گناه شناسی، گناهان کلیدی

موضوع بحث: گناه شناسی، گناهان کلیدی – رمضان 62
تاریخ پخش: 3/4/62

بسم اللّه الّرحمن الّرحیم

«الحمد للّه رب العالمین و صلی اللّه علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و علی اهل بیته و لعنه اللّه علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الّدین»

1- گناهان کلیدی
بحث امروز ما بحث گناهان کلیدی است. یک سری گناهان، گناهان کلیدی است. یعنی گناهی است که خودش گناه مادر است. از آن گناه گناهان دیگری سر می‌زند. بعضی کارها مثل اخلاقیات نیز این گونه است. بعضی اخلاقیات نیز کلیدی است. یعنی یک اخلاق فاسدی است که از آن اخلاق فاسد، اخلاق ‌های دیگری بروز می‌کند. مقداری هم درباره‌ی آدم‌هایی که گناه نمی‌کنند صحبت می‌کنیم. اگر شما گناه نمی‌کنی وظیفه‌ات چیست؟ این بحث ‌های امروز ماست.
2- شراب و دروغ از گناهان کلیدی
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ لِلشَّرِّ أَقْفَالًا وَ جَعَلَ مَفَاتِیحَ تِلْکَ الْأَقْفَالِ الشَّرَابَ وَ الْکَذِبُ شَرٌّ مِنَ الشَّرَابِ»(کافى، ج‏2، ص‏338) «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ» عز به این معنی است که خداوند عزیز است. جل به این معنی است که خداوند جلیل است. این تعریف خداست. خداوند برای شر قفل‌هایی قرار داد. «وَ جَعَلَ مَفَاتِیحَ» و کلیدهای این قفل‌ها را قرار داده است. «تِلْکَ الْأَقْفَالِ الشَّرَابَ» شراب کلید همه‌ی بدی هاست. بعد می‌فرماید و دروغ «شَرٌّ مِنَ الشَّرَابِ» از شراب بدتر است. این یک بیانی غیر از ترجمه‌اش می‌خواهد و نوشتن این حدیث نیز به خاطر بیانش است. خداوند برای شر اقفالی قرار داده است. اگر فسادها را در جایی جمع کنیم، خداوند برای فسادها قفل قرار داده است. چند کلید است که این قفل‌ها را باز می‌کند. یکی از کلیدها شراب است. کلید فسادها شراب است. همینطور نیز هست. آدم‌ها خیلی از تصادف‌هایی که می‌کنند، به خاطر حال مستی است که دارند. خیلی‌ها وقتی مست هستند، خیلی برنامه‌ها و وظایفی که بر عهده‌ی آنهاست را انجام نمی‌دهند. آدمی که مست است ممکن است در حال مستی حتی به محرم خودش، به مادر و خواهر و دختر خودش تجاوز کند و متوجه نشود. به خاطر مستی چه واجباتی را ترک می‌کند و چه حرام‌هایی را انجام می‌دهد. بنابراین انسانی که مست شد، مثل ماشینی است که ترمز آن بریده باشد و ممکن است به هر جایی بزند. شراب با همه‌ی بدی هایش یک گناه است. آدم با دروغ می‌تواند همه‌ی گناهانش را توجیه کند. یعنی دروغ به همه‌ی گناهان لباس قشنگ می‌پوشاند. مثلاً کسی روزه خور است، می‌گوییم: چرا روزه می‌خوری؟ می‌گوید: مریض هستم. دروغ می‌گوید. یعنی با کلمه‌ی مریض هستم، روزه خوردن خودش را توجیه می‌کند. می‌گوییم: چرا دزدی کردی؟ می‌گوید: اشتباه کردم. گناه می‌کند و می‌گوید: یادم نبود. اشتباه کردم. مریض هستم. به راحتی دروغ می‌گوید. چون تمام جنایت‌ها را می‌توان با دروغ صاف کرد. تمام شخصیت‌های کاذب، با دروغ شخصیت می‌شوند. او می‌گوید: دلم به حال شما می‌سوزد و دروغ می‌گوید. مردم نیز خیال می‌کنند که راست می‌گوید به او رأی می‌دهند. مهره‌های خطرناکی که در کشورها هست، چگونه این گونه شده اند؟ خودشان را به دروغ معرفی کرده اند. در بازار به دروغ جنس خراب را به جای درست جا می‌زنند. با دروغ، مشورت می‌کند که فلان دختر برای ازدواج چگونه است؟ فلان پسر چگونه است؟ باید راست بگوید، دروغ می‌گوید. چون واقعیات را به دختر و پسر نمی‌گویند، بعد از ازدواج واقعیات معلوم می‌شود و زندگی‌ها تلخ می‌شود. چقدر زندگی‌ها به خاطر این که دختر و پسر همدیگر را نشناخته‌اند تلخ است و این نشناختن‌ها به علت این است که در موردهای تحقیق دروغ گفته‌اند. چقدر جنس قلابی رد و بدل می‌شود. چرا دروغ این قدر بد است؟ چون دروغ شخصیت باطل را حق جلوه می‌دهد. گناه را ثواب جلوه می‌دهد. دروغ مثل لنگ است که هر ساعت دور پای یک نفر است و عیب ‌های طرف را می‌پوشاند. پس لنگ از عورت بدتر است، چون عورت خودش بد است و لنگ تمام عورت‌ها را می‌پوشاند. چون ستار العیوب است. دروغ توجیه کننده‌ی همه‌ی جنایت‌هاست. چون انسان و هرکسی می‌تواند جنایتی بکند و تمام جنایت‌ها را با دروغ توجیه کند. پس واقعاً دروغ از همه‌ی گناهان بدتر است. و لذا می‌بینیم ائمه‌ی ما وقتی می‌خواهند بچه‌هایشان را تربیت کنند، به بچه‌هایشان می‌گویند: از کذب و دروغ چه جدی و چه شوخی، دوری کن. چه گناه بزرگ باشد، چه گناه کوچک باشد در هر صورت از گناه دوری کن. برای این که گناهان کوچک باعث می‌شود که گناهان بزرگ نیز انجام شود. در حوض که پریدی و شنا کردی، در استخر نیز شنا می‌کنی. پس یکی از گناهان کلیدی دروغ است.
شخصی خدمت رسول اکرم یا یکی از ائمه آمد و گفت: من خیلی آدم فاسدی هستم، خیلی وضعم خراب است. چه کنم که خوب شوم؟ فرمود: دروغ نگو. گفت: دروغ نگویم؟ این که کار ندارد. گفت: خیلی کار دارد. بعد خواست کار خلاف عفت انجام دهد، زنا کند. گفت: حال اگر ما این کار را کردیم و نزد رسول خدا رفتیم و حضرت در این مورد سؤال کرد، اگر خواسته باشم بگویم که این کار را کرده‌ام که خیلی بد است. اگر هم بخواهم بگویم که این کار را نکرده‌ام، پیامبر گفته است دروغ نگو. یعنی اگر آدم تصمیم بگیرد دروغ نگوید، خیلی کارها درست می‌شود. بسیاری از دروغ‌هایی که ما می‌گوییم، ریزه دروغ است و متوجه نیستیم. امام کاظم(ع) به خانه رفت. امام رضا(ع) بچه‌ی کوچکی بود و دنبال پدرش بود. امام رضا(ع) گفت: آقا این مرد که از علاقه مندان ماست خوب بود یک تعارفش می‌کردی که به داخل بیاید. امام کاظم(ع) فرمود: چون قلباً میل پذیرایی ندارم و آمادگی قلبی برای پذیرایی ندارم، او را تعارف نکردم.
اگر کسی ظاهراً بگوید: بفرمایید، دروغ گفته است. این نفاق است. چرا می‌گویی آقا مشتاق دیدار؟ چرا دروغ می‌گویی؟ چه وقت مشتاق دیدار ما بودی؟ حاج آقایتان چطور است؟ سلام رساند. ‌ای دروغ گو! کی سلام رساند؟ اگر بدانید چقدر خرده دروغ در زندگی ما هست. دروغ ‌های ریز که پیدا نیست. مثل مو می‌ماند. ولی در عالم هستی و نزد خدا پیداست. این موها وقتی به هم تابیده می‌شود، طناب می‌شود. یکی از گناهان کلیدی دروغ است.
3- یکی دیگر از گناهان کلیدی جدل و بحث است
یکی دیگر از گناهان کلیدی مراء است. مراء به معنی جدال و جر و بحث است. حضرت علی(ع) فرمود: «المراء بذر الشر»(غررالحکم، ص‏463) تخم شرها جر و بحث است. یک زن و شوهر یکدفعه با هم به خاطر یک موضوع جر و بحث می‌کنند. مثلا این پرده را این طرف بزنیم یا آن طرف؟ خرید با من باشد یا با تو؟ چون با هم تفاهم ندارند، اختلاف پیش می‌آید. جر و بحث کینه می‌آورد. دنباله‌ی کینه سوءظن و فحش و غیبت هم ایجاد می‌شود. حدیث داریم «دع المراء و إن کنت محقا»(شرح‏ نهج ‏البلاغه ابن ‏ابى ‏الحدید، ج‏10، ص‏139) اگر هم حق با تو هست، جر و بحث را رها کن. می‌گوید: نه، من می‌خواهم ثابت کنم. نمی‌خواهد ثابت کنی. می‌گوید: باید این‌ها را روبرو کنیم. نه این کار را نکنید. آخر بعضی‌ها مدعی هستند که رو در رو کنند. این لجبازی می‌کند که باید این حرف روشن بشود و باید روبرو کنیم. او می‌خواهد این کار را بکند و با این کار یک فامیل را به هم می‌ریزد. آدم عصبانی شده و دو فحش داده است. دیگر روبرو کردن برای چیست؟ «دع المراء و إن کنت محقا» اگر هم حق با تو است و طرف باطل می‌گوید، قیچی کن. تمام شد و رفت. بحث نکنید. برای این که بحث کینه می‌آورد. می‌گوید: روبرو کنیم، در این کار آبروریزی است. او خیط شده است و مشت او باز شده و می‌خواهد انتقام بگیرد. او نیز دنبال عیبی دیگر می‌گردد. آن وقت طرف را حساس می‌کنیم. ما خیلی وقت‌ها طرف را حساس می‌کنیم. گاهی پدر می‌خواهد پسرش را تربیت کند، بر سرش می‌زند و می‌گوید: خاک بر سرت کند. پسر عمویت از تو بهتر است. رفوزه شدی؟ دو تا تجدیدی آوردی؟ تا می‌گویی پسر عمویت از تو بهتر است، او را حساس می‌کنی. می‌گوید: عمویم نیز از تو بهتر است. یعنی رفتی درستش کنی خرابش کردی. وقتی می‌گویی: پسر عمویت از تو بهتر است، حساس می‌شود و می‌گوید: عمو هم از تو بهتر است. عمو خودش دکان نانوایی می‌رود و تو مرا می‌فرستی. عمو هر وقت پسرش یک تومانی می‌خواهد، به او دو تومان می‌دهد. آن وقت این را نمی‌گویی که پسر عمویم نمازش را بد می‌خواند یا نمی‌خواند. این را نمی‌گویی که پسر عمویم پارسال تجدید شد. شروع می‌کند پدر را می‌کوبد و ده تن غیبت و تهمت هم به پسر عمو می‌گوید. به خاطر این که پدر بلد نبود چگونه تربیت کند. خیال کرد راه تربیت این است که بگوید پسر عمویت از تو بهتر است. گاهی متوجه نیستیم که چه کنیم. یعنی می‌خواهیم جذبه بگیریم خرابش می‌کنیم و لذا مسائل دقیق تربیتی خیلی ظریف است.
4- بخل از عیب‌های کلیدی
سه مورد از گناهان کلیدی را گفتیم. مراء، شراب، و بدتر از همه‌ی اینها دروغ است. حال عیب ‌های کلیدی را نیز بگوییم. بعضی عیب ا، مادر همه عیب‌ها هستند. مثلاً حدیث داریم «الْبُخْلُ جَامِعٌ لِمَسَاوِئِ الْعُیُوبِ وَ هُوَ زِمَامٌ یُقَادُ بِهِ إِلَى کُلِّ سُوءٍ»(نهج ‏البلاغه، حکمت 378) امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «الْبُخْلُ جَامِعٌ لِمَسَاوِئِ الْعُیُوبِ» این نیز گناه کلیدی است. این اخلاق و فساد کلیدی است. شما راحت می‌توانید این را بفهمید. چگونه انقلاب ما پیروز شد و شکست نخورد؟ پیروزی ما یک رمز داشت و رمز این بود که ما بخیل نبودیم. می‌دانی اگر بخیل بودیم چه می‌شد؟ به جبهه جوان نمی‌فرستادیم. اگر بخیل بودیم خون نمی‌دادیم. اگر بخیل بودیم گوشواره و غذا و میوه نمی‌دادیم. یک برادر رزمنده وقتی به جبهه می‌رود، از بسیج و سپاه و ارتش و دیگر نیروها می‌نشیند و می‌بیند اصفهانی گز فرستاده است. قمی سوهان فرستاده است. یزدی باقلوا فرستاده است. آن یکی انار فرستاده است. آن قدر باغ دار داریم که می‌گوید: اولین میوه ‌های باغ برای جبهه است. بعضی باغ دارها را نگاه نکن که یک صندوق نیز نمی‌فرستند، باغ دارهایی داریم که می‌گویند: اولین برداشت باغمان برای جبهه است. حالا که قیسی و زردآلو رسیده است، بگذار با دست خودم به جبهه بدهم. وقتی رزمنده می‌بیند که هرکس چیزی فرستاده است، شرمنده می‌شود. می‌بیند این جا تدارکاتش از خانه‌ی خودش بهتر است. خانه‌ی خودش برای هریک باید برود در صف بایستد. می‌گوید: واقعاً چه مردم عزیزی داریم. جانم فدای این مردم. جانم به فدای آن دینی که مردم را این طور تربیت کرد. این نشانه‌ی سخاوت مردم است. نشانه‌ی ایثار مردم است. اگر بخل باشد، رزمنده می‌رود و می‌بیند آن جا هیچ چیز نیست. «وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ»(مائده/2) جهاد بر است. «وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ» اگر ایرانی‌ها بخیل بودند، حتماً شکست خورده بودیم.
الآن یکی از مشکلات، مشکل مسکن است. خدا می‌داند که چقدر اتاق خالی هست. حالا این‌هایی که یک اتاق خالی دارند ممکن است بگویند: ما نمی‌توانیم به آدم عیال وار بدهیم. حیاط ما تنگ و شلوغ است و بچه‌ها با هم دعوایشان می‌شود اما زن و شوهر‌هایی هستند که بچه ندارند. یک بچه‌ی شیر خوره دارند. بچه‌ای نیست که بدود و دعوا کند و یا زغال بردارد و دیوار را سیاه کند. یک اتاقت را به یک زن و شوهر بدهید، هیچ طوری نمی‌شود. اگر بخل کنار برود، 50 تا 60 در صد مشکل مسکن حل می‌شود. الآن که ما آمار می‌گیریم، می‌بینیم چقدر زن و شوهر بی خانه داریم. این‌هایی که عروس و داماد هستند به یک خانه بروند. آن‌هایی که یک بچه‌ی شیرخواره دارند به یک خانه‌ی دیگر و آن‌هایی که بچه هایشان بیش‌تر است به خانه ‌های بزرگ‌تر بروند. در نتیجه آن‌هایی که بچه زیادتر دارند، تعدادشان کم می‌شود و کم که شد، می‌شود برایش راه حلی پیدا کرد.
یک کسی گفت: آقا این هواپیمای به این بزرگی را چگونه می‌دزدند؟ فردی می‌خواست سر به سر او بگذارد گفت: هواپیمای به این بزرگی را نمی‌دزدند، می‌گذارند برود در هوا کوچک شود، آن وقت آن را می‌دزدند. مشکل مسکن به این بزرگی را نمی‌شود حل کرد، اما کوچک که بشود قابل حل است. فقط باید خانه دارها بخل نکنند.
برای کسی که اتاق خالی دارد و اجاره نمی‌دهد حدیثی بخوانم. حدیث داریم که اگرکسی اتاق بخواهد و کسی اتاق دارد و به او نمی‌دهد، خداوند به فرشتگانش می‌گوید: ‌ای فرشته‌ها شاهد باشید این اتاق چند متری دنیا را بخل ورزید، شاهد باشید که روز قیامت من به او اجازه نمی‌دهم. بهشتم را برایشان حرام می‌کنم. اصولاً وقتی آدم همه را بچه‌ی خودش دانست، چیزی دادن برایش آسان می‌شود. یعنی چشم انداز ما را از خود ما وسیع‌تر برده است. یک خورده کلی فکر می‌کنیم. پیامبر اسلام(ص) می‌فرمایند: «الْخَلْقُ عِیَالُ اللَّهِ»(کافى، ج‏2، ص‏164) اگر دید این شد که همه‌ی مردم بنده‌ی خدا هستند، همه‌ی مردم نان خور خدا هستند، اگر همه را بچه‌ی خود بداند، همه را برادر خود بداند، دیگر برایش فرق نمی‌کند. پارتی بازی تمام می‌شود و می‌گوید: تو با برادرم چه فرقی داری؟ تو با خواهرم چه فرقی داری؟ همه یکی هستید. اگر یک مقدار دیدها بیش‌تر اسلامی شود، بهتر می‌شود. کسانی که یک اتاق اضافه دارند، بخل نکنند. می‌شود فردی خیلی چیزها را در اختیار کس دیگر بگذارد. قرآن می‌فرماید: «وَ یَمْنَعُونَ الْماعُونَ»(ماعون/7) ماعون به معنی چیزهایی است که کسی دارد و کس دیگر ندارد. به همدیگر بدهید. یک سماور بزرگ در یک محله کافی است، برای این که گاهی کسی عروسی دارد و کس دیگر عزا دارد. یک ماشین لباس شویی در یک آپارتمان کافی است. سه شنبه این لباس می‌شوید و روزهای بعد نفرات بعدی از آن استفاده می‌کنند. این قدر هم ماشین لباس شویی در محاصره و صف بندی و قرعه کشی قرار نمی‌گیرد. اگر بخل نورزیم همه چیز داریم. گاهی درانبارها جنس زیاد است. مثلاً فرض کنید شوفاژ کشیده و بخاری هایش را در انبار گذاشته است. سماور برقی خریده است و سماور نفتی را در انبار گذاشته است. اگر انبار بسیاری از خانه‌ها را باز کنی می‌بینی در انبارهای یک محله احتیاجات یک روستا تأمین می‌شود. یعنی اگر در یک محله پانزده خانه باشد، پانزده انباری دارند که اگرچیزهایی را که اضافه کنار گذاشته‌اند، بیرون بیاورند، احتیاجات بسیاری از خانه‌ها که ندارد تأمین می‌شود. بعضی‌ها در سواد بخل دارند. من خودم یک موقع دفتری را از دانشمندی گرفتم. دیدم چیزهای خوبی در آن است. گفتم: آقا چیزهای خوبی است. گفت: من راضی نیستم که آنها را یادداشت کنی. یک سال دفترش نزد من بود و هر وقت آن را دیدم متوجه می‌شدم که راضی نیست. آخر دفترش را به او دادم. آن وقت می‌دانی خدا با او چه کرد؟ بخل چیست؟ آدم هرچه دارد باید بدهد. البته این هم هست. گاهی چیزی را می‌گیرند و بی انصاف‌ها نمی‌آورند. خود من تا به حال چندتا از دفترهای یادداشتم که خیلی روی آنها زحمت کشیده بودم داده‌ام و برایم نیاوردند و نفهمیده‌ام به چه کسی داده ام. گاهی هم یک کاری می‌کنند که مقدمات بخل را فراهم می‌کنند. قالی برای عروسی قرض می‌کند و گلیم پس می‌دهد. دو طرف را باید گفت. کسانی که با حفظ نکردن امانت مردم را بخیل تربیت می‌کنند، شاید آنها هم در این بخل شریک باشند. بخل صفت بدی است. بخل نورزیدن مسئله‌ی مسکن را حل می‌کند. جنگ ایران را سخاوت حل کرد. یکی از گناهان کلیدی بخل است.
5- سوء ظن یکی دیگر از عیب‌های کلیدی
یکی دیگر از عیب ‌های کلیدی سوءظن به خداست. سوءظن به خدا یکی از عیب ‌های کلیدی است. ما سه نوع سوءظن داریم. دو مورد آن غلط است و یکی درست است. سوءظن به مردم بد است که آدم بگوید: این آدم بدی است. «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ»(حجرات/12) قرآن می‌گوید: به مردم سوءظن نکن. اگر در جامعه بیش‌تر مردم فاسد هستند، اگر آدم سوءظن داشته باشد عیبی ندارد. یک وقت جامعه‌اش فاسد است، خوب آدم دیگر چشمش آب نمی‌خورد که بگوید ان شاءالله فلانی آدم خوبی است. امام دیدند که چند میلیون به خبرگان رأی دادند و دید دیگر امت ایران گول گروهک‌ها را نمی‌خورد و رشد کرده است و امتحان خود را پس داده است. فرمود: جامعه که خوب شد سوءظن بی خودی نسبت به افراد نداشته باشید. سوءظن به مردم بد است. سوءظن به خدا نیز بد است اما سوءظن به خود خوب است. به خودت سوءظن داشته باش. نگو مرا می‌بینی؟ من آدم مخلصی هستم. شک کن. همیشه در خودت شک کن. نه اینکه وسواس داشته باشی، یعنی در خوبی خودت شک کنی. سوءظن به خدا، مایه‌ی ترس است. چقدر در قرآن گفته شده است: خدا قدیر است و قدرت دارد «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ»(محمد/7) خدا شما را یاری می‌کند. خدا شما را پایدار می‌کند «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»(عنکبوت/69) خدا ما را راهنمایی می‌کند. بعضی‌ها می‌ترسند، زیرا در قدرت خدا شک دارند. می‌گوید: اگر امروز پول هایم را به جبهه یا جهاد و یا به فلانی بدهم در آینده بچه هایم چه خواهند کرد؟ خودم هم پیر می‌شوم. بخل دارد. ریشه‌ی حرص سوء ظن است. حرص می‌زند که آدم پیری و کوری دارد. باید مقداری جمع کند و پس انداز داشته باشد. علت این که حرص می‌زند، می‌ترسد که وقتی پیر می‌شود خدا او را از یاد ببرد. مثل این که خدا فقط توجه به جوان‌ها دارد. خدا از هیچ چیز و هیچ کس غافل نیست. «ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ إِلاَّ یَعْلَمُها»(انعام/59) قرآن می‌گوید: یک برگ که از درخت می‌افتد، به اراده‌ی خدا است. خدا تعداد شن‌ها و ریگ‌ها را می‌داند. تعداد اتم‌های درون شن را می‌داند و مخفی‌ها و آشکارها را می‌داند. آینده و گذشته را می‌داند. ما به علم خدا ایمان داریم، هرچه می‌خواهد بشود، بشود. وظیفه ‌ی من این است. هرچه می‌خواهد بشود.
خدا مرحوم مطهری را رحمت کند. ایشان در یکی از نوارهایشان فرمودند: امام سه ایمان دارد: 1- ایمان به خدا 2- ایمان به مردم 3- ایمان به هدف. به خدا ایمان دارد، یعنی یقین دارد. یعنی یقین دارد که خدا به او کمک می‌کند. خدمت امام در پاریس رفتند، آقا شاه برود برنامه چیست؟ فرمود: شاه باید برود نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر. ایمان به خدا دارد که اگر کسی برای خدا اقدام کرد همه‌ی کارها درست می‌شود. طوری درست می‌شود که تمام سیاست کاران بین المللی طراحی می‌کنند، چهار بچه بسیجی طراحی مغزهای بین المللی را خنثی می‌کنند. به مردم مسلمان هم ایمان دارد. هر وقت دیدند اسلام در خطر است، از پا نمی‌شینند. بنی صدر یازده میلیون رأی آورده بود. مردم او را به راحتی کنار گذاشتند. ایمان داشت به این که مردم مسلمان هستند. همان جوان‌هایی که خیلی‌ها آن‌ها را قبول نداشتند، امام به همان‌ها هم ایمان داشت. به هدف ایمان داشت. در هدف شک نداشت و معتقد بود که راهش درست است. امام به خدا، به هدف و به مردم ایمان داشت. یعنی به ایمان مردم ایمان داشت. در مورد سوءظن حدیث داریم که رسول خدا به امیرالمؤمنین فرمود: «وَ اعْلَمْ أَنَّ الْجُبْنَ وَ الْبُخْلَ وَ الْحِرْصَ غَرِیزَهٌ یَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ»(من ‏لایحضره ‏الفقیه، ج‏4، ص‏409) یعنی ترس و بخل و حرص، همگی یک ریشه دارند و ریشه‌اش سوء ظن است. سوءظن عیب است. بخل و شراب وکذب و مراء همه عیوب کلیدی هستند.
برایتان قصه‌ای درباره‌ی عیب کلیدی بگویم. می‌گویند: من این را جایی ندیده‌ام. یک وقتی بچه بودیم، پدرمان برایمان نقل می‌کرد ولی یا حقیقت است و یا اگر هم حقیقت نیست به حقیقت می‌خورد. می‌گفت: یک روز شیطان با یک حرام زاده قرار گذاشتند که بروند و خراب کاری کنند و فساد و فتنه کنند. حرام زاده رفت و خیلی فساد به پا کرد. جنگ‌ها به وجود آورد. حدود 100جنایت را این حرام زاده انجام داد و شب آمد. شیطان صبح تا شب رفت و یک پسر و دختر و یک زن و مردی را وسوسه کرد تا یک عمل خلاف زنا را انجام دهند. غروب که آمدند، گفت: چه کردی؟ گفت من یک زن و مردی را به زنا وسوسه کردم. گفت: خاک بر سرت کند. من صبح تاکنون فتنه به پا کرده ام. گفت: نمی‌فهمی من یک حرام زاده مثل تو درست کردم که او خودش فتنه درست کند. این گناه کلیدی است. شما هیچ می‌دانید ما چقدر یهودی و مسیحی داریم؟ میلیون‌ها یهودی و مسیحی داریم. می‌دانید ریشه‌اش چیست؟ ریشه‌اش یک کلمه‌ی نه بود. چگونه؟ تمام اوصاف پیامبر ما در تورات و انجیل آمده است. یعنی حضرت موسی(ع) در تورات خبر داده است که بعد از ما کسی از مکه می‌آید که اسم او این است. وصف و برنامه و حرف هایش این است. نام و نشان پیغمبر ما در انجیل مسیحی‌ها و تورات یهودی‌ها آمده است. علمای یهود نیز خوب پیامبر را می‌شناختند. قرآن می‌فرماید: «یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ»(بقره/146) چنان علمای یهود و مسیح پیامبر ما را می‌شناختند، همین طور که پدر بچه‌اش را می‌شناسد. اما یهودی‌ها و مسیحی‌ها‌ی بی سواد نزد علما می‌آمدند و می‌گفتند: آن که شما قبلاً صفاتش را می‌گفتید آمده است. قرآن می‌گوید: «وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ»(بقره/89) قبل از این که پیامبر بیاید می‌گفتند کسی با چنین احوالی می‌آید. حال که آمد «فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا» وقتی آمد و شناختند که این همان است، مردم که می‌گفتند: ‌ای علمای یهود، ‌ای علمای مسیحیت، آیا این پیامبری که آمده است همان است؟ می‌گفتند: نه! یک کلمه نه گفتند و یهودی یهودی و مسیحی مسیحی ماند و بعد هم نسل‌ها و قرن‌ها و عصرها یهودی و مسیحی ماندند. این را گناه کلیدی می‌گویند. من و شما هم ممکن است گاهی یک آری یا نه بگوییم و ریشه‌اش و نتیجه‌اش تا کجا برود. گناهان کلیدی این چنین هستند. گاهی کارها برکت دارد و گاهی هم برکت ندارند. گاهی دو دقیقه حرف زدن کلید می‌شود. یک کسی نصیحت می‌کند، می‌گوید: ‌ای برادر و خواهر، شکی نیست، این قرآن است.
قرآن سه مرتبه وعده داده است «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ»(توبه/33- فتح/28- صف/9) یعنی خداوند اسلام را برهمه دنیا پیروز خواهد کرد. پس قرآن وعده داده است که اسلام عالم گیر است و روایات نیز وعده داده است که حاکم مطلق کره‌ی زمین حضرت مهدی(عج) است. امام زمان بازو می‌خواهند. رهبر انقلاب اگر دو سه نفر مثل رجایی و باهنر و بهشتی و مفتح و. . . را نداشت که نمی‌توانست ادامه دهد. پس رهبر انقلاب برای جمهوری اسلامی بازو می‌خواهد. امام زمان هم بازو می‌خواهد. چه عیبی دارد که من بروم درس بخوانم و یک اسلام شناس با تقوا شوم و بازوی حکومت حضرت مهدی بشوم؟ بیایم و طلبه شوم. دنیا چیزی نیست وقتی نداشته باشید روی زیلو می‌نشینید و وقتی داشته باشید روی قالی می‌نشینید. گاهی 5 دقیقه کسی به آدم نصیحت می‌کند، آدم یک مقدار فکر می‌کند و می‌گوید: باشد. یک فردی این گونه خود مرا نصیحت کرد. 13 یا 14سالم بود. چند دقیقه مرا نصیحت کرد و گفت: برو طلبه شو. از فردا صبح در من اثر کرد. حرف مثل اسید دل مرا سوراخ کرد. آمدم و شروع کردم و مقداری درس خواندم و بالاخره طلبه شدم و الآن آن بنده‌ی خدا که مرا نصیحت کرده است 14 سال است که فوت کرده است. الآن شما با دهان روزه این مطالب را که از امامان بزرگوار ما است و از تلویزیون پخش می‌شود یاد می‌گیرید. شریک در این ثواب فردی است که14 سال است فوت کرده است. گاهی یک جمله قرن‌ها و عصرها بر روی نسل‌ها اثر می‌گذارد. گاهی هم یک کسی، کس دیگر را منحرف می‌کند و این انحراف تا ابد باقی می‌ماند. برای همین است که باید خیلی مراقب باشیم.
6- داستانی از برکت مال
یک روز رسول خدا به امیرالمؤمنین فرمود: برو یک پیراهن برای من بخر. امیرالمؤمنین رفتند و پیراهن خیلی شیکی خریدند و دوازده درهم پرداخت کردند. پیامبر دید این پیراهن قشنگی است. گفت: برو و پیراهن را پس بده و یک پیراهن ارزان بخر. امیرالمؤمنین وقتی خواست برود پس بدهد گفت: با هم برویم. رسول خدا و امیرالمؤمنین با هم به بازار رفتند و یک پیراهن به قیمت چهار درهم خریدند و هشت درهم اضافه آمد. در راه که به بازار می‌رفتند، دیدند که کنیزی گریه می‌کند. گفتند: چرا گریه می‌کنی؟ گفت: خانم خانه چهار درهم به من داده است که بروم چیزی بخرم اما من پول‌ها را گم کرده‌ام و می‌ترسم برگردم. گفت: بیا و این چهار درهم را بگیر. چهار درهم دیگر باقی ماند. داشتند از بازار برمی‌گشتند که دیدند یک نفر که پیراهنی بر تن ندارد کنار بازار نشسته است. گفتند: چرا لخت هستی؟ گفت: پیراهن ندارم. گفتند: بیا این پیراهن را بپوش. پیراهن خریداری شده را به فرد لخت دادند و او هم پوشید.
خدا آیت الله سعیدی را رحمت کند. ایشان یک بار لخت به خانه آمدند. با عبا و قبا به مسجد رفته بودند اما وقتی برگشتند دیدند که آقا لخت است. گفتند: لباس‌هایتان کجاست؟ گفت: دیدم فردی لخت است، لباس‌هایم را به او دادم. این دو بزرگوار آن کنیز را به خانه بردند. گفتند: این کنیز پول را گم کرده بود و حالا پول دارد. او را به خاطر اینکه دیر به خانه آمده است ببخشید. گفت: به خاطر احترام قدم شما این کنیز آزاد است. آن وقت پیامبر فرمود: این دوازده درهم چه با برکت بود. یک نفر را آزاد کرد و به یک نفر لباس پوشاند و حالا هم چهار درهم از آن نیز باقی مانده است. ایشان با آن چهار درهم که باقی مانده بود برای خود لباسی را تهیه کردند.
گاهی اوقات انسان باید دنبال استادش برود. این استادهایی که با این وضع فرهنگی داریم، اسلامی نیستند. دراوضاع اسلامی مردم با اولیای خدا مسافرت می‌کردند، راه می‌رفتند. گاهی در مسافرت مربی با شاگردش جرقه‌هایی ایجاد می‌شود که امکان ایجاد آن در کلاس درس نیست. هیچ مانعی ندارد که یک مربی با یک عالم اسلام‌شناس به گردش بروند. گاهی یک برخوردهایی خوب به وجود می‌آید که اثرش از یک کتاب بیش‌تر است. البته این را هم باید بگوییم که بعضی‌ها هستند که انسان تا آن‌ها را ندیده به آنها ایمان دارد و با یک سفر، آن یک ذره ایمان نیز از بین می‌رود. آدم‌هایی هستند که با من زندگی نکرده‌اند و می‌گویند: چه آدم خوبی است. بعد از یک سفر می‌گویند: بی خود تا به حال به حدیث‌هایش گوش دادیم. اگر فردی تربیت شده باشد و انسان نیز با او مسافرت کند، آن برخوردها هم اثر سازندگی دارد.
خداوند ان شاءالله همه را سلامت بدارد. یکی از دعاهایی که در ماه رمضان می‌کنید، این دعا باشد که خدایا به عمر ما برکت بده. پیامبر یک دختر داشت، این دختر خیلی برکت داشت.
حاج شیخ عباس قمی، یک کتاب مفاتیح نوشت، این کتاب مفاتیح برکت داشت. تمام کتاب‌ها را کنار زد. در هر خانه‌ای یک قرآن هست، کنارش هم یک مفاتیح است. این دو در کنار هم خیلی برکت دارد. رابطه‌ی بین خلق و خالق است. هر خلقی می‌خواهد با خالقش حرف بزند، کتاب مفاتیح را می‌خواند. یعنی واسطه‌ی بین خدا و خلق مفاتیح است و همه‌ی کتاب‌ها را نیز کنار زده است و کنار قرآن رفته است. حاج شیخ عباس قمی فقیه نبود، ایشان مقلد بودند. پس وقتی خدا برکت می‌دهد به آدمی هم که فقیه نیست چنان برکت می‌دهد که کتابش رابط بین خلق و خدا می‌شود. حاج شیخ عباس سال‌ها است درقبر و عالم برزخ است ولی از همه‌ی مسجدها و خیابان‌ها و روستاها و شهرها مردم مناجات می‌کنند و اشک می‌ریزند و ایشان در ثوابش شریک هستند. از خدا این را بخواهید که خدایا پول مرا، بچه‌ی مرا، نسل مرا، فکر مرا، زمین مرا، پربرکت قرار بده. این حسینیه جماران چقدر برکت داشت. یک باغ بود که برای یکی از باغ دارهای جماران بود. 200 یا 300 متر را برای حسینیه‌ی جماران داده است. گاهی یک چیزی برکت دارد. گاهی سیب برکت دارد. این سیب را امام بزرگوار میل می‌کند و بر اثر ویتامین آن سیب می‌فرماید: آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند. گاهی هم یک سیب می‌خورد و ملق می‌زند. خلاصه از خدا بخواهید که خدا هرچه را که به شما داده است، پر برکت قرار دهد. خدایا به فکر و قلم و عمر و بیان و اولاد و نسل و مال و هر آن چه که به ما دادی برکت بده که برکتش در راه سعادت خودمان و امت و در راه رضای تو صرف شود.
خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment