گناه شناسی، عوامل بازدارنده گناه –3

موضوع بحث: گناه شناسی، عوامل بازدارنده گناه –3، رمضان 62
تاریخ پخش: 20/04/62

بسم الله الرحمن الرحیم

الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

1- عوامل بازدارنده گناه
بحث ما درباره گناه شناسی بود. تا تقریباً بیستم ماه رمضان ما درباره آشنایی با گناه و زمینه‌های گناه صحبت کردیم. از بیست و یکم و بیست و دوم و بیست و سوم آمدیم در جبران گناه و کفاره و توبه و دعا بعد دیگر این اواخر ماه رمضان کم کم می‌خواهیم، وارد این بحث بشویم چه کنیم که گناه نکنیم؟ عوامل بازدارنده از گناه. عوامل مختلفی دارد. آنچه قرآن و حدیث در این زمینه من بلدم، به خواست خدا می‌گوییم، ببینیم به کجا می‌رسیم. پس بحث الان ما بحث بیست و چهارم از مباحث گناه شناسی و موضوع بحثمان عوامل بازدارنده از گناه.
2- عاقبت اندیشی در کار
مسأله فکر درعاقبت: این خط سیر حرکت ما در بحث‌ها تا آن کسانی که از اول ماه رمضان نبودند کجا آمدیم والان کجا هستیم. چون بحث‌های شب جمعه در طول سال بحث‌های بریده بریده است یعنی هر بحثی برای خودش مستقل است. بحث‌های ماه رمضان چون هر روز است و مردم خیلی‌ها ماه رمضان فرصتی دارند که نزدیک افطار بنشینند در خانه گوش بدهند ما گفتیم یک بحث سلسله‌ای باشد. انتخاب این بحث تناسب با ماه رمضان داشت تناسب خوبی به دلیل این که قبل از آمدن ماه رمضان یک روز رسول خدا در خطبه‌ها و سخنرانی‌هایش خیلی تعریف ماه رمضان را کرد و امیرالمؤمنین پا شد در سخنرانی فرمود: این ماه رمضانی که این قدر تعریفش را کردی بهترین کارها چیست؟ رسول خدا فرمود بهترین کارها این است که انسان تقوا و ورع داشته باشد و گناه نکند، یعنی بهترین کار در ماه رمضان دوری از گناه است. و این می‌خورد به این که انسان بحث گناه داشته باشد و علاوه بر این که گناه مسأله‌ای است که تقریباً کم و بیش همه ما با آن گرفتاریم.
3- دور و بر گناه چرخیدن خطرناک است
خوب پس بحث ما 24 بحث از مباحث گناه شناسی. موضوعهایی که قبلاًگفتیم اهمیت گناه بود، تظاهر به گناه بود، گناهان نامریی، گناهان کلیدی، گناهان کبیره، گناهان افراد بزرگ، گناهان بزرگ و گناهان بزرگان و گناه فرمان رسول، گناه فرمان امام و پیغمبر، کفاره گناه و توبه از گناه و خلاصه بحث گناه بود. الان فکردر عاقبت گناه از عواملی است که انسان در گناهی که می‌خواهد بکند اگر فکر کند فکر در گناه انسان را می‌تواند باز بدارد. به شرطی که میدان برای فکر باشد. آخر گاهی وقت‌ها انسان خودش را در یک حرکات و تحریکات و هیجاناتی قرار می‌دهد که اصلاً فکر ندارد که فکر کند. زمینه گناه جوری قرار می‌دهد یعنی می‌رود آن لب لب لب پشت بام می‌نشیند. خوب این دیگر فکر ندارد. و داریم کسی که در دور قرقگاه قدم بزند بالاخره دیر یا زود داخل می‌رود. یعنی گاهی گناهان حالت بنزینی دارد. همه گناهان مثل نفت نیست که لازم باشد کبریت دمش ببری تا بسوزاند. بعضی گناهان مثل بنزین است یعنی از یک متری هم آتش می‌گیرد و لذا اگر کسی خواست گناه نکند باید یک مقدار از مقدمات گناه دوری کند. مثلاً می‌پرسند سر نماز چرا حواسمان پرت می‌شود؟ می‌دانی چرا؟ برای این که تا یک دقیقه قبل از نماز داریم حرف دنیا را می‌زنیم. آقا همچین شده چنین شده. راست می‌گویی به خدا قسم همچین شده همچین شده. می‌نشینم تا یک دقیقه آخر می‌گوییم خوب حالا نماز بخوانیم می‌گوییم الله اکبر. بسم الله الحمد لله خوب آخر تو این نماز را در حرف‌ها می‌گنجانی خوب بالاخره یک چیزی که لای چیزی رفت حرف‌های آن را – شما اگر یک طلا را لای یک گونی ذغال کردی خوب این طلا سیاه می‌شود دیگر اگر می‌خواهی سیاه نشود باید این طرف و آن طرف طلا پنبه بگذاری. کسی که می‌خواهد سر نماز حواسش جمع باشد، حداقل سه دقیقه قبل از نماز بنشینند فکر کند. می‌خواهم نماز بخوانم پس نهایت کوچک می‌خواهد برود با بی نهایت بزرگ صحبت کند. راستی خدا چقدر مهربان است که به ما اجازه داده که با او حرف بزنیم. الان با یک نفر می‌خواهی حرف بزنی باید در نوبت رفت. خدا بی نوبت با ما حرف می‌زند و حرف همه را هم گوش می‌دهد.
4- فکر درباره‌ نعمت‌های الهی
راستی نماز که ما می‌خوانیم چه چیزش از خودمان است؟ هیچی. آبی که وضو می‌گیریم از خود خداست. حافظه‌ای که نمازمان را بلدیم از خود خداست. قدرتی که رو پا می‌ایستیم «بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوتِهِ أَقُومُ وَ أَقْعُدُ» اصلاً بلند شدنمان از قدرتی است که خدا داده، زبانمان که می‌گردد با خداست. هیچی، اصلاً ما کاری برای خدا نمی‌کنیم.
اصولاً چرا نماز نخوانم؟ مگراز سگ پست ترم. سگ را یک لقمه نان می‌دهی تشکر می‌کند. دم تکان می‌دهد و من در مقابل نعمت خدا تشکر نکنم؟ با هر کس حرف می‌زنی حواست جمع است. نمی‌خواهی با خدا حرف می‌زنی حواست جمع باشد؟ دو سه دقیقه آدم بنشیند فکر کند، فکر نماز بزرگان را بکند، اگر من اینچنین دو سه دقیقه فکر کنم فکر در نماز باعث می‌شود که نماز لااقل اگر همه‌اش حواسش جمع نیست یک یک رکعتی، نیم رکعتی تا غیر المغضوبش لااقل حواس آدم جمع باشد ولی اگر همین طور ما تا لحظه الله اکبر هنوز چیز دیگر می‌گوییم تا می‌گوییم خیلی خوب بله، بله خوب حالا بعداً بهت می‌گویم بله. الله اکبر خوب آخر این که نماز نشد که. این تا لحظه الله اکبر ما داریم چیز دیگر می‌گوییم. این نماز نیست.
خیلی خوب حالا غرضم این است اگر خواستیم نمازمان با توجه باشد باید قبل از نماز فکر کنیم. اگر خواستیم گناه نکنیم باید فکر عاقبت گناه را بکنیم حالا برای این که سر نخ هم دستتان بیاید یک باراین دوربین را برادران می‌اندازند روی تابلو اینهایی که پای تلویزیون دیروز بحث را نبودند از روی تابلو بخوانند. بحث دیروزمان تفسیری از این جمله بود. فکر در عاقبت گناه عامل توبه می‌شود که انسان بفهمد که این گناهش چه بود. چطور شد. کیفش تمام شد عذابش مانده. فکر در دنیا عامل زهد می‌شود. اینهایی که دنیا داشتند چه شد.
حرص دردنیا عواقبش چیست؟ اصلاً دنیا چیست؟ فکر در نعمت‌ها عامل حب خداست. یعنی بنشیند انسان در نعمت‌های خدا فکر کند. فکر در حوادث عامل تواضع است. غرور تو را نگیرد. چیزی نیست. فوق لیسانسی یک فراموشی می‌آید هر چی بلدی یادت می‌رود حتی اسم خودت را. حوادث. فکر در مرگ عامل کنترل هوسهاست. «اذْکُرُوا هَادِمَ اللَّذَّاتِ»(غررالحکم، ص‏162) روایت داریم فکر در احوال بزرگان که دیگران در راه اسلام‌ چه کردند، عامل مقایسه و رشد است. انسان رزمندگان را حساب کند. رزمندگان کجا ما کجا؟ فکر در عواقب کار عامل مصونیت و بیمه که انسان این کار عاقبتش به کجا می‌کشد. فکر در عذاب الهی عامل خوف. و گفتیم این خلاصه پیش از چند صد حدیث است که شیره‌اش این طوردرآمده و این برای یک تابلوی زیبا خوب است. حالا، فکر در ضعف‌ها عامل توکل، انسان توجه داشته باشد فکر کند در این که چقدر انسان ضعیف است. نمی‌تواند بگوید من با داشتن چنین و چنان دیگر کسی نمی‌تواند بگوید فلان. ضعف. یک مختصر مسأله ممکن است همه برنامه ریزی‌ها را و همه محاسبات را به هم بریزد. فکر در ضعف‌ها عامل توکل است، این خودش خیلی حرف دارد. اگر کسی می‌خواهد توکلش به خدا زیاد بشود باید