گناه شناسی، خطر گناه و ارزش تقوی

موضوع بحث: گناه شناسی، خطر گناه و ارزش تقوی – رمضان 62
تاریخ پخش: 26/3/62

بسم اللّه الّرحمن الّرحیم

«الحمد للّه رب العالمین و صلی اللّه علی سیّه نا و نبیّنا محمّد و علی اهل بیته و لعنه اللّه علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الّدین»

1- خطر گناه و ارزش تقوا
بحثی که می‌‌خواهم ان شاءالله در ماه رمضان امسال برای برادران و خواهران مطرح کنم، درباره‌‌ی گناه شناسی است. گناه مسئله‌‌ای است که اصولاً ما کم و بیش به آن مبتلا هستیم و عناوین زیادی هم دارد. گناه قلب، فکرگناه کردن، کشف گناه دیگران، نشر گناه دیگران، کفاره‌‌ی گناه، جبران گناه، گناهان نامرئی، گناهان کلیدی، گناه بزرگان، گناهان بزرگ، اصرار برگناه، تجاهر به گناه، نقل گناه خود، اینها همه از گناهان هستند.
اقرار به گناه نزد خدا و خلق، زمینه‌‌های گناه، شاخه‌‌های گناه، گناه در مسائل سیاسی و ان شاء الله همه مسائل مربوط به گناه را می‌‌گویم. چه کنیم که گناه نکنیم؟ برخورد حکومت در قبال گناهکار باید چگونه باشد؟ برخورد مردم باید چگونه باشد؟ اصولاً مسئله‌‌ی گناه و گناه شناسی مسئله‌‌ی مهمی است و تناسب خوبی هم با ماه رمضان دارد. در ماه رمضان، زمینه‌‌ی تقوا زیاد است. خود قرآن که فرموده است روزه بگیرید، می‌‌فرماید: «لعلکم تتقون» من گفتم روزه بگیرید تا زمینه‌‌ی تقوا در شما زیاد شود و شما تقوا داشته باشید.
یک روز رسول خدا(ص) از ماه رمضان تعریف می‌‌کرد. امیرالمؤمنین علی(ع) برخاست و سؤال کرد، یا رسول الله بهترین کار در ماه رمضان چیست؟ فرمود: بهترین کار ورع و تقوا است. پس چه خوب است ما مقداری درباره‌‌ی گناه صحبت کنیم. ان شاءالله بحث امسال ما اگر عمری باشد، درباره‌‌ی گناه شناسی است.
2- تقوا در قرآن
موضوع اول خطر گناه و ارزش تقوا است. در این زمینه شاید بیش از پانصد، شش صد آیه و حدیث داشته باشیم. من درباره‌‌ی مسئله‌‌ی گناه مطالب زیادی را جمع کرده‌‌ام که این مطالب کمک می‌‌کند که هم با اسلام آشنا شویم و هم بدانیم که وظیفه‌‌ی خودمان چیست. قرآن می‌‌فرماید: «وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ»(الرحمن/46) این که می‌‌گویند تقوا داشته باش و از خدا بترس، آدم که نباید از خدا بترسد. خدا رحمان و رحیم و غفور و «یَقْبَلُ التَّوْبَه»(توبه/104) است. خدا ارحم الراحمین است. خدا خیلی مهربان است. پس چرا می‌‌گویند: از خدا بترس؟ انسان که نباید از مقام مهربان بترسد، ولی مسئله‌‌ی گناه خودمان است. اگر کسی از مقام خدا بترسد و خجالت بکشد، وقتی می‌‌خواهد گناه کند، متوجه می‌‌شود و خودش را حفظ می‌‌کند. امام(ع) در ذیل آیه «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى ‏فَإِنَّ الْجَنَّهَ هِیَ الْمَأْوى‏»(نازعات/41-40) می‌‌فرماید: «هُوَ الْعَبْدُ إِذَا وَقَفَ عَلَى مَعْصِیَهِ اللَّهِ وَ قَدَرَ عَلَیْهَا ثُمَّ یَتْرُکُهَا مَخَافَهَ اللَّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنْهَا فَمُکَافَاتُهُ الْجَنَّهُ»(تفسیرالقمی/ ج‏2/ ص‏403) این آیه مربوط به کسی است که وقتی زمینه‌‌ی گناه پیش می‌‌آید و فراهم است و کسی هم نیست که بفهمد، ایشان گناه می‌‌کند، اما جلوی خودش را می‌‌گیرد. گاهی در بازار مشتری ناشی است و می‌‌توان کلاه سرش گذاشت، مشتری هم نمی‌‌داند. اتاق اصناف را هم بلد نیست. فرق بین متر و زرع را هم نمی‌‌داند. فرق بین برد و باخت را هم نمی‌‌داند. آدم می‌‌تواند فلانی را دک کند و پی نخود سیاه بفرستد و کلک بزند. خلاصه امام می‌‌فرماید: کسی است که «وَقَفَ عَلَى مَعْصِیَهِ اللَّهِ» یعنی می‌‌تواند گناه بکند. آخر بعضی که گناه نمی‌‌کنند، به خاطر این است که در رودربایستی گیر کرده‌‌اند و نمی‌‌توانند گناه کنند، این مهم نیست. ارزش آن است که کسی بتواند گناه کند و گناه نکند. آن وقت «فَمُکَافَاتُهُ الْجَنَّهُ» درباره‌‌ی تقوا آیات زیادی داریم. اصولاً الآن کمبود دنیای ما، کمبود ایمان و تقوا است. هیچ یک از ابرقدرت‌‌ها کمبود علم و صنعت ندارند. کمبود منابع طبیعی ندارند. کمبود جنگل و معدن ندارند. معمولاً کمبودی که هست در تقوا است. اگر تقوا باشد و هیچ چیز نباشد، زندگی امن است. یعنی شما الآن تمام علم و صنعت را از دنیا بگیر. هواپیما و کشتی و برق و ماشین را بگیر. تمام اختراعات و ابتکارات را از بشر بگیر، اما تقوا را باقی بگذار. زندگی امن است اما اگر تقوا را حذف کنی و تمام علم و صنعت برجا باشد، زندگی نا امن است. بنابراین آن چیزی که به زندگی امنیت و آرامش به معنای واقعی را می‌‌بخشد و آن که دنیا الآن گم کرده است و نمی‌‌داند که آن چیست، تقوا است.
3- معنای تقوا
وقتی می‌‌گویند: از خدا بترس! یعنی از عدل خدا بترس «جَلَلْتَ أَنْ یُخَافَ مِنْکَ إِلَّا الْعَدْلُ»(بحارالأنوار/ ج‏99/ ص‏55) یعنی خدایا تو بزرگ‌‌تر از آن هستی که از تو بترسیم. فقط اگر ما می‌‌گوییم از خدا بترس، برای این است که از عدل تو می‌‌ترسیم. مثل کسی که او را به محکمه‌‌ی دادگاه می‌‌برند، از قاضی نمی‌‌ترسد، بلکه از جرم خود و از عدالت دادگاه می‌‌ترسد. «أَعْلَمُ النَّاسِ بِاللَّهِ أَشَدُّهُمْ خَشْیَهً لَهُ»(مستدرک‏‌الوسائل/ ج‏11/ ص‏231) عالم ترین و خداشناس ترین افراد کسی است که از خدا بیش‌‌تر بترسد. ممکن است کسی صد دلیل برای خداشناسی داشته باشد اما گناه کند. ممکن است کسی یک دلیل برای خداشناسی داشته باشد اما گناه نکند. او که یک دلیل دارد، از آن که صد دلیل دارد، خداشناس‌‌تر است. عالم به خدا کسی نیست که از سی راه بتواند خدا را ثابت کند، اگر کسی از یک راه بتواند خدا را ثابت کند ولی وقتی ثابت شد، مطیعش شود، بهتر از کسی است که از سی راه یا هزار راه خدا را ثابت کند اما در مقام عمل، عامل نباشد. کسی یک کتاب داشته باشد، آن را بخواند و عمل کند، بهتر از کسی است که هزار کتاب داشته باشد ولی هیچ کدام را نخواند.
اماصادق(ع) به یکی از یارانش به نام اسحاق فرمود: «خَفِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ وَ إِنْ کُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ»(کافى/ ج‏2/ ص‏67) از خدا بترس، گویا داری خدا را می‌‌بینی. اگر تو او را نمی‌‌بینی او تو را می‌‌بیند.
قرآن درباره‌‌ی آدم‌‌های خوب می‌‌فرماید: «وَ الَّذینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَهٌ»(مومنون/60) آدم‌‌های خوب با این که خوب هستند ولی بازهم از خدا می‌‌ترسند. ما چند نوع آدم داریم. آدمی که گناه ندارد و می‌‌ترسد. آدمی که گناه دارد و می‌‌ترسد و آدمی که گناه دارد و نمی‌‌ترسد. بعضی گناه دارند و ترس ندارند. بهترین افراد آن‌‌ها هستند که گناه ندارند ولی ترس دارند. یعنی از مقام خدا وحشت دارند. دستورات خدا را انجام می‌‌دهند، اگر قرار است زکات بدهند، می‌‌دهند. نماز می‌‌خوانند. در خط هستند اما از مقام خدا ترس دارند. خیلی‌‌ها انقلابی هستند و برای انقلاب هم کار‌‌های زیادی کرده‌‌اند اما باز هم می‌‌گویند: ما برای انقلاب کاری نکرده‌‌ایم. ما می‌‌ترسیم روز قیامت در برابر شهدا مسئول باشیم. دیدشان آن قدر وسیع است که کارشان نزد خودشان کوچک است. بعضی‌‌ها کار می‌‌کنند، این طرف و آن طرف هم می‌‌گویند: من جبهه رفتم، خون دادم و چه کارها کردم. هم کار می‌‌کند و هم می‌‌گوید. بعضی هم کاری نکرده‌‌اند و می‌‌گویند: ما انقلابی هستیم. ما در خط امام هستیم. حزب اللهی هستیم و هیچ کار هم برای انقلاب نکرده‌‌اند. در هر صورت بعضی گناه دارند و از خدا ترس ندارند. این‌‌ها کسانی هستند که از خدا غافل و بی خبر هستند. مثل بدهکاری که نمی‌‌داند فردا چکش برمی گردد و با او چه خواهند کرد. گناه دارد و نمی‌‌ترسد. وضع او خیلی خراب است. بعضی گناه به همراه ترس دارند و این خوب است. چون همین ترس بالاخره باعث توبه‌‌ی او می‌‌شود. چون از مقام خدا وحشت دارد. بعضی گناه ندارند ولی از مقام خدا وحشت دارند. وضع این‌‌ها خیلی روشن است.
اصولاً ما چند نوع ترس داریم که همه‌‌ی ترس‌‌ها مورد مذمت هستند اما یک ترس خوب است.
گاهی آدم از طاغوت می‌‌ترسد.
گاهی آدم از مردم می‌‌ترسد.
گاهی انسان از دشمن و کفار می‌‌ترسد.
گاهی از سرزنش می‌‌ترسد.
گاهی هم از فقر می‌‌ترسد. در قرآن درباره‌‌ی همه‌‌ی این‌‌ها آیه داریم.
اما ترس از طاغوت را بگویم. فرعون بزرگ‌‌ترین طاغوت در قرآن است. خدا به موسی و هارون می‌‌گوید: پیش بروید و نترسید «قالَ لا تَخافا إِنَّنی‏ مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَرى‏»(طه/46) من با شما هستم. از طاغوت نترسید. قرآن به ما گفته است از طاغوت نترسید. راه نجات مردم ایران هم همین بود. تا از طاغوت می‌‌ترسیدند، هیچ نبودند، وقتی از طاغوت نترسیدند، همه چیز شدند. حالا چون شما هم ارتشی هستید و اینجا هم پادگان است.
بد نیست قصه‌‌ای از قرآن بگویم. در جبهه، از طرف دشمن شایعه پراکن‌‌ها به میان مسلمانان می‌‌آمدند و می‌‌گفتند: جمعیت دشمن خیلی زیاد است. نمی‌‌دانید چه جمعیتی دارد. «إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إیماناً»(آل عمران/173) دشمنان علیه شما جمع شدند و نیروی بسیار زیادی دارند و شما حریفشان نیستید. بنابراین از جنگ دست بردارید و آتش بس اعلام کنید. هرچه این‌‌ها می‌‌گفتند: از دشمن بترسید، تعداد دشمن زیاد هست، این‌‌ها به جای این که بترسند ایمانشان زیاد می‌‌شد. «فَزادَهُمْ إیماناً» این هم یک آیه است که قرآن نقل می‌‌کند که در جبهه و در ارتش عوامل نفوذی دشمن بین مسلمان‌‌ها می‌‌آمدند و برای تضعیف روحیه‌‌ی مسلمان‌‌ها می‌‌گفتند: حمله نکنید که وضع خراب است. از دشمن بترسید ولی آن‌‌ها نمی‌‌ترسیدند. قرآن می‌‌فرماید: «إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ» به درستی که دشمنان شما بر عیله شما جمع شده‌‌اند. دشمن برای شما بسیار ساز و برگ نظامی تدارک دیده است. این‌‌ها هیچ نمی‌‌ترسیدند.
گاهی انسان از کفار می‌‌ترسد. قرآن درباره‌‌ی کفار می‌‌فرماید: «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ»(مائده/3) این هم مربوط به کفار است. «خشیه» به معنی ترس است. «لا تَخْشَوْا» یعنی نترسید. از کفار نترسید.
4- مبارزه با رسم‌‌های غلط
الآن اگر شما داری در خیابان راه می‌‌روی، یک دفعه متوجه می‌‌شوی که امروز نماز نخوانده‌‌ای و الآن نماز قضا می‌‌شود. باید فورا کنار پیاده رو بروی، جای خلوتی را پیدا کنی، سریع روزنامه‌‌ای بیندازی یا روی خاک نماز بخوانی اما می‌‌گویی: اگر نماز بخوانم، مردم خواهند گفت: این چه وقت نمازخواندن است؟ به خاطر این حرف مردم نماز نمی‌‌خوانی. این هم ترس است منتها ترس از مردم است. قرآن درباره‌‌ی ترس از مردم می‌‌گوید: اگر دیدی یک کار حق است، چیزی نگو. جوان است و به خاطر این که زن ندارد به گناه می‌‌افتد. یک کسی می‌‌خواهد داماد شود. می‌‌گویند: در روستای ما، رسم این است که اگر مادر بزرگ کسی بمیرد تا دوازده سال لباس سیاه بپوشند. آدم تا دو سال عقد نکند. آدم تا یک سال نخندد. می‌‌گوییم: زن بگیر. نه! مادر بزرگ ما دو سال است مرده است یا هنوز چهلش تمام نشده است یا هنوز ده سال نشده است. این چه رسمی است؟ اسلام گفته است که از نیش هم نترسید. یک سری از گناهانی که ما می‌‌کنیم، به خاطر جوزدگی و مردم زدگی است. به عبارت روشن‌‌تر شاید بشود گفت: به خاطر مردم پرستی است. یعنی می‌‌دانیم خدا راضی است اما می‌‌گوییم اگر این کار را بکنم مردم حرف خواهند زد. به خاطر حرف مردم این کار را نمی‌‌کند و الحمد الله جمهوری اسلامی کارهایی را حل کرده است.
می گویند: آقا! کسی در ماه رمضان عروسی نمی‌‌کند. در ماه رمضان کسی عقد نمی‌‌کند. چطور می‌‌شود؟ در ماه صفر هم گناه نیست. البته آدم احترام بگذارد، خوب است. اما گاهی به خاطر رسومات محلی کار به گناه می‌‌کشد و درست نیست. خلاصه با رسومات محلی، هر چه اسلامی نیست، باید مبارزه کرد. آن مقدار که اسلامی است، خوب است. در قتل شعله زرد می‌‌پزند و مردم می‌‌خورند. رسم است شب بیست و یکم مردم قرآن به سر می‌‌گیرند. یک سری کارها رسم خوبی است. در قرآن و حدیث هم ریشه‌‌های آن وجود دارد، اما یکسری رسم‌‌ها بر خلاف فطرت است. امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه به استاندار خود، مالک اشتر می‌‌فرماید: هر سنتی که درست است محکم کن، اما هر کدام که غلط است، بکوب. یکی از شرایط رهبری این است که آدم سنت‌‌های غلط را بکوبد. شاید زمان شاه، اگر یک آخوند را می‌‌دیدی که عبا نداشته باشد، می‌‌گفتند: اصلاً این آخوند کله‌‌اش خراب است. این چرا بی عبا آمده است؟ الآن می‌‌بینید آخوند عبایش را بر می‌‌دارد و در نیروهای مسلح رژه هم می‌‌رود. طوری نیست. محیط خیلی کارها را بر ما تحمیل کرده است و غلط هم هست و باید این‌‌ها را برداشت. چقدر در منطقه‌‌ی نظامی می‌‌گفتند: اینجا منطقه‌‌ی ممنوعه است. آقا چند صد هکتار را زنجیر کشیده بود که اینجا منطقه‌‌ی ممنوعه است. برو کشت کن. دو تراکتور و یک چاه آب می‌‌خواهد. تراکتور بود، آب هم بود. فقط یک تابلو نوشته بودند که اینجا منطقه‌‌ی ممنوعه است. آدم این کلمه را خط می‌‌زند و ممنوعیتش تمام می‌‌شود. الآن ما در جمهوری اسلامی می‌‌بینیم که چقدر از پادگان‌‌های ما گندم بیرون می‌‌رود. همین جا که ما صحبت می‌‌کنیم، پادگان است. اینجا خانه‌‌ی فرماندهان رژیم قبل بوده است. الآن می‌‌بینید که در باغچه هایش سبزی کاشته‌‌اند. در باغچه‌‌هایش گوجه می‌‌کارند. دیدیم جلوی در اتاق وزیر کاهو کاشته است. مگر اشکالی دارد؟ از چمن بهتر است. آب که خرج می‌‌شود. معلوم هم نیست که اینجا زمین متری چند هزار تومان است. حالا که از زمین استفاده می‌‌شود، خوب است که درست استفاده بشود. اجمالاً منطقه‌‌ی ممنوعه بود ولی طوری نشد. کامیون، کامیون گندم بیرون رفت. درخت‌‌های دکوری آن را برداشتند و درخت انار و گلابی و سیب کاشتند. خیلی جاها فکر می‌‌کنند که وقتی منطقه ا‌‌ی ممنوعه شد، حتماً باید در آنجا چمن و درخت عرعر کاشت. منطقه‌‌ی نظامی باشد. چه موردی دارد که در آنجا گندم و درخت گلابی باشد. بعضی از ترس‌‌های ما بی‌‌خودی است.
زن شهید می‌‌خواهد ازدواج کند، می‌‌ترسد بگویند: چه بی‌‌وفا بود. چه کسی گفته است اگر کسی زود شوهر کند بی وفایی است؟ شاید روح شوهر راضی باشد که شما زود شوهر کنی. آقا بقیه‌‌ی زن‌‌های شهدا شوهر نکردند حالا من به تنهایی شوهر کنم؟ تو به بقیه‌‌ی زن‌‌ها چه کار داری؟ در هر صورت ازدواج نمی‌‌کند. می‌‌گوید: برادر بزرگ‌‌تر من هنوز داماد نشده است. من داماد شوم؟ این قدر عادات بی‌‌دلیل در خانه‌‌ها و دهات و شهرهای ما هست که خودمان هم در عذاب هستیم و فقط یک شهامت می‌‌خواهد که این زنجیرها را پاره کنیم.
یک قصه از قرآن برایتان بگویم. حتماً می‌‌دانید که زن پسر را نمی‌‌شود گرفت. یعنی الآن پدران شما نمی‌‌توانند زن شما را بگیرند. این حق است. یک رسم باطلی بود که می‌‌گفتند: زن پسر خوانده را هم نمی‌‌شود گرفت. خدا به رسول الله فرمود: این سنت جاهلی است. زن پسر خوانده‌‌ات را بگیر تا این سنت بشکند و یکی از موفقیت‌‌های یک نفر این است که سنت شکن باشد. بگوید: آقا ما این کار را کردیم و شد.
نماز را کنار خیابان نمی‌‌خواند که برایش عار است. کسی که زیر بار عار نمی‌‌رود، باید زیر بار نار برود. گاهی هم انسان از فقر می‌‌ترسد. دائم فکر می‌‌کند، آینده‌‌ام چه می‌‌شود؟ در پیری چگونه خواهم بود؟ قرآن درباره‌‌ی این هم می‌‌فرماید: «وَ إِنْ خِفْتُمْ عَیْلَهً فَسَوْفَ یُغْنیکُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»(توبه/28) این یک قصه دارد و قصه این است که در مکه اول روی کعبه بت بود. بت پرستان می‌‌آمدند و به خاطر بتهایشان احترام می‌‌گذاشتند. خداپرستان هم به خاطر خدا می‌‌رفتند و مکه شلوغ بود. اگرصد هزار زوار داشت، پنجاه هزار نفر به خاطر خدا می‌‌آمدند و پنجاه هزار نفر هم به خاطر بت می‌‌آمدند. آیه نازل شد مکه منطقه‌‌ای است که فقط باید مسلمان‌‌ها به آنجا بیایند. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا وَ إِنْ خِفْتُمْ عَیْلَهً فَسَوْفَ یُغْنیکُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه»(توبه/28) مشرکین نجس هستند و از این به بعد دیگر نباید وارد مسجدالحرام بشوند. دلیلش هم این بود که خیلی زننده و با چهره‌‌های بد می‌‌آمدند. یک سال مشرکین عریان به مکه آمدند. آیات داغی نازل شد که برو و بگو مشرکین سال بعد نباید به مکه بیایند. مردم مکه دیدند پنجاه هزار زوار بت پرست دارند که اگر این‌‌ها نیایند، سال دیگر بازارشان شکست می‌‌خورد. آن وقت آیه نازل شد: «وَ إِنْ خِفْتُمْ عَیْلَهً فَسَوْفَ یُغْنیکُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»، «خِفْتُمْ» یعنی خوف دارید. از فقر می‌‌ترسید؟ نباید بترسید. پس گاهی انسان از حرف دوستان می‌‌ترسد. گاهی از شایعه سازی دشمنان، گاهی از طاغوت و گاهی هم از فقر می‌‌ترسد. این ترس‌‌ها همه مورد مذمت قرآن هستند.
در قرآن عزیز دائم گفته شده است، نترسید. «إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»(نور/32) ازدواج کنید و از خرجی نترسید. ‌‌ای داماد اگر بی پول هستی، خدا به تو می‌‌دهد. همه‌‌ی دامادها وضعشان بعد از دامادی بهتر از اول دامادی آن‌‌ها بوده است. خداوند در قرآن بجای اینهمه که گفته است نترسید، گفته است: از من بترسید. همه‌‌ی ترس‌‌ها باید در مقابل خدا جمع شوند. مثل مدح و ثنا است. در اسلام خیلی به ما سفارش کرده‌‌اند که مدح و ثنا و تملق هرکس را نکن. درعوض خیلی سفارش کرده‌‌اند که دائم ذکر خدا را بگو. در سفینه جمله‌‌ای است که کمی آخوندی است ولی حالا این را برای ده ثانیه می‌‌خوانم. چون خوف و خشیه و وجل و رهبت و هیبت، همه به معنای ترس هستند. منتهی این‌‌ها فرق می‌‌کنند. مثل این که آدم می‌‌گوید: سرگرد، سروان، سرهنگ، این‌‌ها همه ارتشی هستند، منتهی درجه‌‌هایشان فرق می‌‌کند. «فَالْخَوْفُ لِلْعَاصِینَ وَ الْخَشْیَهُ لِلْعَالِمِینَ وَ الْوَجَلُ لِلْمُخْبِتِینَ وَ الرَّهْبَهُ لِلْعَابِدِینَ وَ الْهَیْبَهُ لِلْعَارِفِینَ»(خصال‏‌صدوق/ ج‏1/ ص‏281) خوف برای معصیت کار است. «وَ الْخَشْیَهُ لِلْعَالِمِینَ» انسان که عالم شد به مقام خشیه می‌‌رسد. «وَ الْوَجَلُ لِلْمُخْبِتِینَ» از اولیاء خدا که شد حالت وجل پیدا می‌‌کند.
ما خیلی وقت‌‌ها چیزهایی می‌‌بینیم که قابل بحث در تلویزیون نیست، چون پای بحث تلویزیونی از بچه‌‌ی هفت ساله تا آدم نود ساله می‌‌نشیند. از باسواد تا بی‌‌سواد، همه نوع آدم می‌‌نشیند. این است که بحث تلویزیونی باید مثل آب جوش باشد که به همه‌‌ی معده‌‌ها بخورد. بحث‌‌هایی که چربی دارد، ترشی دارد، بودادنی و سرخ کردنی است، به درد همه نمی‌‌خورد. ممکن است بعضی زکام باشند و برایشان خوب نباشد، نمی‌‌شود آن بحث‌‌ها را مطرح کرد. لذا گاهی وقت‌‌ها من یک کتاب را از اول تا آخر نگاه می‌‌کنم، اما هیچ چیز برای تلویزیون در آن نیست. چون همه کتاب تخصصی است. ما از آیات و روایاتی می‌‌گوییم که مثل آب جوش باشد.
5- گناهان بزرگ و تأثیر گناه بزرگان
وارد بحث دوم یعنی گناه بزرگان و گناهان بزرگ می‌‌شویم. مثل درد دل و دل درد می‌‌ماند. کسی که دل درد دارد را باید نزد پزشک برد، اما فلانی درد دل دارد، یعنی از تو ناراحت است. این جنبه‌‌ی جسمی دارد و آن جنبه‌‌ی روحی دارد. مثل تنگ و باریک است که این‌‌ها فرق می‌‌کند. اگرتدریجی به هم نزدیک شود، می‌‌گویند: بارک الله و اگر یک دفعه باشد می‌‌گویند: تنگ. اول اینکه اصولاً در جمهوری اسلامی هرکس گناه کند، با زمان شاه فرق می‌‌کند. شاه ادعا نمی‌‌کرد من مسلمان هستم و دولت، دولت اسلامی است اما ما که می‌‌گوییم اسلامی هستیم، هرکس در جمهوری اسلامی گناه کند، حسابش با زمان شاه فرق می‌‌کند. دوم این که در جمهوری اسلامی گناه نهادهای انقلابی از نهادهای غیره و سازمان‌‌های دولتی بیشتر است. سوم اینکه: گناه روحانیون و معلمین از بقیه آدم‌‌ها بیشتر است. هرچه شخصیت مهمتر باشد، گناهش مهمتر است.
امام علی(ع) فرمود: «زله العالم تفسد العوالم»(غررالحکم/ ص‏47) لغزش عالم، عوالم را فاسد می‌‌کند و به هم می‌‌زند. هرچه انسان با سوادتر باشد، گناهش بیش‌‌تر است.
من یک مثالی از قدیم زده بودم. گفته بودم که یک گیوه دوز دزد کسی است که وقتی گیوه را به او می‌‌دهیم و می‌‌گوییم: بدوز! باید کوک‌‌هایش را ریز بزند ولی درشت می‌‌زند و دزدی می‌‌کند. یعنی گیوه دوز دزد فقط کوک می‌‌دزدد اما یک دانشمند دزد به چهار تا کوک قانع نیست.
حدیث دیگری از حضرت علی(ع) است که می‌‌فرمایند: «زَلَّهُ الْعَالِمِ کَانْکِسَارِ السَّفِینَهِ تَغْرِقُ وَ تُغْرِقُ»(کنزالفوائد/ ج‏1/ ص‏319) لغزش عالم مثل شکستن کشتی است. عالم که چپ می‌‌شود، مثل کشتی است که می‌‌شکند. هم خود کشتی غرق می‌‌شود و هم هرکس سوار کشتی است، غرق می‌‌شود. قرآن می‌‌فرماید: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاویلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمینِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتینَ»(حاقه/46-44) خیلی‌‌ها در عالم بوده‌‌اند که خلاف کرده‌‌اند، خیلی‌‌ها آمده‌‌اند و به خدا افترا بسته‌‌اند، دروغ گفته‌‌اند و. . . اما خدا نمی‌‌گوید: من پدرت را در می‌‌آورم. خدا به رسول الله می‌‌گوید: اگر بعضی حرف‌‌ها را به ما بند کنی که ما نگفته باشیم، شاهرگت را می‌‌زنم. خیلی‌‌ها ممکن است چیزی را که مربوط به اسلام نیست، به اسلام ببندند، خدا هم به آن‌‌ها کاری نداشته باشد. پس چرا خدا به پیغمبر می‌‌گوید: اگر تو خلاف کنی، «وطین» یعنی شاهرگت را قطع می‌‌کنم؟ بعد هم می‌‌گوید: با قدرت مؤاخذه‌‌ات می‌‌کنم و شاهرگت را می‌‌زنم. چرا؟ برای این که پیغمبر خیلی بزرگ است. آدمی که خیلی بزرگ است، اگر بخواهد بیهوده بگوید، خدا شاهرگش را می‌‌زند. پیامبر غیر از بنده و جنابعالی است. اگر من و شما بیهوده بگوییم، خدا به ما کاری ندارد. البته خدا ما را هم مواخذه می‌‌کند اما مثل پیغمبر نیست.
اگر کسی در کنار خیابان، لجن خیابان را در بشقاب بریزد و به مردم بدهد و بگوید بخورید، یک نفر هم بگیرد و بخورد و مریض شود، آن کس را که لجن در بشقاب می‌‌ریزد و به مردم می‌‌دهد، نمی‌‌گیرند. اما اگر کسی بستنی بدهد که شیرش فاسد باشد، اداره‌‌ی بهداشت او را می‌‌گیرد. برای اینکه می‌‌گوید: تو به اسم بستنی، این را به مردم فروختی و این‌‌ها نفهمیدند که بستنی فاسد است و لذا خدا تو را به جهنم می‌‌برد. آن کس که لجن می‌‌دهد و آن کسی که می‌‌گیرد باید چشمش باز باشد و بگوید: که این لجن است و من نمی‌‌خورم. اگر آدم می‌‌فهمد لجن است و می‌‌خورد، آن وقت اگر گفت او را بگیرید. او به مردم لجن می‌‌دهد. من خوردم و مریض شدم، به او می‌‌گویند: می‌‌خواستی نخوری. اگر بستنی فروش، بستنی داد و مریض شدی، از او شکایت می‌‌کنی. چرا از بستنی فاسد می‌‌شود شکایت کرد، ولی از لجن فاسد نمی‌‌شود، شکایت کرد؟ چون لجن را خود ما تشخیص می‌‌دهیم ولی بستنی را تشخیص نمی‌‌دهیم.
پیغمبری که امین است، پیغمبری که آیات زیاد عالی آورده و نقطه ضعف ندارد، اگر خواسته باشد با این محبوبیت و وجهه، العیاذ بالله یک چیز را به دروغ به خدا ببندد، خدا باید شاهرگش را قطع کند. چون مغز پسته دارد، گلاب دارد، زعفران دارد و رنگش خوب است. اگر خواسته باشد این را با شیر فاسد درست کرده باشد، غیر از لجن است. دیگران که به خدا افترا می‌‌بندند، آدم کمی چشمش را باز کند، با یک تلفن به یک اسلام شناس می‌‌فهمد. شما با یک تلفن کوچک می‌‌توانی بفهمی که این حرف درست است یا غلط؟ مثل لجن است که اگر بو کنی، می‌‌فهمی لجن است، اما غیر از بستنی است. خدا طور دیگر به حساب دیگران می‌‌رسد.
یک نفر در زمان امام صادق(ع) بود که نامش شقرانی بود. امام صادق(ع) به او نوشت «یَا شَقْرَانُ إِنَّ الْحَسَنَ مِنْ کُلِّ أَحَدٍ حَسَنٌ وَ إِنَّهُ مِنْکَ أَحْسَنُ لِمَکَانِکَ مِنَّا وَ إِنَّ الْقَبِیحَ مِنْ کُلِّ أَحَدٍ قَبِیحٌ وَ إِنَّهُ مِنْکَ أَقْبَح»(المناقب، ج‏4، ص‏236) کار خوب هرکس خوب است، اما از تو بهتر است. برای این که تو به ما نزدیک هستی. مردم تو را از ما می‌‌دانند. آن وقت اگر کار خوب بکنی به اسم ما تمام می‌‌شود.
ارتش جمهوری اسلامی، سپاه پاسداران که نهاد انقلابی است، این‌‌ها همه به اسم اسلام تمام می‌‌شوند. بعد می‌‌فرماید: «وَ إِنَّ الْقَبِیحَ مِنْ کُلِّ أَحَدٍ قَبِیحٌ وَ إِنَّهُ مِنْکَ أَقْبَح» کار زشت هم از هرکس زشت است، ولی از تو خیلی زشت است. انجمن اسلامی کارخانه باید ده دقیقه زودتر از بقیه‌‌ی کارگرها به کارخانه بیایند. چرا؟ برای این که اسمشان انجمن اسلامی است. انجمن اسلامی باید زودتر از دیگران به صف نماز جماعت بیایند. انجمن اسلامی وقت دادن رأی باید زودتر ازدیگران پای صندوق حاضر شوند. انجمن اسلامی باید از بقیه تمیزتر باشند. باید بیش‌‌تر از بقیه سلام کنند. باید بیشتر از دیگران سور بدهند. باید بیش‌‌تر از دیگران کار کنند و کم‌‌تر بخورند. این اسلام حقیقی است. کسی که خودش را به اسلام وصل کرد، کارش مشکل‌‌تر می‌‌شود. در عوض انجمن اسلامی خیلی آبرو دارد. این‌‌ها بازوی جمهوری اسلامی هستند. این‌‌ها محرک و مجری برنامه‌‌های اسلام در واحدها هستند. یعنی هرچه انجمن اسلامی آبرو دارد، مسئولیتش هم بیش‌‌تر است. «یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ»(احزاب/32)‌‌ ای زنان پیغمبر، شما مثل بقیه‌‌ی زن‌‌ها نیستید. شما زن پیغمبر هستید و حساب زن پیغمبر فرق می‌‌کند. «یُغْفَرُ لِلْجَاهِلِ سَبْعُونَ ذَنْباً قَبْلَ أَنْ یُغْفَرَ لِلْعَالِمِ ذَنْبٌ وَاحِدٌ»(کافى/ ج‏1/ ص‏47) خداوند هفتاد گناه جاهل را می‌‌بخشد، قبل از آن که یک گناه عالم را ببخشد. البته معنای عالم، آیت الله نیست. بنده وقتی چهار حدیث از غیبت از کتاب آموختم عالم هستم. اگر در تلویزیون گفتم و شما هم شنیدی، شما هم عالم می‌‌شوی. وقتی می‌‌گوییم خدا گناه عالم را نمی‌‌بخشد، به این معنا نیست که خدا گناه آخوندها را نمی‌‌بخشد. یعنی هر کس اطلاعات آخوند را کسب کرد، او هم عالم می‌‌شود. بنده شب قرآن را باز می‌‌کنم. آیه‌‌ی غیبت را می‌‌خوانم. تفسیرش را هم می‌‌بینم، روایاتش را هم می‌‌خوانم. بعد فردا می‌‌آیم در تلویزیون می‌‌گویم. بعد که شما گوش دادی، من و شما یکی می‌‌شویم، چون هرچه من دیشب خواندم، شما هم یاد خواهید گرفت. پس آن چه بلد هستم وقتی منتقل کردم شما هم عالم می‌‌شوید. وقتی انسان اینها را فهمید، مسئولیتش بیشتر می‌‌شود.
پیامبر اسلام(ص) می‌‌فرمایند: «مَنْ سَنَّ سُنَّهً حَسَنَهً فَلَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یُنْقَصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَیْ‏ءٌ»(کافى/ ج‏5/ ص‏9) کسی که بنیانگذار سنت حسنه‌‌ای باشد، مثلاً یک کار خوبی را تأسیس کند، هرکس در طول تاریخ به آن عمل کند، ثوابش را به آن مؤسس هم می‌‌دهند و هرکس کار خلافی را پایه بگذارد، اگر فیلم بردار آمد و فیلم خوبی ساخت، هرکس فکر و حالش پای این فیلم عوض شود و رشد معنوی بکند، ثوابش به فیلم بردار هم می‌‌رسد. مرحوم رجایی در اداره‌‌ها نماز جماعت را تأسیس کرد. پس هرکس در ادره‌‌ها نماز جاعت بخواند ثوابش به مرحوم رجایی هم می‌‌رسد. برعکس اگر کسی فیلم خرابی بسازد، کسی که پایه گذار خلافی باشد، راه بدی را باز کند، تمام کسانی که از این راه بروند، در طول تاریخ غیر از این که خودشان مجرم هستند، یک پای جرم هم همین آقای مؤسس است. این گناه بزرگان است.
6- جایگاه عالم
جالب این است که همه جا داریم. شیطان شما را گول می‌‌زند، اما اگر عالم خراب شد، شیطان به دنبال عالم می‌‌رود. یعنی شیطان همه‌‌ی ما را منحرف می‌‌کند اما اگر دانشمند فاسد شد، شیطان دنبال او می‌‌رود. قرآن می‌‌گوید: «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوینَ»(اعراف/175) پیغمبر برای مردم بگو قصه‌‌ی آن دانشمندانی را که ما آیات خود را بر او فرستادیم اما «فَانْسَلَخَ مِنْها» او از تعهدش دست برداشت «فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ» یعنی شیطان به دنبالش رفت. یعنی شاید بشود گفت که دانشمند خراب از شیطان بدتر است. «فَکانَ مِنَ الْغاوینَ» قرآن برای دانشمند بی تعهد دو مثال آورده است. با سوادی که دین ندارد. قرآن می‌‌گوید: «کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً»(جمعه/5) مثل الاغی است که بارش کتاب باشد. این دو مثال زشت برای دانشمند در قرآن زده شده که می‌‌گوید: «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْب»(اعراف/176) دانشمند بی تعهد مثل سگ است و چقدر زشت است که انسان عمری در حوزه و دانشگاه درس بخواند وآخر قرآن به او سگ یا الاغ بگوید. گناهان بزرگان اینطور است. در عوض اگر عالم متعهد شد، روایت داریم «مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ وَ عَمِلَ بِهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ دُعِیَ فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِیماً»(کافى/ ج‏1/ ص‏35) درآسمان‌‌ها به او عظیم می‌‌گویند. نه فقط اینجا بزرگوار است، در ملکوت و آسمان‌‌ها هم چنین است. چرت زدن عالم، ازعبادت جاهل بهتر است. آدم پهلوی عالم روی خاک بنشیند، شرف دارد به این که آدم پهلوی جاهل روی قالی بنشیند. دو رکعت نماز عالم از نماز زیاد جاهل بهتر است. در قدیم رسم بوده که هرکس می‌‌خواسته طلبه شود، اول آدابی برایش می‌‌گفتند. «آداب المتعلمین» را برایش می‌‌گفتند. یعنی‌‌ ای طلبه تو که می‌‌خواهی طلبه شوی، جهت علم این است. اول به او جهت می‌‌دادند، بعد علم به او می‌‌آموختند. اول ظرف را می‌‌شستند و بعد در آن شیر می‌‌ریختند. چون هرچه در ظرف نشسته شیر بیش‌‌تری بریزی فاسدتر می‌‌شود و چه خوب است دانشگاه و حوزه‌‌ی علمیه‌‌ی ما این برنامه را زنده کنند.
چه خوب است هر دانشجویی که می‌‌خواهد به دانشگاه بیاید، قبل از ورود به دانشگاه، پنج، شش ماه دوره‌‌های تزکیه، تکبرزدایی، حسد زدایی، خداشناسی، خلق دوستی، دلائل خداشناسی، روایات خلق دوستی، جهت علم، علم مفید، علم مضر، برخورد با استاد، برخورد با شاگرد، انتخاب مطلب، طرز نوشتن، طرز مباحثه، طرز مسکن، طرز برخورد را ببیند. خوب است دانشگاه و حوزه‌‌ی علمیه‌‌ی ما این مسئله را احیا کند که هر کس می‌‌خواهد به استخر برود، اول زیر دوش برود، عرقش پاک شود و با بدن پاک برود که آب استخر را فاسد نکند. علت این که در حوزه و دانشگاه، گاهی آدم‌‌های بدی پیدا می‌‌شوند این است که مستقیم می‌‌آیند و به استخر می‌‌روند.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment