی/10) کسی که سؤال میکند را رد نکن. بالاخره من زوار تو هستم. مهمان تو هستم. در حرم وارد شدم. تو نزد خدا آبرو داری. رأفت امام رضا دل آدم را آرام میکند، اینکه امام رضا از کارهای خلاف من آگاه است، شرمنده!
4- حضور الهی، عامل آرامش انسان
مسألهی دیگر، چرا دل آرام است؟ هیچی از بین نمیرود. آیهای هست حفظ هستید. نصف برای من و نصف برای شما، «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ، وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ» (زلزله/7 و 8) ذرهای شر و خیر بی جواب نمیماند. نگو کسی نفهمید، خدا که فهمید. یک شخصیتی بود، پولدار بود و حسابی پول داشت. حسابی آدم خیری بود. خیلی کار کرد، درمانگاه، بیمارستان، زایشگاه، مدرسه، مسجد، بسیار کار خیر کرد. من هم میدانم چه کسی را میگویم. حالا اسمش را نگویم. منتهی هرجایی که کار خیر میکرد تابلو میزد که مثلاً بانی این مسجد فلانی است. بانی این زایشگاه، مدرسه، بیمارستان، خوابگاه، روی کاشی کاری مینوشت. ایشان مرد به خواب یکی از علما آمده بود. این را من از یکی از علمای قم شنیدم. گفت: هر کاری کردم پاک شد. گفتند: قیامت… اینجا چیزی نیامده است. گفتم: آقا من خیلی ساختمان درست کردم. آخر گفت: اصرار داشتی که اسمت هم بالایش باشد. چون اصرار داشتی اسمت را بنویسی خدا پاک کرد. گفت: یعنی همه خدمات و کارهای خیر من پوک! گفتند: نه، یکجا یک چیزی داری. اینجا آمده است. گفتند: چی؟ گفتند: کنار خیابانی ایستاده بودی، در همان شهر که من میدانم کدام شهر است. چون آدمهای مشهور را فوری مردم میفهمند چه کسی را میگوییم. یک جوانی به تو رسید، گفت: تو که این همه کار خیر کردی بیا ما را هم داماد کن. آن زمان قدیم، گفت: اگر من ده هزار تومان داشته باشم داماد میشوم. یک نگاهی به جوان کردی و گفتی: مطمئن باشم؟ قول شرف داد که من این پول شما را فقط خرج دامادی میکنم. جای دیگر خرج نمیکنم. این ده هزار تومان را کنار خیابان، کیفت را باز کردی، به یک جوان دادی، ننوشتی و به هیچکس هم نگفتی، یادت رفت. آنچه ننوشتی خدا نوشت و آنچه نوشتی خدا پاک کرد. یکبار دیگر… آنچه ننوشتیم خدا نوشت. آنچه نوشتیم…
یک خاطره برایتان بگویم زیادی گوش بدهید. مثل من نباشید. من چند هزار ساعت در ماشین نشستم هنوز رانندگی یاد نگرفتم. اگر سی ساعت دل میدادم راننده شده بودم. حالا شما هم در این چند دقیقه دل بدهید. پیغمبر ما چهل سالگی به پیغمبری رسید تا 53 سالگی، سیزده سال مکه موفق نشد به مدینه آمد. چند سالی در مدینه بود. خواست برود یک عمره انجام بدهد. جمعی از مسلمانها از مدینه به مکه رفتند عمل عمره انجام بدهند. مکه دست بت پرستها بود. تا دیدند پیغمبر اسلام دارد به مکه میآید، جمعی شدند به بیابان رفتند، جلوی پیغمبر را گرفتند و گفتند: مکه در اختیار ما هست و ما شما را راه نمیدهیم. نزدیک بود جنگ شود که نشد. صلح شد و اسم صلحش هم خیلی از شما بلد هستید… به نام صلح… بلند بگویید هرکس میداند… حدیبیه! بیرون مکه، در قرارداد صلح نوشتند: تفاهم و قرارداد صلح بین محمد رسول الله (صلوات حضار) و مردم مکه. گفتند: ما صلح نامه را قبول نداریم. ما قبول نداریم محمد رسول الله است. بنویسید صلح نامه بین محمد و مردم مکه، نگویید: رسول الله! ما اگر بدانیم رسول الله هست که دیگر جنگ نمیکنیم. ما پیغمبر را قبول نداریم. اصحاب حاضر نشدند محمد رسول الله را پاک کنند. آنها هم گفتند: ما قبول نداریم. نزدیک بود درگیری شود پیغمبر فرمود: خودم پاک میکنم. اسم محمد رسول الله کدام کلمه است؟ دست پیغمبر را گرفتند و روی کلمه گذاشتند گفتند: محمد رسول الله این است. خود پیغمبر محمد رسول الله را پاک کرد. گفت: مصلحت نبود جنگ کنیم. بگذار من اسمم را پاک کنم. تا اسم را پاک کرد، محمد رسول الله، آیه نازل شد، «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه» (فتح/29) (صلوات حضار)