فکر کند در این که چقدر ضعیف است. من حساب نکنم چون مطالعه کردم بحث تلویزیونم امروز خوب می‌شود. گاهی انسان مطالعه نمی‌کند، کم مطالعه می‌کند ولی یک جرقه‌هایی به ذهنش می‌آید که خیلی خوب و گاهی تکیه می‌کند به بحث خودش ولی خراب می‌کند. فکر در وسوسه‌ها عامل اعتصام است که انسان پناه به خدا ببرد، وسوسه‌هایی که پیش می‌آید. گاهی انسان ممکن است یک وسوسه‌هایی پیش بیاید همه بافته‌هایش باز شود، همه ساخته‌هایش از بین برود، وسوسه چون. . . شکاک بشود، اصلاً نتواند تصمیم بگیرد. در همه چیز شک کند. فکر در تاریخ عامل عبرت می‌شود. در تاریخ فکر کند. امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: گرچه من عمرم زیاد نیست اما تاریخ قبلی‌ها را خواندم و می‌دانم و فکرکردم چون تاریخ قبلی‌ها را می‌دانم «قَدْ صِرْتَ کَأَحَدِهِمْ»(نهج‏‌البلاغه، نامه 31) یعنی من هم مثل یکی‌ از آنها شدم. کسی که، یعنی یک جوان بیست ساله‌ای که تاریخ چهل سال را مطالعه کند این عمر چند سال دارد؟ چهل ساله. اگر فرض کن بنده تاریخ دویست سال را مطالعه کنم گرچه هر چه سنم باشد ولی چون خبر از تاریخ دارم، کسی که خبر از تاریخ دارد گویا عمر آنها را انجام داده. امیرالمؤمنین می‌فرماید گرچه من عمر پیشینیان را نکردم اما در تاریخ آنها غور کردم و فکر کردم. فکر در تاریخ عامل عبرت است. چرا به ما گفتند بروید روضه، این روضه خوانی چیست؟ روضه خوانی یعنی بروید بنشینید تاریخ کربلا را یک کسی بیاید بگوید فکر کنید که در کربلا چه صحنه‌هایی گذشت. فکر در تاریخ کربلا به شما رشد می‌دهد. اگر کسی تاریخ موسی بن جعفر(ع) را بخواند بعد بچه‌اش رفت زندان اگر در راه حق رفته باشد زندان کما این که زمان شاه این طور بود بسیاری از مردم به خاطر نهی از منکر، به خاطر یک سخنرانی که در مسجد می‌کردند می‌رفتند زندان، یا دانشجو به خاطر این که اعلامیه امام را پخش می‌کرد می‌رفت زندان، اگر مادر تاریخ موسی بن جعفر و سختی‌های امام کاظم(ع) را شنیده باشد و در خودش تحلیل کرده باشد دیگر یک زندانی داشته باشد مشکل نیست. فکر در تاریخ عامل عبرت می‌شود عبرت هم از تجربه خیلی بهتر است.
فرق تجربه و عبرت چیست؟ در تجربه باید انسان یک خورده خودش بسوزد تا دفعه دوم یادگیرد چه کند. عبرت نه، سوخت و سازش را دیگران کردند من فقط می‌آیم از آن درس عبرت می‌گیرم. یعنی در تجربه باید یک صد تومان خرج کنم تجربه کنم برای صد تومان دوم ولی عبرت نه. دیگران صد تومانش را خرج کردند من از آنها استفاده می‌کنم.
5- همه چیز مهیا شده تا انسان فکر کند
دیگر چه؟ فکر در مخلوقات عامل ایمان. انسان فکر کند در مخلوقات چه می‌شود؟ عامل ایمان می‌شود. «وَ یَتَفَکَّرُونَ فی‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ»(آل عمران/191) قرآن می‌گوید مردان خدا تفکرمی کنند در آسمان‌ها و زمین بعد وقتی فکر می‌کنند نتیجه‌اش این است که می‌گویند «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً»‌ای خدای این هستی را باطل نیافریدی. یعنی ایمان بر اساس فکر است.
یکی از تحلیل‌های مادیون این بود که می‌گفتند زیربنای ایمان جهل است. یعنی اگر یک کسی ایمان دارد این به خاطر جهلش است که ایمان دارد. ریشه ایمان به خدا جهل است. چطور؟ تحلیل مادی‌ها را برایتان می‌گویم، می‌گفتند آنهایی که منکر خدا هستند می‌گفتند آدم یک چیزهایی را می‌دید نمی‌فهمید مثلاً رعد و برق می‌شد نمی‌فهمید، زلزله می‌شد نمی‌فهمید، چون یک حوادثی پیش می‌آمد و نمی‌فهمید. می‌گفت لابد کار، کار خداست. یعنی پهلوی خودش یک خدای خیالی درست می‌کرد که هرچیزی را نمی‌فهمد، بگوید کار کار خداست پس ریشه ایمان به خدا چیست؟ جهل است. این تحلیلشان بود. جوابش هم این است اگر راستی ایمان به خدا جهل است باید تمام کتابهای آسمانی ما را دعوت به جهل کند چون هر چه جهل بیشتر باشد ایمان بیشتر است و اگر ریشه ایمان به خدا جهل است باید هر کس باسوادتر می‌شود، هر چه سواد پیدامی کند ایمانش کمتر بشود. ما چقدر دانشمند داریم که ایمان دارد. اصولاً کتابهای آسمانی ما را دعوت به جهل کرده یا دعوت به علم کرده؟ زیربنای ایمان علم است. زیربنای ایمان فکر است. قرآن می‌فرماید «وَ یَتَفَکَّرُونَ فی‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض» اول اینها فکر می‌کنند در آفرینش بعد می‌گویند «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً». فکر چیز خوبی است.
یک قصه می‌خواهید برایتان بگویم. زیادی گوش بدهید. یک روز پیغمبر به یکی از افرادی که در خانه هاش بود صدایش زد. گفت بیا، آمد و گفت تو هفت سال است در خانه ما داری کار می‌کنی بالاخره یک چیزی از من بخواه. یک تقاضایی بکن. این خادم هم یک مقدار فکر کرد و گفت اجازه بده بروم فکرکنم. بحث فکر است دیگر. تا فردا فکر می‌کنم. رفت و فردا آمد و گفت فکرهایم را کردم. گفت چی؟ گفت از خدا بخواه عمرم که تمام شد، از خدا بخواه در جنت من پهلوی تو باشم. در بهشت پیش تو باشم. پیغمبر فرمود از کجا فهمیدی این را؟ گفت فکر کردم. گفت خوب تو در قیامت پهلوی من هستی مشروط بر این که سجده‌های طولانی انجام بدهی. «أَعِنَّا بِطُولِ السُّجُود»(کافى، ج‏3، ص‏266)
سجده‌ات را یک مقدار طولش بده. سرت را گذاشتی روی خاک برندار یک خورده طولش بده. چون یک روز رسول دید یک کسی آمده در مسجد نماز می‌خواند، سبحان ربی سبحان ربی فرمود «نَقَرَ کَنَقْرِ الْغُرَابِ»(کافى، ج‏3، ص‏268) مثل کلاغ نوک می‌زند. بعد فرمود این اگر با این نمازش بمیرد اهل بهشت نیست. اگر می‌خواهی قیامت پهلوی هم باشیم، سجده‌ات را یک خورده طولش بده. خیلی خوب فکر. و اما این مال یک کسی که فکر می‌کند دعا می‌کند اما یک کسی که فکر نکرده دعا می‌کند. به یک نفر گفتند تو یک دعای مستجاب داری یک دعایت مستجاب می‌شود هر چه می‌خواهی دعا کن. این هم آمد مشورت کرد با خانمش گفت من یک دعای مستجاب دارم. چه کنم؟ خانم گفت دعا کن من خوشگل شوم. خوشگلترین زنها بشوم. گفت آری خوب است. تو خوشگل بشوی به درد ما هم می‌خورد. گفت خدایا خانم من را خوشگلترین زنها کن. خانمش خوشگلترین زنها شد. بعد آقا چشم‌های مردم، در کوچه‌ی رفت خانم. دید اسباب دردسر شده. خوشگلی برای این دردسر است یک روز عصبانی شد گفت خدایا این زن من را مثل سگش کن. دومرتبه برگشت زن شکل بسیار زننده‌ای پیدا کرد دید این یکی را نمی‌شود نگاهش کرد گفت خدایا مثل اولش کن. یعنی یک نفر که با فکر دعا می‌کند، یک نفر که بی فکر دعا می‌کند و آن همسر فکر نکرده خیال کرده که همه کمالات در این است که خوشگل بشود. آن خادم رسول خدا فرمود بگذار یک کم فکر کنم. اثر فکراین است. و اثر بی فکری هم.
آدم یک مقدار در انتخاب شغل فکر کند. می‌خواهی چه کنی؟ اصولاًدیدت روشن بشود برای پول است اگر برای پول است شغل خطرناک است انسان انتخاب کند، استخدام بشود. چون اگرکسی برای پول بیاید استخدام بشود هر جا صد تومان بیشترش بدهند می‌رود. هدف انسان باید روشن شود می‌خواهد چه کند؟ خدا رحمت کند شهید مظلوم بهشتی را. یک روز به من نصیحت کرد و فرمود آقای قرائتی راه خوبی را پیش گرفتی، هم موضوع خوبی است، عقاید و اخلاق و قرآن و حدیث، مقدسترین موضوع است. هم برای خوب گروهی می‌گویی. بچه مدرسه‌ای‌ها مقدسترین موضوع را برای مقدسترین نسل می‌گویی ولی یک خطری در پیش است. می‌ترسم. آمدم بهت بگویم. تشریف آوردند قم منزل ما گفت آمدم این خطر را بهت بگویم گفتم چی آقا؟ گفت خطر این است که دست از این معلمی برداری و بروی سخنرانی‌های متفرقه و پول قبول کنی. آن وقت کم کم یادت برود که معلمی و اصول عقاید باید برای نسل نو بگویی بروی یک سخنرانی‌هایی برای پیر مردها بکنی. این قداستش بیشتر است. مواظب باش اگر هم خواستی سخنرانی بکنی برای بزرگسالان معلمی بچه‌ها و جوانان را فراموش نکنی. این کار مقدسی است. خدا رحمتش کند که این جمله هم نصیحت خوبی بود. سلام خدا بر او.
پس فکر در مخلوقات عامل ایمان است. ما اگر می‌گوییم ایمان بیاورید نمی‌خواهیم بگوییم مردم هرچقدر نفهم باشند ایمان می‌آورند اتفاقاً ایمان بر اساس فکر است. فکر در آیات و احکام خدا عامل تسلیم است. تسلیم خدا نه تسلیم ابر قدرت‌ها. اگر انسان فکر کند در آیات خدا، فکر کند در احکام خدا درآیات خدا و احکام خدا اگر فکر کند دلش تسلیم می‌شود.
6- هماهنگی عقل و دین
یکی از علما بیمار می‌شود، عده‌ای از پزشکان محترم می‌روند عیادتش می‌گویند: کاری فرمایشی. می‌گوید: من یک عرضی دارم یک خورده دردسر دارد برای شما اگر می‌شود انجام بدهید. می‌گویند خواهش می‌کنیم بفرمایید. مخلص شما هستیم. می‌گوید ببینید گرد درخت انار نسبت به دستگاه گوارش عکس العمل دارد یا ندارد. می‌گویند نظر شما. می‌گوید نظرم را بعد به شما می‌گویم. شما این را تحقیق کنید و این را آزمایش کنید و ببینید گرد درخت انار نسبت به دستگاه گوارش حالا آب دهان، لثه، دندان، معده، روده. می‌خواهم ببینم گرد درخت انار چه عکس العملی نسبت به لثه و اینها دارد. می‌گویند باشد یک مدتی طول می‌کشد. فرمود باشد. بعد از مدتها چون بالاخره این از علما و مراجع بود و تا آمده بودند دیدنشان و این حرفها بالاخره رفتند تحقق کردند و به این نتیجه رسیدند که گرد درخت انار و چوب درخت انار به لثه که می‌رسد لثه حساسیت دارد ورم پیدا می‌کند. گفتند خوب حالا ما این را فهمیدیم چند دفعه آزمایش کردند و این برایشان قطعی شد آمدند خدمت ایشان گفتند آقا ما این را تحقیق کردیم حالا غرض شما؟ گفت امام صادق(ع) فرمود غذا که خوردید با چوب تمیز کنار دندانتان را پاک کنید، خلال کنید و حتی حدیث داریم آخرین درجه پذیرایی این است که میزبان وقتی نهار و شام را داد چوب خلال هم به مهمانش بدهد بعد امام صادق فرمود آن چوب، چوب درخت انار نباشد. من می‌دانستم این چوب درخت انار لابد یک نقشی در دستگاه گوارش، در لثه، دندان یک چیزی می‌شود. می‌خواستم ببینم اگر می‌شود تحقیق کنید، تحقیق کنید. این حسابش است. مثلاً پیش مانده همه حیوانات مکروه است پیش مانده گربه مکروه نیست و آقایان بعد از مقداری تحقیقشان به ما گفتند که زبان گربه میکروب زداست. یعنی مثل اسید میکروب کش است. یا مثلاً می‌گویند شب زیر درخت نخوابید. چرا شب زیر درخت نخوابیم؟ خوب هزار وچهارصد سال پیش به ما گفتند شب زیر درخت نخوابید. این حسابش است. یا مثلاً به ما گفتند با شکم پر حمام نرویدیا مثلاً به ما گفتند غذای داغ نخورید یا غذای شب مانده نخورید یا فرض کنید از ظرف ترک دار غذا نخورید یا خیلی دستورات برای تغذیه، فلان غذا را با فلان غذا بخورید، یکسری دستورات است که به مرور زمان فلسفه طبی و بهداشتی‌اش روشن می‌شود. وقتی انسان فکر می‌کند که این حرف‌ها در زمانی گفته شده که هیچی خبر از آزمایشگاه و طب و علم و صنعت و اینها نبوده.
پس حالا که ما نمونه‌هایی را دیدیم درست است پس چی؟ باقیش هم درست است. جوانی به پدرش گفت می‌خواهم همچین کنم. گفت برو انجام بده. به پدر گفته شد چرا گفتی برو؟ گفت والله این پسر من هر کاری می‌کند درست درمی‌اید من دیگر دخالت درکارهایش نمی‌کنم. می‌گوید می‌خواهم بروم می‌گویم اختیار با خودت است. چون تا حالا چند دفعه یک کارهایی کرده، دیدم درست از کار درآمده. وقتی چند دفعه رفتی پیش پزشک و دیدی با نسخه اول خوب شدی دیگرتسلیم دکتر می‌شوی هرچه گفت گوش می‌دهی.
ما در دنیا قانونی نداریم که دنیای علم بگوید تجربه ثابت کرد این قانون اسلام غلط است. بله قانون داریم که علم نمی‌داند اما قانون نداریم که علم می‌داند که نه فرق است به این که نمی‌دانم یا علم دارم که نیست. آخر یک وقت می‌گویم که من نمی‌دانم در کیسه شما پول است یا نه. یک وقت می‌گویم می‌دانم که نیست. می‌دانم که در اسلام نیست یعنی دنیای علم بیاید بگوید از نظر علمی قطعاً این قانون اسلامی درست نیست. علم قطعاً ثابت کرده که این قانون غلط است. یک همچین قانونی در اسلام نداریم چون اصل ما این است هر چیزی عقلی باشد، شرع هم دارد هر چیزی شرع بگوید عقل هم به آن می‌رسد. اگر یک چیزی را دیدیم عقل می‌گوید، قطعاً نیست، ولی اسلام می‌گوید هست، معلوم می‌شود آن حدیث، حدیث معتبری نیست. البته یک چیزهایی هست عقل ما قد نمی‌دهد ولی با یک سری تمثیل‌ها و تشبیه‌ها می‌توانیم به عقلمان نزدیک بکنیم. اول قد نمی‌دهد ولی: مثل این که مثلاً می‌گویند اصحاب کهف309 سال خوابشان برد. عقل می‌گوید 309 سال، خوب غذا چه کردند؟ چون آیه قرآن است. در این قرآن داریم یک گروه مسلمان از شهر بت‌پرستی فرار کردند چون حکومت طاغوتی بود و همه بت پرست. این‌ها دیدند دینشان به این است که هجرت کنند. چند نفر خداپرست هجرت کردند به غار رفتند. خواب هم بر این‌ها مسلط شد. 309 سال خوابیدند این آیه قرآن است. از نظر عقل 309سال غذا چه کردند؟ بعد می‌بینیم نه می‌شود شما کپسولهایی که می‌آورند در آشپزخانه یک ماه، چهل روز گازش تمام می‌شود اما اگر بیاوری روی شمعک چند سال گاز دارد؟ یک کپسول را بیاوری روی شمعک، چهل روزش ممکن است چندین چهل روز بشود. چه مانعی دارد که همین طور که جنابعالی کپسول را می‌گذاری روی شمعک، خداوند هم تغذیه را بیاورد روی شمعک. محال است؟ محال که نیست. قانون ضد عقل و محال نیست. البته لازم نیست خدا قد عقل ما حرف بزند.
ببینید آقا ما سه رقم برنامه داریم. یکسری برنامه‌هاست فوق عقل است. یکسری از برنامه‌هاست طبق عقل است. یکسری از برنامه‌هاست ضد عقل است. ما در اسلام برنامه ضد عقل نداریم. یعنی عقل با دلیل قطعی ثابت کند که این ضد عقل است. ضد عقل نداریم اما لازم هم نیست که تمام دستورات اسلام طبق عقل ما باشد چون عقل ما عقل خیلی بزرگی نیست. الان عقل بشر از صد سال پیش بیشتر است. ممکن است صد سال دیگر هم. . . . یکسری برنامه ها. . . پس برنامه‌های اسلام یا طبق عقل است یا لااقل فوق عقل است. یعنی ما نمی‌فهمیم نه این که می‌فهمیم که غلط است. فرق است بین این که پول نداری با این که نمی‌دانم پول داری یا نداری. نمی‌دانم پول داری درست است اما یقین دارم که پول نداری. نمی‌دانم شاید هم پول داشته باشی. فکر در آیات و احکام خدا تسلیم می‌آورد. فکر در مفاسد اخلاق، عامل تهذیب است.
خدا رحمت کند مرحوم نراقی را که کتاب معراج السعاده را نوشته. در هریک از بحث‌های اخلاقی بخل، حرص، حسد… هریک از عیب‌های اخلاقی را که می‌خواهد دوا کند می‌گوید دوای تکبر، دوای حسد، دوای حرص و… یکی از دواهایش این است که آدم فکر کند که این صفت چقدر بد است. فکر در بدی. فکر در مفاسد اخلاق، عامل تهذیب است. آقا جون چرا این کار را نکردی؟ چرا مثلاً بخل کردی؟ شما مثلاً اگر رفته بودی یک هندوانه گرفته بودی بیست تومان حالا نرفتی. بخل کردی این بیست تومان را خرج نکردی وبه هر حالا الآن چی چیزی داری؟ الآن بیست تومان جیبت است. اگر بیست تومان را داده بودی چی داشتی. بیست تومانت رفته بود اما محبت مردم به تو آمده بود. فکر کن ببین چند نفر هندوانه می‌خوردند. هفت نفر جگر تشنه را حال می‌آوردی. 7 نفر مهر مسلمانان را به خودت. فکر کن بیست تومان ارزشش بیشتر است یا آن. اگر آدم فکر کند می‌رود و هندوانه را می‌خرد. علت این که بعضی پول خرج نمی‌کنند، علتش این است که نمی‌فهمند که بیست تومان داده چی چی را داد. چه چیزی را گرفت. آخر یک کسی می‌گفت فلانی ماشاالله چه وضعی دارد. چه خانه و زندگی دارد. خیلی زرنگ است. ماشاالله همه چیزش جور است. گفتم آقا فکر می‌کنی حرف که می‌زنی چه می‌گویی؟ فلانی چند سال پیش آمد در بازار؟ بیست سال پیش. الان چند سال است؟ بیست سال است در بازار است. الان چی دارد؟ خانه دارد و ماشین دارد. چه چیزی داده؟ بیست سال جوانی، چه چیزی گرفته؟ ماشین و خانه. جوانی داده جمال گرفته. معلوم نیست باخته یا برده چون چیزی را که داده از آن که گرفته بهتر است. آدم فکر کند.
من می‌خواهم برای خدا سخنرانی کنم یا برای خلق؟ یکی از مفاسد اخلاق که ریشه همه مفاسد است، شرک است من برای خلق سخنرانی کنم. بسم الله حالا من اینجا را سخنرانی برای خلق فکر کنیم. یکی از شما اگر از من راضی بودید چه می‌کنید؟ یک کف می‌زنید اگر زمان شاه باشد در جمهوری اسلامی هم می‌گویید صل علی محمد یار امام خوش آمد. خیلی خوب بعد از مرگم هم اگر فهمیدید ممکن است یک گلی روی قبرمن بگذارید پس یا گل است یا کف یا صلوات. کف، صلوات، گل، این اجر خلق است اما خدا چی؟ خدا اگر کسی برایش کار بکند «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏»(توبه/111) خدا می‌خرد به بهشت. خدا به بهشت می‌خرد و خلق می‌خرد به کف و صلوات. یک. دو. خلق اگر جنسی کم باشد نمی‌خرد یعنی استکان را نصف چایش کنی پس می‌دهد یک لنگه کفش وی سرت می‌زند. گفت یک کیلو گوشت بگیر یک سیر بگیری می‌گوید خاک بر سرت کند. خلق جنس کم قبول نمی‌کند اما خدا «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّه خَیْراً یَرَهُ»(زلزال/7) خدا یک مثقال هم برایش کار کنی قبول می‌کند اما خلق کمتر از دو کیلو قبول نمی‌کند این دو. سه، فکر کنیم خلق جنس معیوب برنمی دارد. صندوق گوجه چهارتایش ترشیده باشد پس می‌زند. خدا جنسی که برمی دارد اگر یک جایش هم خراب است با آشغالهایش باهم برمی دارد. امام نماز می‌خواند می‌گوید خدایا نماز خواندم «إِلَهِی إِنْ کَانَ فِیهَا خَلَلٌ أَوْ نَقْصٌ مِنْ رُکُوعِهَا أَوْ سُجُودِهَا فَلَا تُؤَاخِذْنِی وَ تَفَضَّلْ عَلَیَّ بِالْقَبُولِ وَ الْغُفْرَانِ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ»(المصباح‏‌کفعمی، ص‏20) نماز خواندم اگر رکوع و سجودش نقصی دارد باهم بردار دیگر خوبهایش را سوا نکن. خدا جنس آشغال هم می‌خرد خلق جنس آشغال نمی‌خرد. خدا جنس کم می‌خرد خلق جنس کم نمی‌خرد. اصولاً جنسهایمان راچرا به خلق بفروشیم چون اصلاً همه چیزهایش مال خداست. آهن و آهک و پول و گچ و شیشه و درب و پنجره وهمه‌اش از خداست یعنی همه مصالح اولیه اش. فقط ما آنجا ترکیب کردیم. الا ایحال اگر کسی فکر کند، دیگر کار ریایی نمی‌کند. علت این که ما کار می‌کنیم که مردم خوششان بیاید چون عجله می‌کنیم. یک کاری که می‌خواهیم بکنیم فکر کنیم اگر فکر کنیم که برای خلق کار کردن چی می‌شود؟ اصلاً همه مردم راضی باشندچی می‌شود؟ همه مردم راضی نباشند چی می‌شود؟ اگر فکر کنیم یک خورده از عشق به خلق می‌رویم به عشق به خالق. آن وقت عشق به خالق که شد برای خ لق کار می‌کنیم توقعی هم از خلق داریم چون ما برای خدا کار کردیم اگر هم به خلق خدمت کردیم برای رضای خدا کردیم. توقع نداریم حالا که برای اینجا لوله کشی کردیم به ما رأی بدهند. چی دارم می‌گویم؟
7- تفکر بهترین عبادت است
فکر در مفاسد اخلاق عامل تهذیب است. یکی از فساد اخلاق این است که آدم ریایی کار بکند. ریا یک فساد اخلاقی است انسان فکر کند که برای خدا کار بکند چه می‌شود؟ فکر در شدائد دیگران عامل استقامت می‌شود. فکرکن که دیگران چه شدائدی است. فکر در احسان والدین، بابات چه کرد؟ مادرت چه کرد؟ انسان درباره این خدمات را فکر کند. آدم پنج دقیقه بنشیند فکر زحمات بابا و ننه را بکند. مهرش به بابا و ننه زیاد می‌شود. عامل احسان «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»(بقره/83). خلاصه این که فکر الان دیگر آخرین حرفم است. چهار تا جمله ناب از حدیث فکر عبادتی است بی ریا. چون پیدا نیست که آدم ریاکاری کند. آخر آدم ریا را در عبادتی انجام می‌دهد که پیدا باشد. من الان فکر کنم شما می‌فهمید. نه، چون پیدا نیست ریا هم در آن نیست. 2 – فکر عبادتی است بی وسیله شما اگرخواستید نماز بخوانید باید بدنت پوشیده باشد باید خاک داشته باشی، مهر داشته باشی، وضو بگیری، روزه خواستی بگیری باید سحری بخوری، حج خواسته باشی بروی هواپیما می‌خواهد، ماشین می‌خواهد فکر عبادتی است بی وسیله نه وضو می‌خواهد، نه مکان می‌خواهد نه لباس می‌خواهد. فکر عبادتی است بی ریا عجب جمله جالبی است. فکرعبادتی است بی وسیله. فکر عبادتی است که وابسته به هیچ شخص و زمان و مکانی ندارد. سحر یا صبح همان طور که قدم می‌زنی فکر کن. پیاده روی می‌کنی خوب است فکر هم بکن. برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار.
فکر برای این که جمهوری اسلامی چطور پیروز شد؟ آخر چه برنامه ریزی بود در این جمهوری اسلامی؟ چه تشکیلاتی بود؟ چه سازمان و حزبی بود؟ مردم چه داشتند؟ شاه چه نداشت؟ فکر در احوال بزرگان، زلیخا هم یک چیزی داشت. یوسف هیچی نداشت ولی یوسف مالک خودش بود اما زلیخا مالک خودش نبود.
زلیخا مالک همه چیز بود فقط مالک خودش نبود. یوسف مالک هیچی نبود اما مالک خودش بود. فکر چیزی است که هم در بودها زمینه دارد هم در نبودها. در چیزهایی که هست می‌شود فکر کرد در جیزهایی هم که نیست می‌شود فکرکرد. رد شویم. امام رضا(ع) فرمود هر کس در ساختمان بدنش فکر نکند در خداشناسی ناقص است. در مژه در چشم در سلول در اتم در ساختمان در گوش در صدا در هماهنگی بدن چطور ابروی سیاه نور را تعدیل می‌کند، فشار به نور نیاورد چطور چشم ما با آب نمک قاطی شده. چطور غده‌های ما زیر زبان ما آب است زبان هم میزان تنظیم می‌کند نه زیادی آب تهیه می‌کند که چک چک بچکد و نه کمبود دارد که مثل کولر یک شلنگ آب به کمکش بفرستیم. دندانمان، وضعمان، ساختمانمان، هوامان، جومان و. . . خلاصه فکر خیلی چیز جالبی است. خدایا از آن فکرهای هردو دقیقه فکر کرد از یزیدی بودن آمد حسینی شد. خدایا از آن فکر‌هایی که با برکت است. کسی پنج دقیقه فکر می‌کند رشته تحصیلی‌اش را عوض می‌کند. شغلش را عوض می‌کند. فکر می‌کند در انتخاب همسر. خدایا از آن فکرهایی که سعادت دنیا و آخرت خود ما و امت ما به آن بستگی دارد از آن فکرهای مقدس با برکت نصیب ما بفرما. فکر در عاقبت گناه و فکر در جهنم را به ما یاد بده تا این عاملی بازدارنده برای گناه باشد.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment