موضوع بحث: گناه شناسی، تظاهر به گناه – رمضان 62
تاریخ پخش: 28/3/62
بسم اللّه الّرحمن الّرحیم
«الحمد للّه رب العالمین و صلی اللّه علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و علی اهل بیته و لعنه اللّه علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الّدین»
1- عواقب تظاهر به گناه
بحث ما دربارهی گناه بود. جلسهی اول دربارهی اهمیت گناه صحبت کردیم. درجلسهی دوم دربارهی گناهان بزرگ و گناه بزرگان صحبت کردیم. امروز میخواهیم دربارهی تجاهر به گناه صحبت کنیم. تجاهر به گناه به معنی گناه علنی و این است که آدم در مقابل مردم گناه کند، یعنی بیحیا باشد. دربارهی تجاهر به گناه مقداری آیه و حدیث میخوانم. مقداری هم دربارهی حیا صحبت میکنم.
امیرالمومنین(ع) میفرمایند: «مجاهره الله سبحانه بالمعاصی تعجل النقم»(غررالحکم/ ص100) یعنی اگر کسی پرده دری کند و گناه علنی کند، خدا زود به او بلا میدهد. اگر کسی مخفی گناه کند، گناه کرده است، اما اگر کسی پرده دری کند، خداوند زود به او پس گردنی میزند و به او عقوبت میدهد. «الْمُذِیعُ بِالسَّیِّئَهِ مَخْذُولٌ وَ الْمُسْتَتِرُ بِالسَّیِّئَهِ مَغْفُورٌ لَهُ»(کافى/ ج2/ ص428) از امام رضا(ع) است. یعنی کسی که گناهش را پخش میکند، کسی که علنی گناه میکند، خار است اما کسی که مخفی گناه کند و توبه کند، خدا او را میبخشد اما اگرکسی علنی در برابر مردم گناه کند، خدا او را خار میکند. مثلا شخصی گناهی را مخفی انجام داده است، چون آبرو و حیثیت اجتماعی را خدشهدار نکرده است و پردهی حیا را پاره نکرده است، گناهش بین خودش و خدا بوده است و به بخشش نزدیکتر است و اگر توبه کند، خدا او را زود میبخشد. «وَ الْمُسْتَتِرُ بِالسَّیِّئَهِ مَغْفُورٌ لَهُ» یعنی کسی که گناهش را مخفی انجام بدهد، مغفور است، یعنی مورد غفران خداست. خداوند گناهی را که انسان انجام دهد و به کسی نگوید، میبخشد. امام صادق(ع) فرمود: من لطف خدا را نزدیک میبینم. من امیدوارم که خدا گناه شیعیان ما را ببخشد. خداوند گناهکاران سه گروه را نمیبخشد: «صَاحِبِ سُلْطَانٍ جَائِرٍ وَ صَاحِبِ هَوًى وَ الْفَاسِقِ الْمُعْلِن»(کافى/ ج8/ ص128) 1- «صَاحِبِ سُلْطَانٍ جَائِرٍ» شاه ستمگر مورد بخشش نیست. 2- «وَ صَاحِبِ هَوًى» هواپرستانی که به خاطر هواپرستی مردم را دور خود جمع میکنند. 3- «وَ الْفَاسِقِ الْمُعْلِن» کسی که فاسق است، یعنی خارج از مدار شرع کار میکند و علنی است. امام صادق(ع) فرمود: من امید عفو برای اینها ندارم. من برای کسی که گناه علنی کند، امید عفو ندارم. رهبر انقلاب در تحریر میفرماید: «والاحوط عدم الدفع الی المتحتک الجاهر بالکبائر» زکات را به کسی که گناه میکند و علنی هم انجام میدهد، ندهید. اگر یک فقیر گناه علنی میکند به او زکات ندهید. «بل یتوی عدم الجواز ان کان فی الدفع اعانه علی الاسم والعدوان» اگر میدانی که به فقیر پول بدهی، حتماً گناهش را توسعه میدهد، کمکش نکنید. البته اگر هم میدانید که به او پول ندهید، تنبیه میشود که حتماً نباید داد. اجمالاً فقیری هم که گناه علنی میکند، از نظر حقوقی باید در مضیقه قرار بگیرد تا دیگر گناه علنی انجام ندهد.
امام صادق(ع) میفرمایند: «إِذَا جَاهَرَ الْفَاسِقُ بِفِسْقِهِ فَلَا حُرْمَهَ لَهُ وَ لَا غِیبَهَ»(أمالى صدوق/ ص39) وقتی فاسد علنی گناه کند نباید احترامش را نگه داشت. غیببتش هم جایز است. اگر کسی گناه علنی میکند، میشود در همان کار از او غیبت کرد. «إِذَا جَاهَرَ الْفَاسِقُ بِفِسْقِهِ فَلَا حُرْمَهَ لَهُ وَ لَا غِیبَهَ» زمانی که فاسق فسادش را علنی نشان بدهد، احترام ندارد و میشود از او غیبت هم کرد و چقدر خوب است در جامعه کسی که گناه علنی میکند، مردم به او احترام نگذارند. مثلاً زن بی حجاب است، میآید جنس بخرد، بیحجابی گناه علنی است پس به او احترام نگذارید. اصلاً با او حرف نزنید. مثلاً میپرسد آقا شما شیر خشک دارید؟ اصلاً با او حرف نزنید. امام صادق(ع) فرموده است: به کسی که گناه علنی میکند احترام نگذارید. غیبتش هم جایز است به شرطی که در همان کار باشد. نه این که بگوییم چون فلان خانم بی حجاب به کوچه میآید و پوشش اسلامی ندارد، پس میشود هر نوع حرفی را پشت سر زد. اینطور نیست. اصولاً اسلام به کسانی شلاق میزند که کسی گناهشان را دیده باشد. اگر کسی مخفیانه در خانهاش آب جو بخورد و بیرون هم عربده نکشد، به او شلاق نمیزند. تمام حدودها و شلاقها برای کسی است که در جامعه گناه کند و حیا را از جامعه بیرون کند. باید جو اجتماع سالم باشد. باید محیط سالم باشد.
البته ممکن است هرکس در خانهاش خلاف کند، باید بین خودش و خدایش توبه کند، اما اگر خواست با گناهش پردهی حیا را در جامعه بدرد، باید عکس العمل نشان داد.
ما در فقه میخوانیم که در جمهوری اسلامی و در حکومت اسلامی، اهل کتاب و مسیحیان باید زندگی کنند. باید در رفاه هم باشند. باید مراسم عبادتشان را انجام دهند. هیچ کس هم حق ندارد، اهل کتاب را، کوچک ترین اذیتی بکند. اهل کتاب باید راحت در جمهوری اسلامی زندگی کنند، منتها شرط دارد. یکی ازشرط هایش این است. امام درتحریر الوسیله میفرماید: «ان لا تظاهروا بالمنکرات» به شرطی که تظاهر به منکرات نکند. یهودی و مسیحی و ارمنی و. . . زندگی شرافتمندانه دارند، مشروط به اینکه تظاهر به منکرات نکنند.
2- ارزش حیا
به مناسبت بحث گناه علنی میخواهم مقداری دربارهی حیا صحبت کنم. اسلام برای حیا برنامه ریزی زیاد کرده است. میفرماید: در چیز گرفتن از مردم حیا به خرج دهید. قرآن از افرادی که در فقر میسوزند، اما در عین حال به خاطر حیایی که دارند و نمیروند تا از این طرف و آن طرف قرض کنند و صورتشان را با سیلی سرخ میکنند تعریف میکند. «یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ»(بقره/273) یعنی افرادی هم که زندگی اینها را نمیبینند، خیال میکنند که درآمد اینها خوب است و این به خاطر عفت و حیا آنها است.
بعضی از افراد هستند که مثلاً در خانه همه چیز دارند و فقط پیاز ندارند. در خانهی همهی اهالی کوچه را میزند که پیاز بگیرد. حالا بدون پیاز بخور. حاضر نیست که جزئی از زندگیش کم باشد. سریع کشکول گدایی را به دست میگیرد. اصولاً چرا عاریه میگویند؟ چون عاریه این است که آدم برود و چیزی را قرض کند. بگوید: آقا من عروسی دارم، شما یک جفت قالی به من بده. آدم باید درگرفتن عاریه عارش شود. به این دلیل به آن عاریه گفتهاند. یعنی عارت بشود که چیزی را از دیگران بگیری. جایی که واجب است عیبی ندارد. مثلاً دربارهی کسانی که بیت المال در دستشان است، یا حقوق یتیمان دردستشان است، میفرماید: «وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ»(نساء/6) یعنی آن سرپرستی که دارد مال یتیمان را تقسیم میکند، یا مال طبقهی محروم را تقسیم میکند، اگر وضعش خوب است دیگر نگوید من کار میکنم. این را از قرآن نمیگویم بلکه از خودم در این رابطه میگویم.
بعضی هستند که حقوق ثابتی دارند. مثلاً ماهی 8 تومان کمتر یا بیشتر دارند. الآن هم باز نشست شدهاند و بعد در یک نهاد انقلابی میآیند. در سپاه، در جهاد، کمیته، نهضت سواد آموزی میآیند و ماهی فلان قدر حقوق دارند. باز هم میگوید: مقداری هم از اینجا میگیریم.
قرآن دربارهی بعضی افراد میگوید: از کسی که وضعش خوب است و عفت نشان میدهد، دیگر نمیخواهد چیزی بگیری. نمیخواهم بگویم گرفتن آن حرام است، بهتر است که چیزی نگیرید. مثلاً فلانی دفتر ازدواج دارد و خرجش از دفتر ازدواج در میآید. حالا یک سخنرانی در یک مسجد میکند. خوش انصاف این صدتومان را نگیر! کسی که از یک جا در آمدی دارد، بعد هم میتواند جای دیگری خدمت بکند، کمی حیا داشته باشد. وقتی که ما در روزنامه عکس جوانی را میبینیم که بیست و پنجمین شهید از یک خانواده است. وقتی که در انقلاب، در جمهوری اسلامی زنی را میبینیم که یازده شهید داده است. تو هم که ماهیانه درآمدی داری، بالاخره اگر آب باریکی در جویت هست، اگر هم خدمت اضافهای کردی یا اضافه حقوق گرفتی، یا خارج از نوبت وام گرفتی، پس کمی هم حیا داشته باش. نه این که بگویی حرام است «وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ»(نساء/6) البته آن چه من گفتم مربوط به قرآن نبود، به این مناسبت یادم آمد.
3- شیوه رفتار فرزندان و کوچکترها با بزرگترها
دربارهی حیا در خانه، قرآن میفرماید: پسران و دختران کوچک که هنوز به تکلیف نرسیدهاند نباید یک مرتبه در اتاق را باز کنند و داخل شوند، حتی برای اتاق پدر و مادر هم باید اجازه بگیرند و پدر و مادرها این را یاد بچه هایشان بدهند. بچههای عزیزی هم که پای تلویزیون نشستهاند، بشنوند. قرآن میفرماید: «وَ الَّذینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ»(نور/58) آنهایی که هنوز محتلم نشدهاند و هنوز به تکلیف نرسیدهاند، حتی وقتی میخواهند به اتاق پدر و مادرشان بروند، صبح و ظهر و شب اجازه بگیرند. قرآن در مسئلهی حیا از دختر شعیب تعریف میکند. میگوید: دختر شعیب دختر خوبی بود، با این که چوپان بود و پدرش پسر نداشت و دختران میرفتند و چوپانی میکردند. بعد میگوید: وقتی در کوچه راه میرفتند «تَمْشی عَلَى اسْتِحْیاءٍ»(قصص/25) با حیا راه میرفتند. حیا از این دختران میبارید. خدا در قرآن از دختری تعریف میکند که راه رفتنش حیا باشد. بعضی از حیای افراد سوء استفاده میکنند.
4- درباره حیا
رسول خدا مهمانی داشت و ناهار میداد. میآمدند ناهار بخورند، مینشستند و تا نزدیک غروب اختلاط و گفت و گو میکردند. پیغمبر هم کار داشت، حرص میخورد. دلش جوش میزد. حیا میکرد که بگوید به شما برای ناهار قول داده بودیم. الآن بعد از ظهر است. حیا میکرد بگوید: برخیزید و بروید. آیه نازل شد. هر کدام به مهمانی رفتید و غذا خوردید، برخیزید و بروید. «وَ لا مُسْتَأْنِسینَ لِحَدیثٍ إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیی مِنْکُم»(احزاب/53) ننشینید و مرتب گفت و گو کنید. «إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیی مِنْکُم» این کار پیغمبر را اذیت میکند و پیغمبر هم جیا میکرد بگوید: برخیزید و بروید. در هر صورت از حیای افراد سوء استفاده نکنید. دربارهی پسران حدیث داریم که پسر باید با حیا باشد. یعنی وقتی به پدرش نگاه میکند، همهی چشمش را باز نکند. بعضیها طبیعی که نگاه میکنند، چشمشان یک سانت باز است اما تا پدرش او را صدا میزند، میگوید: بله و چشم را یک سانت و نیم باز میکند. حدیث داریم پسر وقتی به پدرش نگاه میکند، چشمش را نیم باز کند و وقتی پدرش او را صدا میزند، او با صدای آهستهتری جواب دهد.
درباره حیا در زبان قرآن میفرماید: «وَ لا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ»(انعام/108) به بت پرستان فحش ندهید. باید زبانتان حیا داشته باشد. لشکر امیرالمؤمنین در جنگ صفین به لشکر معاویه فحش دادند. امیرالمؤمنین فرمود: فحش ندهید. شما انسان هستید و شرف دارید. برای زبان شما فحش دادن حیف است. حتی به ارتش معاویه فحش ندهید. حتی به بت پرستان فحش ندهید. «وَ لا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» حتی به آنهایی که به سراغ غیر خدا میروند، فحش و ناسزا ندهید. دختران پشت تلفن، در کوچه و هرجا که حرف میزنند، با کرشمه حرف نزنند.
اگر تو رکیک حرف زدی او را وادار میکنی که او هم رکیک حرف بزند. تو به مشرک بد میگویی ولی او به خدا بد میگوید.
دربارهی وارد شدن بچهها به اتاقها بگویم. با کمال تأسف در بعضی از روستاهای ایران چنین رسمهای بدی هست. خیلی ازخانههای روستایی در ندارند، بچهها صاف وارد میشوند و اتفاقاً داریم اگر در کوچه راه میروی و جایی در باز است، شما حق نگاه کردن نداری. در کوچه هم راه میروی، اگر در خانهای باز بود، شما نباید نگاه کنی.
قرآن دربارهی صحبت کردن میفرماید: «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً»(احزاب/32) خانمها در حرف زدن خضوع نکنید، یعنی نازک حرف نزنید. بعضی دخترها وقتی حرف میزنند، نازک حرف میزنند و دل را میبرند. بعد میفرمایند: «فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ» آن که در قلبش مرض است، دلش میرود. آیهی قرآن بنویسم «فَلا تَخْضَعْنَ» «تَخْضَعْنَ» از خضوع میآید. میگویند: فلانی آدم خاضع و خاشعی است، یعنی در برابر تکبر نرمش دارد. خضوع به معنی نرمش است. خانمها خضوع نکنید. «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ» یعنی در گفتنیها با نرمش حرف نزنید برای این که «فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ» آن که در قلبش مرض دارد طمع میکند. آن کس که ریگی به کفش دارد. آن کسی که هوی و هوسی دارد. این نوع حرف زدن دلش را میبرد.
گفتیم در مسائل علمی حیا نداریم. آدم بعضی جاها باید حیا را کنار بگذارد. مثلاً یک سؤالی دارد، خجالت میکشد. ما داریم بعضی زنها نزد پیغمبر اسلام میآمدند و یک سؤالاتی میکردند که اگر من و شما میدیدیم، اگر میشد او را کتک میزدیم. میگفتیم: بی حیا برو خجالت بکش. در مسائل دینی حیا نداریم. آدم در مسائل آموزشی هم نباید حیا داشته باشد. بعضی میگویند: چرا خدا به این بزرگی وقتی میخواهد مثال بزند، یک مثال ساده میزند. «إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَهً فَما فَوْقَها»(بقره/26) خدا خجالت نمیکشد که برای آموزش مردم حتی به پشه مثال بزند. آدم نباید در مسائل آموزشی خجالت بکشد. الآن در مسائل پزشکی، گاهی وقتها از تجزیهی بول مریض، چیزی میفهمند. دکتر و غیر دکتر در مسائل آموزشی گاهی از تجزیهی بول چیزی میفهمند. در مسائل آموزشی خیلی دیپلماتی حرف زدن جالب نیست.
بعضی از اولیای خدا آمدند بروند، دیدند مقداری کود کنار راه است. گفت: این کود را میبینی؟ این همان است که دیروز سر گلابی و سیبش مردم سر و کله میشکستند. حالا اینطور شده است. او میخواهد به مردم بگوید: آن که برایش این همه دست و پا میزنید، بعد دو یا سه ساعت چه میشود؟ برای چه حرص میزنید؟ میخواهد به مردم بگوید: حرص نزنید. یا مثلاً کسی متکبر است. امیرالمؤمنین میگوید: چرا متکبر هستی؟ تو اول نطفهی گندیده بودی. در آخر هم میمیری و میگندی. الآن هم در شکمت کثافت است. پس برای چه این قدر غرور داری؟ برای این که غرورش را کم کند، حضرت علی این چنین برخورد میکند. خدا به پیغمبر میگوید: «أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوى وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدى»(ضحى/7-6) یادت میآید فقیر و یتیم بودی؟ یادت میآید حیران بودی؟ در مسائل آموزشی و تربیتی مربی و معلم باید کمی مسائل را رکتر بگوید. البته جایی که اگر رک نگوید، مفهوم نمیشود، اگر میشود در کنایه بگوید. باز هم کنایه و ادب خوب است اما گاهی تا رک نگویی نمیفهمد.
5- انواع حیا
ما چند نوع حیا داریم. اول این که انسان از خدا حیا کند. دوم این که از مردم حیا کند. سوم این که از خودش حیا کند. این سه نوع در قرآن و حدیث آمده است.
حیا از خدا: از علامه طباطبایی نقل شده است که وقتی تحصیلات ایشان در نجف زیاد و قوی میشود، به دلایلی میخواهد به ایران بیاید. نزد استادش میرود و میگوید: من میخواهم به ایران بروم. شما به عنوان آخرین نصیحت چیزی به ما بگو. استادش میگوید: نصیحت من یک آیه است. این آیه یادت نرود. «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى»(علق/14) آیا بشر نمیداند که خدا او را میبیند؟ این که امام بزرگوار و رهبر عزیزمان مرتب میفرماید: ما در حضور خدا هستیم، دنیا در محضر خداست. اگر انسان توجه داشته باشد که در محضر خداست، از انجام خیلی کارها خجالت میکشد. شاید بشود گفت که همهی گناهان به خاطر غفلت است.
امیرالمومنین(ع) میفرمایند: «أفضل الحیاء استحیاؤک من الله»(غررالحکم/ ص257) بهترین نوع حیا، این است که آدم از خدا خجالت بکشد. گاهی هم انسان باید از مردم حیا کند. باز آن حضرت میفرمایند: «شر الأشرار من لا یستحیی من الناس و لا یخاف الله سبحانه»(غررالحکم/ص257) بدترین مردم کسی است که از مردم خجالت نکشد. بعضی خجالت نمیکشند و افتخار هم میکنند. میگوید: مرا میبینی، من از هیچ کس خجالت نمیکشم. آدم باید از مردم خجالت بکشد. خجالت نکشیدن بد است. باید عرض کنم، یک سری جاها که ما باید خجالت بکشیم، خجالت نمیکشیم. یک سری جاها که باید خجالت نکشیم، خجالت میکشیم.
همین حالا آن قدر آدم پای تلویزیون نشستهاند و این بحث را گوش میدهند و نمازشان غلط است. میگوییم: برادر، خواهر، برخیز و برو نمازت را نزد فلان شخص بخوان. اگر اشتباه داری به تو میگوید. میگوید: خجالت میکشم. میلیونها آدم داریم که به خاطر کم رویی نماز غلط میخوانند. این حیا غلط است اما در جایی که باید خجالت بکشد نمیکشد. مثلاً یک چیزی در خانه داری، حالا هم از شورای محله کوپن آوردهاند. تو که داری، خجالت بکش، نمیخواهد بگیری. میگوید: درست است من دارم اما میخواهم بروم کوپنم را بگیرم. شما دو تا مرغ داری، بیست کیلو هم برنج داری. حالا این کوپن را نگیر. نخیر باید حقم را بگیرم. به او میگویی این جا خجالت بکش و نمیکشد. با این که دارد، باز هم میرود میگیرد. آن وقت آن جا که میگویی نمازت را بخوان، خجالت میکشد.
در ماشین نشسته و میرود. از این که دود سیگاری که میکشد در حلق مردم برود خجالت نمیکشد اما از این که به کناری خود بگوید: برادر ببین من نمازم را درست میخوانم یا نه، خجالت میکشد. هشت ساعت در ماشین نشسته است و دود 16 سیگار را در حلقش کرد خجالت نکشید، حالا میخواهد 16غلط از او بگیرد، خجالت میکشد.
حالا نه فقط در مسئلهی نماز، در مسائل دیگر هم همینطور است. در کارخانهی واکس سازی است. بنده کنارش نشستهام و میخواهم بگویم: سلام، حال شما خوب است؟ برادر شما چه میکنی؟ میشود بفرمایید مواد این واکس از چیست؟ اصولاً در ایران واکس وارد میشود یا خود ایران تولید میکند؟ چند نوع واکس داریم؟ قیمت قوطیهای واکس چند است؟ خوب دربارهی واکس اطلاعاتی بگیر. میگوید: خجالت میکشم. از دود سیگار در حلق او کردن خجالت نمیکشد ولی از آموختن علم خجالت میکشد. آدم باید این را چگونه حل کند؟
دو نوع حیا داریم. حیاء عقل و حیاء حماقت. ریشهی بعضی حیاها عقل است. آدم از دادن فحش خجالت میکشد. پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «الْحَیَاءُ حَیَاءَانِ حَیَاءُ عَقْلٍ وَ حَیَاءُ حُمْقٍ فَحَیَاءُ الْعَقْلِ هُوَ الْعِلْمُ وَ حَیَاءُ الْحُمْقِ هُوَ الْجَهْلُ»(کافى/ ج2/ ص106) بعضی جاها که باید خجالت بکشد، خجالت نمیکشد و بر عکس. بعضی وقتها هم انسان باید از خودش خجالت بکشد.
پدر ما هیچ خدمتی برای ما نکرده است. اصلاً وجود تو از پدرت است. اگر مادر تو شبها تا صبح میخوابید و به توشیر نمیداد که تو بزرگ نمیشدی. حالا فوقش در ازدواج و در خانه سازی شما، در سربازی شما، در موتور و ماشین کوتاه آمده است یا نتوانسته است. چرا برای همه عمرت اینطور میگویی؟ خجالت بکش. گاهی انسان باید از خودش خجالت بکشد. پدر جان ریش تو سفید شده است، این کار برای تو زشت است. صورت تو چین خورده است، دیگر بس است. اگر هوس هم بود، دیگر بس است. حالا دیگر بیا برای خدا عمل کن. پول میخواستی، زندگی میخواستی، هرچه میخواستی، حالا دیگر بس است. از سن و موهای سفیدت خجالت بکش. گاهی آدم جلوی آینه بایستد و ببیند دارد موهایش سفید میشود. بچههایش دیگر بزرگ شدند. این حرفها برای کسی است که عروس و داماد دارد، گفتنش زشت است. شما الآن ده سال است عروس و داماد شدهاید، هنوز هم به هم حرف زشت میزنید. اول زندگی میگویند: اینها بلد نیستند با هم زندگی کنند، اخلاق هم را نمیدانند. الآن بچههایتان دارند بزرگ میشوند، دیگر بس است. آدم از خودش خجالت بکشد. از سنش خجالت بکشد. اگر به درخت چند سال آب و کود بدهند و میوه ندهد، درخت را اره میکنند. چقدر آدم میخواهد از این نعمتهای خدا استفاده کند و رشد نکند.
آقای پزشک الحمد لله خانه و ماشین داری. صبحها هم که حقوق اداری داری، حالا بعد از ظهرها چند مریض را مجانی ببین. میخواهی پول بگیری، بگیر ولی کم بگیر. اگر دو مریض اضافه شد، باز هم ببین. انسان وقتی زندگیش تأمین شد، حداقل یک مقدار حقش این است که برای خدا کار کند. متأسفانه گاهی میبینیم افرادی سنشان زیاد است، بیشتر از نوه هایشان حرف بیهوده میزنند. در این انقلاب ما بسیار دیدیم که پسرها به پدرها و نوهها به پدربزرگها میگفتند: این حرفهایی که میزنی شایستهی تو نیست. پسر و دختر به نماز جمعه و جهاد سازندگی میروند. میگوید: به شما چه ربطی دارد؟ میگوید: پدرجان مردم انقلاب کردند، خون و جان دادند. میبینی پسر و دختر انقلابی هستند اما پدر خون شهدا را نادیده میگیرد. در هر صورت گاهی انسان باید از خودش خجالت بکشد. ماعقب افتادیم.
این رهبر عزیز انقلاب گاهی جملاتی میگوید که آدم از عرق خیس میشود. میگوید: پسران بسیجی ما و برادران پاسدار ما، این نسل انقلاب ما به جایی رسیدند که پیرانی که عمری در سیر و سلوک هستند، هنوز به آن جا نرسیدند.
یک موقع امام در یکی از پیامهایش گفت: کاری کردند که من پیرمرد خجالت میکشم. در هر صورت پدر و مادرها، بگذارید بچههایتان آزاد باشند. بچهها راه را از پدران بهتر تشخیص میدهند. البته بعضی وقتها هم جوانها خراب میکنند، اما معمولاً در کارهای انقلابی در این چند ساله نشان دادند که جوانها از پدران بهتر میفهمند. آن روزی که زمان شاه شیشههای بانک را میشکستند، درست بود. بعد که روی در و دیوار مرگ بر شاه مینوشتند، درست بود. مرگ بر آمریکا درست بود. رفتند جبهه درست بود. شبها تا صبح نخوابیدند و در خیابانها پاسداری دادند، درست بود. بالاخره در این انقلاب تجربه چنین نشان داده است. الآن هم جوانها را به اختیار خود بگذارید. فقط نقش شما، هدایت باشد. جلوی انحراف را بگیر و آزادشان بگذار. خدا را شکر، اینها در جمهوری اسلامی خوب میفهمند و رشدشان هم خوب است. از این بحث بگذریم.
6- بزرگی گناه اصرار بر گناه
بعد از تجاهر به گناه بحث اصرار بر گناه را بگویم. دربارهی اصرار بر گناه، قرآن از گروهی تعریف میکند که میگوید: اینها آدمهای خوبی هستند که اگر هم گناه میکنند اصرار نمیکنند. گناه را دنبال نمیکنند. «وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا»(آل عمران/135) از مردان خدا که تعریف میکند، میفرماید: بر آن چه گناه انجام میدهند، اصرار ندارند. سماجت نمیکنند. اصرار چیست؟ امام در حدیث میفرماید: «الْإِصْرَارُ هُوَ أَنْ یُذْنِبَ الذَّنْبَ فَلَا یَسْتَغْفِرَ اللَّهَ وَ لَا یُحَدِّثَ نَفْسَهُ بِتَوْبَهٍ فَذَلِکَ الْإِصْرَارُ»(کافى/ ج2/ ص288) حتی اگر کسی یک گناه بکند که پشیمان نشود، مثل این است که به گناهش راضی است. همین که قلباً انسان به گناهی که کرده است راضی است، معلوم میشود، اصرار دارد. پس اصرار عملی نیست. اصرار قلبی هم هست. گاهی انسان یک گناه میکند، دیگرهم تکرار نمیکند اما قلبش راضی است. چون قلباً بر آن گناه راضی است مثل آن است که اصرار کرده باشد. پس زمانی یک گناه میکند و زمانی صد گناه میکند. زمانی یک گناه میکند اما 99 بار میگوید: کار خوبی کردم. راضی هستم.
اگر کسی یک گناه کند و قلباً پشیمان نشود و قلبش از آن یک گناه راضی باشد، گرچه یک گناه کرده است ولی همین یکی حکم اصرار را دارد. «الْإِصْرَارُ هُوَ أَنْ یُذْنِبَ الذَّنْبَ فَلَا یَسْتَغْفِرَ اللَّهَ وَ لَا یُحَدِّثَ نَفْسَهُ بِتَوْبَهٍ فَذَلِکَ الْإِصْرَارُ»(کافى/ ج2/ ص288) اصرار این است که آدم گناهی بکند و استغفار نکند «وَ لَا یُحَدِّثَ نَفْسَهُ بِتَوْبَهٍ» به فکر توبه هم نباشد. «فَذَلِکَ الْإِصْرَارُ» تا قبل از این حدیث اگر میگفتند اصرار بر گناه یعنی چه؟ میگفتی یعنی آدم روزی چهل گناه کند یا مرتب یک گناه را تکرار کند. این که میگویند: قرآن را هیچ وقت جدای از حدیث معنا نکنید همین است. خود قرآن میگوید: اصرار نکنید، یعنی یک گناه را مرتب تکرار نکنید، اما وقتی به حدیث نگاه میکنیم، میبینیم در جلد یازدهم وسائل الشیعه، حدیثی داریم که میفرماید: اصرار فقط عمل مکرر نیست، رضایت مکرر هم هست. پس حدیث چشم انداز ما را در معنای اصرار برگناه درست میکند. فکر ما را عوض میکند.
قرآن از افرادی انتقاد میکند. میفرماید: «إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفینَ وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظیمِ»(واقعه/46-45) اینها اصرار میکنند. خوب است آدم وقتی گناهی میکند، دیگر اصرار و تکرار نکند. ممکن است بالاخره هرکس گناه کند، بلایی پیش اید، شهوتی و غضبی ایجاد شود. غضب میکند و دو تا فحش میدهد. شهوتش او را تحریک میکند و دچار لغزش میشود اما تکرارش خطرناک است. «لَا صَغِیرَهَ مَعَ الْإِصْرَارِ»(کافى/ ج2/ ص288) پیغمبر فرموده است: بر صغیره که اصرار میکنی، دیگر صغیره نیست. اگر تو مرتب اصرار کردی و گناه را دائم انجام دادی، دیگر نمیتوانی بگویی: آقا این گناه صغیره است. صغیرهای که بر آن اصرار شد، دیگر صغیره نیست، طناب است. «أَعْظَمُ الذُّنُوبِ ذَنْبٌ أَصَرَّ عَلَیْهِ صَاحِبُهُ»(غررالحکم/ص187) امیرالمؤمنین میفرماید: بزرگ ترین گناه نزد خدا گناهی است که مرتکب گناه بر گناه لجاجت کند.
دو نفر گناه میکنند. یکی ابلیس و یکی حضرت آدم. خدا به حضرت آدم فرمود: گندم نخور، خورد و خلاف کرد. به ابلیس گفت: سجده کن، نکرد. هر دو گناه کردند، هر دو خلاف کردند. چرا آدم پیغمبر شد و ابلیس تا ابد مورد لعنت قرار گرفت؟ برای اینکه آدم تا دید بد کرد گفت: خدایا بدکردم. ابلیس گفت: کار خوبی کردم. لجبازی کرد. فرق بین پیغمبر و ابلیس این جاست. هر دو لغزش کردند، یکی بعد از لغزش عذر خواهی کرد و یکی اصرار کرد و به بدی خود اقرار نکرد. چقدر خوب است انسان اقرار کند. در بسیاری از خانهها، مثلاً زن یک کار خلاف میکند، یا مرد کار خلافی میکند. اگرخانم بیاید و بگوید: ای مرد محترم، من اشتباه کردم، معذرت میخواهم. تمام میشود و میرود. یا اگر مرد خلاف میکند، بگوید: خانم من معذرت میخواهم اما مرد میگوید: حرف نزن، به تو مربوط نیست. میخواهم انجام بدهم. یا زن لج بازی میکند. این لجبازیها باعث نود درصد اختلافات در خانههایی است که تربیت اسلامی ندارند. بگو ببخشید. اشتباه کردم. بعضی از روی تکبر نمیگویند. خیال میکند اگر اقرار کند، کوچک میشود.
یکی از چیزهایی که در فرهنگ عوام ما غلط است، این است که خیال میکنند مثلاً اگر بنده حدیثی را غلط خواندم و بگویم: ای مردم حدیثی را که در جلسه قبل خواندم غلط بود. میترسم بگویند: معلوم نیست این آقای قرائتی چه میگوید. تا چیزی میگوید، فردا میآید و میگوید: غلط گفتم. من خیال میکنم پرستیژ و ژست و پزم و عنوانم پایین میآید. به خاطر آن روح خودخواهی نمیآیم بگویم غلط گفتم. بالاخره دیر یا زود با سوادها میگویند: فلانی اشتباه کرد. این یکی به دیگری میگوید و همینطور همه با خبر میشوند و در آخر میگویند: آقا بحثهای درسهایی از قرآن اعتبار ندارد ولی اگر خودم از اول بگویم در جلسهی قبل فلان حدیث را اشتباه گفتم، بهتر است. آدم خیلی وقتها میخواهد درستش کند، بدترش میکند. خیلی جاها ما میرویم که در آمدمان را بیشتر کنیم، آبرویمان را میریزیم. چون ما بلد نیستیم، نان پیدا کنیم. خدا رازق است. ما باید بدویم ولی روزی دهنده اوست. ماه رمضان ماه توبه است. ماهی است که آدم بنشیند و به جای اصرار، اقرار کند. خدایا بد کردم. ببخشید. یک تلفن کن، این شهامت میخواهد. اگر میخواهی ببینی شهامت داری یا نه، امتحان کن. تلفن بزن و بگو: آقا در آن اختلافی که ما با هم داشتیم، مقصر من هستم. مرا ببخش. تمام شد و رفت. این خود شهامت میخواهد. دل یک مؤمن را با یک تلفن بدست بیاور. نه! من هرگز نزد او گردن خم نمیکنم. با این گردن کلفتیها علاوه بر این که پرستیژت بالا نمیرود، خراب هم میشوی.
خدایا، ما را از گناه و تجاهر به گناه و اصرار گناه برای همیشه حفظ کن. اگر تجاهر و اصرار بر گناهی بوده است، خدایا، از بی شعوری و لغزش و غفلت بوده است. خدایا، اصرار و تجاهر به گناه را از ما ببخش و بیامرز.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»