5- کار برای خدا یا خودنمایی؟
یعنی اگر ما خودمان را پاک کنیم خدا مینویسد. هرچه زور میزنی که… یکی از آقایان میگفت: عیادت بیماری رفتم. افراد مختلف عیادت آمدند همه هم گلی و شیرینی آورده بودند. ما هم دو تا جعبه گز بردیم. در شلوغی جعبه گز را در کمد گذاشتیم و بیرون آمدیم و گفتیم: ما دو تا جعبه گز دادیم. ولی این مریض نفهمید. غصه خوردم چرا این بیمار نفهمید این جعبه گز برای من است. خیلی اصرار نداشته باشیم اسم ما باشد و به چیزی نچسبیم. یک تیغی کف دست شما را میبرد و یکی هم پشت دست شما را میبرد. شما یک چسب پشت دست میزنی و یک چسب هم کف دست میزنی. وقتی این خونریزی بند آمد، خواستی چسب را بکنی از کف دست راحت بلند میشود. اما پشت دست جیز و ویز میکند چون موها چسبیده است. اگر به دنیا بچسبیم وقت مردن جیز و ویز میکنیم. ولی اگر به دنیا نچسبیم وقتی میمیریم انگار گل بو میکنیم. حدیث داریم مؤمن که میمیرد گل بو میکند.
من لحظه آخر عمر امام بالای سر امام بودم. چون حدیث بلد بودم، میخواستم ببینم امام دقیقه آخر چه میکند. ایستاده بودیم نگاه میکردیم، البته از پشت شیشه، دیدم بله، امام نفس آخر را راحت کشید. این را دیدم که مؤمن که میمیرد گل بو میکند. نا اهل که میمیرد جیز و ویز میکند. دنیا هم همینطور است یک سری گرفتار هستیم و تکلف داریم. این تکلفها نمیگذارد زندگی پیش برود. الآن ازدواج چقدر مشکل شده است. خانه داری؟ پدر عروس خودت وقت ازدواج خانه داشتی؟ ماشین داری؟ پدر عروس خودت وقتی داماد شدی ماشین داشتی؟ پس انداز داری؟ این جوان باید علاقه به کار داشته باشد، حالا امروز ندارد فردا پیدا میکند ولی بخواهد که کار بکند. قید و بندهایی… ما خیلی از قیدها را میتوانیم از ازدواج برداریم، از مهمانیها برداریم.
بحثمان چه بود؟ وقتی آدم بداند که خدا کارهایش را میداند. حالا مردم قدردانی نکردند. نصف غصههای ما برای این است که مردم نفهمیدند. ما زحمت کشیدیم و مردم نفهمیدند. یک خانمی به یک خانم میگفت: لباس که میشویی و روی بند میاندازی خودت جمع نکن، به شوهر بگو برو بی زحمت لباسها را از روی بند جمع کن. این شوهر که این لباسها را روی دستش میگذارد میگوید: اوه، این زن من چقدر زحمت کشیده است. ولی اگر هم بشویی و هم روی بند بیاندازی و هم خودت جمع کنی شوهر متوجه نیست. وقت جمع کردن به شوهر بگو: لباسها را جمع کن که متوجه باشد من چقدر لباس شستم. هیچ چیزی بی پاسخ نمیماند. تو نیکی کن و در دجله انداز، خودم شیرجه میروم درش میآورم! که ایزد در بیابانت دهد باز! کاری که میکنیم عنایت نداشته باشیم که مردم بفهمند یا نفهمند.
یک کسی نماز میخواند در قنوت نماز یک مرتبه دید دوربین جلویش آمد. وسط قنوتش چنین کرد. این اصرار دارد که مثلاً سهم ما کو، اسم ما کو، ما اگر بدانیم خدا میداند آرامش داریم، فهمیدند، فهمیدند. نفهمیدند، نفهمیدند. قدردانی کردند، کردند. نکردند، نکردند.
6- هدفمندی جهان، عامل آرامش انسان
چطور ما دلمان آرام باشد؟ «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» 1- هیچ موجودی بیهوده خلق نشده است. خیلی وقتها ما میگوییم: چرا اینطور شد؟ یک حکمتی دارد ما نمیدانیم. یکی از مردان خدا داشت میرفت. یک حیوان بسیار ریز… [حاج آقا سرفه کردند… ضمناً ماه رمضان که نیست. این صلوات بفرست فن معلمی من است. چون تلویزیون یکبار همین فیلم را ماه رمضان پخش میکند میگویند… چه شد؟ دیشب قرائتی در تلویزیون آب خورد. لذا آب میخوریم باید بگوییم که اگر تلویزیون خواست شیطونی کند نتواند. ما دستمال کاغذی را هم پنهان میکنیم که نگویند قرائتی از این کارخانه تبلیغ میکند. آب هم جلوی دوربین نمیگذاریم بخاطر اینکه ماه رمضان پخش میشود میگویند: قرائتی آب خورد. آب را پنهان میکنیم. دستمال کاغذی را هم پنهان میکنیم. اگر هم خواستیم بخوریم میگوییم: ماه رمضان نیست.]
به بعضیها میگوییم: شما که اینقدر امام زمان را دوست دارید، یکی از بچههایت بیاید طلبه شود. این فکر میکند اگر طلبه شود گرسنگی خواهد خورد. میرود لیسانس میگیرد میبیند، اوه! بدتر گرسنگی خورد. ما الآن چند میلیون لیسانس گرسنه داریم. اینطور نیست. یکی از اولیای خدا داشت میرفت، یک حیوان ریزی را داد، اندازهی یک دانه خشخاش، یک مقدار به این حیوان نگاه کرد و گفت: خدایا! این را برای چه خلق کردی؟ مثلاً این نبود چه میشد؟ خطاب شد آقا تو بار اولت هست این حرف را زدی. این حیوان ریز تا به حال ده بار از من پرسیده: این آقا را برای چه خلق کردی؟ ما خیلی از ناراحتیهایمان برای این است که فکر میکنیم همه چیز را میفهمیم. چیزی بلد نیستیم. قرآن یک آیه دارد میگوید: همه شما یک ذره سواد دارید. این آیه را من میخوانم و حرف آخرش را نگه میدارم. خیلی از شما حفظ هستید. آیه این است «وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا» (اسراء/85) بلند بگویید… بلندتر… «قلیلا» یعنی همه شما با هم یک ذره سواد دارید. گاهی ناراحتیهای ما این است که اسرار را نمیدانیم. حکمت را نمیدانیم. یک چیزهایی رابطه دارد. میگوید: اگر ایستاده ادرار کنی فشار قبرت زیاد میشود! ایستاده ادرار کردن چه ربطی به فشار قبر دارد؟ نمیفهمیم. مثل بچهای که میگوید: آقاجان شما که پشت ماشین نشستی، کلید در ماشین انداختی اگزوزش دود میدهد. تو کلید را انداختی بغل فرمان ولی اگزوز دود میکرد. مکانیک میفهمد اینها ارتباط دارد. یک بچه نمیفهمد.
قرآن پر از راز است. خدا در قرآن گفته: «وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُون» (تین/1) تین یعنی انجیر، قسم به انجیر و زیتون، سؤال: چرا نگفته قسم به انجیر و گلابی، انجیر و خیار، انجیر و سیب، انجیر و خرما، رابطه بین انجیر و زیتون در علم غذا شناسی چیست؟ هنوز نفهمیدیم. آب کر چقدر است؟ سه وجب و نیم طول، سه وجب و نیم عرض، سه وجب و نیم عمق، سؤال: این یک رساله علمی است. چرا آب به این مقدار که رسید بیمه است؟ اگر یک مثقال و یک استکان آب اضافه برداری دست نجس بزنی، آب نجس میشود و دستت هم پاک نمیشود. اما همین که کر شد، در آب بزنی، آب پاک است. این یک چیز علمی است و هنوز کشف نشده است. چرا آب به این مقدار که رسید این آب مصونیت پیدا میکند؟ ولی اگر یک مثقال کم شد مصونیت ندارد؟ نمیدانیم چرا. خیلی وقتها که ما با خدا حرف داریم هی میگوییم: چرا چرا چرا. چرا گوشت خوک حرام است؟ چرا نماز صبح را بلند بخوانیم؟ چرا نماز ظهر را یواش بخوانیم؟ از امام رضا پرسیدند: چرا نماز صبح و مغرب را بلند میخوانیم و نماز ظهر را یواش میخوانیم؟ امام رضا فرمود: صبح و مغرب در تاریک و روشن نماز خوانده میشود، داد میزنیم. ظهر هوا روشن است میبینند و نیازی نیست داد بزنیم.
خیلی از چیزها را ما نمیدانیم. خانمها میگویند: چرا سی تومان که هست، بیست تومان ارث به مردها میدهید و ده تومان به خانمها میدهید؟ چرا مردها بیست تومان و زنها ده تومان؟ جواب: خانم! شما که ده تومان داری، اسلام هیچ خرجی روی دوش شما نگذاشته است. ده تومان را پس انداز کن. پس انداز کردی. زنها بیایند با مردها ازدواج کنند. این بیست تومانی که برای مردهاست وقتی خرج میشود نصف این بیست تومان به سمت زن میرود، خانه، ماشین، تلفن، هرچه هست. پس از آن بیست تومان مردها ده تومان میکشی سمت خودت و ده تومان هم یواشکی داری. میشود بیست تومان! یکبار دیگر… سی تومان داریم، بیست تومان مردها و بیست تومان خانمها، خانم میگوید: چرا سهم من نصف است؟ میگوییم: سهمت نصف هست ولی هیچ خرجی به دوش زن نیست. ده تومان را پس انداز کن، بیا با این مرد ازدواج کن. از این بیست تومان مرد ده تومان بگیر و ده تومان هم یواشکی داری. اگر سی روز روزه گرفتی خواستی نماز عید بخوانی پنج قنوت دارد… «و اهل الجود و الجبروت» چرا؟ چون سی روز گرسنگی خوردم. و لذا میگوید: بده بیاید. الله اکبر! دوباره قنوت دوم «و اهل الجود و الجبروت» سی روز روزه گرفتم بده بیاید! قنوت سوم الله اکبر «و اهل الجود و الجبروت» چون روزه گرفته پنج تا قنوت است. یعنی بده بیاید! اما زلزله که آمد و خورشید و ماه گرفت و ترسیدی و لرزیدی، پنج تا قنوت ندارد. پنج تا رکوع دارد. «بسم الله الرحمن الرحیم» سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله! «قل هو الله احد، الله الصمد» میبینیم عجب، اصلاً مهندسیاش این است که هرجا ترسیدی خم شوی. هرجا کار خوب کردی سرفراز باشی. این کد است.
در ماه رجب که دو سه روز دیگر پیش میآید. یک دعایی است جملهاش این است «حرم شیبتی من النار» دست به ریششان میگیرند و چنین میکنند. چون میخواهد بگوید: ریش ما را گیر جهنم نیانداز، آنوقت دستش را به ریش میگیرد. یک کسی ریش نداشت، ریش بغل دستی را گرفت و چنین کرد. (خنده حضار)
7- حکمت الهی، فراتر از علم بشر
گاهی ما نمیدانیم حکمتش چیست؟ خیلی وقتها یک تلخی پیش میآید، جلوی یک تلخی را میگیرد. شما در جاده میروی، ماشینت به نرده میخورد. عصبانی و ناراحت میشوی و پایین میآیی. بعد میگویی: الحمدلله! میگویند: چرا الحمدلله! میگویی: اگر نرده نبود در دره میافتادم. یعنی خراش نرده غصه دارد. اما وقتی نگاه کردی و دره را دیدی، غصهات تمام میشود. یک کسی داشت میرفت، کلاغ در هوا بود. آشغالهای شکم کلاغ، بیرون ریخت و در صورت این ریخت. رفت بگوید: اَه… گفت: الحمدلله، گفتند: الحمدلله ندارد. آشغالهای کلاغ به صورتت ریخت. الحمدلله! گفت: حالا اگر گاوها میپریدند چه میکردیم؟ یعنی گاهی ما نق میزنیم و آرامش نداریم چون نمیدانیم. عقل نداشتن بچه نعمت است. اگر بچه عقل داشته باشد صبح به صبح مادر قنداقهاش را باز میکند، کلی بچه باید خجالت بکشد. اینکه عقل ندارد نعمت است. ما اگر خواسته باشیم با خدا رفیق باشیم، باید توجه کنیم خدا چه کرده است و چه نعمتهایی به ما داده است.
میگویند: وقتی انسان مرد چطور زنده میشود؟ چون وقتی انسان میمیرد او را خاک میکنند. این جنازه میپوسد و خاک میشود و تراکتور هم زیر و رو میکند. فضای سبز میشود. باد میآید ذرات این استخوان پوسیدهها را پخش میکند. ذرات بخش شده چطور یکجا جمع میشود؟ سؤال است، جواب: خود بنده و جنابعالی هم از ذرات خاک پخش شده هستیم. چطور؟ انسان از چه چیزی درست شده است؟ از نطفه و منی، یک قطره منی حدود سی میلیون موجود زنده درونش است که من و شما از یکی از آن سی میلیون هستیم. این یک سی میلیونم، از کجا درست شد؟ از غذای بابا و ننه، غذای بابا و ننه از کجاست؟ خاک فلان استان گندم درست کرد. خاک فلان استان میوه، خاک فلان استان برنج، خاک فلان استان چه، ذرات خاک پخش شده از طریق غذا، ما نطفه شدیم. یعنی ما الآن هم که اینجا هستیم از ذرات خاک پخش شده هستیم. این یک مورد… 2- شما چطور کره تولید میکنی؟ دوغ را در مشک میریزی، تکان میدهی، وقتی تکانش دادی ذرات چربی که پخش شود همه یکجا جمع میشود. پس جمع شدن ذرات پخش شده محال نیست که مرده پوسید، خاک شد، خاکش توسط باد پخش شد. ذرات پخش شده چطور یکجا جمع میشوند؟ همینطور که شما مشک را میزنی و چربیها یکجا جمع میشود. خدا هم میگوید: «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها» (زلزله/1) زمین را میزنم و استخوان پوسیده هرجا هست جمع میشود.
یکسری دغدغههای ما برای بی خبری ما است. نمیدانیم، چون نمیدانیم میگوییم: چرا اینطور است؟ چرا آنطور است؟ چرا این دختر دارد؟ به تو چه. چرا این پسر دارد؟ چرا او چنین است، چرا این چنین است؟ گلههایی که ما با خدا داریم از بی خبری ما است. ممکن است یک دختر بگوید: چرا خوشگل نیستم؟ اگر خوشگل بودم خواستگار داشتم. چرا خوشگل نیستم؟ خوشا به حال آن خوشگله خواستگار دارد. یکوقت میبینی این زشت 99 سال عمر میکند و خوشگله 52 سالگی میمیرد. در یک کار شکست میخورد و در یک کار پیروز میشود. داروین در دو رشته شکست خورد رفت علوم طبیعی صاحب نظریه شد. من خودم رفتم منبری شوم. رفتم بالای منبر هرچه روضه میخواندم مردم میخندیدند. مصیبت خواندن من مصیبت بود. الآن هم همینطور است. روز عاشورا مثل یهودیها در خانه مینشینم چون نمیتوانم روضه بخوانم. گفتیم: چه کنیم؟ گفتیم: معلمی میروم. رفتم سراغ تخته سیاه، دیدم در معلمی موفق هستم. ما فکر میکنیم اگر کنکور نرویم خاک عالم بر سر ما است. نه، خیلیها کنکور رفتند و هزارتا مشکل دارند. خیلیها هم کنکور نرفتند و زندگیشان راحت است. برای خدا خط و نشان نکشید. از خدا بخواهید خدا خیر بدهد. خیر ما دختر است یا پسر است. خیر من دانشگاه است یا حوزه؟ شغل آزاد است یا یشغل دولتی؟ به خدا نگویید من این را میخواهم. چون نمیدانیم. آرامش به این است که به خدا واگذار کنیم و خدا هم رئوف و غفور است.
خدایا به آبروی امام رضا، بالاترین درجه ایمان، علم، اخلاص، عمل، عمر، برکت، عزت، هرچه کمال هست بالاترینش را نصیب همه ما بفرما. ما الحمدلله زیارت آمدیم. کسانی که نتوانستند بیایند وسیلهی ایاب و ذهاب و زیارت با معرفت نصیب آنها بفرما. از الآن تا ابد قلب امام زمان را از ما راضی بفرما.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
1- آیه دوم سوره انفال به چه امری اشاره دارد؟
1) آرامش دل با یاد خدا
2) لرزش دل با یاد خدا
3) هر دو مورد
2- عبارت «وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزید» در آیه 30 سوره قاف سخن چه کسی است؟
1) دوزخ
2) بهشتیان
3) دوزخیان
3- خداوند در آیه 53 سوره زمر، چه وعدهای میدهد؟
1) کیفر گناهان
2) آمرزش گناهان
3) تبدیل بدیها به خوبیها
4- آیات آخر سوره زلزال، بیانگر چه مطلبی است؟
1) عدل خدا در دنیا
2) عدل خدا در قیامت
3) هر دو مورد
5- در صلح حدیبیّه، پیامبر کدام جلوهی الهی خود را نشان داد؟
1) غیرت در برابر دشمن
2) محبت نسبت به دشمن
3) گذشت از نام خود